display result search
منو
تفسیر آیات 154 و 155 سوره آل‌عمران _ بخش اول

تفسیر آیات 154 و 155 سوره آل‌عمران _ بخش اول

  • 1 تعداد قطعات
  • 36 دقیقه مدت قطعه
  • 2 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 154 و 155 سوره آل‌عمران _ بخش اول"

احتمال بخشش گناه فراریان در احد از جانب خداوند
احتمال سوء خاتمه و حسن خاتمه برای همه انسانها و ماجرای زبیر
مراد از شرایط ششگانه استغفار در نهج البلاغه

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
ثُمَّ أَنْزَلَ عَلَیْکُم مِن بَعْدِ الْغَمِّ أَمَنَةً نُعَاسَاً یَغْشَی طَائِفَةً مِنکُمْ وَطَائِفَةٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ یَظُنُّونَ بِاللّهِ غَیْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجَاهِلِیَّةِ یَقُولُونَ هَل لَنَا مِنَ الأَمْرِ مِنْ شَی‏ءٍ قُلْ إِنَّ الأَمْرَ کُلَّهُ لِلّهِ یُخْفُونَ فِی أَنْفُسِهِم مَا لاَ یُبْدُونَ لَکَ یَقُولُونَ لَوْ کَانَ لَنَا مِنَ الأَمْرِ شَی‏ءٌ مَا قُتِلْنَا هاهُنَا قُلْ لَوْ کُنْتُمْ فِی بُیُوتِکُمْ لَبَرَزَ الَّذِینَ کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقَتْلُ إِلَی مَضَاجِعِهِمْ وَلِیَبْتَلِیَ اللّهُ مَا فِی صُدُورِکُمْ وَلُِیمَحِّصَ مَا فِی قُلُوبِکُمْ وَاللّهُ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ﴿154﴾ إِنَّ الَّذِینَ تَوَلَّوْا مِنکُمْ یَوْمَ الْتَقَی الْجَمْعَانِ إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّیْطَانُ بِبَعْضِ مَا کَسَبُوا وَلَقَدْ عَفَا اللّهُ عَنْهُمْ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ حَلِیمٌ ﴿155﴾

تکوینی بودن ﴿کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقَتْلُ﴾ و مراد از ذات الصدور در آیه
در تحلیل واقعی اُحد به چند نکتهٴ دیگر می‌پردازند، می‌فرمایند این گروهی که می‌گفتند اگر حق با ما بود ما اینجا کشته نمی‌شدیم، منظور ﴿مَا قُتِلْنَا﴾ یعنی «ما قتل اشاعرنا» وگرنه خود اینها که مقتول نشدند، این یک مطلب.

مطلب دوّم اینکه در جواب خدا فرمود ﴿لَوْ کُنْتُمْ فِی بُیُوتِکُمْ لَبَرَزَ الَّذِینَ کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقَتْلُ﴾ قبلاً استشهادی شد که منظور از این کتابت، کتابت تشریعی نیست یعنی ناظر به آیهٴ ﴿کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتَالُ﴾ نیست، برای اینکه آن آیه، عام است. بر همه قتال، تشریعاً نوشته شده، اختصاص به گروه معیّن ندارد، پس منظور ناظر به قضا و قدر و کتابت تکوینی است. شاهد دوّم آن است که در آن آیه که مسئلهٴ کتابت تشریعی مطرح است، آنجا قتال به جهاد و دفاع مطرح است، نه قتل ﴿کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ کُرْهٌ لَکُمْ﴾ نه «کتب علیکم القتل»، در اینجا فرمود: ﴿لَبَرَزَ الَّذِینَ کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقَتْلُ﴾ پس این شاهد دوّم است که نشان می‌دهد که آن جریانی که ﴿کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقَتْلُ﴾ است، غیر از آ‌ن قتال تشریعی است که بر همگان واجب است، این هم دو مطلب.

سوّم آن است که اینکه ذات اقدس الهی فرمود: ﴿وَاللّهُ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ﴾ «بِذَاتِ الصُّدُورِ» قبلاً این‌چنین معنا شد یعنی عقاید و افکار و اوصافی که در دل است، آنها ذات الصّدر هستند. بعضیها احتمال دادند که منظور از «ذات الصّدور» خود صدر باشد؛ منتها این تأکید، گاهی قبل از مؤکّد است. مثلاً ما می‌گوییم شیء، خودش «جائنی زید ذاته جائنی زید عینه یا جائنی زید نفسه» گاهی این ذات، قبل از آن مؤکّد ذکر می‌شود، می‌گوییم ذات زید یعنی ذاتی که خود زید است، اینجا که گفته می‌شود ﴿وَاللّهُ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ﴾ یعنی خود صدر یعنی عین صدر یعنی نفس صدر؛ اما خب آن معنای ذات الصدور که معنای اوّل است او انسب است.

حکم فقهی فرار از میدان جنگ
مطلب بعدی آن است که اینها که فرار کردند، فرار از میدان جنگ از گناهان کبیره است، مبتلا به گناهان کبیره شدند. در کتابهای فقهی ملاحظه فرمودید برای حرمت فرار از زحف نصابی است، برای جواز فرار از زحف و میدان جنگ هم نصابی است. گفتند اگر دشمن در برابر یک رزمندهٴ اسلامی در میدان جنگ قرار گرفت ولو از او قوی‌تر باشد، حق فرار ندارد، فرار از زحف گناه کبیره است. ولی اگر دشمن، چند برابر این سرباز مسلمان بود فرار از میدان جنگ جایز است. البته نه فرار کلّی، بلکه فرار مقطعی، برای او هم نصاب ذکر شده است که مثلاً تا چند برابر باشد، دو برابر باشد یا بیشتر آ‌ن هم در کتاب فقهی مشخص است که اگر دشمن مثلاً فلان مقدار از نصاب رسید، فرار از میدان جنگ جایز است؛ اما این در صورتی است که جنگ به عنوان جهاد باشد و مانند آن.
حالا اگر جریان دفاع داشت و وجود مبارک رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در صحنه حاضر بود و در معرض خطر بود، اینجا دفاع تا آخرین لحظه واجب است، کسی حق ندارد فرار بکند و پیغمبر را تنها بگذارد. آن آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «توبه» در اینجا حاکم است و آن آیهٴ 120 سورهٴ «توبه» است که فرمود: ﴿مَاکَانَ لْأَهْلِ الْمَدِینَةِ وَمَنْ حَوْلَهُم مِنَ الْأَعْرَابِ أَن یَتَخَلَّفُوا عَن رَسُولِ اللّهِ وَلاَ یَرْغَبُوا بِأَنْفُسِهِمْ عَن نَفْسِهِ﴾ یعنی هیچ کس چه مردم مدینه، چه اطراف مدینه هیچ کس حق ندارد که از رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) غایب بماند تخلّف کند و برای اینکه خودش را نجات بدهد از پیغمبر اعراض کند، این را هیچ کس حق ندارد. خب، در میدان اُحد که رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) حاضر بود کسی حق فرار نداشت، برای جواز فرار از زحف در فقه نصابی است، چه اینکه برای حرمت فرار هم نصابی است و اما آن نصابها برای حالتهای عادی جنگ است ولی در جنگهای دفاعی، مخصوصاً جایی که پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) حضور دارد و در معرض خطر است، آنجا کسی حق فرار ندارد. پس این کاری به آن مسئلهٴ جواز ندارد تا کسی خواسته باشد فرار بعضی از فرارکننده‌های جبههٴ اُحد را توجیه کنند بگویند، چون دشمن حالا دو برابر شده است یا امثال ذلک.

