display result search
منو
تفسیر آیات 145 تا 148 سوره آل‌عمران _ بخش سوم

تفسیر آیات 145 تا 148 سوره آل‌عمران _ بخش سوم

  • 1 تعداد قطعات
  • 39 دقیقه مدت قطعه
  • 4 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 145 تا 148 سوره آل‌عمران _ بخش سوم"

تأثیر اعمال انسان در قضا وقدر
مراحل مختلف قضا و قدر و عوامل تأثیر گذار بر آنها
بی‌بهره بودن دنیا طلبان از آخرت


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ مَا کَانَ لِنَفْسٍ أَن تَمُوتَ إِلَّا بِإِذْنِ اللّهِ کِتَابَاً مُؤَجَّلاً وَمَن یُرِدْ ثَوابَ الدُّنْیَا نُؤْتِهِ مِنْهَا وَمَن یُرِدْ ثَوَابَ الآخِرَةِ نُؤْتِهِ مِنْهَا وَسَنَجْزِی الشَّاکِرِینَ ﴿145﴾ وَکَأَیِّنَ مِنْ نَبِیٍّ قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ کَثِیرٌ فَمَا وَهَنُوا لِمَا أَصَابَهُمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَمَا ضَعُفُوا وَمَا اسْتَکَانُوا وَاللّهُ یُحِبُّ الصَّابِرِینَ ﴿146﴾ وَمَا کَانَ قَوْلَهُمْ إِلَّا أَنْ قَالُوا رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَإِسْرَافَنَا فِی أَمْرِنَا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانْصُرْنَا عَلَی الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ ﴿147﴾ فَآتَاهُمُ اللّهُ ثَوَابَ الدُّنْیَا وَحُسْنَ ثَوَابِ الآخِرَةِ وَاللّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ ﴿148﴾

مرگ و زندگی انسان در اختیار پروردگار
در جریان اُحد که عده‌ای فرار کردند از ترس مرگ و عده‌ای در اثر آن شایعه شهادت رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) منهزم شدند، در این مقطع تاریخ، آیه‌ای نازل شده است که سنّت مرگ و زندگی را به دست حق می‌داند.

فرمود بر فرض، رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) رحلت کند، مرگش به اذن خداست، چه اینکه اگر شما هم در جریان جهاد، شهید بشوید آن هم به اذن خداست، نه شهادت حضرت زمینه انهزام شما را فراهم کند، نه حضور در جبهه شما را بترساند. سنّت خدا این است که هیچ‌کس نمی‌میرد، مگر به اذن خدا ﴿وَمَا کَانَ لِنَفْسٍ أَن تَمُوتَ إِلَّا بِإِذْنِ اللّهِ﴾ یعنی این سنّت قطعی خداست. این تعبیر ﴿وَمَا کَانَ﴾ نظیر ﴿مَا کَانَ لَکُمْ أَن تُنبِتُوا شَجَرَهَا أَءِلهٌ مَّعَ اللَّهِ﴾ که نشانهٴ سنّت است یعنی از غیر خدا ساخته نیست که کسی درخت برویاند ﴿وَمَا کَانَ لِنَفْسٍ أَن تَمُوتَ إِلَّا بِإِذْنِ اللّهِ﴾؛ این طور نیست که مرگ را کسی از قدرت حق بیرون کند و در اختیار خود بگیرد، همه اینهاست دیگر ﴿بِإِذْنِ اللّهِ﴾.

تبیین معنای ﴿إِذْنِ﴾ و ﴿کِتَابَاً مُؤَجَّلاً﴾ در آیه
مطلب دوم این است که «اذن» به معنای علم نیست، بلکه یک مفهوم زائدی را به همراه دارد «اذن» غیر از «علم» است. «اذن» یعنی رفع مانع کردن، مانع را از سر راه برداشتن، وسیله را فراهم کردن و مانند آن. پس هیچ حادثه‌ای اتفاق نمی‌افتد، مگر اینکه گذشته از اینکه به علم خداست، به اذن خدا هم هست تکویناً، گرچه آن حادثه ممکن است مورد نهیِ تشریعی باشد.
﴿وَمَا کَانَ لِنَفْسٍ أَن تَمُوتَ إِلَّا بِإِذْنِ اللّهِ﴾ برای اینکه این مسئله، مسجّل باشد و این سنّت الهی بودن، تبیین بشود فرمود: ﴿کِتَابَاً مُؤَجَّلاً﴾ یعنی «کتب الله کتاباً مؤجّلا» تثبیت فرمود و هر چیزی دارای اجل مؤجّل است یعنی وقت معیّن هست که این یک وصف تأکیدی است، «أجلاً مؤجّلا» یعنی «أجلاً مشخّصاً و معیّنا».

بررسی قول شیخ طوسی در تبیین معنای اجل
مرحوم شیخ طوسی(رضوان الله علیه) ذیل همین کریمه دو قول نقل می‌کند، درباره اجل: قول اول این است که انسان همین یک اجل مشخّص دارد که با آن اجل می‌میرد؛ قول دوم این است که دارای دو اجل هست: یک اجلی است حتمی که تخلّف‌ناپذیر است؛ یک اجل تقدیری است. اگر تقدیری با تحقیقی مطابق بود که اثر می‌کند و اگر نبود، همان تحقیقی اثر می‌کند، نه تقدیری. بعد از نقل این دو قول، می‌فرماید اوّلی اقواست، چون اجل تقدیری را اجل نمی‌گویند، مثل اینکه مِلک تقدیری یا فرضی را مِلک کسی نمی‌دانند. اجل، همان یکی بیش نیست و همان است که وقتی انسان به آن حد رسیده است می‌میرد، اجل یعنی مدّت، این خلاصه فرمایش مرحوم شیخ طوسی است در تبیان .

