- 378
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 36 تا 43 سوره طه
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 36 تا 43 سوره طه"
تقدم اذن و اراده الهی بر درخواستهای حضرت موسی(علیه السلام)
اجابت درخواستهای موسای کلیم(علیه السلام)
نیل به مدینه فاضله در پرتو فقه اصغر
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قَالَ قَدْ أُوتیِتَ سُؤْلَکَ یَا مُوسَی ﴿36﴾ وَلَقَدْ مَنَنَّا عَلَیْکَ مَرَّةً أُخْرَی ﴿37﴾ إِذْ أَوْحَیْنَا إِلَی أُمِّکَ مَا یُوحَی ﴿38﴾ أَنِ اقْذِفِیهِ فِی التَّابُوتِ فَاقْذِفِیهِ فِی الْیَمِّ فَلْیُلْقِهِ الْیَمُّ بِالسَّاحِلِ یَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لِّی وَعَدُوٌّ لَهُ وَاَلْقَیْتُ عَلَیْکَ مَحَبَّةً مِنِّی وَلِتُصْنَعَ عَلَی عَیْنِی ﴿39﴾ إِذْ تَمْشِی أُخْتُکَ فَتَقُولُ هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَی مَن یَکْفُلُهُ فَرَجَعْناکَ إِلَی أُمِّکَ کَیْ تَقَرَّ عَیْنُهَا وَلا تَحْزَنَ وَقَتَلْتَ نَفْساً فَنَجَّیْنَاکَ مِنَ الْغَمِّ وَفَتَنَّاکَ فُتُوناً فَلَبِثْتَ سِنِینَ فِی أَهْلِ مَدْیَنَ ثُمَّ جِئْتَ عَلَی قَدَرٍ یَا مُوسَی ﴿40﴾ وَاصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسِی ﴿41﴾ اذْهَبْ أَنتَ وَأَخُوکَ بِآیَاتِی وَلاَ تَنِیَا فِی ذِکْرِی ﴿42﴾ اذْهَبَا إِلَی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَی ﴿43﴾
تقدم اذن و اراده الهی بر درخواستهای حضرت موسی(علیه السلام):
بعد از اینکه ذات اقدس الهی وجود مبارک موسی(علیه السلام) را به عنوان نبیّ اختیار کرد فرمود: ﴿وَأَنَا اخْتَرْتُکَ فَاسْتَمِعْ لِمَا یُوحَی﴾ از این به بعد وجود مبارک موسای کلیم هر درخواستی که دارد مسبوق به اذن قبلی الهی است اگر فرشتگان برابر آیهٴ سورهٴ «انبیاء» بدون اذن خدا نه کاری میکنند نه درخواستی دارند که ﴿لاَ یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾ کسی که به مقام نبوّت رسید آن هم «لا یَسبق الله بقولٍ و هو بأمره یَعمل» است، قهراً درخواستهای وجود مبارک موسای کلیم از سنخ اقتراح خاص و نفسانی نبود که عرض کند شرح صدر بده، عُقده را از زبانم بگشا، برادرم را وزیر من قرار بده و مانند آن، همهٴ این پیشنهادها مسبوق به اذن الهی بود این یک نکته، دوم اینکه انسان دربارهٴ خودش پیشنهاد ندهد بهتر است برای اینکه خیر را باید بخواهد و اما دربارهٴ مسائل دینی آنچه خیر است طلب کرده است و همهٴ اینها خیراتی بود که در راه احیای دین دخیل بود.
اجابت درخواستهای موسای کلیم(علیه السلام):
آنگاه ذات اقدس الهی فرمود هر چه خواستی گرفتی گرچه کلمهٴ «سُؤلْ» مفرد است نظیر «خُبْز» به معنای مخبوز یا «اُکْل» چون «اُکْل» و «اُکُل» به معنای مأکول است «أَکل» به معنای خوردن است وگرنه «اُکْل» و «اُکُل» یعنی مأکول ﴿أُکُلُهَا دَائِمٌ﴾ یعنی میوهٴ درخت بهشت همیشگی است این طور نیست که سالی یک بار میوه بدهد اُکُلش دائم است نه أکلش، سُؤل مثل خُبْز یا اُکْل به معنای مسئول است آنچه را که خواستی گرفتی ﴿قَدْ أُوتیِتَ سُؤْلَکَ یَا مُوسَی﴾ برای تثبیت این مطلب میفرماید که خیلی از نعمتها را نخواسته ما به تو دادیم چه رسد به نعمتهای خاسته، خیلی از نعمتهایی که جزء مقدّمات دور نبوّت بود دربارهٴ تو اِعمال کردیم چه رسد به مقدّمات نزدیک نبوّت این جریان معجزات، مسلّح بودن به اموری که تو را در هدایت آلفرعون کمک میکند مقدّمات قریبه است دوران کودکی و نجات در دوران کودکی جزء مقدّمات بعیده است ما دربارهٴ مقدّمات بعیده یک، بدون خواستن دو، همهٴ احسان را نسبت به تو روا داشتیم اما دربارهٴ مقدّمات قریبه یک، با خواستن دو، نمیدهیم نخواهد بود حتماً خواهیم داد ﴿قَدْ أُوتیِتَ سُؤْلَکَ یَا مُوسَی﴾ برای اینکه ﴿وَلَقَدْ مَنَنَّا عَلَیْکَ مَرَّةً أُخْرَی﴾ یک بار دیگر که قبلاً این بار دیگر معنا شد آن بار دیگر را دارند تشریح میکنند میفرمایند آن وقتی که به مادرت وحی فرستادیم
تفاوت تعبیر قرآن از مادر حضرت عیسی و مادر حضرت موسی:
تعبیر قرآن کریم دربارهٴ مادر عیسی(سلام الله علیهما) خیلی با جلال و شکوهتر از تعبیر قرآن دربارهٴ مادر موسی(علیهما السلام) است در جریان مادر عیسی تعبیر به روحالقُدُس هست و خود عیسی و مادر دوتایی میشود یک معجزهٴ جهانی که ﴿وَجَعَلْنَاهَا وَابْنَهَا آیَةً لِّلْعَالَمِینَ﴾ از اول دنیا تا آخر دنیا این یک معجزه است که کسی بدون همسر مادر بشود ﴿وَجَعَلْنَاهَا وَابْنَهَا آیَةً لِّلْعَالَمِینَ﴾ چه اینکه در جریان طوفان نوح هم همین طور است این معجزههای بیبدیل است اما دربارهٴ مادر حضرت موسی این جلال و شکوهی که برای حضرت مریم قائل بود قائل نیست همین طوری که انبیا ﴿لَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلَی بَعْضٍ﴾ هستند مرسلین هم ﴿تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَی بَعْضٍ﴾ هستند اولیای الهی هم اینچنیناند که «بعضهم فوق بعض»اند ﴿إِذْ أَوْحَیْنَا إِلَی أُمِّکَ مَا یُوحَی﴾ مطلبی که فقط از راه وحی معلوم میشود مطلبی که آدم بنشیند فکر بکند به این نتیجه برسد نیست، کارشناسی بکند به این نتیجه برسد نیست کارشناسی کردن، فکر کردن این است که آدم بچه را چگونه حفظ بکند که از خطر محفوظ باشد اما بچه را برای اینکه به خطر نیفتد به کام خطر بیندازد که با فکر حاصل نمیشود. ما آن مطلبی را که فقط از راه وحی به دست آمده و بدون وحی حاصل نمیشود به مادرت دادیم ﴿إِذْ أَوْحَیْنَا إِلَی أُمِّکَ مَا یُوحَی﴾ آنکه به مادرت از راه فعل که وحیِ فعل است به او گفتیم انجام بدهد این است گفتیم ﴿أَنِ اقْذِفِیهِ فِی التَّابُوتِ﴾
موارد استعمال کلمه «قذف» در قرآن:
قَذْف به لحاظ مقذوف فرق میکند گاهی قذفِ بدنامی است نظیر قذفی که حد دارد، گاهی قذفِ ترس است نظیر ﴿قَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ الْرُّعْبَ﴾ گاهی امن و آرامش است نظیر قذفی که در دلهای مؤمنین القا میکند یا نوری که خدای سبحان در دلهای عدّهای عطا میکند «العلم نورٌ یَقذفه الله فی قلب مَن یشاء» و همچنین «الإیمان نورٌ یقذفه الله فی قلب من یشاء» دربارهٴ شرح صدر که چند روز قبل گذشت گفتند شرح صدر «نورٌ یُقذف فی القلب» پس قذف گاهی در امور خیر، گاهی در امور شرّ به کار میرود گاهی خدا در سورهٴ «انبیاء» فرمود: ﴿بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَی الْبَاطِلِ فَیَدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ﴾ اگر باطل زَهوق است و از بین رفتنی است برای اینکه در هر وقتی حق، باطل را سرکوب میکند دِماغ همان مَغز است دِماغش را در میآورد یعنی مغزکوب میکند ﴿بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَی الْبَاطِلِ فَیَدْمَغُهُ﴾ حق، باطل را مدموغ میکند یعنی دِماغش، مغزش را میکوبد خب سرکوب میکند پس قذف در همهٴ این موارد به کار میرود.
مجاز بودن اسناد «القا» بر دریا:
﴿أَنِ اقْذِفِیهِ فِی التَّابُوتِ فَاقْذِفِیهِ فِی الْیَمِّ﴾ یَمْ گاهی به دریا اطلاق میشود گاهی بر نهر بزرگی که حکم دریا دارد مثل نِیل، نیل را بالأخره رودخانهٴ بزرگ است ولی حکم یَم و دریا را دارد و بر او یم اطلاق شده است ﴿فَاقْذِفِیهِ فِی الْیَمِّ فَلْیُلْقِهِ الْیَمُّ بِالسَّاحِلِ﴾ یَم این صندوقچه را به کرانه و کنارهای بیاندازد اِسناد القا به یَم مجاز است مثل اینکه میگویند «جَری النهر» اگر گفتیم رودخانه جاری است اسناد جریان به نهر اسناد الی غیر ما هو له است رودخانه خانهٴ رود است منزل رود است خانه که جریان ندارد منزلِ رود که جریان ندارد این رود است که جاری است رودخانه جاری نیست رود جاری است اگر گفتیم «جری الماء» اسناد الی ما هو له است، گفتیم «جری النهر» اسناد الی غیر ما هو له است مثل «جری المیزاب» اگر گفتیم «ألقی الماء» اسناد الی ما هو له است اگر گفتیم «ألقی الیَم» اسناد الی غیر ما هو له است بالأخره نه نهر القا میکند و نه دریا آنکه القا میکند رود است این رودِ روان قدرتی دارد بعضیها را میبرد بعضیها را به کنار میاندازد.
