- 578
- 1000
- 1000
- 1000
سر خط شروع و تحلیل تاریخ اسلام، جلسه بیست و نهم
سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین حامد کاشانی با موضوع «سر خط شروع و تحلیل تاریخ اسلام»، جلسه بیست و نهم، سال 1398
از ویژگی کارگزاران امیرالمؤمنین علیه السلام، سهل بن حنیف، عثمان بن حنیف و شریح سخنانی به میان آمد؛ بعضی از این افراد مورد رضایت حضرت نبودند، حضرت از روی ناچاری بعضی از اینها را انتخاب کرد. امروز بحث ما چنین است که از بعضی از این رفقا شروع میکنیم تا کسانی که یک پله عقبتر بودند و هرکدام ویژگیهایی داشتند که ممکن بود از امیرالمؤمنین علیه السلام دور بشوند ولی نشدند و اگر رسیدیم بعضی از افراد که متأسفانه نزد حضرت بودند و آخر سقوط کردند، متأسفانه به دشمنان امیرالمؤمنین علیه السلام پیوستند.
بحث اول ما جناب قنبر است که در روایات از ائمه بعضی از بزرگان به او قنبر کبیر گفتند، در کوی امیرالمؤمنین علیه السلام برده و آزاد مهم نیست. آزاد آن کسی است که در بند امیرالمؤمنین است و ایشان حتی بعضی از نوادگانش تا زمان امام رضا شاگردان ائمه بودند. یعنی کسی که ممکن بود در ادبیات آن روزگار نگاه به دون انسانی به او شود، جایگاه ویژهای دارد که چند امام ما در مورد او سخن گفتند. خیلی بودند دور و بر امیرالمؤمنین بزرگ زاده و اشراف زاده بودند سقوط کردند و قنبری که کسی پدر و مادرش را نمیشناخت، برجسته شد و ما امروز افتخار میکنیم به اینکه از غبار راه قنبر بخواهیم تبرک برداریم. در کتاب شریف ارشاد شیخ مفید یک روایتی آمده که چند روایت را نوشتم عرض کنم.
امام صادق علیه السلام در کتاب کافی شریف فرمود: قنبر خیلی امیرالمؤمنین را دوست داشت، بالاخره کسی که برده کسی هست احتمال اینکه از او بدش بیاید بیشتر است چون مملوک او است. امام صادق میفرماید: او حّب شدید نسبت به امیرالمؤمنین داشت، امام صادق این حبّ شدید را تأیید فرموده است. دروایتی داریم حضرت با بعضی از اینها مثل قنبر، از خادمانشان وقتی خرید میکردند به خادمان میگفتند: تو انتخاب کن، تو جوانتر هستی. قنبر از کسانی بود که شبها خیلی وقتها پشت سر امیرالمؤمنین راه میافتاد با شمشیر که حضرت آسیب نخورد. حضرت یک روز صدایش زد و گفت: میخواهی مرا از بلای آسمان دفع کنی یا بلای زمین؟ نترس! بلای آسمان دفع کردنی نیست و بلای زمین زورش به من نمیرسد.
زمان حجاج، چهل سال بعد از امیرالمؤمنین متأسفانه فضا به سمتی رفت که یک روز حجاج گفت: امروز دلم میخواهد یک کار خیر بکنم. چه کسی رفیق امیرالمؤمنین است بیاید من خونش را بریزم؟ گفتند: ما طولانیتر از قنبر کسی را که در محضر حضرت باشد نمیشناسیم. گفت: بروید او را بیاورید. آوردند، گفت: تو قنبر هستی؟ گفت: از حمدان؟ گفت: بله، اینجا خواست طعنه بزند، مولا در عربی هم معنای مولا دارد هم معنای برده آزاد شده، تا این را گفت؛ قنبر گفت، مولای من الله است و امیرالمؤمنین ولی نعمت من است. گفت: اعلام برائت کن و بگو: از دین علی بیزار هستم. گفت: اگر اعلام بیزاری از دین علی کنم، مرا به دین بهتری راهنمایی میکنی؟ گفت: تو را خواهم کشت. گفت: مولایم به من خبر داده، بعد گفت: من سعادتمند میشوم و تو بیچاره میشوی. چه افتخاری از این بالاتر که من در راه امیرالمؤمنین کشته شوم؟ روایتی را امیرالمؤمنین به قنبر فرموده که برای ما بشارت است. در کتاب کافی، مجلد آخر که روضه کافی میگویند، امام صادق فرمود: امیرالمؤمنین به قنبر فرمود: «أَبْشِرْ وَ بَشِّرْ وَ اسْتَبْشِرْ» به تو بشارت میدهم و تو هم به دیگران بشارت بده و خوشحال باش. «فَوَ اللَّهِ لَقَدْ مَاتَ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ هُوَ عَلَى أُمَّتِهِ سَاخِطٌ إِلَّا الشِّیعَةَ» به خدا پیغبر از دنیا رفت در حالی که از امتش ناراحت بود به خاطر اتفاقاتی که روزهای آخر افتاد و عرض کردیم، به جز شیعیان من، «أَلَا وَ إِنَّ لِکُلِّ شَیْءٍ عِزّاً» هر چیزی عزتی دارد، «وَ عِزُّ الْإِسْلَامِ الشِّیعَةُ» و عزت اسلام شیعه است. «أَلَا وَ إِنَّ لِکُلِّ شَیْءٍ دِعَامَةً» هرچیزی اساسی دارد، «وَ دِعَامَةُ الْإِسْلَامِ الشِّیعَةُ» رکن اسلام شیعه است. «أَلَا وَ إِنَّ لِکُلِّ شَیْءٍ ذِرْوَةً» هر چیزی یک نقطه اوجی دارد، «وَ ذِرْوَةُ الْإِسْلَامِ الشِّیعَةُ أَلَا وَ إِنَّ لِکُلِّ شَیْءٍ شَرَفاً وَ شَرَفُ الْإِسْلَامِ الشِّیعَةُ» بعد حضرت فرمود: «أَلَا وَ إِنَّ لِکُلِّ شَیْءٍ سَیِّداً وَ سَیِّدُ الْمَجَالِسِ مَجَالِسُ الشِّیعَةِ» هر چیزی سروری دارد. یکی مثل قنبر کمبودهای اجتماعی اذیتش نمیکند وقتی امیرالمؤمنین اینطور به او میگوید. اگر تو این ایمان را داشته باشی بین اشراف زاده و تو فرقی نیست.
از ویژگی کارگزاران امیرالمؤمنین علیه السلام، سهل بن حنیف، عثمان بن حنیف و شریح سخنانی به میان آمد؛ بعضی از این افراد مورد رضایت حضرت نبودند، حضرت از روی ناچاری بعضی از اینها را انتخاب کرد. امروز بحث ما چنین است که از بعضی از این رفقا شروع میکنیم تا کسانی که یک پله عقبتر بودند و هرکدام ویژگیهایی داشتند که ممکن بود از امیرالمؤمنین علیه السلام دور بشوند ولی نشدند و اگر رسیدیم بعضی از افراد که متأسفانه نزد حضرت بودند و آخر سقوط کردند، متأسفانه به دشمنان امیرالمؤمنین علیه السلام پیوستند.
بحث اول ما جناب قنبر است که در روایات از ائمه بعضی از بزرگان به او قنبر کبیر گفتند، در کوی امیرالمؤمنین علیه السلام برده و آزاد مهم نیست. آزاد آن کسی است که در بند امیرالمؤمنین است و ایشان حتی بعضی از نوادگانش تا زمان امام رضا شاگردان ائمه بودند. یعنی کسی که ممکن بود در ادبیات آن روزگار نگاه به دون انسانی به او شود، جایگاه ویژهای دارد که چند امام ما در مورد او سخن گفتند. خیلی بودند دور و بر امیرالمؤمنین بزرگ زاده و اشراف زاده بودند سقوط کردند و قنبری که کسی پدر و مادرش را نمیشناخت، برجسته شد و ما امروز افتخار میکنیم به اینکه از غبار راه قنبر بخواهیم تبرک برداریم. در کتاب شریف ارشاد شیخ مفید یک روایتی آمده که چند روایت را نوشتم عرض کنم.
امام صادق علیه السلام در کتاب کافی شریف فرمود: قنبر خیلی امیرالمؤمنین را دوست داشت، بالاخره کسی که برده کسی هست احتمال اینکه از او بدش بیاید بیشتر است چون مملوک او است. امام صادق میفرماید: او حّب شدید نسبت به امیرالمؤمنین داشت، امام صادق این حبّ شدید را تأیید فرموده است. دروایتی داریم حضرت با بعضی از اینها مثل قنبر، از خادمانشان وقتی خرید میکردند به خادمان میگفتند: تو انتخاب کن، تو جوانتر هستی. قنبر از کسانی بود که شبها خیلی وقتها پشت سر امیرالمؤمنین راه میافتاد با شمشیر که حضرت آسیب نخورد. حضرت یک روز صدایش زد و گفت: میخواهی مرا از بلای آسمان دفع کنی یا بلای زمین؟ نترس! بلای آسمان دفع کردنی نیست و بلای زمین زورش به من نمیرسد.
زمان حجاج، چهل سال بعد از امیرالمؤمنین متأسفانه فضا به سمتی رفت که یک روز حجاج گفت: امروز دلم میخواهد یک کار خیر بکنم. چه کسی رفیق امیرالمؤمنین است بیاید من خونش را بریزم؟ گفتند: ما طولانیتر از قنبر کسی را که در محضر حضرت باشد نمیشناسیم. گفت: بروید او را بیاورید. آوردند، گفت: تو قنبر هستی؟ گفت: از حمدان؟ گفت: بله، اینجا خواست طعنه بزند، مولا در عربی هم معنای مولا دارد هم معنای برده آزاد شده، تا این را گفت؛ قنبر گفت، مولای من الله است و امیرالمؤمنین ولی نعمت من است. گفت: اعلام برائت کن و بگو: از دین علی بیزار هستم. گفت: اگر اعلام بیزاری از دین علی کنم، مرا به دین بهتری راهنمایی میکنی؟ گفت: تو را خواهم کشت. گفت: مولایم به من خبر داده، بعد گفت: من سعادتمند میشوم و تو بیچاره میشوی. چه افتخاری از این بالاتر که من در راه امیرالمؤمنین کشته شوم؟ روایتی را امیرالمؤمنین به قنبر فرموده که برای ما بشارت است. در کتاب کافی، مجلد آخر که روضه کافی میگویند، امام صادق فرمود: امیرالمؤمنین به قنبر فرمود: «أَبْشِرْ وَ بَشِّرْ وَ اسْتَبْشِرْ» به تو بشارت میدهم و تو هم به دیگران بشارت بده و خوشحال باش. «فَوَ اللَّهِ لَقَدْ مَاتَ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ هُوَ عَلَى أُمَّتِهِ سَاخِطٌ إِلَّا الشِّیعَةَ» به خدا پیغبر از دنیا رفت در حالی که از امتش ناراحت بود به خاطر اتفاقاتی که روزهای آخر افتاد و عرض کردیم، به جز شیعیان من، «أَلَا وَ إِنَّ لِکُلِّ شَیْءٍ عِزّاً» هر چیزی عزتی دارد، «وَ عِزُّ الْإِسْلَامِ الشِّیعَةُ» و عزت اسلام شیعه است. «أَلَا وَ إِنَّ لِکُلِّ شَیْءٍ دِعَامَةً» هرچیزی اساسی دارد، «وَ دِعَامَةُ الْإِسْلَامِ الشِّیعَةُ» رکن اسلام شیعه است. «أَلَا وَ إِنَّ لِکُلِّ شَیْءٍ ذِرْوَةً» هر چیزی یک نقطه اوجی دارد، «وَ ذِرْوَةُ الْإِسْلَامِ الشِّیعَةُ أَلَا وَ إِنَّ لِکُلِّ شَیْءٍ شَرَفاً وَ شَرَفُ الْإِسْلَامِ الشِّیعَةُ» بعد حضرت فرمود: «أَلَا وَ إِنَّ لِکُلِّ شَیْءٍ سَیِّداً وَ سَیِّدُ الْمَجَالِسِ مَجَالِسُ الشِّیعَةِ» هر چیزی سروری دارد. یکی مثل قنبر کمبودهای اجتماعی اذیتش نمیکند وقتی امیرالمؤمنین اینطور به او میگوید. اگر تو این ایمان را داشته باشی بین اشراف زاده و تو فرقی نیست.
کاربر مهمان