بخشش بودن توبه، منظور از آیه ﴿یَغْفِرُ مَا دُونَ ذلِکَ﴾
مطلب بعدی آن است که این فرار از زحف از گناهان کبیره است. در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» ذات اقدس الهی وعده داد، فرمود غیر از شرک، خدا همهٴ گناهان را می‌آمرزد و گناه هر کسی را هم می‌آمرزد؛ اما دو قید زد، به اندازه‌ای که خودش بخواهد و برای کسی که خدا بخواهد. آنچه در سورهٴ «نساء» آمده است که ﴿إِنَّ اللّهَ لاَ یَغْفِرُ أَن یُشْرَکَ بِهِ وَیَغْفِرُ مَا دُونَ ذلِکَ﴾ اما قیدش ﴿لِمَن یَشَاءُ﴾ هر که را که خدا بخواهد. البته هر اندازه که خدا بخواهد. این آیهٴ سورهٴ «نساء» ناظر به بخشایش بدون توبه است یعنی گناهان را خدا بدون توبه هم می‌بخشد، چون اگر منظور با توبه باشد خب، شرک را هم خدا می‌بخشد، این همه مشرکین بودند که توبه کردند و مسلمان شدند. الیوم هم هر مشرکی بخواهد توبه کند اسلام او مقبول است. اینکه فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ لاَ یَغْفِرُ أَن یُشْرَکَ بِهِ وَیَغْفِرُ مَا دُونَ ذلِکَ﴾ یعنی بی‌توبه؛ منتها برای اینکه افراد، مغرور نشوند، چه اینکه واقعاً هم مطلب این چنین است، قید زده است که ﴿لِمَن یَشَاءُ﴾ لذا همواره انسان بین خوف و رجا به سر می‌برد؛ هم توبه بر او واجب است و وجوبش هم فوری است، هم امیدوار است که خدا او را ببخشد، این‌چنین نیست که حالا اگر کسی توبه نکرد یقیناً خدا نبخشد، این طور نیست. منتها به نحو قضیهٴ مهمله که در حکم قضیهٴ جزئیه است بیان شده، فرمود: ﴿لِمَن یَشَاءُ﴾ آن «من یشاء» کیست معلوم نیست. هیچ کس حق ندارد که فریب بخورد، بگوید خدا اگر هم توبه نکردم می‌بخشد، چون فرمود هر که را خودش بخواهد، حالا چه کسی را خدا می‌خواهد آ‌ن را خودش می‌داند.

پرسش:...
پاسخ: نه؛ یقیناً این‌چنین نیست هر که را که خداوند بخواهد «الحمدُللهِ الذی یَفعَلُ مَا یَشٰاءُ و لٰا یَفعَلُ مٰا یَشٰاءُ غَیرُه» این جزء خطوط اصلی دین است که خدایی را ما حمد می‌کنیم که هرچه خودش بخواهد می‌کند، نه هرچه دیگران بخواهند بکند.

پرسش:...
پاسخ: نه؛ این آیه، ناظر به توبه نیست، چون اگر ناظر به توبه باشد شرک هم با توبه بخشوده می‌شود. آن آیات سورهٴ «زمر» آنها ناظر به توبه است البته، که ﴿یا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَی أَنفُسِهِمْ لاَ تَقْنَطُوا مِن رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً﴾ آنجا دیگر ﴿لِمَن یَشَاءُ﴾ نیست، چون آن آیات، سیاقش سیاق توبه است ﴿وَأَنِیبُوا إِلَی رَبِّکُمْ وَأَسْلِمُوا لَهُ مِن قَبْلِ أَن یَأْتِیَکُمُ﴾ کذا و کذا، لذا آنجا به عنوان موجبهٴ کلیه حکم کرد؛ هر کسی توبه بکند البته خدا می‌بخشد.

پرسش:...
پاسخ: حق غرور ندارد. شاید خود همین غرور زمینه باشد تا خدا به او بفرماید: ﴿یَا أَیُّهَا الْإِنسَانُ مَا غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَرِیمِ﴾ خود غرور که زمینهٴ امن است، خودش گناه است ﴿فَلاَ یَأْمَنُ مَکْرَ اللّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْخَاسِرُونَ﴾ .

پرسش:...
پاسخ: ﴿لِمَن یَشَاءُ﴾ را، فرمود شرک را بدون توبه، خدا نمی‌بخشد. مادون شرک را می‌بخشد؛ اما ﴿لِمَن یَشَاءُ﴾ این می‌شود موجبهٴ جزئیه ولی در سورهٴ «زمر» که فرمود: ﴿لاَ تَقْنَطُوا مِن رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً﴾ موجبهٴ کلیه است، چون سیاقش هم سیاق توبه است، بعد فرمود: ﴿وَأَنِیبُوا إِلَی رَبِّکُمْ وَأَسْلِمُوا لَهُ﴾ چه شرک چه غیر شرک، همهٴ گناهان از همهٴ گنهکاران با توبه بخشوده می‌شود.

احتمال بخشش گناهان فراریان در احد از جانب خداوند
خب، پس فرار از زحف را که گناه غیر شرک است مادون شرک است ممکن است ذات اقدس الهی ببخشد ولی بی‌توبه این ممکن است. ممکن است کسانی که در صدر اسلام در جریان اُحد گرفتار فرار از زحف بودند گناه کبیره را مرتکب شده‌اند؛ اما خداوند بخشیده باشد بی‌توبه، ما که دلیلی نداریم که یقیناً خدا نبخشید که و دلیلی نداریم که حتماً توبه کردند و خدا بخشید، احتمالش هست. این‌چنین نیست که انسان بتواند به ضِرس قاطع بگوید که ممکن نبود خداوند گناه اینها را بدون توبه ببخشد، نه ممکن است بی‌توبه هم بخشیده باشد، چون آیهٴ سورهٴ «نساء» اختصاصی به آخرت ندارد، مادون شرک را ﴿لِمَن یَشَاءُ﴾ ممکن است بخشیده باشد.

پرسش:...
پاسخ: آن مسئلهٴ خلود است وگرنه ورودش خیلیها وارد جهنّم می‌شوند، بعدها به عنوان «عتقاء الله من النار» آزاد می‌شوند، مخلّد بودن برای معاندین است.

بیان نکاتی در جمع بندی بحث
بنابراین فرار از زحف، از گناهان کبیره است یک مطلب، نصابش هم در فقه مشخص شده است جوازاً و منعاً دو مطلب، آن نصاب برای جنگهای عادی است نه در جایی که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در معرض خطر باشد این سه مطلب، بخشش گناهان مادون شرک، بدون توبه فی‌الجمله ممکن است، نه بالجمله این هم چهار مطلب. ما دلیل قطعی نداریم که ذات اقدس الهی که از اینها صرف¬نظر کرد و عفو فرمود اینها حتماً توبه کرده‌اند، ممکن است بعضی را بی‌توبه عفو کرده باشد، این هم پنج مطلب. آیهٴ سورهٴ «نساء» که می‌فرماید خداوند گناهان مادون شرک را بی‌توبه می‌بخشد ، اختصاص به مسئلهٴ آخرت ندارد در دنیا هم ممکن است ببخشد، شش مطلب.

احتمال سوء خاتمه و حسن خاتمه برای همه انسانها و ماجرای زبیر
حالا اینهایی که فرار کردند ممکن است که بعد در اثر توبه به حسن عاقبت راه یافته باشند، بعضی از آنها که ماندند در اثر تجرّی ممکن است مبتلا به سوء خاتمه شده باشند، چه اینکه شدند. خب، دربارهٴ زبیر وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) فرمود «ما زال» از ما بود تا پسرش بالغ شد و راه او را عوض کرد و وجود مبارک فاطمهٴ زهرا(صلوات الله و سلامه علیها) به حضرت امیر(سلام الله علیه) فرمود اگر برای شما وصیّ من شدن سخت است، من زبیر را وصیّ خود قرار بدهم. به فاصلهٴ بیست سال، آن چنان تحولی پیدا شد که زبیر به آن صورت درآمد. خب، کسانی که فرار کردند ممکن است در اثر توبه و انابهٴ واقعی از حسن خاتمه برخوردار بودند، کسانی هم که ماندند ممکن است در اثر بدرفتاریهای بعدی مبتلا به سوء خاتمه شده باشند، چه اینکه شدند ولی در آ‌ن مقطع، البته آن کس که فرار کرد معصیت کرد و آن کس که ماند اطاعت کرد.

جریان فرار عثمان در احد
مطلب بعدی که در کتابهای تفسیری اهل سنّت هم آمده این است که بین عبدالرحمان بن عوف و عثمان مناظره‌ای شده است که عثمان نسبت به عبدالرحمان بدگویی کرد، عبدالرحمان بن عوف به عثمان گفت: «أتَسُبُّنی»؛ تو بد می‌گویی، دشنام می‌دهی مرا، در حالی که تو سوابق سوء زیادی داری، تو در جریان جنگ بدر غایب بودی حضور نداشتی، در جریان اُحد فرار کردی، در جریان بیعت الرضوان آنجا حضور نداشتی، اینها همه سوابق توست. آن طوری که این گروه اهل سنّت در دفاعیه‌ای که از عثمان نقل می‌کنند ذکر می‌کنند این است که عثمان در جواب عبدالرحمان گفت؛ اما در جریان بدر، چون بنت رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که عیال عثمان بود این مریضه بود و من پرستار این مریض بودم، لذا معذور بودم. در جریان احد، البته من فرار کردم، چون جزء فراریانی بود که بعد از سه روز پیدا شد ولی خدا عفو کرد. در جریان بیعة الرضوان هم من مأموریت داشتم که به عنوان ربیعه و دیدبان و ناظر بروم در مرز، در جایی دیگر از طرف رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ، حالا این دفاعیهٴ او. ولی اصل فرار را همه پذیرفتند که او در جریان احد فرار کرده بود، این فرار به عنوان گناه کبیره است، حالا بعد توبه کرد که اینها برآنند که او توبه کرد و مشمول عفو شد یا نه، خداوند از این فراریان بخشید در صورتی که با نفاق و ارتداد همراه نباشد، بی‌توبه مثلاً مورد عفو قرار گرفت، این هم یک مطلب.

مراد از شرایط شش‌گانه استغفار در نهج البلاغه
پرسش:...
پاسخ: نه، آن پیداست که آن شرایط شش‌گانه‌ای که در نهج‌البلاغه برای استغفار هست، پیداست که آن گناهان طوری بود که با آن گناهان این شخص رشد کرده است، همان طوری که دربارهٴ بعضیها آمده است که ایمان از قرن او تا قدم او هست، در مجاری او هست، نسبت به آن شخصی که حضرت فرمود: «ثَکَلِتْکَ أُمُّکَ» استغفار را آسان گرفتی، تو باید این شرایط شش‌گانه را انجام بدهی، یکی از امور شش‌گانه این است که آن قدر از خوف خدا بنالی که آن گوشتهایی که در بدنت از حرام روئیده آب بشود و گوشت حلال بروید، معلوم می‌شود این شخص، با حرامخوری و مانند آن تغذیه کرده و شیطان در همهٴ مجاری درک و کار او رسوخ پیدا کرده. در مقابل عمّار(رضوان الله علیه) که عمار «ملیءٌ ایماناً مِن قَرنِهِ الی قدَمه و اختلط الایمان بِلَحمه و دَمِه» گرچه این بیان به نحو اعلی دربارهٴ خود حضرت امیر(سلام الله علیه) آمده ولی دربارهٴ عمّار یاسر و امثال عمّار یاسر هم هست که عمار «ملیءٌ ایماناً مِن قَرنِهِ الی قَدمِه» غرق ایمان است و «و اختَلَط الایمان لحمَه و دَمَه» . در مقابل اینها کسانی هستند که شیطان مانند خون در رگهای اینها جاری است، مجاری درک و ادراک اینها را شیطان پر کرده است، از راه حرامخوری و مانند آن.

این است که فرمود یکی از شرایط شش‌گانهٴ استغفار این است که شما آن‌قدر بنالید که این گوشتهای حرام آب بشود، گوشت حلال بروید. ولی در همین زمینه ذات اقدس الهی اگر بخواهد ببخشد ﴿یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ﴾ ، چون خدا ﴿ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ﴾ است و ممکن است بی‌توبه ببخشد، نه اینکه محال است خدا بی‌توبه کسی را ببخشد، چون خودش وعده فرمود که بدون شرک را ممکن است خدا ببخشد؛ اما ﴿لِمَن یَشَاءُ﴾ البته نه برای هر کسی و این بخشش گناهان هم اختصاص به آخرت ندارد، در دنیا هم مشمول این اصل کلّی است.

پرسش:...
پاسخ: وعدهٴ فی‌الجمله است نه بالجمله، فرمود که اما به چه کسی، لذا همواره انسان بین خوف و رجا به سر می‌برد. شاید این شخصی که گناه کرده مشمول عفو الهی نباشد، چه می‌دانیم. تازه آنهایی هم که توبه کردند معلوم نیست توبهٴ آنها نصوح باشد، لذا انسان تائب هم بین خوف و رجا باید به سر ببرد، البته امیدوار است.

وسوسه‌گری، تنها حربه شیطان برای اغوای مجاهدین احد
مطلب بعدی آن است که این کسانی که فرار کردند، فرار از زحف از گناهان کبیره است، این با اغوای شیطان انجام شده و شیطان مأمور خداست که افراد تبهکار را در سخت‌ترین حال و شدیدترین حال و مهم‌ترین حال، آنها را بگیرد. شیطان اوّل کاری که انجام می‌دهد وسوسه می‌کند، وسوسه یعنی نامهٴ دعوت، ترسیمی از دعوتنامه در ذهن دارد، انسان را دعوت به گناه می‌کند، در مقابلش عقل از درون، وحی از بیرون، فرشتگان، همهٴ علل و اسباب رحمت، آنها هم دعوتنامه را ترسیم می‌کنند انسان را به طرف فضیلت راهنمایی می‌کنند، انسان است و مختار، در تصمیم‌گیری هم مختار است شیطان در اینجا هیچ نقشی ندارد، البته فرشتگان و اینها کمک می‌کنند که انسان راه خیر را طی کند؛ اما شیطان در این مقطع، هیچ نقشی ندارد فقط وسوسه می‌کند یعنی دعوت. از آ‌ن طرف چند برابر شیطان هم الهام دارند؛ راهنمایی می‌کنند. اگر شخص با داشتن آن همه راههای خیر، جلوی شیطان خضوع کرد و حرف شیطان را پذیرفت، وارد گناه شد از آن به بعد شیطان دستش باز است، از آن به بعد شیطان تحریک می‌کند می‌لغزاند و مانند آن.

در این کریمه که ذات اقدس الهی دارد مسئلهٴ اُحد را تحلیل می‌کند، لذا در سرفصل این بخش فرمود: ﴿هذَا بَیَانٌ لِلنَّاسِ﴾ دارد مسئله را مبرهن می‌کند، می‌فرماید اینها که لغزیدند و فرار کردند این فرار کردنشان، لغزششان به اغوای شیطان بود؛ اما این‌چنین نبود که شیطان بیاید اینها را مستقیماً از جبهه بیرون ببرد که، اینها چندین بار به سوء اختیار خودشان گناه کردند، وقتی گناه کردند شیطان را راه دادند، در تحت ولای شیطان قرار گرفتند شیطان را به عنوان ولی و متولّی پذیرفتند از آن به بعد، شیطان اینها را گرفت، آ‌ن هم نه صرف گناه، اینها چندین گناه کردند گناهشان که زیاد شد، در اثر بعضی از گناهان، شیطان اینها را گرفته. پس اینجا سه مرحله است: مرحلهٴ اوّل این است که در اصل سر دو راه بودن شیطان، هیچ کاری با آدم ندارد فقط دعوت می‌کند. در مقابل انبیا، اولیا، کتاب، شریعت، عقل، الهام درونی و راهنمایی بیرونی همه انسان را هدایت می‌کنند به طرف خیر.

پرسش:...
پاسخ: بله آن مسئله‌ای است که وجود مبارک رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) رحلت کرده است آن مسئله است، نه اصل اینکه عده‌ای همین که ببینند دارند مجروح می‌شوند فرار کنند، چون بعدها آن صدا منتشر شد.

پرسش:...
پاسخ: این بعد گفته شد نه اوّلین بار، نه اینکه اوّل این شایعه منتشر شد که «قُتِلَ رَسولُ الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم)» بعد مردم فرار کرده‌ باشند، خیلیها فرار کردند و چون حضرت را از نزدیک ندیدند جا برای این شایعه بود وگرنه آنهایی که از حضور حضرت می‌خواستند فرار کنند که جا برای این شایعه نبود.

مراحل تأثیر شیطان بر انسانها و مجاهدین احد
خب، پس شیطان وقتی انسان سر دوراهی دارد هیچ کاری ندارد فقط دعوتی است، از این طرف ﴿قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ یُغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ﴾ هست، از آن طرف هم تحریک هست همین. هیچ کاری شیطان ندارد، این مرحلهٴ اوّل [که] تصمیم‌گیری فقط به عهدهٴ خود شخص است. اگر کسی به سوء اختیار خودش پایش لغزید یعنی خودش را لغزاند [و] تابع شیطان شد ده قدم، بیست قدم به همراه او رفت، این مرحلهٴ دوّم، باز هم شیطان حق دخالت ندارد که بیاید سرپرستی او را به عهده بگیرد باز هم حق دخالت ندارد، این سعهٴ رحمت حق است که شاید این شخص برگردد. وقتی وارد مرحلهٴ سوّم شد یعنی ادامهٴ عصیان شد از آن به بعد ذات اقدس الهی دستور می‌دهد، فرمود حالا بگیرید این را.

در جریان فرار از زحف هم همین طور بود، عده‌ای سر دوراهی قررا گرفتند رسول خدا را با آن همهٴ مواهب که خدای سبحان ارسال کرد، دیده بودند، یک مختصر فشار یا جاذبهٴ غنیمت، اینها را به طرف فرار دعوت کرد یا ترک آن سنگر دعوت کرد. اینها کم¬کم فَشَل پیدا کردند، تنازع پیدا کردند، عصیان کردند، ﴿مِنکُم مَن یُرِیدُ الدُّنْیَا﴾ شدند، وقتی این گناهان یکی پس از دیگری آمد و آمد، از آن به بعد شیطان مجاز شد که اینها را بگوید فرار کنید، در اینها تأثیر کرده است که فرار کنید، نه اینکه در این مرحلهٴ سوّم که شیطان اینها را وادار به فرار کرده است یک طرفه باشد فرشتگان هم از آن طرف فریاد می‌زنند که نرو، پیغمبر هم می‌گوید نرو، عقل هم می‌گوید نرو، سایر آن افرادی که جزء شاکرین بودند و در صحنه ایستادند می‌گفتند: «أین تذهبون»، در این مرحلهٴ سوّم، شیطان عده‌ای را تحت ولای خود قرار می‌دهد، لذا در این بخش، تحلیل قرآن این است فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِینَ تَوَلَّوْا مِنکُمْ یَوْمَ الْتَقَی الْجَمْعَانِ﴾ می‌دانید چرا فرار کردند، منشأ تولّی و اعراضشان از صحنه می‌دانید برای چه بود، این در اثر اغوای شیطان بود، خب چرا شیطان در اینها اثر گذاشت ﴿إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّیْطَانُ﴾، «استزلّ» در این‌گونه از موارد همان معنای «أزلّ» را دارد یعنی لغزاند، چرا شیطان اینها را لغزاند: ﴿بِبَعْضِ مَا کَسَبُوا﴾ پس اوّل، شیطان اینها را نلغزاند فقط وسوسه کرد، وقتی هم که اینها وارد معصیت و گناه و ضعف اراده و تنازع و عصیان و ارادهٴ دنیا شدند در اوایل امر هم که این گناهان را مرتکب می‌شدند، شیطان اینها را نلغزاند، وقتی این گناهان اضافه شد ﴿بِبَعْضِ مَا کَسَبُوا﴾ شیطان اینها را لغزاند یعنی به سبب ﴿ِبَعْضِ مَا کَسَبُوا﴾ نه همه، چون ﴿ِبَعْضِ مَا کَسَبُوا﴾ را هم ممکن است ذات اقدس الهی عفو بکند. اگر کسی ده بار گناه کرد، ممکن است خدا عفو بکند، حالا بار یازدهم را ممکن است شیطان بگیرد.

بخشش بسیاری از گناهان توسط پروردگار
ذات اقدس الهی در سورهٴ مبارکهٴ «شوریٰ» فرمود حوادث ناگواری که دامنگیرتان می‌شود، این در اثر همهٴ اعمال بد شما نیست ما خیلی از کارهای بد شما را عفو می‌کنیم، در سورهٴ «شوریٰ» آیهٴ سی این است ﴿وَمَا أَصَابَکُم مِن مُصِیبَةٍ فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَیَعْفُوا عَن کَثِیرٍ﴾؛ خدا از خیلی از لغزشهای شما می‌گذرد وقتی لغزشهای شما ادامه پیدا کرد، آن‌گاه در اثر بعضی از لغزشها یک مصائب ناگواری دامنگیرتان می‌شود وگرنه لطف خدا این‌چنین نیست که تا انسان لغزید او را بگیرد، این طور نیست ﴿وَیَعْفُوا عَن کَثِیرٍ﴾ لذا شیطان هم که در حد «کلب معلَّم» است، بعد از اینکه ذات اقدس الهی نصاب عفو را به پایان برد، این شخص دیگر قابل عفو نیست، از آن به بعد اجازه می‌دهد که شیطان متولّی کار او قرار بگیرد. اگر خدا بخواهد هر گناهی که انسان انجام می‌دهد برابر آن گناه، کیفر بدهد هرگز گیاهی روی زمین نمی‌روید، جنبنده‌ای در زمین زندگی نمی‌کند.

در پایان سورهٴ «فاطر» این‌چنین آمده است، آیهٴ 45 سورهٴ «فاطر» ﴿وَلَوْ یُؤَاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِمَا کَسَبُوا مَا تَرَکَ عَلَی ظَهْرِهَا مِن دَابَّةٍ وَلکِن یُؤَخِّرُهُمْ إِلَی أَجَلٍ مُّسَمّی فَإِذَا جاءَ أَجَلُهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ کَانَ بِعِبَادِهِ بَصِیراً﴾؛ فرمود اگر مردم هر گناهی که انجام بدهند ذات اقدس الهی اینها را کیفر بدهد که جنبنده‌ای روی زمین نمی‌ماند، ما که از اسرار مردم باخبر نیستیم، دیگران هم که از اسرار ما مستحضر نیستند که ما در دل چه لجنهایی را داریم، چه رِینهایی را داریم، خیلی از ماها امر بر خود ما مشتبه است، ما خیلی از کارها را به حساب دین می‌آوریم، در حالی که این‌چنین نیست. انسان تا خود را بشناسد تا وظیفه را بشناسد تا خلوص را بشناسد تا وساوس شیطان را بشناسد خیلی طول می‌کشد. خیلی از کارهاست که اگر خودمان انجام بدهیم به حساب دین می‌آید؛ اما حالا دیگری که دارد انجام می‌دهد شروع به کارشکنی می‌کنیم. ما می‌خواهیم خودمان مطرح باشیم، نه اینکه آن کار انجام بگیرد. شما بسیاری از این مسائل و مشکلات داخلی هر جا که سخن از تنازع است، تحلیل می‌کنید، ریشه‌اش به همین برمی‌گردد و اکثری مردم که مسلمان هستند آنها با کتاب و با برهان و استدلال عالم نشدند [بلکه] با سیرت و سنّت سلف و صالحین سلف مسلمان شدند، آنها وقتی ببینند روحانی آنها مصداق ﴿وَجَعَلْنَا لَهُ نُوراً یَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ﴾ است، مؤمن خواهند بود و اگر ـ معاذ الله ـ ببینند ﴿مِنکُم مَن یُرِیدُ الدُّنْیَا﴾ در آن درآمده، برمی‌گردنند. اکثری مردم برابر با عمل زندگی می‌کنند، آن وقت ما این گناهان را کم به حساب می‌آوریم، خیال می‌کنیم که اینها کار کوچکی است حرف ما، روش ما، سنّت ما، سیرهٴ ما اگر خدایی ناکرده عده‌ای را منزجر بکند، خیال کردیم که گناه کوچکی است، ما اگر خواستیم ببینیم گناه چقدر خطر دارد، این گناه را در مقابل آن ثواب قرار بدهیم، ثواب گفتند اگر شما کاری بکنید که یک نفر را خدا به وسیلهٴ شما هدایت بکند، ارزشش بیش از همهٴ چیزهایی است که از زیر دست آفتاب می‌گذرد. خب، در مقابل اگر ما کاری کردیم که خدایی ناکرده مردم برگشتند، این هم همین کیفر تلخ را دارد. این است که ذات اقدس الهی می‌فرماید من اگر برابر آنچه شما در درون دارید عمل بکنم، جنبنده‌ای روی زمین نمی‌ماند ﴿وَلَوْ یُؤَاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِمَا کَسَبُوا مَا تَرَکَ عَلَی ظَهْرِهَا مِن دَابَّةٍ﴾ .

پرسش:...
پاسخ: خب بله، اینها جزء اولیای الهی هستند دیگر، منظور آن است که ذات اقدس الهی هرگز به شیطان مهلت نمی‌دهد که مستقیماً در ما اثر کند، بلکه ﴿بِبَعْضِ مَا کَسَبُوا﴾.
«اعاذنا الله من شرور انفسنا والحمدلله رب ‌العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 36:47

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن