display result search
منو
تفسیر آیات 58 تا 62 سوره حج _ بخش اول

تفسیر آیات 58 تا 62 سوره حج _ بخش اول

  • 1 تعداد قطعات
  • 39 دقیقه مدت قطعه
  • 11 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 58 تا 62 سوره حج _ بخش اول"

لزوم دفاع مسلحانه جهت حفظ دین و اماکن مذهبی
پاداش اخروی مهاجرین صابر
آزمون الهی در راستای انتقام نگرفتن از مجرمین

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ الَّذِینَ هَاجَرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ ثُمَّ قُتِلُوا أَوْ مَاتُوا لَیَرْزُقَنَّهُمُ اللَّهُ رِزْقاً حَسَناً وَإِنَّ اللَّهَ لَهُوَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ ﴿58﴾ لَیُدْخِلَنَّهُم مُّدْخَلاً یَرْضَوْنَهُ وَإِنَّ اللَّهَ لَعَلِیمٌ حَلِیمٌ ﴿59﴾ ذلکَ وَمَنْ عَاقَبَ بِمِثْلِ مَا عُوقِبَ بِهِ ثُمَّ بُغِیَ عَلَیْهِ لَیَنصُرَنَّهُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ ﴿60﴾ ذلکَ بَأَنَّ اللَّهَ یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهَارِ وَیُولِجُ النَّهَارَ فِی اللَّیْلِ وَأَنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ بَصِیرٌ ﴿61﴾ ذلکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّ مَا یَدْعُونَ مِن دُونِهِ هُوَ الْبَاطِلُ وَأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِیُّ الْکَبِیرُ ﴿62﴾

لزوم دفاع مسلحانه جهت حفظ دین و اماکن مذهبی
سورهٴ مبارکهٴ «حج» که در مدینه نازل شد هم عناصر محوری اعتقادات را در بردارد و هم بخشی از احکامِ فقهی و حقوقی و اخلاقی را. جریان دفاع در مدینه تشریع شد چه اینکه در همین سور‌ه آیهٴ 39 گذشت که ﴿أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا﴾ به اینها اجازهٴ دفاعِ مسلّحانه داده شد. در بخشهای فراوانی هم ثواب هجرت و جهاد و مبارزه را ذکر می‌کند و هم حکمتِ دفاع را و هم بین‌المللی بودنِ دفاع را. ثوابش را فرمود جنّات الهی است حکمتِ این برای این است که اگر مسئلهٴ جهاد و دفاع مسلّحانه نباشد مراکز فرهنگی و مذهبی آسیب می‌بیند بین‌المللی بودن آن را از این راه ثابت کرد که این اختصاصی به شریعت و منهاجِ اسلام ندارد در یهودیّت هست، در مسیحیّت هست، برای راهبان هم هست که اگر دفاع نباشد ﴿لَّهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِیَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ یُذْکَرُ فِیهَا اسْمُ اللَّهِ کَثِیراً﴾ یعنی مسئلهٴ جهاد، مسئلهٴ دفاع اختصاصی به هیچ شریعتی ندارد همان طوری که اصلِ قربانی را و عبادتهای مکّه و امثال مکّه رفتن را در آیهٴ 34 فرمود: ﴿وَلِکُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنا مَنسَکاً﴾ برای هر امّتی یک قربانی هست یک عبادتی هست برای هر امّتی هم جهاد هست منتها همان طوری که در بخشهای مسلمان‌نشین اسلامِ آمریکایی به جای اسلام ناب نشسته است در بخشهای مسیحی‌نشین هم بشرح ایضاً مسیحیّت آمریکایی به جای مسیحیّت نابِ عیسوی نشست در آنها گفتند ما جهاد نداریم جنگ نداریم و مانند آن، در حالی که مشابه این در بحثهای سابق هم گذشت و در سورهٴ مبارکهٴ «صف» هم خواهد آمد ـ ان‌شاءالله ـ که خدای سبحان به مسلمانها می‌فرماید مسلمانها! شما هم مثل این مسیحیها باشید که اهل جنگ و جهاد مبارزه هستند ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا أَنصَارَ اللَّهِ کَمَا قَالَ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ لِلْحَوَارِیِّینَ مَنْ أَنصَارِی إِلَی اللَّهِ قَالَ الْحَوَارِیُّونَ نَحْنُ أَنصَارُ اللَّهِ فَآمَنَت طَائِفَةٌ مِنْ بَنِی إِسْرَائِیلَ وَکَفَرَت طَائِفَةٌ فَأَیَّدْنَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَی عَدُوِّهِمْ فَأَصْبَحُوا ظَاهِرِینَ﴾ اصولاً سورهٴ مبارکهٴ «صف» سورهٴ جنگ است اوّلش ﴿إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِهِ صَفّاً کَأَنَّهُم بُنْیَانٌ مَرْصُوصٌ﴾ وسطش این است ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَی تِجَارَةٍ تُنجِیکُم مِنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ ٭ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتُجَاهِدُونَ﴾ آخرش هم که جریان ترغیب به جنگ است منتها همان طوری که در این بخشهای خاورمیانه اسلامِ آمریکایی به جای اسلام ناب نشست در غرب هم بشرح ایضاً مسیحیّت آمریکایی به جای مسیحیّت ناب عیسوی نشست الآن کلیسا می‌گوید ما چه کار به جنگ داریم ما چه کار به جهاد داریم در حالی که صریحاً وجود مبارک عیسی(سلام الله علیه) آنها را ترغیب کرده به مبارزهٴ مسلّحانه و استدلال قرآن هم این است که اگر این دفاع مسلّحانه نباشد نه صومعه‌ای می‌ماند نه کلیسا می‌ماند نه بِیعه‌ای می‌ماند نه مسجد، بنابراین اصلِ دفاع مسلّحانه در اسلام هست (یک) و جزء قوانین بین‌المللی ادیان ابراهیمی است (این دو).

