- 277
- 1000
- 1000
- 1000
تقویت اخلاق توحیدی در انسان، جلسه چهلم
سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین سید احمد فقیهی با موضوع «تقویت اخلاق توحیدی در انسان»، جلسه چهلم، سال 1402
وَذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیْهِ فَنَادَىٰ فِی الظُّلُمَاتِ أَنْ لَا إِلَٰهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ
و (یاد آر حال) ذو النون (یعنی یونس) را هنگامی که (از میان قوم خود) غضبناک بیرون رفت و چنین پنداشت که ما هرگز او را در مضیقه و سختی نمیافکنیم (تا آنکه به ظلمات دریا و شکم ماهی در شب تار گرفتار شد) آن گاه در آن ظلمتها فریاد کرد که خدایی به جز ذات یکتای تو نیست، تو (از شریک و هر عیب و آلایش) پاک و منزهی و من از ستمکاران بودم (که بر نفس خود ستم کردم).
داستان حضرت یونس یکی دو سه بار با تفاوت هایی نقل شده است. حضرت یونس وقتی که غضب کرده بود رفت. برخی مفسرین می گویند از دست مردم به خاطر عدم پذیرش دعوت او ناراحت شد و رفت و برخی مفسرین دیگر می گویند از دست خدا ناراحت شد.
خب یونس از آن منطقه رفت و سوار کشتی و شکم نهنگ. اینها تدبیرهای خداوندی است. جریان های این عالم قدم به قدم تدبیر الهی است. ماهی رفت ته دریا. حضرت یونس چشم خود را باز کرد و دید عجب. تو شکم ماهی و آن هم ته دریا. دست آدم به کجا می رسد. به هیچ کجا. البته آن وقتی که آدم روی زمین هم هست، دستش بدون اراده الهی به هیچ کجا نمی رسد. انسان این بیچارگی خود را یک جاهایی احساس می کند و یک جاهایی احساس نمی کند. گاهی خیالات را انسان بر می دارد. به جوانی، به زور و بازو، به علمش، به عنوانش، به قدرتش. انسان به هیچ کجا بند نیست. حضرت یونس دید که دیگر هیچ راهی نیست الا درگاه الهی. انسان به اینجا که برسد، حالا یک یا الله قشنگ می گوید.
وَذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیْهِ فَنَادَىٰ فِی الظُّلُمَاتِ أَنْ لَا إِلَٰهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ
و (یاد آر حال) ذو النون (یعنی یونس) را هنگامی که (از میان قوم خود) غضبناک بیرون رفت و چنین پنداشت که ما هرگز او را در مضیقه و سختی نمیافکنیم (تا آنکه به ظلمات دریا و شکم ماهی در شب تار گرفتار شد) آن گاه در آن ظلمتها فریاد کرد که خدایی به جز ذات یکتای تو نیست، تو (از شریک و هر عیب و آلایش) پاک و منزهی و من از ستمکاران بودم (که بر نفس خود ستم کردم).
داستان حضرت یونس یکی دو سه بار با تفاوت هایی نقل شده است. حضرت یونس وقتی که غضب کرده بود رفت. برخی مفسرین می گویند از دست مردم به خاطر عدم پذیرش دعوت او ناراحت شد و رفت و برخی مفسرین دیگر می گویند از دست خدا ناراحت شد.
خب یونس از آن منطقه رفت و سوار کشتی و شکم نهنگ. اینها تدبیرهای خداوندی است. جریان های این عالم قدم به قدم تدبیر الهی است. ماهی رفت ته دریا. حضرت یونس چشم خود را باز کرد و دید عجب. تو شکم ماهی و آن هم ته دریا. دست آدم به کجا می رسد. به هیچ کجا. البته آن وقتی که آدم روی زمین هم هست، دستش بدون اراده الهی به هیچ کجا نمی رسد. انسان این بیچارگی خود را یک جاهایی احساس می کند و یک جاهایی احساس نمی کند. گاهی خیالات را انسان بر می دارد. به جوانی، به زور و بازو، به علمش، به عنوانش، به قدرتش. انسان به هیچ کجا بند نیست. حضرت یونس دید که دیگر هیچ راهی نیست الا درگاه الهی. انسان به اینجا که برسد، حالا یک یا الله قشنگ می گوید.
تاکنون نظری ثبت نشده است