- 1624
- 1000
- 1000
- 1000
تاریخ بعثت و عصر ظهور، جلسه سوم
سخنرانی حجت الاسلام علیرضا پناهیان با موضوع «تاریخ بعثت و عصر ظهور»، جلسه سوم، سال 1400
بنده یکمقدار جهت بحث یا هدف این گفتگو را مشخص بکنم، بعد بپردازیم به ادامۀ بحث و مطلبی که فرمودید. وقتی ما میگوییم ظهور رخ میدهد و اسلام برقرار میشود و دین بر همۀ ادیان چیره میشود «لِیُظهِرَهُ عَلَی الدّینِ کُلِّه» و تفکّر دینی بر همۀ تفکّرات دیگر برتری پیدا میکند و مستقر میشود، باید معنای آن را دقیق بفهمیم. اگر بخواهیم معنای استقرار دین در زمان امامزمان(ع) را دقیق بفهمیم، باید برگردیم به اصل خودِ دین و ببینیم در اصلِ خودِ دین چه حقیقتی را بیشتر باید مورد توجه قرار بدهیم و اساساً گوهر مرکزی دین چیست؟
وقتی میگوییم ظهور امامزمان(ع) منظور ظهورِ یک فرد نیست؛ در واقع ظهور دین هست بر همۀ ادیان و این فرد که ولیّ خدا و «ولیّ الله الاعظم» است، سکاندار این حرکت خواهد بود. این اتفاق چرا همان اول نیفتاد؟ بعثت که آغاز شد چرا آن زمان «لِیُظهِرَهُ عَلَی الدّینِ کُلِّه» پدید نیامد؟ خودِ پیامبر(ص) و خودِ امیرالمؤمنین(ع) بودند، چرا آنزمان این اتفاق نیفتاد؟
ما نباید بگوییم که بنا بوده با پیامبر و امیرالمؤمنین دشمنی بشود و موفق نشوند و خدا یکجوری از زیر زمین یک دشمنهایی درآورده و گذاشته سر راهشان که کارشان را خراب بکند! اینجوری نبوده که یک دستی خلاف طبیعتِ حرکت جامعه، کار پیغمبر و امیرالمؤمنین را خراب بکند. بلکه دشمنیها با پیامبر اکرم(ص) و امیرالمؤمنین(ع) در بین آن مردم، طبیعی بوده است، یعنی آنها تحمّل نکردند و بعد نتیجهاش این شد، چون ما جبریمسلک که نیستیم! این اتفاقها واقعی بوده و این دشمنیها با ائمۀ هدی(ع) واقعی بوده و موجب شده است که این پیروزی رخ ندهد.
هم باید بدانیم که رسول خدا و امیرالمؤمنین علی(ع) دنبال برقراری چه چیزی بودند که موفق نشدند؟ هم باید بدانیم آنهایی که دشمنی کردند با چه چیزی دقیقاً دشمنی کردند؟ به همین دلیل ما باید برگردیم و تاریخ و قرآن را دوباره مطالعه کنیم، یعنی آن واقعیتی که قرآن در آن نازل شده و خودِ آیات قرآن را مرور کنیم و ببینیم که دشمنان پیامبر(ص) دقیقاً با چه چیزی مخالفت میکردند که این مخالفت موجب غربت دین شد؟ چون ما بناست برویم مقدمهسازی کنیم که غربت دین برطرف بشود.
خیلیها تصوّرشان این است که حقیقت دین چیزی جز اخلاق و معنویات یا به تعبیری «اعتقادات» نیست. دین را چیزی جز برنامۀ رساندن تکتک افراد به خدا نمیدانند. بیشتر جنبۀ فردی دین را مدّنظر دارند و آن را اصل قرار میدهند. بیشتر بُعد معنوی دین را توجه میکنند. آموزشها و تبلیغ دین، در طول این هزار سال دوران غربت و غیبت تا قبل از انقلاب اسلامی، بیشتر اینگونه بوده که دین را صرفاً یک مقولۀ اخلاقی و یک مقولۀ فردی معرفی کند. بنده بر اساس برداشت خودم از محیط و جامعه، معتقدم بعد از انقلاب هم ما کماکان همین تبلیغ را ادامه دادهایم. البته یککمی گفتیم که سیاست هم خوب است و این هم لازم است، ولی هنوز حقیقت دین شفاف نشده است که اگر شفاف شد، سیاست خیلی پررنگتر از این چیزی که الآن هست، خواهد شد.
مثلاً اینکه یک آدم مذهبی قربة الی الله برود و رأی بدهد، این هم کفایت نمیکند. یا اینکه شما در چند تا تظاهرات شرکت کنی و چند تا نماز جمعه شرکت کنی و چند تا انتخابات شرکت کنی، فوقش هم چند تا روزنامه بخوانی و بگویی «من دیگر آدم سیاسیای هستم»، این هم کفایت نمیکند. آن سیاستی که ما باید باورش کنیم و در آن فعال بشویم در همین حداقلّ مسائل سیاسی که عرض کردم نیست. برای اینکه دقیقاً روشن بشود معنای این سیاست چیست، باید برگردیم تاریخ اسلام را مرور کنیم.
سیاست معنایش این نیست که بگوییم «رسولخدا(ص) یا امیرالمؤمنین(ع) حاکم شدند و حالا هرچه بگویند، ما اطاعت میکنیم» من بر اساس آیات قرآن و روایات تاریخی و آنچه در متون دینی ما هست این را توضیح خواهم داد، کار به جایی رسید که مردم گفتند «یا علی ما که حاضریم تو را اطاعت بکنیم، اما شما سیاستمدار نیستی، شما مدیریت بلد نیستی!» کار به جایی رسید که شبیه این حرف را به پیغمبر هم زدند. گفتند ایشان سادهدل است، دهانبین است. آیۀ قرآن نازل شد «وَ یَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَیْرٍ لَکُمْ» این چهجور سیاست دینیای است که رهبر سیاسی دینی سادهلوح جلوه میکند؟ این چهجور سیاست دینیای است که میشود در حکومتش توطئه درست کرد یا حکومتش را سریع برچید یا بعد از او، همۀ بساطش را بههم زد؟
بنده تصوّرم این است که دو اشکال بزرگ وجود دارد؛ یکی اینکه مردم دین را آنچنان که باید و شاید سیاسی نمیدانند، دوم اینکه سیاست دینی را آنچنان که باید و شاید نمیشناسند. چون ما خودمان الآن این سیاست دینی را اجرا نمیکنیم.
هم باید جایگاه سیاست را در دین بشناسیم هم حقیقت سیاست دینی را بشناسیم؛ نهتنها جایگاه سیاست را در دین بشناسیم، بلکه شیوۀ سیاستورزی را بدانیم یعنی بدانیم که اگر بخواهیم یک اسلام سیاسی داشته باشیم و یک انسان سیاسی اسلامی باشیم باید چهکار کنیم؟ این را باید دقیق بشناسیم. برای اینکه این کار را بکنیم، باید به سراغ تاریخ اسلام برویم.
بنده یکمقدار جهت بحث یا هدف این گفتگو را مشخص بکنم، بعد بپردازیم به ادامۀ بحث و مطلبی که فرمودید. وقتی ما میگوییم ظهور رخ میدهد و اسلام برقرار میشود و دین بر همۀ ادیان چیره میشود «لِیُظهِرَهُ عَلَی الدّینِ کُلِّه» و تفکّر دینی بر همۀ تفکّرات دیگر برتری پیدا میکند و مستقر میشود، باید معنای آن را دقیق بفهمیم. اگر بخواهیم معنای استقرار دین در زمان امامزمان(ع) را دقیق بفهمیم، باید برگردیم به اصل خودِ دین و ببینیم در اصلِ خودِ دین چه حقیقتی را بیشتر باید مورد توجه قرار بدهیم و اساساً گوهر مرکزی دین چیست؟
وقتی میگوییم ظهور امامزمان(ع) منظور ظهورِ یک فرد نیست؛ در واقع ظهور دین هست بر همۀ ادیان و این فرد که ولیّ خدا و «ولیّ الله الاعظم» است، سکاندار این حرکت خواهد بود. این اتفاق چرا همان اول نیفتاد؟ بعثت که آغاز شد چرا آن زمان «لِیُظهِرَهُ عَلَی الدّینِ کُلِّه» پدید نیامد؟ خودِ پیامبر(ص) و خودِ امیرالمؤمنین(ع) بودند، چرا آنزمان این اتفاق نیفتاد؟
ما نباید بگوییم که بنا بوده با پیامبر و امیرالمؤمنین دشمنی بشود و موفق نشوند و خدا یکجوری از زیر زمین یک دشمنهایی درآورده و گذاشته سر راهشان که کارشان را خراب بکند! اینجوری نبوده که یک دستی خلاف طبیعتِ حرکت جامعه، کار پیغمبر و امیرالمؤمنین را خراب بکند. بلکه دشمنیها با پیامبر اکرم(ص) و امیرالمؤمنین(ع) در بین آن مردم، طبیعی بوده است، یعنی آنها تحمّل نکردند و بعد نتیجهاش این شد، چون ما جبریمسلک که نیستیم! این اتفاقها واقعی بوده و این دشمنیها با ائمۀ هدی(ع) واقعی بوده و موجب شده است که این پیروزی رخ ندهد.
هم باید بدانیم که رسول خدا و امیرالمؤمنین علی(ع) دنبال برقراری چه چیزی بودند که موفق نشدند؟ هم باید بدانیم آنهایی که دشمنی کردند با چه چیزی دقیقاً دشمنی کردند؟ به همین دلیل ما باید برگردیم و تاریخ و قرآن را دوباره مطالعه کنیم، یعنی آن واقعیتی که قرآن در آن نازل شده و خودِ آیات قرآن را مرور کنیم و ببینیم که دشمنان پیامبر(ص) دقیقاً با چه چیزی مخالفت میکردند که این مخالفت موجب غربت دین شد؟ چون ما بناست برویم مقدمهسازی کنیم که غربت دین برطرف بشود.
خیلیها تصوّرشان این است که حقیقت دین چیزی جز اخلاق و معنویات یا به تعبیری «اعتقادات» نیست. دین را چیزی جز برنامۀ رساندن تکتک افراد به خدا نمیدانند. بیشتر جنبۀ فردی دین را مدّنظر دارند و آن را اصل قرار میدهند. بیشتر بُعد معنوی دین را توجه میکنند. آموزشها و تبلیغ دین، در طول این هزار سال دوران غربت و غیبت تا قبل از انقلاب اسلامی، بیشتر اینگونه بوده که دین را صرفاً یک مقولۀ اخلاقی و یک مقولۀ فردی معرفی کند. بنده بر اساس برداشت خودم از محیط و جامعه، معتقدم بعد از انقلاب هم ما کماکان همین تبلیغ را ادامه دادهایم. البته یککمی گفتیم که سیاست هم خوب است و این هم لازم است، ولی هنوز حقیقت دین شفاف نشده است که اگر شفاف شد، سیاست خیلی پررنگتر از این چیزی که الآن هست، خواهد شد.
مثلاً اینکه یک آدم مذهبی قربة الی الله برود و رأی بدهد، این هم کفایت نمیکند. یا اینکه شما در چند تا تظاهرات شرکت کنی و چند تا نماز جمعه شرکت کنی و چند تا انتخابات شرکت کنی، فوقش هم چند تا روزنامه بخوانی و بگویی «من دیگر آدم سیاسیای هستم»، این هم کفایت نمیکند. آن سیاستی که ما باید باورش کنیم و در آن فعال بشویم در همین حداقلّ مسائل سیاسی که عرض کردم نیست. برای اینکه دقیقاً روشن بشود معنای این سیاست چیست، باید برگردیم تاریخ اسلام را مرور کنیم.
سیاست معنایش این نیست که بگوییم «رسولخدا(ص) یا امیرالمؤمنین(ع) حاکم شدند و حالا هرچه بگویند، ما اطاعت میکنیم» من بر اساس آیات قرآن و روایات تاریخی و آنچه در متون دینی ما هست این را توضیح خواهم داد، کار به جایی رسید که مردم گفتند «یا علی ما که حاضریم تو را اطاعت بکنیم، اما شما سیاستمدار نیستی، شما مدیریت بلد نیستی!» کار به جایی رسید که شبیه این حرف را به پیغمبر هم زدند. گفتند ایشان سادهدل است، دهانبین است. آیۀ قرآن نازل شد «وَ یَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَیْرٍ لَکُمْ» این چهجور سیاست دینیای است که رهبر سیاسی دینی سادهلوح جلوه میکند؟ این چهجور سیاست دینیای است که میشود در حکومتش توطئه درست کرد یا حکومتش را سریع برچید یا بعد از او، همۀ بساطش را بههم زد؟
بنده تصوّرم این است که دو اشکال بزرگ وجود دارد؛ یکی اینکه مردم دین را آنچنان که باید و شاید سیاسی نمیدانند، دوم اینکه سیاست دینی را آنچنان که باید و شاید نمیشناسند. چون ما خودمان الآن این سیاست دینی را اجرا نمیکنیم.
هم باید جایگاه سیاست را در دین بشناسیم هم حقیقت سیاست دینی را بشناسیم؛ نهتنها جایگاه سیاست را در دین بشناسیم، بلکه شیوۀ سیاستورزی را بدانیم یعنی بدانیم که اگر بخواهیم یک اسلام سیاسی داشته باشیم و یک انسان سیاسی اسلامی باشیم باید چهکار کنیم؟ این را باید دقیق بشناسیم. برای اینکه این کار را بکنیم، باید به سراغ تاریخ اسلام برویم.
کاربر مهمان
کاربر مهمان