- 48
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 85 تا 89 سوره آلعمران
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 85 تا 89 سوره آلعمران"
انحصار هدایت در تبعیت از اسلام
آغاز خسارت انسان با انتخاب دینی غیر از اسلام
سلب هدایت پاداشی با استمرار هدایت ابتدایی برای کافر و ظالم
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ اْلإِسْلامِ دینًا فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی اْلآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرینَ ﴿85﴾ کَیْفَ یَهْدِی اللّهُ قَوْمًا کَفَرُوا بَعْدَ إیمانِهِمْ وَ شَهِدُوا أَنَّ الرَّسُولَ حَقُّ وَ جاءَهُمُ الْبَیِّناتُ وَ اللّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظّالِمینَ ﴿86﴾ أُولئِکَ جَزاؤُهُمْ أَنَّ عَلَیْهِمْ لَعْنَةَ اللّهِ وَ الْمَلائِکَةِ وَ النّاسِ أَجْمَعینَ ﴿87﴾ خالِدینَ فیها لا یُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ وَ لا هُمْ یُنْظَرُونَ ﴿88﴾إ ِلاَّ الَّذینَ تابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِکَ وَ أَصْلَحُوا فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ ﴿89﴾
انحصار هدایت در تبعیت از اسلام
بعد از اینکه فرمود: ﴿أَ فَغَیْرَ دینِ اللّهِ یَبْغُونَ وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ طَوْعًا وَ کَرْهًا وَ إِلَیْهِ یُرْجَعُونَ﴾ و دستوری که به رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) داده است، آن وقت فرمود: ﴿وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ اْلإِسْلامِ دینًا﴾ آن ﴿أَ فَغَیْرَ دینِ اللّهِ﴾ استدلالی است در مسئله، میفرماید شما میخواهید راهی غیر از راه الهی را اتخاذ کنید، در حالی که سراسر جهان در برابر خدا خاضعاند، این نظیر آیهٴ ﴿فَأَیْنَ تَذْهَبُونَ﴾ است که خودش ارشاد و هدایت و استدلال است که شما اگر دینی غیر از دین الهی بخواهید اصلاً وجود ندارد، نه اینکه هست و بد است، دین یعنی مجموعه قوانین که یک انسان سالک او را طی میکند. میفرماید اصلاً غیر از قوانین الهی راه نیست ﴿فَأَیْنَ تَذْهَبُونَ﴾، ﴿أَ فَغَیْرَ دینِ اللّهِ یَبْغُونَ﴾ نه یعنی اینکه همه مسلماناند سراسر جهان آفرینش، منقاد است شما تمرد نکنید راه دیگری را طی نکنید، در حقیقت روح سخن به این برمیگردد که غیر از راه عمومی، راه دیگر نیست نظیر ﴿فَأَیْنَ تَذْهَبُونَ﴾ اگر ﴿لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾ پس راه نیست ﴿فَأَیْنَ تَذْهَبُونَ﴾ این خودش استدلال و هدایتهای برهانی است. در قبال آن هدایت تشریعاً هم دستور داد، فرمود: ﴿قُلْ آمَنّا بِاللّهِ﴾ این هم دستور تشریعی، آن هم تعلیل عقلی.
آغاز خسارت انسان با انتخاب دینی غیر از اسلام
بعد از گذشت این مجموعه میفرماید: ﴿وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ اْلإِسْلامِ دینًا﴾ حالا اگر کسی حرف خدا را گوش نداد، به فکر این بود، در طلب و جستجوی این بود که غیر انقیاد در برابر خدا، چیز دیگر را بپذیرد یعنی در برابر چیز دیگر منقاد باشد نه در برابر خدا، این جستجوی او به ثمر نمیرسد یک، خسارتش هم در آخرت روشن میشود این دو، مهم در مسئله این است که فرمود: ﴿وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ اْلإِسْلامِ دینًا﴾ یعنی همین که از اسلام الهی برید [و] به فکر این افتاد که دین دیگر بگیرد خسارت دید، صرف ابتغا و طلب، خسارت دارد. یک وقت است انسان به دنبال چیزی میرود و او را دریافت میکند و آن را مطلوب خود میداند و با او مأنوس میشود آنگاه میگویند او خود خسارت دید، یک وقت قبل از اینکه مطلوبی را پیدا کند و او را اتخاذ کند قبل از اتخاذ مطلوب، همین که به فکر ابتغا و طلب افتاد خسارت میکند، نفرمود «و من یتخذ من دون الله انداداً فهو کذا» نظیر آیات دیگر ، بلکه فرمود: ﴿وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ اْلإِسْلامِ دینًا﴾ یعنی همین که به راه افتاد خسارت دید. یک وقت به انسان میگویند شما اگر بیراهه رفتی این راه را ادامه دادی سقوط کردی خسارت میبینی، یک وقت به او میگویند راه به قدری خطرناک است که همین که منحرف شدی خواستی از صراط مستقیم جدا بشوی سقوط کردی، پس اتخاذ غیر خدا گرچه ضررش قطعی است؛ اما هنوز به اتخاذ نرسیده صرف ابتغاء و طلب خودش خسارت دارد، فرمود: ﴿وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ اْلإِسْلامِ دینًا﴾ «ابتغا» یعنی طلب کردن، نظیر ﴿وَ ابْتَغِ فیما آتاکَ اللّهُ الدّارَ اْلآخِرَةَ﴾ و مانند آن ﴿أَ یَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلّهِ جَمیعًا﴾ و مانند آن، صرف ابتغا یعنی طلب کردن، خسارت دارد.
پرسش ...
پاسخ: انقیاد لغیر الله، انقیاد نیست چون ﴿فَما ذا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلالُ﴾ او تابع چه کسی باشد.
پرسش: ...
پاسخ: بله اله هم نامیده شده؛ منتها ﴿أَ فرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ﴾ اما آن سراب است، مثل اینکه انسان تشنه به دنبال سراب میدود، لذا در سوره «نور» میفرماید: ﴿وَ الَّذینَ کَفَرُوا أَعْمالُهُمْ کَسَرابٍ بِقیعَةٍ﴾ که ﴿یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ ماءً حَتّی إِذا جاءَهُ لَمْ یَجِدْهُ شَیْئًا﴾ ولی راه از بس خطر دارد که میفرمایند اگر به سراغ سراب رفتی خسارت میبینی، نه اینکه اگر به سراغ سراب رفتی بعد از اینکه به مقصد رسیدی خاسری، همین که به راه افتادی خاسری ﴿وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ اْلإِسْلامِ دینًا فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی اْلآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرینَ﴾.
حقیقت دین و اقسام آن
پرسش: ...
پاسخ: دین یعنی مجموعه قوانین، دین همانطوری که فرعون تدوین کرده است گفت ﴿إِنّی أَخافُ أَنْ یُبَدِّلَ دینَکُمْ أَوْ أَنْ یُظْهِرَ فِی اْلأَرْضِ الْفَسادَ﴾ مجموعه قوانین را میگویند دین، دین حق یکی است که انبیا آوردند ﴿فَما ذا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلالُ﴾ آنچه را که غیر انبیا آوردند دین باطل است، دین یعنی مجموعه قوانین که انسان در برابر او خاضع است یا خودش وضع میکند یا اندیشمندان بشری وضع میکند او حرمت مینهد یا چند نفر جمع میشوند براساس مشورت، مجموعه قوانین تدوین میکنند و همه به او احترام میگذارند، همه اینها هواست ﴿فَما ذا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلالُ﴾.
پرسش: ...
پاسخ: بله دیگر دین است دیگر، مجموعه قوانین میشود دین، فرعون گفت من میترسم موسای کلیم (سلام الله علیه) دین شما را عوض کند: ﴿إِنّی أَخافُ أَنْ یُبَدِّلَ دینَکُمْ أَوْ أَنْ یُظْهِرَ فِی اْلأَرْضِ الْفَسادَ﴾ پس خطر به قدری است که صرف طلب، خسارت دارد ﴿وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ اْلإِسْلامِ دینًا فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ﴾ چرا، چون از آن طرف ﴿رَضیتُ لَکُمُ اْلإِسْلامَ دینًا﴾ از این طرف هر چه که اسلام نیست به منزله عکس نقیض آن قضیه است مرضی حق نیست، مرضی او اسلام است و چیزی که اسلام نیست مرضی او نیست که این آیه به منزله عکس نقیض او است.
تقوا، شرط پذیرش اعمال
پرسش: ...
پاسخ: انسان به این دید یک مجموعه قوانینی هست، بالأخره یا هَوَس است یا هواست یا هدیٰ، بالأخره راهی را طی میکند دیگر، یا هواست یا هدیٰ. اما قبول را ذات اقدس الهی به تقوا و متقیان اسناد میدهد که ﴿إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقینَ﴾ البته قبول کامل مربوط به تقواست، اصل قبول مربوط به اصل اسلام است، اینطور نیست که اگر کسی متقی نبود عمل او مقبول نباشد. البته، آن عملی که در او تقوا نبود آن عمل را یقیناً خدا قبول نمیکند ولی آیه نمیگوید که عمل اگر باتقوا نبود خدا قبول نمیکند چون دیگر روشن است یعنی اگر عملی معصیت بود یا صورتش طاعت بود سیرتش معصیت بود، مثل اینکه کسی اطاعت کرد ریائاً، این عمل، عمل تقوایی نیست خب یقیناً خدا این را قبول نمیکند ولی آیه این را نمیگوید آیه میفرماید کار خوب را خدا از آدم خوب قبول میکند، کار بد که اصلاً مقبول نیست، مثلاً گناه یا طاعتی که روحش گناه باشد، مثل نماز ریایی اینکه جای بحث نیست که مقبول حق نیست، آیه میفرماید کار خوب را از آدم خوب قبول میکند: ﴿إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقینَ﴾ منتها همانطوری که مرحوم صاحب جواهر در بحث نیت ذکر کردند این را نفی کمال میکند، نه نفی اصل قبول یعنی شرط قبول عمل، عدل عامل نیست که عامل باید با تقوا و عادل باشد تا خدا عملش را قبول بکند، حالا اگر یک انسان غیر عادلی کار خیری کرد نماز و روزه و عبادات داشت یا خیرات داشت خدا قبول نکند اینچنین نیست، شخص همین که موحد بود آدم خوبی است [و] کار اگر لله بود کار خوبی است، گرچه این عادل این شخص در جای دیگری گناهی هم کرده باشد، پس ﴿إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقینَ﴾ این ناظر به قبول کامل است نه اصل قبول؛ اما در این زمینه هم فعل، فعل بدی است هم فاعل، آدم بد. طلب غیر دین بد است طالب هم که موحد نیست، لذا ﴿فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی اْلآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرینَ﴾.
شرایط صالح بودن عمل از نظر قرآن کریم
پرسش: ...
پاسخ: اصلاً، بله غرض آن است که هر کسی در هر مقطعی تابع دین همان مقطع که بود این حجت است و کامل است؛ منتها اکمل از همه اسلام مصطلح است، این یک مطلب و آنها که تحریف کردند کتابهای آسمانی را ﴿وَیْلٌ لَهُمْ﴾ برای اینکه ﴿یَکْتُبُونَ الْکِتابَ بِأَیْدیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللّهِ﴾ و آن آیه قبلی هم میفرماید شرط نجات، سه اصل است: ایمان به مبدأ؛ ایمان به معاد و عمل صالح. عملی در فرهنگ قرآن صالح است که برابر با حجت عصر باشد، هرگز آن شریعت منسوخ را قرآن عمل صالح نمیداند. آنگاه وظیفه هر ملت در هر عصری هم مشخص خواهد شد، آن آیهٴ ﴿إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ الَّذینَ هادُوا وَ النَّصاری وَ الصّابِئینَ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ اْلآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحًا﴾ اصلاً مخصص لبی، او را همراهی میکند، نه اینکه آن آیه مطلق باشد یعنی چه یهودی چه مسیحی چه غیر یهودی چه غیر مسیحی همه اهل نجاتاند بعد ما بیاییم این را مخصص او قرار بدهیم، آن یک مخصص لبی همواره آن آیه را همراهی میکند، فرمود ﴿عَمِلَ صَالِحاً﴾ و شریعت منسوخ، کتاب منسوخ [و] کتاب محّرف اصلاً عمل صالح نیست. این آیه هم میفرماید هر کس آن اسلامی را که به اصطلاح قرآن کریم اسلام نامیده میشود که همه انبیا مسلماناند، امم آنها مسلمان است، حواریین مسلماناند، پیروان موسی مسلماناند، پیروان ابراهیم مسلماناند، انبیای ابراهیم مسلماناند، خود ابراهیم و اسماعیل (سلام الله علیهم اجمعین) مسلماناند که طبق شواهد فراوان همان اسلام است یعنی انقیاد «بما جاء به الوحی فی ذلک العصر» این میشود اسلام. الآن آمدیم ما خصوصیتهای فراوان یهودیت و مسیحیت و زرتشتی و اسلام و اینها را در کنار هم قرار دادیم، هر امتی و پیامبر هر امتی در عصر خود مسلمان واقعیاند [البته] اگر برابر آن «ما جاء بالوحی» عمل بکنند یعنی منقاد دستور الهی هستند چه در اصول و چه در فروع، لذا ﴿مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ اْلإِسْلامِ دینًا﴾ هم یک اصل کلی است، همان¬طوری که ﴿إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللّهِ اْلإِسْلامُ﴾ به عنوان یک قضیه ایجابی یک اصل کلی است ﴿مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ اْلإِسْلامِ دینًا فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی اْلآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرینَ﴾ هم به عنوان یک اصل سلبی یک اصل کلی است، این اصل در زمان حضرت ابراهیم هم بود. حضرت ابراهیم هم میتوانست به مردم بگوید که ﴿مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ اْلإِسْلامِ دینًا فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ﴾ تا حضرت مسیح و بینهما هم انبیا ابراهیمی (علیهم الصلاة و علیهم السلام) هستند، چون خود آنها مسلمان بودند [و] امت اینها اسلامی بود ﴿هُوَ سَمّاکُمُ الْمُسْلِمینَ مِنْ قَبْلُ﴾ و اسلام را به مردم ارائه دادند، پس هر کسی غیر از اسلام را بپذیرد از او مقبول نیست و خسارت میبیند. آنگاه به دنباله این فرمود چگونه خدا اینها را هدایت کند: ﴿کَیْفَ یَهْدِی اللّهُ قَوْمًا﴾.
پرسش: ...
پاسخ: در بحث دیروز روشن شد که ظهورش در آخرت است، چون آخرت روز حساب است [و] ظهور آنجاست و روز تغابن است یعنی ظهور غبن وگرنه انسان، اینجا خسارت میبیند.
عدم بهرهمندی اهل کتاب از هدایت خاصه الهی
﴿کَیْفَ یَهْدِی اللّهُ قَوْمًا کَفَرُوا بَعْدَ إیمانِهِمْ﴾ فرمود ما کسانی را که بعد از دادن عقل از درون و دادن وحی و رسالت از بیرون، همه حجتها را بر آنها تمام کردیم و لطفهای فراوانی را نسبت به آن اعمال کردیم، دیگر از آن به بعد لطف خاص را نسبت به اینها اعمال نمیکنیم، چگونه خدا اینها را هدایت کند: حجت بالغه حق به اینها رسیده است، قبل از اینکه وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بیاید اینها نشانههای آن حضرت را در کتابهای آسمانی خود یافتند: ﴿یَجِدُونَهُ مَکْتُوبًا عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ اْلإِنْجیلِ﴾ همه خصوصیات را یافتند و ایمان آوردند، به عنوان ایمان به غیب ﴿فَلَمّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا کَفَرُوا﴾ و کسانی بودند که ﴿یَعْرِفُونَهُ کَما یَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ﴾ حالا خدا اینها را چگونه هدایت کند، هدایت کند همان هدایت پاداشی است وگرنه هدایت به معنای راهنمایی مرتب احتجاج میکند، استدلال میکند، معجزه میفرستد، برهان اقامه میکند، دعوت میکند به وسیله نامهها، انبیای اینها را هدایت میکنند، پیام میفرستند همه این هدایتها هست؛ اما آن جذبه و کشش درونی را خدا دیگر به اینها نمیدهد، اینها را به حال خودشان رها کرده؛ میخواهند بپذیرند میخواهند نپذیرند: ﴿قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنْ شاءَ فَلْیُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْیَکْفُر﴾ این هدایت پاداشی است که فرمود، دیگر ما این هدایت پاداشی را به اینها نمیدهیم اینها را رها کردیم به حال خودشان میخواهند ایمان بیاروند میخواهند نیاورند، مکلف هم هستند ایمان بیاورند ما مرتب هم دعوت میکنیم آیه نازل میکنیم؛ اما این¬چنین نیست که خدا حالا فرشتهها را به دنبال اینها اعزام بکند [و] در دلهای اینها نوری ایجاد بکند به اینها شرح صدر بدهد که اینها با آسانی بپذیرند، اینها را به حال خودشان رها میکند فقط آن هدایت اولی است که نصیب اینها است، نظیر اینکه درباره ثمود فرمود: ﴿أَمّا ثَمُودُ فَهَدَیْناهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمی عَلَی الْهُدی﴾ ؛ ما ثمود را هدایت کردیم خب آنها قبول نکردند، نه اینکه خدا کافر را هدایت نمیکند. درباره کافران فرمود ما اینها را راهنمایی کردیم تا آخرین لحظه هدایت میکنیم یعنی تا آخرین لحظه، حرف انبیا از بیرون و ندای فطرت از درون اینها را هدایت میکند، خب اینها نمیپذیرند.
عدم بهرهمندی ظالم از هدایت پاداشی خداوند
لذا این هدایت پاداشی را نفی کرده، فرمود: ﴿کَیْفَ یَهْدِی اللّهُ قَوْمًا کَفَرُوا بَعْدَ إیمانِهِمْ﴾؛ اینها اول مؤمن بودند به وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ﴿وَ شَهِدُوا أَنَّ الرَّسُولَ حَقُّ﴾؛ شاهد حقانیت پیغمبر بودند، همه خصوصیات را در کتاب آسمانی یافتند ﴿وَ جاءَهُمُ الْبَیِّناتُ﴾؛ ادله و بینات و شواهد حق و صدق بودن دعوت قرآن به آنها رسیده است، معذلک کفر ورزیدند، چون کافر ظالم است خداوند ظالم را هدایت نمیکند یعنی هدایت پاداشی یعنی دیگر در قلب ظالم یک نور خاصی ایجاد بکند که دلش برای اسلام بطپد اینطور نیست [بلکه] او را به حال خودش رها میکند [و] آن فیض خاص را سلب میکند، اوست با همان سرمایههای اولی از آن طرف وسوسهٴ شیطان است از این طرف دعوت انبیا هست از آن طرف راهنمایی فطرت است، او در این جهاد اکبر میماند یا حالا تسلیم میشود یا اسیر میشود یا اسیر میگیرد، دیگر ما میلی در دل او ایجاد بکنیم اینطور نیست.
گرایش قلبها به خداوند، نمونهای از هدایت پاداشی
بعضیها اصلاً همین که به مراکز مذهب میرسند اصلاً دلشان میطپد، شوقی پیدا میکنند، بعضیها برایشان بیتفاوت است. این شوق و این گرایش چیزی نیست که به دست خود آدم باشد این یک عنایت الهی است [و] خدا این عنایت را هم به هر کسی نمیدهد، آنها که به هدایت ابتدایی الهی پاسخ مثبت دادند احترام گذاشتند دستور دین را عمل کردند خدا به آنها پاداش میدهد و آن این است که قلب اینها را به سمت خود متوجه میکند، شوق این هم، میل دنیا از قلب اینها میگیرد اینطور نیست که اینها زرق و برق را نبینند، میبینند در اینها بیتفاوت است یک عده اینچنین نیستند، کسانیاند که میل به آخرت در آنها ضعیف است میل به دنیا در آنها قوی است آن لطف الهی در خود احساس نمیکنند. فرمود آن لطف خاص به عنوان پاداش به همه داده نمیشود ﴿کَیْفَ یَهْدِی اللّهُ قَوْمًا﴾ این ﴿کیف﴾ که استفهام است در اینجا، اثر نفی را دارد. نظیر آنچه در سوره «توبه» آیه هفتم آمده است ﴿کَیْفَ یَکُونُ لِلْمُشْرِکینَ عَهْدٌ عِنْدَ اللّهِ وَ عِنْدَ رَسُولِهِ﴾؛ چگونه مشرکین، دارای یک عهد استواری پیش خدا و پیامبرند با اینکه اینها سیره و سنت سیئه اینها نقض عهد است، این ﴿کَیْفَ﴾ نظیر «همزه» استفهام که برای انکار است، این هم برای جحد و انکار است ﴿کَیْفَ یَهْدِی اللّهُ قَوْمًا کَفَرُوا بَعْدَ إیمانِهِمْ﴾ خب، این هدایت پاداشی را نفی میکند.
پرسش: ...
پاسخ: نه؛ آنها چون خسارت هم نمیبینند ﴿لَن یُقْبَلَ مِنْهُ﴾ هم نیست، چون این تهدیدها برای آنها نیست، فقط برای کسانی است که ﴿کَفَرُوا بَعْدَ إیمانِهِمْ وَ شَهِدُوا أَنَّ الرَّسُولَ حَقُّ﴾ و مانند آن وگرنه درباره اصل این جریانها این¬طور نیست که هدایت نباشد.
پرسش: ...
پاسخ: به همان مقداری که عقل دارند، مکلفاند. آنها اگر واقعاً مستضعف فکریاند معذورند، بر آنها که حجت بالغه حق به نصابش رسیده است دیگر آن هدایت پاداشی را خدا از آنها برمیدارد.
عدم بهرهمندی کافر و ظالم از هدایت پاداشی
نظیر آیهٴ 137 سوره «نساء» که در آنجا هست ﴿إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا ثُمَّ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا ثُمَّ ازْدادُوا کُفْرًا لَمْ یَکُنِ اللّهُ لِیَغْفِرَ لَهُمْ وَ لا لِیَهْدِیَهُمْ سَبیلاً﴾ این ﴿لم یکن﴾ نفی سنت الهی است یعنی سنت خدا بر این نیست که دیگر نسبت به اینها اظهار لطف کند. باز در همان آن سورهٴ «نساء» آیه 168 هم مشابه این مضمون هست که ﴿إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا وَ ظَلَمُوا لَمْ یَکُنِ اللّهُ لِیَغْفِرَ لَهُمْ وَ لا لِیَهْدِیَهُمْ طَریقًا﴾؛ خدا ظالمین و کافرین را راهنمایی نمیکند، با اینکه تا آخرین لحظه ظالم و کافر را دارد هدایت میکند، نصیحت میکند اگر در حد فرعون هم باشد ﴿فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَیِّنًا لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشی﴾ دارد، نامهای که رسولخدا (صلوات الله و سلامه علیه) برای سران ستم نوشتند از همین قبیل است، هدایتهایی که معصومین درباره طاغیان دارند از همین قبیل است، محاجههای که دارند محاورههایی که داشته و دارند این¬چنین است. این اصل هدایت به معنای هدایت ابتدایی همواره هست تا آخرین لحظه هست.
تفاوت کفر عملی با کفر اعتقادی در بهرهمندی از هدایت پاداشی
پرسش:...
پاسخ:اما شرک را فرمود نمیآمرزد، دو مسئله در آنجا آمده: یکی اینکه شرک بخشوده نخواهد شد ﴿إِنَّ اللّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ﴾.
مطلب دیگر این است که مادون شرک یعنی اگر کسی مسلمان، موحد بود ولی معاصی را مرتکب میشد، خداوند آن گناهانی که مادون شرک است میبخشد؛ اما به نحو موجبه کلیه نه موجبه جزئیه ﴿لِمَن یَشَاء﴾ ، من یشاء معلوم نیست چه کسی است.
پرسش: ...
پاسخ: چرا دیگر، ﴿کَفَرُوا بَعْدَ إیمانِهِمْ وَ شَهِدُوا أَنَّ الرَّسُولَ حَقُّ﴾ کفر به نبوت، در حد شرک است دیگر، جزء معصیتهای عادی که نیست، نظیر غیبت و دروغ نیست. اگر کسی رسالت خاصه برای او ثابت شد ﴿وَ جاءَهُمُ الْبَیِّناتُ﴾ هم معجزات بعدی، هم اخبار انبیای قبلی این به نصاب بالغ رسید؛ اما معذلک اینها کافرند خب اینها مرتدند در حقیقت دیگر، لذا قرآن کریم از اینها به عنوان کافر یاد میکند.
پرسش: ...
پاسخ: کفر اعتقادی است این دیگر، یک وقت است کسی کفر عملی دارد، نظیر ﴿وَ لِلّهِ عَلَی النّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبیلاً وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللّهَ غَنِیُّ﴾ این کفر، کفر عملی است که اگر مستطیع، مکه نرفت گرفتار کفر عملی است نه کفر اعتقادی؛ اما یک وقت است که فرمود قبلاً در کتابهای آسمانی، خصوصیات پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را خواندند [و] بعداً هم معجزات را مشاهده کردند ﴿وَ شَهِدُوا أَنَّ الرَّسُولَ حَقُّ﴾؛ اما﴿کفروا﴾ این کفر اعتقادی است دیگر، کفر به رسالت است که در حد شرک به خداست، در حقیقت رد سخن خداست آن وقت خدا فرمود اینها را ما چگونه هدایت کنیم؟ راه را برای اینها باز گذاشته البته، اما در آنجا مادون شرک را فرمود میبخشد؛ اما ﴿لِمَن یَشَاء﴾ در اینجا هم باز راه توبه باز است به شهادت استثنایی که در آیه بعد آمده؛ اما بسیار سخت است، بسیار دشوار است که کسی آن فیض خاص خدا به او نرسد با فیض عمومی بخواهد به مقصد برسد سخت است، خیلی دشوار است.
پرسش: ...
پاسخ: اینها کسانی بودند که آن فطرت اولیه را حفظ کردند، سرسختی نشان ندادند [و] تمرد نکردند. لذا درباره کسانی که معاندند، نظیر این دو آیه سورهٴ «نساء» ﴿لَمْ یَکُنِ﴾ تعبیر میکند ، میفرماید: ﴿لَمْ یَکُنِ اللّهُ لِیَغْفِرَ لَهُمْ وَ لا لِیَهْدِیَهُمْ سَبیلاً﴾ آنها که واقعاً معاندند؛ اما آنهایی که نه، ارتباطی را حفظ کردهاند ولو در روز قدرت ارتباطی را با دین حفظ کردهاند [و] معاصی اینها در حد معاصی عملی بود به اصل فطرت آسیبی نرساندند، اینها زمینه نجاتشان هست.
سلب هدایت پاداشی با استمرار هدایت ابتدایی برای کافر و ظالم
درباره همان کافران هم باز قرآن استثنا کرده، فرمود: ﴿إِلاَّ الَّذینَ تابُوا﴾ اما توبه آنها نظیر توبه از معاصی شخصی نیست، توبه آنها یک توبه تبلیغی را هم باز به همراه دارد که بعد آن جداگانه باید بحث بشود که ﴿إِلاَّ الَّذینَ تابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِکَ وَ أَصْلَحُوا﴾ چون اینها که فاسد شدند و مفسد، توبه اینها به صلاح و اصلاح است نه تنها به صلاح یعنی اگر عالمی بد کرد بعد بخواهد توبه کند، چون عالم فاسد شد و مفسد، توبه او به صلاح و اصلاح است نه تنها به صلاح، لذا در این¬گونه از توبهها میفرماید: ﴿إِلاَّ الَّذینَ تابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِکَ وَ أَصْلَحُوا﴾ که اگر به آن آیه رسیدیم، چون مشابهاش در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» هم قبلاً گذشت که ﴿إِلاَّ الَّذینَ تابُوا وَ أَصْلَحُوا وَ بَیَّنُوا﴾ یعنی برای مردم روشن بکنند. آنچه فسادهایی را که مبتلا شدند حالا به مردم راه صلاح را باید ارائه بدهند تا توبهشان مقبول باشد. غرض این است که این هدایتی که سلب شده است، هدایت پاداشی است وگرنه آن هدایت ابتدایی تا آخرین لحظه است ﴿کَیْفَ یَهْدِی اللّهُ قَوْمًا کَفَرُوا بَعْدَ إیمانِهِمْ وَ شَهِدُوا أَنَّ الرَّسُولَ حَقُّ وَ جاءَهُمُ الْبَیِّناتُ وَ اللّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظّالِمینَ﴾ این کبرای قیاس است یعنی اینها ظالماند و خدا ظالمین را با هدایت پاداشی هدایت نمیکند.
«و الحمد لله رب العالمین»
انحصار هدایت در تبعیت از اسلام
آغاز خسارت انسان با انتخاب دینی غیر از اسلام
سلب هدایت پاداشی با استمرار هدایت ابتدایی برای کافر و ظالم
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ اْلإِسْلامِ دینًا فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی اْلآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرینَ ﴿85﴾ کَیْفَ یَهْدِی اللّهُ قَوْمًا کَفَرُوا بَعْدَ إیمانِهِمْ وَ شَهِدُوا أَنَّ الرَّسُولَ حَقُّ وَ جاءَهُمُ الْبَیِّناتُ وَ اللّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظّالِمینَ ﴿86﴾ أُولئِکَ جَزاؤُهُمْ أَنَّ عَلَیْهِمْ لَعْنَةَ اللّهِ وَ الْمَلائِکَةِ وَ النّاسِ أَجْمَعینَ ﴿87﴾ خالِدینَ فیها لا یُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ وَ لا هُمْ یُنْظَرُونَ ﴿88﴾إ ِلاَّ الَّذینَ تابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِکَ وَ أَصْلَحُوا فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ ﴿89﴾
انحصار هدایت در تبعیت از اسلام
بعد از اینکه فرمود: ﴿أَ فَغَیْرَ دینِ اللّهِ یَبْغُونَ وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ طَوْعًا وَ کَرْهًا وَ إِلَیْهِ یُرْجَعُونَ﴾ و دستوری که به رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) داده است، آن وقت فرمود: ﴿وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ اْلإِسْلامِ دینًا﴾ آن ﴿أَ فَغَیْرَ دینِ اللّهِ﴾ استدلالی است در مسئله، میفرماید شما میخواهید راهی غیر از راه الهی را اتخاذ کنید، در حالی که سراسر جهان در برابر خدا خاضعاند، این نظیر آیهٴ ﴿فَأَیْنَ تَذْهَبُونَ﴾ است که خودش ارشاد و هدایت و استدلال است که شما اگر دینی غیر از دین الهی بخواهید اصلاً وجود ندارد، نه اینکه هست و بد است، دین یعنی مجموعه قوانین که یک انسان سالک او را طی میکند. میفرماید اصلاً غیر از قوانین الهی راه نیست ﴿فَأَیْنَ تَذْهَبُونَ﴾، ﴿أَ فَغَیْرَ دینِ اللّهِ یَبْغُونَ﴾ نه یعنی اینکه همه مسلماناند سراسر جهان آفرینش، منقاد است شما تمرد نکنید راه دیگری را طی نکنید، در حقیقت روح سخن به این برمیگردد که غیر از راه عمومی، راه دیگر نیست نظیر ﴿فَأَیْنَ تَذْهَبُونَ﴾ اگر ﴿لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾ پس راه نیست ﴿فَأَیْنَ تَذْهَبُونَ﴾ این خودش استدلال و هدایتهای برهانی است. در قبال آن هدایت تشریعاً هم دستور داد، فرمود: ﴿قُلْ آمَنّا بِاللّهِ﴾ این هم دستور تشریعی، آن هم تعلیل عقلی.
آغاز خسارت انسان با انتخاب دینی غیر از اسلام
بعد از گذشت این مجموعه میفرماید: ﴿وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ اْلإِسْلامِ دینًا﴾ حالا اگر کسی حرف خدا را گوش نداد، به فکر این بود، در طلب و جستجوی این بود که غیر انقیاد در برابر خدا، چیز دیگر را بپذیرد یعنی در برابر چیز دیگر منقاد باشد نه در برابر خدا، این جستجوی او به ثمر نمیرسد یک، خسارتش هم در آخرت روشن میشود این دو، مهم در مسئله این است که فرمود: ﴿وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ اْلإِسْلامِ دینًا﴾ یعنی همین که از اسلام الهی برید [و] به فکر این افتاد که دین دیگر بگیرد خسارت دید، صرف ابتغا و طلب، خسارت دارد. یک وقت است انسان به دنبال چیزی میرود و او را دریافت میکند و آن را مطلوب خود میداند و با او مأنوس میشود آنگاه میگویند او خود خسارت دید، یک وقت قبل از اینکه مطلوبی را پیدا کند و او را اتخاذ کند قبل از اتخاذ مطلوب، همین که به فکر ابتغا و طلب افتاد خسارت میکند، نفرمود «و من یتخذ من دون الله انداداً فهو کذا» نظیر آیات دیگر ، بلکه فرمود: ﴿وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ اْلإِسْلامِ دینًا﴾ یعنی همین که به راه افتاد خسارت دید. یک وقت به انسان میگویند شما اگر بیراهه رفتی این راه را ادامه دادی سقوط کردی خسارت میبینی، یک وقت به او میگویند راه به قدری خطرناک است که همین که منحرف شدی خواستی از صراط مستقیم جدا بشوی سقوط کردی، پس اتخاذ غیر خدا گرچه ضررش قطعی است؛ اما هنوز به اتخاذ نرسیده صرف ابتغاء و طلب خودش خسارت دارد، فرمود: ﴿وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ اْلإِسْلامِ دینًا﴾ «ابتغا» یعنی طلب کردن، نظیر ﴿وَ ابْتَغِ فیما آتاکَ اللّهُ الدّارَ اْلآخِرَةَ﴾ و مانند آن ﴿أَ یَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلّهِ جَمیعًا﴾ و مانند آن، صرف ابتغا یعنی طلب کردن، خسارت دارد.
پرسش ...
پاسخ: انقیاد لغیر الله، انقیاد نیست چون ﴿فَما ذا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلالُ﴾ او تابع چه کسی باشد.
پرسش: ...
پاسخ: بله اله هم نامیده شده؛ منتها ﴿أَ فرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ﴾ اما آن سراب است، مثل اینکه انسان تشنه به دنبال سراب میدود، لذا در سوره «نور» میفرماید: ﴿وَ الَّذینَ کَفَرُوا أَعْمالُهُمْ کَسَرابٍ بِقیعَةٍ﴾ که ﴿یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ ماءً حَتّی إِذا جاءَهُ لَمْ یَجِدْهُ شَیْئًا﴾ ولی راه از بس خطر دارد که میفرمایند اگر به سراغ سراب رفتی خسارت میبینی، نه اینکه اگر به سراغ سراب رفتی بعد از اینکه به مقصد رسیدی خاسری، همین که به راه افتادی خاسری ﴿وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ اْلإِسْلامِ دینًا فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی اْلآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرینَ﴾.
حقیقت دین و اقسام آن
پرسش: ...
پاسخ: دین یعنی مجموعه قوانین، دین همانطوری که فرعون تدوین کرده است گفت ﴿إِنّی أَخافُ أَنْ یُبَدِّلَ دینَکُمْ أَوْ أَنْ یُظْهِرَ فِی اْلأَرْضِ الْفَسادَ﴾ مجموعه قوانین را میگویند دین، دین حق یکی است که انبیا آوردند ﴿فَما ذا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلالُ﴾ آنچه را که غیر انبیا آوردند دین باطل است، دین یعنی مجموعه قوانین که انسان در برابر او خاضع است یا خودش وضع میکند یا اندیشمندان بشری وضع میکند او حرمت مینهد یا چند نفر جمع میشوند براساس مشورت، مجموعه قوانین تدوین میکنند و همه به او احترام میگذارند، همه اینها هواست ﴿فَما ذا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلالُ﴾.
پرسش: ...
پاسخ: بله دیگر دین است دیگر، مجموعه قوانین میشود دین، فرعون گفت من میترسم موسای کلیم (سلام الله علیه) دین شما را عوض کند: ﴿إِنّی أَخافُ أَنْ یُبَدِّلَ دینَکُمْ أَوْ أَنْ یُظْهِرَ فِی اْلأَرْضِ الْفَسادَ﴾ پس خطر به قدری است که صرف طلب، خسارت دارد ﴿وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ اْلإِسْلامِ دینًا فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ﴾ چرا، چون از آن طرف ﴿رَضیتُ لَکُمُ اْلإِسْلامَ دینًا﴾ از این طرف هر چه که اسلام نیست به منزله عکس نقیض آن قضیه است مرضی حق نیست، مرضی او اسلام است و چیزی که اسلام نیست مرضی او نیست که این آیه به منزله عکس نقیض او است.
تقوا، شرط پذیرش اعمال
پرسش: ...
پاسخ: انسان به این دید یک مجموعه قوانینی هست، بالأخره یا هَوَس است یا هواست یا هدیٰ، بالأخره راهی را طی میکند دیگر، یا هواست یا هدیٰ. اما قبول را ذات اقدس الهی به تقوا و متقیان اسناد میدهد که ﴿إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقینَ﴾ البته قبول کامل مربوط به تقواست، اصل قبول مربوط به اصل اسلام است، اینطور نیست که اگر کسی متقی نبود عمل او مقبول نباشد. البته، آن عملی که در او تقوا نبود آن عمل را یقیناً خدا قبول نمیکند ولی آیه نمیگوید که عمل اگر باتقوا نبود خدا قبول نمیکند چون دیگر روشن است یعنی اگر عملی معصیت بود یا صورتش طاعت بود سیرتش معصیت بود، مثل اینکه کسی اطاعت کرد ریائاً، این عمل، عمل تقوایی نیست خب یقیناً خدا این را قبول نمیکند ولی آیه این را نمیگوید آیه میفرماید کار خوب را خدا از آدم خوب قبول میکند، کار بد که اصلاً مقبول نیست، مثلاً گناه یا طاعتی که روحش گناه باشد، مثل نماز ریایی اینکه جای بحث نیست که مقبول حق نیست، آیه میفرماید کار خوب را از آدم خوب قبول میکند: ﴿إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقینَ﴾ منتها همانطوری که مرحوم صاحب جواهر در بحث نیت ذکر کردند این را نفی کمال میکند، نه نفی اصل قبول یعنی شرط قبول عمل، عدل عامل نیست که عامل باید با تقوا و عادل باشد تا خدا عملش را قبول بکند، حالا اگر یک انسان غیر عادلی کار خیری کرد نماز و روزه و عبادات داشت یا خیرات داشت خدا قبول نکند اینچنین نیست، شخص همین که موحد بود آدم خوبی است [و] کار اگر لله بود کار خوبی است، گرچه این عادل این شخص در جای دیگری گناهی هم کرده باشد، پس ﴿إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقینَ﴾ این ناظر به قبول کامل است نه اصل قبول؛ اما در این زمینه هم فعل، فعل بدی است هم فاعل، آدم بد. طلب غیر دین بد است طالب هم که موحد نیست، لذا ﴿فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی اْلآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرینَ﴾.
شرایط صالح بودن عمل از نظر قرآن کریم
پرسش: ...
پاسخ: اصلاً، بله غرض آن است که هر کسی در هر مقطعی تابع دین همان مقطع که بود این حجت است و کامل است؛ منتها اکمل از همه اسلام مصطلح است، این یک مطلب و آنها که تحریف کردند کتابهای آسمانی را ﴿وَیْلٌ لَهُمْ﴾ برای اینکه ﴿یَکْتُبُونَ الْکِتابَ بِأَیْدیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللّهِ﴾ و آن آیه قبلی هم میفرماید شرط نجات، سه اصل است: ایمان به مبدأ؛ ایمان به معاد و عمل صالح. عملی در فرهنگ قرآن صالح است که برابر با حجت عصر باشد، هرگز آن شریعت منسوخ را قرآن عمل صالح نمیداند. آنگاه وظیفه هر ملت در هر عصری هم مشخص خواهد شد، آن آیهٴ ﴿إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ الَّذینَ هادُوا وَ النَّصاری وَ الصّابِئینَ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ اْلآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحًا﴾ اصلاً مخصص لبی، او را همراهی میکند، نه اینکه آن آیه مطلق باشد یعنی چه یهودی چه مسیحی چه غیر یهودی چه غیر مسیحی همه اهل نجاتاند بعد ما بیاییم این را مخصص او قرار بدهیم، آن یک مخصص لبی همواره آن آیه را همراهی میکند، فرمود ﴿عَمِلَ صَالِحاً﴾ و شریعت منسوخ، کتاب منسوخ [و] کتاب محّرف اصلاً عمل صالح نیست. این آیه هم میفرماید هر کس آن اسلامی را که به اصطلاح قرآن کریم اسلام نامیده میشود که همه انبیا مسلماناند، امم آنها مسلمان است، حواریین مسلماناند، پیروان موسی مسلماناند، پیروان ابراهیم مسلماناند، انبیای ابراهیم مسلماناند، خود ابراهیم و اسماعیل (سلام الله علیهم اجمعین) مسلماناند که طبق شواهد فراوان همان اسلام است یعنی انقیاد «بما جاء به الوحی فی ذلک العصر» این میشود اسلام. الآن آمدیم ما خصوصیتهای فراوان یهودیت و مسیحیت و زرتشتی و اسلام و اینها را در کنار هم قرار دادیم، هر امتی و پیامبر هر امتی در عصر خود مسلمان واقعیاند [البته] اگر برابر آن «ما جاء بالوحی» عمل بکنند یعنی منقاد دستور الهی هستند چه در اصول و چه در فروع، لذا ﴿مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ اْلإِسْلامِ دینًا﴾ هم یک اصل کلی است، همان¬طوری که ﴿إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللّهِ اْلإِسْلامُ﴾ به عنوان یک قضیه ایجابی یک اصل کلی است ﴿مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ اْلإِسْلامِ دینًا فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی اْلآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرینَ﴾ هم به عنوان یک اصل سلبی یک اصل کلی است، این اصل در زمان حضرت ابراهیم هم بود. حضرت ابراهیم هم میتوانست به مردم بگوید که ﴿مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ اْلإِسْلامِ دینًا فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ﴾ تا حضرت مسیح و بینهما هم انبیا ابراهیمی (علیهم الصلاة و علیهم السلام) هستند، چون خود آنها مسلمان بودند [و] امت اینها اسلامی بود ﴿هُوَ سَمّاکُمُ الْمُسْلِمینَ مِنْ قَبْلُ﴾ و اسلام را به مردم ارائه دادند، پس هر کسی غیر از اسلام را بپذیرد از او مقبول نیست و خسارت میبیند. آنگاه به دنباله این فرمود چگونه خدا اینها را هدایت کند: ﴿کَیْفَ یَهْدِی اللّهُ قَوْمًا﴾.
پرسش: ...
پاسخ: در بحث دیروز روشن شد که ظهورش در آخرت است، چون آخرت روز حساب است [و] ظهور آنجاست و روز تغابن است یعنی ظهور غبن وگرنه انسان، اینجا خسارت میبیند.
عدم بهرهمندی اهل کتاب از هدایت خاصه الهی
﴿کَیْفَ یَهْدِی اللّهُ قَوْمًا کَفَرُوا بَعْدَ إیمانِهِمْ﴾ فرمود ما کسانی را که بعد از دادن عقل از درون و دادن وحی و رسالت از بیرون، همه حجتها را بر آنها تمام کردیم و لطفهای فراوانی را نسبت به آن اعمال کردیم، دیگر از آن به بعد لطف خاص را نسبت به اینها اعمال نمیکنیم، چگونه خدا اینها را هدایت کند: حجت بالغه حق به اینها رسیده است، قبل از اینکه وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بیاید اینها نشانههای آن حضرت را در کتابهای آسمانی خود یافتند: ﴿یَجِدُونَهُ مَکْتُوبًا عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ اْلإِنْجیلِ﴾ همه خصوصیات را یافتند و ایمان آوردند، به عنوان ایمان به غیب ﴿فَلَمّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا کَفَرُوا﴾ و کسانی بودند که ﴿یَعْرِفُونَهُ کَما یَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ﴾ حالا خدا اینها را چگونه هدایت کند، هدایت کند همان هدایت پاداشی است وگرنه هدایت به معنای راهنمایی مرتب احتجاج میکند، استدلال میکند، معجزه میفرستد، برهان اقامه میکند، دعوت میکند به وسیله نامهها، انبیای اینها را هدایت میکنند، پیام میفرستند همه این هدایتها هست؛ اما آن جذبه و کشش درونی را خدا دیگر به اینها نمیدهد، اینها را به حال خودشان رها کرده؛ میخواهند بپذیرند میخواهند نپذیرند: ﴿قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنْ شاءَ فَلْیُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْیَکْفُر﴾ این هدایت پاداشی است که فرمود، دیگر ما این هدایت پاداشی را به اینها نمیدهیم اینها را رها کردیم به حال خودشان میخواهند ایمان بیاروند میخواهند نیاورند، مکلف هم هستند ایمان بیاورند ما مرتب هم دعوت میکنیم آیه نازل میکنیم؛ اما این¬چنین نیست که خدا حالا فرشتهها را به دنبال اینها اعزام بکند [و] در دلهای اینها نوری ایجاد بکند به اینها شرح صدر بدهد که اینها با آسانی بپذیرند، اینها را به حال خودشان رها میکند فقط آن هدایت اولی است که نصیب اینها است، نظیر اینکه درباره ثمود فرمود: ﴿أَمّا ثَمُودُ فَهَدَیْناهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمی عَلَی الْهُدی﴾ ؛ ما ثمود را هدایت کردیم خب آنها قبول نکردند، نه اینکه خدا کافر را هدایت نمیکند. درباره کافران فرمود ما اینها را راهنمایی کردیم تا آخرین لحظه هدایت میکنیم یعنی تا آخرین لحظه، حرف انبیا از بیرون و ندای فطرت از درون اینها را هدایت میکند، خب اینها نمیپذیرند.
عدم بهرهمندی ظالم از هدایت پاداشی خداوند
لذا این هدایت پاداشی را نفی کرده، فرمود: ﴿کَیْفَ یَهْدِی اللّهُ قَوْمًا کَفَرُوا بَعْدَ إیمانِهِمْ﴾؛ اینها اول مؤمن بودند به وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ﴿وَ شَهِدُوا أَنَّ الرَّسُولَ حَقُّ﴾؛ شاهد حقانیت پیغمبر بودند، همه خصوصیات را در کتاب آسمانی یافتند ﴿وَ جاءَهُمُ الْبَیِّناتُ﴾؛ ادله و بینات و شواهد حق و صدق بودن دعوت قرآن به آنها رسیده است، معذلک کفر ورزیدند، چون کافر ظالم است خداوند ظالم را هدایت نمیکند یعنی هدایت پاداشی یعنی دیگر در قلب ظالم یک نور خاصی ایجاد بکند که دلش برای اسلام بطپد اینطور نیست [بلکه] او را به حال خودش رها میکند [و] آن فیض خاص را سلب میکند، اوست با همان سرمایههای اولی از آن طرف وسوسهٴ شیطان است از این طرف دعوت انبیا هست از آن طرف راهنمایی فطرت است، او در این جهاد اکبر میماند یا حالا تسلیم میشود یا اسیر میشود یا اسیر میگیرد، دیگر ما میلی در دل او ایجاد بکنیم اینطور نیست.
گرایش قلبها به خداوند، نمونهای از هدایت پاداشی
بعضیها اصلاً همین که به مراکز مذهب میرسند اصلاً دلشان میطپد، شوقی پیدا میکنند، بعضیها برایشان بیتفاوت است. این شوق و این گرایش چیزی نیست که به دست خود آدم باشد این یک عنایت الهی است [و] خدا این عنایت را هم به هر کسی نمیدهد، آنها که به هدایت ابتدایی الهی پاسخ مثبت دادند احترام گذاشتند دستور دین را عمل کردند خدا به آنها پاداش میدهد و آن این است که قلب اینها را به سمت خود متوجه میکند، شوق این هم، میل دنیا از قلب اینها میگیرد اینطور نیست که اینها زرق و برق را نبینند، میبینند در اینها بیتفاوت است یک عده اینچنین نیستند، کسانیاند که میل به آخرت در آنها ضعیف است میل به دنیا در آنها قوی است آن لطف الهی در خود احساس نمیکنند. فرمود آن لطف خاص به عنوان پاداش به همه داده نمیشود ﴿کَیْفَ یَهْدِی اللّهُ قَوْمًا﴾ این ﴿کیف﴾ که استفهام است در اینجا، اثر نفی را دارد. نظیر آنچه در سوره «توبه» آیه هفتم آمده است ﴿کَیْفَ یَکُونُ لِلْمُشْرِکینَ عَهْدٌ عِنْدَ اللّهِ وَ عِنْدَ رَسُولِهِ﴾؛ چگونه مشرکین، دارای یک عهد استواری پیش خدا و پیامبرند با اینکه اینها سیره و سنت سیئه اینها نقض عهد است، این ﴿کَیْفَ﴾ نظیر «همزه» استفهام که برای انکار است، این هم برای جحد و انکار است ﴿کَیْفَ یَهْدِی اللّهُ قَوْمًا کَفَرُوا بَعْدَ إیمانِهِمْ﴾ خب، این هدایت پاداشی را نفی میکند.
پرسش: ...
پاسخ: نه؛ آنها چون خسارت هم نمیبینند ﴿لَن یُقْبَلَ مِنْهُ﴾ هم نیست، چون این تهدیدها برای آنها نیست، فقط برای کسانی است که ﴿کَفَرُوا بَعْدَ إیمانِهِمْ وَ شَهِدُوا أَنَّ الرَّسُولَ حَقُّ﴾ و مانند آن وگرنه درباره اصل این جریانها این¬طور نیست که هدایت نباشد.
پرسش: ...
پاسخ: به همان مقداری که عقل دارند، مکلفاند. آنها اگر واقعاً مستضعف فکریاند معذورند، بر آنها که حجت بالغه حق به نصابش رسیده است دیگر آن هدایت پاداشی را خدا از آنها برمیدارد.
عدم بهرهمندی کافر و ظالم از هدایت پاداشی
نظیر آیهٴ 137 سوره «نساء» که در آنجا هست ﴿إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا ثُمَّ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا ثُمَّ ازْدادُوا کُفْرًا لَمْ یَکُنِ اللّهُ لِیَغْفِرَ لَهُمْ وَ لا لِیَهْدِیَهُمْ سَبیلاً﴾ این ﴿لم یکن﴾ نفی سنت الهی است یعنی سنت خدا بر این نیست که دیگر نسبت به اینها اظهار لطف کند. باز در همان آن سورهٴ «نساء» آیه 168 هم مشابه این مضمون هست که ﴿إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا وَ ظَلَمُوا لَمْ یَکُنِ اللّهُ لِیَغْفِرَ لَهُمْ وَ لا لِیَهْدِیَهُمْ طَریقًا﴾؛ خدا ظالمین و کافرین را راهنمایی نمیکند، با اینکه تا آخرین لحظه ظالم و کافر را دارد هدایت میکند، نصیحت میکند اگر در حد فرعون هم باشد ﴿فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَیِّنًا لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشی﴾ دارد، نامهای که رسولخدا (صلوات الله و سلامه علیه) برای سران ستم نوشتند از همین قبیل است، هدایتهایی که معصومین درباره طاغیان دارند از همین قبیل است، محاجههای که دارند محاورههایی که داشته و دارند این¬چنین است. این اصل هدایت به معنای هدایت ابتدایی همواره هست تا آخرین لحظه هست.
تفاوت کفر عملی با کفر اعتقادی در بهرهمندی از هدایت پاداشی
پرسش:...
پاسخ:اما شرک را فرمود نمیآمرزد، دو مسئله در آنجا آمده: یکی اینکه شرک بخشوده نخواهد شد ﴿إِنَّ اللّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ﴾.
مطلب دیگر این است که مادون شرک یعنی اگر کسی مسلمان، موحد بود ولی معاصی را مرتکب میشد، خداوند آن گناهانی که مادون شرک است میبخشد؛ اما به نحو موجبه کلیه نه موجبه جزئیه ﴿لِمَن یَشَاء﴾ ، من یشاء معلوم نیست چه کسی است.
پرسش: ...
پاسخ: چرا دیگر، ﴿کَفَرُوا بَعْدَ إیمانِهِمْ وَ شَهِدُوا أَنَّ الرَّسُولَ حَقُّ﴾ کفر به نبوت، در حد شرک است دیگر، جزء معصیتهای عادی که نیست، نظیر غیبت و دروغ نیست. اگر کسی رسالت خاصه برای او ثابت شد ﴿وَ جاءَهُمُ الْبَیِّناتُ﴾ هم معجزات بعدی، هم اخبار انبیای قبلی این به نصاب بالغ رسید؛ اما معذلک اینها کافرند خب اینها مرتدند در حقیقت دیگر، لذا قرآن کریم از اینها به عنوان کافر یاد میکند.
پرسش: ...
پاسخ: کفر اعتقادی است این دیگر، یک وقت است کسی کفر عملی دارد، نظیر ﴿وَ لِلّهِ عَلَی النّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبیلاً وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللّهَ غَنِیُّ﴾ این کفر، کفر عملی است که اگر مستطیع، مکه نرفت گرفتار کفر عملی است نه کفر اعتقادی؛ اما یک وقت است که فرمود قبلاً در کتابهای آسمانی، خصوصیات پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را خواندند [و] بعداً هم معجزات را مشاهده کردند ﴿وَ شَهِدُوا أَنَّ الرَّسُولَ حَقُّ﴾؛ اما﴿کفروا﴾ این کفر اعتقادی است دیگر، کفر به رسالت است که در حد شرک به خداست، در حقیقت رد سخن خداست آن وقت خدا فرمود اینها را ما چگونه هدایت کنیم؟ راه را برای اینها باز گذاشته البته، اما در آنجا مادون شرک را فرمود میبخشد؛ اما ﴿لِمَن یَشَاء﴾ در اینجا هم باز راه توبه باز است به شهادت استثنایی که در آیه بعد آمده؛ اما بسیار سخت است، بسیار دشوار است که کسی آن فیض خاص خدا به او نرسد با فیض عمومی بخواهد به مقصد برسد سخت است، خیلی دشوار است.
پرسش: ...
پاسخ: اینها کسانی بودند که آن فطرت اولیه را حفظ کردند، سرسختی نشان ندادند [و] تمرد نکردند. لذا درباره کسانی که معاندند، نظیر این دو آیه سورهٴ «نساء» ﴿لَمْ یَکُنِ﴾ تعبیر میکند ، میفرماید: ﴿لَمْ یَکُنِ اللّهُ لِیَغْفِرَ لَهُمْ وَ لا لِیَهْدِیَهُمْ سَبیلاً﴾ آنها که واقعاً معاندند؛ اما آنهایی که نه، ارتباطی را حفظ کردهاند ولو در روز قدرت ارتباطی را با دین حفظ کردهاند [و] معاصی اینها در حد معاصی عملی بود به اصل فطرت آسیبی نرساندند، اینها زمینه نجاتشان هست.
سلب هدایت پاداشی با استمرار هدایت ابتدایی برای کافر و ظالم
درباره همان کافران هم باز قرآن استثنا کرده، فرمود: ﴿إِلاَّ الَّذینَ تابُوا﴾ اما توبه آنها نظیر توبه از معاصی شخصی نیست، توبه آنها یک توبه تبلیغی را هم باز به همراه دارد که بعد آن جداگانه باید بحث بشود که ﴿إِلاَّ الَّذینَ تابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِکَ وَ أَصْلَحُوا﴾ چون اینها که فاسد شدند و مفسد، توبه اینها به صلاح و اصلاح است نه تنها به صلاح یعنی اگر عالمی بد کرد بعد بخواهد توبه کند، چون عالم فاسد شد و مفسد، توبه او به صلاح و اصلاح است نه تنها به صلاح، لذا در این¬گونه از توبهها میفرماید: ﴿إِلاَّ الَّذینَ تابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِکَ وَ أَصْلَحُوا﴾ که اگر به آن آیه رسیدیم، چون مشابهاش در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» هم قبلاً گذشت که ﴿إِلاَّ الَّذینَ تابُوا وَ أَصْلَحُوا وَ بَیَّنُوا﴾ یعنی برای مردم روشن بکنند. آنچه فسادهایی را که مبتلا شدند حالا به مردم راه صلاح را باید ارائه بدهند تا توبهشان مقبول باشد. غرض این است که این هدایتی که سلب شده است، هدایت پاداشی است وگرنه آن هدایت ابتدایی تا آخرین لحظه است ﴿کَیْفَ یَهْدِی اللّهُ قَوْمًا کَفَرُوا بَعْدَ إیمانِهِمْ وَ شَهِدُوا أَنَّ الرَّسُولَ حَقُّ وَ جاءَهُمُ الْبَیِّناتُ وَ اللّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظّالِمینَ﴾ این کبرای قیاس است یعنی اینها ظالماند و خدا ظالمین را با هدایت پاداشی هدایت نمیکند.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است