- 267
- 1000
- 1000
- 1000
اضطرار به رسول و خلیفه الله در زمین
سخنرانی آیت الله سید محمدمهدی میرباقری با موضوع «اضطرار به رسول و خلیفه الله در زمین»، سال 1400
«إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغى * أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى ». خدای متعال در آغاز بعثت، جبرئیل را در سیمای واقعی خودش نازل می کند و بعد هم از طرف خدای متعال به حضرت مأموریت دادند و امر شد که «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذی خَلَقَ * خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ * اقْرَأْ وَ رَبُّکَ الْأَکْرَمُ * الَّذی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ * عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ یَعْلَمْ» شما برای این امت بخوانید و با این قرائت پیامبر است که باب وحی به روی ما هم گشوده می شود و ما از آن وحی که به نبی اکرم شده، به اندازه خودمان بهرهمند می شویم. ولی در همان آغاز خدای متعال به حضرت موانع راه را هم گوشزد کردند که موانع راه چیست.
یکی این است «إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغى * أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى » آن انسانی که خودش را مستغنی از شما و از وحی شما و از این قرائت شما می داند، در مقابل شما طغیان می کند و بعد مانع مأموریت شما و مانع مأموریت اوصیاء شما می شود «أَ رَأَیْتَ الَّذی یَنْهى * عَبْداً إِذا صَلَّى » وقتی عبد ما می خواهد در عالم اقامه صلات کند، او راه اقامه این صلات را می بندد و نهی می کند. طبیعت این استغناء، طغیان است. اگر آدم خودش را از هدایتی که پیامبر گرامی اسلام می آورند و آن نوری که با نبی اکرم نازل شده مستغنی دید، طبیعی است که طغیان می کند و در مقابل برنامه نبی اکرم یک برنامه دیگری در عالم به پا می کند.
همه انسان ها اگر به استغنای از حضرت رسیدند و احساس کردند که نیازمند به قرائت و هدایت این رسول نیستند، در مقابل برنامه او که همان برنامه خداست طغیان می کنند. اما شاید باطن این آیه ناظر به سقیفه باشد، «إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغى * أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى » کما این که در آن آیه دیگر هم صحبت از امانت ولایت شده «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَها» می فرماید یک انسانی است که «حَمَلَهَا الْإِنْسانُ إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولا». برای این آیه معانی مختلفی آمده و منافات هم با یکدیگر ندارد. قرآن ذو وجوه است و همه آن وجوه می تواند درست باشد.
یک معنایی که در بعضی روایات از معصومین علیهم السلام نقل شده این است که انسان در این آیه به اولی تفسیر شده است. این ولایتی را که جز امیرالمؤمنین نمی تواند بارش را بردارد و به منزل برساند، او شانه زیر این بار داد و مدعی شد، «إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولا». این ولایتی که همه سماوات و ارض و کوه ها ابا کردند که این بار را بردارند و توانش را نداشتند و معترف بودند که نمی توانند این بار را بردارند و یک شانه توانمند دیگری می خواهد، او شانه زیر این بار داد و کار را به همین جایی رساند که می بینید. در آغاز بعثت که حضرت مأمور می شوند، به ایشان خبر می دهند که یک جریانی قرار است در مقابل شما شکل بگیرد و این جریان خودش را مستغنی و بی نیاز از شما می بیند و لذا در مقابل شما طغیان می کند.
وقتی عبد ما می خواهد در عالم اقامه صلات کند، اینها نمی گذارند و نمی خواهند عالم مسجد بشود و نمی خواهند عالم با عبادت معصوم نورانی بشود. «حَتَّى تَکُونَ أَعْمَالِی وَ أَوْرَادِی کُلُّهَا وِرْداً وَاحِداً وَ حَالِی فِی خِدْمَتِکَ سَرْمَدا»، اگر واقعا ولایت امیرالمؤمنین جاری بشود، همین اتفاق خواهد افتاد. لذا در عصر ظهور همین اتفاق می افتد و همه بازار و منزل و خوابگاه انسان هم مسجد می شود و تمام لحظات انسان اعم از تجارت و زندگی و تحصیل و خانه داری اش، عبادت و بندگی و حضور و قرب می شود. اصلا ما برای همین خلق شدیم. ما نیامدیم هفده رکعت نماز بخوانیم و بقیه اش را به خودمان مشغول باشیم. این هفده رکعت نماز باید محور زندگی ما باشد. «الصَّلَاةُ عَمُودُ الدِّین » یعنی همین. یعنی انسان باید یک خیمه ای به پا کند که تمام زندگی و خواب و خوراکش در این خیمه باشد و عمود این خیمه باید صلات باشد. اگر این طور شد دیگر بازار انسان هم مسجد می شود.
آن جریانی که مقابل امیرالمؤمنین می ایستد و نمی گذارد این اتفاق بیافتد، این جریانی است که احساس استغنای از وجود مقدس نبی اکرم می کند؛ نه این که بگوید ما به پیامبر احتیاج داریم، ولی احتیاج به امیرالمؤمنین نداریم. این روایت را فریقین نقل کردند که نبی اکرم به امیرالمؤمنین فرمودند: «وَ مَنْ کَفَرَ بِکَ فَقَدْ کَفَرَ بِی » کسی که به تو کفر بورزد به من هم ایمان نیاورده است؛ نه اینکه من را قبول دارد و می گوید پیامبر آمد و دیگر احتیاجی به امام نداریم. «حسبنا کتاب الله» را کسی می گوید که در واقع احساس استغنای از رسالت نبی اکرم و حتی از همین کتاب می کند.
«إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغى * أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى ». خدای متعال در آغاز بعثت، جبرئیل را در سیمای واقعی خودش نازل می کند و بعد هم از طرف خدای متعال به حضرت مأموریت دادند و امر شد که «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذی خَلَقَ * خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ * اقْرَأْ وَ رَبُّکَ الْأَکْرَمُ * الَّذی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ * عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ یَعْلَمْ» شما برای این امت بخوانید و با این قرائت پیامبر است که باب وحی به روی ما هم گشوده می شود و ما از آن وحی که به نبی اکرم شده، به اندازه خودمان بهرهمند می شویم. ولی در همان آغاز خدای متعال به حضرت موانع راه را هم گوشزد کردند که موانع راه چیست.
یکی این است «إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغى * أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى » آن انسانی که خودش را مستغنی از شما و از وحی شما و از این قرائت شما می داند، در مقابل شما طغیان می کند و بعد مانع مأموریت شما و مانع مأموریت اوصیاء شما می شود «أَ رَأَیْتَ الَّذی یَنْهى * عَبْداً إِذا صَلَّى » وقتی عبد ما می خواهد در عالم اقامه صلات کند، او راه اقامه این صلات را می بندد و نهی می کند. طبیعت این استغناء، طغیان است. اگر آدم خودش را از هدایتی که پیامبر گرامی اسلام می آورند و آن نوری که با نبی اکرم نازل شده مستغنی دید، طبیعی است که طغیان می کند و در مقابل برنامه نبی اکرم یک برنامه دیگری در عالم به پا می کند.
همه انسان ها اگر به استغنای از حضرت رسیدند و احساس کردند که نیازمند به قرائت و هدایت این رسول نیستند، در مقابل برنامه او که همان برنامه خداست طغیان می کنند. اما شاید باطن این آیه ناظر به سقیفه باشد، «إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغى * أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى » کما این که در آن آیه دیگر هم صحبت از امانت ولایت شده «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَها» می فرماید یک انسانی است که «حَمَلَهَا الْإِنْسانُ إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولا». برای این آیه معانی مختلفی آمده و منافات هم با یکدیگر ندارد. قرآن ذو وجوه است و همه آن وجوه می تواند درست باشد.
یک معنایی که در بعضی روایات از معصومین علیهم السلام نقل شده این است که انسان در این آیه به اولی تفسیر شده است. این ولایتی را که جز امیرالمؤمنین نمی تواند بارش را بردارد و به منزل برساند، او شانه زیر این بار داد و مدعی شد، «إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولا». این ولایتی که همه سماوات و ارض و کوه ها ابا کردند که این بار را بردارند و توانش را نداشتند و معترف بودند که نمی توانند این بار را بردارند و یک شانه توانمند دیگری می خواهد، او شانه زیر این بار داد و کار را به همین جایی رساند که می بینید. در آغاز بعثت که حضرت مأمور می شوند، به ایشان خبر می دهند که یک جریانی قرار است در مقابل شما شکل بگیرد و این جریان خودش را مستغنی و بی نیاز از شما می بیند و لذا در مقابل شما طغیان می کند.
وقتی عبد ما می خواهد در عالم اقامه صلات کند، اینها نمی گذارند و نمی خواهند عالم مسجد بشود و نمی خواهند عالم با عبادت معصوم نورانی بشود. «حَتَّى تَکُونَ أَعْمَالِی وَ أَوْرَادِی کُلُّهَا وِرْداً وَاحِداً وَ حَالِی فِی خِدْمَتِکَ سَرْمَدا»، اگر واقعا ولایت امیرالمؤمنین جاری بشود، همین اتفاق خواهد افتاد. لذا در عصر ظهور همین اتفاق می افتد و همه بازار و منزل و خوابگاه انسان هم مسجد می شود و تمام لحظات انسان اعم از تجارت و زندگی و تحصیل و خانه داری اش، عبادت و بندگی و حضور و قرب می شود. اصلا ما برای همین خلق شدیم. ما نیامدیم هفده رکعت نماز بخوانیم و بقیه اش را به خودمان مشغول باشیم. این هفده رکعت نماز باید محور زندگی ما باشد. «الصَّلَاةُ عَمُودُ الدِّین » یعنی همین. یعنی انسان باید یک خیمه ای به پا کند که تمام زندگی و خواب و خوراکش در این خیمه باشد و عمود این خیمه باید صلات باشد. اگر این طور شد دیگر بازار انسان هم مسجد می شود.
آن جریانی که مقابل امیرالمؤمنین می ایستد و نمی گذارد این اتفاق بیافتد، این جریانی است که احساس استغنای از وجود مقدس نبی اکرم می کند؛ نه این که بگوید ما به پیامبر احتیاج داریم، ولی احتیاج به امیرالمؤمنین نداریم. این روایت را فریقین نقل کردند که نبی اکرم به امیرالمؤمنین فرمودند: «وَ مَنْ کَفَرَ بِکَ فَقَدْ کَفَرَ بِی » کسی که به تو کفر بورزد به من هم ایمان نیاورده است؛ نه اینکه من را قبول دارد و می گوید پیامبر آمد و دیگر احتیاجی به امام نداریم. «حسبنا کتاب الله» را کسی می گوید که در واقع احساس استغنای از رسالت نبی اکرم و حتی از همین کتاب می کند.
تاکنون نظری ثبت نشده است