- 294
- 1000
- 1000
- 1000
لذت مناجات(شرح مناجات خمس عشر)، جلسه بیست و سوم
سخنرانی آیت الله محمدتقی مصباح یزدی با موضوع «لذت مناجات»، جلسه بیست و سوم، سال 1386
هر کسی به حسب مرتبهی معرفت خودش در پیشگاه الهی قصور و تقصیری برای خودش قائل است که باید از آن استغفار کند. حتی حضرات معصومینعلیهمالسلام استغفار میکردند، در قرآن کریم هم به پیامبر اکرم؛ _صلی الله وعلیه وآله_ دستور میدهد: «فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَ اسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ کانَ تَوَّاباً». روایت معروفی هم از پیامبر اکرم؛ _صلی الله وعلیه وآله_ هست که من روزی هفتاد مرتبه استغفار میکنم1. میدانیم انبیاء و ائمهعلیهمالسلام همه شان معصوم بودند و حتی دلایل روشنی داریم که آنها مرتکب مکروهات و مشتبهات هم نمیشدند. بعضی گفتهاند از معصومینعلیهمالسلام ترک اولی هم سر نمیزد. به هر حال آنچه مورد اجماع است عصمت از گناه است، یعنی آن چیزی که در شریعت حرام است. اما این منافات ندارد که برای خودشان گناهی در مرتبهی خودشان قائل باشند. زندگی در این عالم طبیعت یک لوازمی دارد، که هیچ انسانی از آن در امان نیست. تمام مسائلی که لازمهی زندگی حیوانی این عالم است مثل خوردن، آشامیدن و تبعاتش، برای هر انسانی هست و اولیاء خدا از اینکه همین لوازم زندگی مادی را انجام میدهند در پیشگاه الهی خجالت میکشند بلکه توجه به غیر خدا را برای خودشان گناه قائلاند. البته بحث ما در مقام توضیح این مطلب نیست اما شاید سؤال شود که چطور و برای چه امام معصوم در مناجات این صحبتها را میکرد؟ آنها یک معنا و مراتب دیگری از معرفت داشتند که لوازم خودش را داشته که اگر بخواهیم به آنها بپردازیم از اصل بحث خودمان خارج میشویم.
حال در ابتدای این مناجات اشاراتی بود به اینکه هر چند من در برابر تقصیرها و گناهانی که مرتکب شدهام مستحق عقوبت هستم، اما در برابرش، رحمتهای الهی و بشارتهایی که داده شده جبران آن قصورهاست. همچنین لحن کلام در بخش اول مناجات این بود که در مقابل عوامل خوفانگیز، و چیزهایی که آدم را متوجه عذاب الهی میکند، انسان به صفاتی که جبران آنها را میکند متوسل بشود که نه تنها تعادل و توازنی برقرار میکند، بلکه امید انسان به آمرزش گناهان و نیل به رحمت الهی را بیشتر میکند تا رغبت حاصل شود. وقتی انسان از این پیچ و خمهای خوف و رجا خارج شد، افق روشنی جلویش باز میشود کانّه فضای بی پایانی را میبیند که از دور روشنیهای عظیمی از آن تلألؤ دارد. آن وقت به خاطر همین انواری که از خدا برای او جلوه میکند، به خداوند، میگوید: خدایا میخواهم به برکت این انوار و این تجلیات تو، به خودت نائل شوم. «فی الْقُرْبی مِنْکَ، وَالتَّمَتُّعِ بِالنَّظَرِ إلَیْکَ». این یک آرزوی بلند و متعالی است اما یک وقت به خود میآید که درست است من این آرزو را کردم اما با این وضع و حال من تناسب ندارد. پس چه کار کنم؟ باز دستش را به پیشگاه الهی دراز میکند و چیزهایی درخواست میکند که مناسب با حالش باشد تا کم کم لیاقت تحقق آرزویش را پیدا کند؛ در این مقام میگوید خدایا من منتظر هستم تا نسیمهای رحمت تو وزیدن بگیرد تا در اثر این نسیمها آلودگیهای من پاک شود و کم کم آماده شوم برای اینکه رحمت بیشتری را دریافت کنم. در این حال از گناهان خودم و از آنچه موجب عذاب میشود فرار میکنم اما به سوی خودت؛ «هارِبٌ مِنْکَ إلَیْکَ». و بالاخره رسیدیم به اینجا که «إلهی اسْتَشْفَعْتُ بِکَ إلَیْکَ»؛ خدایا من خودت را پیش خودت شفیع قرار میدهم.
هر کسی به حسب مرتبهی معرفت خودش در پیشگاه الهی قصور و تقصیری برای خودش قائل است که باید از آن استغفار کند. حتی حضرات معصومینعلیهمالسلام استغفار میکردند، در قرآن کریم هم به پیامبر اکرم؛ _صلی الله وعلیه وآله_ دستور میدهد: «فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَ اسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ کانَ تَوَّاباً». روایت معروفی هم از پیامبر اکرم؛ _صلی الله وعلیه وآله_ هست که من روزی هفتاد مرتبه استغفار میکنم1. میدانیم انبیاء و ائمهعلیهمالسلام همه شان معصوم بودند و حتی دلایل روشنی داریم که آنها مرتکب مکروهات و مشتبهات هم نمیشدند. بعضی گفتهاند از معصومینعلیهمالسلام ترک اولی هم سر نمیزد. به هر حال آنچه مورد اجماع است عصمت از گناه است، یعنی آن چیزی که در شریعت حرام است. اما این منافات ندارد که برای خودشان گناهی در مرتبهی خودشان قائل باشند. زندگی در این عالم طبیعت یک لوازمی دارد، که هیچ انسانی از آن در امان نیست. تمام مسائلی که لازمهی زندگی حیوانی این عالم است مثل خوردن، آشامیدن و تبعاتش، برای هر انسانی هست و اولیاء خدا از اینکه همین لوازم زندگی مادی را انجام میدهند در پیشگاه الهی خجالت میکشند بلکه توجه به غیر خدا را برای خودشان گناه قائلاند. البته بحث ما در مقام توضیح این مطلب نیست اما شاید سؤال شود که چطور و برای چه امام معصوم در مناجات این صحبتها را میکرد؟ آنها یک معنا و مراتب دیگری از معرفت داشتند که لوازم خودش را داشته که اگر بخواهیم به آنها بپردازیم از اصل بحث خودمان خارج میشویم.
حال در ابتدای این مناجات اشاراتی بود به اینکه هر چند من در برابر تقصیرها و گناهانی که مرتکب شدهام مستحق عقوبت هستم، اما در برابرش، رحمتهای الهی و بشارتهایی که داده شده جبران آن قصورهاست. همچنین لحن کلام در بخش اول مناجات این بود که در مقابل عوامل خوفانگیز، و چیزهایی که آدم را متوجه عذاب الهی میکند، انسان به صفاتی که جبران آنها را میکند متوسل بشود که نه تنها تعادل و توازنی برقرار میکند، بلکه امید انسان به آمرزش گناهان و نیل به رحمت الهی را بیشتر میکند تا رغبت حاصل شود. وقتی انسان از این پیچ و خمهای خوف و رجا خارج شد، افق روشنی جلویش باز میشود کانّه فضای بی پایانی را میبیند که از دور روشنیهای عظیمی از آن تلألؤ دارد. آن وقت به خاطر همین انواری که از خدا برای او جلوه میکند، به خداوند، میگوید: خدایا میخواهم به برکت این انوار و این تجلیات تو، به خودت نائل شوم. «فی الْقُرْبی مِنْکَ، وَالتَّمَتُّعِ بِالنَّظَرِ إلَیْکَ». این یک آرزوی بلند و متعالی است اما یک وقت به خود میآید که درست است من این آرزو را کردم اما با این وضع و حال من تناسب ندارد. پس چه کار کنم؟ باز دستش را به پیشگاه الهی دراز میکند و چیزهایی درخواست میکند که مناسب با حالش باشد تا کم کم لیاقت تحقق آرزویش را پیدا کند؛ در این مقام میگوید خدایا من منتظر هستم تا نسیمهای رحمت تو وزیدن بگیرد تا در اثر این نسیمها آلودگیهای من پاک شود و کم کم آماده شوم برای اینکه رحمت بیشتری را دریافت کنم. در این حال از گناهان خودم و از آنچه موجب عذاب میشود فرار میکنم اما به سوی خودت؛ «هارِبٌ مِنْکَ إلَیْکَ». و بالاخره رسیدیم به اینجا که «إلهی اسْتَشْفَعْتُ بِکَ إلَیْکَ»؛ خدایا من خودت را پیش خودت شفیع قرار میدهم.
تاکنون نظری ثبت نشده است