تفاوت ساحل با جانب و شاطی:
﴿فَلْیُلْقِهِ الْیَمُّ بِالسَّاحِلِ﴾ ساحل به معنای شاطی نیست به معنای جانب نیست به معنای پهلو نیست ساحل گفتند یک وزن فاعلی است به معنای مفعول آن مَسحول را، آن شستشو شده را، آن بُریده را میگویند مَسحول چون این آب آن کرانه و کنارهها را میشوید به صورت یک شن نرم در میآورد شستشو میکند آن قسمت که مسحول ماء است به آن میگویند ساحل وگرنه ساحل به معنای کنار نیست که مثلاً برو ساحل یعنی برو کنار، اما جانب و شاطی و امثال ذلک به معنای کنار است و کنارِ دریا هم نیست کنار رودخانه هم نیست که اگر رود خشک شده باز هم بگوییم ساحل رودِ روان که این کرانه و کنارههایش را میشوید به صورت یک شن شفاف در میآورد او را مسحول میکند این مسحول را میگویند ساحل.
قرار گرفتن حضرت موسی(علیه السلام) در دامن دشمن:
خب، ﴿فَلْیُلْقِهِ الْیَمُّ بِالسَّاحِلِ﴾ که همهٴ اینها معجزه است گرفتنِ کسی که نه تنها دشمن من است دشمن تو هم هست، نه تنها دشمن توست دشمن من هم هست تکرار کرده کلمهٴ عدوّ را نفرمود «یأخذه عدوٌّ لی و لک» که دشمن مجموع ماست نه خیر دشمن جمیع ماست هم دشمن من است برای اینکه مشرک است و ادّعای ربوبیّت میکند هم دشمن تو هست الآن و آینده، الآن دشمن تو هست برای اینکه همهٴ کودکان را سَر میبُرد منتها نمیداند تو چه کسی هستی و اگر بداند تو همینجا زائیده شدی تو را هم سَر میبُرد در آینده هم که دشمن توست این اطلاق عدو هم به لحاظ مُتلبّس بالفعل است هم به لحاظ متلبّس بعدی وگرنه استعمال مشتق در ما انقضیٰ محلّ اختلاف است در ما یأتی که عندالکل مجاز است نسبت به ذات اقدس الهی این عدوّ بالفعل است نسبت به این کودک هم عدوّ بالفعل است ولی در اینجا چون تشخیص نداد فعلاً کاری نکرده آینده هم که دشمن توست خب، پس اصل در صندوقچه انداختن بر خلاف عادت است، معجزه، به دریا انداختن بر خلاف عادت است معجزه، دریا او را به ساحل ببرد بر خلاف عادت است معجزه، عدوّ مشترک خدا و پیغمبر بگیرد و کار دوست را انجام بدهد بر خلاف عادت است و معجزه ﴿یَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لِّی وَعَدُوٌّ لَهُ﴾ این کار را کردیم ﴿وَاَلْقَیْتُ عَلَیْکَ مَحَبَّةً﴾ که این تنوین، تنوین تفخیم است این یک محبّت ویژهای از من دربارهٴ تو اِعمال شده است که هر که تو را میدید دوستت بود به تو علاقهمند میشد خب این هم بر خلاف عادت است بالأخره ترحّم غیر از محبّت است یک وقت انسان یک کودک بیسرپرستی را در شیرخوارگاه، در آسایشگاه و مانند آن نگهداری میکند این بر اساس ترحّم است اما عاطفه و محبّت دست کسی نیست یک امر طبیعی است مادر به بچّهاش علاقهمند است اما آنها که در شیرخوارگاه این بچهها را تَر و خشک میکنند که بر اساس عاطفه نیست بر اساس ترحّم است، بر اساس علاقهٴ مادری نیست یک وظیفه است اما اینجا بر اساس علاقه تو را پذیرایی میکردند این تنوین ﴿مَحَبَّةً﴾ یک تنوین تفخیم است و از ناحیهٴ من هم این محبّت القا شده.
سرّ استفاده از «واو» عطف در آیهٴ ﴿وَکَذلِکَ نُرِی إِبْرَاهِیمَ﴾:
در ادبیات فارسی حالا شما ملاحظه بفرمایید که ما نمونهٴ این را داریم یا نداریم شاید در ادبیات و فرهنگهای دیگر باشد ولی در فارسی که ظاهراً نیست ما در عربی در عربیهای مصطلح هم یادمان نیست ولی در قرآن کریم این جزء ادبیات قرآن کریم است که ذات اقدس الهی از وسط قصّه شروع میکند یعنی در خیلی از موارد آن اسرارِ نگفتنیها را نمیگوید آنچه را که لازمهٴ گفتن است آن را میگوید و بر محذوف عطف میکند میفرماید ما این کار را کردیم و برای اینکه خب این «واو» عطف به چیست، یک وقت است عطف بر محذوف است که آدم قبلاً چیزهایی را گفته بعد محذوف است یک مطلب دیگر، اما ما این کار را کردیم و برای اینکه حالا این یک رمز خاصّی بین متکلّم و مخاطب میتواند باشد که آن مخاطب فهمیده چه چیزی هست آنهایی که مخاطب فهمیده آنها معطوفٌعلیه است آنهایی که برای عموم قابل گفتن است آنها معطوف است که نمونهٴ این در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» گذشت. در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» آیهٴ 75 این بود فرمود: ﴿وَکَذلِکَ نُرِی إِبْرَاهِیمَ مَلَکُوتَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ﴾ ما باطن عالَم را، ملکوت جهان را ارائه کردیم، ما ارائه کردیم او هم رؤیت کرد، ما نشان دادیم او هم دید نه نگاه کرد او اهل رؤیت و بصر است نه اهل نظر در همان سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» به ما هم تشویق کردند که شما دربارهٴ ملکوت عالَم نظر کنید ﴿أَوَ لَمْ یَنظُرُوا فِی مَلَکُوتِ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ نظر کنید شاید دیدید اینچنین نیست که حالا هر کسی اهل نظر شد اهل بصر هم بشود، اهل نگاه شد اهل دیدن هم بشود، اما وجود مبارک خلیل خدا اهل دیدن، دیدن یعنی دیدن غیر از نگاه کردن است خیلی از مواقع است انسان نگاه میکند نمیبیند مثل اینکه که استهلال میکنند میگوید نگاه کردم به آسمان ولی ندیدم ماه را، ممکن است خیلیها نظر بکنند ولی به بصر و دیدن نرسند دربارهٴ وجود مبارک ابراهیم فرمود ما به او ارائه کردیم او هم دید ﴿وَکَذلِکَ نُرِی إِبْرَاهِیمَ مَلَکُوتَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلِیَکُونَ﴾ و برای اینکه خب این عطف بر چیست، ما ملکوت آسمان و زمین را به او نشان دادیم برای فلان، برای فلان، برای فلان هدف و برای اینکه یقین پیدا کند اینجا مخاطب میفهمد که متکلّم چه خواست بگوید و آن خود پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است اگر گفته شد «إنّما یعرف القرآن مَن خوطب به» برای اینکه این معارف در آن هست آن وقت ما بگوییم عطف بر محذوف است آن محذوف چیست، وقتی آدم طوری حرف میزند که کسی قدرت تشخیص آن معطوفعلیه را ندارد این چه عطفی است.
راز استعمال «واو» عطف در آیهٴ ﴿وَلِتُصْنَعَ عَلَی عَیْنِی﴾:
این در تعبیرات قرآن کریم هست که از وسط شروع میکند برای اینکه آن چیزهایی که خیلیها متوجّه نمیشوند یا لازم نیست بدانند رمزی است بین متکلّم و مخاطب آنها را ذکر نمیکند میفرماید ما ملکوت آسمانها و زمین را به ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) نشان دادیم و برای اینکه او یقین پیدا کند مشابه آن در همین آیه محلّ بحث هم آمده است فرمود: ﴿وَاَلْقَیْتُ عَلَیْکَ مَحَبَّةً مِنِّی وَلِتُصْنَعَ عَلَی عَیْنِی﴾، ﴿وَلِتُصْنَعَ﴾ امر است فعل مجهول است یعنی حتماً تو باید مورد احسان قرار بگیری نزد خود من که کسی نمیتواند در جلوی من به تو احسان نکند مجهول هم هست در حضور من هم هست حتماً در حضور من تو باید مصنوع، یعنی مُحسنإلیه بشوی به تو احسان بکنند برای اینکه من میخواهم تو را برای کار مهمّی بپرورانم خب.
پرسش:...
پاسخ: بله، تأویل به مصدر میرود تأویل به مصدر که رفت تعبیر این است که چرا به مصدر تعبیر نشده با فعل مضارع تعبیر شده یعنی حتماً تو باید در حضور من مورد تکریم قرار بگیری خب.
﴿إِذْ تَمْشِی أُخْتُکَ﴾ چه موقع این محبّتها اِعمال میشود ﴿إِذْ تَمْشِی أُخْتُکَ﴾ اینها نشانههای مصنوع بودنِ توست در حضور من ﴿إِذْ تَمْشِی أُخْتُکَ فَتَقُولُ﴾ به آنها که این صندوقچه را گرفتند ﴿هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَی مَن یَکْفُلُهُ﴾ آنها هم پذیرفتند ما تو را به مادرت برگرداندیم ﴿فَرَجَعْناکَ إِلَی أُمِّکَ کَیْ تَقَرَّ عَیْنُهَا وَلا تَحْزَنَ﴾ که این دو وعدهای بود که قبلاً گذشت.
مراد از ﴿مَنَنَّا عَلَیْکَ مَرَّةً أُخْرَی﴾:
خب، اینکه فرمود: ﴿وَلَقَدْ مَنَنَّا عَلَیْکَ مَرَّةً أُخْرَی﴾ قبلاً اشاره شد که این ﴿مَرَّةً أُخْرَی﴾ یعنی بار دیگر، بار دیگر یعنی «ما لیس بأوّل» همان طوری که در تعبیرات عرفی هم هست میگوییم دست دوم، در تعبیرات علوم عقلی هم هست میگویند معقول ثانی ولو معقول پنجم و ششم باشد میگویند معقول ثانی، معقول ثانی یعنی «ما لیس بأول» دست دوم یعنی «ما لیس بأول» ولو دست پنجم و ششم هم باشد. خب، اینکه ﴿مَرَّةً أُخْرَی﴾ در تعبیرات عربی هم هست فارسی هم هست.
﴿وَقَتَلْتَ نَفْساً﴾ حالا آن ﴿مَنَنَّا عَلَیْکَ﴾ این بود یک وقت هم تو کسی را کُشتی ما تو را از آن غم و اندوه نجات دادیم ﴿وَقَتَلْتَ نَفْساً فَنَجَّیْنَاکَ مِنَ الْغَمِّ﴾ ما تو را از اندوه نجات دادیم که حالا اگر تو را بخواهند بگیرند قصاص بکنند چه کار بکنند، ما برای نجات تو همه را آماده کردیم در سورهٴ مبارکهٴ «قصص» فرمود وجود مبارک موسای کلیم وقتی وارد آن منطقه شد دید که دو نفر با هم درگیرند یکی مستضعف و بیگناه و جزء موحّدانی است که بالأخره پیروان وجود مبارک موسای کلیم است گرچه هنوز او پیغمبر نشده و نبوّت و دعوت رسمی اعلام نکرده و دیگری جزء قِبطیان بود و فرعونیان بود و ظالم آیهٴ پانزده سورهٴ «قصص» ﴿فَوَجَدَ فِیهَا﴾ در آن مدینه ﴿رَجُلَیْنِ یَقْتَتِلاَنِ هذَا مِن شِیعَتِهِ﴾ از پیروان او بود ﴿وَهذَا مِنْ عَدُوِّهِ﴾ که این احضار آن صحنه است لذا از هر دو تعبیر به ﴿هذَا﴾ شده ﴿فَاسْتَغَاثَهُ الَّذِی مِن شِیعَتِهِ عَلَی الَّذِی مِنْ عَدُوِّه﴾ این هم گفت «یا للمسلمین، یا للناصر» و مانند آن چون مظلوم بود وجود مبارک موسای کلیم به حمایت از مظلوم، ظالم را از پا در آورد ﴿فَوَکَزَهُ مُوسَی فَقَضَی عَلَیْهِ﴾ با مُشت زدن یا تنبیه دیگر او را از پا در آورد حالا ﴿قَالَ هذَا مِنْ عَمَلِ الشَّیْطَانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُضِلٌ مُبِینٌ﴾ که ـ انشاءالله ـ به سورهٴ مبارکهٴ «قصص» که رسیدیم معلوم میشود که این استثناها چیست این چه ظلمی است و این استثنایی که بعد آمده متّصل است یا منقطع این باید بماند ﴿قَالَ رَبِّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسِی فَاغْفِرْ لِی فَغَفَرَ لَهُ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ﴾ از آنجا مانده این است عرض کرد ﴿رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَیَّ﴾ خب این موحّد بود وجود مبارک موسای کلیم هنوز به مقام نبوّت نرسید.
برترین مصادیق هدایت و مُنعِم علیه در قرآن:
عرض کرد ﴿رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَیَّ فَلَنْ أَکُونَ ظَهِیراً لِّلْمُجْرِمِینَ﴾ این جزء پیروان دین حضرت ابراهیم بود هر چه که بود هنوز به مقام نبوّت نرسید ولی موحّد بود پیرو همان ادیان ابراهیمی بود و به خدا معتقد عرض کرد خدایا! آن نعمتی که تو به من دادی نعمت هدایت است، قدرت است و مانند آن، من هرگز ظَهیر و پشتیبان و پشتوانهٴ مجرمین نباشم و نیستم ﴿رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَیَّ فَلَنْ أَکُونَ ظَهِیراً لِّلْمُجْرِمِینَ﴾ من ظَهیر، ظَهْر، پشت، پشتوانه، پشتیبان مجرم نباشم.
پرسش:...
پاسخ: نبود، هدایت بهترین نعمت الهی است دیگر پیروی انبیای ابراهیمی هم بهترین نعمت الهی است خب.
ما در قرآن کریم از ذات اقدس الهی میگوییم ﴿اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ ٭ صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ﴾ دو نکته را این جملهٴ نورانی فاتحةالکتاب به برکت همین آیهٴ شانزده و هفده سورهٴ مبارکهٴ «قصص» برای ما روشن میکند ما به خدا عرض میکنیم ﴿اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ﴾ صراط مستقیم، صراط چه کسی است ﴿صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ﴾ یک سؤال این است که آن مُنعَمعلیهم چه کسانیاند این بحثش قبلاً گذشت که در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» کاملاً مشخص کرد که ﴿مَن یُطِعِ اللّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِم مِنَ النَّبِیِّینَ وَالصِّدِّیقِینَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِینَ وَحَسُنَ أُولئِکَ رَفِیقاً﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «مریم» و اینها هم گذشت که مُنعَمعلیهم نبیّیناند این مقداری که برای گذشته بود اما آن مقداری که مربوط به سورهٴ مبارکهٴ «قصص» آیهٴ شانزده و هفده است این است که یکی از آن منعمعلیه وجود مبارک موسای کلیم است برای اینکه عرض کرد ﴿بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَیَّ﴾ پس موسی منعمعلیه است جزء نبیّینی است که هم در سورهٴ مبارکهٴ «مریم» شامل حالش میشود هم در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» خب موسی جزء مُنعمعلیه است این را ما قبلاً هم از آن آیات دیگر استفاده کرده بودیم اما راه او چیست آن دیگر در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» نیست در سورهٴ مبارکهٴ «مریم» نیست راه منعمعلیهم که ما در نماز از ذات اقدس الهی مسئلت میکنیم خطّمَشی مُنعمعلیه را به ما بده حمایت از مظلوم و قیام علیه ظالم است ﴿رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَیَّ فَلَنْ أَکُونَ ظَهِیراً لِّلْمُجْرِمِینَ﴾ من هرگز پشتوانه و پشتیبان مجرم نیستم و نخواهم بود این است که ما در نماز همیشه میخواهیم ما از خدا میخواهیم خطّمَشی مُنعم، علیه را به ما بده، خطّمشی منعمعلیه به صورت شفاف در سورهٴ «نساء» نیست در سورهٴ «مریم» نیست در سورهٴ «قصص» است ﴿رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَیَّ فَلَنْ أَکُونَ ظَهِیراً لِّلْمُجْرِمِینَ﴾ من پشتوانه و پشتیبان مجرم نباشم این معنای خواندن این جمله است در نماز در هر شب و روز
نیل به مدینه فاصله در پرتو فقه اصغر:
اینکه قبلاً گفته شد که اگر کسی همین رسالهٴ عملیه را عمل بکند کشور میشود مدینهٴ فاضله همین است ما یک وقت میخواهیم اُویس قَرَن داشته باشیم آن البته با این رساله عملیه حاصل نمیشود این رسالهٴ عملیه، فقه اصغر است او کاری به حضور قلب و تهجّد و «یا ربّ، یا ربّ» گفتن و ناله کردن ندارد ولی حلال زندگی کردن را این رساله به ما یاد میدهد دیگر خب سؤال، اگر کسی بدهکار است میتواند نمازش را اول وقت بخواند نه، تا وقت نمازش ضیق نشده حقّ خواندن نماز هم ندارد اول باید برود حقّ مردم را بدهد خب، قبلاً هم عرض شد که این هفت، هشت میلیون پروندهای که هست نود درصدش برای همین الفبای دین است یعنی کسی که تجاوز کرده، کسی که دروغ گفته، چک بیمحل کشیده، بهموقع تخلیه نکرده، دروغ گفته، کلاهبرداری کرده، مغبون کرده، غشّ در معامله کرده، همین بدیهیات است این هفت، هشت میلیون پرونده یعنی تقریباً نزدیکهای هفت میلیون پرونده برای اینکه همین به رساله عمل نشده حالا اگر کسی در نماز، نماز میخواند ولی حواسش جمع نیست خب بله، این اویسقرن نمیشود ولی کشور را آلوده نمیکند اگر کسی لباسش پاک است، غذایش پاک است، مالش پاک است، طیّب و طاهر است هیچ کسی حقّ دیگری بر عهدهٴ او نیست، بدهکار کسی نیست این کشور میشود کشور مدینه فاضله دیگر ما اگر بخواهیم نظیر مناجات وجود مبارک موسای کلیم و یا «مناجات شعبانیه» و اینها را بخوانیم این با رساله حاصل نمیشود این یک فقه اکبر میخواهد، اما ما میخواهیم در کشور یک امنیّت داشته باشیم خوب زندگی کنیم هر کسی در هر حالتی که هست یک امنیّت داشته باشد همین رساله کافی است دیگر در اینجا فرمود: ﴿رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَیَّ فَلَنْ أَکُونَ ظَهِیراً لِّلْمُجْرِمِینَ﴾ آدم بخواهد ساکت باشد ظَهیر مجرمین است، در لفّافه به نفع گروهی که مجرماند سخن بگوید ظهیر مجرمین است، در لفّافه با تعبیرات دیگر از مجرم حمایت بکند ظهیر مجرمین است این تظاهرات، تظاهرات یعنی همین تظاهرات به معنی ظهور که نیست یعنی ظَهیر هم بودن است برای انقلاب تظاهر کردن، تظاهر کردن نه یعنی ظاهر شدن یعنی ظَهیر شدن ما باید ظهیر نظام باشیم، ظهیر انقلاب باشیم، ظهیر مظلوم باشیم این دعای ماست در هر روز خب این اگر نتواند کشور را اداره کند چه چیزی میتواند کشور را اداره کند میگوییم ﴿صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ﴾ خب یکی از آن منعمعلیه وجود مبارک موسای کلیم است خطّمشی او چیست ﴿رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَیَّ فَلَنْ أَکُونَ ظَهِیراً لِّلْمُجْرِمِینَ﴾ پس ما هر روز در نماز از ذات اقدس الهی ده بار در شبانه روز به خدا عرض میکنیم که خدایا! ﴿رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَیَّ فَلَنْ أَکُونَ ظَهِیراً لِّلْمُجْرِمِینَ﴾
نجات حضرت موسی(علیه السلام) از کشته شدن به عنایت الهی:
خب، فرمود: ﴿رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَیَّ فَلَنْ أَکُونَ ظَهِیراً لِّلْمُجْرِمِینَ﴾ فرمود تو یادت است که کسی را کُشتی آنها که فکر نمیکردند که تو حامی مظلومی که قِبطی مقتدری که بدون گناه آدم میکُشد حالا مهلت میدهد که تو کسی را بکُشی تو را رها بکند ما بالأخره تو را نجات دادیم همه نیروها را آماده کردیم که تو را نجات بدهند یک عده تصمیم گرفتند که تو را بگیرند ما فوراً کسی را فرستادیم که به تو گزارش بدهد که ﴿یَا مُوسَی إِنَّ الْمَلَأَ یَأْتَمِرُونَ بِکَ﴾ «اِئتمار» یعنی مشورت، «مُئتمَر» آن مجلس شورا را میگویند، «یأتمرون» یا «مُئتمر» همین است فرمود یک عدّه آمدند و دستور دستگیری تو را دادند ﴿وَجَاءَ رَجُلٌ مِنْ اقْصَی الْمَدِینَةِ﴾ تند تند هم آمده ﴿یَسْعَی﴾ به تو گفته ﴿یَا مُوسَی إِنَّ الْمَلَأَ یَأْتَمِرُونَ﴾ ائتمار میکنند یعنی مشورت میکنند یک مجلس مُئتمر یعنی مجراهای مشورت تشخیص دادند کارشناسان آمدند که ما چگونه موسی را دستگیر کنیم و کیفر بدهیم ﴿لِیَقْتُلُوکَ﴾ فوراً برو از این شهر بیرون خب آن چه کسی بود، چه کسی این را وادار کرد، چه کسی به زبانش انداخت همهٴ این کارها را ما کردیم دیگر، پس قبل از این تو سابقهای داشتی و آن این بود که تبهکاری را کُشتی ما تو را نجات دادیم ﴿وَقَتَلْتَ نَفْساً فَنَجَّیْنَاکَ مِنَ الْغَمِّ﴾ بعد در موارد گوناگون هم تو را آزمودیم ﴿وَفَتَنَّاکَ فُتُوناً﴾ حالا آن فُتون و آزمایشات چه بود بخشی از این در آیات سوَر دیگر ممکن است مطرح بشود بعد فرمود وقتی وارد مدین شدی جای خوبی هم برای تو فراهم کردیم ﴿فَلَبِثْتَ سِنِینَ فِی أَهْلِ مَدْیَنَ﴾ چند سال هم در مدین ماندی در بهترین بیت هم تربیت شدی که بیت پیغمبر بود، بیت شعیب بود ﴿ثُمَّ جِئْتَ عَلَی قَدَرٍ یَا مُوسَی﴾ حالا برازنده شدی وارد مصر شدی الآن ما به تو مأموریت میدهیم از دوران میلادت تا الآن لحظه به لحظه ما مواظب تو بودیم پس اگر یک وقت چیزی خواستی حتماً گرفتی برای اینکه نخواستههایت را ما دادیم چه رسد به خواستههایت.
مراد از «مصنوع» رب بودن انبیاء و اولیا:
حالا ﴿ثُمَّ جِئْتَ عَلَی قَدَرٍ یَا مُوسَی ٭ وَاصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسِی﴾ ما تمام این کارها را کردیم تو را صَنیع قرار دادیم برای خودمان، تو را برای خودمان ساختیم اصطناع کردن هم به معنای اصطفاست و برگزیدن است هم ساخت و ساز و ساختار داخلیات را به عهده گرفتیم یک بیان نورانی از حضرت امیر(سلام الله علیه) هست یک، امام اول ما مشابه آن بیان نورانی از وجود مبارک حضرت حجّت(سلام الله علیه) است امام آخر ما، اوّلین امام و آخرین امام هر دو این تعبیر را دارند آنکه وجود مبارک حضرت امیر فرمود در نهجالبلاغه است آنکه وجود مبارک حضرت حجّت فرمود در توقیعات مبارک آن حضرت است که «نحن صَنَائِعُ رَبِّنَا وَ الخلق بَعْدُ صنائعنا» وجود مبارک حضرت امیر به عنوان صیغهٴ متکلّم معالغیر عرض میکند ما مستقیماً در کارگاه الهی ساخته شدیم کسی در ساختن ما دخیل نبود ما مصنوع پروردگاریم «فَإِنَّا صَنَائِعُ رَبِّنَا وَ النَّاسُ بَعْدُ صنائع لنا» ، مردم را برای ما ساختند که تحویل ما بدهند ما اینها را بسازیم این چه مقامی است هر کس با اینها رابطه پیدا کرد به جایی رسید نکرد که بالأخره یک «یأکل و یَمشی فی الأسواق» شد ابنابیالحدید در ذیل این جملهٴ نورانی حضرت امیر در نهجالبلاغه دارد که «أنّ الناس عبیدهم» آن عَبید به معنای اینکه «مَن علمنا حرفاً فقد صیّرنا عبدا» این تعبیر «عبیدٌ» را ابنابیالحدید در نهجالبلاغه دارد حالا این اگر شیعه بود میگفتند غلوّ کرده به هر تقدیر فرمود مردم را به ما دادند و اگر کسی این راه نیاید خودش را از انسانیّت گذاشته کنار «فَإِنَّا صَنَائِعُ رَبِّنَا وَ النَّاسُ بَعْدُ صَنَائِعُ لَنَا» ولو صنائعنا هم نباشد توقیعات مبارک امام عصر(سلام الله علیه عجّل الله) را هم که ملاحظه میکنید این حدیث نورانی آنجا هم هست خب، ﴿وَاصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسِی﴾ خب از میلادت تا الآن ما لحظه به لحظه در حضور ما تو را پروراندیم حالا برو به طرف فرعون او را هدایت کن بنیاسرائیل را نجات بده ﴿اذْهَبْ أَنتَ وَأَخُوکَ بِآیَاتِی﴾ این معجزاتی که من دادم اینها را بگیرید بروید ﴿وَلاَ تَنِیَا فِی ذِکْرِی﴾ وَنْی و سستی به خود راه ندهید در نام من، در یاد من هیچ سستی نکنید ﴿وَلاَ تَنِیَا فِی ذِکْرِی ٭ اذْهَبَا إِلَی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَی﴾.
بیان نکتهای عرفانی در آیهٴ ﴿وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِن لِسَانِی﴾:
اما آنچه در مسئلهٴ ﴿وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِن لِسَانِی﴾ نقل شده است که برخیها نقل کردند که این ﴿وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِن لِسَانِی﴾ برای این جهت بود که وجود مبارک موسای کلیم عرض کرد خدایا! زبانی که با تو سخن میگوید دیگر حیف است که با این زبان با غیر تو سخن بگوییم راهی به ما نشان بده که این زبان به خودش اجازه بدهد که بعد از اینکه با تو مکالمهٴ توحیدی کرده است با مشرکی هم سخن بگوید این لطیفه را مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) در کتاب شریف عللالشرائع چون عللالشرائع چاپهای متعدّدی دارد دیگر طبق این چاپی که الآن دست ماست صفحهٴ 67 هست البته حالا یا سه چهار صفحه جلوتر یا سه چهار صفحه عقبتر چاپها که فرق میکند در همین محدوده است در صفحهٴ 67 دارد و آن این است که مرحوم صدوق میفرماید: «و سمعتُ أباجعفر محمدبنعبداللهبنطیفور الدامغانی الواعظ یقول فی قول موسی(علیه السلام) ﴿وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِن لِسَانِی ٭ یَفْقَهُوا قَوْلِی﴾ قال یقول إنّی أستحیی أن اُکلّم بلسانی الذی کلمتک به غیرک» خدایا! من حیا میکنم با زبانی که با تو حرف زدم با غیر تو حرف بزنم این گِره را از زبان من بگشا که من دیگر حیا نکنم پیام تو را به دشمن تو برسانم «فیمنعنی حیائی منک عن محاورة غیرک فصارت هذه الحال عُقدة علی لسانی فاحللها بفضلک ﴿وَاجْعَل لِی وَزِیراً مِنْ أَهْلِی ٭ هَارُونَ أَخِی﴾ » که تازه هارون این حرف را بزند من این حرف را نزنم «أنّه سأل الله عزّ وجل أن یأذن له فی أن یُعبِّر عنه هارون فلا یَحتاج أن یُکلّم فرعون بلسانٍ کلّم الله عزّ وجل به» عرض کرد خدایا! برادرم را بفرست که او پیام تو را در حضور من به فرعون برساند این بزرگوار هر که هست این روایت نیست اگر ما در بحث روایی این را به هیچ یعنی به هیچ وجه نقل نکردیم برای اینکه روایت نیست مرحوم صدوق این را از اباجعفر محمدبنعبدالله طیفور دامغانی که در منطقهٴ فرغان آنجا وعظ و موعظه داشت همین
نکاتی عرفانی از برخورد موسای کلیم(علیه السلام) با خضر نبی(علیه السلام):
یک گزارش دیگری را مرحوم صدوق در صفحهٴ 63 این کتاب از همان اباجعفر محمدبنعبدالله طیفور دامغانی واعظ بفرغانة نقل کرده این ذوق عرفانی داشت ذوق لطیفی هم داشت و مرحوم صدوق که برای قبل از هزار سال است این مطالب ذوقی و عرفانی را از این بزرگوار نقل میکند نظر شریفتان اگر در سورهٴ مبارکهٴ «کهف» باشد آن برخوردهایی که وجود مبارک موسای کلیم با خضر(سلام الله علیهما) داشت که خضر سهتا کار کرد و وجود مبارک موسای کلیم در هر سه کار سؤال کرد در حالی که هر سه کار را خود موسای کلیم قبلاً پشت سر گذاشته بود این قبلاً پشت سر گذاشته بود از لطایف همین طیفور دامغانی است آن راز این بود که خضر(سلام الله علیه) کشتی را سوراخ کرد موسای کلیم اعتراض کرد، کسی را کُشت موسای کلیم اعتراض کرد، دیواری را رایگان چید موسای کلیم اعتراض کرد در سورهٴ مبارکهٴ «کهف» گذشت این سه اعتراضی که وجود مبارک موسی به خضر(سلام الله علیهما) داشت قبلاً خود موسای کلیم همین سهتا کار را پشت سر گذاشت خود موسای کلیم افتاده به دریا خدا او را حفظ کرد چگونه به خضر میگوید تو حالا این کشتی را سوراخ کردی ﴿لِتُغْرِقَ أَهْلَهَا﴾ خب خدایی که تو را در دوران کودکی در صندوقچه در دریا حفظ کرد الآن این ولیّ خداست تو به دستور خدا آمدی در محضر او چطور حفظ نمیکند این یک، غلامی را که کذا و کذا بود خضر او را کُشت موسای کلیم اعتراض میکند که چرا چه کار کردی در حالی که خودش در دوران قبل از نبوّت جوانی را کُشت، بار سوم وقتی وارد سرزمینی شدند خضر به موسی(علیهما السلام) گفت ما باید این دیوار را بچینیم موسی عرض کرد که چطور پس لااقل ﴿لَوْ شِئْتَ لَتَّخَذْتَ عَلَیْهِ أَجْراً﴾ چرا رایگان داری کار میکنی در حالی که خود موسای کلیم وقتی ﴿وَلَمَّا وَرَدَ مَاءَ مَدْیَنَ﴾ رایگان برای بچههای شعیب آبکِشی کرده این لطایف در قرن ششم و هفتم در کلمات عرفا آمده کلمات بعضی اهل معرفت هست الآن در فصوص و در غیر فصوص این حرفها هست معلوم میشود که این حرف را مرحوم صدوق قبل از هزار سال از آن کسی که ذوق عرفانی داشت در کتاب شریف عللالشرایع نقل کرد حالا او از کجا نقل کرد روشن نیست بعد به اهل معرفت از شیعه و سنّی منتقل شد غرض این است که این روایت نیست یک، این بزرگوار هم یک ذوق معرفتی داشت دو، مورد اعتماد مرحوم صدوق بود سه، مرحوم صدوق این لطایف را از این بزرگوار در عللالشرائع یاد کرده است حشر همهٴ اینها با اولیای الهی.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تقدم اذن و اراده الهی بر درخواستهای حضرت موسی(علیه السلام)
اجابت درخواستهای موسای کلیم(علیه السلام)
نیل به مدینه فاضله در پرتو فقه اصغر
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قَالَ قَدْ أُوتیِتَ سُؤْلَکَ یَا مُوسَی ﴿36﴾ وَلَقَدْ مَنَنَّا عَلَیْکَ مَرَّةً أُخْرَی ﴿37﴾ إِذْ أَوْحَیْنَا إِلَی أُمِّکَ مَا یُوحَی ﴿38﴾ أَنِ اقْذِفِیهِ فِی التَّابُوتِ فَاقْذِفِیهِ فِی الْیَمِّ فَلْیُلْقِهِ الْیَمُّ بِالسَّاحِلِ یَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لِّی وَعَدُوٌّ لَهُ وَاَلْقَیْتُ عَلَیْکَ مَحَبَّةً مِنِّی وَلِتُصْنَعَ عَلَی عَیْنِی ﴿39﴾ إِذْ تَمْشِی أُخْتُکَ فَتَقُولُ هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَی مَن یَکْفُلُهُ فَرَجَعْناکَ إِلَی أُمِّکَ کَیْ تَقَرَّ عَیْنُهَا وَلا تَحْزَنَ وَقَتَلْتَ نَفْساً فَنَجَّیْنَاکَ مِنَ الْغَمِّ وَفَتَنَّاکَ فُتُوناً فَلَبِثْتَ سِنِینَ فِی أَهْلِ مَدْیَنَ ثُمَّ جِئْتَ عَلَی قَدَرٍ یَا مُوسَی ﴿40﴾ وَاصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسِی ﴿41﴾ اذْهَبْ أَنتَ وَأَخُوکَ بِآیَاتِی وَلاَ تَنِیَا فِی ذِکْرِی ﴿42﴾ اذْهَبَا إِلَی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَی ﴿43﴾
تقدم اذن و اراده الهی بر درخواستهای حضرت موسی(علیه السلام):
بعد از اینکه ذات اقدس الهی وجود مبارک موسی(علیه السلام) را به عنوان نبیّ اختیار کرد فرمود: ﴿وَأَنَا اخْتَرْتُکَ فَاسْتَمِعْ لِمَا یُوحَی﴾ از این به بعد وجود مبارک موسای کلیم هر درخواستی که دارد مسبوق به اذن قبلی الهی است اگر فرشتگان برابر آیهٴ سورهٴ «انبیاء» بدون اذن خدا نه کاری میکنند نه درخواستی دارند که ﴿لاَ یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾ کسی که به مقام نبوّت رسید آن هم «لا یَسبق الله بقولٍ و هو بأمره یَعمل» است، قهراً درخواستهای وجود مبارک موسای کلیم از سنخ اقتراح خاص و نفسانی نبود که عرض کند شرح صدر بده، عُقده را از زبانم بگشا، برادرم را وزیر من قرار بده و مانند آن، همهٴ این پیشنهادها مسبوق به اذن الهی بود این یک نکته، دوم اینکه انسان دربارهٴ خودش پیشنهاد ندهد بهتر است برای اینکه خیر را باید بخواهد و اما دربارهٴ مسائل دینی آنچه خیر است طلب کرده است و همهٴ اینها خیراتی بود که در راه احیای دین دخیل بود.
اجابت درخواستهای موسای کلیم(علیه السلام):
آنگاه ذات اقدس الهی فرمود هر چه خواستی گرفتی گرچه کلمهٴ «سُؤلْ» مفرد است نظیر «خُبْز» به معنای مخبوز یا «اُکْل» چون «اُکْل» و «اُکُل» به معنای مأکول است «أَکل» به معنای خوردن است وگرنه «اُکْل» و «اُکُل» یعنی مأکول ﴿أُکُلُهَا دَائِمٌ﴾ یعنی میوهٴ درخت بهشت همیشگی است این طور نیست که سالی یک بار میوه بدهد اُکُلش دائم است نه أکلش، سُؤل مثل خُبْز یا اُکْل به معنای مسئول است آنچه را که خواستی گرفتی ﴿قَدْ أُوتیِتَ سُؤْلَکَ یَا مُوسَی﴾ برای تثبیت این مطلب میفرماید که خیلی از نعمتها را نخواسته ما به تو دادیم چه رسد به نعمتهای خاسته، خیلی از نعمتهایی که جزء مقدّمات دور نبوّت بود دربارهٴ تو اِعمال کردیم چه رسد به مقدّمات نزدیک نبوّت این جریان معجزات، مسلّح بودن به اموری که تو را در هدایت آلفرعون کمک میکند مقدّمات قریبه است دوران کودکی و نجات در دوران کودکی جزء مقدّمات بعیده است ما دربارهٴ مقدّمات بعیده یک، بدون خواستن دو، همهٴ احسان را نسبت به تو روا داشتیم اما دربارهٴ مقدّمات قریبه یک، با خواستن دو، نمیدهیم نخواهد بود حتماً خواهیم داد ﴿قَدْ أُوتیِتَ سُؤْلَکَ یَا مُوسَی﴾ برای اینکه ﴿وَلَقَدْ مَنَنَّا عَلَیْکَ مَرَّةً أُخْرَی﴾ یک بار دیگر که قبلاً این بار دیگر معنا شد آن بار دیگر را دارند تشریح میکنند میفرمایند آن وقتی که به مادرت وحی فرستادیم
تفاوت تعبیر قرآن از مادر حضرت عیسی و مادر حضرت موسی:
تعبیر قرآن کریم دربارهٴ مادر عیسی(سلام الله علیهما) خیلی با جلال و شکوهتر از تعبیر قرآن دربارهٴ مادر موسی(علیهما السلام) است در جریان مادر عیسی تعبیر به روحالقُدُس هست و خود عیسی و مادر دوتایی میشود یک معجزهٴ جهانی که ﴿وَجَعَلْنَاهَا وَابْنَهَا آیَةً لِّلْعَالَمِینَ﴾ از اول دنیا تا آخر دنیا این یک معجزه است که کسی بدون همسر مادر بشود ﴿وَجَعَلْنَاهَا وَابْنَهَا آیَةً لِّلْعَالَمِینَ﴾ چه اینکه در جریان طوفان نوح هم همین طور است این معجزههای بیبدیل است اما دربارهٴ مادر حضرت موسی این جلال و شکوهی که برای حضرت مریم قائل بود قائل نیست همین طوری که انبیا ﴿لَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلَی بَعْضٍ﴾ هستند مرسلین هم ﴿تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَی بَعْضٍ﴾ هستند اولیای الهی هم اینچنیناند که «بعضهم فوق بعض»اند ﴿إِذْ أَوْحَیْنَا إِلَی أُمِّکَ مَا یُوحَی﴾ مطلبی که فقط از راه وحی معلوم میشود مطلبی که آدم بنشیند فکر بکند به این نتیجه برسد نیست، کارشناسی بکند به این نتیجه برسد نیست کارشناسی کردن، فکر کردن این است که آدم بچه را چگونه حفظ بکند که از خطر محفوظ باشد اما بچه را برای اینکه به خطر نیفتد به کام خطر بیندازد که با فکر حاصل نمیشود. ما آن مطلبی را که فقط از راه وحی به دست آمده و بدون وحی حاصل نمیشود به مادرت دادیم ﴿إِذْ أَوْحَیْنَا إِلَی أُمِّکَ مَا یُوحَی﴾ آنکه به مادرت از راه فعل که وحیِ فعل است به او گفتیم انجام بدهد این است گفتیم ﴿أَنِ اقْذِفِیهِ فِی التَّابُوتِ﴾
موارد استعمال کلمه «قذف» در قرآن:
قَذْف به لحاظ مقذوف فرق میکند گاهی قذفِ بدنامی است نظیر قذفی که حد دارد، گاهی قذفِ ترس است نظیر ﴿قَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ الْرُّعْبَ﴾ گاهی امن و آرامش است نظیر قذفی که در دلهای مؤمنین القا میکند یا نوری که خدای سبحان در دلهای عدّهای عطا میکند «العلم نورٌ یَقذفه الله فی قلب مَن یشاء» و همچنین «الإیمان نورٌ یقذفه الله فی قلب من یشاء» دربارهٴ شرح صدر که چند روز قبل گذشت گفتند شرح صدر «نورٌ یُقذف فی القلب» پس قذف گاهی در امور خیر، گاهی در امور شرّ به کار میرود گاهی خدا در سورهٴ «انبیاء» فرمود: ﴿بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَی الْبَاطِلِ فَیَدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ﴾ اگر باطل زَهوق است و از بین رفتنی است برای اینکه در هر وقتی حق، باطل را سرکوب میکند دِماغ همان مَغز است دِماغش را در میآورد یعنی مغزکوب میکند ﴿بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَی الْبَاطِلِ فَیَدْمَغُهُ﴾ حق، باطل را مدموغ میکند یعنی دِماغش، مغزش را میکوبد خب سرکوب میکند پس قذف در همهٴ این موارد به کار میرود.
مجاز بودن اسناد «القا» بر دریا:
﴿أَنِ اقْذِفِیهِ فِی التَّابُوتِ فَاقْذِفِیهِ فِی الْیَمِّ﴾ یَمْ گاهی به دریا اطلاق میشود گاهی بر نهر بزرگی که حکم دریا دارد مثل نِیل، نیل را بالأخره رودخانهٴ بزرگ است ولی حکم یَم و دریا را دارد و بر او یم اطلاق شده است ﴿فَاقْذِفِیهِ فِی الْیَمِّ فَلْیُلْقِهِ الْیَمُّ بِالسَّاحِلِ﴾ یَم این صندوقچه را به کرانه و کنارهای بیاندازد اِسناد القا به یَم مجاز است مثل اینکه میگویند «جَری النهر» اگر گفتیم رودخانه جاری است اسناد جریان به نهر اسناد الی غیر ما هو له است رودخانه خانهٴ رود است منزل رود است خانه که جریان ندارد منزلِ رود که جریان ندارد این رود است که جاری است رودخانه جاری نیست رود جاری است اگر گفتیم «جری الماء» اسناد الی ما هو له است، گفتیم «جری النهر» اسناد الی غیر ما هو له است مثل «جری المیزاب» اگر گفتیم «ألقی الماء» اسناد الی ما هو له است اگر گفتیم «ألقی الیَم» اسناد الی غیر ما هو له است بالأخره نه نهر القا میکند و نه دریا آنکه القا میکند رود است این رودِ روان قدرتی دارد بعضیها را میبرد بعضیها را به کنار میاندازد.
تفاوت ساحل با جانب و شاطی:
﴿فَلْیُلْقِهِ الْیَمُّ بِالسَّاحِلِ﴾ ساحل به معنای شاطی نیست به معنای جانب نیست به معنای پهلو نیست ساحل گفتند یک وزن فاعلی است به معنای مفعول آن مَسحول را، آن شستشو شده را، آن بُریده را میگویند مَسحول چون این آب آن کرانه و کنارهها را میشوید به صورت یک شن نرم در میآورد شستشو میکند آن قسمت که مسحول ماء است به آن میگویند ساحل وگرنه ساحل به معنای کنار نیست که مثلاً برو ساحل یعنی برو کنار، اما جانب و شاطی و امثال ذلک به معنای کنار است و کنارِ دریا هم نیست کنار رودخانه هم نیست که اگر رود خشک شده باز هم بگوییم ساحل رودِ روان که این کرانه و کنارههایش را میشوید به صورت یک شن شفاف در میآورد او را مسحول میکند این مسحول را میگویند ساحل.
قرار گرفتن حضرت موسی(علیه السلام) در دامن دشمن:
خب، ﴿فَلْیُلْقِهِ الْیَمُّ بِالسَّاحِلِ﴾ که همهٴ اینها معجزه است گرفتنِ کسی که نه تنها دشمن من است دشمن تو هم هست، نه تنها دشمن توست دشمن من هم هست تکرار کرده کلمهٴ عدوّ را نفرمود «یأخذه عدوٌّ لی و لک» که دشمن مجموع ماست نه خیر دشمن جمیع ماست هم دشمن من است برای اینکه مشرک است و ادّعای ربوبیّت میکند هم دشمن تو هست الآن و آینده، الآن دشمن تو هست برای اینکه همهٴ کودکان را سَر میبُرد منتها نمیداند تو چه کسی هستی و اگر بداند تو همینجا زائیده شدی تو را هم سَر میبُرد در آینده هم که دشمن توست این اطلاق عدو هم به لحاظ مُتلبّس بالفعل است هم به لحاظ متلبّس بعدی وگرنه استعمال مشتق در ما انقضیٰ محلّ اختلاف است در ما یأتی که عندالکل مجاز است نسبت به ذات اقدس الهی این عدوّ بالفعل است نسبت به این کودک هم عدوّ بالفعل است ولی در اینجا چون تشخیص نداد فعلاً کاری نکرده آینده هم که دشمن توست خب، پس اصل در صندوقچه انداختن بر خلاف عادت است، معجزه، به دریا انداختن بر خلاف عادت است معجزه، دریا او را به ساحل ببرد بر خلاف عادت است معجزه، عدوّ مشترک خدا و پیغمبر بگیرد و کار دوست را انجام بدهد بر خلاف عادت است و معجزه ﴿یَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لِّی وَعَدُوٌّ لَهُ﴾ این کار را کردیم ﴿وَاَلْقَیْتُ عَلَیْکَ مَحَبَّةً﴾ که این تنوین، تنوین تفخیم است این یک محبّت ویژهای از من دربارهٴ تو اِعمال شده است که هر که تو را میدید دوستت بود به تو علاقهمند میشد خب این هم بر خلاف عادت است بالأخره ترحّم غیر از محبّت است یک وقت انسان یک کودک بیسرپرستی را در شیرخوارگاه، در آسایشگاه و مانند آن نگهداری میکند این بر اساس ترحّم است اما عاطفه و محبّت دست کسی نیست یک امر طبیعی است مادر به بچّهاش علاقهمند است اما آنها که در شیرخوارگاه این بچهها را تَر و خشک میکنند که بر اساس عاطفه نیست بر اساس ترحّم است، بر اساس علاقهٴ مادری نیست یک وظیفه است اما اینجا بر اساس علاقه تو را پذیرایی میکردند این تنوین ﴿مَحَبَّةً﴾ یک تنوین تفخیم است و از ناحیهٴ من هم این محبّت القا شده.
سرّ استفاده از «واو» عطف در آیهٴ ﴿وَکَذلِکَ نُرِی إِبْرَاهِیمَ﴾:
در ادبیات فارسی حالا شما ملاحظه بفرمایید که ما نمونهٴ این را داریم یا نداریم شاید در ادبیات و فرهنگهای دیگر باشد ولی در فارسی که ظاهراً نیست ما در عربی در عربیهای مصطلح هم یادمان نیست ولی در قرآن کریم این جزء ادبیات قرآن کریم است که ذات اقدس الهی از وسط قصّه شروع میکند یعنی در خیلی از موارد آن اسرارِ نگفتنیها را نمیگوید آنچه را که لازمهٴ گفتن است آن را میگوید و بر محذوف عطف میکند میفرماید ما این کار را کردیم و برای اینکه خب این «واو» عطف به چیست، یک وقت است عطف بر محذوف است که آدم قبلاً چیزهایی را گفته بعد محذوف است یک مطلب دیگر، اما ما این کار را کردیم و برای اینکه حالا این یک رمز خاصّی بین متکلّم و مخاطب میتواند باشد که آن مخاطب فهمیده چه چیزی هست آنهایی که مخاطب فهمیده آنها معطوفٌعلیه است آنهایی که برای عموم قابل گفتن است آنها معطوف است که نمونهٴ این در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» گذشت. در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» آیهٴ 75 این بود فرمود: ﴿وَکَذلِکَ نُرِی إِبْرَاهِیمَ مَلَکُوتَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ﴾ ما باطن عالَم را، ملکوت جهان را ارائه کردیم، ما ارائه کردیم او هم رؤیت کرد، ما نشان دادیم او هم دید نه نگاه کرد او اهل رؤیت و بصر است نه اهل نظر در همان سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» به ما هم تشویق کردند که شما دربارهٴ ملکوت عالَم نظر کنید ﴿أَوَ لَمْ یَنظُرُوا فِی مَلَکُوتِ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ نظر کنید شاید دیدید اینچنین نیست که حالا هر کسی اهل نظر شد اهل بصر هم بشود، اهل نگاه شد اهل دیدن هم بشود، اما وجود مبارک خلیل خدا اهل دیدن، دیدن یعنی دیدن غیر از نگاه کردن است خیلی از مواقع است انسان نگاه میکند نمیبیند مثل اینکه که استهلال میکنند میگوید نگاه کردم به آسمان ولی ندیدم ماه را، ممکن است خیلیها نظر بکنند ولی به بصر و دیدن نرسند دربارهٴ وجود مبارک ابراهیم فرمود ما به او ارائه کردیم او هم دید ﴿وَکَذلِکَ نُرِی إِبْرَاهِیمَ مَلَکُوتَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلِیَکُونَ﴾ و برای اینکه خب این عطف بر چیست، ما ملکوت آسمان و زمین را به او نشان دادیم برای فلان، برای فلان، برای فلان هدف و برای اینکه یقین پیدا کند اینجا مخاطب میفهمد که متکلّم چه خواست بگوید و آن خود پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است اگر گفته شد «إنّما یعرف القرآن مَن خوطب به» برای اینکه این معارف در آن هست آن وقت ما بگوییم عطف بر محذوف است آن محذوف چیست، وقتی آدم طوری حرف میزند که کسی قدرت تشخیص آن معطوفعلیه را ندارد این چه عطفی است.
راز استعمال «واو» عطف در آیهٴ ﴿وَلِتُصْنَعَ عَلَی عَیْنِی﴾:
این در تعبیرات قرآن کریم هست که از وسط شروع میکند برای اینکه آن چیزهایی که خیلیها متوجّه نمیشوند یا لازم نیست بدانند رمزی است بین متکلّم و مخاطب آنها را ذکر نمیکند میفرماید ما ملکوت آسمانها و زمین را به ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) نشان دادیم و برای اینکه او یقین پیدا کند مشابه آن در همین آیه محلّ بحث هم آمده است فرمود: ﴿وَاَلْقَیْتُ عَلَیْکَ مَحَبَّةً مِنِّی وَلِتُصْنَعَ عَلَی عَیْنِی﴾، ﴿وَلِتُصْنَعَ﴾ امر است فعل مجهول است یعنی حتماً تو باید مورد احسان قرار بگیری نزد خود من که کسی نمیتواند در جلوی من به تو احسان نکند مجهول هم هست در حضور من هم هست حتماً در حضور من تو باید مصنوع، یعنی مُحسنإلیه بشوی به تو احسان بکنند برای اینکه من میخواهم تو را برای کار مهمّی بپرورانم خب.
پرسش:...
پاسخ: بله، تأویل به مصدر میرود تأویل به مصدر که رفت تعبیر این است که چرا به مصدر تعبیر نشده با فعل مضارع تعبیر شده یعنی حتماً تو باید در حضور من مورد تکریم قرار بگیری خب.
﴿إِذْ تَمْشِی أُخْتُکَ﴾ چه موقع این محبّتها اِعمال میشود ﴿إِذْ تَمْشِی أُخْتُکَ﴾ اینها نشانههای مصنوع بودنِ توست در حضور من ﴿إِذْ تَمْشِی أُخْتُکَ فَتَقُولُ﴾ به آنها که این صندوقچه را گرفتند ﴿هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَی مَن یَکْفُلُهُ﴾ آنها هم پذیرفتند ما تو را به مادرت برگرداندیم ﴿فَرَجَعْناکَ إِلَی أُمِّکَ کَیْ تَقَرَّ عَیْنُهَا وَلا تَحْزَنَ﴾ که این دو وعدهای بود که قبلاً گذشت.
مراد از ﴿مَنَنَّا عَلَیْکَ مَرَّةً أُخْرَی﴾:
خب، اینکه فرمود: ﴿وَلَقَدْ مَنَنَّا عَلَیْکَ مَرَّةً أُخْرَی﴾ قبلاً اشاره شد که این ﴿مَرَّةً أُخْرَی﴾ یعنی بار دیگر، بار دیگر یعنی «ما لیس بأوّل» همان طوری که در تعبیرات عرفی هم هست میگوییم دست دوم، در تعبیرات علوم عقلی هم هست میگویند معقول ثانی ولو معقول پنجم و ششم باشد میگویند معقول ثانی، معقول ثانی یعنی «ما لیس بأول» دست دوم یعنی «ما لیس بأول» ولو دست پنجم و ششم هم باشد. خب، اینکه ﴿مَرَّةً أُخْرَی﴾ در تعبیرات عربی هم هست فارسی هم هست.
﴿وَقَتَلْتَ نَفْساً﴾ حالا آن ﴿مَنَنَّا عَلَیْکَ﴾ این بود یک وقت هم تو کسی را کُشتی ما تو را از آن غم و اندوه نجات دادیم ﴿وَقَتَلْتَ نَفْساً فَنَجَّیْنَاکَ مِنَ الْغَمِّ﴾ ما تو را از اندوه نجات دادیم که حالا اگر تو را بخواهند بگیرند قصاص بکنند چه کار بکنند، ما برای نجات تو همه را آماده کردیم در سورهٴ مبارکهٴ «قصص» فرمود وجود مبارک موسای کلیم وقتی وارد آن منطقه شد دید که دو نفر با هم درگیرند یکی مستضعف و بیگناه و جزء موحّدانی است که بالأخره پیروان وجود مبارک موسای کلیم است گرچه هنوز او پیغمبر نشده و نبوّت و دعوت رسمی اعلام نکرده و دیگری جزء قِبطیان بود و فرعونیان بود و ظالم آیهٴ پانزده سورهٴ «قصص» ﴿فَوَجَدَ فِیهَا﴾ در آن مدینه ﴿رَجُلَیْنِ یَقْتَتِلاَنِ هذَا مِن شِیعَتِهِ﴾ از پیروان او بود ﴿وَهذَا مِنْ عَدُوِّهِ﴾ که این احضار آن صحنه است لذا از هر دو تعبیر به ﴿هذَا﴾ شده ﴿فَاسْتَغَاثَهُ الَّذِی مِن شِیعَتِهِ عَلَی الَّذِی مِنْ عَدُوِّه﴾ این هم گفت «یا للمسلمین، یا للناصر» و مانند آن چون مظلوم بود وجود مبارک موسای کلیم به حمایت از مظلوم، ظالم را از پا در آورد ﴿فَوَکَزَهُ مُوسَی فَقَضَی عَلَیْهِ﴾ با مُشت زدن یا تنبیه دیگر او را از پا در آورد حالا ﴿قَالَ هذَا مِنْ عَمَلِ الشَّیْطَانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُضِلٌ مُبِینٌ﴾ که ـ انشاءالله ـ به سورهٴ مبارکهٴ «قصص» که رسیدیم معلوم میشود که این استثناها چیست این چه ظلمی است و این استثنایی که بعد آمده متّصل است یا منقطع این باید بماند ﴿قَالَ رَبِّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسِی فَاغْفِرْ لِی فَغَفَرَ لَهُ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ﴾ از آنجا مانده این است عرض کرد ﴿رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَیَّ﴾ خب این موحّد بود وجود مبارک موسای کلیم هنوز به مقام نبوّت نرسید.
برترین مصادیق هدایت و مُنعِم علیه در قرآن:
عرض کرد ﴿رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَیَّ فَلَنْ أَکُونَ ظَهِیراً لِّلْمُجْرِمِینَ﴾ این جزء پیروان دین حضرت ابراهیم بود هر چه که بود هنوز به مقام نبوّت نرسید ولی موحّد بود پیرو همان ادیان ابراهیمی بود و به خدا معتقد عرض کرد خدایا! آن نعمتی که تو به من دادی نعمت هدایت است، قدرت است و مانند آن، من هرگز ظَهیر و پشتیبان و پشتوانهٴ مجرمین نباشم و نیستم ﴿رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَیَّ فَلَنْ أَکُونَ ظَهِیراً لِّلْمُجْرِمِینَ﴾ من ظَهیر، ظَهْر، پشت، پشتوانه، پشتیبان مجرم نباشم.
پرسش:...
پاسخ: نبود، هدایت بهترین نعمت الهی است دیگر پیروی انبیای ابراهیمی هم بهترین نعمت الهی است خب.
ما در قرآن کریم از ذات اقدس الهی میگوییم ﴿اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ ٭ صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ﴾ دو نکته را این جملهٴ نورانی فاتحةالکتاب به برکت همین آیهٴ شانزده و هفده سورهٴ مبارکهٴ «قصص» برای ما روشن میکند ما به خدا عرض میکنیم ﴿اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ﴾ صراط مستقیم، صراط چه کسی است ﴿صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ﴾ یک سؤال این است که آن مُنعَمعلیهم چه کسانیاند این بحثش قبلاً گذشت که در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» کاملاً مشخص کرد که ﴿مَن یُطِعِ اللّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِم مِنَ النَّبِیِّینَ وَالصِّدِّیقِینَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِینَ وَحَسُنَ أُولئِکَ رَفِیقاً﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «مریم» و اینها هم گذشت که مُنعَمعلیهم نبیّیناند این مقداری که برای گذشته بود اما آن مقداری که مربوط به سورهٴ مبارکهٴ «قصص» آیهٴ شانزده و هفده است این است که یکی از آن منعمعلیه وجود مبارک موسای کلیم است برای اینکه عرض کرد ﴿بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَیَّ﴾ پس موسی منعمعلیه است جزء نبیّینی است که هم در سورهٴ مبارکهٴ «مریم» شامل حالش میشود هم در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» خب موسی جزء مُنعمعلیه است این را ما قبلاً هم از آن آیات دیگر استفاده کرده بودیم اما راه او چیست آن دیگر در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» نیست در سورهٴ مبارکهٴ «مریم» نیست راه منعمعلیهم که ما در نماز از ذات اقدس الهی مسئلت میکنیم خطّمَشی مُنعمعلیه را به ما بده حمایت از مظلوم و قیام علیه ظالم است ﴿رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَیَّ فَلَنْ أَکُونَ ظَهِیراً لِّلْمُجْرِمِینَ﴾ من هرگز پشتوانه و پشتیبان مجرم نیستم و نخواهم بود این است که ما در نماز همیشه میخواهیم ما از خدا میخواهیم خطّمَشی مُنعم، علیه را به ما بده، خطّمشی منعمعلیه به صورت شفاف در سورهٴ «نساء» نیست در سورهٴ «مریم» نیست در سورهٴ «قصص» است ﴿رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَیَّ فَلَنْ أَکُونَ ظَهِیراً لِّلْمُجْرِمِینَ﴾ من پشتوانه و پشتیبان مجرم نباشم این معنای خواندن این جمله است در نماز در هر شب و روز
نیل به مدینه فاصله در پرتو فقه اصغر:
اینکه قبلاً گفته شد که اگر کسی همین رسالهٴ عملیه را عمل بکند کشور میشود مدینهٴ فاضله همین است ما یک وقت میخواهیم اُویس قَرَن داشته باشیم آن البته با این رساله عملیه حاصل نمیشود این رسالهٴ عملیه، فقه اصغر است او کاری به حضور قلب و تهجّد و «یا ربّ، یا ربّ» گفتن و ناله کردن ندارد ولی حلال زندگی کردن را این رساله به ما یاد میدهد دیگر خب سؤال، اگر کسی بدهکار است میتواند نمازش را اول وقت بخواند نه، تا وقت نمازش ضیق نشده حقّ خواندن نماز هم ندارد اول باید برود حقّ مردم را بدهد خب، قبلاً هم عرض شد که این هفت، هشت میلیون پروندهای که هست نود درصدش برای همین الفبای دین است یعنی کسی که تجاوز کرده، کسی که دروغ گفته، چک بیمحل کشیده، بهموقع تخلیه نکرده، دروغ گفته، کلاهبرداری کرده، مغبون کرده، غشّ در معامله کرده، همین بدیهیات است این هفت، هشت میلیون پرونده یعنی تقریباً نزدیکهای هفت میلیون پرونده برای اینکه همین به رساله عمل نشده حالا اگر کسی در نماز، نماز میخواند ولی حواسش جمع نیست خب بله، این اویسقرن نمیشود ولی کشور را آلوده نمیکند اگر کسی لباسش پاک است، غذایش پاک است، مالش پاک است، طیّب و طاهر است هیچ کسی حقّ دیگری بر عهدهٴ او نیست، بدهکار کسی نیست این کشور میشود کشور مدینه فاضله دیگر ما اگر بخواهیم نظیر مناجات وجود مبارک موسای کلیم و یا «مناجات شعبانیه» و اینها را بخوانیم این با رساله حاصل نمیشود این یک فقه اکبر میخواهد، اما ما میخواهیم در کشور یک امنیّت داشته باشیم خوب زندگی کنیم هر کسی در هر حالتی که هست یک امنیّت داشته باشد همین رساله کافی است دیگر در اینجا فرمود: ﴿رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَیَّ فَلَنْ أَکُونَ ظَهِیراً لِّلْمُجْرِمِینَ﴾ آدم بخواهد ساکت باشد ظَهیر مجرمین است، در لفّافه به نفع گروهی که مجرماند سخن بگوید ظهیر مجرمین است، در لفّافه با تعبیرات دیگر از مجرم حمایت بکند ظهیر مجرمین است این تظاهرات، تظاهرات یعنی همین تظاهرات به معنی ظهور که نیست یعنی ظَهیر هم بودن است برای انقلاب تظاهر کردن، تظاهر کردن نه یعنی ظاهر شدن یعنی ظَهیر شدن ما باید ظهیر نظام باشیم، ظهیر انقلاب باشیم، ظهیر مظلوم باشیم این دعای ماست در هر روز خب این اگر نتواند کشور را اداره کند چه چیزی میتواند کشور را اداره کند میگوییم ﴿صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ﴾ خب یکی از آن منعمعلیه وجود مبارک موسای کلیم است خطّمشی او چیست ﴿رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَیَّ فَلَنْ أَکُونَ ظَهِیراً لِّلْمُجْرِمِینَ﴾ پس ما هر روز در نماز از ذات اقدس الهی ده بار در شبانه روز به خدا عرض میکنیم که خدایا! ﴿رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَیَّ فَلَنْ أَکُونَ ظَهِیراً لِّلْمُجْرِمِینَ﴾
نجات حضرت موسی(علیه السلام) از کشته شدن به عنایت الهی:
خب، فرمود: ﴿رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَیَّ فَلَنْ أَکُونَ ظَهِیراً لِّلْمُجْرِمِینَ﴾ فرمود تو یادت است که کسی را کُشتی آنها که فکر نمیکردند که تو حامی مظلومی که قِبطی مقتدری که بدون گناه آدم میکُشد حالا مهلت میدهد که تو کسی را بکُشی تو را رها بکند ما بالأخره تو را نجات دادیم همه نیروها را آماده کردیم که تو را نجات بدهند یک عده تصمیم گرفتند که تو را بگیرند ما فوراً کسی را فرستادیم که به تو گزارش بدهد که ﴿یَا مُوسَی إِنَّ الْمَلَأَ یَأْتَمِرُونَ بِکَ﴾ «اِئتمار» یعنی مشورت، «مُئتمَر» آن مجلس شورا را میگویند، «یأتمرون» یا «مُئتمر» همین است فرمود یک عدّه آمدند و دستور دستگیری تو را دادند ﴿وَجَاءَ رَجُلٌ مِنْ اقْصَی الْمَدِینَةِ﴾ تند تند هم آمده ﴿یَسْعَی﴾ به تو گفته ﴿یَا مُوسَی إِنَّ الْمَلَأَ یَأْتَمِرُونَ﴾ ائتمار میکنند یعنی مشورت میکنند یک مجلس مُئتمر یعنی مجراهای مشورت تشخیص دادند کارشناسان آمدند که ما چگونه موسی را دستگیر کنیم و کیفر بدهیم ﴿لِیَقْتُلُوکَ﴾ فوراً برو از این شهر بیرون خب آن چه کسی بود، چه کسی این را وادار کرد، چه کسی به زبانش انداخت همهٴ این کارها را ما کردیم دیگر، پس قبل از این تو سابقهای داشتی و آن این بود که تبهکاری را کُشتی ما تو را نجات دادیم ﴿وَقَتَلْتَ نَفْساً فَنَجَّیْنَاکَ مِنَ الْغَمِّ﴾ بعد در موارد گوناگون هم تو را آزمودیم ﴿وَفَتَنَّاکَ فُتُوناً﴾ حالا آن فُتون و آزمایشات چه بود بخشی از این در آیات سوَر دیگر ممکن است مطرح بشود بعد فرمود وقتی وارد مدین شدی جای خوبی هم برای تو فراهم کردیم ﴿فَلَبِثْتَ سِنِینَ فِی أَهْلِ مَدْیَنَ﴾ چند سال هم در مدین ماندی در بهترین بیت هم تربیت شدی که بیت پیغمبر بود، بیت شعیب بود ﴿ثُمَّ جِئْتَ عَلَی قَدَرٍ یَا مُوسَی﴾ حالا برازنده شدی وارد مصر شدی الآن ما به تو مأموریت میدهیم از دوران میلادت تا الآن لحظه به لحظه ما مواظب تو بودیم پس اگر یک وقت چیزی خواستی حتماً گرفتی برای اینکه نخواستههایت را ما دادیم چه رسد به خواستههایت.
مراد از «مصنوع» رب بودن انبیاء و اولیا:
حالا ﴿ثُمَّ جِئْتَ عَلَی قَدَرٍ یَا مُوسَی ٭ وَاصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسِی﴾ ما تمام این کارها را کردیم تو را صَنیع قرار دادیم برای خودمان، تو را برای خودمان ساختیم اصطناع کردن هم به معنای اصطفاست و برگزیدن است هم ساخت و ساز و ساختار داخلیات را به عهده گرفتیم یک بیان نورانی از حضرت امیر(سلام الله علیه) هست یک، امام اول ما مشابه آن بیان نورانی از وجود مبارک حضرت حجّت(سلام الله علیه) است امام آخر ما، اوّلین امام و آخرین امام هر دو این تعبیر را دارند آنکه وجود مبارک حضرت امیر فرمود در نهجالبلاغه است آنکه وجود مبارک حضرت حجّت فرمود در توقیعات مبارک آن حضرت است که «نحن صَنَائِعُ رَبِّنَا وَ الخلق بَعْدُ صنائعنا» وجود مبارک حضرت امیر به عنوان صیغهٴ متکلّم معالغیر عرض میکند ما مستقیماً در کارگاه الهی ساخته شدیم کسی در ساختن ما دخیل نبود ما مصنوع پروردگاریم «فَإِنَّا صَنَائِعُ رَبِّنَا وَ النَّاسُ بَعْدُ صنائع لنا» ، مردم را برای ما ساختند که تحویل ما بدهند ما اینها را بسازیم این چه مقامی است هر کس با اینها رابطه پیدا کرد به جایی رسید نکرد که بالأخره یک «یأکل و یَمشی فی الأسواق» شد ابنابیالحدید در ذیل این جملهٴ نورانی حضرت امیر در نهجالبلاغه دارد که «أنّ الناس عبیدهم» آن عَبید به معنای اینکه «مَن علمنا حرفاً فقد صیّرنا عبدا» این تعبیر «عبیدٌ» را ابنابیالحدید در نهجالبلاغه دارد حالا این اگر شیعه بود میگفتند غلوّ کرده به هر تقدیر فرمود مردم را به ما دادند و اگر کسی این راه نیاید خودش را از انسانیّت گذاشته کنار «فَإِنَّا صَنَائِعُ رَبِّنَا وَ النَّاسُ بَعْدُ صَنَائِعُ لَنَا» ولو صنائعنا هم نباشد توقیعات مبارک امام عصر(سلام الله علیه عجّل الله) را هم که ملاحظه میکنید این حدیث نورانی آنجا هم هست خب، ﴿وَاصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسِی﴾ خب از میلادت تا الآن ما لحظه به لحظه در حضور ما تو را پروراندیم حالا برو به طرف فرعون او را هدایت کن بنیاسرائیل را نجات بده ﴿اذْهَبْ أَنتَ وَأَخُوکَ بِآیَاتِی﴾ این معجزاتی که من دادم اینها را بگیرید بروید ﴿وَلاَ تَنِیَا فِی ذِکْرِی﴾ وَنْی و سستی به خود راه ندهید در نام من، در یاد من هیچ سستی نکنید ﴿وَلاَ تَنِیَا فِی ذِکْرِی ٭ اذْهَبَا إِلَی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَی﴾.
بیان نکتهای عرفانی در آیهٴ ﴿وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِن لِسَانِی﴾:
اما آنچه در مسئلهٴ ﴿وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِن لِسَانِی﴾ نقل شده است که برخیها نقل کردند که این ﴿وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِن لِسَانِی﴾ برای این جهت بود که وجود مبارک موسای کلیم عرض کرد خدایا! زبانی که با تو سخن میگوید دیگر حیف است که با این زبان با غیر تو سخن بگوییم راهی به ما نشان بده که این زبان به خودش اجازه بدهد که بعد از اینکه با تو مکالمهٴ توحیدی کرده است با مشرکی هم سخن بگوید این لطیفه را مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) در کتاب شریف عللالشرائع چون عللالشرائع چاپهای متعدّدی دارد دیگر طبق این چاپی که الآن دست ماست صفحهٴ 67 هست البته حالا یا سه چهار صفحه جلوتر یا سه چهار صفحه عقبتر چاپها که فرق میکند در همین محدوده است در صفحهٴ 67 دارد و آن این است که مرحوم صدوق میفرماید: «و سمعتُ أباجعفر محمدبنعبداللهبنطیفور الدامغانی الواعظ یقول فی قول موسی(علیه السلام) ﴿وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِن لِسَانِی ٭ یَفْقَهُوا قَوْلِی﴾ قال یقول إنّی أستحیی أن اُکلّم بلسانی الذی کلمتک به غیرک» خدایا! من حیا میکنم با زبانی که با تو حرف زدم با غیر تو حرف بزنم این گِره را از زبان من بگشا که من دیگر حیا نکنم پیام تو را به دشمن تو برسانم «فیمنعنی حیائی منک عن محاورة غیرک فصارت هذه الحال عُقدة علی لسانی فاحللها بفضلک ﴿وَاجْعَل لِی وَزِیراً مِنْ أَهْلِی ٭ هَارُونَ أَخِی﴾ » که تازه هارون این حرف را بزند من این حرف را نزنم «أنّه سأل الله عزّ وجل أن یأذن له فی أن یُعبِّر عنه هارون فلا یَحتاج أن یُکلّم فرعون بلسانٍ کلّم الله عزّ وجل به» عرض کرد خدایا! برادرم را بفرست که او پیام تو را در حضور من به فرعون برساند این بزرگوار هر که هست این روایت نیست اگر ما در بحث روایی این را به هیچ یعنی به هیچ وجه نقل نکردیم برای اینکه روایت نیست مرحوم صدوق این را از اباجعفر محمدبنعبدالله طیفور دامغانی که در منطقهٴ فرغان آنجا وعظ و موعظه داشت همین
نکاتی عرفانی از برخورد موسای کلیم(علیه السلام) با خضر نبی(علیه السلام):
یک گزارش دیگری را مرحوم صدوق در صفحهٴ 63 این کتاب از همان اباجعفر محمدبنعبدالله طیفور دامغانی واعظ بفرغانة نقل کرده این ذوق عرفانی داشت ذوق لطیفی هم داشت و مرحوم صدوق که برای قبل از هزار سال است این مطالب ذوقی و عرفانی را از این بزرگوار نقل میکند نظر شریفتان اگر در سورهٴ مبارکهٴ «کهف» باشد آن برخوردهایی که وجود مبارک موسای کلیم با خضر(سلام الله علیهما) داشت که خضر سهتا کار کرد و وجود مبارک موسای کلیم در هر سه کار سؤال کرد در حالی که هر سه کار را خود موسای کلیم قبلاً پشت سر گذاشته بود این قبلاً پشت سر گذاشته بود از لطایف همین طیفور دامغانی است آن راز این بود که خضر(سلام الله علیه) کشتی را سوراخ کرد موسای کلیم اعتراض کرد، کسی را کُشت موسای کلیم اعتراض کرد، دیواری را رایگان چید موسای کلیم اعتراض کرد در سورهٴ مبارکهٴ «کهف» گذشت این سه اعتراضی که وجود مبارک موسی به خضر(سلام الله علیهما) داشت قبلاً خود موسای کلیم همین سهتا کار را پشت سر گذاشت خود موسای کلیم افتاده به دریا خدا او را حفظ کرد چگونه به خضر میگوید تو حالا این کشتی را سوراخ کردی ﴿لِتُغْرِقَ أَهْلَهَا﴾ خب خدایی که تو را در دوران کودکی در صندوقچه در دریا حفظ کرد الآن این ولیّ خداست تو به دستور خدا آمدی در محضر او چطور حفظ نمیکند این یک، غلامی را که کذا و کذا بود خضر او را کُشت موسای کلیم اعتراض میکند که چرا چه کار کردی در حالی که خودش در دوران قبل از نبوّت جوانی را کُشت، بار سوم وقتی وارد سرزمینی شدند خضر به موسی(علیهما السلام) گفت ما باید این دیوار را بچینیم موسی عرض کرد که چطور پس لااقل ﴿لَوْ شِئْتَ لَتَّخَذْتَ عَلَیْهِ أَجْراً﴾ چرا رایگان داری کار میکنی در حالی که خود موسای کلیم وقتی ﴿وَلَمَّا وَرَدَ مَاءَ مَدْیَنَ﴾ رایگان برای بچههای شعیب آبکِشی کرده این لطایف در قرن ششم و هفتم در کلمات عرفا آمده کلمات بعضی اهل معرفت هست الآن در فصوص و در غیر فصوص این حرفها هست معلوم میشود که این حرف را مرحوم صدوق قبل از هزار سال از آن کسی که ذوق عرفانی داشت در کتاب شریف عللالشرایع نقل کرد حالا او از کجا نقل کرد روشن نیست بعد به اهل معرفت از شیعه و سنّی منتقل شد غرض این است که این روایت نیست یک، این بزرگوار هم یک ذوق معرفتی داشت دو، مورد اعتماد مرحوم صدوق بود سه، مرحوم صدوق این لطایف را از این بزرگوار در عللالشرائع یاد کرده است حشر همهٴ اینها با اولیای الهی.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است