- 21
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 159 سوره آلعمران
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 159 سوره آلعمران"
شرح صدر و خلق عظیم پیامبر ص در جریانات و حوادث صدر اسلام
رحمت پیامبر ص نسبت به مؤمنین و غلظت او نسبت به تبهکاران
عمل به معلومات گذشته موجب دستیابی به علوم جدید
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنتَ فَظّاً غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَی اللّهِ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ ﴿159﴾
بیان عظمت علمی و اخلاقی پیامبر در قرآن کریم
ذات اقدس الهی وجود مبارک رسول خود(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را به عنوان اینکه صاحب خُلُق عظیم است ستود و معرّفی کرد، فرمود: ﴿إِنَّکَ لَعَلَی خُلُقٍ عَظِیم﴾ این ﴿إِنَّکَ لَعَلَی خُلُقٍ عَظِیم﴾ جزء عتایق سُوَر است در سورهٴ «قلم»، آیه چهار این است که ﴿إِنَّکَ لَعَلَی خُلُقٍ عَظِیم﴾ این سوره، از عتایق سُوَر است یعنی از سورههایی است که در اوایل بعثت، نازل شده است.
هرگونه دلالتی از هر آیهای استفاده بشود که وجود مبارک رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فاقد آن اخلاق عظیم بود، محکوم است؛ نمیشود گفت مثلاً حضرت در اوایل امر، فلان نقص اخلاقی را ـ معاذ الله ـ داشت بعد کمکم اصلاح شد یا خود را اصلاح کرد، زیرا در همان اوایل بعثت، نازل شده است که ﴿إِنَّکَ لَعَلَی خُلُقٍ عَظِیمٍ﴾. جریان ﴿عَبَسَ وَتَوَلَّی﴾ و امثال ذلک هر کدام باید در جای خودش مشخص بشود که اینها ضمیرها به وجود مبارک پیغمبر برنمیگردد.
عظمت انسان را همان علم و عمل تشکیل میدهد. انسان وقتی کامل است که خوب بفهمد و خوب عمل کند، لذا کتابهایی هم که در این زمینه مینویسند بخشی مربوط به مسائل علمی و نظری برمیگردد، بخشی به مسائل عملی و اخلاقی. مرحوم سید مرتضی(رضوان الله علیه) کتابی نوشته به عنوان جُمَل العلم و العمل این جُمل العلم ناظر به مسائل اعتقادی و اصول دین است، آن بخش عملش مربوط به فقه و امثال ذلک است که جُمَل العلم و العمل. شاگردانش یکی مرحوم شیخ طوسی، دیگری ابن برّاج، هر کدام به نوبهٴ خود این کتاب را شرح کردند یعنی آن جُمَل علم را شیخ طوسی شرح کرد و جُمل عمل را، ابن برّاج شرح کرد و هر کسی به نوبهٴ خود سعی کرد که در مسائل علمی و عملی چیزی جمع کند. ذات اقدس الهی درباره رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم)، درباره مسائل علمی میفرماید: ﴿وَعَلَّمَکَ مَا لَمْ تَکُن تَعْلَمُ وَکَانَ فَضْلُ اللّهِ عَلَیْکَ عَظِیماً﴾ این درباره علم. درباره اخلاق هم فرمود: ﴿إِنَّکَ لَعَلَی خُلُقٍ عَظِیم﴾ پس وجود مبارک رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم عظیمالعلم است، هم عظیمالخُلق، چون فرمود: ﴿وَعَلَّمَکَ مَا لَمْ تَکُن تَعْلَمُ وَکَانَ فَضْلُ اللّهِ عَلَیْکَ عَظِیماً﴾ در سورهٴ «قلم» هم فرمود: ﴿إِنَّکَ لَعَلَی خُلُقٍ عَظِیم﴾ پس او انسانی است عظیمالعلم و عظیمالخُلق، این اصل کلی.
عظمت علمی و عظمت اخلاقی رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در طول این آیات عدیده شرح شده است؛ هم مسائل علمی آن حضرت، هم مسائل اخلاقی آن حضرت که آنچه درباره مسائل علمی حضرت آمده است به منزلهٴ شرح ﴿وَعَلَّمَکَ مَا لَمْ تَکُن تَعْلَمُ وَکَانَ فَضْلُ اللّهِ عَلَیْکَ عَظِیماً﴾ است و آنچه درباره فضایل اخلاقی آن حضرت نازل شده است، به منزله شرح ﴿إِنَّکَ لَعَلَی خُلُقٍ عَظِیم﴾ قرار دارد.
شرح صدر و خلق عظیم پیامبر در جریانات و حوادث صدر اسلام
مطلب بعدی آن است که آنچه مربوط به آیه محلّ بحث است، فضایل اخلاقی رسول خداست که فرمود: ﴿فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنتَ فَظّاً غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانفَضُّوا مِنْ حَوْلِک﴾ قرآن کریم همه این ابعاد را یکی پس از دیگری تحلیل کرد. فرمود حوادث بسیار سخت و سنگینی برای شما پیش آمد. یک وقت است یک حادثه جزئی است برای تقسیم یک مِلک یا تقسیم یک مال، اختلافی میشود خب، آنجا ممکن است کسی گذشت کند؛ اما ﴿خُلُقٍ عَظِیمٍ﴾ نداشته باشد، یک وقت مهمترین شخصیت علمی جهان اسلام در سختترین شرایط که نیاز به کمک دارد او را رها میکنند، حالا نه تنها چهرهاش آسیب میبیند، دندانش میشکند، صورتش زخمی میشود عدهای هم مُثله میشوند. اگر یک رهبر، انسان کامل نبود، کُوْن جامع نبود، معلم فرشتهها نبود، در اینگونه از صحنهها چه عکسالعملی نشان میداد، بالأخره پرخاش میکرد، عصبانی میشد.
در جریان جنگ حُنین و امثال ذلک که فرمود ﴿ثُمَّ وَلَّیْتُم مُدْبِرِینَ﴾ در جریان اُحد، این طور پیامبر به دنبال اینها راه افتاده ﴿إِذْ تُصْعِدُونَ وَلاَ تَلْوُونَ عَلَی أَحَدٍ وَالرَّسُولُ یَدْعُوکُمْ فِی أُخْرَاکُمْ﴾ مرتب میفرمود من زندهام «الیّ الیّ عباد الله من یکرُّ فله الجنة» هیچ کس گوش نداد، یک چند نفری اطراف حضرت بودند. عدهای بعد از سه روز آمدند، عدهای زودتر آمدند. خب، در چنین شرایط سخت و تلخی چه توقع میرفت؟ اگر کسی دارای خُلُق عظیم نباشد، با این سربازها چه میکند؟ چهارتا گِله میکند، چهارتا تنبیه میکند، چهارتا عصبانی میشود هیچ حضرت اظهار عصبانیت نکرد. حضرت به عنوان انسان کامل، کون جامع، در مسجد مدینه مشغول خواندن خطبههای نمازجمعه است همه بلند میشوند میروند، همین که صدای طبل تجاری آن تاجران را شنیدند ﴿إِذَا رَأَوْا تِجَارَةً أَوْ لَهْواً انفَضُّوا إِلَیْهَا وَتَرَکُوکَ قَائِماً﴾ پیغمبر ایستاده است همه بلند شدند رفتند. حالا ممکن است چند نفری مثل حضرت امیر(سلام الله علیه) آنجا نشسته باشند، بروند برای اینکه ببینند که چه چیزی آوردند قدری ارزانتر بخرند بعد بیایند خطبههای نمازجمعه را گوش بدهند.
خب، اگر کسی خُلُق عظیم نمیداشت در برابر این صحنه چه برخوردی میکرد؟ کسی نقل نکرد که ذات مقدس رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) برآشفته بشود، اعتراض بکند، تحقیر بکند، سرزنش بکند. اینها یک سلسله مَلکات عادی نیست که مثلاً حالا انسان، در سختترین شرایط تنها بماند و بعد هم چیزی اعتراض نکند یا برای ارزان خریدن بعضی از کالاها نمازجمعه را ترک بکند، خطبهها را ترک بکنند خطیب را در حال ایستاده رها بکنند بعد هم پیغمبر چیزی نگوید، این ﴿إِنَّکَ لَعَلَی خُلُقٍ عَظِیم﴾ وقتی ذات اقدس الهی روی عظمت اخلاقی پیغمبر صِحه گذاشت، معلوم میشود خیلی مسئله مهم است. حالا هم معلوم میشود که سخن از ﴿عَبَسَ وَتَوَلَّی﴾ و امثال ذلک یقیناً آن ضمیر ﴿عَبَسَ﴾ به پیغمبر برنمیگردد، چون ﴿عَبَسَ وَتَوَلَّی﴾ بعد از ﴿إِنَّکَ لَعَلَی خُلُقٍ عَظِیم﴾ نازل شده است اینها چه کسانیاند و چرا این طورند، این چه شرح صدری است این ﴿إِنَّکَ لَعَلَی خُلُقٍ عَظِیم﴾ حالا ذات مقدس رسول اکرم هم او مسئلهٴ ﴿وَتَرَکُوکَ قَائِماً﴾ را میبیند، هم جریان فرار جنگ اُحد را. در جریان اُحد پیامبر به دنبال آنها راه افتاده ولی در جریان مسجد و تنها شدن در حال خطبه، البته به دنبال آنها راه نیفتاده که بفرماید برگردید؛ اما در جریان اُحد خواندیم که فرمود: ﴿إِذْ تُصْعِدُونَ وَلاَ تَلْوُونَ عَلَی أَحَدٍ وَالرَّسُولُ یَدْعُوکُمْ فِی أُخْرَاکُمْ﴾ شما هم فرار کردید و گوش به حرف هیچکس ندادید.
خب، از این حوادث وجود مبارک رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) زیاد دیده است. در همه موارد با آن شرح صدر برخورد کرد، لذا ذات اقدس الهی فرمود: ﴿إِنَّکَ لَعَلَی خُلُقٍ عَظِیم﴾ بعداً هم در مسائل علمی فرمود تو علمِ عظیم داری، چون ﴿کَانَ فَضْلُ اللّهِ عَلَیْکَ عَظِیما﴾ اما این را از خود نداری ﴿وَعَلَّمَکَ مَا لَمْ تَکُن تَعْلَمُ﴾ نه «ما لاتعلم» یعنی خدا، چیزی یادت داد که تو آن نبودی که از نزد خود بدانی با همه آن نبوغی که داری، این چیزی نیست که کسی با اندیشه و فکر دریابد یا با مطالعه و درس و بحث فراهم بکند، اینچنین نیست «وعلمک ما لم تعلم» یا «ما لاتعلم» نیست، ﴿مَا لَمْ تَکُن تَعْلَمُ﴾ است، این درباره علم.
درباره اخلاق، این آیه محلّ بحث است که ﴿فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ﴾ تو اگر شدیدترین حالت را با شرح صدر پشتسر گذاشتی، این براساس رحمت الهی بود و اگر نبود این رحمت الهی، تو این طور نرمرفتار نبودی ﴿فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ﴾.
برخورد نیکوی پیامبر با کوردلان و تنگنظران
آنگاه سایر آیات، این خُلق عظیم را شرح میدهد. در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» میفرماید اینها میآیند حضور تو، تو را نگاه میکنند ولی تو را نمیبینند، اهل نظرند نه اهل بصر. آیه 198 و 199 سورهٴ «اعراف» فرمود اینها ﴿وَإِن تَدْعُوهُمْ إِلَی الْهُدَی لاَیَسْمَعُوا وَتَرَاهُمْ یَنظُرُونَ إِلَیْکَ وَهُمْ لاَیُبْصِرُونَ﴾؛ اینها میآیند در مسجد، در مجلس تو اینها اهل نظرند، اهل بصر نیستند، اینها اهل نگاهاند اهل دیدن نیستند، تو را نگاه میکنند ولی تو را نمیبینند، تو را به عنوان یک مرد عرب که یکی از آحاد آنها هستی نگاه میکنند؛ اما شخصیت حقیقیت، رسالتت را نمیبینند ﴿وَتَرَاهُمْ یَنظُرُونَ إِلَیْکَ﴾؛ اما ﴿وَهُمْ لاَیُبْصِرُونَ﴾ مثل انسان ضعیفالباصرهای که در هنگام استهلال، نگاه به آسمان میکند ولی ماه را نمیبیند، میگوید «نظرت إلی القمر و لم أره أو لم اُبصره»؛ نگاه کردم ولی ندیدم. خدا میفرماید اینها تو را نگاه میکنند؛ اما تو را نمیبینند. خب، با اینها چگونه رفتار کن؟ با اینها ﴿خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِینَ﴾ این میشود شرح خُلق عظیم. خب، با بدان و بداندیشان از مسلمین چگونه رفتار کن؟ هَجر کن؛ اما ﴿وَاهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمِیلاً﴾ ؛ تا آنجا که امید برگشت هست هَجرت، هجر جمیل باشد ﴿وَاهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمِیلاً﴾.
خفض جناح و ترحم پیامبر نسبت به مؤمنین
نسبت به مؤمنین یا آنها که امید برگشت آنها هست نسبت به آنها مرزها را مشخص کرد، چه در سورهٴ «حجر» و چه در سورهٴ «شعراء» . در سورهٴ «حجر» فرمود ﴿لاَ تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلَی مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجاً مِّنْهُمْ وَلاَ تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ وَاخْفِضْ جَنَاحَکَ لِلْمُؤْمِنِینَ﴾ ؛ نسبت به مؤمنین خَفض جناح کن. در بحثهای سابق ملاحظه فرمودید که خَفض جناح دو قِسم است: یک خَفض جناح احترام و تذلّل مثل خفض جناحی که فرزند در برابر پدر و مادر دارد ﴿وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ﴾ که ذلولانه است، گرچه ذلیلانه نیست. یک خَفض جناحی است که ترحم است، جناحی که پیامبر نسبت به امت دارد، فرمود: ﴿وَاخْفِضْ جَنَاحَکَ لِلْمُؤْمِنِینَ﴾ این خَفض جناحی که پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نسبت به مؤمنین دارد، غیر از خَفض جناحی است که فرزند، نسبت به پدر و مادر دارد. اینها همهاش در محور ایمان است، آنکه مؤمن است، آنکه اگر هم چهار گناه کرد، امید برگشت هست، آنکه با رحمت و لطف برمیگردد و مانند آن، که اگر این رحمت باشد او انفضاض و انشعاب و شکاف ندارد و اگر این رحمت نباشد، او انفضاض دارد و میرَمد، پس محور رحمت، در همین محدوده است، برهان مسئله هم همین است که ﴿فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنتَ فَظّاً غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ﴾.
قهر و غلظت پیامبر نسبت به کافران و منافقان
حالا اگر کسی اهل انفضاض و رمیدن و شکاف و شقاق و نفاق است، با اینها چه؟ با اینها هم برابر خُلق عظیم باید رفتار کرد. خُلق عظیم آن است که انسان ﴿أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ﴾ باشد، لذا همین رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که دارای خُلق عظیم است و نسبت به مؤمنین، رئوفِ رحیم است که در سورهٴ «توبه» آمده و ﴿بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَحِیمٌ﴾ آیه 128 سورهٴ «توبه» این بود که ﴿لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَاعَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُم بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَحِیمٌ﴾ همین وجود مبارک که دارای خُلق عظیم است و ﴿بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَحِیمٌ﴾ است و ﴿فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ﴾ است، نسبت به کسانی که حجت خدا بر اینها بالغ شد و اینها اهل ایمان نبودند و اهل فرار و شِقاق و نفاق بودند، نسبت به اینها میفرماید: ﴿یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ جَاهِدِ الْکُفَّارَ وَالْمُنَافِقِینَ وَاغْلُظْ عَلَیْهِمْ﴾ ؛ فرمود تو نسبت به مؤمنین غلیظالقلب نیستی ولی نسبت به کافران و منافقان، غلیظ باش: ﴿وَاغْلُظْ عَلَیْهِمْ﴾ قهراً مسئلهٴ لَیّن بودن، نرم بودن با سهلانگار بودن و بیتفاوت بودن فرق میکند، زیرا ذات اقدس الهی به رسولش فرمود نسبت به مؤمنین، رئوف و رحیم باش، نسبت به کافر و منافق اهل گذشت نباش. کسی که سهلانگار است، معصیت پیروان خود را توجیه میکند، تحمل میکند. در سورهٴ مبارکهٴ «شعراء» بین این دو بخش جمع کرد. در سایر سُوَر هر کدام از آیات، عهدهدار یک مطلباند. بعضی از آیات عهدهدار بیان رحمت نسبت به مؤمنیناند، نظیر آیه سورهٴ «توبه» ، نظیر همین آیه محلّ بحث سورهٴ «آلعمران» و مانند آن و بعضیها عهدهدار خشم و غضب و غلیظالقلب بودن نسبت به کافران است، نظیر ﴿یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ جَاهِدِ الْکُفَّارَ وَالْمُنَافِقِینَ وَاغْلُظْ عَلَیْهِمْ﴾ .
رحمت پیامبر نسبت به مؤمنین و غلظت او نسبت به تبهکاران
بعضی از آیات این رحمت نسبت به وارستهها و خشونت نسبت به تبهکاران را یکجا جمع کرد که مبادا تبهکار با مشاهدهٴ نرمش رهبر، سوء استفاده کند.
در سورهٴ «شعراء» بین این دو مطلب یکجا جمع شده است. آیه 215 و 216 سورهٴ «شعراء» این است که ﴿وَاخْفِضْ جَنَاحَکَ لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ ٭ فَإِنْ عَصَوْکَ فَقُلْ إِنِّی بَرِیءٌ مِّمَّا تَعْمَلُونَ﴾؛ اگر کسی معصیت کرد، مبادا با سهلانگاری معصیت او را امضا کنی، علناً اعلان تبرّی کن بگو من از این کار بیزارم. در جریان خالد که دست به آن گناه، دراز کرد وقتی جریان به وجود مبارک رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) رسید، در حضور مردم آمد، دست به طرف آسمان برداشت، طوری که زیر دو بغل حضرت را مردم دیدند، دست را کاملاً به طرف آسمان برداشت عرض کرد: «اللهم إنّی أبرأ إلیک مما فعل خالد» چون خدا فرمود اگر کسی معصیت کرد، صریحاً اعلان تبرّی کن ﴿فَإِنْ عَصَوْکَ فَقُلْ إِنِّی بَرِیءٌ مِّمَّا تَعْمَلُونَ﴾ آنگاه وجود مبارک حضرت امیر(صلوات الله و سلامه علیه) را خواست، بعد فرمود میروی در آن قبیلهٴ ستمدیده، همه غرامتهای آنها را بررسی میکنی و از بیتالمال میپردازی «حتی أنّه لیدی میلغة الکلب» «میلغه» آن ظرفی که سگ در او ولوغ میکند، آب میخورد. فرمود آنها را، میلغهٴ کلاب را هم قیمت میکنی و خسارتها و غرامتهایی که خالد وارد کرده است میپردازی.
این اعلان تبرّی از یک گناه و گناهکار و تدارک کردن و غرامت پرداختن، برابر با آن خُلق عظیم است، پس ﴿إِنَّکَ لَعَلَی خُلُقٍ عَظِیمٍ﴾ بودن یا ﴿فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ﴾ بودن، معنایش سهلانگار بودن یا گناه دوستان خود را توجیه کردن، اینچنین نیست.
در سورهٴ مبارکهٴ «تبوه» که فرمود: ﴿جَاهِدِ الْکُفَّارَ وَالْمُنَافِقِینَ وَاغْلُظْ عَلَیْهِمْ﴾ در سورهٴ «تحریم» همین معنا بازگو شده مجدّد یعنی آیه نُه سورهٴ «تحریم» این است که ﴿یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ جَاهِدِ الْکُفَّارَ وَالْمُنَافِقِینَ وَاغْلُظْ عَلَیْهِمْ﴾؛ آنها که رفتند و رفتنی بودند، آنها که چه تو غلیظ باشی، چه نباشی آنها برنمیگردند، نسبت به آنها غلیظ باش ﴿وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِیرُ﴾ در همان سورهٴ «تحریم» آیه شش دارد که فرشتگان ما هم که مظهر رحمتاند، نسبت به اینها غلاظ شدادند، درباره جهنمی که جایگاه همین کفار و منافقین است، اینچنین آیه نازل شد ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنفُسَکُمْ وَأَهْلِیکُمْ نَاراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ عَلَیْهَا مَلاَئِکَةٌ غِلاَظٌ شِدَادٌ﴾ خب اگر مؤمنین ﴿أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ﴾ اند، اگر وجود مبارک پیغمبر مأمور به غلیظ بودن نسبت به کافران و منافقان است، برای آن است که فرشتگان رحمت هم اینچنیناند، غلاظ و شدادند: ﴿عَلَیْهَا مَلاَئِکَةٌ غِلاَظٌ شِدَادٌ لاَ یَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَیَفْعَلُونَ مَا یُؤْمَرُونَ﴾.
خب، پس وجود مبارک رسول خدا به عنوان ﴿إِنَّکَ لَعَلَی خُلُقٍ عَظِیم﴾ معرفی شد ﴿خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِینَ﴾ درباره او آمده، ﴿وَاخْفِضْ جَنَاحَکَ لِلْمُؤْمِنِینَ﴾ یا ﴿لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ﴾ آمده، ﴿وَاهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمِیلاً﴾ آمده، دهها حُکم دیگر آمده و معیار غلیظ بودن و لَیّن بودن هم دربارهاش مشخص شده، آنگاه به مؤمنین دستور داده شد که ﴿لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ﴾ .
تأسی مؤمنین از جاذبه و دافعهٴ پیامبر
خاصیت تأسّی حَسن، آن است که مؤمنین هم نسبت به دیگران لَیّن باشند، مادامی که آنها اهل گناه نیستند و اگر کسی اهل گناه بود، اعلان تبرّی کنند و اعلام کنند که متبرّیاند و نسبت به کافران و منافقان هم خیلی غلیظ باشند. مشابه همین دستور، درباره مؤمنین آمده است که فرمود شما کاری بکنید که دشمن، دربارهٴ شما غلظت و خشونت را احساس کند: ﴿وَلْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَةً﴾ این ﴿وَلْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَةً﴾ را ذات اقدس الهی نسبت به مؤمنین فرمود، فرمود شما طرزی رفتار کنید که کافران، درباره شما احساس خشونت و درشتی بکنند، هرگز ضعف به آنها نشان ندهید ﴿وَلْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَةً﴾.
پرسش:...
پاسخ: گناه اگر علنی نباشد، مخفی باشد که پردهبرداری روا نیست. گناه، نسبت به شخص اگر باشد یعنی شخصی خودش گناه بکند، اینجا کسی حق ندارد که پردهبرداری کند، باید موعظه کند، برای او طلب مغفرت کند و مانند آن؛ اما اگر گناه نسبت به دیگری باشد؛ حقّ کسی یا حُکم خدا زیر پا برود، آنجا جا برای عفو نیست.
خب، همین دو نحوی که خدا به پیامبرش دستور داد، همین دو نحو را هم به مؤمنین فرمود ﴿وَلْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَةً﴾ که در بعضی از آیات هست و از طرفی هم نسبت به احکام الهی، در سورهٴ مبارکهٴ «نور» آیه دو، اینچنین فرمود ﴿فَاجْلِدُوا کُلَّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ وَلاَ تَأْخُذْکُم بِهِمَا رَأْفَةٌ فِی دِینِ اللَّه﴾؛ نسبت به یکدیگر رئوف باشید؛ اما در حقوق شخصیتان، درباره دین خدا اینچنین نباشید که سهلانگار باشید ﴿لاَ تَأْخُذْکُم بِهِمَا رَأْفَةٌ فِی دِینِ اللَّه﴾. خب، در دین خدا اظهار سهلانگاری روا نیست؛ اما در مسائل شخصی و حقوق شخصی البته هرگونه سهلانگاری هم مُجاز است ﴿وَلاَ تَأْخُذْکُم بِهِمَا رَأْفَةٌ فِی دِینِ اللَّهِ﴾.
پرسش:...
پاسخ: در بحث امر به معروف گذشت که البته از رقیقترین مرحله تا غلیظترین مرحله؛ حالا غلیظترین مرحلهاش به اذن دولت است یا فقط در اختیار حکومت اسلامی است. آن بحثش هم گذشت، آنها هم تأییدکنندهٴ همین مطلب است که معلوم میشود انسان، نسبت به گناهکار نباید رئوف و رحیم باشد، باید حدّاقل نهی از منکر که انزجار قلبی است داشته باشد، پس ﴿فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ﴾ محورهایش مشخص شد.
انفضاض و انشقاق بجا و نابجا
خب، اما اینکه فرمود: ﴿فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنتَ فَظّاً غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ﴾ یعنی یک انفضاض بجاست، یک انفضاض نابجا. انفضاض و انشقاق و شکاف نابجا آن است که در اثر خشونت و خودسری زِمامدار، دامنگیر مردم بشود، اگر زمامدار، خشن و خودسر بود مردم فرار میکنند و شاید معذور هم باشند؛ اما یک انفضاض و انشعاب مذمومی است که در همان پایان سورهٴ «جمعه» مشخص کرد، فرمود: ﴿وَإِذَا رَأَوْا تِجَارَةً أَوْ لَهْواً انفَضُّوا إِلَیْهَا وَتَرَکُوکَ قَائِماً﴾ آن یک انفضاض مذمومی است، با اینکه رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) لَیّن است، نرم است، دارد موعظه میکند و خطبهٴ نمازجمعه ایراد میکند، معذلک اینها فرار کردند و مُنفض شدند؛ او را رها کردند. گرچه انفضاض از دین نبود آنجا، ولی باز معذلک با اینکه انفضاض از دین نبود، انفضاض از بعضی از احکام عملی دین بود، باز هم قرآن اینها را مذمّت کرده است ﴿فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ﴾.
عمل به معلومات گذشته موجب دستیابی به علوم جدید
پرسش:...
پاسخ: چرا؛ خیلیها را ذات اقدس الهی نعمت داد، آنها به همان مقداری که داده شدند عمل نکردند، لذا خیلی از توفیقها گرفته شد، تنها جریان ﴿وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِی آتَیْنَاهُ آیَاتِنَا فَانْسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطَانُ﴾ اینچنین نیست، خیلیها هم همین طورند. خیلیها با داشتن بعضی از معلومات و بعضی از قدرتها، آن مقداری که میدانند، آن مقداری که میتوانند عمل نمیکنند و وجود مبارک رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) آنچه را که خدا به او داد به او عمل کرده است، لذا مجاز است که بگوید ﴿رَبِّ زِدْنِی عِلْماً﴾ هر کسی مجاز نیست که بگوید ﴿رَبِّ زِدْنِی عِلْماً﴾ البته راه برای این دعا باز است؛ اما به هر کسی اجازهٴ ورود نمیدهند، البته هر کسی میخواند «رَبِّ زِدْنِی عِلْماً و عملاً و أَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ»، خب، این ﴿رَبِّ زِدْنِی عِلْماً﴾ را چه کسی میتواند بگوید، یعنی چه کسی اجازه ورود دارد دعای چه کسی مستجاب است؟ «من عمل بما یعلم وَرَّثه الله علم ما لم یعلم» این یک اصل کلی است. بزرگان هم روی این خیلی صحّه گذاشتند در بحثهای اخلاقی یعنی اگر کسی ده درجه ثواب دارد این به علمش واقعاً احترام میگذارد، عمل میکند، خب، چیزی را که نمیداند یاد میگیرد. خیلی از چیزها را یاد میگیرد «من عمل بما یعلم ورثه الله علم ما لم یعلم» این شخص مستجابالدعوة است، اجازه عبور دارد، میتواند بگوید ﴿رَبِّ زِدْنِی عِلْماً﴾ حالا اگر کسی آن مقداری که علم داشت سعی کرد آن را به رُخ دیگران بکشد یا در سخنرانیها بگوید، یا در نوشتهها بگوید، یا در درسها بگوید، فقط میخواهد خودش را نشان بدهد، همین که مطلبی را یاد گرفته دلش میخواهد مجلسی آن مسئله طرح بشود همه عاجز باشند او طرح کند. این الآن معلوم میشود اصلاً درس میخواند، برای اینکه خودش را نشان بدهد.
خب، این هرچه هم بگوید ﴿رَبِّ زِدْنِی عِلْماً﴾ این دعایش مستجاب نیست، زیرا آن حدیث معتبر دیگر جلوی این را میگیرد و آن حدیث معتبر و معروفی که باز مورد عنایت بزرگان اخلاق است، این است که «الْعِلْمُ یَهْتِفُ بِالْعَمَلِ»؛ علم هاتف است، منادی است؛ به عمل میگوید به دنبال من بیا، میگوید بیا، هاتف است، «الْعِلْمُ یَهْتِفُ بِالْعَمَلِ: فَإِنْ أَجَابَهُ»؛ اگر عمل اجابت کرد به دنبال علم راه افتاد، اینها میروند و میمانند «فَإِنْ أَجَابَهُ» که جواب محذوف است «وَ إِلاَّ ارْتَحَلَ عَنْهُ» علم به عمل میگوید حالا که تو نیامدی خب، من هم نمیآیم. این است که انسان خیلیها میبینید بعد از مدتی، بالأخره آنچه خواندند از یادشان میرود، حالا یا به محیطی میرسند که هرچه خواندند از یادشان میرود، یا به حالتی میرسند که هرچه خواندند از یادشان میرود، بالأخره این سرمایه از دستشان در [بیرون] میرود. علم از آن کرایم اخلاقی است، هرجا نمیماند «العلم یهتف بالعمل فإن أجابه»؛ اگر عمل، اجابت کرد به علم، احترام گذاشت، گفت آمدم به دنبالش راه افتاد خب هر دو میمانند و اضافه هم میشوند «وإلا» یعنی اگر علم ندا کرد، هاتف غیبی بود به عمل گفت بیا، عمل نیامد «ارتحل» علم هم میرود.
دسته بندی علوم در فایده و منفعت
بهترین علم، علم درباره ذات اقدس الهی، اوصاف الهی، حِکَم الهی، احکام الهی، دستورات الهی، سود و زیان. که چه به حال انسان نافع است؟ چه کار بکند؟ این بهترین علم است و علوم تجربی و مادّی و ریاضی هم کاربردی دارد دیگر. اگر کسی علم کشاورزی آموخت، این عمل کرد برای تکاثر خود نه برای کوثر نظام اسلامی، این علم هم از دستش میرود. کسی ریاضیدان بود این هم عمل کرد برای تکاثر خودش، نه برای کوثر نظام اسلامی، این هم از دستش میرود. همه علوم، برکت است. علمی که بتواند به انسانها خدمت کند نور است دیگر؛ منتها درجاتش فرق میکند. مهمترین علم، علم خداشناسی است، انبیاشناسی، فرشتهشناسی، قیامتشناسی که نور میدهد به آدم. در سایه آن علوم، همین علوم تجربی، علوم ریاضی، علوم مادّی دیگر و مانند آن.
هر علمی که بشود از او مشکل جامعهٴ انسانی را برطرف کرد، اگر کسی به این علم عمل کرد یعنی مشکل جامعه را حل کرد. نه با این علم مشکلی بر مشکلات جامعه افزود، این علم منشأ برکت است. آنگاه اگر عمل نکرد «ارتحل»؛ این علم میرود، پس همه مجاز نیستند بگویند ﴿رَبِّ زِدْنِی عِلْماً﴾ آن کسی که به علمش عمل کرده است او مطمئن باشد که مستجابالدعوه است، وقتی گفت ﴿رَبِّ زِدْنِی عِلْماً﴾ یقیناً ذات اقدس الهی مزید نعمت دارد.
﴿فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنتَ فَظّاً غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ﴾، پس محور تولّی و تبرّی حضرت مشخص شد، محور تولّی و تبرّی امت حضرت هم مشخص شد.
«و الحمد لله رب العالمین»
شرح صدر و خلق عظیم پیامبر ص در جریانات و حوادث صدر اسلام
رحمت پیامبر ص نسبت به مؤمنین و غلظت او نسبت به تبهکاران
عمل به معلومات گذشته موجب دستیابی به علوم جدید
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنتَ فَظّاً غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَی اللّهِ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ ﴿159﴾
بیان عظمت علمی و اخلاقی پیامبر در قرآن کریم
ذات اقدس الهی وجود مبارک رسول خود(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را به عنوان اینکه صاحب خُلُق عظیم است ستود و معرّفی کرد، فرمود: ﴿إِنَّکَ لَعَلَی خُلُقٍ عَظِیم﴾ این ﴿إِنَّکَ لَعَلَی خُلُقٍ عَظِیم﴾ جزء عتایق سُوَر است در سورهٴ «قلم»، آیه چهار این است که ﴿إِنَّکَ لَعَلَی خُلُقٍ عَظِیم﴾ این سوره، از عتایق سُوَر است یعنی از سورههایی است که در اوایل بعثت، نازل شده است.
هرگونه دلالتی از هر آیهای استفاده بشود که وجود مبارک رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فاقد آن اخلاق عظیم بود، محکوم است؛ نمیشود گفت مثلاً حضرت در اوایل امر، فلان نقص اخلاقی را ـ معاذ الله ـ داشت بعد کمکم اصلاح شد یا خود را اصلاح کرد، زیرا در همان اوایل بعثت، نازل شده است که ﴿إِنَّکَ لَعَلَی خُلُقٍ عَظِیمٍ﴾. جریان ﴿عَبَسَ وَتَوَلَّی﴾ و امثال ذلک هر کدام باید در جای خودش مشخص بشود که اینها ضمیرها به وجود مبارک پیغمبر برنمیگردد.
عظمت انسان را همان علم و عمل تشکیل میدهد. انسان وقتی کامل است که خوب بفهمد و خوب عمل کند، لذا کتابهایی هم که در این زمینه مینویسند بخشی مربوط به مسائل علمی و نظری برمیگردد، بخشی به مسائل عملی و اخلاقی. مرحوم سید مرتضی(رضوان الله علیه) کتابی نوشته به عنوان جُمَل العلم و العمل این جُمل العلم ناظر به مسائل اعتقادی و اصول دین است، آن بخش عملش مربوط به فقه و امثال ذلک است که جُمَل العلم و العمل. شاگردانش یکی مرحوم شیخ طوسی، دیگری ابن برّاج، هر کدام به نوبهٴ خود این کتاب را شرح کردند یعنی آن جُمَل علم را شیخ طوسی شرح کرد و جُمل عمل را، ابن برّاج شرح کرد و هر کسی به نوبهٴ خود سعی کرد که در مسائل علمی و عملی چیزی جمع کند. ذات اقدس الهی درباره رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم)، درباره مسائل علمی میفرماید: ﴿وَعَلَّمَکَ مَا لَمْ تَکُن تَعْلَمُ وَکَانَ فَضْلُ اللّهِ عَلَیْکَ عَظِیماً﴾ این درباره علم. درباره اخلاق هم فرمود: ﴿إِنَّکَ لَعَلَی خُلُقٍ عَظِیم﴾ پس وجود مبارک رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم عظیمالعلم است، هم عظیمالخُلق، چون فرمود: ﴿وَعَلَّمَکَ مَا لَمْ تَکُن تَعْلَمُ وَکَانَ فَضْلُ اللّهِ عَلَیْکَ عَظِیماً﴾ در سورهٴ «قلم» هم فرمود: ﴿إِنَّکَ لَعَلَی خُلُقٍ عَظِیم﴾ پس او انسانی است عظیمالعلم و عظیمالخُلق، این اصل کلی.
عظمت علمی و عظمت اخلاقی رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در طول این آیات عدیده شرح شده است؛ هم مسائل علمی آن حضرت، هم مسائل اخلاقی آن حضرت که آنچه درباره مسائل علمی حضرت آمده است به منزلهٴ شرح ﴿وَعَلَّمَکَ مَا لَمْ تَکُن تَعْلَمُ وَکَانَ فَضْلُ اللّهِ عَلَیْکَ عَظِیماً﴾ است و آنچه درباره فضایل اخلاقی آن حضرت نازل شده است، به منزله شرح ﴿إِنَّکَ لَعَلَی خُلُقٍ عَظِیم﴾ قرار دارد.
شرح صدر و خلق عظیم پیامبر در جریانات و حوادث صدر اسلام
مطلب بعدی آن است که آنچه مربوط به آیه محلّ بحث است، فضایل اخلاقی رسول خداست که فرمود: ﴿فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنتَ فَظّاً غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانفَضُّوا مِنْ حَوْلِک﴾ قرآن کریم همه این ابعاد را یکی پس از دیگری تحلیل کرد. فرمود حوادث بسیار سخت و سنگینی برای شما پیش آمد. یک وقت است یک حادثه جزئی است برای تقسیم یک مِلک یا تقسیم یک مال، اختلافی میشود خب، آنجا ممکن است کسی گذشت کند؛ اما ﴿خُلُقٍ عَظِیمٍ﴾ نداشته باشد، یک وقت مهمترین شخصیت علمی جهان اسلام در سختترین شرایط که نیاز به کمک دارد او را رها میکنند، حالا نه تنها چهرهاش آسیب میبیند، دندانش میشکند، صورتش زخمی میشود عدهای هم مُثله میشوند. اگر یک رهبر، انسان کامل نبود، کُوْن جامع نبود، معلم فرشتهها نبود، در اینگونه از صحنهها چه عکسالعملی نشان میداد، بالأخره پرخاش میکرد، عصبانی میشد.
در جریان جنگ حُنین و امثال ذلک که فرمود ﴿ثُمَّ وَلَّیْتُم مُدْبِرِینَ﴾ در جریان اُحد، این طور پیامبر به دنبال اینها راه افتاده ﴿إِذْ تُصْعِدُونَ وَلاَ تَلْوُونَ عَلَی أَحَدٍ وَالرَّسُولُ یَدْعُوکُمْ فِی أُخْرَاکُمْ﴾ مرتب میفرمود من زندهام «الیّ الیّ عباد الله من یکرُّ فله الجنة» هیچ کس گوش نداد، یک چند نفری اطراف حضرت بودند. عدهای بعد از سه روز آمدند، عدهای زودتر آمدند. خب، در چنین شرایط سخت و تلخی چه توقع میرفت؟ اگر کسی دارای خُلُق عظیم نباشد، با این سربازها چه میکند؟ چهارتا گِله میکند، چهارتا تنبیه میکند، چهارتا عصبانی میشود هیچ حضرت اظهار عصبانیت نکرد. حضرت به عنوان انسان کامل، کون جامع، در مسجد مدینه مشغول خواندن خطبههای نمازجمعه است همه بلند میشوند میروند، همین که صدای طبل تجاری آن تاجران را شنیدند ﴿إِذَا رَأَوْا تِجَارَةً أَوْ لَهْواً انفَضُّوا إِلَیْهَا وَتَرَکُوکَ قَائِماً﴾ پیغمبر ایستاده است همه بلند شدند رفتند. حالا ممکن است چند نفری مثل حضرت امیر(سلام الله علیه) آنجا نشسته باشند، بروند برای اینکه ببینند که چه چیزی آوردند قدری ارزانتر بخرند بعد بیایند خطبههای نمازجمعه را گوش بدهند.
خب، اگر کسی خُلُق عظیم نمیداشت در برابر این صحنه چه برخوردی میکرد؟ کسی نقل نکرد که ذات مقدس رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) برآشفته بشود، اعتراض بکند، تحقیر بکند، سرزنش بکند. اینها یک سلسله مَلکات عادی نیست که مثلاً حالا انسان، در سختترین شرایط تنها بماند و بعد هم چیزی اعتراض نکند یا برای ارزان خریدن بعضی از کالاها نمازجمعه را ترک بکند، خطبهها را ترک بکنند خطیب را در حال ایستاده رها بکنند بعد هم پیغمبر چیزی نگوید، این ﴿إِنَّکَ لَعَلَی خُلُقٍ عَظِیم﴾ وقتی ذات اقدس الهی روی عظمت اخلاقی پیغمبر صِحه گذاشت، معلوم میشود خیلی مسئله مهم است. حالا هم معلوم میشود که سخن از ﴿عَبَسَ وَتَوَلَّی﴾ و امثال ذلک یقیناً آن ضمیر ﴿عَبَسَ﴾ به پیغمبر برنمیگردد، چون ﴿عَبَسَ وَتَوَلَّی﴾ بعد از ﴿إِنَّکَ لَعَلَی خُلُقٍ عَظِیم﴾ نازل شده است اینها چه کسانیاند و چرا این طورند، این چه شرح صدری است این ﴿إِنَّکَ لَعَلَی خُلُقٍ عَظِیم﴾ حالا ذات مقدس رسول اکرم هم او مسئلهٴ ﴿وَتَرَکُوکَ قَائِماً﴾ را میبیند، هم جریان فرار جنگ اُحد را. در جریان اُحد پیامبر به دنبال آنها راه افتاده ولی در جریان مسجد و تنها شدن در حال خطبه، البته به دنبال آنها راه نیفتاده که بفرماید برگردید؛ اما در جریان اُحد خواندیم که فرمود: ﴿إِذْ تُصْعِدُونَ وَلاَ تَلْوُونَ عَلَی أَحَدٍ وَالرَّسُولُ یَدْعُوکُمْ فِی أُخْرَاکُمْ﴾ شما هم فرار کردید و گوش به حرف هیچکس ندادید.
خب، از این حوادث وجود مبارک رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) زیاد دیده است. در همه موارد با آن شرح صدر برخورد کرد، لذا ذات اقدس الهی فرمود: ﴿إِنَّکَ لَعَلَی خُلُقٍ عَظِیم﴾ بعداً هم در مسائل علمی فرمود تو علمِ عظیم داری، چون ﴿کَانَ فَضْلُ اللّهِ عَلَیْکَ عَظِیما﴾ اما این را از خود نداری ﴿وَعَلَّمَکَ مَا لَمْ تَکُن تَعْلَمُ﴾ نه «ما لاتعلم» یعنی خدا، چیزی یادت داد که تو آن نبودی که از نزد خود بدانی با همه آن نبوغی که داری، این چیزی نیست که کسی با اندیشه و فکر دریابد یا با مطالعه و درس و بحث فراهم بکند، اینچنین نیست «وعلمک ما لم تعلم» یا «ما لاتعلم» نیست، ﴿مَا لَمْ تَکُن تَعْلَمُ﴾ است، این درباره علم.
درباره اخلاق، این آیه محلّ بحث است که ﴿فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ﴾ تو اگر شدیدترین حالت را با شرح صدر پشتسر گذاشتی، این براساس رحمت الهی بود و اگر نبود این رحمت الهی، تو این طور نرمرفتار نبودی ﴿فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ﴾.
برخورد نیکوی پیامبر با کوردلان و تنگنظران
آنگاه سایر آیات، این خُلق عظیم را شرح میدهد. در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» میفرماید اینها میآیند حضور تو، تو را نگاه میکنند ولی تو را نمیبینند، اهل نظرند نه اهل بصر. آیه 198 و 199 سورهٴ «اعراف» فرمود اینها ﴿وَإِن تَدْعُوهُمْ إِلَی الْهُدَی لاَیَسْمَعُوا وَتَرَاهُمْ یَنظُرُونَ إِلَیْکَ وَهُمْ لاَیُبْصِرُونَ﴾؛ اینها میآیند در مسجد، در مجلس تو اینها اهل نظرند، اهل بصر نیستند، اینها اهل نگاهاند اهل دیدن نیستند، تو را نگاه میکنند ولی تو را نمیبینند، تو را به عنوان یک مرد عرب که یکی از آحاد آنها هستی نگاه میکنند؛ اما شخصیت حقیقیت، رسالتت را نمیبینند ﴿وَتَرَاهُمْ یَنظُرُونَ إِلَیْکَ﴾؛ اما ﴿وَهُمْ لاَیُبْصِرُونَ﴾ مثل انسان ضعیفالباصرهای که در هنگام استهلال، نگاه به آسمان میکند ولی ماه را نمیبیند، میگوید «نظرت إلی القمر و لم أره أو لم اُبصره»؛ نگاه کردم ولی ندیدم. خدا میفرماید اینها تو را نگاه میکنند؛ اما تو را نمیبینند. خب، با اینها چگونه رفتار کن؟ با اینها ﴿خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِینَ﴾ این میشود شرح خُلق عظیم. خب، با بدان و بداندیشان از مسلمین چگونه رفتار کن؟ هَجر کن؛ اما ﴿وَاهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمِیلاً﴾ ؛ تا آنجا که امید برگشت هست هَجرت، هجر جمیل باشد ﴿وَاهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمِیلاً﴾.
خفض جناح و ترحم پیامبر نسبت به مؤمنین
نسبت به مؤمنین یا آنها که امید برگشت آنها هست نسبت به آنها مرزها را مشخص کرد، چه در سورهٴ «حجر» و چه در سورهٴ «شعراء» . در سورهٴ «حجر» فرمود ﴿لاَ تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلَی مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجاً مِّنْهُمْ وَلاَ تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ وَاخْفِضْ جَنَاحَکَ لِلْمُؤْمِنِینَ﴾ ؛ نسبت به مؤمنین خَفض جناح کن. در بحثهای سابق ملاحظه فرمودید که خَفض جناح دو قِسم است: یک خَفض جناح احترام و تذلّل مثل خفض جناحی که فرزند در برابر پدر و مادر دارد ﴿وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ﴾ که ذلولانه است، گرچه ذلیلانه نیست. یک خَفض جناحی است که ترحم است، جناحی که پیامبر نسبت به امت دارد، فرمود: ﴿وَاخْفِضْ جَنَاحَکَ لِلْمُؤْمِنِینَ﴾ این خَفض جناحی که پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نسبت به مؤمنین دارد، غیر از خَفض جناحی است که فرزند، نسبت به پدر و مادر دارد. اینها همهاش در محور ایمان است، آنکه مؤمن است، آنکه اگر هم چهار گناه کرد، امید برگشت هست، آنکه با رحمت و لطف برمیگردد و مانند آن، که اگر این رحمت باشد او انفضاض و انشعاب و شکاف ندارد و اگر این رحمت نباشد، او انفضاض دارد و میرَمد، پس محور رحمت، در همین محدوده است، برهان مسئله هم همین است که ﴿فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنتَ فَظّاً غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ﴾.
قهر و غلظت پیامبر نسبت به کافران و منافقان
حالا اگر کسی اهل انفضاض و رمیدن و شکاف و شقاق و نفاق است، با اینها چه؟ با اینها هم برابر خُلق عظیم باید رفتار کرد. خُلق عظیم آن است که انسان ﴿أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ﴾ باشد، لذا همین رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که دارای خُلق عظیم است و نسبت به مؤمنین، رئوفِ رحیم است که در سورهٴ «توبه» آمده و ﴿بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَحِیمٌ﴾ آیه 128 سورهٴ «توبه» این بود که ﴿لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَاعَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُم بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَحِیمٌ﴾ همین وجود مبارک که دارای خُلق عظیم است و ﴿بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَحِیمٌ﴾ است و ﴿فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ﴾ است، نسبت به کسانی که حجت خدا بر اینها بالغ شد و اینها اهل ایمان نبودند و اهل فرار و شِقاق و نفاق بودند، نسبت به اینها میفرماید: ﴿یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ جَاهِدِ الْکُفَّارَ وَالْمُنَافِقِینَ وَاغْلُظْ عَلَیْهِمْ﴾ ؛ فرمود تو نسبت به مؤمنین غلیظالقلب نیستی ولی نسبت به کافران و منافقان، غلیظ باش: ﴿وَاغْلُظْ عَلَیْهِمْ﴾ قهراً مسئلهٴ لَیّن بودن، نرم بودن با سهلانگار بودن و بیتفاوت بودن فرق میکند، زیرا ذات اقدس الهی به رسولش فرمود نسبت به مؤمنین، رئوف و رحیم باش، نسبت به کافر و منافق اهل گذشت نباش. کسی که سهلانگار است، معصیت پیروان خود را توجیه میکند، تحمل میکند. در سورهٴ مبارکهٴ «شعراء» بین این دو بخش جمع کرد. در سایر سُوَر هر کدام از آیات، عهدهدار یک مطلباند. بعضی از آیات عهدهدار بیان رحمت نسبت به مؤمنیناند، نظیر آیه سورهٴ «توبه» ، نظیر همین آیه محلّ بحث سورهٴ «آلعمران» و مانند آن و بعضیها عهدهدار خشم و غضب و غلیظالقلب بودن نسبت به کافران است، نظیر ﴿یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ جَاهِدِ الْکُفَّارَ وَالْمُنَافِقِینَ وَاغْلُظْ عَلَیْهِمْ﴾ .
رحمت پیامبر نسبت به مؤمنین و غلظت او نسبت به تبهکاران
بعضی از آیات این رحمت نسبت به وارستهها و خشونت نسبت به تبهکاران را یکجا جمع کرد که مبادا تبهکار با مشاهدهٴ نرمش رهبر، سوء استفاده کند.
در سورهٴ «شعراء» بین این دو مطلب یکجا جمع شده است. آیه 215 و 216 سورهٴ «شعراء» این است که ﴿وَاخْفِضْ جَنَاحَکَ لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ ٭ فَإِنْ عَصَوْکَ فَقُلْ إِنِّی بَرِیءٌ مِّمَّا تَعْمَلُونَ﴾؛ اگر کسی معصیت کرد، مبادا با سهلانگاری معصیت او را امضا کنی، علناً اعلان تبرّی کن بگو من از این کار بیزارم. در جریان خالد که دست به آن گناه، دراز کرد وقتی جریان به وجود مبارک رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) رسید، در حضور مردم آمد، دست به طرف آسمان برداشت، طوری که زیر دو بغل حضرت را مردم دیدند، دست را کاملاً به طرف آسمان برداشت عرض کرد: «اللهم إنّی أبرأ إلیک مما فعل خالد» چون خدا فرمود اگر کسی معصیت کرد، صریحاً اعلان تبرّی کن ﴿فَإِنْ عَصَوْکَ فَقُلْ إِنِّی بَرِیءٌ مِّمَّا تَعْمَلُونَ﴾ آنگاه وجود مبارک حضرت امیر(صلوات الله و سلامه علیه) را خواست، بعد فرمود میروی در آن قبیلهٴ ستمدیده، همه غرامتهای آنها را بررسی میکنی و از بیتالمال میپردازی «حتی أنّه لیدی میلغة الکلب» «میلغه» آن ظرفی که سگ در او ولوغ میکند، آب میخورد. فرمود آنها را، میلغهٴ کلاب را هم قیمت میکنی و خسارتها و غرامتهایی که خالد وارد کرده است میپردازی.
این اعلان تبرّی از یک گناه و گناهکار و تدارک کردن و غرامت پرداختن، برابر با آن خُلق عظیم است، پس ﴿إِنَّکَ لَعَلَی خُلُقٍ عَظِیمٍ﴾ بودن یا ﴿فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ﴾ بودن، معنایش سهلانگار بودن یا گناه دوستان خود را توجیه کردن، اینچنین نیست.
در سورهٴ مبارکهٴ «تبوه» که فرمود: ﴿جَاهِدِ الْکُفَّارَ وَالْمُنَافِقِینَ وَاغْلُظْ عَلَیْهِمْ﴾ در سورهٴ «تحریم» همین معنا بازگو شده مجدّد یعنی آیه نُه سورهٴ «تحریم» این است که ﴿یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ جَاهِدِ الْکُفَّارَ وَالْمُنَافِقِینَ وَاغْلُظْ عَلَیْهِمْ﴾؛ آنها که رفتند و رفتنی بودند، آنها که چه تو غلیظ باشی، چه نباشی آنها برنمیگردند، نسبت به آنها غلیظ باش ﴿وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِیرُ﴾ در همان سورهٴ «تحریم» آیه شش دارد که فرشتگان ما هم که مظهر رحمتاند، نسبت به اینها غلاظ شدادند، درباره جهنمی که جایگاه همین کفار و منافقین است، اینچنین آیه نازل شد ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنفُسَکُمْ وَأَهْلِیکُمْ نَاراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ عَلَیْهَا مَلاَئِکَةٌ غِلاَظٌ شِدَادٌ﴾ خب اگر مؤمنین ﴿أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ﴾ اند، اگر وجود مبارک پیغمبر مأمور به غلیظ بودن نسبت به کافران و منافقان است، برای آن است که فرشتگان رحمت هم اینچنیناند، غلاظ و شدادند: ﴿عَلَیْهَا مَلاَئِکَةٌ غِلاَظٌ شِدَادٌ لاَ یَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَیَفْعَلُونَ مَا یُؤْمَرُونَ﴾.
خب، پس وجود مبارک رسول خدا به عنوان ﴿إِنَّکَ لَعَلَی خُلُقٍ عَظِیم﴾ معرفی شد ﴿خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِینَ﴾ درباره او آمده، ﴿وَاخْفِضْ جَنَاحَکَ لِلْمُؤْمِنِینَ﴾ یا ﴿لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ﴾ آمده، ﴿وَاهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمِیلاً﴾ آمده، دهها حُکم دیگر آمده و معیار غلیظ بودن و لَیّن بودن هم دربارهاش مشخص شده، آنگاه به مؤمنین دستور داده شد که ﴿لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ﴾ .
تأسی مؤمنین از جاذبه و دافعهٴ پیامبر
خاصیت تأسّی حَسن، آن است که مؤمنین هم نسبت به دیگران لَیّن باشند، مادامی که آنها اهل گناه نیستند و اگر کسی اهل گناه بود، اعلان تبرّی کنند و اعلام کنند که متبرّیاند و نسبت به کافران و منافقان هم خیلی غلیظ باشند. مشابه همین دستور، درباره مؤمنین آمده است که فرمود شما کاری بکنید که دشمن، دربارهٴ شما غلظت و خشونت را احساس کند: ﴿وَلْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَةً﴾ این ﴿وَلْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَةً﴾ را ذات اقدس الهی نسبت به مؤمنین فرمود، فرمود شما طرزی رفتار کنید که کافران، درباره شما احساس خشونت و درشتی بکنند، هرگز ضعف به آنها نشان ندهید ﴿وَلْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَةً﴾.
پرسش:...
پاسخ: گناه اگر علنی نباشد، مخفی باشد که پردهبرداری روا نیست. گناه، نسبت به شخص اگر باشد یعنی شخصی خودش گناه بکند، اینجا کسی حق ندارد که پردهبرداری کند، باید موعظه کند، برای او طلب مغفرت کند و مانند آن؛ اما اگر گناه نسبت به دیگری باشد؛ حقّ کسی یا حُکم خدا زیر پا برود، آنجا جا برای عفو نیست.
خب، همین دو نحوی که خدا به پیامبرش دستور داد، همین دو نحو را هم به مؤمنین فرمود ﴿وَلْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَةً﴾ که در بعضی از آیات هست و از طرفی هم نسبت به احکام الهی، در سورهٴ مبارکهٴ «نور» آیه دو، اینچنین فرمود ﴿فَاجْلِدُوا کُلَّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ وَلاَ تَأْخُذْکُم بِهِمَا رَأْفَةٌ فِی دِینِ اللَّه﴾؛ نسبت به یکدیگر رئوف باشید؛ اما در حقوق شخصیتان، درباره دین خدا اینچنین نباشید که سهلانگار باشید ﴿لاَ تَأْخُذْکُم بِهِمَا رَأْفَةٌ فِی دِینِ اللَّه﴾. خب، در دین خدا اظهار سهلانگاری روا نیست؛ اما در مسائل شخصی و حقوق شخصی البته هرگونه سهلانگاری هم مُجاز است ﴿وَلاَ تَأْخُذْکُم بِهِمَا رَأْفَةٌ فِی دِینِ اللَّهِ﴾.