اما این بحث ناتمام است فرمایش ایشان، چون در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» این‌‌چنین آمده است؛ آیه دو سورهٴ «انعام» ﴿هُوَ الَّذِی خَلَقَکُم مِن طِینٍ ثُمَّ قَضَی اجلاً و أَجَلٌ مُسَمّی عِندَهُ ثُمَّ أَنْتُمْ تَمْتَرُونَ﴾ یعنی ذات اقدس الهی بدن شما را از گِل آفرید، بعد یک وقت مشخصی را هم برای رحلت شما معیّن کرد و اجل مسمّا را نزد خود نگه داشت. آن ﴿قَضَی أَجَلاً﴾ اجلی است تغییرپذیر، آن اجل مسمّا، چون عندالله است، تغییرناپذیر است. چند روایت در ذیل این آیه دوم سورهٴ «انعام» در تفسیر شریف نورالثقلین هست که مراجعه می‌فرمایید. برابر آن چند روایت، انسان دارای دو اجل است: یک اجل مَقضی؛ یک اجل محتوم؛ یک اجل موقوف، یک اجل محتوم؛ یک اجل مقدّر، یک اجل منجّس. آن روایات ثابت می‌کند که انسان دارای دو مدّت است یعنی برای هر کسی این‌‌چنین مقدّر شده است که اگر راه صحیح را طی کند، راه دعا و صدقه و صِله رَحِم را که راهِ معنوی است طی کند، یک مدّت بیشتری «أبعد الأجلین» را به سر ببرد و اگر راه باطل را طی کند [و] آن معنویات را رها کند «أقصر الأجلین» را طی کند. این دو راه است، نه در واقع، ابهام هست، نه در علم خدا. ذات اقدس الهی می‌داند که این شخص با حُسن اختیار خود آن راهِ خیر را طی می‌کند و به «أبعد الأجلین» هم می‌رسد، این می‌شود ﴿أَجَلٌ مُسَمّی عِندَهُ﴾ یا می‌داند که شخص دیگر با سوء اختیار خود، راه بد را طی می‌کند به «أقصر الأجلین» می‌رسد، این می‌شود ﴿أَجَلٌ مُسَمّی عِندَهُ﴾ نه هیچ کسی حقّ اعتراض دارد، چون دو راه را خدا جلوی او باز گذاشت، نه ابهام در واقع راه پیدا می‌کند و نه در علم ذات اقدس الهی.

پس آنچه مرحوم شیخ در تبیان فرمودند که اجل یک قِسم است ، البته اجل به آن معنا آنچه در خارج واقع می‌شود، همان اجل مشخّص است؛ اما از نظر تنظیم، در لوح محفوظ یک حساب است، در لوح محو و اثبات حساب دیگر. لوح محو و اثبات تغییرپذیر است یعنی برای فلان شخص می‌نویسند که او عمرِ طولانی بکند، وقتی بیراهه را انتخاب کرده است، تغییر می‌دهند که ﴿یَمْحُوا اللَّهُ مَا یَشَاءُ وَیُثْبِتُ وَعِندَهُ أُمُّ الْکِتَابِ﴾ این ﴿أُمُّ الْکِتَابِ﴾ که جمع‌بندی شدهٴ حوادث است، تغییرناپذیر است؛ اما لوح محو و اثبات کاملاً تغییرپذیر است با خیلی از حوادث می‌شود جلوی خیلی از حوادث را گرفت، راه باز است تا انسان در قیامت هیچ حجّتی نداشته باشد؛ اما جمع‌بندی شده‌اش هم در واقع مشخص است، هم در نزد ذات اقدس الهی.

تفسیر اجل از نظر محقق طوسی
مرحوم خواجه طوسی(رضوان الله علیه) در کتاب شریف تجرید ملاحظه فرمودید آنجا بعد از مسئلهٴ لطف و ارزاق، بحثی را به عنوان آجال ذکر می‌کند. وقتی مشخص کرد که اجل یعنی چه، فرمود اجل مدتی است که انسان با فرارسیدن آن مدت می‌میرد و مرحوم علامه هم در شرح این جمله تجرید مشخص کرد که اجل، آن وقت معیّن است؛ منتها چون آن وقت، معیّن است، آن حادثه را با آن وقت می‌سنجند، مثلاً می‌گویند زید هنگام طلوع آفتاب آمد. اجل مجیء زید یعنی وقت آمدن زید را با طلوع آفتاب تنظیم می‌کند، چون طلوع آفتاب یک چیز روشنی است، لذا آمدن زید را به طلوع آفتاب تنظیم می‌کنند، مخصوصاً درباره حوادث آینده، وقتی وعده می‌گذارند که چه موقع بیاید یا چه موقع برود، می‌گویند «عند طلوع الشمس» یا «عند زوال الشمس».

یک وقت است که مطلب به عکس است، یک حادثه، معیّن است؛ اما طلوع شمس مشخص نیست. کسی در اتاق تاریک نشسته، سؤال می‌کند که شمس طلوع کرد یا نه؟ می‌گویند آری طلوع کرد. می‌پرسد چه موقع طلوع کرد؟ می‌گویند آن وقتی که زید وارد اتاق شد، همان وقت آفتاب طلوع کرد. «طلعت الشمس عند مجیء زید» آن شیئی که مشخص است آن را میزان قرار می‌دهند، دیگری را با آن می‌سنجند. «اجل» یعنی آن مقدار مشخص، این معنای اجل است.

توضیح سخنان محقق طوسی و علامه حلی درباره طول عمر مقتول
بعد از اینکه این متن تمام شد که معنای اجل و تفسیر اجل است، متنِ دیگری مرحوم خواجه دارد و آن این است که اگر کسی کُشته شد درباره مقتول، این شخص اگر کُشته نمی‌شد «لجاز فیه الأمران والمقتول یجوز فیه الأمران» اگر کسی کُشته شد دربارهٴ او می‌توان گفت که اگر او را نمی‌کُشتند، حُکم مشخصی نبود، ممکن بود همین الآن بمیرد، ممکن است که بعداً بمیرد «یجوز فیه الأمران» در شرح این جملهٴ مرحوم خواجه نصیر، مرحوم علامه می‌فرماید که جبریها که هم اعمال عباد را بر‌اساس جبر، تدوین می‌کنند و هم گرفتار جبر تاریخی‌اند، می‌گویند کسی که کُشته شد، مرگش همان وقت بود، این یقینی است و هرگز بیش از این عمر نمی‌کرد، اگر کُشته نمی‌شد هم در همین وقت می‌مرد. در مقابل جبریین گروه دیگرند که می‌گویند اگر این شخص، کُشته نمی‌شد یقیناً می‌ماند. گروه سوم که محقّقین را تشکیل می‌دهند یا اکثر اهل تحقیق را تشکیل می‌دهند، کسانی‌اند که حرف خواجه نصیر را دارند: «یجوز فیه الأمران» ما نمی‌دانیم، شاید عمرش بیش از این بود یا نبود، اگر این شرط حاصل نمی‌شد، شرط دیگر حاصل می‌شد و او عمر طولانی پیدا می‌کرد؛ اما حالا این شرط، حاصل شده است عمرش کوتاه شده، البته واقع ابهام ندارد، علم الهی هم مبهم نیست، پس در مقتول «یجوز فیه الأمران».

پرسش: ...
پاسخ: فی الواقع دو امر است؛ اما این‌‌چنین نیست که در ظرف وقوع هم ابهام داشته باشد. الآن در خارج، نسبت به آینده دو راه دارد، این دو راه است در خارج مشخص و زید هم سرِ دو راه است «بین‌النجدین» است یا به «أبعد الأجلین» می‌رسد یا به «أقصر الأجلین»، همیشه همین طور است یعنی اختصاصی به جریان اجاره حضرت موسی و شعیب ندارد، برای خود شخص مبهم است؛ اما واقع، این راهِ خوب را انتخاب بکند یقیناً به «أبعد الأجلین» می‌رسد، راه بد را انتخاب بکند، یقیناً به «أقصر الأجلین» می‌رسد، ذات اقدس الهی می‌داند که این شخص با حُسن اختیار خود، با اینکه دوستان بد دارد آنها را پشت¬سر می‌گذارد [و] با حُسن اختیار راه خیر را طی می‌کند و به «أبعد الأجلین» می‌رسد. دیگری با اینکه دوستان خوب دارد، راهنمایی¬اش می‌کنند، حرف آنها را پشت¬سر می‌گذارد، با سوء اختیار خود و ارادهٴ خود راه بد را طی می‌کند [و] به «أقصر الأجلین» می‌رسد.

پس در واقع ابهام نیست، چون همه علل و اسباب روابطشان مشخص است. در علم ذات اقدس الهی هم ابهام نیست، چون ﴿لاَ یَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ﴾ خودِ شخص است که نمی‌داند، اختیار انتخاب هم به دست اوست، لذا هیچ حجّتی عبد بر مولا ندارد.

تأثیر اعمال انسان در قضا و قدر
پرسش:...
پاسخ: صدقه و صِلهٴ رَحِم راه خوب است. خود صدقه، صلهٴ رحِم و دعا جزء علل و اسباب است، نه اینکه حوادث دارد می‌گردد و صدقه یا صلهٴ رحِم یا دعا، چوبی لایِ چرخ قضا و قدر می‌گذارد، این طور نیست. خود صدقه و صله رحم و دعا و امثال ذلک، جزء جدولهای این نهر قضا و قدر است. قضا و قدر این‌‌چنین است که اگر کسی با صله رحم زندگی کرد خیلی از موانع برطرف می‌شود، خیلی از مشکلات حل می‌شود، خیلی از شرایط تقویت می‌شود و مانند آن. خودِ این مثل باران است، خود این مثل جوشش آب از زمین است، این‌‌چنین نیست که عالم و حوادث دارد می‌گردد، صدقه و صله رحم بیرون از دروازه حوادث ایستاده است و جلوی حادثه را می‌گیرد، این طور نیست. خودش مُهره‌ای است از مُهره‌های قضا و قدر و این‌‌چنین نیست که انسان، کارش از جهان بریده باشد، همان طوری که هر حادثه‌ای در جهان اتفاق می‌افتد، درباره انسان، یقیناً اثر می‌گذارد. این طور نیست که فصول چهارگانه درباره انسان بی‌اثر باشد، کمترین حادثه در درجهٴ هوا اثر بگذارد، در انسان اثر می‌گذارد. انسان هم یک موجود جدایی نیست که هر کاری بخواهد انجام بدهد، بی‌ارتباط با حوادث نظام باشد تا کسی بگوید بدی و خوبی ما چه ربطی دارد به سِعهٴ ارزاق ما، یا چه ربطی دارد به باران آمدن یا نیامدن. مرحوم شیخ در الهیات شفا می‌فرماید آنهایی که می‌گویند عمل انسان چه ربطی به حوادث نظام آفرینش دارد آنها را رها کن، آنها متفلسف‌اند، نه فیلسوف . آن که نتواند اثبات کند که دعا، صدقه، صلهٴ رَحِم، نماز استسقا از کیان اثر می‌گذارد او طعم فلسفه را نچشید، او خیال می‌کند که انسان بیرون دروازه حوادث ایستاده است، بعد سؤال می‌کند که عالم دارد می‌گردد و قضا و قدر دارد اداره می‌شود، دعای من چه اثر دارد؟ خودِ انسان با همهٴ عقاید و اوصاف و افعالی که دارد مُهره‌های همین گردونه است؛ ممکن نیست انسان، کاری انجام بدهد و در کلّ نظام اثر نگذارد، این است که ذات اقدس الهی فرمود: ﴿وَأَ لَّوِ اسْتَقَامُوا عَلَی الطَّرِیقَةِ لَأَسْقَیْنَاهُم مَاءً غَدَقاً﴾ ؛ مردم اگر خوب زندگی کنند باران به موقع می‌آید، قناتهایشان به موقع جوشش دارد، چشمه‌های خوب دارند ﴿وَأَن لَّوِ اسْتَقَامُوا عَلَی الطَّرِیقَةِ لَأَسْقَیْنَاهُم مَاءً غَدَقاً﴾ حالا گاهی با صلات استسقا حل می‌شود، گاهی نه، با سیرهٴ معتدله حل می‌شود. در خیلی از موارد است که فرمود: ﴿ولَوْ أَنَّهُمْ أَقَامُوا التَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِیلَ وَمَا أُنْزِلَ إِلَیْهِم مِن رَبِّهِمْ لَأَکَلُوا مِن فَوْقِهِمْ وَمِن تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ﴾ ؛ روزیهای آسمان و زمین برای اینها فراهم می‌شود، هم مادّی، هم معنوی. این‌‌چنین نیست که کسی بگوید خب گناه من چه نقشی دارد در کلّ نظام، برای اینکه تو مُهرهٴ کوچکی هستی در کل این گردونه، بد بچرخی، بد می‌چرخد. ﴿فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ﴾ است.

رجحان نظر محقق طوسی بر شیخ طوسی
پرسش:...
پاسخ: بله دیگر؛ این تقدیر است یعنی در مرحله ﴿یَمْحُوا اللَّهُ مَا یَشَاءُ وَیُثْبِتُ وَعِندَهُ أُمُّ الْکِتَابِ﴾ اینجا مقدّر بود که این شخص این راه را اگر طی کند اضافه بشود و اگر این راه را طی نکند اضافه نشود، کم کردن، زیاد کردن در لوح محو و اثبات یک امر یقینی است؛ اما جمع‌بندی شده‌اش که چیست در «ام‌الکتاب» است. در آنجا که محفوظ از تغیّر و زوال است دگرگونی نیست، در علم هم ابهام نیست، در متن خارج هم اجمال نیست و انسان سرِ دو راه است؛ هر راهی را انتخاب بکند آزاد است.

بنابراین آنچه را که مرحوم شیخ طوسی در تفسیر فرمودند راهِ تحقیقی نیست، راه تحقیق همان است که محقق طوسی یعنی خواجه نصیر در تجرید فرمودند، روایات این را تأیید می‌کند. البته اگر منظور مرحوم شیخ این است که در خارج، ابهامی نیست خب آنها هم که قائل به اجلین‌اند که نمی‌گویند در خارج ابهام است که، در خارج یک اجل هست و بی‌اثر، آن هم که قائلین به تعدّد اجل چنین حرفی نزدند که، یعنی دو راه در محدوده محو و اثبات هست.

بنابراین «و المقتول یجوز فیه الأمران» است و اما «یجوزُ» قبل از رسیدن به آن مرحلهٴ نهایی یعنی انسان، قبل از اینکه راهِ قتل را انتخاب بکند سرِ دوراهی هست: یک راه «أبعد الأجلین» هست؛ یک راه «أقصر الأجلین». اما وقتی راهِ «أقصر الأجلین» را طی کرد «یتعیّن فیه الأجل الواحد» دیگر «یجوز فیه الأجلان» نیست، این‌‌چنین نیست که انسان هر راهی را برود باز دو مرگ دارد نه، اول باید خطّ مشی‌اش را مشخص کند. البته گاهی ممکن است برگردد به نام توبه تا نزدیکهای آن «أقصر الأجلین» برسد، بعد با توبه و انابه برگردد و راه «أبعد الأجلین» را طی کند تا زنده است مختار است، تا کار می‌کند می‌تواند مسیر را عوض کند، وقتی کارش تمام شد، هیچ.
پس آن قول جبریه و آن قولی که گفتند حتماً شخص، در آن حال می‌میرد یا قولی که گفتند حتماً می‌ماند، اینها برهان ندارد. قولی گفتند «یجوز فیه الأمران» برهان عقلی در حدّ احتمال، آن را تأیید می‌کند، روایاتی که ذیل آیه ﴿قَضَی اجلاً و أَجَلٌ مُسَمّی عِندَهُ﴾ است، او را هم بیان می‌کند و بعد بحث مبسوطش را سیدناالاستاد(رضوان الله عیله) ذیل همان آیه دو سورهٴ مبارکهٴ «انعام» بیان کردند.

