display result search
منو
تفسیر آیه 37 تا 43 سوره هود

تفسیر آیه 37 تا 43 سوره هود

  • 1 تعداد قطعات
  • 36 دقیقه مدت قطعه
  • 152 دریافت شده
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 37 تا 43 سوره هود
- اقسام منظر و مرئای خداوند
-عذاب الهی
- شفاعت
-تمسخر مترفین
- چگونگی طوفان نوح و داستان آن

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَاصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْیُنِنَا وَوَحْیِنَا وَلاَ تُخَاطِبْنِی فِی الَّذینَ ظَلَمُوا إِنَّهُم مُّغْرَقُونَ ٭ وَیَصْنَعُ الْفُلْکَ وَکُلَّمَا مَرَّ عَلَیْهِ مَلَأٌ مِن قَوْمِهِ سَخِرُوا مِنْهُ قَالَ إِن تَسْخَرُوا مِنَّا فَإِنَّا نَسْخَرُ مِنکُم کَمَا تَسْخَرُونَ ٭ فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَن یَأْتِیهِ عَذَابٌ یُخْزِیهِ وَیَحِلُّ عَلَیْهِ عَذَابٌ مُقِیمٌ ٭ حَتَّى إِذَا جَاءَ أَمْرُنَا وَفَارَ التَّنُّورُ قُلْنَا احْمِلْ فِیهَا مِن کُلٍّ زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ وَأَهْلَکَ إِلَّا مَن سَبَقَ عَلَیْهِ الْقَوْلُ وَمَنْ آمَنَ وَمَا آمَنَ مَعَهُ إِلَّا قَلِیلٌ ٭ وَقَالَ ارْکَبُوا فِیهَا بِسْمِ اللَّهِ مَجْریها وَمُرْسَاهَا إِنَّ رَبِّی لَغَفُورٌ رَحِیمٌ ٭ وَهِیَ تَجْرِی بِهِمْ فِی مَوْجٍ کَالْجِبَالِ وَنَادَى نوحٌ ابْنَهُ وَکَانَ فِی مَعْزِلٍ یَا بُنَیَّ ارْکَبْ مَعَنَا وَلاَ تُکُن مَعَ الْکَافِرِینَ ٭ قَالَ سَآوِی إِلَى جَبَلٍ یَعْصِمُنی مِنَ الْمَاءِ قَالَ لاَ عَاصِمَ الْیَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِلَّا مَن رَحِمَ وَحَالَ بَیْنَهُمَا الْمَوْجُ فَکَانَ مِنَ الْمُغْرَقِینَ﴾

اینکه فرمود ﴿واصنع الفلک باعیننا و وحینا﴾ کشتی را در دیدگاه ما بساز دیدگاه الهی دو قسم است با احراز به اینکه او منزّه از اعضا و جوارح جسمانی است منزه از چشم جسمانی است و منظور شهود باطن است یا اعانت باطن است این شهود دو قسم است یک شهود عام است و یک شهود خاص نظیر معیّت که دو قسم است یک معیّت خاص است و یک معیّت عام معیّت عام خدای سبحان نسبت به هر انسانی دارد ﴿وَ هو معکم أینما کنتم﴾ هرجا باشید خدا با شما هست و از اعمال و اقوالتان باخبر است یک معیّت خاصّه است که با نصرت و کمک همراه است مثل ﴿ان الله مع الذین اتقوا﴾ إن الله لمع المحسنین﴾ و مانند آن که این معیّت مال همه نیست چه اینکه یک معیّت خاصّی هم خدای سبحان با کفار دارد با آنها هست که آنها را در موقع بگیرد این می‌شود سه معیّت در حقیقت آن معیّت عام معیّت قیّومیّه مطلق است که در سورهٴ حدید آمده است ﴿و هو معکم أینما کنتم﴾ آن معیّت خاص برای دستگیری است و اعانت و نصرت است که می‌گویند ﴿ان الله مع الذین اتقوا﴾ و ﴿و إنّ الله لَمَع المحسنین﴾ و مانند آن یک معیّت خاص است که آن امر سوّم است و آن این است که خدای سبحان با کافران است که در موقع حساس آنها بگیرد فرمود ﴿و هو معهم إذ یبیّتون ما لایرضیٰ من القول﴾ آنها که پشت درهای بسته شبیخون می‌زنند بیتوته می‌کنند تبییت می‌کنند جلسات محرمانه تشکیل می‌دهند سخنانی که خدا راضی نیست دارند تصمیمهایی که خدا راضی نیست می‌گیرند خدا با آنها است یعنی آنجا هست که اینها را همانجا بگیرد و خفه کند ﴿و هو معهم اذ یبیّتون ما لایرضیٰ من القول﴾ پس ذات اقدس إله گذشته از آن معیّت عامّی که با هر انسانی دارد با مؤمنان یک معیّت ویژه دارد برای نصرت با کافران یک معیّت ویژه دارد برای خذلان شهود خدای سبحان عین در مرئای خدای سبان بودن‌اند همین دو سه قسم است یک قسم عام است که در سورهٴ مبارکهٴ یونس آیهٴ 61 گذشت فرمود هر کاری بکنید مشهود خدایید در مشهد خدایید در محضر خدایید ﴿و ما تکون فی شأنِ و ما تتلوا منه من قرآنِ و لا تعملون من عمل إلاّ کنّا علیکم شهوداً إذ تفیضون فیه﴾ هر کاری که می‌خواهید انجام بدهید چه خوب چه بد در مشهد خدایید در محضر خدایید خدا می‌بیند یک شهود یا مرئا و منظر خاص است که مال مؤمنین است نظیر آنچه که در جریان حضرت نوح آمده که فرمود ﴿واصنع الفلک باعیننا﴾ اصل کشتی سازی در مرئا و منظر ما است در عین ما است در شهود خاص ما است که با نصرت همراه هست چه اینکه جریان این کشتی هم در مشهد خدا است فرمود ﴿تجری بأعیننا﴾ آن را ظاهراً در سورهٴ مبارکهٴ قمر فرمود در سورهٴ مبارکهٴ قمر آیهٴ 14 این است ﴿تجری بأعیننا﴾ جریان این کشتی هم در مرئای ما است در منظر ما است با عین ما است با نصرت ما است یعنی مرئای کمک و نصرت قسم سوّم مرئا و منظر بودن همان است که خدای سبحان نسبت به کفّار دارد آنهایی که معصیت می‌کنند فرمود ﴿ألم یعلم بانّ الله یریٰ﴾ این ﴿ألم یعلم بأن الله یریٰ﴾ تهدید را هم ضمناً تفهیم می‌کند یعنی اینکه دارد گناه می‌کند باید بداند که در مرئای ما است در مشهد ما است در حضور ما است این در مشهد ما بودن در مرئای ما بودن ناظر به این است که او حیایی را تحصیل نکرده است قهراً مورد توبیخ هم خواهد بود پس این ﴿باعیننا﴾ آن یک عینیّت خاص و رؤیت خاص و شهود خاص و منظر و مرئا بودن خاص است که با تأیید همراه است.
مطلب دیگر این است که همان‌طوری که شفاعت دربارهٴ بخشش از گناه مشروط است ﴿من ذا الذی یشفع عنده إلاّ باذنه﴾ هست ﴿ولا یشفعون إلاّ لمن أرتَضی﴾ است ﴿لا یشفعون الا﴾ مگر برای کسی که ﴿اتّخذ عند الرّحمن عهداً﴾ بالأخره شفاعت باید به اذن خدا باشد مشفوعٌ له باید دینش مرتضیٰ باشد در بحثهایی که مربوط به نجات از عذاب دنیا است آن هم همین‌طور است نه هر کسی مأذون است شفاعت کند نه هر کسی می‌تواند مشفوعٌ له باشد نوح(سلام الله علیه) می‌تواند شفیع باشد چون جزء انبیا و اولیا است امّا کفّار مشفوعٌ له نیستند فرمود ﴿و لا تخاطبنی فی الذین ظلموا انهم مغرقون﴾ لذا وجود مبارک نوح(سلام الله علیه) دربارهٴ همسرش هرگز لب باز نکرد که شفاعت بکند برای اینکه چون باید اذن داشته باشد نسبت به کفّار اذن داده نشد امّا نسبت به پسرش که درخواست کرد آن رازی دارد که در آیات بعد خواهد آمد چون پسرش به حسب ظاهر جزء مسلمانها بود ولی معلوم نبود که این منافق است انسان منافق در روزی که امتحان الهی فرا می‌رسد ﴿هم للکفر یومئذٍ أقرب منهم للایمان﴾ اینها به کفر نزدیک‌تر‌ از ایمان هستند در حال عادی مذبذبین بین ذلک هستند ﴿لا إلی هؤلاء و لا إلی هؤلاء﴾ امّا روز امتحان بالأخره ﴿هم للکفر یومئذٍ أقرب﴾ دیگر مرزشان مشخص می‌شود این اقرب تعیینی است نه تفضیلی نه اینکه نزدیک‌تراند این افعل تفضیلی نیست که باز به این سمت هستند نه خیر نظیر ﴿أولوا الأرحام بعضهم أولیٰ ببعضٍ﴾ یعنی در روز آزمون چهره‌شان مشخص است کجا می‌روند دیگر.
سؤال ...
جواب: بالأخره این باید به تعلیم الهی باشد یا بالذات است این است که به تعلیم الهی باشد ذات اقدس إله لحظه به لحظه این جزئیات را به وجود مبارک نوح(سلام الله علیه) القا می‌کند تعلیم می‌کند تفهیم می‌کند وگرنه این‌طور نیست که اینها ذاتاً عالم باشند مثل خدای سبحان ـ معاذ الله ـ دربارهٴ اینها می‌فرماید﴿تلک من أنباء الغیب نوحیها إلیک﴾ می‌فرماید این اسرار غیبی است این علوم غیبی است که ما به نوح گفتیم به صالح گفتیم به حضرت هود گفتیم اینها، اینها علوم غیبی‌‌ای است که ذات اقدس إله باید تعلیم بکند به اینها افاضه بکند و تا عالم بشوند وگرنه از نزد خودشان که نمی‌دانند که تا آن لحظه علم به باطن پسرش مشخص نبود بعد وقتی که با خدای سبحان در میان گذاشت معلوم شد که پسرش واقعاً کافر بود خب که آن بعد خواهد آمد
بالأخره این که فرمود ﴿و لا تخاطبنی فی الذین ظلموا انهم مغرقون﴾ این ناظر به آن است که ﴿من ذا الذی یشفع عنده الا باذنه﴾ شفاعت چه مربوط به طلب مغفرت باشد چه برای رفع عذاب دنیا باید به اذن خدای سبحان باشد ﴿و یصنع الفلک و کلما مر علیه ملأ من قومه سخروا منه﴾ که این مسخره‌های متقابل بازگو شد ﴿قال ان تسخروا منا فانا نسخر منکم﴾ که این همان‌طوری که ملاحظه فرمودید روی صنعت ادبی جزء مشاکله است وگرنه از این طرف مسخره نیست که قیبح باشد از این طرف عدل است و تنبیه است و تعدیل نظیر ﴿فمن اعْتدی علیکم فَاعْتدوا علیهم بمثل ما عتدوا ... علیکم﴾ اگر کسی تعدّی کرده است شما هم تعدّی بکنید این دوّمی عدل است عدوان نیست تعدّی نیست تعبیر از عدل به اعتدی للمشاکله است که از صنایع ادبی است
سؤال ...
جواب: فرمود اگر نه آنجا هم دارد به اینکه اگر ما این کار را نمی‌کردیم شما نمی‌دانستید در همان آیات دیگر دارد که اگر ما این تعریف را نمی‌کردیم این انباء را نمی‌کردیم آگاهتان نمی‌کردیم شما با خبر نبودید
سؤال ...
جواب: آن هم همین‌طور است ﴿جزاءُ سیّئةٍ سیئةٌ﴾ هم از همین باب است دیگر جزای سیّئه حسنه است سیّئه نیست یعنی اگر کسی معصیت کرده بخواهند او را تنبیه کنند عذاب کنند جزای سیّئه را سیئه بدهند این جزای سیّئه حسنه است سیّئه نیست منتها نسبت به او سیّئه است یک و از این جزا که حسنه است تعبیر به سیّئه کرده‌اند روی صنعت مشاکله است که از صنایع ادبی است خب
سؤال ...
جواب: آن هم همین، بله آن برای آن است که بالاتر از عدل چیزی است بنام احسان خدای سبحان هم عدل را هم احسان را امر کرده یکی امر وجوبی است دیگری امر استحبابی ﴿ان الله یأمر بالعدل﴾ که فریضه است و الاحسان که نافله است چون احسان این است که انسان از حقّ خودش بگذرد و این بالاتر از عدل است احسان که بر مردم واجب نیست عدل بر مردم واجب است لذا در همان سورهٴ نحل فرمود که ﴿وَ إن عاقبتم فعاقبوا بمثل ما عوقبتم به﴾ این عدل است این کار را بکنید عدل است امّا این دیگر حدّاقل است بالاتر از این، این است که ﴿و لئن صبرتم لهو خیرٌ للصّابرین﴾ اگر تحمّل بکنید عفو بکنید مثل اینکه در بحثهای دیگر فرمود ﴿و أن تعفوا أقرب للتقوی﴾ این‌چنین نیست که حالا عفو واجب باشد یا صبر واجب باشد آنی‌که واجب است این است که عدل باشد یعنی از این حدّ عصیان آنها نگذرد آن هم وجوبش نسبت به تعدّی است نه حدّ از این طرف نه اینکه جزای عادلانه واجب باشد اگر خواستید عفو بکنید که مرحلهٴ اعلی است اگر تنزّل کردید خواستید پاسخ بدهید عفو نکنید نباید از حدّ عدل بگذرید آنجا هم همین است ﴿وَ إن عاقبتم﴾ اگر خواستید عقاب بکنید معاقبه بکنید ﴿فعاقبوا بمثل ما عوقبتم به﴾ امّا ﴿وَ لئن صبرتم لهو خیرٌ للصابرین﴾ خب.
فرمود ﴿فانّا نسخر منکم کما تسخرون ٭ فسوف تعلمون من یأتیه عذاب یخزیه و یحل علیه عذابٌ مقیم﴾ که بحثش گذشت حتّی ﴿اذا جاء امرنا﴾ خدای سبحان فرمود که وقتی که دستور ما بیاید اینها غرق می‌شوند امر الهی را در موارد متفرّقه مبسوطاً بیان فرمود بخشی از آن امر در همین سورهٴ مبارکهٴ هود آمده بخشی هم در سورهٴ مبارکهٴ قمر بازگو شد در سورهٴ قمر آیهٴ 9 به بعد به این صورت است ﴿کذبت قبلهم قوم نوحٍ فکذّبوا عبدنا و قالوا مجنونٌ و ازدجر﴾ فرمود در گذشته قبل از اینکه این کفّار پیغمبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) را تکذیب بکنند در گذشته قوم نوح حضرت نوح را تکذیب کردند و اهانت کردند گفتند این مجنون است وجود مبارک نوح خدای خود را خواند با نیایش به خدا عرض کرد ﴿أنی مغلوبٌ فَانْتصر﴾ ﴿فدعا ربّه أنّی مغلوبٌ فانتصر﴾ نه از نظر حجّت و استدلال مغلوبم بلکه از نظر ستم و ظلمی که اینها کردند مغلوبم آنگاه امر الهی که آمده به این صورت است فرمود ﴿ففتحنا أبواب السّماء بماءٍ منهمرٍ ٭ و فجّرنا الأرض عیوناً فالْتقی الماء علی أمرٍ قدْ قُدر﴾ ما برای اینکه آن طوفان را محقّق بکنیم امر ما به این صورت باز شد که درهای آسمان را باز کردیم آب فراوانی ریخت و چشمه‌های زمین را هم آن شکافهای زمین را هم شکافاندیم در جاهای حساسش را آب از شکافهای زمین بالا آمده آب را وقتی از بالا پایین می‌آید خدای سبحان فرمود ما او را به صورت قطره‌ای نازل کردیم تا به مزارع و مراتع و رهگذرآسیبی نرسد ﴿فتری الْودق یخرج من خلاله﴾ ما این ابر را اوّل باردار کردیم بعد از اینکه باردار شد این را غربالی کردیم وقتی غربالی شد از آن مجاری تنگش قطره قطره باران می‌بارد ﴿ودق﴾ این قطره قطره‌ای از این مجراهای باریک ابر نازل می‌شود شلنگی نکردیم که ریزش بکند یکجا مزرعهٴ مردم و باغ مردم و خانهٴ مردم را خراب بکند که آبشاری وارد بشود بلکه قطره قطره وارد می‌شود این طبع قضیه است امّا اگر یک وقتی بخواهد عذاب بیاید این‌جوری نیست که غربالی وارد بشود سدّی وارد می‌شود درجریان نوح فرمود غربالی ما باران وارد نکردیم آب وارد نکردیم ما سدّ گونه ببنید این سدّ آبهای فروانی در آن ذخریه است همین که دریچه و پنجره این سدّ را باز بکنند می‌بنید خروارها آب از زیر این در می‌آید فرمود ما آسمان را این‌چنین کردیم در آسمان را باز کردیم نه این را غربالی ریختیم ﴿ففتحنا ابواب السماء﴾ آن وقت دفعتاً آن قدر باران شدید بود که مثل اینکه در سدّ را باز کردند ﴿ففتحنا أبواب السماء بماءٍ﴾ که ﴿منهمرٍ﴾ است آب ریزش دار در جریان اشک چشم هم این دوتا آیه‌ای که در سورهٴ مبارکهٴ مائده و اینها بود گذشت در جریان اشک چشم هم همین‌طور یک وقت انسان به طور عادی اشک می‌ریزد قطره قطره از شبکهٴ چشمش میآاید گوشهٴ چشمش و بعد می‌ریزد در صورتش این قطرات است یک وقت است آن‌قدر اشک می‌ریزد که تمام این شبکه چشم را این اشک پر می‌کند یک جا می‌ریزد وقتی این قطرات اشک جمع شد یکجا ریخت مثل اینکه چشم دارد می‌ریزد نه اشک این دو تعبیری که در قرآن کریم در همین موضوع آمده است فرمود ﴿تریٰ أعینهم تفیض من الدّمع﴾ همین است یک وقت از سنخ فیض الدّمع است ﴿فاض الدموعوهُ﴾ یعنی اشکهای او ریخت این را می‌گویند فاض الدمع یعنی اشکش ریخت یک وقتی می‌گویند فاضت العین فاضت العیون فاضت الاعین یعنی چشمشان ریخت نه اشکشان ریخت این مصححش آنجا است که ﴿تری أعینهم تفیض من الدمع﴾ عینشان ﴿تفیض و تجری﴾ نه دمعشان یفیض آنجا که چشم جاری می‌شود مصححش این است وقتی اشک فراوان شد تمام شبکهٴ چشم را گرفت و یک جا ریخت مثل آن است که چشم ریخته باشد در دوجای قرآن این تعبیر هست که ﴿تری أعینهم تفیض من الدمع﴾ خب
سؤال ...
جواب: بله دیگر چون یک جای مشخص که نبود که اگر این طوفان کل خاورمیانه را گرفته پس کل این فضای بالا درش باز شد آب ریخت و کل این سرزمین‌ها دهنهٴشان باز شد آب جوشید ﴿فالْتقی الماء علی أمرٍ قد قدر﴾
سؤال ...
جواب: نه خیلی از ... چون آخر ارض دارد دیگر عیون ارض دیگر فرمود به اینکه ﴿عیوناً﴾ نه عیناً آنجا نفرمود و فجرنا الارض عیناً آنجا هم عیوناً چشمه های فراوانی پس از زمین هم چشمه های فراوانی جوشید از بالا هم آبهای فراوانی آمد مثل در سدّ را باز می‌کنند در سدّ را باز می‌کنند که غربالی نمی‌آید که سیلی می‌آید ﴿فَفتحنا أبواب السماء بماءٍ منهمرٍ﴾ این آبی که این جور می‌ریزد ﴿ان انحمر الماء﴾ اگر از غربال بریزد نمی‌گویند ﴿انحمر الماء﴾ اگر از سدّ بریزد می‌گویند انحمر الماء ﴿بماءٍ منهمرٍ ٭ و فجرنا الأرض عیوناً﴾ آن‌گاه ﴿فالْتقی الماء علی أمرٍ﴾ که ﴿قد قدر﴾ باید اندازه‌اش مشخص بشود که از این کوهها برود بالا که این کوههای رایج را زیر پوشش بگیرد که دیگر کسی نتواند برود روی کوه و از غرق نجات پیدا کند آن منطقه هم منطقهٴ کوهستانی بود یعنی منطقه‌ای که وجود مبارک نوح(سلام الله علیه) بود بالأخره جبلی داشت که پسر نوح گفت ﴿سأوی الی جبل یعصمنی من الماء﴾ این خیال کرد نظیر سیلهای عادی است بالأخره سیلهای عادی در همان دامنه‌های کوه هست و در وادی یعنی در درّه است و در دشت وادی یعنی درّه وادی را می‌گیرد دشت را می‌گیرد هامان را می‌گیرد تا دامنهٴ کوه هم ممکن است بیاید امّا به سینهٴ کوه و قلّهٴ کوه که دیگر نمی‌رسد که این سیل عادی طوفانهای عادی هم همین‌طور امّا این طوفان عادی که دَر آسمان مثل دَر سد باز شد آنی که تمام آبها پشت این در ذخیره بود این دَر را که باز کردند این آبها ریخت مثل اینکه دریچه سدّ را که باز می‌کنند برای کشاورزی فصل لازم آب سیل گونه می‌ریزد در چنین فضایی آن منطقه هم منطقه کوهستانی بود اینها فکر می‌کردند که بالای کوه را آب نمی‌گیرد پسر نوح گفت من می‌روم بالای کوه مرا حفظ بکند وجود مبارک نوح(سلام الله علیه) که از جریان با خبر بود گفت خود کوه هم زیر آب می‌رود کوهی نمی‌ماند که تو را حفظ بکند خودش محفوظ نیست چگونه تو را حفظ بکند ﴿لا عاصم الیوم من امر الله﴾ این ﴿علی أمرٍ قد قدر﴾ است دیگر آن‌گاه در چنین حالتی که کوهها زیر آب رفت ﴿و حملناه علی ذات ألواحٍ و دُسر....﴾ گاهی تعبیر به فلک می‌کند نظیر آنچه که آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ نوح محلّ بحث است گاهی می‌فرماید که ذات الواح است یعنی این سفینه دارای لوح‌هایی است و میخهایی این که چوبها لوح یعنی چوب این چوبها را به منزلهٴ جدار و سقف و کف این کشتی قرار دادند این را میخ کوب کردند شده کشتی ﴿و حلمناه علی ذات ألواح﴾ این سفینه که دارای الواح و اخشاب است و دُسر است که دسار و مسمار و ... میخ دارند ﴿تجری بأعیننا﴾ پس نه تنها ﴿و اصنع الفلک باعیننا﴾ بلکه ﴿تجری باعیننا﴾ این همان است که تأیید می‌کند که ﴿بسم الله مجریٰها و مرسیٰها﴾ جملهٴ مستقلّه است است وجود مبارک نوح(سلام الله علیه) وقتی به اینها فرمود سوار بشید اینها اوّل نگران بودند آخر ما سوار بشویم این طوفان خود طوفان کشتی را غرق می‌کند دیگر فرمود نه این کشتی بخواهد برود به نام خدا می‌رود بخواهد بایستد به نام خدا می‌ایستد منتظر لنگرنباشد که این سکّان یعنی لنگری داشته باشد این را حفظ بکند لنگرش ﴿بسم الله﴾ است موتور تحرکی‌اش هم ﴿بسم الله﴾ است خب ﴿و حملناه علی ذاتِ ألْواحٍ و دسرٍ ٭ تجری بأعیننا جزاءً لمن کان کفر﴾ وجود مبارک نوح(سلام الله علیه) سالیان متمادی تبلیغ کرد، هدایت کرد دیگران به او کفر ورزیدند ما جزایی که به نوح(سلام الله علیه) می‌دهیم پاداشی که به او می‌دهیم این است که با ﴿بسم الله﴾ بر طوفان مسلّط است با ﴿بسم الله﴾ این کشتی را تسخیر می‌کند آن وقت چه‌طوری تسخیر می‌کند ﴿و هی تجری بهم فی موج کالجبال﴾ وقتی درهای آسمان باز شد سدّگونه آبها ریخته شد چشمه های زمین گشوده شد اینها آبها هم فوران کرد که این کوههای اطراف را هم زیر پوشش گرفت این همین که وجود مبارک نوح اراده می‌کرد این حرکت کند می‌فرمود ﴿بسم الله الرحمن الرحیم﴾ این راه می‌افتاد و می‌فرمود ﴿بسم الله﴾ این می‌ایستاد انسان اگر به قرب نوافل برسد گوینده انسان است امّا به لسان خدا سخن می‌گوید این قرب نوافل که «کنت لسانه الذی یتکلم به او ینطق به کنت بصره الذی یبصر بها» همین است اگر کسی ولی خدا شد به قرب نوافل بار یافت مخلوق خدا شد ذات اقدس إله نه در مقام ذات یک نه در مقام صفات ذات دو که این دو منطقه، منطقهٴ ممنوعه است در مقام فعل که مقام امکان است لسان این شخص می‌شود آن وقت این شخص با زبان خدا حرف می‌زند اگر یک وقتی وجود مبارک حضرت امیر دارد « و انا ید الله» این حرفها را که می‌گوید به لسان الهی می‌گوید خود خدا حقّ دارد بگوید که این کار به دست من است و با دید ضن هست یا نه اگر کسی خلیفهٴ او شد فانی در او شد محبوب او شد به قرب نوافل بار یافت به زبان خدا حرف می‌زند نه به زبان خودش نه به زبان علی بن ابیطالب به زبان الله آن وقت اگر در مقام سوّم باشد نه مقام اوّل که منطقهٴ ممنوعه است نه مقام دوّم که منطقه ممنوعه است مقام سوّم که مقام امکان است و خارج از ذات است فعل است عقلاً ممکن است اگر یک روایتی به این مضمون وارد شده است یؤخذ به که بخشی از این روایات را مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) در کتاب شریف توحیدشان نقل کرده است «و عین الله ... أنا ید الله ...» و مانند آن خب.
سؤال ...
جواب: نه مستحبّات است، مستحبّات
سؤال ...
جواب: بله، اما حالا در جریان حضرت نوح(سلام الله علیه) در این خصوص داده یا نداده باید ثابت بشود معلوم می‌شود قبل از غرق پسر نداده بود دیگر
سؤال ...
جواب: ... اصلش این است ... بعد از سوار شدن و غرق شدن پسر است دیگر به پسر گفت بیا سوار شو گفت ﴿سأوی الی جبل یعصمنی من الماء ... و حال بینهما الموج و کان من المغرقین﴾ موج آمد و کوه و دامنهٴ کوه و قلّه کوه را همه را زیر پوشش گرفت این هم غرق کرده حالا در جریانی که هست ﴿تجری بأعیننا جزاءً لمن کان کفر﴾ غرض آن است که اینها لحظه به لحظه‌ای افاضه می‌شود از آن به بعد اینها می‌شوند عالم به غیب تا خدا در فلان لحظه لسان فلان ولی‌اش نباشد به فلان ولیّ سخن غیبی نمی‌گوید که خب.
سؤال ...
جواب: نه خب درجات قبلی که پس از ... است
سؤال ...
جواب: نه آن لحظه‌ای که در آن مقطع در آن مرحله در آن رتبه وجودی که لسان، لسان الهی شد عین، عین الهی شد او هم حقّ می‌بیند هم حقّ می‌گوید امّا این تدریجاً باید بیاید دیگر به پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) می‌فرمود ﴿ما کنت تدری ما الکتاب و لا الإیمان﴾ تو قبلاً که نمی‌دانستی که ما به تو آموختیم حالا که آموختی می‌شود عالم غیب فرمود ﴿و لو کنت أعلم الغیب ستکثرت من الخیر﴾ فرمود من که ذاتاً علم غیب بلد. نیستم که خدای سبحان هم هرچه داد بله فلان لحظه من علم ندارم همان لحظه که علم آمد البتّه عالم به غیب هستم و برای من هیچ تردیدی ندارد که فلان مطلب همین‌طور است خب
﴿و قال ارکبوا فیها بسم الله مجریٰها و مرسیٰها﴾ این همان است که ﴿إن ربی لغفور رحیم ٭ و هی تجری بهم فی موج کالجبال﴾ این کشتی نظیر کشتی های تحت البحری نیست که زیر دریا حرکت کند روی دریا حرکت می‌کند برای اینکه با موج همراه است کشتی‌های در دریا دیگر با موج و اینها چون در درون دریا که موجی خبری نیست کشتی های تحت البحری با موج همراه نیست اینی که موج است روی دریا است نه توی دریا اینکه فرمود
سؤال ...
جواب: نه خیر ﴿و قال ارکبوا فیهابسم الله مجریٰها و مرسیٰها﴾ این جمله مستقل است یعنی حرکت و سکون این تحت تدبیر به اسم خدا است با اسم خدا جاری می‌شود جریان دارد با اسم خدا راسی می‌شود و ثابت می‌شود لنگر او سکون او به نام خدا است حرکت او هم به نام خدا است ﴿بسم الله مجریٰها و مرسیٰها﴾ این نظیر کشتی های دیگر نیست که با موتور حرکت کند یا با باد حرکت کند و یک سکان و لنگری هم داشته باشد که با آن لنگر ساکن بشود ارسا یعنی اثبات و ﴿وَ الجبال أرساها﴾ از همین قبیل است جبال را رواسی قرار داد از همین قبیل است سکون و آرامش کشتی به نام خدا است با یک نام ساکن می‌شود با یک نام به حرکت در می‌آید خب ﴿و هی تجری بهم فی موج کالجبال﴾ از اینجا البتّه معلوم می‌شود یک کشتی تحت البحری نبود فوق البحر است احتمال اینکه جریان او هم موج ایجاد بکند هست چون کشتی‌های بزرگ مخصوصاً اقیانوس پیما اینها وقتی راه می‌روند دو طرف موج ایجاد می‌کنند یک چون بالأخره یک مقدار زیادی از چرخهای اینها در آب است وقتی می‌روند آب را می‌شکافند می‌فرمود ﴿و تری الفلک موٰاخر﴾ ﴿مواخر﴾ یعنی شکافنده اینها ﴿مواخر﴾ هستند آبها را می‌شکافند راه باز می‌کنند می‌روند این آب را که شکافتند دو طرف یک موجی ایجاد می‌شود ﴿کالجبال﴾ یک کشتی که فرض کنید طولانی باشد و قطرش هم زیاد عرضش هم زیاد طولش هم زیاد این کشتی آب را ﴿مواخر﴾ است به تعبیر قرآن کریم یعنی آبها را می‌شکافد و می‌رود برای خودش جادّه درست می‌کند خب وقتی جادّه درست می‌کند این دو طرف آبها کنار می‌رود می‌شود یک دیواری از آب ﴿فی موج کالجبال﴾ خواهد بود خب.
