- 48
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 65 تا 68 سوره آلعمران _ بخش اول
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 65 تا 68 سوره آلعمران _ بخش اول"
تبیین احتمالات خطاب در آیه شریفه
بیان علامه طباطبایی(ره) در احتجاج اهل کتاب
تحقیری بودن خطاب آیه محل بحث به اهل کتاب
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لِمَ تُحَاجُّونَ فِی إِبْرَاهِیمَ وَمَا أُنْزِلَتِ التَّوْرَاةُ وَالْإِنْجِیلُ إِلَّا مِنْ بَعْدِهِ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ ﴿65﴾ هَا أَنْتُمْ هؤُلاَءِ حَاجَجْتُمْ فِیَما لَکُم بِهِ عِلْمٌ فَلِمَ تُحَاجُّونَ فِیَما لَیْسَ لَکُم بِهِ عِلْمٌ وَاللّهُ یَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ ﴿66﴾ مَا کَانَ إِبْرَاهِیمُ یَهُودِیّاً وَلاَ نَصْرَانِیّاً وَلکِن کَانَ حَنِیفاً مُسْلِماً وَمَا کَانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ ﴿67﴾ إِنَّ أَوْلَی النَّاسِ بِإِبْرَاهِیمَ لَلَّذِینَ اتَّبَعُوهُ وَهذَا النَّبِیُّ وَالَّذِینَ آمَنُوا وَاللّهُ وَلِیُّ الْمُؤْمِنِینَ ﴿68﴾
تبیین احتمالات خطاب در آیهٴ شریفه
کلمه ﴿یَا أَهْلَ الْکِتَابِ﴾ یا خطاب مستقیم خدای سبحان است یا مقولِ قول رسول اکرم است. خطاب مستقیم باشد فخری است برای اهل کتاب و اما اگر مقولِ قول باشد یعنی آن کلمهٴ ﴿قُلْ﴾ که در آیه قبل بود اینجا هم مقدّر باشد یعنی «قل یا اهل الکتاب»، این دیگر فخری برای اهل کتاب نیست که مخاطب بلاواسطه باشند، پس در آیه قبل فرمود: ﴿قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ﴾ و در آیه کنونی میفرماید: ﴿یَا أَهْلَ الْکِتَابِ﴾ این ﴿یَا أَهْلَ الْکِتَابِ﴾ مقولِ آن قول است.
احتجاج اهل کتاب در انتساب به خویش دانستن حضرت ابراهیم(ع)
مطلب دوم آن است که از ظاهر آیه استفاده میشود که اهل کتاب احتجاجی کردند، هر کدام میگفتند ابراهیم از ماست، یهودیها میپنداشتند ابراهیم یهودی است، مسیحیها میپنداشتند ابراهیم(علیه السلام) مسیحی است و قرآن میفرماید شما چرا درباره یهودیت و مسیحیت ابراهیم(علیه السلام) احتجاج میکنید، در حالی که مسیحیت و یهودیت با آمدن تورات و انجیل حادث شده است و تورات و انجیل بعد از حضرت ابراهیم است و حضرت ابراهیم نه یهودی بود و نه نصرانی ﴿یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لِمَ تُحَاجُّونَ فِی إِبْرَاهِیمَ وَمَا أُنْزِلَتِ التَّوْرَاةُ وَالْإِنْجِیلُ إِلَّا مِنْ بَعْدِهِ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ﴾ یک انسان عاقل، به چیزی استدلال میکند که محور عقل آن را تأیید کند.
ظاهر آیه این است که آنها احتجاج داشتند؛ اما باید بحث کرد با چه کسی احتجاج داشتند و خلاصه حرفشان چه چیزی بود، آیا با مسلمین احتجاج داشتند یا یک احتجاج درونگروهی بود بین خود اهل کتاب، به هر حال ظاهر آیه این است که آنها بر یک امر غیر معقولی احتجاج میکردند. این امر غیر معقول عبارت از آن است که یهودی میگفت ابراهیم برابر با شریعت یهود عمل میکرد، مگر یهود نمیدانست که تورات بعد از ابراهیم آمده و مگر نمیداند که سابق نمیتواند بر شریعتی که بعدها میآید عمل کند، این چگونه احتجاج شده بود؟ یک وقت است که انسان غافل است، مطلب عمیقی است ولی غافل است یا جاهل است و با تعلیم، عالم میشود، یک وقت مطلب بسیار روشن است. این دوتا مطلب به خوبی روشن است که تورات، بعد از ابراهیم بود و انجیل، بعد از حضرت ابراهیم(علیه السلام) بود و این مطلب هم به خوبی روشن است که کتابی که هنوز نیامده نمیشود گفت که پیامبر قبلی برابر این کتابی که نیامده عمل میکرد، پس هر دو مطلب روشن است آنها چه احتجاجی داشتند، چه میگفتند؟
﴿لِمَ تُحَاجُّونَ فِی إِبْرَاهِیمَ وَمَا أُنْزِلَتِ التَّوْرَاةُ وَالْإِنْجِیلُ إِلَّا مِنْ بَعْدِهِ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ﴾ اگر مسلمانها بگویند که ابراهیم بر دین ماست مشابه همین حرفی که علیه یهود و نصارا وارد هست، علیه مسلمین هم وارد است، چون «وما انزل القرآن الا من بعده» ما مسلمین که میگوییم ابراهیم، دین ما را داشت و ما بر ملّت ابراهیم هستیم ما حرفمان چیست؟ آیا ما حرفمان این است که ابراهیم(علیه السلام) برابر شریعت قرآن به اصلها و فرعها عمل میکرد یا میگوییم خطوط کلی که در قرآن بیان شده، همان خطوط را ابراهیم معتقد بود و عمل میکرد، اگر ما نمیتوانیم بگوییم همه جزئیات قرآن را ابراهیم معتقد بود و عمل میکرد، یهودیها و مسیحیها هم نمیتوانند بگویند، اگر ما این حرف را نداریم، آنها هم این حرف را ندارند، اگر ما میگوییم منظور اینکه ابراهیم، بر دین ماست ما بر ملت ابراهیم هستیم یعنی در خطوط کلی و اصیل اسلام که ﴿إِنَّ الدِّینَ عِندَ اللّهِ الْإِسْلاَمُ﴾ آنها هم شاید همین حرف را بزنند. این محاجّه در کدام محور خلاصه میشد؟ آنها چه چیزی میگفتند که خدا میفرماید چیزی که نمیدانید چرا احتجاج میکنید.
پس اگر منظور این باشد که ابراهیم(سلام الله علیه) در همه اصول و فروع با شریعت موسی یا با شریعت عیسی هماهنگ است این سخن ناتمام است، چه اینکه اگر کسی بگوید ابراهیم(سلام الله علیه) در تمام اصول و فروع با شریعت قرآن هماهنگ بود این سخن ناتمام است. اگر ما منظورمان این است که ابراهیم(سلام الله علیه) اصول اصلی ما را میپذیرفت ما در خطوط اصلی با ابراهیم(سلام الله علیه) هم-ملّتیم همین، حرف را هم اهل کتاب دارند. آنها چه گفتند و چه میگفتند که خدا میفرماید: ﴿مَا کَانَ إِبْرَاهِیمُ یَهُودِیّاً وَلاَ نَصْرَانِیّاً﴾؟
پرسش:...
پاسخ: این معنا یک چیز روشنی است که یهودیت به وسیله تورات تنظیم شد و تورات بعد از ابراهیم آمده، آنها هر دو مسئله را به خوبی میدانند که تورات بعد از حضرت ابراهیم آمده و هیچ سابقی بر شریعت جزئی لاحق استوار نیست هر دو مطلب روشن است آنها چه میگفتند؟ اگر خطوط کلی است، خطوط کلی عیب ندارد چون خطوط کلی ادیان یکی است ﴿إِنَّ الدِّینَ عِندَ اللّهِ الْإِسْلاَمُ﴾ اگر خطوط جزئی است نه یهودی میتواند بگوید که ابراهیم یهودی است، نه مسیحی میتواند و نه مسلمان میتواند بگوید ابراهیم بر دین ما بود.
پرسش:...
پاسخ: منظور آن است که حق باید تبیین بشود در اصول کلی یا در اصول و فروع، اگر منظور اصول کلی است، خب حق است ابراهیم اصول کلی تورات، اصول کلی انجیل را قبول داشت و عمل میکرد، چه اینکه اصول کلی قرآن را هم عمل میکرد و معتقد بود، اگر منظور، شریعت است نه اصل دین یعنی اعم از اصول و فروع، حضرت ابراهیم(سلام الله علیه) نه برابر شریعت قرآن عمل میکرد، نه برابر شریعت انجیل، نه برابر شریعت تورات.
پرسش...
پاسخ: نه؛ آن را وثنیین حجاز که چون سُننی از ابراهیم(علیه السلام) به جا مانده بود، نظیر حج و بعضی از مناسک حج، نظیر قربانی این را به حضرت ابراهیم اسناد میدادند و میگفتند ما بر ملت ابراهیم هستیم، وثنیین هم او را از خود میدانستند و خود را هم پیروان حضرت ابراهیم میدانستند، لذا خدا میفرماید که او از مشرکین نبود یعنی بین مشرکین و حضرت ابراهیم، بین یهودیت و حضرت ابراهیم، بین مسیحیت و حضرت ابراهیم رابطهای نیست فقط مسلمانان راستیناند که با حضرت ابراهیم(علیه السلام) رابطه دارند، بنابراین باید مشخص کرد که محور حرف آنها چیست و قرآن کریم هم میفرماید شما در مطلبی قبلاً احتجاج کردید که به آن مطلب عالم بودید، الآن در چیزی احتجاج میکنید که به آن علم ندارید، باید بیان کرد که آن چیزی که محور احتجاج بود و اینها علم داشته آن چه چیزی بود؟
بیان علامه طباطبایی (ره) در احتجاج اهل کتاب
سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) یک بیان مبسوطی دارند، میفرمایند این احتجاج، درونی است نه بیرونی یعنی یهودیها با مسیحیها با هم محاجّه داشتند، طرف احتجاج مسلمانها نبودند خود یهودیت و مسیحیت بود اهل کتاب بود. این اهل کتاب احتجاجی داشتند با هم که در آن احتجاج عالِم بودند یعنی یهودیت یک حرف صحیحی داشت و مسیحیت هم یک حرف صحیح. درباره حضرت ابراهیم(سلام الله علیه) احتجاج کردند این احتجاجشان عالمانه نبود ، پس هر دو احتجاج برای درون اهل کتاب است یعنی اهل کتاب بعضیشان با بعض دوتا احتجاج داشتند؛ در یک محور عالم بودند، در محور دیگر اطلاعی نداشتند. قرآن میفرماید شما اهل کتاب، در آن محور که عالم بودید احتجاج کردید و درست بود؛ اما در آن محور که عالم نیستید چرا احتجاج میکنید، پس این محاجّه بین اهل کتاب است نه اهل کتاب و مسلمین، اصل احتجاج بین خود آنهاست و آنها هم دوتا محاجّه داشتند در یک محاجّه، عالم بودند [و] در محاجّهٴ دیگر جاهل. در آن محاجّه که عالم بودند این بود که یهودیت داعیه انحصار داشت، عدم نسخ داشت و میگفت این دین ابدی است، مسیحیت احتجاج کرد که نه شریعت انجیل آمد و تورات را نسخ کرد، عیسی پیامبر است و پیام جدید آورد و مانند آن.
نسخ شریعت تورات به وسیله انجیل سخن عالمانهٴ مسیحیت بود و اینکه تورات کتاب ابدی نیست و انجیل ناسخ آن است و شریعت جدیدی را آورده و عیسی پیامبر است و آلوده نیست، مریم(علیها سلام) عذراست و آلوده نیست اینها سخنان مسیحیت بود و حق بود. یهودیت، علیه مسیحیت احتجاج میکردند که تثلیث باطل است کسی نمیتواند ابنالله باشد و مانند آن. این احتجاجی بود که یهودیت علیه نصرانیت داشت این حق بود، این محاجّهای بود در درون اهل کتاب و اینها عالمانه احتجاج کردند، بعد پرداختند به جریان ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) یهودیها میگفتند این ابراهیمی که خیلی خوشنام است و به عظمت، نامش در جهان مانده است از ماست، مسیحیت میگفتند ابراهیمی که اسمش به عظمت مانده است از ماست.
علت نهی قرآن از احتجاج اهل کتاب در بیان مفسرین
قرآن میفرماید شما در این محور دوم احتجاج نکنید، برای اینکه سندی در دست ندارید، نه اینکه ابراهیم قبل بود، خب همه میدانند ابراهیم قبل بود، نه اینکه تورات و انجیل بعد بود همه میدانند تورات و انجیل بعد بود، نه اینکه آن پیغمبر سابق به شریعت کتاب لاحق متشرّع نیست این را همه میدانند چیزی را که نمیدانند این است که میفرمایند حرف شما به عقل یا وحی استناد ندارد؛ نه برهان عقلی بر این مسئله دارید نه در کتاب آسمانی شما از این زمینه سخنی به میان آمد؛ اما در قرآن سخنی به میان آمده قرآن جریان حضرت ابراهیم را، دین حضرت ابراهیم را، ملت حضرت ابراهیم را، شریعت حضرت ابراهیم را، اُولی الناس به حضرت ابراهیم را مشخص کرد حرف یا باید بالعقل تکیه کند یا بالوحی، در نوع موارد نظیر سورهٴ «احقاف» یا سایر سُوَر خدا میفرماید: ﴿ائْتُونِی بِکِتَابٍ مِن قَبْلِ هذَا أَوْ أَثَارَةٍ مِنْ عِلْمٍ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ﴾ ؛ اگر در دعوا صادقید یا برهان عقلی اقامه کنید یا دلیل نقلی قطعی ارائه بدهید ﴿ائْتُونِی بِکِتَابٍ مِن قَبْلِ هذَا أَوْ أَثَارَةٍ مِنْ عِلْمٍ﴾ اگر حرف نه به عقل متّکی شد نه به نقل، حرف قابل اعتمادی نیست ما اگر درباره ابراهیم(سلام الله علیه) سخنی داریم، چون وحی آسمانی ما سرگذشت ابراهیم را و شریعت ابراهیم را تشریع کرد، شما اگر درباره ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) سخنی دارید این سخنتان نه به عقل متّکی است نه به نقل، پس ﴿یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لِمَ تُحَاجُّونَ فِی إِبْرَاهِیمَ﴾ در حالی که ﴿وَمَا أُنْزِلَتِ التَّوْرَاةُ وَالْإِنْجِیلُ إِلَّا مِنْ بَعْدِهِ﴾ و این تورات و انجیل چیزی هم درباره سرنوشت و سرگذشت و شریعت ابراهیم مشخص نکرد که ایشان با چه گروهیاند ﴿أَفَلاَ تَعْقِلُونَ﴾.
ناتمام بودن بیان مفسرین و علامه طباطبایی (ره) و دیگر مفسّرین
این سخن، در بین سایر سخنانی که اهل تفسیر گفتند، خب تا حدودی قابل عنایت است، چه اینکه نوعاً ایشان در معارف قرآنی نوآوری دارد؛ اما مقداری باید باز بشود. قرآن آن احتجاج اول را احتجاج عالمانه میداند، اگر احتجاج آنها عالمانه است باید در مسئلهٴ تثلیث و امثال ذلک نباشد، زیرا اگر یهود علیه تثلیث مسیحیت برهان اقامه کرد خودش مبتلا به تثنیه است که ﴿قَالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللّهِ﴾ اگر ﴿قَالَتِ النَّصَارَی الْمَسِیحُ ابْنُ اللّهِ﴾ اگر گفتند ثالث ثلاثه است، یهودیت هم گفتند عُزیر ثانیِ اثنین است، ابنالله است در این جهت فرقی بین آنها نیست و اگر درباره اصل حقّانیت مسیح است سخنان مسیحیت حق است، درباره ناسخ بودن شریعت انجیل نسبت به شریعت تورات است این احتجاج فیالجمله حق است، پس درباره تثلیث سخن اهل تورات نمیتواند حق باشد، چون خود آنها هم مبتلا به این شرکاند ﴿یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لِمَ تُحَاجُّونَ فِی إِبْرَاهِیمَ وَمَا أُنْزِلَتِ التَّوْرَاةُ وَالْإِنْجِیلُ إِلَّا مِنْ بَعْدِهِ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ ٭ هَا أَنْتُمْ هؤُلاَءِ حَاجَجْتُمْ فِیَما لَکُم بِهِ عِلْمٌ فَلِمَ تُحَاجُّونَ فِیَما لَیْسَ لَکُم بِهِ عِلْمٌ﴾؛ میفرماید شما همانهایی هستید که در آنجا که عالم بودید احتجاج کردید، خب چرا اینجا که جاهلید احتجاج میکنید؟ این تعبیر شما همانهایی بودید که در آنجا که عالم بودید احتجاج کردید چیزی را که نمیدانید چرا احتجاج میکنید، این تأیید میکند آن سخنی را که جناب زمخشری و امثال او گفتند ، چون اگر قرآن بفرماید شما در چیزی که عالم بودید احتجاج کردید، در چیزی که جاهلید چرا احتجاج میکنید، بیان المیزان میتواند تام باشد؛ اما اگر تعبیر با تحقیر همراه باشد، بگویند شما مگر همانهایی نبودید، شما همانهایی بودید که قبلاً این کار را کردید، خب قبلاً که کار خوب کردند «احتجاج فی ما لهم به علم» کار خوبی است، اگر کسی قبلاً کار خوب کرد، الآن کار بد کرد، صحیح است ما بگوییم تو همان کسی بودی که این کار را کردی الآن این کار را میکنی؟ در جمله اول با تعظیم میشود گفت شما که با داشتن آن سابقه خوب، چرا این کار را کردی؟ شما با داشتن همه آن سوابق خوب، چرا دست به این کار زدی؟ این تعبیر درست است با تجلیل همراه است؛ اما عبارت ﴿هَا أَنْتُمْ هؤُلاَءِ﴾ این دوتا حرف تنبیه برای هوشیارِ غافل است؛ شما همانهایی بودید که قبلاً این کار را کردید این با تحقیر همراه است، معلوم میشود که این تعبیر ﴿هَا أَنْتُمْ هؤُلاَءِ حَاجَجْتُمْ فِیَما لَکُم بِهِ عِلْمٌ﴾ مثل آن است که گروهی را دعوت کردند به امتحان دادن در کتابی، کسی که کتابی را قبلاً خوانده و از عهدهاش برنیامده، حالا کتابی که نخوانده میخواهد امتحان بدهد، به او میگویند آقا تو کتابی را که خواندی که موفق نشدی از عهده امتحان برآیی، این کتابی که نخواندی میخواهی چه کار کنی؟
تحقیری بودن خطاب آیهٴ محل بحث به اهل کتاب
در اینجا برداشت آقایان این است که شما در آنجا که علم داشتید که حجتتان مغلوب بود یعنی آنچه درباره تورات بود آنچه درباره انجیل بود حجتتان به شکست مواجه شد، چیزی را هم که در توراتتان نیست، در انجیلتان نیست چرا احتجاج میکنید. این تعبیر ﴿هَا أَنْتُمْ هؤُلاَءِ﴾ این «هاء» اول «هاء» تنبیه، «هاء» دوم در ﴿هؤُلاَءِ﴾ باز هم «هاء» تنبیه، این دوتا حرف تنبیه برای هوشیار کردن یک انسان غافل است، میگویند شما همانهایی بودید که در چیزی که علم داشتید احتجاجتان آن بود، حالا چیزی که علم ندارید چرا احتجاج میکنید؟
آنها درباره حقانیت تورات درباره حقانیت انجیل با مسلمین احتجاج کردند و محکوم به شکست شدند، حالا درباره حضرت ابراهیم احتجاج میکنند. قرآن میفرماید چیزی را که شما درسش را خواندید شکست خوردید و اما چیزی که اصلاً در کتابتان نیامده، خب چه احتجاجی دارید بکنید؟ ﴿هَا أَنْتُمْ هؤُلاَءِ حَاجَجْتُمْ فِیَما لَکُم بِهِ عِلْمٌ فَلِمَ تُحَاجُّونَ فِیَما لَیْسَ لَکُم بِهِ عِلْمٌ﴾ اگر این دوتا حرف تنبیه نبود، شما همانهایی بودید نبود، میشود گفت که شما در جایی که عالم بودید احتجاج کردید و روا بود، جایی که عالم نیستید چرا احتجاج میکنید. اما آن حرف اول با تحقیر همراه است، نظیر موارد دیگری که قرآن به بخیلها خطاب میکند، میفرماید: ﴿هَا أَنتُمْ هؤُلاَءِ تُدْعَوْنَ لِتُنفِقُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ﴾ ؛ شما همانهایی بودید که قبلاً ما شما را دعوت کردیم که به جبهه کمک کنید و نکردید، این ﴿هَا أَنتُمْ هؤُلاَءِ تُدْعَوْنَ﴾ این با تحقیر همراه است؛ شما همانهایی بودید که کمک نکردید، اگر این تعبیر نبود، ممکن بود حرف سیدناالاستاد تام باشد یعنی انسان بگوید که شما در چیزی که عالم بودید احتجاج کردید، چیزی که عالم نیستید چرا احتجاج میکنید؛ اما اگر با تحقیر همراه بود؛ شما همانهایی بودید که این کار را کردید، الآن چرا این کار را میکنید یعنی شما دیگر حق ندارید در اینجا احتجاج بکنید، آنجا که درباره تورات و انجیل سخن میگفتید و مطالبی در تورات و انجیل در این زمینه داشتید موفق نشدید، اینجا که خبری از جریان حضرت ابراهیم در تورات و انجیل شما نیست چرا احتجاج میکنید؟
﴿هَا أَنْتُمْ هؤُلاَءِ حَاجَجْتُمْ فِیَما لَکُم بِهِ عِلْمٌ فَلِمَ تُحَاجُّونَ فِیَما لَیْسَ لَکُم بِهِ عِلْمٌ﴾ اگر این دوتا حرف تنبیه نبود یا این دوتا حرف تنبیه در صدد تحقیر نبود، ممکن بود انسان بگوید شما آنجایی که عالم بودید احتجاج کردید، اینجایی که عالم نیستید چرا احتجاج میکنید ولی این حرف تنبیه با تحقیر میخواهد بگوید آنجا که درس خواندی که موفق نشدی، اینجا که درس نخواندی میخواهی امتحان بدهی؟ آنجا که عالم بودی که حجتتان به شکست مبتلا شد، اینجا که عالم نیستید میخواهید احتجاج کنید؟ ﴿هَا أَنْتُمْ هؤُلاَءِ حَاجَجْتُمْ فِیَما لَکُم بِهِ عِلْمٌ﴾ حالا البته بحث همچنان ادامه دارد؛ اما آنطوری که در کشّاف آمده و پیروان او و همچنین در کتاب امام رازی و دیگران این معنا پذیرفته شد، فعلاً نمیشود این را ابطال کرد.
نمونه این بحث در آیه 140 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» قبلاً گذشت، آیه 140 سورهٴ «بقره» این است که ﴿أَمْ تَقُولُونَ إِنَّ إِبْرَاهِیمَ وَإِسْمَاعِیلَ وَإِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ وَالاَسْبَاطَ کَانُوا هُوداً أَوْ نَصَاری﴾ البته این درباره انبیای ابراهیمی است درباره خصوص حضرت ابراهیم احتجاج نشده است، درباره انبیای ابراهیمی است و آیه محل بحث سورهٴ «آلعمران» که درباره خصوص ابراهیم است آن به عنوان نمونه یاد شده یعنی انبیای ابراهیمی، به شهادت آیه 140 سورهٴ «بقره». فرمود آیا شما میگویید که ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط و نوههای اینها یهودی بودند یا نصارا بودند ﴿قُلْ ءَأَنْتُمْ أَعْلَمُ أَمِ اللّهُ وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ کَتَمَ شَهَادَةً عِندَهُ مِنَ اللّهِ وَمَا اللّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ﴾. هر کدام از این دو گروه فکر میکردند انبیای قبلی دین آنها را داشتند.
محور احتجاج اهل کتاب
بنابراین نتیجه اینچنین خواهد شد که آنها نمیخواستند بگویند که انبیای ابراهیمی(علیهم السلام) که قبل از حضرت موسی بودند در اصول و فروع، تابع تورات بودند این را نمیخواستند بگویند [بلکه] میخواستند بگویند در خطوط اصلی، چه اینکه مسیحیین هم نمیخواستند بگویند انبیای ابراهیمی در اصول و فروع تابع تورات بودند میخواستند بگویند در خطوط اصلی، چه اینکه مسلمین هم نمیخواهند بگویند انبیای ابراهیمی در اصول و فروع با قرآناند میخواهند بگویند در خطوط اصلی؛ منتها فرق است بین تورات و یهودیت، بین انجیل و مسیحیت آنچه حق است آن است که ابراهیم(سلام الله علیه) با خطوط اصلی تورات و انجیل هماهنگ بود نه با دین محرّف و تحریف شده یهودیت رایج و مسیحیت دارج و چون اسلام مصون از تحریف بود، میشود گفت که ابراهیم(سلام الله علیه) و انبیای ابراهیمی با اصول کلی قرآن هماهنگاند و با دین مسلمین هماهنگاند ولی دین یهودیت که مطابق با تورات نیست، دین رایج مسیحیت که مطابق با انجیل نیست، ابراهیم و انبیای ابراهیمی(علیهمالسلام) هم از اصول رایج اینها بریءاند هم از فروع اینها، میماند آن اصل کلی توحید که اصل کلی توحید را مسیحیت با تثلیث از دست داد و یهودیت هم با تثنیه از دست داد آنکه گفت: ﴿عُزَیْرٌ ابْنُ اللّهِ﴾ از دست داد، آنکه گفت: ﴿الْمَسِیحُ ابْنُ اللّهِ﴾ از دست داد.
«و الحمد لله رب العالمین»
تبیین احتمالات خطاب در آیه شریفه
بیان علامه طباطبایی(ره) در احتجاج اهل کتاب
تحقیری بودن خطاب آیه محل بحث به اهل کتاب
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لِمَ تُحَاجُّونَ فِی إِبْرَاهِیمَ وَمَا أُنْزِلَتِ التَّوْرَاةُ وَالْإِنْجِیلُ إِلَّا مِنْ بَعْدِهِ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ ﴿65﴾ هَا أَنْتُمْ هؤُلاَءِ حَاجَجْتُمْ فِیَما لَکُم بِهِ عِلْمٌ فَلِمَ تُحَاجُّونَ فِیَما لَیْسَ لَکُم بِهِ عِلْمٌ وَاللّهُ یَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ ﴿66﴾ مَا کَانَ إِبْرَاهِیمُ یَهُودِیّاً وَلاَ نَصْرَانِیّاً وَلکِن کَانَ حَنِیفاً مُسْلِماً وَمَا کَانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ ﴿67﴾ إِنَّ أَوْلَی النَّاسِ بِإِبْرَاهِیمَ لَلَّذِینَ اتَّبَعُوهُ وَهذَا النَّبِیُّ وَالَّذِینَ آمَنُوا وَاللّهُ وَلِیُّ الْمُؤْمِنِینَ ﴿68﴾
تبیین احتمالات خطاب در آیهٴ شریفه
کلمه ﴿یَا أَهْلَ الْکِتَابِ﴾ یا خطاب مستقیم خدای سبحان است یا مقولِ قول رسول اکرم است. خطاب مستقیم باشد فخری است برای اهل کتاب و اما اگر مقولِ قول باشد یعنی آن کلمهٴ ﴿قُلْ﴾ که در آیه قبل بود اینجا هم مقدّر باشد یعنی «قل یا اهل الکتاب»، این دیگر فخری برای اهل کتاب نیست که مخاطب بلاواسطه باشند، پس در آیه قبل فرمود: ﴿قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ﴾ و در آیه کنونی میفرماید: ﴿یَا أَهْلَ الْکِتَابِ﴾ این ﴿یَا أَهْلَ الْکِتَابِ﴾ مقولِ آن قول است.
احتجاج اهل کتاب در انتساب به خویش دانستن حضرت ابراهیم(ع)
مطلب دوم آن است که از ظاهر آیه استفاده میشود که اهل کتاب احتجاجی کردند، هر کدام میگفتند ابراهیم از ماست، یهودیها میپنداشتند ابراهیم یهودی است، مسیحیها میپنداشتند ابراهیم(علیه السلام) مسیحی است و قرآن میفرماید شما چرا درباره یهودیت و مسیحیت ابراهیم(علیه السلام) احتجاج میکنید، در حالی که مسیحیت و یهودیت با آمدن تورات و انجیل حادث شده است و تورات و انجیل بعد از حضرت ابراهیم است و حضرت ابراهیم نه یهودی بود و نه نصرانی ﴿یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لِمَ تُحَاجُّونَ فِی إِبْرَاهِیمَ وَمَا أُنْزِلَتِ التَّوْرَاةُ وَالْإِنْجِیلُ إِلَّا مِنْ بَعْدِهِ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ﴾ یک انسان عاقل، به چیزی استدلال میکند که محور عقل آن را تأیید کند.
ظاهر آیه این است که آنها احتجاج داشتند؛ اما باید بحث کرد با چه کسی احتجاج داشتند و خلاصه حرفشان چه چیزی بود، آیا با مسلمین احتجاج داشتند یا یک احتجاج درونگروهی بود بین خود اهل کتاب، به هر حال ظاهر آیه این است که آنها بر یک امر غیر معقولی احتجاج میکردند. این امر غیر معقول عبارت از آن است که یهودی میگفت ابراهیم برابر با شریعت یهود عمل میکرد، مگر یهود نمیدانست که تورات بعد از ابراهیم آمده و مگر نمیداند که سابق نمیتواند بر شریعتی که بعدها میآید عمل کند، این چگونه احتجاج شده بود؟ یک وقت است که انسان غافل است، مطلب عمیقی است ولی غافل است یا جاهل است و با تعلیم، عالم میشود، یک وقت مطلب بسیار روشن است. این دوتا مطلب به خوبی روشن است که تورات، بعد از ابراهیم بود و انجیل، بعد از حضرت ابراهیم(علیه السلام) بود و این مطلب هم به خوبی روشن است که کتابی که هنوز نیامده نمیشود گفت که پیامبر قبلی برابر این کتابی که نیامده عمل میکرد، پس هر دو مطلب روشن است آنها چه احتجاجی داشتند، چه میگفتند؟
﴿لِمَ تُحَاجُّونَ فِی إِبْرَاهِیمَ وَمَا أُنْزِلَتِ التَّوْرَاةُ وَالْإِنْجِیلُ إِلَّا مِنْ بَعْدِهِ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ﴾ اگر مسلمانها بگویند که ابراهیم بر دین ماست مشابه همین حرفی که علیه یهود و نصارا وارد هست، علیه مسلمین هم وارد است، چون «وما انزل القرآن الا من بعده» ما مسلمین که میگوییم ابراهیم، دین ما را داشت و ما بر ملّت ابراهیم هستیم ما حرفمان چیست؟ آیا ما حرفمان این است که ابراهیم(علیه السلام) برابر شریعت قرآن به اصلها و فرعها عمل میکرد یا میگوییم خطوط کلی که در قرآن بیان شده، همان خطوط را ابراهیم معتقد بود و عمل میکرد، اگر ما نمیتوانیم بگوییم همه جزئیات قرآن را ابراهیم معتقد بود و عمل میکرد، یهودیها و مسیحیها هم نمیتوانند بگویند، اگر ما این حرف را نداریم، آنها هم این حرف را ندارند، اگر ما میگوییم منظور اینکه ابراهیم، بر دین ماست ما بر ملت ابراهیم هستیم یعنی در خطوط کلی و اصیل اسلام که ﴿إِنَّ الدِّینَ عِندَ اللّهِ الْإِسْلاَمُ﴾ آنها هم شاید همین حرف را بزنند. این محاجّه در کدام محور خلاصه میشد؟ آنها چه چیزی میگفتند که خدا میفرماید چیزی که نمیدانید چرا احتجاج میکنید.
پس اگر منظور این باشد که ابراهیم(سلام الله علیه) در همه اصول و فروع با شریعت موسی یا با شریعت عیسی هماهنگ است این سخن ناتمام است، چه اینکه اگر کسی بگوید ابراهیم(سلام الله علیه) در تمام اصول و فروع با شریعت قرآن هماهنگ بود این سخن ناتمام است. اگر ما منظورمان این است که ابراهیم(سلام الله علیه) اصول اصلی ما را میپذیرفت ما در خطوط اصلی با ابراهیم(سلام الله علیه) هم-ملّتیم همین، حرف را هم اهل کتاب دارند. آنها چه گفتند و چه میگفتند که خدا میفرماید: ﴿مَا کَانَ إِبْرَاهِیمُ یَهُودِیّاً وَلاَ نَصْرَانِیّاً﴾؟
پرسش:...
پاسخ: این معنا یک چیز روشنی است که یهودیت به وسیله تورات تنظیم شد و تورات بعد از ابراهیم آمده، آنها هر دو مسئله را به خوبی میدانند که تورات بعد از حضرت ابراهیم آمده و هیچ سابقی بر شریعت جزئی لاحق استوار نیست هر دو مطلب روشن است آنها چه میگفتند؟ اگر خطوط کلی است، خطوط کلی عیب ندارد چون خطوط کلی ادیان یکی است ﴿إِنَّ الدِّینَ عِندَ اللّهِ الْإِسْلاَمُ﴾ اگر خطوط جزئی است نه یهودی میتواند بگوید که ابراهیم یهودی است، نه مسیحی میتواند و نه مسلمان میتواند بگوید ابراهیم بر دین ما بود.
پرسش:...
پاسخ: منظور آن است که حق باید تبیین بشود در اصول کلی یا در اصول و فروع، اگر منظور اصول کلی است، خب حق است ابراهیم اصول کلی تورات، اصول کلی انجیل را قبول داشت و عمل میکرد، چه اینکه اصول کلی قرآن را هم عمل میکرد و معتقد بود، اگر منظور، شریعت است نه اصل دین یعنی اعم از اصول و فروع، حضرت ابراهیم(سلام الله علیه) نه برابر شریعت قرآن عمل میکرد، نه برابر شریعت انجیل، نه برابر شریعت تورات.
پرسش...
پاسخ: نه؛ آن را وثنیین حجاز که چون سُننی از ابراهیم(علیه السلام) به جا مانده بود، نظیر حج و بعضی از مناسک حج، نظیر قربانی این را به حضرت ابراهیم اسناد میدادند و میگفتند ما بر ملت ابراهیم هستیم، وثنیین هم او را از خود میدانستند و خود را هم پیروان حضرت ابراهیم میدانستند، لذا خدا میفرماید که او از مشرکین نبود یعنی بین مشرکین و حضرت ابراهیم، بین یهودیت و حضرت ابراهیم، بین مسیحیت و حضرت ابراهیم رابطهای نیست فقط مسلمانان راستیناند که با حضرت ابراهیم(علیه السلام) رابطه دارند، بنابراین باید مشخص کرد که محور حرف آنها چیست و قرآن کریم هم میفرماید شما در مطلبی قبلاً احتجاج کردید که به آن مطلب عالم بودید، الآن در چیزی احتجاج میکنید که به آن علم ندارید، باید بیان کرد که آن چیزی که محور احتجاج بود و اینها علم داشته آن چه چیزی بود؟
بیان علامه طباطبایی (ره) در احتجاج اهل کتاب
سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) یک بیان مبسوطی دارند، میفرمایند این احتجاج، درونی است نه بیرونی یعنی یهودیها با مسیحیها با هم محاجّه داشتند، طرف احتجاج مسلمانها نبودند خود یهودیت و مسیحیت بود اهل کتاب بود. این اهل کتاب احتجاجی داشتند با هم که در آن احتجاج عالِم بودند یعنی یهودیت یک حرف صحیحی داشت و مسیحیت هم یک حرف صحیح. درباره حضرت ابراهیم(سلام الله علیه) احتجاج کردند این احتجاجشان عالمانه نبود ، پس هر دو احتجاج برای درون اهل کتاب است یعنی اهل کتاب بعضیشان با بعض دوتا احتجاج داشتند؛ در یک محور عالم بودند، در محور دیگر اطلاعی نداشتند. قرآن میفرماید شما اهل کتاب، در آن محور که عالم بودید احتجاج کردید و درست بود؛ اما در آن محور که عالم نیستید چرا احتجاج میکنید، پس این محاجّه بین اهل کتاب است نه اهل کتاب و مسلمین، اصل احتجاج بین خود آنهاست و آنها هم دوتا محاجّه داشتند در یک محاجّه، عالم بودند [و] در محاجّهٴ دیگر جاهل. در آن محاجّه که عالم بودند این بود که یهودیت داعیه انحصار داشت، عدم نسخ داشت و میگفت این دین ابدی است، مسیحیت احتجاج کرد که نه شریعت انجیل آمد و تورات را نسخ کرد، عیسی پیامبر است و پیام جدید آورد و مانند آن.
نسخ شریعت تورات به وسیله انجیل سخن عالمانهٴ مسیحیت بود و اینکه تورات کتاب ابدی نیست و انجیل ناسخ آن است و شریعت جدیدی را آورده و عیسی پیامبر است و آلوده نیست، مریم(علیها سلام) عذراست و آلوده نیست اینها سخنان مسیحیت بود و حق بود. یهودیت، علیه مسیحیت احتجاج میکردند که تثلیث باطل است کسی نمیتواند ابنالله باشد و مانند آن. این احتجاجی بود که یهودیت علیه نصرانیت داشت این حق بود، این محاجّهای بود در درون اهل کتاب و اینها عالمانه احتجاج کردند، بعد پرداختند به جریان ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) یهودیها میگفتند این ابراهیمی که خیلی خوشنام است و به عظمت، نامش در جهان مانده است از ماست، مسیحیت میگفتند ابراهیمی که اسمش به عظمت مانده است از ماست.
علت نهی قرآن از احتجاج اهل کتاب در بیان مفسرین
قرآن میفرماید شما در این محور دوم احتجاج نکنید، برای اینکه سندی در دست ندارید، نه اینکه ابراهیم قبل بود، خب همه میدانند ابراهیم قبل بود، نه اینکه تورات و انجیل بعد بود همه میدانند تورات و انجیل بعد بود، نه اینکه آن پیغمبر سابق به شریعت کتاب لاحق متشرّع نیست این را همه میدانند چیزی را که نمیدانند این است که میفرمایند حرف شما به عقل یا وحی استناد ندارد؛ نه برهان عقلی بر این مسئله دارید نه در کتاب آسمانی شما از این زمینه سخنی به میان آمد؛ اما در قرآن سخنی به میان آمده قرآن جریان حضرت ابراهیم را، دین حضرت ابراهیم را، ملت حضرت ابراهیم را، شریعت حضرت ابراهیم را، اُولی الناس به حضرت ابراهیم را مشخص کرد حرف یا باید بالعقل تکیه کند یا بالوحی، در نوع موارد نظیر سورهٴ «احقاف» یا سایر سُوَر خدا میفرماید: ﴿ائْتُونِی بِکِتَابٍ مِن قَبْلِ هذَا أَوْ أَثَارَةٍ مِنْ عِلْمٍ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ﴾ ؛ اگر در دعوا صادقید یا برهان عقلی اقامه کنید یا دلیل نقلی قطعی ارائه بدهید ﴿ائْتُونِی بِکِتَابٍ مِن قَبْلِ هذَا أَوْ أَثَارَةٍ مِنْ عِلْمٍ﴾ اگر حرف نه به عقل متّکی شد نه به نقل، حرف قابل اعتمادی نیست ما اگر درباره ابراهیم(سلام الله علیه) سخنی داریم، چون وحی آسمانی ما سرگذشت ابراهیم را و شریعت ابراهیم را تشریع کرد، شما اگر درباره ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) سخنی دارید این سخنتان نه به عقل متّکی است نه به نقل، پس ﴿یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لِمَ تُحَاجُّونَ فِی إِبْرَاهِیمَ﴾ در حالی که ﴿وَمَا أُنْزِلَتِ التَّوْرَاةُ وَالْإِنْجِیلُ إِلَّا مِنْ بَعْدِهِ﴾ و این تورات و انجیل چیزی هم درباره سرنوشت و سرگذشت و شریعت ابراهیم مشخص نکرد که ایشان با چه گروهیاند ﴿أَفَلاَ تَعْقِلُونَ﴾.
ناتمام بودن بیان مفسرین و علامه طباطبایی (ره) و دیگر مفسّرین
این سخن، در بین سایر سخنانی که اهل تفسیر گفتند، خب تا حدودی قابل عنایت است، چه اینکه نوعاً ایشان در معارف قرآنی نوآوری دارد؛ اما مقداری باید باز بشود. قرآن آن احتجاج اول را احتجاج عالمانه میداند، اگر احتجاج آنها عالمانه است باید در مسئلهٴ تثلیث و امثال ذلک نباشد، زیرا اگر یهود علیه تثلیث مسیحیت برهان اقامه کرد خودش مبتلا به تثنیه است که ﴿قَالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللّهِ﴾ اگر ﴿قَالَتِ النَّصَارَی الْمَسِیحُ ابْنُ اللّهِ﴾ اگر گفتند ثالث ثلاثه است، یهودیت هم گفتند عُزیر ثانیِ اثنین است، ابنالله است در این جهت فرقی بین آنها نیست و اگر درباره اصل حقّانیت مسیح است سخنان مسیحیت حق است، درباره ناسخ بودن شریعت انجیل نسبت به شریعت تورات است این احتجاج فیالجمله حق است، پس درباره تثلیث سخن اهل تورات نمیتواند حق باشد، چون خود آنها هم مبتلا به این شرکاند ﴿یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لِمَ تُحَاجُّونَ فِی إِبْرَاهِیمَ وَمَا أُنْزِلَتِ التَّوْرَاةُ وَالْإِنْجِیلُ إِلَّا مِنْ بَعْدِهِ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ ٭ هَا أَنْتُمْ هؤُلاَءِ حَاجَجْتُمْ فِیَما لَکُم بِهِ عِلْمٌ فَلِمَ تُحَاجُّونَ فِیَما لَیْسَ لَکُم بِهِ عِلْمٌ﴾؛ میفرماید شما همانهایی هستید که در آنجا که عالم بودید احتجاج کردید، خب چرا اینجا که جاهلید احتجاج میکنید؟ این تعبیر شما همانهایی بودید که در آنجا که عالم بودید احتجاج کردید چیزی را که نمیدانید چرا احتجاج میکنید، این تأیید میکند آن سخنی را که جناب زمخشری و امثال او گفتند ، چون اگر قرآن بفرماید شما در چیزی که عالم بودید احتجاج کردید، در چیزی که جاهلید چرا احتجاج میکنید، بیان المیزان میتواند تام باشد؛ اما اگر تعبیر با تحقیر همراه باشد، بگویند شما مگر همانهایی نبودید، شما همانهایی بودید که قبلاً این کار را کردید، خب قبلاً که کار خوب کردند «احتجاج فی ما لهم به علم» کار خوبی است، اگر کسی قبلاً کار خوب کرد، الآن کار بد کرد، صحیح است ما بگوییم تو همان کسی بودی که این کار را کردی الآن این کار را میکنی؟ در جمله اول با تعظیم میشود گفت شما که با داشتن آن سابقه خوب، چرا این کار را کردی؟ شما با داشتن همه آن سوابق خوب، چرا دست به این کار زدی؟ این تعبیر درست است با تجلیل همراه است؛ اما عبارت ﴿هَا أَنْتُمْ هؤُلاَءِ﴾ این دوتا حرف تنبیه برای هوشیارِ غافل است؛ شما همانهایی بودید که قبلاً این کار را کردید این با تحقیر همراه است، معلوم میشود که این تعبیر ﴿هَا أَنْتُمْ هؤُلاَءِ حَاجَجْتُمْ فِیَما لَکُم بِهِ عِلْمٌ﴾ مثل آن است که گروهی را دعوت کردند به امتحان دادن در کتابی، کسی که کتابی را قبلاً خوانده و از عهدهاش برنیامده، حالا کتابی که نخوانده میخواهد امتحان بدهد، به او میگویند آقا تو کتابی را که خواندی که موفق نشدی از عهده امتحان برآیی، این کتابی که نخواندی میخواهی چه کار کنی؟
تحقیری بودن خطاب آیهٴ محل بحث به اهل کتاب
در اینجا برداشت آقایان این است که شما در آنجا که علم داشتید که حجتتان مغلوب بود یعنی آنچه درباره تورات بود آنچه درباره انجیل بود حجتتان به شکست مواجه شد، چیزی را هم که در توراتتان نیست، در انجیلتان نیست چرا احتجاج میکنید. این تعبیر ﴿هَا أَنْتُمْ هؤُلاَءِ﴾ این «هاء» اول «هاء» تنبیه، «هاء» دوم در ﴿هؤُلاَءِ﴾ باز هم «هاء» تنبیه، این دوتا حرف تنبیه برای هوشیار کردن یک انسان غافل است، میگویند شما همانهایی بودید که در چیزی که علم داشتید احتجاجتان آن بود، حالا چیزی که علم ندارید چرا احتجاج میکنید؟
آنها درباره حقانیت تورات درباره حقانیت انجیل با مسلمین احتجاج کردند و محکوم به شکست شدند، حالا درباره حضرت ابراهیم احتجاج میکنند. قرآن میفرماید چیزی را که شما درسش را خواندید شکست خوردید و اما چیزی که اصلاً در کتابتان نیامده، خب چه احتجاجی دارید بکنید؟ ﴿هَا أَنْتُمْ هؤُلاَءِ حَاجَجْتُمْ فِیَما لَکُم بِهِ عِلْمٌ فَلِمَ تُحَاجُّونَ فِیَما لَیْسَ لَکُم بِهِ عِلْمٌ﴾ اگر این دوتا حرف تنبیه نبود، شما همانهایی بودید نبود، میشود گفت که شما در جایی که عالم بودید احتجاج کردید و روا بود، جایی که عالم نیستید چرا احتجاج میکنید. اما آن حرف اول با تحقیر همراه است، نظیر موارد دیگری که قرآن به بخیلها خطاب میکند، میفرماید: ﴿هَا أَنتُمْ هؤُلاَءِ تُدْعَوْنَ لِتُنفِقُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ﴾ ؛ شما همانهایی بودید که قبلاً ما شما را دعوت کردیم که به جبهه کمک کنید و نکردید، این ﴿هَا أَنتُمْ هؤُلاَءِ تُدْعَوْنَ﴾ این با تحقیر همراه است؛ شما همانهایی بودید که کمک نکردید، اگر این تعبیر نبود، ممکن بود حرف سیدناالاستاد تام باشد یعنی انسان بگوید که شما در چیزی که عالم بودید احتجاج کردید، چیزی که عالم نیستید چرا احتجاج میکنید؛ اما اگر با تحقیر همراه بود؛ شما همانهایی بودید که این کار را کردید، الآن چرا این کار را میکنید یعنی شما دیگر حق ندارید در اینجا احتجاج بکنید، آنجا که درباره تورات و انجیل سخن میگفتید و مطالبی در تورات و انجیل در این زمینه داشتید موفق نشدید، اینجا که خبری از جریان حضرت ابراهیم در تورات و انجیل شما نیست چرا احتجاج میکنید؟
﴿هَا أَنْتُمْ هؤُلاَءِ حَاجَجْتُمْ فِیَما لَکُم بِهِ عِلْمٌ فَلِمَ تُحَاجُّونَ فِیَما لَیْسَ لَکُم بِهِ عِلْمٌ﴾ اگر این دوتا حرف تنبیه نبود یا این دوتا حرف تنبیه در صدد تحقیر نبود، ممکن بود انسان بگوید شما آنجایی که عالم بودید احتجاج کردید، اینجایی که عالم نیستید چرا احتجاج میکنید ولی این حرف تنبیه با تحقیر میخواهد بگوید آنجا که درس خواندی که موفق نشدی، اینجا که درس نخواندی میخواهی امتحان بدهی؟ آنجا که عالم بودی که حجتتان به شکست مبتلا شد، اینجا که عالم نیستید میخواهید احتجاج کنید؟ ﴿هَا أَنْتُمْ هؤُلاَءِ حَاجَجْتُمْ فِیَما لَکُم بِهِ عِلْمٌ﴾ حالا البته بحث همچنان ادامه دارد؛ اما آنطوری که در کشّاف آمده و پیروان او و همچنین در کتاب امام رازی و دیگران این معنا پذیرفته شد، فعلاً نمیشود این را ابطال کرد.
نمونه این بحث در آیه 140 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» قبلاً گذشت، آیه 140 سورهٴ «بقره» این است که ﴿أَمْ تَقُولُونَ إِنَّ إِبْرَاهِیمَ وَإِسْمَاعِیلَ وَإِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ وَالاَسْبَاطَ کَانُوا هُوداً أَوْ نَصَاری﴾ البته این درباره انبیای ابراهیمی است درباره خصوص حضرت ابراهیم احتجاج نشده است، درباره انبیای ابراهیمی است و آیه محل بحث سورهٴ «آلعمران» که درباره خصوص ابراهیم است آن به عنوان نمونه یاد شده یعنی انبیای ابراهیمی، به شهادت آیه 140 سورهٴ «بقره». فرمود آیا شما میگویید که ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط و نوههای اینها یهودی بودند یا نصارا بودند ﴿قُلْ ءَأَنْتُمْ أَعْلَمُ أَمِ اللّهُ وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ کَتَمَ شَهَادَةً عِندَهُ مِنَ اللّهِ وَمَا اللّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ﴾. هر کدام از این دو گروه فکر میکردند انبیای قبلی دین آنها را داشتند.
محور احتجاج اهل کتاب
بنابراین نتیجه اینچنین خواهد شد که آنها نمیخواستند بگویند که انبیای ابراهیمی(علیهم السلام) که قبل از حضرت موسی بودند در اصول و فروع، تابع تورات بودند این را نمیخواستند بگویند [بلکه] میخواستند بگویند در خطوط اصلی، چه اینکه مسیحیین هم نمیخواستند بگویند انبیای ابراهیمی در اصول و فروع تابع تورات بودند میخواستند بگویند در خطوط اصلی، چه اینکه مسلمین هم نمیخواهند بگویند انبیای ابراهیمی در اصول و فروع با قرآناند میخواهند بگویند در خطوط اصلی؛ منتها فرق است بین تورات و یهودیت، بین انجیل و مسیحیت آنچه حق است آن است که ابراهیم(سلام الله علیه) با خطوط اصلی تورات و انجیل هماهنگ بود نه با دین محرّف و تحریف شده یهودیت رایج و مسیحیت دارج و چون اسلام مصون از تحریف بود، میشود گفت که ابراهیم(سلام الله علیه) و انبیای ابراهیمی با اصول کلی قرآن هماهنگاند و با دین مسلمین هماهنگاند ولی دین یهودیت که مطابق با تورات نیست، دین رایج مسیحیت که مطابق با انجیل نیست، ابراهیم و انبیای ابراهیمی(علیهمالسلام) هم از اصول رایج اینها بریءاند هم از فروع اینها، میماند آن اصل کلی توحید که اصل کلی توحید را مسیحیت با تثلیث از دست داد و یهودیت هم با تثنیه از دست داد آنکه گفت: ﴿عُزَیْرٌ ابْنُ اللّهِ﴾ از دست داد، آنکه گفت: ﴿الْمَسِیحُ ابْنُ اللّهِ﴾ از دست داد.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است