- 5
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 123 تا 129 سوره آلعمران _ بخش دوم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 123 تا 129 سوره آلعمران _ بخش دوم"
منحصر بودن امدادهای غیبی به خدای سبحان
تبیین اهداف چندگانه امدادهای غیبی
به اکمال رسیدن امور به دست خدا؛ با وجود مظهر فیض بودن فرشتگان
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللّهُ بِبَدْرٍ وَ أَنْتُمْ أَذِلَّةٌ فَاتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ ﴿123﴾ إِذْ تَقُولُ لِلْمُؤْمِنینَ أَ لَنْ یَکْفِیَکُمْ أَنْ یُمِدَّکُمْ رَبُّکُمْ بِثَلاثَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِکَةِ مُنْزَلین ﴿124﴾ بَلی إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا وَ یَأْتُوکُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هذا یُمْدِدْکُمْ رَبُّکُمْ بِخَمْسَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِکَةِ مُسَوِّمینَ ﴿125﴾ وَ ما جَعَلَهُ اللّهُ إِلاّ بُشْری لَکُمْ وَ لِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُکُمْ بِهِ وَ مَا النَّصْرُ إِلاّ مِنْ عِنْدِ اللّهِ الْعَزیزِ الْحَکیمِ ﴿126﴾ لِیَقْطَعَ طَرَفًا مِنَ الَّذینَ کَفَرُوا أَوْ یَکْبِتَهُمْ فَیَنْقَلِبُوا خائِبینَ ﴿127﴾ لَیْسَ لَکَ مِنَ اْلامْرِ شَیْءٌ أَوْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ أَوْ یُعَذِّبَهُمْ فَإِنَّهُمْ ظالِمُونَ ﴿128﴾ وَ لِلّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی اْلأَرْضِ یَغْفِرُ لِمَنْ یَشاءُ وَ یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ وَ اللّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ ﴿129﴾
علت ذکر حرف «لن» در آیه ﴿أَلَن یَکْفِیَکُم﴾ بر تأکید نفی
در جریان احد، قضیه بدر را هم گوشزد میفرماید، میفرماید خدایی که در بدر شما را یاری کرد میتواند شما را در سایر نبردها هم پیروز کند ولی امداد الهی بر اساس مصلحتی است که خودش بخواهد و شرط امدادپذیری هم صبر و تقوای شماست؛ اگر صابر و متقی بودید و دشمن شما هم به سرعت از راه رسید، شما را از راه غیب مدد میکند. اینکه فرمود: ﴿أَ لَنْ یَکْفِیَکُمْ﴾ نفرمود «الا یکفیکم»، فرمود: ﴿أَ لَنْ یَکْفِیَکُمْ﴾ برای اینکه مورد به قدری مهم بود که آنها خود را ذلیل میپنداشتند، کم بودند، دشمنها بیشتر بودند، مسلح بودند، متمکن بودند، اینها ناتوان بودند، فقیر بودند و عاجز. در اینگونه از موارد، چون خود را خیلی ضعیف، حساب آورده بودند محکوم به شکست میکردند، لذا ذات اقدس الهی تعبیر «لن» کرد که «لن» برای تأکید نفی است نه برای تأبید نفی. فرمود آیا کافی نیست؟ یعنی شما به قدری ضعیف هستید که هرگز خیال کفایت نمیکنید، فرمود: ﴿بلی﴾؛ کافی هست. سرّ اینکه «لن» آمد «لا» ذکر نفرمود، گفتند این ﴿أَ لَنْ یَکْفِیَکُمْ أَنْ یُمِدَّکُمْ رَبُّکُمْ بِثَلاثَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِکَةِ مُنْزَلینَ ٭ بَلی﴾ یعنی «یکفیکم»؛ نه تنها همان مقدار ﴿بَلی إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا﴾ این دو شرط ﴿وَ یَأْتُوکُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هذا﴾ این سه شرط، که اگر دشمنان شما سریعاً از این راه شتابان برسند، خداوند شما را به پنج هزار فرشته نشاندار مدد میکند: ﴿یُمْدِدْکُمْ رَبُّکُمْ بِخَمْسَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِکَةِ مُسَوِّمینَ﴾ آنها که «مسوََّمین» خواندند یعنی «سومه الله»؛ اما این قرائت معروف که مسوِّم است یعنی «سوّموا انفسهم او خیولهم بعلامات». مسئله مسوم در ﴿الْخَیْلِ الْمُسَوَّمَةِ﴾ در همین سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» گذشت که ﴿زُیِّنَ لِلنّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنینَ وَ الْقَناطیرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ وَ الْخَیْلِ الْمُسَوَّمَةِ﴾ معنای مسوم و خیل مسوم آنجا گذشت یعنی نشاندار، آنگاه فرمود اینکه فرشتگان نازل میشوند و یاری میکنند کار، گرچه از فرشته صادق است.
منحصر بودن امدادهای غیبی به خدا به خاطر حفظ اصالت توحید افعالی
پرسش:...
پاسخ: نشانهها در بعضی از نقلها آمده است که اینها به عمامههای سفید معمم بودند و خیولشان را هم به علامتهای پارچههای زرد و مانند آن نشاندار کردند، که نشانه یک سلحشور جنگی است خلاصه، که دشمن بهراسد. در اینجا که فرمود کمک از ناحیه خداست به آن مسئله اساسی توحید و توحید افعالی اشاره میکند. در بحثهای قبل ملاحظه فرمودید مخصوصاً در مسئله عزت که ذات اقدس الهی در یک قسمت از قرآن، عزت را برای خود و پیامبر و مؤمنین میداند ، در قسمت دیگر نظیر سورهٴ «نساء» عزت را منحصراً از آن ذات اقدس الهی میداند ، در مسئله شفاعت هم این چنین است برای عده زیادی از انبیا و اولیا شفاعت ثابت میکند، بعد میفرماید ﴿لِّلَّهِ الشَّفَاعَةُ جَمِیعًا﴾ در مسئله قوه هم برای عدهای قوه ثابت میکند ﴿یا یَحْیی خُذِ الْکِتابَ بِقُوَّةٍ﴾ است یا ﴿خُذُوا ما آتَیْناکُمْ بِقُوَّةٍ﴾ یا ﴿أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ﴾ است؛ اما ﴿أَنَّ الْقُوَّةَ لِلّهِ جَمیعًا﴾ . این تعبیرات در نوع فضایل و کمالات هست؛ در عین حال که برای غیر خدا ثابت میکند، در جای دیگر منحصراً مخصوص خدای سبحان میداند و اینها معارض هم نیستند، زیرا آنجا که منحصراً برای خداست یعنی بالاصاله بالاستقلال بالذات و مانند آن، آنجا که برای غیر خدا هم ثابت میکند یعنی ذات اقدس الهی بر اساس لطف و عنایتش به فلان گروه هم میدهد، عزت را به پیامبر و مؤمنین میدهد، شفاعت را به اذن خود برای ملائکه و انبیا و معصومین(علیهم السّلام) مقرر میدارد و مانند آن.
مسئله نصر هم اینچنین است، در مسئله نصر که در ﴿إِلاّ بِحَبْلٍ مِنَ اللّهِ وَ حَبْلٍ مِنَ النّاسِ﴾ گذشت آنجا گاهی نصرت را به امدادهای غیبی و همچنین به مردم عادی نسبت میدهد، میفرماید که ﴿حَسْبُکَ اللّهُ وَ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ﴾ یعنی خدا و مؤمنین برای تو کافی هستند؛ اما بر اساس ﴿أَ لَیْسَ اللّهُ بِکافٍ عَبْدَهُ﴾ که تنها هستی و کافی خداست، در بخشهای دیگر میفرماید اگر مؤمنین تو را کمک میکنند آنها هم سپاه و ستاد خدایند، خداوند آنها را وادار کرده که به کمک تو بشتابند: ﴿هُوَ الَّذی أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنینَ﴾ پس اینچنین نیست که در مقابل خدا کسی قرار بگیرد، بگوییم خدا و مردم، بلکه مردم، مأموران الهیاند و ذات اقدس الهی مردم را به حمایت پیامبرش وادار میکند. مسئله نصرت هم اینچنین است، گرچه فرشتگان یاوران دینیاند، خداوند فرشتگان را برای نصرت دین نازل کرده است و به وسیله وجود مبارک رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) این امدادهای غیبی، نصیب مسلمین شده است؛ اما برای حفظ آن اصالت توحید میفرماید این کمکها از ناحیه خداست و غیر خدا نقشی ندارد.
