- 55
- 1000
- 1000
- 1000
نگرش صحیح به دین و مفاهیم دینی، جلسه بیست و هفتم
سخنرانی حجت الاسلام علیرضا پناهیان با موضوع «نگرش صحیح به دین و مفاهیم دینی»، جلسه بیست و هفتم: محبت، سال 1402
ابتدا داستان این کلمه شریف امام باقر علیه السلام را بگویم که هَلِ الدِّینُ إِلَّا الْحُب، حدیث مشهوری است و البته بسیار عمیق. برای این روایت دو داستان نقل شده است. یکی اینکه کسی آمد پرسید آیا در دین محبت هم هست؟ آن وقت حضرت پاسخ دادند هَلِ الدِّینُ إِلَّا الْحُب.
ببینید آن طرف چه تصوری از دین داشته است که دین را به مثابه مجموعهای از اعتقادات بدون عاطفه و محبت و احساس و یک سلسله اعمال حتماً به خاطر قیامت و اموری از این دست. بعد وقتی حضرت اینطوری پاسخ میدهند، این پاسخ در مقابل آن سؤال معنای خاصی پیدا میکند که اصلاً دین جزء محبت نیست که خب در این کلام شریف هَلِ الدِّینُ إِلَّا الْحُب والبغض هم گفته شده است که بغض نقطه مقابل حب است. اگر کسی چیزی را دوست داشته باشد نداشتن آن را بغض دارد یا دشمن او را بدش میآید. که این وقتی که ما از محبت صحبت میکنیم، حتماً از بغض که مقابل محبت هست هم حرف زدیم. این یک داستان برای حدیث هَلِ الدِّینُ إِلَّا الْحُب؛ داستان دیگری است که میگوید ما در صحرای منا بودیم خدمت امام باقر علیه السلام. کسی آمد پای او زخمی بود. حضرت به خاطر پای زخمی او ناراحت شدند و پرسیدند چرا پای تو اینطوری شده است؟ گفت من شتر جوانی داشتم، نمیخواستم زیاد او را اذیت کنم. خیلی از راه را خودم آمدم پاهایم اینطوری مجروح شده است. بعد آن جوان یا آدمی که بود که اهل رعایت آن حیوان مرکب خودش هم مثلاً بود، با این پیشزمینه از او، این را بشنویم که گفت آقا امام باقر، من خیلی آدم گنهکاری هستم. وقتی که به خودم فکر میکنم واقعاً ناامید میشوم. فقط میبینم شما را دوست دارم احساس امید میکنم که نجات پیدا کنم. بعد حضرت به ایشان فرمودند: هَلِ الدِّینُ إِلَّا الْحُب. آن وقت آیاتی در باب محبت را بیان فرمودند. پس مکرر شده این هَلِ الدِّینُ إِلَّا الْحُب که دین چیزی جزء محبت نیست. اما درباره محبت ما میخواهیم از این دو زاویه صحبت کنیم. یک، محبت به خدا پیدا کردن سخت است. عاشق خدا شدن سخت است. اگر کسی عاشق خدا شد، همه مسائل او واقعاً هل است. دو، محبت به مردم، محبت به انسانها پیدا کردن سخت است. ما میگوییم از محبت خارها گل میشود و کو محبت؟ حتی معمولاً یک زوج جوان هم نمیتوانند محبت خودشان را نگه دارند. گاهی اوقات فرزند نسبت به پدر و مادر نمیتواند محبت خود را همیشه به روز و به فعل نگه دارد.
اگر محبت بین مردم رواج داشته باشد، زندگیها کاملاً متفاوت خواهد بود و اگر کسی بتواند دیگران را دوست داشته باشد، واقعاً دیگر به دیگران ظلم نخواهد کرد، بر دیگران مؤثر خواهد بود و خیلی از این امور. من دیگر نمیخواهم توضیح اضافی بدهم. همه تصور میکنند که چه زندگیای خواهد شد زندگی پر از محبت به دیگران. ولی نوعدوستی به این سادگی نیست که آدم عاشق هم شود. عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست. این به این سادگی به دست نمیآید. محبت به خدا هم به این سادگی به دست نمیآید. درباره محبت خدا فرمودهاند که تا یک ذره حب الدنیا در دل هست، یک ذره حب الله هم به دل نخواهد آمد. این چیزی که ما میبینیم یک علاقهای به خدا داریم، این آن نیست که باید باشد. شاید یک کشش فطری باشد. آن نیست. مثلاً در روایت میفرماید که حب الله و حب الدنیا لایجتمعان فی قلب ابدا. حب خدا و حب دنیا با هم یکجا جمع نمیشوند. ما اگر محبت خدا را پیدا کنیم چه اتفاقی میافتد؟ فرمود: حبّ اللَّه نار لا یمرّ على شیء إلّا احترق؛ به خدا آتشی است که از هیچ دلی عبور نمیکند، از هیچ جایی عبور نمیکند مگر اینکه آتش میزند. دیگر چیزی برای انسان باقی نخواهد گذاشت. همه محبت را دوست دارند. همه شدیدترین را دوست دارند. اکثر ترانهها عاشقانه است. همه زمزمه میکنند و محبت را آرزو میکنند. مؤمنین شاید محبت به خدا را دوست داشته باشند. گیر نمیآید. غیرمؤمنین محبت به مردم را. اگر خیلیها انسانهای اخلاقی و شریفی باشند. خیلیها دنبال این هستند که حداقل یکبار محبت را تجربه کنند. حالا با هر کسی بود. و این محبت ماندگار، آتشین، عمیق، بتواند واقعاً یک حرارتی در دل ایجاد کند.
ابتدا داستان این کلمه شریف امام باقر علیه السلام را بگویم که هَلِ الدِّینُ إِلَّا الْحُب، حدیث مشهوری است و البته بسیار عمیق. برای این روایت دو داستان نقل شده است. یکی اینکه کسی آمد پرسید آیا در دین محبت هم هست؟ آن وقت حضرت پاسخ دادند هَلِ الدِّینُ إِلَّا الْحُب.
ببینید آن طرف چه تصوری از دین داشته است که دین را به مثابه مجموعهای از اعتقادات بدون عاطفه و محبت و احساس و یک سلسله اعمال حتماً به خاطر قیامت و اموری از این دست. بعد وقتی حضرت اینطوری پاسخ میدهند، این پاسخ در مقابل آن سؤال معنای خاصی پیدا میکند که اصلاً دین جزء محبت نیست که خب در این کلام شریف هَلِ الدِّینُ إِلَّا الْحُب والبغض هم گفته شده است که بغض نقطه مقابل حب است. اگر کسی چیزی را دوست داشته باشد نداشتن آن را بغض دارد یا دشمن او را بدش میآید. که این وقتی که ما از محبت صحبت میکنیم، حتماً از بغض که مقابل محبت هست هم حرف زدیم. این یک داستان برای حدیث هَلِ الدِّینُ إِلَّا الْحُب؛ داستان دیگری است که میگوید ما در صحرای منا بودیم خدمت امام باقر علیه السلام. کسی آمد پای او زخمی بود. حضرت به خاطر پای زخمی او ناراحت شدند و پرسیدند چرا پای تو اینطوری شده است؟ گفت من شتر جوانی داشتم، نمیخواستم زیاد او را اذیت کنم. خیلی از راه را خودم آمدم پاهایم اینطوری مجروح شده است. بعد آن جوان یا آدمی که بود که اهل رعایت آن حیوان مرکب خودش هم مثلاً بود، با این پیشزمینه از او، این را بشنویم که گفت آقا امام باقر، من خیلی آدم گنهکاری هستم. وقتی که به خودم فکر میکنم واقعاً ناامید میشوم. فقط میبینم شما را دوست دارم احساس امید میکنم که نجات پیدا کنم. بعد حضرت به ایشان فرمودند: هَلِ الدِّینُ إِلَّا الْحُب. آن وقت آیاتی در باب محبت را بیان فرمودند. پس مکرر شده این هَلِ الدِّینُ إِلَّا الْحُب که دین چیزی جزء محبت نیست. اما درباره محبت ما میخواهیم از این دو زاویه صحبت کنیم. یک، محبت به خدا پیدا کردن سخت است. عاشق خدا شدن سخت است. اگر کسی عاشق خدا شد، همه مسائل او واقعاً هل است. دو، محبت به مردم، محبت به انسانها پیدا کردن سخت است. ما میگوییم از محبت خارها گل میشود و کو محبت؟ حتی معمولاً یک زوج جوان هم نمیتوانند محبت خودشان را نگه دارند. گاهی اوقات فرزند نسبت به پدر و مادر نمیتواند محبت خود را همیشه به روز و به فعل نگه دارد.
اگر محبت بین مردم رواج داشته باشد، زندگیها کاملاً متفاوت خواهد بود و اگر کسی بتواند دیگران را دوست داشته باشد، واقعاً دیگر به دیگران ظلم نخواهد کرد، بر دیگران مؤثر خواهد بود و خیلی از این امور. من دیگر نمیخواهم توضیح اضافی بدهم. همه تصور میکنند که چه زندگیای خواهد شد زندگی پر از محبت به دیگران. ولی نوعدوستی به این سادگی نیست که آدم عاشق هم شود. عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست. این به این سادگی به دست نمیآید. محبت به خدا هم به این سادگی به دست نمیآید. درباره محبت خدا فرمودهاند که تا یک ذره حب الدنیا در دل هست، یک ذره حب الله هم به دل نخواهد آمد. این چیزی که ما میبینیم یک علاقهای به خدا داریم، این آن نیست که باید باشد. شاید یک کشش فطری باشد. آن نیست. مثلاً در روایت میفرماید که حب الله و حب الدنیا لایجتمعان فی قلب ابدا. حب خدا و حب دنیا با هم یکجا جمع نمیشوند. ما اگر محبت خدا را پیدا کنیم چه اتفاقی میافتد؟ فرمود: حبّ اللَّه نار لا یمرّ على شیء إلّا احترق؛ به خدا آتشی است که از هیچ دلی عبور نمیکند، از هیچ جایی عبور نمیکند مگر اینکه آتش میزند. دیگر چیزی برای انسان باقی نخواهد گذاشت. همه محبت را دوست دارند. همه شدیدترین را دوست دارند. اکثر ترانهها عاشقانه است. همه زمزمه میکنند و محبت را آرزو میکنند. مؤمنین شاید محبت به خدا را دوست داشته باشند. گیر نمیآید. غیرمؤمنین محبت به مردم را. اگر خیلیها انسانهای اخلاقی و شریفی باشند. خیلیها دنبال این هستند که حداقل یکبار محبت را تجربه کنند. حالا با هر کسی بود. و این محبت ماندگار، آتشین، عمیق، بتواند واقعاً یک حرارتی در دل ایجاد کند.
تاکنون نظری ثبت نشده است