پاداش اخروی مهاجرین صابر
بعد از بیان این گونه از مسائل فرمود شما را با اکراه از منزلتان بیرون کردند خدا یک منزلِ رضایت‌مدارانه به شما عطا می‌کند شما را از خانه‌هایتان بیرون کردند اخراج کردند خدای سبحان ﴿لَیُدْخِلَنَّهُم مُّدْخَلاً یَرْضَوْنَهُ﴾ منتها یک مقدار صبر لازم است یک مقدار تحمّل و بردباری لازم است گذشته از اینکه آن ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾ مطرح است این پاداش هم مطرح است حالا یا در دنیا یا بعد از دنیا خیلی فاصله‌ای بین دنیا و برزخ نیست «فما الموت الاّ قنطره» آن طرف پل برزخ است این طرف رودخانه دنیاست وجود مبارک حضرت سیّدالشهداء(سلام الله علیه) به آن اصحاب فرمود: «فَما الموت الاّ قنطرة» یک پلی است حالا آن طرف پل همهٴ وعده‌های الهی هست خیلی فاصله نیست اگر کسی با یک دَم فرو رفت و برنیامد می‌بیند قدم گذاشت آن طرف پل فرمود این هست منتها خدا علیم است، حلیم است کمی صبر کنید بردبار باشید پیروز خواهید شد. غرض آ‌ن است که اگر شما را از مکانتان بیرون کردند خدای سبحان یک مکان خوبی به شما خواهد داد حالا خواه در دنیا، خواه در آخرت یا گاهی هم در دنیا هم در آخرت که ﴿رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَةً وَفِی الْآخِرَةِ حَسَنَةً﴾، ﴿وَإِنَّ اللَّهَ لَهُوَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ ٭ لَیُدْخِلَنَّهُم مُّدْخَلاً یَرْضَوْنَهُ وَإِنَّ اللَّهَ لَعَلِیمٌ حَلِیمٌ﴾ شما هم علیم باشید حلیم باشید کمی صبر کنید می‌رسید به هر دو،

آزمون الهی در راستای انتقام نگرفتن از مجرمین
حالا برهان مسئله چندتا برهان اقامه می‌کند که اول این آیات به ﴿ذلکَ﴾ است آیهٴ 60 و 61 و 62 همه با ﴿ذلکَ﴾ شروع می‌شود یعنی جریان این است. در مسئلهٴ تشریع ﴿ذلکَ وَمَنْ عَاقَبَ﴾ اگر شما انتقام بگیرید از کسانی که نسبت به شما ستم روا داشتند این کارتان به‌جاست و با تأیید الهی همراه است. و همان طوری که خدای سبحان نظام را اداره می‌کند، جامعه را اداره می‌کند گاهی هوا روشن است گاهی هوا تاریک، گاهی شب حاکم است گاهی روز، گاهی تاریکی بر روشنایی چیره است گاهی روشنایی بر تاریکی مسلّط است همان طوری که ﴿یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهَارِ وَیُولِجُ النَّهَارَ فِی اللَّیْلِ﴾ گاهی ظلم بر عدل مسلّط می‌شود گاهی عدل بر ظلم مسلّط می‌شود، گاهی ظالم بر عادل مسلّط می‌شود گاهی عادل بر ظالم مسلّط می‌شود در بیانات نورانی حضرت امیر بود از نهج‌البلاغه یک وقت خواندیم فرمود گاهی آنها شکست می‌دادند گاهی ما شکست می‌دادیم تا روشن شد که ما صابریم: «یَتَصَاوَلاَنِ تَصَاوُلَ الْفَحْلَیْنِ» فرمود شما دیدید در این جنگهای بین دو قوچ یک مسابقهٴ شاخ به شاخ می‌گذارند این فحل با فحل جنگیدن این در میدان مبارزات ما هم بود گاهی آنها شکست می‌دادند گاهی ما شکست می‌دادیم تا ما در امتحان پیروز شدیم وقتی در امتحان پیروز شدیم نصر الهی آمده که این خطبه را یک وقت در همین جا از نهج‌البلاغه خواندیم فرمود وقتی که ما امتحان دادیم نصرتِ الهی آمده. خدای سبحان در سورهٴ مبار‌که‌ای که به نام پیامبر است یعنی سورهٴ 47 فرمود اگر خدا بخواهد که خب از کفّار انتقام می‌گیرد ﴿لَوْ یَشَاءُ اللَّهُ لاَنتَصَرَ مِنْهُمْ﴾ انتصار یعنی انتقام، فرمود خدا می‌تواند انتقام بگیرد ﴿وَلکِن لِیَبْلُوَا بَعْضَکُم بِبَعْضٍ﴾ آخر دنیا دارِ امتحان است دنیا عالم آزمون است می‌خواهد شما را امتحان بکند ببیند که شما اهل جهاد و دفاع و مبارزه و حق‌طلب هستید یا نیستید وگرنه خدا بخواهد ﴿لاَ نتَصَرَ مِنْهُمْ وَلکِن لِیَبْلُوَا بَعْضَکُم بِبَعْضٍ﴾ بنابراین گاهی ﴿یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهَارِ﴾ است، گاهی ﴿یُولِجُ النَّهَارَ فِی اللَّیْلِ﴾ است.

تأمین ارذاق براساس آفرینش نظام کیهانی و فصول اربعه
مطلب دیگر اینکه این نظمِ تکوینی را ذات اقدس الهی در وسطهای استدلال تشریعی و اخلاقی و فقهی و حقوقی ذکر کرد (یک)، بعد آن را به برهان اساسی که توحید است ارجاع داد (دو)، و تنظیری هم از این وسط استفاده می‌شود (سه) که گاهی تاریکی پیروز است گاهی روشنایی، چهار اینکه اصولاً تاریکی و پیروزی به منزلهٴ زن و شوهرند نکاح دارند این ﴿یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهَارِ وَیُولِجُ النَّهَارَ فِی اللَّیْلِ﴾ این ازدواج شب و روز باعث پیدایش فرزندهاست در نظام تکوین که همین طور است اگر در نظام تکوین ایلاجِ لیل فی النهار، ایلاج نهار فی اللیل نباشد که فصول پیدا نمی‌شود ما الآن همهٴ برکاتی که داریم به مناسبت این چهار فصل است دیگر، اگر همیشه روز دوازده ساعت شب هم دوازده ساعت دیگر این انواع میوه‌ها و سرسبزیها پیدا نمی‌شود که اینها بچه‌های ایلاج اللیل فی النهار، ایلاج النهار فی اللیل هستند دیگر. خدای سبحان که عالَم را در شش تطوّر تاریخی آفرید ﴿خَلَقَ السَّماوَاتِ والْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ﴾ وقتی نسبت به تأمین ارزاق بشر رسید فرمود: ﴿وَقَدَّرَ فِیهَا اقْوَاتَهَا فِی أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ﴾ آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «فصلت» این است ﴿قُلْ ءَإِنَّکُمْ لَتَکْفُرُونَ بِالَّذِی خَلَقَ الْأَرْضَ فِی یَوْمَیْنِ﴾ بعد از اینکه فرمود: ﴿خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ﴾ این متن است این متن را شرح فرمود به اینکه دو روز از این شش روز برای زمین است تا زمین به حالت خاصّ خودش در بیاید ﴿خَلَقَ الْأَرْضَ فِی یَوْمَیْنِ﴾ دو روز هم برای آسمان است که فرمود سماوات سبع را فی یومین آفرید دو روز هم موجودات بین الأرض و السماء را آفرید که می‌شود شش روز این برای نظام کیهانی، اما آنچه در همان سورهٴ «فصلت» آیهٴ ده بیان کرد راجع به فصول چهارگانه است فرمود: ﴿وَجَعَلَ فِیهَا﴾ یعنی در زمین ﴿رَوَاسِیَ مِن فَوْقِهَا﴾ کوههایی را روی زمین قرار داد که به منزلهٴ میخِ او باشند که این را میخ‌کوب کنند که این تکان نخورد و نلرزد ﴿وَبَارَکَ فِیهَا وَقَدَّرَ فِیهَا اقْوَاتَهَا فِی أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ﴾ روزیهای زمین و اهل زمین را در چهار فصل مقرّر کرده که این ﴿أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ﴾ با آن ﴿سِتَّةِ أَیَّامٍ﴾ خیلی فرق دارد ﴿سَوَاءً لِلسَّائِلِینَ﴾ هر کسی برود تلاش کند کوشش کند دامداری کند کشاورزی کند راه باز است کسی بخواهد بیکار بگردد و مفت‌خوری کند چیزی به او نمی‌دهند هر که بخواهد به او می‌دهند خواستنش هم فهم است و کار ﴿سَوَاءً لِلسَّائِلِینَ﴾ خب، ولی کسی نرفته سؤال بکند یعنی نرفت بفهمد و کار بکند که باید گرسنه بماند دیگر. خب این چهار فصل تأمین کنندهٴ روزیهای زمین و اهل زمین این فصول چهارگانه به این است که شب در روز وارد بشود روز در شب وارد بشود اگر شب دوازده ساعت روز هم دوازده ساعت در طول سال که دیگر چیزی از زمین سبز نمی‌شود که.

تدبیر حکیمانه الهی در پیدایش و اختلاف شب و روز
خب، فرمود این ﴿یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهَارِ وَیُولِجُ النَّهَارَ فِی اللَّیْلِ﴾ ما یک قوس‌اللیل داریم یک قوس‌النهار این قسمت زمین که به دور خود می‌گردد این نیم‌کُره‌ای که به طرف آفتاب است این قوس‌النهار است و روز است آن نیم‌کُره‌ای که به طرف آفتاب نیست آن قوس‌اللیل است لکن حرکت زمین به دور خود یکسان و یکنواخت نیست گاهی مثل اول بهار مثلاً بامدادان که به تعبیر سعدی «تفاوت نکند لیل و نهار» یعنی لیل هم دوازده ساعت روز هم دوازده ساعت
بامدادی که تفاوت نکند لیل و نهار ***خوش بُوَد دامن صحرا و تماشای بهار
خب این شب هم دوازده ساعت روز هم دوازده ساعت ولی کم کم که بهار ادامه پیدا می‌کند این ﴿یُولِجُ النَّهَارَ فِی اللَّیْلِ﴾ می‌شود این قوس‌النهار که دوازده ساعت است خودش را وارد قوس‌اللیل می‌کند مکرّر در فضای تاریک می‌رود آنجا را روشن می‌کند هم از طرف صبح بالا می‌رود هم از طرف عصر بالا می‌رود این دوازده ساعت می‌شود چهارده ساعت یا بیشتر آن دوازده ساعت می‌شود هشت ساعت یا کمتر و بیشتر این برای بهار و تابستان، وقتی پاییز شد قوس‌اللیل وارد قوس‌النهار می‌شود آن قوسی که تاریک است از دو طرف این تاریکی را در قوس‌النهار می‌آورد هم از طرف صبح هم از طرف مغرب، هم تاریکیِ سحر ادامه پیدا می‌کند بخشی از روز را تاریک می‌کند هم تاریکیِ اول مغرب تنزّل می‌کند پایین می‌آید بخشی از قوس‌النهار را تاریک می‌کند پاییز شب می‌شود چهارده ساعت، روز می‌شود هشت ساعت و کمتر و بیشتر خب، اگر ورود تاریکی در روشنایی نباشد یعنی «اِیلاج اللیل فی النهار» و اگر ولوج و ورود روشنایی در تاریکی نباشد یعنی «ایلاج النهار فی اللیل» همه جا دوازده ساعت است آن وقت جا برای زندگی نیست جا برای تأمین اقوات نیست. فرمود این خدا به وسیلهٴ شب و روز که به منزلهٴ زن و شوهرند (یک)، ایلاج و ولوج اینها به منزلهٴ آمیزش و نکاح اینهاست (دو)، با این ایلاجهای متقابل فرزندانی به بار می‌آورد (سه)، که اقوات شماست در فصول چهارگانه ﴿وَقَدَّرَ فِیهَا اقْوَاتَهَا فِی أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ سَوَاءً لِلسَّائِلِینَ﴾ این نظم است.
غرض این است که این یک نظام تکوینیِ مدبّرانهٴ حکیمانه است یک بهره‌برداریهای اخلاقی و امثال ذلک هم در آن هست می‌فرماید این نظام تأمین‌کنندهٴ فصول چهارگانه و اقوات است و خدای سبحان دارد تدبیر می‌کند این نظام را کسی به عهده می‌گیرد که حقّ محض است این سه‌تا ﴿ذلکَ﴾ به منزلهٴ تعلیل مسئله است یعنی آن جریان عِقاب سرّش این است این جریان ایلاجین سرّش این است جریان توحید برای اینکه عهده‌دار نظام حقّ محض است ﴿ذلکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّ مَا یَدْعُونَ مِن دُونِهِ هُوَ الْبَاطِلُ﴾ غیر خدا هر چه هست باطل است و باید به طرف ذات اقدس الهی رفت و موحّدانه از او و دینِ او حمایت کرد این سه‌تا ﴿ذلکَ﴾ به منزلهٴ سه دلیل و تعلیل برای اصلِ مسئله است

دیدگاه علامه طباطبائی در بررسی معانی و مصادیق جمله ﴿ ثم بَغِی علیه﴾
آن‌گاه فرمود: ﴿ذلکَ وَمَنْ عَاقَبَ بِمِثْلِ مَا عُوقِبَ بِهِ﴾ سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) می‌فرمایند این ﴿ثُمَّ بُغِیَ عَلَیْهِ﴾ که با ﴿ثُمَّ﴾ ذکر شده و نشانهٴ تراخی است برای آن است که آن عِقاب اوّلی عقاب باغیانه و ظالمانه است چون عِقاب باغیانه و ظالمانه است ذات اقدس الهی این کسی که مظلوم است یاری می‌کند. بعد می‌فرماید برخیها بر آن‌اند که ﴿ثُمَّ بُغِیَ عَلَیْهِ﴾ ترتّب زمانی باشد یعنی اگر کسی ظالم و جانی بود (یک)، این مظلوم از خود دفاع کرد و ظالم را سرِ جای خودش نشاند (دو)، دوباره آن ظالم ستم بکند (سه)، خدا کیفر می‌دهد و مانند آن (چهار)، می‌فرماید این معنا مطابق با آیه نیست سه‌تا اشکال می‌کنند اگر خوب بررسی بشود این اشکالات سه‌گانه هم می‌تواند بر آنچه که مختارِ ایشان هست هم وارد بشود لکن این ﴿ثُمَّ﴾ که ترتیب را می‌رساند ممکن است که فرمایش ایشان را تأیید کند به کمک آیه سورهٴ مبارکهٴ «توبه» در سورهٴ «توبه» آیهٴ سیزدهم به این صورت آمده است فرمود: ﴿أَلاَ تُقَاتِلُونَ قَوْماً نَکَثُوا أَیْمَانَهُمْ﴾ اینها پیمان عدم تعرّض بستند سوگند یاد کردند ولی نقض یمین کردند (یک)، ﴿وَهَمُّوا بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ﴾ تلاش و کوشش کردند که حضرت را تبعید کنند و حضرت مجبور به مهاجرت شد (دو)، ﴿وَهُم بَدَءُوکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ﴾ اینها برای اوّلین بار دستِ ستم را باز کردند به شما ستم کردند. این به کمک ﴿وَهُم بَدَءُوکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ﴾ نشان می‌دهد که کوشش آنها باغیانه و ظالمانه بوده است و فضای این بخش از سورهٴ مبارکهٴ «حج» هم که از آیه 39 شروع شد جریان اذنِ در مبارزهٴ مسلّحانه است در همین سورهٴ «حج» آیهٴ 39 این بود ﴿أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا﴾ خب شما که مورد قتالید شما مسلمانها که مورد قتالید و آنها اوّلین بار ستم را تحمیل کردند به شما حالا اجازهٴ دفاع مسلّحانه داده شد این کلمهٴ ﴿ثُمَّ﴾ که تراخی را می‌رساند اگر به کمک آیهٴ سیزده سورهٴ «توبه» بخواهیم مدد بگیرم معنا کنیم می‌شود اینکه مثل اینکه ما در تعبیرات فارسی می‌گوییم گذشته از اینکه اینها اول شروع کردند این را اگر بخواهیم با ادبیات عرب بیان کنیم می‌گوییم ﴿ثُمَّ بُغِیَ عَلَیْهِ﴾ یعنی این‌چنین نیست که یکی آنها زدند یکی شما زدید نه، آنها اول زدند خب ما اگر خواستیم این سه مطلب را بگوییم، بگوییم آنها زدند شما زدید بعد می‌خواهیم بگوییم مساوی نیست یکی ظالم است چه کار می‌کنیم؟ می‌گوییم گذشته از اینکه آنها اول شروع کردند این گذشته از اینکه آنها اول شروع کردند این با یک عبارت ﴿ثُمَّ بُغِیَ عَلَیْهِ﴾ بیان شده. خب، ﴿ثُمَّ بُغِیَ عَلَیْهِ﴾ چون «والبادی أظلم» این در بیانات نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) است که به وجود مبارک امام مجتبی می‌فرماید شما با هیچ کسی ابتدائاً دعوا نکنید حالا به نظر ما این مبالغه است ولی برای اهل معنا شاید مبالغه نباشد حضرت فرمود کوه اگر بخواهد به کوه ستم بکند ریز ریز می‌شود سنگی بخواهد به سنگ دیگر ستم بکند ریز ریز می‌شود ما حالا چون زبان اینها را نمی‌دانیم و می‌گوییم مبالغه است فرمود: «لَو بغیَ جبلٌ علی جبل لَهُدَّ الباغی» به وجود مبارک امام مجتبی فرمود، فرمود مبادا شما به کسی ظلم بکنی مبادا شروع به جنگ بکنی مبادا اول تیرانداز شما باشی وقتی آنها تیراندازی کردند شما مظلوم شدی از خودتان دفاع کن خب، اگر این معنا باشد ﴿ثُمَّ بُغِیَ عَلَیْهِ﴾ قابل پذیرش است خب

پیشرفت علوم از طریق اشکالات عمیق علمی
﴿لَیَنصُرَنَّهُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ﴾ خیلی از موارد عفو می‌کند خیلی از موارد می‌بخشد شما هم خیلی از موارد می‌توانید ببخشید خیلی از موارد می‌توانید عفو بکنید ولی آنجا که هیچ چاره‌ای ندارید البته دفاع می‌کنید و این عالم با نظم دارد اداره می‌شود یک بیان لطیفی مرحوم شیخ بهایی در کشکول دارد که سؤال و جواب، تنکاحِ علمی است علم اگر بخواهد تولید بشود فرع بر یک پدر و یک مادر است اگر کسی سؤالِ خوب بکند کسی جوابِ خوب بدهد کسی نقدِ خوب بکند کسی پاسخِ خوب بدهد کسی اشکالِ خوب بکند کسی راه‌حل خوب نشان بدهد مجموع این نقد و پاسخ، مجموع سؤال و جواب، مجموع اشکال و حل این تناکحِ علمی است این تناکح علمی باعث تولید علم می‌شود. تعبیر لطیف ایشان در کشکول این است که اشکال، مؤنث است و جواب، مذکّر این طنز نیست این نکاحِ علمی است یک وقت کسی مرتّب حرف می‌زند بدون اشکالِ عمیق این تولید علمش کم است ولی اگر در جامعه‌ای شبهه باشد اشکال باشد نقد باشد عدّه‌ای هم خوب جواب بدهند در جامعه‌ای که اشکالهای عمیق علمی هست و جوابهای عمیق علمی هست راه برای تولید علم باز است فرمود تناکحِ علم در اشکال عمیق و جواب عمیق است خب

تبیین مفاهیم و مصادیق <حق>
اینجا هم تناکح لیل و نهار است ﴿یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهَارِ وَیُولِجُ النَّهَارَ فِی اللَّیْلِ وَأَنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ بَصِیرٌ﴾ می‌فهمد که کجا چه کار باید کرد و می‌شنود که افراد چه می‌طلبند صدای هر خواهنده‌ای را می‌شنود چرا؟ برای اینکه او حقّ محض است اگر حقّ محض است علمِ محض است، حیاتِ محض است، قدرتِ محض است ﴿ذلکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ﴾ این ﴿ذلکَ﴾ سوم، دلیل ﴿ذلکَ﴾ دوم است، ﴿ذلکَ﴾ دوم دلیل ﴿ذلکَ﴾ اول است ﴿ذلکَ﴾ اول دلیل مدّعیات قبلی که کار به حقّ محض منتهی می‌شود ﴿ذلکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ﴾ این ضمیر فصل یعنی «هو» معرفه بودنِ خبر این مفید حصر است او حقّ محض است غیر از او هر چه باشد باطل است و اگر چیزی سهمی از حق داشت باید به خود ذات اقدس الهی برگردد البته در قرآن کریم یک حق از خداست که در سورهٴ مبارکهٴ «آل‌عمران» گذشت در غیر «آل‌عمران» هم داشتیم که ﴿الْحَقُّ مِن رَبِّکَ﴾ یک حق است که بر خود خدا حمل می‌شود که ﴿ذلکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ﴾ آن حقّی که ﴿مِن رَبِّکَ﴾ است ﴿الْحَقُّ مِن رَبِّکَ﴾ این حقّی است که عالَم با او خلق شده که فرمود: ﴿خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ﴾، ﴿مَا خَلَقْنَاهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ﴾ که اصطلاحاً از این حق به عنوان حقّ مخلوقٌ‌به یاد می‌شود اینکه می‌گویند حق، عین خَلق است مِن وجهٍ و غیر خَلق است مِن وجهٍ راجع به این حقّی است که در آیهٴ 60 سورهٴ مبارکهٴ «آل‌عمران» است که ﴿الْحَقُّ مِن رَبِّکَ﴾

صعوبت معرفت و درک عظمت باری تعالی
اما آن حقّی که ذات اقدس الهی است همهٴ بزرگان معرفت گفتند که احدی به او دسترسی ندارد بیان لطیف سیدناالاستاد امام را که چند بار خواندیم فرمود آن حق نه معبودِ هیچ پیغمبر است نه مقصود هیچ پیغمبر نه مشهود هیچ پیغمبر، برای اینکه او حقیقتی است نامتناهی (یک)، و بسیطِ محض است (دو)، خب چه کسی می‌تواند آن را مشاهده بکند ولو حضرت امیر، حضرت امیر که می‌فرماید: «ما کنتُ أعبدُ ربّاً لَم أره» دربارهٴ ربّ سخن می‌گوید که اسمی از اسمای ذات اقدس الهی است وگرنه اگر حق، حقیقتی است نامنتاهی کما هو الحق و بسیط کما هو الحق، اگر موجودی بخواهد آن را درک بکند باید همه‌اش را درک بکند ما در ادبیات فارسی برای اِقناع خیلی از افراد پرسشگر این شعر را می‌خوانیم او هم سرش را تکان می‌دهد و ما هم راحت می‌شویم می‌گوییم
آب دریا را اگر نتوان کشید٭٭٭ هم به قدر تشنگی باید چشید
خدا را به اندازهٴ خودمان می‌شناسیم او هم قانع می‌شود ما هم راحت می‌شویم اما در مجلس علم که این حرف خریدار ندارد خدا که نظیر اقیانوسِ بی‌پایان نیست اقیانوس سطحش غیر از عمقش است، ساحلش غیر از سطحش است، اوّلش غیر از آخرش است، شرقش غیر از غربش است از یک گوشه‌اش می‌شود یک سطل آب گرفت از گوشه‌های دیگر نه، حالا ما اگر اقیانوسی داشتیم نامتناهی بود و بسیط بود سطحش عین عمق بود عمقش عین سطح بود، ظاهرش عین باطل بود باطنش عین ظاهر بود چنین اقیانوسی یا همه یا هیچ، همه محال است و هیچ حق، نمی‌شود دربارهٴ ذات اقدس الهی بگوید کسی من یک قدری خدا را می‌شناسم آن براهینی که در فلسفه و کلام است مفهوم است می‌گوییم الله موجود است هر ممکنی خالق می‌خواهد هر معلولی، اینها یک سلسله مفاهیم است وجود ذهنی است برای حلّ مشکل ماست. این الله، مفهومِ ذهنی است به حمل اوّلی الله است به حمل شایع صورت ذهنیه است. براهین صدّیقین هم بشرح ایضاً. یک بیان نورانی وجود مبارک امام صادق دارد فرمود ما غیر از این تکلیفی نداریم شما دلتان می‌خواهد ما خدا را آن طوری که هست بشناسیم، اگر این است «لکان التوحید عنّا مرتفعا» این از لطایف بیانات حضرت است که مرحوم صدوق در توحید نقل کرده فرمود شما دنبال چه چیزی می‌گردید اگر می‌گویید برهان کافی نیست معنایش این است که ما دیگر تکلیفی نداریم ماییم و این براهین و ادلهٴ ذهنی. ما همین مقدار می‌فهمیم که این برهان مصداق خارجی دارد اما مصداق خارجی چیست؟ کیست؟ ما «جوشن کبیر» را خوب می‌فهمیم این هزار اسم، یک اسم را می‌توانیم شرح کنیم ممکن است صد جلد هم دربارهٴ این بنویسیم قلم باز است اما همهٴ اینها مفاهیم است، همهٴ اینها صوَر ذهنی است، همهٴ اینها علم است، همهٴ اینها به نفس ما متّکی است هیچ کدام از اینها الله نیست آن که الله است بیرون است که عالَم به او متّکی است.

بررسی محدوده مشاهده و شناخت <حق> در اصلاح عرفا
خب، اما آنها که به اصطلاح راهِ عرفان را طی کردند علمِ شهودی دارند وجود مبارک پیامبر(علیه و علی آله آلاف التحیّة و الثناء) هم فرمود احسان آن است «أن تَعبد الله کأنّک تراه فإن لم تکن تراه فإنّه یراک» علم شهودی هست، علم کشف هست، عین‌الیقین هست اینها حق است اما اینها معنایش این نیست که انسان بالا می‌رود و خدا را به اندازهٴ خود می‌شناسد او اندازه ندارد که ندارد که ندارد او دوتا کار کرده است او سراسر عالَم را مرایا و مرائی خود قرار داد (یک)، همه آئینه‌اند هر کسی آئینه است با آن ﴿الْحَقُّ﴾ که در سورهٴ «آل‌عمران» است ﴿الْحَقُّ مِن رَبِّکَ﴾ با آن ﴿الْحَقُّ﴾ در جهان تجلّی کرد (دو)، این بیان نورانی حضرت است در نهج‌البلاغه که فرمود: «اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الْمُتَجَلِّی لِخَلْقِهِ بِخَلْقِهِ» همهٴ ما آئینه‌ایم (یک)، خدا که حقّ سورهٴ «حج» است نه، حقّی که در سورهٴ «آل‌عمران» است که فیضِ اوست و وجه اوست او را در آئینه‌ها نشان داد (دو)، افراد دو قسم‌اند: بعضیها به دنبال دنیا هستند این ﴿رَانَ عَلَی قُلُوبِهِم مَّا کَانُوا یَکْسِبُونَ﴾ این یا به دنبال پُست است یا به دنبال مقام است یا به دنبال نخودسیاه است بالأخره مفاهیم گیرش می‌آید حالا یا مفسّر است یا فیلسوف است یا فقیه است یا حکیم است برهان را خوب می‌فهمد اما این دیگر راه اُویس قَرَن نیست این راه حارثةبن‌مالک نیست یک وقت است نه، راه اباذر است یا سلمان است راه اویس‌ قرن است این آئینه دل را شفاف نگه داشت آن ﴿الْحَقُّ﴾ که در سورهٴ «آل‌عمران» است ﴿الْحَقُّ مِن رَبِّکَ﴾ او در سراسر عالَم.
با صد هزار جلوه برون آمدی که من *** با صد هزار دیده تماشا کنم تو را
او می‌تابد این شخصی که اُویس قَرن است ﴿الْحَقُّ﴾ را می‌یابد نه می‌فهمد آن وقت همیشه خوشحال است هیچ، هیچ لذّتی برای جهانیان بالاتر از لذّت اویس قرن نیست که در این آئینه حق جلوه کرد حقّ سورهٴ «آل‌عمران» نه حقّ سورهٴ «حج» بنابراین آن راهِ عرفان است که عرفا وقتی می‌گویند خدا را ما مشاهده کردیم با چشمِ قلب یعنی اینجا نه بالا (یک)، حقّ سورهٴ «آل‌عمران» نه حقّ سورهٴ «حج» (دو)، آن وقت می‌گویند هر کسی خدا را به اندازهٴ خود می‌یابد این درست است.
بیان سخن آیت عظمای الهی، علی(ع) درباره مشاهده ربّ
اگر «ما لله آیة اکبر مِنّی» بود که وجود مبارک حضرت امیر دارد که فرمود در کلّ خلقت بزرگ‌تر از من احدی نیست و راست می‌گوید نه از اهل بیت کسی بزرگ‌تر از اوست نه از غیر اهل‌بیت اما از اهل‌بیت کسی بزرگ‌تر از او نیست برای اینکه سالبهٴ به انتفاع موضوع است اینها نور واحدند کثیر نیستند تا یکی از دیگری بزرگ‌تر باشد این چهارده نفر یک نورند بیگانه هم که احدی توان آن را ندارد که همتای علی باشد فرمود: «ما لله آیة اکبر مِنّی» نه در داخل نه در خارج یکی سالبه به انتفاع موضوع یکی سالبه به انتفاع محمول، این وجود مبارک ربّ را نه حق را، ربّ اسمی از اسمای حسنای الهی «ما کنت أعبد ربّاً لم أره» این ربّ را به اندازهٴ خود می‌یابد دیگری هم به اندازهٴ خود می‌یابد اگر راهِ علوی را طی کرد اگر نه، راه دیگران را طی کرد که می‌فهمد نه می‌یابد، بنابراین مرزها باید مشخص باشد که کجا جای فهم است و کجا جای شهود است و مرزهای مشهودها هم باید مشخص باشد آن حقّ سورهٴ «حج» نه مشهود هیچ پیغمبر است نه معقول هیچ حکیم است نه معبود هیچ عابد، این حقّ سورهٴ مبارکهٴ «آل‌عمران» و مانند آن که وجهِ اوست و همهٴ اهل بیت هم می‌گویند ﴿إِنَّمَا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ﴾ اینها با وجه الله کار دارند نه با آن الله که احدی به او دسترسی ندارد او شکار کس نشود ﴿إِنَّمَا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ﴾ تا آنجا هست

بررسی تقابل معنای حق و باطل
بنابراین در مقابل حق، باطلِ به معنای عدم است در مقابل حقّ سورهٴ مبارکهٴ «آل‌عمران» باطلِ به معنای عدم مَلکه است نظیر بتها و امثال ذلک حالا گاهی این الفاظ و معانی جابه‌جا می‌شود گاهی قرائن حافّه کمک می‌کند که این تقابل برای کدام حق است در اینجا فرمود: ﴿ذلکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ﴾ بعد فرمود آنچه را که اینها دعوت می‌کنند و ادّعا دارند یعنی وثنیین و صنمیین حجاز باطل است، باطل است یعنی اسمی است بی‌مسمّا فرمود اینها اسمایی هستند که ﴿مَّا أَنزَلَ اللَّهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ﴾، ﴿إِنْ هِیَ إِلَّا أَسْماءٌ سَمَّیْتُمُوهَا﴾ شما چوبی را تراشیدید و گفتید ربّ این کلمهٴ ربّ که مضاعف است بر لفظتان جاری است (یک)، معنای این در ذهنتان ترسیم می‌شود (دو)، ولی این معنا زیرش خالی است ﴿إِنْ هِیَ إِلَّا أَسْماءٌ سَمَّیْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَاؤُکُم مَا أَنزَلَ اللَّهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ﴾ الآن مثل اینکه شما می‌گویید آبِ زلال، آب زلال لفظی است گفتیم، معنایش هم همه فهمیدیم اما کنار این منبر آبِ زلال نیست این یک لفظ خالی است ربّی را که شما بر بت‌کده‌ها و موجودات بت‌کده اِعمال کردید لفظی است که هر چه می‌گردید پیدا نمی‌کنید لفظی است که شما نامگذاری کردید زیرش خالی است می‌شود باطل مثل همان حبابی که روی سیل است که «ذهب جفاءً» روی این سیل کَفی می‌آید که مغزش خالی است این بیرونش تَر است درونش خالی است این یک لفظی است می‌گویید مفهومی است تصوّر می‌کنید ولی درونش خالی است ﴿ذلکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّ مَا یَدْعُونَ مِن دُونِهِ هُوَ الْبَاطِلُ وَأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِیُّ الْکَبِیرُ﴾.
«و الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 39:14

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن