display result search
منو
تفسیر آیات 8 و 9 سوره آل‌عمران _ بخش اول

تفسیر آیات 8 و 9 سوره آل‌عمران _ بخش اول

  • 1 تعداد قطعات
  • 37 دقیقه مدت قطعه
  • 8 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 8 و 9 سوره آل‌عمران _ بخش اول"

ویژگیهای دعای راسخان در علم
بیان رحمت به معنای معرفت
بیان امام صادق (علیه السلام) درباره آیهٴ ﴿رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنا﴾

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِن لَدُنْکَ رَحْمَةً إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ﴿8﴾ رَبَّنَا إِنَّکَ جَامِعُ النَّاسِ لِیَوْمٍ لاَ رَیْبَ فِیهِ إِنَّ اللّهَ لاَ یُخْلِفُ الْمِیعَادَ ﴿9﴾

ویژگیهای دعای راسخان در علم
راسخون در علم از آن جهت که لبیب‌اند، متذکّرند و همه این نِعَم را حدوثاً و بقائاً از ذات اقدس الهی می‌دانند و از خطری که ﴿الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ﴾ به آن مبتلا شدند باخبرند و از آن خطر هم می‌رهند. عرض می‌کنند: ﴿رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنَا﴾ اینکه عرض می‌کنند: ﴿لاَ تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنَا﴾ هم اظهار حق‌شناسی است که هدایت ابتدایی آنها از ناحیه خداست و هم از خدای سبحان مسئلت می‌کنند که اولاً به کاری مبتلا نشوند که زمینه زیغ را فراهم کند، ثانیاً اگر هم مبتلا شدند به کاری که زمینه انحراف دل را فراهم می‌کند خدا به اینها توفیق توبه بدهد؛ مهلت بدهد که اینها آن کار را جبران کنند که منتهی به زیغ دل نشود، چون زیغ یعنی انحراف، این انحراف اول از عمل شروع می‌شود، بعد از دل سردرمی‌آورد. در سورهٴ مبارکهٴ «صف» که فرمود: ﴿فَلَمَّا زَاغُوا أَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ﴾ آیه پنج سورهٴ «صف» نه یعنی «فلما زاغ قلوبهم ازاغ الله قلوبهم»، بلکه «فلما زاغوا فی مقام العمل ازاغ الله قلوبهم» این زیغ و انحراف در مقام کار، زمینه را فراهم می‌کند که خدای سبحان که مقلب‌القلوب است دلهای اینها را منحرف کند آن توفیق را که بردارد خودبه‌خود اینها منحرف می‌شوند معمولاً اضلال، ازاغه این‌گونه از امور در بحثهای قبل هم ملاحظه فرمودید که اینها امر وجودی نیست اینها امر عدمی است یعنی خدای سبحان هرگز کسی را گمراه نمی‌کند ضلالت یک چیز دادنی نیست که خدا به کسی ضلالت بدهد، بلکه همان توفیق اهتدا را که سلب بکند او را به حال خودش بگذارد او سقوط می‌کند، مثل کودکی که قدرت قیام ندارد اگر سرپرست او، او را رها کرد او می‌افتد، برخلاف هدایت که یک امر وجودی و نوری است، در سورهٴ مبارکهٴ «فاطر» اصل کلی را مشخص کرد فرمود: ﴿مَّا یَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحْمَةٍ فَلاَ مُمْسِکَ لَهَا وَمَا یُمْسِکْ فَلاَ مُرْسِلَ﴾ یعنی دری را که خدای سبحان براساس رحمت باز می‌کند کسی قدرت بستن ندارد و دری را که خدا نگشود و باز نکرد، کسی نمی‌تواند باز کند این نشان می‌دهد که چیزی را که خدا امساک کرد کسی نمی‌تواند باز کند، در بعضی از موارد دیگر هم فرمود: ﴿أُولئِکَ الَّذِینَ لَمْ یُرِدِ اللّهُ أَن یُطَهِّرَ قُلُوبَهُمْ﴾ ؛ آنها کسانی‌اند که دیگر خدای سبحان آنها را به حال خودشان رها کرده و میل ندارد، اراده نمی‌کند که آنها را تطهیر کند با اینکه اراده تشریعی برای همیشه هست.
پس اگر خداوند عده‌ای را گمراه می‌کند اضلال دارد یا ازاغه دارد این به همان سلب توفیق برمی‌گردد. این راسخین در علم هر دو مطلب را از خدا مسئلت می‌کنند؛ یکی اینکه کاری نکنید که توفیق از ما سلب بشود و ما دست به گناه بزنیم ولو فُرِض اگر ما از نظر مقام عمل، تن به گناه دادیم، توفیق نهایی را از ما سلب نکنید که راه توبه را ما گُم بکنیم؛ این‌چنین نباشد که به مجرّد انحراف در عمل، شما قلب ما را هم رها کنید که بشود ﴿فَلَمَّا زَاغُوا أَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ﴾ همه این درجات را راسخین در علم از ذات اقدس الهی مسئلت می‌کنند ﴿رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنَا﴾

بیان رحمت به معنای معرفت
پرسش ...
پاسخ: مصداق کاملش البته اینها هستند و اینها که معصوم‌اند و مصون‌اند با همین دعاها معصوم‌اند، با همین نیایشها معصوم‌اند وگرنه ذاتاً که معصوم نیستند، آن‌که ذاتاً معصوم است ذات اقدس الهی است. اینها دائماً تضرّع دارند و از خدا دائماً مسئلت می‌کنند و دائماً هم فیض دریافت می‌کنند ﴿وَهَبْ لَنَا مِن لَدُنْکَ رَحْمَةً إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ﴾. این گروه نه تنها تبرّی‌خواه‌اند که از گناه منزجر باشند، بلکه تولّی‌طلب هم هستند از خدا رحمت می‌طلبند. عده‌ای به همین مقدار اکتفا می‌کنند که جهنم نروند و نسوزند، عده‌ای نه تنها پرهیز از جهنم پرهیز مسئلت می‌کنند، بلکه نِیل به مقامات بهشت را هم طلب دارند که آن تولّی‌شان بعد از تبرّی هست. در اینجا تولّی‌شان بعد از تبرّی یاد شده است یعنی بعد از برائت از زیغ و انحراف عملی و قلبی، تولّی را طلب می‌کنند تولّیِ قلبی و عملی، آن توفیق را بده که در مقام عمل جزء اولیای تو باشیم، آن توفیق را هم بده که در مقام دل جزء اولیای تو باشیم که این می‌شود تولّی، آن اول می‌شود تبرّی.
﴿وَهَبْ لَنَا مِن لَدُنْکَ رَحْمَةً إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ﴾ با چند تعبیر که موادّ این دعا را تشکیل می‌دهد و با چند صورت که هیئت این نیایش را تشکیل می‌دهد اینها از ذات اقدس الهی آن رحمت خاصّه را طلب می‌کنند. موادّی که در این دعا به کار رفت کلمهٴ «هِبه» است که چند جا به کار رفت و کلمه «لَدُن» است که به کار رفت و هیئتی هم که به کار رفت با استدلال هست، تأکید هست، جمله اسمیه هست، حصر هست و مانند آن.

راز تعبیر به﴿وَهَبْ﴾
این تعبیر ﴿وَهَبْ لَنَا مِن لَدُنْکَ رَحْمَةً﴾ این نشانهٴ آن است که کاری از ما ساخته نیست که شما به عنوان جزا چیزی به ما بدهید، با اینکه همین دعا کار است اینها آن‌قدر خاضع‌اند که هر چه را از ذات اقدس الهی دریافت می‌کنند این را هِبه می‌دانند یعنی کاری نکردیم که از تو چیزی طلب بکنیم. یک وقت است انسان می‌گوید: ﴿رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا﴾ یا ولو خیلی هم خاضع باشد می‌گوید: «یا مَنَ یَقبَلُ الیَسیرَ وَ یَعفُو عَن الکثیر» بالأخره حاضر نیست بپذیرد به اینکه آنچه تو می‌دهی هِبه است خود را هم سهیم می‌داند و چون می‌خواهد متواضعاً درخواست کند می‌گوید که گرچه عمل من کم است، ولی شما آن را قبول کنید ولی اگر رسوخ کرد این مقدار هم نمی‌بیند، نمی‌گوید که این کَم را قبول کن، می‌گوید هیچ نیاوردم و از تو رایگان طلب می‌کنم. این می‌شود هِبه می‌بینید دعاهایی که راسخین دارند با دیگران فرق می‌کند البته خودِ همین راسخین مراتبی هم دارند کسی که به مرتبه عالیه رسیده است، مراتب وسطی و نازله را هم داراست آنها که در مراتب ابتدایی یا متوسط‌اند از مرتبه عالی محروم‌اند؛ اما آنها که به مرتبه عالیه رسیدند مراتب نازلهٴ وسطی را دارا هستند، لذا ادعیه ائمه(علیهم السلام) در عین حال که خوف از دوزخ و شوق به بهشت هدف نهایی آنها نیست، ولی هدف متوسط یا ابتدایی آنها است، همه این حرفها را دارند؛ منتها برای اینکه روشن بشود که هدف اصلی پرهیز از جهنم نیست، هدف اصلی رفتن به بهشتِ ظاهری نیست، عرض می‌کنند بسیار خب، حالا اگر اوّلی را ندادی لااقل دومی را بده، چون اولی را می‌شود نگرفت، ولی دومی را که نمی‌شود نگرفت «هَبنی صبرتُ علی حرِّ نارکَ فکیف أصبِرُ عن النظر الی کرامتک» این نشان می‌دهد که دوّمی، قابل از دست دادن نیست آن اصل است. حالا اولی را ندادی، حالا ما بر فرض تحمل از جهنم بکنی، دومی را چه بکنیم این معلوم می‌شود اصل آن است.
اما اوساط مردم هرگز آن حرفها را ندارند، برای اوساط همان مقامهاست که اگر هم به حدّ دلال برسند، «مُدلاً علیک» می‌گویند اگر ما را در جهنم بُردی آنجا هم ما فریاد می‌کشیم که دوست تو هستیم، این هم برای بعضی از افراد است بالأخره.
غرض آن است که دعای راسخین با دعای دیگران فرق می‌کند، اینها نمی‌گویند ما کاری کردیم ولو کَم، شما قبول کنید[بلکه] تمام تعبیرات اینها این است که هر چه تو می‌دهی منّتهای ابتدایی است. در بیانات نورانی امام سجاد(سلام الله علیه) در صحیفه سجادیه این است که «مِنَّتُکَ ابتداء» یعنی همه منّتها و نعمتهای تو ابتدایی است تو نعمت مسبوق به استحقاق نداری که کسی طلبکار باشد تو چیزی اعطا کنی «مِنَّتُکَ ابتداء» همه بخشایش تو ابتدایی است، حالا گاهی تعبیر به جزا می‌شود آن تعبیر به جزا هم تشویقی است هم گرایش به دعا از توست، هم ناله و ضجّه زدن توفیقش از توست، هم می‌گریانی، هم پاداش می‌دهی، هر دو از توست خلاصه.

تبیین رزق موهوب
بر آن اساس هر چه که از خدای سبحان دریافت می‌کنند می‌شود هِبه، لذا هم ﴿لَدُنْکَ﴾ است که این نشانه آن است که از ما نبود و هم کلمه ﴿هَبْ﴾ در صدر دعای دوم آمده، هم ﴿إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ﴾ به عنوان دلیل این دعا آمده و «لدن» هم غیر از «عند» است. در فارسی معمولاً ما در هر دو حال می‌گوییم این کتاب در نزد فلان شخص است اگر در دستش باشد می‌گوییم در نزد، اگر در منزل، در قفسه کتابخانه‌اش هم باشد باز می‌گوییم در نزد فلان کس است؛ اما این‌چنین نیست در عربی در هر دو حال بگوییم «عند» یا «لدن» اگر در دستش باشد، در حضورش باشد، در پیشگاهش باشد می‌گوییم «لدن» و اگر اعم باشد می‌گوییم «عند»، «عند» با «لدن» این فرق را دارد.
علم لَدنّی با علم عندی هم فرق دارد، البته چون «عند» اعم است آنجا که شامل حال «لدن» می‌شود فرقی نیست؛ اما آنجا که شامل حال «لدن» نمی‌شود با «لدن» فرق است. علم لدنّی یعنی علمی که این انسانِ صالحِ سالک بالا برود و مطلب را از نزد او بگیرد وگرنه چیزی نیست که لدنّی نباشد، چون همه این علوم لدنّی است همه از آنجا آمده؛ اما این را نمی‌‌گویند علم لدنّی، علم لدنّی آن نیست که از طرف ذات اقدس الهی علمی نصیب کسی بشود، بلکه این متعلّم، آن‌قدر بالا برود لدی الله، آنجا دریافت بکند وقتی به سرچشمه رسید آن آب زلال نصیبش می‌شود، آبی که دست خورده نیست نصیبش می‌شود، آبی است که عبور نکرده تا دیگران باخبر بشوند نصیبش می‌شود این فرقهای فراوان را دارد؛ اما اگر آب از چشمه در این جدولها و جویها ریخت و عبور کرد و آلوده شد و دست خورده شد به آن تَه جدول و جوی رسیده این هم از آن بالا آمده؛ اما بالأخره دست خورده است و آلوده است اشتباهات در آن هست و امثال ذلک.
این علومی که در کتابهاست از اساتید انسان می‌شنود، از کتابها فرا می‌گیرد و مانند آن، این همان علم تَه جدول و جوی است خلاصه، آب رودخانه است از راه دور آمده، ولی اگر کسی با این درس و بحث یعنی با همین جدولها و جویها و این نهرها آشنا بشود به همراه این نهرها برود، چون این نهر بالأخره از جایی سرچشمه گرفته به همراه برود به چشمه می‌رسد ولی این نهر هادی اوست، همین آب هادی اوست به این شرط که این آب را برای چشیدنِ خود نداند، بلکه جریان آب را هم راهنمای خود بداند به همراه آب برود ببیند که از کجا آمده، وقتی بالا رفت به دامنه کوه رسید از چشمه باخبر شد این می‌شود لَدُن از او نزد می‌گیرد آن‌گاه دیگر آلوده نیست، آن‌گاه دیگر دیگران نمی‌دانند که چقدر نوشید این می‌شود لدُن. علم لدنّی علمی نیست در مقابل علوم دیگر مثلاً بگوییم فقه، اصول، فلسفه، تفسیر، کلام، علم لدنّی، علم لدنّی علمی نیست که موضوع و محمول و مسئله داشته باشد، همین علوم را انسان وقتی که در مدرسه‌ها یاد می‌گیرد از استاد و کتاب و امثال ذلک یاد می‌گیرد مثل تشنه‌ای است که از نهر آب می‌گیرد، اگر عمل بکند به همراه این علم بالا برود، از چشمه، اینها را یاد می‌گیرد آن می‌شود علم لدنّی، وگرنه علم لدنّی علمی نیست در مقابل علوم دیگر یک وقت تفسیر قرآن را از معلّم و کتاب یاد می‌گیرد، مثل تشنه‌ای است که از نهر آب گرفته، یک وقت به همراه این کتاب و گفته‌های معلمین و امثال ذلک بالا می‌رود از آن سرچشمه معنای آیه را دریافت می‌کند آن هم تفسیر است؛ منتها لدنّی.

ادب راسخان درعلم
راسخین در علم از نزد ذات اقدس الهی چیز می‌طلبند و دیگران وقتی که آن رحمت خاصه را مسئلت می‌کنند می‌گویند: ﴿مِن لَدُنْکَ ذُرِّیَّةً طَیِّبَةً﴾ همه نِعَم آنجاست، مال هم مال لدنّی می‌شود، فرزند هم فرزند لدنّی می‌شود. آنچه را که این بزرگوار مسئلت کرد گفت: ﴿مِن لَدُنْکَ ذُرِّیَّةً طَیِّبَةً﴾ آ‌ن‌وقت مریم می‌شود یک بانوی لدنّی، عیسی می‌شود یک انسان لدنّی، یحیی می‌شود یک انسان لدنّی، هیچ کس از خاک برنخاست همه از آنجا آمدند؛ منتها آمدنها فرق دارد، مثل اینکه همه آبها از سرچشمه می‌آید و اما آّبهایی که از سرچشمه گرفته می‌شود فرق دارد یک وقت مع‌الواسطه است، یک وقت بلاواسطه، اینها هم عرض می‌کنند به خدای سبحان که ﴿ وَهَبْ لَنَا مِن لَدُنْکَ رَحْمَةً إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ﴾ ادب دعای آنها هم این است که پیشنهاد نمی‌دهند یک چیز مشخصی را ارائه نمی‌دهند، این کلمه ﴿رَحْمَةً﴾ که تنوین تنکیر دارد این یک کار امر است به خود وهاب، هر چه تو می‌دهی، ولی از نزد خودت باشد ﴿مِن لَدُنْکَ﴾ باشد هر چه از نزد تو باشد خوب است ﴿مِن لَدُنْکَ رَحْمَةً﴾؛ منتها از باب تناسب حکم و موضوع اینها رسوخ علم می‌خواهند و علم راسخ، رسوخ ایمان می‌خواهند و ایمان راسخ. گاهی ممکن است انسان در دریا سالیان متمادی غواصی بکند ولی تشنه بمیرد همان بیانی که امام(سلام الله علیه) فرمود: «ما ورثک الله من کتابه حرفا» یک حرف از قرآن ارث نبردی، گرچه سالیان متمادی درس خوانده‌ای یا فرمود: ﴿وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِی آتَیْنَاهُ آیَاتِنَا فَانْسَلَخَ مِنْهَا﴾ ؛ این بارها در علم شنا می‌کرد، ولی تشنه مُرد بالأخره. مثل کسی که در تمام مدت عمر مسافرین را جابه‌جا می‌کند به مقصد می‌رساند و خودش همچنان در بین راه هست، این بین راه بودن برای او مقصد است مثل واعظ غیر متّعظ، این دیگران را به مقصد می‌رساند، ولی کار او این شد که دیگران را به مقصد برساند. آن راننده‌ای که بالأخره در بیابان غربت می‌میرد هزارها مسافر را به مقصد رساند ولی خود در بیابان مرده است، یک عالم بی‌عمل که راسخ در علم است ولی علم در او رسوخ نکرده خیلیها را به مقصد رسانده، ولی خودش در بین راه است.
این است که راسخین در علم عرض می‌کنند: ﴿آمِناً﴾ این نشانه آن است که علم و ایمان هم در آنها رسوخ کرده و می‌دانند که، این در معرض خطر است به همان دلیل که یک وقت نبود، یک وقت هم ممکن است از اینها گرفته بشود. اگر انسان سابقهٴ جهل دارد ممکن است لاحقهٴ جهل هم داشته باشد، لذا مرتب از خدای سبحان مسئلت می‌کنند این تعبیرات اینها، تعبیرات جمله فعل مضارع است که نشان استمرار است ملاحظه فرمودید در همان آیه قبل فرمود: ﴿وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ﴾ نه «قالوا» این ﴿یَقُولُونَ﴾ که فعل مضارع است نشانه استمرار است یعنی سیرهٴ آنها این است، حرفشان این است همیشه این را می‌گویند، این ﴿رَبِّنَا﴾ هم مقول قول راسخین در علم است ﴿وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ﴾ یعنی منطق اینها این است یعنی «یستمرّ هذا القول منهم»، ﴿یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِندِ رَبِّنَا﴾ بعد فرمود: ﴿وَمَا یَذَّکَّرُ إِلَّا أُولُوا الْأَلْبَابِ﴾ آن‌گاه ﴿رَبِّنَا﴾ این ﴿رَبِّنَا﴾ دعای همان راسخون در علم است یعنی «یقولون ربنا» بعد مَلکه آنها این خواهد شد، سیره آنها این است که ﴿رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنَا﴾.

بیان امام صادق(ع)درباره آیه﴿رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنا﴾
از اینجا آن دعایی که در تفسیر شریف عیاشی از سماعةبن‌مهران که از شاگردان خوب امام صادق(سلام الله علیه) است و آن حدیث معروف هم به وسیله سماعه نقل شده است تفسیر عیاشی از سماعةبن‌مهران نقل می‌کند که امام صادق(صلوات الله و سلامه علیه) فرمود: «أکثروا من ان تقولوا ﴿رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنا﴾»؛ این را زیاد بگویید، اینکه حضرت فرمود: «اکثروا»، این را زیاد بگویید «و لا نأمنوا الزیغ» ؛ مبادا در امان باشید یک وقت شاید دل زیر رو رو شد و منحرف شد این «اکثروا» را ظاهراً از همین جمله فعل مضارعی که هست و دلالت بر استمرار می‌کند استفاده شده است که ﴿رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنا﴾ یعنی «یَقُولونَ رَبَّنا لا تُزغ قُلوبَنا بعدَ اِذ هَدَیتَنا» و همچنین «یقولونَ هَب لَنا مِن لدنک رحمةٌ انکَ أنتَ الوهابُ» و همچنین «یقولون رَبَّنا اِنَّکَ جامع الناسِ لیومٍ لا ریبَ فیه».

قابل انتقال بودن علم لدنی
پرسش ...
پاسخ: بله قابل انتقال به دیگران هست همه علومی که ائمه(علیهم السلام) از لَدُن گرفتند به دیگری منتقل کردند؛ اما همین شده واسطه، وقتی واسطه شد دیگر لدنی است. همین علم است آن علم لدنی، علم دیگری نیست همین علوم را از آنجا گرفته‌اند. در مقابل علوم دیگر که نیست بالأخره آنها یا تفسیر است یا فقه است یا اصول است یا کلام است یکی از این علومی است که به دیگران آموختند؛ منتها آنجا شهودی است برای دیگران مفهومی است، آ‌نجا بلاواسطه است برای دیگران مع‌الواسطه.
پرسش ...
پاسخ: بله اینها هم بالأخره لدنی است بله؛ اما نبیّ اکرم از آن جهت که لسان او، لسان ذات اقدس الهی است در قُرب نوافل لسان الله است، همین نبیّ اکرم سالیان متمادی برای دیگران سخن می‌گفت از باب علم حصولی؛ اما یک راز و رمزی را زیر گوش گفتن و دیگری استفاده کردن این یک میلیون مسئله را یکجا بگوید این می‌شود لدنّی، مثل اینکه در کنار چشمه در همان چشمه بالأخره یک واسطه رقیقی هست؛ اما بالأخره از همان چشمه است بدون اینکه وارد جوی بشود، از همان چشمه گرفته به او داده.

یقین راسخان در علم به مبدأ و معاد
این دعای بعدی سند آن دعای قبلی است. این دعای قبلی ناظر به مبدأیت حق و قوس نزول بود ﴿رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنَا﴾ معلوم می‌شود کارها دست اوست، تدبیر دست اوست، هدایت دست اوست، سلب توفیق دست اوست، هِبه دست اوست و امثال ذلک اینها کارهای تدبیری حق است «فیما یرجع الی المبدأ»؛ اما بازگشت قوس صعود که «فیما یرجع الی المعاد» است آن را در آیه بعد عرض کردند که ﴿رَبَّنَا إِنَّکَ جَامِعُ النَّاسِ لِیَوْمٍ لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾، پس راسخین در علم هم به آنچه مربوط به مبدأ است معترف‌اند و اهل نیایش و هم آنچه که مربوط به معاد است معترف‌اند و اهل نیایش و بین آن مبدأ و این معاد که مسئله وحی و رسالت و کتاب است آن را هم که پذیرفتند، پس به همه مبادی و اصول اینها اعتقاد راسخ دارند؛ منتها اینها را به هم مرتبط کردند، چرا اینها اصرار می‌کند که ﴿رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنَا﴾ برای اینکه ﴿رَبَّنَا إِنَّکَ جَامِعُ النَّاسِ لِیَوْمٍ لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾؛ خدایا! این همه ضجّه و ناله ما برای آن است که ما یک روز حسابی در پیش داریم، حالا اگر کسی این دنیا گرفتار زیغ قلب شد ﴿فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ﴾ شد، آن‌وقت ﴿فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِیلِهِ﴾ شد، اگر با مرگ از دنیا برود و راحت بشود که مسئله‌ای نیست؛ اما بعد الموت اولین کیفر او شروع می‌شود و تمام سیّئات در اثر غفلت یوم الحساب است و تمام حَسنات هم در اثر تذکّر یوم الحساب.
در سورهٴ مبارکهٴ «ص» وقتی دلیل اقامه می‌کند، می‌فرماید: ﴿لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ﴾ چرا؟ ﴿بِمَا نَسُوا یَوْمَ الْحِسَابِ﴾ ؛ هیچ گناهی نیست مگر اینکه انسان در حین گناه جهنم را فراموش کرده است. مثل این کودکی که یک جِرم سمّی را در کام او با یک قشر شیرین می‌خواهند فرو ببرند. این کودک از آنکه از زیر این قشر سَم درمی‌آید چون بی‌خبر است می‌مَکد، هر اندازه که انسان «حفرة النار بالشهوات» یادش رفته دست به شهوت می‌زند، هر اندازه که یادش است خودش را حفظ می‌کند. استدلال سورهٴ «ص» این است که ﴿لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ﴾ چرا؟ ﴿بِمَا نَسُوا یَوْمَ الْحِسَابِ﴾ همه سیّئات این است.

معنای﴿جَامِعُ النَّاسِ﴾در آیهٴ﴿رَبَّنَا إِنَّکَ جَامِعُ النَّاسِ لِیَوْمٍ لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾
در اینجا هم سرّ لامع راسخین این است که ﴿رَبَّنَا إِنَّکَ جَامِعُ النَّاسِ لِیَوْمٍ لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ این کلمه جامع بودن گرچه در قرآن کریم به ذات اقدس الهی اسناد داده شد[مثلاً فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ جَامِعُ الْمُنَافِقِینَ وَالْکَافِرِینَ﴾ ]؛ اما مجموع بودن مردم در قیامت مطرح شد، قهراً جامع بودن ذات اقدس الهی هم روشن می‌شود. در سورهٴ مبارکهٴ «واقعه» آیه 49 و پنجاه این است که ﴿قُلْ إِنَّ الْأَوَّلِینَ وَالآخِرِینَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلَی مِیقَاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾ پس الله می‌شود جامع، اگر اولین و آخرین مجموع‌اند و قیامت مَجمع است، پس الله می‌شود جامع. راسخین در علم می‌گویند: ﴿رَبَّنَا إِنَّکَ جَامِعُ النَّاسِ﴾ ما چنین چیزی در پیش داریم و این هم احتمالی نیست ﴿لِیَوْمٍ لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ در بحث دیروز ملاحظه فرمودید که اگر ﴿لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ بخواهد به اصطلاح منطقی بیان بشود، می‌شود «بالضرورة». اگر گفته شد: «الأربعة زوجة» این قضیه را خواستند جهت بدهند می‌گویند: «الأربعة زوجة بالضروره» قضیه ممکنه که نیست، قضیه ضروریه است.

پرسش ...
پاسخ: خب بالأخره آن هم درجه‌ای از درجات قیامت است دیگر، همان حضرت در بسیاری از فرازهای دعای «کمیل» می‌فرماید که این استخوانهای ضعیف و این بدن ضعیف تحمل آن آتش را ندارد ، آن همه ناله‌ها را می‌کنند دیگر «أَبکی لِضیقِ لَحدِی» هم برای همینهاست دیگر، هر که آن درجه بالا را دارد، درجه پایین را هم دارد؛ اما دیگران که درجه پایین را دارند از لذت درجه بالاتر محروم‌اند دیگر فرض ندارد که کسی آن درجه بالا را داشته باشد و «خوفا من النار» را نداشته باشد این لسان، لسان نفی حصر است یعنی ما فقط برای این عبادت نمی‌کنیم، ما فقط برای بهشت عبادت نمی‌کنیم وگرنه ما دلمان می‌خواهد جهنم نرویم، دلمان می‌خواهد بهشت برویم ولی اینها کافی نیست، چیز دیگر هم طلب می‌کنیم.

تشریح آیه﴿لِیَوْمٍ لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾
این کلمه ﴿لِیَوْمٍ لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ نشانه همان تعبیری است که در اول سورهٴ مبارکهٴ «بقره» گذشت که ﴿وَبِالْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ﴾ یک وقت است خدای سبحان دارد خبر می‌دهد، خدا می‌فرماید قیامت ﴿لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ است یعنی یقیناً واقع می‌شود یا ﴿الم ٭ ذلِکَ الْکِتَابُ لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ یعنی این کتاب طبعاً جای شک نیست، ممکن است عده‌ای ﴿فَهُمْ فِی رَیْبِهِمْ یَتَرَدَّدُونَ﴾ ؛ اما این کتاب طبعاً شک‌بردار نیست: ﴿ذلِکَ الْکِتَابُ لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾، ولی وقتی راسخین در علم می‌گویند: ﴿لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ یعنی «نحن نقطع نتیقّن و نوقن بالقیامة» نه اینکه آن روز فی نفسه شک‌بردار نیست. آنکه گفته خداست که شایسته نیست کسی شک کند؛ اما مؤمن که درباره قرآن حرف می‌زند می‌گوید قرآن کتاب الله هست ﴿لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ یعنی «بالضرورة» یعنی «نقطع»، وقتی درباره قیامت می‌گوید:﴿إِنَّکَ جَامِعُ النَّاسِ لِیَوْمٍ لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ یعنی «نقطع» چون اینها می‌گویند:﴿لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ خدا هم گزارش می‌دهد که ﴿وَبِالْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ﴾؛ اینها اهل یقین‌اند قضایایی که مربوط به معارف است اینها با جهت ضرورت تشخیص می‌دهند و می‌فهمند ﴿إِنَّکَ جَامِعُ النَّاسِ لِیَوْمٍ لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾. خب، چرا ﴿لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ هست و یقیناً واقع می‌شود؟ برای اینکه تو گفتی و هر چه تو گفتی ضروری‌الوقوع است ﴿إِنَّکَ لاَ تُخْلِفُ الْمِیعَادَ﴾ این برهان مسئله است.
پس این پنج، شش جمله‌ای که مربوط به این دو آیه است شما اگر نظم ریاضی به اینها بدهید، می‌بینید هر جمله قبلی مقدمه می‌شود برای جمله بعدی و جمله بعدی به منزله سایه‌افکن و دلیل است برای جمله قبلی. آن آیه که دعاست سؤال بکنیم چرا این همه ضجّه می‌زنید از خدا عزم زیغ قلب می‌طلبید؟ می‌گویند برای اینکه قیامت چه کنیم ما؟ قیامت مگر شدنی است؟ بله شدنی است ﴿لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ خب، چرا شدنی است ﴿لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾؟ برای اینکه او وعده داده او که خلف وعده محال است بکند که، پس دلیل ﴿لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ بودنش این است که تو گفتی ﴿إِنَّ الْأَوَّلِینَ وَالآخِرِینَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلَی مِیقَاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾ آنها مجموع‌اند، پس تو جامعی و تو هم که خلف وعده نمی‌کنی. این میعاد گرچه به معنای «وقت الإنجاز الوعد» آمده است؛ اما به معنی وعد هم هست، مثل اینکه میقات به معنی وقت است حالا این روایت را هم تبرکاً بخوانیم.

پرسش: ...
پاسخ: نه؛ این وعده است اصل تشکیل قیامت وعده است، جامع هر دوست.
پرسش ...
پاسخ: اینها آن فطرتشان را ﴿قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا﴾ چون با فطرت خلق شدند با فطرت توحیدی خلق شدند دیگر.

تحلیل دعای صالحان
در کتاب شریف اصول کافی کتاب عقل و جهل این حدیث مبسوطی که از امام کاظم(سلام الله علیه) رسیده است که به هشام می‌فرماید یکی از آن جمله‌ها این است «یا هشام! ان الله(سبحانه و تعالی) حکی عن قوم صالحین انهم قالوا: ﴿رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِن لَدُنْکَ رَحْمَةً إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ﴾» این آیه اول، در اینجا حضرت از این راسخین در علم به عنوان قوم صالح یاد کرده است. خب، چرا صالحین چنین دعایی دارند، برای اینکه فرمود: «حِینَ علِمُوا أَنَّ القلوبَ تَزِیغُ و تَعُودُ الی عماها و رداها»؛ این گروه دلشناس‌اند خلاصه؛ می‌دانند که دل امری است که احیاناً ممکن است به حال قبلی برگردد، منحرف بشود، به آن کوری‌اش برگردد که ﴿لَا تَعْمَى الْأَبْصَارُ وَلَکِن تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ﴾ این دل می¬شود کور، بعد «انه لم یخفِ الله مَن لَم یَعقِل عنِ اللهِ» این همان بیان ﴿إِنَّمَا یَخْشَی اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ﴾ است. فرمود کسی که خداشناس نیست، کسی که آثار الهی را درک نکرده است از چه چیزی بترسد این به منزله عکس نقیض آن کریمه است ﴿إِنَّمَا یَخْشَی اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ﴾ این مستقیماً نفرمود: «من لم یکن عالماً لا یکونوا خائفاً»، بلکه جمله‌ای فرمود به منزلهٴ عکس نقیض او، فرمود: «اِنَّه لَم یَخفّ اللهَ مَن لَم یَعقِل عَنِ اللهِ» اگر خبر مقدم و مبتدا مؤخّر باشد این می‌شود که «من لم یعقل عن الله لم یخف الله» هر که خدا را نشناخت، از خدا نمی‌ترسد.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 37:34

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن