- 851
- 1000
- 1000
- 1000
سر خط شروع و تحلیل تاریخ اسلام، جلسه بیست و هشتم
سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین حامد کاشانی با موضوع «سر خط شروع و تحلیل تاریخ اسلام»، جلسه بیست و هشتم، سال 1398
در مورد رفقای امیرالمؤمنین علیه السلام گفتگو میکنیم و میخواهیم بگوییم که اگر امیرالمؤمنین علیه السلام قرار بر انتخابش باشد چنین افرادی را برای همنشینی انتخاب میکنند چه برسد به مناصب حکومتی؛ در مناصب حکومتی هم امیرالمؤمنین بخاطر محدودیتهای فراوان گاهی بعضی انتخابهایشان مورد رضایتشان نبود بخاطر بعضی سختیها مثل ماجرای شریح که گفتیم و مواردی را هم خواهم گفت. این رفقای امیرالمؤمنین هم قدرشناسی از مقام آنهاست و حسرت در دل ما که کاش آن جایگاه را هم ما نسبت به اهلبیت پیدا کنیم و هم دل ما را جلا میدهد و رحمت خدا نازل میشود. وقتی رفتار امیرالمؤمنین با اینها را میشنویم، چون ما در بین شیعیان، شیعیان دوران غیبت ندیدیم امام را که رفتارش چگونه است، لذا تئوری امام را میشناسیم. وقتی حال امام و یاران نزدیکش را میشنویم کمک میکند به اینکه مهربانی امام را حس کنیم. انشاءالله یک روز به زودی این مهربانی را از امام زمان درک کنیم و بچشیم.
در بین رفقای امیرالمؤمنین یک شخصیتی هست که خیلی کلمات حضرت در مورد ایشان عجیب است به اسم جُوَیریه، جُوَیریه یک شخصیتی است که خیلی دل من غبطه میخورد. از کتاب ارشاد شیخ مفید میخوانم و حاشیهاش را از شرح ابن ابی الحدید در مورد شخصیت ایشان نوشتم. اینها با امیرالمؤمنین حشر و نشر داشتند و حضرت از بعضی اتفاقات آینده به اینها خبر میداد و اینها گاهی لبریز از محبت حضرت و گاهی لبریز از غم برای حضرت میشدند و عنان از دستشان میرفت.
مرحوم شیخ مفید نقل میکند که یک روز جویریه آمد جلوی در دار الحکومه ایستاد و بلند صدا زد: امیرالمؤمنین کجاست؟ معمولاً حضرت شب تا صبح مشغول عبادت بود و رسیدگی به فقرا، صدایش بلند شد و گفت: ای که خوابیدی از خواب بیدار شو! «أَیُّهَا النَّائِمُ اسْتَیْقِظْ» قسم به کسی که جانم دست اوست، «فَوَ الَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ لَتُضْرَبَنَّ ضَرْبَةً عَلَى رَأْسِکَ تُخْضَبُ مِنْهَا لِحْیَتُکَ» دارم میبینم لحظهای که به فرق مبارکت ضربتی اصابت میکند و محاسن شریفت به خون سرت خضاب میشود. ببینید جایگاه این فرد کجاست و چه چیزهایی را نشانش دادند و نمیتواند تحمل کند. از عشق امیرالمؤمنین آمده داد میزند. حضرت صدایش را شنید و فرمود: بگویید بیاید. حضرت شروع به صحبت کردند و فرمودند: تو دلت خیلی نسوزد برای اینکه من اینطور میشوم. در این حالت ما بودیم چطور یک فرد را آرام میکردیم؟ حضرت برای اینکه او آرام شود، فرمود: «لَتُعْتَلَنَّ إِلَى الْعُتُلِّ الزَّنِیمِ» آن نانجیب بنی امیه را خواهی دید، «وَ لَیَقْطَعَنَّ یَدَکَ وَ رِجْلَکَ» دست و پای تو را خواهد برید. یعنی از عشق شدید او، ابورافع برای اینکه رسول خدا بیدار نشود، گفت: مرا مار بزند بهتر است. «ثُمَّ لَیَصْلِبَنَّکَ تَحْتَ جِذْعِ کَافِرٍ» تو را به پایین درخت خشکیده خرمایی دار میزنند. یک مقدار آرام شد و گفت: من خجالت میکشیدم که شما شهید شوی و من در قیامت سالم باشم!
در مورد رفقای امیرالمؤمنین علیه السلام گفتگو میکنیم و میخواهیم بگوییم که اگر امیرالمؤمنین علیه السلام قرار بر انتخابش باشد چنین افرادی را برای همنشینی انتخاب میکنند چه برسد به مناصب حکومتی؛ در مناصب حکومتی هم امیرالمؤمنین بخاطر محدودیتهای فراوان گاهی بعضی انتخابهایشان مورد رضایتشان نبود بخاطر بعضی سختیها مثل ماجرای شریح که گفتیم و مواردی را هم خواهم گفت. این رفقای امیرالمؤمنین هم قدرشناسی از مقام آنهاست و حسرت در دل ما که کاش آن جایگاه را هم ما نسبت به اهلبیت پیدا کنیم و هم دل ما را جلا میدهد و رحمت خدا نازل میشود. وقتی رفتار امیرالمؤمنین با اینها را میشنویم، چون ما در بین شیعیان، شیعیان دوران غیبت ندیدیم امام را که رفتارش چگونه است، لذا تئوری امام را میشناسیم. وقتی حال امام و یاران نزدیکش را میشنویم کمک میکند به اینکه مهربانی امام را حس کنیم. انشاءالله یک روز به زودی این مهربانی را از امام زمان درک کنیم و بچشیم.
در بین رفقای امیرالمؤمنین یک شخصیتی هست که خیلی کلمات حضرت در مورد ایشان عجیب است به اسم جُوَیریه، جُوَیریه یک شخصیتی است که خیلی دل من غبطه میخورد. از کتاب ارشاد شیخ مفید میخوانم و حاشیهاش را از شرح ابن ابی الحدید در مورد شخصیت ایشان نوشتم. اینها با امیرالمؤمنین حشر و نشر داشتند و حضرت از بعضی اتفاقات آینده به اینها خبر میداد و اینها گاهی لبریز از محبت حضرت و گاهی لبریز از غم برای حضرت میشدند و عنان از دستشان میرفت.
مرحوم شیخ مفید نقل میکند که یک روز جویریه آمد جلوی در دار الحکومه ایستاد و بلند صدا زد: امیرالمؤمنین کجاست؟ معمولاً حضرت شب تا صبح مشغول عبادت بود و رسیدگی به فقرا، صدایش بلند شد و گفت: ای که خوابیدی از خواب بیدار شو! «أَیُّهَا النَّائِمُ اسْتَیْقِظْ» قسم به کسی که جانم دست اوست، «فَوَ الَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ لَتُضْرَبَنَّ ضَرْبَةً عَلَى رَأْسِکَ تُخْضَبُ مِنْهَا لِحْیَتُکَ» دارم میبینم لحظهای که به فرق مبارکت ضربتی اصابت میکند و محاسن شریفت به خون سرت خضاب میشود. ببینید جایگاه این فرد کجاست و چه چیزهایی را نشانش دادند و نمیتواند تحمل کند. از عشق امیرالمؤمنین آمده داد میزند. حضرت صدایش را شنید و فرمود: بگویید بیاید. حضرت شروع به صحبت کردند و فرمودند: تو دلت خیلی نسوزد برای اینکه من اینطور میشوم. در این حالت ما بودیم چطور یک فرد را آرام میکردیم؟ حضرت برای اینکه او آرام شود، فرمود: «لَتُعْتَلَنَّ إِلَى الْعُتُلِّ الزَّنِیمِ» آن نانجیب بنی امیه را خواهی دید، «وَ لَیَقْطَعَنَّ یَدَکَ وَ رِجْلَکَ» دست و پای تو را خواهد برید. یعنی از عشق شدید او، ابورافع برای اینکه رسول خدا بیدار نشود، گفت: مرا مار بزند بهتر است. «ثُمَّ لَیَصْلِبَنَّکَ تَحْتَ جِذْعِ کَافِرٍ» تو را به پایین درخت خشکیده خرمایی دار میزنند. یک مقدار آرام شد و گفت: من خجالت میکشیدم که شما شهید شوی و من در قیامت سالم باشم!
تاکنون نظری ثبت نشده است