- 1057
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 70 تا 72 سوره یوسف
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 70 تا 72 سوره یوسف
- خداوند گاهی کرامتی را بدون آزمون به پیامبرش میدهد مثل تکلم عیسی و گاهی با آزمون سخت مثل یوسف و یعقوب
- توجیه اخلاقی و شرعی دزدی ساختگی توسط یوسف
- متهم کردن برادران یوسف
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿و قال یٰبنیّ لا تدخلوا من باب وٰحد وادخلوا من ابوٰب متفرقة و ما اغنی عنکم من الله من شیء ان الحکم الا لله علیه توکلت و علیه فلیتوکل المتوکلون ٭ و لما دخلوا من حیث امرهم ابوهم ما کان یغنی عنهم من الله من شیء الا حاجة فی نفس یعقوب قضٰها و انه لذو علم لما علمنٰه و لکن اکثر الناس لا یعلمون ٭ و لما دخلوا علی یوسف ءاوی الیه اخاه قال انی انا اخوک فلا تبتئِس بما کانوا یعملون ٭ فلما جهزهم بجهازهم جعل السقایة فی رحل اخیه ثم اذن موذن ایتها العیر انکم لسٰرقون ٭ قالوا و اقبلوا علیهم ماذا تفقدون ٭ قالوا نفقد صواع الملک و لمن جاء به حمل بعیر و انا به زعیم﴾
جریان انبیاء(علیهم الصلاة و علیهم السلام) گاهی به تنهایی آیت و معجزه الهی است نظیر آنچه که وجود مبارک موسی(سلام الله علیه) انجام داده است در جریان ﴿فاضرب لهم طریق فی البحر یبسا﴾ و مانند آن گاهی در ارتباط با ولیی از اولیای الهی جمعاً یک معجزه و آیت الهی است نظیر آنچه که درباره حضرت عیسی و مریم(سلام الله علیهما) اتفاق افتاده است که فرمود: ﴿و جعلنٰها و ابنها ءایةً للعٰلمین﴾ اگر یک خانمی و زنی بدون همسر مادر بشود و اگر یک فرزندی بدون پدر به دنیا بیاید این مجموعه آیه الهی است فرمود: ﴿وجعلنٰها وابنها ءایة للعٰلمین﴾ پس معجزات و آیات الهی دو قسماند گاهی برای یک پیامبر به تنهایی یک امری معجزه و آیت است گاهی با پیوند و ارتباط با یک انسان کامل دیگر معجزه است جریان حضرت یعقوب و حضرت یوسف(سلام الله علیهما) گاهی هر کدام از اینها به تنهایی دارای کرامت و آیت و معجزه و مانند آن هستند گاهی دوتایی در کنار هم زمینه یک معجزهاند در قصه حضرت یوسف(سلام الله علیه) بعضی از کارها مخصوص به خود یعقوب(سلام الله علیه) است بعضی از کارها مخصوص به خود حضرت یوسف(سلام الله علیه) است گاهی هم در ارتباط با پدر و پسر اینچنین است که اینها باید یک مدتی فراق یک دیگر را تحمل بکنند باید مورد آزمون یکدیگر قرار بگیرند در آزمون الهی در ارتباط با دیگری قرار بگیرند تا اینکه جمعاً بشود یک معجزه این یک مطلب مطلب دیگر این است که ذات اقدس الهی گاهی بدون آزمونهای قبلی یک آیتی و کرامتی به کسی عطا میکند نظیر آنچه که در گهواره وجود مبارک عیسی(سلام الله علیه) را از آن مواهب برخوردار کرد ﴿قال انی عبد الله ءاتـٰنی الکتٰب و جعلنی نبیا﴾ گاهی برخی از کرامات و آیات و مقامات است که بدون سبق آزمونهای سخن حاصل نمیشود نظیر ﴿اذ ابتلی ابرٰهیم ربه بکلمٰت فاتمهن قال انی جاعلک للناس اماما﴾ مشابه اینها درباره حضرت یوسف و یعقوب(سلام الله علیهم) هم هست گاهی بدون صبر و آزمون یک کرامتی را نصیب کسی میکند مثل اینکه یوسف(سلام الله علیه) به همان دوران نوسالی بدون اینکه آزمونی شده باشد یک رویای خوبی نصیب او شده است ﴿انی رایت احد عشر کوکبا و الشمس و القمر رایتهم لی سٰجدین﴾ خب این رویای صادق یک بشرای الهی است این بدون امتحان و بدون رنج و تلاش و کوشش این لطف نصیب حضرت یوسف(سلام الله علیه) شده است مشابه این هم برای انبیا و اولیای دیگر هست گاهی بخواهند به یک مقامی برسند این مربوط به آزمونهای سخت و شدید الهی است چه درباره یوسف(سلام الله علیه) چه در باره حضرت یعقوب(سلام الله علیه) اینچنین است اگر وجود مبارک ابراهیم بعد از آزمونهای سخت به مقام امامت رسیده است در جریان حضرت یعقوب هم اینچنین است بعد از آزمونهای سخت آن شامهٴ ملکوتی باز شده است که به فاصله هشتاد فرسخ بوی پسر را از آن پیراهن میشنود خب ذات اقدس الهی این توان را دارد یقیناً که این شامه را باز بکند ولی در همان حادثه اول اما وجود مبارک یعقوب فقط باید این آزمون را تحمل بکند این سختیها را تحمل بکند موفقانه از آزمون به در بیاید تا اینکه این شامه باز بشود وگرنه بار اول خدای سبحان ممکن بود در جریان ﴿و القوه فی غیٰبت الجب﴾ همانجا وجود مبارک یعقوب را باخبر بکند درست است که حالات آنها فرق میکند گاهی طارم اعلا مینشینند گاهی هم مثلاً تا پشت پا نمیبینند اما همه اینها حساب شده است این چنین نیست که ذات اقدس الهی رایگان چنین نعمتی را به کسی بدهد که فقط از رایحه هشتاد فرسخی بفهمد چه خبر است آنهایی که این پیراهن را دارند میآورند استشمامی ندارند اما این یکی از فاصله هشتاد فرسخی بین فلسطین تا مصر کنعان و مصر فاصله خیلی است دیگر گفت: ﴿انی لاجد ریح یوسف لولا ان تفندون﴾ خب چه اینکه وجود مبارک یوسف(سلام الله علیه) هم که به این مقام والا رسید بعد از آن آزمون است پس آزمونهای الهی زمینه است برای ظهور بعضی از آیات و کرامتهای الهی همانطوری که معجزات از این نظر دو قسم است یا ابتدائاً خدای سبحان به کسی عطا میکند یا معجزات اقتراحی است یعنی پیشنهادی است گاهی خدای سبحان یک پیامبری را با یک معجزه اعزام میکند گاهی وقتی امت او یک پیشنهادی دادند آنگاه آن هم درخواست میکند و این معجزه پدید میآید مقامات هم همینطور است
سؤال: ... جواب: حالا اگر یک کسی ولیی از اولیای الهی به این مقام رسیده است یعنی یک مؤمنی به این مقام رسیده است به برکت ولی آن زمان هست یعنی یک یوسف زمانی میطلبد یک یعقوب زمانی میطلبد اینها همه در کنار سفره آن معصوماند این «بیمنه رزق الوری و بوجوده ثبتت الارض و السماء» این نشان میدهد که اگر هر مؤمنی به یک مقامی رسیده است این به برکت سفره همان آن ولی معصوم انسان کامل پیامبر یا امام است اما خود آنها برابر با مصالح الهی که ﴿انه لذو علم لما علمنٰه﴾ کار انجام میدهند ظهور و خفای اینها به دست ذات اقدس الهی است اظهار و اخفای اینها به دست ذات اقدس الهی است اینها باید این امتحان سخت را تحمل بکنند تا آن شامه باز بشود و آن خود یعقوب(سلام الله علیه) این که عرض شد که گاهی پدر و پسر دوتایی مجموعاً یک معجزه میشوند نظیر پسر و مادر در جریان حضرت مسیح و مریم(سلام الله علیهما) که ﴿وجعلنٰها و ابنها ءایةً للعٰلمین﴾ این است که همین پیغمبر زمان که از فاصله چندین فرسخ شامهاش باز است و بوی یوسف میشنود این پیغمبر آن ﴿وابیضت عیناه من الحزن فهو کظیم﴾ باید به وسیله پیرهن پسر بینا بشود اگر این پیرهن را روی چشم نابینای دیگر میگذاشتند شاید اثر نمیکرد و اگر پیراهن دیگری را روی چشم یعقوب میگذاشتند شاید اثر نمیکرد این نظیر ﴿و جعلنٰها و ابنها ءایة للعٰلمین﴾ است همانطوری که مریم و عیسی عیسی و مریم(سلام الله علیهما) مجموعاً یک معجزه میشوند گاهی، گرچه برای هر کدام اعجازهای جداگانه است اینجا هم یعقوب و یوسف یوسف و یعقوب(سلام الله علیهما) جمعاً یک کرامت و معجزه میشوند خود یعقوب(سلام الله علیه) با آن کرامتش و اعجازش دعای او درباره خودش فعلاً مصلحت نیست که مستجاب بشود با اینکه آن مقامات عالیه را داشت بنابراین خود یوسف هم بنا بر این نبود که دست پسر به چشم پدر برسد معلوم شد این پیرهن که نشانه آن است که به یک بدن طیب و طاهر مرتبط است اثر کند این است که این دوتایی جمعاً میشوند یک معجزه و یک کرامت
سؤال: ... جواب: بله این معلوم میشود که اجمالاً علم داشتند به اینکه کجا هستند اما حالا در چاه بودند اگر بود خب چاه هم از اطراف کنعان بود حضرت میآمد در میآوردند اما تفسیر این قصه را ذات اقدس الهی به اینها اعلام نکرده است چه اینکه به خود یوسف هم فرمود بالأخره تو که الآن به چاه افتادی زنده میمانی سالم میمانی یک روزی همین صحنه را برای برادرانت بازگو میکنی ﴿و اوحینا الیه لتنبئنهم بامرهم هٰذا و هم لا یشعرون﴾ منظور آن است که اگر ذات اقدس الهی تفصیل جریان را به حضرت یعقوب میگفت خب حضرت یعقوب مأمور بود بالأخره برای نجات فرزندش بیاید چون اینها در اطراف کنعان میرفتند دامداری میکردند صبح میرفتند و عصر برمیگشتند شب برمیگشتند دیگر آنجا هم دارد ﴿جاءوا اباهم عشاء یبکون﴾ غرض آن است که این باید این آزمونها را تحمل بکنند چون اینچنین است بعضی از امور جزئیه قابل تحلیل عقلی نیست کلیات با تحلیل عقلی حل میشود جزئیات باید با روایات حل بشود یا روایات معتبر یا تاریخ قطعی اگر روایات معتبری در کار نبود یا تاریخ قطعی در کار نبود تکیه کردن بعضی از منقولات شاید درست نباشد امور جزئی که چرا اینطور شد چرا آنطور نشد برهانپذیر نیست و تنها راهش روایات معتبر است یا تاریخ قطعی مطلب بعدی آن است که گاهی انبیا(علیهم السلام) برابر آنچه که خضر(سلام الله علیه) عمل کرده است عمل میکنند ولی غالباً هرکدام از آنها برابر منهاج و شرعیتی که دارند عمل میکنند خطوط کلی عقاید و اخلاق و فقه و حقوق که محفوظ است خطوط جزئی به نام شریعت و منهاج اینها فرق میکند ﴿لکل جعلنا منکم شرعةً و منهاجا﴾ خطوط کلی که تغییرپذیر نیست درباره عقاید اخلاق خطوط کلی فقه خطوط کلی حقوق و مانند آن جزئیات فقه و دستورات شریعت و منهاج اینها تغییرپذیر است غالب انبیا و اولیا(علیهم السلام) در غالب موارد برابر با همین ظواهر عمل میکنند گاهی هم میبینیم برابر با علم باطنشان عمل میکنند کاری که در قضاها و داوریهای حضرت امیر(سلام الله علیه) این است گاهی هم وجود مبارک پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) اتفاق افتاد که برابر علم غیب هدایت بکنند وگرنه اساس محکمه حضرت برابر «انما اقضی بینکم بالبینات والایمان» بود جریان خضر(سلام الله علیه) جریان استثنایی بود که غالب کارهای او برابر با ولایت بود یعنی علم باطن نه رسالت ولی موسای کلیم عیسای مسیح(سلام الله علیهما) و سایر انبیا برابر همان علم ظاهر عمل میکردند جریان حضرت یوسف و یعقوب(سلام الله علیهما) غالباً برابر با همان منهاج و شریعتی بود که انبیا داشتند گاهی برابر با دستورات خاص الهی انجام میدادند که کار خضر پیامبر را میکردند که مثلاً پیمانه را در رحل برادر بگذارند برادر به عنوان متهمالسرقه بازداشت بشود این یک کار عادی نیست این ظاهر توجیه شرعی ندارد همانطوری که وجود مبارک این که در اذهان شما آقایان مرتب این سؤال هست این اشکال هست که چرا پیمانه را در رحل برادر گذاشتند این بیگناه را متهم به سرقت کردند آن برادران بیچاره را گرفتار کردند اینها که تعهد سپردند به پدر پیر که بچه را سالم برادر را سالم برگردانند با این مشکل روبرو شدند این در ذهن غالب آقایان هست نظیر آنچه که در سؤال وجود مبارک موسای کلیم(سلام الله علیه) بود که خب چرا شما این جوان را شکاندید یا چرا این سفینه را شکاندید این چرا چراها برابر با منهاج و شریعت است اما نه برابر با اسرار و علم باطن گفتند وجود مبارک ولی عصر (ارواحنا فداه) که ظهور کرد برابر با همان علمی که خضر داشت عمل میکند نه اینکه این شخص بگوید که من ذوالیدم شما شاهد ندارید حضرت برابر با آن علم باطن عمل میکند در اینگونه از موارد برابر با منهاج و شریعت سؤال جواب ندارد که خب شما چرا کسی را متهم میکنید به سرقت بعد او را بازداشت میکنید اما وقتی که پایان قضیه معلوم میشود، معلوم میشود این یک کاری است برابر با شبیه کار حضرت خضر نه شبیه کار شریعت و در چنین مقطعی ذات اقدس الهی فرمود ما این دستور را دادیم تا به ذهن کسی نیاید که ـ معاذ الله ـ وجود مبارک یوسف(سلام الله علیه) برای اینکه به برادرش برسد برادرش را پیش خودش نگه داشته باشد یک کار مثلاً هدف وسیله را توجیه میکند از این قبیل کارها کرده باشد این نیست همان که در جریان حضرت خضر در آن قسمتهای مهم وقتی که میخواهد کار به جایی برسد میفرماید در جریان چیدن دیوار آن دو بچه یتیم میفرماید: ﴿فأراد ربک ان یبلغا اشدهما و یستخرجا کنزهما﴾ خدا اینچنین اراده کرده که این دوتا بچه یتیم هدر نروند چون پدرشان آدم خوبی بود «و کان ابوهما صٰلحاً» اگر پدر صالح باشد خدا خضر راه را میفرستد که به بچهها محروم نمانند ﴿فأراد﴾ موسای کلیم میگوید آخر ما مهمانیم از راه دور آمدیم اینجا که دیگر مهمانخانه و قهوهخانه و رستوران و اینها ندارد اینها هم حاضر نشدند آنها را به عنوان مهمانی بپذیرند ﴿فابوا ان یضیفوهما﴾ آن وقت دو نفر خسته از راه رسیده وارد بر این شهر آنها هم حاضر نیستند ما را به عنوان مهمان بپذیرند شما دستور میدهیم ما اینجا کارگری کنیم شما بشوید مهمان من بشوم بنا شما بشوید بنا من بشوم کارگر این دیوار را بچینیم چیست؟ فرمود رازی دارد این رازش این است و این است و این است و این ﴿فاراد ربک ان یبلغا اشدهما و یستخرجا کنزهم﴾
سؤال: ؟... جواب: هماهنگی هست
سؤال: ؟... جواب: بله دیگر الآن مستورند و محجوباند و معذور وقتی حضرت ظهور میکند برای اینکه «یملأ الله به الارض قسطا و عدلا» باید باشد پرده را کنار میزنند واقع ظاهر میشود آن کسی که یدش ید غاصبه بودنه یدش ید عادله خب میگویند این ید معتبر نیست این حجت ندارد وجود مبارک خضر هم فرمود به اینکه خدا چنین خواسته است و به ما هم امر کرده و درست هم هست آن وقت موسای کلیم کاملاً قانع شد اینجا هم ذات اقدس الهی برای اینکه بسیاری از سوالها را پاسخ بدهد میفرماید این دستوری است که ما دادیم این طرحی است که خود ما ریختیم طرحی است که ریختیم و به حضرت از اینجا معلوم میشود که این کارها با و حی الهی انجام میگیرد که وجود مبارک یوسف(سلام الله علیه) بعد از اینکه برادرها آمدند و شناسایی شدند که بنیامین کدام است و برادر ابوینی حضرت کدام یک از این یازده نفرند او را مخفیانه خواست و گفت من برادر تو هستم و نگران نباش و شدت و رنج و ضرر هم تمام شد اما در خفا به او گفته است یا نه او را تاریخ و اینها دارند بخشی از اینها را مرحوم طبرسی در مجمع نقل کرده است مجمعالبیان لکن تفسیرش نه در مجمع هست و نه در آیه که نه اجمالش هست نه تفصیل که چگونه وجود مبارک یوسف به برادرش گفت من میخواهد تو را پیش خودم نگه بدارم ولی در قسمتهای تاریخی هست آن قسمتها منافی با ظاهر آیات نیست و میتوانند یک توجیهی باشد اما البته اطمینانبخش نیست برای اینکه نه نظیر صحیحه زراره و صحیحه محمد بن مسلم است چون غالب این روایاتی که اینها نقل میکنند اینها مرسل است دیگر و نه تاریخ قطعی و متواتر ولی میتواند یک توجیهی باشد یعنی آدم را آرام بکند که شاید اینچنین باشد بنابراین ذهن آشفته و آشوبی انسان در برابر آیه ندارد اصل مسئله را خدای سبحان فرمود ما این طرح را ریختیم که باا ین طرح وجود مبارک برادر خود را بگیرد و آن این است که بارهای اینها را سهمیه اینها را به اینها عطا بکند آن پیمانه مخصوصی که در شرایط قحطی و خاص مال خود ملک بود و حالا یک وقتی ملک در آن آب خورده بود یا آبخور رسمی او بود و این دو برای اهمیت مسئله توزین و توزیع کالا در اختیار این کارگران میگذاشتند آن پیمانه را دستور داده بود در رحل برادر ابوینی خود بگذارد بعد هم البته آن کسی که محرم راز بود این کار را کرده است خیلیها متوجه نشدند هنگام توزین وقتی که اینها بارهایشان تمام شد وقتی که داشتتند حرکت میکردند این یازده نفر این مأموران توزین و توزیع گندم و امثال گندم دیدند این پیمانه نیست گشتند پیدا نکردند و تنها همین گروه بودند که تازه رحل اینها بسته شد و قبل از اینکه این گروه حرکت بکنند این پیمانه بود و با این پیمانه هم بارهای اینها پر شد ولی همین که اینها بارشان بسته شد این پیمانه گم شد البته نه اینکه همه میدانستند برخی از رازداران یوسف(سلام الله علیه) میدانستند بعد بقیه گشتند دیدند این پیمانهٴ مخصوص که حالا از چه نظر گرانبها بود که مورد بازخواست هم قرار میگرفت این را ندارند گفتند که یا ﴿ایتها العیر انکم لسٰرقون﴾ این گفتار گفتار حضرت یوسف(سلام الله علیه) نیست گفتار نماینده رسمی او هم نیست گفتار دستاندرکاران توزین و توزیع کالاست خب اینها هم یک امر عادی است دیگر ﴿انکم لسٰرقون﴾ یعنی در حقیقت ما گم کردیم و به حسب ظاهر وقتی که تا حال شما بودید این بود و الآن که حرکت کردید این نیست معلوم میشود در بار شماست بالأخره آنها هم برگشتند گفتند که ﴿ماذا تفقدون﴾ چه چیزی گم کردید که ما را متهم میکنید گفتند: ﴿نفقد صواع الملک﴾ نه صواع العزیز صواع الملک را ما گم کردیم خب ناچار باید بارانداز میکردند و دستور دادند که اول بار آن ده نفر را براندازکنند نگاه کنند که آیا در بار آنها این عمداً یا سهواً رفته یا نه وقتی دیدند در بارها نیستند به آن بار یازدهمی رسیدند دیدند که در بار بنیامین است خب او هم خودش را نباخت چون میدانست به اینکه چه خبر است برادرها نگران شدند و مضطرب شدند و این را به عنوان متهم گرفتند مطلب دیگری که امینالاسلام و دیگران اشاره کردند(رضوان الله علیه)
سؤال: ... جواب: بله نه یک وقت است یک کسی یک قصد خلافی دارد از راه باطل وارد میشود یک وقت است نه هیچ چارهای ندارد نظیر اینکه وجود مبارک خضر(سلام الله علیه) آن کشتی را سوراخ کرد تا این کارگران محفوظ بمانند زندگیشان تأمین بشود برای اینکه ﴿و کان وراءهم ملک یاخذ کل سفینة غصبا﴾ الآن وجود مبارک یوسف میخواهد به برادرش برسد برادرش هم بعد از سی سال تقریباً میخواهد به برادرش برسد اینها میخواهند باهم زندگی بعد از سی سال داشته باشند که کم کم زمینه آمدن حضرت یعقوب هم فراهم بشود خب این هم بالأخره در تمام مدت رنج تنهایی را دیده آن ده نفر چون با این از نظر مادر فرق میکردند آنها باهم هر کدام ابوینی بودند یا غالبا بیش از دو نفر ابوینی بودند بالأخره با او درگیر بودند چون از همان اول میگفتند: ﴿لیوسف و اخوه احب الی ابینا منا﴾ آن هجران برادر از یک سو فشار و شتابی که از اینها میبینند دائماً از سوی دیگر حالا میخواهد پیش برادرش بماند چه راه دارد بگوید که تو پیش من بمان آن ده نفر میگویند که ما تعهد سپردیم سوگند یاد کردیم که این را تحویل بدهیم حاضر نیستیم این از این بخواهد روی علل و عوامل دیگر این را نگه بدارد نه قانون مملکت اجازه بدهد چون او ملک که نیست او عزیز مصر است و نه این برادرها تمکین میکنند تنها راه این است که این متهم بشود به سرقت که متهمالسرقة در منطقه فلسطین و کنعان کیفرش این است که خود او را بازداشت بکنند تا به مقدار آن مال مثلاً کار بکند و خدماتی ارائه بکند این یک قانون رسمی بود که پیش فلسطینیها و کنعانیها پذیرفته شده بود بخواهد این را بازداشت کند قانون مصر اجازه نمیدهد بالأخره در آن شرایطی که گفت ﴿انی حفیظ علیم﴾ باید به قانون احترام بگذارد اگر بخواهد به قانون احترام بگذارد چرا یک مسافر بیگناهی را بازداشت بکند برای چه؟ بخواهد روی قانون بگیرد نمیتواند بخواهید همینطور به برادرها بگوید که شما این را پیش من بگذارید آنها میگویند ما سوگند یاد کردیم پدر ما از ما تعهد گرفته ما برگردانیم هرز حاضر نیستیم پس یک راه سومی باید باشد که آن برادرها تمکین بکنند و راه سوم این است که در خفا با این برادر خودش هماهنگ بکند که تو امینی و در علن این متهم السرقه میشود چون متهم السرقه خود متهم را میگیرند در بعضی از موارد دست میبرند در بعضی از محاکم زندان میبرند در بعضی از محاکم جریمه نقدی دارد در بعضی از محاکم شلاق دارد در بعضی از محاکم هم ﴿من وجد فی رحله فهو جزٰؤه﴾ هر کسی که متهم به سرقت است خود او را بازداشت میکنند نه اینکه او را زندان ببرند با زندان حل بشود نه اینکه او را شلاق ببرند نه اینکه از او جریمه نقدی بگیرند خود او را بازداشت میکنند یک مدتی تا خدماتی ارائه کند حل بشود مثلاً این وسیله خوبی است برای نگهداری او کنعانیها فلسطینیها گفتند بله ﴿کذلک نجزی الظٰلمین﴾ ما هم بله متهمالسرقه را اینچنین کیفر میکنیم که حکم شما عادلانه است این نظیر همان کارهای حضرت خضر است که به حسب ظاهر جور در نمیآید منتها حضرت خضر اگر قصه را با حضرت موسی(سلام الله علیه) قبلاً هماهنگ میکرد موسی(سلام الله علیه) هم سؤال نمیکرد اما اینجا وجود مبارک یوسف شاید قصه را با برادرش هماهنگ کرد که او دیگر نگران نشد و از خود هم دفاع نکرد آنها نگران شدند رفتند اعتراض بکنند بعد هم گفتند: ﴿ان یسرق فقد سرق اخ له﴾ اگر این سرقت کرده یک برادری هم داشت که او هم قبلاً از این کارها میکرد خب این نشان میدهد به اینکه کار کار خضری است در حقیقت و اینها گاهی از این کارها میکنند و ذات اقدس الهی برای تنزیه و تبری این ذوات مقدس این کار را مستقیماً به خود نسبت میدهد فرمود ما آن راه را به او نشان دادیم بالأخره این برادر چگونه پیش حضرت یوسف بماند
سؤال: ... جواب: هنوز زود بود بله هنوز زود است تا برادر بفهمد باید برادرها آزمون بشوند هم خود یعقوب(سلام الله علیه) باید آزمون بشود هم خود یوسف(سلام الله علیه) باید تحمل بکند تا اینکه کمکم اسرار یکی پس از دیگری شکوفا بشود
سؤال: ... جواب: نه دوتا حرف است به ولایت رسیده اینکه اشاره شد به اینکه ﴿کدنا﴾ مثل اینکه کار حضرت موسی(سلام الله علیه) انجام داده این هم کار خضری است دیگر خب چه کسی است که بالأخره آن دریاست به نام نیل یک دریای روانی است خب در آن کشتیرانی میشود فرمود ما به او دستور دادیم ما به آب دستور دادیم ما به صندوق دستور دادیم که این کارها را بکند ﴿فلیلقه﴾ این امر غایب است دیگر دریا باید اینچنین بکند صندوق باید اینچنین بکند مادر موسی باید اینچنین بکند امرئه فرعون باید اینچنین بکند همهٴ اینها امر است یا امر حاضر است یا امر غایب ﴿لا تخافی و لا تحزنی﴾ وقتی که شیرت تمام شده ﴿فلیلقه الیم بالساحل یاخذه عدو لی﴾ همهاش امر است این باید این کار را بکند آن باید این کار با بکند این باید این کار را بکند چون ﴿لله جنود السمٰوات و الارض﴾ وقتی خضری ظهور میکند برای همه ظهور میکند این تلاطم آخر این دلیل ندارد که این امواج متلاطم این یک صندوقچه را مستقیم هدایت شده آدرس گرفته به جایی ببرد مانند مأمور پست آن هم ببرد آخر نگه نمیدارد که ببرد یک جایی نگه دارد که آنها بیایند بگیرند ﴿فلیلقه الیم بالساحل یاخذه عدول لی و عدو له﴾ اینها همهاش امر است به مادر موسی به صورت امر حاضر دارد به دریا به صورت امر غایب دارد این امر است این است که ﴿یسبح له ما فی السمٰوٰت و الارض ﴾ هم تسخیر او هستند ﴿لله یسجد ما فی السمٰوٰت و ما فی الارض﴾ این است ولی خدا هم به اذن خدا گاهی کار خضری میکند وگرنه به حساب شریعت خب همه این سوالها برای کیست اگر وجود مبارک موسی(سلام الله علیه) به این سوالها را میکرد روی معیار شریعت میکرد دیگر همه سوالها وارد است
سؤال: ... جواب: نه این در مسئله اصول ملاحظه فرمودید به اینکه آیا کار انبیای دیگر برای ما کسانی که در شرایط قبل بودند برای ما حجت است یا نه؟ این باید دو مقطع بگذرد کارهای خضری که در هیچ جایی برای افراد عادی حجت نیست اینها برای اولیای الهیاند یعنی کارهایی که روی باطن شریعت است نه روی ظاهر شریعت میماند کارهای ظاهر شریعت کارهای ظاهر شریعت بله این در اصول ثابت شده است اگر کاری در شریعت دیگر انجام میشد و در شریعت ما نسخ نشد حالا یا استصحاب یا علل و عوامل دیگر میتواند آن را فیالجمله نه بالجمله توجیه کند اما کارهای باطن را نه کارهای باطن که هیچ وقت روی ظاهر شریعت و منهاج نیست کارهای باطن مربوط به مثل وجود مبارک حضرت که ظهور کرد بله آن کار خضری انجام میدهد خود معصوم میتواند کار خضری انجام بدهد اما برای دیگران ما که موظفیم به همین امور ظاهری با حکم شریعت و منهاج عمل بکنیم دیگر
سؤال: ... جواب: این کاملاً مشخص است اگر یک اطلاقاتی عموماتی در کار هست معلوم میشود شریعت است این که در ذهن همه ما این سؤال است که حضرت خضر چرا این کار را کرده است؟ یا حضرت یوسف چرا این کار را کرده است؟ برای اینکه عموم و اطلاقی ما نداریم هیچ دلیلی نداریم نه آیهای نه روایهای نه اصل عملی که اینها را توجیه کند این معلوم میشود روی باطنش است اگر معصوم انجام بدهد معلوم میشود باطن شریعت است مثل کار خضری است اگر بیگانه انجام بدهد معلوم میشود حرام است دیگر ماییم و ظواهر ادله یا عموم است یا اطلاقات است یا اصول عملیه است خب فرمود ﴿یٰنبیّ لا تدخلوا من باب وٰحد﴾ این ابواب هم مربوط به مصر است نه اتاق حضرت یوسف برای اینکه اتاق حضرت یوسف که ابواب ورودی متعدد نداشت بر فرض ابواب ورودی متعدد داشته باشد پنج تا در داشته باشد این ده نفر یا یازده نفر از پنج در بیایند بالأخره حضرت یوسف یک جا نشسته و او را ملاقات میکنند این که فرمود: ﴿لا تدخلوا من باب وٰحد وادخلوا من ابوٰب متفرقة﴾ برای اینکه دم در ایست و بازرسی است وگرنه در کوی و برزن که عابر و رهگذر فراوانند آن شهر بزرگ مصر جمعیتهای فراوانی از قدیم داشت خب آنجا در کوی و برزن که مزاحم عابر نیستند که در دم در هنگام ورود است که بازرسی میکنند فرمود شما یازده نفر با این قیافه با این وضع بروید خب متهم میشود دیگر در سال قحطی و گرانی شما کجا بودید بررسی بکنند و اینها از یک در وارد نشوید این که فرمود ﴿لا تدخلوا من باب وٰحد﴾ این است مسئله تفرق هم دو قسم است در اینگونه از موارد تفرق همان تعدد و تکثر است نظیر ﴿فلولا نفر من کل فرقة منهم طائفة﴾ این یک فرقه مذموم و قبیحی نیست بالأخره هر شهری یک طایفهای دارد اهل هر شهری با شهر دیگر فرق دارند اینکه تفرق مذموم نیست یک وقت است تفرقی است روی تفریق بیگانه نظیر مسجد ضرار که فرمود اینها ضراراً هستند ﴿ارصاداً لمن حارب الله﴾ است ﴿تفریقاً بین المؤمنین﴾ است آن تفریق بین المؤمنین بله مذموم است اما این تفرّقی که در سورهٴ مبارکهٴ توبه هست ﴿فلولا نفر من کل فرقة منهم طایفه﴾ این یک چیز مذمومی نیست اینجا هم ابواب متفرقه یعنی ابواب متعدده خب وارد بشوید بعد هم گفتند به اینکه از ما کاری ساخته نیست ما یک وظیفهای داریم غنا یعنی کفایت وقتی انسان در یک امری بینیاز شد میگویند خودکفا شد ما اغنی یعنی ما اکفی من کفایت کار خدا را به عهده ندارم که فافی باشم بگویم حالا شما از چند در وارد بشوید نه از یک در مشکل حل بشود نه خیر ما در اینکه میگوییم حالا یا مسئله چشم است یا مسئله ایست بازرسی است هر علل و عواملی دارد ما باید احتیاطمان را بکنیم اگر شما یازده تا ناشناس یکجا وارد بشوید ممکن است در ایست بازرسی یا علل و عوامل دیگر مورد زحمت قرار بگیرید این کار را نکنید از چند در وارد بشوید اما حالا حوادث غیر مترقبه در راه است یا نه ما چه میدانیم ﴿ما اغنی عنکم من الله من شیء﴾ جریان توکل مطرح است بعد میفرماید به اینکه ﴿و لما دخلوا من حیث امرهم﴾ از همان راهی که پدر بزرگوار امر کرده است یعنی ابواب متفرقه وارد میشوند و از ابواب متفرقه هم همان پیشبینی که وجود مبارک یعقوب میکرد که این کار من شما را به حد خودکفایی نمیرساند که دیگر از هر حادثه غیر مترقبهای در امان باشید اینطور نیست ﴿ما کان یغنی عنهم من الله من شیء﴾ این کار مشکل را حل نکرد برای اینکه تفرقه حاصل شد آن برادر کوچکشان یعنی البته سی سال است تقریباً بنیامین نیامد و آن یکی هم برادر بزرگ گفت ﴿فلن ابرح الارض حتی یاذن لی ابی﴾ و مانند آن
«و الحمد لله رب العالمین»
- خداوند گاهی کرامتی را بدون آزمون به پیامبرش میدهد مثل تکلم عیسی و گاهی با آزمون سخت مثل یوسف و یعقوب
- توجیه اخلاقی و شرعی دزدی ساختگی توسط یوسف
- متهم کردن برادران یوسف
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿و قال یٰبنیّ لا تدخلوا من باب وٰحد وادخلوا من ابوٰب متفرقة و ما اغنی عنکم من الله من شیء ان الحکم الا لله علیه توکلت و علیه فلیتوکل المتوکلون ٭ و لما دخلوا من حیث امرهم ابوهم ما کان یغنی عنهم من الله من شیء الا حاجة فی نفس یعقوب قضٰها و انه لذو علم لما علمنٰه و لکن اکثر الناس لا یعلمون ٭ و لما دخلوا علی یوسف ءاوی الیه اخاه قال انی انا اخوک فلا تبتئِس بما کانوا یعملون ٭ فلما جهزهم بجهازهم جعل السقایة فی رحل اخیه ثم اذن موذن ایتها العیر انکم لسٰرقون ٭ قالوا و اقبلوا علیهم ماذا تفقدون ٭ قالوا نفقد صواع الملک و لمن جاء به حمل بعیر و انا به زعیم﴾
جریان انبیاء(علیهم الصلاة و علیهم السلام) گاهی به تنهایی آیت و معجزه الهی است نظیر آنچه که وجود مبارک موسی(سلام الله علیه) انجام داده است در جریان ﴿فاضرب لهم طریق فی البحر یبسا﴾ و مانند آن گاهی در ارتباط با ولیی از اولیای الهی جمعاً یک معجزه و آیت الهی است نظیر آنچه که درباره حضرت عیسی و مریم(سلام الله علیهما) اتفاق افتاده است که فرمود: ﴿و جعلنٰها و ابنها ءایةً للعٰلمین﴾ اگر یک خانمی و زنی بدون همسر مادر بشود و اگر یک فرزندی بدون پدر به دنیا بیاید این مجموعه آیه الهی است فرمود: ﴿وجعلنٰها وابنها ءایة للعٰلمین﴾ پس معجزات و آیات الهی دو قسماند گاهی برای یک پیامبر به تنهایی یک امری معجزه و آیت است گاهی با پیوند و ارتباط با یک انسان کامل دیگر معجزه است جریان حضرت یعقوب و حضرت یوسف(سلام الله علیهما) گاهی هر کدام از اینها به تنهایی دارای کرامت و آیت و معجزه و مانند آن هستند گاهی دوتایی در کنار هم زمینه یک معجزهاند در قصه حضرت یوسف(سلام الله علیه) بعضی از کارها مخصوص به خود یعقوب(سلام الله علیه) است بعضی از کارها مخصوص به خود حضرت یوسف(سلام الله علیه) است گاهی هم در ارتباط با پدر و پسر اینچنین است که اینها باید یک مدتی فراق یک دیگر را تحمل بکنند باید مورد آزمون یکدیگر قرار بگیرند در آزمون الهی در ارتباط با دیگری قرار بگیرند تا اینکه جمعاً بشود یک معجزه این یک مطلب مطلب دیگر این است که ذات اقدس الهی گاهی بدون آزمونهای قبلی یک آیتی و کرامتی به کسی عطا میکند نظیر آنچه که در گهواره وجود مبارک عیسی(سلام الله علیه) را از آن مواهب برخوردار کرد ﴿قال انی عبد الله ءاتـٰنی الکتٰب و جعلنی نبیا﴾ گاهی برخی از کرامات و آیات و مقامات است که بدون سبق آزمونهای سخن حاصل نمیشود نظیر ﴿اذ ابتلی ابرٰهیم ربه بکلمٰت فاتمهن قال انی جاعلک للناس اماما﴾ مشابه اینها درباره حضرت یوسف و یعقوب(سلام الله علیهم) هم هست گاهی بدون صبر و آزمون یک کرامتی را نصیب کسی میکند مثل اینکه یوسف(سلام الله علیه) به همان دوران نوسالی بدون اینکه آزمونی شده باشد یک رویای خوبی نصیب او شده است ﴿انی رایت احد عشر کوکبا و الشمس و القمر رایتهم لی سٰجدین﴾ خب این رویای صادق یک بشرای الهی است این بدون امتحان و بدون رنج و تلاش و کوشش این لطف نصیب حضرت یوسف(سلام الله علیه) شده است مشابه این هم برای انبیا و اولیای دیگر هست گاهی بخواهند به یک مقامی برسند این مربوط به آزمونهای سخت و شدید الهی است چه درباره یوسف(سلام الله علیه) چه در باره حضرت یعقوب(سلام الله علیه) اینچنین است اگر وجود مبارک ابراهیم بعد از آزمونهای سخت به مقام امامت رسیده است در جریان حضرت یعقوب هم اینچنین است بعد از آزمونهای سخت آن شامهٴ ملکوتی باز شده است که به فاصله هشتاد فرسخ بوی پسر را از آن پیراهن میشنود خب ذات اقدس الهی این توان را دارد یقیناً که این شامه را باز بکند ولی در همان حادثه اول اما وجود مبارک یعقوب فقط باید این آزمون را تحمل بکند این سختیها را تحمل بکند موفقانه از آزمون به در بیاید تا اینکه این شامه باز بشود وگرنه بار اول خدای سبحان ممکن بود در جریان ﴿و القوه فی غیٰبت الجب﴾ همانجا وجود مبارک یعقوب را باخبر بکند درست است که حالات آنها فرق میکند گاهی طارم اعلا مینشینند گاهی هم مثلاً تا پشت پا نمیبینند اما همه اینها حساب شده است این چنین نیست که ذات اقدس الهی رایگان چنین نعمتی را به کسی بدهد که فقط از رایحه هشتاد فرسخی بفهمد چه خبر است آنهایی که این پیراهن را دارند میآورند استشمامی ندارند اما این یکی از فاصله هشتاد فرسخی بین فلسطین تا مصر کنعان و مصر فاصله خیلی است دیگر گفت: ﴿انی لاجد ریح یوسف لولا ان تفندون﴾ خب چه اینکه وجود مبارک یوسف(سلام الله علیه) هم که به این مقام والا رسید بعد از آن آزمون است پس آزمونهای الهی زمینه است برای ظهور بعضی از آیات و کرامتهای الهی همانطوری که معجزات از این نظر دو قسم است یا ابتدائاً خدای سبحان به کسی عطا میکند یا معجزات اقتراحی است یعنی پیشنهادی است گاهی خدای سبحان یک پیامبری را با یک معجزه اعزام میکند گاهی وقتی امت او یک پیشنهادی دادند آنگاه آن هم درخواست میکند و این معجزه پدید میآید مقامات هم همینطور است
سؤال: ... جواب: حالا اگر یک کسی ولیی از اولیای الهی به این مقام رسیده است یعنی یک مؤمنی به این مقام رسیده است به برکت ولی آن زمان هست یعنی یک یوسف زمانی میطلبد یک یعقوب زمانی میطلبد اینها همه در کنار سفره آن معصوماند این «بیمنه رزق الوری و بوجوده ثبتت الارض و السماء» این نشان میدهد که اگر هر مؤمنی به یک مقامی رسیده است این به برکت سفره همان آن ولی معصوم انسان کامل پیامبر یا امام است اما خود آنها برابر با مصالح الهی که ﴿انه لذو علم لما علمنٰه﴾ کار انجام میدهند ظهور و خفای اینها به دست ذات اقدس الهی است اظهار و اخفای اینها به دست ذات اقدس الهی است اینها باید این امتحان سخت را تحمل بکنند تا آن شامه باز بشود و آن خود یعقوب(سلام الله علیه) این که عرض شد که گاهی پدر و پسر دوتایی مجموعاً یک معجزه میشوند نظیر پسر و مادر در جریان حضرت مسیح و مریم(سلام الله علیهما) که ﴿وجعلنٰها و ابنها ءایةً للعٰلمین﴾ این است که همین پیغمبر زمان که از فاصله چندین فرسخ شامهاش باز است و بوی یوسف میشنود این پیغمبر آن ﴿وابیضت عیناه من الحزن فهو کظیم﴾ باید به وسیله پیرهن پسر بینا بشود اگر این پیرهن را روی چشم نابینای دیگر میگذاشتند شاید اثر نمیکرد و اگر پیراهن دیگری را روی چشم یعقوب میگذاشتند شاید اثر نمیکرد این نظیر ﴿و جعلنٰها و ابنها ءایة للعٰلمین﴾ است همانطوری که مریم و عیسی عیسی و مریم(سلام الله علیهما) مجموعاً یک معجزه میشوند گاهی، گرچه برای هر کدام اعجازهای جداگانه است اینجا هم یعقوب و یوسف یوسف و یعقوب(سلام الله علیهما) جمعاً یک کرامت و معجزه میشوند خود یعقوب(سلام الله علیه) با آن کرامتش و اعجازش دعای او درباره خودش فعلاً مصلحت نیست که مستجاب بشود با اینکه آن مقامات عالیه را داشت بنابراین خود یوسف هم بنا بر این نبود که دست پسر به چشم پدر برسد معلوم شد این پیرهن که نشانه آن است که به یک بدن طیب و طاهر مرتبط است اثر کند این است که این دوتایی جمعاً میشوند یک معجزه و یک کرامت
سؤال: ... جواب: بله این معلوم میشود که اجمالاً علم داشتند به اینکه کجا هستند اما حالا در چاه بودند اگر بود خب چاه هم از اطراف کنعان بود حضرت میآمد در میآوردند اما تفسیر این قصه را ذات اقدس الهی به اینها اعلام نکرده است چه اینکه به خود یوسف هم فرمود بالأخره تو که الآن به چاه افتادی زنده میمانی سالم میمانی یک روزی همین صحنه را برای برادرانت بازگو میکنی ﴿و اوحینا الیه لتنبئنهم بامرهم هٰذا و هم لا یشعرون﴾ منظور آن است که اگر ذات اقدس الهی تفصیل جریان را به حضرت یعقوب میگفت خب حضرت یعقوب مأمور بود بالأخره برای نجات فرزندش بیاید چون اینها در اطراف کنعان میرفتند دامداری میکردند صبح میرفتند و عصر برمیگشتند شب برمیگشتند دیگر آنجا هم دارد ﴿جاءوا اباهم عشاء یبکون﴾ غرض آن است که این باید این آزمونها را تحمل بکنند چون اینچنین است بعضی از امور جزئیه قابل تحلیل عقلی نیست کلیات با تحلیل عقلی حل میشود جزئیات باید با روایات حل بشود یا روایات معتبر یا تاریخ قطعی اگر روایات معتبری در کار نبود یا تاریخ قطعی در کار نبود تکیه کردن بعضی از منقولات شاید درست نباشد امور جزئی که چرا اینطور شد چرا آنطور نشد برهانپذیر نیست و تنها راهش روایات معتبر است یا تاریخ قطعی مطلب بعدی آن است که گاهی انبیا(علیهم السلام) برابر آنچه که خضر(سلام الله علیه) عمل کرده است عمل میکنند ولی غالباً هرکدام از آنها برابر منهاج و شرعیتی که دارند عمل میکنند خطوط کلی عقاید و اخلاق و فقه و حقوق که محفوظ است خطوط جزئی به نام شریعت و منهاج اینها فرق میکند ﴿لکل جعلنا منکم شرعةً و منهاجا﴾ خطوط کلی که تغییرپذیر نیست درباره عقاید اخلاق خطوط کلی فقه خطوط کلی حقوق و مانند آن جزئیات فقه و دستورات شریعت و منهاج اینها تغییرپذیر است غالب انبیا و اولیا(علیهم السلام) در غالب موارد برابر با همین ظواهر عمل میکنند گاهی هم میبینیم برابر با علم باطنشان عمل میکنند کاری که در قضاها و داوریهای حضرت امیر(سلام الله علیه) این است گاهی هم وجود مبارک پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) اتفاق افتاد که برابر علم غیب هدایت بکنند وگرنه اساس محکمه حضرت برابر «انما اقضی بینکم بالبینات والایمان» بود جریان خضر(سلام الله علیه) جریان استثنایی بود که غالب کارهای او برابر با ولایت بود یعنی علم باطن نه رسالت ولی موسای کلیم عیسای مسیح(سلام الله علیهما) و سایر انبیا برابر همان علم ظاهر عمل میکردند جریان حضرت یوسف و یعقوب(سلام الله علیهما) غالباً برابر با همان منهاج و شریعتی بود که انبیا داشتند گاهی برابر با دستورات خاص الهی انجام میدادند که کار خضر پیامبر را میکردند که مثلاً پیمانه را در رحل برادر بگذارند برادر به عنوان متهمالسرقه بازداشت بشود این یک کار عادی نیست این ظاهر توجیه شرعی ندارد همانطوری که وجود مبارک این که در اذهان شما آقایان مرتب این سؤال هست این اشکال هست که چرا پیمانه را در رحل برادر گذاشتند این بیگناه را متهم به سرقت کردند آن برادران بیچاره را گرفتار کردند اینها که تعهد سپردند به پدر پیر که بچه را سالم برادر را سالم برگردانند با این مشکل روبرو شدند این در ذهن غالب آقایان هست نظیر آنچه که در سؤال وجود مبارک موسای کلیم(سلام الله علیه) بود که خب چرا شما این جوان را شکاندید یا چرا این سفینه را شکاندید این چرا چراها برابر با منهاج و شریعت است اما نه برابر با اسرار و علم باطن گفتند وجود مبارک ولی عصر (ارواحنا فداه) که ظهور کرد برابر با همان علمی که خضر داشت عمل میکند نه اینکه این شخص بگوید که من ذوالیدم شما شاهد ندارید حضرت برابر با آن علم باطن عمل میکند در اینگونه از موارد برابر با منهاج و شریعت سؤال جواب ندارد که خب شما چرا کسی را متهم میکنید به سرقت بعد او را بازداشت میکنید اما وقتی که پایان قضیه معلوم میشود، معلوم میشود این یک کاری است برابر با شبیه کار حضرت خضر نه شبیه کار شریعت و در چنین مقطعی ذات اقدس الهی فرمود ما این دستور را دادیم تا به ذهن کسی نیاید که ـ معاذ الله ـ وجود مبارک یوسف(سلام الله علیه) برای اینکه به برادرش برسد برادرش را پیش خودش نگه داشته باشد یک کار مثلاً هدف وسیله را توجیه میکند از این قبیل کارها کرده باشد این نیست همان که در جریان حضرت خضر در آن قسمتهای مهم وقتی که میخواهد کار به جایی برسد میفرماید در جریان چیدن دیوار آن دو بچه یتیم میفرماید: ﴿فأراد ربک ان یبلغا اشدهما و یستخرجا کنزهما﴾ خدا اینچنین اراده کرده که این دوتا بچه یتیم هدر نروند چون پدرشان آدم خوبی بود «و کان ابوهما صٰلحاً» اگر پدر صالح باشد خدا خضر راه را میفرستد که به بچهها محروم نمانند ﴿فأراد﴾ موسای کلیم میگوید آخر ما مهمانیم از راه دور آمدیم اینجا که دیگر مهمانخانه و قهوهخانه و رستوران و اینها ندارد اینها هم حاضر نشدند آنها را به عنوان مهمانی بپذیرند ﴿فابوا ان یضیفوهما﴾ آن وقت دو نفر خسته از راه رسیده وارد بر این شهر آنها هم حاضر نیستند ما را به عنوان مهمان بپذیرند شما دستور میدهیم ما اینجا کارگری کنیم شما بشوید مهمان من بشوم بنا شما بشوید بنا من بشوم کارگر این دیوار را بچینیم چیست؟ فرمود رازی دارد این رازش این است و این است و این است و این ﴿فاراد ربک ان یبلغا اشدهما و یستخرجا کنزهم﴾
سؤال: ؟... جواب: هماهنگی هست
سؤال: ؟... جواب: بله دیگر الآن مستورند و محجوباند و معذور وقتی حضرت ظهور میکند برای اینکه «یملأ الله به الارض قسطا و عدلا» باید باشد پرده را کنار میزنند واقع ظاهر میشود آن کسی که یدش ید غاصبه بودنه یدش ید عادله خب میگویند این ید معتبر نیست این حجت ندارد وجود مبارک خضر هم فرمود به اینکه خدا چنین خواسته است و به ما هم امر کرده و درست هم هست آن وقت موسای کلیم کاملاً قانع شد اینجا هم ذات اقدس الهی برای اینکه بسیاری از سوالها را پاسخ بدهد میفرماید این دستوری است که ما دادیم این طرحی است که خود ما ریختیم طرحی است که ریختیم و به حضرت از اینجا معلوم میشود که این کارها با و حی الهی انجام میگیرد که وجود مبارک یوسف(سلام الله علیه) بعد از اینکه برادرها آمدند و شناسایی شدند که بنیامین کدام است و برادر ابوینی حضرت کدام یک از این یازده نفرند او را مخفیانه خواست و گفت من برادر تو هستم و نگران نباش و شدت و رنج و ضرر هم تمام شد اما در خفا به او گفته است یا نه او را تاریخ و اینها دارند بخشی از اینها را مرحوم طبرسی در مجمع نقل کرده است مجمعالبیان لکن تفسیرش نه در مجمع هست و نه در آیه که نه اجمالش هست نه تفصیل که چگونه وجود مبارک یوسف به برادرش گفت من میخواهد تو را پیش خودم نگه بدارم ولی در قسمتهای تاریخی هست آن قسمتها منافی با ظاهر آیات نیست و میتوانند یک توجیهی باشد اما البته اطمینانبخش نیست برای اینکه نه نظیر صحیحه زراره و صحیحه محمد بن مسلم است چون غالب این روایاتی که اینها نقل میکنند اینها مرسل است دیگر و نه تاریخ قطعی و متواتر ولی میتواند یک توجیهی باشد یعنی آدم را آرام بکند که شاید اینچنین باشد بنابراین ذهن آشفته و آشوبی انسان در برابر آیه ندارد اصل مسئله را خدای سبحان فرمود ما این طرح را ریختیم که باا ین طرح وجود مبارک برادر خود را بگیرد و آن این است که بارهای اینها را سهمیه اینها را به اینها عطا بکند آن پیمانه مخصوصی که در شرایط قحطی و خاص مال خود ملک بود و حالا یک وقتی ملک در آن آب خورده بود یا آبخور رسمی او بود و این دو برای اهمیت مسئله توزین و توزیع کالا در اختیار این کارگران میگذاشتند آن پیمانه را دستور داده بود در رحل برادر ابوینی خود بگذارد بعد هم البته آن کسی که محرم راز بود این کار را کرده است خیلیها متوجه نشدند هنگام توزین وقتی که اینها بارهایشان تمام شد وقتی که داشتتند حرکت میکردند این یازده نفر این مأموران توزین و توزیع گندم و امثال گندم دیدند این پیمانه نیست گشتند پیدا نکردند و تنها همین گروه بودند که تازه رحل اینها بسته شد و قبل از اینکه این گروه حرکت بکنند این پیمانه بود و با این پیمانه هم بارهای اینها پر شد ولی همین که اینها بارشان بسته شد این پیمانه گم شد البته نه اینکه همه میدانستند برخی از رازداران یوسف(سلام الله علیه) میدانستند بعد بقیه گشتند دیدند این پیمانهٴ مخصوص که حالا از چه نظر گرانبها بود که مورد بازخواست هم قرار میگرفت این را ندارند گفتند که یا ﴿ایتها العیر انکم لسٰرقون﴾ این گفتار گفتار حضرت یوسف(سلام الله علیه) نیست گفتار نماینده رسمی او هم نیست گفتار دستاندرکاران توزین و توزیع کالاست خب اینها هم یک امر عادی است دیگر ﴿انکم لسٰرقون﴾ یعنی در حقیقت ما گم کردیم و به حسب ظاهر وقتی که تا حال شما بودید این بود و الآن که حرکت کردید این نیست معلوم میشود در بار شماست بالأخره آنها هم برگشتند گفتند که ﴿ماذا تفقدون﴾ چه چیزی گم کردید که ما را متهم میکنید گفتند: ﴿نفقد صواع الملک﴾ نه صواع العزیز صواع الملک را ما گم کردیم خب ناچار باید بارانداز میکردند و دستور دادند که اول بار آن ده نفر را براندازکنند نگاه کنند که آیا در بار آنها این عمداً یا سهواً رفته یا نه وقتی دیدند در بارها نیستند به آن بار یازدهمی رسیدند دیدند که در بار بنیامین است خب او هم خودش را نباخت چون میدانست به اینکه چه خبر است برادرها نگران شدند و مضطرب شدند و این را به عنوان متهم گرفتند مطلب دیگری که امینالاسلام و دیگران اشاره کردند(رضوان الله علیه)
سؤال: ... جواب: بله نه یک وقت است یک کسی یک قصد خلافی دارد از راه باطل وارد میشود یک وقت است نه هیچ چارهای ندارد نظیر اینکه وجود مبارک خضر(سلام الله علیه) آن کشتی را سوراخ کرد تا این کارگران محفوظ بمانند زندگیشان تأمین بشود برای اینکه ﴿و کان وراءهم ملک یاخذ کل سفینة غصبا﴾ الآن وجود مبارک یوسف میخواهد به برادرش برسد برادرش هم بعد از سی سال تقریباً میخواهد به برادرش برسد اینها میخواهند باهم زندگی بعد از سی سال داشته باشند که کم کم زمینه آمدن حضرت یعقوب هم فراهم بشود خب این هم بالأخره در تمام مدت رنج تنهایی را دیده آن ده نفر چون با این از نظر مادر فرق میکردند آنها باهم هر کدام ابوینی بودند یا غالبا بیش از دو نفر ابوینی بودند بالأخره با او درگیر بودند چون از همان اول میگفتند: ﴿لیوسف و اخوه احب الی ابینا منا﴾ آن هجران برادر از یک سو فشار و شتابی که از اینها میبینند دائماً از سوی دیگر حالا میخواهد پیش برادرش بماند چه راه دارد بگوید که تو پیش من بمان آن ده نفر میگویند که ما تعهد سپردیم سوگند یاد کردیم که این را تحویل بدهیم حاضر نیستیم این از این بخواهد روی علل و عوامل دیگر این را نگه بدارد نه قانون مملکت اجازه بدهد چون او ملک که نیست او عزیز مصر است و نه این برادرها تمکین میکنند تنها راه این است که این متهم بشود به سرقت که متهمالسرقة در منطقه فلسطین و کنعان کیفرش این است که خود او را بازداشت بکنند تا به مقدار آن مال مثلاً کار بکند و خدماتی ارائه بکند این یک قانون رسمی بود که پیش فلسطینیها و کنعانیها پذیرفته شده بود بخواهد این را بازداشت کند قانون مصر اجازه نمیدهد بالأخره در آن شرایطی که گفت ﴿انی حفیظ علیم﴾ باید به قانون احترام بگذارد اگر بخواهد به قانون احترام بگذارد چرا یک مسافر بیگناهی را بازداشت بکند برای چه؟ بخواهد روی قانون بگیرد نمیتواند بخواهید همینطور به برادرها بگوید که شما این را پیش من بگذارید آنها میگویند ما سوگند یاد کردیم پدر ما از ما تعهد گرفته ما برگردانیم هرز حاضر نیستیم پس یک راه سومی باید باشد که آن برادرها تمکین بکنند و راه سوم این است که در خفا با این برادر خودش هماهنگ بکند که تو امینی و در علن این متهم السرقه میشود چون متهم السرقه خود متهم را میگیرند در بعضی از موارد دست میبرند در بعضی از محاکم زندان میبرند در بعضی از محاکم جریمه نقدی دارد در بعضی از محاکم شلاق دارد در بعضی از محاکم هم ﴿من وجد فی رحله فهو جزٰؤه﴾ هر کسی که متهم به سرقت است خود او را بازداشت میکنند نه اینکه او را زندان ببرند با زندان حل بشود نه اینکه او را شلاق ببرند نه اینکه از او جریمه نقدی بگیرند خود او را بازداشت میکنند یک مدتی تا خدماتی ارائه کند حل بشود مثلاً این وسیله خوبی است برای نگهداری او کنعانیها فلسطینیها گفتند بله ﴿کذلک نجزی الظٰلمین﴾ ما هم بله متهمالسرقه را اینچنین کیفر میکنیم که حکم شما عادلانه است این نظیر همان کارهای حضرت خضر است که به حسب ظاهر جور در نمیآید منتها حضرت خضر اگر قصه را با حضرت موسی(سلام الله علیه) قبلاً هماهنگ میکرد موسی(سلام الله علیه) هم سؤال نمیکرد اما اینجا وجود مبارک یوسف شاید قصه را با برادرش هماهنگ کرد که او دیگر نگران نشد و از خود هم دفاع نکرد آنها نگران شدند رفتند اعتراض بکنند بعد هم گفتند: ﴿ان یسرق فقد سرق اخ له﴾ اگر این سرقت کرده یک برادری هم داشت که او هم قبلاً از این کارها میکرد خب این نشان میدهد به اینکه کار کار خضری است در حقیقت و اینها گاهی از این کارها میکنند و ذات اقدس الهی برای تنزیه و تبری این ذوات مقدس این کار را مستقیماً به خود نسبت میدهد فرمود ما آن راه را به او نشان دادیم بالأخره این برادر چگونه پیش حضرت یوسف بماند
سؤال: ... جواب: هنوز زود بود بله هنوز زود است تا برادر بفهمد باید برادرها آزمون بشوند هم خود یعقوب(سلام الله علیه) باید آزمون بشود هم خود یوسف(سلام الله علیه) باید تحمل بکند تا اینکه کمکم اسرار یکی پس از دیگری شکوفا بشود
سؤال: ... جواب: نه دوتا حرف است به ولایت رسیده اینکه اشاره شد به اینکه ﴿کدنا﴾ مثل اینکه کار حضرت موسی(سلام الله علیه) انجام داده این هم کار خضری است دیگر خب چه کسی است که بالأخره آن دریاست به نام نیل یک دریای روانی است خب در آن کشتیرانی میشود فرمود ما به او دستور دادیم ما به آب دستور دادیم ما به صندوق دستور دادیم که این کارها را بکند ﴿فلیلقه﴾ این امر غایب است دیگر دریا باید اینچنین بکند صندوق باید اینچنین بکند مادر موسی باید اینچنین بکند امرئه فرعون باید اینچنین بکند همهٴ اینها امر است یا امر حاضر است یا امر غایب ﴿لا تخافی و لا تحزنی﴾ وقتی که شیرت تمام شده ﴿فلیلقه الیم بالساحل یاخذه عدو لی﴾ همهاش امر است این باید این کار را بکند آن باید این کار با بکند این باید این کار را بکند چون ﴿لله جنود السمٰوات و الارض﴾ وقتی خضری ظهور میکند برای همه ظهور میکند این تلاطم آخر این دلیل ندارد که این امواج متلاطم این یک صندوقچه را مستقیم هدایت شده آدرس گرفته به جایی ببرد مانند مأمور پست آن هم ببرد آخر نگه نمیدارد که ببرد یک جایی نگه دارد که آنها بیایند بگیرند ﴿فلیلقه الیم بالساحل یاخذه عدول لی و عدو له﴾ اینها همهاش امر است به مادر موسی به صورت امر حاضر دارد به دریا به صورت امر غایب دارد این امر است این است که ﴿یسبح له ما فی السمٰوٰت و الارض ﴾ هم تسخیر او هستند ﴿لله یسجد ما فی السمٰوٰت و ما فی الارض﴾ این است ولی خدا هم به اذن خدا گاهی کار خضری میکند وگرنه به حساب شریعت خب همه این سوالها برای کیست اگر وجود مبارک موسی(سلام الله علیه) به این سوالها را میکرد روی معیار شریعت میکرد دیگر همه سوالها وارد است
سؤال: ... جواب: نه این در مسئله اصول ملاحظه فرمودید به اینکه آیا کار انبیای دیگر برای ما کسانی که در شرایط قبل بودند برای ما حجت است یا نه؟ این باید دو مقطع بگذرد کارهای خضری که در هیچ جایی برای افراد عادی حجت نیست اینها برای اولیای الهیاند یعنی کارهایی که روی باطن شریعت است نه روی ظاهر شریعت میماند کارهای ظاهر شریعت کارهای ظاهر شریعت بله این در اصول ثابت شده است اگر کاری در شریعت دیگر انجام میشد و در شریعت ما نسخ نشد حالا یا استصحاب یا علل و عوامل دیگر میتواند آن را فیالجمله نه بالجمله توجیه کند اما کارهای باطن را نه کارهای باطن که هیچ وقت روی ظاهر شریعت و منهاج نیست کارهای باطن مربوط به مثل وجود مبارک حضرت که ظهور کرد بله آن کار خضری انجام میدهد خود معصوم میتواند کار خضری انجام بدهد اما برای دیگران ما که موظفیم به همین امور ظاهری با حکم شریعت و منهاج عمل بکنیم دیگر
سؤال: ... جواب: این کاملاً مشخص است اگر یک اطلاقاتی عموماتی در کار هست معلوم میشود شریعت است این که در ذهن همه ما این سؤال است که حضرت خضر چرا این کار را کرده است؟ یا حضرت یوسف چرا این کار را کرده است؟ برای اینکه عموم و اطلاقی ما نداریم هیچ دلیلی نداریم نه آیهای نه روایهای نه اصل عملی که اینها را توجیه کند این معلوم میشود روی باطنش است اگر معصوم انجام بدهد معلوم میشود باطن شریعت است مثل کار خضری است اگر بیگانه انجام بدهد معلوم میشود حرام است دیگر ماییم و ظواهر ادله یا عموم است یا اطلاقات است یا اصول عملیه است خب فرمود ﴿یٰنبیّ لا تدخلوا من باب وٰحد﴾ این ابواب هم مربوط به مصر است نه اتاق حضرت یوسف برای اینکه اتاق حضرت یوسف که ابواب ورودی متعدد نداشت بر فرض ابواب ورودی متعدد داشته باشد پنج تا در داشته باشد این ده نفر یا یازده نفر از پنج در بیایند بالأخره حضرت یوسف یک جا نشسته و او را ملاقات میکنند این که فرمود: ﴿لا تدخلوا من باب وٰحد وادخلوا من ابوٰب متفرقة﴾ برای اینکه دم در ایست و بازرسی است وگرنه در کوی و برزن که عابر و رهگذر فراوانند آن شهر بزرگ مصر جمعیتهای فراوانی از قدیم داشت خب آنجا در کوی و برزن که مزاحم عابر نیستند که در دم در هنگام ورود است که بازرسی میکنند فرمود شما یازده نفر با این قیافه با این وضع بروید خب متهم میشود دیگر در سال قحطی و گرانی شما کجا بودید بررسی بکنند و اینها از یک در وارد نشوید این که فرمود ﴿لا تدخلوا من باب وٰحد﴾ این است مسئله تفرق هم دو قسم است در اینگونه از موارد تفرق همان تعدد و تکثر است نظیر ﴿فلولا نفر من کل فرقة منهم طائفة﴾ این یک فرقه مذموم و قبیحی نیست بالأخره هر شهری یک طایفهای دارد اهل هر شهری با شهر دیگر فرق دارند اینکه تفرق مذموم نیست یک وقت است تفرقی است روی تفریق بیگانه نظیر مسجد ضرار که فرمود اینها ضراراً هستند ﴿ارصاداً لمن حارب الله﴾ است ﴿تفریقاً بین المؤمنین﴾ است آن تفریق بین المؤمنین بله مذموم است اما این تفرّقی که در سورهٴ مبارکهٴ توبه هست ﴿فلولا نفر من کل فرقة منهم طایفه﴾ این یک چیز مذمومی نیست اینجا هم ابواب متفرقه یعنی ابواب متعدده خب وارد بشوید بعد هم گفتند به اینکه از ما کاری ساخته نیست ما یک وظیفهای داریم غنا یعنی کفایت وقتی انسان در یک امری بینیاز شد میگویند خودکفا شد ما اغنی یعنی ما اکفی من کفایت کار خدا را به عهده ندارم که فافی باشم بگویم حالا شما از چند در وارد بشوید نه از یک در مشکل حل بشود نه خیر ما در اینکه میگوییم حالا یا مسئله چشم است یا مسئله ایست بازرسی است هر علل و عواملی دارد ما باید احتیاطمان را بکنیم اگر شما یازده تا ناشناس یکجا وارد بشوید ممکن است در ایست بازرسی یا علل و عوامل دیگر مورد زحمت قرار بگیرید این کار را نکنید از چند در وارد بشوید اما حالا حوادث غیر مترقبه در راه است یا نه ما چه میدانیم ﴿ما اغنی عنکم من الله من شیء﴾ جریان توکل مطرح است بعد میفرماید به اینکه ﴿و لما دخلوا من حیث امرهم﴾ از همان راهی که پدر بزرگوار امر کرده است یعنی ابواب متفرقه وارد میشوند و از ابواب متفرقه هم همان پیشبینی که وجود مبارک یعقوب میکرد که این کار من شما را به حد خودکفایی نمیرساند که دیگر از هر حادثه غیر مترقبهای در امان باشید اینطور نیست ﴿ما کان یغنی عنهم من الله من شیء﴾ این کار مشکل را حل نکرد برای اینکه تفرقه حاصل شد آن برادر کوچکشان یعنی البته سی سال است تقریباً بنیامین نیامد و آن یکی هم برادر بزرگ گفت ﴿فلن ابرح الارض حتی یاذن لی ابی﴾ و مانند آن
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است