- 1308
- 1000
- 1000
- 1000
مردم کوفه، جلسه چهارم
سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین حامد کاشانی با موضوع «مردم کوفه»، جلسه چهارم، سال 1394
عبرت با قصّه فرق میکند، قصّه شما میخوانید قصّهی حسین کُرد شبستری و سرگرم میشوید. عبرت فقط سرگرم نمیکند. شما در عبرت خود را جای قهرمان و ضدّ قهرمان میگذارید بعد میبینید در آن لحظهی بزنگاه چه میکنید. از این جهت بسیار مهم است. کلّاً راجع به عاشورا میشود سه دسته بحث را میشود مطرح کرد، یکی از آنها عبرتهای عاشورا است. یعنی ما در کربلای امروز ببینیم در کدام جبهه هستیم.
شاید یکی از کنجکاویهای خود من که راجع به این بحث شروع شد همین بود که وقتی که سیّد الشّهداء سلام الله علیه به عمرسعد ملعون گفتند که بیا، چه چیزی به تو میدهند؟ پول میدهند! بیا من میدهم، آخرت میخواهید؟ شفاعت جدّ خود را تضمین میکنم! هر چه بخواهید به شما میدهم. او وقتی بهانههای مختلف را آورد، یک چیزی گفت که حضرت هم سکوت کرد. گفت: اگر به شما بپیوندم خانهی من را خراب میکنند!
. مگر این خانه چه بود؟ خوب خراب کنند! خلاصهی آن این شد که منطقهی دارالحکومة که غریب به 250 هزار متر مربّع است که دار الحکومة و مسجد و عرض کنم بازارها در آن است را وسط شهر ساختند و دور آن خندق کندند، وقتی خندق کندند 4 جهت این مربّع یا مستطیل حدود 500 در 500 را دو قبیله، دو قبیله هر ضلع را پر کردند.
خلیفهی دوم زرنگی کرد، معلوم است که استراتژیست دنبال اینها بود. گفت: اوّل حق ندارید بسازید. عرض کردیم که با چادر ساختیم، بعد عرض کردیم به چه دلیل تبدیل به خانه شد. منتها گفتیم که خانههای یک طبقه با سقف سبک که بشود جا به جا کرد و بعد حدّاکثر 3 اتاق، بعداً این جمعیّت شهر با توجّه به پول هنگفتی که از غنایم میآمد و این غنایم فقط به عربها میدادند که خیلی پول هنگفتی بود، ما به یارانهی 45 میلیون تومانی تشبیه کردیم.
سایر غیر عربها مانند موالی که غیر ایرانی بودند، اینها سرازیر شد به شهری که در آن پولدار زیاد است و کار نمیکند، خوب بقیّه میروند کار میکنند و درآمد زایی میکنند. رفتند ژاپن کار کنند! رفتند کوفه. صنعت و بازار دست ایرانیها بود لذا در صوق کوفه، بازار کوفه ایرانی حرف میزدند. عربها هم حقوق به اسم عطا میگرفتند.
خانهی عمر سعد آن خانهای بود که پدر او خلیفهی دوم داده بود، غریب به 2500 متر در آن منطقهی گُل کوفه بود که هرگز نمیشد مانند آن ساخت. چون جمعیّت غریب به حدس حقیر، 500 هزار نفری، همه در همدیگر کیپ، در هر اتاق یک خانوار دارد زندگی میکند. لذا او گفت خانهی من را خراب میکند.
هر تعلّقی، هر چیزی که من دل خود را به او بدهم، حتّی تعلّق به مستحبّات آدم را به وقت بزنگاه خدایی نکرده انسان را زمین میزند، مگر اینکه برای خدا باشد.
عبرت با قصّه فرق میکند، قصّه شما میخوانید قصّهی حسین کُرد شبستری و سرگرم میشوید. عبرت فقط سرگرم نمیکند. شما در عبرت خود را جای قهرمان و ضدّ قهرمان میگذارید بعد میبینید در آن لحظهی بزنگاه چه میکنید. از این جهت بسیار مهم است. کلّاً راجع به عاشورا میشود سه دسته بحث را میشود مطرح کرد، یکی از آنها عبرتهای عاشورا است. یعنی ما در کربلای امروز ببینیم در کدام جبهه هستیم.
شاید یکی از کنجکاویهای خود من که راجع به این بحث شروع شد همین بود که وقتی که سیّد الشّهداء سلام الله علیه به عمرسعد ملعون گفتند که بیا، چه چیزی به تو میدهند؟ پول میدهند! بیا من میدهم، آخرت میخواهید؟ شفاعت جدّ خود را تضمین میکنم! هر چه بخواهید به شما میدهم. او وقتی بهانههای مختلف را آورد، یک چیزی گفت که حضرت هم سکوت کرد. گفت: اگر به شما بپیوندم خانهی من را خراب میکنند!
. مگر این خانه چه بود؟ خوب خراب کنند! خلاصهی آن این شد که منطقهی دارالحکومة که غریب به 250 هزار متر مربّع است که دار الحکومة و مسجد و عرض کنم بازارها در آن است را وسط شهر ساختند و دور آن خندق کندند، وقتی خندق کندند 4 جهت این مربّع یا مستطیل حدود 500 در 500 را دو قبیله، دو قبیله هر ضلع را پر کردند.
خلیفهی دوم زرنگی کرد، معلوم است که استراتژیست دنبال اینها بود. گفت: اوّل حق ندارید بسازید. عرض کردیم که با چادر ساختیم، بعد عرض کردیم به چه دلیل تبدیل به خانه شد. منتها گفتیم که خانههای یک طبقه با سقف سبک که بشود جا به جا کرد و بعد حدّاکثر 3 اتاق، بعداً این جمعیّت شهر با توجّه به پول هنگفتی که از غنایم میآمد و این غنایم فقط به عربها میدادند که خیلی پول هنگفتی بود، ما به یارانهی 45 میلیون تومانی تشبیه کردیم.
سایر غیر عربها مانند موالی که غیر ایرانی بودند، اینها سرازیر شد به شهری که در آن پولدار زیاد است و کار نمیکند، خوب بقیّه میروند کار میکنند و درآمد زایی میکنند. رفتند ژاپن کار کنند! رفتند کوفه. صنعت و بازار دست ایرانیها بود لذا در صوق کوفه، بازار کوفه ایرانی حرف میزدند. عربها هم حقوق به اسم عطا میگرفتند.
خانهی عمر سعد آن خانهای بود که پدر او خلیفهی دوم داده بود، غریب به 2500 متر در آن منطقهی گُل کوفه بود که هرگز نمیشد مانند آن ساخت. چون جمعیّت غریب به حدس حقیر، 500 هزار نفری، همه در همدیگر کیپ، در هر اتاق یک خانوار دارد زندگی میکند. لذا او گفت خانهی من را خراب میکند.
هر تعلّقی، هر چیزی که من دل خود را به او بدهم، حتّی تعلّق به مستحبّات آدم را به وقت بزنگاه خدایی نکرده انسان را زمین میزند، مگر اینکه برای خدا باشد.
تاکنون نظری ثبت نشده است