- 18
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 169 نا 171 سوره آلعمران _ بخش دوم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 169 نا 171 سوره آلعمران _ بخش دوم"
تبیین و تعلیم حیات بعد از مرگ از جانب پروردگار
وجود حیات برزخی برای انسانها و حالت کافران هنگام مرگ
خصائص و ویژگیهای انتقال شهید به برزخ
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتاً بَلْ أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ ﴿169﴾ فَرِحِینَ بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ وَیَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِم مِن خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ ﴿170﴾ یَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَةٍ مِنَ اللّهِ وَفَضْلٍ وَأَنَّ اللّهَ لاَ یُضِیعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنِینَ ﴿171﴾
تبیین و تعلیم حیات بعد از مرگ از جانب پروردگار
مهمترین عاملی که منافقین یا افراد ضعیفالایمان را وادار میکرد بر ترک جنگ، همین مسئله عالم بعد از مرگ بود؛ فکر میکردند که انسان با مرگ نابود میشود و حیات دنیا را که از دست داد، چیزی جبران نمیکند.
در این زمینه، آیات فراوانی نازل شد که حیات بعد از مرگ حق است و شهدا بعد از مرگ زندهاند. این حُکم، در صدر اسلام به صورت روشن برای همه معلوم نبود، آنچه برای همه مسلمانها معلوم بود، مسئله معاد بود یعنی نوع آیاتی که قرآن کریم متعرّض آنهاست و در قرآن کریم مطرح است، مبدأ را با ذکر معاد یکجا یاد میکند. اصل معاد برای مسلمانهای صدر اسلام روشن شد، حالا یا با تقلید یا با تحقیق، معتقد بودند ولی حیات برزخی که انسان بعد از موت هم زنده است و قبل از قیامت کبرا هم زنده است و در قیامت کبرا یک حیات کاملتری نصیبش میشود این معنا برای همه روشن نبود، لذا قرآن کریم این معنا را به صورت تعلیم بیان میکند، میفرماید شما نمیدانید، شما خیال میکنید اینها نابود میشوند و مانند آن.
وجود حیات برزخی برای انسانها و حالت کافران هنگام مرگ
مطلب دوم آن است که حیات برزخی را قرآن کریم برای هر انسانی قائل است یعنی میفرماید انسان یک مسافر و مهاجری است که از نشئهای به نشئهای سفر و هجرت دارد تا لقاءالله، هرگز در بین راه نابود نمیشود، این طور نیست که این قافله که در حرکت است بیاید تا به لبهٴ مرگ، وقتی میمیرد نابود بشود، دوباره بعداً زنده بشود و به هدف برسد که بین این قافلهٴ متحرّک و وصول به هدف، عدمی متخلّل باشد اینطور نیست، بلکه این مرتّب در سیر و حرکت است تا به آن پایان مرحله که لقاءالله هست برسد چه مؤمن، چه کافر. آیه سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» این است ﴿حَتَّی إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ ٭ لَعَلِّی أَعْمَلُ صَالِحاً فِیَما تَرَکْتُ کَلَّا إِنَّهَا کَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا وَمِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَی یَوْمِ یُبْعَثُونَ﴾ ؛ فرمود این تبهکاران وقتی هنگام مرگ فرارسید، دو چیز را میبینند: یک چیز را که میدانستند و از او غافل بودند؛ چیزی که اصلاً نمیدانستند. آن چیزی که میدانستند و از او غافل بودند جریان مرگ است؛ اصل مرگ را میفهمیدند که انسان، مُخلّد در دنیا نیست، حتی آن افرادی که ﴿یَحْسَبُ أَنَّ مَالَهُ أَخْلَدَهُ﴾ این در حدّ یک حِسبان غافلانه است وگرنه یقین ندارد به عدم موت. هنگام احتضار که فرارسید، میبیند که باید از دنیا برود، مرگی که برای همه مسلّم بود ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ﴾ او هم میدانست که میمیرد، ولی مورد غفلت بود الآن به دام مرگ افتاد، این یک مطلب.
مطلب دوم که از مطلب اول مهمتر است آن است که در حال احتضار، میفهمد که نابودشدنی نیست، عدهای آمدند که او را از جایی به جای دیگر ببرند. این مطلب برای کافر تازگی دارد؛ میفهمد که آنچه تاکنون خیال میکرد مرگ، نابودی است، مرگ، هجرت است، میرود به جهانی که هیچ تدارکی برای او فراهم نکرد، میرود به جایی که هیچ حرفی برای گفتن ندارد. این است که میگوید ﴿رَبِّ ارْجِعُونِ ٭ لَعَلِّی أَعْمَلُ صَالِحاً﴾ این نه اینکه میخواهد به دنیا بیاید، دلبسته دنیاست آن مطلب اول، فراموشش شده، این مطلب مهم او را به خود مشغول کرد او خیال میکرد که انسان با مرگ نابود میشود، الآن میبیند که نه، نابودی در کار نیست، مرتّب باید منتقل بشود به یک نشئه دیگری که چیزی برای آنجا فراهم نکرده. به خدا عرض میکند که ما را برگردانید که ما چیزی تهیه کنیم، بعد ما را ببرید: ﴿رَبِّ ارْجِعُونِ ٭ لَعَلِّی أَعْمَلُ صَالِحاً فِیَما تَرَکْتُ﴾؛ آنچه من ترک کردم یا در پشتسر گذاشتم حالا من برگردم و عمل صالح انجام بدهم. جواب میآید که ﴿کَلَّا إِنَّهَا کَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا﴾ اولاً جا برای رجوع نیست، (ثانیاً) این حرفی است که او قائل این حرف است، فاعل این حرف نیست، چون چندین بار احساس خطر کرد، گرچه خطر اینچنین را درک نکرد، چندین بار احساس خطر کرد و بیدار نشد و گفت اگر حالم خوب شد ترمیم میکنم، ولی ترمیم نکرد، الآن که به خطر اکبر افتاد اگر هم دوباره به دنیا برگردد باز ترمیم نمیکند ﴿کَلَّا﴾ اولاً جا برای رجوع نیست، ثانیاً او اهل توبه نیست ﴿إِنَّهَا کَلِمَةٌ﴾ که ﴿هُوَ قَائِلُهَا﴾ این لقب، چون در مقام تهدید است مفهوم دارد تقریباً، یعنی فاعلش نیست، حرفی است که میگوید ولی انجام نمیدهد.
وجود برزخ بین دنیا و قیامت
خب، فرمود: ﴿کَلَّا إِنَّهَا کَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا﴾ بعد فرمود: ﴿وَمِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَی یَوْمِ یُبْعَثُونَ﴾ یعنی اینها از ورای دنیا وارد عالم برزخ میشوند تا روز قیامت، برزخ هم یک امر عدمی نیست، بلکه حاجز و حائل بین دوتا امر است، چیزی که بین دو امر قرار گرفته به نام برزخ است. پس فرمود اینها برزخ دارند تا روزی که مبعوث میشوند. برزخ، همان قبر است، وقتی که از امام معصوم(علیه السلام) سؤال میکنند که برزخ کجاست؟ چه موقع شروع میشود؟ میفرماید: «القبر» این روایت را مرحوم فیض(رضوان الله علیه) در کتاب شریف وافی هم ذکر کردند. وقتی از امام معصوم(علیه السلام) سؤال میکنند که برزخ چه موقع شروع میشود؟ میفرماید: «القبر» انسان چهار عالم که ندارد دنیا، قبر، برزخ، قیامت. انسان سه عالم دارد: دنیا، برزخ که همان عالم قبر است، عالم قبر و عالم برزخ یکی است و قیامت که عالم سوم است. خب، ﴿وَمِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَی یَوْمِ یُبْعَثُونَ﴾.
جهل مرکب مشرکین نسبت به حیات بعد از مرگ
پرسش:...
پاسخ: یعنی جهل مرکب داشتند دیگر، جهل مرکب داشتند، مسئله قیامت را عدم میپنداشتند و اصلاً تعجب میکردند، میگفتند مگر انسان بعد از مرگ دوباره زنده میشود وقتی خبر معاد در مکّه پیچید، مشرکین به یکدیگر که میرسیدند میگفتند میدانی خبر تازه چیست؟ کسی آمده میگوید که شما که مُردید و تکّه تکّه شدید و قطعه قطعه شدید، دوباره زنده میشوید این خبر مهم این است، که از آن به عنوان نبأ عظیم یاد میکردند ﴿عَمَّ یَتَسَاءَلُونَ ٭ عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیمِ﴾ خبر مهم و خبر رسمی مکه آن روز این بود که بعد از مرگ خبری هست این یک چیز جدیدی بود در حجاز، به یکدیگر که میرسیدند میگفتند که شنیدید کسی آمده، میگوید که ﴿یُنَبِّئُکُمْ إِذَا مُزِّقْتُمْ کُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّکُمْ لَفِی خَلْقٍ جَدِید﴾ ؛ شنیدی این خبر تازه را کسی آمده میگوید شما وقتی که خاک شدید دوباره زنده میشوید، اصلاً این حرف قابل گفتن است، قابل باور کردن است. این به طور تعجّب برای یکدیگر نقل میکردند و مهمترین خبر رسمی حجاز این بود که ﴿عَمَّ یَتَسَاءَلُونَ ٭ عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیمِ ٭ الَّذِی هُمْ فِیهِ مُخْتَلِفُونَ ٭ کَلَّا سَیَعْلَمُونَ﴾ و اینها البته عناداً و جهلاً مرکباً منکر بودند.
پرسش:...
پاسخ: ﴿زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ﴾ یا به این معناست که تا هنگام مرگ، مرگ را که قبول داشتند، حیات بعد از مرگ را قبول نداشتند ﴿أَلْهَاکُمُ التَّکَاثُرُ ٭ حَتَّی زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ﴾ یعنی شما به فکر تکاثر و زیادهطلبی بودید یا میگفتید که فامیلهای ما و آبا و اجداد ما و قبیله ما زیادند، رفتید سرشماری کردید، زندهها که تمام شد به قبرستانها سری زدید، مُردهها را هم شمارش کردید این یک وجه یا نه، این قدر سرگرم فراهم کردن مال دنیا بودید تا اینکه به زیارت قبور رفتید یعنی مُردید ﴿حَتَّی زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ﴾ ؛ اما مسئله حیات بعد الموت را که اینها باور نمیکردند ولی مسلمانها چرا، مسلمانها در اثر ایمانی که به قرآن داشتند حیات اخروی را یعنی قیامت را قبول داشتند.
اختلافی بودن مسئله برزخ و روح و روایات مربوط به آنها
عمده مسئله برزخ بود الآن هم برزخ یک امر قطعی برای همه ملل اسلامی نیست. البته معروف بین ما هم هست، آنطوری که قیامت معروف است، برزخ معروف نیست، مخصوصاً آنهایی که روح را مادی میدانند «من حیث لا یحتسب» مسئله برزخ را منکرند، حالا چگونه درباره شهدا پذیرفتند باید توجیه کنند، آنکه روح را مادی میداند روح، نظیر این سلولها و ذرّات مادی بدن در خود بدن هست، جای دیگر نیست و انسان همان است که در تالار تشریح خلاصه میشود و همین است که همه حقایقش میرود در قبر و همین است که میپوسد، چیز دیگری نیست، ولی آنکه روح را مجرّد میداند، مسئله حیات برزخی، مسئله بدن مثالی و امثال ذلک را میتواند اثبات کند.
پرسش:...
پاسخ: بله، از این نقلها فراوان چه در نهجالبلاغه چه در غیر نهجالبلاغه هست، همه اینها نشانهٴ تجرّد روح و تمثّل ارواح است، از جریان جنگ صفّین که برمیگشتند وقتی به قبرستان وادی السلام رسیدند فرمود: «أما الأموال فقد قُسمت» خبرهای دنیا را دادم «هذا خبر ما عندنا» خبر آن عالم چیست؟ بعد به حبّه فرمود اینها اگر اجازه داشته باشند که حرف بزنند، به من میگویند که خبر اینجا این است که تنها چیزی که اینجا خریدار دارد، تقواست . ﴿تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوَی﴾ از این روایات، الیماشاءالله این همه نشانه تمثّل برزخی ارواح است.
پرسش:...
پاسخ: بله، این را هم سؤال کردند در روایات دیگر، ائمه تکذیب کردند [و] فرمودند روح، اشرف از آن است که «فی حواصل طیور خُضر» قرار بگیرد . آن روایتی که مرحوم شیخ در تهذیب نقل کرده این است «فی حواصل طیور خُضر»؛ در چینهدان حیوانات سبزرنگ قرار میگیرند. احیاناً اهل سنت کاملاً به اینها بها میدهند ؛ اما در روایات ما فرمودند انسان، اعزّ از آن است که در چینهدان مرغ قرار بگیرد. روح حیوان، اشرف از آن است، برای او متمثّل میشود احیاناً به این صورت درآمده، اگر هم باشد باز نشانه آن است که روح به آن بدن تعلّق گرفته، باز تجرّد روح را ثابت میکند، اگر روح، مادی باشد و همراه بدن بپوسد دیگر چیزی در چینهدان مرغ قرار نمیگیرد، بر فرض صحّت
این حدیث مرحوم شیخ.
پس اصل اوّلی این است که هر انسانی با مرگ هجرت میکند از دنیا به برزخ و آیهٴ صد سورهٴ «مؤمنون» درباره اصولاً تبهکاران است، میفرماید که ﴿مِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَی یَوْمِ یُبْعَثُونَ﴾ این اصل اوّلی که «کلّ انسان حیٌّ بعد الموت» همانطوری که ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ﴾ ؛ هیچکسی نابود نمیشود. اینکه بین مرحوم شیخ مفید و دیگران احیاناً اختلاف است که آیا سؤال قبر برای همه است یا نه؟ این هم نشانه همین مسئلهٴ برزخ داشتن عمومی است، از ظاهر آیهٴ صد سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» استفاده میشود که برای همه برزخ هست تا در قیامت کبرا همه به حیات کبرا زنده بشوند این اصل اوّلی.
دو اِماته و دو اِحیاء برای انسانها
در سورهٴ مبارکهٴ «غافر» که همان سورهٴ «مؤمن» نامیده میشود، آیهٴ یازدهاش این است ﴿قَالُوا رَبَّنَا أَمَتَّنَا اثْنَتَیْنِ وَأَحْیَیْتَنَا اثْنَتَیْنِ فَاعْتَرَفْنَا بِذُنُوبِنَا فَهَلْ إِلَی خُرُوجٍ مِن سَبِیلٍ﴾ در قیامت، همین تبهکاران به ذات اقدس الهی عرض میکنند ما را دوبار اماته کردی و دوبار احیا کردی و ما همه این صحنهها را دیدیم آیا راهی برای نجات ما هست یا نه.
اگر مسئله برزخ حق باشد «کما هو الحق» این دوتا اماته و دوتا احیا، مُحقَّق است یعنی یکبار از دنیا اماته شده وارد برزخ شدند، یک بار از برزخ اماته شدند، وارد حیات کبرا شدند. مرگ از دنیا و ورود به برزخ، اماته دنیاست و احیای اول، انتقال از برزخ به قیامت کبرا که نفخ صور میشود ﴿فَإِذَا نُفِخَ فِی الصُّورِ﴾ بار اول که نفخ صور شود ﴿فَإِذَا هُمْ خَامِدُونَ﴾ ؛ همه خاموش میشوند و از بین میروند ﴿لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ﴾ آن روز ظهور میکند، قبل از نفخ صور دوم، اینها میمیرند تا بار دیگر ﴿ثُمَّ نُفِخَ فِیهِ أُخْرَی فَإِذَا هُمْ قِیَامٌ یَنظُرُونَ﴾ ؛ همه دوبار زنده میشوند و منتظر حُکم الهیاند.
خب، اماته از دنیا و احیای برزخی یک، اماته از برزخ و احیای قیامت کبرا دو. این میشود دوتا اماته و دوتا احیا. اگر جریان برزخ نباشد، انسان یک اماته دارد و یک احیا یعنی از دنیا میمیرد و در قیامت زنده میشود، دیگر ﴿أَمَتَّنَا اثْنَتَیْنِ وَأَحْیَیْتَنَا اثْنَتَیْنِ﴾ نیست. خب، این را هم تبهکاران میگویند، معلوم میشود همانطوری که ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ﴾ ، «کل نفس له برزخ الی یوم یبعثون».
خب، پس همه زندهاند و این هم که فرمود انسان که از دنیا رخت بربست یا به «حفرة من حُفَر النیران» میرود یا به «روضة من ریاض الجنة» روایات قبر، اینها هم مؤیّد این مسئله است که هر انسانی بعد از مرگ، زنده است چه مؤمن، چه کافر.
خصائص و ویژگیهای انتقال شهید به برزخ
اما خصیصهای که برای شهداست، خصیصهای که برای شهداست آن است که کافران که میمیرند قرآن، تعبیرش این است که اینها به دارالبوار رسیدند «بوار» یعنی هلاک، زمین بایر، زمین بیثمر «باریء» یعنی «هَلک» ﴿کُنتُمْ قَوْماً بُوراً﴾ یعنی «قوماً هالکین» دارِ بوار یعنی دارِ هلاک، تعبیر قرآن از مرگ کافران به ورود دارالبوار و هلاکت و امثال ذلک است، زیرا نه اثری از آنها در دنیاست، نه آنجا که رفتند از دنیا باخبرند، فقط گرفتار عذاب خودشاناند.
اما از انتقال شهدا به حیات یاد میکند، میفرماید اینها زندهاند، زیرا اگر یک انسان در دنیا زنده میبود چه اثر داشت؟ همهٴ آثار مثبت یک انسان زنده، در دنیا برای شهیدان هست اولاً و اگر کسی در دنیا بود و زنده بود، از احوال اهل دنیا مخصوصاً مؤمنین آگاهی کامل داشت و باخبر بود ثانیاً. ما از زنده، دو اثر توقّع داریم: یکی اثر مثبت که کاری از او ساخته باشد؛ یکی اینکه درک کند و بفهمد. اینها نشانه حیات است، آن درک آمیخته با کار، کار آمیخته با درک، نشانه حیات است. قرآن کریم این دو اثر را برای شهید ثابت کرد، فرمود شهید که میمیرد بدون مرگ وارد برزخ میشود، دیگران میمیرند و میروند، او زنده میرود. حالا شما اگر کسی را از اتاقی بیهوش کنند به اتاق دیگر ببرند، او از این اتاق، هیچ خبری ندارد ولی اگر در حال هوشیاری او را منتقل کنند هم اثر میگذارد، هم باخبر است. شهید، بدون مرگ وارد برزخ میشود بدون اینکه اثرِ علمی و عملی دنیا را از دست بدهد وارد برزخ میشود. اثر عملی او به برکت خون اوست. این خون، همانطوری که انسان اگر باشد و تبلیغ کند، سخنرانی کند، درس و بحث داشته باشد اثر دارد، این خون هم اثر دارد. ما یک انسان سخنران یا مدرّس یا مصنّف یا مؤلّف یا امام جمعه و جماعت را چرا زنده میدانیم؟ چون اثر تبلیغی دارد، واقعاً اثر دارد، کار مثبت میکند، لذا زنده است. شهید هم به برکت خونش واقعاً کار مثبت میکند، لذا زنده است، این از نظر عمل. از نظر علم ما چرا میگوییم فلان شخص زنده است؟ برای اینکه میفهمد. شهید هم به وسیله گزارشهای الهی همه جریان را میفهمد، نه اینکه آنچه در آن عالم است میفهمد، آنچه در آن عالم هست غیر شهید هم میفهمد، کافر هم وقتی رفت آنجا میفهمد. کافر اینجا میمیرد و آنجا وارد میشود، وقتی وارد شد چیزهای تازه میبیند؛ اما شهید بدون اینکه بمیرد وارد میشود نه تنها وقتی وارد آن نشئه شد همه آنچه آنجا هست میبیند، بلکه از دنیا هم باخبر است. مرتّب سؤال میکند، خبر میگیرد. ذات اقدس الهی میفرماید آن مؤمنین، آن دوستانتان حالشان خوب است، این ﴿وَیَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِم﴾ استبشار میکنند یعنی طلب بشارت میکنند، از چه کسی؟ از ذات اقدس الهی، مبشّرشان چه کسی است؟ خداست، گاهی شخصاً سؤال میکنند که خدایا! حال زید چطور است؟ خبر میدهد که حال زید اینچنین است، گاهی به طور کلی سؤال میکنند این مؤمنینی که ما با هم همفکر و همعقیده بودیم چطور است حالشان؟ خدا میفرماید حالشان خوب است همه خبرهای این مؤمنینی که سالکان کوی همان شهیدند، راهیان کوی آن شهیدند، هنوز به او نرسیدند «لا بالموت و لا بالشهاده» سؤال میکنند اینها از خدا درباره این گروه ﴿وَیَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِم﴾ انسان دلش میخواهد از حال دوستانش باخبر باشد از بیگانه که خبری نمیخواهد که، میخواهد از دوستانش باخبر باشد، از چه کسی بپرسد؟ از ذات اقدس الهی. از خدا سؤال میکنند که این مؤمنینی که همفکر ما بودند چطور است حالشان، در چه حالتاند؛ استبشار میکنند یعنی طلب بشارت میکنند، خدا به آنها بشارت میدهد ﴿أَلاَّ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ﴾ این مؤمنین حالشان خیلی خوب است، اینها در نعمتاند نه غمی دارند، نه ترسی دارند.
خب، پس گذشته از اینکه شهید وقتی آنجا رفت هرچه در آنجا هست میبیند، هرچه در دنیا هم هست میبیند و درباره دنیا هم کار مثبت دارد، چون این دو عامل قوی که نشانهٴ حیات است یکی کار مثبت؛ یکی آگاهی، این دوتا کار و علم برای شهید هست، لذا شهید بدون مرگ وارد برزخ شد دیگران میمیرند و وارد برزخ میشوند، او میفهمد و در حال بیداری وارد برزخ میشود.
وجود علائم حیات در شهدا
خب، حالا پس اصل این مطلب که چطور قرآن میفرماید که نه تنها نگویید، آیهٴ 154 سورهٴ «بقره» این بود که ﴿وَلاَ تَقُولُوا لِمَن یُقْتَلْ فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْیَاءٌ وَلَکِن لاَ تَشْعُرُونَ﴾ این ﴿وَلَکِن لاَ تَشْعُرُونَ﴾ را به همه مسلمین صدر اسلام خطاب میکند، میفرماید شما نمیدانید آنها زندهاند، مگر زنده به چه کسی میگویند؟ کسی که کارِ مثبت و شعور کافی داشته باشد زنده است، نه در حال، در آن عالم زندهاند که بحثهای روز سابق و اسبق بود، آن عالم البته زندگی خوب دارند، ﴿أَحْیَاءً﴾اند، «عند رب»اند، ﴿یُرْزَقُونَ﴾اند، ﴿فَرِحِینَ﴾اند و امثال ذلک، نسبت به آن عالم زندهاند این حرفی در آن نیست، نسبت به این عالم هم زندهاند، نه یادشان در خاطرههاست، این یادشان در خاطرهها یک امر وهمی است به تعبیر سیدناالاستاد این را افراد مارکسیست، ماتریالیسم، مادیها هم میپذیرند برای آن دلگرم کردن خودشان، اینهایی که خودشان را میکُشند، برای اینکه نسل آینده از یک قسم نسبی استفاده کند، اینها که منکر مبدأند و منکر معاد، از اینها بپرسید که شما چرا خودتان را به کُشتن میدهید برای نسل آینده، شما که مُردید نسل آینده چه در عذاب باشد، چه در رفاه، برای شما فرقی نمیکند. برای شما چه مجسّمه بسازند به عنوان نیکنامی، چه بد بگویند بدنامی هیچ فرق نمیکند، این چهارتا کار یکسان است چرا خودتان را کُشتن میدهید؟ وقتی کسی مارکسیست است میگوید انسان که میمیرد نابودِ محض میشود از او سؤال بکنند خب، حالا که شما که نابود محض میشوی بعد از شما نسل آینده چه در عدل باشد، چه در عذاب، برای شما فرق نمیکند. برای شما مجسّمه بسازند یا از شما بد بگویند هم برای شما فرق نمیکند، این چهارتا کار که یکسان است چرا خودتان را به کُشتن میدهید؟ میگوید من میخواهم خوشنام باشم، این خوشنام بودن یک امر خرافی است، نظیر همان نحس سیزده است، نظیر صبر و جخد است، این نه واقعیتی دارد، نه حقیقتی دارد، از آن حقیقت محروم است به خرافات تن درمیدهد، میگوید من میخواهم خوشنام باشم، این خوشنامی یک لذّت وهمی است که در خاطرههاست، شما که نابود میشوید اثری که نخواهید داشت بعد الموت و آنها هم اگر نامت را به نیکی ببرند تو خبر نداری، چون معدومِ محضی، اگر معدومِ محضی و از نیکنامی لذّت نمیبری چرا به کشتن میدهی؟ این همین است که آن فطرت انسان نمیپذیرد که نابود میشود، اینها این فطرت را زنده به گور کردند ﴿قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا﴾ ؛ دسیسه کردند، مدسوس کردند و این فطرت را زیر اوهام و خرافات دفن کردند، فطرت اینها یک خواستهای دارد [که] آن خواسته را دارند از راه خرافات تأمین میکنند، مثل کسی که به قضا و قَدر معتقد نیست که یک امر حقیقی است، به صبر و جخد و سیزده تن درمیدهد که یک امر خرافی است، وقتی واقعیت را منکر شد به خرافات سر درمیآورد.
حیات شهید نسبت به دنیا و برزخ
خب، پس شهید(رضوان الله علیه) که زنده است نه به این معناست که بعد از مرگ زنده است، چون بعد از مرگ همه زندهاند و نه به این معناست وقتی که وارد آن عالم شد از اسرار آن عالم باخبر میشود، چون هر کس وارد آن نشئه شد از جریان آن نشئه باخبر میشود، شهید را که میگویند زنده است هم برای آن است که آنجا یک حیات خاصّه دارد که دیگران ندارند، حیّ است، عنداللهی است، ﴿فَرِحِینَ﴾ است، ﴿یُرْزَقُونَ﴾ است، این خصوصیات برای او در آن نشئه است که برای دیگران نیست یک.
مطلب دیگر آن است که نسبت به دنیا هم زنده است، نسبت به دنیا خونش واقعاً اثر دارد، بدون تردید اثر دارد و هر موجود مؤثّری زنده است نه اثر وهمی، اثر حقیقی دارد، این یک و از کلّ جریانها هم باخبر است، گزارش به اینها میرسد این دو. ﴿یَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِم﴾ به خدا عرض میکنند که این برادران ایمانی ما در چه حالتاند؟ خدا میفرماید که اینها بعداً به شما ملحق میشوند.
دلیل ترس و خوف نداشتن شهدا
نه ترسی دارند، نه خوفی یعنی اینها غرق نعمتاند، خب کدام انسان است که ﴿أَلاَّ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ﴾ هم خوف به عنوان نفی جنس نفی شده است، نکره در سیاق نفی، مطلق خوف نفی شده است و هم حُزن با فعل مضارع که دلالت بر حال و استقبال دارد نفی شده است یعنی نه هماکنون محزوناند، نه در آینده.
خب، پس سراسر زندگی اینها لبریز از نشاط است. چرا این خیار مؤمنین، مؤمنینِ اهل خیر، لبریز از نعمتاند اصلاً ترس ندارند، اصلاً غمگین نیستند؟ برای اینکه خوف و حُزن یک مسئله روانی است. انسان اگر به چیزی دلبسته باشد که آن قابل زوال باشد در آینده، هماکنون هراسناک است که مبادا از دست من برود یا اگر به چیزی دلبسته بود که قبلاً از دستش رفت، هماکنون غمگین است که چرا چیزی را از دست داد، حالا اگر انسانی به چیزی دل ببندد که «آنکه نمرده است و نمیرد هم اوست» این نه خوفی دارد نه حُزنی، چیزی که از بین رفتنی است محبوب او نیست و کسی که محبوب اوست، از بین رفتنی نیست، اگر کسی جزء محبّان ذات اقدس الهی شد، محبوب او چه در گذشته، چه در آینده از گزند زوال مصون است، چنین انسانی آنچه را که از بین رفتنی است محبوب او نبود و آنچه محبوب اوست از بین رفتنی نبود و نیست و نخواهد بود، بنابراین او نه حُزنی دارد نه ترسی: ﴿أَلاَ إِنَّ أَوْلِیَاءَ اللَّهِ لاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ﴾ این شهید است که تا زنده بود برای نجات دیگران تلاش میکرد، الآنی هم که رحلت کرده است به فکر دیگران است این روح همیشه زنده است.
بنابراین یک حیات خاصّهای برای شهدا در قرآن تثبیت شده است که برای کسانی که در حدّ شهیدند یا مداد آنها افضل از دِما شهداست، برای آنها ثابت میشود، برای دیگران اثبات نخواهد شد.
«و الحمد لله رب العالمین»
تبیین و تعلیم حیات بعد از مرگ از جانب پروردگار
وجود حیات برزخی برای انسانها و حالت کافران هنگام مرگ
خصائص و ویژگیهای انتقال شهید به برزخ
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتاً بَلْ أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ ﴿169﴾ فَرِحِینَ بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ وَیَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِم مِن خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ ﴿170﴾ یَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَةٍ مِنَ اللّهِ وَفَضْلٍ وَأَنَّ اللّهَ لاَ یُضِیعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنِینَ ﴿171﴾
تبیین و تعلیم حیات بعد از مرگ از جانب پروردگار
مهمترین عاملی که منافقین یا افراد ضعیفالایمان را وادار میکرد بر ترک جنگ، همین مسئله عالم بعد از مرگ بود؛ فکر میکردند که انسان با مرگ نابود میشود و حیات دنیا را که از دست داد، چیزی جبران نمیکند.
در این زمینه، آیات فراوانی نازل شد که حیات بعد از مرگ حق است و شهدا بعد از مرگ زندهاند. این حُکم، در صدر اسلام به صورت روشن برای همه معلوم نبود، آنچه برای همه مسلمانها معلوم بود، مسئله معاد بود یعنی نوع آیاتی که قرآن کریم متعرّض آنهاست و در قرآن کریم مطرح است، مبدأ را با ذکر معاد یکجا یاد میکند. اصل معاد برای مسلمانهای صدر اسلام روشن شد، حالا یا با تقلید یا با تحقیق، معتقد بودند ولی حیات برزخی که انسان بعد از موت هم زنده است و قبل از قیامت کبرا هم زنده است و در قیامت کبرا یک حیات کاملتری نصیبش میشود این معنا برای همه روشن نبود، لذا قرآن کریم این معنا را به صورت تعلیم بیان میکند، میفرماید شما نمیدانید، شما خیال میکنید اینها نابود میشوند و مانند آن.
وجود حیات برزخی برای انسانها و حالت کافران هنگام مرگ
مطلب دوم آن است که حیات برزخی را قرآن کریم برای هر انسانی قائل است یعنی میفرماید انسان یک مسافر و مهاجری است که از نشئهای به نشئهای سفر و هجرت دارد تا لقاءالله، هرگز در بین راه نابود نمیشود، این طور نیست که این قافله که در حرکت است بیاید تا به لبهٴ مرگ، وقتی میمیرد نابود بشود، دوباره بعداً زنده بشود و به هدف برسد که بین این قافلهٴ متحرّک و وصول به هدف، عدمی متخلّل باشد اینطور نیست، بلکه این مرتّب در سیر و حرکت است تا به آن پایان مرحله که لقاءالله هست برسد چه مؤمن، چه کافر. آیه سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» این است ﴿حَتَّی إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ ٭ لَعَلِّی أَعْمَلُ صَالِحاً فِیَما تَرَکْتُ کَلَّا إِنَّهَا کَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا وَمِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَی یَوْمِ یُبْعَثُونَ﴾ ؛ فرمود این تبهکاران وقتی هنگام مرگ فرارسید، دو چیز را میبینند: یک چیز را که میدانستند و از او غافل بودند؛ چیزی که اصلاً نمیدانستند. آن چیزی که میدانستند و از او غافل بودند جریان مرگ است؛ اصل مرگ را میفهمیدند که انسان، مُخلّد در دنیا نیست، حتی آن افرادی که ﴿یَحْسَبُ أَنَّ مَالَهُ أَخْلَدَهُ﴾ این در حدّ یک حِسبان غافلانه است وگرنه یقین ندارد به عدم موت. هنگام احتضار که فرارسید، میبیند که باید از دنیا برود، مرگی که برای همه مسلّم بود ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ﴾ او هم میدانست که میمیرد، ولی مورد غفلت بود الآن به دام مرگ افتاد، این یک مطلب.
مطلب دوم که از مطلب اول مهمتر است آن است که در حال احتضار، میفهمد که نابودشدنی نیست، عدهای آمدند که او را از جایی به جای دیگر ببرند. این مطلب برای کافر تازگی دارد؛ میفهمد که آنچه تاکنون خیال میکرد مرگ، نابودی است، مرگ، هجرت است، میرود به جهانی که هیچ تدارکی برای او فراهم نکرد، میرود به جایی که هیچ حرفی برای گفتن ندارد. این است که میگوید ﴿رَبِّ ارْجِعُونِ ٭ لَعَلِّی أَعْمَلُ صَالِحاً﴾ این نه اینکه میخواهد به دنیا بیاید، دلبسته دنیاست آن مطلب اول، فراموشش شده، این مطلب مهم او را به خود مشغول کرد او خیال میکرد که انسان با مرگ نابود میشود، الآن میبیند که نه، نابودی در کار نیست، مرتّب باید منتقل بشود به یک نشئه دیگری که چیزی برای آنجا فراهم نکرده. به خدا عرض میکند که ما را برگردانید که ما چیزی تهیه کنیم، بعد ما را ببرید: ﴿رَبِّ ارْجِعُونِ ٭ لَعَلِّی أَعْمَلُ صَالِحاً فِیَما تَرَکْتُ﴾؛ آنچه من ترک کردم یا در پشتسر گذاشتم حالا من برگردم و عمل صالح انجام بدهم. جواب میآید که ﴿کَلَّا إِنَّهَا کَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا﴾ اولاً جا برای رجوع نیست، (ثانیاً) این حرفی است که او قائل این حرف است، فاعل این حرف نیست، چون چندین بار احساس خطر کرد، گرچه خطر اینچنین را درک نکرد، چندین بار احساس خطر کرد و بیدار نشد و گفت اگر حالم خوب شد ترمیم میکنم، ولی ترمیم نکرد، الآن که به خطر اکبر افتاد اگر هم دوباره به دنیا برگردد باز ترمیم نمیکند ﴿کَلَّا﴾ اولاً جا برای رجوع نیست، ثانیاً او اهل توبه نیست ﴿إِنَّهَا کَلِمَةٌ﴾ که ﴿هُوَ قَائِلُهَا﴾ این لقب، چون در مقام تهدید است مفهوم دارد تقریباً، یعنی فاعلش نیست، حرفی است که میگوید ولی انجام نمیدهد.
وجود برزخ بین دنیا و قیامت
خب، فرمود: ﴿کَلَّا إِنَّهَا کَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا﴾ بعد فرمود: ﴿وَمِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَی یَوْمِ یُبْعَثُونَ﴾ یعنی اینها از ورای دنیا وارد عالم برزخ میشوند تا روز قیامت، برزخ هم یک امر عدمی نیست، بلکه حاجز و حائل بین دوتا امر است، چیزی که بین دو امر قرار گرفته به نام برزخ است. پس فرمود اینها برزخ دارند تا روزی که مبعوث میشوند. برزخ، همان قبر است، وقتی که از امام معصوم(علیه السلام) سؤال میکنند که برزخ کجاست؟ چه موقع شروع میشود؟ میفرماید: «القبر» این روایت را مرحوم فیض(رضوان الله علیه) در کتاب شریف وافی هم ذکر کردند. وقتی از امام معصوم(علیه السلام) سؤال میکنند که برزخ چه موقع شروع میشود؟ میفرماید: «القبر» انسان چهار عالم که ندارد دنیا، قبر، برزخ، قیامت. انسان سه عالم دارد: دنیا، برزخ که همان عالم قبر است، عالم قبر و عالم برزخ یکی است و قیامت که عالم سوم است. خب، ﴿وَمِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَی یَوْمِ یُبْعَثُونَ﴾.
جهل مرکب مشرکین نسبت به حیات بعد از مرگ
پرسش:...
پاسخ: یعنی جهل مرکب داشتند دیگر، جهل مرکب داشتند، مسئله قیامت را عدم میپنداشتند و اصلاً تعجب میکردند، میگفتند مگر انسان بعد از مرگ دوباره زنده میشود وقتی خبر معاد در مکّه پیچید، مشرکین به یکدیگر که میرسیدند میگفتند میدانی خبر تازه چیست؟ کسی آمده میگوید که شما که مُردید و تکّه تکّه شدید و قطعه قطعه شدید، دوباره زنده میشوید این خبر مهم این است، که از آن به عنوان نبأ عظیم یاد میکردند ﴿عَمَّ یَتَسَاءَلُونَ ٭ عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیمِ﴾ خبر مهم و خبر رسمی مکه آن روز این بود که بعد از مرگ خبری هست این یک چیز جدیدی بود در حجاز، به یکدیگر که میرسیدند میگفتند که شنیدید کسی آمده، میگوید که ﴿یُنَبِّئُکُمْ إِذَا مُزِّقْتُمْ کُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّکُمْ لَفِی خَلْقٍ جَدِید﴾ ؛ شنیدی این خبر تازه را کسی آمده میگوید شما وقتی که خاک شدید دوباره زنده میشوید، اصلاً این حرف قابل گفتن است، قابل باور کردن است. این به طور تعجّب برای یکدیگر نقل میکردند و مهمترین خبر رسمی حجاز این بود که ﴿عَمَّ یَتَسَاءَلُونَ ٭ عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیمِ ٭ الَّذِی هُمْ فِیهِ مُخْتَلِفُونَ ٭ کَلَّا سَیَعْلَمُونَ﴾ و اینها البته عناداً و جهلاً مرکباً منکر بودند.
پرسش:...
پاسخ: ﴿زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ﴾ یا به این معناست که تا هنگام مرگ، مرگ را که قبول داشتند، حیات بعد از مرگ را قبول نداشتند ﴿أَلْهَاکُمُ التَّکَاثُرُ ٭ حَتَّی زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ﴾ یعنی شما به فکر تکاثر و زیادهطلبی بودید یا میگفتید که فامیلهای ما و آبا و اجداد ما و قبیله ما زیادند، رفتید سرشماری کردید، زندهها که تمام شد به قبرستانها سری زدید، مُردهها را هم شمارش کردید این یک وجه یا نه، این قدر سرگرم فراهم کردن مال دنیا بودید تا اینکه به زیارت قبور رفتید یعنی مُردید ﴿حَتَّی زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ﴾ ؛ اما مسئله حیات بعد الموت را که اینها باور نمیکردند ولی مسلمانها چرا، مسلمانها در اثر ایمانی که به قرآن داشتند حیات اخروی را یعنی قیامت را قبول داشتند.
اختلافی بودن مسئله برزخ و روح و روایات مربوط به آنها
عمده مسئله برزخ بود الآن هم برزخ یک امر قطعی برای همه ملل اسلامی نیست. البته معروف بین ما هم هست، آنطوری که قیامت معروف است، برزخ معروف نیست، مخصوصاً آنهایی که روح را مادی میدانند «من حیث لا یحتسب» مسئله برزخ را منکرند، حالا چگونه درباره شهدا پذیرفتند باید توجیه کنند، آنکه روح را مادی میداند روح، نظیر این سلولها و ذرّات مادی بدن در خود بدن هست، جای دیگر نیست و انسان همان است که در تالار تشریح خلاصه میشود و همین است که همه حقایقش میرود در قبر و همین است که میپوسد، چیز دیگری نیست، ولی آنکه روح را مجرّد میداند، مسئله حیات برزخی، مسئله بدن مثالی و امثال ذلک را میتواند اثبات کند.
پرسش:...
پاسخ: بله، از این نقلها فراوان چه در نهجالبلاغه چه در غیر نهجالبلاغه هست، همه اینها نشانهٴ تجرّد روح و تمثّل ارواح است، از جریان جنگ صفّین که برمیگشتند وقتی به قبرستان وادی السلام رسیدند فرمود: «أما الأموال فقد قُسمت» خبرهای دنیا را دادم «هذا خبر ما عندنا» خبر آن عالم چیست؟ بعد به حبّه فرمود اینها اگر اجازه داشته باشند که حرف بزنند، به من میگویند که خبر اینجا این است که تنها چیزی که اینجا خریدار دارد، تقواست . ﴿تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوَی﴾ از این روایات، الیماشاءالله این همه نشانه تمثّل برزخی ارواح است.
پرسش:...
پاسخ: بله، این را هم سؤال کردند در روایات دیگر، ائمه تکذیب کردند [و] فرمودند روح، اشرف از آن است که «فی حواصل طیور خُضر» قرار بگیرد . آن روایتی که مرحوم شیخ در تهذیب نقل کرده این است «فی حواصل طیور خُضر»؛ در چینهدان حیوانات سبزرنگ قرار میگیرند. احیاناً اهل سنت کاملاً به اینها بها میدهند ؛ اما در روایات ما فرمودند انسان، اعزّ از آن است که در چینهدان مرغ قرار بگیرد. روح حیوان، اشرف از آن است، برای او متمثّل میشود احیاناً به این صورت درآمده، اگر هم باشد باز نشانه آن است که روح به آن بدن تعلّق گرفته، باز تجرّد روح را ثابت میکند، اگر روح، مادی باشد و همراه بدن بپوسد دیگر چیزی در چینهدان مرغ قرار نمیگیرد، بر فرض صحّت
این حدیث مرحوم شیخ.
پس اصل اوّلی این است که هر انسانی با مرگ هجرت میکند از دنیا به برزخ و آیهٴ صد سورهٴ «مؤمنون» درباره اصولاً تبهکاران است، میفرماید که ﴿مِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَی یَوْمِ یُبْعَثُونَ﴾ این اصل اوّلی که «کلّ انسان حیٌّ بعد الموت» همانطوری که ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ﴾ ؛ هیچکسی نابود نمیشود. اینکه بین مرحوم شیخ مفید و دیگران احیاناً اختلاف است که آیا سؤال قبر برای همه است یا نه؟ این هم نشانه همین مسئلهٴ برزخ داشتن عمومی است، از ظاهر آیهٴ صد سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» استفاده میشود که برای همه برزخ هست تا در قیامت کبرا همه به حیات کبرا زنده بشوند این اصل اوّلی.
دو اِماته و دو اِحیاء برای انسانها
در سورهٴ مبارکهٴ «غافر» که همان سورهٴ «مؤمن» نامیده میشود، آیهٴ یازدهاش این است ﴿قَالُوا رَبَّنَا أَمَتَّنَا اثْنَتَیْنِ وَأَحْیَیْتَنَا اثْنَتَیْنِ فَاعْتَرَفْنَا بِذُنُوبِنَا فَهَلْ إِلَی خُرُوجٍ مِن سَبِیلٍ﴾ در قیامت، همین تبهکاران به ذات اقدس الهی عرض میکنند ما را دوبار اماته کردی و دوبار احیا کردی و ما همه این صحنهها را دیدیم آیا راهی برای نجات ما هست یا نه.
اگر مسئله برزخ حق باشد «کما هو الحق» این دوتا اماته و دوتا احیا، مُحقَّق است یعنی یکبار از دنیا اماته شده وارد برزخ شدند، یک بار از برزخ اماته شدند، وارد حیات کبرا شدند. مرگ از دنیا و ورود به برزخ، اماته دنیاست و احیای اول، انتقال از برزخ به قیامت کبرا که نفخ صور میشود ﴿فَإِذَا نُفِخَ فِی الصُّورِ﴾ بار اول که نفخ صور شود ﴿فَإِذَا هُمْ خَامِدُونَ﴾ ؛ همه خاموش میشوند و از بین میروند ﴿لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ﴾ آن روز ظهور میکند، قبل از نفخ صور دوم، اینها میمیرند تا بار دیگر ﴿ثُمَّ نُفِخَ فِیهِ أُخْرَی فَإِذَا هُمْ قِیَامٌ یَنظُرُونَ﴾ ؛ همه دوبار زنده میشوند و منتظر حُکم الهیاند.
خب، اماته از دنیا و احیای برزخی یک، اماته از برزخ و احیای قیامت کبرا دو. این میشود دوتا اماته و دوتا احیا. اگر جریان برزخ نباشد، انسان یک اماته دارد و یک احیا یعنی از دنیا میمیرد و در قیامت زنده میشود، دیگر ﴿أَمَتَّنَا اثْنَتَیْنِ وَأَحْیَیْتَنَا اثْنَتَیْنِ﴾ نیست. خب، این را هم تبهکاران میگویند، معلوم میشود همانطوری که ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ﴾ ، «کل نفس له برزخ الی یوم یبعثون».
خب، پس همه زندهاند و این هم که فرمود انسان که از دنیا رخت بربست یا به «حفرة من حُفَر النیران» میرود یا به «روضة من ریاض الجنة» روایات قبر، اینها هم مؤیّد این مسئله است که هر انسانی بعد از مرگ، زنده است چه مؤمن، چه کافر.
خصائص و ویژگیهای انتقال شهید به برزخ
اما خصیصهای که برای شهداست، خصیصهای که برای شهداست آن است که کافران که میمیرند قرآن، تعبیرش این است که اینها به دارالبوار رسیدند «بوار» یعنی هلاک، زمین بایر، زمین بیثمر «باریء» یعنی «هَلک» ﴿کُنتُمْ قَوْماً بُوراً﴾ یعنی «قوماً هالکین» دارِ بوار یعنی دارِ هلاک، تعبیر قرآن از مرگ کافران به ورود دارالبوار و هلاکت و امثال ذلک است، زیرا نه اثری از آنها در دنیاست، نه آنجا که رفتند از دنیا باخبرند، فقط گرفتار عذاب خودشاناند.
اما از انتقال شهدا به حیات یاد میکند، میفرماید اینها زندهاند، زیرا اگر یک انسان در دنیا زنده میبود چه اثر داشت؟ همهٴ آثار مثبت یک انسان زنده، در دنیا برای شهیدان هست اولاً و اگر کسی در دنیا بود و زنده بود، از احوال اهل دنیا مخصوصاً مؤمنین آگاهی کامل داشت و باخبر بود ثانیاً. ما از زنده، دو اثر توقّع داریم: یکی اثر مثبت که کاری از او ساخته باشد؛ یکی اینکه درک کند و بفهمد. اینها نشانه حیات است، آن درک آمیخته با کار، کار آمیخته با درک، نشانه حیات است. قرآن کریم این دو اثر را برای شهید ثابت کرد، فرمود شهید که میمیرد بدون مرگ وارد برزخ میشود، دیگران میمیرند و میروند، او زنده میرود. حالا شما اگر کسی را از اتاقی بیهوش کنند به اتاق دیگر ببرند، او از این اتاق، هیچ خبری ندارد ولی اگر در حال هوشیاری او را منتقل کنند هم اثر میگذارد، هم باخبر است. شهید، بدون مرگ وارد برزخ میشود بدون اینکه اثرِ علمی و عملی دنیا را از دست بدهد وارد برزخ میشود. اثر عملی او به برکت خون اوست. این خون، همانطوری که انسان اگر باشد و تبلیغ کند، سخنرانی کند، درس و بحث داشته باشد اثر دارد، این خون هم اثر دارد. ما یک انسان سخنران یا مدرّس یا مصنّف یا مؤلّف یا امام جمعه و جماعت را چرا زنده میدانیم؟ چون اثر تبلیغی دارد، واقعاً اثر دارد، کار مثبت میکند، لذا زنده است. شهید هم به برکت خونش واقعاً کار مثبت میکند، لذا زنده است، این از نظر عمل. از نظر علم ما چرا میگوییم فلان شخص زنده است؟ برای اینکه میفهمد. شهید هم به وسیله گزارشهای الهی همه جریان را میفهمد، نه اینکه آنچه در آن عالم است میفهمد، آنچه در آن عالم هست غیر شهید هم میفهمد، کافر هم وقتی رفت آنجا میفهمد. کافر اینجا میمیرد و آنجا وارد میشود، وقتی وارد شد چیزهای تازه میبیند؛ اما شهید بدون اینکه بمیرد وارد میشود نه تنها وقتی وارد آن نشئه شد همه آنچه آنجا هست میبیند، بلکه از دنیا هم باخبر است. مرتّب سؤال میکند، خبر میگیرد. ذات اقدس الهی میفرماید آن مؤمنین، آن دوستانتان حالشان خوب است، این ﴿وَیَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِم﴾ استبشار میکنند یعنی طلب بشارت میکنند، از چه کسی؟ از ذات اقدس الهی، مبشّرشان چه کسی است؟ خداست، گاهی شخصاً سؤال میکنند که خدایا! حال زید چطور است؟ خبر میدهد که حال زید اینچنین است، گاهی به طور کلی سؤال میکنند این مؤمنینی که ما با هم همفکر و همعقیده بودیم چطور است حالشان؟ خدا میفرماید حالشان خوب است همه خبرهای این مؤمنینی که سالکان کوی همان شهیدند، راهیان کوی آن شهیدند، هنوز به او نرسیدند «لا بالموت و لا بالشهاده» سؤال میکنند اینها از خدا درباره این گروه ﴿وَیَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِم﴾ انسان دلش میخواهد از حال دوستانش باخبر باشد از بیگانه که خبری نمیخواهد که، میخواهد از دوستانش باخبر باشد، از چه کسی بپرسد؟ از ذات اقدس الهی. از خدا سؤال میکنند که این مؤمنینی که همفکر ما بودند چطور است حالشان، در چه حالتاند؛ استبشار میکنند یعنی طلب بشارت میکنند، خدا به آنها بشارت میدهد ﴿أَلاَّ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ﴾ این مؤمنین حالشان خیلی خوب است، اینها در نعمتاند نه غمی دارند، نه ترسی دارند.
خب، پس گذشته از اینکه شهید وقتی آنجا رفت هرچه در آنجا هست میبیند، هرچه در دنیا هم هست میبیند و درباره دنیا هم کار مثبت دارد، چون این دو عامل قوی که نشانهٴ حیات است یکی کار مثبت؛ یکی آگاهی، این دوتا کار و علم برای شهید هست، لذا شهید بدون مرگ وارد برزخ شد دیگران میمیرند و وارد برزخ میشوند، او میفهمد و در حال بیداری وارد برزخ میشود.
وجود علائم حیات در شهدا
خب، حالا پس اصل این مطلب که چطور قرآن میفرماید که نه تنها نگویید، آیهٴ 154 سورهٴ «بقره» این بود که ﴿وَلاَ تَقُولُوا لِمَن یُقْتَلْ فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْیَاءٌ وَلَکِن لاَ تَشْعُرُونَ﴾ این ﴿وَلَکِن لاَ تَشْعُرُونَ﴾ را به همه مسلمین صدر اسلام خطاب میکند، میفرماید شما نمیدانید آنها زندهاند، مگر زنده به چه کسی میگویند؟ کسی که کارِ مثبت و شعور کافی داشته باشد زنده است، نه در حال، در آن عالم زندهاند که بحثهای روز سابق و اسبق بود، آن عالم البته زندگی خوب دارند، ﴿أَحْیَاءً﴾اند، «عند رب»اند، ﴿یُرْزَقُونَ﴾اند، ﴿فَرِحِینَ﴾اند و امثال ذلک، نسبت به آن عالم زندهاند این حرفی در آن نیست، نسبت به این عالم هم زندهاند، نه یادشان در خاطرههاست، این یادشان در خاطرهها یک امر وهمی است به تعبیر سیدناالاستاد این را افراد مارکسیست، ماتریالیسم، مادیها هم میپذیرند برای آن دلگرم کردن خودشان، اینهایی که خودشان را میکُشند، برای اینکه نسل آینده از یک قسم نسبی استفاده کند، اینها که منکر مبدأند و منکر معاد، از اینها بپرسید که شما چرا خودتان را به کُشتن میدهید برای نسل آینده، شما که مُردید نسل آینده چه در عذاب باشد، چه در رفاه، برای شما فرقی نمیکند. برای شما چه مجسّمه بسازند به عنوان نیکنامی، چه بد بگویند بدنامی هیچ فرق نمیکند، این چهارتا کار یکسان است چرا خودتان را کُشتن میدهید؟ وقتی کسی مارکسیست است میگوید انسان که میمیرد نابودِ محض میشود از او سؤال بکنند خب، حالا که شما که نابود محض میشوی بعد از شما نسل آینده چه در عدل باشد، چه در عذاب، برای شما فرق نمیکند. برای شما مجسّمه بسازند یا از شما بد بگویند هم برای شما فرق نمیکند، این چهارتا کار که یکسان است چرا خودتان را به کُشتن میدهید؟ میگوید من میخواهم خوشنام باشم، این خوشنام بودن یک امر خرافی است، نظیر همان نحس سیزده است، نظیر صبر و جخد است، این نه واقعیتی دارد، نه حقیقتی دارد، از آن حقیقت محروم است به خرافات تن درمیدهد، میگوید من میخواهم خوشنام باشم، این خوشنامی یک لذّت وهمی است که در خاطرههاست، شما که نابود میشوید اثری که نخواهید داشت بعد الموت و آنها هم اگر نامت را به نیکی ببرند تو خبر نداری، چون معدومِ محضی، اگر معدومِ محضی و از نیکنامی لذّت نمیبری چرا به کشتن میدهی؟ این همین است که آن فطرت انسان نمیپذیرد که نابود میشود، اینها این فطرت را زنده به گور کردند ﴿قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا﴾ ؛ دسیسه کردند، مدسوس کردند و این فطرت را زیر اوهام و خرافات دفن کردند، فطرت اینها یک خواستهای دارد [که] آن خواسته را دارند از راه خرافات تأمین میکنند، مثل کسی که به قضا و قَدر معتقد نیست که یک امر حقیقی است، به صبر و جخد و سیزده تن درمیدهد که یک امر خرافی است، وقتی واقعیت را منکر شد به خرافات سر درمیآورد.
حیات شهید نسبت به دنیا و برزخ
خب، پس شهید(رضوان الله علیه) که زنده است نه به این معناست که بعد از مرگ زنده است، چون بعد از مرگ همه زندهاند و نه به این معناست وقتی که وارد آن عالم شد از اسرار آن عالم باخبر میشود، چون هر کس وارد آن نشئه شد از جریان آن نشئه باخبر میشود، شهید را که میگویند زنده است هم برای آن است که آنجا یک حیات خاصّه دارد که دیگران ندارند، حیّ است، عنداللهی است، ﴿فَرِحِینَ﴾ است، ﴿یُرْزَقُونَ﴾ است، این خصوصیات برای او در آن نشئه است که برای دیگران نیست یک.
مطلب دیگر آن است که نسبت به دنیا هم زنده است، نسبت به دنیا خونش واقعاً اثر دارد، بدون تردید اثر دارد و هر موجود مؤثّری زنده است نه اثر وهمی، اثر حقیقی دارد، این یک و از کلّ جریانها هم باخبر است، گزارش به اینها میرسد این دو. ﴿یَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِم﴾ به خدا عرض میکنند که این برادران ایمانی ما در چه حالتاند؟ خدا میفرماید که اینها بعداً به شما ملحق میشوند.
دلیل ترس و خوف نداشتن شهدا
نه ترسی دارند، نه خوفی یعنی اینها غرق نعمتاند، خب کدام انسان است که ﴿أَلاَّ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ﴾ هم خوف به عنوان نفی جنس نفی شده است، نکره در سیاق نفی، مطلق خوف نفی شده است و هم حُزن با فعل مضارع که دلالت بر حال و استقبال دارد نفی شده است یعنی نه هماکنون محزوناند، نه در آینده.
خب، پس سراسر زندگی اینها لبریز از نشاط است. چرا این خیار مؤمنین، مؤمنینِ اهل خیر، لبریز از نعمتاند اصلاً ترس ندارند، اصلاً غمگین نیستند؟ برای اینکه خوف و حُزن یک مسئله روانی است. انسان اگر به چیزی دلبسته باشد که آن قابل زوال باشد در آینده، هماکنون هراسناک است که مبادا از دست من برود یا اگر به چیزی دلبسته بود که قبلاً از دستش رفت، هماکنون غمگین است که چرا چیزی را از دست داد، حالا اگر انسانی به چیزی دل ببندد که «آنکه نمرده است و نمیرد هم اوست» این نه خوفی دارد نه حُزنی، چیزی که از بین رفتنی است محبوب او نیست و کسی که محبوب اوست، از بین رفتنی نیست، اگر کسی جزء محبّان ذات اقدس الهی شد، محبوب او چه در گذشته، چه در آینده از گزند زوال مصون است، چنین انسانی آنچه را که از بین رفتنی است محبوب او نبود و آنچه محبوب اوست از بین رفتنی نبود و نیست و نخواهد بود، بنابراین او نه حُزنی دارد نه ترسی: ﴿أَلاَ إِنَّ أَوْلِیَاءَ اللَّهِ لاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ﴾ این شهید است که تا زنده بود برای نجات دیگران تلاش میکرد، الآنی هم که رحلت کرده است به فکر دیگران است این روح همیشه زنده است.
بنابراین یک حیات خاصّهای برای شهدا در قرآن تثبیت شده است که برای کسانی که در حدّ شهیدند یا مداد آنها افضل از دِما شهداست، برای آنها ثابت میشود، برای دیگران اثبات نخواهد شد.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است