- 30
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 161 تا 163 سوره آلعمران
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 161 تا 163 سوره آلعمران"
تفاوت بین تابعین رضوان الهی و تابعین سخط پروردگار
تفاوت بین زائرین اهل بیت ع و مقایسه آن با درجات بهشت
شدیدتر بودن عذاب روحی از عذاب حسی
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ مَا کَانَ لِنَبِیٍّ أَن یَغُلَّ وَمَن یَغْلُلْ یَأْتِ بِما غَلَّ یَوْمَ الْقِیَامَةِ ثُمَّ تُوَفَّی کُلُّ نَفْسٍ مَا کَسَبَتْ وَهُمْ لاَ یُظْلَمُونَ ﴿161﴾ أَفَمَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَ اللّهِ کَمَنْ بَاءَ بِسَخَطٍ مِنَ اللّهِ وَمَأْوَاهُ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِیرُ﴿162﴾ هُمْ دَرَجَاتٌ عِنْدَ اللّهِ وَاللّهُ بَصِیرٌ بِمَا یَعْمَلُونَ ﴿163﴾
غلول و کیفر اُخروی آن
درباره خیانت در امانتهای جنگی و غیرجنگی، روایات فراوانی آمده. نقل کردند که یکی از افسران صدر اسلام که شربت شهادت نوشید، عدَهای حضور مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مشرف شدند، عرض کردند آیا تحنیت بگوییم یا تسلیت؟ تسلیت بگوییم، برای اینکه یک افسر رشیدی را از دست دادیم، تحنیت بگوییم، برای اینکه کسی در دوران جوانی به بهترین فضیلت که شهادت در سبیل خداست نایل آمده.
طبق این نقل، حضرت فرمود تسلیت بگویید، تحنیت نگویید، برای اینکه آن طوری که لازم بود تربیت بشود تربیت نشد «أنّ الشملة التی أخذ یوم خیبر من المغانم لم تصبها المقاسم لتشتعل علیه ناراً» فرمود این افسر رشید که الآن شهید شد یک سابقه سوئی در جنگ خیبر دارد. در جنگ خیبر، پارچهای را ایشان به عنوان غلول و خیانت گرفته است، آن شَملهای که از غنایم خیبر گرفته الآن در کنار قبر او مشتعل است. این در صوت العدالة الانسانیه در شرح حال حضرت امیر(سلام الله علیه) آنجا هست، در تفسیر جامع قرطبی هم هست، در بحث غلول در غنائم. فرمود: «إنّ الشملة التی أخذیوم خیبر من المغانم لم تصبها المقاسم لتشتعل علیه نارا»؛ وقتی تحنیت بگویید که این شخص، واقعاً «قتیل فی سبیل الله» باشد بدون سابقه سوء، اینها اهمیت مسئله غلول را میرساند.
بررسی احتمالات مختلف در معنای (یأتی بما غل)
مطلب دوم این است که این ﴿وَمَن یَغْلُلْ یَأْتِ بِما غَلَّ یَوْمَ الْقِیَامَةِ﴾ به چه معناست؟ این «باء»، «باء» مصاحبه است، «باء» تعدیه است یا نه «باء» مصاحبه است، نه «باء» تعدیه، آنطوری که بعضی اهل معرفت معنا کردند به آن معناست. اگر «باء» مصاحبه باشد معنایش آن است که هر کس که خیانت کرد، در قیامت میآید و مصاحب او همان خیانت اوست یعنی او «مصاحباً للغلول والخیانه» میآید. آنچه را که خیانت کرده است، خود آن خیانت به صورتی متمثّل میشود و او را همراهی میکند که اینها مصاحب هماند ﴿یَأْتِ بِما غَلَّ﴾ یعنی «یأت مصاحباً بما غلّ» و اگر «باء» تعدیه باشد ﴿یَأْتِ بِما غَلَّ﴾ یعنی آن غلول و خیانت را میآورد ﴿یَأْتِ﴾ یعنی «یؤتی»؛ میآورد حالا یا به دست میگیرد میآورد یا همانطوری که از آیات دیگر استفاده شد، به دوش میکشد، چون هر تبهکاری، وِزر خود را به دوش میکشد. نظیر آیهٴ 31 سورهٴ «انعام» است که فرمود وقتی قیامت، دفعتاً قیام کرده آنها میگویند ﴿یَاحَسْرَتَنَا عَلَی مَافَرَّطْنَا فِیهَا وَهُمْ یَحْمِلُونَ أَوْزَارَهُمْ عَلَی ظُهُورِهِمْ﴾؛ بارها را روی دوششان میکشند ﴿أَلاَ سَاءَ مَایَزِرُون﴾؛ اینها بارهای بدی را حمل میکنند.
براساس این اصل کلی که ﴿یَحْمِلُونَ أَوْزَارَهُمْ عَلَی ظُهُورِهِمْ﴾ این شخص هم خیانت را روی دوش خود میکشد، خیانت را میآورد. یا نه، این ﴿یَأْتِ بِهِ﴾ یعنی «یعلم به»، نظیر ﴿أَتَیْنَا بِهَا وَکَفَی بِنَا حَاسِبِینَ﴾ که نمونهاش گذشت. اینها معانی بود که گذشت؛ اما آنچه را که بعضی اهل معرفت گفتند این است که این ﴿یَأْتِ بِما غَلَّ﴾، ﴿یَأْتِ﴾ یعنی میآید، نه میآورد؛ همان معنای لازم خود را دارد. هر کس خیانت کرد در قیامت میآید، به چه صورت میآید؟ ﴿بِما غَلَّ﴾ به صورت همان غلول و خیانت درمیآید یعنی خیانتش هر صورت ملکوتی دارد این شخص، به همان صورت ملکوتی خیانت درمیآید ﴿یَأْتِ﴾ یعنی «یأتی بصورة الخیانه» که این ﴿یَأْتِ﴾ نه یعنی میآورد، بلکه میآید، به این صورت درمیآید. البته اگر معنای سوم باشد با بعضی از آیات و روایات دیگر مطابق است که در ذیل کریمهٴ ﴿فَتَأْتُونَ أَفْوَاجاً﴾ آنجا روایتی از فریقین نقل شده که هم زمخشری در کشاف نقل کرد، هم مرحوم امینالاسلام در مجمعالبیان که رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود در قیامت افراد به صورتهای گوناگونی محشور میشوند ، این هم دو مطلب.
فلسفه بیان تفاوت بین مؤمن و غیر مؤمن بالسان استفهام
﴿ثُمَّ تُوَفَّی کُلُّ نَفْسٍ مَا کَسَبَتْ وَهُمْ لاَ یُظْلَمُونَ﴾ آنگاه این دو گروه، چون فرق میکنند فرمود هرگز کسی که پیرو رضوان خداست با کسی که محلّش با عذاب الهی آماده شد یکسان نیستند: ﴿أَفَمَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَ اللّهِ کَمَنْ بَاءَ بِسَخَطٍ مِنَ اللّهِ وَمَأْوَاهُ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِیرُ﴾ در اینگونه از موارد با لسان استفهام ذکر میشود که هم تأدّب در عبارت باشد و هم لَیّن بودن در قول. یکی از مواردی که ذات اقدس الهی رسولش را به لِین در قول امر کرده است همین است، اینکه فرمود: ﴿فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ﴾ یعنی سیرهٴ تو سیرهٴ لَیّن و نرم است، هم در اصل برخوردها، هم در حرف زدنها، هم در کیفیت حرف زدن. کیفیت حرف زدن هم لَیّن و نرم است، اگر به موسی و هارون(علیهما السلام) فرمود: ﴿فَقُولاَ لَهُ قَوْلاً لَّیِّناً﴾ این قولِ لیّن، هم در کیفیت گفتن است و هم در اصل آن مضمون. کیفیت گفتن آن است که به صورت استفهام بیان بشود، مثل اینکه فرمود: ﴿إِنَّا أَوْ إِیَّاکُمْ لَعَلَی هُدیً أَوْ فِی ضَلاَلٍ مُبِین﴾ خب، این کمالِ نرمرفتاری و نرمگفتاری را میرساند که مأمور شد به کافران بفرماید رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مأمور شد که به کافران بفرماید که یا ما گمراهیم یا شما: ﴿إِنَّا أَوْ إِیَّاکُمْ لَعَلَی هُدیً أَوْ فِی ضَلاَلٍ مُبِین﴾ با اینکه مسلّماً خودش «علی بیّنة من الرب» بود و ذات اقدس الهی هم دربارهاش فرمود: ﴿فَاسْتَمْسِکْ بِالَّذِی أُوحِیَ إِلَیْکَ إِنَّکَ عَلَی صِرَاط﴾ و امثال ذلک.
خب، با اینکه ذات اقدس الهی به صورت قطعی به او فرمود: ﴿إِنَّکَ عَلَی الْحَقِّ﴾ و مانند آن، معذلک مأمور شد که به کافران بفرماید که ﴿إِنَّا أَوْ إِیَّاکُمْ لَعَلَی هُدیً أَوْ فِی ضَلاَلٍ مُبِین﴾ این نرمرفتاری و نرمگفتاری در سیرهٴ وجود مبارک حضرت بود، شواهد فراوانی از این قبیل است. در اینجا هم از همان قبیل نرمرفتاری است که فرمود: ﴿أَفَمَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَ اللّهِ کَمَنْ بَاءَ بِسَخَطٍ مِنَ اللّه﴾ خب، یقیناً آن مثل این نیست ولی مسئله به صورت استفهام ذکر میشود.
تفاوت بین تابعین رضوان الهی و تابعین سخط پروردگار
در قرآن این تعبیرها که پیرو رضوان حق غیر از کسی است که غضب حق را به همراه آورده، در بعضی از آیات کنار هم جمع شدند؛ اما نه به صورت استفهام. در آیهٴ 28 سورهٴ 47 که به نام مبارک رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است، اینچنین آمده ﴿ذلِکَ بِأَنَّهُمُ اتَّبَعُوا مَا أَسْخَطَ اللَّهَ وَکَرِهُوا رِضْوَانَهُ فَأَحْبَطَ أَعْمَالَهُمْ﴾؛ اینها تابع سخط خدا شدند و از رضوان خدا منزجر بودند و کراهت داشتند. این آیه میفهماند که اگر کسی تابع غضب خدا باشد، رضوان الهی را کراهت دارد، قهراً کسی که تابع رضوان حق باشد، سخط الهی را مکروه میشمارد. آیه محلّ بحث، تقابل است بین کسی که ﴿اتَّبَعَ رِضْوَانَ اللّهِ﴾ و کسی که ﴿بَاءَ بِسَخَطٍ مِنَ اللّهِ﴾؛ اما آیهٴ 28 سورهٴ 47 فرمود که اگر کسی تابع سخط خدا باشد، رضوان الهی را کراهت دارد، قهراً از آن طرف هم اگر کسی تابع رضوان حق باشد، سخط الهی مکروه است برای آنها.
حکم تابعین رضوان پروردگار و مشتاقان سخط خداوند
خب، در آیهٴ محلّ بحث فرمود: ﴿أَفَمَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَ اللّهِ کَمَنْ بَاءَ بِسَخَطٍ مِنَ اللّه﴾ اینها مساوی هم نیستند، وقتی مساوی هم نشدند، حُکم اینها فرق میکند. حُکم کسی که ﴿بَاءَ بِسَخَطٍ مِنَ اللّه﴾ در همان آیه بیان شد و آن این است که ﴿مَأْوَاهُ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِیرُ﴾. اما حُکم کسی که ﴿اتَّبَعَ رِضْوَانَ اللّه﴾ آن در سورهٴ «مائده» آیهٴ شانزده مشخص شد، فرمود: ﴿یَهْدِی بِهِ اللّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلاَمِ وَیُخْرِجُهُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ بِإِذْنِهِ وَیَهْدِیهِمْ إِلَی صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ﴾ پس یک آیه برای بیان اصل فرق بین این دو گروه است که کسی که ﴿اتَّبَعَ رِضْوَانَ اللّه﴾ با کسی که ﴿بَاءَ بِسَخَطٍ مِنَ اللّه﴾ یکسان نیستند، آنکه ﴿بَاءَ بِسَخَطٍ مِنَ اللّه﴾ حُکمش این است که ﴿مَأْوَاهُ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِیرُ﴾ آنکه ﴿اتَّبَعَ رِضْوَانَ اللّه﴾ حُکمش این است که ﴿یَهْدِی بِهِ اللّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلاَم﴾ راههای سلامت را خدا هدایتش میکند و او را از هر تیرگی و تاریکی بیرون میآورد به نور و به صراط مستقیم راهنمایی میکند. البته اینها هدایتهای پاداشی است، چون کسی که ﴿اتَّبَعَ رِضْوَانَ اللّه﴾ هدایت شده است و هدایت را پذیرفته و به راه افتاده، جزایی که خداوند به پیرو رضوان حق میدهد این جزا، همان هدایتهای تکوینی است نه هدایتهای تشریعی. فرمود: ﴿یَهْدِی بِهِ اللّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ﴾ یعنی ﴿یَهْدِی﴾ خدا، به وسیله قرآن کسی را که ﴿اتَّبَعَ رِضْوَانَ اللّه﴾، «یهدی سبل السلام» راههای هدایت را، راههای سلامت را هدایتش بکند، نه یعنی راهنمایی میکند، بیان میکند به لسان شریعت، چون به لسان شریعت برای همه بیان کرده است، آن گرایش و اشتیاق و کوشش خاص را در دلهای بعضی قرار میدهد که راههای سلامت را به آسانی تشخیص بدهند و طی کنند. میل به سلامت دارند و از کارهای ظلمت بدشان بیاید ﴿وَیُخْرِجُهُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ بِإِذْنِهِ وَیَهْدِیهِمْ إِلَی صِرَاطٍ مُسْتَقِیم﴾.
رضوانِ حق جزء عالیترین درجات قیامت و تبیین مقام رضوان
رضوان حق در قیامت جزء عالیترین درجه قیامت است. در قیامت یک درکات است و یک درجات و یک رضوان که گرچه رضوان، زیر پوشش درجات الهی هست؛ اما وقتی که اوضاع قیامت بررسی میشود به سه صورت درمیآید: در قیامت جهنم است و بهشت است و رضوان. در سورهٴ مبارکهٴ «حدید» آیهٴ بیستم اینچنین مقاطع قیامت تقسیم شد؛ آیهٴ بیست سورهٴ «حدید» این است ﴿وَفِی الآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِیدٌ﴾ یک، ﴿وَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ﴾ دو، ﴿وَرِضْوَانٌ﴾ این سه. آن عذاب شدید همان جهنم است که گروهی «خوفا من النار» عبادت میکنند. آن ﴿مَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّه﴾ همان بهشت است که گروهی «شوقاً الی الجنة» عبادت میکنند، این رضوان، بالاتر از بهشت است که گروهی «حُبّاٌ و شکراً» خدا را عبادت میکنند ، همانطوری که تثلیث عبادت به لحاظ تثلیث هدف است، چون در قیامت، جهنم است و بهشت است و برتر از بهشت، عبادتکنندهها هم گاهی برای ترس از جهنم است یا گاهی و گروهی برای شوق به بهشت است و گروهی هم نه برای ترس از جهنم یا شوق به بهشت، برای نِیل به مقام رضوان، در همین آیهٴ بیست سورهٴ «حدید» هم مواقف قیامت به سه قسمت تقسیم شده است، چه اینکه افراد، در قیامت هم برابر سورهٴ «واقعه» به سه قسمت تقسیم میشوند: عدهای اصحاب مشئمهاند؛ عدهای اصحاب مِیمنتاند؛ عدهای «السابقون المقربون»اند . اصحاب مشئمت که با شئامت و زشتی رفتار کردند، گرفتار جهنم خواهند شد. اصحاب میمنه که با یُمن و برکت زندگی کردند، به بهشت میرسند، سابقون و مقرّبون که فوق این دو گروهاند به رضوان الهی راه پیدا میکنند که ﴿وَرِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ أَکْبَرُ﴾ . پس این تقسیمی که در سورهٴ «واقعه» آمده که انسانها سه قِسماند یا تقسیمی که در روایات عبادت آمده که عبَاد سه دستهاند، برابر این سه مقطع و سه هدفی است که در قیامت وجود دارد که ﴿وَفِی الآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانٌ﴾ اما ﴿رِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ أَکْبَرُ﴾ در سورهٴ، دیگر است ولی رضوان، بالاتر از مقام بهشت است یعنی رضای خدا را طلب کردن.
پرسش:...
پاسخ: چرا؛ جزء درجات هست، ولی خارج از بهشت است، بهشتی که ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾ غُرف مبنیه دارد، درختی دارد و انهاری دارد و امثال ذلک، این غیر از مقام رضوان است، مقام رضوان، دیگر سخن از درخت و حور نیست، این یک مقام معنوی محض است ﴿وَرِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ أَکْبَرُ﴾ .
پرسش:...
پاسخ: بله، فوق بهشت است، جزء درجات قیامت است نه درجات بهشت. جنّت، اگر اعم از جنّت ذات و صفات و فعل و امثال ذلک باشد، این خارج از جنّت به معنای اعم نیست؛ اما خارج از جنّت مصطلح هست یعنی جنّت حسّی که ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾ است، درختی دارد و انهاری دارد و حور و قصور و غُرف مبنیه دارد، آن مقام رضوان بالاتر از اینهاست.
خب، یک وقت است که انسان گرفتار جهنّمی است که ﴿کُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم بَدَّلْنَاهُمْ جُلُوداً غَیْرَهَا﴾ این همان جهنّم حسّی است، یک وقت است که نه، بدتر از این است آن رسوایی معنوی است و آن مورد خشم خدا قرار گرفتن است که ﴿رَبَّنَا إِنَّکَ مَن تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَیْتَهُ﴾ آن خِزی و هوان و خواری و فرومایگی و ذلّت که عذاب معنوی است، بالاتر از، دردناکتر از عذاب جسمانی است که ﴿کُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم بَدَّلْنَاهُمْ جُلُوداً غَیْرَهَا﴾ .
معنای فعل (باءَ) در آیهٴ شریفه
مطلب دیگر آن است که اینکه فرمود: ﴿أَفَمَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَ اللّهِ کَمَنْ بَاءَ بِسَخَطٍ مِنَ اللّهِ﴾، ﴿بَاءَ﴾ گرچه به معنای «رجع» تفسیر شده؛ اما این لازم معناست در حقیقت ﴿بَاءَ﴾ و مصدرش «مَبوء» و «مباءَ» و مانند آن یعنی مکان هموار و همسطح، در مقابل «نَبْوه» است. «نَبوه» یعنی مکانی که برجستگی دارد، فراز و نشیب دارد. «مباء» مکانی که همسطح هست و هموار است «باء» یعنی در مکان همسطح و هموار جا گرفت «مبوّء صدق» یعنی مکانی که تبوئه شده، تمهید شده، آماده شده، تصدیع شده، این را میگویند «مبوّء صدق».
خب، اگر کسی آرامگاهش آنجایی که برای او آماده کردند، هموار کردند که او در آنجا به سر ببرد، اگر او با عذاب الهی همراه بود در اماکن دیگر به طریق اُولیٰ، ﴿بَاءَ بِسَخَطٍ﴾ گرچه به معنی «رجع» ذکر شده است؛ اما این لازم معناست یعنی مستقر شد، در حالی که عذاب الهی او را همراهی میکند، این ﴿بِسَخَطٍ مِنَ اللّه﴾ «باء» حالیه است یعنی «باء واستقرّ»؛ آرام شد، در حالی که با سخط خدا همراه است، نه اینکه معنای «فی» و مانند آن باشد. «باء، واستقرّ، واستباء»، در حالی که با سخط خداست. مثل اینکه میگویند «زیدٌ خرج بسیفه»، «خرج بسیفه» یعنی «خرج والسیف معه» در حالی که شمیر او با اوست. اینجا هم در حالی که غضب خدا با اوست ﴿أَفَمَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَ اللّهِ کَمَنْ بَاءَ بِسَخَطٍ مِنَ اللّهِ وَمَأْوَاهُ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِیرُ﴾.
ابتلا به رسوایی دردناکتر از عذاب ظاهری
پرسش:...
پاسخ: سخط در آخرت هست، در آخرت دو قِسم است دیگر: یک قسمت عذاب ظاهری است که ﴿کُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم بَدَّلْنَاهُمْ جُلُوداً غَیْرَهَا﴾ ؛ یک قسمت عذابهای معنوی و روحی است، مثل اینکه در همان حال گفتند ﴿رَبَّنَا إِنَّکَ مَن تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَیْتَهُ﴾ عرض میکنند خدایا! کسی را که تو سوزاندی، قبل از اینکه بسوزانی اصلاً رسوایش کردی که آن خِزی، بالاتر از این «ادخال فی النار» است وگرنه آن اتحاد مقدم و تالی میشد، مثلاً اگر بگویند که ﴿رَبَّنَا إِنَّکَ مَن تُدْخِلِ النَّارَ﴾ خدایا! هر کسی را که تو وارد آتش کردی او را عذاب کردی، خب اینکه اتَحاد مقدم و تالی است. اینکه مؤمنین عرض میکنند ﴿رَبَّنَا إِنَّکَ مَن تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَیْتَهُ﴾ یعنی هر کسی را تو به آتش بردی او را به بدتر از آتش مبتلا کردی و آن خِزی و رسوایی است. این خِزی، عذاب روحی است برای جهنمیان، چه اینکه آن رضوان، رفاه روحی است و تنعّم روحی است برای بهشتیان.
تفاوت بین زائرین اهلبیت و مقایسه آن با درجات بهشت
پرسش:...
پاسخ: در حدّ متوسط چرا، خوشحالاند. مثلاً کسی سعی و کوشش این بود که در زمان امام صادق یا امام باقر(سلام الله علیهما) به زیارتشان برود، عدهای تلاش و کوششان این بود که به زیارتشان بروند، دستشان را ببوسند و عدهای هم میگفتند برویم آنجا و از محضر ایشان تبرّک بجوییم و از دست ایشان خرمایی بگیریم، این یک لذت ظاهری بود در همین حد. عدهای مثل حُمران و زراره و امثال ذلک سعی میکردند حضور امام مشرّف بشوند از علوم امام استفاده بکنند، خوشحال بشوند. اینها که محضر امام(علیه السلام) مشرّف میشدند همه امام را میدیدند احیاناً دستشان را زیارت میکردند، از غذای منزلشان میخوردند؛ اما آن بهرهای که نصیب زراره و امثال زراره میشد، نصیب اوساط از ملاقاتکنندگان نمیشد. آنها فکر میکردند که از نعمت این امام استفاده کنند، مثل اینکه الآن هم کسی مشهد مشرّف میشود و اصرار دارد که از آن مهمانسرای حضرت غذایی تبرّک کند. خب، این تنعّمی است؛ اما کسی میرود بالاتر از این فکر میکند، فکر میکند که من بروم آنجا «زیارت جامعه» را در حرم مطهر امام هشتم بخوانم، به ائمه(علیهم السلام) عرض کنم که «مُحْتَمِلٌ لِعِلْمِکُمْ مُحْتَجِبٌ بِذِمَّتِکُمْ» ؛ من به شما پناهنده شدم، آمدم علوم شما را حمل کنم، این علمی که «لا یحتمله الا ملک مقرب أو نبی مرسل أو عبد مؤمن امتحن الله قلبه للایمان» خب، فاصله زائران خیلی است دیگر. کسی اصرار دارد که از مهمانسرا تبرّک بجوید، کسی اصرار دارد که «زیارت جامعه» بخواند از علوم امام هشتم(علیه السلام) استفاده کند «و مُحْتَمِلٌ لِعِلْمِکُمْ» یعنی علمی که گفتید «لا یحتمله الاَ ملک مقرب او نبیّ مرسل أو عبد امتحن الله قلبه للایمان» من آنها را میخواهم.
در قیامت، دربارهٴ کسانی که نسبت به نعمتهای الهی برخوردارند آنها هم درجات گوناگونی دارد. بالاترین درجاتش نسبت به اینها مقام رضوان است که فرمود: ﴿وَرِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ أَکْبَرُ﴾ .
شدیدتر بودن عذاب روحی از عذاب حسی
پرسش:...
پاسخ: آن برای دوام است دیگر، این دوام است سوخت و سوز است، این سوخت و سوز گاهی کسی میخواهند دستش را عمل کنند، حالا این سوخت و سوز را او احساس میکند؛ اما با خِزی و رسوایی نیست. یک وقت است دست کسی را میخواهند قطع کنند، این دست بریدن دوگونه است: یک وقت است برای امتثال ﴿السَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ﴾ میخواهند دست کسی را قطع کنند؛ یک وقت است که دستش آسیب دیده وسایل تخدیر و بیحس کردن نیست، میخواهند دستش را قطع کنند، این دوگونه قطع کردن است درد هر دو یکی است؛ اما یکی با عذاب روحی همراه است یکی نه، آن فرق فارق این است که یکجا عذاب روحی هست، یکجا عذاب روحی نیست. در جهنم تنها سوخت و سوز نیست آن عذاب روحی هم هست، لذا مؤمنین میگویند ﴿رَبَّنَا إِنَّکَ مَن تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَیْتَهُ﴾ یعنی آن عذاب جسمانی خب، بالأخره یک حد است؛ اما مهمتر آن عذاب روحی است که رسوایی است. اگر دست کسی را پزشک معالج گفت باید این انگشتها قطع بشود وگرنه سرایت میکند و وسیلهٴ تخدیر و بیهوش کردن نیست، این دست را در اختیار پزشک قرار میدهد که انگشتهایش را قطع کند، درد هم احساس میکند. کسی هم که سرقت کرده ﴿السَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ﴾ میخواهد دربارهاش امتثال بشود او هم همین قطع اصابع را دارد، درد یکی است؛ اما یکی با عذاب روحی همراه هست، یکی نه اینچنین. آیات قیامت هم دو گروه است: یک قسمت عذاب ظاهری و حسّی را بیان میکند؛ یک قسمت عذاب معنوی را.
معانی مختلف درجات و تأثیر آنها بر مرجع ضمیر ﴿هُمْ دَرَجَاتٌ﴾
خب، بعد فرمود: ﴿هُمْ دَرَجَاتٌ عِنْدَ اللّهِ وَاللّهُ بَصِیرٌ بِمَا یَعْمَلُونَ﴾ این ﴿هُمْ﴾ یا به همه گذشتهها برمیگردد یعنی چه آنها که ﴿اتَّبَعَ رِضْوَانَ اللّه﴾، چه آنهایی که ﴿بَاءَ بِسَخَطٍ مِنَ اللّه﴾ یعنی همه این مردم، در قیامت دارای درجاتاند یا به خصوص صدر آیه برمیگردد یعنی آنهایی که ﴿اتَّبَعَ رِضْوَانَ اللّه﴾ آنها هم دارای درجاتاند.
پرسش:...
پاسخ: دیروز اشاره شد که بدشدن این را در پیش دارد، مصیر یعنی صیرورت، این شخص بد میشود. حالا آیه بعد هم همین را تأیید میکند که آنجایی که میگویند «صار الخلّ خمراً»؛ مصیر این سرکه شراب شد، این «بِئْسَ الْمَصِیرُ» است، وقتی ذهاب ثلثین شد و تطهیر شد این «نعم المصیر» است. یک وقت است شراب، سرکه میشود این «نعم المصیر» است، یک وقت سرکه شراب میشود این «بئس المصیر» است «مصیر» یعنی بدشدنی را این شیء در پیش دارد، حالا آیهٴ بعد روشن میکند که انسان شدنی را در پیش دارد.
اینکه فرمود: ﴿هُمْ دَرَجَاتٌ عِنْدَ اللّه﴾ این ﴿هُمْ﴾ یا به هر دو گروه برمیگردد، چه آنها که در صدر آیه بودند، چه آنها که در ذیل آیه، هم آنهایی که ﴿اتَّبَعَ رِضْوَانَ اللّه﴾ هم آنهایی که ﴿بَاءَ بِسَخَط مِنَ اللّه﴾ این مردم، این مجموع، درجاتاند، قهراً این درجات، همان معنای لغوی خود خواهد بود «درجات» یعنی پلهها، حالا پله گاهی پلههای نردبان برای صعود الی السقف است، گاهی برای «هبوط الی القعر» گاهی نردبان را به طرف پشتبام نصب میکنند، گاهی نردبان را به درون چاه میبرند، بالأخره درجه یعنی پله حالا یا با این پله هبوط میکنند یا با این پله صعود دارند اگر ضمیر ﴿هُمْ﴾ به هر دو گروه آیه قبل برگشت یعنی مؤمن و کافر، اینها دارای درجاتاند، پلههای متعدّد دارند؛ منتها مؤمنین، درجات صعودی دارند و کافران، درجات نزولی دارند که از درجات، به درکات تعبیر میشود، چه اینکه در سورهٴ «نساء» درباره منافقین آمده است که ﴿إِنَّ الْمُنَافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ﴾ درکات به طرف هبوط و سقوط است، درجات، به طرف صعود. اگر به هر دو برگشت این درجات، همان معنای لغوی خود را دارد، نه معنای مصطلح و اگر به خصوص صدر آیه برگشت یعنی آنها که ﴿اتَّبَعَ رِضْوَانَ اللّه﴾ آنها دارای درجاتاند، این همان درجات مصطلح خواهد بود.
استعمال درجه برای مؤمن و درجات برای مؤمن عالم
درجات، در قرآن کریم برای مردم باایمان هست؛ منتها اگر شخص مؤمن باشد دارای درجه است، مؤمنِ عالم باشد، دارای درجات است، پیامبر باشد، درجات فائقه هم نصیبش میشود، مجاهد فی سبیل الله باشد، مهاجر «فی سبیل الله» باشد ﴿أَعْظَمُ دَرَجَةً﴾ خواهد بود؛ اما اینکه هر مؤمنی درجه دارد و بالاتر از او، مؤمنِ عالم درجات دارد، این در سورهٴ مبارکهٴ «مجادله» آیهٴ یازده اینچنین آمده است: ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا قِیلَ لَکُمْ تَفَسَّحُوا فِی الْمَجَالِسِ فَافْسَحُوا یَفْسَحِ اللَّهُ لَکُمْ﴾ اوایل، محضر رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) خالی بود، کمکم محضر حضرت پر از جمعیت شد، جا برای افراد تازه وارد نبود، دستور آمد که شما قدری جمعتر بنشینید، تربیع ننشینید و مربع ننشینید و اگر هم لازم بود کسی که تازه وارد شد میخواهد استفاده کند شما برخیزید [تا] این تازه وارد بنشیند: ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا قِیلَ لَکُمْ تَفَسَّحُوا فِی الْمَجَالِسِ فَافْسَحُوا﴾ «فسیح» یعنی وسیع، «فسحت» یعنی همان وسعت است، اگر به شما گفتند جا بدهید، مجلس را وسیع کنید، تنگتر بنشینید تا جا برای دیگران باز باشد ﴿تَفَسَّحُوا فِی الْمَجَالِسِ﴾ یعنی تنگتر بنشینید تا مجلس فسیح و وسیع بشود و اگر باز این مقدار هم کافی نبود ﴿وَإِذَا قِیلَ انشُزُوا﴾ به شما گفتند ناشز بشوید، مرتفع بشوید، برخیزید شما برخیزید، مجلس را ترک کنید تا تازه واردها بیایند ﴿وَإِذَا قِیلَ انشُزُوا فَانشُزُوا﴾ آنگاه فرمود: ﴿یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ وَالَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ﴾ دوتا رفع است با یک تمییز، تمییز یکی محذوف است ﴿یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ﴾ چقدر ﴿یَرْفَعِ﴾، این محذوف است ﴿یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ﴾ این مقدار رفعت، محذوف است؛ اما درباره دوم فرمود: ﴿یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ وَالَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ﴾ این ﴿دَرَجَاتٍ﴾، تمییز است برای آن ﴿أُوتُوا الْعِلْمَ﴾ یعنی «یرفع الله» عُلما را «درجات» و «یرفع الله» مؤمنِ غیرعالم را «درجةً» آن چون «و حذف ما یعلم منه جائز» تمییز اوّلی محذوف شد «یرفع الله الذین آمنوا منکم درجةً والذین اوتوا العلم درجاتٍ»، پس مؤمنِ غیرعالم، درجه دارد، مؤمنِ عالم، درجات حالا تا چه اندازه علم و عمل صالح و عدلش بالا باشد، این درباره علم.
در آیهٴ بیست سورهٴ «توبه» آمده است ﴿الَّذِینَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدَوا فِی سَبِیلِ اللّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِندَ اللّهِ﴾ اینها دارای درجات برترند و ﴿فَضَّلَ اللّهُ الْمُجَاهِدِینَ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ عَلَی الْقَاعِدِینَ دَرَجَةً﴾ این هم که خب، مشخص است.
بررسی احتمالات سهگانه در معنای ﴿هُمْ دَرَجَاتٌ﴾ در آیهٴ کریمه
عمده آن است که اینکه فرمود: ﴿هُمْ دَرَجَاتٌ﴾ آیا از باب حمل «هو ذو هو» است، که «ذو» محذوف است ﴿هُمْ دَرَجَاتٌ﴾ یعنی «هم ذو درجاتٍ» محذوف شد، مضافی محذوف است یا نه، مضافی محذوف نیست ولی به عنوان مجاز استعاره از قبیل «زیدٌ اسدٌ» یا «زیدٌ عدلٌ» این مبالغه در تشبیه است؛ به قدری زید شجاع است که گویا اسد است، به قدری زید عادل است که گویا عدل است که چیزی محذوف نیست، مبالغتاً اینچنین تعبیر شد، این دو وجه.
وجه سوم آن است که نه مضافی محذوف است، نه از باب مبالغه و تشبیه و استعاره است، بلکه واقعاً این افراد درجه میشوند، نه اینکه «ذو درجه» باشند یا مجازاً گفته باشیم درجات، اینها حقیقتاً درجه میشوند، همانطوری که در طرف درکات یک عده ﴿بِئْسَ الْمَصِیرُ﴾ دارند، واقعاً جهنم میشوند یا واقعاً هیزم جهنم میشوند، چه اینکه فرمود: ﴿وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾ قاسطین، خود هیزم جهنماند، درباره مقرّبین هم در سورهٴ «واقعه» فرمود: ﴿فَرَوْحٌ وَرَیْحَانٌ وَجَنَّتُ نَعِیمٍ﴾ این سه خبر، برای یک مبتدا ﴿فَرَوْحٌ وَرَیْحَانٌ وَجَنَّتُ نَعِیمٍ﴾ نه «ذو روحٌ و ذو ریحانٍ و ذو جنّت نعیم». در بحثهای قبل ملاحظه فرمودید اگر ما برهان عقلی داشته باشیم بر مطلبی یا دلیل نقلیِ معتبر داشته باشیم بر مطلبی، آنگاه اینها باعث میشوند که ما در ظاهر آیه تصرّف بکنیم حمل بر خلاف ظاهر بکنیم، ولی اگر دلیل عقلی معتبر برخلاف نبود، بلکه بر وفاق بود، دلیل نقلی برخلاف نبود، بلکه بر وفاق بود ما همان ظاهر را بر ظهورش حفظ میکنیم و به اخذ ظاهر میکنیم. کسی که مقرّب است خود ﴿رَوْحٌ﴾ است، خود ﴿رَیْحَانٌ﴾ است، خود ﴿جَنَّتُ نَعِیمٍ﴾ است، گذشته از اینکه آن جنّت نعیم حسّی را هم دارد ﴿فَرَوْحٌ وَرَیْحَانٌ وَجَنَّتُ نَعِیمٍ﴾ این درباره مؤمنینِ مقرّب، درباره ظالمین فرمود: ﴿وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾ قاسِط، آن که اهل قَسط و ظلم و جور است، نظیر قاسطین صدر اسلام در زمان حضرت امیر(سلام الله علیه) اینها خود هیزم جهنماند، اینها خود، خودسوزند، بیرون از آنها هر ناری باشد منافاتی با سوخت و سوز درونی اینها ندارد، اینها خودسوزند، اینها ﴿بِئْسَ الْمَصِیر﴾ دارند، چه اینکه آنهایی که روح و ریحان و جنت نعیماند «نعم المصیر» دارند.
بنابراین هرگز نمیشود آیه سورهٴ «مجادله» را یا آیهٴ سورهٴ «انفال» را که فرمود: ﴿أُوْلئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقّاً لَهُمْ دَرَجَاتٌ عِندَ رَبِّهِمْ وَمَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَرِیمٌ﴾ که فرمود: ﴿لَهُمْ دَرَجَاتٌ﴾ نه «هم درجات» هرگز نمیشود اینها را شاهد قرار داد که این ﴿هُمْ دَرَجَاتٌ﴾ که در «آلعمران» آمده یا از باب حذف مضاف است یا از باب مبالغهٴ در تعبیر، چرا؟ برای اینکه اوصاف، اوایل به صورت حال است بعد کمکم به صورت مَلکه درمیآید، وقتی به صورت حال است، انسان دارای درجه است، وقتی مَلکه شد و به صورت باطنی انسان درآمد و باطن انسان به آن صورت مصوّر شد ﴿هُمْ دَرَجَاتٌ﴾ است، چه اینکه برای یک عده، جنّت نعیم است، یک عده خود جنّت نعیماند، برای یک عده عذاب از بیرون تحمیل میشود، برای یک عده عذاب از درون آنها ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ ٭ الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَی الْأَفْئِدَة﴾ میشود وگرنه آتشی در دنیا یا در قیامت نیست که بیرون از انسان باشد و فؤاد را بسوزاند، آن آتشی که فؤاد را و روح را میسوزاند یک آتش درونی است، روح را چه در دنیا، چه در آخرت، جز از راه درون نمیشود سوزاند، آن جسم است که از راه درون و بیرون سوخته میشود ولی روح فقط از راه درون سوخته میشود، لذا فرمود این شعلات آتش قیامت برای سوخت و سوز روح، از درون اینها سربرمیآورد ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ﴾ است، این ﴿نَارُ اللَّهِ﴾ است نه نار جهنم ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ﴾ است که ﴿تَطَّلِعُ﴾ اشراف دارد و سر میکشد ﴿عَلَی الْأَفْئِدَةِ﴾ .
بنابراین اگر کسی در اوایل امر بود «علیه درکه» است یا «له درجه» ولی اگر در اواخر امر بود و این اوصاف برای او ملکه شد، هم «هم درکات» میشود هم ﴿هُمْ دَرَجَاتٌ﴾، قهراً با ﴿بِئْسَ الْمَصِیرُ﴾ و روح ریحان هم در دو طرف مقابل هماند.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تفاوت بین تابعین رضوان الهی و تابعین سخط پروردگار
تفاوت بین زائرین اهل بیت ع و مقایسه آن با درجات بهشت
شدیدتر بودن عذاب روحی از عذاب حسی
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ مَا کَانَ لِنَبِیٍّ أَن یَغُلَّ وَمَن یَغْلُلْ یَأْتِ بِما غَلَّ یَوْمَ الْقِیَامَةِ ثُمَّ تُوَفَّی کُلُّ نَفْسٍ مَا کَسَبَتْ وَهُمْ لاَ یُظْلَمُونَ ﴿161﴾ أَفَمَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَ اللّهِ کَمَنْ بَاءَ بِسَخَطٍ مِنَ اللّهِ وَمَأْوَاهُ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِیرُ﴿162﴾ هُمْ دَرَجَاتٌ عِنْدَ اللّهِ وَاللّهُ بَصِیرٌ بِمَا یَعْمَلُونَ ﴿163﴾
غلول و کیفر اُخروی آن
درباره خیانت در امانتهای جنگی و غیرجنگی، روایات فراوانی آمده. نقل کردند که یکی از افسران صدر اسلام که شربت شهادت نوشید، عدَهای حضور مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مشرف شدند، عرض کردند آیا تحنیت بگوییم یا تسلیت؟ تسلیت بگوییم، برای اینکه یک افسر رشیدی را از دست دادیم، تحنیت بگوییم، برای اینکه کسی در دوران جوانی به بهترین فضیلت که شهادت در سبیل خداست نایل آمده.
طبق این نقل، حضرت فرمود تسلیت بگویید، تحنیت نگویید، برای اینکه آن طوری که لازم بود تربیت بشود تربیت نشد «أنّ الشملة التی أخذ یوم خیبر من المغانم لم تصبها المقاسم لتشتعل علیه ناراً» فرمود این افسر رشید که الآن شهید شد یک سابقه سوئی در جنگ خیبر دارد. در جنگ خیبر، پارچهای را ایشان به عنوان غلول و خیانت گرفته است، آن شَملهای که از غنایم خیبر گرفته الآن در کنار قبر او مشتعل است. این در صوت العدالة الانسانیه در شرح حال حضرت امیر(سلام الله علیه) آنجا هست، در تفسیر جامع قرطبی هم هست، در بحث غلول در غنائم. فرمود: «إنّ الشملة التی أخذیوم خیبر من المغانم لم تصبها المقاسم لتشتعل علیه نارا»؛ وقتی تحنیت بگویید که این شخص، واقعاً «قتیل فی سبیل الله» باشد بدون سابقه سوء، اینها اهمیت مسئله غلول را میرساند.
بررسی احتمالات مختلف در معنای (یأتی بما غل)
مطلب دوم این است که این ﴿وَمَن یَغْلُلْ یَأْتِ بِما غَلَّ یَوْمَ الْقِیَامَةِ﴾ به چه معناست؟ این «باء»، «باء» مصاحبه است، «باء» تعدیه است یا نه «باء» مصاحبه است، نه «باء» تعدیه، آنطوری که بعضی اهل معرفت معنا کردند به آن معناست. اگر «باء» مصاحبه باشد معنایش آن است که هر کس که خیانت کرد، در قیامت میآید و مصاحب او همان خیانت اوست یعنی او «مصاحباً للغلول والخیانه» میآید. آنچه را که خیانت کرده است، خود آن خیانت به صورتی متمثّل میشود و او را همراهی میکند که اینها مصاحب هماند ﴿یَأْتِ بِما غَلَّ﴾ یعنی «یأت مصاحباً بما غلّ» و اگر «باء» تعدیه باشد ﴿یَأْتِ بِما غَلَّ﴾ یعنی آن غلول و خیانت را میآورد ﴿یَأْتِ﴾ یعنی «یؤتی»؛ میآورد حالا یا به دست میگیرد میآورد یا همانطوری که از آیات دیگر استفاده شد، به دوش میکشد، چون هر تبهکاری، وِزر خود را به دوش میکشد. نظیر آیهٴ 31 سورهٴ «انعام» است که فرمود وقتی قیامت، دفعتاً قیام کرده آنها میگویند ﴿یَاحَسْرَتَنَا عَلَی مَافَرَّطْنَا فِیهَا وَهُمْ یَحْمِلُونَ أَوْزَارَهُمْ عَلَی ظُهُورِهِمْ﴾؛ بارها را روی دوششان میکشند ﴿أَلاَ سَاءَ مَایَزِرُون﴾؛ اینها بارهای بدی را حمل میکنند.
براساس این اصل کلی که ﴿یَحْمِلُونَ أَوْزَارَهُمْ عَلَی ظُهُورِهِمْ﴾ این شخص هم خیانت را روی دوش خود میکشد، خیانت را میآورد. یا نه، این ﴿یَأْتِ بِهِ﴾ یعنی «یعلم به»، نظیر ﴿أَتَیْنَا بِهَا وَکَفَی بِنَا حَاسِبِینَ﴾ که نمونهاش گذشت. اینها معانی بود که گذشت؛ اما آنچه را که بعضی اهل معرفت گفتند این است که این ﴿یَأْتِ بِما غَلَّ﴾، ﴿یَأْتِ﴾ یعنی میآید، نه میآورد؛ همان معنای لازم خود را دارد. هر کس خیانت کرد در قیامت میآید، به چه صورت میآید؟ ﴿بِما غَلَّ﴾ به صورت همان غلول و خیانت درمیآید یعنی خیانتش هر صورت ملکوتی دارد این شخص، به همان صورت ملکوتی خیانت درمیآید ﴿یَأْتِ﴾ یعنی «یأتی بصورة الخیانه» که این ﴿یَأْتِ﴾ نه یعنی میآورد، بلکه میآید، به این صورت درمیآید. البته اگر معنای سوم باشد با بعضی از آیات و روایات دیگر مطابق است که در ذیل کریمهٴ ﴿فَتَأْتُونَ أَفْوَاجاً﴾ آنجا روایتی از فریقین نقل شده که هم زمخشری در کشاف نقل کرد، هم مرحوم امینالاسلام در مجمعالبیان که رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود در قیامت افراد به صورتهای گوناگونی محشور میشوند ، این هم دو مطلب.
فلسفه بیان تفاوت بین مؤمن و غیر مؤمن بالسان استفهام
﴿ثُمَّ تُوَفَّی کُلُّ نَفْسٍ مَا کَسَبَتْ وَهُمْ لاَ یُظْلَمُونَ﴾ آنگاه این دو گروه، چون فرق میکنند فرمود هرگز کسی که پیرو رضوان خداست با کسی که محلّش با عذاب الهی آماده شد یکسان نیستند: ﴿أَفَمَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَ اللّهِ کَمَنْ بَاءَ بِسَخَطٍ مِنَ اللّهِ وَمَأْوَاهُ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِیرُ﴾ در اینگونه از موارد با لسان استفهام ذکر میشود که هم تأدّب در عبارت باشد و هم لَیّن بودن در قول. یکی از مواردی که ذات اقدس الهی رسولش را به لِین در قول امر کرده است همین است، اینکه فرمود: ﴿فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ﴾ یعنی سیرهٴ تو سیرهٴ لَیّن و نرم است، هم در اصل برخوردها، هم در حرف زدنها، هم در کیفیت حرف زدن. کیفیت حرف زدن هم لَیّن و نرم است، اگر به موسی و هارون(علیهما السلام) فرمود: ﴿فَقُولاَ لَهُ قَوْلاً لَّیِّناً﴾ این قولِ لیّن، هم در کیفیت گفتن است و هم در اصل آن مضمون. کیفیت گفتن آن است که به صورت استفهام بیان بشود، مثل اینکه فرمود: ﴿إِنَّا أَوْ إِیَّاکُمْ لَعَلَی هُدیً أَوْ فِی ضَلاَلٍ مُبِین﴾ خب، این کمالِ نرمرفتاری و نرمگفتاری را میرساند که مأمور شد به کافران بفرماید رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مأمور شد که به کافران بفرماید که یا ما گمراهیم یا شما: ﴿إِنَّا أَوْ إِیَّاکُمْ لَعَلَی هُدیً أَوْ فِی ضَلاَلٍ مُبِین﴾ با اینکه مسلّماً خودش «علی بیّنة من الرب» بود و ذات اقدس الهی هم دربارهاش فرمود: ﴿فَاسْتَمْسِکْ بِالَّذِی أُوحِیَ إِلَیْکَ إِنَّکَ عَلَی صِرَاط﴾ و امثال ذلک.
خب، با اینکه ذات اقدس الهی به صورت قطعی به او فرمود: ﴿إِنَّکَ عَلَی الْحَقِّ﴾ و مانند آن، معذلک مأمور شد که به کافران بفرماید که ﴿إِنَّا أَوْ إِیَّاکُمْ لَعَلَی هُدیً أَوْ فِی ضَلاَلٍ مُبِین﴾ این نرمرفتاری و نرمگفتاری در سیرهٴ وجود مبارک حضرت بود، شواهد فراوانی از این قبیل است. در اینجا هم از همان قبیل نرمرفتاری است که فرمود: ﴿أَفَمَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَ اللّهِ کَمَنْ بَاءَ بِسَخَطٍ مِنَ اللّه﴾ خب، یقیناً آن مثل این نیست ولی مسئله به صورت استفهام ذکر میشود.
تفاوت بین تابعین رضوان الهی و تابعین سخط پروردگار
در قرآن این تعبیرها که پیرو رضوان حق غیر از کسی است که غضب حق را به همراه آورده، در بعضی از آیات کنار هم جمع شدند؛ اما نه به صورت استفهام. در آیهٴ 28 سورهٴ 47 که به نام مبارک رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است، اینچنین آمده ﴿ذلِکَ بِأَنَّهُمُ اتَّبَعُوا مَا أَسْخَطَ اللَّهَ وَکَرِهُوا رِضْوَانَهُ فَأَحْبَطَ أَعْمَالَهُمْ﴾؛ اینها تابع سخط خدا شدند و از رضوان خدا منزجر بودند و کراهت داشتند. این آیه میفهماند که اگر کسی تابع غضب خدا باشد، رضوان الهی را کراهت دارد، قهراً کسی که تابع رضوان حق باشد، سخط الهی را مکروه میشمارد. آیه محلّ بحث، تقابل است بین کسی که ﴿اتَّبَعَ رِضْوَانَ اللّهِ﴾ و کسی که ﴿بَاءَ بِسَخَطٍ مِنَ اللّهِ﴾؛ اما آیهٴ 28 سورهٴ 47 فرمود که اگر کسی تابع سخط خدا باشد، رضوان الهی را کراهت دارد، قهراً از آن طرف هم اگر کسی تابع رضوان حق باشد، سخط الهی مکروه است برای آنها.
حکم تابعین رضوان پروردگار و مشتاقان سخط خداوند
خب، در آیهٴ محلّ بحث فرمود: ﴿أَفَمَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَ اللّهِ کَمَنْ بَاءَ بِسَخَطٍ مِنَ اللّه﴾ اینها مساوی هم نیستند، وقتی مساوی هم نشدند، حُکم اینها فرق میکند. حُکم کسی که ﴿بَاءَ بِسَخَطٍ مِنَ اللّه﴾ در همان آیه بیان شد و آن این است که ﴿مَأْوَاهُ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِیرُ﴾. اما حُکم کسی که ﴿اتَّبَعَ رِضْوَانَ اللّه﴾ آن در سورهٴ «مائده» آیهٴ شانزده مشخص شد، فرمود: ﴿یَهْدِی بِهِ اللّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلاَمِ وَیُخْرِجُهُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ بِإِذْنِهِ وَیَهْدِیهِمْ إِلَی صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ﴾ پس یک آیه برای بیان اصل فرق بین این دو گروه است که کسی که ﴿اتَّبَعَ رِضْوَانَ اللّه﴾ با کسی که ﴿بَاءَ بِسَخَطٍ مِنَ اللّه﴾ یکسان نیستند، آنکه ﴿بَاءَ بِسَخَطٍ مِنَ اللّه﴾ حُکمش این است که ﴿مَأْوَاهُ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِیرُ﴾ آنکه ﴿اتَّبَعَ رِضْوَانَ اللّه﴾ حُکمش این است که ﴿یَهْدِی بِهِ اللّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلاَم﴾ راههای سلامت را خدا هدایتش میکند و او را از هر تیرگی و تاریکی بیرون میآورد به نور و به صراط مستقیم راهنمایی میکند. البته اینها هدایتهای پاداشی است، چون کسی که ﴿اتَّبَعَ رِضْوَانَ اللّه﴾ هدایت شده است و هدایت را پذیرفته و به راه افتاده، جزایی که خداوند به پیرو رضوان حق میدهد این جزا، همان هدایتهای تکوینی است نه هدایتهای تشریعی. فرمود: ﴿یَهْدِی بِهِ اللّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ﴾ یعنی ﴿یَهْدِی﴾ خدا، به وسیله قرآن کسی را که ﴿اتَّبَعَ رِضْوَانَ اللّه﴾، «یهدی سبل السلام» راههای هدایت را، راههای سلامت را هدایتش بکند، نه یعنی راهنمایی میکند، بیان میکند به لسان شریعت، چون به لسان شریعت برای همه بیان کرده است، آن گرایش و اشتیاق و کوشش خاص را در دلهای بعضی قرار میدهد که راههای سلامت را به آسانی تشخیص بدهند و طی کنند. میل به سلامت دارند و از کارهای ظلمت بدشان بیاید ﴿وَیُخْرِجُهُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ بِإِذْنِهِ وَیَهْدِیهِمْ إِلَی صِرَاطٍ مُسْتَقِیم﴾.
رضوانِ حق جزء عالیترین درجات قیامت و تبیین مقام رضوان
رضوان حق در قیامت جزء عالیترین درجه قیامت است. در قیامت یک درکات است و یک درجات و یک رضوان که گرچه رضوان، زیر پوشش درجات الهی هست؛ اما وقتی که اوضاع قیامت بررسی میشود به سه صورت درمیآید: در قیامت جهنم است و بهشت است و رضوان. در سورهٴ مبارکهٴ «حدید» آیهٴ بیستم اینچنین مقاطع قیامت تقسیم شد؛ آیهٴ بیست سورهٴ «حدید» این است ﴿وَفِی الآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِیدٌ﴾ یک، ﴿وَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ﴾ دو، ﴿وَرِضْوَانٌ﴾ این سه. آن عذاب شدید همان جهنم است که گروهی «خوفا من النار» عبادت میکنند. آن ﴿مَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّه﴾ همان بهشت است که گروهی «شوقاً الی الجنة» عبادت میکنند، این رضوان، بالاتر از بهشت است که گروهی «حُبّاٌ و شکراً» خدا را عبادت میکنند ، همانطوری که تثلیث عبادت به لحاظ تثلیث هدف است، چون در قیامت، جهنم است و بهشت است و برتر از بهشت، عبادتکنندهها هم گاهی برای ترس از جهنم است یا گاهی و گروهی برای شوق به بهشت است و گروهی هم نه برای ترس از جهنم یا شوق به بهشت، برای نِیل به مقام رضوان، در همین آیهٴ بیست سورهٴ «حدید» هم مواقف قیامت به سه قسمت تقسیم شده است، چه اینکه افراد، در قیامت هم برابر سورهٴ «واقعه» به سه قسمت تقسیم میشوند: عدهای اصحاب مشئمهاند؛ عدهای اصحاب مِیمنتاند؛ عدهای «السابقون المقربون»اند . اصحاب مشئمت که با شئامت و زشتی رفتار کردند، گرفتار جهنم خواهند شد. اصحاب میمنه که با یُمن و برکت زندگی کردند، به بهشت میرسند، سابقون و مقرّبون که فوق این دو گروهاند به رضوان الهی راه پیدا میکنند که ﴿وَرِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ أَکْبَرُ﴾ . پس این تقسیمی که در سورهٴ «واقعه» آمده که انسانها سه قِسماند یا تقسیمی که در روایات عبادت آمده که عبَاد سه دستهاند، برابر این سه مقطع و سه هدفی است که در قیامت وجود دارد که ﴿وَفِی الآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانٌ﴾ اما ﴿رِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ أَکْبَرُ﴾ در سورهٴ، دیگر است ولی رضوان، بالاتر از مقام بهشت است یعنی رضای خدا را طلب کردن.
پرسش:...
پاسخ: چرا؛ جزء درجات هست، ولی خارج از بهشت است، بهشتی که ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾ غُرف مبنیه دارد، درختی دارد و انهاری دارد و امثال ذلک، این غیر از مقام رضوان است، مقام رضوان، دیگر سخن از درخت و حور نیست، این یک مقام معنوی محض است ﴿وَرِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ أَکْبَرُ﴾ .
پرسش:...
پاسخ: بله، فوق بهشت است، جزء درجات قیامت است نه درجات بهشت. جنّت، اگر اعم از جنّت ذات و صفات و فعل و امثال ذلک باشد، این خارج از جنّت به معنای اعم نیست؛ اما خارج از جنّت مصطلح هست یعنی جنّت حسّی که ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾ است، درختی دارد و انهاری دارد و حور و قصور و غُرف مبنیه دارد، آن مقام رضوان بالاتر از اینهاست.
خب، یک وقت است که انسان گرفتار جهنّمی است که ﴿کُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم بَدَّلْنَاهُمْ جُلُوداً غَیْرَهَا﴾ این همان جهنّم حسّی است، یک وقت است که نه، بدتر از این است آن رسوایی معنوی است و آن مورد خشم خدا قرار گرفتن است که ﴿رَبَّنَا إِنَّکَ مَن تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَیْتَهُ﴾ آن خِزی و هوان و خواری و فرومایگی و ذلّت که عذاب معنوی است، بالاتر از، دردناکتر از عذاب جسمانی است که ﴿کُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم بَدَّلْنَاهُمْ جُلُوداً غَیْرَهَا﴾ .
معنای فعل (باءَ) در آیهٴ شریفه
مطلب دیگر آن است که اینکه فرمود: ﴿أَفَمَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَ اللّهِ کَمَنْ بَاءَ بِسَخَطٍ مِنَ اللّهِ﴾، ﴿بَاءَ﴾ گرچه به معنای «رجع» تفسیر شده؛ اما این لازم معناست در حقیقت ﴿بَاءَ﴾ و مصدرش «مَبوء» و «مباءَ» و مانند آن یعنی مکان هموار و همسطح، در مقابل «نَبْوه» است. «نَبوه» یعنی مکانی که برجستگی دارد، فراز و نشیب دارد. «مباء» مکانی که همسطح هست و هموار است «باء» یعنی در مکان همسطح و هموار جا گرفت «مبوّء صدق» یعنی مکانی که تبوئه شده، تمهید شده، آماده شده، تصدیع شده، این را میگویند «مبوّء صدق».
خب، اگر کسی آرامگاهش آنجایی که برای او آماده کردند، هموار کردند که او در آنجا به سر ببرد، اگر او با عذاب الهی همراه بود در اماکن دیگر به طریق اُولیٰ، ﴿بَاءَ بِسَخَطٍ﴾ گرچه به معنی «رجع» ذکر شده است؛ اما این لازم معناست یعنی مستقر شد، در حالی که عذاب الهی او را همراهی میکند، این ﴿بِسَخَطٍ مِنَ اللّه﴾ «باء» حالیه است یعنی «باء واستقرّ»؛ آرام شد، در حالی که با سخط خدا همراه است، نه اینکه معنای «فی» و مانند آن باشد. «باء، واستقرّ، واستباء»، در حالی که با سخط خداست. مثل اینکه میگویند «زیدٌ خرج بسیفه»، «خرج بسیفه» یعنی «خرج والسیف معه» در حالی که شمیر او با اوست. اینجا هم در حالی که غضب خدا با اوست ﴿أَفَمَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَ اللّهِ کَمَنْ بَاءَ بِسَخَطٍ مِنَ اللّهِ وَمَأْوَاهُ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِیرُ﴾.
ابتلا به رسوایی دردناکتر از عذاب ظاهری
پرسش:...
پاسخ: سخط در آخرت هست، در آخرت دو قِسم است دیگر: یک قسمت عذاب ظاهری است که ﴿کُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم بَدَّلْنَاهُمْ جُلُوداً غَیْرَهَا﴾ ؛ یک قسمت عذابهای معنوی و روحی است، مثل اینکه در همان حال گفتند ﴿رَبَّنَا إِنَّکَ مَن تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَیْتَهُ﴾ عرض میکنند خدایا! کسی را که تو سوزاندی، قبل از اینکه بسوزانی اصلاً رسوایش کردی که آن خِزی، بالاتر از این «ادخال فی النار» است وگرنه آن اتحاد مقدم و تالی میشد، مثلاً اگر بگویند که ﴿رَبَّنَا إِنَّکَ مَن تُدْخِلِ النَّارَ﴾ خدایا! هر کسی را که تو وارد آتش کردی او را عذاب کردی، خب اینکه اتَحاد مقدم و تالی است. اینکه مؤمنین عرض میکنند ﴿رَبَّنَا إِنَّکَ مَن تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَیْتَهُ﴾ یعنی هر کسی را تو به آتش بردی او را به بدتر از آتش مبتلا کردی و آن خِزی و رسوایی است. این خِزی، عذاب روحی است برای جهنمیان، چه اینکه آن رضوان، رفاه روحی است و تنعّم روحی است برای بهشتیان.
تفاوت بین زائرین اهلبیت و مقایسه آن با درجات بهشت
پرسش:...
پاسخ: در حدّ متوسط چرا، خوشحالاند. مثلاً کسی سعی و کوشش این بود که در زمان امام صادق یا امام باقر(سلام الله علیهما) به زیارتشان برود، عدهای تلاش و کوششان این بود که به زیارتشان بروند، دستشان را ببوسند و عدهای هم میگفتند برویم آنجا و از محضر ایشان تبرّک بجوییم و از دست ایشان خرمایی بگیریم، این یک لذت ظاهری بود در همین حد. عدهای مثل حُمران و زراره و امثال ذلک سعی میکردند حضور امام مشرّف بشوند از علوم امام استفاده بکنند، خوشحال بشوند. اینها که محضر امام(علیه السلام) مشرّف میشدند همه امام را میدیدند احیاناً دستشان را زیارت میکردند، از غذای منزلشان میخوردند؛ اما آن بهرهای که نصیب زراره و امثال زراره میشد، نصیب اوساط از ملاقاتکنندگان نمیشد. آنها فکر میکردند که از نعمت این امام استفاده کنند، مثل اینکه الآن هم کسی مشهد مشرّف میشود و اصرار دارد که از آن مهمانسرای حضرت غذایی تبرّک کند. خب، این تنعّمی است؛ اما کسی میرود بالاتر از این فکر میکند، فکر میکند که من بروم آنجا «زیارت جامعه» را در حرم مطهر امام هشتم بخوانم، به ائمه(علیهم السلام) عرض کنم که «مُحْتَمِلٌ لِعِلْمِکُمْ مُحْتَجِبٌ بِذِمَّتِکُمْ» ؛ من به شما پناهنده شدم، آمدم علوم شما را حمل کنم، این علمی که «لا یحتمله الا ملک مقرب أو نبی مرسل أو عبد مؤمن امتحن الله قلبه للایمان» خب، فاصله زائران خیلی است دیگر. کسی اصرار دارد که از مهمانسرا تبرّک بجوید، کسی اصرار دارد که «زیارت جامعه» بخواند از علوم امام هشتم(علیه السلام) استفاده کند «و مُحْتَمِلٌ لِعِلْمِکُمْ» یعنی علمی که گفتید «لا یحتمله الاَ ملک مقرب او نبیّ مرسل أو عبد امتحن الله قلبه للایمان» من آنها را میخواهم.
در قیامت، دربارهٴ کسانی که نسبت به نعمتهای الهی برخوردارند آنها هم درجات گوناگونی دارد. بالاترین درجاتش نسبت به اینها مقام رضوان است که فرمود: ﴿وَرِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ أَکْبَرُ﴾ .
شدیدتر بودن عذاب روحی از عذاب حسی
پرسش:...
پاسخ: آن برای دوام است دیگر، این دوام است سوخت و سوز است، این سوخت و سوز گاهی کسی میخواهند دستش را عمل کنند، حالا این سوخت و سوز را او احساس میکند؛ اما با خِزی و رسوایی نیست. یک وقت است دست کسی را میخواهند قطع کنند، این دست بریدن دوگونه است: یک وقت است برای امتثال ﴿السَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ﴾ میخواهند دست کسی را قطع کنند؛ یک وقت است که دستش آسیب دیده وسایل تخدیر و بیحس کردن نیست، میخواهند دستش را قطع کنند، این دوگونه قطع کردن است درد هر دو یکی است؛ اما یکی با عذاب روحی همراه است یکی نه، آن فرق فارق این است که یکجا عذاب روحی هست، یکجا عذاب روحی نیست. در جهنم تنها سوخت و سوز نیست آن عذاب روحی هم هست، لذا مؤمنین میگویند ﴿رَبَّنَا إِنَّکَ مَن تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَیْتَهُ﴾ یعنی آن عذاب جسمانی خب، بالأخره یک حد است؛ اما مهمتر آن عذاب روحی است که رسوایی است. اگر دست کسی را پزشک معالج گفت باید این انگشتها قطع بشود وگرنه سرایت میکند و وسیلهٴ تخدیر و بیهوش کردن نیست، این دست را در اختیار پزشک قرار میدهد که انگشتهایش را قطع کند، درد هم احساس میکند. کسی هم که سرقت کرده ﴿السَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ﴾ میخواهد دربارهاش امتثال بشود او هم همین قطع اصابع را دارد، درد یکی است؛ اما یکی با عذاب روحی همراه هست، یکی نه اینچنین. آیات قیامت هم دو گروه است: یک قسمت عذاب ظاهری و حسّی را بیان میکند؛ یک قسمت عذاب معنوی را.
معانی مختلف درجات و تأثیر آنها بر مرجع ضمیر ﴿هُمْ دَرَجَاتٌ﴾
خب، بعد فرمود: ﴿هُمْ دَرَجَاتٌ عِنْدَ اللّهِ وَاللّهُ بَصِیرٌ بِمَا یَعْمَلُونَ﴾ این ﴿هُمْ﴾ یا به همه گذشتهها برمیگردد یعنی چه آنها که ﴿اتَّبَعَ رِضْوَانَ اللّه﴾، چه آنهایی که ﴿بَاءَ بِسَخَطٍ مِنَ اللّه﴾ یعنی همه این مردم، در قیامت دارای درجاتاند یا به خصوص صدر آیه برمیگردد یعنی آنهایی که ﴿اتَّبَعَ رِضْوَانَ اللّه﴾ آنها هم دارای درجاتاند.
پرسش:...
پاسخ: دیروز اشاره شد که بدشدن این را در پیش دارد، مصیر یعنی صیرورت، این شخص بد میشود. حالا آیه بعد هم همین را تأیید میکند که آنجایی که میگویند «صار الخلّ خمراً»؛ مصیر این سرکه شراب شد، این «بِئْسَ الْمَصِیرُ» است، وقتی ذهاب ثلثین شد و تطهیر شد این «نعم المصیر» است. یک وقت است شراب، سرکه میشود این «نعم المصیر» است، یک وقت سرکه شراب میشود این «بئس المصیر» است «مصیر» یعنی بدشدنی را این شیء در پیش دارد، حالا آیهٴ بعد روشن میکند که انسان شدنی را در پیش دارد.
اینکه فرمود: ﴿هُمْ دَرَجَاتٌ عِنْدَ اللّه﴾ این ﴿هُمْ﴾ یا به هر دو گروه برمیگردد، چه آنها که در صدر آیه بودند، چه آنها که در ذیل آیه، هم آنهایی که ﴿اتَّبَعَ رِضْوَانَ اللّه﴾ هم آنهایی که ﴿بَاءَ بِسَخَط مِنَ اللّه﴾ این مردم، این مجموع، درجاتاند، قهراً این درجات، همان معنای لغوی خود خواهد بود «درجات» یعنی پلهها، حالا پله گاهی پلههای نردبان برای صعود الی السقف است، گاهی برای «هبوط الی القعر» گاهی نردبان را به طرف پشتبام نصب میکنند، گاهی نردبان را به درون چاه میبرند، بالأخره درجه یعنی پله حالا یا با این پله هبوط میکنند یا با این پله صعود دارند اگر ضمیر ﴿هُمْ﴾ به هر دو گروه آیه قبل برگشت یعنی مؤمن و کافر، اینها دارای درجاتاند، پلههای متعدّد دارند؛ منتها مؤمنین، درجات صعودی دارند و کافران، درجات نزولی دارند که از درجات، به درکات تعبیر میشود، چه اینکه در سورهٴ «نساء» درباره منافقین آمده است که ﴿إِنَّ الْمُنَافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ﴾ درکات به طرف هبوط و سقوط است، درجات، به طرف صعود. اگر به هر دو برگشت این درجات، همان معنای لغوی خود را دارد، نه معنای مصطلح و اگر به خصوص صدر آیه برگشت یعنی آنها که ﴿اتَّبَعَ رِضْوَانَ اللّه﴾ آنها دارای درجاتاند، این همان درجات مصطلح خواهد بود.
استعمال درجه برای مؤمن و درجات برای مؤمن عالم
درجات، در قرآن کریم برای مردم باایمان هست؛ منتها اگر شخص مؤمن باشد دارای درجه است، مؤمنِ عالم باشد، دارای درجات است، پیامبر باشد، درجات فائقه هم نصیبش میشود، مجاهد فی سبیل الله باشد، مهاجر «فی سبیل الله» باشد ﴿أَعْظَمُ دَرَجَةً﴾ خواهد بود؛ اما اینکه هر مؤمنی درجه دارد و بالاتر از او، مؤمنِ عالم درجات دارد، این در سورهٴ مبارکهٴ «مجادله» آیهٴ یازده اینچنین آمده است: ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا قِیلَ لَکُمْ تَفَسَّحُوا فِی الْمَجَالِسِ فَافْسَحُوا یَفْسَحِ اللَّهُ لَکُمْ﴾ اوایل، محضر رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) خالی بود، کمکم محضر حضرت پر از جمعیت شد، جا برای افراد تازه وارد نبود، دستور آمد که شما قدری جمعتر بنشینید، تربیع ننشینید و مربع ننشینید و اگر هم لازم بود کسی که تازه وارد شد میخواهد استفاده کند شما برخیزید [تا] این تازه وارد بنشیند: ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا قِیلَ لَکُمْ تَفَسَّحُوا فِی الْمَجَالِسِ فَافْسَحُوا﴾ «فسیح» یعنی وسیع، «فسحت» یعنی همان وسعت است، اگر به شما گفتند جا بدهید، مجلس را وسیع کنید، تنگتر بنشینید تا جا برای دیگران باز باشد ﴿تَفَسَّحُوا فِی الْمَجَالِسِ﴾ یعنی تنگتر بنشینید تا مجلس فسیح و وسیع بشود و اگر باز این مقدار هم کافی نبود ﴿وَإِذَا قِیلَ انشُزُوا﴾ به شما گفتند ناشز بشوید، مرتفع بشوید، برخیزید شما برخیزید، مجلس را ترک کنید تا تازه واردها بیایند ﴿وَإِذَا قِیلَ انشُزُوا فَانشُزُوا﴾ آنگاه فرمود: ﴿یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ وَالَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ﴾ دوتا رفع است با یک تمییز، تمییز یکی محذوف است ﴿یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ﴾ چقدر ﴿یَرْفَعِ﴾، این محذوف است ﴿یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ﴾ این مقدار رفعت، محذوف است؛ اما درباره دوم فرمود: ﴿یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ وَالَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ﴾ این ﴿دَرَجَاتٍ﴾، تمییز است برای آن ﴿أُوتُوا الْعِلْمَ﴾ یعنی «یرفع الله» عُلما را «درجات» و «یرفع الله» مؤمنِ غیرعالم را «درجةً» آن چون «و حذف ما یعلم منه جائز» تمییز اوّلی محذوف شد «یرفع الله الذین آمنوا منکم درجةً والذین اوتوا العلم درجاتٍ»، پس مؤمنِ غیرعالم، درجه دارد، مؤمنِ عالم، درجات حالا تا چه اندازه علم و عمل صالح و عدلش بالا باشد، این درباره علم.
در آیهٴ بیست سورهٴ «توبه» آمده است ﴿الَّذِینَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدَوا فِی سَبِیلِ اللّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِندَ اللّهِ﴾ اینها دارای درجات برترند و ﴿فَضَّلَ اللّهُ الْمُجَاهِدِینَ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ عَلَی الْقَاعِدِینَ دَرَجَةً﴾ این هم که خب، مشخص است.
بررسی احتمالات سهگانه در معنای ﴿هُمْ دَرَجَاتٌ﴾ در آیهٴ کریمه
عمده آن است که اینکه فرمود: ﴿هُمْ دَرَجَاتٌ﴾ آیا از باب حمل «هو ذو هو» است، که «ذو» محذوف است ﴿هُمْ دَرَجَاتٌ﴾ یعنی «هم ذو درجاتٍ» محذوف شد، مضافی محذوف است یا نه، مضافی محذوف نیست ولی به عنوان مجاز استعاره از قبیل «زیدٌ اسدٌ» یا «زیدٌ عدلٌ» این مبالغه در تشبیه است؛ به قدری زید شجاع است که گویا اسد است، به قدری زید عادل است که گویا عدل است که چیزی محذوف نیست، مبالغتاً اینچنین تعبیر شد، این دو وجه.
وجه سوم آن است که نه مضافی محذوف است، نه از باب مبالغه و تشبیه و استعاره است، بلکه واقعاً این افراد درجه میشوند، نه اینکه «ذو درجه» باشند یا مجازاً گفته باشیم درجات، اینها حقیقتاً درجه میشوند، همانطوری که در طرف درکات یک عده ﴿بِئْسَ الْمَصِیرُ﴾ دارند، واقعاً جهنم میشوند یا واقعاً هیزم جهنم میشوند، چه اینکه فرمود: ﴿وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾ قاسطین، خود هیزم جهنماند، درباره مقرّبین هم در سورهٴ «واقعه» فرمود: ﴿فَرَوْحٌ وَرَیْحَانٌ وَجَنَّتُ نَعِیمٍ﴾ این سه خبر، برای یک مبتدا ﴿فَرَوْحٌ وَرَیْحَانٌ وَجَنَّتُ نَعِیمٍ﴾ نه «ذو روحٌ و ذو ریحانٍ و ذو جنّت نعیم». در بحثهای قبل ملاحظه فرمودید اگر ما برهان عقلی داشته باشیم بر مطلبی یا دلیل نقلیِ معتبر داشته باشیم بر مطلبی، آنگاه اینها باعث میشوند که ما در ظاهر آیه تصرّف بکنیم حمل بر خلاف ظاهر بکنیم، ولی اگر دلیل عقلی معتبر برخلاف نبود، بلکه بر وفاق بود، دلیل نقلی برخلاف نبود، بلکه بر وفاق بود ما همان ظاهر را بر ظهورش حفظ میکنیم و به اخذ ظاهر میکنیم. کسی که مقرّب است خود ﴿رَوْحٌ﴾ است، خود ﴿رَیْحَانٌ﴾ است، خود ﴿جَنَّتُ نَعِیمٍ﴾ است، گذشته از اینکه آن جنّت نعیم حسّی را هم دارد ﴿فَرَوْحٌ وَرَیْحَانٌ وَجَنَّتُ نَعِیمٍ﴾ این درباره مؤمنینِ مقرّب، درباره ظالمین فرمود: ﴿وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾ قاسِط، آن که اهل قَسط و ظلم و جور است، نظیر قاسطین صدر اسلام در زمان حضرت امیر(سلام الله علیه) اینها خود هیزم جهنماند، اینها خود، خودسوزند، بیرون از آنها هر ناری باشد منافاتی با سوخت و سوز درونی اینها ندارد، اینها خودسوزند، اینها ﴿بِئْسَ الْمَصِیر﴾ دارند، چه اینکه آنهایی که روح و ریحان و جنت نعیماند «نعم المصیر» دارند.
بنابراین هرگز نمیشود آیه سورهٴ «مجادله» را یا آیهٴ سورهٴ «انفال» را که فرمود: ﴿أُوْلئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقّاً لَهُمْ دَرَجَاتٌ عِندَ رَبِّهِمْ وَمَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَرِیمٌ﴾ که فرمود: ﴿لَهُمْ دَرَجَاتٌ﴾ نه «هم درجات» هرگز نمیشود اینها را شاهد قرار داد که این ﴿هُمْ دَرَجَاتٌ﴾ که در «آلعمران» آمده یا از باب حذف مضاف است یا از باب مبالغهٴ در تعبیر، چرا؟ برای اینکه اوصاف، اوایل به صورت حال است بعد کمکم به صورت مَلکه درمیآید، وقتی به صورت حال است، انسان دارای درجه است، وقتی مَلکه شد و به صورت باطنی انسان درآمد و باطن انسان به آن صورت مصوّر شد ﴿هُمْ دَرَجَاتٌ﴾ است، چه اینکه برای یک عده، جنّت نعیم است، یک عده خود جنّت نعیماند، برای یک عده عذاب از بیرون تحمیل میشود، برای یک عده عذاب از درون آنها ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ ٭ الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَی الْأَفْئِدَة﴾ میشود وگرنه آتشی در دنیا یا در قیامت نیست که بیرون از انسان باشد و فؤاد را بسوزاند، آن آتشی که فؤاد را و روح را میسوزاند یک آتش درونی است، روح را چه در دنیا، چه در آخرت، جز از راه درون نمیشود سوزاند، آن جسم است که از راه درون و بیرون سوخته میشود ولی روح فقط از راه درون سوخته میشود، لذا فرمود این شعلات آتش قیامت برای سوخت و سوز روح، از درون اینها سربرمیآورد ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ﴾ است، این ﴿نَارُ اللَّهِ﴾ است نه نار جهنم ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ﴾ است که ﴿تَطَّلِعُ﴾ اشراف دارد و سر میکشد ﴿عَلَی الْأَفْئِدَةِ﴾ .
بنابراین اگر کسی در اوایل امر بود «علیه درکه» است یا «له درجه» ولی اگر در اواخر امر بود و این اوصاف برای او ملکه شد، هم «هم درکات» میشود هم ﴿هُمْ دَرَجَاتٌ﴾، قهراً با ﴿بِئْسَ الْمَصِیرُ﴾ و روح ریحان هم در دو طرف مقابل هماند.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است