مراحل مختلف قضا و قدر و عوامل تأثیر گذار بر آنها
پرسش:...
پاسخ: در قَدَر مرتب تغییر و تغیّر هست، فعل است، انفعال است، تغیّر است، زوال است.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ خیلی فاصله دارد تا ذات اقدس الهی، بعد از او لوح محفوظ است و بعد از لوح محفوظ، مراحل فراوانی از مخازن الهی است، تا برسد به مقام ذات اقدس الهی. لوح محو و اثبات، لوحی است که فرشتگان خاص آن را تأمین می‌کنند ﴿یَمْحُوا اللَّهُ مَا یَشَاءُ وَیُثْبِتُ﴾ این یک لوح ﴿وَعِندَهُ أُمُّ الْکِتَابِ﴾ که ریشه است آن دیگر لا یزال و لا یتغیّر است. اینکه دارد دعا، آن قضا را دگرگون می‌کند «بعد ما ابرم ابراماً» یعنی «و لو اشرف علی الإبرام» اینکه دارد «من القضاء الذی لا یردّ و لا یبدّل» یعنی به آن مرحله‌ای برسد که دیگر هیچ چیزی آن را تغییر ندهد یعنی خدایا! مثلاً حجّ بیتت را نصیب من بکن، طوری من این راه را طی کنم که هیچ عاملی جلوی من را نگیرد که برگردم، به آنجا برسم. حتی در لیلهٴ قدر آنچه را که در شب قدر نازل می‌شود تا شب قدر دیگر، باز این‌‌چنین نیست که تغییرناپذیر باشد، انسان تا زنده است و اهل کار، سرِ دو راه است؛ منتها ذات اقدس الهی می‌داند که او با اختیار خود کدام راه را طی می‌کند و واقع هم پیوند بین راه و هدف مشخص است، نه در واقع ابهام هست، نه در علم حق‌تعالی و این انسان است که «لست ادری» عمل می‌کند.

پرسش:...
پاسخ: بله؛ در طول علل طبیعی. خودِ این نماز استسقا خواندن، حالت انکسار پیدا کردن، توجه عبد به مولا، مُهره‌ای است در کلّ این گردونه، شریعتی است برابر با فطرت، فطرتی است برابر با طبیعت، دارد درست می‌چرخد و کلّ این نظام هم برای تأمین ارزاق اینهاست که فرمود: ﴿وَقَدَّرَ فِیهَا اقْوَاتَهَا فِی أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ سَوَاءً لِلسَّائِلِینَ﴾ خب، حالا اگر انسان بد بپیچد، باران می‌آید؛ اما جای دیگر سیل می‌شود نه اینجا، این‌‌چنین نیست که انسان بگوید عالَم دارد می‌گردد، زمزمه زیر لب من چه اثر دارد؟ خودش را بیرون از کارگاه هستی حساب می‌کند، بعد می‌گوید نماز استسقایِ من چه نقشی دارد در باران؟ انسان و جهان همه و همه یک واحد یک مجموعه‌اند؛ همان طوری که حوادث جهان در انسان اثر می‌گذارد، اعمال انسان مستقیماً در حوادث اثر می‌گذارد. بنابراین یک تعبّد صِرف نیست که فرمود: ﴿ألَّوِ اسْتَقَامُوا عَلَی الطَّرِیقَةِ لَأَسْقَیْنَاهُم مَاءً غَدَقاً﴾ یا ﴿أَنَّهُمْ أَقَامُوا التَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِیلَ وَمَا أُنْزِلَ إِلَیْهِم مِن رَبِّهِمْ لَأَکَلُوا مِن فَوْقِهِمْ وَمِن تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ﴾ اینها همه‌شان مبرهن است، البته بحثهای نقلی هم مؤیّد این بحثهای عقلی است.

پرسش:...
پاسخ: نه؛ خدای سبحان اینها را تقدیر کرده است و تعیین کرده است، که اگر راهِ صحیح را انتخاب بکند به «أبعد الأجلین» برسد و اگر راه بد را انتخاب کند به «أقصر الأجلین» برسد. اینکه در خیلی از دعاهاست که خدایا! عمر ما را طولانی کند: «و أطل فی طاعتک» و کذا و کذا، همین است دیگر.
پرسش: ...
پاسخ: یعنی اگر دعا می‌کردیم باران می‌فرستاد، دعا نمی‌کردیم نمی‌فرستاد، این تقدیر و می‌داند که ما دعا می‌کنیم و می‌داند که می‌فرستد، آن می‌شود تعیین.
پرسش: ...
پاسخ: البته، در خارج تعیین است، عند علم الهی تعیین هست، ولی شخص مختار و آزاد است.
پرسش: ...
پاسخ: این‌چنین نیست که عوامل خارجی هیچ اثر نکند، آنها هم.
پرسش:...
پاسخ: بله؛ غرض این است که در واقع، ابهام نیست معیّن است، در علم الله معیّن است؛ اما شخص است که مختار است سرِ دو راهی.

بی‌بهره بودن دنیاطلبان از آخرت
﴿وَمَا کَانَ لِنَفْسٍ أَن تَمُوتَ إِلَّا بِإِذْنِ اللّهِ کِتَابَاً مُؤَجَّلاً﴾ بعد در همین زمینه فرمود، پس درباره مسئله مرگ بحثی نیست [و] حُکم همین است؛ اما درباره انتخاب راه و اراده و همّت. دنیا را مشخص کرد که چیست، آخرت را هم معیّن کرد که چیست، فرمود انسان به اندازه اراده و همّتش می‌ارزد، آن‌گاه فرمود اگر کسی همّتش و اراده‌اش دنیاست یعنی همین بازیچه و لهو و لعب است، از او آن را برخوردار می‌کنیم و اگر آخرت، همّت اوست، او را برخوردار می‌کنیم و کسانی که شاکرند ما جزای اختصاصی به آنها خواهیم داد.
دربارهٴ کسی که همّتش دنیاست، هیچ سهمی از آخرت ندارد برای اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» بحثش قبلاً گذشت که فرمود: ﴿فَمِنَ النَّاسِ مَن یَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا﴾ نه «فی الدنیا حسنة» این دنیا می‌خواهد چه حلال، چه حرام. اینکه ﴿یَقُولُ﴾ نه یعنی «یتلفّظ و یتکلّم» می‌گوید، یعنی منطق او این است، سیرهٴ عملی هر کسی، منطق اوست، این ممکن است در نمازها بگوید ﴿رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَةً وَفِی الْآخِرَةِ حَسَنَةً﴾؛ اما در مقام عمل می‌گوید «ربنا آتنا فی الدنیا» وقتی حلال و حرام برای او یکسان است، منطق او این است که خدایا! به من دنیا بده چه حلال، چه حرام. ولو بارها بگوید ﴿رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَةً﴾ او حرف آخرت دارد؛ اما فکر دنیا در سرش است. ﴿فَمِنَ النَّاسِ مَن یَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا﴾، ﴿یَقُولُ﴾ یعنی «یصیر علی هذا المنوال»؛ سیره‌اش این است، وقتی ما گفتیم ببینید حرف این آقایان چیست، یعنی مکتبشان چیست، نه آ‌نچه زبان جاری می‌کند آن چیست. فرمود مکتب عده‌ای، حرف عده‌ای، مرام عده‌ای دنیاست چه حلال، چه حرام. در ذیل همان آیه فرمود: ﴿وَمَا لَهُ فِی الآخِرَةِ مِنْ خَلاَقٍ﴾ اینها بهره معنوی ندارند هیچ چیزی؛ اما ﴿وَمِنْهُمْ مَن یَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَةً وَفِی الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ﴾ آن‌گاه ﴿أُولئِکَ لَهُمْ نَصِیبٌ مِمَّا کَسَبُوا﴾ چه در دنیا، چه در آخرت، بهره دنیایی دارند، بهره اخروی هم دارند.

نکات سلبی مهم درباره دنیاطلبان
در این آیه که فرمود: ﴿وَمَن یُرِدْ ثَوَابَ الآخِرَةِ نُؤْتِهِ مِنْهَا﴾ نفرمود دنیا ندارد. در بخشهای دیگر مشخص کرد که اگر کسی دنیا خواست، سه مطلب را باید بداند: اول اینکه آخرت بهره‌ای ندارد هیچ؛ دوم و سوم این است که دو قید باید به اراده خودش بزند؛ این‌‌چنین نیست که هر کسی برای دنیا، هوس کرد و اراده کرد به هر اندازه که خواست برسد، و هر کس هم خواست برسد، این‌‌چنین نیست، هر کس برسد این‌‌چنین نیست، به هر اندازه برسد این‌‌چنین نیست، بلکه ﴿مَن کَانَ یُرِیدُ الْعَاجِلَةَ عَجَّلْنَا لَهُ فِیهَا مَا نَشَاءُ﴾ این یک قید، ﴿لِمَن نُّرِیدُ﴾ این دو قید، نه «ما یشاء» و «من أراد» این طور نیست که این در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» بود که این دو قید، مشخِّص و مقیِّد اطلاقات آیات دیگر است.

آیه هیجده سورهٴ «اسراء» این بود که ﴿مَن کَانَ یُرِیدُ الْعَاجِلَةَ﴾، البته، ﴿یُرِیدُ﴾ یعنی با عمل، نه ﴿یُرِیدُ﴾ بی‌عمل. کسی رفته مغازه باز کرده یا کشاورزی دارد دیگری هم مغازه باز کرده و کشاورزی دارد فاصله کم است، اما خیلیها به سراغ این می‌روند به سراغ او نمی‌روند، آن که دلها را باید راهنمایی کند برای خرید از این مغازه به آن مغازه، او دیگری است. فرمود: ﴿مَن کَانَ یُرِیدُ الْعَاجِلَةَ عَجَّلْنَا لَهُ فِیهَا﴾ اما ﴿مَا نَشَاءُ﴾ نه «ما شاء»، ﴿لِمَن نُّرِیدُ﴾ نه «لمن أراد» این دو قید. این دو قید ضمیمه آن قیدی که در سورهٴ «بقره» آمده است ﴿وَمَا لَهُ فِی الآخِرَةِ مِنْ خَلاَق﴾ سه مسئله را می‌فهماند: یکی اینکه دنیاطلب، از آخرت محروم است بالقول المطلق؛ یکی اینکه دنیاطلب هر اندازه که خدا بخواهد به او می‌رسد، نه هر اندازه که خودش هوس داشته باشد؛ سوم اینکه هر دنیاطلبی، کامیاب نخواهد شد.

نکات اثباتی مهم درباره آخرت خواهان
اما درباره آخرت در مقابل این سه قید سلبی، سه قید اثباتی هست. یعنی فرمود کسی که آخرت خواست، ما حیثیت دنیایی او را تأمین می‌کنیم، حالا لازم نیست که در دنیا قارون‌گونه زندگی کند، حیثیت دنیایی او را تأمین می‌کنیم یک. هر اندازه که بخواهد می‌دهیم و بیشتر، هر کس بخواهد می‌دهیم، این‌‌چنین نیست که درباره آخرت، موجبهٴ جزئیه باشد، این موجبهٴ کلیه است. فرمود: ﴿وَمَنْ أَرَادَ الْآخِرَةَ﴾ آیه نوزده سورهٴ «اسراء» ﴿وَمَنْ أَرَادَ الْآخِرَةَ وَسَعَی لَهَا سَعْیَهَا وَهُوَ مُؤْمِنٌ﴾ حُسن فعلی دارد سعیش لله است، حُسن فاعلی دارد مؤمن هست ﴿فَأُولئِکَ کَانَ سَعْیُهُم مَّشْکُوراً﴾ شکرِ سعی، به این است که ما هر اندازه که او کار کرد هدر ندهیم، مسئله ﴿مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا﴾ و امثال ذلک هم مزید را می‌فهماند.

در سورهٴ مبارکهٴ «شوریٰ» آیه بیستم این است که ﴿مَن کَانَ یُرِیدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِی حَرْثِهِ﴾ این ﴿نَزِدْ لَهُ فِی حَرْثِهِ﴾ مطلقی است که درجات گوناگونی دارد. یک وقت است می‌فرماید: ﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْهَا﴾ از این بالاتر ﴿مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا﴾ و از این بالاتر هم ﴿مَثَلُ الَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ کَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ﴾ که یکی می‌شود 1400 برابر و به جایی هم می‌رسد که ﴿وَاللّهُ یُضَاعِفُ لِمَن یَشَاءُ وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ﴾ دیگر آن ﴿وَاسِعٌ عَلِیمٌ﴾ حدّ و مرز ندارد.

پس ﴿مَن کَانَ یُرِیدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِی حَرْثِهِ﴾ حالا تا چه اندازه خلوص داشته باشد، تا چه اندازه موقعیت آن عمل به حال اسلام و مسلمین سودمند باشد ﴿وَمَن کَانَ یُرِیدُ حَرْثَ الدُّنْیَا نُوْتِهِ مِنْهَا﴾ نه «نؤته ایّاها أو نؤتها ایّاه» ﴿نُوْتِهِ مِنْهَا﴾، ﴿وَمَا لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِن نَصِیب﴾ بهرهٴ اخروی که هیچ ندارد، بهرهٴ دنیوی هم به اندازه‌ای که ذات اقدس الهی اراده کند، نه اندازه‌ای که خود او هوس کرده است.
در این آیات محلّ بحث سورهٴ مبارکهٴ «آل‌عمران» در پایان همین بخش می‌فرماید: ﴿فَآتَاهُمُ اللّهُ ثَوَابَ الدُّنْیَا وَحُسْنَ ثَوَابِ الآخِرَةِ وَاللّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ﴾ درباره همین مجاهدین‌اند دیگر، درباره همینهایی که ﴿وَکَأَیِّنَ مِنْ نَبِیٍّ قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ کَثِیرٌ﴾ درباره همینها فرمود: ﴿فَآتَاهُمُ اللّهُ ثَوَابَ الدُّنْیَا وَحُسْنَ ثَوَابِ الآخِرَةِ﴾ اینها حیثیت دنیایی پیدا کردند، حیثیت اخروی هم به انتظار اینهاست.

خب، بنابراین ﴿وَمَن یُرِدْ ثَوابَ الدُّنْیَا نُؤْتِهِ مِنْهَا وَمَن یُرِدْ ثَوَابَ الآخِرَةِ نُؤْتِهِ مِنْهَا وَسَنَجْزِی الشَّاکِرِینَ﴾ اگر این شاکرین، فوق این دو گروه‌اند که جزایشان خاص است، همان احرارند و اگر کسی که حَرث آخرت را طلب کرده است جزء شاکرین باشد، این اشاره به آن است که گذشته از اینکه به اندازه سعیش بهره می‌برد، یک پاداش الهی هم نصیبش می‌شود در دنیا هم بهره خواهد برد و بیش از آن اندازه که برای آخرت کار کرده است، بهرهٴ غیبی و معنوی دارد. آن‌گاه این تحلیل قرآنی؛ اما مسئله تاریخی که در جریان جنگ اُحد اثر بگذارد، می‌فرماید پس برهان عقلی و نقلی این است که ﴿مَا کَانَ لِنَفْسٍ أَن تَمُوتَ إِلَّا بِإِذْنِ اللّهِ﴾ است، ﴿وَمَن یُرِدْ ثَوابَ الدُّنْیَا نُؤْتِهِ مِنْهَا﴾ است ﴿وَمَن یُرِدْ ثَوَابَ الآخِرَةِ نُؤْتِهِ مِنْهَا﴾ است، ﴿وَسَنَجْزِی الشَّاکِرِینَ﴾ است.

مبارزه جزء سیره انبیاء سلف
اما اگر شما سیرهٴ انبیای سلف را بخواهید طی کنید، سیرهٴ مسلمین و مؤمنین گذشته را طی کنید ﴿وَکَأَیِّنَ مِنْ نَبِیٍّ قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ کَثِیرٌ﴾ خب، آنها حافظان دین بودند، بالأخره قتال کردند حالا ﴿رِبِّیُّونَ﴾ چه به معنای علمای ربّانی باشد که یکی از وجوه پنج‌‌گانه است یا ﴿رِبِّیُّونَ﴾ به آن اتباع می‌گویند «ربّانیّون» به آن متبوع می‌گویند، بالأخره یا نیروی مردمی بودند یا علما و صابران و فقها بودند که یکی از وجوه است. آن که بالأخره «شدیدالربط بالرب» است حالا یا عالِم ربّانی است یا یک مؤمن و سادهٴ رِبّی است ولی پیوندش با رب برقرار است، اینها بودند که همراهان انبیا بودند در نبرد ﴿وَکَأَیِّنَ﴾ حالا این ﴿کَأَیِّنَ﴾ را هم که ملاحظه فرمودید یک «أیّ» است با «تنوین»، با «کاف» که جمعاً یک کلمه را تشکیل داده است، نظیر «کذا» که یک حرف است و یک اسم، جمعاً یک کلمه را تشکیل داده است. خب، ﴿وَکَأَیِّنَ﴾ این ﴿کَأَیِّنَ﴾ کارِ «کمِ» خبریه را می‌کند یعنی چه بسا ﴿وَکَأَیِّنَ مِنْ نَبِیٍّ قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ کَثِیرٌ﴾ پس اکثر انبیا این بودند، اصلاً پیامبری که پیامِ مبارزه و جنگ و اینها نداشته باشد این می‌شود نماینده یک پیامبر وگرنه برهانی که برای نبوّت عامّه اقامه می‌شود این است که بشر یک راهنما می‌خواهد، برای اینکه بشر خونریزی و مبارزه و تجاوز در او فراوان هست، قانونی می‌خواهد که جلوی تجاوزات را بگیرد، حدودی می‌خواهد و مجری حدود طلب می‌کند و ما پیامبر را برای همین می‌خواهیم و اگر این قانون را خودِ بشر تدوین کند این اول کلام است؛ هر قانونی که به سود جامعه خودش یا وطن خودش یا نژاد خودش است ترسیم می‌کند. کسی باید باشد که مصون باشد از سود این و ضرر او و کسی باید باشد معصوم باشد و در اجرا هم معصوم باشد، لذا می‌شود پیامبر، می‌شود از طرف خدا. حالا اگر کسی پیامبر بود [و] فقط کارش بیان احکام بود، این معلوم می‌شود نمایندهٴ یک پیامبر است آن سِمَت اصلی را پیامبر دیگر دارد وگرنه نمی‌شود پیامبر جامعه¬ای باشد کاری با جنگ و صلح نداشته باشد. خیلیها شربت شهادت نوشیدند و خیلیها هم به مبارزه برخاستند ﴿وَکَأَیِّنَ مِنْ نَبِیٍّ قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ کَثِیرٌ فَمَا وَهَنُوا لِمَا أَصَابَهُمْ﴾ آنچه به اینها رسیده است از زخم و درد و رنج و امثال ذلک، اینها احساس ضعف نکردند، وَهن و سستی به خود راه ندادند، چون ترس، عامل وَهن است، آن زخم، عامل ضعف است. فرمود نه ترس در اثر مسائل روانی عامل وَهن اینها شد که عزمشان سست بشود، نه آن زخم و دردِ ظاهری، مایهٴ ضعف بدنی اینها شد، پس احساس ضعف نکردند در محدوده تن، احساس وَهن نکردند در محدوده روح، با اراده قوی، با پشتکار در صحنه بودند. هرگز زمینگیر نشدند جایی بنشینند، مسکنتی، سکون در زمینی امثال ذلکی نداشتند ﴿وَمَا اسْتَکَانُوا وَاللّهُ یُحِبُّ الصَّابِرِینَ﴾ چون اینها صبر کردند، ذات اقدس الهی اینها را دوست دارد.

نسبی بودن حصر در آیه و سخن مجاهدین با پروردگار
خب، اینها تنها تکیه‌گاهشان همین دعاست ﴿وَمَا کَانَ قَوْلَهُمْ﴾ هیچ حرفی نداشتند مگر این، این حصر، حصر نسبی است، شما اگر با کسی بحث کنید او دو جمله بگوید، بگویید این هیچ حرفی نداشتند مگر همین، نه یعنی شب و روز هیچ حرفی نزد مگر همین دو کلمه که با شما گفت. این حصر، پیداست یک حصر اضافی و حصر نسبی است، او شب و روز حرفهای زیادی دارد. وقتی گفتید من در بحث، این‌‌چنین که گفتم او هیچ حرفی نداشت مگر این، یعنی در این مقطع در برابر جواب من یا سؤال من هیچ حرفی نزد مگر این. در مقابل احتجاجات انبیا(علیهم السلام) خدا می‌فرماید: ﴿و مَّا کَانَ حُجَّتَهُمْ إِلَّا أَن قَالُوا ائْتُوا بِآبَائِنَا﴾ ؛ حرفی نداشتند مگر اینکه گفتند اگر معاد حق است، گذشتگان ما را زنده کنید، خیال کردند معاد یعنی دوباره به دنیا برگشتن. این یک حصر نسبی و اضافی است. در اینجا هم حصر، حصر اضافی و نسبی است، فرمود مجاهدین هیچ حرفی نداشتند مگر همین دعاها، نه یعنی زندگی که می‌کردند حرف نمی‌زدند، هیچ کلماتی از زبانشان شنیده نمی‌شد نه، یعنی در این مقطع جنگ حرفشان این بود که ﴿رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَإِسْرَافَنَا فِی أَمْرِنَا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانْصُرْنَا عَلَی الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ﴾ اینها با اینکه مجاهدتهای فراوان کردند، زخمهای فراوانی دیدند، جز این جمله‌ها چیزی نمی‌‌گفتند، هرگز نمی‌گفتند ما خسته شدیم، هرگز نمی‌گفتند ای کاش نمی‌شد و مانند آن. ﴿وَمَا کَانَ قَوْلَهُمْ إِلَّا أَنْ قَالُوا رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا﴾؛ پروردگارا! گناهان ما را بیامرز ﴿وَإِسْرَافَنَا فِی أَمْرِنَا﴾ که جزء گناهان کبیره است، آن اعم از صغیره و کبیره است.

خب، نه تنها گناهان ما را بیامرز، بلکه ما را ثابت‌قدم قرار بده، چه در میدان جنگ اصغر، چه در میدان جهاد اکبر ﴿وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا﴾؛ ما نلغزیم، چه در مبارزهٴ با نفس، چه در مبارزه با دشمن بیرون ﴿وَانْصُرْنَا عَلَی الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ﴾؛ پروردگارا! نصرتت را نصیب ما بفرما که ما بر کافران پیروز بشویم. خب، اینها که عمل کردند با دعا، عملشان همراه بود، خداوند دربارهٴ اینها این مرحمت را روا داشت که ﴿فَآتَاهُمُ اللّهُ ثَوَابَ الدُّنْیَا وَحُسْنَ ثَوَابِ الآخِرَةِ﴾؛ هم اینها را در دنیا پیروز کرد موجّه و آبرومند کرد و هم ثواب آخرت که نسبت به ثواب دنیا حُسنی دارد هم به اینها اعطا فرمود ﴿وَاللّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ﴾.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 39:04

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن