- 49
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 69 تا 71 سوره آلعمران
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 69 تا 71 سوره آلعمران"
مراحل اضلال مسلمین به دست اهل کتاب
برگشت کار خیر و شرّ به خود انسان
حصر اضلال و هدایت برای خداوند متعال
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
وَدَّتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ لَوْ یُضِلُّونَکُمْ وَ ما یُضِلُّونَ إِلاّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَشْعُرُونَ ﴿69﴾ یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللّهِ وَ أَنْتُمْ تَشْهَدُونَ ﴿70﴾ یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ ﴿71﴾
خطوط کلی آیهٴ شریفه
در این کریمهای که فرمود علاقه گروهی از اهل کتاب این است شما را گمراه کنند مطالبی بود که بعضی به عرض رسید که چند طایفه در قرآن کریم عامل ترسیم نقشههای اهل کتاب بودند. رسیدیم به این نکته که فرمود گروهی از اهل کتاب میخواهند شما را گمراه کنند ولی اینها فقط خودشان را گمراه میکنند و آگاه نیستند. اضلال اینها را نسبت به مسلمین نفی کرد، فرمود اینها هرگز نمیتوانند شما را گمراه کنند، این یک مطلب و اینکه فقط خودشان را گمراه میکنند، این دو مطلب و اینکه نه نسبت به آن سلب آگاهاند نه نسبت به این اثبات شعور دارند، این سه مطلب. پس نفی اضلال نسبت به مسلمین است که ﴿وَ ما یُضِلُّونَ إِلاّ أَنْفُسَهُمْ﴾ این حصر و استثنا تبدیل به دو قضیه میشود قضیه اول سالبه است که آنها هرگز شما را گمراه نمیکنند، دوم موجبه است که فقط خودشان را گمراه میکنند، سوم هم نفی شعور است که آنها نه در آن سلب و نه در این اثبات، آگاه نیستند ﴿وَ ما یَشْعُرُونَ﴾.
مراحل اضلال مسلمین به وسیله اهل کتاب
اما درباره آن سلب که اینها هرگز نمیتوانند شما را گمراه کنند اینها شما را گمراه نمیکنند، مشابه این تعبیر در سورهٴ «نساء» راجع به وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است، آیهٴ 113 سورهٴ «نساء» که فرمود:﴿وَ لَوْ لا فَضْلُ اللّهِ عَلَیْکَ وَ رَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ أَنْ یُضِلُّوکَ وَ ما یُضِلُّونَ إِلاّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَضُرُّونَکَ مِنْ شَیْءٍ وَ أَنْزَلَ اللّهُ عَلَیْکَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ عَلَّمَکَ ما لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ وَ کانَ فَضْلُ اللّهِ عَلَیْکَ عَظیمًا﴾؛ اگر فضل و رحمت خاص حق نبود گروهی از اهل کتاب فکر میکردند گروهی از دشمنان دین همّت گماشته بودند که تو را گمراه کنند ولی در این اهتمام، موفق نیستند [و] فقط خودشان را گمراه میکنند، نفی اضلال نسبت به پیغمبری که ﴿عَلی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ﴾ است این قابل درک است، چون رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) که ﴿عَلی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ﴾ است مصون از اضلال است و معصوم است. اگر افراد دیگر در حد پیامبر بودند این نفی، درست است که آنها نمیتوانند تو را را گمراه کنند، این مطلب اول.
و اگر منظورشان این باشد که بخواهند اسلام را منزوی کنند این هم سلبش قابل قبول است و درکش آسان، نظیر آیاتی که در سورهٴ «توبه» و سورهٴ «صف» آمده است با یک تفاوت کوتاهی که ﴿یُریدُونَ لِیُطْفِؤُا نُورَ اللّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللّهُ مُتِمُّ نُورِهِ﴾ یا ﴿یَأْبَی اللّهُ إِلاّ أَنْ یُتِمَّ نُورَهُ﴾ که سورهٴ «توبه» با سورهٴ «صف» یک تفاوت مختصری دارد، این هم درست است. کسی بخواهد اسلام را از بین ببرد جامعه اسلامی را گمراه بکند این هم موفق نیست، زیرا نور خدا هرگز خاموش نخواهد شد.
مرحله سوم آن است که بخواهند در مناظرات علمی در احتجاجها، مسلمین را مغلوب کنند این هم با بعضی از طوایف آیات قرآن قابل سلب است که ﴿لَنْ یَجْعَلَ اللّهُ لِلْکافِرینَ عَلَی الْمُؤْمِنینَ سَبیلاً﴾ یعنی هرگز نفوذ علمی و احتجاجی که کافر علیه مسلم داشته باشد اینچنین نیست، نه راههای ولا باز است که کافر بشود ولی و مسلم بشود مولی علیه، نه راههای احتجاج برای کافر باز است که به چهره مسلم بسته باشد [و] کافر در مناظرات علمی بر مسلم پیروز بشود، اینچنین نیست این سه مرحله کاملاً قابل درک است.
مطلب اول در آسان نبودن درک عدم اضلال مسلمین به نحو سالبه کلیه
از این سه مرحله بگذریم بیاییم به اینجا که اینها نمیتوانند هیچ کس را گمراه کنند به عنوان سالبهٔ کلیه، این درکش آسان نیست ممکن است که عدهای را با اغوا با تهدید با تطمیع بالأخره گمراه بکنند، چه اینکه در گوشه و کنارهای دنیا گاهی مسئله ارتداد مطرح است این جوانهای اسلامی که قبل از پیروزی انقلاب میرفتند با سجاده و قرآن و نهجالبلاغه میرفتند و طولی نمیکشید که مارکسیست میشدند، بعضیها این چنین بود دیگر. اگر بخواهیم بگوییم که اصلاً به نحو سالبه کلیه هرگز آنها قدرت ندارند هیچ مسلمانی را منحرف کنند، این درکش آسان نیست ﴿وَ ما یُضِلُّونَ إِلاّ أَنْفُسَهُمْ﴾.
پس این سلب، که احدی را نمیتوانند گمراه بکنند اینچنین نیست، این سلطه مارکسیستی بود که در کشورهای سوسیالیستی خیلی از مسلمانها را منحرف کرد، جوانهایی که بهرهٔ صحیح از مزایای اسلامی نداشتند دچار تبلیغ سوء بیگانهها شدند و [به] ارتداد مبتلا شدند. قبل از انقلاب براساس همان بحثهای فرهنگی بود، بعد از انقلاب بار سیاسی هم روی آن اضافه شد عدهای از دست رفتند. پس اگر کسی بخواهد بگوید به نحو سالبهٔ کلیه هرگز دشمن دین قدرت ندارد مسلمانی را گمراه بکند، این اثباتش آسان نیست، این بماند یعنی این هنوز حل نشده بماند تا برسیم به امر دوم.
پرسش: ...
پاسخ: چون اهل کتاب در بحث دیروز ملاحظه فرمودید سه گروهاند که علیه اسلام و مسلمین صف بستند، آنچه در این آیهٔ محل بحث است اهل کتاب است، درباره مشرکین هم داشتیم درباره منافقین هم داشتیم، این سه طایفهای که دیروز بحث شد شامل این سه گروه شد. پس امر اول هنوز حل نشده باشد تا به سراغ امر دوم برویم ببینیم که در جمع چه باید گفت.
مطلب دوم در برگشت کار خیر و شرّ به خود انسان
امر دوم آن قضیه موجبه است که اینها فقط خودشان را گمراه میکنند، این حصر را که ما برداریم چون این کلمه فقط، آن سلب قبلی را هم به همراه دارد، اگر این فقط را برداریم معنایش این است که اینها خودشان را گمراه میکنند، البته این درست است چون هر کسی کار خیری انجام میدهد برای خودش انجام میدهد و هر کسی کار بد انجام میدهد بر علیه خودش انجام میدهد، آثار ضعیف کار خیر او یا کار شر او به دیگری میرسد؛ هیچ ممکن نیست کسی کار خیر انجام بدهد بالاصالة و بالاستقلال برای دیگری یا هیچ ممکن نیست کسی کار بد انجام بدهد بالاصالة و بالاستقلال برای دیگری، این ممکن نیست. هر کاری که انسان انجام میدهد اگر خیر است یا شر بالاصالة برای خودش است، اگر شر است بالاصاله علیه خودش است، اگر خیر است بالاصالة به له خودش است، آنگاه آثار و تبعات ضعیف این خیر و شر به دیگری میرسد، مثل کسی که در درون منزل خودش بوستانی احداث کند که کل این گلها و ریاحین و این سبز و چمن همه و همه برای اوست او بهره میبرد، گاهی هم که نسیمی بوزد بویش به شامه عابرین هم میرسد یا اگر کسی در درون منزلش یک کنیف بدبویی احداث کند در تمام مدت شبانهروز خودش در زحمت است، گاهی هم ممکن است به وسیله بو، عابری را متأذّی کند. هر کسی کار خیر انجام میدهد یا در درون خودش «روضة من ریاض الجنة» احداث میکند که دایماً در راحت است یا کنیفی از کنیفهای بدبو را احداث کرد که دایماً در عذاب است، گاهی اثر این کار خیر یا شر به دیگری میرسد. لذا در سورهٴٴ مبارکهٴ «اسراء» فرمود: ﴿إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ ِلأَنْفُسِکُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها﴾ اصلاً ممکن نیست کسی بتواند نسبت به دیگری بد کند، مگر اینکه نود و نه درصدش برای خودش است، علیه خودش است [و] آن یک درصدش به دیگری حتی فی¬القتل، اگر کسی دیگری را کشت حیات ظاهری او را از او گرفت؛ اما آنچه خود میچشد ﴿فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِدًا﴾ آن سوخت و سوز ابد، دامنگیر همین میشود؛ هیچ ممکن نیست عقلاً و نقلاً کسی بتواند نسبت به دیگری بد کند این نود و نه درصدش علیه خودش اقدام میکند، یک درصدش علیه دیگری، آن یک درصد هم به نحو تبع است یعنی اینچنین نیست که یک صدم این کار خیر به دیگری برسد، صد صدم دامنگیر این میشود تبعاتی هم دارد که به غیر میرسد و هکذا فی الخیر، لذا فرمود:﴿إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ ِلأَنْفُسِکُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها﴾ که این لام، لام اختصاص است نه لام انتفاع تا از باب مشاکله باشد، هر کسی هر کاری انجام میدهد برای خودش است عمل ممکن نیست عامل را رها بکند برای دیگری اثر داشته باشد. اگر کسی به فکر هدایت دیگری افتاد این آنچه که از زیر دست آفتاب میگذرد بهتر از او نصیبش خواهد شد که «خیرٌ لک مما طلعت علیه الشمس و غربت و لک ولاؤه یا علی» که در آن حدیث، حضرت در هنگام اعزام به یمن فرمود که «لأن یهدی الله علی یدیک رجلا» این پاداش را دارید و اگر کسی قصد اضلال دیگری کرد همین که تصور کرد، همین که همّت گماشت، همین که تصمیم گرفت، همین که نقشه کشید همه اینها مار و عقربی است به جان خود او، چون خودش را دارد گمراه میکند. این یک اصل قرآنی است چه در باب اضلال چه درباره مکر چه درباره خدعه و مانند آن، در همه موارد قرآن کریم میفرماید یک انسان مکار یا انسان خداع یا انسان مضل، این فقط علیه خود تلاش میکند و نمیفهمد دارد چه میکند. اگر در سورهٴٴ مبارکهٴ «بقره» فرمود ﴿یُخادِعُونَ اللّهَ وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ ما یَخْدَعُونَ إِلاّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَشْعُرُونَ﴾ ناظر به همین است تعبیرات مکر هم از همین قبیل است که فرمود:﴿وَ لا یَحیقُ الْمَکْرُ السَّیِّی إِلاّ بِأَهْلِهِ﴾ در سورهٴٴ مبارکهٴ «فاطر» آیهٔ 43 این است که ﴿اسْتِکْبارًا فِی اْلأَرْضِ وَ مَکْرَ السَّیِّی وَ لا یَحیقُ الْمَکْرُ السَّیِّی إِلاّ بِأَهْلِهِ﴾ حالا اگر کسی نقشه کشید و با دسیسه خود دیگری را از پا درآورد، گرچه او از پا درآمد؛ اما تمام خطر این نقشه، علیه خود این نقّاش است «لا یَحیقُ» یعنی «لا یحیط»، «حاق به» یعنی «احاطه» ﴿وَ لا یَحیقُ الْمَکْرُ السَّیِّی إِلاّ بِأَهْلِه﴾ که فقط خود آن مکّار، آسیب میبیند این هم حصر است. مکر در آیات دیگر هم هست که ﴿وَ إِنْ کانَ مَکْرُهُمْ لِتَزُولَ مِنْهُ الْجِبالُ﴾ و مانند آن.
درست بودن ﴿وَ ما یَشْعُرُونَ﴾ نسبت به مطلب دوم
بنابراین تبیین مطلب دوم درست است یعنی اگر کسی قصد اضلال دیگری داشت، دارد خودش را گمراه میکند این برابر آن اصل کلی درست است این خیانت است این معصیت است هر تصور و تصدیق و تصمیم و عزم و جزمی که دارد گناه است ﴿إِنْ تُبْدُوا ما فی أَنْفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یُحاسِبْکُمْ بِهِ اللّهُ﴾ است همهاش دارد در گناه غوطه ور میشود این معنای دوم درست است. به سراغ مطلب سوم میرویم میبینیم که آن هم درست است ﴿وَ ما یَشْعُرُونَ﴾ اینها آگاه نیستند که علیه خود دارند قیام میکنند، این ﴿وَ ما یَشْعُرُونَ﴾ نسبت به مطلب دوم درست است یعنی اینها نمیدانند که دارند علیه خود قیام میکنند، خیال میکنند دارند علیه دیگری تلاش میکنند، آگاه نیستند چون اگر آگاه باشند هیچ عاقل، علیه خود اقدام نمیکند این هم درست است. پس مطلب دوم قابل توجیه است، مطلب سوم هم آن بخشی که به مطلب دوم برمیگردد قابل توجیه.
تبیین مطلب اول
حالا برویم سراغ مطلب اول، مطلب اول این بود که اینها هرگز نمیتوانند کسی را گمراه کنند. قرآن کریم فرمود خیلیها، خیلیها را گمراه کردند که بعضی از آیات دیروز خوانده شد، فرمود خیلیها خیلی را گمراه کردند در سورهٴ «طه» جریان اضلال سامری را ذکر فرمود، آیهٔ 85 سورهٴ «طه» این است که خدا به موسای کلیم میفرماید:﴿قالَ فَإِنّا قَدْ فَتَنّا قَوْمَکَ مِنْ بَعْدِکَ وَ أَضَلَّهُمُ السّامِرِیُّ﴾؛ سامری اینها را گمراه کرد یا در بخشهای دیگر که عدهای در قیامت میگویند ﴿رَبَّنا إِنّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ کُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبیلاَ﴾ یا اینکه نوح عرض کرد خدایا! اگر به اینها مهلت بدهی، اینها بندگان تو را گمراه میکنند [و] اینها عباد تو را گمراه میکنند یا خدا فرمود هوست را پیروی نکن، برای اینکه هوس تو، تو را گمراه میکند . البته اینکه هوس تو، تو را گمراه میکند شاهد نیست که کار انسان در دیگری اثر میگذارد ولی اینکه فرمود کار شما و هوسرانی شما مایه ضلالت و گمراهی دیگران است، نظیر ﴿بَلْ مَکْرُ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ﴾ این نشان میدهد که نقشه یک عده، مایه گمراهی یک عده دیگر است یعنی مستضعفین و مستکبرین که در قیامت در جهنم احتجاج میکنند، مستضعفین زیر ستم و ستمپذیر به خدا عرض میکنند که ﴿رَبَّنا آتِهِمْ ضِعْفَیْنِ مِنَ الْعَذابِ﴾ ؛ این مستکبرین را دو برابر عذاب بکن، برای اینکه اینها هم خودشان بیراهه رفتند هم ما را به بیراهه کشاندند. مستکبرین به مستضعفین میگویند نه تقصیر ما نبود میخواستید به همراه ما نیایید، اینها میگویند ﴿بَلْ مَکْرُ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ﴾ آن نقشههای شبانهروزی شما باعث شد که ما گمراه شدیم و به این دام افتادیم اینها یک احتجاج درونی است؛ اما خداوند به مستضعفین سلطهپذیر میفرماید عذاب شما هم دو برابر است ، مثل عذاب مستکبر. عذاب مستکبرین دو برابر است، چون بیراهه رفتند و شما را هم به بیراهه کشاندند، مستضعف هم دو تا عذاب دارد برای اینکه هم بیراهه رفت و هم مستکبر را به عنوان رهبر پذیرفت، میخواستید این ائمه کفر را قبول نکنید ﴿لِکُلِّ ضِعْفٌ وَ لکِنْ لا تَعْلَمُونَ﴾ . خب، گرچه ﴿مَکْرُ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ﴾ که مستکبر داشت مایه ضلالت مستضعف است، چه اینکه سامری عدهای را گمراه کرد، چه اینکه قوم نوح دیگران را گمراه میکردند که نوح عرض کرد که اینها جز کافر نمیزایند و اینها بندگان تو را گمراه میکنند ؛ اما آیا اضلال را مانند هدایت میشود به غیر خدا اسناد داد، آیا کسی در جهان بر اساس توحید افعالی غیر از خدا هادی و مضل هست نه، چون غیر از خدا احدی هادی نیست ﴿وَ کَفی بِرَبِّکَ هادِیًا وَ نَصیرًا﴾ و غیر از خدا هم احدی مضل نیست، هم مضل مخصوص خداست هم هادی.
انواع هدایت و ضلالت نسبت به خداوند
منتها در همان اوایل سورهٴٴ مبارکهٴ «بقره» این بحث مبسوط گذشت که خداوند دو هدایت دارد و یک اضلال، یک هدایت ابتدایی و عمومی دارد که ﴿هُدًی لِلنّاسِ﴾ کتاب آسمانی را فرستاده برای هدایت مردم، انبیا را فرستاده برای هدایت مردم.
پرسش:...
پاسخ: بله؛ اگر اضلال، مثل هدایت دو تا باشد بله جبر است، اما هدایت دو تاست و اضلال یکی. بیان ذلک این است که هدایت خدای سبحان دو قسم است: یک هدایت ابتدایی با عقل درون و با وحی بیرون هر کسی را به صراط مستقیم هدایت کرده است ﴿إِنّا هَدَیْناهُ السَّبیلَ﴾ ، ﴿وَ هَدَیْناهُ النَّجْدَیْنِ﴾ ، ﴿هُدًی لِلنّاسِ﴾ و مانند آن، همه را با هدایتهای ابتدایی هدایت کرد هم از درون با عقل که ﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾ هم از بیرون با وحی، در مقابل این هدایت ابتدایی، اضلال اصلاً نیست و خدای سبحان مضل در مقابل هادی بالهدایة¬الابتدائیه نیست، این مضلّ از اوصاف سلبیه حق است که خدا، اصلاً مضل نیست در این مرحله فقط هادی است؛ هرگز خدا کسی را ابتدائاً گمراه نمیکند و این نقص است و از صفات سلبیه حق است در آن مرحله که خداوند بشر را با عقل درون و با وحی بیرون هدایت میکند راهنمایی میکند، هیچگونه اضلالی نیست. این هدایت، هدایت تامه است و مقابل ندارد.
هدایت پاداشی و کیفیت آن
قسم دوم هدایت پاداشی است در قبال هدایت پاداشی، اضلال کیفری هم هست. هدایت پاداشی گاهی به صورت توفیق است گاهی به صورت ایصال به مطلوب است، گاهی ایجاد گرایش هست گاهی فراهم کردن علل و وسایل و وسایط است و مانند آن، آن هدایت پاداشی این است که اگر کسی برابر هدایت ابتدایی با هوس و هوای خود مبارزه کرد و راه الهی را طی کرد و پیمود، خداوند پاداشی که در بین راه به او میدهد این است که از آن به بعد راه را برای او آسانتر میکند؛ او را مشتاقتر میکند [و] وسایل را برای او بهتر فراهم میکند، موانع را بیشتر از سر راهش برمیدارد به این شرط که مقدار قابل توجهی این راه را با زحمت رفته باشد. این است که فرمود اگر کسی ایمان آورد ما او را هدایت میکنیم ﴿وَ مَنْ یُؤْمِنْ بِاللّهِ یَهْدِ قَلْبَهُ﴾ یا در سورهٴٴ «نور» فرمود:﴿وَ إِنْ تُطیعُوهُ تَهْتَدُوا﴾ اینها هدایتهای پاداشی است. اگر کسی رنج تحصیل علم را اوایل تحمل کرد، مقداری مشکلات را قبول کرد و هدفش هم این بود که عالم ربانی بشود چند تا کلمه خودش بفهمد و عمل کند و دین را زنده کند و احکام را منتشر کند لله، خب این خستگی و رنج دارد اگر این راه را با خستگی یک مقدار تحمل کرد، مصایب را با جان خرید در بین راه لطف خدا شاملش میشود، آنگاه وسایل خیری برایش فراهم میکند توفیق به او میدهد علاقه به او میدهد استاد خوب برایش فراهم میکند شاگرد خوب به سراغش میآید هم بحث خوب به سراغش میآید موانع را از سر راهش برمیدارد آن روح نشاط را در او بیشتر احیا میکند و مانند آن و صدها لطف دیگر از این قبیل. این همان است که فرمود اگر کسی مقداری از راه را رفت بقیه را ما جبران میکنیم ﴿وَ مَنْ یُؤْمِنْ بِاللّهِ یَهْدِ قَلْبَهُ﴾ این میشود هدایت پاداشی.
اضلال کیفری و کیفیت آن
در قبال هدایت پاداشی خدا یک اضلال کیفری دارد، اضلال ابتدایی ندارد هرگز؛ اما اضلال کیفری دارد اضلال کیفری این است که اگر کسی با داشتن عقل از درون و وحی از بیرون با همه امکانات طی طریق مستقیم به سوء اختیار خود راه باطل را طی کرد و همه علل و وسایل راه خیر در اختیار بود عمداً «نبذه وراء ظهره» و چندین بار بیراهه رفت و خدا مهلت داد بلکه برگردد، خدا به عنوان اینکه راه توبه را باز کرد او را فرا خواند، او باز بی اعتنایی کرد تمام راه¬های توبه و انابه را برای او باز گذاشت او بی¬اعتنایی کرد و همچنان «فی سکرته یعمه» بود از آن به بعد خدا او را میگیرد، اضلال کیفری دارد یعنی از آن به بعد دیگر توفیق به او نمیدهد، آن هم اضلال دارد نه یعنی او را گمراه میکند او را به حال خودش رها میکند، انسانی که نیازمند باشد و کل جهان در اختیار ذات حق، اگر انسان به حال خود رها شد خب سقوط میکند. این است که در سورهٴٴ «بقره» فرمود: ﴿وَ ما یُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفاسِقینَ﴾ یعنی این اضلال، اضلال کیفری است نه اضلال ابتدایی، آنها که فاسق و منحرفاند اگر این وصف برای آنها ملکه شد نه در حد اسم فاعل، نه فسق کننده بلکه فاسق که صفت مشبهه است نه اسم فاعل، آن که این صفت برای او ملکه شد و حاضر نشد توبه کند و برگردد از آن به بعد خدا این را میگیرد. پس این اضلال میشود کیفری، در مقابل آن هدایت پاداشی که اضلال ابتدایی نیست اضلال ثانوی است آن هم اضلال نه یعنی او را گمراه میکند، چون اضلال در حقیقت یک امر عدمی است، نظیر هدایت نیست که امر وجودی باشد یعنی فیض را به او نمیرساند فیض زاید را، او را به حال خود رها میکند انسان اگر به حال خود رها شد اوست و مظاهر طبیعت و قهراً به بیراهه جذب میشود.
حصر اضلال و هدایت برای خداوند متعال
پرسش: ...
پاسخ: این اضلال، فقط و فقط کار خدا است اگر خدا بخواهد کسی را که با داشتن همه علل و عوامل هدایت بیراهه رفت اگر خدا خواست او را بگیرد از این به بعد شیطان را بر او مسلّط میکند، دشمنان را بر او مسلّط میکند. فرمود ماییم که شیطان را سرپرست یک عده قرار دادیم: ﴿إِنّا جَعَلْنَا الشَّیاطینَ أَوْلِیاءَ لِلَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ﴾ که این ﴿لِلَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ﴾ به نحو ملکه است که این فعل مضارع منفی نشانه ملکه بودن کفر آنهاست، کسی که دیگر حاضر نیست ایمان بیاورد تاکنون ایمان نیاورد بعد هم حاضر نیست ایمان بیاورد ما شیطان را بر او مسلّط میکنیم یا ﴿أَنّا أَرْسَلْنَا الشَّیاطینَ عَلَی الْکافِرینَ تَؤُزُّهُمْ أَزًّا﴾ شیطان در نظام الهی براساس جهان بینی توحیدی، رسالت خدا را دارد، مثل کلب معلم این¬طور که مجاز باشد هر کسی را بگیرد و بگزد که نسبت به تودهٔ مردم پارس میکند و پارس او هم برکت است، چون هر کسی به هر جایی رسید در اثر نبرد با این پارس شیطان است یعنی اگر وسویهای نباشد جهاد درونی نیست، آن وقت رسیدن به کمال نیست. اگر وسوسه نبود خب، هیچ کس به کمال نمیرسید، شیطان هم در حد وسوسه پارس میکند بیش از این کاری ندارد. عقل از درون دعوت میکند وحی از بیرون هدایت میکند این دو نورافکن قوی راه نشان میدهند، شیطان هم از گوشه دارد پارس میکند. هر چه را که شیطان میخواهد و میخواند راه حلالش هست. در نهجالبلاغه ملاحظه فرمودید در این بیان نورانی حضرت دارد که عدهای در حضور حضرت نشسته بودند نامحرمی عبور کرد بعضی از افراد که نشسته بودند «رمئت اعینهم الیها» حضرت فرمود مبادا نگاه بکنید خودتان را به زحمت بیندازید، آن محرمی هم که در خانه دارید از همین است، زاید بر این برای شما لازم نیست و خودتان را در آتش نسوزانید. هر چه را که شیطان میگوید حلالش هست، بیش از آن مقدار را اصلاً فطرت نمیطلبد ما باید بر این فطرت بیچاره تحمیل بکنیم، پس شیطان فقط وسوسه میکند این وسوسه هم یک چیز خوبی است در کل نظام هستی، چون هر کس به هر مقامی رسید در جهاد با این وسوسه است بیش از این هم کاری ندارد، هرچه انسان جلوتر میرود این وسوسه ضعیفتر میشود تا به جایی میرسد که اصلاً صدای پارس را نمیشنود. حالا اگر کسی با داشتن همه این راه¬های خیر فقط گوشش بدهکار پارس این کلب بود، ببیند این چه میگوید مکرر به سراغش رفت به طرفش رفت به طرفش رفت و خدا هم مهلت داد، گفت نرو ﴿کُتِبَ عَلَیْهِ أَنَّهُ مَنْ تَوَلاّهُ فَأَنَّهُ یُضِلُّهُ وَ یَهْدیهِ إِلی عَذابِ السَّعیرِ﴾ مکرّر مهلت داد گفت نرو و نرو و نرو و نرو، این بیاعتنایی کرد و رفت و رفت و رفت و رفت، از آن به بعد میگوید در تحت سرپرستی این شیطان باش به شیطان دستور میدهد که دیگر حالا پارس نکن بگیر و بگز، این است که فرمود:﴿أَنّا أَرْسَلْنَا الشَّیاطینَ عَلَی الْکافِرینَ تَؤُزُّهُمْ أَزًّا﴾ از آن مرحله به بعد اینها در تحت ولایت شیطاناند پس هیچ مضلّی در عالم نیست، مگر ذات اقدس الهی، چه اینکه هیچ هادی در جهان نیست مگر خدا، لکن هدایت دو قسم است: ابتدایی و پاداشی هر دو برای خداست و اضلال فقط یک قسم است آن هم کیفری نه ابتدایی، آن هم کیفری هم به نحو سلب توفیق است نه انداختن در ضلالت این دو و آن هم به تثبیت شیطان و دشمن درون و بیرون است بر شخص سه.
«و الحمد لله رب العالمین»
مراحل اضلال مسلمین به دست اهل کتاب
برگشت کار خیر و شرّ به خود انسان
حصر اضلال و هدایت برای خداوند متعال
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
وَدَّتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ لَوْ یُضِلُّونَکُمْ وَ ما یُضِلُّونَ إِلاّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَشْعُرُونَ ﴿69﴾ یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللّهِ وَ أَنْتُمْ تَشْهَدُونَ ﴿70﴾ یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ ﴿71﴾
خطوط کلی آیهٴ شریفه
در این کریمهای که فرمود علاقه گروهی از اهل کتاب این است شما را گمراه کنند مطالبی بود که بعضی به عرض رسید که چند طایفه در قرآن کریم عامل ترسیم نقشههای اهل کتاب بودند. رسیدیم به این نکته که فرمود گروهی از اهل کتاب میخواهند شما را گمراه کنند ولی اینها فقط خودشان را گمراه میکنند و آگاه نیستند. اضلال اینها را نسبت به مسلمین نفی کرد، فرمود اینها هرگز نمیتوانند شما را گمراه کنند، این یک مطلب و اینکه فقط خودشان را گمراه میکنند، این دو مطلب و اینکه نه نسبت به آن سلب آگاهاند نه نسبت به این اثبات شعور دارند، این سه مطلب. پس نفی اضلال نسبت به مسلمین است که ﴿وَ ما یُضِلُّونَ إِلاّ أَنْفُسَهُمْ﴾ این حصر و استثنا تبدیل به دو قضیه میشود قضیه اول سالبه است که آنها هرگز شما را گمراه نمیکنند، دوم موجبه است که فقط خودشان را گمراه میکنند، سوم هم نفی شعور است که آنها نه در آن سلب و نه در این اثبات، آگاه نیستند ﴿وَ ما یَشْعُرُونَ﴾.
مراحل اضلال مسلمین به وسیله اهل کتاب
اما درباره آن سلب که اینها هرگز نمیتوانند شما را گمراه کنند اینها شما را گمراه نمیکنند، مشابه این تعبیر در سورهٴ «نساء» راجع به وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است، آیهٴ 113 سورهٴ «نساء» که فرمود:﴿وَ لَوْ لا فَضْلُ اللّهِ عَلَیْکَ وَ رَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ أَنْ یُضِلُّوکَ وَ ما یُضِلُّونَ إِلاّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَضُرُّونَکَ مِنْ شَیْءٍ وَ أَنْزَلَ اللّهُ عَلَیْکَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ عَلَّمَکَ ما لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ وَ کانَ فَضْلُ اللّهِ عَلَیْکَ عَظیمًا﴾؛ اگر فضل و رحمت خاص حق نبود گروهی از اهل کتاب فکر میکردند گروهی از دشمنان دین همّت گماشته بودند که تو را گمراه کنند ولی در این اهتمام، موفق نیستند [و] فقط خودشان را گمراه میکنند، نفی اضلال نسبت به پیغمبری که ﴿عَلی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ﴾ است این قابل درک است، چون رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) که ﴿عَلی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ﴾ است مصون از اضلال است و معصوم است. اگر افراد دیگر در حد پیامبر بودند این نفی، درست است که آنها نمیتوانند تو را را گمراه کنند، این مطلب اول.
و اگر منظورشان این باشد که بخواهند اسلام را منزوی کنند این هم سلبش قابل قبول است و درکش آسان، نظیر آیاتی که در سورهٴ «توبه» و سورهٴ «صف» آمده است با یک تفاوت کوتاهی که ﴿یُریدُونَ لِیُطْفِؤُا نُورَ اللّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللّهُ مُتِمُّ نُورِهِ﴾ یا ﴿یَأْبَی اللّهُ إِلاّ أَنْ یُتِمَّ نُورَهُ﴾ که سورهٴ «توبه» با سورهٴ «صف» یک تفاوت مختصری دارد، این هم درست است. کسی بخواهد اسلام را از بین ببرد جامعه اسلامی را گمراه بکند این هم موفق نیست، زیرا نور خدا هرگز خاموش نخواهد شد.
مرحله سوم آن است که بخواهند در مناظرات علمی در احتجاجها، مسلمین را مغلوب کنند این هم با بعضی از طوایف آیات قرآن قابل سلب است که ﴿لَنْ یَجْعَلَ اللّهُ لِلْکافِرینَ عَلَی الْمُؤْمِنینَ سَبیلاً﴾ یعنی هرگز نفوذ علمی و احتجاجی که کافر علیه مسلم داشته باشد اینچنین نیست، نه راههای ولا باز است که کافر بشود ولی و مسلم بشود مولی علیه، نه راههای احتجاج برای کافر باز است که به چهره مسلم بسته باشد [و] کافر در مناظرات علمی بر مسلم پیروز بشود، اینچنین نیست این سه مرحله کاملاً قابل درک است.
مطلب اول در آسان نبودن درک عدم اضلال مسلمین به نحو سالبه کلیه
از این سه مرحله بگذریم بیاییم به اینجا که اینها نمیتوانند هیچ کس را گمراه کنند به عنوان سالبهٔ کلیه، این درکش آسان نیست ممکن است که عدهای را با اغوا با تهدید با تطمیع بالأخره گمراه بکنند، چه اینکه در گوشه و کنارهای دنیا گاهی مسئله ارتداد مطرح است این جوانهای اسلامی که قبل از پیروزی انقلاب میرفتند با سجاده و قرآن و نهجالبلاغه میرفتند و طولی نمیکشید که مارکسیست میشدند، بعضیها این چنین بود دیگر. اگر بخواهیم بگوییم که اصلاً به نحو سالبه کلیه هرگز آنها قدرت ندارند هیچ مسلمانی را منحرف کنند، این درکش آسان نیست ﴿وَ ما یُضِلُّونَ إِلاّ أَنْفُسَهُمْ﴾.
پس این سلب، که احدی را نمیتوانند گمراه بکنند اینچنین نیست، این سلطه مارکسیستی بود که در کشورهای سوسیالیستی خیلی از مسلمانها را منحرف کرد، جوانهایی که بهرهٔ صحیح از مزایای اسلامی نداشتند دچار تبلیغ سوء بیگانهها شدند و [به] ارتداد مبتلا شدند. قبل از انقلاب براساس همان بحثهای فرهنگی بود، بعد از انقلاب بار سیاسی هم روی آن اضافه شد عدهای از دست رفتند. پس اگر کسی بخواهد بگوید به نحو سالبهٔ کلیه هرگز دشمن دین قدرت ندارد مسلمانی را گمراه بکند، این اثباتش آسان نیست، این بماند یعنی این هنوز حل نشده بماند تا برسیم به امر دوم.
پرسش: ...
پاسخ: چون اهل کتاب در بحث دیروز ملاحظه فرمودید سه گروهاند که علیه اسلام و مسلمین صف بستند، آنچه در این آیهٔ محل بحث است اهل کتاب است، درباره مشرکین هم داشتیم درباره منافقین هم داشتیم، این سه طایفهای که دیروز بحث شد شامل این سه گروه شد. پس امر اول هنوز حل نشده باشد تا به سراغ امر دوم برویم ببینیم که در جمع چه باید گفت.
مطلب دوم در برگشت کار خیر و شرّ به خود انسان
امر دوم آن قضیه موجبه است که اینها فقط خودشان را گمراه میکنند، این حصر را که ما برداریم چون این کلمه فقط، آن سلب قبلی را هم به همراه دارد، اگر این فقط را برداریم معنایش این است که اینها خودشان را گمراه میکنند، البته این درست است چون هر کسی کار خیری انجام میدهد برای خودش انجام میدهد و هر کسی کار بد انجام میدهد بر علیه خودش انجام میدهد، آثار ضعیف کار خیر او یا کار شر او به دیگری میرسد؛ هیچ ممکن نیست کسی کار خیر انجام بدهد بالاصالة و بالاستقلال برای دیگری یا هیچ ممکن نیست کسی کار بد انجام بدهد بالاصالة و بالاستقلال برای دیگری، این ممکن نیست. هر کاری که انسان انجام میدهد اگر خیر است یا شر بالاصالة برای خودش است، اگر شر است بالاصاله علیه خودش است، اگر خیر است بالاصالة به له خودش است، آنگاه آثار و تبعات ضعیف این خیر و شر به دیگری میرسد، مثل کسی که در درون منزل خودش بوستانی احداث کند که کل این گلها و ریاحین و این سبز و چمن همه و همه برای اوست او بهره میبرد، گاهی هم که نسیمی بوزد بویش به شامه عابرین هم میرسد یا اگر کسی در درون منزلش یک کنیف بدبویی احداث کند در تمام مدت شبانهروز خودش در زحمت است، گاهی هم ممکن است به وسیله بو، عابری را متأذّی کند. هر کسی کار خیر انجام میدهد یا در درون خودش «روضة من ریاض الجنة» احداث میکند که دایماً در راحت است یا کنیفی از کنیفهای بدبو را احداث کرد که دایماً در عذاب است، گاهی اثر این کار خیر یا شر به دیگری میرسد. لذا در سورهٴٴ مبارکهٴ «اسراء» فرمود: ﴿إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ ِلأَنْفُسِکُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها﴾ اصلاً ممکن نیست کسی بتواند نسبت به دیگری بد کند، مگر اینکه نود و نه درصدش برای خودش است، علیه خودش است [و] آن یک درصدش به دیگری حتی فی¬القتل، اگر کسی دیگری را کشت حیات ظاهری او را از او گرفت؛ اما آنچه خود میچشد ﴿فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِدًا﴾ آن سوخت و سوز ابد، دامنگیر همین میشود؛ هیچ ممکن نیست عقلاً و نقلاً کسی بتواند نسبت به دیگری بد کند این نود و نه درصدش علیه خودش اقدام میکند، یک درصدش علیه دیگری، آن یک درصد هم به نحو تبع است یعنی اینچنین نیست که یک صدم این کار خیر به دیگری برسد، صد صدم دامنگیر این میشود تبعاتی هم دارد که به غیر میرسد و هکذا فی الخیر، لذا فرمود:﴿إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ ِلأَنْفُسِکُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها﴾ که این لام، لام اختصاص است نه لام انتفاع تا از باب مشاکله باشد، هر کسی هر کاری انجام میدهد برای خودش است عمل ممکن نیست عامل را رها بکند برای دیگری اثر داشته باشد. اگر کسی به فکر هدایت دیگری افتاد این آنچه که از زیر دست آفتاب میگذرد بهتر از او نصیبش خواهد شد که «خیرٌ لک مما طلعت علیه الشمس و غربت و لک ولاؤه یا علی» که در آن حدیث، حضرت در هنگام اعزام به یمن فرمود که «لأن یهدی الله علی یدیک رجلا» این پاداش را دارید و اگر کسی قصد اضلال دیگری کرد همین که تصور کرد، همین که همّت گماشت، همین که تصمیم گرفت، همین که نقشه کشید همه اینها مار و عقربی است به جان خود او، چون خودش را دارد گمراه میکند. این یک اصل قرآنی است چه در باب اضلال چه درباره مکر چه درباره خدعه و مانند آن، در همه موارد قرآن کریم میفرماید یک انسان مکار یا انسان خداع یا انسان مضل، این فقط علیه خود تلاش میکند و نمیفهمد دارد چه میکند. اگر در سورهٴٴ مبارکهٴ «بقره» فرمود ﴿یُخادِعُونَ اللّهَ وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ ما یَخْدَعُونَ إِلاّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَشْعُرُونَ﴾ ناظر به همین است تعبیرات مکر هم از همین قبیل است که فرمود:﴿وَ لا یَحیقُ الْمَکْرُ السَّیِّی إِلاّ بِأَهْلِهِ﴾ در سورهٴٴ مبارکهٴ «فاطر» آیهٔ 43 این است که ﴿اسْتِکْبارًا فِی اْلأَرْضِ وَ مَکْرَ السَّیِّی وَ لا یَحیقُ الْمَکْرُ السَّیِّی إِلاّ بِأَهْلِهِ﴾ حالا اگر کسی نقشه کشید و با دسیسه خود دیگری را از پا درآورد، گرچه او از پا درآمد؛ اما تمام خطر این نقشه، علیه خود این نقّاش است «لا یَحیقُ» یعنی «لا یحیط»، «حاق به» یعنی «احاطه» ﴿وَ لا یَحیقُ الْمَکْرُ السَّیِّی إِلاّ بِأَهْلِه﴾ که فقط خود آن مکّار، آسیب میبیند این هم حصر است. مکر در آیات دیگر هم هست که ﴿وَ إِنْ کانَ مَکْرُهُمْ لِتَزُولَ مِنْهُ الْجِبالُ﴾ و مانند آن.
درست بودن ﴿وَ ما یَشْعُرُونَ﴾ نسبت به مطلب دوم
بنابراین تبیین مطلب دوم درست است یعنی اگر کسی قصد اضلال دیگری داشت، دارد خودش را گمراه میکند این برابر آن اصل کلی درست است این خیانت است این معصیت است هر تصور و تصدیق و تصمیم و عزم و جزمی که دارد گناه است ﴿إِنْ تُبْدُوا ما فی أَنْفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یُحاسِبْکُمْ بِهِ اللّهُ﴾ است همهاش دارد در گناه غوطه ور میشود این معنای دوم درست است. به سراغ مطلب سوم میرویم میبینیم که آن هم درست است ﴿وَ ما یَشْعُرُونَ﴾ اینها آگاه نیستند که علیه خود دارند قیام میکنند، این ﴿وَ ما یَشْعُرُونَ﴾ نسبت به مطلب دوم درست است یعنی اینها نمیدانند که دارند علیه خود قیام میکنند، خیال میکنند دارند علیه دیگری تلاش میکنند، آگاه نیستند چون اگر آگاه باشند هیچ عاقل، علیه خود اقدام نمیکند این هم درست است. پس مطلب دوم قابل توجیه است، مطلب سوم هم آن بخشی که به مطلب دوم برمیگردد قابل توجیه.
تبیین مطلب اول
حالا برویم سراغ مطلب اول، مطلب اول این بود که اینها هرگز نمیتوانند کسی را گمراه کنند. قرآن کریم فرمود خیلیها، خیلیها را گمراه کردند که بعضی از آیات دیروز خوانده شد، فرمود خیلیها خیلی را گمراه کردند در سورهٴ «طه» جریان اضلال سامری را ذکر فرمود، آیهٔ 85 سورهٴ «طه» این است که خدا به موسای کلیم میفرماید:﴿قالَ فَإِنّا قَدْ فَتَنّا قَوْمَکَ مِنْ بَعْدِکَ وَ أَضَلَّهُمُ السّامِرِیُّ﴾؛ سامری اینها را گمراه کرد یا در بخشهای دیگر که عدهای در قیامت میگویند ﴿رَبَّنا إِنّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ کُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبیلاَ﴾ یا اینکه نوح عرض کرد خدایا! اگر به اینها مهلت بدهی، اینها بندگان تو را گمراه میکنند [و] اینها عباد تو را گمراه میکنند یا خدا فرمود هوست را پیروی نکن، برای اینکه هوس تو، تو را گمراه میکند . البته اینکه هوس تو، تو را گمراه میکند شاهد نیست که کار انسان در دیگری اثر میگذارد ولی اینکه فرمود کار شما و هوسرانی شما مایه ضلالت و گمراهی دیگران است، نظیر ﴿بَلْ مَکْرُ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ﴾ این نشان میدهد که نقشه یک عده، مایه گمراهی یک عده دیگر است یعنی مستضعفین و مستکبرین که در قیامت در جهنم احتجاج میکنند، مستضعفین زیر ستم و ستمپذیر به خدا عرض میکنند که ﴿رَبَّنا آتِهِمْ ضِعْفَیْنِ مِنَ الْعَذابِ﴾ ؛ این مستکبرین را دو برابر عذاب بکن، برای اینکه اینها هم خودشان بیراهه رفتند هم ما را به بیراهه کشاندند. مستکبرین به مستضعفین میگویند نه تقصیر ما نبود میخواستید به همراه ما نیایید، اینها میگویند ﴿بَلْ مَکْرُ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ﴾ آن نقشههای شبانهروزی شما باعث شد که ما گمراه شدیم و به این دام افتادیم اینها یک احتجاج درونی است؛ اما خداوند به مستضعفین سلطهپذیر میفرماید عذاب شما هم دو برابر است ، مثل عذاب مستکبر. عذاب مستکبرین دو برابر است، چون بیراهه رفتند و شما را هم به بیراهه کشاندند، مستضعف هم دو تا عذاب دارد برای اینکه هم بیراهه رفت و هم مستکبر را به عنوان رهبر پذیرفت، میخواستید این ائمه کفر را قبول نکنید ﴿لِکُلِّ ضِعْفٌ وَ لکِنْ لا تَعْلَمُونَ﴾ . خب، گرچه ﴿مَکْرُ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ﴾ که مستکبر داشت مایه ضلالت مستضعف است، چه اینکه سامری عدهای را گمراه کرد، چه اینکه قوم نوح دیگران را گمراه میکردند که نوح عرض کرد که اینها جز کافر نمیزایند و اینها بندگان تو را گمراه میکنند ؛ اما آیا اضلال را مانند هدایت میشود به غیر خدا اسناد داد، آیا کسی در جهان بر اساس توحید افعالی غیر از خدا هادی و مضل هست نه، چون غیر از خدا احدی هادی نیست ﴿وَ کَفی بِرَبِّکَ هادِیًا وَ نَصیرًا﴾ و غیر از خدا هم احدی مضل نیست، هم مضل مخصوص خداست هم هادی.
انواع هدایت و ضلالت نسبت به خداوند
منتها در همان اوایل سورهٴٴ مبارکهٴ «بقره» این بحث مبسوط گذشت که خداوند دو هدایت دارد و یک اضلال، یک هدایت ابتدایی و عمومی دارد که ﴿هُدًی لِلنّاسِ﴾ کتاب آسمانی را فرستاده برای هدایت مردم، انبیا را فرستاده برای هدایت مردم.
پرسش:...
پاسخ: بله؛ اگر اضلال، مثل هدایت دو تا باشد بله جبر است، اما هدایت دو تاست و اضلال یکی. بیان ذلک این است که هدایت خدای سبحان دو قسم است: یک هدایت ابتدایی با عقل درون و با وحی بیرون هر کسی را به صراط مستقیم هدایت کرده است ﴿إِنّا هَدَیْناهُ السَّبیلَ﴾ ، ﴿وَ هَدَیْناهُ النَّجْدَیْنِ﴾ ، ﴿هُدًی لِلنّاسِ﴾ و مانند آن، همه را با هدایتهای ابتدایی هدایت کرد هم از درون با عقل که ﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾ هم از بیرون با وحی، در مقابل این هدایت ابتدایی، اضلال اصلاً نیست و خدای سبحان مضل در مقابل هادی بالهدایة¬الابتدائیه نیست، این مضلّ از اوصاف سلبیه حق است که خدا، اصلاً مضل نیست در این مرحله فقط هادی است؛ هرگز خدا کسی را ابتدائاً گمراه نمیکند و این نقص است و از صفات سلبیه حق است در آن مرحله که خداوند بشر را با عقل درون و با وحی بیرون هدایت میکند راهنمایی میکند، هیچگونه اضلالی نیست. این هدایت، هدایت تامه است و مقابل ندارد.
هدایت پاداشی و کیفیت آن
قسم دوم هدایت پاداشی است در قبال هدایت پاداشی، اضلال کیفری هم هست. هدایت پاداشی گاهی به صورت توفیق است گاهی به صورت ایصال به مطلوب است، گاهی ایجاد گرایش هست گاهی فراهم کردن علل و وسایل و وسایط است و مانند آن، آن هدایت پاداشی این است که اگر کسی برابر هدایت ابتدایی با هوس و هوای خود مبارزه کرد و راه الهی را طی کرد و پیمود، خداوند پاداشی که در بین راه به او میدهد این است که از آن به بعد راه را برای او آسانتر میکند؛ او را مشتاقتر میکند [و] وسایل را برای او بهتر فراهم میکند، موانع را بیشتر از سر راهش برمیدارد به این شرط که مقدار قابل توجهی این راه را با زحمت رفته باشد. این است که فرمود اگر کسی ایمان آورد ما او را هدایت میکنیم ﴿وَ مَنْ یُؤْمِنْ بِاللّهِ یَهْدِ قَلْبَهُ﴾ یا در سورهٴٴ «نور» فرمود:﴿وَ إِنْ تُطیعُوهُ تَهْتَدُوا﴾ اینها هدایتهای پاداشی است. اگر کسی رنج تحصیل علم را اوایل تحمل کرد، مقداری مشکلات را قبول کرد و هدفش هم این بود که عالم ربانی بشود چند تا کلمه خودش بفهمد و عمل کند و دین را زنده کند و احکام را منتشر کند لله، خب این خستگی و رنج دارد اگر این راه را با خستگی یک مقدار تحمل کرد، مصایب را با جان خرید در بین راه لطف خدا شاملش میشود، آنگاه وسایل خیری برایش فراهم میکند توفیق به او میدهد علاقه به او میدهد استاد خوب برایش فراهم میکند شاگرد خوب به سراغش میآید هم بحث خوب به سراغش میآید موانع را از سر راهش برمیدارد آن روح نشاط را در او بیشتر احیا میکند و مانند آن و صدها لطف دیگر از این قبیل. این همان است که فرمود اگر کسی مقداری از راه را رفت بقیه را ما جبران میکنیم ﴿وَ مَنْ یُؤْمِنْ بِاللّهِ یَهْدِ قَلْبَهُ﴾ این میشود هدایت پاداشی.
اضلال کیفری و کیفیت آن
در قبال هدایت پاداشی خدا یک اضلال کیفری دارد، اضلال ابتدایی ندارد هرگز؛ اما اضلال کیفری دارد اضلال کیفری این است که اگر کسی با داشتن عقل از درون و وحی از بیرون با همه امکانات طی طریق مستقیم به سوء اختیار خود راه باطل را طی کرد و همه علل و وسایل راه خیر در اختیار بود عمداً «نبذه وراء ظهره» و چندین بار بیراهه رفت و خدا مهلت داد بلکه برگردد، خدا به عنوان اینکه راه توبه را باز کرد او را فرا خواند، او باز بی اعتنایی کرد تمام راه¬های توبه و انابه را برای او باز گذاشت او بی¬اعتنایی کرد و همچنان «فی سکرته یعمه» بود از آن به بعد خدا او را میگیرد، اضلال کیفری دارد یعنی از آن به بعد دیگر توفیق به او نمیدهد، آن هم اضلال دارد نه یعنی او را گمراه میکند او را به حال خودش رها میکند، انسانی که نیازمند باشد و کل جهان در اختیار ذات حق، اگر انسان به حال خود رها شد خب سقوط میکند. این است که در سورهٴٴ «بقره» فرمود: ﴿وَ ما یُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفاسِقینَ﴾ یعنی این اضلال، اضلال کیفری است نه اضلال ابتدایی، آنها که فاسق و منحرفاند اگر این وصف برای آنها ملکه شد نه در حد اسم فاعل، نه فسق کننده بلکه فاسق که صفت مشبهه است نه اسم فاعل، آن که این صفت برای او ملکه شد و حاضر نشد توبه کند و برگردد از آن به بعد خدا این را میگیرد. پس این اضلال میشود کیفری، در مقابل آن هدایت پاداشی که اضلال ابتدایی نیست اضلال ثانوی است آن هم اضلال نه یعنی او را گمراه میکند، چون اضلال در حقیقت یک امر عدمی است، نظیر هدایت نیست که امر وجودی باشد یعنی فیض را به او نمیرساند فیض زاید را، او را به حال خود رها میکند انسان اگر به حال خود رها شد اوست و مظاهر طبیعت و قهراً به بیراهه جذب میشود.
حصر اضلال و هدایت برای خداوند متعال
پرسش: ...
پاسخ: این اضلال، فقط و فقط کار خدا است اگر خدا بخواهد کسی را که با داشتن همه علل و عوامل هدایت بیراهه رفت اگر خدا خواست او را بگیرد از این به بعد شیطان را بر او مسلّط میکند، دشمنان را بر او مسلّط میکند. فرمود ماییم که شیطان را سرپرست یک عده قرار دادیم: ﴿إِنّا جَعَلْنَا الشَّیاطینَ أَوْلِیاءَ لِلَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ﴾ که این ﴿لِلَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ﴾ به نحو ملکه است که این فعل مضارع منفی نشانه ملکه بودن کفر آنهاست، کسی که دیگر حاضر نیست ایمان بیاورد تاکنون ایمان نیاورد بعد هم حاضر نیست ایمان بیاورد ما شیطان را بر او مسلّط میکنیم یا ﴿أَنّا أَرْسَلْنَا الشَّیاطینَ عَلَی الْکافِرینَ تَؤُزُّهُمْ أَزًّا﴾ شیطان در نظام الهی براساس جهان بینی توحیدی، رسالت خدا را دارد، مثل کلب معلم این¬طور که مجاز باشد هر کسی را بگیرد و بگزد که نسبت به تودهٔ مردم پارس میکند و پارس او هم برکت است، چون هر کسی به هر جایی رسید در اثر نبرد با این پارس شیطان است یعنی اگر وسویهای نباشد جهاد درونی نیست، آن وقت رسیدن به کمال نیست. اگر وسوسه نبود خب، هیچ کس به کمال نمیرسید، شیطان هم در حد وسوسه پارس میکند بیش از این کاری ندارد. عقل از درون دعوت میکند وحی از بیرون هدایت میکند این دو نورافکن قوی راه نشان میدهند، شیطان هم از گوشه دارد پارس میکند. هر چه را که شیطان میخواهد و میخواند راه حلالش هست. در نهجالبلاغه ملاحظه فرمودید در این بیان نورانی حضرت دارد که عدهای در حضور حضرت نشسته بودند نامحرمی عبور کرد بعضی از افراد که نشسته بودند «رمئت اعینهم الیها» حضرت فرمود مبادا نگاه بکنید خودتان را به زحمت بیندازید، آن محرمی هم که در خانه دارید از همین است، زاید بر این برای شما لازم نیست و خودتان را در آتش نسوزانید. هر چه را که شیطان میگوید حلالش هست، بیش از آن مقدار را اصلاً فطرت نمیطلبد ما باید بر این فطرت بیچاره تحمیل بکنیم، پس شیطان فقط وسوسه میکند این وسوسه هم یک چیز خوبی است در کل نظام هستی، چون هر کس به هر مقامی رسید در جهاد با این وسوسه است بیش از این هم کاری ندارد، هرچه انسان جلوتر میرود این وسوسه ضعیفتر میشود تا به جایی میرسد که اصلاً صدای پارس را نمیشنود. حالا اگر کسی با داشتن همه این راه¬های خیر فقط گوشش بدهکار پارس این کلب بود، ببیند این چه میگوید مکرر به سراغش رفت به طرفش رفت به طرفش رفت و خدا هم مهلت داد، گفت نرو ﴿کُتِبَ عَلَیْهِ أَنَّهُ مَنْ تَوَلاّهُ فَأَنَّهُ یُضِلُّهُ وَ یَهْدیهِ إِلی عَذابِ السَّعیرِ﴾ مکرّر مهلت داد گفت نرو و نرو و نرو و نرو، این بیاعتنایی کرد و رفت و رفت و رفت و رفت، از آن به بعد میگوید در تحت سرپرستی این شیطان باش به شیطان دستور میدهد که دیگر حالا پارس نکن بگیر و بگز، این است که فرمود:﴿أَنّا أَرْسَلْنَا الشَّیاطینَ عَلَی الْکافِرینَ تَؤُزُّهُمْ أَزًّا﴾ از آن مرحله به بعد اینها در تحت ولایت شیطاناند پس هیچ مضلّی در عالم نیست، مگر ذات اقدس الهی، چه اینکه هیچ هادی در جهان نیست مگر خدا، لکن هدایت دو قسم است: ابتدایی و پاداشی هر دو برای خداست و اضلال فقط یک قسم است آن هم کیفری نه ابتدایی، آن هم کیفری هم به نحو سلب توفیق است نه انداختن در ضلالت این دو و آن هم به تثبیت شیطان و دشمن درون و بیرون است بر شخص سه.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است