- 70
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 69 تا 72 سوره آلعمران _ بخش اول
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 69 تا 72 سوره آلعمران _ بخش اول"
اسناد ضلالت به غیر خداوند و انواع هدایت و ضلالت
اسناد نداشتن ضلالت ابتدایی به خداوند متعال
کلام امیرالمؤمنین دربارهٴ جنود الهی بودن اعضا و جوارح
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
وَدَّتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ لَوْ یُضِلُّونَکُمْ وَ ما یُضِلُّونَ إِلاّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَشْعُرُونَ ﴿69﴾ یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللّهِ وَ أَنْتُمْ تَشْهَدُونَ ﴿70﴾ یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ ﴿71﴾ وَ قالَتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ آمِنُوا بِالَّذی أُنْزِلَ عَلَی الَّذینَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهارِ وَ اکْفُرُوا آخِرَهُ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ ﴿72﴾
اسناد ظلالت به غیرخداوند و انواع هدایت و ضلالت
مطالبی که در این آیهٔ اول بود درباره ﴿لَوْ یُضِلُّونَکُمْ وَ ما یُضِلُّونَ إِلّا أَنْفُسَهُمْ﴾ قسمت مهمش گذشت، گرچه در قرآن کریم اضلال را خدا به غیر خود اسناد داد، نظیر ﴿أَضَلَّهُمُ السّامِرِیُّ﴾ یا آنچه درباره شیطان آمده که ﴿وَ لَقَدْ أَضَلَّ مِنْکُمْ جِبِلاًّ کَثیرًا أَ فَلَمْ تَکُونُوا تَعْقِلُونَ﴾ یا اینکه گروهی هستند که هم گناهان خودشان را حمل میکنند هم گناهان کسانی را که آنها را گمراه کردند یا عدهای هم ضالاند هم مضل، نظیر آیهٔ 77 سوره «مائده» که فرمود: ﴿قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ لا تَغْلُوا فی دینِکُمْ غَیْرَ الْحَقِّ وَ لا تَتَّبِعُوا أَهْواءَ قَوْمٍ قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ وَ أَضَلُّوا کَثیرًا وَ ضَلُّوا عَنْ سَواءِ السَّبیلِ﴾ که این گروه هم خودشان گمراه شدند، هم افراد فراوانی را هم گمراه کردند و آیاتی هم از این قبیل که اضلال را به غیر خدا اسناد میدهد؛ اما روشن شد که ضلالت در مقابل هدایت به دو قسم تقسیم میشود هدایت دو قسم است: هدایت ابتدایی و هدایت پاداشی، ضلالت هم دو قسم است: ضلالت ابتدایی و ضلالت کیفری.
اسناد نداشتن ضلالت ابتدایی به خداوند متعال
ضلالت ابتدایی نقص است و به ذات اقدس الهی اسناد ندارد یعنی هرگز خدا، ابتدائاً کسی را گمراه نمیکند به وسیله عقل در درون یا وحی در بیرون اینچنین نیست که بیراهه به کسی نشان بدهد، کسی را بد راهنمایی بکند اینطور نیست ولی ضلالت به معنای کیفری، اضلال به معنی کیفری این کمال است و این کمال به خدا اسناد دارد یعنی خداوند بعد از تمام شدن حجت و هدایت برای مردم، هدایت ابتدایی کرد با عقل درون و وحی بیرون وقتی حجت به نصابش رسید، اگر کسی با سوء اختیار خودش کتاب الهی را پشت سر گذاشت ﴿فَنَبَذُوهُ وَراءَ ظُهُورِهِمْ﴾ بیراهه رفت، خدا مدتها مهلت میدهد و راه توبه و انابه را باز میگذارد، اگر به توبه و انابه هم موفق نشد و با سوء اختیار خودش این در توبه را هم به روی خود بست، از آن به بعد خدا او را اضلال میکند یعنی اضلال کیفری، این اضلال کیفری کمال است و به خدا هم منسوب است؛ منتها معنای اضلال اینچنین نیست که خدا او را گمراه میکند، بلکه معنای اضلال این است که رحمت خاصه و لطف مخصوص را از او میگیرد که یک معنای عدم ملکه است که فرمود: ﴿ما یَفْتَحِ اللّهُ لِلنّاسِ مِنْ رَحْمَةٍ فَلا مُمْسِکَ لَها وَ ما یُمْسِکْ فَلا مُرْسِلَ﴾ در آن سورهٴ مبارکهٴ «فاطر» است، فرمود دری را که خدا براساس رحمت باز کند کسی نمیتواند ببندد و فیضی را که خدا امساک بکند، کسی نمیتواند باز کند، اینچنین نیست که خدا دو تا در داشته باشد در اضلال و در هدایت بلکه در یکی است در رحمت است یا رحمت میدهد یا شخص را به حال خود رها میکند که این فیض به او نرسد ﴿ما یَفْتَحِ اللّهُ لِلنّاسِ مِنْ رَحْمَةٍ فَلا مُمْسِکَ لَها وَ ما یُمْسِکْ فَلا مُرْسِلَ﴾ آنجا که خدا فیض را نمیرساند این میشود اضلال، نه اینکه خدا کسی را در گمراهی قرار بدهد، تعبیرات دیگر قرآن کریم است ﴿یَذَرُهُمْ فی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ﴾ یعنی اینها را رها میکند، این همان است که در روایات آمده «وَکَلَهُ الله إلی نفسِهِ» یا در دعاها هم میگوییم «ربّ لا تکلنی الی نفسی» و امثال ذلک. در قرآن کریم فرمود یک عده خدا با آنها حرف نمیزند آنها را نگاه نمیکند، با اینکه خدا ﴿بِکُلِّ شَیْءٍ بَصِیرٌ﴾ است و کلمات الهی هم نفادپذیر نیست ؛ اما این لطف خاص را به آنها نمیدهد. وقتی لطف خاص به آنها نرسید آنها هستند و غرایض درونی و وساوس شیطان از بیرون، میافتند و سقوط میکنند. پس اضلال ابتدایی نقص است و این نقیصه، اصلاً در قرآن و روایات به خدا اسناد پیدا نکرده که خدا ابتدائاً کسی را گمراه کند.
بیان نکاتی در هدایت و ضلالت ابتدایی
پرسش:...
پاسخ: نه؛ گاهی با هم تطابق موردی دارند آنجا که استدراج میکند، گمراه نمیکند [بلکه] وسیله معصیت را برای او فراهم میکند یعنی کسی که غافل شد، خداوند نعمتهای فراوانی به او میدهد تا او در آن غفلت بیشتر فرو برود، به جای اینکه شاکر باشد غافل میشود ﴿سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ﴾ این است که در دعاها میخوانیم «اللهم لا تَستَدرِجنی بالاحسان» همین است یعنی خدایا! اینچنین نباشد که مرتّب به من سلامت بدهی، نعمت بدهی، امکانات خوب به من بدهی و من غافل باشم «لا تَستَدرِجنی بالاحسان» بلکه اگر به من احسان کردی توفیق شکر و حق¬شناسی را هم به من بده، این در دعاها هست. گاهی با اضلال کیفری تطابق موردی دارد ولی اینها از دو مادهاند. اضلال ابتدایی معنایش این است که اگر مسافری راه گم کرده در سر چهارراهی از کسی راه بخواهد یک شخص او را بیراهه رهبری کند، این میشود اضلال ابتدایی این کار، نقص است [و] اصلاً به خداوند اسناد ندارد.
پرسش:...
پاسخ: آن برای هدایت فطری است؛ اما هدایتهای تشریعی که از بیرون است این است که ﴿شَهْرُ رَمَضانَ الَّذی أُنْزِلَ فیهِ الْقُرْآنُ هُدًی لِلنّاسِ﴾ هدایتهای ابتدایی در قرآن فراوان است، آن هدایت ابتدایی فطری از درون، این هدایت ابتدایی است که به وسیله انبیا و کتب آسمانی آمده.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ الهام است راهنمایی است نه «اضله»، «أعلَمَه بانّ هذا فجورٌ و ذاک تقویٰ» این هدایت است، مثل هدایت بیرونی، هدایت بیرونی این است که ﴿أَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّکُمْ عَلَیْکُمْ﴾ ؛ بیایید من به شما بگویم چه حرام است این هدایت ابتدایی است از بیرون، نه اینکه ﴿فَأَلْهَمَها﴾ یعنی «اضله» این ﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾ یعنی «هداها الی فجورها و تقواها» این هدایت است.
ثمره پیروی از هدایت و ضلالت ابتدایی
پرسش:...
پاسخ: چرا؛ ولی منظور این است که اضلال وقتی به مرحله کیفر برسد راه¬های گوناگون دارد؛ اما وقتی در مرحله ابتدایی است، اضلال ابتدایی نقص است اصلاً به ذات اقدس الهی اسناد ندارد که خدا ابتدائاً کسی را گمراه بکند بعد راهنمایی بکند، این¬طور نیست، لذا هدایت ابتدایی مقابل ندارد خدا همگان را بَرّ و فاجر را هدایت کرده است حتی شیطان را، هیچ کس نیست که خداوند او را با هدایت ابتدایی راهنمایی نکرده باشد ﴿هُدًی لِلنّاسِ﴾ است، ﴿ذِکْری لِلْبَشَرِ﴾ و مانند آن، این هدایت ابتدایی است هدایت عامه است که برّ و فاجر را با هدایت ابتدایی هدایت کرده است، حالا مردم در برابر هدایت ابتدایی دو گروه خواهند شد: ﴿فَریقًا هَدی وَ فَریقًا حَقَّ عَلَیْهِمُ الضَّلالَةُ﴾ عدهای این راه را انتخاب میکنند و میروند؛ عدهای عمداً بیراهه میروند. آنها که این راه را میروند این راه را با دشواری، چون «حُفّتِ الجنةُ بالمکاره» یا «المکارمُ بالمکاره» این دشواری را تحمل کردند، خدا پاداشی را که به اینها مرحمت میکند این است که در بین راه وسیلههای خوبی برای آنها فراهم میکند از آن به بعد دیگر به آسانی تکالیف را انجام میدهند ﴿وَ اسْتَعینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ وَ إِنَّها لَکَبیرَةٌ إِلاّ عَلَی الْخاشِعینَ﴾ این استعانت به صبر، استعانت به نماز کار دشواری است ولی کسی که اهل خشوع و خضوع باشد در بین راه، این امر دشوار برای او آسان میشود ﴿وَ اسْتَعینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ وَ إِنَّها﴾ «أی الاستعانة بهما» ﴿لَکَبیرَةٌ إِلاّ عَلَی الْخاشِعینَ﴾ یک انسان خاشع، صبر برای او شیرین است با اینکه مصیبت است و تلخ است این پاداشی است که خدا میدهد این در بین راه است به عنوان هدایت پاداشی که فرمود اگر کسی ایمان آورد ما او را هدایت میکنیم: ﴿مَنْ یُؤْمِنْ بِاللّهِ یَهْدِ قَلْبَهُ﴾ اینها کسانی هستند که ﴿زادَتْهُمْ إیمانًا﴾ و امثال ذلک ﴿زادَهُمْ هُدًی وَ آتاهُمْ تَقْواهُمْ﴾ اینها همهاش پاداشی است ولی اضلال ابتدایی اصلاً در دین نیست که ابتدائاً خدا، کسی را گمراه بکند بعد راهنمایی بکند ولی اضلال کیفری هست که اگر کسی با داشتن همه حجّتهای درون و بیرون بیراهه برود و راه توبه و انابه را هم با همه مهلتهایی که خدا به او داد عمداً به سوء اختیار خود بر خود ببندد دیگر خدا او را گمراه میکند، گمراه میکند چون اضلال در اینجا عدم ملکه است یعنی فیض را از او میگیرد او را به حال خود رها میکند، دعای او را مستجاب نمیکند.
پرسش:...
پاسخ: این «لام» غایت است یعنی ما برای او خیلیها را اینچنین کردیم ﴿لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ﴾ وگرنه ما همه را برای لقای خود آفریدیم همه را برای سعادت خلق کردند. بنابراین این اضلال کیفری، کمال است و به خدا اسناد دارد.
نقص بودن اضلال ابتدایی و کمال بودن اضلال کیفری
الآن پس باید دو مطلب تتمیم بشود: یکی اینکه اضلال ابتدایی و ضلالتهای ابتدایی نقص است و اصلاً به خدا اسناد ندارد و یکی اینکه اضلال کیفری کمال است و این کمال به وسیله مجاری نظام آفرینش انجام میگیرد یعنی آنچه در جهان هستند ﴿لِلّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾ است یا ﴿وَ ما یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ إِلاّ هُوَ﴾ این ستاد و سربازان الهی، مجاری اضلال و هدایتاند؛ اما درباره مطلب اول، روح قرآن کریم این است که خداوند از معصیت منزجر است و این معنا به صورت روشن در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» بیان شده، بعد از اینکه چندین گناه از گناهان کبیره در اوایل سورهٔ «اسراء» بازگو شد در سورهٔ «اسراء» آیهٔ 38 آمده ﴿کُلُّ ذلِکَ کانَ سَیِّئُهُ عِنْدَ رَبِّکَ مَکْرُوهًا﴾ یعنی این معاصی یاد شده سیئ بودن اینها پیش خدا مکروه است. خب، ذات اقدس الهی اگر از عصیان و سیّئات منزجر است که عهدهدار اضلال نخواهد بود، به گناه دعوت نمیکند، بلکه نهی کرده است. نهی از معاصی با اضلال اصلاً جمع نمیشود، از همه معاصی نهی کرد. پس درباره همه معاصی خدا هدایت کرد دیگر فرض ندارد اضلال کرد، اضلال ابتدایی یعنی بد راهنمایی کردن در حالی که خدا خوب راهنمایی کرد ﴿إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدی لِلَّتی هِیَ أَقْوَمُ﴾ است، همه محاسن را امر کرد وجوباً یا ندباً، همه مقابح را نهی کرد حرمتاً یا کراهتاً، پس او درست راهنمایی کرده است ﴿کُلُّ ذلِکَ کانَ سَیِّئُهُ عِنْدَ رَبِّکَ مَکْرُوهًا﴾ چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» وقتی حسنه و سیّئه را بازگو میکند میفرماید حسنات و سیّئات، گرچه همه ریشههای الهی دارند از آنجا میآیند؛ اما در همان آیهٔ 79 سوره «نساء» ﴿ما أَصابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللّهِ وَ ما أَصابَکَ مِنْ سَیِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِکَ﴾ پس سیّئهای که در سورهٔ «اسراء» فرمود: ﴿کُلُّ ذلِکَ کانَ سَیِّئُهُ عِنْدَ رَبِّکَ مَکْرُوهًا﴾ همان سیّئ را به صورت سیّئه در سورهٔ «نساء» فرمود از خودت است سیّئه «من عندالله» است ولی من الله نیست؛ اما حسنه هم «من عندالله» است هم «من الله» ﴿ما أَصابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللّهِ وَ ما أَصابَکَ مِنْ سَیِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِکَ﴾ پس این امر اول گذشته از اینکه از روح حاکم بر قرآن به خوبی استنباط میشود از این آیات هم میشود استنباط کرد که ذات اقدس الهی اضلال ابتدایی ندارد.
و اما اضلال کیفری، کمال است تنبیه متجاوز، کمال است. اگر کسی کفران نعمت کرده است خدا نعمت را از او میگیرد وقتی نعمت را از او گرفت ﴿یَذَرُهُمْ فی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ﴾ خواهد شد و آن را هم مشخص فرمود که این اضلال کیفری دامنگیر چه گروهی خواهد شد، فرمود: ﴿وَ ما یُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفاسِقینَ﴾ یعنی فقط افراد فاسق را خدا گمراه میکند یعنی کسی که به سوء اختیار خود هدایت ابتدایی را پشتسر گذاشت و فاسق شد و راه توبه و انابه را عمداً به روی خود بست خدا چنین آدمی را از فیض خاص خود محروم میکند ﴿وَ ما یُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفاسِقینَ﴾
پرسش ...
پاسخ: سلب نعمت؟ سلب نعمت از انسان نالایق، کمال است. خودش در عذاب است این کیفر است، تنبیه متجاوز، جهنم بردن انسان تبهکار کمال است گرچه انسان تبهکار در عذاب است، خدا معّذِب است خدا کافر را تعذیب میکند، تعذیب کافر کمال است، گرچه خود کافر در عذاب میسوزد اضلال کیفری کمال است، گرچه آن شخصی که به ضلالت گرفتار شده است در عذاب قرار میگیرد آنجا که ﴿سَخَّرَها عَلَیْهِمْ سَبْعَ لَیالٍ وَ ثَمانِیَةَ أَیّامٍ﴾ این تسخیر کمال است، گرچه آنها که مسخر علیهاند در زحمتاند.
پرسش ...
پاسخ: فی نفسه کمال است، این کار، کامل است نسبت به نظام احسن کمال است
پرسش ...
پاسخ: برای او رنج است الآن تنبیه کردن، مثلاً اینکه فرمود: ﴿وَ لا تَأْخُذْکُمْ بِهِما رَأْفَةٌ فی دینِ اللّهِ﴾ اجرای حدود الهی، کمال است گاهی واجب است گاهی مستحب است، گرچه آن شخصی که دارد تنبیه میشود برای او عذاب است، تعذیب انسان متجاوز، کمال است پرهیز کردن از تعذیب و رها کردن او بد است، تنبیه یک ظالم، کمال است این کمال کار خداست.
پرسش...
پاسخ: نه؛ تنبیه کمال است برای منبّه نه برای متنبّه، تعذیب کافر، کمال است برای معذّب که ﴿فَیَوْمَئِذٍ لا یُعَذِّبُ عَذابَهُ أَحَدٌ ٭ وَ لا یُوثِقُ وَثاقَهُ أَحَدٌ﴾ این کار، کار خوبی است و خدا عهده¬دار این کار است، خود آن شخص کافر در عذاب میسوزد؛ اما تعذیب او کمال است یعنی کار خوبی است و خدای عادل دارد این عدل را اجرا میکند.
پرسش...
پاسخ: ثمرهاش به نظام، برای اینکه وقتی بدانند کافر تنبیه میشود دست از کفر میکشند این در کل نظام خیر است.
پرسش...
پاسخ: برای او که نباید کمال باشد برای او تعذیب است، تعذیب یک انسان کافر کمال است، تنبیه یک انسان متجاوز کمال است این کار خوبی است و این کار خوب را خدا دارد و مطابق عدل هم است.
پرسش...
پاسخ: قبل از عذاب باید نتیجه باشد بعد که قیامت شد دیگر جا برای تکلیف نیست، نشئه تکلیف نیست در قیامت تا ما بگوییم که چه نتیجهای دارد، الآن مشخص کردند مقرّر کردند که «حُفّت الجنة بالمکاره و حُفّت النار بالشهوات» و این خیلی مؤثّر است وقتی آدم بفهمد اطاعت کرد بهشت میرود اطاعت نکرد جهنم دامنگیرش میشود، مطیع خواهد شد حالا یا «خوفاً من النار» یا «شوقاً الی الجنة» یا «حباً لله» بعد هم که دنیا بساطش به قیامت تبدیل شد دیگر نشئه، نشئه تکلیف نیست [بلکه] نشئه ثمره تکلیف است.
اضلال و هدایت به وسیله مجاری جهان
مطلب دوم آن است که این اضلال به آن معنایی که یاد شده است که کمال است خداوند این کمال را و این کار خیر را به وسیله مجاری جهان خلقت انجام میدهد، گاهی به وسیله شیطان است گاهی به وسیله شیاطین انس است گاهی به وسیله شیاطین جن است و مانند آن، که خداوند شیطان را بر گروهی مسلّط میکند، چه اینکه فرشتگان را خدمتگزار یک گروه خاص قرار میدهد. فرشتهها اول دعوت به نیکی و خیر دارند؛ اما خدمتگزاری ندارند شیطان هم اول، وسوسه دارد دعوت به شر دارد دیگر گزندگی ندارد، هم فرشته از آن طرف دعوت به خیر میکند این خاطرات خوبی که در قلب انسان ظهور میکند اینها حرف فرشتههاست، چه اینکه خاطرات بدی که در دل رسوخ میکند این سخن شیاطین است، بالأخره این خاطراتی که در صحنه نفس انسان است یک امر عدمی که نیست یک امر وجودی است، این یک و امر وجودی هم هرگز خود به خود پیدا نمیشود یک مبدأ دارد، این دو، خیرات، مبادی خیر دارند مثل فرشتهها و شرور، مبادی شرّ دارند مثل شیطان این سه و همه اینها براساس توحید افعالی زیر پوشش ربوبیت «رب¬العالمین» است این چهار، گاهی فرشته با آدم حرف میزند، اینکه چند بار در قلب انسان القا میشود که فلان کار خیر را انجام بده این سخن فرشتههاست و انسان باید فوراً اجابت کند، چه اینکه اگر وسوسهای در قلب پیدا شد که فلان گناه را انجام بدهند این کار شیطان است که ﴿یُوَسْوِسُ فی صُدُورِ النّاسِ ٭ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النّاسِِ﴾ باید استعاذه کند به خدا پناه ببرد. برای اوایل امر، شیطان وسوسه میکند و فرشتهها تأیید خیر دارند دعوت به خیر دارند و مانند آن. اگر انسان راه فرشتهها را طی کرد همین فرشتهها از طرف خدا مأمور بشوند که خدمتگزار انسان باشند و مرتب حافظ و نگهبان و نگهدار او باشند که ﴿إِنَّ الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا اللّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَةُ أَلاّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ﴾ این اختصاصی به حالت احتضار ندارد، گرچه در آن زمینه روایتی هم هست. گاهی انسان در حالت عادی قبل از مرگ میبیند مرتب به او دلداری داده میشود که آرام باش، مطمئن باش به پیروزی میرسی و مانند آن، اینها همه حرفهای فرشتههاست. گاهی یأس و ناامیدی و دلسردی و افسردگی و بدبینی و بدگویی در درون او مرتب هیجان دارد، این حرف شیاطین است. همان طوری که اگر کسی بیراهه رفت شیطان بر او مسلط میشود که فرمود: ﴿إِنّا جَعَلْنَا الشَّیاطینَ أَوْلِیاءَ﴾ اما ﴿لِلَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ﴾ ، ﴿أَنّا أَرْسَلْنَا الشَّیاطینَ عَلَی الْکافِرینَ تَؤُزُّهُمْ أَزًّا﴾ همه این شیاطین، رسالت الهی را دارند اینجا انجام میدهند، چه اینکه همه فرشتهها رسالت خدا را دارند امتثال میکنند.
شیطان و هوای نفس وسیله اضلال ابتدایی
پرسش...
پاسخ: اما چرا شیطان مأمور غضب شد، مثل اینکه کسی در اثر بدرفتاری او را به سمتهای خاص خود واگذار کردند شیطان در آن مرحلهای که دارد وسوسه میکند و اغوا میکند آن مرحله که زمینه ضلالت ابتدایی را فراهم میکند این کار خود اوست که گفت ﴿لأُغْوِیَنَّهُمْ﴾ ، ﴿وَ َلأُمَنِّیَنَّهُمْ﴾ ، ﴿وَ َلآمُرَنَّهُمْ﴾ و امثال ذلک؛ اما آنجا که دارد ضلالت کیفری و اضلال کیفری را اجرا میکند مأمور الهی است، آنجا که حق ندارد، آنجا جای عصیان است. بنابراین گاهی به وسیله شیاطین انس گاهی به وسیله شیاطین جن، این اضلال کیفری انجام میشود؛ اما اضلال ابتدایی را همان¬طوری که در سورهٔ «ص» در بحث روزهای قبل گذشت این به هوس خود انسان استناد دارد که فرمود: ﴿وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوی فَیُضِلَّکَ عَنْ سَبیلِ اللّهِ إِنَّ الَّذینَ یَضِلُّونَ عَنْ سَبیلِ اللّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدیدٌ بِما نَسُوا یَوْمَ الْحِسابِ﴾ که این آیه قبلاً خوانده شد یعنی شما از هوس پیروی نکنید، برای اینکه این هوا شما را گمراه میکند و کسانی هم که گمراه شدند عذاب شدید دامنگیرشان خواهد شد و منشأ همه این هوسپرستی هم فراموشی آخرت است ﴿لَهُمْ عَذابٌ شَدیدٌ بِما نَسُوا یَوْمَ الْحِسابِ﴾.
نتایج مباحث گذشته
فتحصل که اضلال دو قسم است: ابتدایی و کیفری، اضلال ابتدایی نقص است و به ذات اقدس الهی اصلاً اسناد ندارد. هدایت دو نوع است: ابتدایی و پاداشی هر دو کمال است و هر دو کار خداست. اضلال ابتدایی، نقص است و به خدا اسناد ندارد [و] اضلال کیفری کمال است به خدا اسناد دارد و این کمالها را خداوند به وسیله مجاری کار انجام میدهد؛ گاهی به وسیله شیطانهای انسی، گاهی به وسیله شیطانهای جن، گاهی شخص را به وسیله خودش میگیرد چون ﴿لِلّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾ یا ﴿وَ ما یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ إِلاّ هُوَ﴾ اگر خدا خواست کسی را بگیرد حالا یا با شیطان درون یا با شیطان بیرون، گاهی هم خود او را با اعضا و جوارح و جوانح خود او میگیرد.
عدم فرض مخالفت با خداوند متعال
این ﴿لِلّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾ یعنی هرچه در آسمانها و زمین هستند سربازان الهیاند، آن وقت خود انسان هم سرباز حق است، لذا به جنگ خدا رفتن مستحیل است، چون خود انسان، فکری که دارد حرفی که دارد قولی که دارد رفتاری که دارد همه و همه سرباز حق است. خب، یک وقت انسان میگوید کسی میتواند به جنگ ابرقدرتی برود ولو کشته بشود این فرض دارد، ممکن است یک صحنه وسیعی را سربازان طرف مقابل قرار بدهند مثل میلیونها سرباز، این یک نفر در مقابل میلیونها نفر ولو یک دقیقه هم بتواند مقاومت بکند بالأخره فرض دارد که در مقابل آنها بایستد، چون در مقابل آنهاست ولی اگر ما فرض کردیم خود این یک نفر هم جزء سربازان او بود، دیگر فرض ندارد که در مقابل او بایستد که یعنی انسان با جوارح و جوانحی که دارد سرباز حق است، همانطوری که غیر از انسان هرچه در خارج هست سربازان الهی است، خود انسان هم سرباز حق است آن وقت خود انسان آیا فرض دارد که در مقابل خدا حرف داشته باشد [و] بجنگد؟ اگر خودش سرباز حق است خدا او را با زبان خود او میگیرد، لذا هر کس به این فکر افتاد که ﴿فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللّهِ﴾ به جنگ با خدا برود، دارد با سرباز خدا که خودش است خودش را از بین میبرد، لذا فرض ندارد کسی بتواند با خدا بجنگد این دو تا بیان نورانی حضرت امیر برای اثبات این مسئله کافی است که خود انسان، سرباز حق است آن
وقت دیگر مخالفت با خدا دیگر فرض ندارد.
پرسش...
پاسخ: بله، همین نظیر این آیه قرآن که ﴿فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللّهِ﴾ این ﴿فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللّهِ﴾ یعنی این کاری که میکنید دارید به جنگ خدا میروید و خدا همین شما را با دست خودتان دارد میگیرد ﴿إِنَّما جَزاءُ الَّذینَ یُحارِبُونَ اللّهَ﴾ این است ﴿فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللّهِ﴾ این است.
کلام امیرالمؤمنین درباره جنود الهی بودن اعضاء و جوارح
در این دو تا خطبه یکی خطبهٔ 157 نهجالبلاغه است که فرمود «اعْلَمُوا عِبَادَ اللَّهِ أَنَّ عَلَیْکُمْ رَصَداً مِنْ أَنْفُسِکُمْ وَ عُیُوناً مِنْ جَوَارِحِکُمْ وَ حُفَّاظَ صِدْقٍ یَحْفَظُونَ أَعْمَالَکُمْ وَ عَدَدَ أَنْفَاسِکُمْ»؛ فرمود بدانید یک سلسله رصدهایی از خود شما خدا دارد و یک سلسله عیون و اطلاعاتی خدا از اعضا و جوارح شما به عنوان کارگزار اطلاعاتی دارد، یک سلسله حفّاظ صدق دارد که عدد نفسهای شما را شماره کردند و میشمارند، این یک بیان. روشنترش در خطبهٔ 199 است که در پایان خطبهٔ 199 فرمود: «إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَی لاَ یَخْفَی عَلَیْهِ مَا الْعِبادُ مُقْتَرِفُونَ فِی لَیْلِهِمْ وَ نَهَارِهِمْ»؛ خدا میداند اینها چه میکنند؛ منتها «لَطُفَ به خُبراً و احاط به علماً» چرا خدا میداند هر که هر چه میکند از علم خدا مستور نیست، برای اینکه «اعضاؤکم شهودُه و جوارحُکم جنوده» اگر شما بخواهید بگویید ما این کار را نکردیم دست و پای شما شهادت میدهند، نه اینکه در قیامت دست و پا شهادت بدهند، در قیامت ما میفهمیم که اینها شهادت میدادند و میدهند وگرنه امروز هم حرف میزنند تا ما رفتیم یک کار بد بکنیم این دست به خدا میگوید این کار بد کرده، الیوم هم حرف میزند نه اینکه بعدها حرف میزند «اعضاؤکم شهوده» این استدلال حضرت برای قیامت که نیست، میفرماید الآن شما هر چه شب و روز بکنید خدا میداند چرا، برای اینکه اعضای شما شهادت میدهد دیگر، نه اینکه در قیامت شهادت میدهد آن وقت لازمهاش این است که ـ معاذ الله ـ خدا در قیامت بفهمد که ما چه میکنیم که، اصل ادعا این است که «إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَی لاَ یَخْفَی عَلَیْهِ مَا الْعِبادُ مُقْتَرِفُونَ فِی لَیْلِهِمْ وَ نَهَارِهِمْ» یعنی آنچه را که مردم در شب و روز اقتراف میکنند، اکتساب میکنند بر خدا مخفی نیست چرا، چون «اعضاؤکم شهوده» تا کسی کاری انجام داده فوراً دست و پای آدم به خدا میگویند [و] شهادت میدهند.
پرسش...
پاسخ: چرا؛ اینها مجاری فعلی است آن علم ذاتی که قبل از ما هم خدا میداند، آن علم ذاتی قبل از اینکه زید خلق بشود و کاری انجام بدهد خدا عالم بود «بما کان و ما یکون و ما هو کائن الی یوم القیامه» قبل از پدیده و بعد از پدیده و همراه با پدیده؛ امّا این علم فعلی است.
پرسش...
پاسخ: علم فعلی است و روشنتر میکند، آن علم ذاتی که قبل از اینکه زید خلق بشود خدا میداند که زید فلان روز خلق میشود فلان روز هم فلان گناه را میکند یا فلان روز فلان اطاعت را میکند، این علم ذاتی است که همیشه بوده و ازلی است؛ اما این علم فعلی به شهود و شهادت شاهدان ظهور میکند «اعضاؤکم شهودُه و جوارحُکم جنوده» یعنی همین اعضا و جوارح که شاهدند، همینها سربازان حق هم هستند خب، حالا اگر خدا بنا شد کسی را بگیرد، دیگر لازم نیست که از جای دیگر سرباز بیاورد که، همین شخص با دهان خود حرفی میزند که سقوط میکند جایی با پای خود میرود که سقوط میکند، چیزی را با دست خود امضا میکند که سقوط میکند، لازم نیست خدا از جای دیگر سرباز بیاورد که، این است «و جوارحُکم جنودُه و ضمائرُکم عیونُه» آنچه شما در دل دارید مستور هست مضمر هست نزد خدا مشهور است، مستور از دیگران است ولی مشهور نزد خداست «و خلواتُکم عَیانُه» آنچه را که شما به عنوان خلوت، پنداشتید در مرئی و مشهد حق تعالی است.
«و الحمد لله رب العالمین»
اسناد ضلالت به غیر خداوند و انواع هدایت و ضلالت
اسناد نداشتن ضلالت ابتدایی به خداوند متعال
کلام امیرالمؤمنین دربارهٴ جنود الهی بودن اعضا و جوارح
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
وَدَّتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ لَوْ یُضِلُّونَکُمْ وَ ما یُضِلُّونَ إِلاّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَشْعُرُونَ ﴿69﴾ یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللّهِ وَ أَنْتُمْ تَشْهَدُونَ ﴿70﴾ یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ ﴿71﴾ وَ قالَتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ آمِنُوا بِالَّذی أُنْزِلَ عَلَی الَّذینَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهارِ وَ اکْفُرُوا آخِرَهُ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ ﴿72﴾
اسناد ظلالت به غیرخداوند و انواع هدایت و ضلالت
مطالبی که در این آیهٔ اول بود درباره ﴿لَوْ یُضِلُّونَکُمْ وَ ما یُضِلُّونَ إِلّا أَنْفُسَهُمْ﴾ قسمت مهمش گذشت، گرچه در قرآن کریم اضلال را خدا به غیر خود اسناد داد، نظیر ﴿أَضَلَّهُمُ السّامِرِیُّ﴾ یا آنچه درباره شیطان آمده که ﴿وَ لَقَدْ أَضَلَّ مِنْکُمْ جِبِلاًّ کَثیرًا أَ فَلَمْ تَکُونُوا تَعْقِلُونَ﴾ یا اینکه گروهی هستند که هم گناهان خودشان را حمل میکنند هم گناهان کسانی را که آنها را گمراه کردند یا عدهای هم ضالاند هم مضل، نظیر آیهٔ 77 سوره «مائده» که فرمود: ﴿قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ لا تَغْلُوا فی دینِکُمْ غَیْرَ الْحَقِّ وَ لا تَتَّبِعُوا أَهْواءَ قَوْمٍ قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ وَ أَضَلُّوا کَثیرًا وَ ضَلُّوا عَنْ سَواءِ السَّبیلِ﴾ که این گروه هم خودشان گمراه شدند، هم افراد فراوانی را هم گمراه کردند و آیاتی هم از این قبیل که اضلال را به غیر خدا اسناد میدهد؛ اما روشن شد که ضلالت در مقابل هدایت به دو قسم تقسیم میشود هدایت دو قسم است: هدایت ابتدایی و هدایت پاداشی، ضلالت هم دو قسم است: ضلالت ابتدایی و ضلالت کیفری.
اسناد نداشتن ضلالت ابتدایی به خداوند متعال
ضلالت ابتدایی نقص است و به ذات اقدس الهی اسناد ندارد یعنی هرگز خدا، ابتدائاً کسی را گمراه نمیکند به وسیله عقل در درون یا وحی در بیرون اینچنین نیست که بیراهه به کسی نشان بدهد، کسی را بد راهنمایی بکند اینطور نیست ولی ضلالت به معنای کیفری، اضلال به معنی کیفری این کمال است و این کمال به خدا اسناد دارد یعنی خداوند بعد از تمام شدن حجت و هدایت برای مردم، هدایت ابتدایی کرد با عقل درون و وحی بیرون وقتی حجت به نصابش رسید، اگر کسی با سوء اختیار خودش کتاب الهی را پشت سر گذاشت ﴿فَنَبَذُوهُ وَراءَ ظُهُورِهِمْ﴾ بیراهه رفت، خدا مدتها مهلت میدهد و راه توبه و انابه را باز میگذارد، اگر به توبه و انابه هم موفق نشد و با سوء اختیار خودش این در توبه را هم به روی خود بست، از آن به بعد خدا او را اضلال میکند یعنی اضلال کیفری، این اضلال کیفری کمال است و به خدا هم منسوب است؛ منتها معنای اضلال اینچنین نیست که خدا او را گمراه میکند، بلکه معنای اضلال این است که رحمت خاصه و لطف مخصوص را از او میگیرد که یک معنای عدم ملکه است که فرمود: ﴿ما یَفْتَحِ اللّهُ لِلنّاسِ مِنْ رَحْمَةٍ فَلا مُمْسِکَ لَها وَ ما یُمْسِکْ فَلا مُرْسِلَ﴾ در آن سورهٴ مبارکهٴ «فاطر» است، فرمود دری را که خدا براساس رحمت باز کند کسی نمیتواند ببندد و فیضی را که خدا امساک بکند، کسی نمیتواند باز کند، اینچنین نیست که خدا دو تا در داشته باشد در اضلال و در هدایت بلکه در یکی است در رحمت است یا رحمت میدهد یا شخص را به حال خود رها میکند که این فیض به او نرسد ﴿ما یَفْتَحِ اللّهُ لِلنّاسِ مِنْ رَحْمَةٍ فَلا مُمْسِکَ لَها وَ ما یُمْسِکْ فَلا مُرْسِلَ﴾ آنجا که خدا فیض را نمیرساند این میشود اضلال، نه اینکه خدا کسی را در گمراهی قرار بدهد، تعبیرات دیگر قرآن کریم است ﴿یَذَرُهُمْ فی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ﴾ یعنی اینها را رها میکند، این همان است که در روایات آمده «وَکَلَهُ الله إلی نفسِهِ» یا در دعاها هم میگوییم «ربّ لا تکلنی الی نفسی» و امثال ذلک. در قرآن کریم فرمود یک عده خدا با آنها حرف نمیزند آنها را نگاه نمیکند، با اینکه خدا ﴿بِکُلِّ شَیْءٍ بَصِیرٌ﴾ است و کلمات الهی هم نفادپذیر نیست ؛ اما این لطف خاص را به آنها نمیدهد. وقتی لطف خاص به آنها نرسید آنها هستند و غرایض درونی و وساوس شیطان از بیرون، میافتند و سقوط میکنند. پس اضلال ابتدایی نقص است و این نقیصه، اصلاً در قرآن و روایات به خدا اسناد پیدا نکرده که خدا ابتدائاً کسی را گمراه کند.
بیان نکاتی در هدایت و ضلالت ابتدایی
پرسش:...
پاسخ: نه؛ گاهی با هم تطابق موردی دارند آنجا که استدراج میکند، گمراه نمیکند [بلکه] وسیله معصیت را برای او فراهم میکند یعنی کسی که غافل شد، خداوند نعمتهای فراوانی به او میدهد تا او در آن غفلت بیشتر فرو برود، به جای اینکه شاکر باشد غافل میشود ﴿سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ﴾ این است که در دعاها میخوانیم «اللهم لا تَستَدرِجنی بالاحسان» همین است یعنی خدایا! اینچنین نباشد که مرتّب به من سلامت بدهی، نعمت بدهی، امکانات خوب به من بدهی و من غافل باشم «لا تَستَدرِجنی بالاحسان» بلکه اگر به من احسان کردی توفیق شکر و حق¬شناسی را هم به من بده، این در دعاها هست. گاهی با اضلال کیفری تطابق موردی دارد ولی اینها از دو مادهاند. اضلال ابتدایی معنایش این است که اگر مسافری راه گم کرده در سر چهارراهی از کسی راه بخواهد یک شخص او را بیراهه رهبری کند، این میشود اضلال ابتدایی این کار، نقص است [و] اصلاً به خداوند اسناد ندارد.
پرسش:...
پاسخ: آن برای هدایت فطری است؛ اما هدایتهای تشریعی که از بیرون است این است که ﴿شَهْرُ رَمَضانَ الَّذی أُنْزِلَ فیهِ الْقُرْآنُ هُدًی لِلنّاسِ﴾ هدایتهای ابتدایی در قرآن فراوان است، آن هدایت ابتدایی فطری از درون، این هدایت ابتدایی است که به وسیله انبیا و کتب آسمانی آمده.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ الهام است راهنمایی است نه «اضله»، «أعلَمَه بانّ هذا فجورٌ و ذاک تقویٰ» این هدایت است، مثل هدایت بیرونی، هدایت بیرونی این است که ﴿أَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّکُمْ عَلَیْکُمْ﴾ ؛ بیایید من به شما بگویم چه حرام است این هدایت ابتدایی است از بیرون، نه اینکه ﴿فَأَلْهَمَها﴾ یعنی «اضله» این ﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾ یعنی «هداها الی فجورها و تقواها» این هدایت است.
ثمره پیروی از هدایت و ضلالت ابتدایی
پرسش:...
پاسخ: چرا؛ ولی منظور این است که اضلال وقتی به مرحله کیفر برسد راه¬های گوناگون دارد؛ اما وقتی در مرحله ابتدایی است، اضلال ابتدایی نقص است اصلاً به ذات اقدس الهی اسناد ندارد که خدا ابتدائاً کسی را گمراه بکند بعد راهنمایی بکند، این¬طور نیست، لذا هدایت ابتدایی مقابل ندارد خدا همگان را بَرّ و فاجر را هدایت کرده است حتی شیطان را، هیچ کس نیست که خداوند او را با هدایت ابتدایی راهنمایی نکرده باشد ﴿هُدًی لِلنّاسِ﴾ است، ﴿ذِکْری لِلْبَشَرِ﴾ و مانند آن، این هدایت ابتدایی است هدایت عامه است که برّ و فاجر را با هدایت ابتدایی هدایت کرده است، حالا مردم در برابر هدایت ابتدایی دو گروه خواهند شد: ﴿فَریقًا هَدی وَ فَریقًا حَقَّ عَلَیْهِمُ الضَّلالَةُ﴾ عدهای این راه را انتخاب میکنند و میروند؛ عدهای عمداً بیراهه میروند. آنها که این راه را میروند این راه را با دشواری، چون «حُفّتِ الجنةُ بالمکاره» یا «المکارمُ بالمکاره» این دشواری را تحمل کردند، خدا پاداشی را که به اینها مرحمت میکند این است که در بین راه وسیلههای خوبی برای آنها فراهم میکند از آن به بعد دیگر به آسانی تکالیف را انجام میدهند ﴿وَ اسْتَعینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ وَ إِنَّها لَکَبیرَةٌ إِلاّ عَلَی الْخاشِعینَ﴾ این استعانت به صبر، استعانت به نماز کار دشواری است ولی کسی که اهل خشوع و خضوع باشد در بین راه، این امر دشوار برای او آسان میشود ﴿وَ اسْتَعینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ وَ إِنَّها﴾ «أی الاستعانة بهما» ﴿لَکَبیرَةٌ إِلاّ عَلَی الْخاشِعینَ﴾ یک انسان خاشع، صبر برای او شیرین است با اینکه مصیبت است و تلخ است این پاداشی است که خدا میدهد این در بین راه است به عنوان هدایت پاداشی که فرمود اگر کسی ایمان آورد ما او را هدایت میکنیم: ﴿مَنْ یُؤْمِنْ بِاللّهِ یَهْدِ قَلْبَهُ﴾ اینها کسانی هستند که ﴿زادَتْهُمْ إیمانًا﴾ و امثال ذلک ﴿زادَهُمْ هُدًی وَ آتاهُمْ تَقْواهُمْ﴾ اینها همهاش پاداشی است ولی اضلال ابتدایی اصلاً در دین نیست که ابتدائاً خدا، کسی را گمراه بکند بعد راهنمایی بکند ولی اضلال کیفری هست که اگر کسی با داشتن همه حجّتهای درون و بیرون بیراهه برود و راه توبه و انابه را هم با همه مهلتهایی که خدا به او داد عمداً به سوء اختیار خود بر خود ببندد دیگر خدا او را گمراه میکند، گمراه میکند چون اضلال در اینجا عدم ملکه است یعنی فیض را از او میگیرد او را به حال خود رها میکند، دعای او را مستجاب نمیکند.
پرسش:...
پاسخ: این «لام» غایت است یعنی ما برای او خیلیها را اینچنین کردیم ﴿لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ﴾ وگرنه ما همه را برای لقای خود آفریدیم همه را برای سعادت خلق کردند. بنابراین این اضلال کیفری، کمال است و به خدا اسناد دارد.
نقص بودن اضلال ابتدایی و کمال بودن اضلال کیفری
الآن پس باید دو مطلب تتمیم بشود: یکی اینکه اضلال ابتدایی و ضلالتهای ابتدایی نقص است و اصلاً به خدا اسناد ندارد و یکی اینکه اضلال کیفری کمال است و این کمال به وسیله مجاری نظام آفرینش انجام میگیرد یعنی آنچه در جهان هستند ﴿لِلّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾ است یا ﴿وَ ما یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ إِلاّ هُوَ﴾ این ستاد و سربازان الهی، مجاری اضلال و هدایتاند؛ اما درباره مطلب اول، روح قرآن کریم این است که خداوند از معصیت منزجر است و این معنا به صورت روشن در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» بیان شده، بعد از اینکه چندین گناه از گناهان کبیره در اوایل سورهٔ «اسراء» بازگو شد در سورهٔ «اسراء» آیهٔ 38 آمده ﴿کُلُّ ذلِکَ کانَ سَیِّئُهُ عِنْدَ رَبِّکَ مَکْرُوهًا﴾ یعنی این معاصی یاد شده سیئ بودن اینها پیش خدا مکروه است. خب، ذات اقدس الهی اگر از عصیان و سیّئات منزجر است که عهدهدار اضلال نخواهد بود، به گناه دعوت نمیکند، بلکه نهی کرده است. نهی از معاصی با اضلال اصلاً جمع نمیشود، از همه معاصی نهی کرد. پس درباره همه معاصی خدا هدایت کرد دیگر فرض ندارد اضلال کرد، اضلال ابتدایی یعنی بد راهنمایی کردن در حالی که خدا خوب راهنمایی کرد ﴿إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدی لِلَّتی هِیَ أَقْوَمُ﴾ است، همه محاسن را امر کرد وجوباً یا ندباً، همه مقابح را نهی کرد حرمتاً یا کراهتاً، پس او درست راهنمایی کرده است ﴿کُلُّ ذلِکَ کانَ سَیِّئُهُ عِنْدَ رَبِّکَ مَکْرُوهًا﴾ چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» وقتی حسنه و سیّئه را بازگو میکند میفرماید حسنات و سیّئات، گرچه همه ریشههای الهی دارند از آنجا میآیند؛ اما در همان آیهٔ 79 سوره «نساء» ﴿ما أَصابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللّهِ وَ ما أَصابَکَ مِنْ سَیِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِکَ﴾ پس سیّئهای که در سورهٔ «اسراء» فرمود: ﴿کُلُّ ذلِکَ کانَ سَیِّئُهُ عِنْدَ رَبِّکَ مَکْرُوهًا﴾ همان سیّئ را به صورت سیّئه در سورهٔ «نساء» فرمود از خودت است سیّئه «من عندالله» است ولی من الله نیست؛ اما حسنه هم «من عندالله» است هم «من الله» ﴿ما أَصابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللّهِ وَ ما أَصابَکَ مِنْ سَیِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِکَ﴾ پس این امر اول گذشته از اینکه از روح حاکم بر قرآن به خوبی استنباط میشود از این آیات هم میشود استنباط کرد که ذات اقدس الهی اضلال ابتدایی ندارد.
و اما اضلال کیفری، کمال است تنبیه متجاوز، کمال است. اگر کسی کفران نعمت کرده است خدا نعمت را از او میگیرد وقتی نعمت را از او گرفت ﴿یَذَرُهُمْ فی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ﴾ خواهد شد و آن را هم مشخص فرمود که این اضلال کیفری دامنگیر چه گروهی خواهد شد، فرمود: ﴿وَ ما یُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفاسِقینَ﴾ یعنی فقط افراد فاسق را خدا گمراه میکند یعنی کسی که به سوء اختیار خود هدایت ابتدایی را پشتسر گذاشت و فاسق شد و راه توبه و انابه را عمداً به روی خود بست خدا چنین آدمی را از فیض خاص خود محروم میکند ﴿وَ ما یُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفاسِقینَ﴾
پرسش ...
پاسخ: سلب نعمت؟ سلب نعمت از انسان نالایق، کمال است. خودش در عذاب است این کیفر است، تنبیه متجاوز، جهنم بردن انسان تبهکار کمال است گرچه انسان تبهکار در عذاب است، خدا معّذِب است خدا کافر را تعذیب میکند، تعذیب کافر کمال است، گرچه خود کافر در عذاب میسوزد اضلال کیفری کمال است، گرچه آن شخصی که به ضلالت گرفتار شده است در عذاب قرار میگیرد آنجا که ﴿سَخَّرَها عَلَیْهِمْ سَبْعَ لَیالٍ وَ ثَمانِیَةَ أَیّامٍ﴾ این تسخیر کمال است، گرچه آنها که مسخر علیهاند در زحمتاند.
پرسش ...
پاسخ: فی نفسه کمال است، این کار، کامل است نسبت به نظام احسن کمال است
پرسش ...
پاسخ: برای او رنج است الآن تنبیه کردن، مثلاً اینکه فرمود: ﴿وَ لا تَأْخُذْکُمْ بِهِما رَأْفَةٌ فی دینِ اللّهِ﴾ اجرای حدود الهی، کمال است گاهی واجب است گاهی مستحب است، گرچه آن شخصی که دارد تنبیه میشود برای او عذاب است، تعذیب انسان متجاوز، کمال است پرهیز کردن از تعذیب و رها کردن او بد است، تنبیه یک ظالم، کمال است این کمال کار خداست.
پرسش...
پاسخ: نه؛ تنبیه کمال است برای منبّه نه برای متنبّه، تعذیب کافر، کمال است برای معذّب که ﴿فَیَوْمَئِذٍ لا یُعَذِّبُ عَذابَهُ أَحَدٌ ٭ وَ لا یُوثِقُ وَثاقَهُ أَحَدٌ﴾ این کار، کار خوبی است و خدا عهده¬دار این کار است، خود آن شخص کافر در عذاب میسوزد؛ اما تعذیب او کمال است یعنی کار خوبی است و خدای عادل دارد این عدل را اجرا میکند.
پرسش...
پاسخ: ثمرهاش به نظام، برای اینکه وقتی بدانند کافر تنبیه میشود دست از کفر میکشند این در کل نظام خیر است.
پرسش...
پاسخ: برای او که نباید کمال باشد برای او تعذیب است، تعذیب یک انسان کافر کمال است، تنبیه یک انسان متجاوز کمال است این کار خوبی است و این کار خوب را خدا دارد و مطابق عدل هم است.
پرسش...
پاسخ: قبل از عذاب باید نتیجه باشد بعد که قیامت شد دیگر جا برای تکلیف نیست، نشئه تکلیف نیست در قیامت تا ما بگوییم که چه نتیجهای دارد، الآن مشخص کردند مقرّر کردند که «حُفّت الجنة بالمکاره و حُفّت النار بالشهوات» و این خیلی مؤثّر است وقتی آدم بفهمد اطاعت کرد بهشت میرود اطاعت نکرد جهنم دامنگیرش میشود، مطیع خواهد شد حالا یا «خوفاً من النار» یا «شوقاً الی الجنة» یا «حباً لله» بعد هم که دنیا بساطش به قیامت تبدیل شد دیگر نشئه، نشئه تکلیف نیست [بلکه] نشئه ثمره تکلیف است.
اضلال و هدایت به وسیله مجاری جهان
مطلب دوم آن است که این اضلال به آن معنایی که یاد شده است که کمال است خداوند این کمال را و این کار خیر را به وسیله مجاری جهان خلقت انجام میدهد، گاهی به وسیله شیطان است گاهی به وسیله شیاطین انس است گاهی به وسیله شیاطین جن است و مانند آن، که خداوند شیطان را بر گروهی مسلّط میکند، چه اینکه فرشتگان را خدمتگزار یک گروه خاص قرار میدهد. فرشتهها اول دعوت به نیکی و خیر دارند؛ اما خدمتگزاری ندارند شیطان هم اول، وسوسه دارد دعوت به شر دارد دیگر گزندگی ندارد، هم فرشته از آن طرف دعوت به خیر میکند این خاطرات خوبی که در قلب انسان ظهور میکند اینها حرف فرشتههاست، چه اینکه خاطرات بدی که در دل رسوخ میکند این سخن شیاطین است، بالأخره این خاطراتی که در صحنه نفس انسان است یک امر عدمی که نیست یک امر وجودی است، این یک و امر وجودی هم هرگز خود به خود پیدا نمیشود یک مبدأ دارد، این دو، خیرات، مبادی خیر دارند مثل فرشتهها و شرور، مبادی شرّ دارند مثل شیطان این سه و همه اینها براساس توحید افعالی زیر پوشش ربوبیت «رب¬العالمین» است این چهار، گاهی فرشته با آدم حرف میزند، اینکه چند بار در قلب انسان القا میشود که فلان کار خیر را انجام بده این سخن فرشتههاست و انسان باید فوراً اجابت کند، چه اینکه اگر وسوسهای در قلب پیدا شد که فلان گناه را انجام بدهند این کار شیطان است که ﴿یُوَسْوِسُ فی صُدُورِ النّاسِ ٭ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النّاسِِ﴾ باید استعاذه کند به خدا پناه ببرد. برای اوایل امر، شیطان وسوسه میکند و فرشتهها تأیید خیر دارند دعوت به خیر دارند و مانند آن. اگر انسان راه فرشتهها را طی کرد همین فرشتهها از طرف خدا مأمور بشوند که خدمتگزار انسان باشند و مرتب حافظ و نگهبان و نگهدار او باشند که ﴿إِنَّ الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا اللّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَةُ أَلاّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ﴾ این اختصاصی به حالت احتضار ندارد، گرچه در آن زمینه روایتی هم هست. گاهی انسان در حالت عادی قبل از مرگ میبیند مرتب به او دلداری داده میشود که آرام باش، مطمئن باش به پیروزی میرسی و مانند آن، اینها همه حرفهای فرشتههاست. گاهی یأس و ناامیدی و دلسردی و افسردگی و بدبینی و بدگویی در درون او مرتب هیجان دارد، این حرف شیاطین است. همان طوری که اگر کسی بیراهه رفت شیطان بر او مسلط میشود که فرمود: ﴿إِنّا جَعَلْنَا الشَّیاطینَ أَوْلِیاءَ﴾ اما ﴿لِلَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ﴾ ، ﴿أَنّا أَرْسَلْنَا الشَّیاطینَ عَلَی الْکافِرینَ تَؤُزُّهُمْ أَزًّا﴾ همه این شیاطین، رسالت الهی را دارند اینجا انجام میدهند، چه اینکه همه فرشتهها رسالت خدا را دارند امتثال میکنند.
شیطان و هوای نفس وسیله اضلال ابتدایی
پرسش...
پاسخ: اما چرا شیطان مأمور غضب شد، مثل اینکه کسی در اثر بدرفتاری او را به سمتهای خاص خود واگذار کردند شیطان در آن مرحلهای که دارد وسوسه میکند و اغوا میکند آن مرحله که زمینه ضلالت ابتدایی را فراهم میکند این کار خود اوست که گفت ﴿لأُغْوِیَنَّهُمْ﴾ ، ﴿وَ َلأُمَنِّیَنَّهُمْ﴾ ، ﴿وَ َلآمُرَنَّهُمْ﴾ و امثال ذلک؛ اما آنجا که دارد ضلالت کیفری و اضلال کیفری را اجرا میکند مأمور الهی است، آنجا که حق ندارد، آنجا جای عصیان است. بنابراین گاهی به وسیله شیاطین انس گاهی به وسیله شیاطین جن، این اضلال کیفری انجام میشود؛ اما اضلال ابتدایی را همان¬طوری که در سورهٔ «ص» در بحث روزهای قبل گذشت این به هوس خود انسان استناد دارد که فرمود: ﴿وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوی فَیُضِلَّکَ عَنْ سَبیلِ اللّهِ إِنَّ الَّذینَ یَضِلُّونَ عَنْ سَبیلِ اللّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدیدٌ بِما نَسُوا یَوْمَ الْحِسابِ﴾ که این آیه قبلاً خوانده شد یعنی شما از هوس پیروی نکنید، برای اینکه این هوا شما را گمراه میکند و کسانی هم که گمراه شدند عذاب شدید دامنگیرشان خواهد شد و منشأ همه این هوسپرستی هم فراموشی آخرت است ﴿لَهُمْ عَذابٌ شَدیدٌ بِما نَسُوا یَوْمَ الْحِسابِ﴾.
نتایج مباحث گذشته
فتحصل که اضلال دو قسم است: ابتدایی و کیفری، اضلال ابتدایی نقص است و به ذات اقدس الهی اصلاً اسناد ندارد. هدایت دو نوع است: ابتدایی و پاداشی هر دو کمال است و هر دو کار خداست. اضلال ابتدایی، نقص است و به خدا اسناد ندارد [و] اضلال کیفری کمال است به خدا اسناد دارد و این کمالها را خداوند به وسیله مجاری کار انجام میدهد؛ گاهی به وسیله شیطانهای انسی، گاهی به وسیله شیطانهای جن، گاهی شخص را به وسیله خودش میگیرد چون ﴿لِلّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾ یا ﴿وَ ما یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ إِلاّ هُوَ﴾ اگر خدا خواست کسی را بگیرد حالا یا با شیطان درون یا با شیطان بیرون، گاهی هم خود او را با اعضا و جوارح و جوانح خود او میگیرد.
عدم فرض مخالفت با خداوند متعال
این ﴿لِلّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾ یعنی هرچه در آسمانها و زمین هستند سربازان الهیاند، آن وقت خود انسان هم سرباز حق است، لذا به جنگ خدا رفتن مستحیل است، چون خود انسان، فکری که دارد حرفی که دارد قولی که دارد رفتاری که دارد همه و همه سرباز حق است. خب، یک وقت انسان میگوید کسی میتواند به جنگ ابرقدرتی برود ولو کشته بشود این فرض دارد، ممکن است یک صحنه وسیعی را سربازان طرف مقابل قرار بدهند مثل میلیونها سرباز، این یک نفر در مقابل میلیونها نفر ولو یک دقیقه هم بتواند مقاومت بکند بالأخره فرض دارد که در مقابل آنها بایستد، چون در مقابل آنهاست ولی اگر ما فرض کردیم خود این یک نفر هم جزء سربازان او بود، دیگر فرض ندارد که در مقابل او بایستد که یعنی انسان با جوارح و جوانحی که دارد سرباز حق است، همانطوری که غیر از انسان هرچه در خارج هست سربازان الهی است، خود انسان هم سرباز حق است آن وقت خود انسان آیا فرض دارد که در مقابل خدا حرف داشته باشد [و] بجنگد؟ اگر خودش سرباز حق است خدا او را با زبان خود او میگیرد، لذا هر کس به این فکر افتاد که ﴿فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللّهِ﴾ به جنگ با خدا برود، دارد با سرباز خدا که خودش است خودش را از بین میبرد، لذا فرض ندارد کسی بتواند با خدا بجنگد این دو تا بیان نورانی حضرت امیر برای اثبات این مسئله کافی است که خود انسان، سرباز حق است آن
وقت دیگر مخالفت با خدا دیگر فرض ندارد.
پرسش...
پاسخ: بله، همین نظیر این آیه قرآن که ﴿فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللّهِ﴾ این ﴿فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللّهِ﴾ یعنی این کاری که میکنید دارید به جنگ خدا میروید و خدا همین شما را با دست خودتان دارد میگیرد ﴿إِنَّما جَزاءُ الَّذینَ یُحارِبُونَ اللّهَ﴾ این است ﴿فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللّهِ﴾ این است.
کلام امیرالمؤمنین درباره جنود الهی بودن اعضاء و جوارح
در این دو تا خطبه یکی خطبهٔ 157 نهجالبلاغه است که فرمود «اعْلَمُوا عِبَادَ اللَّهِ أَنَّ عَلَیْکُمْ رَصَداً مِنْ أَنْفُسِکُمْ وَ عُیُوناً مِنْ جَوَارِحِکُمْ وَ حُفَّاظَ صِدْقٍ یَحْفَظُونَ أَعْمَالَکُمْ وَ عَدَدَ أَنْفَاسِکُمْ»؛ فرمود بدانید یک سلسله رصدهایی از خود شما خدا دارد و یک سلسله عیون و اطلاعاتی خدا از اعضا و جوارح شما به عنوان کارگزار اطلاعاتی دارد، یک سلسله حفّاظ صدق دارد که عدد نفسهای شما را شماره کردند و میشمارند، این یک بیان. روشنترش در خطبهٔ 199 است که در پایان خطبهٔ 199 فرمود: «إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَی لاَ یَخْفَی عَلَیْهِ مَا الْعِبادُ مُقْتَرِفُونَ فِی لَیْلِهِمْ وَ نَهَارِهِمْ»؛ خدا میداند اینها چه میکنند؛ منتها «لَطُفَ به خُبراً و احاط به علماً» چرا خدا میداند هر که هر چه میکند از علم خدا مستور نیست، برای اینکه «اعضاؤکم شهودُه و جوارحُکم جنوده» اگر شما بخواهید بگویید ما این کار را نکردیم دست و پای شما شهادت میدهند، نه اینکه در قیامت دست و پا شهادت بدهند، در قیامت ما میفهمیم که اینها شهادت میدادند و میدهند وگرنه امروز هم حرف میزنند تا ما رفتیم یک کار بد بکنیم این دست به خدا میگوید این کار بد کرده، الیوم هم حرف میزند نه اینکه بعدها حرف میزند «اعضاؤکم شهوده» این استدلال حضرت برای قیامت که نیست، میفرماید الآن شما هر چه شب و روز بکنید خدا میداند چرا، برای اینکه اعضای شما شهادت میدهد دیگر، نه اینکه در قیامت شهادت میدهد آن وقت لازمهاش این است که ـ معاذ الله ـ خدا در قیامت بفهمد که ما چه میکنیم که، اصل ادعا این است که «إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَی لاَ یَخْفَی عَلَیْهِ مَا الْعِبادُ مُقْتَرِفُونَ فِی لَیْلِهِمْ وَ نَهَارِهِمْ» یعنی آنچه را که مردم در شب و روز اقتراف میکنند، اکتساب میکنند بر خدا مخفی نیست چرا، چون «اعضاؤکم شهوده» تا کسی کاری انجام داده فوراً دست و پای آدم به خدا میگویند [و] شهادت میدهند.
پرسش...
پاسخ: چرا؛ اینها مجاری فعلی است آن علم ذاتی که قبل از ما هم خدا میداند، آن علم ذاتی قبل از اینکه زید خلق بشود و کاری انجام بدهد خدا عالم بود «بما کان و ما یکون و ما هو کائن الی یوم القیامه» قبل از پدیده و بعد از پدیده و همراه با پدیده؛ امّا این علم فعلی است.
پرسش...
پاسخ: علم فعلی است و روشنتر میکند، آن علم ذاتی که قبل از اینکه زید خلق بشود خدا میداند که زید فلان روز خلق میشود فلان روز هم فلان گناه را میکند یا فلان روز فلان اطاعت را میکند، این علم ذاتی است که همیشه بوده و ازلی است؛ اما این علم فعلی به شهود و شهادت شاهدان ظهور میکند «اعضاؤکم شهودُه و جوارحُکم جنوده» یعنی همین اعضا و جوارح که شاهدند، همینها سربازان حق هم هستند خب، حالا اگر خدا بنا شد کسی را بگیرد، دیگر لازم نیست که از جای دیگر سرباز بیاورد که، همین شخص با دهان خود حرفی میزند که سقوط میکند جایی با پای خود میرود که سقوط میکند، چیزی را با دست خود امضا میکند که سقوط میکند، لازم نیست خدا از جای دیگر سرباز بیاورد که، این است «و جوارحُکم جنودُه و ضمائرُکم عیونُه» آنچه شما در دل دارید مستور هست مضمر هست نزد خدا مشهور است، مستور از دیگران است ولی مشهور نزد خداست «و خلواتُکم عَیانُه» آنچه را که شما به عنوان خلوت، پنداشتید در مرئی و مشهد حق تعالی است.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است