display result search
منو
تفسیر آیات 71 تا 77 سوره مؤمنون

تفسیر آیات 71 تا 77 سوره مؤمنون

  • 1 تعداد قطعات
  • 38 دقیقه مدت قطعه
  • 11 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 71 تا 77 سوره مؤمنون"

انبیا فرمودند ﴿ لاَ أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً ﴾
اگر قوانین اعتباری از شریعت گرفته نشود از عادات و آداب و سنن گرفته بشود این پایگاه تکوینی ندارد.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ لَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْوَاءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّماوَاتُ وَالْأَرْضُ وَمَن فِیهِنَّ بَلْ أَتَیْنَاهُم بِذِکْرِهِمْ فَهُمْ عن ذِکْرِهِم مُعْرِضُونَ ﴿71﴾ أَمْ تَسْأَلُهُمْ خَرْجاً فَخَرَاجُ رَبِّکَ خَیْرٌ وَهُوَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ ﴿72﴾ وَإِنَّکَ لَتَدْعُوهُمْ إِلَی صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ ﴿73﴾ وَ إِنَّ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ عَنِ الصِّرَاطِ لَنَاکِبُونَ ﴿74﴾ وَلَوْ رَحِمْنَاهُمْ وَکَشَفْنَا مَا بِهِم مِن ضُرٍّ لَّلَجُّوا فِی طُغْیَانِهِمْ یَعْمَهُونَ ﴿75﴾ وَلَقَدْ أَخَذْنَاهُم بِالْعَذَابِ فَمَا اسْتَکَانُوا لِرَبِّهِمْ وَمَا یَتَضَرَّعُونَ ﴿76﴾ حَتَّی إِذَا فَتَحْنَا عَلَیْهِم بَاباً ذَا عَذَابٍ شَدِیدٍ إِذَا هُمْ فِیهِ مُبْلِسُونَ ﴿77﴾

در تحلیل انکار منکران حجاز و هم‌فکران آنها بر اساس سَبر و تقسیم چند مطلب را بیان فرموده. فرمودند شما نه در دعوتِ پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) تأمّل کردید نه در دعوایِ او. دعوتِ او به مبدأ است و اسمای حُسنای خدا و معاد است و مواقف قیامت به صراط مستقیمی که بین مبدأ و منتهاست به نام دین. دعوای او این است که پیامبر خداست از طرف خدا مبعوث شده است و کتابی دارد شما بر اساس این امور پنج‌گانه هیچ دلیلی بر انکار ندارید ﴿ أَفَلَمْ یَدَّبَّرُوا الْقَوْلَ ﴾ اگر گفتار او را تدبّر و تأمّل می‌کردید می‌یافتید کلمات او مُتقن است مُبرهن است و حق ﴿ أَمْ جَآءَهُم مَّا لَمْ یَأْتِ آبَاءَهُمُ الْأَوَّلِینَ ﴾ اگر در اصلِ رهاورد او تردید دارید که این در گذشته نبود این‌چنین نیست هیچ امّت و ملّتی از تذکرهٴ الهی محروم نبودند البته زمانِ فترت بود که پیغمبری در بین مردم نبود ولی دینِ او، کتابِ او، جانشینان او و عالمان دین بودند منتها شما جزء گروهی بودید که «نبذوا کتاب الله وراء ظهورهم» در زمان خود پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التحیّة والثناء) انبیای قبلی همه هم در این اصل شریک بودند که هیچ کدام از آنها فرصت نداشتند به تمام حوزهٴ خودشان شهر و روستا حضور پیدا کنند آن روز که نه رسانه‌های گروهی در اختیار بود و نه مقدور بود که اینها به همهٴ مناطق سفری کنند نماینده می‌فرستادند شاگردانشان اصحابشان صحابه‌شان را می‌فرستادند این همان اتیان قول خداست بنابراین اگر منظورتان آن است که پدران شما از این معارف خبری نداشتند این طور نبود منتها اینها عمداً حرفهای انبیا و ائمه و جانشینان آنها و علمای دین را پشت‌سر گذاشتند و اگر بخواهید بگویید چون پدران شما نپذیرفتند این باطل است یعنی بر اساس تقلیدمحوری که هر چه پدران شما گفتند حق است و هر چه پدران شما نگفتند باطل است این سخن، سخن برهانی نیست

در جای دیگر فرمود: ﴿ أَوَلَوْ کَانَ آبَاؤُهُمْ لاَ یَعْقِلُونَ ﴾، ﴿لاَ یَهْتَدُونَ﴾، ﴿ لاَ یَعْلَمُونَ ﴾ و مانند آن، پس اگر بر اساس تقلیدمحوری گاهی می‌گویید ﴿ إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَی أُمَّةٍ ﴾ پس شرک حق است و گاهی در ابطالِ توحید می‌گویید ﴿ مَا سَمِعْنَا بِهَذا فِی آبَائِنَا الْأَوَّلِینَ ﴾ پس دعوتِ انبیا باطل است اصلِ مبنایتان باطل است آنچه بر این مبنا مبتنی است آن هم باطل. پس دلیلی ندارید که بگویید چون پدران ما نپذیرفتند ما هم نمی‌پذیریم ﴿ أَمْ جَآءَهُم مَّا لَمْ یَأْتِ آبَاءَهُمُ الْأَوَّلِینَ ﴾ (این دو). سوم: ﴿ أَمْ لَمْ یَعْرِفُوا رَسُولَهُمْ ﴾ اگر بگویید ما پیامبر را نمی‌شناسیم تا به حرفِ او اطمینان داشته باشیم این هم نیست برای اینکه خودش فرمود: ﴿فَقَدْ لَبِثْتُ فُیکُمْ عُمُراً مِن قَبْلِهِ﴾ سالیان متمادی من در بین شما زندگی می‌کردم پس شما هم مرا هم نیاکان مرا سیرهٴ مرا سنّت مرا روش مرا می‌شناسید (این سه) ﴿ أَمْ یَقُولُونَ بِهِ جِنَّةٌ ﴾ یا اینکه نه خیلی بی‌ادبانه نسبت به آن حضرت دهن‌کجی می‌کنید می‌گویید این حرفهای عاقلانه نیست حرفهای خردمندانه نیست مثلاً حرفهای جن‌زده است آن کسی که دیوزده است می‌گفتند دیوانه جِنّه هم به همین مضمون است. آن‌گاه می‌فرماید هیچ کدام از این چهار مطلب نیست بلکه ﴿ بَلْ جَاءَهُم بِالْحَقِّ وَأَکْثَرُهُمْ لِلْحَقِ کَارِهُونَ ﴾ این تقدیم «حق» بر «کارهون» تنها برای این نیست که اواخر آیات که جمع مذکّر سالم است با واو و نون یا با یاء و نون ختم می‌شود این هم این‌چنین باشد بلکه برای اهمیت مطلب مسئلهٴ حق را بر کارهون مقدّم داشت. فرمود شما حق‌گریزید هم دعوت او حق است هم دعوای او. این چهار وجه از وجوه پنج‌گانه. وجه پنجم در آیهٴ 72 است که فرمود: ﴿ أَمْ تَسْأَلُهُمْ خَرْجاً فَخَرَاجُ رَبِّکَ خَیْرٌ وَهُوَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ ﴾ گاهی می‌بینید که شما نه در دعوت مشکل دارید نه در دعوا می‌گویید او از ما مزد می‌خواهد ما نداریم یا نمی‌خواهیم بدهیم این بهانه است این هم که در کار نیست او چیزی از شما طلب نمی‌کند نه غرض دارد نه عِوَض می‌خواهد اینها مظهر جودِ الهی‌اند جودِ حقیقی آن است که نه با غرض آمیخته باشد نه با عوض آن کس که عوض می‌طلبد مُستَعیل است نه جواد آن که هدفی دارد مُستقرِض است نه جواد، جواد آن است که «لا لعوضٍ و لا لغرضٍ» بخشش کند این معنی جود است.

در سورهٴ مبارکهٴ «انسان» اگر آمده است ﴿ إِنَّمَا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لاَ نُرِیدُ مِنکُمْ جَزَاءً وَلاَ شُکُوراً ﴾ یعنی نه عوض می‌خواهیم نه غرض داریم نه غرضِ مداحی و ثناخوانی داریم نه عوض این را می‌خواهیم که شما چیزی در قبالش به ما بدهید این می‌شود جود همین ﴿ إِنَّمَا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ ﴾ که ﴿ لاَ نُرِیدُ مِنکُمْ جَزَاءً وَلاَ شُکُوراً ﴾ این تفسیرِ چیزی است که انبیا فرمودند ﴿ لاَ أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً ﴾، ﴿ لَتَّخَذْتَ عَلَیْهِ أَجْراً ﴾ و مانند آن. آن کسی که عوض می‌خواهد اجیر است آن کسی که غرض دارد اجیر است یک وقت یک غرض سیاسی است یا شهرت است یا جاه‌طلبی است یا برتری‌خواهی است یا خوی ریاست‌طلبی است این می‌شود غرض یک وقت کالایی را در نظر دارد می‌شود عِوَض هر دو اجر است. رسول و مبلّغ الهی آن است که اجیر نباشد مزدور نباشد فرمودند انبیا این‌چنین بودند. در بعضی از روایات که مسئلهٴ جود را مطرح کردند گفتند: «أجود الأجواد الله ربّ العالمین» بعد دربارهٴ وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «أنا أجود وُلد آدم» از من بخشنده‌تر احدی نیامده در بین بشر یک وقت است کسی حاتم طایی است نان و گوشتی به کسی می‌دهد ما همهٴ این امور را هم دادیم و می‌دهیم و بهتر بخشش را که هویّت انسانی است به انسانها آوردیم به اینها دادیم رایگان، پس اینکه فرمود: ﴿ أَمْ تَسْأَلُهُمْ خَرْجاً ﴾ این جلوی بهانهٴ پنجم اینها را گرفته است.
پرسش:...
پاسخ: خب کمالِ فعل است دیگر این تأکید می‌کند غرض برای فعل است یعنی این شخص چرا بپذیرد؟ برای اینکه کامل بشود اما او نکرده است خلق تا سودی ببرد او نکرده است خلق تا جودی کند و این شعر، شعر ناصواب است که کسی بگوید من نکردم خلق تا سودی کنم بلکه تا بر بندگان جودی کنم «هو الجواد إن أعطیٰ و هو الجواد إن مَنع» کارِ غنیّ بالذّات «تا» برنمی‌دارد خدا کاری کرد تا این‌چنین بشود یعنی اگر این کار را نمی‌کرد جواد نبود این درست نیست این کار را می‌کرد جواد بود نمی‌کرد جواد بود همان بیان نورانی امام کاظم(سلام الله علیه) است که وقتی از حضرت سؤال کردند جود یعنی چه؟ فرمود اگر دربارهٴ ذات اقدس الهی سؤال می‌کنید «هو الجواد إن أعطیٰ و هو الجواد إن منع» اگر داد جود است نداد جود است برای اینکه آنجا که دادن به مصلحت نیست نمی‌دهد و اگر می‌داد ضرر بود دادنِ تیغ به دست زنگیِ مَست جود نیست فرمود: «هو الجواد إن أعطیٰ و هو الجواد إن منع» خدا کاری بکند که به وسیلهٴ آن کار کامل بشود که ـ معاذ الله ـ ناقص بود پس بنابراین او خلق نکرد که سودی ببرد او خلق نکرد که به مقامِ جواد برسد که آن هم یک سود است بلکه چون جوادِ محض است خیر از او صادر می‌شود چون مختارِ صِرف است جود از او صادر می‌شود چون قادرِ مُریدِ صِرف است جود از او صادر می‌شود از خیِّر محض هم جز نکویی ناید. به هر تقدیر او چیزی را خلق نکرده است و افاضه نکرده است که کارِ او واسطه باشد بین او و بین کمال که به واسطهٴ کار به کمال برسد او کمالِ نامتناهی و محض است قدرتِ او، اختیار و اراده هم آنجا حضور دارد از خیّرِ محض هم جز نکویی ناید. به هر تقدیر انسانِ کامل که خلیفهٴ ذات اقدس الهی است مظهر چنین چیزی است از ماسوا چیزی طلب نمی‌کنند اما ﴿ إِنَّمَا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ ﴾ از ذات اقدس الهی وجه الله را طلب می‌کنند خب.

پرسش:...
پاسخ: ما وظیفه‌ای که داریم شارع مقدس هم که فرمود: ﴿ وَمَا جَعَلْنَاهُمْ جَسَداً لاَّ یَأْکُلُونَ الطَّعَامَ ﴾ و مانند آن فرمود انبیا این طور نیستند که نظیر فرشته باشند جسدی باشند که غذا نخورند مبلّغان الهی همین طورند منتها بیت‌المال را گذاشتند برای همین گفتند اینها از بر بیت‌المال بر مسئولان بیت‌المال لازم است که اینها را تأمین بکنند اینها هم لوجه الله دارند تبلیغ می‌کنند بیت‌المال را برای همین گذاشتند دیگر خب. قاضی گفتند باید از بیت‌‌المال اطعام بکنند مؤذّن گفتند باید اطعام بکند مبلّغان الهی باید از بیت‌المال استفاده کنند بیت‌المال برای همین است دیگر.

پرسش:...
پاسخ: بله خب، اینها در قوس صعود برای اینکه به وجه الله برسند این کار را می‌کنند در قوس نزول خودشان وجیه عندالله‌اند اما در قوس صعود که در عالم تکلیف‌اند مانند سایر مکلّفان موظّفند بگویند ﴿ رَبِّ زِدْنِی عِلْماً ﴾ این کار را می‌کنند و مأمورند به ﴿ وَمِنَ الَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَّکَ ﴾ و مانند آن، در قوس صعود قدم به قدم با دیگران در تکلیف شریک‌اند و عمل می‌کنند تا به وجه الله برسند البته در قوس نزول خودشان وجیه‌ عندالله‌اند پس این بهانهٴ پنجم هم گرفته شده.

پرسش:...
پاسخ: مردم هم وجوه شرعی را که باید بپردازند به بیت‌المال بدهند معمولاً قصوری دارند به جای اینکه به بیت‌المال بدهند به مبلّغان دینی می‌دهند آنها هم می‌توانند این وجوه شرعی را حساب بکنند راه دارد منتها باید راه را به مردم نشان داد.

در سورهٴ مبارکهٴ «یس» آیهٴ 21 به این صورت است ﴿ وَجَاءَ مِنْ أَقْصَی الْمَدِینَةِ رَجُلٌ یَسْعَی قَالَ یَا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِینَ ﴾ چرا؟ چرا ﴿ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِینَ ﴾ و قرآن کریم از این مردی که از اقصای مدینه آمده است به عظمت نام می‌برد گفت حرفهای مرسلین و فرستاده‌ها را گوش بدهید برای اینکه اینها هم حرفِ خوب می‌زنند و هم اینکه چیزی طلب نمی‌کنند این دو عنصر باعث قبولی و محبوبیّت است ﴿ اتَّبِعُوا مَن لَا یَسْأَلُکُمْ أَجْراً ﴾ غرضِ سیاسی و امثال ذلک ندارند دو: ﴿ وَهُم مَّهْتَدُونَ ﴾ خب کسی که آدمِ خوبی است غرض سیاسی و اجتماعی و امثال ذلک ندارد آدم باید او را دوست داشته باشد حرفش را هم بپذیرد دیگر برای اینکه حرفِ او حق است رایگان هم است انبیا همه‌شان همین طورند اینها شاگردان انبیا بودند اینکه دین آمده عزّت روحانیّت را در تغذیه از بیت‌المال تأمین کرده برای همین است که دستِ اینها نزد مردم دراز نباشد مردم هم موظّف‌اند که حقّ اینها را به اینها بدهند این انفال است و مال کسی نیست مال بیت‌المال است و مال خداست و باید در راه دین صرف بشود، بنابراین روحانیّت با همان استقلال و آزادی که داشت می‌توانست بماند چه اینکه تا حال به لطف الهی ماند و هر کسی هم که به جایی رسیده است بر اساس همین استقلالش مانده برای اینکه از راه بیت‌المال تأمین می‌شود و حرفش هم آزاد طرح می‌کند مردم باید توجّه داشته باشند که حقوق بیت‌المال را به بیت‌المال بدهند انفال هم که برای مراکز دینی و ادارهٴ امور مسلمین است خب فرمود: ﴿ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِینَ ﴾ چرا؟ برای اینکه اینها حرفهای خوب می‌زنند هم غرض سیاسی ندارند عِوض هم نمی‌خواهند ﴿ اتَّبِعُوا مَن لَا یَسْأَلُکُمْ أَجْراً وَهُم مَّهْتَدُونَ ﴾ این حرف همه است. این بهانهٴ پنجم را هم از اینها گرفت فرمود: ﴿ أَمْ تَسْأَلُهُمْ خَرْجاً ﴾ خرجی نمی‌خواهید خراجی نمی‌خواهی هزینه‌ای ندارد کارتان ﴿ فَخَرَاجُ رَبِّکَ خَیْرٌ وَهُوَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ ﴾ خدا دارد تو را تأمین می‌کند انفال را در اختیار تو گذاشته بر فرض هم کسی چیزی به تو نداد تو آن قدرت مقاومت در برابر فقر را داری نشانه‌اش هم شِعب ابی‌طالب است خب بنابراین هیچ یک از این بهانه‌های پنج‌گانه نمی‌تواند مؤثر باشد این ﴿ أَمْ تَسْأَلُهُمْ خَرْجاً ﴾ در ردیف آن چهار مطلبی است که قبلاً گذشت. در اثنا فرمود اگر حق تابع هوای اینها باشد کلّ آسمان و زمین متلاشی می‌شود این فروپاشی نظامِ هستی است چرا؟ برای اینکه اینها حرفشان دربارهٴ مبدأ همان است که در همین سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» آیهٴ 91 به بعد آمده است که فرمود: ﴿ مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِن وَلَدٍ وَمَا کَانَ مَعَهُ مِنْ إِلهٍ إِذاً لَّذَهَبَ کُلُّ إِلهٍ بِمَا خَلَقَ وَلَعَلاَ بَعْضُهُمْ عَلَی بَعْضٍ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا یَصِفُونَ ﴾ اگر چند خدا بخواهند عالَم را اداره کنند این می‌شود منشأ فساد و در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» بحثش گذشت زیرا هر خدا علمِ خاص دارد خِرد مخصوص دارد با علمِ خاصّ خود می‌خواهد جهان را اداره کند جهان می‌شود متلاشی این دربارهٴ مبدأ، دربارهٴ معاد هم باز در همین سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» دو جا به مسئلهٴ معاد اشاره کرده در آیهٴ 115 همین سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» هست ﴿ أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاکُمْ عَبَثاً وَأَنَّکُمْ إِلَیْنَا لاَ تُرْجَعُونَ ﴾ فکر کردید عالَم یاوه و بیهوده است یعنی مرگ، پوسیدن است در حالی که مرگ از پوست به در آمدن است و انسان است که مرگ را می‌میراند نه اینکه مرگ انسان را بمیراند و انسان یک موجود ابدی خواهد بود و می‌رود این‌چنین نیست که آدم پایان خطّش همان گور باشد این طور نیست. حرف سوم اینها همین بود که در همین سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» قبلاً گذشت که اینها گفتند ﴿ نَمُوتُ وَنَحْیَا ﴾ آیهٴ 37 همین سور‌ه که قبلاً گذشت این بود ﴿ إِنْ هِیَ إِلَّا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا وَمَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِینَ ﴾

خب اگر حق بخواهد تابع هوای اینها باشد یعنی معادی در عالَم نباشد مبدأ توحیدی هم نباشد زندگی همین بین گور و گهواره خلاصه بشود هیچ حساب و کتابی در عالَم نیست نظمی در کار نیست ناظمِ حکیمی در کار نیست طولی نمی‌کشد که نظامِ کیهانی متلاشی خواهد شد پس ﴿ وَلَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْوَاءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّماوَاتُ وَالْأَرْضُ وَمَن فِیهِنَّ ﴾ این یک اصل. اگر بیاییم دست از شریعت برداریم ـ معاذ الله ـ برابر مِیل اینها عمل کنیم درست است ممکن است کلّ زمین از بین نرود آسمانها از بین نروند ملائکه از بین نروند اینها سرِ جایشان محفوظ باشند ولی نظامِ حاکم بر جهان نظامِ طغیان و تجاوز و تعدّی و ظلم و فساد است که در آیه‌ای که فرمود: ﴿ ظَهَرَ الْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ ﴾ آنچه شما الآن در خاورمیانه می‌بینید که روزها کُشتار است و سوزاندن است و محرومیّت است و فقر همین است که ﴿ ظَهَرَ الْفَسَادُ فِی الْبَرِّ ﴾ دزدان دریایی دریاها را ناامن کردند دزدان صحرایی صحراها را ناامن کردند دزدان هوایی هوا را ناامن کردند خب همین است دیگر ﴿ ظَهَرَ الْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ ﴾ پس ﴿ وَلَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْوَاءَهُمْ ﴾ از لحاظ جهان‌بینی ﴿ لَفَسَدَتِ السَّماوَاتُ وَالْأَرْضُ وَمَن فِیهِنَّ ﴾ اگر حق تابع هوایِ اینها باشد نه در جهان‌بینی در مسائل اخلاقی و حقوقی می‌شود ﴿ ظَهَرَ الْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ ﴾ چون ﴿ إِنَّ الْمُلُوکَ إِذَا دَخَلُوا قَرْیَةً أَفْسَدُوهَا وَجَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِهَا أَذِلَّةً ﴾ که وضع ملوک همین است که شما الآن در خاورمیانه می‌بینید بنابراین یک نظمِ جهان‌بینی باید حاکم باشد کما هو الحق، یک نظم شریعت و منهاج باشد مرجع باشد باز کما هو الحق لذا فرمود اگر حق در جهان‌بینی تابع اینها باشد کلّ نظام متلاشی می‌شود و اگر حق به معنای شریعت و قانون تابع اینها باشد فساد دامنگیر می‌شود.

مطلب دیگر آن است که اگر حق بخواهد تابع اینها باشد از یک جهت کلّ نظام آسیب می‌بیند سرّش آن است که بشر یک موجود حقیقی است که قبلاً هم این سه، چهار اصل گذشت بشر یک موجود تکوینیِ حقیقی است انسان این‌چنین است چون موجود یا اعتباری است یا حقیقی مثلاً می‌گوییم صفِ جماعت صفِ سربازها یا می‌گوییم اتومبیل، یخچال اتومبیل یخچال یک واحد صناعی‌اند وجود تکوینی ندارند صفِ جماعت صفِ سربازها وجود اعتباری‌اند وجود تکوینی ندارند یعنی صد نفر که در مسجد مشغول نمازند ما 101 وجود نداریم همان صد وجود است یک وجود جدایی به عنوان جماعت داشته باشیم اینها نیست اینها وجود اعتباری است یخچال یک وجود جداگانه‌ای غیر از آن ده بیست قطعهٴ به هم چسبیده ندارد بنابراین اینها یا واحد صناعی‌اند یا واحد اعتباری‌اند یا واحد اجتماعی‌اند وحدت حقیقی ندارند وقتی وحدت حقیقی نداشتند وجود حقیقی هم ندارند ولی انسان یک وجود حقیقی دارد (یک) دو: این موجود حقیقی متکامل و پویاست مثل یک تکّه سنگ نیست که اینجا افتاده باشد سه: موجود متکاملِ پویا اگر حقیقی شد کمالِ او باید حقیقی باشد نمی‌شود با امور اعتباری یک موجود حقیقی را تکمیل کرد چهار: این قوانینی که ما با او زندگی می‌کنیم اعتباری است چه چیزی حرام است چه چیزی حرام است چه چیزی واجب است چه چیزی مستحب است چه چیزی مِلک است چه کسی مالک است چه چیزی مملوک است اینها عناوین اعتباری است ما چیزی در خارج به نام مالکیّت و مملوکیّت و امثال ذلک نداریم ما هر چه داریم زمین داردی.. چه کسی مالک است چه کسی مملوک است برای چه کسی است حلال است حرام است یک سلسله قوانین اعتباری است که هیچ وجودی ندارد فقط به فرض اعتبار اوست. پنج یا شش اگر بخواهیم انسان را با همین قوانین اعتباری تکمیل کنیم دست ما خالی است زیرا انسان موجود حقیقی است موجود حقیقی را نمی‌شود با عناوین اعتباری تکمیل کرد.

پرسش:...
پاسخ: بله، همهٴ این قوانین به جایی باید برگردد. شش خب پس این قوانین اعتباری که وجود حقیقی ندارد چگونه می‌شود کمال یک موجود حقیقی را تأمین کرد اگر این قوانین اعتباری از شریعت گرفته نشود از رسوب و رسوم و عادات و آداب و سنن و فرهنگهای قومی گرفته بشود این پایگاه تکوینی ندارد جواب حسابی برای آن سؤالهای از پیش تعیین شده نیست ولی اگر به وحی تکیه کند این وحی این قوانین اعتباری را از عادات مردم آداب مردم سنن مردم فرهنگ مردم نمی‌گیرند از حقایق نظام هستی می‌گیرند آن ملاکهای واقعی که در جهان هست از آن ملاکهای واقعی این قوانین اعتباری را می‌گیرند به ما تفهیم می‌کنند در حقیقت کمالِ ما به همان امور تکوینی و ملاکهای واقعی است نه قراردادهای اعتباری. نشانهٴ او این است که اگر کسی در کُرسی فقه نشسته است می‌گوید مال مردم حرام است رشوه حرام است ظلم کردن حرام است برای اینکه ما در آیات این‌چنین داریم در روایات این‌چنین داریم این معصیت است این غصب است اگر با آن نماز خواندید نمازتان باطل است این کسی است که در کرسی فقه نشسته ولی اگر در کرسی اخلاق نشسته باشد نمی‌گوید که این ظلم حرام است برای اینکه آن کارِ فقیه است می‌گوید این ظلم، آتش است می‌گویی نه به سورهٴ مبارکهٴ «جن» مراجعه کن در آنجا دارد جهنّم هست آتش هست این آتش گُر می‌گیرد هیزم هست ولی ما این هیزم را از جنگل نمی‌آوریم خود این ظالم هیزم جهنم است ﴿ وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً ﴾ این می‌شود اخلاق، اخلاق یعنی اخلاق یعنی از تکوین خبر می‌دهد می‌گوید این ستم‌ کردن درونش آتش است سه‌تا راه دارد یا راهی که حضرت امیر گفت آن راه را طی کنید که فرمود: «هم والجنة کمن قد رآها» الآن می‌بینی یک عدّه آتش‌اند یا حرف معصومین را گوش بدهید که اینها فرمودند: ﴿ وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً ﴾ پیام خدا را رساندند یا دو روز صبر کنید بعد از مرگ می‌بینید آنجا هیزم را از جنگل می‌آورند یا همینها هیزم جهنّم‌اند خب وقتی کی ظالم خودش گُر می‌گیرد ﴿ نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ ٭ الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَی الْأَفْئِدَةِ ﴾ این جواب همهٴ سؤالهاست که انسان که موجود حقیقی است با حقایق سر و کار دارد نه با اعتبارات منتها در نظام اجتماعی چاره جز قانونِ اعتباری نیست این قانونِ اعتباری را از سُنن مردمی نمی‌گیرند از نظام تکوین می‌گیرند اگر شما بخواهید این قوانین را از نظام تکوین نگیرید از نظام اعتباری بگیرید آن وقت ﴿ لَفَسَدَتِ السَّماوَاتُ وَالْأَرْضُ ﴾ پس می‌شود بساط بهشت و جهنم و مبدأ و معاد همه به هم می‌خورد دیگر این کسی که زبان‌دراز است یا در قلم یا در بَنان یا در بیان مرتب به این و آن نیش می‌زند و آبروی مردم را می‌برد خب این ضریع بهشت را به او می‌خورانند ضریع همان بوته‌های پرتیغ حجاز است که شترها از آن می‌خورند این ضریع طعامِ اثیر است خب این نیش‌زدنها همان ضریع در می‌آید حالا اسرار قیامت که برای ما روشن نیست صدها راز نگفتنی دارد که گوشه‌ای از اینها را روایات برای ما بیان کردند اما این مقداری که روشن کردند که می‌فهمیم که این مقداری که شفاف است که جهنم را می‌آورند انواع و اقسام جهنم هست انواع و اقسام بهشت هشت بهشت ﴿ وَلِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ ﴾ هست ﴿ وَمِن دُونِهِمَا جَنَّتَانِ ﴾ هست ما که از آن اسرار خبری نداریم فقط این مقدار هست که مقرّبین خودشان روح و ریحان و جنّت نعیم‌اند این را که نمی‌شود نفی کرد جهنم هم جهنمِ کذایی سرِ جایش محفوظ است که ما از او خبر نداریم اما در سورهٴ مبارکهٴ «فجر» دارد که جهنم را می‌آورند ﴿ وَجِی‏ءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ ﴾ در ذیل این روایاتی است که عدّه‌ای از فرشته‌ها با غُل و زنجیر جهنم را کشان کشان می‌آورند این آقای جهنم کیست که این را دارند با ﴿ خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ٭ ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ ﴾ اعتبار نیست شوخی نیست اینکه می‌بینید عدّه‌ای از علما ضجّه می‌زنند سحرها برای همین است تنها مال مردم خوردن که حالا مال مردم را خوردید یا معصیت کردید این نیست آدم گُر می‌گیرند یک دفعه ﴿ نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ ٭ الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَی الْأَفْئِدَةِ ﴾ اینکه گُر می‌گیرد یعنی چه اینکه با اعتبار همراه نیست این نظیر چراغ قرمز و چراغ سبز نیست که کسی معطّل شد قدری جریمه بشود که این از آن قبیل نیست این احکام از حقیقت گرفته شده وقتی فقیهانه حرف می‌زنیم می‌گوییم این کار حرام است آن کار حلال است و اینها اما وقتی بحث اخلاقی داریم می‌گوییم این سمّ است خب این بیان نورانی حضرت امیر که در جریان دنبال قصّهٴ عقیل در نهج‌البلاغه آمده همین است دیگر فرمود آن رشوه‌ای که در زیر لباس پنهان کردی آوردی اینکه صِله و صدقه و زکات و اینها که نیست که اما «خَبط أنت» مگر مخبّطتی مگر می‌شود آدم دست به سمّ بزند مگر ـ معاذ الله ـ حضرت مبالغهٴ شاعرانه کرده یا نه باطنِ رومیزی و زیرمیزی همین سمّ است دیگر اگر بخواهیم فقیهانه حرف بزنیم می‌گوییم رومیزی و زیرمیزی حرام است ولی اگر خواستیم بحث اخلاقی داشته باشیم می‌گوییم آقا سمّ نخور این سمّ است یعنی این احکام از این حقیقت گرفته شده نه اینکه با قرارداد اجتماعی وابسته باشد نظیر چراغ قرمز و سبز این حقیقت است آن وقت آیه معنایش روشن می‌شود که اگر احکام الهی تابع میل اینها باشد نه از حقیقت گرفته باشد کلّ نظام به هم می‌خورد ما این احکام را از در و دیوار نگرفتیم از مجلسین نگرفیتم از ماورای طبیعت که ذات اقدس الهی است گرفتیم این سمّ اگر بخواهد به صورت قانونِ اعتباری در بیاید می‌شود رشوه این آتشِ گُر گرفته اگر بخواهد به صورت قانون در بیاید می‌شود ظلم آن روح و ریحان اگر بخواهد به صورت قانون در بیاید می‌شود نماز شب شما این بصائرالدرجات و اینها را که ملاحظه فرمودید بخشی هم مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) در همین جلد دوم کافی نقل کرده که یک جوان بسیار زیبایی در قبر به داد آدم می‌رسد و انسان می‌گوید تو چه کسی هستی؟ می‌گوید تو همان حُسن خُلقی هستی یا اِدخال سرور است که در قلب مؤمنین کردی مشکل فلان شخص را حل کردی ادخال سرور که در قبر به صورت جوان در می‌آید مشکل آدم را حل می‌کند نه یعنی آدم طنز بگوید کسی را بخنداند مشکل او را حل کند وقتی مشکلش را حل کرد قلبش مسرور می‌شود خب این را مرحوم کلینی در جلد دوم کافی نقل کرد خب اینها که اعتبار نیست این تجسّم اعمال مخصوصاً آنکه در بصائرالدرجات هست که شش انسان یا فرشتهٴ زیبایی وارد قبر می‌شوند یکی طرف راست یکی طرف چپ یکی بالا یکی پایین یکی بالای سر آنکه از همه زیباتر است ولایت علی و اولاد علی است به اینها می‌گوید اگر از هر طرف مشکل بخواهد به شما مراجعه کند شما نتوانستید من حل می‌کنم یکی سؤال می‌کند تو چه کسی هستی می‌گوید من نماز سؤال می‌کند تو چه کسی هستی می‌گوید من روزه‌ام خب اینها در بصائرالدرجات هست آن یکی در کافی است اعمال ما این قوانین اعتباری که «یَجب و یَحرم» از اینها گرفته شده قبلش به عنوان ملاکات است بعدش به صورت تجسّم اعمال خب ﴿ وَلَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْوَاءَهُمْ ﴾ لازمه‌اش این است که کلّ نظام به هم بخورد.
فتحصّل دو بیان برای ﴿ وَلَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْوَاءَهُمْ ﴾ هست آنچه مربوط به فساد اجتماعی است می‌شود بیان سوم که از بحث آیه بیرون است که ﴿ ظَهَرَ الْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ ﴾ او از حریم آیه بیرون است در حریم این آیه که می‌خواهد بگوید کلّ نظام به هم می‌خورد دو بیان هست یکی اینکه اینها که می‌گویند آلههٴ متعدّد است که لازمه‌اش این است که ﴿ إِذاً لَّذَهَبَ کُلُّ إِلهٍ بِمَا خَلَقَ ﴾ اینکه اینها می‌گویند ﴿ إِنْ هِیَ إِلَّا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا وَمَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِینَ ﴾ اینکه خدا به اینها فرمود: ﴿ أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاکُمْ عَبَثاً ﴾ اگر حقِ جهان‌بینی تابع این هوایِ جاهلانه باشد ﴿ لَفَسَدَتِ السَّماوَاتُ وَالْأَرْضُ ﴾ این را خیلی از مفسّرین فرمودند راه دوم این است که این قوانینِ اعتباری که در فقه ماست این از هیچ جا گرفته نشده از آداب مردم از بَنای عقلا از سنّت و سیرهٴ مردمی و سنّت فرهنگی مردم گرفته نشده از مِلاکات واقعی گرفته شده (یک) به حقایق خارجی منتهی می‌شود (دو) این قوانین اعتباری محفوف به دو حقیقت است اگر این قوانین هم از ملاکات واقعی صرف‌نظر کند هم نسبت به حقایق آینده منقطع‌ و اَبتر بشود این کلّ عالَم می‌شود فاسد. «أعاذنا الله مِن شرور أنفسنا».
«و الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 38:08

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن