- 1375
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 35 تا 42 سوره هود
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 35 تا 42 سوره هود
- مبارزه حضرت نوح (ع) با فاصله طبقاتی در قومش
- دعوت به توحید
- عذاب الهی
- ساخت کشتی توسط حضرت نوح (ع) و تمسخر قوم
- داستان طوفان نوح (ع)
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿أم یقولون افتراه قل إن افتریته فعلیَّ إجرامی و أنا برئٌ مما تجرمون ٭ و أوحی إلی نوحٍ أنه لن یؤمن من قومک إلاّ من قد آمن فلا تبتئس بما کانوا یفعلون ٭ و اصْنع الفلک بأعیننا و وحینا و لا تخاطبنی فی الذین ظلموا إنهم مغرقون ٭ و یصنع الفلک و کلّما مر علیه ملأ من قومه سخروا منه قال إنْ تسخروا منّا فإنّا نسخر منکم کما تسخرون ٭ فسوف تعلمون من یأتیه عذاب یخزیه وَ یحل علیه عذاب مقیم ٭ حتی اذا جاء أمرنا و فار التنور قلنا احمل فیها من کلٍ زوجین اثنین و أهلک الاّ من سبق علیه القول و من آمن و ما آمن معه إلا قلیل ٭ و قال ارْکبوا فیها بسم الله مجریٰها و مرسیٰها إن ربی لغفورٌ رحیم﴾
قرآن کریم به جریان انبیا(علیهم السلام) با احتمال مینگرد ولی برای بعضی از آنها به خصوصیّتی که دارند اهمیّت ویژهای قائل است که یکی از آن ذوات خاص وجود مبارک نوح(سلام الله علیه) است از تکریمی که خداوند نسبت به نوح اعمال میکند معلوم میشود که خصوصیّتی در آن حضرت بود که در دیگر انبیا نبود دربارهٴ حضرت ابراهیم حضرت موسی حضرت عیسی و سایر بزرگان نبوّت و رسالت تعبیر قرآن کریم این است سلامٌ علی ابراهیم﴾ ﴿سلام علی موسی﴾ سلام علی عیسی و مانند آن امّا دربارهٴ نوح(سلام الله علیه) دارد که ﴿سلامٌ علی نوحٍ فی العالمین﴾ این مخصوص حضرت نوح(سلام الله علیه) است زیرا جهانیان تقریباً وامدار رسالت و نبوت آن ذات مقدساند سرّش این است که اوّل کسی که براهین توحیدی اقامه کرده است در جامعهٴ انسانی وجود مبارک نوح بود آدم(سلام الله علیه) گرچه انسان اوّل هست خلیفهٴ خدا است این خلافت مال انسان کامل است سایر انبیا هم خلیفة اللهاند امّا آن عصر در اثر نبود نسل و نبود افراد ضد دین و مانند آن جا برای احتجاج نبود لذا همان آن موعظههای ابتدایی و احکام ابتدایی برای هدایت مردم کافی بود ولی زمان نوح(سلام الله علیه) که جامعه به بت پرستی و امثال بت پرستی از نظر مسائل اعتقادی آلوده شد و از نظر مسائل ارزشی به فاصله طبقاتی مبتلا شد و از جهت فحشا و فساد و گرفتاری های اخلاقی تن در داد وجود مبارک نوح(سلام الله علیه) در طی این نه قرن و نیم براهینی بر توحید اقامه کرد و نفی بت پرستی و شرک از یک سو براهینی اقامه کرد که انسانها تفاوتی باهم ندارند فاصلهٴ طبقاتی باید برداشته بشود تعدید طبقاتی باید به جای فاصلهٴ طبقاتی بنشیند از سوی دیگر آن فسادهای اخلاقی هم باید رخت بر بندد از سوی سوّم مبارزهٴ با مردم تنها در بخش اعتقاد نبود در بخش اخلاق هم بود در بخشهای مسائل سیاسی و اجتماعی هم بود آنها باورشان این بود که کسی که فقیر است ذلیل است و میگفتند هرگز ما حاضر نیستیم در مجلسی حالا یا به نام مسجد است یا غیر مسجد آنجا شرکت کنیم که فقرا در آن هستند ﴿وَ ما نراک اتّبعک إلا الذین هم أراذلنا بادَی الرّأی﴾ اینها را بیرون کن ما میآییم که وجود مبارک نوح میفرماید اینها حسابشان با خدا است ﴿و ما أنا بطارد الذین آمنوا﴾ و اینها که ﴿تزدری أعینکم﴾ اینها کسانی نیستند که پیش خدا حقیر و ذلیل باشند و معیار ارزش هم این نیست که شما میپندارید و مسائل دیگر این مقاومتهای نه قرن و نیم باعث شد که خدای سبحان دربارهٴ او با آن جلال و شکوه تکریم را روا داشت که فرمود ﴿سلامٌ علی نوح فی العالمین﴾ این مبارزهٴ با فاصلهٴ طبقاتی کار آسانی نبود که انسان طرزی افراد را تربیت کند که اینها بفهمند ارزش در مال و ثروت نیست و اینچنین نیست که اگر کسی فقیر باشد پیش خدا حرمت نداشته باشد یا در جامعهٴ انسانی کریم نباشد و مانند آن لذا این مزایا در متن داستان نوح(سلام الله علیه) به خوبی ظهور میکند در آیهای که قبلاً هم بحثش گذشت و امروز در طلیعهٴ بحث قرائت شد برخیها بر این هستند که از باب حذف مضاف است برای اینکه ﴿ام یقولون افتراه قل ان افتریته فعلیّ إجرامی﴾ نه علی اجرامی من اگر افترا بستم کیفر جرمم را باید تحمل بکنم نه جرمم را حذف مضاف است ﴿و أنا برئ مما تجرمون﴾ یعنی من عقاب ما تجرمون و مانند آن در غالب این موارد چیزی محذوف است امّا آنهایی که از منظر دیگر در خدمت قرآن کریم هستند میگویند از سنخ حذف نیست زیرا جزا عین عمل است و آنچه که امروز به نام جرم است همین، همین فردا با یک وضع دیگری ظهور میکند به نام یا قبر درمیآید یا عذاب نار درمیآید و مانند آن، آن عذاب یک شیء قراردادی نیست مثلاً در دنیا میبینیم اگر کسی فلان تبهکاری را مرتکب شده است کیفرش زندان است زندان رفتن چیزی است و آن گناه هم چیزی دیگر ولی اگر طرزی ترسیم بشود که خود آن عمل به این صورت درمیآید دیگر عقاب غیر از جرم چیزی دیگر نیست لازم نیست انسان بگوید فعلی اجرامی یعنی ﴿فعلیّ إجرامی﴾ که مضاف محذوف باشد آن عقاب هم که همان جرم است همان حقیقت جرم به صورت عقاب درمیآید در بحثهای قبل عقاب به چهار قسم تقسیم شده بود قسم چهارمش که ادقّ است الان بازگو نمیشود امّا قسم سوّمش که دقیق است و به آن ادقّ نزدیکتر است همین است که اگر طبیبی به بیمار ناپرهیز بگوید این غذای مسموم را خوردی چون دستگاه گوراشت آماده نیست به فلان مرض مبتلا میشوی خب عقوبتی که طب نسبت به ناپرهیزی روا میدارد نظیر عقوبت قاضی نیست قاضی به یک انسان بزهکار میگوید چون فلان کار را آن خلاف را کردهای باید به زندان بروی که بالأخره بین کیفر و بین گناه فرق است این یک قرار داد اجتماعی است ولی وقتی طبیب به یک انسان ناپرهیز میگوید اگر این غذای مسموم را خوردی دل درد میگیری آن دل درد چیزی جدای از این غذا نیست یعنی همین غذای مسموم با آن سیر درونی یک قدری که جلو رفت به صورت دل درد ظهور میکند وگرنه کسی که دل این مریض را سنگ نزد تا درد بکشد که بنابراین کیفر نتیجهٴ عمل است پایان عمل است محصول سیر عمل است این در نظر دقیق آنی که ادقّ از این است که در بحثهای قبل هم اشاره میشد مسئله را روشنتر میکرد بنابراین از این منظر اگر کسی در خدمت آیهٴ ﴿فعلیّ إجرامی﴾ باشد دیگر مسئلهٴ حذف مضاف و اینها را تحمّل نمیکند ﴿فعلی اجرامی﴾ جرم من بر عهده من است یعنی من مسئولیّت جرمم را قبول میکنم نه اینکه مسئولیّت عقاب جرم را قبول میکنم نه همین جرم به آن صورت درمیآید دیگر، خب پس از سنخ حذف مضاف نیست روی این منظر بعد فرمود
سؤال ...
جواب: بله، و این جرم چون تکوینی است عقابش هم چون تکوینی است این جرم به آن صورت درمیآید نه اینکه چیز جدایی باشد یک وقت است قاضی به انسان متخلّف میگوید چون فلان بزهکاری را مرتکب شدهای باید زندان بروی امّا طبیب نمیگوید چون ناپرهیزی کردهای باید دل درد بکشی میگوید همان غذای مسموم وقتی که وارد دستگاه گوارشت بشود دل درد را به همراه دارد به صورت دل درد ظهور میکند خب.
﴿و أوحی إلی نوحٍ انه من یؤمن من قومک الا من قد آمن فلا تبتئس بما کانوا یفعلون﴾ که اینها بحثش گذشت﴿ و اصنع الفلک بأعیننا و وحینا و لا تخاطبنی فی الذین ظلموا﴾ آنگاه سؤال میشود که چرا کشتی بسازم برای اینکه ﴿انهم مغرقون﴾ دیگر ما میخواهیم اینها را غرق کنیم چون اینها را غرق میکنیم برای خودت کشتی بساز برای مؤمنین کشتی بساز کشتی برای غرق نیست کشتی برای نجات است آن غرق کردن به عهدهٴ خود ما است ما آنها را غرق میکنیم برای نجات خودت کشتی بساز آنهایی که بیرون کشتی هستند غرق میشوند و آن کار ما است این هم با وحی ما است پس ﴿و اصنع الفلک باعیننا و وحینا و لا تخاطبنی فی الذین ظلموا﴾ تا اینجا با الهام روبرو است خب چرا کشتی بسازم؟ و اینها مگر چی میشوند ﴿إنهم مغرقون﴾
سؤال ...
جواب: بله این در بحثهای قبل هم اشاره شد که گاهی .. است گاهی دراز مدّت است گاهی ذات اقدس إله برای اینکه احیاناً یک مدّتی هم طول بکشد بلکه یک عدهای هم ایمان بیاورند از آنهایی که مردد بودند یا معذرةٌ الی ربکم یک مدّتی طول بکشد تا آنها برای اینکه اصول کشتی سازی را انبیا یاد دیگران بدهند چون میگویند بالأخره این صنایع و حِرَف را انبیا دیگران آموختند جریان زره بافی را وجود مبارک حضرت داوود یاد داد جریان کشتی سازی را وجود مبارک حضرت نوح یاد آنها داد ﴿انهم مغرقون﴾ این ﴿انهم مغرقون﴾ هم روشن میکند چرا کشتی بسازد و هم روشن میکند به اینکه کیفر آنها چیست و چگونه خدای سبحان آنها را عذاب میکند ﴿و یصنع الفلک و کلّما مر علیه ملأ من قومه سخروا منه قال إن تسخروا منّا فانا نسخر منکم کما تسخرون﴾ وجود مبارک نوح(سلام الله علیه) که مشغول ساختن کشتی بود آنها مرتّب مسخره میکردند آن اشرار میگفتند تا کنون مدّعی نبوت بودی الان حرفهٴ نجّاری پیدا کردی تا کنون ما شما را مثلاً فکر میکردیم که بهرهای از خرد داری الان معلوم میشود ـ معاذالله ـ سفیه و مجنونی برای اینکه نه اینجا دریا یا نهر عظیم است که کشتی ساختی نه حمل این کشتی به دریا و نحر مقدور تو است بالأخره کشتی برای آب است دیگر این منطقه که نحر عظیم ندارد که بحری هم که ندارد کشتی هم مال نحر و بحر است کشتی هم که یک کالای کوچکی نیست یک بار کمی نیست کسی آن را کول بگیرد ببرد نحر یا بحر که بنابراین به هیچ وجه قابل استفاده نیست این هم منشأ سخره ....
سؤال ...
جواب: بله این که برای آب بوده این مقدار را میفهمیدند که این برای آب است دیگر این برای آب است جزم به اینکه قبلاً کشتی نبود آسان نیست خب امّا تردیدش به وسیلهٴ حضرت نوح است این را سؤال میکردند که این برای چی است میگفت خانهٴ آبی است بعد اعتراض میکردن که خانهٴ آبی را یا باید در کنار دریا ساخت یا بشود منتقلش کرد به دریا این نه آن است نه آن ﴿قال ان تسخروا منا فإنّا نسخر منکم﴾ این ﴿فإنّا نسخر منکم﴾ حمایت از طبقهٴ محروم جامعه است آنها شخص نوح(سلام الله علیه) را مسخره میکردند ولی وجود مبارک نوح(سلام الله علیه) از خودش و از این طبقه محروم هم دفاع میکرد تا آن تعبیر طبقات را در جامعه تزریق کند ﴿فسوف تعلمون من یأتیه عذاب یخزیه و یحلّ علیه عذاب مقیم﴾ که اشاره شد ﴿حتی اذا جاء أمرنا﴾ فرمود وقتی فرمان ما رسید وقتی فرمان ما رسید ما دستور دادیم به نوح(سلام الله علیه) که این کارها را بکن ﴿قلنا احمل فیها من کلٍ زوجین اثنین و أهلک الاّ من سبق علیه القول و من آمن﴾ این هم چند گروه را وارد کشتی بکن حمل بکن در کشتی از هر حیوانی ﴿زوجین اثنین﴾ نرو مادّهاش را که نسل اینجا قطع نشود ﴿و أهلک﴾ و اعضای خانوادهات را حمل بکن مگر آنهایی که قضا و قدر الهی در اثر سوء رفتار اینها چنین رقم خورد که اینها هلاک بشوند در اینجا هم زن نوح داخل است هم پسر نوح منتها پسر نوح چون برای همه روشن نبود مسئلهاش را بعد ذکر میکنند زن نوح که کافره بود وضعش روشن است ﴿من کلٍ زوجین اثنین﴾ و اهل خودت را زن و بچّهٴ خودت را ﴿الاّ من سبق علیه القول﴾ و همچنین مؤمنین را گرچه مؤمن و انسان شریفتر از حیوان است لکن اینجا تقدیم حیوان بر انسان برای آن است که انسان وقتی احساس خطر و غرق بکند ببنید آب میجوشد خب خود به خود به پناهگاه میرود حیوان است که این درک را ندارد او را به یک جای من باید برد از این جهت گفتند تقدیم حیوان بر انسان در سوار کردن روی این جهت است ﴿قلنا احمل فیها من کلٍ زوجین اثنین﴾ این کلمهٴ زوج بر هر موجودی که دوّمی اگر در کنار او بیاید یک هیئت تألیفیّه تشکیل میدهند اطلاق میشود لذا هم شوهر را میگویند زوج هم زن را میگویند زوج زوجه آن تعبیر فصیحی نیست لذا در قرآن کریم زوجه و زوجات و اینها به کار نرفته ازواج به کار رفت هم شوهر زوج است هم زن زوج است در عربی غلط نیست اگر کسی به زن بگوید زوجه امّا فصیح نیست نظیر زوج امّا در فارسی اگر کسی به خواهر بگوید همشیره این تعبیر ادبی نیست این تای تأنیث در فارسی راهی ندارد در عربی است که به تعبیر سیوطی تا الفرق یعنی تای فارق بین مذکر و مؤنث است امّا در فارسی که ما همشیر و همشیره نداریم هر دو همشیر هستند این چنین نیست که برادر همشیر باشد خواهر همشیره باشد خب این تعبیراتنظر به آن مثل تنوینی را روی کلمهٴ گاه اضافه میکنند میگویند گاهاً فارسی حرف میزنند ولی قواعد عربی را میخواهند پیاده کنند این درست نیست کلمهٴ زوج هم بر کل واحد اطلاق میشود زوج هم بر مجموع لذا زوجین که تثنیه است به معنای چهارتا نیست به معنای دوتا است نشانهاش اثنین است که وصف او است ﴿زوجینِ إثنین﴾ اینچنین نیست که بگوییم زوج یعنی یک جفت اگر این زوج یعنی یک جفت زوجین میشود چهارتا برای اینکه یک همچنین توهّمی پیش نیاید فرمود زوجین اثنین زوجین تثنیه زوج است کل واحد زوج هستند در سورهٴ مبارکهٴ انعام هم این بحثش گذشت آیهٴ 143و 144 سورهٴ مبارکهٴ انعام همین بحثها آنجا گذشت خدای سبحان میفرماید که ما برای شما ازواج هشت گانهای را حلال کردیم و نازل کردیم ثمانیة ازواج هشت جفت هشت زوج نه هشت جفت اگر هشت زوج به معنای هشت جفت بود میشد 16 تا در حالی که در شمارش همان هشت تا درمیآید فرمود هشت زوج هشت زوج یعنی هشت فرد که کل واحد را میگویند زوج ﴿ثمانیة أزواج﴾ نه یعنی هشت جفت که بشود 16 تا هشت فرد کل واحد را میگویند زوج نشانهاش همین است که هشت در تفسیر همان ﴿ثمانیة أزواج﴾ ذکر میکنند نه 16 تا که این هشت تا تفسیر همین ﴿ثمانیة أزواج﴾ است ﴿ثمانیة ازواج من الضَّأن اثْنین﴾ دوتا گوسفند، گوسفند نر و ماده ﴿و من المعز اثنین﴾ دو تا بز، بز نر و مادّه ﴿و من الإبل اثنین﴾ دو تا شتر نر و مادّه ﴿و من البقر اثنین﴾ دو تا گاو نر و مادّه میشود هست تا دو تا گوسفند دو تا بز دو تا شتر دو تا گاو اینها میشود ﴿ثمانیة أزواج﴾ یعنی هشت زوج نه هشت جفت خب اینجا هم فرمود ﴿زوجین اثنین﴾ ﴿زوجین﴾ یعنی دوتا نه دو جفت که بشود چهارتا به شهادت ﴿اثنین﴾ که وصف او است ﴿قلنا احمل فیها من کلٍ زوجین اثنین﴾ این یکی این مال حیوانات که نسلشان محفوظ باشد ﴿و اهلک﴾ زن و بچّهات این دو درباره زن و بچّه برخی را استثنا فرمود ﴿الا من سبق علیه القول﴾ گروه سوّم ﴿و من آمن﴾ است مؤمنان را هم سوار بکن ﴿و ما آمن معه إلاّ قلیل﴾ هم از ابن عباس نقل شده است هم در .. مقاتل .. نقل شده است که آن از اصحاب بود او از تابعین بود که اینها کسی که سرنشینان این سفینه هشتاد نفربودند اینها وقتی پیاده شدند چون هشتاد نفر بودند یک قریهای ساختند که آن قریه بنام ثمانین معروف است و در ناحیهٴ موصل است اینطوری که در تفسیر قرطبی آمده در تفسیر فخر رازی آمده و مانند آن که در ناحیهٴ موصل قریهای است به نام ثمانین و سرّ نامگذاری این قریه به ثمانین این است که سرنشینان کشتی هشتاد نفر بودند خب البتّه این باید از نظر بحثهای تاریخی بررسی بشود که درست است یا نه ﴿و ما آمن معه الا قلیل﴾ روی این مبانی اینها آمدند و سوار شدند در ﴿و ما آمن معه الا قلیل﴾ شاید در بحثهای قبل هم اشاره شده باشد که ﴿قلیل﴾ هم میشود مفرد ذکر بکنند هم میشود جمع اگر گفتند ﴿قلیل﴾ هم معنای قلیلون را دارد نظیر ﴿و انَّ هؤلاء لشرذمةٌ قلیلون﴾ در آنجا ﴿قلیلون﴾ را به جمع آورد اینجا قلیلون نفرمود ﴿قلیل﴾ فرمود چون هر دو وجهش جایز است در این تعبیرات سخن از سوار بر کشتی نیست سوار برکشتی است هم آنجا فرمود ﴿قلنا احمل فیها﴾ هم اینجا فرمود ﴿و قال ارکبوا فیها﴾ برای اینکه در این طوفانی که کالموج است شما اگر روی عرشهٴ کشتی سوار بشوید در امان نیستید بالأخره مضطرب میشوید بروید توی کشتی عرشهٴ کشتی مال کسی است که بالأخره یک سابقهای دارد و دریا آرام است امّا ﴿و هی تجری بهم فی موجٍ کالجبال﴾ این سلسله امواجی که نظیر سلسهٴ جبال رسم میشود خب رعب آور است شما بر کشتی سوار نشوید در کشتی سوار بشوید روی عرشهٴ کشتی باشید با آن موجی کالجبال است ممکن است آسیب ببینید لذا هم در اینجا فرمود ﴿قلنا احمل فیها﴾ نه علیها هم آنجا فرمود ﴿قال ارکبوا فیها﴾ نه علیها خب ﴿بسم الله مجریٰها و مرسیٰها﴾ این هم از ابتکارات وجود مبارک نوح(سلام الله علیه) است دربحث ولایت ولیّ خدا میگویند کسی است که ﴿بسم الله الرحمن الرحیم﴾ او ﴿بسم الله﴾ او کار کُن خدا را میکند اگر خدای سبحان فرمود ﴿کن﴾ آن شیء یا ﴿کن فعلوه﴾ خلیفهٴ خدا و ولیّ خدا اگر بگوید ﴿بسم الله﴾ این هم کار ﴿کن﴾ را میکند که «بسم الله من العبد بمنزلة کن من الرب» حالا تا کی بگوید و چه جور بگوید این لفظ از کی صارد بشود چون اینچنین بیانی را سیّدنا الاستاد(رضوان الله علیه) در کتاب قیّم المیزان در باب اسمای حسنای خدا داشتند در بحث سورهٴ مبارکهٴ اعراف هم گذشت که اسمای الهی مؤثّرند اسم خدا اثر دارد نظیر آنچه که در دعای کمیل آمده است «و اسمائک الّتی ملأت أرکان کل شیء» یا در دعای ندبه هست که فلان اسم باعث ارتفاع جبل است فلان اسم باعث ... وادی است و مانند آن اسم لفظ نیست و مفهوم ذهنی هم نیست زیرا نه از لفظ کاری ساخته است در نظام علّی و معلولی که مردهای زنده بشود نه از مفهوم چنین اثری متوقّع است اسم خدا مقام است اگر کسی به آن مقام رسید این کلمات را فرمود یا این معانی را در ذهن ترسیم کرد و مانند آن میتواند بهره بگیرد و بهره بدهد همان اسمی که «و بأسمائک التی ملأت ارکان کل شیء» فرمود ﴿بسم الله مجریٰها و مرسیٰها﴾ یک وقت است که کار با باد حل میشود نظیر ﴿سخرها علیهم سبع لیالٍ و ثمانیة أیّام﴾ یک وقت است که کار با شکاف زمین حل میشود نظیر جریان تعذیب قارون که فرمود ﴿فخسفْنا به و بداره الأرض﴾ یک وقت است کار با جریان ﴿فغشیهم من ألیمٍ ما غشیهم﴾ حل میشود اینجا این موج آب که کالجبال است به وسیلهٴ تندباد پدید میآید وگرنه خود آب که بالأخره یک عاملی هست که این آبها را ... باد تند در تمام این موارد کجا حرکت بکند به چه سمت حرکت بکند تا کجا برود و کجا بایستد ارسال و اثبات او و اسکان او با ﴿بسم الله﴾ است کشتیها معمولاً یک سکّان دارند سکّان کشتی این جمع نیست مثل کُبّار که جمع نیست مفرد است سکّان هم مفرد است نه ..... این لنگر را میگویند سکان مکر کبّار .. این کبّاری که در قرآن است مفرد است این سکّانی که در به لنگر کشتی میگویند آن هم مفرد است سکّان دار سکّان دار یعنی لنگردار این لفظ مرکب نیست جمع هم نیست و این سکّان یعنی لنگر باعث ثبات کشتی است سلسلهٴ جبال را میگویند رواسی برای اینکه مایهٴ ثبات زمین است از اضطراب «و وتّد بالصّخور میدان أرضه» میدان یعنی اضطراب با این سلسلهٴ جبال میخکوب کرده است خدای سبحان میدان و اضطراب زمین را این هم آن خطبهٴ نورانی حضرت امیر از همان آیت گرفته شده که ﴿وجعلنا فی الأرض رواسی﴾ یا ﴿و الجبال ارسیٰها﴾ و مانند آن که جبال رواسیاند عامل ثبات کره زمین هستند و جلوی اضطراب او را میگیرند فرمود جبال باعث ثبات کره زمین است که او را از اضطراب نجات میدهد کشتی یک سکّان دارد که این سکّان کشتی دو طرف کشتی را به بهکل درون دریا وصل میکند که این آرام باشد بالأخره به جایی بند میکند تا کشتی نلرزد این کشتی معجزهآسا سکّانش ﴿بسم الله﴾ است ما اگر خواستیم آرام باشیم میگوییم ﴿بسم الله﴾ بخواهیم حرکت کنیم میگوییم ﴿بسم الله﴾ ﴿و قال ارکبوا فیها بسم الله مجریٰها و مرسیٰها﴾ خب آنهایی که تعجب میکردند بالأخره ........
﴿بسم الله مجریٰها و مرسیٰها﴾
سؤال ...
جواب: بالأخره برای اینکه باید ﴿تجری بهم﴾ یعنی این سفینه میخواست بگردد همه مردم ببینند حالا در بحثهای آینده روشن میشود که کل این خاورمیانه را آب گرفته بود شاید مؤمنینی هم در بعضی از مناطق بودند آنها را هم سوار بکند یا برای همه روشن بشود که یک کشتی معجزه آسایی است که دارند ایجاد میکنند تعبیر قرآن این است که ﴿و هی﴾ یعنی این سفینه ﴿تجری بهم﴾ که این با برای تعدیه است یعنی اینها را جریان میدهد ﴿فی موج کالجبال﴾ حالا حکمت چه بود تا کجاها رفتند بحثی دیگر است ولی جریان بود حرکت بود مبدأ و معادی هم داشت منتهایی هم داشت جری و ثباتی داشت ﴿بسم الله مجریٰها و مرسیٰها﴾ هم نیروی محرّکش ﴿بسم الله﴾ بود هم سکّان و لنگرش ﴿بسم الله﴾ بود
خب چگونه میشود که خدای سبحان این کشتی را که در متن خطر هست حفظ میکند برای اینکه ﴿إن ربی لغفور رحیم﴾ ملاحظه کردید که انسان بخواهد لباسی را یا خانهای را رنگ آمیزی کند اوّل لکه گیری میکند غبار روبی میکند لکه زدایی میکند بعد رنگش میکند مغفرت و رحمت هم میگویند از همین قبیل است خدای سبحان اوّل مغفرتش را اعمال میکند یعنی آن لغزشها را آن گناهها را آن سیّئات را لکه گیری میکند گناهان را میبخشد وقتی گناه بخشوده شد لکهها زدوده شد آنگاه رحمت خاص خود را نازل میکند لذا در قرآن کریم غالباً یا دائماً هر جا مغفرت و رحمت کنار هم ذکر میشود مغفرت اوّل ذکر میشود رحمت بعد ذکر میشود ﴿إن ربی لغفور رحیم﴾ اینجا هم فرمود بالأخره آن لکهها و لغزشها را خدای سبحان برطرف کرده است و رحمت خاصّهٴ خود را نازل میکند لذا شما در کمال سلامت به مقصد میرسید و پیاده میشوید ﴿و هی﴾ یعنی این سفینه ﴿تجری بهم فی موج کالجبال﴾ این امواج این طوفان مثل کوه بود شما میبینید گاهی آسمان به صورت یک ابرهای انبوهی درمیآید که از آن تگرگ و امثال ذلک ... میشود فرمود ﴿و ینزّل من السماء من جبالٍ فیها من برد﴾ و فلان فلان فلان از کوههای آسمانی این کوههای آسمانی نه یعنی کوه کرات همین چند متر بالا سر شما این ابرهای متراکم مرکّب شده به منزله سلسلهٴ جبال است از این کوههایی که بالای سرتان است ما تگرگ میدهیم لذا شما با وسایل هوایی که میروید میبینید زیر پای این هواپیما آن کوهها قرار دارند که انسان بالای ابر حرکت میکند هرچه که بالای سر انسان باشد سما است این ابرهای مرکّب متراکب انبوه ﴿کالجبال﴾ است فرمود ﴿و ینزّل من السماء من جبال فیها من بردٍ﴾ از این کوههای آسمانی ما تگرگ را نازل میکنیم
سؤال ...
جواب: آنها که میگویند چون کل چیز در خاورمیانه بود دیگر آنهایی که میگویند نظیر آنچه از ابن عباس نقل شد یا از مقاتل نقل شد که قریهٴ ثمانین در موصل بود آنها هم از همینجاها میگویند، میگویند این هشتاد نفردر موصل پیاده شدند نزدیک موصل و آنجا قریهای ساختند که آن قریه به نام ثمانین است ابن عباس میگوید الان هم هست آن قریه مقاتل میگوید الان هم هست چون اینها هشتاد نفر بودند آن قریه به نام ثمانین است و الان هم آن قریه معروف است روی این سلسله از تاریخ بله امّا البتّه در حدّ یک مظنّهٴ تاریخی است چون این کل این جریان در خاورمیانه بود البتّه
سؤال ...
جواب: بله ممکن است که اگر این روایت چیز باشد ممکن است این را هم تأیید بکند همان حرفی که از ابن عباس و مقات رسیده
«و الحمد لله رب العالمین»
- مبارزه حضرت نوح (ع) با فاصله طبقاتی در قومش
- دعوت به توحید
- عذاب الهی
- ساخت کشتی توسط حضرت نوح (ع) و تمسخر قوم
- داستان طوفان نوح (ع)
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿أم یقولون افتراه قل إن افتریته فعلیَّ إجرامی و أنا برئٌ مما تجرمون ٭ و أوحی إلی نوحٍ أنه لن یؤمن من قومک إلاّ من قد آمن فلا تبتئس بما کانوا یفعلون ٭ و اصْنع الفلک بأعیننا و وحینا و لا تخاطبنی فی الذین ظلموا إنهم مغرقون ٭ و یصنع الفلک و کلّما مر علیه ملأ من قومه سخروا منه قال إنْ تسخروا منّا فإنّا نسخر منکم کما تسخرون ٭ فسوف تعلمون من یأتیه عذاب یخزیه وَ یحل علیه عذاب مقیم ٭ حتی اذا جاء أمرنا و فار التنور قلنا احمل فیها من کلٍ زوجین اثنین و أهلک الاّ من سبق علیه القول و من آمن و ما آمن معه إلا قلیل ٭ و قال ارْکبوا فیها بسم الله مجریٰها و مرسیٰها إن ربی لغفورٌ رحیم﴾
قرآن کریم به جریان انبیا(علیهم السلام) با احتمال مینگرد ولی برای بعضی از آنها به خصوصیّتی که دارند اهمیّت ویژهای قائل است که یکی از آن ذوات خاص وجود مبارک نوح(سلام الله علیه) است از تکریمی که خداوند نسبت به نوح اعمال میکند معلوم میشود که خصوصیّتی در آن حضرت بود که در دیگر انبیا نبود دربارهٴ حضرت ابراهیم حضرت موسی حضرت عیسی و سایر بزرگان نبوّت و رسالت تعبیر قرآن کریم این است سلامٌ علی ابراهیم﴾ ﴿سلام علی موسی﴾ سلام علی عیسی و مانند آن امّا دربارهٴ نوح(سلام الله علیه) دارد که ﴿سلامٌ علی نوحٍ فی العالمین﴾ این مخصوص حضرت نوح(سلام الله علیه) است زیرا جهانیان تقریباً وامدار رسالت و نبوت آن ذات مقدساند سرّش این است که اوّل کسی که براهین توحیدی اقامه کرده است در جامعهٴ انسانی وجود مبارک نوح بود آدم(سلام الله علیه) گرچه انسان اوّل هست خلیفهٴ خدا است این خلافت مال انسان کامل است سایر انبیا هم خلیفة اللهاند امّا آن عصر در اثر نبود نسل و نبود افراد ضد دین و مانند آن جا برای احتجاج نبود لذا همان آن موعظههای ابتدایی و احکام ابتدایی برای هدایت مردم کافی بود ولی زمان نوح(سلام الله علیه) که جامعه به بت پرستی و امثال بت پرستی از نظر مسائل اعتقادی آلوده شد و از نظر مسائل ارزشی به فاصله طبقاتی مبتلا شد و از جهت فحشا و فساد و گرفتاری های اخلاقی تن در داد وجود مبارک نوح(سلام الله علیه) در طی این نه قرن و نیم براهینی بر توحید اقامه کرد و نفی بت پرستی و شرک از یک سو براهینی اقامه کرد که انسانها تفاوتی باهم ندارند فاصلهٴ طبقاتی باید برداشته بشود تعدید طبقاتی باید به جای فاصلهٴ طبقاتی بنشیند از سوی دیگر آن فسادهای اخلاقی هم باید رخت بر بندد از سوی سوّم مبارزهٴ با مردم تنها در بخش اعتقاد نبود در بخش اخلاق هم بود در بخشهای مسائل سیاسی و اجتماعی هم بود آنها باورشان این بود که کسی که فقیر است ذلیل است و میگفتند هرگز ما حاضر نیستیم در مجلسی حالا یا به نام مسجد است یا غیر مسجد آنجا شرکت کنیم که فقرا در آن هستند ﴿وَ ما نراک اتّبعک إلا الذین هم أراذلنا بادَی الرّأی﴾ اینها را بیرون کن ما میآییم که وجود مبارک نوح میفرماید اینها حسابشان با خدا است ﴿و ما أنا بطارد الذین آمنوا﴾ و اینها که ﴿تزدری أعینکم﴾ اینها کسانی نیستند که پیش خدا حقیر و ذلیل باشند و معیار ارزش هم این نیست که شما میپندارید و مسائل دیگر این مقاومتهای نه قرن و نیم باعث شد که خدای سبحان دربارهٴ او با آن جلال و شکوه تکریم را روا داشت که فرمود ﴿سلامٌ علی نوح فی العالمین﴾ این مبارزهٴ با فاصلهٴ طبقاتی کار آسانی نبود که انسان طرزی افراد را تربیت کند که اینها بفهمند ارزش در مال و ثروت نیست و اینچنین نیست که اگر کسی فقیر باشد پیش خدا حرمت نداشته باشد یا در جامعهٴ انسانی کریم نباشد و مانند آن لذا این مزایا در متن داستان نوح(سلام الله علیه) به خوبی ظهور میکند در آیهای که قبلاً هم بحثش گذشت و امروز در طلیعهٴ بحث قرائت شد برخیها بر این هستند که از باب حذف مضاف است برای اینکه ﴿ام یقولون افتراه قل ان افتریته فعلیّ إجرامی﴾ نه علی اجرامی من اگر افترا بستم کیفر جرمم را باید تحمل بکنم نه جرمم را حذف مضاف است ﴿و أنا برئ مما تجرمون﴾ یعنی من عقاب ما تجرمون و مانند آن در غالب این موارد چیزی محذوف است امّا آنهایی که از منظر دیگر در خدمت قرآن کریم هستند میگویند از سنخ حذف نیست زیرا جزا عین عمل است و آنچه که امروز به نام جرم است همین، همین فردا با یک وضع دیگری ظهور میکند به نام یا قبر درمیآید یا عذاب نار درمیآید و مانند آن، آن عذاب یک شیء قراردادی نیست مثلاً در دنیا میبینیم اگر کسی فلان تبهکاری را مرتکب شده است کیفرش زندان است زندان رفتن چیزی است و آن گناه هم چیزی دیگر ولی اگر طرزی ترسیم بشود که خود آن عمل به این صورت درمیآید دیگر عقاب غیر از جرم چیزی دیگر نیست لازم نیست انسان بگوید فعلی اجرامی یعنی ﴿فعلیّ إجرامی﴾ که مضاف محذوف باشد آن عقاب هم که همان جرم است همان حقیقت جرم به صورت عقاب درمیآید در بحثهای قبل عقاب به چهار قسم تقسیم شده بود قسم چهارمش که ادقّ است الان بازگو نمیشود امّا قسم سوّمش که دقیق است و به آن ادقّ نزدیکتر است همین است که اگر طبیبی به بیمار ناپرهیز بگوید این غذای مسموم را خوردی چون دستگاه گوراشت آماده نیست به فلان مرض مبتلا میشوی خب عقوبتی که طب نسبت به ناپرهیزی روا میدارد نظیر عقوبت قاضی نیست قاضی به یک انسان بزهکار میگوید چون فلان کار را آن خلاف را کردهای باید به زندان بروی که بالأخره بین کیفر و بین گناه فرق است این یک قرار داد اجتماعی است ولی وقتی طبیب به یک انسان ناپرهیز میگوید اگر این غذای مسموم را خوردی دل درد میگیری آن دل درد چیزی جدای از این غذا نیست یعنی همین غذای مسموم با آن سیر درونی یک قدری که جلو رفت به صورت دل درد ظهور میکند وگرنه کسی که دل این مریض را سنگ نزد تا درد بکشد که بنابراین کیفر نتیجهٴ عمل است پایان عمل است محصول سیر عمل است این در نظر دقیق آنی که ادقّ از این است که در بحثهای قبل هم اشاره میشد مسئله را روشنتر میکرد بنابراین از این منظر اگر کسی در خدمت آیهٴ ﴿فعلیّ إجرامی﴾ باشد دیگر مسئلهٴ حذف مضاف و اینها را تحمّل نمیکند ﴿فعلی اجرامی﴾ جرم من بر عهده من است یعنی من مسئولیّت جرمم را قبول میکنم نه اینکه مسئولیّت عقاب جرم را قبول میکنم نه همین جرم به آن صورت درمیآید دیگر، خب پس از سنخ حذف مضاف نیست روی این منظر بعد فرمود
سؤال ...
جواب: بله، و این جرم چون تکوینی است عقابش هم چون تکوینی است این جرم به آن صورت درمیآید نه اینکه چیز جدایی باشد یک وقت است قاضی به انسان متخلّف میگوید چون فلان بزهکاری را مرتکب شدهای باید زندان بروی امّا طبیب نمیگوید چون ناپرهیزی کردهای باید دل درد بکشی میگوید همان غذای مسموم وقتی که وارد دستگاه گوارشت بشود دل درد را به همراه دارد به صورت دل درد ظهور میکند خب.
﴿و أوحی إلی نوحٍ انه من یؤمن من قومک الا من قد آمن فلا تبتئس بما کانوا یفعلون﴾ که اینها بحثش گذشت﴿ و اصنع الفلک بأعیننا و وحینا و لا تخاطبنی فی الذین ظلموا﴾ آنگاه سؤال میشود که چرا کشتی بسازم برای اینکه ﴿انهم مغرقون﴾ دیگر ما میخواهیم اینها را غرق کنیم چون اینها را غرق میکنیم برای خودت کشتی بساز برای مؤمنین کشتی بساز کشتی برای غرق نیست کشتی برای نجات است آن غرق کردن به عهدهٴ خود ما است ما آنها را غرق میکنیم برای نجات خودت کشتی بساز آنهایی که بیرون کشتی هستند غرق میشوند و آن کار ما است این هم با وحی ما است پس ﴿و اصنع الفلک باعیننا و وحینا و لا تخاطبنی فی الذین ظلموا﴾ تا اینجا با الهام روبرو است خب چرا کشتی بسازم؟ و اینها مگر چی میشوند ﴿إنهم مغرقون﴾
سؤال ...
جواب: بله این در بحثهای قبل هم اشاره شد که گاهی .. است گاهی دراز مدّت است گاهی ذات اقدس إله برای اینکه احیاناً یک مدّتی هم طول بکشد بلکه یک عدهای هم ایمان بیاورند از آنهایی که مردد بودند یا معذرةٌ الی ربکم یک مدّتی طول بکشد تا آنها برای اینکه اصول کشتی سازی را انبیا یاد دیگران بدهند چون میگویند بالأخره این صنایع و حِرَف را انبیا دیگران آموختند جریان زره بافی را وجود مبارک حضرت داوود یاد داد جریان کشتی سازی را وجود مبارک حضرت نوح یاد آنها داد ﴿انهم مغرقون﴾ این ﴿انهم مغرقون﴾ هم روشن میکند چرا کشتی بسازد و هم روشن میکند به اینکه کیفر آنها چیست و چگونه خدای سبحان آنها را عذاب میکند ﴿و یصنع الفلک و کلّما مر علیه ملأ من قومه سخروا منه قال إن تسخروا منّا فانا نسخر منکم کما تسخرون﴾ وجود مبارک نوح(سلام الله علیه) که مشغول ساختن کشتی بود آنها مرتّب مسخره میکردند آن اشرار میگفتند تا کنون مدّعی نبوت بودی الان حرفهٴ نجّاری پیدا کردی تا کنون ما شما را مثلاً فکر میکردیم که بهرهای از خرد داری الان معلوم میشود ـ معاذالله ـ سفیه و مجنونی برای اینکه نه اینجا دریا یا نهر عظیم است که کشتی ساختی نه حمل این کشتی به دریا و نحر مقدور تو است بالأخره کشتی برای آب است دیگر این منطقه که نحر عظیم ندارد که بحری هم که ندارد کشتی هم مال نحر و بحر است کشتی هم که یک کالای کوچکی نیست یک بار کمی نیست کسی آن را کول بگیرد ببرد نحر یا بحر که بنابراین به هیچ وجه قابل استفاده نیست این هم منشأ سخره ....
سؤال ...
جواب: بله این که برای آب بوده این مقدار را میفهمیدند که این برای آب است دیگر این برای آب است جزم به اینکه قبلاً کشتی نبود آسان نیست خب امّا تردیدش به وسیلهٴ حضرت نوح است این را سؤال میکردند که این برای چی است میگفت خانهٴ آبی است بعد اعتراض میکردن که خانهٴ آبی را یا باید در کنار دریا ساخت یا بشود منتقلش کرد به دریا این نه آن است نه آن ﴿قال ان تسخروا منا فإنّا نسخر منکم﴾ این ﴿فإنّا نسخر منکم﴾ حمایت از طبقهٴ محروم جامعه است آنها شخص نوح(سلام الله علیه) را مسخره میکردند ولی وجود مبارک نوح(سلام الله علیه) از خودش و از این طبقه محروم هم دفاع میکرد تا آن تعبیر طبقات را در جامعه تزریق کند ﴿فسوف تعلمون من یأتیه عذاب یخزیه و یحلّ علیه عذاب مقیم﴾ که اشاره شد ﴿حتی اذا جاء أمرنا﴾ فرمود وقتی فرمان ما رسید وقتی فرمان ما رسید ما دستور دادیم به نوح(سلام الله علیه) که این کارها را بکن ﴿قلنا احمل فیها من کلٍ زوجین اثنین و أهلک الاّ من سبق علیه القول و من آمن﴾ این هم چند گروه را وارد کشتی بکن حمل بکن در کشتی از هر حیوانی ﴿زوجین اثنین﴾ نرو مادّهاش را که نسل اینجا قطع نشود ﴿و أهلک﴾ و اعضای خانوادهات را حمل بکن مگر آنهایی که قضا و قدر الهی در اثر سوء رفتار اینها چنین رقم خورد که اینها هلاک بشوند در اینجا هم زن نوح داخل است هم پسر نوح منتها پسر نوح چون برای همه روشن نبود مسئلهاش را بعد ذکر میکنند زن نوح که کافره بود وضعش روشن است ﴿من کلٍ زوجین اثنین﴾ و اهل خودت را زن و بچّهٴ خودت را ﴿الاّ من سبق علیه القول﴾ و همچنین مؤمنین را گرچه مؤمن و انسان شریفتر از حیوان است لکن اینجا تقدیم حیوان بر انسان برای آن است که انسان وقتی احساس خطر و غرق بکند ببنید آب میجوشد خب خود به خود به پناهگاه میرود حیوان است که این درک را ندارد او را به یک جای من باید برد از این جهت گفتند تقدیم حیوان بر انسان در سوار کردن روی این جهت است ﴿قلنا احمل فیها من کلٍ زوجین اثنین﴾ این کلمهٴ زوج بر هر موجودی که دوّمی اگر در کنار او بیاید یک هیئت تألیفیّه تشکیل میدهند اطلاق میشود لذا هم شوهر را میگویند زوج هم زن را میگویند زوج زوجه آن تعبیر فصیحی نیست لذا در قرآن کریم زوجه و زوجات و اینها به کار نرفته ازواج به کار رفت هم شوهر زوج است هم زن زوج است در عربی غلط نیست اگر کسی به زن بگوید زوجه امّا فصیح نیست نظیر زوج امّا در فارسی اگر کسی به خواهر بگوید همشیره این تعبیر ادبی نیست این تای تأنیث در فارسی راهی ندارد در عربی است که به تعبیر سیوطی تا الفرق یعنی تای فارق بین مذکر و مؤنث است امّا در فارسی که ما همشیر و همشیره نداریم هر دو همشیر هستند این چنین نیست که برادر همشیر باشد خواهر همشیره باشد خب این تعبیراتنظر به آن مثل تنوینی را روی کلمهٴ گاه اضافه میکنند میگویند گاهاً فارسی حرف میزنند ولی قواعد عربی را میخواهند پیاده کنند این درست نیست کلمهٴ زوج هم بر کل واحد اطلاق میشود زوج هم بر مجموع لذا زوجین که تثنیه است به معنای چهارتا نیست به معنای دوتا است نشانهاش اثنین است که وصف او است ﴿زوجینِ إثنین﴾ اینچنین نیست که بگوییم زوج یعنی یک جفت اگر این زوج یعنی یک جفت زوجین میشود چهارتا برای اینکه یک همچنین توهّمی پیش نیاید فرمود زوجین اثنین زوجین تثنیه زوج است کل واحد زوج هستند در سورهٴ مبارکهٴ انعام هم این بحثش گذشت آیهٴ 143و 144 سورهٴ مبارکهٴ انعام همین بحثها آنجا گذشت خدای سبحان میفرماید که ما برای شما ازواج هشت گانهای را حلال کردیم و نازل کردیم ثمانیة ازواج هشت جفت هشت زوج نه هشت جفت اگر هشت زوج به معنای هشت جفت بود میشد 16 تا در حالی که در شمارش همان هشت تا درمیآید فرمود هشت زوج هشت زوج یعنی هشت فرد که کل واحد را میگویند زوج ﴿ثمانیة أزواج﴾ نه یعنی هشت جفت که بشود 16 تا هشت فرد کل واحد را میگویند زوج نشانهاش همین است که هشت در تفسیر همان ﴿ثمانیة أزواج﴾ ذکر میکنند نه 16 تا که این هشت تا تفسیر همین ﴿ثمانیة أزواج﴾ است ﴿ثمانیة ازواج من الضَّأن اثْنین﴾ دوتا گوسفند، گوسفند نر و ماده ﴿و من المعز اثنین﴾ دو تا بز، بز نر و مادّه ﴿و من الإبل اثنین﴾ دو تا شتر نر و مادّه ﴿و من البقر اثنین﴾ دو تا گاو نر و مادّه میشود هست تا دو تا گوسفند دو تا بز دو تا شتر دو تا گاو اینها میشود ﴿ثمانیة أزواج﴾ یعنی هشت زوج نه هشت جفت خب اینجا هم فرمود ﴿زوجین اثنین﴾ ﴿زوجین﴾ یعنی دوتا نه دو جفت که بشود چهارتا به شهادت ﴿اثنین﴾ که وصف او است ﴿قلنا احمل فیها من کلٍ زوجین اثنین﴾ این یکی این مال حیوانات که نسلشان محفوظ باشد ﴿و اهلک﴾ زن و بچّهات این دو درباره زن و بچّه برخی را استثنا فرمود ﴿الا من سبق علیه القول﴾ گروه سوّم ﴿و من آمن﴾ است مؤمنان را هم سوار بکن ﴿و ما آمن معه إلاّ قلیل﴾ هم از ابن عباس نقل شده است هم در .. مقاتل .. نقل شده است که آن از اصحاب بود او از تابعین بود که اینها کسی که سرنشینان این سفینه هشتاد نفربودند اینها وقتی پیاده شدند چون هشتاد نفر بودند یک قریهای ساختند که آن قریه بنام ثمانین معروف است و در ناحیهٴ موصل است اینطوری که در تفسیر قرطبی آمده در تفسیر فخر رازی آمده و مانند آن که در ناحیهٴ موصل قریهای است به نام ثمانین و سرّ نامگذاری این قریه به ثمانین این است که سرنشینان کشتی هشتاد نفر بودند خب البتّه این باید از نظر بحثهای تاریخی بررسی بشود که درست است یا نه ﴿و ما آمن معه الا قلیل﴾ روی این مبانی اینها آمدند و سوار شدند در ﴿و ما آمن معه الا قلیل﴾ شاید در بحثهای قبل هم اشاره شده باشد که ﴿قلیل﴾ هم میشود مفرد ذکر بکنند هم میشود جمع اگر گفتند ﴿قلیل﴾ هم معنای قلیلون را دارد نظیر ﴿و انَّ هؤلاء لشرذمةٌ قلیلون﴾ در آنجا ﴿قلیلون﴾ را به جمع آورد اینجا قلیلون نفرمود ﴿قلیل﴾ فرمود چون هر دو وجهش جایز است در این تعبیرات سخن از سوار بر کشتی نیست سوار برکشتی است هم آنجا فرمود ﴿قلنا احمل فیها﴾ هم اینجا فرمود ﴿و قال ارکبوا فیها﴾ برای اینکه در این طوفانی که کالموج است شما اگر روی عرشهٴ کشتی سوار بشوید در امان نیستید بالأخره مضطرب میشوید بروید توی کشتی عرشهٴ کشتی مال کسی است که بالأخره یک سابقهای دارد و دریا آرام است امّا ﴿و هی تجری بهم فی موجٍ کالجبال﴾ این سلسله امواجی که نظیر سلسهٴ جبال رسم میشود خب رعب آور است شما بر کشتی سوار نشوید در کشتی سوار بشوید روی عرشهٴ کشتی باشید با آن موجی کالجبال است ممکن است آسیب ببینید لذا هم در اینجا فرمود ﴿قلنا احمل فیها﴾ نه علیها هم آنجا فرمود ﴿قال ارکبوا فیها﴾ نه علیها خب ﴿بسم الله مجریٰها و مرسیٰها﴾ این هم از ابتکارات وجود مبارک نوح(سلام الله علیه) است دربحث ولایت ولیّ خدا میگویند کسی است که ﴿بسم الله الرحمن الرحیم﴾ او ﴿بسم الله﴾ او کار کُن خدا را میکند اگر خدای سبحان فرمود ﴿کن﴾ آن شیء یا ﴿کن فعلوه﴾ خلیفهٴ خدا و ولیّ خدا اگر بگوید ﴿بسم الله﴾ این هم کار ﴿کن﴾ را میکند که «بسم الله من العبد بمنزلة کن من الرب» حالا تا کی بگوید و چه جور بگوید این لفظ از کی صارد بشود چون اینچنین بیانی را سیّدنا الاستاد(رضوان الله علیه) در کتاب قیّم المیزان در باب اسمای حسنای خدا داشتند در بحث سورهٴ مبارکهٴ اعراف هم گذشت که اسمای الهی مؤثّرند اسم خدا اثر دارد نظیر آنچه که در دعای کمیل آمده است «و اسمائک الّتی ملأت أرکان کل شیء» یا در دعای ندبه هست که فلان اسم باعث ارتفاع جبل است فلان اسم باعث ... وادی است و مانند آن اسم لفظ نیست و مفهوم ذهنی هم نیست زیرا نه از لفظ کاری ساخته است در نظام علّی و معلولی که مردهای زنده بشود نه از مفهوم چنین اثری متوقّع است اسم خدا مقام است اگر کسی به آن مقام رسید این کلمات را فرمود یا این معانی را در ذهن ترسیم کرد و مانند آن میتواند بهره بگیرد و بهره بدهد همان اسمی که «و بأسمائک التی ملأت ارکان کل شیء» فرمود ﴿بسم الله مجریٰها و مرسیٰها﴾ یک وقت است که کار با باد حل میشود نظیر ﴿سخرها علیهم سبع لیالٍ و ثمانیة أیّام﴾ یک وقت است که کار با شکاف زمین حل میشود نظیر جریان تعذیب قارون که فرمود ﴿فخسفْنا به و بداره الأرض﴾ یک وقت است کار با جریان ﴿فغشیهم من ألیمٍ ما غشیهم﴾ حل میشود اینجا این موج آب که کالجبال است به وسیلهٴ تندباد پدید میآید وگرنه خود آب که بالأخره یک عاملی هست که این آبها را ... باد تند در تمام این موارد کجا حرکت بکند به چه سمت حرکت بکند تا کجا برود و کجا بایستد ارسال و اثبات او و اسکان او با ﴿بسم الله﴾ است کشتیها معمولاً یک سکّان دارند سکّان کشتی این جمع نیست مثل کُبّار که جمع نیست مفرد است سکّان هم مفرد است نه ..... این لنگر را میگویند سکان مکر کبّار .. این کبّاری که در قرآن است مفرد است این سکّانی که در به لنگر کشتی میگویند آن هم مفرد است سکّان دار سکّان دار یعنی لنگردار این لفظ مرکب نیست جمع هم نیست و این سکّان یعنی لنگر باعث ثبات کشتی است سلسلهٴ جبال را میگویند رواسی برای اینکه مایهٴ ثبات زمین است از اضطراب «و وتّد بالصّخور میدان أرضه» میدان یعنی اضطراب با این سلسلهٴ جبال میخکوب کرده است خدای سبحان میدان و اضطراب زمین را این هم آن خطبهٴ نورانی حضرت امیر از همان آیت گرفته شده که ﴿وجعلنا فی الأرض رواسی﴾ یا ﴿و الجبال ارسیٰها﴾ و مانند آن که جبال رواسیاند عامل ثبات کره زمین هستند و جلوی اضطراب او را میگیرند فرمود جبال باعث ثبات کره زمین است که او را از اضطراب نجات میدهد کشتی یک سکّان دارد که این سکّان کشتی دو طرف کشتی را به بهکل درون دریا وصل میکند که این آرام باشد بالأخره به جایی بند میکند تا کشتی نلرزد این کشتی معجزهآسا سکّانش ﴿بسم الله﴾ است ما اگر خواستیم آرام باشیم میگوییم ﴿بسم الله﴾ بخواهیم حرکت کنیم میگوییم ﴿بسم الله﴾ ﴿و قال ارکبوا فیها بسم الله مجریٰها و مرسیٰها﴾ خب آنهایی که تعجب میکردند بالأخره ........
﴿بسم الله مجریٰها و مرسیٰها﴾
سؤال ...
جواب: بالأخره برای اینکه باید ﴿تجری بهم﴾ یعنی این سفینه میخواست بگردد همه مردم ببینند حالا در بحثهای آینده روشن میشود که کل این خاورمیانه را آب گرفته بود شاید مؤمنینی هم در بعضی از مناطق بودند آنها را هم سوار بکند یا برای همه روشن بشود که یک کشتی معجزه آسایی است که دارند ایجاد میکنند تعبیر قرآن این است که ﴿و هی﴾ یعنی این سفینه ﴿تجری بهم﴾ که این با برای تعدیه است یعنی اینها را جریان میدهد ﴿فی موج کالجبال﴾ حالا حکمت چه بود تا کجاها رفتند بحثی دیگر است ولی جریان بود حرکت بود مبدأ و معادی هم داشت منتهایی هم داشت جری و ثباتی داشت ﴿بسم الله مجریٰها و مرسیٰها﴾ هم نیروی محرّکش ﴿بسم الله﴾ بود هم سکّان و لنگرش ﴿بسم الله﴾ بود
خب چگونه میشود که خدای سبحان این کشتی را که در متن خطر هست حفظ میکند برای اینکه ﴿إن ربی لغفور رحیم﴾ ملاحظه کردید که انسان بخواهد لباسی را یا خانهای را رنگ آمیزی کند اوّل لکه گیری میکند غبار روبی میکند لکه زدایی میکند بعد رنگش میکند مغفرت و رحمت هم میگویند از همین قبیل است خدای سبحان اوّل مغفرتش را اعمال میکند یعنی آن لغزشها را آن گناهها را آن سیّئات را لکه گیری میکند گناهان را میبخشد وقتی گناه بخشوده شد لکهها زدوده شد آنگاه رحمت خاص خود را نازل میکند لذا در قرآن کریم غالباً یا دائماً هر جا مغفرت و رحمت کنار هم ذکر میشود مغفرت اوّل ذکر میشود رحمت بعد ذکر میشود ﴿إن ربی لغفور رحیم﴾ اینجا هم فرمود بالأخره آن لکهها و لغزشها را خدای سبحان برطرف کرده است و رحمت خاصّهٴ خود را نازل میکند لذا شما در کمال سلامت به مقصد میرسید و پیاده میشوید ﴿و هی﴾ یعنی این سفینه ﴿تجری بهم فی موج کالجبال﴾ این امواج این طوفان مثل کوه بود شما میبینید گاهی آسمان به صورت یک ابرهای انبوهی درمیآید که از آن تگرگ و امثال ذلک ... میشود فرمود ﴿و ینزّل من السماء من جبالٍ فیها من برد﴾ و فلان فلان فلان از کوههای آسمانی این کوههای آسمانی نه یعنی کوه کرات همین چند متر بالا سر شما این ابرهای متراکم مرکّب شده به منزله سلسلهٴ جبال است از این کوههایی که بالای سرتان است ما تگرگ میدهیم لذا شما با وسایل هوایی که میروید میبینید زیر پای این هواپیما آن کوهها قرار دارند که انسان بالای ابر حرکت میکند هرچه که بالای سر انسان باشد سما است این ابرهای مرکّب متراکب انبوه ﴿کالجبال﴾ است فرمود ﴿و ینزّل من السماء من جبال فیها من بردٍ﴾ از این کوههای آسمانی ما تگرگ را نازل میکنیم
سؤال ...
جواب: آنها که میگویند چون کل چیز در خاورمیانه بود دیگر آنهایی که میگویند نظیر آنچه از ابن عباس نقل شد یا از مقاتل نقل شد که قریهٴ ثمانین در موصل بود آنها هم از همینجاها میگویند، میگویند این هشتاد نفردر موصل پیاده شدند نزدیک موصل و آنجا قریهای ساختند که آن قریه به نام ثمانین است ابن عباس میگوید الان هم هست آن قریه مقاتل میگوید الان هم هست چون اینها هشتاد نفر بودند آن قریه به نام ثمانین است و الان هم آن قریه معروف است روی این سلسله از تاریخ بله امّا البتّه در حدّ یک مظنّهٴ تاریخی است چون این کل این جریان در خاورمیانه بود البتّه
سؤال ...
جواب: بله ممکن است که اگر این روایت چیز باشد ممکن است این را هم تأیید بکند همان حرفی که از ابن عباس و مقات رسیده
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است