پرسش:...
پاسخ: در بحث امر به معروف گذشت که البته از رقیقترین مرحله تا غلیظترین مرحله؛ حالا غلیظترین مرحلهاش به اذن دولت است یا فقط در اختیار حکومت اسلامی است. آن بحثش هم گذشت، آنها هم تأییدکنندهٴ همین مطلب است که معلوم میشود انسان، نسبت به گناهکار نباید رئوف و رحیم باشد، باید حدّاقل نهی از منکر که انزجار قلبی است داشته باشد، پس ﴿فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ﴾ محورهایش مشخص شد.
انفضاض و انشقاق بجا و نابجا
خب، اما اینکه فرمود: ﴿فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنتَ فَظّاً غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ﴾ یعنی یک انفضاض بجاست، یک انفضاض نابجا. انفضاض و انشقاق و شکاف نابجا آن است که در اثر خشونت و خودسری زِمامدار، دامنگیر مردم بشود، اگر زمامدار، خشن و خودسر بود مردم فرار میکنند و شاید معذور هم باشند؛ اما یک انفضاض و انشعاب مذمومی است که در همان پایان سورهٴ «جمعه» مشخص کرد، فرمود: ﴿وَإِذَا رَأَوْا تِجَارَةً أَوْ لَهْواً انفَضُّوا إِلَیْهَا وَتَرَکُوکَ قَائِماً﴾ آن یک انفضاض مذمومی است، با اینکه رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) لَیّن است، نرم است، دارد موعظه میکند و خطبهٴ نمازجمعه ایراد میکند، معذلک اینها فرار کردند و مُنفض شدند؛ او را رها کردند. گرچه انفضاض از دین نبود آنجا، ولی باز معذلک با اینکه انفضاض از دین نبود، انفضاض از بعضی از احکام عملی دین بود، باز هم قرآن اینها را مذمّت کرده است ﴿فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ﴾.
عمل به معلومات گذشته موجب دستیابی به علوم جدید
پرسش:...
پاسخ: چرا؛ خیلیها را ذات اقدس الهی نعمت داد، آنها به همان مقداری که داده شدند عمل نکردند، لذا خیلی از توفیقها گرفته شد، تنها جریان ﴿وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِی آتَیْنَاهُ آیَاتِنَا فَانْسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطَانُ﴾ اینچنین نیست، خیلیها هم همین طورند. خیلیها با داشتن بعضی از معلومات و بعضی از قدرتها، آن مقداری که میدانند، آن مقداری که میتوانند عمل نمیکنند و وجود مبارک رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) آنچه را که خدا به او داد به او عمل کرده است، لذا مجاز است که بگوید ﴿رَبِّ زِدْنِی عِلْماً﴾ هر کسی مجاز نیست که بگوید ﴿رَبِّ زِدْنِی عِلْماً﴾ البته راه برای این دعا باز است؛ اما به هر کسی اجازهٴ ورود نمیدهند، البته هر کسی میخواند «رَبِّ زِدْنِی عِلْماً و عملاً و أَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ»، خب، این ﴿رَبِّ زِدْنِی عِلْماً﴾ را چه کسی میتواند بگوید، یعنی چه کسی اجازه ورود دارد دعای چه کسی مستجاب است؟ «من عمل بما یعلم وَرَّثه الله علم ما لم یعلم» این یک اصل کلی است. بزرگان هم روی این خیلی صحّه گذاشتند در بحثهای اخلاقی یعنی اگر کسی ده درجه ثواب دارد این به علمش واقعاً احترام میگذارد، عمل میکند، خب، چیزی را که نمیداند یاد میگیرد. خیلی از چیزها را یاد میگیرد «من عمل بما یعلم ورثه الله علم ما لم یعلم» این شخص مستجابالدعوة است، اجازه عبور دارد، میتواند بگوید ﴿رَبِّ زِدْنِی عِلْماً﴾ حالا اگر کسی آن مقداری که علم داشت سعی کرد آن را به رُخ دیگران بکشد یا در سخنرانیها بگوید، یا در نوشتهها بگوید، یا در درسها بگوید، فقط میخواهد خودش را نشان بدهد، همین که مطلبی را یاد گرفته دلش میخواهد مجلسی آن مسئله طرح بشود همه عاجز باشند او طرح کند. این الآن معلوم میشود اصلاً درس میخواند، برای اینکه خودش را نشان بدهد.
خب، این هرچه هم بگوید ﴿رَبِّ زِدْنِی عِلْماً﴾ این دعایش مستجاب نیست، زیرا آن حدیث معتبر دیگر جلوی این را میگیرد و آن حدیث معتبر و معروفی که باز مورد عنایت بزرگان اخلاق است، این است که «الْعِلْمُ یَهْتِفُ بِالْعَمَلِ»؛ علم هاتف است، منادی است؛ به عمل میگوید به دنبال من بیا، میگوید بیا، هاتف است، «الْعِلْمُ یَهْتِفُ بِالْعَمَلِ: فَإِنْ أَجَابَهُ»؛ اگر عمل اجابت کرد به دنبال علم راه افتاد، اینها میروند و میمانند «فَإِنْ أَجَابَهُ» که جواب محذوف است «وَ إِلاَّ ارْتَحَلَ عَنْهُ» علم به عمل میگوید حالا که تو نیامدی خب، من هم نمیآیم. این است که انسان خیلیها میبینید بعد از مدتی، بالأخره آنچه خواندند از یادشان میرود، حالا یا به محیطی میرسند که هرچه خواندند از یادشان میرود، یا به حالتی میرسند که هرچه خواندند از یادشان میرود، بالأخره این سرمایه از دستشان در [بیرون] میرود. علم از آن کرایم اخلاقی است، هرجا نمیماند «العلم یهتف بالعمل فإن أجابه»؛ اگر عمل، اجابت کرد به علم، احترام گذاشت، گفت آمدم به دنبالش راه افتاد خب هر دو میمانند و اضافه هم میشوند «وإلا» یعنی اگر علم ندا کرد، هاتف غیبی بود به عمل گفت بیا، عمل نیامد «ارتحل» علم هم میرود.
دسته بندی علوم در فایده و منفعت
بهترین علم، علم درباره ذات اقدس الهی، اوصاف الهی، حِکَم الهی، احکام الهی، دستورات الهی، سود و زیان. که چه به حال انسان نافع است؟ چه کار بکند؟ این بهترین علم است و علوم تجربی و مادّی و ریاضی هم کاربردی دارد دیگر. اگر کسی علم کشاورزی آموخت، این عمل کرد برای تکاثر خود نه برای کوثر نظام اسلامی، این علم هم از دستش میرود. کسی ریاضیدان بود این هم عمل کرد برای تکاثر خودش، نه برای کوثر نظام اسلامی، این هم از دستش میرود. همه علوم، برکت است. علمی که بتواند به انسانها خدمت کند نور است دیگر؛ منتها درجاتش فرق میکند. مهمترین علم، علم خداشناسی است، انبیاشناسی، فرشتهشناسی، قیامتشناسی که نور میدهد به آدم. در سایه آن علوم، همین علوم تجربی، علوم ریاضی، علوم مادّی دیگر و مانند آن.
هر علمی که بشود از او مشکل جامعهٴ انسانی را برطرف کرد، اگر کسی به این علم عمل کرد یعنی مشکل جامعه را حل کرد. نه با این علم مشکلی بر مشکلات جامعه افزود، این علم منشأ برکت است. آنگاه اگر عمل نکرد «ارتحل»؛ این علم میرود، پس همه مجاز نیستند بگویند ﴿رَبِّ زِدْنِی عِلْماً﴾ آن کسی که به علمش عمل کرده است او مطمئن باشد که مستجابالدعوه است، وقتی گفت ﴿رَبِّ زِدْنِی عِلْماً﴾ یقیناً ذات اقدس الهی مزید نعمت دارد.
﴿فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنتَ فَظّاً غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ﴾، پس محور تولّی و تبرّی حضرت مشخص شد، محور تولّی و تبرّی امت حضرت هم مشخص شد.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است