تبیین اهداف چندگانه امدادهای غیبی
هدف این کمکها هم چند چیز است که آن چند چیز را بازگو میکند: اولاً هدف را ذکر میکند، میفرماید: ﴿وَ ما جَعَلَهُ اللّهُ إِلاّ بُشْری لَکُمْ﴾ که در سورهٴ «انفال» هم به همین مضمون آمده، این ﴿وَ ما جَعَلَهُ﴾ یعنی «و ما جعله الامداد» اینکه فرمود: ﴿یُمْدِدْکُمْ رَبُّکُمْ﴾ ضمیر «جعله» این ضمیر مفعول به آن امداد که مصدر «یمد» است برمیگردد، گرچه مرجع ضمیر بالصراحه در قبل ذکر نشد؛ اما وقتی فعلی قبلاً ذکر شده باشد مصدر او ضمناً مذکور است؛ میشود ضمیر را به آن مصدر مذکور ارجاع داد، نظیر ﴿اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوی﴾ که گفتند ﴿هو﴾ به آن عدل برمیگردد یا ﴿وَ لا تَأْکُلُوا مِمّا لَمْ یُذْکَرِ اسْمُ اللّهِ عَلَیْهِ وَ إِنَّهُ لَفِسْقٌ﴾ این ﴿إِنَّهُ﴾ به آن «اکل» برمیگردد ﴿لا تَأْکُلُوا مِمّا لَمْ یُذْکَرِ اسْمُ اللّهِ عَلَیْهِ وَ إِنَّهُ﴾ یعنی اکل چیزی که بدون نام خدا ذبح شد فسق است. در اینگونه از موارد، ضمیر به همان مصدر فعلی که فعل مذکور است و ضمیر مذکور نیست برمیگردد. اینجا گفتند: ﴿وَ ما جَعَلَهُ اللّهُ﴾ ضمیر به امداد برمیگردد یعنی ﴿وَ ما جَعَلَهُ اللّهُ إِلاّ بُشْری لَکُمْ وَ لِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُکُمْ بِهِ﴾ آمدن فرشتهها یک هدف مقدمی دارد و یک هدف نهایی. هدف مقدمی همین نشاط شماست، بشارت شماست و هدف اصلی آرامش قلب شماست، لذا این کلمه «لام» روی آن هدف اصلی درآمده، نفرمود «و ما جعله الله الا لتستبشروا وَ لِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُکُمْ» فرمود: ﴿إِلاّ بُشْری لَکُمْ وَ لِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُکُمْ﴾ این تعبیر که کلمه «لام» روی آن هدف اصلی درمیآید، مشابهاش گفتند در سورهٴ مبارکهٴ «نحل» هم هست. در اوایل سورهٴ «نحل» آیهٴ هشت اینچنین است که ﴿وَ الْخَیْلَ وَ الْبِغالَ وَ الْحَمیرَ لِتَرْکَبُوها وَ زینَةً﴾ نفرمود «للرکوب و الزینه»، نفرمود «لترکبوا و لتتزینوا» [بلکه] فرمود: ﴿لِتَرْکَبُوها وَ زینَةً﴾ که هدف اصلی رکوب است، زینت هم یک هدف ضمنی است. در اینگونه از موارد، این «لام» روی آن هدف اصلی وارد میشود، در سورهٴ مبارکهٴ «انفال» هم همین¬طور بود؛ آیهٴ ده سورهٴ «انفال» ﴿وَ ما جَعَلَهُ اللّهُ إِلاّ بُشْری وَ لِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُکُمْ﴾.
اما اینکه فرمود: ﴿وَ مَا النَّصْرُ إِلاّ مِنْ عِنْدِ اللّهِ العَزیزٌ الحَکیمٌ﴾ که در سورهٴ «انفال» هم هست ﴿وَ مَا النَّصْرُ إِلاّ مِنْ عِنْدِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ عَزیزٌ حَکیمٌ﴾ این برای بیان همان مسئله توحید تام است. در اینجا یعنی در جریان بدر و مانند آن، وجود مبارک رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقش مؤثری داشت در نزول امدادهای غیبی و فرشتههای الهی هم سهم مؤثری داشتند در پیروزی؛ اما در عین حال که فرشتگان مدبرات امرند و در عین حال که وجود مبارک انسان کامل، مسجود مدبرات امر است؛ اما معذلک اینها مظاهر نصر الهیاند، آن نصرت بالاصاله از آن ذات اقدس الهی است. فرمود: ﴿وَ مَا النَّصْرُ إِلاّ مِنْ عِنْدِ اللّهِ العَزیزٌ الحَکیمٌ﴾ اینچنین نیست که حالا شما ملائکه را منشأ نصر بدانید یا وجود مبارک رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را منشأ نصر بدانید، کارهای فراوانی در نظام، به عهده انسان کامل و به عهده فرشتهها هست؛ اما به اذن من الله است. درباره وجود مبارک رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در سورهٴ «توبه» فرمود منشأ بینیازی و توانگری عدهای، عنایت الهی و عنایت رسول خداست. آیهٴ ٧٤ سورهٴ «توبه» این است که ﴿وَ ما نَقَمُوا إِلاّ أَنْ أَغْناهُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ﴾؛ فرمود این دشمنان دین، انتقام نگرفتند مگر اینکه خداوند اینها را بینیاز کرد و رسول خدا اینها را بی¬نیاز کرد: ﴿إِلاّ أَنْ أَغْناهُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ﴾ که اینجا إغنا، هم به الله اسناد پیدا کرد هم به رسول الله. إغنا به بینیاز کردن، از اوصاف فعلی حق تعالی است که فرمود ﴿أَغْنَی وَأَقْنَی﴾ همان ﴿أَضْحَکَ وَأَبْکَی﴾ خدایی است که ﴿یُحْیِیْ وَیُمِیتُ﴾ همان خدایی که ﴿أَضْحَکَ وَأَبْکَی﴾ همان خداوند ﴿أَغْنی وَ أَقْنی ٭ و اَنَّه هُوَ ربُّ الشِّعری﴾ خب، اوست که قنیه میدهد، سرمایه میدهد اوست که غنا میدهد توانگری میدهد، چه اینکه اوست که ضحک و بکا عطا میکند. این اغنا از اوصاف فعلی حق است. صفت فعل، مظهر طلب میکند، همان¬طوری که محیی ذات اقدس الهی است و اسرافیل(سلام الله علیه) مظهر اوست ممیت، صفت فعل حق است [و] عزرائیل(علیه السّلام) مظهر اوست مغنی هم وصف فعلی حق است و وجود مبارک رسول خدا مظهر اوست، لذا بعضی از تربیت شدههای شیعه، وقتی در کنار سفره غذا با بعضی از اهل سنت نشسته بودند و غذا خوردند، گفتند خدایا! تو را شکر و رسول تو را شکر، آنها تعجب کردند و آن شخص تعجب کرد به این عالم شیعی گفت چرا در شکر، شرک ورزیدی؟ چرا گفتی خدایا تو را شکر و رسولت را شکر؟ گفت برای اینکه رسول، مظهر نعمت حق است مظهر غنای حق است، آنگاه این آیهٴ ٧٤ سورهٴ «توبه» را قرائت کرد، فرمود: ﴿إِلاّ أَنْ أَغْناهُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ﴾؛ خدا بینیاز کرد، پیامبرش بینیاز کرد؛ اما ذات اقدس الهی بالاصاله و بالذات است و وجود مبارک رسول خدا مظهر است، مثل اینکه کسی آینهای داشته باشد که این آینه نور آفتاب را منعکس میکند؛ از خود آینه چیزی نیست این نور آفتاب را منعکس میکند، لذا ضمیری هم که بعد ذکر شد ضمیر مفرد است نه تثنیه، فرمود: ﴿إِلاّ أَنْ أَغْناهُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ من فَضله﴾ نه «من فضلهما» که این با توحید هم منافاتی ندارد.
در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را شفیع میداند، وسیله بخشش و آمرزش میداند. در آیهٴ ٦٤ سورهٴ «نساء» میفرماید: ﴿وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاّ لِیُطاعَ بِإِذْنِ اللّهِ وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللّهَ تَوّابًا رَحیمًا﴾؛ اگر اینها گناه کردند، توبه کنند. استغفار کنند و وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم برای اینها استغفار بکند، اینها میبینند خدا رحیم است. در این کریمه، استغفار رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را منشأ پذیرش میداند در دنیا، چه رسد به آخرت و چون بین رسول خدا و عترت طاهره(علیهم السّلام) فرقی نیست آنها هم همین سمت را دارند. خب، پس آنها در دنیا به اذن¬الله شفیعاند، برای اینکه شفاعت بدون اذن خدا نمیشود ﴿مَنْ ذَا الَّذی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاّ بِإِذْنِهِ﴾ و ذات اقدس الهی اینها را در دنیا شفیع معرفی کرد فضلاً عن الآخره، پس اذن شفاعت داده است دیگر. خب، پس در مسائل تکوینی وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مظهر «هو المغنی» است. در بخشایش گناهان و پذیرش توبه، تقریباً مظهر «هو الغفور» است. استغفار پیامبر، همان جلب غفران ذات اقدس الهی است. جلب غفران است بالأخره، با اینکه قرآن کریم این همه آثار را برای وجود مبارک پیغمبر ثابت میکند و از طرفی هم برای فرشتگان آن همه آثار ثابت میکند که اینها مدبرات امرند معذلک به طور کلی وقتی توحید، ظهور میکند، میفرماید کار فقط از خداست نه از ملائکه [و] نه از انبیا و مرسلین: ﴿و مَا النَّصْرُ إِلاّ مِنْ عِنْدِ اللّهِ الْعَزیزِ الْحَکیمِ﴾ این ﴿مَا النَّصْرُ﴾ برای آن است که کسی خیال نکند کاری از مَلَک ساخته است، آن جملهای که بعد میخوانیم ﴿لَیْسَ لَکَ مِنَ اْلأَمْرِ شَیْءٌ﴾ برای آن است که کسی خیال نکند از انسان کاری ساخته است از پیغمبر کاری ساخته است و ـ معاذالله ـ حرفی را درباره وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بزند که بعضی از افراطیین مسیحیین درباره عیسی(سلام الله علیه) گفتند که در جواب آمد ﴿لا تَغْلُوا فی دینِکُمْ﴾ و نگویید عیسیبنالله است نگویید ثالث ثلاثه است و مانند آن. بنابراین اینها یعنی مدبرات امر و انسانهای کامل، با اینکه قرآن برای آنها شفاعت ثابت میکند، مظهریت فیض ثابت میکند واسطه در فیضهای تکوینی و تشریعیاند این مقام را ثابت میکند، برای ملائکه تدبیر امور را ثابت میکند؛ اما وقتی که آن توحید تام ظهور میکند، میفرماید اینها همه مأموران الهیاند. خب، البته حق هم همین است، فرمود: ﴿مَا النَّصْرُ إِلاّ مِنْ عِنْدِ اللّهِ الْعَزیزِ الْحَکیمِ﴾ این درباره فرشتههاست که کسی خیال نکند حالا این فرشتههایی که مسوماند و مُنَزل، اینها جنگ را به پیروزی رساندند، اینطور نیست. لذا در سورهٴ مبارکهٴ «انفال» هم بعد از اینکه فرمود ما فرشتهها را نازل کردیم و دستور دادیم که اینها دلهای مؤمنین را تثبیت کنند ـ آیهٴ دوازده به بعد سورهٴ «انفال» ـ آنگاه دستور دادیم که ﴿فَاضْرِبُوا فَوْقَ اْلأَعْناقِ وَ اضْرِبُوا مِنْهُمْ کُلَّ بَنانٍ﴾ بعد وقتی جمعبندی میکند نتیجهگیری میکند، در آیهٴ هفده میفرماید: ﴿فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لکِنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ﴾ نمیفرماید شما نکشتید فرشتگان کشتند، میفرماید شما نکشتید خدا کشت، معلوم میشود فرشته هم کاری ندارد، نقشی ندارد این، البته
توحید تام است این درست است، چون ﴿کلُّ أَتَوْهُ داخِرینَ﴾.
وجه افتراق توحید با وثنیت
فرق توحید با وثنیت این است که وثنیت حق شفاعت را ثابت میکند برای الهه خود بالاستقلال و به نحو تفویض، اسلام شفاعت را ثابت میکند به نحو عدم استقلال با اذن اولاً و آن آلهه دروغین را اصلاً شفیع نمیداند ثانیاً، یک اختلاف اساسی در جوهره شفاعت هست که شفاعت چیست. یک اختلاف اساسی دیگر در این است که شفعا چه کسانیاند، اختلاف وثنیت با توحید در این دو مسئله اساسی است. آنها که میگویند: ﴿ما نَعْبُدُهُمْ إِلاّ لِیُقَرِّبُونا إِلَی اللّهِ زُلْفی﴾ یا میگویند: ﴿هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللّهِ﴾ تنها خطایشان در مصداق نیست [مصداق] آنها شفاعت را با تفویض همراه میدانند، لذا سمت ربوبیت برای شفعایشان قائلاند، این کار را بالاستقلال برای شفعای خود میدانند. اسلام و توحید میفرماید که غیر ذات اقدس الهی احدی مستقل نیست، اگر شفاعت هست به اذن حق هست نه به نحو تفویض، اختلاف جوهری دوم آن است که شفعا مشخصاند، فرشتگاناند، انبیایند، ائمه(علیهم السّلام) هستند و مانند آن، آن آلهه دروغین اصلاً شفیع نیستند.
تبیین مدارج چندگانه شفاعت
پرسش:...
پاسخ: شفاعت تقریباً پنج درجه دارد، نازلترین درجهاش تخفیف عذاب جهنمیهاست در جهنم که مشمول شفاعتاند و درکاتشان تخفیف پیدا میکند، عالیترین درجه شفاعت، شفاعتی است که نصیب انبیا و مرسلین میشود و به برکت اهل¬بیت(علیهم السّلام) آن آخرین درجه است که پنجمین درجه به شمار میآید، سه درجه این وسط هست، عدهای مشمول شفاعت میشوند از جهنم بیرون میآیند اعرافی میشوند، عدهای هم از اعراف وارد بهشت میشوند، عدهای هم در بهشت ترفیع پیدا میکنند، برای شفاعت پنج درجه هست که نازلترینش تخفیف درکات است و عالیترینش ترفیع درجات و بینهما هم متوسطات، ولی این تفاوت یک تفاوت جوهری است که اصلاً آن آلهه دروغین حق شفاعت ندارند، چون ﴿وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ﴾ اینکه خودش سوخته میشود، دیگر شفیع نیست؛ اما فرشتگان و امثالذلک معبود بتپرستان نبودند، برای اینکه در قیامت، فرشتهها میگویند اینها ما را نمیپرستیدند شیطان را میپرستیدند و مانند آن. خب، در قرآن کریم با اینکه برای فرشتگان و برای انسانهای کامل، شفاعت ثابت میکند و اینها را مظهر فیض ذات اقدس الهی میداند؛ اما معذلک میفرماید شما بالاصاله کاری از شما ساخته نیست.
به اکمال رسیدن امور به دست خدا، با وجود مظهر فیض بودن فرشتگان
پرسش:...
پاسخ:آن یکی از دو جواب است که مرحوم محقق قمی در قوانین و بعد دیگران هم اشاره کردهاند، در بعضی از روایات هم هست که احیاناً به آن استشهاد شده است که اگر ﴿إِنَّکُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ﴾ چرا عیسای مسیح مثلاً اینچنین باشد، با اینکه او معبود است، جواب دادند که در قرآن فرمود ﴿انکم و ما تعبدون﴾ نفرمود: «انکم و من تعبدون» . این یک جواب ابتدایی است وگرنه حالا جای سؤال این است که اگر عابد و معبود کلاهما فی¬النار خب، حالا این آیه، ذویالعقول را شامل نمیشود، اگر معبود مثل عابد در جهنم است چه فرق میکند که آن معبود ذوی¬العقول باشد، نظیر فرعون یا غیر ذویالعقول باشد، نظیر فلز و چوب که ﴿تَعْبُدُونَ ما تَنْحِتُونَ﴾ . جواب اصلیاش این است که معبود آنها شیطان است، شیطان دستور داد که این کار را انجام بدهید، فرشتگان در قیامت میگویند آنها ما را عبادت نکردند ﴿بَلْ کانُوا یَعْبُدُونَ الْجِنَّ أَکْثَرُهُمْ بِهِمْ مُؤْمِنُونَ﴾ اینها ما را عبادت نکردند که، برای اینکه اینها حرف شیطان را گوش دادند، شیطان به اینها گفت به آن سمت رو کنید آنها را عبادت کنید، اینها حرف شیطان را اطاعت کردند در حقیقت «من اصغی الی ناطق فقد عبده» است. خب، در این کریمه هم مسئله استقلال را از فرشتهها گرفت هم استقلال را از وجود مبارک رسول خدا، لذا در سورهٴ «انفال» فرمود: ﴿فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لکِنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ﴾ نه «فلم تقتلوهم و لکن الملائکه قتلتهم» اینطور نیست شما نکشتید، بلکه ملائکه کشت، شما نکشتید ملائکه هم نکشت، بلکه خدا کشت.
پرسش:...
پاسخ: تکوینی است دیگر، در آنجا مسئله تشریع اصلاً نیست، چون نظام شریعت در دنیاست در آخرت دیگر بازده عمل است «إِنَّ الْیَوْمَ عَمَلٌ وَ لاَ حِسَابَ وَ غَداً حِسَابٌ وَ لاَ عَمَلَ» .
پرسش:...
پاسخ: در دنیا، قراردادی هم است، تکوینی هم است البته؛ خب پس اینکه فرمود: ﴿مَا النَّصْرُ إِلاّ مِنْ عِنْدِ اللّهِ الْعَزیزِ الْحَکیمِ﴾ زمینه است برای تبیین آن توحید تام، چه اینکه در آیه بعد هم به رسول خدا فرمود: ﴿لَیْسَ لَکَ مِنَ اْلأَمْرِ شَیْءٌ﴾ حالا.
تبیین اهداف مثبت و منفی نصرت الهی
مطلب دیگر آن است که این نصر الهی یک هدف مثبت دارد به سود مؤمنین یک هدف منفی دارد علیه کافران. اصل نزول نصر به عنایت الهی است، سودش به مؤمنین برمیگردد زیانش به کافرین، در این وسط هیچ کسی نقش ندارد مگر ذات اقدس الهی؛ هم فرشتگان مأموران الهیاند هم وجود مبارک رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مأمور الهی است. اما اینکه سود آن امداد به مؤمنین برمیگردد، برای اینکه فرمود: ﴿وَ ما جَعَلَهُ اللّهُ إِلاّ بُشْری لَکُمْ وَ لِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُکُمْ بِهِ﴾ اما زیانش به کافران برمیگردد، فرمود: ﴿لِیَقْطَعَ طَرَفًا مِنَ الَّذینَ کَفَرُوا أَوْ یَکْبِتَهُمْ فَیَنْقَلِبُوا خائِبینَ ٭ لَیْسَ لَکَ مِنَ اْلأَمْرِ شَیْءٌ﴾ این ﴿لَیْسَ لَکَ﴾ مثل واسطة العقد است که در وسط این بخش قرار گرفت که خوب بتابد؛ در اول ذکر نشد یا در آخر ذکر نشد، در بحبوحه بیان اهداف، دفعتاً به پیغمبر خطاب میکند که کار به دست تو نیست تا کسی ـ معاذالله ـ درباره پیامبر همان حرفی که مسیحیین مفرط درباره وجود مبارک عیسی(سلام الله علیه) گفتند همان حرف را نگویند، دفعتاً جمله معترضه آورد، فرمود: ﴿لَیْسَ لَکَ مِنَ اْلأَمْرِ شَیْءٌ﴾ یعنی کار به دست تو نیست. البته تو باید تبلیغ بکنی، حالا چه کسی شکست میخورد، چه موقع شکست میخورد چه کسی توبه میکند، چه موقع معذب میشود همه اینها اموریند به عنایت الهی.
خب، اهدافی که به عنوان زیان کافران ذکر میشود چند تاست: یکی اینکه ﴿لِیَقْطَعَ طَرَفًا مِنَ الَّذینَ کَفَرُوا﴾ این نصرتهای غیبی یا برای آن است که گوشهای از سپاهیان اینها را ریشه¬کن کند. یک وقت است که مصلحت الهی اقتضا میکند که کل نظامی را ریشه¬کن کند، این همان است که فرمود: ﴿فَقُطِعَ دابِرُ الْقَوْمِ الَّذینَ ظَلَمُوا وَ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ﴾ که این یک آیه است «دابر» یعنی اصل، آنجا کل ریشه را قطع میکند. یک وقت است که قطع کلی نیست، قطع بعض است. قطع بعض را با ﴿لِیَقْطَعَ طَرَفًا مِنَ الَّذینَ کَفَرُوا﴾ بیان میکند. طرف یعنی یک قسمت، این قسمت در وسط هم هست در آخر هم هست ولی چون اولین باری که انسان پیروز میشود همان قسمتی را که در طرف است شکست میدهد نه آن قسمتی که در وسط قرار گرفته است، لذا فرمود: ﴿لِیَقْطَعَ طَرَفًا مِنَ الَّذینَ کَفَرُوا﴾ یعنی آن قطعهای که در پایان قرار دارند، در گوشهها قرار دارند، چون در هنگام حمله اول آنها آسیب میبینند، نظیر جریان بدر که ﴿قاتِلُوا الَّذینَ یَلُونَکُمْ مِنَ الْکُفّارِ﴾ ؛ اگر خواستید بجنگید با کسانی که نزدیک شما هستند اول با اینها بجنگید این مسئله را صاف کنید، بعد به نقاط دوردست برسید.
پرسش:...
پاسخ: نه در جایگاه است، همانهایی شما نزدیک بودید آنها دور بودند ﴿لَوْ تَواعَدْتُمْ لاَخْتَلَفْتُمْ فِی الْمیعادِ﴾ ؛ اگر نقشه جنگ و صحنه پیکار به دست شما بود، شما سعی میکردید جا را عوض کنید، همانهایی هم که در یک جای مناسب قرار دارند آنها هم بعضیها به لشگر اسلام نزدیکترند بعضی دورتر، اینها که نزدیکترند زودتر شکست میخورند خب ﴿لِیَقْطَعَ طَرَفًا مِنَ الَّذینَ کَفَرُوا﴾ گفتند در جریان جنگ بدر است ﴿أَوْ یَکْبِتَهُمْ فَیَنْقَلِبُوا خائِبینَ﴾ یا اینها را خزی و رسوایی میدهد که اینها آیسانه و ناامید برگردند، نظیر جنگ احزاب که کشتهای ندادند؛ اما خائب بودند یعنی امیدشان به یأس مبدل شد، ناامید شدند و برگشتند ﴿لِیَقْطَعَ طَرَفًا مِنَ الَّذینَ کَفَرُوا أَوْ یَکْبِتَهُمْ فَیَنْقَلِبُوا خائِبینَ ٭ لَیْسَ لَکَ مِنَ اْلأَمْرِ شَیْءٌ﴾ که این در وسط، مثل واسطة¬العقد میتابد ﴿أَوْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ أَوْ یُعَذِّبَهُمْ فَإِنَّهُمْ ظالِمُونَ﴾ یا برای آن است که زمینه توبه اینها را فراهم بکند؛ خدا به اینها لطف بکند که این توبه الهی است بر عبد که «یتوب علی العبد» است که توبه اول به شمار میآید تا بندگان توبه کنند و خداوند توبه اینها را بعداً بپذیرد که توبه عبد، متخلل است به دو توبه الهی ﴿أَوْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ أَوْ یُعَذِّبَهُمْ﴾ اگر آنها اهل توبه نبودند ﴿فَإِنَّهُمْ ظالِمُونَ﴾ چون اهل توبه نیستند و لایق لطف الهی نیستند، مشمول عذاب الهیاند. پس اهدافی که علیه اینهاست قطع بعض است، ناامید کردن و رسوا کردن است یا تعذیب است.
علت با هم ذکر کردن مسئله توبه و عذاب الهی در قرآن کریم
اما چون قهر الهی با مهر آمیخته است، جلالش با جمال آمیخته است، مسئله توبه که جمال الهی است با تعذیب که قهر الهی است کنار هم ذکر شده، فرمود: ﴿أَوْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ أَوْ یُعَذِّبَهُمْ﴾ که بعضیها اسلام را میپذیرند، بعضیها نمیپذیرند ﴿فَإِنَّهُمْ ظالِمُونَ﴾ و برای بیان اینکه چرا ﴿لَیْسَ لَکَ مِنَ اْلأَمْرِ﴾ و چرا ﴿مَا النَّصْرُ إِلاّ مِنْ عِنْدِ اللّهِ الْعَزیزِ الْحَکیمِ﴾ برهان را در مسئله اقامه میکند و میفرمایند: ﴿وَ لِلّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی اْلأَرْضِ﴾ کل نظام هستی مِلک و مُلک خداست، آنگاه اگر کسی را میبخشد یا کسی را عذاب میکند در مِلک و مُلک خود تصرف میکند ﴿وَ لِلّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی اْلأَرْضِ یَغْفِرُ لِمَنْ یَشاءُ وَ یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ﴾ اما برای اینکه «سبقت رحمته غضبه» در عین حال، نفرمود «و الله غفور و منتقم»، بلکه فرمود: ﴿وَ اللّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ﴾ نشانههای غفران و رحمت را در پایان آیه ذکر فرمود، با اینکه سیاق، سیاق تعذیب است اولاً و اگر تعذیب، با لطف همراه شد مناسب این بود که در ذیل آیه هم غفران الهی ذکر بشود و هم انتقام الهی ثانیاً؛ اما معذلک فقط به رحمت و مغفرت اکتفا کرد، فرمود: ﴿وَ اللّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ﴾.
«و الحمد لله رب العالمین»
منحصر بودن امدادهای غیبی به خدای سبحان
تبیین اهداف چندگانه امدادهای غیبی
به اکمال رسیدن امور به دست خدا؛ با وجود مظهر فیض بودن فرشتگان
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللّهُ بِبَدْرٍ وَ أَنْتُمْ أَذِلَّةٌ فَاتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ ﴿123﴾ إِذْ تَقُولُ لِلْمُؤْمِنینَ أَ لَنْ یَکْفِیَکُمْ أَنْ یُمِدَّکُمْ رَبُّکُمْ بِثَلاثَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِکَةِ مُنْزَلین ﴿124﴾ بَلی إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا وَ یَأْتُوکُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هذا یُمْدِدْکُمْ رَبُّکُمْ بِخَمْسَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِکَةِ مُسَوِّمینَ ﴿125﴾ وَ ما جَعَلَهُ اللّهُ إِلاّ بُشْری لَکُمْ وَ لِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُکُمْ بِهِ وَ مَا النَّصْرُ إِلاّ مِنْ عِنْدِ اللّهِ الْعَزیزِ الْحَکیمِ ﴿126﴾ لِیَقْطَعَ طَرَفًا مِنَ الَّذینَ کَفَرُوا أَوْ یَکْبِتَهُمْ فَیَنْقَلِبُوا خائِبینَ ﴿127﴾ لَیْسَ لَکَ مِنَ اْلامْرِ شَیْءٌ أَوْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ أَوْ یُعَذِّبَهُمْ فَإِنَّهُمْ ظالِمُونَ ﴿128﴾ وَ لِلّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی اْلأَرْضِ یَغْفِرُ لِمَنْ یَشاءُ وَ یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ وَ اللّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ ﴿129﴾
علت ذکر حرف «لن» در آیه ﴿أَلَن یَکْفِیَکُم﴾ بر تأکید نفی
در جریان احد، قضیه بدر را هم گوشزد میفرماید، میفرماید خدایی که در بدر شما را یاری کرد میتواند شما را در سایر نبردها هم پیروز کند ولی امداد الهی بر اساس مصلحتی است که خودش بخواهد و شرط امدادپذیری هم صبر و تقوای شماست؛ اگر صابر و متقی بودید و دشمن شما هم به سرعت از راه رسید، شما را از راه غیب مدد میکند. اینکه فرمود: ﴿أَ لَنْ یَکْفِیَکُمْ﴾ نفرمود «الا یکفیکم»، فرمود: ﴿أَ لَنْ یَکْفِیَکُمْ﴾ برای اینکه مورد به قدری مهم بود که آنها خود را ذلیل میپنداشتند، کم بودند، دشمنها بیشتر بودند، مسلح بودند، متمکن بودند، اینها ناتوان بودند، فقیر بودند و عاجز. در اینگونه از موارد، چون خود را خیلی ضعیف، حساب آورده بودند محکوم به شکست میکردند، لذا ذات اقدس الهی تعبیر «لن» کرد که «لن» برای تأکید نفی است نه برای تأبید نفی. فرمود آیا کافی نیست؟ یعنی شما به قدری ضعیف هستید که هرگز خیال کفایت نمیکنید، فرمود: ﴿بلی﴾؛ کافی هست. سرّ اینکه «لن» آمد «لا» ذکر نفرمود، گفتند این ﴿أَ لَنْ یَکْفِیَکُمْ أَنْ یُمِدَّکُمْ رَبُّکُمْ بِثَلاثَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِکَةِ مُنْزَلینَ ٭ بَلی﴾ یعنی «یکفیکم»؛ نه تنها همان مقدار ﴿بَلی إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا﴾ این دو شرط ﴿وَ یَأْتُوکُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هذا﴾ این سه شرط، که اگر دشمنان شما سریعاً از این راه شتابان برسند، خداوند شما را به پنج هزار فرشته نشاندار مدد میکند: ﴿یُمْدِدْکُمْ رَبُّکُمْ بِخَمْسَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِکَةِ مُسَوِّمینَ﴾ آنها که «مسوََّمین» خواندند یعنی «سومه الله»؛ اما این قرائت معروف که مسوِّم است یعنی «سوّموا انفسهم او خیولهم بعلامات». مسئله مسوم در ﴿الْخَیْلِ الْمُسَوَّمَةِ﴾ در همین سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» گذشت که ﴿زُیِّنَ لِلنّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنینَ وَ الْقَناطیرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ وَ الْخَیْلِ الْمُسَوَّمَةِ﴾ معنای مسوم و خیل مسوم آنجا گذشت یعنی نشاندار، آنگاه فرمود اینکه فرشتگان نازل میشوند و یاری میکنند کار، گرچه از فرشته صادق است.
منحصر بودن امدادهای غیبی به خدا به خاطر حفظ اصالت توحید افعالی
پرسش:...
پاسخ: نشانهها در بعضی از نقلها آمده است که اینها به عمامههای سفید معمم بودند و خیولشان را هم به علامتهای پارچههای زرد و مانند آن نشاندار کردند، که نشانه یک سلحشور جنگی است خلاصه، که دشمن بهراسد. در اینجا که فرمود کمک از ناحیه خداست به آن مسئله اساسی توحید و توحید افعالی اشاره میکند. در بحثهای قبل ملاحظه فرمودید مخصوصاً در مسئله عزت که ذات اقدس الهی در یک قسمت از قرآن، عزت را برای خود و پیامبر و مؤمنین میداند ، در قسمت دیگر نظیر سورهٴ «نساء» عزت را منحصراً از آن ذات اقدس الهی میداند ، در مسئله شفاعت هم این چنین است برای عده زیادی از انبیا و اولیا شفاعت ثابت میکند، بعد میفرماید ﴿لِّلَّهِ الشَّفَاعَةُ جَمِیعًا﴾ در مسئله قوه هم برای عدهای قوه ثابت میکند ﴿یا یَحْیی خُذِ الْکِتابَ بِقُوَّةٍ﴾ است یا ﴿خُذُوا ما آتَیْناکُمْ بِقُوَّةٍ﴾ یا ﴿أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ﴾ است؛ اما ﴿أَنَّ الْقُوَّةَ لِلّهِ جَمیعًا﴾ . این تعبیرات در نوع فضایل و کمالات هست؛ در عین حال که برای غیر خدا ثابت میکند، در جای دیگر منحصراً مخصوص خدای سبحان میداند و اینها معارض هم نیستند، زیرا آنجا که منحصراً برای خداست یعنی بالاصاله بالاستقلال بالذات و مانند آن، آنجا که برای غیر خدا هم ثابت میکند یعنی ذات اقدس الهی بر اساس لطف و عنایتش به فلان گروه هم میدهد، عزت را به پیامبر و مؤمنین میدهد، شفاعت را به اذن خود برای ملائکه و انبیا و معصومین(علیهم السّلام) مقرر میدارد و مانند آن.
مسئله نصر هم اینچنین است، در مسئله نصر که در ﴿إِلاّ بِحَبْلٍ مِنَ اللّهِ وَ حَبْلٍ مِنَ النّاسِ﴾ گذشت آنجا گاهی نصرت را به امدادهای غیبی و همچنین به مردم عادی نسبت میدهد، میفرماید که ﴿حَسْبُکَ اللّهُ وَ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ﴾ یعنی خدا و مؤمنین برای تو کافی هستند؛ اما بر اساس ﴿أَ لَیْسَ اللّهُ بِکافٍ عَبْدَهُ﴾ که تنها هستی و کافی خداست، در بخشهای دیگر میفرماید اگر مؤمنین تو را کمک میکنند آنها هم سپاه و ستاد خدایند، خداوند آنها را وادار کرده که به کمک تو بشتابند: ﴿هُوَ الَّذی أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنینَ﴾ پس اینچنین نیست که در مقابل خدا کسی قرار بگیرد، بگوییم خدا و مردم، بلکه مردم، مأموران الهیاند و ذات اقدس الهی مردم را به حمایت پیامبرش وادار میکند. مسئله نصرت هم اینچنین است، گرچه فرشتگان یاوران دینیاند، خداوند فرشتگان را برای نصرت دین نازل کرده است و به وسیله وجود مبارک رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) این امدادهای غیبی، نصیب مسلمین شده است؛ اما برای حفظ آن اصالت توحید میفرماید این کمکها از ناحیه خداست و غیر خدا نقشی ندارد.
تبیین اهداف چندگانه امدادهای غیبی
هدف این کمکها هم چند چیز است که آن چند چیز را بازگو میکند: اولاً هدف را ذکر میکند، میفرماید: ﴿وَ ما جَعَلَهُ اللّهُ إِلاّ بُشْری لَکُمْ﴾ که در سورهٴ «انفال» هم به همین مضمون آمده، این ﴿وَ ما جَعَلَهُ﴾ یعنی «و ما جعله الامداد» اینکه فرمود: ﴿یُمْدِدْکُمْ رَبُّکُمْ﴾ ضمیر «جعله» این ضمیر مفعول به آن امداد که مصدر «یمد» است برمیگردد، گرچه مرجع ضمیر بالصراحه در قبل ذکر نشد؛ اما وقتی فعلی قبلاً ذکر شده باشد مصدر او ضمناً مذکور است؛ میشود ضمیر را به آن مصدر مذکور ارجاع داد، نظیر ﴿اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوی﴾ که گفتند ﴿هو﴾ به آن عدل برمیگردد یا ﴿وَ لا تَأْکُلُوا مِمّا لَمْ یُذْکَرِ اسْمُ اللّهِ عَلَیْهِ وَ إِنَّهُ لَفِسْقٌ﴾ این ﴿إِنَّهُ﴾ به آن «اکل» برمیگردد ﴿لا تَأْکُلُوا مِمّا لَمْ یُذْکَرِ اسْمُ اللّهِ عَلَیْهِ وَ إِنَّهُ﴾ یعنی اکل چیزی که بدون نام خدا ذبح شد فسق است. در اینگونه از موارد، ضمیر به همان مصدر فعلی که فعل مذکور است و ضمیر مذکور نیست برمیگردد. اینجا گفتند: ﴿وَ ما جَعَلَهُ اللّهُ﴾ ضمیر به امداد برمیگردد یعنی ﴿وَ ما جَعَلَهُ اللّهُ إِلاّ بُشْری لَکُمْ وَ لِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُکُمْ بِهِ﴾ آمدن فرشتهها یک هدف مقدمی دارد و یک هدف نهایی. هدف مقدمی همین نشاط شماست، بشارت شماست و هدف اصلی آرامش قلب شماست، لذا این کلمه «لام» روی آن هدف اصلی درآمده، نفرمود «و ما جعله الله الا لتستبشروا وَ لِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُکُمْ» فرمود: ﴿إِلاّ بُشْری لَکُمْ وَ لِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُکُمْ﴾ این تعبیر که کلمه «لام» روی آن هدف اصلی درمیآید، مشابهاش گفتند در سورهٴ مبارکهٴ «نحل» هم هست. در اوایل سورهٴ «نحل» آیهٴ هشت اینچنین است که ﴿وَ الْخَیْلَ وَ الْبِغالَ وَ الْحَمیرَ لِتَرْکَبُوها وَ زینَةً﴾ نفرمود «للرکوب و الزینه»، نفرمود «لترکبوا و لتتزینوا» [بلکه] فرمود: ﴿لِتَرْکَبُوها وَ زینَةً﴾ که هدف اصلی رکوب است، زینت هم یک هدف ضمنی است. در اینگونه از موارد، این «لام» روی آن هدف اصلی وارد میشود، در سورهٴ مبارکهٴ «انفال» هم همین¬طور بود؛ آیهٴ ده سورهٴ «انفال» ﴿وَ ما جَعَلَهُ اللّهُ إِلاّ بُشْری وَ لِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُکُمْ﴾.
اما اینکه فرمود: ﴿وَ مَا النَّصْرُ إِلاّ مِنْ عِنْدِ اللّهِ العَزیزٌ الحَکیمٌ﴾ که در سورهٴ «انفال» هم هست ﴿وَ مَا النَّصْرُ إِلاّ مِنْ عِنْدِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ عَزیزٌ حَکیمٌ﴾ این برای بیان همان مسئله توحید تام است. در اینجا یعنی در جریان بدر و مانند آن، وجود مبارک رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقش مؤثری داشت در نزول امدادهای غیبی و فرشتههای الهی هم سهم مؤثری داشتند در پیروزی؛ اما در عین حال که فرشتگان مدبرات امرند و در عین حال که وجود مبارک انسان کامل، مسجود مدبرات امر است؛ اما معذلک اینها مظاهر نصر الهیاند، آن نصرت بالاصاله از آن ذات اقدس الهی است. فرمود: ﴿وَ مَا النَّصْرُ إِلاّ مِنْ عِنْدِ اللّهِ العَزیزٌ الحَکیمٌ﴾ اینچنین نیست که حالا شما ملائکه را منشأ نصر بدانید یا وجود مبارک رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را منشأ نصر بدانید، کارهای فراوانی در نظام، به عهده انسان کامل و به عهده فرشتهها هست؛ اما به اذن من الله است. درباره وجود مبارک رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در سورهٴ «توبه» فرمود منشأ بینیازی و توانگری عدهای، عنایت الهی و عنایت رسول خداست. آیهٴ ٧٤ سورهٴ «توبه» این است که ﴿وَ ما نَقَمُوا إِلاّ أَنْ أَغْناهُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ﴾؛ فرمود این دشمنان دین، انتقام نگرفتند مگر اینکه خداوند اینها را بینیاز کرد و رسول خدا اینها را بی¬نیاز کرد: ﴿إِلاّ أَنْ أَغْناهُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ﴾ که اینجا إغنا، هم به الله اسناد پیدا کرد هم به رسول الله. إغنا به بینیاز کردن، از اوصاف فعلی حق تعالی است که فرمود ﴿أَغْنَی وَأَقْنَی﴾ همان ﴿أَضْحَکَ وَأَبْکَی﴾ خدایی است که ﴿یُحْیِیْ وَیُمِیتُ﴾ همان خدایی که ﴿أَضْحَکَ وَأَبْکَی﴾ همان خداوند ﴿أَغْنی وَ أَقْنی ٭ و اَنَّه هُوَ ربُّ الشِّعری﴾ خب، اوست که قنیه میدهد، سرمایه میدهد اوست که غنا میدهد توانگری میدهد، چه اینکه اوست که ضحک و بکا عطا میکند. این اغنا از اوصاف فعلی حق است. صفت فعل، مظهر طلب میکند، همان¬طوری که محیی ذات اقدس الهی است و اسرافیل(سلام الله علیه) مظهر اوست ممیت، صفت فعل حق است [و] عزرائیل(علیه السّلام) مظهر اوست مغنی هم وصف فعلی حق است و وجود مبارک رسول خدا مظهر اوست، لذا بعضی از تربیت شدههای شیعه، وقتی در کنار سفره غذا با بعضی از اهل سنت نشسته بودند و غذا خوردند، گفتند خدایا! تو را شکر و رسول تو را شکر، آنها تعجب کردند و آن شخص تعجب کرد به این عالم شیعی گفت چرا در شکر، شرک ورزیدی؟ چرا گفتی خدایا تو را شکر و رسولت را شکر؟ گفت برای اینکه رسول، مظهر نعمت حق است مظهر غنای حق است، آنگاه این آیهٴ ٧٤ سورهٴ «توبه» را قرائت کرد، فرمود: ﴿إِلاّ أَنْ أَغْناهُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ﴾؛ خدا بینیاز کرد، پیامبرش بینیاز کرد؛ اما ذات اقدس الهی بالاصاله و بالذات است و وجود مبارک رسول خدا مظهر است، مثل اینکه کسی آینهای داشته باشد که این آینه نور آفتاب را منعکس میکند؛ از خود آینه چیزی نیست این نور آفتاب را منعکس میکند، لذا ضمیری هم که بعد ذکر شد ضمیر مفرد است نه تثنیه، فرمود: ﴿إِلاّ أَنْ أَغْناهُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ من فَضله﴾ نه «من فضلهما» که این با توحید هم منافاتی ندارد.
در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را شفیع میداند، وسیله بخشش و آمرزش میداند. در آیهٴ ٦٤ سورهٴ «نساء» میفرماید: ﴿وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاّ لِیُطاعَ بِإِذْنِ اللّهِ وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللّهَ تَوّابًا رَحیمًا﴾؛ اگر اینها گناه کردند، توبه کنند. استغفار کنند و وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم برای اینها استغفار بکند، اینها میبینند خدا رحیم است. در این کریمه، استغفار رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را منشأ پذیرش میداند در دنیا، چه رسد به آخرت و چون بین رسول خدا و عترت طاهره(علیهم السّلام) فرقی نیست آنها هم همین سمت را دارند. خب، پس آنها در دنیا به اذن¬الله شفیعاند، برای اینکه شفاعت بدون اذن خدا نمیشود ﴿مَنْ ذَا الَّذی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاّ بِإِذْنِهِ﴾ و ذات اقدس الهی اینها را در دنیا شفیع معرفی کرد فضلاً عن الآخره، پس اذن شفاعت داده است دیگر. خب، پس در مسائل تکوینی وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مظهر «هو المغنی» است. در بخشایش گناهان و پذیرش توبه، تقریباً مظهر «هو الغفور» است. استغفار پیامبر، همان جلب غفران ذات اقدس الهی است. جلب غفران است بالأخره، با اینکه قرآن کریم این همه آثار را برای وجود مبارک پیغمبر ثابت میکند و از طرفی هم برای فرشتگان آن همه آثار ثابت میکند که اینها مدبرات امرند معذلک به طور کلی وقتی توحید، ظهور میکند، میفرماید کار فقط از خداست نه از ملائکه [و] نه از انبیا و مرسلین: ﴿و مَا النَّصْرُ إِلاّ مِنْ عِنْدِ اللّهِ الْعَزیزِ الْحَکیمِ﴾ این ﴿مَا النَّصْرُ﴾ برای آن است که کسی خیال نکند کاری از مَلَک ساخته است، آن جملهای که بعد میخوانیم ﴿لَیْسَ لَکَ مِنَ اْلأَمْرِ شَیْءٌ﴾ برای آن است که کسی خیال نکند از انسان کاری ساخته است از پیغمبر کاری ساخته است و ـ معاذالله ـ حرفی را درباره وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بزند که بعضی از افراطیین مسیحیین درباره عیسی(سلام الله علیه) گفتند که در جواب آمد ﴿لا تَغْلُوا فی دینِکُمْ﴾ و نگویید عیسیبنالله است نگویید ثالث ثلاثه است و مانند آن. بنابراین اینها یعنی مدبرات امر و انسانهای کامل، با اینکه قرآن برای آنها شفاعت ثابت میکند، مظهریت فیض ثابت میکند واسطه در فیضهای تکوینی و تشریعیاند این مقام را ثابت میکند، برای ملائکه تدبیر امور را ثابت میکند؛ اما وقتی که آن توحید تام ظهور میکند، میفرماید اینها همه مأموران الهیاند. خب، البته حق هم همین است، فرمود: ﴿مَا النَّصْرُ إِلاّ مِنْ عِنْدِ اللّهِ الْعَزیزِ الْحَکیمِ﴾ این درباره فرشتههاست که کسی خیال نکند حالا این فرشتههایی که مسوماند و مُنَزل، اینها جنگ را به پیروزی رساندند، اینطور نیست. لذا در سورهٴ مبارکهٴ «انفال» هم بعد از اینکه فرمود ما فرشتهها را نازل کردیم و دستور دادیم که اینها دلهای مؤمنین را تثبیت کنند ـ آیهٴ دوازده به بعد سورهٴ «انفال» ـ آنگاه دستور دادیم که ﴿فَاضْرِبُوا فَوْقَ اْلأَعْناقِ وَ اضْرِبُوا مِنْهُمْ کُلَّ بَنانٍ﴾ بعد وقتی جمعبندی میکند نتیجهگیری میکند، در آیهٴ هفده میفرماید: ﴿فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لکِنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ﴾ نمیفرماید شما نکشتید فرشتگان کشتند، میفرماید شما نکشتید خدا کشت، معلوم میشود فرشته هم کاری ندارد، نقشی ندارد این، البته
توحید تام است این درست است، چون ﴿کلُّ أَتَوْهُ داخِرینَ﴾.
وجه افتراق توحید با وثنیت
فرق توحید با وثنیت این است که وثنیت حق شفاعت را ثابت میکند برای الهه خود بالاستقلال و به نحو تفویض، اسلام شفاعت را ثابت میکند به نحو عدم استقلال با اذن اولاً و آن آلهه دروغین را اصلاً شفیع نمیداند ثانیاً، یک اختلاف اساسی در جوهره شفاعت هست که شفاعت چیست. یک اختلاف اساسی دیگر در این است که شفعا چه کسانیاند، اختلاف وثنیت با توحید در این دو مسئله اساسی است. آنها که میگویند: ﴿ما نَعْبُدُهُمْ إِلاّ لِیُقَرِّبُونا إِلَی اللّهِ زُلْفی﴾ یا میگویند: ﴿هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللّهِ﴾ تنها خطایشان در مصداق نیست [مصداق] آنها شفاعت را با تفویض همراه میدانند، لذا سمت ربوبیت برای شفعایشان قائلاند، این کار را بالاستقلال برای شفعای خود میدانند. اسلام و توحید میفرماید که غیر ذات اقدس الهی احدی مستقل نیست، اگر شفاعت هست به اذن حق هست نه به نحو تفویض، اختلاف جوهری دوم آن است که شفعا مشخصاند، فرشتگاناند، انبیایند، ائمه(علیهم السّلام) هستند و مانند آن، آن آلهه دروغین اصلاً شفیع نیستند.
تبیین مدارج چندگانه شفاعت
پرسش:...
پاسخ: شفاعت تقریباً پنج درجه دارد، نازلترین درجهاش تخفیف عذاب جهنمیهاست در جهنم که مشمول شفاعتاند و درکاتشان تخفیف پیدا میکند، عالیترین درجه شفاعت، شفاعتی است که نصیب انبیا و مرسلین میشود و به برکت اهل¬بیت(علیهم السّلام) آن آخرین درجه است که پنجمین درجه به شمار میآید، سه درجه این وسط هست، عدهای مشمول شفاعت میشوند از جهنم بیرون میآیند اعرافی میشوند، عدهای هم از اعراف وارد بهشت میشوند، عدهای هم در بهشت ترفیع پیدا میکنند، برای شفاعت پنج درجه هست که نازلترینش تخفیف درکات است و عالیترینش ترفیع درجات و بینهما هم متوسطات، ولی این تفاوت یک تفاوت جوهری است که اصلاً آن آلهه دروغین حق شفاعت ندارند، چون ﴿وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ﴾ اینکه خودش سوخته میشود، دیگر شفیع نیست؛ اما فرشتگان و امثالذلک معبود بتپرستان نبودند، برای اینکه در قیامت، فرشتهها میگویند اینها ما را نمیپرستیدند شیطان را میپرستیدند و مانند آن. خب، در قرآن کریم با اینکه برای فرشتگان و برای انسانهای کامل، شفاعت ثابت میکند و اینها را مظهر فیض ذات اقدس الهی میداند؛ اما معذلک میفرماید شما بالاصاله کاری از شما ساخته نیست.
به اکمال رسیدن امور به دست خدا، با وجود مظهر فیض بودن فرشتگان
پرسش:...
پاسخ:آن یکی از دو جواب است که مرحوم محقق قمی در قوانین و بعد دیگران هم اشاره کردهاند، در بعضی از روایات هم هست که احیاناً به آن استشهاد شده است که اگر ﴿إِنَّکُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ﴾ چرا عیسای مسیح مثلاً اینچنین باشد، با اینکه او معبود است، جواب دادند که در قرآن فرمود ﴿انکم و ما تعبدون﴾ نفرمود: «انکم و من تعبدون» . این یک جواب ابتدایی است وگرنه حالا جای سؤال این است که اگر عابد و معبود کلاهما فی¬النار خب، حالا این آیه، ذویالعقول را شامل نمیشود، اگر معبود مثل عابد در جهنم است چه فرق میکند که آن معبود ذوی¬العقول باشد، نظیر فرعون یا غیر ذویالعقول باشد، نظیر فلز و چوب که ﴿تَعْبُدُونَ ما تَنْحِتُونَ﴾ . جواب اصلیاش این است که معبود آنها شیطان است، شیطان دستور داد که این کار را انجام بدهید، فرشتگان در قیامت میگویند آنها ما را عبادت نکردند ﴿بَلْ کانُوا یَعْبُدُونَ الْجِنَّ أَکْثَرُهُمْ بِهِمْ مُؤْمِنُونَ﴾ اینها ما را عبادت نکردند که، برای اینکه اینها حرف شیطان را گوش دادند، شیطان به اینها گفت به آن سمت رو کنید آنها را عبادت کنید، اینها حرف شیطان را اطاعت کردند در حقیقت «من اصغی الی ناطق فقد عبده» است. خب، در این کریمه هم مسئله استقلال را از فرشتهها گرفت هم استقلال را از وجود مبارک رسول خدا، لذا در سورهٴ «انفال» فرمود: ﴿فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لکِنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ﴾ نه «فلم تقتلوهم و لکن الملائکه قتلتهم» اینطور نیست شما نکشتید، بلکه ملائکه کشت، شما نکشتید ملائکه هم نکشت، بلکه خدا کشت.
پرسش:...
پاسخ: تکوینی است دیگر، در آنجا مسئله تشریع اصلاً نیست، چون نظام شریعت در دنیاست در آخرت دیگر بازده عمل است «إِنَّ الْیَوْمَ عَمَلٌ وَ لاَ حِسَابَ وَ غَداً حِسَابٌ وَ لاَ عَمَلَ» .
پرسش:...
پاسخ: در دنیا، قراردادی هم است، تکوینی هم است البته؛ خب پس اینکه فرمود: ﴿مَا النَّصْرُ إِلاّ مِنْ عِنْدِ اللّهِ الْعَزیزِ الْحَکیمِ﴾ زمینه است برای تبیین آن توحید تام، چه اینکه در آیه بعد هم به رسول خدا فرمود: ﴿لَیْسَ لَکَ مِنَ اْلأَمْرِ شَیْءٌ﴾ حالا.
تبیین اهداف مثبت و منفی نصرت الهی
مطلب دیگر آن است که این نصر الهی یک هدف مثبت دارد به سود مؤمنین یک هدف منفی دارد علیه کافران. اصل نزول نصر به عنایت الهی است، سودش به مؤمنین برمیگردد زیانش به کافرین، در این وسط هیچ کسی نقش ندارد مگر ذات اقدس الهی؛ هم فرشتگان مأموران الهیاند هم وجود مبارک رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مأمور الهی است. اما اینکه سود آن امداد به مؤمنین برمیگردد، برای اینکه فرمود: ﴿وَ ما جَعَلَهُ اللّهُ إِلاّ بُشْری لَکُمْ وَ لِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُکُمْ بِهِ﴾ اما زیانش به کافران برمیگردد، فرمود: ﴿لِیَقْطَعَ طَرَفًا مِنَ الَّذینَ کَفَرُوا أَوْ یَکْبِتَهُمْ فَیَنْقَلِبُوا خائِبینَ ٭ لَیْسَ لَکَ مِنَ اْلأَمْرِ شَیْءٌ﴾ این ﴿لَیْسَ لَکَ﴾ مثل واسطة العقد است که در وسط این بخش قرار گرفت که خوب بتابد؛ در اول ذکر نشد یا در آخر ذکر نشد، در بحبوحه بیان اهداف، دفعتاً به پیغمبر خطاب میکند که کار به دست تو نیست تا کسی ـ معاذالله ـ درباره پیامبر همان حرفی که مسیحیین مفرط درباره وجود مبارک عیسی(سلام الله علیه) گفتند همان حرف را نگویند، دفعتاً جمله معترضه آورد، فرمود: ﴿لَیْسَ لَکَ مِنَ اْلأَمْرِ شَیْءٌ﴾ یعنی کار به دست تو نیست. البته تو باید تبلیغ بکنی، حالا چه کسی شکست میخورد، چه موقع شکست میخورد چه کسی توبه میکند، چه موقع معذب میشود همه اینها اموریند به عنایت الهی.
خب، اهدافی که به عنوان زیان کافران ذکر میشود چند تاست: یکی اینکه ﴿لِیَقْطَعَ طَرَفًا مِنَ الَّذینَ کَفَرُوا﴾ این نصرتهای غیبی یا برای آن است که گوشهای از سپاهیان اینها را ریشه¬کن کند. یک وقت است که مصلحت الهی اقتضا میکند که کل نظامی را ریشه¬کن کند، این همان است که فرمود: ﴿فَقُطِعَ دابِرُ الْقَوْمِ الَّذینَ ظَلَمُوا وَ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ﴾ که این یک آیه است «دابر» یعنی اصل، آنجا کل ریشه را قطع میکند. یک وقت است که قطع کلی نیست، قطع بعض است. قطع بعض را با ﴿لِیَقْطَعَ طَرَفًا مِنَ الَّذینَ کَفَرُوا﴾ بیان میکند. طرف یعنی یک قسمت، این قسمت در وسط هم هست در آخر هم هست ولی چون اولین باری که انسان پیروز میشود همان قسمتی را که در طرف است شکست میدهد نه آن قسمتی که در وسط قرار گرفته است، لذا فرمود: ﴿لِیَقْطَعَ طَرَفًا مِنَ الَّذینَ کَفَرُوا﴾ یعنی آن قطعهای که در پایان قرار دارند، در گوشهها قرار دارند، چون در هنگام حمله اول آنها آسیب میبینند، نظیر جریان بدر که ﴿قاتِلُوا الَّذینَ یَلُونَکُمْ مِنَ الْکُفّارِ﴾ ؛ اگر خواستید بجنگید با کسانی که نزدیک شما هستند اول با اینها بجنگید این مسئله را صاف کنید، بعد به نقاط دوردست برسید.
پرسش:...
پاسخ: نه در جایگاه است، همانهایی شما نزدیک بودید آنها دور بودند ﴿لَوْ تَواعَدْتُمْ لاَخْتَلَفْتُمْ فِی الْمیعادِ﴾ ؛ اگر نقشه جنگ و صحنه پیکار به دست شما بود، شما سعی میکردید جا را عوض کنید، همانهایی هم که در یک جای مناسب قرار دارند آنها هم بعضیها به لشگر اسلام نزدیکترند بعضی دورتر، اینها که نزدیکترند زودتر شکست میخورند خب ﴿لِیَقْطَعَ طَرَفًا مِنَ الَّذینَ کَفَرُوا﴾ گفتند در جریان جنگ بدر است ﴿أَوْ یَکْبِتَهُمْ فَیَنْقَلِبُوا خائِبینَ﴾ یا اینها را خزی و رسوایی میدهد که اینها آیسانه و ناامید برگردند، نظیر جنگ احزاب که کشتهای ندادند؛ اما خائب بودند یعنی امیدشان به یأس مبدل شد، ناامید شدند و برگشتند ﴿لِیَقْطَعَ طَرَفًا مِنَ الَّذینَ کَفَرُوا أَوْ یَکْبِتَهُمْ فَیَنْقَلِبُوا خائِبینَ ٭ لَیْسَ لَکَ مِنَ اْلأَمْرِ شَیْءٌ﴾ که این در وسط، مثل واسطة¬العقد میتابد ﴿أَوْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ أَوْ یُعَذِّبَهُمْ فَإِنَّهُمْ ظالِمُونَ﴾ یا برای آن است که زمینه توبه اینها را فراهم بکند؛ خدا به اینها لطف بکند که این توبه الهی است بر عبد که «یتوب علی العبد» است که توبه اول به شمار میآید تا بندگان توبه کنند و خداوند توبه اینها را بعداً بپذیرد که توبه عبد، متخلل است به دو توبه الهی ﴿أَوْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ أَوْ یُعَذِّبَهُمْ﴾ اگر آنها اهل توبه نبودند ﴿فَإِنَّهُمْ ظالِمُونَ﴾ چون اهل توبه نیستند و لایق لطف الهی نیستند، مشمول عذاب الهیاند. پس اهدافی که علیه اینهاست قطع بعض است، ناامید کردن و رسوا کردن است یا تعذیب است.
علت با هم ذکر کردن مسئله توبه و عذاب الهی در قرآن کریم
اما چون قهر الهی با مهر آمیخته است، جلالش با جمال آمیخته است، مسئله توبه که جمال الهی است با تعذیب که قهر الهی است کنار هم ذکر شده، فرمود: ﴿أَوْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ أَوْ یُعَذِّبَهُمْ﴾ که بعضیها اسلام را میپذیرند، بعضیها نمیپذیرند ﴿فَإِنَّهُمْ ظالِمُونَ﴾ و برای بیان اینکه چرا ﴿لَیْسَ لَکَ مِنَ اْلأَمْرِ﴾ و چرا ﴿مَا النَّصْرُ إِلاّ مِنْ عِنْدِ اللّهِ الْعَزیزِ الْحَکیمِ﴾ برهان را در مسئله اقامه میکند و میفرمایند: ﴿وَ لِلّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی اْلأَرْضِ﴾ کل نظام هستی مِلک و مُلک خداست، آنگاه اگر کسی را میبخشد یا کسی را عذاب میکند در مِلک و مُلک خود تصرف میکند ﴿وَ لِلّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی اْلأَرْضِ یَغْفِرُ لِمَنْ یَشاءُ وَ یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ﴾ اما برای اینکه «سبقت رحمته غضبه» در عین حال، نفرمود «و الله غفور و منتقم»، بلکه فرمود: ﴿وَ اللّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ﴾ نشانههای غفران و رحمت را در پایان آیه ذکر فرمود، با اینکه سیاق، سیاق تعذیب است اولاً و اگر تعذیب، با لطف همراه شد مناسب این بود که در ذیل آیه هم غفران الهی ذکر بشود و هم انتقام الهی ثانیاً؛ اما معذلک فقط به رحمت و مغفرت اکتفا کرد، فرمود: ﴿وَ اللّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ﴾.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است