در این حال یک مقداری حضرت که وجود مبارک نوح(سلام الله علیه) که مؤمنین را دستور به سوار شدن آنها را راهنمایی کرد سوار بشوید داشتند سوار می‌شدند پسرش فاصله گرفت اینها در همان اعضای خانواده بود پسرش فاصله گرفت چون یک مقدار فاصله گرفت ندا محقق شد ندا مال جایی است که مخاطب و منادا دور باشد از منادى اگر نزدیک باشد جا برای ندا نیست یک مقدار فاصله گرفت که مصحح ندا باشد ﴿و نادی نوح ابنه﴾ آن ندا هم این بود که فرمود ﴿و کان فی معزل﴾ این ﴿و کان فی معزل﴾ مصحح ندا است یک مقداری فاصله پیدا کرد خودش را کنار کشید چون کنار کشید فاصله گرفت مصحّح ندا است فرمود ﴿یا بنیّ﴾ این برای تصغیر نیست برای تحبیب است و ترحم پسرک من این همه‌اش کاف تصغیر نیست که بچّهٴ کوچک باشد بلکه پسر بزرگی بود مکلّف بود الاّ اینکه برای تحبیب و جریان عاطفه و اینها است فرمود ﴿ارکب معنا﴾ با ما سوار کشتی بشو ﴿و لا تکن مع الکافرین﴾ نفرمود و لاتکن من الکافرین فرمود با آنها نباشد به حسب ظاهر از نظر مکان نزدیک آنها شدی از نظر فکر و عقیده هم با آنها نباش هنوز روشن نبود برای حضرت نوح روشن نبود که این واقعاً کافر است ظاهراً مسلمان است و منافق است ﴿هم للکفر یومئذٍ أقرب﴾ ﴿قال سأوی الی جبل یعصمنی من الماء﴾ وقتی نوح(سلام الله علیه) او را به سفینهٴ غیبی دعوت کرده است این به جبل پناهنده شد گفت پناه می‌برم اوی یعنی مأویٰ می‌گیریم آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ کهف آمده آیهٴ 16 سورهٴ کهف ﴿و إذ اعتزلتموهم و ما یعبدون إلاّ الله فَأووا إلی الکهف﴾ یعنی به کهف مراجعه کنید پناهنده بشوید کهف مأوایتان باشد که اصحاب کهف، کهف را مأوایشان قرار دادند ﴿فأووا إلی الکهف﴾ آنجا فرمود ﴿فأووا﴾ امر شده است به الکهف پناهنده بشوید اینجا پسر نوح گفت ﴿سأوی الی جبل یعصمنی من الماء﴾ وجود مبارک نوح(سلام الله علیه) به عنوان نفی جنس فرمود روز قهر الهی هیچ کس و هیچ چیزی عاصم نیست ﴿لا عاصم الیوم من امر الله﴾ این امر که آمده هیچ چیزی جلوی آن امر را نمی گیرد فقط رحم خدا است پس بیا این کشتی کشتی نجات است و خدای سبحان سرنشینان این کشتی را مورد رحمت قرار می‌دهد که ﴿إن ربی لغفور رحیم﴾ ناظر به سرنشیان کشتی است ﴿لا عاصم الیوم من امر الله الا من رحم﴾ آنگاه دیگر ردّ و بدل نشد دیگر پسر نوح نگفت من او را قبول ندارم اصلاً کفرش را ظاهر نکرد دفعتاً ﴿و حال بینهما الموج فکان من المغرقین﴾ این معمّا هنوز حلّ نشد لذا بعدها وجود مبارک نوح(سلام الله علیه) برای حلّ این معما از خدای سبحان سؤال کرد که خب پسر من که اهل من است این یک شما هم که فرمودید اهلت نجات پیدا می‌کند این دو شما هم که احکم الحاکمینی این سه معمّا چه گونه حل می‌شود جواب داد که صغری ممنوع است این اهل عیب ندارد ما گفتیم اهلت را نجات می‌دهیم ﴿إنّه لیس من أهلک انه عملّ غیر صالح﴾ خب اگر برای نوح(سلام الله علیه) کفر پسرش ظاهر می‌شد که دیگر سؤال نمی‌کرد این موج فرصت نداد که برایشان مسئله حل بشود این معمّا هم که لا ینحل مانده پسرش هم ظاهراً مسلمان بود علم غیب ذاتاً مخصوص ذات اقدس إله هست وقتی خدای سبحان به یک بنده‌ای ندهد او می‌گوید ﴿و لو کنت أعلم الغیب لاستکثرت من الخیر﴾ من که ذاتاً علم غیب ندارم که باید خدا عطا بکند ما عالم بشویم وقتی عطا کرد می‌فرماید ﴿تلک من أنباء الغیب نوحیها الیک﴾ کذا و کذا تمام قصّه‌ها را از صدر تا ساقه جریان را شرح می‌دهد گذشته را شرح می‌دهد آینده را شرح می‌دهد آن وقت وجود مبارک نوح با ضرس قاطع می‌گوید که خدایا اینها نسل آینده‌اش هم کافر است نه او هست با ضرس قاطع می‌گوید ﴿رب لاٰتذر علی الأرض من الکافرین دیّاراً ٭ انک إن تذرهم ... ولا یلدوا إلا فاجراً کفاراً﴾ با نفی تأکیدی خب این‌جور انسان با ضرس قاطع حرف بزند معلوم می‌شود از غیب با خبر شد دیگر
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 36:28

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن