- 224
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 57 تا 64 سوره طه
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 57 تا 64 سوره طه"
تهمتهای چهارگانه فرعونیان علیه حضرت موسی(علیه السلام)
عدم راهیابی سحر و باطل در نظام آفرینش
چگونگی ابطال سحر ساحران توسط معجزه الهی
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قَالَ أَجِئْتَنَا لِتُخْرِجَنَا مِنْ أَرْضِنَا بِسِحْرِکَ یَا مُوسَی ﴿57﴾ فَلَنَأْتِیَنَّکَ بِسِحْرٍ مِّثْلِهِ فَاجْعَلْ بَیْنَنَا وَبَیْنَکَ مَوْعِداً لاَّ نُخْلِفُهُ نَحْنُ وَلاَ أَنتَ مَکَاناً سُوی ﴿58﴾ قَالَ مَوْعِدُکُمْ یَوْمُ الزِّینَةِ وَأَن یُحْشَرَ النَّاسُ ضُحی ﴿59﴾ فَتَوَلَّی فِرْعَوْنُ فَجَمَعَ کَیْدَهُ ثُمَّ أَتَی ﴿60﴾ قَالَ لَهُمْ مُّوسَی وَیْلَکُمْ لاَ تَفْتَرُوا عَلَی اللَّهِ کَذِباً فَیُسْحِتَکُم بِعَذَابٍ وَقَدْ خَابَ مَنِ افْتَرَی ﴿61﴾ فَتَنَازَعُوا أَمْرَهُم بَیْنَهُمْ وَأَسَرُّوا النَّجْوَی ﴿62﴾ قَالُوا إِنْ هذَانِ لَسَاحِرَانِ یُرِیدَانِ أَن یُخْرِجَاکُم مِنْ أَرْضِکُم بِسِحْرِهِمَا وَیَذْهَبَا بِطَرِیقَتِکُمُ الْمُثْلَی ﴿63﴾ فَأَجْمِعُوا کَیْدَکُمْ ثُمَّ ائْتُوا صَفّاً وَقَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَی ﴿64﴾
تهمتهای چهارگانه فرعونیان علیه حضرت موسی(علیه السلام):
بعد از اینکه وجود مبارک موسای کلیم(سلام الله علیه) دعوت را بیان کرد و دعوا را ذکر کرد هم دعوت به توحید و معاد کرد، هم دعوای نبوّت داشت این دو مطلب یعنی دعوت و دعوا را به اطلاع فرعون و درباریانش رساند عکسالعمل آنها یکسان نبود برخیها تهمت سیاسی زدند برخیها تهمت ملّی زدند برخیها تهمت کلامی زدند برخیها تهمت بومی و سنّتی زدند و مانند آن، عدهای گفتند که هدف تو این است که این سرزمین مصر را مالک بشوی و اینجا حکومت کنی ما را از این سرزمین بیرون کنی. عدهای که تهمت کلامی زدند گفتند این سِحر است معجزه نیست، عدهای که تهمت فرهنگی زدند گفتند آن تمدّن قدیم مصر را میخواهی از بین ببری طریقهٴ مُثلیٰ را، أمثل را، أعلیٰ و أکبر ما را از بین ببری، عدهای که تهمت بومی و سنّتی زدند گفتند روش نیاکان ما را میخواهی از ما بگیری حالا همهٴ اینها این چهار تهمت و امثال تهمت را روا داشتند یا نه، پخش کردند بعضیها گفتند که تو آمدی ﴿لِتَلْفِتَنَا عَمَّا وَجَدْنَا عَلَیْهِ آباءَنَا﴾ آیهٴ 78 سورهٴ مبارکهٴ «یونس» این بود ﴿قَالُوا أَجِئْتَنَا لِتَلْفِتَنَا عَمَّا وَجَدْنَا عَلَیْهِ آباءَنَا﴾ ما التفاتمان را از آن روش سنّتی برگردانیم به روش جدید تو متوجّه بشویم این را یک عدّه گفتند آنها که تهمت سیاسی زدند گفتند هدف تو آن است که فرعون و درباریان فرعون را از این سرزمین بیرون کنی خودت با بنیاسرائیل در مصر بمانی آنها که تهمت کلامی زدند که گفتند این سِحر است، آنها که تهمتهای فرهنگی زدند گفتند که ﴿یَذْهَبَا بِطَرِیقَتِکُمُ الْمُثْلَی﴾ یعنی روش أمثل، روش برتر را میخواهد از شما بگیرد.
سرّ استعمال ضمیر جمع و مفرد در آیات محل بحث:
فرعون در قبال این کلمات آنجایی که مخصوص به خودش بود ضمیر مفرد میآورد آنجا که میخواست ادّعای ربوبیّت کند میگفت که ﴿أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلَی﴾ یا ﴿مَا عَلِمْتُ لَکُم مِنْ إِلهٍ غَیْرِی﴾ آنجا که سِمت بود آنجا که کار بود با دو تعبیر یاد میکرد گاهی مفرد و گاهی جمع آن جمع هم گاهی برای تفخیم بود گاهی برای اینکه من و مأموران زیرمجموعهٴ من این کار را انجام میدهیم بنابراین آنجا که مربوط به مَنصب ادّعایی خود او بود ضمیر را حتماً مفرد میآورد آنجا که مربوط به کار بود گاهی مفرد و گاهی جمع، آنجا هم که جمع میآورد گاهی برای تفخیم بود گاهی هم برای حضور سایر مأموران. در اینجا وجود مبارک موسای کلیم بعد از اینکه آن بیانات را گفت فرعون در جواب گفت آیهٴ 57 همین سورهٴ مبارکهٴ «طه» ﴿أَجِئْتَنَا﴾ تو آمدی که ما یعنی درباریان فرعون را از مصر بیرون کنی خودت در این سرزمین باشی ﴿أَجِئْتَنَا لِتُخْرِجَنَا مِنْ أَرْضِنَا﴾ آن هم با سِحر میخواهی این کار را انجام بدهی ﴿یَا مُوسَی﴾ ما هم این سِحر را میکنیم و جلوی توطئه سیاسی تو را میگیریم با لام قسم با نون تأکید ثقیله ﴿فَلَنَأْتِیَنَّکَ بِسِحْرٍ﴾ مثل این سِحر.
همیشگی و همگانی بودن معجزات انبیا:
مستحضرید که اگر معجزه مماثل یافت الاّ ولابد معجزه نیست معجزه لازم نیست برتر از خود بیابد تا از بین برود همین که مثل او پدید آمد معلوم میشود کارِ علمی است نه کارِ الهی معجزه هم در بحثهای قبل ملاحظه فرمودید که از اول عالَم تا آخر عالَم معجزه است ولو آن شخصِ پیغمبر نبوّتش جهانی نباشد هم مقطعی باشد و هم زمانِ محدود داشته باشد انبیا اگر جزء اولواالعزم بودند در گُسترهٴ زمین هستند سایر انبیا مبشّراناند، مبلّغاناند، حافظان شریعت او هستند و اوست که کتاب میآورد سایر انبیا کتابِ او را تبلیغ میکنند ولی رسالت او محدود است به رسالت رسولِ بعدی یا جزء اولواالعزم نیستند که کتابی ندارند ولی حافظ شریعت پیامبر اولواالعزماند گاهی هم ممکن است کسی پیامبر همگانی و همیشگی باشد مثل وجود مبارک پیغمبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به هر تقدیر هر پیامبری که معجزه بیاورد همگانی و همیشگی است معجزه اگر پیامبری در عصر خود معجزهای آورد نه از زمانِ آدم تا آن زمان کسی چنین کاری را کرد و نه از زمان او تا انقراض عالَم کسی چنین کاری میتواند بکند اگر یک وقت یک بشر عادی کارِ یک پیغمبر را انجام بدهد معلوم میشود یک کارِ علمی است و او متخصّص این کار است و نبوغ در این کار داشت و انجام داد بنابراین سِعهٴ معجزه به سِعهٴ نبوّت نیست ممکن است نبوّتِ یک نبیّ در زمان خاص و در زمین مخصوص باشد اما معجزهٴ او زمان و زمینی نیست هم ابدی است هم ازلی زیرا اگر یک وقت ثابت بشود که چند میلیون سال قبل این کار را میکردند معلوم میشود کارِ علمی است دیگر عادی است یا ثابت بشود چند میلیون سال بعد با رشد علمی این کار را میشود کرد معلوم میشود این کار علمی است کار عادی است کار غیر عادی نیست بنابراین معجزه هر معجزهای که باشد همگانی و همیشگی است جاودانی است یک، نبوّت و رسالت گاهی مقطعی است، گاهی دائمی است، گاهی زمانی است، گاهی زمینی است این است به هیچ وجه نمیشود کاری که وجود مبارک صالح پیامبر انجام داد از زمان آدم تا آن زمان و از زمان صالح الی انقراض عالَم دیگر کسی بیاید از کوهِ سنگی ناقه در بیاورد این شدنی نیست این محالِ عادی است خب.
پرسش:...
پاسخ: نبوّت دیگر یعنی ما معتقدیم که آن شخص در آن وقت نبی بود بله، اما الآن باید که حرفِ شریعت ناسخ را گوش بدهیم دیگر نبوّت او یعنی شریعت او نَسخ شد دیگر او الآن برای ما پیام نمیآورد ما معتقدیم که در زمان خود نبوّت بود و نبیّ بود و هر چه آورد حق است اما الآن باید که تابع شریعت ناسخ باشیم این معنای معجزه.
ویژگی زمان و مکان وعده حضرت موسی(علیه السلام) با فرعونیان:
خب، پس بنابراین این تهمتهای چهارگانه این افترائات چهارگانه و مانند آن از درباریان مصر به طرف وجود مبارک موسای کلیم و هارون(سلام الله علیهما) متوجّه شد حالا یا یک گروه این چهار تهمت را زدند یا چند گروه. ﴿فَلَنَأْتِیَنَّکَ بِسِحْرٍ مِّثْلِهِ فَاجْعَلْ بَیْنَنَا وَبَیْنَکَ مَوْعِداً﴾ این پیشنهاد فرعون بود که نه ما تخلّف بکنیم و نه تو، مکانی باشد که دسترس همگان باشد در وسط شهر باشد مثلاً و مکانی باشد که فراز و فرود و نشیب و امثال ذلک نداشته باشد همگان وقتی در آن سرزمین آمدند این صحنهٴ مناظره و مبارزه را ببینند. وجود مبارک موسای کلیم فرمود: ﴿مَوْعِدُکُمْ یَوْمُ الزِّینَةِ﴾ این ﴿یَوْمُ الزِّینَةِ﴾ مرفوع است و خبر است برای آن و اگر در تلفّظ نصب قرائت میشد برای اینکه بیان آن ﴿مَوْعِداً﴾ باشد در بحثهای تقریری غیر از بحثهای قرائتی است اگر نصب تلفّظ میشد برای اینکه آن ﴿مَوْعِداً﴾ را که منصوب است تبیین کنیم گرچه چند قرائت دیگری دربارهٴ «یوم» شده امام رازی «یومَ الزّینه» را نقل کرده که این ظرف باشد و خبر محذوف است «موعدُکم موعدٌ یَجتمع الناس یوم الزّینه» که این بشود ظرف ولی آنچه در قرائت کنونی ما در خدمت آنیم مرفوع است و خبر است خب، پس زمانش مشخص شد و برای اینکه ما مزاحم مردم نشویم آن روزی که مردم به طور عادی خودشان میآیند و همهٴ مردم میآیند ما آن روز را موعِد قرار بدهیم که ﴿یَوْمُ الزِّینَةِ﴾ گفتند ﴿یَوْمُ الزِّینَةِ﴾ بر نوروز تطبیق شده یا بر روزهای دیگر تطبیق شده این نِیروزی که در تعبیرات فخررازی هست یا تفسیر طنطاوی هست اینها معرّب نوروز است این نوروز ایران وقتی تَعریب شد میشود نِیروز این نیروز هم در تفسیر فخررازی هست هم تفسیر طنطاوی و مانند آن. خب، ﴿مَوْعِدُکُمْ یَوْمُ الزِّینَةِ وَأَن یُحْشَرَ النَّاسُ﴾ طوری نیست که کسی اینها را محشور کند محشور یعنی مجموع، حَشر یعنی کوچاندن کسی اینها را مجبور کند که بیایید در فلان میدان اینچنین نباشد روز عید همه در میدان حاضرند و فرصتی که ما تعیین میکنیم زمان همان زمانی است که خود مردم حاضرند، مکان دیگر ما لازم نیست مکان بگوییم وقتی گفتیم روز عید که همه میآیند یعنی در میدان جمع میشوند دیگر، دیگر راجع به مکان چیزی وجود مبارک موسای کلیم نفرمود منتها ظرف دیگری را ذکر کرد و آن ظرفی که همهٴ مردم جمعاند و آن ضُحاست که از ساعت ده به بعد است نه صبح اول وقت نه پایان روز، روز عیدی که در آن میدان همه جمعاند ساعت ده به بعد مثلاً ضُحا این وقت است. این قرارداد بسته شد فرعون رفت و دسیسهها و کِیدهای خودش را جمعآوری کند ابزار کِید، عناصر کید، تهمتها را از یک سو، سَحره را از سوی دیگر، کارگزاران خودش را از سوی دیگر برای او هم یک چادر مخصوصی نصب کردند در آنجا حضور پیدا کرد ﴿فَتَوَلَّی فِرْعَوْنُ فَجَمَعَ کَیْدَهُ﴾ چه کیدهای سیاسی، چه کیدهای مناظراتی، چه کیدهای امنیتی همه را آورد ﴿ثُمَّ أَتَی﴾ با این کید وارد صحنهٴ مناظره شد.
گفتگوی موسای کلیم(علیه السلام) با ساحران قبل از مناظره:
وجود مبارک موسای کلیم قبل از مناظره باز دعوت کرد ادّعای خود را، دعوا و دعوت یعنی دعوت به مبدأ و معاد، دعوای وحی و نبوّت و رسالت این مطالب را دوباره با مردم درمیان گذاشت. ﴿قَالَ لَهُمْ مُّوسَی وَیْلَکُمْ لاَ تَفْتَرُوا عَلَی اللَّهِ﴾ فِریه بر رسول خدا فِریهٴ بر خداست برای اینکه رسول حرفی ندارد جز اینکه پیام الهی را میرساند نه کسی مزاحم آب و خاک شماست که شما را از سرزمین بیرون کند، نه مزاحم تمدّن و فرهنگ شماست اگر فرهنگ صحیح باشد، نه مزاحم امنیتهای شماست بلکه ما آمدیم آن طریقهٴ مُثلیٰ را به شما ارائه کنیم وگرنه این روشی که شما دارید طریقهٴ مُثلیٰ نیست و دوتا فکر را در آن روز علنی مطرح کردند که الآن آن دو فکر هر دو در کنار این آیه مطرح است. فرمود: ﴿وَیْلَکُمْ لاَ تَفْتَرُوا عَلَی اللَّهِ کَذِباً﴾ که این مفعول مطلق است منتها از فعل خودش نیست یک وقت انسان میگوید که «جلستُ جلوساً» یک وقت میگوید «قَعدتُ جلوساً» در هر دو حال مفعول مطلق تأکیدی است منتها مادّهاش فرق میکند چون جلوس همان قُعود است یک وقت میگوید که «إفتریٰ افترائاً»، یک وقت میگویند «افتریٰ کذباً» این همان مفعول مطلق است منتها از مادّه خودش نیست مطلب همان مطلب است فرمود: ﴿لاَ تَفْتَرُوا عَلَی اللَّهِ کَذِباً﴾ «لا تفتروا علی الله افترائاً» این یک فریه است که چهار گروه یا کمتر و بیشتر با چهار تهمت مرا متّهم کردید، اگر این کار را کردید ﴿فَیُسْحِتَکُم﴾ نکنید که خدا پوستتان را میکَند. مُستأصل همان کسی است اِسحات شده است مستأصل یعنی اصلش کنده شده اگر پوست درخت را بکَنند این اصلش کَنده میشود دیگر راهی برای نفس کشیدن نیست رشد نمیکند و میخشکد ما یک مُستکبر داریم یک مستضعف داریم یک مستأصل، مستأصل یعنی کسی که اصل او را خدا برانداخت چنین انسانی میشود مستأصل، اِسحات انسان را مستأصل میکند یعنی منقطعالأصل میکند ﴿فَیُسْحِتَکُم بِعَذَابٍ﴾ بعد ﴿وَقَدْ خَابَ مَنِ افْتَرَی﴾ هر که بر خدا و پیامبرش فریه ببندد سرمایهاش را میبازد، خسارت میبیند، با حق نمیشود مبارزه کرد «من صارع الحقّ صَرَعه».
اختلاف فرعونیان در چگونگی برخورد با موسای کلیم(علیه السلام):
بعد از بیان نورانی موسای کلیم(سلام الله علیه) یک اختلاف داخلی پیش آمد بالأخره اینها نگاه کردند تأمّل کردند وضع خودشان را میدیدند ستمِ فرعون را هم دیده بودند بیبند و باری او را هم دیده بودند حرفِ احیاگر را هم شنیدند یک اختلاف داخلی بینشان پیش آمد که چه کار بکنیم حق با موسی است حق با فرعون است چه کار بکنیم ﴿فَتَنَازَعُوا أَمْرَهُم بَیْنَهُمْ﴾ یعنی اینهایی که جزء کِید فرعون بودند باند فرعون بودند یک اختلاف داخلی بینشان پیش آمد ﴿وَأَسَرُّوا النَّجْوَی﴾ هم مؤمنان آینده اینها که دست به تحقیق بودند با هم زیر گوش هم نجوا کردند در سِرّ و نهان و رمز با هم نجوا داشتند هم درباریان با هم نجوا داشتند که ما چگونه این شستشوی مغزی را ادامه بدهیم و در این صحنه پیروز بشویم این اصرار نجوا یعنی رازگویی، نجواداری، با هم مناجات کردن میتواند برای هر دو گروه باشد یعنی هم گروهی که مردّد بودند که حق با موسی است یا نه، هم گروهی که در صدد توطئه بودند که چگونه پیشرفت موسی را کنترل کنند.
پرسش: .. مال هر دو گروه باشد...
پاسخ: نه، این درست است که ﴿تَنَازَعُوا﴾ برای فرعونیان است اما این فرعونیان که تنازع کردند، نزاع کردند و دو گروه شدند خود فرعونیان دو گروه شدند نجواهای اینها هم دو قِسم است اینها چون تنازع کردند یک عدّه گفتند شاید حق با موسای کلیم باشد، یک عدّه میگفتند موسی ـ معاذ الله ـ ساحر است این نزاع، آنهایی که میگفتند شاید حق با موسای کلیم باشد با هم نجوا میکردند که ما چگونه به حق برسیم اینهایی که میگفتند موسای کلیم ـ معاذ الله ـ ساحر است با هم نجوا میکردند که ما چگونه توطئه کنیم که برنده بشویم این ﴿أَسَرُّوا﴾ که دو گروه شدند گروه همین متنازعاند یعنی آنهایی که در باند فرعون بودند اینها دو گروه شدند.
پرسش:...
پاسخ: آمادگیاش را اعلام کرد با نصیحت و موعظه قبلی دیگر او معجزهاش در اختیارش بود او دیگر کِیدی نمیخواهد فراهم کند که او را خدای سبحان فرمود: با معجزات بروید این هم با معجزه آمد و مطمئن هم بود که پیروز میشود خب.
علت مرفوع بودن عبارت «اِن هذان»:
﴿قَالُوا﴾ اینهایی که ﴿أَسَرُّوا النَّجْوَی﴾ بودند فتنهگران ﴿قَالُوا إِنْ هذَانِ لَسَاحِرَانِ﴾ این همان در کتابهای ادبی مثل جامی و مغنی و امثال ذلک این ﴿إِنْ هذَانِ﴾ خیلی مطرح است که این «إنّ» که مخفّفه از مُثقّله است و حروف مُشبِهه، مُشبهه نه مُشبّهه، حروف مُشبهه به فعل است و اسمش منصوب است اینجا چرا اسمش مرفوع شد وجوه فراوانی در کتابهای ادبی است در کتابهای تفسیری است مخصوصاً تفسیر فخررازی که آیا این «إنْ» همان مخفّفه از مثقّله است یا نه، عدهای گفتند این «إنْ» مخفّف مُثقّله نیست برای اینکه این ﴿هذَانِ﴾ مرفوع است عدّهای گفتند که این «إنْ» همان مخفّف از «إنّ» مثقّله است و به لغت برخی از قبایل عرب اسمش مرفوع است و خبرش منصوب، برخیها خواستند بگویند که این برای اینکه روشن بشود این «إنْ» نافیه نیست مخفّف از مثقّله است روی خبرش لام در میآید که اینجا هم لام در آمده.
تهمتهای فرعونیان در مقابله با رسالت حضرت موسی(علیه السلام):
به هر تقدیر حرف این گروهی که جزء درباریان فرعون بودند و جزء توطئهگران بودند جزء کید فرعون بودند این بود که میگفتند که وجود مبارک موسی و هارون ـ معاذ الله ـ ساحرند پس از نظر کلامی اینها با معجزه نیامدند سِحر میکنند و هدفِ سیاسی آنها هم این است که ﴿یُرِیدَانِ أَن یُخْرِجَاکُم مِنْ أَرْضِکُم﴾ برای اینکه عواطف وطنی و ملّی اینها را تَهییج کنند گفتند که اینها آمدند شما را از سرزمینتان بیرون کنند آنجا که سخن از تقابل بین وجود مبارک موسی و فرعون بود فرعون آنجا گفت که آمدی ﴿لِتُخْرِجَنَا مِنْ أَرْضِنَا﴾ اما اینجا برای شوراندن افکار مردم گفتند که اینها آمدند ﴿أَن یُخْرِجَاکُم مِنْ أَرْضِکُم﴾ این کلمهٴ سِحر را زیاد تکرار کردند هم اول گفتند ﴿إِنْ هذَانِ لَسَاحِرَانِ﴾ هم بعداً گفتند که ﴿أَن یُخْرِجَاکُم مِنْ أَرْضِکُم بِسِحْرِهِمَا﴾ آن تمدّن فرهنگی مصر را هم خواستند ضمیمه کنند گفتند ﴿وَیَذْهَبَا بِطَرِیقَتِکُمُ﴾ که این طریقه و روش و فرهنگ شما أمثل است، أعلاست، أکمل است و أنبَل است و مانند آن، آن گروه خاصّی هم که در سورهٴ مبارکهٴ «یونس» آمده بود آنها هم که حرف خاصّ خودشان را داشتند یعنی آیهٴ 78 سورهٴ «یونس» این بود که ﴿أَجِئْتَنَا لِتَلْفِتَنَا عَمَّا وَجَدْنَا عَلَیْهِ آباءَنَا﴾ یعنی همان راه سنّتی و بومی ما را هم میخواهیم حفظ بکنیم.
عدم راهیابی سحر و باطل در نظام آفرینش:
خب، آن دوتا شعاری که رسماً اینجا بود یک شعار این بود که ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَی﴾ یک شعار این است که ﴿لاَ یُفْلِحُ السَّاحِرُ حَیْثُ أَتَی﴾ ساحر هرگز به مقصد نمیرسد و هیچگاه پیروز نخواهد شد آن ﴿وَلاَ یُفْلِحُ السَّاحِرُ حَیْثُ أَتَی﴾ در آیهٴ 77 سورهٴ مبارکهٴ «یونس» گذشت که ﴿قالَ مُوسیٰ أتَقُولُونَ لِلْحَقِّ لَمَّا جَاءَکُمْ أَسِحْرٌ هذَا وَلاَ یُفْلِحُ السَّاحِرُونَ﴾ ساحر هرگز پیروز نمیشود چرا؟ برای اینکه نظام عالَم به حق ساخته شد در این ساختار باطل جا ندارد یک وقت از یک معمار یا مهندسی سؤال بکنند که شما این بِنای باعظمت را با چه چیزی ساختی؟ ایشان گفت من همهاش را با آهن ساختم با فولاد ساختم خب خاک و خِشت خام و اینها دیگر اینجا راه ندارد دیگر اگر یک ساختمان مجلّلی فقط با فولاد ساخته شد بنیان مرصوص شد در این ساختمان خشت خام جا ندارد که خدای سبحان فرمود از عرش تا فرش این نظام را من با مصالح حق ساختم ﴿مَا خَلَقْنَاهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ﴾ یعنی مصالح ساختمانی این عالَم حق است سِحر و شعبده و جادو و طلسم و امثال ذلک در این دستگاه راه ندارد ممکن است کسی یک بازی بکند ولی این بازی چند لحظه بیش نیست این جایی ندارد وجود مبارک موسای کلیم فرمود ساحر در این عالَم راه ندارد این خودش را فریب میدهد در قبال این شعار موسوی که فرمود موسای کلیم که ﴿لاَ یُفْلِحُ السَّاحِرُ﴾ شعار رسمی درباریان فرعون این بود که ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَی﴾ هر که امروز برنده شد اهل فلاح است خب حالا با چه قیمتی با هر ابزاری، اگر هدف وسیله را توجیه میکند هر کسی با کید و مکر و تهدید و تطمیع پیروز شد او رستگار است پس یک شعار ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَی﴾ است یک شعار ﴿لاَ یُفْلِحُ السَّاحِرُ حَیْثُ أَتَی﴾ است اسلامی که آمده تکمیل کرده فرمود: ﴿قَدْ أَفْلَحَ مَن تَزَکَّی﴾ نه ﴿أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَی﴾ فلاح و رستگاری در طهارت روح است نه در اینکه کسی زد و بند بکند ببرد. خب این دوتا شعار بود.
آمادگی کامل فرعونیان برای مقابله با موسای کلیم(علیه السلام):
﴿وَیَذْهَبَا بِطَرِیقَتِکُمُ الْمُثْلَی﴾ یعنی فرهنگِ برتر ﴿فَأَجْمِعُوا کَیْدَکُمْ﴾ یعنی شما بروید تمام نقشههایتان را روی هم بریزید ببینیم چه کار از دست شما برمیآید همین ﴿قَالُوا﴾ همهٴ اینها که گفتند ﴿إِنْ هذَانِ لَسَاحِرَانِ یُرِیدَانِ أَن یُخْرِجَاکُم مِنْ أَرْضِکُم بِسِحْرِهِمَا وَیَذْهَبَا بِطَرِیقَتِکُمُ الْمُثْلَی﴾ حالا که مثلاً ـ معاذ الله ـ اینها ساحرند و هدف آنها برهم زدن تمدّن شماست و گرفتن سرزمین شماست پس ﴿فَأَجْمِعُوا کَیْدَکُمْ ثُمَّ ائْتُوا صَفّاً﴾ مشورت کنید، نظر بدهید، آماده باشید برای مناظره و مسابقه بیایید ببینیم که کدام پیروز میشوید. پس نصیحتی وجود مبارک موسای کلیم داشت و یک تصمیم شورانگیز و شرربرانگیزی هم آنها داشتند دستور دادند که بیایید برای اینکه ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَی﴾ هر که پیروز شد او اهل فلاح و رستگاری است سعادت و تمدّن در همین است. خب، این تصمیم نهایی آنها.
عدم تأثیر سحر ساحران بر تعقل حضرت موسی(علیه السلام):
﴿قَالُوا یَا مُوسَی﴾ حالا آمدند هم آنها آمدند هم وجود مبارک موسای کلیم آماده بود او دیگر لازم نبود چیزی را تهیه کند که وقتی در ﴿یَوْمُ الزِّینَةِ﴾ آمدند، ﴿مَکَاناً سُوی﴾ آمدند، ﴿وَأَن یُحْشَرَ النَّاسُ ضُحی﴾ آمدند با کید آمدند به موسای کلیم گفتند شما اول عصا را میاندازی و مار میکنی یا ما، ﴿قَالُوا یَا مُوسَی إِمَّا أَنْ تُلْقِیَ﴾ اول تو اِلقا میکنی عصا مار، دربارهٴ ید بیضا چیزی نگفتند دربارهٴ اینکه عصا بار بشود مناظره کردند فرق نمیکند هر کدام از این معجزات مِثل داشته باشد معلوم میشود که شکستخورده است ﴿إِمَّا أَنْ تُلْقِیَ﴾ یا اول تو عصا را میاندازی و مار میشود ﴿وَإِمَّا أَن نَّکُونَ أَوَّلَ مَنْ أَلْقَی﴾ یا ما قبل از تو این عصاها و این طنابها را بیندازیم و مار درست کنیم ما اول شروع بکنیم یا شما؟ وجود مبارک موسای کلیم فرمود: ﴿قَالَ بَلْ أَلْقُوا﴾ شما اول آن ابزاری که دارید در این میدان بیندازید به صورت مار در بیاورید تا من جواب شما را بدهم ﴿قَالَ بَلْ أَلْقُوا﴾ آنها کاری که کردند طنابها و چوبهایی را که فراهم کرده بودند اینها را در همان میدان انداختند و به صورت مارهای دمان در آمد ﴿فَإِذَا﴾ یعنی در این فرصتی که در این وقتی که دفعتاً اینها عصاها را انداختند، طنابها را انداختند ﴿حِبَالُهُمْ﴾ حَبلها و طنابهای اینها ﴿وَعِصِیُّهُمْ﴾ عصاهای اینها و چوبهایی که به همراه آورده بودند ﴿یُخَیَّلُ إِلَیْهِ مِن سِحْرِهِمْ أَنَّها تَسْعَی﴾ در خیال وجود مبارک موسی اینچنین آمد واقعیت نداشت وجود مبارک موسی دید صحنه، صحنهٴ مار شد مارهای فراوانی هم آن طنابها شدند مار هم این چوبها و عصاها شدند مار خب ﴿یُخَیَّلُ إِلَیْهِ مِن سِحْرِهِمْ أَنَّها تَسْعَی﴾ و مارِ رَونده نه اینکه جایی بایستد همه در حرکتند این میدان شده میدان مار.
پرسش:...
پاسخ: نه، خیال است دیگر، تحقیق است این برای اینکه وجود مبارک موسای کلیم که علم پیدا نکرد که اینها مارند که خیال است و درست هم هست این تطهیر حضرت موساست نه اینکه وجود مبارک موسی علم پیدا کرده که این مار است تا بشود خلاف، اگر تعبیر قرآن این بود که موسی فهمید که این مار است بله این نقص بود، اگر تعبیر قرآن این است که به خیال موسای کلیم آمد درست است دیگر به خیال آدم میآید واقعیت ندارد که اگر میفرمود موسای کلیم علم پیدا کرد باور کرد نقص بود اما برای اینکه نقص موسای کلیم ثابت نشود و نزاهت موسای کلیم ثابت بشود فرمود به خیال او آمد بله به خیال آدم میآید دیگر خب.
پرسش:...
پاسخ: بله، ﴿یُخَیَّلُ﴾ به طرف وجود مبارک موسی دیگر ﴿یُخَیَّلُ إِلَیْهِ﴾ «یُخیّل إلی موسی» که این سِحر است و این تقدیس و تنزیه وجود مبارک موسای کلیم است اگر میفرمود موسی باور کرد نقص بود چون موسی که باور نمیکند میداند این سِحر است در سحر خب بالأخره آدم که میداند سِحر است در خیال آدم در تمثّل آدم اثر میکند آدم میبیند مار است دیگر اما وقتی محقّق باشد میداند که من دارم تخیّل میکنم من مار میبینم او مار نیست این معنای تخیّل است خب.
﴿یُخَیَّلُ إِلَیْهِ مِن سِحْرِهِمْ أَنَّها تَسْعَی﴾ در این صحنه تمام تماشاچیها دیدند که این میدان شده میدان مار وجود مبارک موسای کلیم هم مار دید منتها وجود مبارک موسای کلیم در حدّ تخیّل بود عدّهٴ زیادی در حدّ باور خیلیها باور کردند که این مار است خود سَحَره میدانستند این مار نیست اکثری مردم باور کردند این مار است وجود مبارک موسای کلیم هم در حدّ تخیّل بود یک نبیّ، یک ولیّ در حدّ تخیّل است دیگر در حدّ تعقّل که نیست که، که نسبت به سِحر خب.
خوف حضرت موسی(علیه السلام) از جهالت مردم نسبت به معجزه:
در این اثنا، در این اثنا فرمود: ﴿فَأَوْجَسَ فِی نَفْسِهِ خِیفَةً مُّوسَی﴾ موسای کلیم ترسید چندین بار آن خطبهٴ چهارم نهجالبلاغه در همین بحث خوانده شد که وجود مبارک حضرت امیر فرمود مردم اگر جاهل باشند ادارهٴ آنها بسیار دشوار است مردم بین من و غیر من فرقی نمیگذارند بعد استدلال کرد فرمود وجود مبارک موسای کلیم با معجزه آمد سَحره با سِحر آمدند اگر وجود مبارک موسای کلیم عصا را میانداخت میشد مار این مردم که بین سِحر و معجزه تشخیص نمیدهند چه باید کرد ترس موسای کلیم از این سِحر نبود چون میدانست این سِحر است سِحر اثر نمیکند. بیان نورانی حضرت امیر در خطبهٴ، چندین بار یعنی چندین بار ما در طیّ این سالها نهجالبلاغه را آوردیم خواندیم که حضرت فرمود وجود مبارک موسی «لم یُوجَس موسی(علیه السلام) خیفةً علی نفسه بل اشفق مِن غلبة الجُهّال و دُوَل الضَّلال» حضرت ترسید فرمود خب حالا من اگر عصا را بیندازم بشود مار میشود مثل آنها دیگر، اگر اینها نتوانند تشخیص بدهند که «سِحر با معجزه پهلو نزند دل خوش دار» چطوری دل خوش دار چه کسی است که بفهمد سِحر غیر از معجزه است معجزه غیر از سِحر است آن وقت من چه بکنم من گفتم مبدأ و معاد هست این دعوت من، من از طرف مبدأ آمدم این دعوای من، من یک دعوتی داشتم یک دعوا با یک بساط سِحر اینها به هم میخورد آن وقت من چه بکنم حضرت امیر فرمود ترسِ موسای کلیم از عدم تشخیص جامعه بود و آیهٴ بعد هم همین را تأیید میکند.
علت خوف حضرت موسی(علیه السلام) از اژدها شدن عصا در کوه طور:
خدای سبحان فرمود نترس من طرزی این صحنه را اداره میکنم که هر انسانِ مُدرِک و اهل شعوری تشخیص بدهد حق با توست ﴿فَأَوْجَسَ فِی نَفْسِهِ خِیفَةً مُّوسَی ٭ قُلْنَا لاَ تَخَفْ إِنَّکَ أَنتَ الْأَعْلَی﴾ آن کوه طور که وجود مبارک موسای کلیم ترسید وقتی خدای سبحان فرمود: ﴿مَا تِلْکَ بِیَمِینِکَ یَا مُوسَی﴾ عرض کرد ﴿هِیَ عَصَایَ﴾ فرمود: ﴿أَلْقِهَا﴾ بعد فرمود: ﴿فَإِذَا هِیَ حَیَّةٌ تَسْعَی﴾ آنجا موسای کلیم فاصله گرفت و ترسید خب برای اوّلین بار بود دیگر اوّلین بار آدم در شب تار یک مار دمانی را ببیند میترسد دیگر خدای سبحان فرمود نه خیر نترس ﴿خُذْهَا وَلاَ تَخَفْ سَنُعِیدُهَا سِیرَتَهَا الْأُولَی﴾ نترس بگیر دست به آن بزن دوباره چوب میشود از آن به بعد دیگر موسای کلیم از مار شدن عصا هراسی نداشت بار اول ترسید خب یک امر طبیعی است دیگر انبیا که ذاتاً این علوم را ندارند آن که ذاتاً قادر است خداست انبیا به عنایت الهی، به برکت الهی، به تعلیم الهی، به فیض الهی اینها را پیدا میکنند هر لحظهای که داد مالک میشوند خدای سبحان فرمود نترس من این مار را به صورت چوب در میآورم دیگر از این به بعد موسی نمیترسید اینجا هم وجود مبارک موسی نه از عصای خود که مار میشد میترسید نه از حِبال و عِصیّ آنها هراسناک بود به قرینهٴ آیهٴ بعد خدا فرمود نترس من کاری میکنم که حتّی عوامها هم بفهمند ﴿قُلْنَا لاَ تَخَفْ إِنَّکَ أَنتَ الْأَعْلَی﴾ این ﴿خُذْهَا وَلاَ تَخَفْ﴾ که در کوه طور فرمود آن مربوط به خوف خودش بود اینجا فرمود تو پیروز میشوی نترس معلوم میشود ترس از جهل مردم بود دیگر ﴿قُلْنَا لاَ تَخَفْ إِنَّکَ أَنتَ الْأَعْلَی﴾ تو پیروز میشوی.
بیّن و شفاف بودن معجزات الهی:
خب، یعنی درست است مردم جاهلند ولی ما این معجزه را یک وقت بیّن و شفاف میکنیم بیّنالرشد میکنیم آن سِحر را بیّنالغی میکنیم دربارهٴ معجزات نُهگانهٴ موسای کلیم فرمود: ﴿تِسْعَ آیَاتٍ بَیِّنَاتِ﴾ مثل اینکه دربارهٴ معجزات و کرامتهای حرم خودش در کعبه و اینها فرمود: ﴿فِیهِ آیَاتٌ بَیِّنَاتٌ مَقَامُ إِبْرَاهِیمَ﴾ همه جا تعبیر آیات بیّنات نکرد خب بالأخره جریان زمزم آیه بیّنه است، جریان کعبه آیه بیّنه است، سنگی چند هزار سال بماند آیه بیّنه است این همه سیل و صاعقه و زلزله و همهٴ اشیاء عتیقه جابهجا شد این حجر أسود همچنان ماند این حجر اسود همچنان ماند، آن مقام ابراهیم همچنان ماند ﴿فِیهِ آیَاتٌ بَیِّنَاتٌ مَقَامُ إِبْرَاهِیمَ﴾.
چگونگی ابطال سحر ساحران توسط معجزه الهی:
فرمود: ﴿قُلْنَا لاَ تَخَفْ إِنَّکَ أَنتَ الْأَعْلَی﴾ چه کار بکنم ﴿وَأَلْقِ مَا فِی یَمِینِکَ﴾ آنکه در دست راستت است آن را بینداز ببین ما چه میکنیم ﴿وَأَلْقِ مَا فِی یَمِینِکَ﴾ جواب امر این است که ﴿تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا إِنَّ مَا صَنَعُوا﴾ که متأسفانه «إنّما» نوشته شده چون قرآن واقعاً در حوزهها مهجور بود و هیچ بحث فقهی روی آن نمیشد که آیا ما میتوانیم این را درست بنویسیم یا نه این «إنّما»یی که در خیلی از موارد باید «إنّ ما» نوشته بشود مثل ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّ مَا غَنِمْتُم مِن شَیْءٍ فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ﴾ نه «أنّما» این «إنّما» و «أنّما» حرف است و برای حصر است خب فرمود: ﴿تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا﴾ آنچه این سَحره کردند این میبلعد این صغرا، خب سحره چه کردند سحره که طناب نکردند، سحره که عِصیّ نکردند سحره سِحر کردند ﴿تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا إِنَّ مَا صَنَعُوا کَیْدُ سَاحِرٍ وَلاَ یُفْلِحُ السَّاحِرُ حَیْثُ أَتَی﴾ صغرا و کبرا به صورت شکل اوّل منطقی این میشود که سَحره کِید کردند و هر چه را سَحره کردند این عصا میبلعد یعنی کید را یعنی سِحر را میبلعد همهٴ تماشاچیها دیدند این میدان شده میدان مار، وقتی وجود مبارک موسای کلیم عصا انداخت سِحر باطل شد یک مُشت چوبها افتادند، یک مُشت طنابها افتادند این مردم دیدند این میدان مار چندتا طناب یک گوشه افتاده است و چندتا چوب همین، ماری در کار نیست وجود مبارک موسای کلیم عصای او سِحر را بلعید نه طناب را، سِحر را به کام کشید نه چوب را ﴿تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا إِنَّ مَا صَنَعُوا کَیْدُ سَاحِرٍ وَلاَ یُفْلِحُ السَّاحِرُ حَیْثُ أَتَی﴾ از این شفافتر که دیگر نمیشود حالا اگر فرصت کردید این روایتی که مربوط به وجود مبارک امام رضا(سلام الله علیه) است را بررسی کنید سندش را بررسی کنید که معلوم بشود که آیا آن سند دارد ندارد و آیا مطابق با روایت هست یا نه، ولی ظاهر آیه قرآن این است که سِحر را از بین برده.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تهمتهای چهارگانه فرعونیان علیه حضرت موسی(علیه السلام)
عدم راهیابی سحر و باطل در نظام آفرینش
چگونگی ابطال سحر ساحران توسط معجزه الهی
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قَالَ أَجِئْتَنَا لِتُخْرِجَنَا مِنْ أَرْضِنَا بِسِحْرِکَ یَا مُوسَی ﴿57﴾ فَلَنَأْتِیَنَّکَ بِسِحْرٍ مِّثْلِهِ فَاجْعَلْ بَیْنَنَا وَبَیْنَکَ مَوْعِداً لاَّ نُخْلِفُهُ نَحْنُ وَلاَ أَنتَ مَکَاناً سُوی ﴿58﴾ قَالَ مَوْعِدُکُمْ یَوْمُ الزِّینَةِ وَأَن یُحْشَرَ النَّاسُ ضُحی ﴿59﴾ فَتَوَلَّی فِرْعَوْنُ فَجَمَعَ کَیْدَهُ ثُمَّ أَتَی ﴿60﴾ قَالَ لَهُمْ مُّوسَی وَیْلَکُمْ لاَ تَفْتَرُوا عَلَی اللَّهِ کَذِباً فَیُسْحِتَکُم بِعَذَابٍ وَقَدْ خَابَ مَنِ افْتَرَی ﴿61﴾ فَتَنَازَعُوا أَمْرَهُم بَیْنَهُمْ وَأَسَرُّوا النَّجْوَی ﴿62﴾ قَالُوا إِنْ هذَانِ لَسَاحِرَانِ یُرِیدَانِ أَن یُخْرِجَاکُم مِنْ أَرْضِکُم بِسِحْرِهِمَا وَیَذْهَبَا بِطَرِیقَتِکُمُ الْمُثْلَی ﴿63﴾ فَأَجْمِعُوا کَیْدَکُمْ ثُمَّ ائْتُوا صَفّاً وَقَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَی ﴿64﴾
تهمتهای چهارگانه فرعونیان علیه حضرت موسی(علیه السلام):
بعد از اینکه وجود مبارک موسای کلیم(سلام الله علیه) دعوت را بیان کرد و دعوا را ذکر کرد هم دعوت به توحید و معاد کرد، هم دعوای نبوّت داشت این دو مطلب یعنی دعوت و دعوا را به اطلاع فرعون و درباریانش رساند عکسالعمل آنها یکسان نبود برخیها تهمت سیاسی زدند برخیها تهمت ملّی زدند برخیها تهمت کلامی زدند برخیها تهمت بومی و سنّتی زدند و مانند آن، عدهای گفتند که هدف تو این است که این سرزمین مصر را مالک بشوی و اینجا حکومت کنی ما را از این سرزمین بیرون کنی. عدهای که تهمت کلامی زدند گفتند این سِحر است معجزه نیست، عدهای که تهمت فرهنگی زدند گفتند آن تمدّن قدیم مصر را میخواهی از بین ببری طریقهٴ مُثلیٰ را، أمثل را، أعلیٰ و أکبر ما را از بین ببری، عدهای که تهمت بومی و سنّتی زدند گفتند روش نیاکان ما را میخواهی از ما بگیری حالا همهٴ اینها این چهار تهمت و امثال تهمت را روا داشتند یا نه، پخش کردند بعضیها گفتند که تو آمدی ﴿لِتَلْفِتَنَا عَمَّا وَجَدْنَا عَلَیْهِ آباءَنَا﴾ آیهٴ 78 سورهٴ مبارکهٴ «یونس» این بود ﴿قَالُوا أَجِئْتَنَا لِتَلْفِتَنَا عَمَّا وَجَدْنَا عَلَیْهِ آباءَنَا﴾ ما التفاتمان را از آن روش سنّتی برگردانیم به روش جدید تو متوجّه بشویم این را یک عدّه گفتند آنها که تهمت سیاسی زدند گفتند هدف تو آن است که فرعون و درباریان فرعون را از این سرزمین بیرون کنی خودت با بنیاسرائیل در مصر بمانی آنها که تهمت کلامی زدند که گفتند این سِحر است، آنها که تهمتهای فرهنگی زدند گفتند که ﴿یَذْهَبَا بِطَرِیقَتِکُمُ الْمُثْلَی﴾ یعنی روش أمثل، روش برتر را میخواهد از شما بگیرد.
سرّ استعمال ضمیر جمع و مفرد در آیات محل بحث:
فرعون در قبال این کلمات آنجایی که مخصوص به خودش بود ضمیر مفرد میآورد آنجا که میخواست ادّعای ربوبیّت کند میگفت که ﴿أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلَی﴾ یا ﴿مَا عَلِمْتُ لَکُم مِنْ إِلهٍ غَیْرِی﴾ آنجا که سِمت بود آنجا که کار بود با دو تعبیر یاد میکرد گاهی مفرد و گاهی جمع آن جمع هم گاهی برای تفخیم بود گاهی برای اینکه من و مأموران زیرمجموعهٴ من این کار را انجام میدهیم بنابراین آنجا که مربوط به مَنصب ادّعایی خود او بود ضمیر را حتماً مفرد میآورد آنجا که مربوط به کار بود گاهی مفرد و گاهی جمع، آنجا هم که جمع میآورد گاهی برای تفخیم بود گاهی هم برای حضور سایر مأموران. در اینجا وجود مبارک موسای کلیم بعد از اینکه آن بیانات را گفت فرعون در جواب گفت آیهٴ 57 همین سورهٴ مبارکهٴ «طه» ﴿أَجِئْتَنَا﴾ تو آمدی که ما یعنی درباریان فرعون را از مصر بیرون کنی خودت در این سرزمین باشی ﴿أَجِئْتَنَا لِتُخْرِجَنَا مِنْ أَرْضِنَا﴾ آن هم با سِحر میخواهی این کار را انجام بدهی ﴿یَا مُوسَی﴾ ما هم این سِحر را میکنیم و جلوی توطئه سیاسی تو را میگیریم با لام قسم با نون تأکید ثقیله ﴿فَلَنَأْتِیَنَّکَ بِسِحْرٍ﴾ مثل این سِحر.
همیشگی و همگانی بودن معجزات انبیا:
مستحضرید که اگر معجزه مماثل یافت الاّ ولابد معجزه نیست معجزه لازم نیست برتر از خود بیابد تا از بین برود همین که مثل او پدید آمد معلوم میشود کارِ علمی است نه کارِ الهی معجزه هم در بحثهای قبل ملاحظه فرمودید که از اول عالَم تا آخر عالَم معجزه است ولو آن شخصِ پیغمبر نبوّتش جهانی نباشد هم مقطعی باشد و هم زمانِ محدود داشته باشد انبیا اگر جزء اولواالعزم بودند در گُسترهٴ زمین هستند سایر انبیا مبشّراناند، مبلّغاناند، حافظان شریعت او هستند و اوست که کتاب میآورد سایر انبیا کتابِ او را تبلیغ میکنند ولی رسالت او محدود است به رسالت رسولِ بعدی یا جزء اولواالعزم نیستند که کتابی ندارند ولی حافظ شریعت پیامبر اولواالعزماند گاهی هم ممکن است کسی پیامبر همگانی و همیشگی باشد مثل وجود مبارک پیغمبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به هر تقدیر هر پیامبری که معجزه بیاورد همگانی و همیشگی است معجزه اگر پیامبری در عصر خود معجزهای آورد نه از زمانِ آدم تا آن زمان کسی چنین کاری را کرد و نه از زمان او تا انقراض عالَم کسی چنین کاری میتواند بکند اگر یک وقت یک بشر عادی کارِ یک پیغمبر را انجام بدهد معلوم میشود یک کارِ علمی است و او متخصّص این کار است و نبوغ در این کار داشت و انجام داد بنابراین سِعهٴ معجزه به سِعهٴ نبوّت نیست ممکن است نبوّتِ یک نبیّ در زمان خاص و در زمین مخصوص باشد اما معجزهٴ او زمان و زمینی نیست هم ابدی است هم ازلی زیرا اگر یک وقت ثابت بشود که چند میلیون سال قبل این کار را میکردند معلوم میشود کارِ علمی است دیگر عادی است یا ثابت بشود چند میلیون سال بعد با رشد علمی این کار را میشود کرد معلوم میشود این کار علمی است کار عادی است کار غیر عادی نیست بنابراین معجزه هر معجزهای که باشد همگانی و همیشگی است جاودانی است یک، نبوّت و رسالت گاهی مقطعی است، گاهی دائمی است، گاهی زمانی است، گاهی زمینی است این است به هیچ وجه نمیشود کاری که وجود مبارک صالح پیامبر انجام داد از زمان آدم تا آن زمان و از زمان صالح الی انقراض عالَم دیگر کسی بیاید از کوهِ سنگی ناقه در بیاورد این شدنی نیست این محالِ عادی است خب.
پرسش:...
پاسخ: نبوّت دیگر یعنی ما معتقدیم که آن شخص در آن وقت نبی بود بله، اما الآن باید که حرفِ شریعت ناسخ را گوش بدهیم دیگر نبوّت او یعنی شریعت او نَسخ شد دیگر او الآن برای ما پیام نمیآورد ما معتقدیم که در زمان خود نبوّت بود و نبیّ بود و هر چه آورد حق است اما الآن باید که تابع شریعت ناسخ باشیم این معنای معجزه.
ویژگی زمان و مکان وعده حضرت موسی(علیه السلام) با فرعونیان:
خب، پس بنابراین این تهمتهای چهارگانه این افترائات چهارگانه و مانند آن از درباریان مصر به طرف وجود مبارک موسای کلیم و هارون(سلام الله علیهما) متوجّه شد حالا یا یک گروه این چهار تهمت را زدند یا چند گروه. ﴿فَلَنَأْتِیَنَّکَ بِسِحْرٍ مِّثْلِهِ فَاجْعَلْ بَیْنَنَا وَبَیْنَکَ مَوْعِداً﴾ این پیشنهاد فرعون بود که نه ما تخلّف بکنیم و نه تو، مکانی باشد که دسترس همگان باشد در وسط شهر باشد مثلاً و مکانی باشد که فراز و فرود و نشیب و امثال ذلک نداشته باشد همگان وقتی در آن سرزمین آمدند این صحنهٴ مناظره و مبارزه را ببینند. وجود مبارک موسای کلیم فرمود: ﴿مَوْعِدُکُمْ یَوْمُ الزِّینَةِ﴾ این ﴿یَوْمُ الزِّینَةِ﴾ مرفوع است و خبر است برای آن و اگر در تلفّظ نصب قرائت میشد برای اینکه بیان آن ﴿مَوْعِداً﴾ باشد در بحثهای تقریری غیر از بحثهای قرائتی است اگر نصب تلفّظ میشد برای اینکه آن ﴿مَوْعِداً﴾ را که منصوب است تبیین کنیم گرچه چند قرائت دیگری دربارهٴ «یوم» شده امام رازی «یومَ الزّینه» را نقل کرده که این ظرف باشد و خبر محذوف است «موعدُکم موعدٌ یَجتمع الناس یوم الزّینه» که این بشود ظرف ولی آنچه در قرائت کنونی ما در خدمت آنیم مرفوع است و خبر است خب، پس زمانش مشخص شد و برای اینکه ما مزاحم مردم نشویم آن روزی که مردم به طور عادی خودشان میآیند و همهٴ مردم میآیند ما آن روز را موعِد قرار بدهیم که ﴿یَوْمُ الزِّینَةِ﴾ گفتند ﴿یَوْمُ الزِّینَةِ﴾ بر نوروز تطبیق شده یا بر روزهای دیگر تطبیق شده این نِیروزی که در تعبیرات فخررازی هست یا تفسیر طنطاوی هست اینها معرّب نوروز است این نوروز ایران وقتی تَعریب شد میشود نِیروز این نیروز هم در تفسیر فخررازی هست هم تفسیر طنطاوی و مانند آن. خب، ﴿مَوْعِدُکُمْ یَوْمُ الزِّینَةِ وَأَن یُحْشَرَ النَّاسُ﴾ طوری نیست که کسی اینها را محشور کند محشور یعنی مجموع، حَشر یعنی کوچاندن کسی اینها را مجبور کند که بیایید در فلان میدان اینچنین نباشد روز عید همه در میدان حاضرند و فرصتی که ما تعیین میکنیم زمان همان زمانی است که خود مردم حاضرند، مکان دیگر ما لازم نیست مکان بگوییم وقتی گفتیم روز عید که همه میآیند یعنی در میدان جمع میشوند دیگر، دیگر راجع به مکان چیزی وجود مبارک موسای کلیم نفرمود منتها ظرف دیگری را ذکر کرد و آن ظرفی که همهٴ مردم جمعاند و آن ضُحاست که از ساعت ده به بعد است نه صبح اول وقت نه پایان روز، روز عیدی که در آن میدان همه جمعاند ساعت ده به بعد مثلاً ضُحا این وقت است. این قرارداد بسته شد فرعون رفت و دسیسهها و کِیدهای خودش را جمعآوری کند ابزار کِید، عناصر کید، تهمتها را از یک سو، سَحره را از سوی دیگر، کارگزاران خودش را از سوی دیگر برای او هم یک چادر مخصوصی نصب کردند در آنجا حضور پیدا کرد ﴿فَتَوَلَّی فِرْعَوْنُ فَجَمَعَ کَیْدَهُ﴾ چه کیدهای سیاسی، چه کیدهای مناظراتی، چه کیدهای امنیتی همه را آورد ﴿ثُمَّ أَتَی﴾ با این کید وارد صحنهٴ مناظره شد.
گفتگوی موسای کلیم(علیه السلام) با ساحران قبل از مناظره:
وجود مبارک موسای کلیم قبل از مناظره باز دعوت کرد ادّعای خود را، دعوا و دعوت یعنی دعوت به مبدأ و معاد، دعوای وحی و نبوّت و رسالت این مطالب را دوباره با مردم درمیان گذاشت. ﴿قَالَ لَهُمْ مُّوسَی وَیْلَکُمْ لاَ تَفْتَرُوا عَلَی اللَّهِ﴾ فِریه بر رسول خدا فِریهٴ بر خداست برای اینکه رسول حرفی ندارد جز اینکه پیام الهی را میرساند نه کسی مزاحم آب و خاک شماست که شما را از سرزمین بیرون کند، نه مزاحم تمدّن و فرهنگ شماست اگر فرهنگ صحیح باشد، نه مزاحم امنیتهای شماست بلکه ما آمدیم آن طریقهٴ مُثلیٰ را به شما ارائه کنیم وگرنه این روشی که شما دارید طریقهٴ مُثلیٰ نیست و دوتا فکر را در آن روز علنی مطرح کردند که الآن آن دو فکر هر دو در کنار این آیه مطرح است. فرمود: ﴿وَیْلَکُمْ لاَ تَفْتَرُوا عَلَی اللَّهِ کَذِباً﴾ که این مفعول مطلق است منتها از فعل خودش نیست یک وقت انسان میگوید که «جلستُ جلوساً» یک وقت میگوید «قَعدتُ جلوساً» در هر دو حال مفعول مطلق تأکیدی است منتها مادّهاش فرق میکند چون جلوس همان قُعود است یک وقت میگوید که «إفتریٰ افترائاً»، یک وقت میگویند «افتریٰ کذباً» این همان مفعول مطلق است منتها از مادّه خودش نیست مطلب همان مطلب است فرمود: ﴿لاَ تَفْتَرُوا عَلَی اللَّهِ کَذِباً﴾ «لا تفتروا علی الله افترائاً» این یک فریه است که چهار گروه یا کمتر و بیشتر با چهار تهمت مرا متّهم کردید، اگر این کار را کردید ﴿فَیُسْحِتَکُم﴾ نکنید که خدا پوستتان را میکَند. مُستأصل همان کسی است اِسحات شده است مستأصل یعنی اصلش کنده شده اگر پوست درخت را بکَنند این اصلش کَنده میشود دیگر راهی برای نفس کشیدن نیست رشد نمیکند و میخشکد ما یک مُستکبر داریم یک مستضعف داریم یک مستأصل، مستأصل یعنی کسی که اصل او را خدا برانداخت چنین انسانی میشود مستأصل، اِسحات انسان را مستأصل میکند یعنی منقطعالأصل میکند ﴿فَیُسْحِتَکُم بِعَذَابٍ﴾ بعد ﴿وَقَدْ خَابَ مَنِ افْتَرَی﴾ هر که بر خدا و پیامبرش فریه ببندد سرمایهاش را میبازد، خسارت میبیند، با حق نمیشود مبارزه کرد «من صارع الحقّ صَرَعه».
اختلاف فرعونیان در چگونگی برخورد با موسای کلیم(علیه السلام):
بعد از بیان نورانی موسای کلیم(سلام الله علیه) یک اختلاف داخلی پیش آمد بالأخره اینها نگاه کردند تأمّل کردند وضع خودشان را میدیدند ستمِ فرعون را هم دیده بودند بیبند و باری او را هم دیده بودند حرفِ احیاگر را هم شنیدند یک اختلاف داخلی بینشان پیش آمد که چه کار بکنیم حق با موسی است حق با فرعون است چه کار بکنیم ﴿فَتَنَازَعُوا أَمْرَهُم بَیْنَهُمْ﴾ یعنی اینهایی که جزء کِید فرعون بودند باند فرعون بودند یک اختلاف داخلی بینشان پیش آمد ﴿وَأَسَرُّوا النَّجْوَی﴾ هم مؤمنان آینده اینها که دست به تحقیق بودند با هم زیر گوش هم نجوا کردند در سِرّ و نهان و رمز با هم نجوا داشتند هم درباریان با هم نجوا داشتند که ما چگونه این شستشوی مغزی را ادامه بدهیم و در این صحنه پیروز بشویم این اصرار نجوا یعنی رازگویی، نجواداری، با هم مناجات کردن میتواند برای هر دو گروه باشد یعنی هم گروهی که مردّد بودند که حق با موسی است یا نه، هم گروهی که در صدد توطئه بودند که چگونه پیشرفت موسی را کنترل کنند.
پرسش: .. مال هر دو گروه باشد...
پاسخ: نه، این درست است که ﴿تَنَازَعُوا﴾ برای فرعونیان است اما این فرعونیان که تنازع کردند، نزاع کردند و دو گروه شدند خود فرعونیان دو گروه شدند نجواهای اینها هم دو قِسم است اینها چون تنازع کردند یک عدّه گفتند شاید حق با موسای کلیم باشد، یک عدّه میگفتند موسی ـ معاذ الله ـ ساحر است این نزاع، آنهایی که میگفتند شاید حق با موسای کلیم باشد با هم نجوا میکردند که ما چگونه به حق برسیم اینهایی که میگفتند موسای کلیم ـ معاذ الله ـ ساحر است با هم نجوا میکردند که ما چگونه توطئه کنیم که برنده بشویم این ﴿أَسَرُّوا﴾ که دو گروه شدند گروه همین متنازعاند یعنی آنهایی که در باند فرعون بودند اینها دو گروه شدند.
پرسش:...
پاسخ: آمادگیاش را اعلام کرد با نصیحت و موعظه قبلی دیگر او معجزهاش در اختیارش بود او دیگر کِیدی نمیخواهد فراهم کند که او را خدای سبحان فرمود: با معجزات بروید این هم با معجزه آمد و مطمئن هم بود که پیروز میشود خب.
علت مرفوع بودن عبارت «اِن هذان»:
﴿قَالُوا﴾ اینهایی که ﴿أَسَرُّوا النَّجْوَی﴾ بودند فتنهگران ﴿قَالُوا إِنْ هذَانِ لَسَاحِرَانِ﴾ این همان در کتابهای ادبی مثل جامی و مغنی و امثال ذلک این ﴿إِنْ هذَانِ﴾ خیلی مطرح است که این «إنّ» که مخفّفه از مُثقّله است و حروف مُشبِهه، مُشبهه نه مُشبّهه، حروف مُشبهه به فعل است و اسمش منصوب است اینجا چرا اسمش مرفوع شد وجوه فراوانی در کتابهای ادبی است در کتابهای تفسیری است مخصوصاً تفسیر فخررازی که آیا این «إنْ» همان مخفّفه از مثقّله است یا نه، عدهای گفتند این «إنْ» مخفّف مُثقّله نیست برای اینکه این ﴿هذَانِ﴾ مرفوع است عدّهای گفتند که این «إنْ» همان مخفّف از «إنّ» مثقّله است و به لغت برخی از قبایل عرب اسمش مرفوع است و خبرش منصوب، برخیها خواستند بگویند که این برای اینکه روشن بشود این «إنْ» نافیه نیست مخفّف از مثقّله است روی خبرش لام در میآید که اینجا هم لام در آمده.
تهمتهای فرعونیان در مقابله با رسالت حضرت موسی(علیه السلام):
به هر تقدیر حرف این گروهی که جزء درباریان فرعون بودند و جزء توطئهگران بودند جزء کید فرعون بودند این بود که میگفتند که وجود مبارک موسی و هارون ـ معاذ الله ـ ساحرند پس از نظر کلامی اینها با معجزه نیامدند سِحر میکنند و هدفِ سیاسی آنها هم این است که ﴿یُرِیدَانِ أَن یُخْرِجَاکُم مِنْ أَرْضِکُم﴾ برای اینکه عواطف وطنی و ملّی اینها را تَهییج کنند گفتند که اینها آمدند شما را از سرزمینتان بیرون کنند آنجا که سخن از تقابل بین وجود مبارک موسی و فرعون بود فرعون آنجا گفت که آمدی ﴿لِتُخْرِجَنَا مِنْ أَرْضِنَا﴾ اما اینجا برای شوراندن افکار مردم گفتند که اینها آمدند ﴿أَن یُخْرِجَاکُم مِنْ أَرْضِکُم﴾ این کلمهٴ سِحر را زیاد تکرار کردند هم اول گفتند ﴿إِنْ هذَانِ لَسَاحِرَانِ﴾ هم بعداً گفتند که ﴿أَن یُخْرِجَاکُم مِنْ أَرْضِکُم بِسِحْرِهِمَا﴾ آن تمدّن فرهنگی مصر را هم خواستند ضمیمه کنند گفتند ﴿وَیَذْهَبَا بِطَرِیقَتِکُمُ﴾ که این طریقه و روش و فرهنگ شما أمثل است، أعلاست، أکمل است و أنبَل است و مانند آن، آن گروه خاصّی هم که در سورهٴ مبارکهٴ «یونس» آمده بود آنها هم که حرف خاصّ خودشان را داشتند یعنی آیهٴ 78 سورهٴ «یونس» این بود که ﴿أَجِئْتَنَا لِتَلْفِتَنَا عَمَّا وَجَدْنَا عَلَیْهِ آباءَنَا﴾ یعنی همان راه سنّتی و بومی ما را هم میخواهیم حفظ بکنیم.
عدم راهیابی سحر و باطل در نظام آفرینش:
خب، آن دوتا شعاری که رسماً اینجا بود یک شعار این بود که ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَی﴾ یک شعار این است که ﴿لاَ یُفْلِحُ السَّاحِرُ حَیْثُ أَتَی﴾ ساحر هرگز به مقصد نمیرسد و هیچگاه پیروز نخواهد شد آن ﴿وَلاَ یُفْلِحُ السَّاحِرُ حَیْثُ أَتَی﴾ در آیهٴ 77 سورهٴ مبارکهٴ «یونس» گذشت که ﴿قالَ مُوسیٰ أتَقُولُونَ لِلْحَقِّ لَمَّا جَاءَکُمْ أَسِحْرٌ هذَا وَلاَ یُفْلِحُ السَّاحِرُونَ﴾ ساحر هرگز پیروز نمیشود چرا؟ برای اینکه نظام عالَم به حق ساخته شد در این ساختار باطل جا ندارد یک وقت از یک معمار یا مهندسی سؤال بکنند که شما این بِنای باعظمت را با چه چیزی ساختی؟ ایشان گفت من همهاش را با آهن ساختم با فولاد ساختم خب خاک و خِشت خام و اینها دیگر اینجا راه ندارد دیگر اگر یک ساختمان مجلّلی فقط با فولاد ساخته شد بنیان مرصوص شد در این ساختمان خشت خام جا ندارد که خدای سبحان فرمود از عرش تا فرش این نظام را من با مصالح حق ساختم ﴿مَا خَلَقْنَاهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ﴾ یعنی مصالح ساختمانی این عالَم حق است سِحر و شعبده و جادو و طلسم و امثال ذلک در این دستگاه راه ندارد ممکن است کسی یک بازی بکند ولی این بازی چند لحظه بیش نیست این جایی ندارد وجود مبارک موسای کلیم فرمود ساحر در این عالَم راه ندارد این خودش را فریب میدهد در قبال این شعار موسوی که فرمود موسای کلیم که ﴿لاَ یُفْلِحُ السَّاحِرُ﴾ شعار رسمی درباریان فرعون این بود که ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَی﴾ هر که امروز برنده شد اهل فلاح است خب حالا با چه قیمتی با هر ابزاری، اگر هدف وسیله را توجیه میکند هر کسی با کید و مکر و تهدید و تطمیع پیروز شد او رستگار است پس یک شعار ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَی﴾ است یک شعار ﴿لاَ یُفْلِحُ السَّاحِرُ حَیْثُ أَتَی﴾ است اسلامی که آمده تکمیل کرده فرمود: ﴿قَدْ أَفْلَحَ مَن تَزَکَّی﴾ نه ﴿أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَی﴾ فلاح و رستگاری در طهارت روح است نه در اینکه کسی زد و بند بکند ببرد. خب این دوتا شعار بود.
آمادگی کامل فرعونیان برای مقابله با موسای کلیم(علیه السلام):
﴿وَیَذْهَبَا بِطَرِیقَتِکُمُ الْمُثْلَی﴾ یعنی فرهنگِ برتر ﴿فَأَجْمِعُوا کَیْدَکُمْ﴾ یعنی شما بروید تمام نقشههایتان را روی هم بریزید ببینیم چه کار از دست شما برمیآید همین ﴿قَالُوا﴾ همهٴ اینها که گفتند ﴿إِنْ هذَانِ لَسَاحِرَانِ یُرِیدَانِ أَن یُخْرِجَاکُم مِنْ أَرْضِکُم بِسِحْرِهِمَا وَیَذْهَبَا بِطَرِیقَتِکُمُ الْمُثْلَی﴾ حالا که مثلاً ـ معاذ الله ـ اینها ساحرند و هدف آنها برهم زدن تمدّن شماست و گرفتن سرزمین شماست پس ﴿فَأَجْمِعُوا کَیْدَکُمْ ثُمَّ ائْتُوا صَفّاً﴾ مشورت کنید، نظر بدهید، آماده باشید برای مناظره و مسابقه بیایید ببینیم که کدام پیروز میشوید. پس نصیحتی وجود مبارک موسای کلیم داشت و یک تصمیم شورانگیز و شرربرانگیزی هم آنها داشتند دستور دادند که بیایید برای اینکه ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَی﴾ هر که پیروز شد او اهل فلاح و رستگاری است سعادت و تمدّن در همین است. خب، این تصمیم نهایی آنها.
عدم تأثیر سحر ساحران بر تعقل حضرت موسی(علیه السلام):
﴿قَالُوا یَا مُوسَی﴾ حالا آمدند هم آنها آمدند هم وجود مبارک موسای کلیم آماده بود او دیگر لازم نبود چیزی را تهیه کند که وقتی در ﴿یَوْمُ الزِّینَةِ﴾ آمدند، ﴿مَکَاناً سُوی﴾ آمدند، ﴿وَأَن یُحْشَرَ النَّاسُ ضُحی﴾ آمدند با کید آمدند به موسای کلیم گفتند شما اول عصا را میاندازی و مار میکنی یا ما، ﴿قَالُوا یَا مُوسَی إِمَّا أَنْ تُلْقِیَ﴾ اول تو اِلقا میکنی عصا مار، دربارهٴ ید بیضا چیزی نگفتند دربارهٴ اینکه عصا بار بشود مناظره کردند فرق نمیکند هر کدام از این معجزات مِثل داشته باشد معلوم میشود که شکستخورده است ﴿إِمَّا أَنْ تُلْقِیَ﴾ یا اول تو عصا را میاندازی و مار میشود ﴿وَإِمَّا أَن نَّکُونَ أَوَّلَ مَنْ أَلْقَی﴾ یا ما قبل از تو این عصاها و این طنابها را بیندازیم و مار درست کنیم ما اول شروع بکنیم یا شما؟ وجود مبارک موسای کلیم فرمود: ﴿قَالَ بَلْ أَلْقُوا﴾ شما اول آن ابزاری که دارید در این میدان بیندازید به صورت مار در بیاورید تا من جواب شما را بدهم ﴿قَالَ بَلْ أَلْقُوا﴾ آنها کاری که کردند طنابها و چوبهایی را که فراهم کرده بودند اینها را در همان میدان انداختند و به صورت مارهای دمان در آمد ﴿فَإِذَا﴾ یعنی در این فرصتی که در این وقتی که دفعتاً اینها عصاها را انداختند، طنابها را انداختند ﴿حِبَالُهُمْ﴾ حَبلها و طنابهای اینها ﴿وَعِصِیُّهُمْ﴾ عصاهای اینها و چوبهایی که به همراه آورده بودند ﴿یُخَیَّلُ إِلَیْهِ مِن سِحْرِهِمْ أَنَّها تَسْعَی﴾ در خیال وجود مبارک موسی اینچنین آمد واقعیت نداشت وجود مبارک موسی دید صحنه، صحنهٴ مار شد مارهای فراوانی هم آن طنابها شدند مار هم این چوبها و عصاها شدند مار خب ﴿یُخَیَّلُ إِلَیْهِ مِن سِحْرِهِمْ أَنَّها تَسْعَی﴾ و مارِ رَونده نه اینکه جایی بایستد همه در حرکتند این میدان شده میدان مار.
پرسش:...
پاسخ: نه، خیال است دیگر، تحقیق است این برای اینکه وجود مبارک موسای کلیم که علم پیدا نکرد که اینها مارند که خیال است و درست هم هست این تطهیر حضرت موساست نه اینکه وجود مبارک موسی علم پیدا کرده که این مار است تا بشود خلاف، اگر تعبیر قرآن این بود که موسی فهمید که این مار است بله این نقص بود، اگر تعبیر قرآن این است که به خیال موسای کلیم آمد درست است دیگر به خیال آدم میآید واقعیت ندارد که اگر میفرمود موسای کلیم علم پیدا کرد باور کرد نقص بود اما برای اینکه نقص موسای کلیم ثابت نشود و نزاهت موسای کلیم ثابت بشود فرمود به خیال او آمد بله به خیال آدم میآید دیگر خب.
پرسش:...
پاسخ: بله، ﴿یُخَیَّلُ﴾ به طرف وجود مبارک موسی دیگر ﴿یُخَیَّلُ إِلَیْهِ﴾ «یُخیّل إلی موسی» که این سِحر است و این تقدیس و تنزیه وجود مبارک موسای کلیم است اگر میفرمود موسی باور کرد نقص بود چون موسی که باور نمیکند میداند این سِحر است در سحر خب بالأخره آدم که میداند سِحر است در خیال آدم در تمثّل آدم اثر میکند آدم میبیند مار است دیگر اما وقتی محقّق باشد میداند که من دارم تخیّل میکنم من مار میبینم او مار نیست این معنای تخیّل است خب.
﴿یُخَیَّلُ إِلَیْهِ مِن سِحْرِهِمْ أَنَّها تَسْعَی﴾ در این صحنه تمام تماشاچیها دیدند که این میدان شده میدان مار وجود مبارک موسای کلیم هم مار دید منتها وجود مبارک موسای کلیم در حدّ تخیّل بود عدّهٴ زیادی در حدّ باور خیلیها باور کردند که این مار است خود سَحَره میدانستند این مار نیست اکثری مردم باور کردند این مار است وجود مبارک موسای کلیم هم در حدّ تخیّل بود یک نبیّ، یک ولیّ در حدّ تخیّل است دیگر در حدّ تعقّل که نیست که، که نسبت به سِحر خب.
خوف حضرت موسی(علیه السلام) از جهالت مردم نسبت به معجزه:
در این اثنا، در این اثنا فرمود: ﴿فَأَوْجَسَ فِی نَفْسِهِ خِیفَةً مُّوسَی﴾ موسای کلیم ترسید چندین بار آن خطبهٴ چهارم نهجالبلاغه در همین بحث خوانده شد که وجود مبارک حضرت امیر فرمود مردم اگر جاهل باشند ادارهٴ آنها بسیار دشوار است مردم بین من و غیر من فرقی نمیگذارند بعد استدلال کرد فرمود وجود مبارک موسای کلیم با معجزه آمد سَحره با سِحر آمدند اگر وجود مبارک موسای کلیم عصا را میانداخت میشد مار این مردم که بین سِحر و معجزه تشخیص نمیدهند چه باید کرد ترس موسای کلیم از این سِحر نبود چون میدانست این سِحر است سِحر اثر نمیکند. بیان نورانی حضرت امیر در خطبهٴ، چندین بار یعنی چندین بار ما در طیّ این سالها نهجالبلاغه را آوردیم خواندیم که حضرت فرمود وجود مبارک موسی «لم یُوجَس موسی(علیه السلام) خیفةً علی نفسه بل اشفق مِن غلبة الجُهّال و دُوَل الضَّلال» حضرت ترسید فرمود خب حالا من اگر عصا را بیندازم بشود مار میشود مثل آنها دیگر، اگر اینها نتوانند تشخیص بدهند که «سِحر با معجزه پهلو نزند دل خوش دار» چطوری دل خوش دار چه کسی است که بفهمد سِحر غیر از معجزه است معجزه غیر از سِحر است آن وقت من چه بکنم من گفتم مبدأ و معاد هست این دعوت من، من از طرف مبدأ آمدم این دعوای من، من یک دعوتی داشتم یک دعوا با یک بساط سِحر اینها به هم میخورد آن وقت من چه بکنم حضرت امیر فرمود ترسِ موسای کلیم از عدم تشخیص جامعه بود و آیهٴ بعد هم همین را تأیید میکند.
علت خوف حضرت موسی(علیه السلام) از اژدها شدن عصا در کوه طور:
خدای سبحان فرمود نترس من طرزی این صحنه را اداره میکنم که هر انسانِ مُدرِک و اهل شعوری تشخیص بدهد حق با توست ﴿فَأَوْجَسَ فِی نَفْسِهِ خِیفَةً مُّوسَی ٭ قُلْنَا لاَ تَخَفْ إِنَّکَ أَنتَ الْأَعْلَی﴾ آن کوه طور که وجود مبارک موسای کلیم ترسید وقتی خدای سبحان فرمود: ﴿مَا تِلْکَ بِیَمِینِکَ یَا مُوسَی﴾ عرض کرد ﴿هِیَ عَصَایَ﴾ فرمود: ﴿أَلْقِهَا﴾ بعد فرمود: ﴿فَإِذَا هِیَ حَیَّةٌ تَسْعَی﴾ آنجا موسای کلیم فاصله گرفت و ترسید خب برای اوّلین بار بود دیگر اوّلین بار آدم در شب تار یک مار دمانی را ببیند میترسد دیگر خدای سبحان فرمود نه خیر نترس ﴿خُذْهَا وَلاَ تَخَفْ سَنُعِیدُهَا سِیرَتَهَا الْأُولَی﴾ نترس بگیر دست به آن بزن دوباره چوب میشود از آن به بعد دیگر موسای کلیم از مار شدن عصا هراسی نداشت بار اول ترسید خب یک امر طبیعی است دیگر انبیا که ذاتاً این علوم را ندارند آن که ذاتاً قادر است خداست انبیا به عنایت الهی، به برکت الهی، به تعلیم الهی، به فیض الهی اینها را پیدا میکنند هر لحظهای که داد مالک میشوند خدای سبحان فرمود نترس من این مار را به صورت چوب در میآورم دیگر از این به بعد موسی نمیترسید اینجا هم وجود مبارک موسی نه از عصای خود که مار میشد میترسید نه از حِبال و عِصیّ آنها هراسناک بود به قرینهٴ آیهٴ بعد خدا فرمود نترس من کاری میکنم که حتّی عوامها هم بفهمند ﴿قُلْنَا لاَ تَخَفْ إِنَّکَ أَنتَ الْأَعْلَی﴾ این ﴿خُذْهَا وَلاَ تَخَفْ﴾ که در کوه طور فرمود آن مربوط به خوف خودش بود اینجا فرمود تو پیروز میشوی نترس معلوم میشود ترس از جهل مردم بود دیگر ﴿قُلْنَا لاَ تَخَفْ إِنَّکَ أَنتَ الْأَعْلَی﴾ تو پیروز میشوی.
بیّن و شفاف بودن معجزات الهی:
خب، یعنی درست است مردم جاهلند ولی ما این معجزه را یک وقت بیّن و شفاف میکنیم بیّنالرشد میکنیم آن سِحر را بیّنالغی میکنیم دربارهٴ معجزات نُهگانهٴ موسای کلیم فرمود: ﴿تِسْعَ آیَاتٍ بَیِّنَاتِ﴾ مثل اینکه دربارهٴ معجزات و کرامتهای حرم خودش در کعبه و اینها فرمود: ﴿فِیهِ آیَاتٌ بَیِّنَاتٌ مَقَامُ إِبْرَاهِیمَ﴾ همه جا تعبیر آیات بیّنات نکرد خب بالأخره جریان زمزم آیه بیّنه است، جریان کعبه آیه بیّنه است، سنگی چند هزار سال بماند آیه بیّنه است این همه سیل و صاعقه و زلزله و همهٴ اشیاء عتیقه جابهجا شد این حجر أسود همچنان ماند این حجر اسود همچنان ماند، آن مقام ابراهیم همچنان ماند ﴿فِیهِ آیَاتٌ بَیِّنَاتٌ مَقَامُ إِبْرَاهِیمَ﴾.
چگونگی ابطال سحر ساحران توسط معجزه الهی:
فرمود: ﴿قُلْنَا لاَ تَخَفْ إِنَّکَ أَنتَ الْأَعْلَی﴾ چه کار بکنم ﴿وَأَلْقِ مَا فِی یَمِینِکَ﴾ آنکه در دست راستت است آن را بینداز ببین ما چه میکنیم ﴿وَأَلْقِ مَا فِی یَمِینِکَ﴾ جواب امر این است که ﴿تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا إِنَّ مَا صَنَعُوا﴾ که متأسفانه «إنّما» نوشته شده چون قرآن واقعاً در حوزهها مهجور بود و هیچ بحث فقهی روی آن نمیشد که آیا ما میتوانیم این را درست بنویسیم یا نه این «إنّما»یی که در خیلی از موارد باید «إنّ ما» نوشته بشود مثل ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّ مَا غَنِمْتُم مِن شَیْءٍ فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ﴾ نه «أنّما» این «إنّما» و «أنّما» حرف است و برای حصر است خب فرمود: ﴿تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا﴾ آنچه این سَحره کردند این میبلعد این صغرا، خب سحره چه کردند سحره که طناب نکردند، سحره که عِصیّ نکردند سحره سِحر کردند ﴿تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا إِنَّ مَا صَنَعُوا کَیْدُ سَاحِرٍ وَلاَ یُفْلِحُ السَّاحِرُ حَیْثُ أَتَی﴾ صغرا و کبرا به صورت شکل اوّل منطقی این میشود که سَحره کِید کردند و هر چه را سَحره کردند این عصا میبلعد یعنی کید را یعنی سِحر را میبلعد همهٴ تماشاچیها دیدند این میدان شده میدان مار، وقتی وجود مبارک موسای کلیم عصا انداخت سِحر باطل شد یک مُشت چوبها افتادند، یک مُشت طنابها افتادند این مردم دیدند این میدان مار چندتا طناب یک گوشه افتاده است و چندتا چوب همین، ماری در کار نیست وجود مبارک موسای کلیم عصای او سِحر را بلعید نه طناب را، سِحر را به کام کشید نه چوب را ﴿تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا إِنَّ مَا صَنَعُوا کَیْدُ سَاحِرٍ وَلاَ یُفْلِحُ السَّاحِرُ حَیْثُ أَتَی﴾ از این شفافتر که دیگر نمیشود حالا اگر فرصت کردید این روایتی که مربوط به وجود مبارک امام رضا(سلام الله علیه) است را بررسی کنید سندش را بررسی کنید که معلوم بشود که آیا آن سند دارد ندارد و آیا مطابق با روایت هست یا نه، ولی ظاهر آیه قرآن این است که سِحر را از بین برده.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است