- 182
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 107 تا 112 سوره انبیاء _ بخش اول
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 107 تا 112 سوره انبیاء _ بخش اول"
تبیین رسالت توحیدی پیامبر رحمت
ادله قرآنی بر همگانی و دائمی بودن رحمت نبوی
اثبات توحید الهی بر اساس رسالت جهانی پیامبر
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ مَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ ﴿107﴾ قُلْ إِنَّمَا یُوحَی إِلَیَّ أَنَّمَا إِلهُکُمْ إِلهٌ وَاحِدٌ فَهَلْ أَنتُم مُسْلِمُونَ ﴿108﴾ فَإِن تَوَلَّوْا فَقُلْ آذَنتُکُمْ عَلَی سَوَاءٍ وَإِنْ أَدْرِی أَقَرِیبٌ أَم بَعِیدٌ مَا تُوعَدُونَ ﴿109﴾ إِنَّهُ یَعْلَمُ الْجَهْرَ مِنَ الْقَوْلِ وَیَعْلَمُ مَا تَکْتمُونَ ﴿110﴾ وَ إِنْ أَدْرِی لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ لَّکُمْ وَمَتَاعٌ إِلَی حِینٍ ﴿111﴾ قَالَ رَبِّ احْکُم بِالْحَقِّ وَرَبُّنَا الرَّحْمنُ الْمُسْتَعَانُ عَلَی مَا تَصِفُونَ ﴿112﴾
تبیین رسالت توحیدی پیامبر رحمت
در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» به رسالت وجود مبارک حضرت اشاره کرد چون عناصر محوری این سوره اصول دین یعنی توحید و وحی و نبوّت بود و هست و رسالت همهٴ اینها را به همراه دارد از نظر نشر معارف به ذکر رسالت پرداخت فرمود رسالت آن حضرت رحمت جهانی است بعد فرمود این رسالت جز توحید چیز دیگر نیاورد یعنی اگر شما آن دو اصل دیگر را وحی و نبوّت و معاد را و همچنین امامت و ولایت که دنبالهٴ رسالت و نبوّت است تحلیل کنید به توحید برمیگردد و اگر همهٴ فروع دین را تحلیل کنید به توحید برمیگردد.
ادله قرآنی بر همگانی و دائمی بودن رحمت نبوی
الآن این ادّعا را باید ثابت کرد که آن حضرت رحمتِ جهانی است این یک، و راز این رحمتِ جهانی بودن را هم باید از خود آیه به دست آورد این دو، در مطلب اول فرمود: ﴿وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ﴾ در آن آیه ﴿وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا کَافَّةً لِّلنَّاسِ﴾ رسالت جهانشمول حضرت را بیان کرد که نظیر آیات دیگری که فرمود: ﴿وَمَا هِیَ إِلَّا ذِکْرَی لِلْبَشَرِ﴾ یا فرمود: ﴿لِلْعَالَمِینَ نَذِیراً﴾ این حوزهٴ رسالت آن حضرت را همگانی و همیشگی معرفی کرد یعنی تمام مردم إلی یوم القیامه مُرسَلإلیهم هستند این معنای ﴿وَمَا هِیَ إِلَّا ذِکْرَی لِلْبَشَرِ﴾، معنای ﴿تَبَارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَی عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعَالَمِینَ نَذِیراً﴾ پس قلمرو رسالت آن حضرت دو اصل همگانی و همیشگی است کلّی و دائم جمیع افراد فی جمیع الأزمنه اینها مُرسلإلیهم است اما این رسالت، رحمت است برای عالَمین این هم جمع محلاّ به الف و لام است همهٴ عوالِم از رحمت وجود مبارک حضرت بهره میبرند قدر مُتیقّنش عالم انسانیّت است که آن هم برابر دو اصل کلی همگانی و همیشگی از رحمت و رسالت طَرْفی میبندد که ﴿وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ﴾ یعنی جز خیرِ محض چیز دیگر نیست حتی کفار هم از این رحمت بهره میبرند برای اینکه تا حضرت در بین کفّار هست عذاب استیصال دامنگیر مردم نمیشود این یک، و تا عصارهٴ ولایت هست که آن هم به منزلهٴ نبوّت خواهد بود عذاب استیصال دامنگیر مردم نمیشود این دو، اینکه فرمود: ﴿وَمَا کَانَ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَأَنْتَ فِیهِمْ وَمَا کَانَ اللّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَهُمْ یَسْتَغْفِرُونَ﴾ بر اساس آیهٴ ﴿وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَکُمْ﴾ و مانند آن شاید بتوان استنباط کرد اگر ولایت اهل بیت(علیهم السلام) به منزلهٴ نفس وجود مبارک رسول گرامی است این عموم منزله آن برکت را به همراه دارد مادامی که ولیّعصر در بین مردم هست عذاب استیصال دامنگیر مردم نمیشود و شاید این مطلب را هم آنگونه از احادیث تأیید کند که «لولا الحجّة لَساخت الأرض بأهلها» تا حجّت هست آنگونه عذابهای عمومی دامنگیر مردم نمیشود گرچه لسانِ «لولا الحجّة» اعم و ادق از ﴿وَمَا کَانَ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَأَنْتَ فِیهِمْ﴾ هست. به هر تقدیر این رحمت شامل کفّار هم میشود که نظیر کفّار دیگر گرفتار عذابِ استیصال نمیشوند ﴿سَخَّرَهَا عَلَیْهِمْ سَبْعَ لَیَالٍ وَثَمَانِیَةَ أَیَّامٍ﴾ یا ﴿دَمَّرنَاهُمْ﴾ یا عذابهای خَسف و مانند آن، بنابراین از این جهت ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ﴾ است.
مطلب دیگر اینکه مطالب فراوانی را وجود مبارک پیغمبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) آورد که اگر بهرهٴ اخروی از آن نبرند بهرهٴ دنیوی از آن میبرند همین مسئلهٴ اتحاد که فرمود: ﴿والف بینکم﴾ و این نعمت جز از راه دین و رسالتِ الهی نصیب کسی نمیشود این هم برکتی است بالأخره جامعه اگر بخواهد یک زندگی سالمی داشته باشد باید بدون نزاع زندگی کند این هم از برکات آن حضرت است قِسط و عدل که آیهٴ هفت و هشت سورهٴ مبارکهٴ «ممتحنه» آن را در بردارد هم از این بیان جهانشمول اسلام است که اگر کسی کافر هم بود باید از نعمت عدالت اسلامی برخوردار باشد. اینها جزء ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ﴾ بودنِ اوست.
اثبات توحید الهی بر اساس رسالت جهانی پیامبر
اما مطلب بعدی تشریح این ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ﴾ است اینکه فرمود: ﴿وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ﴾ رسالتِ تو فقط و فقط رحمتِ جهانی است این یک حصر ملاحظه میفرمایید که سهتا حصر در این دو آیه است که ریشهیابی میکند به توحید برمیگردد میفرماید تو رسالت جهانی داری و این رسالت تو فقط و فقط رحمت است هیچ عذابی در آن نیست هیچ رنجی در آن نیست خیرِ محض است حقّ محض است صِدق محض است و صدقِ صِرف این رحمت که با حصر بیان شده است ﴿وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ﴾ تبیین شده فرمود به مردم بگو به من فقط و فقط یک چیز وحی شده این یک مطلب، آن یک چیز چیست؟ فقط و فقط الله خدای شماست پس سه حصر است سه حصر یعنی سه حصر یکی اینکه تو فقط ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ﴾ هستی به دلیل ﴿وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ﴾ دو حصر نورانی از آیه بعد استفاده میشود که یکی ﴿إِنَّمَا﴾ است یکی ﴿أَنَّمَا﴾ به من فقط و فقط یک چیز وحی شد پس وحی فقط یک چیز است آنکه به من وحی شده چیست؟ فقط و فقط خدای شما یکی است ﴿قُلْ إِنَّمَا یُوحَی إِلَیَّ﴾ یعنی غیر از این چیزی به من نگفتند این ﴿إِنَّمَا یُوحَی إِلَیَّ﴾ یعنی غیر از این مطلب، مطلب دیگری به من نگفتند خب، پس وحی منحصر شد میشود حصر دوم آنکه به شما گفتند چیست؟ آن فقط خدای یکی است ﴿قُلْ إِنَّمَا یُوحَی إِلَیَّ أَنَّمَا إِلهُکُمْ إِلهٌ وَاحِدٌ﴾.
توحید، مرجع همه مسائل عبادی و نظام هستی
خب، بنابراین این مطلب دوم و سوم باید که تحلیل بشود فرمود غیر از توحید چیزی به من وحی نشد فقط به من گفتند بگو خدا یکی است غیر از این چیزی هم به من نگفتند المیزان اینجاها معلوم میشود که المیزان یعنی چه شما این را از تبیان شیخ طوسی تا تفسیرهای بعد از المیزان مراجعه کنید استنباط دوتا حصر از این آیه برای چیست؟ فقط و فقط یک چیز به من گفتند آن یک چیز چیست؟ فقط و فقط خدا واحد است و بَس. خب، با اینکه ما میدانیم این 120 جلد بحارالأنوار وحی است همهٴ این صد جلد کتابی که نوشته شده وحی است تنها یکی دو چیز نیست که از اول اصول تا آخر اصول، از اول طهارت تا آخر دیات همه وحی است دیگر ایشان میفرمایند این یک شجرهٴ طوباست شما هیچ حکمی در اسلام پیدا نمیکنید چه تکلیفی و چه وضعی الاّ اینکه به گفتهٴ خدا برمیگردد اوست که هستیِ محض است، اوست که خالق صِرف است، اوست که رازق صرف است این جوشن کبیر که هزار و یک اسم یا هزار اسم دارد همهٴ اینها به توحید برمیگردد همهٴ اینها دربارهٴ خدای سبحان است پس هر کاری که ما میکنیم باید به دستور او باشد چون او هم خالق است و آفریدگار، هم ربّ است و پروردگار آنگاه معنای ﴿إِنَّ صَلاَتِی وَنُسُکِی وَمَحْیَایَ وَمَمَاتِی لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ﴾ روشن میشود ما حیاتمان و مرگمان جز با رضای خدا نیست چرا به ما گفتند در جریان مرگ با کعبه رابطه داشته باشید اینکه میگوییم «والکعبة قِبلتی» تنها برای نماز که نیست یا «والکعبة مَطافی» تنها برای حجّ عمره که نیست وقتی محتضر شدید به طرف کعبه، میخواهند بر ما نماز بخوانند بعد از مرگ به طرف کعبه، ما را دفن بکنند به طرف کعبه، حیات و ممات ما به طرف بیتالله است ما غیر از خدا و اوصاف خدا و احکام خدا کاری نداریم این شجرهٴ طوبا ساقهٴ او توحید است، شاخهٴ او توحید است، برگ او توحید است، میوهٴ او توحید است، ریشهٴ او توحید است فرمود به مردم بگو من فقط یک حرف آوردم و آن خدا و خدا و خدا و خدا، لذا یک موحّد تمام شئونش را دین تأمین میکند کاری را نه به میل خود انجام میدهد نه به میل دیگری ما وقتی تمام این صد جلد بحارالأنوار را که خلاصه بکنیم آیین زندگی است دیگر چه چیزی حلال است چه چیزی حرام است، چه چیزی باید چه چیزی نباید همه دستور اوست دیگر او را داریم میپرستیم بنابراین اگر کسی این شجرهٴ طوبا را تحلیل کند و تبیین کند معلوم میشود که غیر از توحید چیز دیگر در عالَم نیست همان طوری که از نظر وجودی خداست و بقیه فیضِ او، از نظر مسائل اعتقادی و علمی و فقهی و اصولی و امثال ذلک خداست و دستورهای او، چیزی که دستور خدا نباشد ما در دین نداریم خارج از دستور خدا هم باطل است و بیّنالغی لذا فرمود به مردم بگو فقط یک چیز به من وحی شد و آن یک چیز هم این است که فقط خدا معبود است و ولاغیر این میشود رحمتِ جهانی، اگر جهان بر اساس این توحید حرکت کند هیچ کس نه بیراهه میرود نه راه کسی را میبندد مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) این بیان نورانی را از وجود مبارک پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التحیّة و الثناء) در این کتاب قیّم توحید نقل میکنند فرمود نه من و نه هیچ پیامبری قبل از من کلمهای به عظمت «لا إله إلاّ الله» نیاوردم و نیاوردند این معادل ندارد «ما قُلت و لم یَقل أحد قبلی مِثل لا إله الاّ الله» این کلمه را آوردم و زندگی ما را این توحید اداره میکند برای اینکه ما هر چه تلاش و کوشش میکنیم بالأخره کار یا باید یا نباید دیگر، یا صحیح است یا باطل این را فقط الله باید بگوید و ذات اقدس الهی هم به احدی دستور حکم نداده فرمود: ﴿إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّهِ﴾ بقیه رسانندههای حکمِ الهیاند این میشود رحمتِ جهانی.
تبیین مفهوم حصر موجود در آیه پایانی سوره <کهف> و آیه 108 سوره <انبیاء>
پرسش: ببخشید آیه پایانی سورهٴ «کهف» هم دوتا حصر در آن هست آیا منقطع هستند یا فرق میکند ﴿قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحَی إِلَی أَنَّمَا إِلهُکُمْ إِلهٌ وَاحِدٌ﴾.
پاسخ: آنجا یک حصر است. نه، دوتا حصر در آنجا نبود یک حصر است. در پایان سورهٴ مبارکهٴ «کهف» ملاحظه میفرمایید آنجا یک حصرش مربوط به توحید است حصر دیگر مربوط به بشریّت است من فقط بشرم نه اینکه فقط یک چیز به من وحی میشود. خب، آیهٴ 110 سورهٴ مبارکهٴ «کهف» این است ﴿قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ﴾ من فقط بشرم نه «إنّما یوحی إلیَّ أنّما» حصر در وحی نیست ﴿إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحَی إِلَی أَنَّمَا إِلهُکُمْ إِلهٌ وَاحِدٌ﴾ توحید به من وحی میشود اما فقط توحید به من وحی میشود در آن نیست هیچ چیز به من وحی نشده مگر یک مطلب این فصل اول، آن یک مطلب چیست؟ این است که هیچ کسی اله نیست مگر خدا. خب، این دو حصر در آیهٴ محلّ بحث است نه در پایان سورهٴ مبارکهٴ «کهف» ﴿إِنَّمَا یُوحَی إِلَیَّ﴾ چه چیزی؟ ﴿أَنَّمَا إِلهُکُمْ إِلهٌ وَاحِدٌ﴾ آن وقت این میشود ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ﴾.
اداره نظام هستی و احکام دین بر اساس توحید
پس بنابراین آن حصر اول معنایش این است که تو فقط رحمتِ جهانی هستی سؤال باقی میماند خب چرا رحمت جهانی هستی؟ پاسخ آن سؤال را حصر دوم مقداری زمینه را فراهم میکند و حصر سوم پاسخ نهایی را میدهد چرا رحمتِ جهانی هستی؟ برای اینکه برای من فقط یک چیز وحی شد باز سؤال هست آن یک چیز چیست؟ و آن این است که عالَم را خدا میگرداند آن وقت راحت میشود آدم. خب، اگر عالَم را خدا آفرید انسان را خدا آفرید پیوند عالَم و آدم را خدا آفرید، این مثلث کارِ اوست ادارهاش هم باید کار او باشد دیگر، دیگری دخالت بکند میشود هرج و مرج این است که دربارهٴ عدّهای فرمود: ﴿فَهُمْ فِی أَمْرٍ مَرِیجٍ﴾ مریج یعنی مریج یعنی اینها در هرج و مرجاند بعضیها که به پوچی میرسند برای اینکه نمیدانند چه کار بکنند فرمود: ﴿فَهُمْ فِی أَمْرٍ مَرِیجٍ﴾ اینها در هرج و مرجاند راه گُم کردند یک انسانِ راه گُمکرده امرِ مَریجی دارد دیگر برای اینکه مبدأ یادش رفته، منتها یادش رفته این گاهی یَمین میرود گاهی یَسار میرود «اتباع کل نائق» است به جایی پی نمیبرد که. خب، اگر اضلاع سهگانه عالَم خدا آفرید همین خدا باید اداره کند دیگر، اگر کسی در رهنمود خدا حرکت کرد به مقصد میرسد روح و ریحان نصیبش میشود نشد، ﴿فَهُمْ فِی أَمْرٍ مَرِیجٍ﴾ میشود. خب، بنابراین این حصر که فرمود: ﴿إِنَّمَا یُوحَی إِلَیَّ أَنَّمَا إِلهُکُمْ إِلهٌ وَاحِدٌ﴾ این دستور ذات اقدس الهی است کجا باید، کجا نباید، کجا شاید آنجا که شاید است منطقةالفراغ است مباح است آن شاید را هم همان خدا گفت این طور نیست که ما به میل خود بگوییم کجا باز است کجا بسته است، کجا مباح است کجا حرام است کجا حلال است، مگر ما میتوانیم همان طوری که نمیتوانیم نزد خود بگوییم فلان چیز واجب است یا فلان چیز حرام است نزد خود هم نمیتوانیم بگوییم فلان چیز مباح است مباح را هم او گفته، واجب را هم او گفته، حرام را هم او گفته، منطقة الفراغ را هم او گفته، منطقهٴ بسته را او گفته، منطقهٴ ممنوعه را او گفته فرمود بعضی از چیزها غُرقگاه است حریم است مبادا این مکروهات را مرتکب بشوید یا معاصی صغیره را مرتکب بشوید که ممکن است خدای ناکرده بیفتید این را هم او گفته در عالَم هیچ حرفی نیست مگر حرفِ او، اگر هیچ حکمی نیست مگر حکم او، او باید به ما بگوید چه چیزی باید چه چیزی نباید چه چیزی شاید، کس دیگر که این حرف را نمیتواند بزند که برای اینکه نه ما میدانیم گذشته چه بود نه میدانیم آینده چه هست ما از پشت این دیوار بیخبریم چه میدانیم در قبر چه خبر است برزخ چه خبر است چه کار بکنیم که آنجا راحت باشیم خب اگر ما نمیدانیم چه چیزی شاید، چه چیزی باید، چه چیزی نباید باید او مشخص بکند که فلان چیز حلال است فلان چیز حرام است فلان چیز مباح است بنابراین ﴿قُلْ إِنَّمَا﴾ پس این سه حصر بازگشتش به آن تحلیل نهایی به توحید برمیگردد.
اثبات توحید بر اساس دلیل عقلی و نقلی
مطلب دیگر این است که در این کریمه فرمود به مردم بگو خدا جز یکی خدای دیگری نیست این یعنی به دلیل نقل میشود اکتفا کرد دلیل عقل در مسئلهٴ اصل مبدأ بله عَدیل ندارد، رفیق ندارد آیا در عالم خدایی هست یا نیست این را فقط عقل ثابت میکند اگر «مِن أسْر» به تعبیر نورانی حضرت امیر بیرون بیاید یعنی عقل از اسارت هوا بیرون بیاید میفهمد در عالَم خدایی هست اما خدا یکی است این را هم با عقل میشود ثابت کرد هم با نقل حالا که خدا هست ما نمیدانیم این خدا یکی است یا بیشتر، این خدایی که هست حکیم هست، علیمِ بالذّات هست، معصوم بالذّات هست، حقّ بالذّات هست، خیرِ بالذّات هست، این لا یقول الاّ الحق: ﴿والله یقول الحق﴾ این خدایی که حقّ محض است گفت من شریک ندارم خب برای آدم یقین ثابت میشود دیگر توحید را با دلیل نقلی هم میشود ثابت کرد اما اصل مبدأ را فقط از راه عقل باید ثابت کرد توحید همان طوری که دلیل عقلی در اثبات آن هست دلیل نقلی هم بر اثبات او هست لذا در آیات مکرّر یکی از آن آیات همین آیه است که فرمود بگو خدا یکی است اینها دیگر نمیتوانند بگویند توحید را ما با عقل باید ثابت بکنیم میفرماید وقتی که الله را قبول کردید نمیدانید این الله شریک دارد یا نه، چون الله حقّ محض است ﴿ذلکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّ مَا یَدْعُونَ مِن دُونِهِ هُوَ الْبَاطِلُ﴾ و اینکه ﴿وَاللَّهُ یَقُولُ الْحَقَّ﴾ این حقّ محض جز حق نمیگوید این حقّ محض گفت من شریک ندارم خب برای آدم یقین حاصل میشود دیگر آنکه با برهان عقلی فقط باید ثابت بشود اصل در مبدأ است لذا فرمود این بگو که شریکی ما نداریم ﴿قُلْ إِنَّمَا یُوحَی إِلَیَّ أَنَّمَا إِلهُکُمْ إِلهٌ وَاحِدٌ﴾ پس توحید را هم با دلیل نقل میشود ثابت کرد هم با دلیل عقل لذا قرآن در جریان اصل مبدأ برهان اقامه میکند میفرماید: ﴿أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَیْرِ شَیْءٍ أَمْ هُمُ الْخَالِقُونَ ٭ أَمْ خَلَقُوا السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ﴾ ، ﴿أَفِی اللَّهِ شَکٌّ﴾ این آیات فراوان بعضی در سورهٴ «قمر»، بعضی در سورهٴ «رعد» اینها هست اما در مسئلهٴ توحید برهان اقامه میکند نقل هم هست.
پرسش:...
پاسخ: خب البته حالا که این چراغ هست ما میفهمیم دیگر این چراغ ما را هدایت میکند دیگر، اگر خدای سبحان عقل را خلق نمیکرد که خب تکلیف در کار نیست.
دلیل مشرک تلقی شدن اکثر مردم
خب، ﴿قُلْ إِنَّمَا یُوحَی إِلَیَّ﴾ پس سهتا حصر است «بعضها فوق بعض و بعضها دون بعض» ﴿قُلْ إِنَّمَا یُوحَی إِلَیَّ أَنَّمَا إِلهُکُمْ إِلهٌ وَاحِدٌ﴾ در بحثهای قبل هم این حرف از صدرالدین قونوی نقل شده است که هیچ کس معصیت نمیکند الاّ در حال شرک این هم که در آیه فرمود: ﴿وَمَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلّا وَهُم مُشْرِکُونَ﴾ تنها مصداقش آن نیست که در نورالثقلین و سایر تفاسیر روایی آمده است که به حضرت عرض کردند چگونه اکثر مؤمنین مشرکاند چون ظاهر این آیه این است که اکثر مردمِ با ایمان اهل شرکاند ﴿وَمَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُم﴾ یعنی اکثر این مؤمنین مشرکاند فرمود همین که میگویند «لولا فلان لهلکتُ» اگر فلان کس نبود ما شفا پیدا نمیکردیم مشکل ما حل نمیشد خب این شرک است دیگر یا تعبیرات دیگری که میگویند اول خدا دوم فلان کس، خدا اوّلی نیست که دومی داشته باشد که ﴿هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ﴾ این یک شرکِ مرموز و مستوری است که متأسفانه در خیلیها هست.
پرسش:...
پاسخ: آن حرف فرقش حق و باطل است دیگر آنها باطل میگویند نمیفهمند که توسّل و شفاعت و همهٴ اینها به اذن خداست این چون نمیفهمند فرق این با او فرق حق و باطل است.
تبیین راههای تفصی از شرک
خب، فرمود: ﴿وَمَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلّا وَهُم مُشْرِکُونَ﴾ این را خود ائمه فرمودند که این طور نگویید عرض کردند چطور بگوییم، فرمود بگویید خدای سبحان خواست از این راه مشکل را حل کند خدا به وسیلهٴ فلان شخص خواست حل بکند ، خدا به وسیلهٴ دعا و نماز و توسّل به اهل بیت خواست حل بکند این میشود توحید آنکه بیده الأمر است خدای سبحان است دستور داد خودش فرمود: ﴿وَاسْتَعِینُوْا بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ﴾ ، خودش فرمود: ﴿وَابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ﴾ این دعاهایی هم که به ما گفتند اقرار به گناه وسیله است، اعتقاد به توحیدِ خدا وسیله است «وجعلتُ الإقرار بالذنب إلیک وَسیلتی»، «وجعلتُ ربوبیّتک وسیلتی» این در مناجات شعبانیه هست در ادعیههای دیگر هست خدای سبحان فرمود نماز را وسیله قرار بدهید ﴿اسْتَعِینُوْا بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ﴾ روزه را وسیله قرار بدهید، ولایت اهل بیت را وسیله قرار بدهید، توبه را وسیله قرار بدهید، اقرار را وسیله قرار بدهید اینها را به طور کلی ذات اقدس الهی در قرآن فرمود، مصادیقش هم در روایات اهل بیت فرمودند آ نوقت آن وهّابی خیال میکند که ـ معاذ الله ـ کسی غیر خدا را مستقلّ بالذّات میداند خب این فرق حق و باطل است،
شرک مرجع همه معاصی عمدی
بنابراین در این بخشها فرمود شما از همین راهها مدد بگیرید اکثر مؤمنین مشرکاند ﴿وَمَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلّا وَهُم مُشْرِکُونَ﴾ این را در آن روایات بود که در ذیل همان آیه هم قبلاً بحث شد به مناسبتهای متعدّدی هم چند بار تکرار شد آن هم که باز تکرار شد از صدرالدین ولی نه به اندازهٴ بحث قبلی این است که ایشان میفرمایند هیچ کس خدا را معصیت نمیکند مگر در حال شرک مثلاً کسی میخواهد دروغ بگوید یک وقت است که بر اساس خطاست، سهو است، نسیان است، اضطرار است، اضطراب است، اِلجا است، اکراه است امثال ذلک است اینها طبق حدیث رفع معصیت نیست اما یک وقت است که نه، هیچ کدام از این عناوینی که حدیث رفع برمیدارد نیست عالِم به موضوع هست، عالم به حکم است نه جاهل موضوع است نه جاهل حکم است، نه سهو دارد نه نسیان دارد، نه خطا دارد، نه اضطرار دارد، نه اضطراب دارد، نه الجا دارد، نه اکراه دارد عالماً عامداً دارد نامحرم نگاه میکند این بازگشتش به شرک است یعنی چه؟ یعنی خدایا تو گفتی ﴿قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ﴾ ولی من میخواهم نگاه کنم هیچ یعنی هیچ، هیچ گناه عمدی نیست الاّ اینکه رو در روی خدا ایستادن است درست است میگویند «غلبت علینا شقوتنا» خب یک وقت است کسی یادش رفته جاهل است بعد ممکن است که ترمیم بکند حکمِ وضعیاش را و حکم تکلیفیاش را اما وقتی مشمول حدیث رفع نیست دارد نگاه میکند همان حرف شیطان را دارد میزند دیگر شیطان رو در رو به خدا عرض کرد که شما نظرتان این است که دربارهٴ آدم باید سجده کرد من نظرم این نیست خلاصهاش این است منتها حالا خدا ارحمالراحمین است و از ما میگذرد مطلب دیگر است وگرنه این هشدار را داد فرمود اکثر مؤمنین مشرکاند و ائمه(علیهم السلام) نمودار او را ذکر کردند اینها برایشان سؤال بود که چگونه مؤمن مشرک میشود ذیل همین آیه چندتا روایت است که از ائمه سؤال کردند آنها آن ذوات مقدس نمونههایش را ذکر کردند غرض این است که کسی که عالماً عامداً دارد گناه میکند همان حرف شیطان را دارد میزند ذات اقدس الهی فرمود: ﴿اسْجُدُوا﴾ این گفت ﴿أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ﴾ این ﴿أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ﴾ معصیتِ عادی نیست این استکبار است نه عصیانِ عادی هر دو عصیان است منتها آن شرکِ ظلم عظیم است اگر کسی رو در روی خدا قرار بگیرد خب همان حرف شیطان است دیگر لذا برای ابد ممکن است خدا نبخشد چون این رو در رو قرار گرفتن است دیگر یک وقت است کسی حالا باید رعایت میکرد باید مبادی حفظ را داشت و مبادی را مثلاً یادش رفته حفظ بکند فعلاً معصیت کرده به او میگویند که چرا مواظب نبودی این میگویند ﴿رَبَّنَا لاَ تُؤَاخِذْنَا إِن نَسِینَا أَوْ أَخْطَأْنَا﴾ اینجا راه دارد اما اگر کسی عالماً عامداً معصیت میکند بازگشتش به همین خطر است دیگر. خب، بنابراین این اصلش به توحید برمیگردد و هر معصیتی هم به شرک برمیگردد حالا خدا میبخشد این شرک، شرک ضعیف است و ذات اقدس الهی ارحمالراحمین است مطلب دیگر است. فرمود: ﴿فَهَلْ أَنتُم مُسْلِمُونَ﴾ این قبول دارید یا ندارید برای اینکه این مثلث را قبول دارید که جهان را خدا آفرید شما را خدا آفرید پیوند شما و جهان را خدا آفرید، قبول دارید که بعد از مرگ هم به طرف الله میروید خب او باید روزی شما را تأمین کند دیگر شما باید مُنقاد باشید، مطیع باشید همه منقاد و مطیعاند حالا ممکن است درجات انقیاد فرق بکند وگرنه چیزی در عالم نیست در نظام تکوین که منقاد خدای سبحان نباشد.
اعلام خطر مجازات الهی درصورت اعراض از توحید
فرمود بعد از همهٴ این براهین و اتمام حجّت ﴿فَإِن تَوَلَّوْا﴾ اگر اِعراض کردند ﴿فَقُلْ آذَنتُکُمْ عَلَی سَوَاءٍ﴾ من به شما اعلان خطر میکنم این اَذان به معنی اعلام است هم تأذین، هم ایذان هم «أذِّن فی النّاس بالحج» که باب تفعیل است هم ﴿آذَنتُکُمْ﴾ که باب افعال هست به معنی اعلام است غالباً با خطر همراه است نظیر ﴿فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللّهِ﴾ و مانند آن، گرچه ایذانِ تبشیری هم هست، تأذینِ تبشیری هم هست ولی غالباً با اعلام خطر همراه است نظیر ﴿وَأَذَانٌ مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ إِلَی النَّاسِ یَوْمَ الْحَجِّ الْأَکْبَرِ أَنَّ اللّهَ بَرِیءٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ وَرَسُولُهُ فَإِن تُبْتُمْ فَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ﴾ که اول سورهٴ مبارکهٴ «توبه» است که برائت را اعلام میکند فرمود من اعلام خطر کردم به همه شما هم گفتم این طور نیست که به بعضیها گفته باشم به بعضیها نگفته باشم علی سواءٍ به همه هم گفتم که خطر در راه است.
علم پیامبر به برخی امور غیبی مستلزم اذن الهی
من نه میدانم که آن خطر چیست مگر اینکه خدا به من بفهماند، نه میدانم که چه موقع آن خطر میآید مگر اینکه خدای سبحان به من اعلام بکند و نمیدانم چه آزمونی شما در پیش دارید او ظاهرتان، باطنتان، جَهرتان، سرّتان، خِفایتان، أخفایتان همه را او میداند و به ما هم البته در فرصتهای خاصّی اعلام میکند اینکه فرمود: ﴿فَقُلْ آذَنتُکُمْ عَلَی سَوَاءٍ﴾ به همه گفتم همه مستوی هستید باخبر هم شدید گرچه ﴿وَإِنْ أَدْرِی﴾ نمیدانم ﴿أَقَرِیبٌ أَم بَعِیدٌ مَا تُوعَدُونَ﴾ این وعید است نه وَعْد، گرچه وعدِ ثلاثی مجرّد هم به معنای وعید میآید ولی غالباً بین وعده و اوعَدَ فرق است اوعَدَ را غالباً برای شر به کار میبرند، وعده را غالباً در نوید و خیر به کار میبرند گرچه ثلاثی مجرّد هم به معنای وعید آمده. به هر تقدیر نمیدانم این وعیدِ شما نزدیک است یا دور، چیست هم نمیدانم البته ذاتاً اینها نمیدانند برای اینکه علم اینها مثل هستی اینها عطیه الهی است اصل هستی و هویّت اینها را خدا داد یک، کمالات اینها را خدا به اینها عطا کرد دو، اینها ذاتاً ممکنالوجودند، وصفاً هم ممکنالوجودند ولی به اذن الهی عالِم همهٴ آن چیزی هستند که در جهان خدای سبحان اراده کرده در سورهٴ مبارکهٴ «جن» در بخش پایانیاش مهمتر از این را که قبلاً هم همین آیه خوانده شد آنجا فرمود آیهٴ 24 سورهٴ مبارکهٴ «جن» این است که ﴿حَتَّی إِذَا رَأَوْا مَا یُوعَدُونَ فَسَیَعْلَمُونَ مَنْ أَضْعَفُ نَاصِراً وَأَقَلُّ عَدَداً ٭ قُلْ إِنْ أَدْرِی أَقَرِیبٌ مَّا تُوعَدُونَ أَمْ یَجْعَلُ لَهُ رَبِّی أَمَداً﴾ این جریان معاد چه موقع میآید من نمیدانم این اصل، بعد فرمود: ﴿عَالِمُ الْغَیْبِ﴾ این ﴿الْغَیْبِ﴾ یا الف و لامش، الف و لام عهدی است یا نه جنس است اگر الف و لام عهد باشد یعنی این غیب که مربوط به قیامت است خدا میداند و اگر جنس باشد جمیع غیب را خدای سبحان میداند او عالمِ الغیب است حالا این ﴿الْغَیْبِ﴾ یا الف و لامش عهد یا جنس ﴿عَالِمُ الْغَیْبِ فَلاَ یُظْهِرُ عَلَی غَیْبِهِ أَحَداً ٭ إِلَّا مَنِ ارْتَضَی﴾ ، ﴿إِلَّا مَنِ ارْتَضَی﴾ وجود مبارک پیغمبر قطعی است در روایات هم دارد اهل بیت(علیهم السلام) مثل حضرتاند خب وقتی اصل جریان معاد را ذات اقدس الهی به این انسانهای کامل اعلام میکند مطالب جزئی دنیا به طریق اُولی، پس ذاتاً همان طوری که هویّت اینها را خدا داد علم اینها را هم خدا داد این درست است اگر یک جا میفرماید من نمیدانم یعنی ذاتاً نمیدانم برای اینکه همین قرآن در پایان سورهٴ مبارکهٴ «جن» دربارهٴ مهمترین غیب که جریان معاد است فرمود خدا این را نمیگوید ﴿إِلَّا مَنِ ارْتَضَی مِن رَّسُولٍ﴾ و در روایات هم دارد اهل بیت هم جزء مرتضا هستند. خب، پس ذاتاً غیر از خدا چیزی را نمیداند اگر در جایی نفی شده است معنایش این است که ما ذاتاً هستیِ ما از خداست علمِ ما هم از خداست در جای دیگر همین هم اثبات شده است که خدای سبحان این غیب را به ما آموخت خب.
پرسش:...
پاسخ: در سورهٴ «جن» بحث دربارهٴ معاد است دیگر دربارهٴ حوادث عادی که نیست در سورهٴ مبارکهٴ «جن» بحث دربارهٴ معاد است آیهٴ 23 سورهٴ مبارکهٴ «جن» این است که ﴿إِلَّا بَلاَغاً مِنَ اللَّهِ وَرِسَالاتِهِ وَمَن یَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَإِنَّ لَهُ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِدِینَ فَیهَا أَبَداً ٭ حَتَّی إِذَا رَأَوْا مَا یُوعَدُونَ فَسَیَعْلَمُونَ مَنْ أَضْعَفُ نَاصِراً وَأَقَلُّ عَدَداً ٭ قُلْ إِنْ أَدْرِی﴾ این سیاق دربارهٴ قیامت است دیگر. خب، بنابراین وقتی مهمترین مسئلهٴ عالَم که معاد باشد و قیامت باشد آن را خدا به اهل بیت بیان میکند دیگر مسائل جزئی که حرفی در آن نیست ذاتاً البته، ذاتاً فقط خدا میداند چون هستی ذاتاً برای خداست.
احاطه علم مطلق الهی به پنهان و آشکار
خب، در این آیه هم اگر فرمود من نمیدانم یعنی ذاتاً نمیدانم خب ﴿وَإِنْ أَدْرِی أَقَرِیبٌ أَم بَعِیدٌ مَا تُوعَدُونَ﴾ نه حالا جریان معاد اینجا جریان معاد نیست جریان آن خطری است که ممکن است دامنگیرتان بشود چه کسی میداند خدا میداند چرا؟ برای اینکه اوست که ﴿یَعْلَمُ الْجَهْرَ مِنَ الْقَوْلِ﴾ یک، ﴿وَیَعْلَمُ مَا تَکْتمُونَ﴾ دو، سرّ و علن شما را او میداند نه تنها علن شما را میداند و سرّ شما را میداند آنچه در درونِ درون شما نهادینه شده است و بر خود شما هم مستور و مخفی است و به فرمان آن اتاق فکرِ خطر دارید کار میکنید بعد از اینکه جرّاحی شده لایهها یکی پس از دیگری بیرون آمده میفهمید این همان کاری بود که از بیست سال قبل در اثر رسوبات گناه در شما پیدا شد، پیدا شد، پیدا شد، آن را هم خدا میداند ﴿إِن تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ یَعْلَمُ السِّرَّ وَأَخْفَی﴾ اَخفای از سرّ را هم میداند چون انسان گاهی در اثر علاقهای که به چیزی دارد خیلی از چیز در ظرف بیست سال یا سی سال به چیزی دل بسته کم کم این رسوباتش در او نشسته طرز فکر او را عوض کرده او راه دیگر رفته ﴿وَهُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً﴾ هر چه میخواهی حالیش کنی که این نیست باور نمیکند وقتی این لایهها را در آوردند یکی پس از دیگری نشانش میدهند که تو این هستی میگوید بله من این هستم من در اثر این گناهِ چهل ساله به اینجا رسیدم اینکه فرمود: ﴿کَلَّا بَلْ رَانَ عَلَی قُلُوبِهِم مَّا کَانُوا یَکْسِبُونَ﴾ همین است رِیْن یعنی چرک این چرکِ چهل ساله عقیدهای میشود که حالا میخواهد برگردد نمیتواند این میشود اخفا بنابراین در اینجا فرمود: ﴿یَعْلَمُ الْجَهْرَ مِنَ الْقَوْلِ وَیَعْلَمُ مَا تَکْتمُونَ﴾ بعد فرمود: ﴿وَإِنْ أَدْرِی لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ لَّکُمْ﴾ این یک آزمون الهی باشد من چه میدانم بخواهد شما را تنبیه کند یا بیازماید بعضی از امور است آزمون است، بعضی از امور است تنبیه عقوبت است روشن نیست شما به اسرارتان آگاهید ﴿وَمَتَاعٌ إِلَی حِینٍ﴾ یا فعلاً شما را در حدّ یک رفاه نسبی قرار داد تا مدّتی تمتّع بگیرید بهرهمند بشوید تا مدّتی وقتی که بهرهمندیتان به پایان رسید «یأتیه الموت من مأمنه» در همان بحبوحهٴ رفاهتان شما را بگیرد ما چه میدانیم.
تقاضای استعانت و حکم به حق در برابر مشرکین
بعد در پایان به حضرت یعنی ذات مقدس رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به خدا عرض کرد ﴿قَالَ رَبِّ احْکُم بِالْحَقِّ﴾ بین من و بین این مردم چون حضرت سیزده سال در مکّه به تعبیر بعضی از آقایان خُرد بود نه زد و خُرد همهاش مصیبت دیدن و رنج دیدن و صبر کردن بود دیگر این سوره هم در مکّه نازل شد عرض کرد همین ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ﴾ به مردم آن حرفها را ابلاغ کرد آنها نپذیرفتند عرض کرد خدایا آنچه بلاغ مبین بود گفتم، احتجاج بود گفتم، انذار بود گفتم، جدال احسن بود گفتم، موعظهٴ حَسنه بود گفتم، دعوت حکیمانه بود کردم، ﴿رَبِّ احْکُم بِالْحَقِّ﴾ بعد فرمود: ﴿وَرَبُّنَا الرَّحْمنُ الْمُسْتَعَانُ عَلَی مَا تَصِفُونَ﴾ شما وصف میکنید میگویید ﴿إِنْ هِیَ إِلَّا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا نَمُوتُ وَنَحْیَا﴾ شما وصف میکنید میگویید که ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَی﴾ چون شعار رسمی مشرکان و زورمداران همین است دیگر ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَی﴾ این اختصاصی به عصر فرعون ندارد در هر روزگاری بالأخره فرعونیان هستند در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» و مانند آن گذشت که ﴿تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ یعنی مردم این روزگار با مردم اعصار گذشته یک قلب متشابه و نظیر هم دارند ﴿تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ همان حرفهایی که فرعونیان میزدند اینها هم میزدند حرف مشترک فراعنه این است که ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَی﴾ وجود مبارک حضرت به خدا عرض کرد که ﴿رَبِّ احْکُم بِالْحَقِّ﴾ بعد التفات کرد از غیبت به خطاب به مردم گفت که ﴿وَرَبُّنَا الرَّحْمنُ الْمُسْتَعَانُ عَلَی مَا تَصِفُونَ﴾ آنچه را که شما وصف میکنید من از ذات اقدس الهی کمک میخواهم که مشکل ما را حل کند.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تبیین رسالت توحیدی پیامبر رحمت
ادله قرآنی بر همگانی و دائمی بودن رحمت نبوی
اثبات توحید الهی بر اساس رسالت جهانی پیامبر
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ مَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ ﴿107﴾ قُلْ إِنَّمَا یُوحَی إِلَیَّ أَنَّمَا إِلهُکُمْ إِلهٌ وَاحِدٌ فَهَلْ أَنتُم مُسْلِمُونَ ﴿108﴾ فَإِن تَوَلَّوْا فَقُلْ آذَنتُکُمْ عَلَی سَوَاءٍ وَإِنْ أَدْرِی أَقَرِیبٌ أَم بَعِیدٌ مَا تُوعَدُونَ ﴿109﴾ إِنَّهُ یَعْلَمُ الْجَهْرَ مِنَ الْقَوْلِ وَیَعْلَمُ مَا تَکْتمُونَ ﴿110﴾ وَ إِنْ أَدْرِی لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ لَّکُمْ وَمَتَاعٌ إِلَی حِینٍ ﴿111﴾ قَالَ رَبِّ احْکُم بِالْحَقِّ وَرَبُّنَا الرَّحْمنُ الْمُسْتَعَانُ عَلَی مَا تَصِفُونَ ﴿112﴾
تبیین رسالت توحیدی پیامبر رحمت
در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» به رسالت وجود مبارک حضرت اشاره کرد چون عناصر محوری این سوره اصول دین یعنی توحید و وحی و نبوّت بود و هست و رسالت همهٴ اینها را به همراه دارد از نظر نشر معارف به ذکر رسالت پرداخت فرمود رسالت آن حضرت رحمت جهانی است بعد فرمود این رسالت جز توحید چیز دیگر نیاورد یعنی اگر شما آن دو اصل دیگر را وحی و نبوّت و معاد را و همچنین امامت و ولایت که دنبالهٴ رسالت و نبوّت است تحلیل کنید به توحید برمیگردد و اگر همهٴ فروع دین را تحلیل کنید به توحید برمیگردد.
ادله قرآنی بر همگانی و دائمی بودن رحمت نبوی
الآن این ادّعا را باید ثابت کرد که آن حضرت رحمتِ جهانی است این یک، و راز این رحمتِ جهانی بودن را هم باید از خود آیه به دست آورد این دو، در مطلب اول فرمود: ﴿وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ﴾ در آن آیه ﴿وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا کَافَّةً لِّلنَّاسِ﴾ رسالت جهانشمول حضرت را بیان کرد که نظیر آیات دیگری که فرمود: ﴿وَمَا هِیَ إِلَّا ذِکْرَی لِلْبَشَرِ﴾ یا فرمود: ﴿لِلْعَالَمِینَ نَذِیراً﴾ این حوزهٴ رسالت آن حضرت را همگانی و همیشگی معرفی کرد یعنی تمام مردم إلی یوم القیامه مُرسَلإلیهم هستند این معنای ﴿وَمَا هِیَ إِلَّا ذِکْرَی لِلْبَشَرِ﴾، معنای ﴿تَبَارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَی عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعَالَمِینَ نَذِیراً﴾ پس قلمرو رسالت آن حضرت دو اصل همگانی و همیشگی است کلّی و دائم جمیع افراد فی جمیع الأزمنه اینها مُرسلإلیهم است اما این رسالت، رحمت است برای عالَمین این هم جمع محلاّ به الف و لام است همهٴ عوالِم از رحمت وجود مبارک حضرت بهره میبرند قدر مُتیقّنش عالم انسانیّت است که آن هم برابر دو اصل کلی همگانی و همیشگی از رحمت و رسالت طَرْفی میبندد که ﴿وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ﴾ یعنی جز خیرِ محض چیز دیگر نیست حتی کفار هم از این رحمت بهره میبرند برای اینکه تا حضرت در بین کفّار هست عذاب استیصال دامنگیر مردم نمیشود این یک، و تا عصارهٴ ولایت هست که آن هم به منزلهٴ نبوّت خواهد بود عذاب استیصال دامنگیر مردم نمیشود این دو، اینکه فرمود: ﴿وَمَا کَانَ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَأَنْتَ فِیهِمْ وَمَا کَانَ اللّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَهُمْ یَسْتَغْفِرُونَ﴾ بر اساس آیهٴ ﴿وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَکُمْ﴾ و مانند آن شاید بتوان استنباط کرد اگر ولایت اهل بیت(علیهم السلام) به منزلهٴ نفس وجود مبارک رسول گرامی است این عموم منزله آن برکت را به همراه دارد مادامی که ولیّعصر در بین مردم هست عذاب استیصال دامنگیر مردم نمیشود و شاید این مطلب را هم آنگونه از احادیث تأیید کند که «لولا الحجّة لَساخت الأرض بأهلها» تا حجّت هست آنگونه عذابهای عمومی دامنگیر مردم نمیشود گرچه لسانِ «لولا الحجّة» اعم و ادق از ﴿وَمَا کَانَ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَأَنْتَ فِیهِمْ﴾ هست. به هر تقدیر این رحمت شامل کفّار هم میشود که نظیر کفّار دیگر گرفتار عذابِ استیصال نمیشوند ﴿سَخَّرَهَا عَلَیْهِمْ سَبْعَ لَیَالٍ وَثَمَانِیَةَ أَیَّامٍ﴾ یا ﴿دَمَّرنَاهُمْ﴾ یا عذابهای خَسف و مانند آن، بنابراین از این جهت ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ﴾ است.
مطلب دیگر اینکه مطالب فراوانی را وجود مبارک پیغمبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) آورد که اگر بهرهٴ اخروی از آن نبرند بهرهٴ دنیوی از آن میبرند همین مسئلهٴ اتحاد که فرمود: ﴿والف بینکم﴾ و این نعمت جز از راه دین و رسالتِ الهی نصیب کسی نمیشود این هم برکتی است بالأخره جامعه اگر بخواهد یک زندگی سالمی داشته باشد باید بدون نزاع زندگی کند این هم از برکات آن حضرت است قِسط و عدل که آیهٴ هفت و هشت سورهٴ مبارکهٴ «ممتحنه» آن را در بردارد هم از این بیان جهانشمول اسلام است که اگر کسی کافر هم بود باید از نعمت عدالت اسلامی برخوردار باشد. اینها جزء ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ﴾ بودنِ اوست.
اثبات توحید الهی بر اساس رسالت جهانی پیامبر
اما مطلب بعدی تشریح این ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ﴾ است اینکه فرمود: ﴿وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ﴾ رسالتِ تو فقط و فقط رحمتِ جهانی است این یک حصر ملاحظه میفرمایید که سهتا حصر در این دو آیه است که ریشهیابی میکند به توحید برمیگردد میفرماید تو رسالت جهانی داری و این رسالت تو فقط و فقط رحمت است هیچ عذابی در آن نیست هیچ رنجی در آن نیست خیرِ محض است حقّ محض است صِدق محض است و صدقِ صِرف این رحمت که با حصر بیان شده است ﴿وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ﴾ تبیین شده فرمود به مردم بگو به من فقط و فقط یک چیز وحی شده این یک مطلب، آن یک چیز چیست؟ فقط و فقط الله خدای شماست پس سه حصر است سه حصر یعنی سه حصر یکی اینکه تو فقط ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ﴾ هستی به دلیل ﴿وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ﴾ دو حصر نورانی از آیه بعد استفاده میشود که یکی ﴿إِنَّمَا﴾ است یکی ﴿أَنَّمَا﴾ به من فقط و فقط یک چیز وحی شد پس وحی فقط یک چیز است آنکه به من وحی شده چیست؟ فقط و فقط خدای شما یکی است ﴿قُلْ إِنَّمَا یُوحَی إِلَیَّ﴾ یعنی غیر از این چیزی به من نگفتند این ﴿إِنَّمَا یُوحَی إِلَیَّ﴾ یعنی غیر از این مطلب، مطلب دیگری به من نگفتند خب، پس وحی منحصر شد میشود حصر دوم آنکه به شما گفتند چیست؟ آن فقط خدای یکی است ﴿قُلْ إِنَّمَا یُوحَی إِلَیَّ أَنَّمَا إِلهُکُمْ إِلهٌ وَاحِدٌ﴾.
توحید، مرجع همه مسائل عبادی و نظام هستی
خب، بنابراین این مطلب دوم و سوم باید که تحلیل بشود فرمود غیر از توحید چیزی به من وحی نشد فقط به من گفتند بگو خدا یکی است غیر از این چیزی هم به من نگفتند المیزان اینجاها معلوم میشود که المیزان یعنی چه شما این را از تبیان شیخ طوسی تا تفسیرهای بعد از المیزان مراجعه کنید استنباط دوتا حصر از این آیه برای چیست؟ فقط و فقط یک چیز به من گفتند آن یک چیز چیست؟ فقط و فقط خدا واحد است و بَس. خب، با اینکه ما میدانیم این 120 جلد بحارالأنوار وحی است همهٴ این صد جلد کتابی که نوشته شده وحی است تنها یکی دو چیز نیست که از اول اصول تا آخر اصول، از اول طهارت تا آخر دیات همه وحی است دیگر ایشان میفرمایند این یک شجرهٴ طوباست شما هیچ حکمی در اسلام پیدا نمیکنید چه تکلیفی و چه وضعی الاّ اینکه به گفتهٴ خدا برمیگردد اوست که هستیِ محض است، اوست که خالق صِرف است، اوست که رازق صرف است این جوشن کبیر که هزار و یک اسم یا هزار اسم دارد همهٴ اینها به توحید برمیگردد همهٴ اینها دربارهٴ خدای سبحان است پس هر کاری که ما میکنیم باید به دستور او باشد چون او هم خالق است و آفریدگار، هم ربّ است و پروردگار آنگاه معنای ﴿إِنَّ صَلاَتِی وَنُسُکِی وَمَحْیَایَ وَمَمَاتِی لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ﴾ روشن میشود ما حیاتمان و مرگمان جز با رضای خدا نیست چرا به ما گفتند در جریان مرگ با کعبه رابطه داشته باشید اینکه میگوییم «والکعبة قِبلتی» تنها برای نماز که نیست یا «والکعبة مَطافی» تنها برای حجّ عمره که نیست وقتی محتضر شدید به طرف کعبه، میخواهند بر ما نماز بخوانند بعد از مرگ به طرف کعبه، ما را دفن بکنند به طرف کعبه، حیات و ممات ما به طرف بیتالله است ما غیر از خدا و اوصاف خدا و احکام خدا کاری نداریم این شجرهٴ طوبا ساقهٴ او توحید است، شاخهٴ او توحید است، برگ او توحید است، میوهٴ او توحید است، ریشهٴ او توحید است فرمود به مردم بگو من فقط یک حرف آوردم و آن خدا و خدا و خدا و خدا، لذا یک موحّد تمام شئونش را دین تأمین میکند کاری را نه به میل خود انجام میدهد نه به میل دیگری ما وقتی تمام این صد جلد بحارالأنوار را که خلاصه بکنیم آیین زندگی است دیگر چه چیزی حلال است چه چیزی حرام است، چه چیزی باید چه چیزی نباید همه دستور اوست دیگر او را داریم میپرستیم بنابراین اگر کسی این شجرهٴ طوبا را تحلیل کند و تبیین کند معلوم میشود که غیر از توحید چیز دیگر در عالَم نیست همان طوری که از نظر وجودی خداست و بقیه فیضِ او، از نظر مسائل اعتقادی و علمی و فقهی و اصولی و امثال ذلک خداست و دستورهای او، چیزی که دستور خدا نباشد ما در دین نداریم خارج از دستور خدا هم باطل است و بیّنالغی لذا فرمود به مردم بگو فقط یک چیز به من وحی شد و آن یک چیز هم این است که فقط خدا معبود است و ولاغیر این میشود رحمتِ جهانی، اگر جهان بر اساس این توحید حرکت کند هیچ کس نه بیراهه میرود نه راه کسی را میبندد مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) این بیان نورانی را از وجود مبارک پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التحیّة و الثناء) در این کتاب قیّم توحید نقل میکنند فرمود نه من و نه هیچ پیامبری قبل از من کلمهای به عظمت «لا إله إلاّ الله» نیاوردم و نیاوردند این معادل ندارد «ما قُلت و لم یَقل أحد قبلی مِثل لا إله الاّ الله» این کلمه را آوردم و زندگی ما را این توحید اداره میکند برای اینکه ما هر چه تلاش و کوشش میکنیم بالأخره کار یا باید یا نباید دیگر، یا صحیح است یا باطل این را فقط الله باید بگوید و ذات اقدس الهی هم به احدی دستور حکم نداده فرمود: ﴿إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّهِ﴾ بقیه رسانندههای حکمِ الهیاند این میشود رحمتِ جهانی.
تبیین مفهوم حصر موجود در آیه پایانی سوره <کهف> و آیه 108 سوره <انبیاء>
پرسش: ببخشید آیه پایانی سورهٴ «کهف» هم دوتا حصر در آن هست آیا منقطع هستند یا فرق میکند ﴿قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحَی إِلَی أَنَّمَا إِلهُکُمْ إِلهٌ وَاحِدٌ﴾.
پاسخ: آنجا یک حصر است. نه، دوتا حصر در آنجا نبود یک حصر است. در پایان سورهٴ مبارکهٴ «کهف» ملاحظه میفرمایید آنجا یک حصرش مربوط به توحید است حصر دیگر مربوط به بشریّت است من فقط بشرم نه اینکه فقط یک چیز به من وحی میشود. خب، آیهٴ 110 سورهٴ مبارکهٴ «کهف» این است ﴿قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ﴾ من فقط بشرم نه «إنّما یوحی إلیَّ أنّما» حصر در وحی نیست ﴿إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحَی إِلَی أَنَّمَا إِلهُکُمْ إِلهٌ وَاحِدٌ﴾ توحید به من وحی میشود اما فقط توحید به من وحی میشود در آن نیست هیچ چیز به من وحی نشده مگر یک مطلب این فصل اول، آن یک مطلب چیست؟ این است که هیچ کسی اله نیست مگر خدا. خب، این دو حصر در آیهٴ محلّ بحث است نه در پایان سورهٴ مبارکهٴ «کهف» ﴿إِنَّمَا یُوحَی إِلَیَّ﴾ چه چیزی؟ ﴿أَنَّمَا إِلهُکُمْ إِلهٌ وَاحِدٌ﴾ آن وقت این میشود ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ﴾.
اداره نظام هستی و احکام دین بر اساس توحید
پس بنابراین آن حصر اول معنایش این است که تو فقط رحمتِ جهانی هستی سؤال باقی میماند خب چرا رحمت جهانی هستی؟ پاسخ آن سؤال را حصر دوم مقداری زمینه را فراهم میکند و حصر سوم پاسخ نهایی را میدهد چرا رحمتِ جهانی هستی؟ برای اینکه برای من فقط یک چیز وحی شد باز سؤال هست آن یک چیز چیست؟ و آن این است که عالَم را خدا میگرداند آن وقت راحت میشود آدم. خب، اگر عالَم را خدا آفرید انسان را خدا آفرید پیوند عالَم و آدم را خدا آفرید، این مثلث کارِ اوست ادارهاش هم باید کار او باشد دیگر، دیگری دخالت بکند میشود هرج و مرج این است که دربارهٴ عدّهای فرمود: ﴿فَهُمْ فِی أَمْرٍ مَرِیجٍ﴾ مریج یعنی مریج یعنی اینها در هرج و مرجاند بعضیها که به پوچی میرسند برای اینکه نمیدانند چه کار بکنند فرمود: ﴿فَهُمْ فِی أَمْرٍ مَرِیجٍ﴾ اینها در هرج و مرجاند راه گُم کردند یک انسانِ راه گُمکرده امرِ مَریجی دارد دیگر برای اینکه مبدأ یادش رفته، منتها یادش رفته این گاهی یَمین میرود گاهی یَسار میرود «اتباع کل نائق» است به جایی پی نمیبرد که. خب، اگر اضلاع سهگانه عالَم خدا آفرید همین خدا باید اداره کند دیگر، اگر کسی در رهنمود خدا حرکت کرد به مقصد میرسد روح و ریحان نصیبش میشود نشد، ﴿فَهُمْ فِی أَمْرٍ مَرِیجٍ﴾ میشود. خب، بنابراین این حصر که فرمود: ﴿إِنَّمَا یُوحَی إِلَیَّ أَنَّمَا إِلهُکُمْ إِلهٌ وَاحِدٌ﴾ این دستور ذات اقدس الهی است کجا باید، کجا نباید، کجا شاید آنجا که شاید است منطقةالفراغ است مباح است آن شاید را هم همان خدا گفت این طور نیست که ما به میل خود بگوییم کجا باز است کجا بسته است، کجا مباح است کجا حرام است کجا حلال است، مگر ما میتوانیم همان طوری که نمیتوانیم نزد خود بگوییم فلان چیز واجب است یا فلان چیز حرام است نزد خود هم نمیتوانیم بگوییم فلان چیز مباح است مباح را هم او گفته، واجب را هم او گفته، حرام را هم او گفته، منطقة الفراغ را هم او گفته، منطقهٴ بسته را او گفته، منطقهٴ ممنوعه را او گفته فرمود بعضی از چیزها غُرقگاه است حریم است مبادا این مکروهات را مرتکب بشوید یا معاصی صغیره را مرتکب بشوید که ممکن است خدای ناکرده بیفتید این را هم او گفته در عالَم هیچ حرفی نیست مگر حرفِ او، اگر هیچ حکمی نیست مگر حکم او، او باید به ما بگوید چه چیزی باید چه چیزی نباید چه چیزی شاید، کس دیگر که این حرف را نمیتواند بزند که برای اینکه نه ما میدانیم گذشته چه بود نه میدانیم آینده چه هست ما از پشت این دیوار بیخبریم چه میدانیم در قبر چه خبر است برزخ چه خبر است چه کار بکنیم که آنجا راحت باشیم خب اگر ما نمیدانیم چه چیزی شاید، چه چیزی باید، چه چیزی نباید باید او مشخص بکند که فلان چیز حلال است فلان چیز حرام است فلان چیز مباح است بنابراین ﴿قُلْ إِنَّمَا﴾ پس این سه حصر بازگشتش به آن تحلیل نهایی به توحید برمیگردد.
اثبات توحید بر اساس دلیل عقلی و نقلی
مطلب دیگر این است که در این کریمه فرمود به مردم بگو خدا جز یکی خدای دیگری نیست این یعنی به دلیل نقل میشود اکتفا کرد دلیل عقل در مسئلهٴ اصل مبدأ بله عَدیل ندارد، رفیق ندارد آیا در عالم خدایی هست یا نیست این را فقط عقل ثابت میکند اگر «مِن أسْر» به تعبیر نورانی حضرت امیر بیرون بیاید یعنی عقل از اسارت هوا بیرون بیاید میفهمد در عالَم خدایی هست اما خدا یکی است این را هم با عقل میشود ثابت کرد هم با نقل حالا که خدا هست ما نمیدانیم این خدا یکی است یا بیشتر، این خدایی که هست حکیم هست، علیمِ بالذّات هست، معصوم بالذّات هست، حقّ بالذّات هست، خیرِ بالذّات هست، این لا یقول الاّ الحق: ﴿والله یقول الحق﴾ این خدایی که حقّ محض است گفت من شریک ندارم خب برای آدم یقین ثابت میشود دیگر توحید را با دلیل نقلی هم میشود ثابت کرد اما اصل مبدأ را فقط از راه عقل باید ثابت کرد توحید همان طوری که دلیل عقلی در اثبات آن هست دلیل نقلی هم بر اثبات او هست لذا در آیات مکرّر یکی از آن آیات همین آیه است که فرمود بگو خدا یکی است اینها دیگر نمیتوانند بگویند توحید را ما با عقل باید ثابت بکنیم میفرماید وقتی که الله را قبول کردید نمیدانید این الله شریک دارد یا نه، چون الله حقّ محض است ﴿ذلکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّ مَا یَدْعُونَ مِن دُونِهِ هُوَ الْبَاطِلُ﴾ و اینکه ﴿وَاللَّهُ یَقُولُ الْحَقَّ﴾ این حقّ محض جز حق نمیگوید این حقّ محض گفت من شریک ندارم خب برای آدم یقین حاصل میشود دیگر آنکه با برهان عقلی فقط باید ثابت بشود اصل در مبدأ است لذا فرمود این بگو که شریکی ما نداریم ﴿قُلْ إِنَّمَا یُوحَی إِلَیَّ أَنَّمَا إِلهُکُمْ إِلهٌ وَاحِدٌ﴾ پس توحید را هم با دلیل نقل میشود ثابت کرد هم با دلیل عقل لذا قرآن در جریان اصل مبدأ برهان اقامه میکند میفرماید: ﴿أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَیْرِ شَیْءٍ أَمْ هُمُ الْخَالِقُونَ ٭ أَمْ خَلَقُوا السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ﴾ ، ﴿أَفِی اللَّهِ شَکٌّ﴾ این آیات فراوان بعضی در سورهٴ «قمر»، بعضی در سورهٴ «رعد» اینها هست اما در مسئلهٴ توحید برهان اقامه میکند نقل هم هست.
پرسش:...
پاسخ: خب البته حالا که این چراغ هست ما میفهمیم دیگر این چراغ ما را هدایت میکند دیگر، اگر خدای سبحان عقل را خلق نمیکرد که خب تکلیف در کار نیست.
دلیل مشرک تلقی شدن اکثر مردم
خب، ﴿قُلْ إِنَّمَا یُوحَی إِلَیَّ﴾ پس سهتا حصر است «بعضها فوق بعض و بعضها دون بعض» ﴿قُلْ إِنَّمَا یُوحَی إِلَیَّ أَنَّمَا إِلهُکُمْ إِلهٌ وَاحِدٌ﴾ در بحثهای قبل هم این حرف از صدرالدین قونوی نقل شده است که هیچ کس معصیت نمیکند الاّ در حال شرک این هم که در آیه فرمود: ﴿وَمَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلّا وَهُم مُشْرِکُونَ﴾ تنها مصداقش آن نیست که در نورالثقلین و سایر تفاسیر روایی آمده است که به حضرت عرض کردند چگونه اکثر مؤمنین مشرکاند چون ظاهر این آیه این است که اکثر مردمِ با ایمان اهل شرکاند ﴿وَمَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُم﴾ یعنی اکثر این مؤمنین مشرکاند فرمود همین که میگویند «لولا فلان لهلکتُ» اگر فلان کس نبود ما شفا پیدا نمیکردیم مشکل ما حل نمیشد خب این شرک است دیگر یا تعبیرات دیگری که میگویند اول خدا دوم فلان کس، خدا اوّلی نیست که دومی داشته باشد که ﴿هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ﴾ این یک شرکِ مرموز و مستوری است که متأسفانه در خیلیها هست.
پرسش:...
پاسخ: آن حرف فرقش حق و باطل است دیگر آنها باطل میگویند نمیفهمند که توسّل و شفاعت و همهٴ اینها به اذن خداست این چون نمیفهمند فرق این با او فرق حق و باطل است.
تبیین راههای تفصی از شرک
خب، فرمود: ﴿وَمَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلّا وَهُم مُشْرِکُونَ﴾ این را خود ائمه فرمودند که این طور نگویید عرض کردند چطور بگوییم، فرمود بگویید خدای سبحان خواست از این راه مشکل را حل کند خدا به وسیلهٴ فلان شخص خواست حل بکند ، خدا به وسیلهٴ دعا و نماز و توسّل به اهل بیت خواست حل بکند این میشود توحید آنکه بیده الأمر است خدای سبحان است دستور داد خودش فرمود: ﴿وَاسْتَعِینُوْا بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ﴾ ، خودش فرمود: ﴿وَابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ﴾ این دعاهایی هم که به ما گفتند اقرار به گناه وسیله است، اعتقاد به توحیدِ خدا وسیله است «وجعلتُ الإقرار بالذنب إلیک وَسیلتی»، «وجعلتُ ربوبیّتک وسیلتی» این در مناجات شعبانیه هست در ادعیههای دیگر هست خدای سبحان فرمود نماز را وسیله قرار بدهید ﴿اسْتَعِینُوْا بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ﴾ روزه را وسیله قرار بدهید، ولایت اهل بیت را وسیله قرار بدهید، توبه را وسیله قرار بدهید، اقرار را وسیله قرار بدهید اینها را به طور کلی ذات اقدس الهی در قرآن فرمود، مصادیقش هم در روایات اهل بیت فرمودند آ نوقت آن وهّابی خیال میکند که ـ معاذ الله ـ کسی غیر خدا را مستقلّ بالذّات میداند خب این فرق حق و باطل است،
شرک مرجع همه معاصی عمدی
بنابراین در این بخشها فرمود شما از همین راهها مدد بگیرید اکثر مؤمنین مشرکاند ﴿وَمَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلّا وَهُم مُشْرِکُونَ﴾ این را در آن روایات بود که در ذیل همان آیه هم قبلاً بحث شد به مناسبتهای متعدّدی هم چند بار تکرار شد آن هم که باز تکرار شد از صدرالدین ولی نه به اندازهٴ بحث قبلی این است که ایشان میفرمایند هیچ کس خدا را معصیت نمیکند مگر در حال شرک مثلاً کسی میخواهد دروغ بگوید یک وقت است که بر اساس خطاست، سهو است، نسیان است، اضطرار است، اضطراب است، اِلجا است، اکراه است امثال ذلک است اینها طبق حدیث رفع معصیت نیست اما یک وقت است که نه، هیچ کدام از این عناوینی که حدیث رفع برمیدارد نیست عالِم به موضوع هست، عالم به حکم است نه جاهل موضوع است نه جاهل حکم است، نه سهو دارد نه نسیان دارد، نه خطا دارد، نه اضطرار دارد، نه اضطراب دارد، نه الجا دارد، نه اکراه دارد عالماً عامداً دارد نامحرم نگاه میکند این بازگشتش به شرک است یعنی چه؟ یعنی خدایا تو گفتی ﴿قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ﴾ ولی من میخواهم نگاه کنم هیچ یعنی هیچ، هیچ گناه عمدی نیست الاّ اینکه رو در روی خدا ایستادن است درست است میگویند «غلبت علینا شقوتنا» خب یک وقت است کسی یادش رفته جاهل است بعد ممکن است که ترمیم بکند حکمِ وضعیاش را و حکم تکلیفیاش را اما وقتی مشمول حدیث رفع نیست دارد نگاه میکند همان حرف شیطان را دارد میزند دیگر شیطان رو در رو به خدا عرض کرد که شما نظرتان این است که دربارهٴ آدم باید سجده کرد من نظرم این نیست خلاصهاش این است منتها حالا خدا ارحمالراحمین است و از ما میگذرد مطلب دیگر است وگرنه این هشدار را داد فرمود اکثر مؤمنین مشرکاند و ائمه(علیهم السلام) نمودار او را ذکر کردند اینها برایشان سؤال بود که چگونه مؤمن مشرک میشود ذیل همین آیه چندتا روایت است که از ائمه سؤال کردند آنها آن ذوات مقدس نمونههایش را ذکر کردند غرض این است که کسی که عالماً عامداً دارد گناه میکند همان حرف شیطان را دارد میزند ذات اقدس الهی فرمود: ﴿اسْجُدُوا﴾ این گفت ﴿أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ﴾ این ﴿أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ﴾ معصیتِ عادی نیست این استکبار است نه عصیانِ عادی هر دو عصیان است منتها آن شرکِ ظلم عظیم است اگر کسی رو در روی خدا قرار بگیرد خب همان حرف شیطان است دیگر لذا برای ابد ممکن است خدا نبخشد چون این رو در رو قرار گرفتن است دیگر یک وقت است کسی حالا باید رعایت میکرد باید مبادی حفظ را داشت و مبادی را مثلاً یادش رفته حفظ بکند فعلاً معصیت کرده به او میگویند که چرا مواظب نبودی این میگویند ﴿رَبَّنَا لاَ تُؤَاخِذْنَا إِن نَسِینَا أَوْ أَخْطَأْنَا﴾ اینجا راه دارد اما اگر کسی عالماً عامداً معصیت میکند بازگشتش به همین خطر است دیگر. خب، بنابراین این اصلش به توحید برمیگردد و هر معصیتی هم به شرک برمیگردد حالا خدا میبخشد این شرک، شرک ضعیف است و ذات اقدس الهی ارحمالراحمین است مطلب دیگر است. فرمود: ﴿فَهَلْ أَنتُم مُسْلِمُونَ﴾ این قبول دارید یا ندارید برای اینکه این مثلث را قبول دارید که جهان را خدا آفرید شما را خدا آفرید پیوند شما و جهان را خدا آفرید، قبول دارید که بعد از مرگ هم به طرف الله میروید خب او باید روزی شما را تأمین کند دیگر شما باید مُنقاد باشید، مطیع باشید همه منقاد و مطیعاند حالا ممکن است درجات انقیاد فرق بکند وگرنه چیزی در عالم نیست در نظام تکوین که منقاد خدای سبحان نباشد.
اعلام خطر مجازات الهی درصورت اعراض از توحید
فرمود بعد از همهٴ این براهین و اتمام حجّت ﴿فَإِن تَوَلَّوْا﴾ اگر اِعراض کردند ﴿فَقُلْ آذَنتُکُمْ عَلَی سَوَاءٍ﴾ من به شما اعلان خطر میکنم این اَذان به معنی اعلام است هم تأذین، هم ایذان هم «أذِّن فی النّاس بالحج» که باب تفعیل است هم ﴿آذَنتُکُمْ﴾ که باب افعال هست به معنی اعلام است غالباً با خطر همراه است نظیر ﴿فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللّهِ﴾ و مانند آن، گرچه ایذانِ تبشیری هم هست، تأذینِ تبشیری هم هست ولی غالباً با اعلام خطر همراه است نظیر ﴿وَأَذَانٌ مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ إِلَی النَّاسِ یَوْمَ الْحَجِّ الْأَکْبَرِ أَنَّ اللّهَ بَرِیءٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ وَرَسُولُهُ فَإِن تُبْتُمْ فَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ﴾ که اول سورهٴ مبارکهٴ «توبه» است که برائت را اعلام میکند فرمود من اعلام خطر کردم به همه شما هم گفتم این طور نیست که به بعضیها گفته باشم به بعضیها نگفته باشم علی سواءٍ به همه هم گفتم که خطر در راه است.
علم پیامبر به برخی امور غیبی مستلزم اذن الهی
من نه میدانم که آن خطر چیست مگر اینکه خدا به من بفهماند، نه میدانم که چه موقع آن خطر میآید مگر اینکه خدای سبحان به من اعلام بکند و نمیدانم چه آزمونی شما در پیش دارید او ظاهرتان، باطنتان، جَهرتان، سرّتان، خِفایتان، أخفایتان همه را او میداند و به ما هم البته در فرصتهای خاصّی اعلام میکند اینکه فرمود: ﴿فَقُلْ آذَنتُکُمْ عَلَی سَوَاءٍ﴾ به همه گفتم همه مستوی هستید باخبر هم شدید گرچه ﴿وَإِنْ أَدْرِی﴾ نمیدانم ﴿أَقَرِیبٌ أَم بَعِیدٌ مَا تُوعَدُونَ﴾ این وعید است نه وَعْد، گرچه وعدِ ثلاثی مجرّد هم به معنای وعید میآید ولی غالباً بین وعده و اوعَدَ فرق است اوعَدَ را غالباً برای شر به کار میبرند، وعده را غالباً در نوید و خیر به کار میبرند گرچه ثلاثی مجرّد هم به معنای وعید آمده. به هر تقدیر نمیدانم این وعیدِ شما نزدیک است یا دور، چیست هم نمیدانم البته ذاتاً اینها نمیدانند برای اینکه علم اینها مثل هستی اینها عطیه الهی است اصل هستی و هویّت اینها را خدا داد یک، کمالات اینها را خدا به اینها عطا کرد دو، اینها ذاتاً ممکنالوجودند، وصفاً هم ممکنالوجودند ولی به اذن الهی عالِم همهٴ آن چیزی هستند که در جهان خدای سبحان اراده کرده در سورهٴ مبارکهٴ «جن» در بخش پایانیاش مهمتر از این را که قبلاً هم همین آیه خوانده شد آنجا فرمود آیهٴ 24 سورهٴ مبارکهٴ «جن» این است که ﴿حَتَّی إِذَا رَأَوْا مَا یُوعَدُونَ فَسَیَعْلَمُونَ مَنْ أَضْعَفُ نَاصِراً وَأَقَلُّ عَدَداً ٭ قُلْ إِنْ أَدْرِی أَقَرِیبٌ مَّا تُوعَدُونَ أَمْ یَجْعَلُ لَهُ رَبِّی أَمَداً﴾ این جریان معاد چه موقع میآید من نمیدانم این اصل، بعد فرمود: ﴿عَالِمُ الْغَیْبِ﴾ این ﴿الْغَیْبِ﴾ یا الف و لامش، الف و لام عهدی است یا نه جنس است اگر الف و لام عهد باشد یعنی این غیب که مربوط به قیامت است خدا میداند و اگر جنس باشد جمیع غیب را خدای سبحان میداند او عالمِ الغیب است حالا این ﴿الْغَیْبِ﴾ یا الف و لامش عهد یا جنس ﴿عَالِمُ الْغَیْبِ فَلاَ یُظْهِرُ عَلَی غَیْبِهِ أَحَداً ٭ إِلَّا مَنِ ارْتَضَی﴾ ، ﴿إِلَّا مَنِ ارْتَضَی﴾ وجود مبارک پیغمبر قطعی است در روایات هم دارد اهل بیت(علیهم السلام) مثل حضرتاند خب وقتی اصل جریان معاد را ذات اقدس الهی به این انسانهای کامل اعلام میکند مطالب جزئی دنیا به طریق اُولی، پس ذاتاً همان طوری که هویّت اینها را خدا داد علم اینها را هم خدا داد این درست است اگر یک جا میفرماید من نمیدانم یعنی ذاتاً نمیدانم برای اینکه همین قرآن در پایان سورهٴ مبارکهٴ «جن» دربارهٴ مهمترین غیب که جریان معاد است فرمود خدا این را نمیگوید ﴿إِلَّا مَنِ ارْتَضَی مِن رَّسُولٍ﴾ و در روایات هم دارد اهل بیت هم جزء مرتضا هستند. خب، پس ذاتاً غیر از خدا چیزی را نمیداند اگر در جایی نفی شده است معنایش این است که ما ذاتاً هستیِ ما از خداست علمِ ما هم از خداست در جای دیگر همین هم اثبات شده است که خدای سبحان این غیب را به ما آموخت خب.
پرسش:...
پاسخ: در سورهٴ «جن» بحث دربارهٴ معاد است دیگر دربارهٴ حوادث عادی که نیست در سورهٴ مبارکهٴ «جن» بحث دربارهٴ معاد است آیهٴ 23 سورهٴ مبارکهٴ «جن» این است که ﴿إِلَّا بَلاَغاً مِنَ اللَّهِ وَرِسَالاتِهِ وَمَن یَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَإِنَّ لَهُ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِدِینَ فَیهَا أَبَداً ٭ حَتَّی إِذَا رَأَوْا مَا یُوعَدُونَ فَسَیَعْلَمُونَ مَنْ أَضْعَفُ نَاصِراً وَأَقَلُّ عَدَداً ٭ قُلْ إِنْ أَدْرِی﴾ این سیاق دربارهٴ قیامت است دیگر. خب، بنابراین وقتی مهمترین مسئلهٴ عالَم که معاد باشد و قیامت باشد آن را خدا به اهل بیت بیان میکند دیگر مسائل جزئی که حرفی در آن نیست ذاتاً البته، ذاتاً فقط خدا میداند چون هستی ذاتاً برای خداست.
احاطه علم مطلق الهی به پنهان و آشکار
خب، در این آیه هم اگر فرمود من نمیدانم یعنی ذاتاً نمیدانم خب ﴿وَإِنْ أَدْرِی أَقَرِیبٌ أَم بَعِیدٌ مَا تُوعَدُونَ﴾ نه حالا جریان معاد اینجا جریان معاد نیست جریان آن خطری است که ممکن است دامنگیرتان بشود چه کسی میداند خدا میداند چرا؟ برای اینکه اوست که ﴿یَعْلَمُ الْجَهْرَ مِنَ الْقَوْلِ﴾ یک، ﴿وَیَعْلَمُ مَا تَکْتمُونَ﴾ دو، سرّ و علن شما را او میداند نه تنها علن شما را میداند و سرّ شما را میداند آنچه در درونِ درون شما نهادینه شده است و بر خود شما هم مستور و مخفی است و به فرمان آن اتاق فکرِ خطر دارید کار میکنید بعد از اینکه جرّاحی شده لایهها یکی پس از دیگری بیرون آمده میفهمید این همان کاری بود که از بیست سال قبل در اثر رسوبات گناه در شما پیدا شد، پیدا شد، پیدا شد، آن را هم خدا میداند ﴿إِن تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ یَعْلَمُ السِّرَّ وَأَخْفَی﴾ اَخفای از سرّ را هم میداند چون انسان گاهی در اثر علاقهای که به چیزی دارد خیلی از چیز در ظرف بیست سال یا سی سال به چیزی دل بسته کم کم این رسوباتش در او نشسته طرز فکر او را عوض کرده او راه دیگر رفته ﴿وَهُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً﴾ هر چه میخواهی حالیش کنی که این نیست باور نمیکند وقتی این لایهها را در آوردند یکی پس از دیگری نشانش میدهند که تو این هستی میگوید بله من این هستم من در اثر این گناهِ چهل ساله به اینجا رسیدم اینکه فرمود: ﴿کَلَّا بَلْ رَانَ عَلَی قُلُوبِهِم مَّا کَانُوا یَکْسِبُونَ﴾ همین است رِیْن یعنی چرک این چرکِ چهل ساله عقیدهای میشود که حالا میخواهد برگردد نمیتواند این میشود اخفا بنابراین در اینجا فرمود: ﴿یَعْلَمُ الْجَهْرَ مِنَ الْقَوْلِ وَیَعْلَمُ مَا تَکْتمُونَ﴾ بعد فرمود: ﴿وَإِنْ أَدْرِی لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ لَّکُمْ﴾ این یک آزمون الهی باشد من چه میدانم بخواهد شما را تنبیه کند یا بیازماید بعضی از امور است آزمون است، بعضی از امور است تنبیه عقوبت است روشن نیست شما به اسرارتان آگاهید ﴿وَمَتَاعٌ إِلَی حِینٍ﴾ یا فعلاً شما را در حدّ یک رفاه نسبی قرار داد تا مدّتی تمتّع بگیرید بهرهمند بشوید تا مدّتی وقتی که بهرهمندیتان به پایان رسید «یأتیه الموت من مأمنه» در همان بحبوحهٴ رفاهتان شما را بگیرد ما چه میدانیم.
تقاضای استعانت و حکم به حق در برابر مشرکین
بعد در پایان به حضرت یعنی ذات مقدس رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به خدا عرض کرد ﴿قَالَ رَبِّ احْکُم بِالْحَقِّ﴾ بین من و بین این مردم چون حضرت سیزده سال در مکّه به تعبیر بعضی از آقایان خُرد بود نه زد و خُرد همهاش مصیبت دیدن و رنج دیدن و صبر کردن بود دیگر این سوره هم در مکّه نازل شد عرض کرد همین ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ﴾ به مردم آن حرفها را ابلاغ کرد آنها نپذیرفتند عرض کرد خدایا آنچه بلاغ مبین بود گفتم، احتجاج بود گفتم، انذار بود گفتم، جدال احسن بود گفتم، موعظهٴ حَسنه بود گفتم، دعوت حکیمانه بود کردم، ﴿رَبِّ احْکُم بِالْحَقِّ﴾ بعد فرمود: ﴿وَرَبُّنَا الرَّحْمنُ الْمُسْتَعَانُ عَلَی مَا تَصِفُونَ﴾ شما وصف میکنید میگویید ﴿إِنْ هِیَ إِلَّا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا نَمُوتُ وَنَحْیَا﴾ شما وصف میکنید میگویید که ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَی﴾ چون شعار رسمی مشرکان و زورمداران همین است دیگر ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَی﴾ این اختصاصی به عصر فرعون ندارد در هر روزگاری بالأخره فرعونیان هستند در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» و مانند آن گذشت که ﴿تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ یعنی مردم این روزگار با مردم اعصار گذشته یک قلب متشابه و نظیر هم دارند ﴿تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ همان حرفهایی که فرعونیان میزدند اینها هم میزدند حرف مشترک فراعنه این است که ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَی﴾ وجود مبارک حضرت به خدا عرض کرد که ﴿رَبِّ احْکُم بِالْحَقِّ﴾ بعد التفات کرد از غیبت به خطاب به مردم گفت که ﴿وَرَبُّنَا الرَّحْمنُ الْمُسْتَعَانُ عَلَی مَا تَصِفُونَ﴾ آنچه را که شما وصف میکنید من از ذات اقدس الهی کمک میخواهم که مشکل ما را حل کند.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است