- 1577
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 44 تا 45 سوره بقره – بخش اول
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیات 44 تا 45 سوره بقره – بخش اول
- عمل نکردن به خیر بد است نه امر به معروف
-هرچند انسان به خیر عمل نکند باز دلیل ترک بر امربه معروف نمی شود
-شرافت معلم خود بودن
- استعانت الهی
أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم
بسم الله الرّحمن الرّحیم
أَتَأْمُرُونَ الْنَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ وَأَنْتُمْ تَتْلُونَ الْکِتَابَ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ ٭ وَاسْتَعِینُوْا بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ وَإِنَّهَا لَکَبِیرَةٌ إِلَّا عَلَی الْخَاشِعِینَ ٭ الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُم مُلاَقُوا رَبِّهِمْ وَأَنَّهُمْ إِلَیْهِ رَاجِعُونَ
یکی از بیانات خدای سبحان به بنیاسراییل که البته مورد مخصّص نیست این است که چرا شما مردم را به نیکی دعوت میکنید و خود را فراموش میکنید؟ این استفهام توبیخی ناظر به قید مسأله است نه ناظر به اصل مطلب.
ـ محور توبیخ در آیه، خود فراموشی و عمل نکردن آمر نه امر به نیکی
بیان ذلک این است که اگر یک خطابی یک نهیی یک امری به یک مطلقی تعلق بگیرد که دارای قید خاص است محور مسأله و خطاب آن قید خاص است. خدای سبحان، امر به برّ را نهی نکرده است فرمود: شما که مردم را به نیکی دعوت میکنید چرا خود را فراموش میکنید؟ آنچه که محور توبیخ است نسیان نفس است نه امر به معروف. یک وقت به انسان میگویند چون خود عمل نمیکنی چرا به دیگران میگویی؟ یک وقت میگویند وقتی به دیگران میگویی چرا خود عمل نمیکنی. نهی در اینجا به آن نسیان نفس تعلّق گرفته است نه به امر به برّ نفرمود: چون خود عمل نمیکنید چرا به دیگران میگویید؟ میفرماید: وقتی به دیگران میگویید چرا خود عمل نمیکنید؟ یعنی آنکه بد است عمل نکردن است نه به دیگران گفتن. اگر بفرماید: چون خود عمل نمیکنید چرا به دیگران میگویید در اینجا امر به معروف منهی است یعنی نهی تعلق گرفته به امر الناس بالبرّ. یعنی چون خود عمل نمیکنید چه حق دارید به مردم بگویید. ولی قرآن اینچنین نهی نکرد که امر به معروف را نهی کرده باشد نفرمود: چون خود عمل نمیکنید چه حق دارید به مردم بگویید میفرماید: این که به مردم میگویید و مردم را به نیکی دعوت میکنید این کار خیر است چرا خود عمل نمیکنید؟ پس نهی تعلق گرفته به نسیان نفس نه به امر الناس بالبرّ پس اگر کسی خود عمل نکرد اینچنین نیست که حق امر به معروف نداشته باشد یا اینچنین نیست که امر به معروف از او ساقط باشد البته وظیفهاش آن است که عمل بکند و اگر عمل نکرد گرفتار همان عذابی خواهد شد که در بحث دیروز گذشت. ولی نهی این کریمه متوجه به نسیان نفس است یعنی شمایی که دیگران را به نیکی دعوت میکنید و این کار، کار خیر است چرا خود را فراموش میکنید؟ این چرا که اعتراض است به نسیان نفس تعلق میگیرد. نه اینکه چون خود عمل نمیکنید چرا امر به معروف میکنید. این چرا به امر به معروف تعلق نگرفت. آن در سورهٔ صف است که بحثش خواهد آمد. امّا دراین آیهٴ محل بحث میفرماید: *«أَتَأْمُرُونَ الْنَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ»* که توبیخ به این قید تعلق میگیرد. نظیر آنچه که دربارهٴ کریمه *«لاَ تَمُوتُنَّ إِلاِّ وَأَنْتُم مُسْلِمُونَ»*﴿1﴾ بیان شده است *«لا تموتنّ إلاّ وأنتم مسلمون»* نهی از موت نیست نهی نکرده است نفرمود: شما نمیرید فرمود: در حال کفر نمیرید فقط با اسلام بمیرید که این نهی ناظر به آن قید است نه ناظر به اصل مطلب. یعقوب(سلام الله علیه) که فرزندانش را وصیّت کرد فرمود: *«لاَ تَمُوتُنَّ إِلاِّ وَأَنْتُم مُسْلِمُونَ»* یعنی نمیرید مگر در حال اسلام که این نهی به آن قید تعلق میگیرد. یعنی بدون اسلام نمیرید نه اینکه نمیرید. موت تحت نهی نیست. در این کریمه هم که فرمود: *«أَتَأْمُرُونَ الْنَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ»* این عتاب به آن قید تعلق گرفته است. یعنی چرا خود را فراموش میکنید؟ شمایی که مردم را به نیکی دعوت میکنید چرا خود را فراموش میکنید؟ نه اینکه چون که خود را فراموش کردید چرا امر به معروف میکنید. این چرا به امر به برّ تعلّق نگرفته تا اگر کسی عادل نبود حق امر به معروف نداشته باشد.
عدالت آمر و ناهی
ـ عدم اشتراط عدالت در آمر و ناهی
نشانهاش هم دو حدیثی است که در همان کتاب شریف امر به معروف و نهی از منکر وسائل باب 10 آمده است. در آنجا از رسول خدا(صلّى الله علیه وآله وسلّم) نقل شده است که ﴿جلد 11 وسائل﴾ به حضرت عرض شد که: «لا نأمر بالمعروف حتّی نعمل به کلِّه و لا ننهی عن المنکر حتی ننتهی عنه کلّه؟ فقال لا، بل مروا بالمعروف و ان لم تعملوا به کلّه و انهوا عن المنکر و ان لم تنتهوا عنه کلّه»(2) به رسول خدا(صلّى الله علیه وآله وسلّم) عرض کردند ما تا به همه معروفها عمل نکنیم آیا امر به معروف نکنیم؟ تا از همه مناهی اجتناب نکنیم نهی از منکر نکنیم؟ یعنی ما باید عادل محض باشیم که امر به معروف و نهی از منکر کنیم؟ هیچ واجبی نباشد که انجام بدهیم مگر اینکه ما انجام بدهیم و هیچ حرامی نباشد مگر اینکه ما ترک کنیم. وقتی همه واجبات را انجام دادیم و همه محرّمات را ترک کردیم آنگاه امر به معروف کنیم؟ فرمود نه اینچنین لازم نیست. همین که اهل معروفاید گرچه همه معروف را هم عمل نکردید امر به معروف کنید. همین که اهل انتهای از منکر هستید گرچه از همه منکرات تناهی نکردهاید باز هم نهی از منکر کنید. این به خوبی دلالت میکند که در امر به معروف و نهی از منکر عَدالت لازم نیست مثل امامت جمعه یا جماعت اینچنین نیست که آمر به معروف مثل امام جماعت باید عادل باشد. اگر عادل باشد امرش مؤثّرتر است ولی اگر عادل نبود بعضی از معاصی را هم مبتلا شد باز حق امر به معروف دارد بلکه بر او لازم است نشانهاش همان است که در حدیث 12 این باب شریف از ابیذر نقل شده است که ابیذر از رسول خدا(صلّى الله علیه وآله وسلّم) نقل کرد که آن حضرت فرمود: «یا اباذر! یطّلع قوم من أهل الجنّة إلی قوم من أهل النّار» گروهی از بهشتیان مطّلع میشوند از حال گروهی از دوزخیان به این جهنّمیها میگویند «فیقولون ما أدخلکم النّار و إنّما دخلنا الجنّة بفضل تعلیمکم و تأدیبکم؟» عدهای از بهشتیان به جهنّمیها میگویند چرا شما به جهنّم افتادید؟ ما در اثر تعلیم و تربیت شما به بهشت آمدیم شما چرا به جهنّم افتادید؟ «فیقولون انّا کنّا نأمرکم بالخیر و لا نفعله»(3) ما امر به خیر میکردیم و خود محروم بودیم. خود این امر به خیر وسیله خیر است دیگران را به بهشت میرساند. اینچنین نیست کاری که خیر باشد و دیگران را به بهشت برساند دین آن را نهی کند.
سؤال ...
جواب: شرط کمالیّ لا شرط لزومی. لا تعتبر فی الأمر بالمعروف العدالة.
سؤال ...
جواب: لا یؤثر فی الناس أمر و جواز أمره معروف أمر آخر.
سؤال ...
جواب: و هذا علی أقسام بعض اقسام منها. ما یکون المنهی عالما بانّ النّاهی لا ینتهی و بعض أقسامه الآخر المنهی لایعلم انّ النّاهی لیس بمتناه فإذا کان الانتهاء عن المنهی عنه شرطاً لا یجوز للناهی أن ینهی و ان لم یعلم المنهیّ.
اگر شرط امر به معروف و نهی از منکر عدالت باشد چه طرف بداند چه طرف نداند انسان حق امر به معروف ندارد. ولی آنجایی که مخاطب که منهی است یا مأمور است میداند که آمر و ناهی به وظیفهاش عمل نکرد آنجا جدّ امر به معروف متمشیّ نمیشود اوّلاً و اگر هم جدّ متمشیّ بشود اثر ندارد ثانیاً این مال مقام اثبات است ولی بحث فقهی اینست که آیا در مقام ثبوت، شرط امر به معروف، عدالت است آیا امر به معروف مثل امامت مشروط به عدالت است یا نه؟ نه دلیلی دلالت میکند بر این که امر به معروف مثل امامت مشروط به عدالت است و نه این روایات را میشود نادیده گرفت. هم روایت دلالت دارد بر اینکه امر به معروف مثل امامت مشروط به عدالت نیست و همین که از آن طرف دلیلی بر اعتبار عدالت نشد.
بنابراین، خود امر به معروف خیر است ولو آمر عمل نکند البته خود گرفتار آن عذابی میشود که در معراج از رسول خدا(صلّى الله علیه وآله وسلّم) نقل شد. اما اینچنین نیست که او حق امر به معروف نداشته باشد یا امر به معروف بر او لازم نباشد.
ـ تبیین آیات سورهٴ صف
اما مطلبی که مربوط به سورهٴ صف است در سورهٴ مبارکهٴ صف آیهٴ 2 اینچنین آمده است فرمود که: *«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لاَ تَفْعَلُونَ ٭ کبر مقتاً عند الله أن تقولوا ما لا تفعلون»*﴿4﴾ فرمود: مؤمنین چرا چیزی که انجام نمیدهید میگویید؟ کار منافقین این بود که بنای اینها بر عدمالفعل بود بنا داشتند نکنند منتها چیزی که بنا داشتند نکنند آن را میگفتند، این نفاق است. در این کریمه میفرماید: شما چیزی را که بنا دارید انجام ندهید چرا میگویید؟ فرق است بین این که انسان چیزی را که بنا دارد نکند بگوید یعنی أن یقول ما لا یفعله و بین اینکه ان لا یفعل ما یقول یک وقت انسان دیگران را به خیر امر میکند بعد خود عمل نمیکند. این به حرف خود عمل نکرده است.
در اینجا اعتراض و توبیخ به آن نفی فعل است نه به قول. و اما در کریمه، خدای سبحان به منافقین اعتراض میکند. میفرماید: چرا حرف میزنید این حرفتان بد است. شما که انجام نمیدهید چیزی را که بنا بر انجام دادنش ندارید چرا میگویید؟ *«لم تقولون ما لا تفعلون»*﴿5﴾ این *«ما لا تفعلون»* به عنوان ملکه است. چیزی که شما انجام نمیدهید بنای شما بر این است که انجام ندهید چرا میگویید؟ این برخلاف آن است که انسان یک حرفی بزند بعد به حرف خود عمل نکند. به تعبیر سیّدنا الأستاد(رضوان الله علیه) فرق است بین این که «أن یقول الإنسان ما لا یفعله» که این نفاق است و بین «أن لا یفعل الإنسان ما یقوله» این ضعف اراده است(6). آن هم این آیه ناظر به امر به معروف و نهی از منکر نیست ناظر به مواعید مطلق است مثلاً میگوید من به جهاد میآیم و نمیرود در صدر اسلام کار منافقین این بود که بگویند چیزی را که نمیکنند. قصدشان حضور در جبهه نبود ولی آمادگی را اعلام میکردند. در این کریمه میفرماید: شما که نمیخواهید به جبهه بروید چرا آمادگی را اعلام میکنید؟ چرا؟ چون *«إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِهِ صَفّاً کَأَنَّهُم بُنْیَانٌ مَرْصُوصٌ»*﴿7﴾ خدا آنها که کاخ سربیاند در برابر بیگانه آنها را دوست دارد شما که نمیخواهید سرب باشید چرا حرف سرب میزنید؟ *«لم تقولون ما لا تفعلون»*﴿8﴾ چیزی را که نمیکنید چرا میگویید؟ این بابش غیر از باب امر به معروف و نهی از منکر است گاهی انسان وعده میدهد ولی انجام نمیدهد سخن از امر به معروف نیست گاهی اظهار ایمان میکند و مؤمن نیست سخن از امر به معروف نیست پس اگر کسی بناء عملی او این باشد که یک فضیلت را انجام ندهد بعد بگوید چیزی را که بنا بر انجامش ندارد این نفاق است. ولی اگر کسی چیزی را گفت و به گفتهاش عمل نکرد مثلاً وعده داد به وعده وفا نکرد این را ضعف اراده میگویند. آیه این را نهی نمیکند. وگرنه هر که وعده داد به وعدهاش عمل نکرد آیه میفرماید: این مقت عظیم است این عذاب عظیم است پیش خدا. *«کَبُرَ مَقْتاً عِندَ اللَّهِ أَن تَقُولُوا مَا لاَ تَفْعَلُونَ»*﴿9﴾ خب اطلاقش میگیرد این را اگر اینچنین باشد اگر کسی وعده داد به وعدهاش وفا نکرد.
سؤال ...
جواب: چون آنها هم در کسوت اهل ایمان بودند. منافقین در کسوت اهل ایمان بودند . در بسیاری از موارد قرآن کریم خطاب و ندا به عنوان *«یا أیّها الّذین آمنوا»*﴿10﴾ است به جمع مؤمنین خطاب میکند برای اینکه منافقین در جمع مؤمنین بودند. حکم مسلمین بر آنها بار بود «محقون المال، محقون الدّم» بودند و امثال ذلک.
بنابراین، مسأله امر به معروف کاری با آیهٴ سورهٴ صف ندارد آیهٴ سورهٴ صف آن قولی را نهی میکند که قائلش بنا بر عدم فعل دارد یعنی نفاق را نهی میکند نه اینکه اگر کسی دیگران را به خیر امر کرد و خود اهل عمل نبود قرآن کریم به امر او اعتراض کند بگوید این امر تو نفاق است. این امر نفاق نیست این امر مقت عظیم نیست وگرنه لازمهاش آن است انسان هر کس خلف وعده کرد مقت عظیم داشته باشد. یا هر که وعده داد ولو در مسائل جبهه بد توفیق پیدا نکرد یا لااقل معصیت کرد مقت عظیم داشته باشد.
سؤال ...
جواب: فالمذموم هو نسیان النفس لا الامر بالبرّ والّذی یدلّ العقل علی مذمومیّته هو نسیان النفس لا الأمر بالبرّ.
سؤال ...
جواب: الأمر بالمعروف لیس بمذموم، اذا نسی نفسه کان نسیان النفس مع أمر النّاس بالبرّ أشدّ ذَمّاً، نسیان النفس مذموم أو أشدّ ذَمّاً لا الأمر بالبرّ، فالأمر بالبرّ له حسن فعلی و الآمر بالمعروف لیس بحسن فاعلاً فهناک حسن فعلیٌّ لا الحسن الفاعلی.
قرآن کریم روی این حسن فاعلی تکیه میکند میفرماید: چرا شما خودتان را فراموش کردهاید نه این که این امر به معروفتان بد باشد. اگر کار بد باشد که عدهای با این کار بد بهشت نمیروند و در فقه هم برای آمر به معروف عدالت معتبر نشد نگفتند امر به معروف مثل امامت مشروط به عدالت است که اگر کسی عادل نبود حق امر به معروف ندارد البته اگر کسی عادل نبود و دستور داد دیگران را راهنمایی کرد و خود عمل نکرد عذابش بدتر از عذاب کسی است که آمر به معروف نبود ولی عمل نکرد اگر جاهل واجب را ترک کند یک درجه مذمّت دارد آمر به معروف آن معروف و واجب را ترک کند مذمّت شدیدتری دارد این درست است اما این شدّت مذمّت مال نسیان نفس است نه مال امر به معروف.
سؤال ...
جواب: خب امر به معروف یک واجبی است ترک شده اگر کسی به وظیفه امر به معروف عمل نکرده است گناه دیگر کرده است.
سؤال ...
جواب: اشدّ عذاباً است از کسی که امر به معروف هم نکرده است نه اشدّ عذاباً از آن جاهل چون اینجا سه نفر فرض شد: یکی جاهلی است که واجب را ترک میکند یکی آمر به معروفی است که با امر به معروف او یک عده عمل میکنند و بهشت میروند او خودش میسوزد فرقه سوم یا فرد سوم کسی است که نه خود به بهشت میرود نه امر به بهشت رفتن میکند او البته اشدّ عذاباً است از فرقه دوّم.
سؤال ...
جواب: چون آن *«یا أیّها الّذین آمنوا»*﴿11﴾ خطاب به عامه مؤمنین است که در بینشان و غیرمنافق هست. مؤمنین را هم میگیرد منتها در بین مؤمنین آنها که مبتلا بودند اینها هستند خطاب به جمع میکند هر که مبتلا شد.
سؤال ...
جواب: نه، منافقین میگویند چیزی را که بنا بر عمل ندارند چون *«ما لا تفعلون»*﴿12﴾ ملکه است *«ما لاتفعلون»*﴿13﴾ ملکه است چیزی که نمیکنید چیزی که بنا بر انجامش ندارید چرا میگویید؟ *«لم تقولون ما لا تفعلون»*﴿14﴾ این *«ما لا تفعلون»* خطّ مشیّ شماست. چیزی را که نمیکنید چرا میگویید؟ این نفاق است آن وقت این دومیش آن است که انسان چیزی را که گفت عمل نکند أن یقول ما لا یفعل، نفاق است اما ان لا یفعل ما یقول ضعف اراده است نه نفاق.
سؤال ...
جواب: آن مقت شدید است آن مقت شدید مال نفاق است و إلاّبر ضعیف الاراده قرآن مقت شدید ندارد *«کبر مقتآًً عند الله»*﴿15﴾ و شهادت آیهٴ سورهٴ صف از صدر و ذیلش آن است که دربارهٴ جهاد سخن وارد شده است اینها نمیخواستند به جبهه بروند ولی میگفتند ما میآییم. این نفاق است. لذا در آیه بعد فرمود: *«إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِهِ صَفّاً»*﴿16﴾ در چند آیه بعد فرمود: *«هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَی تِجَارَةٍ تُنجِیکُم مِنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ ٭ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَتُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ»*﴿17﴾ در پایان سوره صف فرمود به اینکه: *«فَأَیَّدْنَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَی عَدُوِّهِمْ فَأَصْبَحُوا ظَاهِرِینَ»*﴿18﴾ صدر و ذیل این سوره، مال رزمنده است آن وقت به کسی میگوید شما که نمیخواهید بروید چرا اعلام میکنید؟ این کار ندارد با کسی که بگوید چیزی را و بعد عمل نکند و اگر آن باشد اطلاقش باید وعد را هم بگیرد. اگر کسی وعده داد و خلف وعده کرد این مقت شدید دارد پیش خدا؟ فرق است بین اینکه انسان بگوید چیزی را که نمیخواهد عمل کند ـ این نفاق است ـ و بین اینکه عمل نکند به گفتههای خود این ضعف اراده است مقت شدید مال نفاق است. کجا قرآن کریم اینجور به خلف وعده تهدید کرد؟ فرمود *«کَبُرَ مَقْتاً عِندَ اللَّهِ أَن تَقُولُوا مَا لاَ تَفْعَلُونَ»*﴿19﴾ *«أن تقولوا ما لا تفعلون»*﴿20﴾ غیر از «ان لا تفعلوا ما قلتم» است.
سؤال ...
جواب: حصر نه، به این جمع خطاب میکند گروهی که در بین این جمع بسر میبردند و مبتلا بودند یک فرقه خاص بودند.
سؤال ...
جواب: آن اخلاقی حمل شده است و الاّ فقهی بسیاری از فقها خلاف وعده را تحریم نکردهاند مشهور این است.
سؤال ...
جواب: این معصیت است التارکین له که دیروز خوانده شد یک مقداری از روایات و عذابش هم در معراج مشخص شد اما نه به این معناست که امر حرام باشد این لن به آن ترک میخورد لذا وقتی از حضرت سؤال میکنند که ما خودمان موفق نیستیم همهٴ واجبات را انجام بدهیم و از همهٴ مناهی پرهیز کنیم آیا امر به معروف نکنیم؟ فرمود: بکنید. به وسیله همین کار انسان دیگران را به بهشت میرود ولو خودش به جهنّم برود. و این که جهنّم میرود نه چون امر به معروف کرده است بل برای اینکه خود عمل نکرده است.
سؤال ...
جواب: در سوره توبه هم ولایت بین مؤمنین تنظیم شده است هم ولایت بین کفّار هم دربارهٴ کفار فرمود: *«الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ بَعْضَهُم مِن بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمُنْکَرِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ»*﴿21﴾. هم درباره مؤمنین فرمود.
سؤال ...
جواب: اثر نمیگذارد مال کسی است که بداند اگر چنانچه مخاطب نداند که این آمر خود عمل نمیکند متأثّر میشود و بهشت هم میرود نشانهاش هم همان روایتی بود که اباذر نقل کرد.
سؤال ...
جواب: نه تنها قول کافی نیست سیره عملی هم لازم است ولی اگر اثر نمیداشت این روایتی که اباذر(رضوان الله علیه) از حضرت نقل کرد تام نبود. اباذر نقل میکند که رسول خدا(صلّى الله علیه وآله وسلّم) میفرماید که یک عده در بهشت به جهنّمیها مینگرند میگویند «ما أدخلکم النّار و إنّما دخلنا الجنّة بفضل تعلیمکم وتأدیبکم»(22) اگر اثر نمیداشت که آن بهشتیها به جهنّمیها نمیگفتند ما به برکت تعلیم شما به بهشت آمدیم معلوم میشود اگر کسی خود عمل نکند باز حرفش مؤثّر هست عمده آن است که اگر طرف بداند البته یا اثر ندارد یا اثرش بسیار ضعیف است اما اگر طرف نداند متأثّر میشود وقتی متأثّر شد عمل میکند وارد بهشت هم میشود نشانهاش همان روایتی است که اباذر از حضرت نقل کرده است.
عقل نظری و عملی در آیه
بنابراین، این عتاب در آیه ناظر به نسیان نفس است نه ناظر به امر به معروف. *«أَتَأْمُرُونَ الْنَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ وَأَنْتُمْ تَتْلُونَ الْکِتَابَ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ»* این تعقّل اگر به لحاظ این باشد اگر کسی نداند که واقعاً خود باید عمل کند این روی عقل نظری ضعیف است. و اگر کسی میداند که باید عمل کند ولی مع ذلک عمل نمیکند این از نظر عقل عملی ضعیف است عقل عملی همان است که «ما عبد به الرّحمن و اکتسب به الجنان»(23) این *«أفلا تعقلون»* یعنی چرا خود را عقال نمیکنید؟ اگر ناظر به این باشد که مگر نمیدانید که خود باید عمل کنید مطلب به این وضوحی را نمیدانید؟ *«أفلا تعقلون»* این ناظر به عقل نظری است این احتمال ضعیف است و اما اگر ناظر به این باشد شما چرا خود را عقال نمیکنید؟ چرا بند نمیکنید؟ چرا رهائید؟ این ناظر به عقل عملی است آن عقلی که «ما عبد به الرّحمن» چرا آن را ندارید؟ در آیین امر به معروف و نهی از منکر گفتهاند اگر کسی خواست بسنجد ببیند که واقعاً آمر به معروف و ناهی از منکر هست و خود را هم در درجه اوّل، امر میکند و نهی میکند بعد دیگران را یا نه فقط منظورش آن است که به دیگران بگوید ببیند این مطالب علمی یا این خاطراتی که میشنود در او چه اثر میگذارد؟ اگر یک مطلب علمی از کسی شنید یا در کتابی دید فوراً خوشحال میشود که این مطلب علمی را یادداشت کند در جایی بگوید این بداند علم را برای دیگران میطلبد نه برای تهذیب نفس. و اما اگر یک مطلب خوبی از کتابی از شخصی، از جایی استفاده کرد خوشحال شد فوراً خود متأثّر شد در رتبهٴ ثانیه به این فکر افتاد که برای دیگران هم طرح کند این طوبی له و حسن ماب. این معلوم میشود هم خود به راه افتاد هم دیگران را هدایت میکند ولی اگر یک مطلب خوبی به ذهنش رسید یا از جایی استفاده کرد اوّلین خاطرهای که در ذهنش خطور میکند این است که این را یادداشت کند برای دیگران بگوید این معلوم میشود این علم را برای ناس میطلبد نه برای تهذیب نفس و اگر برای معلم و مربی در اسلام حقی است چه این که حق عظیم هست در روایات آمده که معلم نفس و مربی نفس، أولی به تجلیل و تکریم است از معلم و مؤدّب دیگران.
نکوهش عالم بی عمل و واعظ غیر متّعظ
این را از نهجالبلاغه مرحوم صاحب وسائل نقل کرده است در همین باب امر به معروف و نهی از منکر در کتاب امر به معروف ، باب 10 حدیث ٦ که از نهج البلاغه نقل شده است این است که امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) اینچنین فرمود: «من نصب نفسه للنّاس اماماً فعلیه أن یبدأ بتعلیم نفسه قبل تعلیم غیره» اگر کسی خود را پیشوای دیگران معرفی کرد قبل از اینکه دیگران را عالم کند خود را عالم کند. «ولیکن تأدیبه بسیرته قبل تأدیبه بلسانه» قبل از اینکه دیگران را با زبان به آداب الهی آشنا کند با سیره و روش عملی خود دیگران را به آداب الهی آشنا کند آنگاه فرمود: «و معلّم نفسه و مؤدبّها أحقّ بالاجلال من معلّم النّاس و مؤدّبهم»(24) در اسلام برای کسی که حق تعلیم و تأدیب نسبت به جامعه دارد گفتند تکریم روا بدارید خیلی او را گرامی بشمارید ولی حضرت فرمود: «اگر کسی به تعلیم و تأدیب خود پرداخت او گرامیتر از کسی است که درس تعلیمی به دیگران میدهد معلم خود مؤدّب خود احقّ بالاجلال از معلم دیگران و مؤدّب دیگران. «و معلّم نفسه و مؤدّبها أحقّ بالأجلال من معلّم النّاس و مؤدبّهم» آنگاه بیان دیگری باز از امیر المؤمنین(سلام الله علیه) نقل میکند که حضرت فرمود: مردی که از او درخواست موعظه کرد حضرت فرمود: «لا تکن ممّن یرجوا الاخرة بغیر العمل الی ان قال ینهیٰ و لا ینتهی و یأمر بما لا یأتی»(25) در موعظه حضرت فرمود شما کسی نباشید که بدون عمل بدون کار، امید آخرت داشته باشید مثل کسی نباشید که بدون انتهاء نهی میکند بدون ائتمار امر میکند کسی نباشید که خود عمل نمیکند ولی دیگران را به برّ و نیکی دعوت میکند آنگاه حدیث نهم همان است که از یک خطبهای نقل شده است که حضرت فرمود: «انّا لله و إنّا إلیه راجعون ظهر الفساد» آنگاه در ذیل فرمود: «لعن الله الآمرین بالمعروف التارکین له و النّاهین عن المنکر العاملین به»(26) که این لعن به آن معصیت میخورد نه به امر به معروف یا اگر کسی آمر به معروف بود و خود عمل نکرد ملعون است برای این که خود عمل نکرد نه برای این که چرا امر کرد و اگر کسی نهی از منکر کرد و خود منتهی نشد ملعون است چرا منتهی نشد نه چرا نهی کرد. پس فرق است بین این که به ما بگویند چون عمل نمیکنی چرا میگویی؟ یا به ما بگویند چون میگویی ـ که این گفتن حق است و خیر ـ چرا عمل نمیکنی؟ این اعتراض به ترک عمل است نه به گفتن نه امر به معروف مورد توبیخ باشد بلکه نسیان نفس مورد توبیخ است. بنابراین، این کریمه میفرماید: به این که چرا خود را فراموش میکنید. *«أَتَأْمُرُونَ الْنَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ وَأَنْتُمْ تَتْلُونَ الْکِتَابَ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ»*.
سؤال ...
جواب: آن همان روی عمل نکردنش لعن شده است نه روی امر کردنش. بسیاری از افراد هستند که به وسیله همین امر به معروف به بهشت میروند نظیر آن چه که اباذر نقل کرد.
سؤال ...
جواب: اثر سوء مال عمل نکردن است نه مال گفتن. نه اینکه گفتن حرام باشد و امر به معروف مشروط به عدالت باشد. این شخص مورد لعن است حسن فاعلی ندارد لذا مورد لعن است نه این که آن فعلش حسن نباشد. اگر فعل حسن نبود که عدّهای با آن فعل بهشت نمیرفتند.
استعانت و راه استعانت
در آیه بعد فرمود: *«وَاسْتَعِینُوْا بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ وَإِنَّهَا لَکَبِیرَةٌ إِلَّا عَلَی الْخَاشِعِینَ ٭ الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُم مُلاَقُوا رَبِّهِمْ وَأَنَّهُمْ إِلَیْهِ رَاجِعُونَ»* در اینگونه از موارد، خدای سبحان به بنیاسراییل دستور همان نظام اسلامی را طرح میکند. میفرماید: شما که اکنون از سلطه و ذلّت نجات پیدا کردید و حکومتی تشکیل دادهاید این اموری که لازمهٴ یک نظام اسلامی است اجرا کنید ولی در این کار رنج و خستگی فراوان است انسان یا باید تمام خستگیها را شخصاً دفع کند یا اگر قدرت دفاع ندارد دیگری را به عنوان معین و یاور استنصار کند قرآن کریم میفرماید: به اینکه شما آن قدرت را ندارید که در مشکلات فائق بیایید و به تنهایی همهٴ دشواریها را حلّ کنید شما کمک میخواهید کمکی هم غیر از خدا نیست چون «والله المستعان» هیچ ناصری غیر از خدا نیست پس فقط از خدا باید کمک گرفت. در بخشی از قرآن فرمود: *«و استعینوا بالله»*﴿27﴾ تنها تکیه گاه کمک خواهی شما خداست امّا راه کمکگیری از خدا، صبر و صلاة است. اگر خدا به انسان فرمود شما ضعیفاید در برابر مشکلات میمانید. *«خلق الإنسان ضعیفاً»*﴿28﴾ اگر فرمود انسان در محور رنج خلق شده است *«لقد خلقنا الإنسان فی کبد»*﴿29﴾ یعنی در مکابده و رنج اگر فرمود هیچ ناصری جز خدای سبحان نیست زیرا *«القوّة لله جمیعاً»*﴿30﴾ روی این سه اصل به انسانها میگوید *«و استعینوا بالله»*﴿31﴾ در اصل چهارم به ما میفرماید که میدانید راه استعانت از خدا چیست؟ *«و استعینوا بالصّبر و الصّلوة»* مشکلات که رسید صابر و مستقیم باشید این استقامت اطاعت است و صلاة اطاعت است. حادثه سخت پیش آمد وضو بگیرید دو رکعت نماز بخوانید از خدا بخواهید مشکلات پیش آمد صابر و مستقیم و استوار باشید این صبر فرمان خداست این صلاة مناجات خداست از خدا به وسیله صبر و صلاة مدد طلب کنید این در طلیعه امر است. بعد میفرماید: خدا ناصر شماست خدا معین شماست یک مقدار که انسان را به راه برد یک مقدار معارف را برای انسان توجیه کرد میفرماید: اینچنین نیست که یک مقدار کار را شما انجام بدهید کار را شما به عهده بگیرید خدا ناصر شما باشد خدا معین شما باشد اینچنین نیست خدا ولیّ شماست یعنی همهکاره اوست، چون نصرت غیر از ولایت است مثلاً کودکی که تازه براه افتاده، میتواند افتان و خیزان برود پدر او ناصر اوست در رفتن یعنی آن کودک میتواند برود ولی کمبودش را آن یاور جبران میکند ولی کودکِ شیری اصلاً توان رفتن ندارد در اینجا پدر ولیّ اوست یعنی همه شؤون او را پدر و مادر او به عهده دارند.
ـ تفاوت نصرت و اعانت با ولایت
ولایت غیر از نصرت است. اگر کسی بتواند کاری را به عهده بگیرد منتها مقداری ناتوان باشد این کمبود او را ناصر جبران میکند ولی اگر هیچ توان نداشته باشد در تحت ولایت ولیّ، کارش تأمین است در بخشی از قرآن خدای سبحان با ما به زبان نصرت و معاونت سخن میگوید میفرماید: خدا معین شماست خدا ناصر شماست وقتی دیدمان وسیعتر شد عمیقتر شد جلوتر رفتیم میفهمیم سخن از نصرت نیست سخن از ولایت است همهکاره او بود شما میبینید خدای سبحان برای اعزام نیرو به جبهه چهجور تعبیر دارد. برای این که رزمندهها را به جبهه اعزام کند میفرماید: *«قاتلوهم یعذّبهم الله بأیدیکم»*﴿32﴾ بروید جبهه بجنگید مقاتله کنید خدا با دست شما کفّار را عذاب میکند این در طلیعه امر است وقتی رزمندهها رفتند اعجاز الهی را در میدان دیدند دیدند در آن جنگ نابرابر پیروز شدند آنگاه بالا آمدند این لیاقت را پیدا میکنند که خدا در سورهٴ انفال به آنها بفرماید دیدید شما هیچکاره بودید همه را من کردم. فرمود: *«فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلکِنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ»*﴿33﴾ فرمود شما نکشتید من بودم که جبهه را اداره کردم من اوایل برای تشویقتان گفتم بروید جبهه من میخواهم با دست شما کار پیش برود بعد وقتی رفتید جبهه و فاتح شدید مزدی که خدا به انسان میدهد معرفت است.
ـ معرفت به توحید افعالی برترین پاداش خدا به رزمندهٴ نستوه
آن عالیترین پاداشی که خدای سبحان به یک رزمندهٴ نستوه اعطا میکند معرفت است فرمود: دیدید که من ولیّ شما بودم نه ناصر شما، دیدید که همه کاره من بودم قلبتان را و ارادهتان را و هوشتان را و سلاح درون و بیرونتان را من به عهده گرفتم فرمود: اصلاً شما نکشتید من کشتم *«فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلکِنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ»*﴿34﴾ بعد به پیغمبر میفرماید: *«و ما رمیت اذ رمیت ولکنّ الله رمیٰ»* این *«وما رمیت إذ رمیت ولکنّ الله رمیٰ»*﴿35﴾ صدر آیه نیست این وسط آیه است صدر آیه همان است که خدای سبحان به رزمنده میگوید من ولیّ شمایم نه ناصر شما. شما مثل آن کودک نوزادی هستید که همهٴ شؤونتان را من دارم اداره میکنم نه مثل آن کودکی هستید که براه افتادید و یک مقدار به عهده شماست بقیه را من اداره کنم اینچنین نیست این توحید افعالی است که یک نصیب یک انسان میشود انسان اگر بجایی برسد که ببیند همهٴ خیرات از ناحیه خدای سبحان است این در مقام فعل موحّد است در بحثهای قبل ملاحظه فرمودید: این تکرار کلمهٴ مبارکهٴ «وحده وحده وحده» که میگوییم «لا إله إلاّ الله وحده وحده وحده»(36) تکرار نیست ناظر به مقامات سهگانهٴ توحید است یعنی «لا إله إلاّ الله وحده ذاتاً وحده صفة وحده فعلاً» یعنی همهٴ افعال فانی در فعل اوست او *«ربّ العالمین»*﴿37﴾ است همهٴ اوصاف فانی در وصف اوست او علیم محض است او قدیر صرف است و همهٴ ذوات فانی در ذات اقدس اوست *«ذلک بأنّ الله هو الحقّ»*﴿38﴾ اینچنین نیست انسان تکرار بکند و حضرت هم در آن صحنه که این دعا را آموخت تعلیم مراحل سهگانه توحید را با این دعا آموخت. پس اگر انسان در اوایل امر میشنود که خدای سبحان با او به زبان نصرت سخن میگوید وقتی این قدمها را طی کرد و به مقصد رسید میبیند خدا با او به زبان ولایت سخن میگوید نه زبان نصرت میفرماید: من ولیّ شما هستم نه ناصر شما نه اینکه کار را شما کردید من شما را کمک کردم. نه اینکه کار را ما با هم کردیم. فرمود کار را من کردم این خصیصه است اینکه فرمود: *«و استعینوا بالصبر و الصّلوة»* راه نصرتخواهی را به ما میدهد لذا بزرگان دین اهلبیت عصمت و طهارت(علیهم الصّلاة و علیهم السّلام) عملاً اینچنین بودند به ما هم آموختند که اگر مشکلی برای شما پیش آمد نماز فراموشتان نشود.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
پاورقیها:
(1) سورهٔ بقره، آیهٔ 132.
(2) وسائل الشیعة، ج 16، ص 151.
(3) وسائل الشیعة، ج 16، ص 152.
(4) سورهٔ صفّ، آیات ـ 2 ـ 3.
(5) سورهٔ صف، آیهٔ 2.
(6) المیزان، ج 19، ص 259.
(7) سورهٔ صف، آیهٔ 4.
(8) سورهٔ صف، آیهٔ 2.
(9) سورهٔ صفّ، آیهٔ 3.
(10) سورهٔ بقره، آیهٔ 172.
(11) سورهٔ بقره، آیهٔ 173.
(12) سورهٔ صف، آیهٔ 2.
(13) سورهٔ صف، آیهٔ 2.
(14) سورهٔ صف، آیهٔ 2.
(15) سورهٔ صف، آیهٔ 3.
(16) سورهٔ صف، آیهٔ 4.
(17) سورهٔ صف، آیات 10 ـ 11.
(18) سورهٔ صف، آیهٔ 14.
(19) سورهٔ صف، آیهٔ 3.
(20) سورهٔ صف، آیهٔ 3.
(21) سورهٔ توبه، آیهٔ 67.
(22) وسائل الشیعة، ج 16، ص 152.
(23) کافی، ج 1، ص 11.
(24) وسائل الشیعة، ج 16، ص 151.
(25) وسائل الشیعة، ج 16، ص 151.
(26) وسائل الشیعة، ج 16، ص 151.
(27) سورهٔ اعراف، آیهٔ 128.
(28) سورهٔ نساء، آیهٔ 28.
(29) سورهٔ بلد، آیهٔ 4.
(30) سورهٔ بقره، آیهٔ 165.
(31) سورهٔ اعراف ، آیهٔ 128.
(32) سورهٔ توبه، آیهٔ 14.
(33) سورهٔ انفال، آیهٔ 17.
(34) سورهٔ انفال، آیهٔ 17.
(35) سورهٔ انفال، آیهٔ 17.
(36) کافی، ج 2، ص 517.
(37) سورهٔ فاتحة الکتاب، آیهٔ 2.
(38) سورهٔ حجّ، آیهٔ 6.
- عمل نکردن به خیر بد است نه امر به معروف
-هرچند انسان به خیر عمل نکند باز دلیل ترک بر امربه معروف نمی شود
-شرافت معلم خود بودن
- استعانت الهی
أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم
بسم الله الرّحمن الرّحیم
أَتَأْمُرُونَ الْنَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ وَأَنْتُمْ تَتْلُونَ الْکِتَابَ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ ٭ وَاسْتَعِینُوْا بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ وَإِنَّهَا لَکَبِیرَةٌ إِلَّا عَلَی الْخَاشِعِینَ ٭ الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُم مُلاَقُوا رَبِّهِمْ وَأَنَّهُمْ إِلَیْهِ رَاجِعُونَ
یکی از بیانات خدای سبحان به بنیاسراییل که البته مورد مخصّص نیست این است که چرا شما مردم را به نیکی دعوت میکنید و خود را فراموش میکنید؟ این استفهام توبیخی ناظر به قید مسأله است نه ناظر به اصل مطلب.
ـ محور توبیخ در آیه، خود فراموشی و عمل نکردن آمر نه امر به نیکی
بیان ذلک این است که اگر یک خطابی یک نهیی یک امری به یک مطلقی تعلق بگیرد که دارای قید خاص است محور مسأله و خطاب آن قید خاص است. خدای سبحان، امر به برّ را نهی نکرده است فرمود: شما که مردم را به نیکی دعوت میکنید چرا خود را فراموش میکنید؟ آنچه که محور توبیخ است نسیان نفس است نه امر به معروف. یک وقت به انسان میگویند چون خود عمل نمیکنی چرا به دیگران میگویی؟ یک وقت میگویند وقتی به دیگران میگویی چرا خود عمل نمیکنی. نهی در اینجا به آن نسیان نفس تعلّق گرفته است نه به امر به برّ نفرمود: چون خود عمل نمیکنید چرا به دیگران میگویید؟ میفرماید: وقتی به دیگران میگویید چرا خود عمل نمیکنید؟ یعنی آنکه بد است عمل نکردن است نه به دیگران گفتن. اگر بفرماید: چون خود عمل نمیکنید چرا به دیگران میگویید در اینجا امر به معروف منهی است یعنی نهی تعلق گرفته به امر الناس بالبرّ. یعنی چون خود عمل نمیکنید چه حق دارید به مردم بگویید. ولی قرآن اینچنین نهی نکرد که امر به معروف را نهی کرده باشد نفرمود: چون خود عمل نمیکنید چه حق دارید به مردم بگویید میفرماید: این که به مردم میگویید و مردم را به نیکی دعوت میکنید این کار خیر است چرا خود عمل نمیکنید؟ پس نهی تعلق گرفته به نسیان نفس نه به امر الناس بالبرّ پس اگر کسی خود عمل نکرد اینچنین نیست که حق امر به معروف نداشته باشد یا اینچنین نیست که امر به معروف از او ساقط باشد البته وظیفهاش آن است که عمل بکند و اگر عمل نکرد گرفتار همان عذابی خواهد شد که در بحث دیروز گذشت. ولی نهی این کریمه متوجه به نسیان نفس است یعنی شمایی که دیگران را به نیکی دعوت میکنید و این کار، کار خیر است چرا خود را فراموش میکنید؟ این چرا که اعتراض است به نسیان نفس تعلق میگیرد. نه اینکه چون خود عمل نمیکنید چرا امر به معروف میکنید. این چرا به امر به معروف تعلق نگرفت. آن در سورهٔ صف است که بحثش خواهد آمد. امّا دراین آیهٴ محل بحث میفرماید: *«أَتَأْمُرُونَ الْنَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ»* که توبیخ به این قید تعلق میگیرد. نظیر آنچه که دربارهٴ کریمه *«لاَ تَمُوتُنَّ إِلاِّ وَأَنْتُم مُسْلِمُونَ»*﴿1﴾ بیان شده است *«لا تموتنّ إلاّ وأنتم مسلمون»* نهی از موت نیست نهی نکرده است نفرمود: شما نمیرید فرمود: در حال کفر نمیرید فقط با اسلام بمیرید که این نهی ناظر به آن قید است نه ناظر به اصل مطلب. یعقوب(سلام الله علیه) که فرزندانش را وصیّت کرد فرمود: *«لاَ تَمُوتُنَّ إِلاِّ وَأَنْتُم مُسْلِمُونَ»* یعنی نمیرید مگر در حال اسلام که این نهی به آن قید تعلق میگیرد. یعنی بدون اسلام نمیرید نه اینکه نمیرید. موت تحت نهی نیست. در این کریمه هم که فرمود: *«أَتَأْمُرُونَ الْنَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ»* این عتاب به آن قید تعلق گرفته است. یعنی چرا خود را فراموش میکنید؟ شمایی که مردم را به نیکی دعوت میکنید چرا خود را فراموش میکنید؟ نه اینکه چون که خود را فراموش کردید چرا امر به معروف میکنید. این چرا به امر به برّ تعلّق نگرفته تا اگر کسی عادل نبود حق امر به معروف نداشته باشد.
عدالت آمر و ناهی
ـ عدم اشتراط عدالت در آمر و ناهی
نشانهاش هم دو حدیثی است که در همان کتاب شریف امر به معروف و نهی از منکر وسائل باب 10 آمده است. در آنجا از رسول خدا(صلّى الله علیه وآله وسلّم) نقل شده است که ﴿جلد 11 وسائل﴾ به حضرت عرض شد که: «لا نأمر بالمعروف حتّی نعمل به کلِّه و لا ننهی عن المنکر حتی ننتهی عنه کلّه؟ فقال لا، بل مروا بالمعروف و ان لم تعملوا به کلّه و انهوا عن المنکر و ان لم تنتهوا عنه کلّه»(2) به رسول خدا(صلّى الله علیه وآله وسلّم) عرض کردند ما تا به همه معروفها عمل نکنیم آیا امر به معروف نکنیم؟ تا از همه مناهی اجتناب نکنیم نهی از منکر نکنیم؟ یعنی ما باید عادل محض باشیم که امر به معروف و نهی از منکر کنیم؟ هیچ واجبی نباشد که انجام بدهیم مگر اینکه ما انجام بدهیم و هیچ حرامی نباشد مگر اینکه ما ترک کنیم. وقتی همه واجبات را انجام دادیم و همه محرّمات را ترک کردیم آنگاه امر به معروف کنیم؟ فرمود نه اینچنین لازم نیست. همین که اهل معروفاید گرچه همه معروف را هم عمل نکردید امر به معروف کنید. همین که اهل انتهای از منکر هستید گرچه از همه منکرات تناهی نکردهاید باز هم نهی از منکر کنید. این به خوبی دلالت میکند که در امر به معروف و نهی از منکر عَدالت لازم نیست مثل امامت جمعه یا جماعت اینچنین نیست که آمر به معروف مثل امام جماعت باید عادل باشد. اگر عادل باشد امرش مؤثّرتر است ولی اگر عادل نبود بعضی از معاصی را هم مبتلا شد باز حق امر به معروف دارد بلکه بر او لازم است نشانهاش همان است که در حدیث 12 این باب شریف از ابیذر نقل شده است که ابیذر از رسول خدا(صلّى الله علیه وآله وسلّم) نقل کرد که آن حضرت فرمود: «یا اباذر! یطّلع قوم من أهل الجنّة إلی قوم من أهل النّار» گروهی از بهشتیان مطّلع میشوند از حال گروهی از دوزخیان به این جهنّمیها میگویند «فیقولون ما أدخلکم النّار و إنّما دخلنا الجنّة بفضل تعلیمکم و تأدیبکم؟» عدهای از بهشتیان به جهنّمیها میگویند چرا شما به جهنّم افتادید؟ ما در اثر تعلیم و تربیت شما به بهشت آمدیم شما چرا به جهنّم افتادید؟ «فیقولون انّا کنّا نأمرکم بالخیر و لا نفعله»(3) ما امر به خیر میکردیم و خود محروم بودیم. خود این امر به خیر وسیله خیر است دیگران را به بهشت میرساند. اینچنین نیست کاری که خیر باشد و دیگران را به بهشت برساند دین آن را نهی کند.
سؤال ...
جواب: شرط کمالیّ لا شرط لزومی. لا تعتبر فی الأمر بالمعروف العدالة.
سؤال ...
جواب: لا یؤثر فی الناس أمر و جواز أمره معروف أمر آخر.
سؤال ...
جواب: و هذا علی أقسام بعض اقسام منها. ما یکون المنهی عالما بانّ النّاهی لا ینتهی و بعض أقسامه الآخر المنهی لایعلم انّ النّاهی لیس بمتناه فإذا کان الانتهاء عن المنهی عنه شرطاً لا یجوز للناهی أن ینهی و ان لم یعلم المنهیّ.
اگر شرط امر به معروف و نهی از منکر عدالت باشد چه طرف بداند چه طرف نداند انسان حق امر به معروف ندارد. ولی آنجایی که مخاطب که منهی است یا مأمور است میداند که آمر و ناهی به وظیفهاش عمل نکرد آنجا جدّ امر به معروف متمشیّ نمیشود اوّلاً و اگر هم جدّ متمشیّ بشود اثر ندارد ثانیاً این مال مقام اثبات است ولی بحث فقهی اینست که آیا در مقام ثبوت، شرط امر به معروف، عدالت است آیا امر به معروف مثل امامت مشروط به عدالت است یا نه؟ نه دلیلی دلالت میکند بر این که امر به معروف مثل امامت مشروط به عدالت است و نه این روایات را میشود نادیده گرفت. هم روایت دلالت دارد بر اینکه امر به معروف مثل امامت مشروط به عدالت نیست و همین که از آن طرف دلیلی بر اعتبار عدالت نشد.
بنابراین، خود امر به معروف خیر است ولو آمر عمل نکند البته خود گرفتار آن عذابی میشود که در معراج از رسول خدا(صلّى الله علیه وآله وسلّم) نقل شد. اما اینچنین نیست که او حق امر به معروف نداشته باشد یا امر به معروف بر او لازم نباشد.
ـ تبیین آیات سورهٴ صف
اما مطلبی که مربوط به سورهٴ صف است در سورهٴ مبارکهٴ صف آیهٴ 2 اینچنین آمده است فرمود که: *«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لاَ تَفْعَلُونَ ٭ کبر مقتاً عند الله أن تقولوا ما لا تفعلون»*﴿4﴾ فرمود: مؤمنین چرا چیزی که انجام نمیدهید میگویید؟ کار منافقین این بود که بنای اینها بر عدمالفعل بود بنا داشتند نکنند منتها چیزی که بنا داشتند نکنند آن را میگفتند، این نفاق است. در این کریمه میفرماید: شما چیزی را که بنا دارید انجام ندهید چرا میگویید؟ فرق است بین این که انسان چیزی را که بنا دارد نکند بگوید یعنی أن یقول ما لا یفعله و بین اینکه ان لا یفعل ما یقول یک وقت انسان دیگران را به خیر امر میکند بعد خود عمل نمیکند. این به حرف خود عمل نکرده است.
در اینجا اعتراض و توبیخ به آن نفی فعل است نه به قول. و اما در کریمه، خدای سبحان به منافقین اعتراض میکند. میفرماید: چرا حرف میزنید این حرفتان بد است. شما که انجام نمیدهید چیزی را که بنا بر انجام دادنش ندارید چرا میگویید؟ *«لم تقولون ما لا تفعلون»*﴿5﴾ این *«ما لا تفعلون»* به عنوان ملکه است. چیزی که شما انجام نمیدهید بنای شما بر این است که انجام ندهید چرا میگویید؟ این برخلاف آن است که انسان یک حرفی بزند بعد به حرف خود عمل نکند. به تعبیر سیّدنا الأستاد(رضوان الله علیه) فرق است بین این که «أن یقول الإنسان ما لا یفعله» که این نفاق است و بین «أن لا یفعل الإنسان ما یقوله» این ضعف اراده است(6). آن هم این آیه ناظر به امر به معروف و نهی از منکر نیست ناظر به مواعید مطلق است مثلاً میگوید من به جهاد میآیم و نمیرود در صدر اسلام کار منافقین این بود که بگویند چیزی را که نمیکنند. قصدشان حضور در جبهه نبود ولی آمادگی را اعلام میکردند. در این کریمه میفرماید: شما که نمیخواهید به جبهه بروید چرا آمادگی را اعلام میکنید؟ چرا؟ چون *«إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِهِ صَفّاً کَأَنَّهُم بُنْیَانٌ مَرْصُوصٌ»*﴿7﴾ خدا آنها که کاخ سربیاند در برابر بیگانه آنها را دوست دارد شما که نمیخواهید سرب باشید چرا حرف سرب میزنید؟ *«لم تقولون ما لا تفعلون»*﴿8﴾ چیزی را که نمیکنید چرا میگویید؟ این بابش غیر از باب امر به معروف و نهی از منکر است گاهی انسان وعده میدهد ولی انجام نمیدهد سخن از امر به معروف نیست گاهی اظهار ایمان میکند و مؤمن نیست سخن از امر به معروف نیست پس اگر کسی بناء عملی او این باشد که یک فضیلت را انجام ندهد بعد بگوید چیزی را که بنا بر انجامش ندارد این نفاق است. ولی اگر کسی چیزی را گفت و به گفتهاش عمل نکرد مثلاً وعده داد به وعده وفا نکرد این را ضعف اراده میگویند. آیه این را نهی نمیکند. وگرنه هر که وعده داد به وعدهاش عمل نکرد آیه میفرماید: این مقت عظیم است این عذاب عظیم است پیش خدا. *«کَبُرَ مَقْتاً عِندَ اللَّهِ أَن تَقُولُوا مَا لاَ تَفْعَلُونَ»*﴿9﴾ خب اطلاقش میگیرد این را اگر اینچنین باشد اگر کسی وعده داد به وعدهاش وفا نکرد.
سؤال ...
جواب: چون آنها هم در کسوت اهل ایمان بودند. منافقین در کسوت اهل ایمان بودند . در بسیاری از موارد قرآن کریم خطاب و ندا به عنوان *«یا أیّها الّذین آمنوا»*﴿10﴾ است به جمع مؤمنین خطاب میکند برای اینکه منافقین در جمع مؤمنین بودند. حکم مسلمین بر آنها بار بود «محقون المال، محقون الدّم» بودند و امثال ذلک.
بنابراین، مسأله امر به معروف کاری با آیهٴ سورهٴ صف ندارد آیهٴ سورهٴ صف آن قولی را نهی میکند که قائلش بنا بر عدم فعل دارد یعنی نفاق را نهی میکند نه اینکه اگر کسی دیگران را به خیر امر کرد و خود اهل عمل نبود قرآن کریم به امر او اعتراض کند بگوید این امر تو نفاق است. این امر نفاق نیست این امر مقت عظیم نیست وگرنه لازمهاش آن است انسان هر کس خلف وعده کرد مقت عظیم داشته باشد. یا هر که وعده داد ولو در مسائل جبهه بد توفیق پیدا نکرد یا لااقل معصیت کرد مقت عظیم داشته باشد.
سؤال ...
جواب: فالمذموم هو نسیان النفس لا الامر بالبرّ والّذی یدلّ العقل علی مذمومیّته هو نسیان النفس لا الأمر بالبرّ.
سؤال ...
جواب: الأمر بالمعروف لیس بمذموم، اذا نسی نفسه کان نسیان النفس مع أمر النّاس بالبرّ أشدّ ذَمّاً، نسیان النفس مذموم أو أشدّ ذَمّاً لا الأمر بالبرّ، فالأمر بالبرّ له حسن فعلی و الآمر بالمعروف لیس بحسن فاعلاً فهناک حسن فعلیٌّ لا الحسن الفاعلی.
قرآن کریم روی این حسن فاعلی تکیه میکند میفرماید: چرا شما خودتان را فراموش کردهاید نه این که این امر به معروفتان بد باشد. اگر کار بد باشد که عدهای با این کار بد بهشت نمیروند و در فقه هم برای آمر به معروف عدالت معتبر نشد نگفتند امر به معروف مثل امامت مشروط به عدالت است که اگر کسی عادل نبود حق امر به معروف ندارد البته اگر کسی عادل نبود و دستور داد دیگران را راهنمایی کرد و خود عمل نکرد عذابش بدتر از عذاب کسی است که آمر به معروف نبود ولی عمل نکرد اگر جاهل واجب را ترک کند یک درجه مذمّت دارد آمر به معروف آن معروف و واجب را ترک کند مذمّت شدیدتری دارد این درست است اما این شدّت مذمّت مال نسیان نفس است نه مال امر به معروف.
سؤال ...
جواب: خب امر به معروف یک واجبی است ترک شده اگر کسی به وظیفه امر به معروف عمل نکرده است گناه دیگر کرده است.
سؤال ...
جواب: اشدّ عذاباً است از کسی که امر به معروف هم نکرده است نه اشدّ عذاباً از آن جاهل چون اینجا سه نفر فرض شد: یکی جاهلی است که واجب را ترک میکند یکی آمر به معروفی است که با امر به معروف او یک عده عمل میکنند و بهشت میروند او خودش میسوزد فرقه سوم یا فرد سوم کسی است که نه خود به بهشت میرود نه امر به بهشت رفتن میکند او البته اشدّ عذاباً است از فرقه دوّم.
سؤال ...
جواب: چون آن *«یا أیّها الّذین آمنوا»*﴿11﴾ خطاب به عامه مؤمنین است که در بینشان و غیرمنافق هست. مؤمنین را هم میگیرد منتها در بین مؤمنین آنها که مبتلا بودند اینها هستند خطاب به جمع میکند هر که مبتلا شد.
سؤال ...
جواب: نه، منافقین میگویند چیزی را که بنا بر عمل ندارند چون *«ما لا تفعلون»*﴿12﴾ ملکه است *«ما لاتفعلون»*﴿13﴾ ملکه است چیزی که نمیکنید چیزی که بنا بر انجامش ندارید چرا میگویید؟ *«لم تقولون ما لا تفعلون»*﴿14﴾ این *«ما لا تفعلون»* خطّ مشیّ شماست. چیزی را که نمیکنید چرا میگویید؟ این نفاق است آن وقت این دومیش آن است که انسان چیزی را که گفت عمل نکند أن یقول ما لا یفعل، نفاق است اما ان لا یفعل ما یقول ضعف اراده است نه نفاق.
سؤال ...
جواب: آن مقت شدید است آن مقت شدید مال نفاق است و إلاّبر ضعیف الاراده قرآن مقت شدید ندارد *«کبر مقتآًً عند الله»*﴿15﴾ و شهادت آیهٴ سورهٴ صف از صدر و ذیلش آن است که دربارهٴ جهاد سخن وارد شده است اینها نمیخواستند به جبهه بروند ولی میگفتند ما میآییم. این نفاق است. لذا در آیه بعد فرمود: *«إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِهِ صَفّاً»*﴿16﴾ در چند آیه بعد فرمود: *«هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَی تِجَارَةٍ تُنجِیکُم مِنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ ٭ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَتُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ»*﴿17﴾ در پایان سوره صف فرمود به اینکه: *«فَأَیَّدْنَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَی عَدُوِّهِمْ فَأَصْبَحُوا ظَاهِرِینَ»*﴿18﴾ صدر و ذیل این سوره، مال رزمنده است آن وقت به کسی میگوید شما که نمیخواهید بروید چرا اعلام میکنید؟ این کار ندارد با کسی که بگوید چیزی را و بعد عمل نکند و اگر آن باشد اطلاقش باید وعد را هم بگیرد. اگر کسی وعده داد و خلف وعده کرد این مقت شدید دارد پیش خدا؟ فرق است بین اینکه انسان بگوید چیزی را که نمیخواهد عمل کند ـ این نفاق است ـ و بین اینکه عمل نکند به گفتههای خود این ضعف اراده است مقت شدید مال نفاق است. کجا قرآن کریم اینجور به خلف وعده تهدید کرد؟ فرمود *«کَبُرَ مَقْتاً عِندَ اللَّهِ أَن تَقُولُوا مَا لاَ تَفْعَلُونَ»*﴿19﴾ *«أن تقولوا ما لا تفعلون»*﴿20﴾ غیر از «ان لا تفعلوا ما قلتم» است.
سؤال ...
جواب: حصر نه، به این جمع خطاب میکند گروهی که در بین این جمع بسر میبردند و مبتلا بودند یک فرقه خاص بودند.
سؤال ...
جواب: آن اخلاقی حمل شده است و الاّ فقهی بسیاری از فقها خلاف وعده را تحریم نکردهاند مشهور این است.
سؤال ...
جواب: این معصیت است التارکین له که دیروز خوانده شد یک مقداری از روایات و عذابش هم در معراج مشخص شد اما نه به این معناست که امر حرام باشد این لن به آن ترک میخورد لذا وقتی از حضرت سؤال میکنند که ما خودمان موفق نیستیم همهٴ واجبات را انجام بدهیم و از همهٴ مناهی پرهیز کنیم آیا امر به معروف نکنیم؟ فرمود: بکنید. به وسیله همین کار انسان دیگران را به بهشت میرود ولو خودش به جهنّم برود. و این که جهنّم میرود نه چون امر به معروف کرده است بل برای اینکه خود عمل نکرده است.
سؤال ...
جواب: در سوره توبه هم ولایت بین مؤمنین تنظیم شده است هم ولایت بین کفّار هم دربارهٴ کفار فرمود: *«الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ بَعْضَهُم مِن بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمُنْکَرِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ»*﴿21﴾. هم درباره مؤمنین فرمود.
سؤال ...
جواب: اثر نمیگذارد مال کسی است که بداند اگر چنانچه مخاطب نداند که این آمر خود عمل نمیکند متأثّر میشود و بهشت هم میرود نشانهاش هم همان روایتی بود که اباذر نقل کرد.
سؤال ...
جواب: نه تنها قول کافی نیست سیره عملی هم لازم است ولی اگر اثر نمیداشت این روایتی که اباذر(رضوان الله علیه) از حضرت نقل کرد تام نبود. اباذر نقل میکند که رسول خدا(صلّى الله علیه وآله وسلّم) میفرماید که یک عده در بهشت به جهنّمیها مینگرند میگویند «ما أدخلکم النّار و إنّما دخلنا الجنّة بفضل تعلیمکم وتأدیبکم»(22) اگر اثر نمیداشت که آن بهشتیها به جهنّمیها نمیگفتند ما به برکت تعلیم شما به بهشت آمدیم معلوم میشود اگر کسی خود عمل نکند باز حرفش مؤثّر هست عمده آن است که اگر طرف بداند البته یا اثر ندارد یا اثرش بسیار ضعیف است اما اگر طرف نداند متأثّر میشود وقتی متأثّر شد عمل میکند وارد بهشت هم میشود نشانهاش همان روایتی است که اباذر از حضرت نقل کرده است.
عقل نظری و عملی در آیه
بنابراین، این عتاب در آیه ناظر به نسیان نفس است نه ناظر به امر به معروف. *«أَتَأْمُرُونَ الْنَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ وَأَنْتُمْ تَتْلُونَ الْکِتَابَ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ»* این تعقّل اگر به لحاظ این باشد اگر کسی نداند که واقعاً خود باید عمل کند این روی عقل نظری ضعیف است. و اگر کسی میداند که باید عمل کند ولی مع ذلک عمل نمیکند این از نظر عقل عملی ضعیف است عقل عملی همان است که «ما عبد به الرّحمن و اکتسب به الجنان»(23) این *«أفلا تعقلون»* یعنی چرا خود را عقال نمیکنید؟ اگر ناظر به این باشد که مگر نمیدانید که خود باید عمل کنید مطلب به این وضوحی را نمیدانید؟ *«أفلا تعقلون»* این ناظر به عقل نظری است این احتمال ضعیف است و اما اگر ناظر به این باشد شما چرا خود را عقال نمیکنید؟ چرا بند نمیکنید؟ چرا رهائید؟ این ناظر به عقل عملی است آن عقلی که «ما عبد به الرّحمن» چرا آن را ندارید؟ در آیین امر به معروف و نهی از منکر گفتهاند اگر کسی خواست بسنجد ببیند که واقعاً آمر به معروف و ناهی از منکر هست و خود را هم در درجه اوّل، امر میکند و نهی میکند بعد دیگران را یا نه فقط منظورش آن است که به دیگران بگوید ببیند این مطالب علمی یا این خاطراتی که میشنود در او چه اثر میگذارد؟ اگر یک مطلب علمی از کسی شنید یا در کتابی دید فوراً خوشحال میشود که این مطلب علمی را یادداشت کند در جایی بگوید این بداند علم را برای دیگران میطلبد نه برای تهذیب نفس. و اما اگر یک مطلب خوبی از کتابی از شخصی، از جایی استفاده کرد خوشحال شد فوراً خود متأثّر شد در رتبهٴ ثانیه به این فکر افتاد که برای دیگران هم طرح کند این طوبی له و حسن ماب. این معلوم میشود هم خود به راه افتاد هم دیگران را هدایت میکند ولی اگر یک مطلب خوبی به ذهنش رسید یا از جایی استفاده کرد اوّلین خاطرهای که در ذهنش خطور میکند این است که این را یادداشت کند برای دیگران بگوید این معلوم میشود این علم را برای ناس میطلبد نه برای تهذیب نفس و اگر برای معلم و مربی در اسلام حقی است چه این که حق عظیم هست در روایات آمده که معلم نفس و مربی نفس، أولی به تجلیل و تکریم است از معلم و مؤدّب دیگران.
نکوهش عالم بی عمل و واعظ غیر متّعظ
این را از نهجالبلاغه مرحوم صاحب وسائل نقل کرده است در همین باب امر به معروف و نهی از منکر در کتاب امر به معروف ، باب 10 حدیث ٦ که از نهج البلاغه نقل شده است این است که امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) اینچنین فرمود: «من نصب نفسه للنّاس اماماً فعلیه أن یبدأ بتعلیم نفسه قبل تعلیم غیره» اگر کسی خود را پیشوای دیگران معرفی کرد قبل از اینکه دیگران را عالم کند خود را عالم کند. «ولیکن تأدیبه بسیرته قبل تأدیبه بلسانه» قبل از اینکه دیگران را با زبان به آداب الهی آشنا کند با سیره و روش عملی خود دیگران را به آداب الهی آشنا کند آنگاه فرمود: «و معلّم نفسه و مؤدبّها أحقّ بالاجلال من معلّم النّاس و مؤدّبهم»(24) در اسلام برای کسی که حق تعلیم و تأدیب نسبت به جامعه دارد گفتند تکریم روا بدارید خیلی او را گرامی بشمارید ولی حضرت فرمود: «اگر کسی به تعلیم و تأدیب خود پرداخت او گرامیتر از کسی است که درس تعلیمی به دیگران میدهد معلم خود مؤدّب خود احقّ بالاجلال از معلم دیگران و مؤدّب دیگران. «و معلّم نفسه و مؤدّبها أحقّ بالأجلال من معلّم النّاس و مؤدبّهم» آنگاه بیان دیگری باز از امیر المؤمنین(سلام الله علیه) نقل میکند که حضرت فرمود: مردی که از او درخواست موعظه کرد حضرت فرمود: «لا تکن ممّن یرجوا الاخرة بغیر العمل الی ان قال ینهیٰ و لا ینتهی و یأمر بما لا یأتی»(25) در موعظه حضرت فرمود شما کسی نباشید که بدون عمل بدون کار، امید آخرت داشته باشید مثل کسی نباشید که بدون انتهاء نهی میکند بدون ائتمار امر میکند کسی نباشید که خود عمل نمیکند ولی دیگران را به برّ و نیکی دعوت میکند آنگاه حدیث نهم همان است که از یک خطبهای نقل شده است که حضرت فرمود: «انّا لله و إنّا إلیه راجعون ظهر الفساد» آنگاه در ذیل فرمود: «لعن الله الآمرین بالمعروف التارکین له و النّاهین عن المنکر العاملین به»(26) که این لعن به آن معصیت میخورد نه به امر به معروف یا اگر کسی آمر به معروف بود و خود عمل نکرد ملعون است برای این که خود عمل نکرد نه برای این که چرا امر کرد و اگر کسی نهی از منکر کرد و خود منتهی نشد ملعون است چرا منتهی نشد نه چرا نهی کرد. پس فرق است بین این که به ما بگویند چون عمل نمیکنی چرا میگویی؟ یا به ما بگویند چون میگویی ـ که این گفتن حق است و خیر ـ چرا عمل نمیکنی؟ این اعتراض به ترک عمل است نه به گفتن نه امر به معروف مورد توبیخ باشد بلکه نسیان نفس مورد توبیخ است. بنابراین، این کریمه میفرماید: به این که چرا خود را فراموش میکنید. *«أَتَأْمُرُونَ الْنَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ وَأَنْتُمْ تَتْلُونَ الْکِتَابَ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ»*.
سؤال ...
جواب: آن همان روی عمل نکردنش لعن شده است نه روی امر کردنش. بسیاری از افراد هستند که به وسیله همین امر به معروف به بهشت میروند نظیر آن چه که اباذر نقل کرد.
سؤال ...
جواب: اثر سوء مال عمل نکردن است نه مال گفتن. نه اینکه گفتن حرام باشد و امر به معروف مشروط به عدالت باشد. این شخص مورد لعن است حسن فاعلی ندارد لذا مورد لعن است نه این که آن فعلش حسن نباشد. اگر فعل حسن نبود که عدّهای با آن فعل بهشت نمیرفتند.
استعانت و راه استعانت
در آیه بعد فرمود: *«وَاسْتَعِینُوْا بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ وَإِنَّهَا لَکَبِیرَةٌ إِلَّا عَلَی الْخَاشِعِینَ ٭ الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُم مُلاَقُوا رَبِّهِمْ وَأَنَّهُمْ إِلَیْهِ رَاجِعُونَ»* در اینگونه از موارد، خدای سبحان به بنیاسراییل دستور همان نظام اسلامی را طرح میکند. میفرماید: شما که اکنون از سلطه و ذلّت نجات پیدا کردید و حکومتی تشکیل دادهاید این اموری که لازمهٴ یک نظام اسلامی است اجرا کنید ولی در این کار رنج و خستگی فراوان است انسان یا باید تمام خستگیها را شخصاً دفع کند یا اگر قدرت دفاع ندارد دیگری را به عنوان معین و یاور استنصار کند قرآن کریم میفرماید: به اینکه شما آن قدرت را ندارید که در مشکلات فائق بیایید و به تنهایی همهٴ دشواریها را حلّ کنید شما کمک میخواهید کمکی هم غیر از خدا نیست چون «والله المستعان» هیچ ناصری غیر از خدا نیست پس فقط از خدا باید کمک گرفت. در بخشی از قرآن فرمود: *«و استعینوا بالله»*﴿27﴾ تنها تکیه گاه کمک خواهی شما خداست امّا راه کمکگیری از خدا، صبر و صلاة است. اگر خدا به انسان فرمود شما ضعیفاید در برابر مشکلات میمانید. *«خلق الإنسان ضعیفاً»*﴿28﴾ اگر فرمود انسان در محور رنج خلق شده است *«لقد خلقنا الإنسان فی کبد»*﴿29﴾ یعنی در مکابده و رنج اگر فرمود هیچ ناصری جز خدای سبحان نیست زیرا *«القوّة لله جمیعاً»*﴿30﴾ روی این سه اصل به انسانها میگوید *«و استعینوا بالله»*﴿31﴾ در اصل چهارم به ما میفرماید که میدانید راه استعانت از خدا چیست؟ *«و استعینوا بالصّبر و الصّلوة»* مشکلات که رسید صابر و مستقیم باشید این استقامت اطاعت است و صلاة اطاعت است. حادثه سخت پیش آمد وضو بگیرید دو رکعت نماز بخوانید از خدا بخواهید مشکلات پیش آمد صابر و مستقیم و استوار باشید این صبر فرمان خداست این صلاة مناجات خداست از خدا به وسیله صبر و صلاة مدد طلب کنید این در طلیعه امر است. بعد میفرماید: خدا ناصر شماست خدا معین شماست یک مقدار که انسان را به راه برد یک مقدار معارف را برای انسان توجیه کرد میفرماید: اینچنین نیست که یک مقدار کار را شما انجام بدهید کار را شما به عهده بگیرید خدا ناصر شما باشد خدا معین شما باشد اینچنین نیست خدا ولیّ شماست یعنی همهکاره اوست، چون نصرت غیر از ولایت است مثلاً کودکی که تازه براه افتاده، میتواند افتان و خیزان برود پدر او ناصر اوست در رفتن یعنی آن کودک میتواند برود ولی کمبودش را آن یاور جبران میکند ولی کودکِ شیری اصلاً توان رفتن ندارد در اینجا پدر ولیّ اوست یعنی همه شؤون او را پدر و مادر او به عهده دارند.
ـ تفاوت نصرت و اعانت با ولایت
ولایت غیر از نصرت است. اگر کسی بتواند کاری را به عهده بگیرد منتها مقداری ناتوان باشد این کمبود او را ناصر جبران میکند ولی اگر هیچ توان نداشته باشد در تحت ولایت ولیّ، کارش تأمین است در بخشی از قرآن خدای سبحان با ما به زبان نصرت و معاونت سخن میگوید میفرماید: خدا معین شماست خدا ناصر شماست وقتی دیدمان وسیعتر شد عمیقتر شد جلوتر رفتیم میفهمیم سخن از نصرت نیست سخن از ولایت است همهکاره او بود شما میبینید خدای سبحان برای اعزام نیرو به جبهه چهجور تعبیر دارد. برای این که رزمندهها را به جبهه اعزام کند میفرماید: *«قاتلوهم یعذّبهم الله بأیدیکم»*﴿32﴾ بروید جبهه بجنگید مقاتله کنید خدا با دست شما کفّار را عذاب میکند این در طلیعه امر است وقتی رزمندهها رفتند اعجاز الهی را در میدان دیدند دیدند در آن جنگ نابرابر پیروز شدند آنگاه بالا آمدند این لیاقت را پیدا میکنند که خدا در سورهٴ انفال به آنها بفرماید دیدید شما هیچکاره بودید همه را من کردم. فرمود: *«فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلکِنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ»*﴿33﴾ فرمود شما نکشتید من بودم که جبهه را اداره کردم من اوایل برای تشویقتان گفتم بروید جبهه من میخواهم با دست شما کار پیش برود بعد وقتی رفتید جبهه و فاتح شدید مزدی که خدا به انسان میدهد معرفت است.
ـ معرفت به توحید افعالی برترین پاداش خدا به رزمندهٴ نستوه
آن عالیترین پاداشی که خدای سبحان به یک رزمندهٴ نستوه اعطا میکند معرفت است فرمود: دیدید که من ولیّ شما بودم نه ناصر شما، دیدید که همه کاره من بودم قلبتان را و ارادهتان را و هوشتان را و سلاح درون و بیرونتان را من به عهده گرفتم فرمود: اصلاً شما نکشتید من کشتم *«فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلکِنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ»*﴿34﴾ بعد به پیغمبر میفرماید: *«و ما رمیت اذ رمیت ولکنّ الله رمیٰ»* این *«وما رمیت إذ رمیت ولکنّ الله رمیٰ»*﴿35﴾ صدر آیه نیست این وسط آیه است صدر آیه همان است که خدای سبحان به رزمنده میگوید من ولیّ شمایم نه ناصر شما. شما مثل آن کودک نوزادی هستید که همهٴ شؤونتان را من دارم اداره میکنم نه مثل آن کودکی هستید که براه افتادید و یک مقدار به عهده شماست بقیه را من اداره کنم اینچنین نیست این توحید افعالی است که یک نصیب یک انسان میشود انسان اگر بجایی برسد که ببیند همهٴ خیرات از ناحیه خدای سبحان است این در مقام فعل موحّد است در بحثهای قبل ملاحظه فرمودید: این تکرار کلمهٴ مبارکهٴ «وحده وحده وحده» که میگوییم «لا إله إلاّ الله وحده وحده وحده»(36) تکرار نیست ناظر به مقامات سهگانهٴ توحید است یعنی «لا إله إلاّ الله وحده ذاتاً وحده صفة وحده فعلاً» یعنی همهٴ افعال فانی در فعل اوست او *«ربّ العالمین»*﴿37﴾ است همهٴ اوصاف فانی در وصف اوست او علیم محض است او قدیر صرف است و همهٴ ذوات فانی در ذات اقدس اوست *«ذلک بأنّ الله هو الحقّ»*﴿38﴾ اینچنین نیست انسان تکرار بکند و حضرت هم در آن صحنه که این دعا را آموخت تعلیم مراحل سهگانه توحید را با این دعا آموخت. پس اگر انسان در اوایل امر میشنود که خدای سبحان با او به زبان نصرت سخن میگوید وقتی این قدمها را طی کرد و به مقصد رسید میبیند خدا با او به زبان ولایت سخن میگوید نه زبان نصرت میفرماید: من ولیّ شما هستم نه ناصر شما نه اینکه کار را شما کردید من شما را کمک کردم. نه اینکه کار را ما با هم کردیم. فرمود کار را من کردم این خصیصه است اینکه فرمود: *«و استعینوا بالصبر و الصّلوة»* راه نصرتخواهی را به ما میدهد لذا بزرگان دین اهلبیت عصمت و طهارت(علیهم الصّلاة و علیهم السّلام) عملاً اینچنین بودند به ما هم آموختند که اگر مشکلی برای شما پیش آمد نماز فراموشتان نشود.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
پاورقیها:
(1) سورهٔ بقره، آیهٔ 132.
(2) وسائل الشیعة، ج 16، ص 151.
(3) وسائل الشیعة، ج 16، ص 152.
(4) سورهٔ صفّ، آیات ـ 2 ـ 3.
(5) سورهٔ صف، آیهٔ 2.
(6) المیزان، ج 19، ص 259.
(7) سورهٔ صف، آیهٔ 4.
(8) سورهٔ صف، آیهٔ 2.
(9) سورهٔ صفّ، آیهٔ 3.
(10) سورهٔ بقره، آیهٔ 172.
(11) سورهٔ بقره، آیهٔ 173.
(12) سورهٔ صف، آیهٔ 2.
(13) سورهٔ صف، آیهٔ 2.
(14) سورهٔ صف، آیهٔ 2.
(15) سورهٔ صف، آیهٔ 3.
(16) سورهٔ صف، آیهٔ 4.
(17) سورهٔ صف، آیات 10 ـ 11.
(18) سورهٔ صف، آیهٔ 14.
(19) سورهٔ صف، آیهٔ 3.
(20) سورهٔ صف، آیهٔ 3.
(21) سورهٔ توبه، آیهٔ 67.
(22) وسائل الشیعة، ج 16، ص 152.
(23) کافی، ج 1، ص 11.
(24) وسائل الشیعة، ج 16، ص 151.
(25) وسائل الشیعة، ج 16، ص 151.
(26) وسائل الشیعة، ج 16، ص 151.
(27) سورهٔ اعراف، آیهٔ 128.
(28) سورهٔ نساء، آیهٔ 28.
(29) سورهٔ بلد، آیهٔ 4.
(30) سورهٔ بقره، آیهٔ 165.
(31) سورهٔ اعراف ، آیهٔ 128.
(32) سورهٔ توبه، آیهٔ 14.
(33) سورهٔ انفال، آیهٔ 17.
(34) سورهٔ انفال، آیهٔ 17.
(35) سورهٔ انفال، آیهٔ 17.
(36) کافی، ج 2، ص 517.
(37) سورهٔ فاتحة الکتاب، آیهٔ 2.
(38) سورهٔ حجّ، آیهٔ 6.
تاکنون نظری ثبت نشده است