- 238
- 1000
- 1000
- 1000
استعاذه امام علیه السلام و نصرت الهی، جلسه دوم
سخنرانی حجتالاسلام والمسلمین محمد شریفیان با موضوع «استعاذه امام علیه السلام و نصرت الهی»، جلسه دوم، سال 1401
آن شبی که ولید حاکم مدینه، حضرت را احضار کرد و گفت: معاویه از دنیا رفته است و شما باید با یزید بیعت کنید! حضرت به او فرمود: باشد تا صبح، «ننظر و تنظرون اینا احق بالبیعة و الخلافه» برویم فکر کنیم، ببینیم ما باید خلیفه شویم، یا یزید باید خلیفه شود! مروان فردای آن روز، حضرت را در کوچههای مدینه دید، گفت: یا اباعبداللَّه، تو خودت را به کشتن میدهی! چرا با خلیفه بیعت نمیکنی؟ بیا بیعت کن، خودت را به کشتن نده؛ خودت را به زحمت نینداز!
حضرت در جواب او، این جمله را فرمود: «اناللَّه و انا الیه راجعون و علیالاسلام السّلام، اذ قد بلیت الامة براع مثل یزید» ؛ دیگر باید با اسلام، خداحافظی کرد و بدرود گفت؛ آن وقتی که حاکمی مثل یزید بر سر کار بیاید و اسلام به حاکمی مثل یزید، مبتلا گردد! قضیه شخص یزید نیست؛ هرکس مثل یزید باشد. حضرت میخواهد بفرماید که تا به حال هرچه بود، قابل تحمّل بود؛ اما الان پای اصل دین و نظام اسلامی در میان است و با حکومت کسی مثل یزید، نابود خواهد شد. به این که خطر انحراف، خطر جدّی است، اشاره میکند. مسأله، عبارت از خطر برای اصلِ اسلام است.
راوى گفت: چون صبح دمید حسین علیه السّلام از خانه خویش بیرون آمد تاخیر تازه اى بشنود. مروان را دید، مروان عرض کرد: یا ابا عبد اللَّه من خیر خواه تو هستم مرا اطاعت کن تا نجات یابى! حسین علیه السّلام فرمود: خیر خواهى تو چیست؟ بگو تا بشنوم، مروان گفت من بتو میگویم که بیزید بن معاویه بیعت کنى که هم بنفع دین تو است و هم بسود دنیایت حسین علیه السّلام فرمود: انّا للَّه و انّا الیه راجعون، چه مصیبتى بالاتر از این که مسلمانان بسرپرستى همچون یزید دچار شدند پس باید با اسلام وداع نمود که از من جدّم رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلّم شنیدم که میفرمود: خلافت بر فرزندان ابى سفیان حرام است، گفتگو میان حسین و مروان بطول انجامید، تا آنجا که مروان با حالتى بر آشفته و خشمگین بازگشت.
آن شبی که ولید حاکم مدینه، حضرت را احضار کرد و گفت: معاویه از دنیا رفته است و شما باید با یزید بیعت کنید! حضرت به او فرمود: باشد تا صبح، «ننظر و تنظرون اینا احق بالبیعة و الخلافه» برویم فکر کنیم، ببینیم ما باید خلیفه شویم، یا یزید باید خلیفه شود! مروان فردای آن روز، حضرت را در کوچههای مدینه دید، گفت: یا اباعبداللَّه، تو خودت را به کشتن میدهی! چرا با خلیفه بیعت نمیکنی؟ بیا بیعت کن، خودت را به کشتن نده؛ خودت را به زحمت نینداز!
حضرت در جواب او، این جمله را فرمود: «اناللَّه و انا الیه راجعون و علیالاسلام السّلام، اذ قد بلیت الامة براع مثل یزید» ؛ دیگر باید با اسلام، خداحافظی کرد و بدرود گفت؛ آن وقتی که حاکمی مثل یزید بر سر کار بیاید و اسلام به حاکمی مثل یزید، مبتلا گردد! قضیه شخص یزید نیست؛ هرکس مثل یزید باشد. حضرت میخواهد بفرماید که تا به حال هرچه بود، قابل تحمّل بود؛ اما الان پای اصل دین و نظام اسلامی در میان است و با حکومت کسی مثل یزید، نابود خواهد شد. به این که خطر انحراف، خطر جدّی است، اشاره میکند. مسأله، عبارت از خطر برای اصلِ اسلام است.
راوى گفت: چون صبح دمید حسین علیه السّلام از خانه خویش بیرون آمد تاخیر تازه اى بشنود. مروان را دید، مروان عرض کرد: یا ابا عبد اللَّه من خیر خواه تو هستم مرا اطاعت کن تا نجات یابى! حسین علیه السّلام فرمود: خیر خواهى تو چیست؟ بگو تا بشنوم، مروان گفت من بتو میگویم که بیزید بن معاویه بیعت کنى که هم بنفع دین تو است و هم بسود دنیایت حسین علیه السّلام فرمود: انّا للَّه و انّا الیه راجعون، چه مصیبتى بالاتر از این که مسلمانان بسرپرستى همچون یزید دچار شدند پس باید با اسلام وداع نمود که از من جدّم رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلّم شنیدم که میفرمود: خلافت بر فرزندان ابى سفیان حرام است، گفتگو میان حسین و مروان بطول انجامید، تا آنجا که مروان با حالتى بر آشفته و خشمگین بازگشت.
تاکنون نظری ثبت نشده است