display result search
منو
تفسیر آیات 16 تا 20 سوره انبیاء

تفسیر آیات 16 تا 20 سوره انبیاء

  • 1 تعداد قطعات
  • 31 دقیقه مدت قطعه
  • 22 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 16 تا 20 سوره انبیاء"

روش قرآن در تبیین اوصاف کمال نظام آفرینش
تبیین سنت الهی در نابودی باطل
عدم راهیابی لغو ،لعب و لهو در اولیای الهی

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ مَا خَلَقْنَا السَّماءَ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا لاَعِبِینَ ﴿16﴾ لَوْ أَرَدْنَا أَن نَتَّخِذَ لَهواً لَاتَّخَذْنَاهُ مِن لَدُنَّا إِن کُنَّا فَاعِلِینَ ﴿17﴾ بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَی الْبَاطِلِ فَیَدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ وَلَکُمُ الْوَیْلُ مِمَّا تَصِفُونَ ﴿18﴾ وَلَهُ مَن فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَنْ عِندَهُ لاَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ وَلاَ یَسْتَحْسِرُونَ ﴿19﴾ یُسَبِّحُونَ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ لاَ یَفْتُرُونَ ﴿20﴾

روش قرآن در تبیین اوصاف کمال نظام آفرینش
دربارهٴ خلقت عالَم بیان ذات اقدس الهی گاهی به صورت سلبِ صفات نقص، گاهی به صورت اثبات اوصاف کمال ذکر می‌کند، گاهی می‌فرماید در کارِ خدا لعو، لعب، عبث، باطل و مانند آن راه ندارد، گاهی می‌فرماید کار خدا بر معیار حق و لزوم عبادت بندگان و معرفت بندگان است گاهی می‌فرماید: یا ﴿لَوْ أَرَدْنَا أَن نَتَّخِذَ لَهواً لَاتَّخَذْنَاهُ﴾ یا ﴿أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاکُمْ عَبَثاً﴾ و مانند آن که اینها برای نفی صفات نقص است لعب و لهو و عبث و بطلان را نفی می‌کند، گاهی می‌فرماید ما آسمان و زمین را با حق خلق کردیم یعنی مصالح ساختمانی آسمان و زمین حقیقت است، گاهی حکمت را ذکر می‌کند نظیر بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «ذاریات» که ﴿وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ﴾ گاهی حکمت را معرفتِ توحیدی می‌داند مثل بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «طلاق» که فرمود: ﴿خَلَقَ سَبْعَ سَماوَاتٍ وَمِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ یَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَیْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلَی کُلِّ شَی‏ءٍ قَدِیرٌ وَأَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحَاطَ بِکُلِّ شَی‏ءٍ عِلْمَاً﴾ یعنی «ما خلقتُ الأرضَ و السماء الاّ لتعلموا» آنجا دارد ﴿مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ﴾ این‌چنین نیست که آنجا ﴿لِیَعْبُدُونِ﴾ به معنای «لیعرفون» یا «لیعلموا» باشد آنجا معنای خودش است اینجا هم معنای خودش است مجموع آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «ذاریات» و آیه پایان‌بخش سورهٴ مبارکهٴ «طلاق» همان عبادت و معرفت است در سورهٴ «ذاریات» فرمود: ﴿مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ﴾ در آیه دوازده سورهٴ «طلاق» فرمود: ﴿اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَماوَاتٍ وَمِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ یَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَیْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا﴾ به چه چیزی عالِم بشوید ﴿أَنَّ اللَّهَ عَلَی کُلِّ شَی‏ءٍ قَدِیرٌ وَأَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحَاطَ بِکُلِّ شَی‏ءٍ عِلْمَاً﴾ خب، پس گاهی اصلِ خلقت را همراه با حقیقت در صورتی که این باء، باء مصاحبه یا ملابسه باشد بیان می‌کند که فرمود ما آسمان و زمین را به حق خلق کردیم و غیر از حق چیز دیگر نیست گاهی هم حکمت را عبادت می‌داند گاهی هم حکمت را معرفت می‌داند که اینها هیچ کدام در صدد حصر نیستند اگر هم حصری از سورهٴ «ذاریات» استفاده می‌شود حصر اضافی است و نه حصر مطلق، نسبت به غیر عبادت هدفی در کار نیست نه غیر از عبادت چیز دیگری به نام معرفت لازم نیست. خب، پس اوصاف ثبوتی و اوصاف سلبی مشخص شد

تبیین سنت الهی در نابودی باطل
بعد می‌فرماید نه تنها کارِ خدا باطل نیست بلکه ذات اقدس الهی با باطل مخالف است حق را با باطل درگیر می‌کند حق دِماغ باطل را در می‌آورد او را مغزکوب می‌کند پس نه تنها کارِ او باطل نیست بلکه کار او ابطالِ باطل هم هست که فرمود هر جا باطل باشد ﴿نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَی الْبَاطِلِ فَیَدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ﴾ پس عبث و لعب و لهو و لغو و باطل نه تنها در حوزهٴ کار خدا نیست بلکه مطرود کار خدا هم هست که دو مسئله، دو مسئله یعنی دو مسئله نه اینکه یعنی خدا لغو نمی‌کند بلکه خدا با لغو می‌جنگد نه اینکه خدا کارِ باطل ندارد بلکه با باطل درگیر می‌شود ﴿بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَی الْبَاطِلِ فَیَدْمَغُهُ﴾ پس اگر جایی لهو باشد، لغو باشد، عبث باشد، باطل باشد کارِ خدا او را از بین می‌برد نه اینکه خدا با او کار ندارد این هم دو مطلب.

عدم راهیابی لغو ،لعب و لهو در اولیای الهی
مطلب سوم آن است که ذات اقدس الهی می‌فرماید من بندگانی را آفریدم که آنها اهل لغو و لهو و عبث نیستند چه رسد به خدای آنها خب، فرشتگانی که فی السماوات هستند یا فوق سماوات‌اند عند الله‌اند اینها ﴿یُسَبِّحُونَ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ لاَ یَفْتُرُونَ﴾ اینها کسانی‌اند که دائماً تسبیح می‌کنند ﴿لاَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ وَلاَ یَسْتَحْسِرُونَ﴾ اگر اینها دائماً در تسبیح‌اند پس لغو و لعب و عبث و بطلان در حرمِ امن فرشته‌ها راه ندارد فکیف به خالق فرشته‌ها، در حرم امن اولیای الهی مثل اهل بیت(علیهم السلام) هم راه ندارد وقتی از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) سؤال می‌کنند اما بعد از شما چه کسی است؟ حضرت آن روز بحبوحهٴ حکومت عباسیها بود شاید در محفل کسی بود که حضرت جرأت نمی‌کرد بالصراحه نام ببرد فرمود کسی که «لا یلهوا و لا یلعب» کسی که اهل بازی نیست نه بازی می‌کند نه مردم را به بازی می‌دهد او امام بعد از من است طولی نکشید کودکی وارد شد این کودک همان امام موسای کاظم(سلام الله علیه) بود وجود مبارک امام هفتم یک بچهٴ چند ساله‌ای بود آن طوری که مرحوم مفید نقل می‌کند برّه‌ای در خدمت وجود مبارک امام کاظم بود این بچّه با این برّه که وارد شد گفت «اسجدی إلی ربّک» دستور سجده داد به این گوسفند، وجود مبارک امام صادق برای اینکه به آن سائل بفهماند که امام بعد از من چه کسی است این کودک را در بغل گرفت فرمود: «بأبی مَن لا یلهوا و لا یلعب» این همان است خب، پس خدایی که امام کاظم و امام صادق می‌آفریند که اهل لهو و لعب نیستند، فرشته‌ها می‌آفریند که اهل لهو و لعب نیستند خودش ـ معاذ الله ـ کارش بی‌هدف است پس چه آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «حجر» آمده چه آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «دخان» یا «جاثیه» آمده چه آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» آمده چه آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «آل‌عمران» از زبان مردان الهی نقل می‌کند چه آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» که محلّ بحث است اینها یا برای نفی باطل است یا برای اثبات حق و برای اعلان بی‌طرفی نیست که خدا کارِ باطل نمی‌کند خیر، خدا باطل را از پا در می‌آورد لهو را، لغو را، عبث را هر کاری که این‌چنین باشد

اعتراف اولیا به حقانیت نظام خلقت و عدم راهیابی باطل در آن
آن مردان الهی هم که در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «آل‌عمران» وصف اینها ذکر شده است که اوّلش این است یعنی آیهٴ 190 ﴿إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلاَفِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ لآیَاتٍ لَأُوْلِی الْأَلْبَابِ﴾ اولواالأباب چه گروهی‌اند؟ ﴿الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللّهَ قِیَاماً وَقُعُوداً وَعَلَی جُنُوبِهِمْ وَیَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ می‌گویند ﴿رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هذَا بَاطِلاً﴾ این نظام باطل نیست پس بنابراین نه از بیرون عاملی هست که در درون این نظام دسیسه کند و باطل را جاسازی کند نه خود خدای سبحان پس باطل در عالم هستی راه ندارد آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «حجر» هم آمده به صورت اثباتی است که عالَم را خدای سبحان با حق آفریده است آیهٴ 85 سورهٴ مبارکهٴ «حجر» این است که ﴿وَمَا خَلَقْنَا السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ﴾ پس گاهی نفی باطل است گاهی اثبات حق است و مانند آن در بخشهایی هم از سورهٴ مبارکهٴ «جاثیه» و مانند آ‌ن هم به همین صورت حق آمده آیهٴ 22 سورهٴ مبارکهٴ «جاثیه» این است که ﴿وَخَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ﴾

هدفمندی نظام خلقت و کمال محض بودن خداوند
خب، مسئله حق بودن این است که هدف دارد بالأخره هم کلّ نظام به مقصد می‌رسد می‌شود قیامت، هم مردمی که در عالم هستند برای هدف خلق شدند که معرفت است و عبادت، اگر این‌چنین هست پس هم مردم هدف ‌دارند هم عالَم هدف دارند ولی ذات اقدس الهی منزّه از هدف داشتن است خدا هدف ندارد چون خودش هدف است هدف داشتن برای خدا نقص است ولی کار او عین هدف‌مندی است این دو مطلب یعنی دو مطلب عمیقِ عقلی شاید دهها بار گفته شده خدا هدف ندارد چون خودش هدف است، هر موجودی کاری را که انجام می‌دهد این کار بین فاعل و هدف واسطه است فاعلی کاری را انجام می‌دهد تا به کمال برسد، اگر خود آن کمال نامتناهی بود خواست کاری انجام بدهد او دیگر برای چیزی انجام نمی‌دهد بلکه چون کمال است کار با اختیار از او صادر می‌شود اختیار آنجا هست، قدرت آنجا هست، اراده آنجا هست، علم و حکمت هست این مبدئی که عین کمال نامتناهی است از آن عالم خیر صادر می‌شود نه اینکه او کاری را انجام می‌‌دهد برای چیزی خب، چون او غنیّ عن العالمین است کار را برای چیزی انجام نمی‌دهد یک، چون حکیم است صدر و ساقهٴ کار او با حکمت و هدف است دو، عالَم برای چه خلق شد؟ للعبادة و المعرفة و کذا و کذا و کذا، انسان برای چه خلق شد؟ للعبادة و المعرفة و کذا و کذا و کذا، خدای برای چه خلق کرد؟ می‌گوییم این سؤالتان جا ندارد.

پرسش:...
پاسخ: همان، خلقِ غایت برای مخلوق است نه غایت برای خالق، خالق ﴿غَنِیٌّ عَنِ الْعَالَمِینَ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «ابراهیم» بحثش گذشت که ﴿إِن تَکْفُرُوا أَنتُمْ وَمَن فِی الأَرْضِ جَمِیعاً فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِیٌّ حَمِیدٌ﴾ اگر همهٴ مردم عالَم کافر بشوند خب بشوند، این‌چنین نیست که خدا به هدف نرسیده باشد او خودش هدف است نه هدف دارد چون ﴿هُوَ الْأَوَّلُ﴾ است مبدأ ندارد، چون «هو الآخر» است هدف ندارد خودش هدف است هر فاعل کاری را برای رسیدن به کمال انجام می‌دهد خود کمال اگر نامتناهی بود خواست کار انجام بدهد دیگر برای چیزی فرض ندارد سؤال فرض ندارد اصلاً نَعَم، چون حکیم است تمام کارهای او منفعت و هدف و غایت و غرض و فایده دارد.

پرسش:...
پاسخ: چیزی به خدا برنمی‌گردد چون غنی است هدف به فاعل برنمی‌گردد به فعل برمی‌گردد چون حکیم است همهٴ کارهای او منفعت دارد، حکمت دارد خلقت آسمان و زمین برای آن است که به دارالقرار برسد یعنی به قیامت برسد که پایان این نظام است خلقت انسانها برای علم است، برای معرفت است که در سورهٴ «ذاریات» و در سورهٴ مبارکهٴ «طلاق» مشخص شد. خب، پس اثبات و نفی به این صورت برمی‌گردد عالَم به حق خلق شده است و بطلان در عالَم راه ندارد و صدر و ذیل هر چیزی با حکمت و غایت و هدفمندی است ولی هدف به مخلوق برمی‌گردد نه به خالق چون ﴿إِنَّ اللّهَ غَنِیٌّ عَنِ الْعَالَمِینَ﴾ ، ﴿غَنِیٌّ حَمِیدٌ﴾ و مانند آن، بعد آن موضوع را هم ذکر کرد که نه تنها خدا منزّه از لهو و لعب است بلکه فرستاده‌های الهی، فرشته‌های الهی آنها منزّه از لهو و لعب و امثال ذلک‌اند.

تبیین آیه ﴿وَلَهُ مَن فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾
مطلب بعدی آن است که فرمود: ﴿وَلَهُ مَن فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ گاهی تعبیر به «مَن» هست تقلیباً، گاهی تعبیر به «ما» است بنا بر اینکه «ما» ذوی‌العقول را هم در بر بگیرد و اگر یک وقت گفته شد که زمین و ما تحتها معنایش این نیست که آن طرف زمین چون آن طرف زمین بین الأرض و السماء است معنایش این است که در زمین، ما می‌گوییم تحت الأرض این چاههای نفتی می‌گوییم تحت الأرض است نه اینکه تحت الأرض است یعنی آن طرف کُرهٴ زمین است آن طرف کُرهٴ زمین اگر هم باشد آن هم بالأخره بین ارض و سماست ما که الآن روی کُرهٴ زمین زندگی می‌کنیم ما این طرف زندگی می‌کنیم یک عدّه آن طرف، اگر بگوییم تحت الأرض یعنی بین الأرض و السماء، اگر بگوییم فوق الأرض یعنی بین الأرض و السماء تحت زمین چیزی نیست مگر اینکه بین آسمان و زمین باشد این هم کُره‌ای است معلّق در فضا مانند کرات دیگر، اگر یک وقت سخن از تحت الأرض است یعنی مثل اینکه ما می‌گوییم مخزن ارض تحت زمین، تحت الأرضی است یا گاز تحت الأرضی است یا فلان آب تحت الأرضی است ﴿أَرَأَیْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُکُمْ غَوْراً﴾ به این معناست خب، وگرنه تحت به معنای آن طرف زمین نیست.

عدم راهیابی ملالت و خستگی در فرشتگان
مطلب بعدی آن است که استکبار مشخص است این الف و سین‌اش هم برای مبالغه است یعنی هیچ کسی این کار را انجام نمی‌دهد در برابر فرمان ذات اقدس الهی اظهار بزرگی نمی‌کند. استحسار که مبالغه است «استحسَر» یعنی خیلی خسته شد ‌«‌یستحسرون» یعنی خیلی خسته می‌شوند خب این ﴿لاَ یَسْتَحْسِرُونَ﴾ که نفی کثرت است معنایش این است که اینها خیلی خسته می‌شوند ولی کم خسته می‌شوند معنایش این است یا نه، اصلاً خسته نمی‌شوند. در اینجا معنایش این است که اینها اصلاً خسته نمی‌شوند به دلیل اینکه در آیهٴ بعد فرمود: ﴿یُسَبِّحُونَ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ لاَ یَفْتُرُونَ﴾ در روایاتی که ذیل این هست ملاحظه فرمودید این چندتا روایت است که در کنزالدقائق جمع کرده حتماً ملاحظه فرمودید ﴿لاَ یَفْتُرُونَ﴾ یعنی تعطیل نمی‌کنند فُتور همان سکون و تعطیلی، فَترت از همین باب است فرمود اینها دائماً در تسبیح‌اند مثل اینکه دربارهٴ گروه خاصّی از اهل ایمان دارد ﴿الَّذِینَ هُمْ عَلَی صَلاَتِهِمْ دَائِمُونَ﴾ خب اگر موجودی دائماً در تسبیح باشد اینکه می‌گوییم شب و روز در تسبیح است کنایه از آن است که مستمرّاً در تسبیح است دیگر ﴿یُسَبِّحُونَ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ﴾ یعنی دائماً، شب و روز که ما می‌گوییم در این کارند یعنی دائماً در این کارند آن جملهٴ ﴿لاَ یَفْتُرُونَ﴾ هم تثبیت و تأیید می‌کند این مطلب را که اینها دائماً در تسبیح‌اند. فتور هم یعنی تعطیلی و سکون و امثال ذلک که می‌گویند ﴿عَلَی فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ﴾ پس اینها دائماً در تسبیح‌اند خب حالا چطور خسته نمی‌شوند و کار دیگر هم ندارند. کار آنها هر چه باشد با تسبیح همراه است چند تعبیر دربارهٴ این استمرار فرشته‌ها در تسبیح آمده در آن اوّلین خطبهٴ نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) در نهج‌البلاغه دارد که اینها اهل سهو نیستند، اهل خواب نیستند، اهل فتور و سکون نیستند دائماً در یاد حقّ‌اند و امثال ذلک خب همان طوری که انسان دائماً نفس می‌کشد و خسته نمی‌شود آن هم دائماً تسبیح می‌کنند و خسته نمی‌شوند. خب، پس خستگی در آنها نیست اصلاً

همانندی ﴿لاَ یَسْتَحْسِرُونَ﴾ با ﴿وَلاَ یِظْلِمُ رَبُّکَ﴾ در دلالت بر نفی
این ﴿لاَ یَسْتَحْسِرُونَ﴾ برای چیست، ﴿لاَ یَسْتَحْسِرُونَ﴾ یعنی خیلی خسته نمی‌شوند «استحسَر» اگر این الف و سین و تاء برای مبالغه است این نفی مبالغه است یعنی خیلی خسته نمی‌شوند با اصلِ خستگی ممکن است بسازد پاسخش این است که بعضی از کارها اگر اثر کند اثرش زیاد است و چون زیاد نیست معلوم می‌شود اصلاً اثر نیست بیان ذلک این است دربارهٴ ذات اقدس الهی در سورهٴ مبارکهٴ «کهف» گذشت که ظلم از اوصاف سلبیه خدای سبحان است که او عدلِ محض است که در سورهٴ مبارکهٴ «کهف» آیهٴ 49 به این صورت گذشت ﴿وَوَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِراً وَلاَ یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَداً﴾ که این نکره هم در سیاق نفی است یعنی احدی را ذات اقدس الهی ستم نمی‌کند و در بخشهای دیگر هم فرمود: ﴿وَإِن کَانَ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ أَتَیْنَا بِهَا وَکَفَی بِنَا حَاسِبِینَ﴾ ما یک ذرّه کاری هم کسی کرده باشد می‌آوریم و اهل حسابیم پس بنابراین خدای سبحان نه به احدی ظلم می‌کند نه به مثقال ذرّه‌ای ظلم می‌کند، اما وقتی که می‌بینید ﴿وَمَا رَبُّکَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبِیدِ﴾ به آنجا رسیدیم این صیغهٴ مبالغه را به کار می‌برد یا صیغهٴ مبالغه است یا صیغهٴ حرفه‌ای است که حرفه و امثال ذلک است خب، خدا ظَلاّم نیست معنایش این است که زیاد ظلم نمی‌کند کم ظلم می‌کند یا نه، اینجا جای ظلاّم است اگر گفتیم خدا ظلاّم نیست معنایش این نیست که کم ظلم می‌کند ـ معاذ الله ـ چون اصل ظلم را در سورهٴ مبارکهٴ «کهف» نهی فرمود ﴿وَلاَ یِظْلِمُ رَبُّکَ أَحَداً﴾ در بخشهایی فرمود: ﴿وَإِن کَانَ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ أَتَیْنَا بِهَا وَکَفَی بِنَا حَاسِبِینَ﴾ ما یک مثقال ذرّه‌ای را از یاد نمی‌بریم پس به اندازهٴ مثقال ذرّه‌ای خدا ظلم نمی‌کند اما در ﴿وَمَا رَبُّکَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبِیدِ﴾ اینجا جای ظلاّم است چرا، برای اینکه سخن از عَبید است اوّلین و آخرین عبید خدای‌اند ذات اقدس الهی اگر بخواهد به هر بنده‌ای از بندگان یک ذرّه ظلم بکند می‌شود ظلاّم اینجا جای ظلاّم است، اینجا جای ظلاّم است ﴿وَمَا رَبُّکَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبِیدِ﴾ اگر عبید در کار نبود احد در کار بود لسان آیه همان لسان سورهٴ مبارکهٴ «کهف» بود که فرمود: ﴿وَلاَ یِظْلِمُ رَبُّکَ أَحَداً﴾ اما وقتی سخن از بندگان و بردگان الهی است به هر کدام ولو یک ذرّه ظلم بکند می‌شود ظلاّم.

عظمت علمی علامه طباطبایی و جایگاه ‌المیزان‌
ألطف از این بیان سیدناالاستاد مرحوم علامه طباطبایی است، مرحوم علامه طباطبایی که حشرش با اولیای الهی باشد این تحوّلی در جهان اسلام ایجاد کرده نه در حوزه‌های علمیه، نه در دانشگاهها، نه خیلی از افراد را به قرآن آشنا کرد نه روش تفسیر قرآن به قرآن را رواج داد بلکه تفکّر عقلی قرآنی را هم ترویج کرد شما کتابهای تفسیری که علمای سنّت بعد از المیزان نوشتند ببینید با کتابهای تفسیری که همین علمای سنّت قبل از المیزان نوشتند آنها بحثهای اجتماعی را داشتند مثل المنار بحثهای سیاسی را داشتند بحثهای اخلاقی را داشتند اما بحثها و تفکّرات عقلی را که جمع بکند آیات خلقت را، نفی بطلان را، نفی لهو و لغو و لعب و عبث و امثال ذلک را به نحوی بطلان را در یک طرف، اثبات حقّانیّت، عبادت، معرفت، ﴿لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً﴾ اینها را سازماندهی بکند این خیلی کم بود کم پیدا می‌شد در کتب تفسیر اهل سنّت در طیّ این نیم قرن بعد از رواج المیزان تفسیری که در جهان اسلام نوشته شده چه شیعه چه سنّی آنها که آمادگی تفکّر عقلی را داشتند در تفسیرشان کاملاً پیداست این خدمتی است که این بزرگوار به قرآن کریم کرده است البته احسانی است که قرآن کریم به ایشان کرده

کلام علامه طباطبایی در تفسیر﴿وَمَا رَبُّکَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبِیدِ﴾
آن بیان لطیف سیدناالاستاد این است که ایشان فرمودند ذات اقدس الهی اگر ـ معاذ الله ـ یک ذرّه ظلم بکند می‌شود ظلاّم چرا، در بحثهای قبل نداشتیم سلسلهٴ عالَم طوری است که نظیر حلقات سلسهٴ عدد است و ﴿کُلُّ شَی‏ءٍ عِندَهُ بِمِقْدَارٍ﴾ اگر شما میلیاردها میلیارد رقم عددی داشته باشید یک ذرّه یکی از این اعداد را بخواهید بردارید کلّ سلسله به هم می‌خورد جهان، جهان علّت و معلول [است] هر چیزی سر جای خودش است این تنها مربوط به انسان نیست که ﴿فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لاَ یَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلاَ یَسْتَقْدِمُونَ﴾ ، إذا جاء أجل طوفان این طور است، إذا جاء أجل زلزله این طور است، إذا جاء أجل باد این طور است، إذا جاء أجل باد این طور است، إذا جاء أجل نار این طور است ﴿کُلُّ شَی‏ءٍ عِندَهُ بِمِقْدَارٍ﴾ همه چیز یعنی همه چیز بر اساس مهندسی است یک ذرّه را شما بخواهید بردارید کلّ این سلسله به هم می‌خورد، کلّ این حلقات آسیب می‌بیند یک ذرّه می‌شود ظلاّم این را شما نه قبل می‌دیدید نه بعد می‌دیدید این می‌شود المیزان

مراد از عدم راهیابی فتور و خستگی در فرشتگان
اگر بنا بشود فرشته‌ها خسته بشوند به ستوه در می‌آیند خستگی‌شان زیاد است چون کارشان زیاد است این‌چنین نیست که این کار خسته‌کننده باشد اگر بنا بشود که این کار کسی را خسته کند اینها باید به ستوه در بیایند نه اینکه کمی خسته می‌شوند چون کار، کار زایدی است کارِ دائمی توان‌فرساست دیگر، بنابراین بعضی از کارهاست که بعضی از اوصاف است که یا نیست یا اگر باشد زیاد است کارِ شبانه‌روزی یا خستگی نمی‌آورد یا اگر خستگی بیاورد زیاد توان‌فرساست قرآن فرمود اینها نه استکبار دارند نه استحسار دارند پس معنایش این نیست که اینها که استحسار ندارند کم خسته می‌شوند خیر، حالا فرض کنید جایی طوفان پیدا شده این یا اثر ندارد یا اگر اثر دارد این‌چنین نیست که فقط یک خوشه را یا یک شاخه را بشکند که این صدها شاخه را می‌شکند دیگر، یا طوفان نیست یا اگر هست شاخه‌شکن است دیگر این یا خستگی نمی‌آورد یا اگر خستگی بیاورد توان‌فرساست کارِ دائمی شبانه‌روزی همین طور است دیگر پس اینها استحسار ندارند معنایش این نیست که زیاد خسته نمی‌شوند کم خسته می‌شوند معنایش این است این کار اثر ندارد خب.
خب، بنابراین اینکه فرمود: ﴿لاَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ وَلاَ یَسْتَحْسِرُونَ﴾ ناظر به این است و تأیید این مسئله که اصلاً آنها خسته نمی‌شوند همین ﴿یُسَبِّحُونَ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ لاَ یَفْتُرُونَ﴾ که اصلاً اینها اهل فتور و خستگی و امثال ذلک نیستند. قلب نورانی اهل بیت هم همین طور است وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «تناموا عینی ولا ینام قلبی»

چگونگی تغییر یافتن زمین هنگام قیامت در روایات
خب، در ذیل این روایتی که مربوط به آن آیه ﴿وَمَا جَعَلْنَاهُمْ جَسَداً لاَّ یَأْکُلُونَ الطَّعَامَ﴾ یعنی آیهٴ هشت همین سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» که بحث این آیه قبلاً گذشت روایاتی در تفسیر شریف کنزالدقائق هست که مربوط به هم آن آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «ابراهیم» است که ﴿یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَالسَّماوَاتُ﴾ این روایات هم ذیل آن آیه است هم ذیل این آیه که انسان وقتی که مُرد کُرهٴ زمین در آستانهٴ قیامت تبدیل می‌شود به کُرهٴ نان ﴿یَوْمَ تُبَدُّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَالسَّماوَاتُ﴾ یعنی «تبدّل السماوات غیر السماوات» زمین وضعش برمی‌گردد وضعی دیگر، آسمانها وضعش برمی‌گردد به وضع دیگر خب، ﴿یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَالسَّماوَاتُ﴾ یعنی «تبدّل السماوات غیر السماوات» این چهار چیز خب چطور می‌شود در ذیل آن آیه این روایات نورانی هست که کُرهٴ زمین تبدیل می‌شود به خُبزِ نَقی یعنی نانِ شفّافِ صافِ قابل استفاده چرا، برای اینکه بشر جسدی نیست که بی‌غذا بماند ﴿وَمَا جَعَلْنَاهُمْ جَسَداً لاَّ یَأْکُلُونَ الطَّعَامَ﴾ بشر این طور است این روایات هم در ذیل آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «ابراهیم» است هم در ذیل این آیه که دارد ﴿وَمَا جَعَلْنَاهُمْ جَسَداً لاَّ یَأْکُلُونَ الطَّعَامَ﴾ بالأخره بشر این بدن این بشر غذا می‌خواهد در صحنهٴ قیامت که حالا همه می‌خواهند جمع بشوند از کجا نان تهیه کنند نان را از کُرهٴ زمین تهیه می‌کنند این کُرهٴ زمین تبدیل می‌شود به نانِ شفاف قابل استفاده این یکی از معمّاهای آن آیه بود که حالا انسانی که باید از این زمین برخیزد آیا این زمین قبل از اینکه تبدیل بشود به کُرهٴ نان انسان زنده می‌شود بعد زمین تبدیل می‌شود به کُرهٴ نان یا هم‌زمان یا بعد این سه احتمال بود با شبهاتی که مربوط بود به حفظ عینیّت و از طرفی شبههٴ دیگری که آنجا مطرح بود این بود که خب حالا اگر این زمین تبدیل بشود به کُرهٴ نان آن وقت چگونه شهادت می‌دهد، چگونه شکایت می‌کند با تبدیل شدن این هم شبهه‌ای بود که همهٴ اینها برمی‌گشت به مسئلهٴ معاد و آنجا تا حدودی پاسخش مطرح شد.

مقایسه تقسیم موجودات در قرآن با تقسیم آن در فلسفه و کلام
خب، بنابراین ﴿وَلَهُ مَن فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ به لسان قرآن کریم عالَم موجوداتش یا عابد است یا معبود، یا خالق است یا مخلوق در بحثهای عقلی اعمّ از فلسفه و کلام بحثهای این است که «الموجود إمّا واجبٌ و إمّا ممکن» این مطلب را قرآ‌ن و روایات تا حدودی امضا کردند دارند اما محور بحثهای قرآنی این است که «الموجود إمّا خالقٌ و إمّا مخلوق»، «إمّا عابدٌ و إمّا معبود» یا معبود است و هو الله یا عابد است و هو ما سوی الله لذا می‌فرماید آنچه در سماوات است آنچه در زمین است همهٴ اینها بندگان ذات اقدس الهی‌اند که تعبیر قرآن کریم این است که «الموجود إمّا عابدٌ و إمّا معبود» حالا این زمینه است برای ابطال شرک چون مسئلهٴ نبوّت را تا حدودی اشاره کردند و مهم‌ترین مطلب ضروری فضای شرک همین اصول دین بود یعنی توحید بود و وحی و نبوّت و معاد که بعضی از اینها گذشت و برخی از اینها که مربوط به توحید است حالا دارند شروع می‌کنند.
«و الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 31:55

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن