- 178
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 42 تا 50 سوره طه_ بخش اول
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 42 تا 50 سوره طه _ بخش اول"
دعوت به توحید؛ برترین ذکر خداوند
معنای «لعل»، «لیت» و «عسی» در قرآن
امکان دلالت آیهٴ ﴿إِنَّا مَعَکُم مُسْتَمِعُونَ﴾ بر معیت رحمانیه و قهریّ
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿اذْهَبْ أَنتَ وَأَخُوکَ بِآیَاتِی وَلاَ تَنِیَا فِی ذِکْرِی ﴿42﴾ اذْهَبَا إِلَی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَی ﴿43﴾ فَقُولاَ لَهُ قَوْلاً لَّیِّناً لَّعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشَی ﴿44﴾ قَالاَ رَبَّنَا إِنَّنَا نَخَافُ أَن یَفْرُطَ عَلَیْنَا أَوْ أَن یَطْغَی ﴿45﴾ قَالَ لاَ تَخَافَا إِنَّنِی مَعَکُمَا أَسْمَعُ وَأَرَی ﴿46﴾ فَأْتِیَاهُ فَقُولا إِنَّا رَسُولاَ رَبِّکَ فَأَرْسِل مَعَنَا بَنی إِسْرائِیلَ وَلاَ تُعَذِّبْهُمْ قَدْ جِئْناکَ بِآیَةٍ مِّن رَّبِّکَ وَالسَّلاَمُ عَلَی مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَی ﴿47﴾ إِنَّا قَدْ أُوحِیَ إِلَیْنَا أَنَّ الْعَذَابَ عَلَی مَن کَذَّبَ وَتَوَلَّی ﴿48﴾ قَالَ فَمَن رَبُّکُمَا یَا مُوسَی ﴿49﴾ قَالَ رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَی کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَی ﴿50﴾
دعوت به توحید؛ برترین ذکر خداوند:
بعد از اینکه ذات اقدس الهی وجود مبارک موسای کلیم را به عنوان نبیّ اختیار کرد و آن آیات را آن دو معجزه را در اختیارش قرار داد و خواستههای آن حضرت را هم برآورده کرد که یکی از آن خواستهها این بود که وجود مبارک هارون(سلام الله علیه) را وزیر او و شریکِ امر او قرار بدهد فرمود تو و برادرت با این معجزاتی که برخی را دریافت کردی برخی را هم هر وقت لازم بود به تو میدهیم به طرف فرعون حرکت کنید و در نام و یاد من که دعوتِ به توحید است سستی نکنید. مهمترین ذکر همان دعوت به توحید است و طرد شرک نه اینکه شما در زبانتان «لا إله الاّ الله» را زیاد بگویید یاد مرا فراموش نکنید گرچه آن لازم است اما عنصر محوری رسالت حضرت موسی(سلام الله علیه) دعوت آلفرعون بود به توحید این بهترین ذکر خداست پس یک وقت است انسان ذکر دارد یعنی کلمهٴ «لا إله الاّ الله» را میگوید، یک وقت سخنرانی دارد، مَقالی دارد، مَقالتی دارد جامعه را دارد هدایت میکند این بهترین ذکر خداست ﴿وَلاَ تَنِیَا فِی ذِکْرِی﴾ یعنی در نام من و یاد من و احیای توحید من سستی نکنید
معنای «لعل»، «لیت» و «عسی» در قرآن:
﴿وَلاَ تَنِیَا فِی ذِکْرِی ٭ اذْهَبَا إِلَی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَی ٭ فَقُولاَ لَهُ قَوْلاً لَّیِّناً لَّعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشَی﴾ برخیها گفتند که حتماً فرعون به یکی از این دو فضیلت راه یافت برای اینکه «لعلّ» که خدا به کار میبرد مانند «لیت» و «عسیٰ» الهی برای امر ضروریالوقوع است شایدی که خدا میگوید با باید همراه است شایدی که بشر میگوید چون از آینده خبر ندارد همان معنای ترجّی یا تَمنّی و مانند آن است اما شایدِ الهی باید است در حقیقت پس حتماً فرعون به یکی از این دو امر راه یافت. این سخن ناصواب است این همان تعبیری است که در کتابهای ادبی آمده که «لعلّ» خدا باید است، ضرورت است این ناصواب است برای اینکه این در مقام فعل است در مقام موجودات خارجی است از زمینه خبر میدهد زمینه، زمینهٴ «لعلّ» است و «لیت» است و «عسیٰ» این طور نیست که اگر خدا «عسیٰ» را یا «لیت» را یا «لعلّ» را در قرآن به کار برد به معنی ضروری باشد همان معنای شاید هست چون زمینه چنین زمینهای است به امید اینکه متذکّر بشود یا بترسد ممکن است به هیچ کدام از اینها هم توفیق پیدا نکند چه اینکه توفیق هم پیدا نکرده است. خب، ﴿قَالاَ﴾ وجود مبارک موسی و هارون(سلام الله علیهما) گفتند: ﴿رَبَّنَا إِنَّنَا نَخَافُ أَن یَفْرُطَ عَلَیْنَا﴾ آن اسبی که در میدان مسابقه از سایر اسبها جلوتر میرود میگویند «فَرَسٌ فارِط» این چون «سَبَق الخیر» عجله کردن، جلو افتادن این است. عرض کردند که ما هراسناکیم که هنوز حرفهایمان تمام نشده این پرخاش بکند ﴿یَفْرُطَ عَلَیْنَا أَوْ أَن یَطْغَی﴾ که معنایش در دو نوبت گذشت.
امکان دلالت آیهٴ ﴿إِنَّا مَعَکُم مُسْتَمِعُونَ﴾ بر معیت رحمانیه و قهریّه:
﴿قَالَ لاَ تَخَافَا﴾ برای اینکه ﴿إِنَّنِی مَعَکُمَا أَسْمَعُ وَأَرَی﴾ که در بحث دیروز گذشت. در بعضی از آیات دارد که ﴿إِنَّا مَعَکُم مُسْتَمِعُونَ﴾ شما هراسناک نباشید من هم با شما هستم حرفهای شما را میشنوم هم حرفهای فرعون را میشنوم ﴿إِنَّا مَعَکُم مُسْتَمِعُونَ﴾ منتها معیّتی که خدای سبحان با موسی و هارون دارد معیّت رحمت و عنایت است مثل، ﴿إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَوْا﴾ معیّتی که با فرعون دارد ﴿إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصَادِ﴾ است بنابراین میشود جمع کرد بین جلال و جمال الهی، بین مِهر و قَهر الهی که خدا با مؤمن هست به عنوان مِهر، با کافر هست به عنوان قَهر، هر دو کنار هم باشند ﴿إِنَّ اللّهَ مَعَنَا﴾ در غار هم ممکن است از همین قبیل باشد غرض این است که نمیشود گفت از این معیّت یک معنا و یک مصداق باشد ممکن است دو مصداق باشد و به جامع اراده شده باشد چه اینکه آنجا فرمود: ﴿إِنَّا مَعَکُم مُسْتَمِعُونَ﴾ .
پرسش:...
پاسخ: اصل است چون جمال و جلال الهی از اسمای عظیم الهی که نیست اینها زیر پوشش اللهاند اینها اسمِ عظیماند نه اسم اعظم، اسم اعظم که الله است جامع بین جمال و جلال است دیگر «ارحم الراحمین فی موضع العفو و الرحمه و أشدّ المعاقبین فی موضع النکال و النقمه» و جامع اینها اسم اعظم است که الله است خب.
﴿قَالَ لاَ تَخَافَا إِنَّنِی مَعَکُمَا أَسْمَعُ وَأَرَی ٭ فَأْتِیَاهُ فَقُولا إِنَّا رَسُولاَ رَبِّکَ﴾ که اینجا تثنیه آورده شد در بعضی از جاها هم مفرد آورده شد ﴿فَأَرْسِل مَعَنَا بَنی إِسْرائِیلَ وَلاَ تُعَذِّبْهُمْ﴾ که در بحث دیروز روشن شد.
مفرد بودن «آیه» در ﴿قَدْ جِئْناکَ بِآیَةٍ مِّن رَّبِّکَ﴾:
﴿قَدْ جِئْناکَ بِآیَةٍ مِّن رَّبِّکَ﴾ اینجا مفرد هست چون منظور کثرت و تعدّد معیار نیست اصلِ معجزه معیار است با اینکه خدای سبحان وعده داد که آیاتی را من به شما میدهم که بعضیها را دریافت کردید مثل عصا و ید بیضا و بعضیها را هم نظیر جریان نیل و بَحر و امثال ذلک که هر وقت لازم باشد میدهم با اینکه آنجا جمع آورد اینجا تثنیه هم نیاورد با اینکه دوتا آیه داشتند معذلک مفرد آورد زیرا اصلِ آیه و جنس آیه مراد است کثرت مراد نیست در بسیاری از آیات قرآن کریم وقتی در اوّلین برخورد مطرح است سخن از جنس یا به تعبیر دیگر مفرد مطرح است میگویند با آیه آمد، با معجزه آمد نظیر اینکه قبلاً در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» آیهٴ 106 اینچنین گذشت که فرعون به وجود مبارک موسای کلیم گفت: ﴿قَالَ إِنْ کُنْتَ جِئْتَ بِآیَةٍ فَأْتِ بِهَا﴾ خب تو اگر رسولی معجزهای داری لابد آن معجزه را بیاور که اینجا سخن از مفرد است چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «شعراء» و اینها هم باز سخن از مفرد است آیهٴ سی سورهٴ مبارکهٴ «شعراء» این است که ﴿قَالَ أَوَلَوْ جِئْتُکَ بِشَیْءٍ مُبِینٍ﴾ این ﴿مُبِینٍ﴾ همان بیّنه است یعنی یک حجّت روشن و آشکار که باز در سورهٴ مبارکهٴ «شعراء» آیهٴ 154 به این صورت مفرد یاد شده است ﴿مَا أَنتَ إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُنَا فَأْتِ بِآیَةٍ إِن کُنتَ مِنَ الصَّادِقِینَ﴾ بنابراین در این گونه از موارد اصلِ معجزه مراد است چون اصل معجزه مراد است نه ضرورتی دارد برای تثنیه نه ضرورتی دارد برای جمع.
پرسش:...
پاسخ: آن چون در تحت هدایت و رهبری و تبعیّت وجود مبارک موسای کلیم بود معجزهٴ حضرت موسی معجزهٴ هر دو حساب میشد ولی دلیلی نداریم بر اینکه اصلاً به وجود مبارک هارون معجزه نداد این عصا و ید بیضا را نداد، اما معجزات دیگر ممکن است که هر دو سهیم بودند چون در جریان آن معجزات هشت، نُهگانهٴ دیگری که جراد و قُمّل و ضفادع و امثال ذلک است شاید هر دو سهیم بودند این دو معجزهٴ معروف برای وجود مبارک موسای کلیم بود برای اینکه این جزء انبیای اولواالعزم است و وجود مبارک هارون تابع اوست جانشین اوست و مانند آن.
پرسش:...
پاسخ: نه خیر، این دفع و رفع است دیگر برای ما رفع است برای آنها دفع، منتها این کار سابقه نداشت اصلاً نه اینکه در یاد خدا یعنی در نماز و روزه و یاد خدا سستی نکنید، در دعوت به توحید سستی نکنید خب این سفارش میخواهد دیگر یعنی هر گونه فشاری را شما تحمّل بکنید ﴿لاَ تَنِیَا فِی ذِکْرِی﴾ یعنی در دعوت به توحید، در طرد شرک، مبارزه با شرک، ابطال شرک که همهٴ اینها ذکر من است سستی نکنید خب.
بهرهمندی انبیا از انذار و تبشیر، همانند خداوند سبحان:
﴿قَدْ جِئْناکَ بِآیَةٍ مِّن رَّبِّکَ﴾ بعد انبیا با تبشیر و انذار مبعوث میشوند وجود مبارک موسای کلیم و همچنین هارون(سلام الله علیهما) هم تبشیر داشتند هم انذار فرمودند: ﴿وَالسَّلاَمُ عَلَی مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَی﴾ این تبشیر، ﴿إِنَّا قَدْ أُوحِیَ إِلَیْنَا أَنَّ الْعَذَابَ عَلَی مَن کَذَّبَ وَتَوَلَّی﴾ این انذار. خدای سبحان نسبت به مادر موسی فرمود که تو دوتا مشکل داری یکی میترسی که بچه به هلاکت بیفتد یکی هم از فراغ او در غم و اندوهی، وقتی به دریا سپردی چون با امر ما بود آن خوفت برطرف شد دیگر این بچه را نمیکُشند اما حزن و غمِ فراغ همچنان هست لذا در جریان غمزدایی و رفع اندوه فرمود ما این بچّه را به او برگرداندیم ﴿کَیْ تَقَرَّ عَیْنُهَا وَلاَ تَحْزَنَ﴾ دیگر آنجا «و لا تخاف» نفرمود برای اینکه آن امر، آرامش داد ترس را برطرف کرد وجود مبارک موسی وقتی به دریا افتاد مادرش دیگر هراسناک نبود میدانست او سالم است برای اینکه خدا ﴿رَّبَطْنَا عَلَی قَلْبِهَا﴾ شد مطمئن کرد که این بچه هلاک نمیشود اما بالأخره از فراغ بچه انسان غمگین است دیگر فرمود ما این بچه را به او برگرداندیم ﴿کَیْ تَقَرَّ عَیْنُهَا﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «قصص» آیهٴ سیزده آنجا دیگر سخن از خوف نیست ﴿کَیْ تَقَرَّ عَیْنُهَا وَلاَ تَحْزَنَ﴾ این اندوهی که از فراغ او حاصل شده بود این برطرف بشود.
فرمود ما این کارها را کردیم تا اینکه هیچ کدام از آن وعدهها تخلّف نشود تبشیر و انذار هم محفوظ ماند ﴿إِنَّا قَدْ أُوحِیَ إِلَیْنَا أَنَّ الْعَذَابَ عَلَی مَن کَذَّبَ وَتَوَلَّی﴾
مخاطب اصلی فرعون در آیهٴ ﴿مَن رَبُّکُمَا یَا مُوسَی﴾:
وقتی که وجود مبارک موسای کلیم فرمود به ما چنین چیزی وحی شد و ما از طرف خداوندِ تو آمدیم این دیگر نگفت که خداوندِ من چه کسی است ﴿قَالَ فَمَن رَبُّکُمَا یَا مُوسَی﴾ درست است که این دو نفر با هم رفتند این صحبت را کردند اما سخنگو وجود مبارک موسای کلیم بود و با تثنیه یاد کرد فرمود: ﴿إِنَّا قَدْ أُوحِیَ إِلَیْنَا﴾ یا ﴿إِنَّا رَسُولاَ رَبِّکَ﴾ ولی فرعون در گفتگو وجود مبارک موسی(سلام الله علیه) را مخاطب قرار میدهد برای اینکه او اصل بود گفت: ﴿فَمَن رَبُّکُمَا یَا مُوسَی﴾ دیگر یا موسی و هارون نگفت چون او اصل بود.
معنای آیهٴ ﴿رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَی کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَی﴾:
﴿قَالَ فَمَن رَبُّکُمَا یَا مُوسَی ٭ قَالَ﴾ وجود مبارک موسی در جواب فرمود: ﴿رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَی کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَی﴾ این از آن غرر آیاتی است در سراسر قرآن کریم مخصوصاً در سورهٴ مبارکهٴ «طه» با یک جمله به سه نظام از نظام جهانبینی الهی خبر داد هم نظام فاعلی، هم نظام داخلی، هم نظام غایی ﴿رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَی کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ﴾ یعنی پروردگار ما کسی است که همهٴ موجودات ممکن را او آفرید یک، زیبا و نیکو و مجهّز آفرید دو، همه را به هدفشان راهنمایی کرد سه، ﴿رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَی کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ﴾ این ناظر به «کان» ناقصه است. جناب زمخشری احتمال داد که این ﴿خَلْقَهُ﴾ مفعول اول باشد و خَلْق به معنای خَلیقه و اصل آفرینش باشد و معنا این باشد که «ربّنا الذی أعطیٰ خَلقَه» یعنی خِلقته و خَلیقته «کلّ شیءٍ» خدای سبحان فیض خود را به همه چیز داده است که ﴿خَلْقَهُ﴾ یعنی خِلقته یعنی خَلیقته بشود مفعول اول، ﴿کُلَّ شَیْءٍ﴾ بشود مفعول دوم که برابر آن آیه میشود که ﴿اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ﴾ که ذات اقدس الهی خالق هر چیز است این «کان» تامّه است و این سخن ناصواب است برای اینکه این آیه به وِزان آیهٴ هفت سورهٴ مبارکهٴ «سجده» است که آن را هم باید اشاره بکنیم این تقدیم و تأخیر هم وجهی ندارد ﴿رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَی کُلَّ شَیْءٍ﴾ یعنی اول شیء را به بار آورد یک، که شده «کان» تامّه برابر ﴿اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ﴾ هر چیزی را خدا آفرید دوم هر چیزی را که آفرید نیکو و زیبا آفرید اینچنین نیست که ساختار داخلی اشیاء با هم ناهماهنگ باشد اگر درخت است تمام نیازهای درخت را به درخت داد، اگر حَجر و مَدَر است نیازهای آنها را به آن داد، اگر چشم و ابرو و گوش و بینی و خَدّ است همهٴ خواصّ این اجزا را به اینها داد، اگر دست است خاصیّت دست را به دست داد چیزی کم نگذاشت هر چه لازمهٴ هر شیء بود به او عطا کرد «أعطیٰ کلّ شیء صدره و ذیله و ساقته و أجزائه و عوارضه و أوصافه و ما یَحتاج إلیه» هر چیزی را با یک مجموعهٴ خوبی ساخت که اگر کسی بخواهد کمبودی را در چیزی پیدا کند محال است همهٴ درختشناسان عالَم بخواهند بگویند که درخت اگر این را میداشت بهتر بود اینچنین نیست هر چه که درخت باید داشته باشد دارد وگرنه درخت نیست خب، انسان هم همین طور.
آفرینش احسن موجودات و هدایت آنان به کمال:
﴿الَّذِی أَعْطَی کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ﴾ خب ساختار او را داد، اینکه مجهّز کرد به یک انسان دست و پا داد برای اینکه میخواهد راه برود، هدفی دارد، هدف را مشخص کرد راه را مشخص کرد اگر هدفی در کار نبود میشد لغو، فرمود: ﴿أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاکُمْ عَبَثاً﴾ انسان را نیافرید که بپوسد بعد بشود هیچ، انسان را آفرید که از پوست به در بیاید به عالَم دیگر سفر کند همه چیز همین طور است. خب، هر چیزی هدف دارد اگر هدف دارد بین این شیء و هدف باید صراط مستقیم باشد صراط مستقیم صراطی است که نه اختلاف در او هست نه تخلّف هیچ کدام از این دو نقیصه در آن نیست این هم یک، اگر راه باشد و هدف باشد رونده أعرج و لنگ باشد یا فاقد وسیلهٴ نقلیه باشد این هم یک نقص است فرمود نه رَونده فاقد وسیلهٴ نقلیه است نه راه کج و مُعوج است نه هدف گنگ، هدف مشخص، راه روشن، رَونده مجهّز این رونده است با اختیار خودش یا بیراهه میرود یا کجراهه یا مستقیم دیگر به اختیار خودش است این سه اصل یعنی سه اصل، حیف این موسای کلیم است که گرفتار این بنیاسرائیل شد ﴿رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَی کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ﴾ یعنی شما این سلسلهٴ نظام فاعلی را وقتی بررسی میکنید منتهی میشوید، منتهی میشوید، منتهی میشوید به الله غیر از خدا هیچ کس نمیتوانست چنین کاری انجام بدهد و هیچ نقصی در هیچ موجودی نیست طلا چطور باید باشد، نقره چطور باید باشد، این خاک چطوری طلا میشود مگر هر خاکی طلا میشود مگر هر جایی نفت دارد مگر هر جایی گاز دارد، اگر زیر زمین بخواهد گاز داشته باشد شرایطش چیست این دارد یا اگر زیرزمینی بخواهد نفت تولید بشود شرایطش چیست این دارد یا اگر خاکی بخواهد «لَعل گردد در بدخشان یا عقیق اندر یَمن» شرایطش چیست، دارد این طور نیست که شرایط چیزی را به چیزی ندهد و او بخواهد به آن معدن راه یابد و مانند آن، پس هر چیزی را با ساختار درونیاش مجهّز کرده خب این ساختار درونی برای چیست، اگر اعضا و جوارح مُنسجِم به یک شیء داد برای اینکه او به یک کمال برسد پس کمالی وجود دارد اگر کمال وجود دارد بین این مُستکمِل و آن کمال باید راه مستقیم باشد راه مستقیم هست، اگر راه مستقیم باشد راهنما میخواهد فرمود راهنما منم ﴿إِنَّ رَبِّی عَلَی صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ﴾ من کارهایم بر اساس صراط مستقیم است همه را گرفتم دارم میبرم و اعضا و جوارح رفتن هم به همه دادم حالا بشر مختار است میخواهد بیاید میخواهد نیاید ﴿رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَی کُلَّ شَیْءٍ﴾ میشود نظام فاعلی، ﴿خَلْقَهُ﴾ میشود نظام داخلی، ﴿ثُمَّ هَدَی﴾ با آن اهداف عالیه میشود نظام غایی.
پرسش:...
پاسخ: نه خیر، این میشود حرفِ زمخشری که گفتیم سخن صوابی نیست ﴿خَلْقَهُ﴾ یعنی ساختار او، یعنی نظم او این «کان» ناقصه است.
اثبات احسن بودن آفرینش موجودات:
این برابر همان آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «سجده» است که از «کان» ناقصه خبر داد آیهٴ هفت سورهٴ مبارکهٴ «سجده» این است ﴿الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ﴾ این «کان» ناقصه است یعنی هر چه آفرید زیبا آفرید چون زیباتر از این، این برهان شیخ اشراق است زیباتر از این اگر ممکن بود و خدای سبحان انجام نمیداد این مقدّمِ قیاس استثنایی، زیباتر از این عالَم اگر ممکن بود و خدای سبحان انجام نمیداد یا نداد این مقدم «لکان إمّا للجهل أو العجز أو البُخل» این تالی، و التالی بأسره مُستحیل فالمقدّم مِثله، اگر زیباتر از این ممکن بود و خدا انجام نداده بود و نمیداد یا برای آن است که ـ معاذ الله ـ نمیدانست یا برای آن است که ـ معاذ الله ـ نمیتوانست یا برای آن است که ـ معاذ الله ـ بخیل بود چون تالی هر سه قِسمش مستحیل است مقدم هم مثل اوست این را میگویند جهانبینی توحیدی این را میگویند برهان تجریدی و نه تجربی حالا تجربی ما یک گوشهاش را تجربه کردیم که نظم را دیدیم، جهانبینی یعنی جهانبینی ما جهانبینی فیزیک و ریاضی و علوم تجربی نداریم ما یک علم تجربی نداریم که دربارهٴ جهان بحث بکند آنکه تنها میتواند دربارهٴ جهان بحث کند فلسفه است که کلّ عالم را بحث میکند کلّ عالم خدا دارد یا نه، این دیگر در هیچ علمی جا نمیگیرد شما باسکولی که بخواهد کُرهٴ زمین یا سلسلهٴ جبال البرز را بسنجید که ندارید این باسکولها، باسکولهای کامیون است این علمها فقط میتواند زمین را بررسی کند، درخت را بررسی کند، دریا را بررسی کند، معدن را بررسی کند و اینها، علمی که بتواند دربارهٴ کلّ جهان بحث بکند آن دیگر فیزیک و شیمی و ریاضی و اینها نیست این برهان را فقط شما در فلسفه میبینید که اگر عالَمی از این بهتر ممکن بود و خدا نیافریده بود یا برای آن است که ـ معاذ الله ـ نمیدانست یا نمیتوانست یا بخیل بود والتالی بأسره مستحیل فالمقدّم مثله آن وقت این آیه هفت سورهٴ مبارکهٴ «سجده» کاملاً خودش را نشان میدهد ﴿الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ﴾ مگر با تجربه میشود اینها را درست کرد مگر ما عمرمان چقدر است بر فرض صد سال تجربه بکنیم آن مقداری که ما تجربه کردهایم که شبنمی است که بر بحر میکشد رقمی ما بر فرض تجربه بکنیم جریان ریاضی را تا پانصد سال، ششصد سال، پانصد سال و ششصد سال کجا، میلیاردها سال کجا، اگر گوشهای را ما تجربه کردیم اینکه دلیل نیست که همه جای عالم منظّم است که لذا بحثهایی که برای جهان است جهان یعنی جهان این را فقط در فلسفه باید جستجو کرد ﴿الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ﴾ هر چیزی را که آفرید زیبا آفرید که از او زیباتر محال بود دربارهٴ انسان هم همین طور است که انسان دیگر از این زیباتر نمیشود اگر انسان بخواهید، اگر بخواهید در حدّ فرشته باشد خدا فرشته هم آفریده ولی او دیگر انسان نیست ﴿الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ﴾ پس با یک اصل «کان» تامّه را بیان کرد در آیهای فرمود: ﴿اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ﴾ با اصل دیگر «کان» ناقصه را بیان کرد فرمود: ﴿الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ﴾ آیهٴ محلّ بحث که از سه نظام خبر داد هم «کان» تامّه را ضمناً دارد هم «کان» ناقصه را و هم نظام فاعلی را که به الله منتهی میشود هم نظام غایی را.
اسلامی بودن همه معارف بشری:
در بحثهای قبل داشتیم که ما علمِ غیر اسلامی نداریم نه علم غیر اسلامی داریم نه علم سکولار، تمام علوم اسلامی است چه علوم را بخواهیم از راه موضوع ارزیابی کنیم چه علوم را بخواهیم از راه روش ارزیابی کنیم مستحضرید که در مالزی و امثال مالزی برای اسلامی کردن علوم دانشگاهها اول با یک طنز شروع کردند بعد غالباً نتیجه گرفتند که علم که اسلامی و غیر اسلامی ندارد آن سخنران رسمی اول از اینجا شروع کرده با طنز حرفش را شروع کرده بعد نتیجهٴ جزم گرفته با هَزل شروع کرده با فَصل خارج شده گفته اول یک شوخی بکنم مگر ما دوچرخهٴ اسلامی و غیر اسلامی داریم، دوچرخهسواری اسلامی و غیر اسلامی داریم، اینکه نداریم دوچرخهسوار یا مسلمان است یا غیرمسلمان از اینجا شوخی شروع شده بله، شما شبیهسازی کردید، مصادره کردید، غارت کردید بعد این حرف را میزنید شما صنعت را از طبیعت گرفتید برگردید به اصلش صنعت مونتاژ طبیعت است آن صنعتگر چیزی را اضافه نمیکند اشیاء را میشناسد یک، خواصّ اشیاء را که به اصطلاح علمی عوارض ذاتی این موضوع است میشناسد دو، عقلی که به عنوان چراغ است خدای سبحان به او عطا کرده است سه، این میآید این آهنها را ردیف هم میکند یا میشود اتومبیل یا میشود یخچال یا میشود دوچرخه پس صنعت کارهای نیست و بحث هم در صنعت نیست یک، میرویم به سراغ طبیعت ما چیزی در جهان به نام طبیعت نداریم شما آمدید خلقت را غارت کردید مصادره کردید ﴿هُوَ الْأَوَّلُ﴾ را گرفتید، «هو الآخر» را گرفتید جهان را از خدا منقطع کردید گفتید طبیعت بعد گفتید طبیعتشناسی، زمینشناسی که اسلامی و غیر اسلامی ندارد میگوییم این غارتشده است اینکه طبیعت نیست ما چیزی در آسمان و زمین به نام طبیعت نداریم هر چه هست خلقت است پس از صنعت بروید طبیعت، از طبیعت هم بروید جایگاه اصلی به نام خلقت حالا بحث بکنید که خلقت غیر اسلامی ما داریم! خلقتشناسی سکولار داریم! خلقتشناسی یک تفصیل است دیگر هر لحظه یک زمینشناس میگوید خدا چنین کرد، خدا چنین کرد، خدا چنین کرد، خدا چنین کرد یک آسمانشناس این را میگوید، یک دریاشناس این را میگوید، یک صحراشناس این را میگوید همان طوری که قرآن اینها را تبیین کرده مگر میشود خلقتشناسی اسلامی نباشد پس معلومِ ما مخلوق است این یک، علم چه تجربی چه تجریدی چه تلفیقی از تجربه و تجرید، چه تجربی که در طبیعیات است، چه تجریدیِ محض که در فلسفه و کلام است، چه تلفیق از آن دو که در ریاضیات است اینها هم مخلوق است بر اساس خلقت و فیض الهی مخلوق خداست و هم چراغ راهی است که خدا این چراغ را در درون ما روشن کرده فرمود: ﴿عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ﴾ فرمود شما یک «مَنی یُمنیٰ» بودید یادتان رفته ﴿أَلَمْ یَکُ نُطْفَةً مِن مَنیٍّ یُمْنَی﴾ مگر یادتان رفته که ﴿وَاللَّهُ أَخْرَجَکُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَیْئاً﴾ این فرعونی است در درون خیلیها میگویند ما خودمان زحمت کشیدیم عالِم شدیم خب چه کسی این چراغ را روشن کرده آن کسی که ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾ این چراغ را روشن کرده آن ﴿عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ﴾ این چراغ را روشن کرده این برای اوست نه برای تو به دلیل اینکه اگر یک وقت هم خواست میگیرد که ﴿وَمِنکُم مَن یُرَدُّ إِلَی أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِکَیْ لاَ یَعْلَمَ بَعْدَ عِلْمٍ شَیْئاً﴾ عوام میمیرد پس این چراغ را او روشن کرده علم مخلوق اوست چون ﴿اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ﴾ که برای بیرون نیست برای درون هم هست عالِم هم که مخلوق اوست ما در فضای خلقت در دریای خلقت داریم شنا میکنیم این همان مَثل معروف است که ماهی میگفت آب چیست، اینکه میگویند آب آب، آب چیست ما در فضای اسلام داریم نفس میکشیم هر لحظه باید بگوییم خدا چنین کرد، خدا چنین کرد، خدا چنین کرد،
تأثیر فلسفه بر الهی یا الحادی شدن علوم:
اگر فلسفه را میگویند رئیسالعلوم و اگر مرحوم بوعلی را گفتند الشیخالرئیس برای اینکه این فلسفه هم موضوعات علوم را فراهم میکند هم مبادی را فراهم میکند، هم مبانی را فراهم میکند مبانی یعنی مبانی، مبادی یعنی مبادی اینها را فراهم میکند بعد میگوید بحث بکن مهمترین مبادی و مبانی که علوم به آنها نیازمندند مسئلهٴ علیّت و معلولیّت است علیّت و معلولیّت که دیگر بحث فقه و اصول نیست، بحث فیزیک و شیمی و ریاضی نیست ما در ریاضیات که بحث نمیکنیم از نظام علّی و بطلان تسلسل که، تنها علمی که از علیّت و معلولیّت بحث میکند در حقیقت در محور بیان نورانی حضرت امیر که در نهجالبلاغه آمده بیان نورانی امام رضا(سلام الله علیهما) که در توحید صدوق است «کلّ قائمٍ فی سواهُ معلولٌ» این فلسفه است وقتی در فلسفه ثابت شد که همهٴ ممکنات به الله متّکی است و همهٴ موجودات به الله متّکی است فلسفه هم موضوعات هم مبادی هم مبانی هم دینی بودنِ علوم را تأمین میکند اگر ـ معاذ الله ـ فلسفه الحادی شد همهٴ علوم میشود الحادی، اگر الهی شد همهٴ علوم میشود الهی ما علمِ سکولار نداریم برای اینکه علم به علیّت و معلولیّت تکیه میکند بالأخره همهٴ اینها یا علّةالعلل دارد یا ندارد بلاتکلیف که نیست اگر نداشت ـ معاذ الله ـ همهٴ این علوم میشود الحاد و کفر، اگر داشت کما هو الحق همهٴ علوم میشود الهی ما یک علم سکولار نداریم نعم، آن استاد یا آن متعلِّم یا آن مؤلّف ممکن است سکولار باشد نه اینچنین نه آنچنان ولی علم نمیتواند سکولار باشد مثل اینکه تفسیر هم همین طور است دیگر الآن اگر ـ معاذ الله ـ کسی این قرآن را دستکاری بکند تحریف بکند آن «أنزل» و «نزّل» و «الله» و اینها را بردارد این میشود کتاب عربی، بعد میگویند تفسیر که اسلامی و غیر اسلامی ندارد که، این یک ادبیات است و قصص است و داستان است تفسیر سکولار است.
تبیین الهی بودن معارف بشری:
خب شما آمدید همهٴ آن مبادی را غارت کردید چه کسی فرستاده، به دست چه کسی داده، چرا نازل کرده اینها را گرفتی یک سلسله الفاظ عربی مبین را گذاشتید خب بله این وقتی غارت شده است بعد هم شوخیتان گُل میکند از خلقت به طبیعت میآیید، از طبیعت به صنعت میروید بعد میگویید دوچرخه اسلامی و غیر اسلامی نداریم و همایش مالزی هم با این ختم شده قم که الآن محور علوم اهل بیت است باید این حرفها را به شرق و غرب برساند که اگر گفته «منها یُفیض العلم» یعنی همین حرفها. به هر تقدیر اصلِ «کان» تامّه را خدا آفرید ﴿اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ﴾ «کان» ناقصه را خدا آفرید ﴿أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ﴾ علم که به نام چراغ درونی است ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾ علم که سراج منیر است ﴿عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ﴾ آن وقت انسان را فرمود: ﴿إِمَّا شَاکِراً وَإِمَّا کَفُوراً﴾ از آن به بعد دیگر انسان مختار است یا این یا آن، حرفی را جناب فخررازی چون مکرّر این حرف را گفته اینجا هم همان حرف را تکرار کرده و سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) هم همهجا پاسخ داده اینجا هم پاسخ داده که حالا اگر فرصت شد ـ انشاءالله ـ بعداً عرض میکنیم که فخررازی میگوید خدای سبحان که میداند فرعون ایمان نمیآورد چرا او را امر کرده به ایمان و سرّ این کار را ما نمیدانیم خب شما مشکل جبرِ خودت را حل کن تا این سرّ برای شما حل بشود.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
دعوت به توحید؛ برترین ذکر خداوند
معنای «لعل»، «لیت» و «عسی» در قرآن
امکان دلالت آیهٴ ﴿إِنَّا مَعَکُم مُسْتَمِعُونَ﴾ بر معیت رحمانیه و قهریّ
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿اذْهَبْ أَنتَ وَأَخُوکَ بِآیَاتِی وَلاَ تَنِیَا فِی ذِکْرِی ﴿42﴾ اذْهَبَا إِلَی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَی ﴿43﴾ فَقُولاَ لَهُ قَوْلاً لَّیِّناً لَّعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشَی ﴿44﴾ قَالاَ رَبَّنَا إِنَّنَا نَخَافُ أَن یَفْرُطَ عَلَیْنَا أَوْ أَن یَطْغَی ﴿45﴾ قَالَ لاَ تَخَافَا إِنَّنِی مَعَکُمَا أَسْمَعُ وَأَرَی ﴿46﴾ فَأْتِیَاهُ فَقُولا إِنَّا رَسُولاَ رَبِّکَ فَأَرْسِل مَعَنَا بَنی إِسْرائِیلَ وَلاَ تُعَذِّبْهُمْ قَدْ جِئْناکَ بِآیَةٍ مِّن رَّبِّکَ وَالسَّلاَمُ عَلَی مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَی ﴿47﴾ إِنَّا قَدْ أُوحِیَ إِلَیْنَا أَنَّ الْعَذَابَ عَلَی مَن کَذَّبَ وَتَوَلَّی ﴿48﴾ قَالَ فَمَن رَبُّکُمَا یَا مُوسَی ﴿49﴾ قَالَ رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَی کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَی ﴿50﴾
دعوت به توحید؛ برترین ذکر خداوند:
بعد از اینکه ذات اقدس الهی وجود مبارک موسای کلیم را به عنوان نبیّ اختیار کرد و آن آیات را آن دو معجزه را در اختیارش قرار داد و خواستههای آن حضرت را هم برآورده کرد که یکی از آن خواستهها این بود که وجود مبارک هارون(سلام الله علیه) را وزیر او و شریکِ امر او قرار بدهد فرمود تو و برادرت با این معجزاتی که برخی را دریافت کردی برخی را هم هر وقت لازم بود به تو میدهیم به طرف فرعون حرکت کنید و در نام و یاد من که دعوتِ به توحید است سستی نکنید. مهمترین ذکر همان دعوت به توحید است و طرد شرک نه اینکه شما در زبانتان «لا إله الاّ الله» را زیاد بگویید یاد مرا فراموش نکنید گرچه آن لازم است اما عنصر محوری رسالت حضرت موسی(سلام الله علیه) دعوت آلفرعون بود به توحید این بهترین ذکر خداست پس یک وقت است انسان ذکر دارد یعنی کلمهٴ «لا إله الاّ الله» را میگوید، یک وقت سخنرانی دارد، مَقالی دارد، مَقالتی دارد جامعه را دارد هدایت میکند این بهترین ذکر خداست ﴿وَلاَ تَنِیَا فِی ذِکْرِی﴾ یعنی در نام من و یاد من و احیای توحید من سستی نکنید
معنای «لعل»، «لیت» و «عسی» در قرآن:
﴿وَلاَ تَنِیَا فِی ذِکْرِی ٭ اذْهَبَا إِلَی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَی ٭ فَقُولاَ لَهُ قَوْلاً لَّیِّناً لَّعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشَی﴾ برخیها گفتند که حتماً فرعون به یکی از این دو فضیلت راه یافت برای اینکه «لعلّ» که خدا به کار میبرد مانند «لیت» و «عسیٰ» الهی برای امر ضروریالوقوع است شایدی که خدا میگوید با باید همراه است شایدی که بشر میگوید چون از آینده خبر ندارد همان معنای ترجّی یا تَمنّی و مانند آن است اما شایدِ الهی باید است در حقیقت پس حتماً فرعون به یکی از این دو امر راه یافت. این سخن ناصواب است این همان تعبیری است که در کتابهای ادبی آمده که «لعلّ» خدا باید است، ضرورت است این ناصواب است برای اینکه این در مقام فعل است در مقام موجودات خارجی است از زمینه خبر میدهد زمینه، زمینهٴ «لعلّ» است و «لیت» است و «عسیٰ» این طور نیست که اگر خدا «عسیٰ» را یا «لیت» را یا «لعلّ» را در قرآن به کار برد به معنی ضروری باشد همان معنای شاید هست چون زمینه چنین زمینهای است به امید اینکه متذکّر بشود یا بترسد ممکن است به هیچ کدام از اینها هم توفیق پیدا نکند چه اینکه توفیق هم پیدا نکرده است. خب، ﴿قَالاَ﴾ وجود مبارک موسی و هارون(سلام الله علیهما) گفتند: ﴿رَبَّنَا إِنَّنَا نَخَافُ أَن یَفْرُطَ عَلَیْنَا﴾ آن اسبی که در میدان مسابقه از سایر اسبها جلوتر میرود میگویند «فَرَسٌ فارِط» این چون «سَبَق الخیر» عجله کردن، جلو افتادن این است. عرض کردند که ما هراسناکیم که هنوز حرفهایمان تمام نشده این پرخاش بکند ﴿یَفْرُطَ عَلَیْنَا أَوْ أَن یَطْغَی﴾ که معنایش در دو نوبت گذشت.
امکان دلالت آیهٴ ﴿إِنَّا مَعَکُم مُسْتَمِعُونَ﴾ بر معیت رحمانیه و قهریّه:
﴿قَالَ لاَ تَخَافَا﴾ برای اینکه ﴿إِنَّنِی مَعَکُمَا أَسْمَعُ وَأَرَی﴾ که در بحث دیروز گذشت. در بعضی از آیات دارد که ﴿إِنَّا مَعَکُم مُسْتَمِعُونَ﴾ شما هراسناک نباشید من هم با شما هستم حرفهای شما را میشنوم هم حرفهای فرعون را میشنوم ﴿إِنَّا مَعَکُم مُسْتَمِعُونَ﴾ منتها معیّتی که خدای سبحان با موسی و هارون دارد معیّت رحمت و عنایت است مثل، ﴿إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَوْا﴾ معیّتی که با فرعون دارد ﴿إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصَادِ﴾ است بنابراین میشود جمع کرد بین جلال و جمال الهی، بین مِهر و قَهر الهی که خدا با مؤمن هست به عنوان مِهر، با کافر هست به عنوان قَهر، هر دو کنار هم باشند ﴿إِنَّ اللّهَ مَعَنَا﴾ در غار هم ممکن است از همین قبیل باشد غرض این است که نمیشود گفت از این معیّت یک معنا و یک مصداق باشد ممکن است دو مصداق باشد و به جامع اراده شده باشد چه اینکه آنجا فرمود: ﴿إِنَّا مَعَکُم مُسْتَمِعُونَ﴾ .
پرسش:...
پاسخ: اصل است چون جمال و جلال الهی از اسمای عظیم الهی که نیست اینها زیر پوشش اللهاند اینها اسمِ عظیماند نه اسم اعظم، اسم اعظم که الله است جامع بین جمال و جلال است دیگر «ارحم الراحمین فی موضع العفو و الرحمه و أشدّ المعاقبین فی موضع النکال و النقمه» و جامع اینها اسم اعظم است که الله است خب.
﴿قَالَ لاَ تَخَافَا إِنَّنِی مَعَکُمَا أَسْمَعُ وَأَرَی ٭ فَأْتِیَاهُ فَقُولا إِنَّا رَسُولاَ رَبِّکَ﴾ که اینجا تثنیه آورده شد در بعضی از جاها هم مفرد آورده شد ﴿فَأَرْسِل مَعَنَا بَنی إِسْرائِیلَ وَلاَ تُعَذِّبْهُمْ﴾ که در بحث دیروز روشن شد.
مفرد بودن «آیه» در ﴿قَدْ جِئْناکَ بِآیَةٍ مِّن رَّبِّکَ﴾:
﴿قَدْ جِئْناکَ بِآیَةٍ مِّن رَّبِّکَ﴾ اینجا مفرد هست چون منظور کثرت و تعدّد معیار نیست اصلِ معجزه معیار است با اینکه خدای سبحان وعده داد که آیاتی را من به شما میدهم که بعضیها را دریافت کردید مثل عصا و ید بیضا و بعضیها را هم نظیر جریان نیل و بَحر و امثال ذلک که هر وقت لازم باشد میدهم با اینکه آنجا جمع آورد اینجا تثنیه هم نیاورد با اینکه دوتا آیه داشتند معذلک مفرد آورد زیرا اصلِ آیه و جنس آیه مراد است کثرت مراد نیست در بسیاری از آیات قرآن کریم وقتی در اوّلین برخورد مطرح است سخن از جنس یا به تعبیر دیگر مفرد مطرح است میگویند با آیه آمد، با معجزه آمد نظیر اینکه قبلاً در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» آیهٴ 106 اینچنین گذشت که فرعون به وجود مبارک موسای کلیم گفت: ﴿قَالَ إِنْ کُنْتَ جِئْتَ بِآیَةٍ فَأْتِ بِهَا﴾ خب تو اگر رسولی معجزهای داری لابد آن معجزه را بیاور که اینجا سخن از مفرد است چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «شعراء» و اینها هم باز سخن از مفرد است آیهٴ سی سورهٴ مبارکهٴ «شعراء» این است که ﴿قَالَ أَوَلَوْ جِئْتُکَ بِشَیْءٍ مُبِینٍ﴾ این ﴿مُبِینٍ﴾ همان بیّنه است یعنی یک حجّت روشن و آشکار که باز در سورهٴ مبارکهٴ «شعراء» آیهٴ 154 به این صورت مفرد یاد شده است ﴿مَا أَنتَ إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُنَا فَأْتِ بِآیَةٍ إِن کُنتَ مِنَ الصَّادِقِینَ﴾ بنابراین در این گونه از موارد اصلِ معجزه مراد است چون اصل معجزه مراد است نه ضرورتی دارد برای تثنیه نه ضرورتی دارد برای جمع.
پرسش:...
پاسخ: آن چون در تحت هدایت و رهبری و تبعیّت وجود مبارک موسای کلیم بود معجزهٴ حضرت موسی معجزهٴ هر دو حساب میشد ولی دلیلی نداریم بر اینکه اصلاً به وجود مبارک هارون معجزه نداد این عصا و ید بیضا را نداد، اما معجزات دیگر ممکن است که هر دو سهیم بودند چون در جریان آن معجزات هشت، نُهگانهٴ دیگری که جراد و قُمّل و ضفادع و امثال ذلک است شاید هر دو سهیم بودند این دو معجزهٴ معروف برای وجود مبارک موسای کلیم بود برای اینکه این جزء انبیای اولواالعزم است و وجود مبارک هارون تابع اوست جانشین اوست و مانند آن.
پرسش:...
پاسخ: نه خیر، این دفع و رفع است دیگر برای ما رفع است برای آنها دفع، منتها این کار سابقه نداشت اصلاً نه اینکه در یاد خدا یعنی در نماز و روزه و یاد خدا سستی نکنید، در دعوت به توحید سستی نکنید خب این سفارش میخواهد دیگر یعنی هر گونه فشاری را شما تحمّل بکنید ﴿لاَ تَنِیَا فِی ذِکْرِی﴾ یعنی در دعوت به توحید، در طرد شرک، مبارزه با شرک، ابطال شرک که همهٴ اینها ذکر من است سستی نکنید خب.
بهرهمندی انبیا از انذار و تبشیر، همانند خداوند سبحان:
﴿قَدْ جِئْناکَ بِآیَةٍ مِّن رَّبِّکَ﴾ بعد انبیا با تبشیر و انذار مبعوث میشوند وجود مبارک موسای کلیم و همچنین هارون(سلام الله علیهما) هم تبشیر داشتند هم انذار فرمودند: ﴿وَالسَّلاَمُ عَلَی مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَی﴾ این تبشیر، ﴿إِنَّا قَدْ أُوحِیَ إِلَیْنَا أَنَّ الْعَذَابَ عَلَی مَن کَذَّبَ وَتَوَلَّی﴾ این انذار. خدای سبحان نسبت به مادر موسی فرمود که تو دوتا مشکل داری یکی میترسی که بچه به هلاکت بیفتد یکی هم از فراغ او در غم و اندوهی، وقتی به دریا سپردی چون با امر ما بود آن خوفت برطرف شد دیگر این بچه را نمیکُشند اما حزن و غمِ فراغ همچنان هست لذا در جریان غمزدایی و رفع اندوه فرمود ما این بچّه را به او برگرداندیم ﴿کَیْ تَقَرَّ عَیْنُهَا وَلاَ تَحْزَنَ﴾ دیگر آنجا «و لا تخاف» نفرمود برای اینکه آن امر، آرامش داد ترس را برطرف کرد وجود مبارک موسی وقتی به دریا افتاد مادرش دیگر هراسناک نبود میدانست او سالم است برای اینکه خدا ﴿رَّبَطْنَا عَلَی قَلْبِهَا﴾ شد مطمئن کرد که این بچه هلاک نمیشود اما بالأخره از فراغ بچه انسان غمگین است دیگر فرمود ما این بچه را به او برگرداندیم ﴿کَیْ تَقَرَّ عَیْنُهَا﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «قصص» آیهٴ سیزده آنجا دیگر سخن از خوف نیست ﴿کَیْ تَقَرَّ عَیْنُهَا وَلاَ تَحْزَنَ﴾ این اندوهی که از فراغ او حاصل شده بود این برطرف بشود.
فرمود ما این کارها را کردیم تا اینکه هیچ کدام از آن وعدهها تخلّف نشود تبشیر و انذار هم محفوظ ماند ﴿إِنَّا قَدْ أُوحِیَ إِلَیْنَا أَنَّ الْعَذَابَ عَلَی مَن کَذَّبَ وَتَوَلَّی﴾
مخاطب اصلی فرعون در آیهٴ ﴿مَن رَبُّکُمَا یَا مُوسَی﴾:
وقتی که وجود مبارک موسای کلیم فرمود به ما چنین چیزی وحی شد و ما از طرف خداوندِ تو آمدیم این دیگر نگفت که خداوندِ من چه کسی است ﴿قَالَ فَمَن رَبُّکُمَا یَا مُوسَی﴾ درست است که این دو نفر با هم رفتند این صحبت را کردند اما سخنگو وجود مبارک موسای کلیم بود و با تثنیه یاد کرد فرمود: ﴿إِنَّا قَدْ أُوحِیَ إِلَیْنَا﴾ یا ﴿إِنَّا رَسُولاَ رَبِّکَ﴾ ولی فرعون در گفتگو وجود مبارک موسی(سلام الله علیه) را مخاطب قرار میدهد برای اینکه او اصل بود گفت: ﴿فَمَن رَبُّکُمَا یَا مُوسَی﴾ دیگر یا موسی و هارون نگفت چون او اصل بود.
معنای آیهٴ ﴿رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَی کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَی﴾:
﴿قَالَ فَمَن رَبُّکُمَا یَا مُوسَی ٭ قَالَ﴾ وجود مبارک موسی در جواب فرمود: ﴿رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَی کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَی﴾ این از آن غرر آیاتی است در سراسر قرآن کریم مخصوصاً در سورهٴ مبارکهٴ «طه» با یک جمله به سه نظام از نظام جهانبینی الهی خبر داد هم نظام فاعلی، هم نظام داخلی، هم نظام غایی ﴿رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَی کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ﴾ یعنی پروردگار ما کسی است که همهٴ موجودات ممکن را او آفرید یک، زیبا و نیکو و مجهّز آفرید دو، همه را به هدفشان راهنمایی کرد سه، ﴿رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَی کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ﴾ این ناظر به «کان» ناقصه است. جناب زمخشری احتمال داد که این ﴿خَلْقَهُ﴾ مفعول اول باشد و خَلْق به معنای خَلیقه و اصل آفرینش باشد و معنا این باشد که «ربّنا الذی أعطیٰ خَلقَه» یعنی خِلقته و خَلیقته «کلّ شیءٍ» خدای سبحان فیض خود را به همه چیز داده است که ﴿خَلْقَهُ﴾ یعنی خِلقته یعنی خَلیقته بشود مفعول اول، ﴿کُلَّ شَیْءٍ﴾ بشود مفعول دوم که برابر آن آیه میشود که ﴿اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ﴾ که ذات اقدس الهی خالق هر چیز است این «کان» تامّه است و این سخن ناصواب است برای اینکه این آیه به وِزان آیهٴ هفت سورهٴ مبارکهٴ «سجده» است که آن را هم باید اشاره بکنیم این تقدیم و تأخیر هم وجهی ندارد ﴿رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَی کُلَّ شَیْءٍ﴾ یعنی اول شیء را به بار آورد یک، که شده «کان» تامّه برابر ﴿اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ﴾ هر چیزی را خدا آفرید دوم هر چیزی را که آفرید نیکو و زیبا آفرید اینچنین نیست که ساختار داخلی اشیاء با هم ناهماهنگ باشد اگر درخت است تمام نیازهای درخت را به درخت داد، اگر حَجر و مَدَر است نیازهای آنها را به آن داد، اگر چشم و ابرو و گوش و بینی و خَدّ است همهٴ خواصّ این اجزا را به اینها داد، اگر دست است خاصیّت دست را به دست داد چیزی کم نگذاشت هر چه لازمهٴ هر شیء بود به او عطا کرد «أعطیٰ کلّ شیء صدره و ذیله و ساقته و أجزائه و عوارضه و أوصافه و ما یَحتاج إلیه» هر چیزی را با یک مجموعهٴ خوبی ساخت که اگر کسی بخواهد کمبودی را در چیزی پیدا کند محال است همهٴ درختشناسان عالَم بخواهند بگویند که درخت اگر این را میداشت بهتر بود اینچنین نیست هر چه که درخت باید داشته باشد دارد وگرنه درخت نیست خب، انسان هم همین طور.
آفرینش احسن موجودات و هدایت آنان به کمال:
﴿الَّذِی أَعْطَی کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ﴾ خب ساختار او را داد، اینکه مجهّز کرد به یک انسان دست و پا داد برای اینکه میخواهد راه برود، هدفی دارد، هدف را مشخص کرد راه را مشخص کرد اگر هدفی در کار نبود میشد لغو، فرمود: ﴿أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاکُمْ عَبَثاً﴾ انسان را نیافرید که بپوسد بعد بشود هیچ، انسان را آفرید که از پوست به در بیاید به عالَم دیگر سفر کند همه چیز همین طور است. خب، هر چیزی هدف دارد اگر هدف دارد بین این شیء و هدف باید صراط مستقیم باشد صراط مستقیم صراطی است که نه اختلاف در او هست نه تخلّف هیچ کدام از این دو نقیصه در آن نیست این هم یک، اگر راه باشد و هدف باشد رونده أعرج و لنگ باشد یا فاقد وسیلهٴ نقلیه باشد این هم یک نقص است فرمود نه رَونده فاقد وسیلهٴ نقلیه است نه راه کج و مُعوج است نه هدف گنگ، هدف مشخص، راه روشن، رَونده مجهّز این رونده است با اختیار خودش یا بیراهه میرود یا کجراهه یا مستقیم دیگر به اختیار خودش است این سه اصل یعنی سه اصل، حیف این موسای کلیم است که گرفتار این بنیاسرائیل شد ﴿رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَی کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ﴾ یعنی شما این سلسلهٴ نظام فاعلی را وقتی بررسی میکنید منتهی میشوید، منتهی میشوید، منتهی میشوید به الله غیر از خدا هیچ کس نمیتوانست چنین کاری انجام بدهد و هیچ نقصی در هیچ موجودی نیست طلا چطور باید باشد، نقره چطور باید باشد، این خاک چطوری طلا میشود مگر هر خاکی طلا میشود مگر هر جایی نفت دارد مگر هر جایی گاز دارد، اگر زیر زمین بخواهد گاز داشته باشد شرایطش چیست این دارد یا اگر زیرزمینی بخواهد نفت تولید بشود شرایطش چیست این دارد یا اگر خاکی بخواهد «لَعل گردد در بدخشان یا عقیق اندر یَمن» شرایطش چیست، دارد این طور نیست که شرایط چیزی را به چیزی ندهد و او بخواهد به آن معدن راه یابد و مانند آن، پس هر چیزی را با ساختار درونیاش مجهّز کرده خب این ساختار درونی برای چیست، اگر اعضا و جوارح مُنسجِم به یک شیء داد برای اینکه او به یک کمال برسد پس کمالی وجود دارد اگر کمال وجود دارد بین این مُستکمِل و آن کمال باید راه مستقیم باشد راه مستقیم هست، اگر راه مستقیم باشد راهنما میخواهد فرمود راهنما منم ﴿إِنَّ رَبِّی عَلَی صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ﴾ من کارهایم بر اساس صراط مستقیم است همه را گرفتم دارم میبرم و اعضا و جوارح رفتن هم به همه دادم حالا بشر مختار است میخواهد بیاید میخواهد نیاید ﴿رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَی کُلَّ شَیْءٍ﴾ میشود نظام فاعلی، ﴿خَلْقَهُ﴾ میشود نظام داخلی، ﴿ثُمَّ هَدَی﴾ با آن اهداف عالیه میشود نظام غایی.
پرسش:...
پاسخ: نه خیر، این میشود حرفِ زمخشری که گفتیم سخن صوابی نیست ﴿خَلْقَهُ﴾ یعنی ساختار او، یعنی نظم او این «کان» ناقصه است.
اثبات احسن بودن آفرینش موجودات:
این برابر همان آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «سجده» است که از «کان» ناقصه خبر داد آیهٴ هفت سورهٴ مبارکهٴ «سجده» این است ﴿الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ﴾ این «کان» ناقصه است یعنی هر چه آفرید زیبا آفرید چون زیباتر از این، این برهان شیخ اشراق است زیباتر از این اگر ممکن بود و خدای سبحان انجام نمیداد این مقدّمِ قیاس استثنایی، زیباتر از این عالَم اگر ممکن بود و خدای سبحان انجام نمیداد یا نداد این مقدم «لکان إمّا للجهل أو العجز أو البُخل» این تالی، و التالی بأسره مُستحیل فالمقدّم مِثله، اگر زیباتر از این ممکن بود و خدا انجام نداده بود و نمیداد یا برای آن است که ـ معاذ الله ـ نمیدانست یا برای آن است که ـ معاذ الله ـ نمیتوانست یا برای آن است که ـ معاذ الله ـ بخیل بود چون تالی هر سه قِسمش مستحیل است مقدم هم مثل اوست این را میگویند جهانبینی توحیدی این را میگویند برهان تجریدی و نه تجربی حالا تجربی ما یک گوشهاش را تجربه کردیم که نظم را دیدیم، جهانبینی یعنی جهانبینی ما جهانبینی فیزیک و ریاضی و علوم تجربی نداریم ما یک علم تجربی نداریم که دربارهٴ جهان بحث بکند آنکه تنها میتواند دربارهٴ جهان بحث کند فلسفه است که کلّ عالم را بحث میکند کلّ عالم خدا دارد یا نه، این دیگر در هیچ علمی جا نمیگیرد شما باسکولی که بخواهد کُرهٴ زمین یا سلسلهٴ جبال البرز را بسنجید که ندارید این باسکولها، باسکولهای کامیون است این علمها فقط میتواند زمین را بررسی کند، درخت را بررسی کند، دریا را بررسی کند، معدن را بررسی کند و اینها، علمی که بتواند دربارهٴ کلّ جهان بحث بکند آن دیگر فیزیک و شیمی و ریاضی و اینها نیست این برهان را فقط شما در فلسفه میبینید که اگر عالَمی از این بهتر ممکن بود و خدا نیافریده بود یا برای آن است که ـ معاذ الله ـ نمیدانست یا نمیتوانست یا بخیل بود والتالی بأسره مستحیل فالمقدّم مثله آن وقت این آیه هفت سورهٴ مبارکهٴ «سجده» کاملاً خودش را نشان میدهد ﴿الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ﴾ مگر با تجربه میشود اینها را درست کرد مگر ما عمرمان چقدر است بر فرض صد سال تجربه بکنیم آن مقداری که ما تجربه کردهایم که شبنمی است که بر بحر میکشد رقمی ما بر فرض تجربه بکنیم جریان ریاضی را تا پانصد سال، ششصد سال، پانصد سال و ششصد سال کجا، میلیاردها سال کجا، اگر گوشهای را ما تجربه کردیم اینکه دلیل نیست که همه جای عالم منظّم است که لذا بحثهایی که برای جهان است جهان یعنی جهان این را فقط در فلسفه باید جستجو کرد ﴿الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ﴾ هر چیزی را که آفرید زیبا آفرید که از او زیباتر محال بود دربارهٴ انسان هم همین طور است که انسان دیگر از این زیباتر نمیشود اگر انسان بخواهید، اگر بخواهید در حدّ فرشته باشد خدا فرشته هم آفریده ولی او دیگر انسان نیست ﴿الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ﴾ پس با یک اصل «کان» تامّه را بیان کرد در آیهای فرمود: ﴿اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ﴾ با اصل دیگر «کان» ناقصه را بیان کرد فرمود: ﴿الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ﴾ آیهٴ محلّ بحث که از سه نظام خبر داد هم «کان» تامّه را ضمناً دارد هم «کان» ناقصه را و هم نظام فاعلی را که به الله منتهی میشود هم نظام غایی را.
اسلامی بودن همه معارف بشری:
در بحثهای قبل داشتیم که ما علمِ غیر اسلامی نداریم نه علم غیر اسلامی داریم نه علم سکولار، تمام علوم اسلامی است چه علوم را بخواهیم از راه موضوع ارزیابی کنیم چه علوم را بخواهیم از راه روش ارزیابی کنیم مستحضرید که در مالزی و امثال مالزی برای اسلامی کردن علوم دانشگاهها اول با یک طنز شروع کردند بعد غالباً نتیجه گرفتند که علم که اسلامی و غیر اسلامی ندارد آن سخنران رسمی اول از اینجا شروع کرده با طنز حرفش را شروع کرده بعد نتیجهٴ جزم گرفته با هَزل شروع کرده با فَصل خارج شده گفته اول یک شوخی بکنم مگر ما دوچرخهٴ اسلامی و غیر اسلامی داریم، دوچرخهسواری اسلامی و غیر اسلامی داریم، اینکه نداریم دوچرخهسوار یا مسلمان است یا غیرمسلمان از اینجا شوخی شروع شده بله، شما شبیهسازی کردید، مصادره کردید، غارت کردید بعد این حرف را میزنید شما صنعت را از طبیعت گرفتید برگردید به اصلش صنعت مونتاژ طبیعت است آن صنعتگر چیزی را اضافه نمیکند اشیاء را میشناسد یک، خواصّ اشیاء را که به اصطلاح علمی عوارض ذاتی این موضوع است میشناسد دو، عقلی که به عنوان چراغ است خدای سبحان به او عطا کرده است سه، این میآید این آهنها را ردیف هم میکند یا میشود اتومبیل یا میشود یخچال یا میشود دوچرخه پس صنعت کارهای نیست و بحث هم در صنعت نیست یک، میرویم به سراغ طبیعت ما چیزی در جهان به نام طبیعت نداریم شما آمدید خلقت را غارت کردید مصادره کردید ﴿هُوَ الْأَوَّلُ﴾ را گرفتید، «هو الآخر» را گرفتید جهان را از خدا منقطع کردید گفتید طبیعت بعد گفتید طبیعتشناسی، زمینشناسی که اسلامی و غیر اسلامی ندارد میگوییم این غارتشده است اینکه طبیعت نیست ما چیزی در آسمان و زمین به نام طبیعت نداریم هر چه هست خلقت است پس از صنعت بروید طبیعت، از طبیعت هم بروید جایگاه اصلی به نام خلقت حالا بحث بکنید که خلقت غیر اسلامی ما داریم! خلقتشناسی سکولار داریم! خلقتشناسی یک تفصیل است دیگر هر لحظه یک زمینشناس میگوید خدا چنین کرد، خدا چنین کرد، خدا چنین کرد، خدا چنین کرد یک آسمانشناس این را میگوید، یک دریاشناس این را میگوید، یک صحراشناس این را میگوید همان طوری که قرآن اینها را تبیین کرده مگر میشود خلقتشناسی اسلامی نباشد پس معلومِ ما مخلوق است این یک، علم چه تجربی چه تجریدی چه تلفیقی از تجربه و تجرید، چه تجربی که در طبیعیات است، چه تجریدیِ محض که در فلسفه و کلام است، چه تلفیق از آن دو که در ریاضیات است اینها هم مخلوق است بر اساس خلقت و فیض الهی مخلوق خداست و هم چراغ راهی است که خدا این چراغ را در درون ما روشن کرده فرمود: ﴿عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ﴾ فرمود شما یک «مَنی یُمنیٰ» بودید یادتان رفته ﴿أَلَمْ یَکُ نُطْفَةً مِن مَنیٍّ یُمْنَی﴾ مگر یادتان رفته که ﴿وَاللَّهُ أَخْرَجَکُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَیْئاً﴾ این فرعونی است در درون خیلیها میگویند ما خودمان زحمت کشیدیم عالِم شدیم خب چه کسی این چراغ را روشن کرده آن کسی که ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾ این چراغ را روشن کرده آن ﴿عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ﴾ این چراغ را روشن کرده این برای اوست نه برای تو به دلیل اینکه اگر یک وقت هم خواست میگیرد که ﴿وَمِنکُم مَن یُرَدُّ إِلَی أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِکَیْ لاَ یَعْلَمَ بَعْدَ عِلْمٍ شَیْئاً﴾ عوام میمیرد پس این چراغ را او روشن کرده علم مخلوق اوست چون ﴿اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ﴾ که برای بیرون نیست برای درون هم هست عالِم هم که مخلوق اوست ما در فضای خلقت در دریای خلقت داریم شنا میکنیم این همان مَثل معروف است که ماهی میگفت آب چیست، اینکه میگویند آب آب، آب چیست ما در فضای اسلام داریم نفس میکشیم هر لحظه باید بگوییم خدا چنین کرد، خدا چنین کرد، خدا چنین کرد،
تأثیر فلسفه بر الهی یا الحادی شدن علوم:
اگر فلسفه را میگویند رئیسالعلوم و اگر مرحوم بوعلی را گفتند الشیخالرئیس برای اینکه این فلسفه هم موضوعات علوم را فراهم میکند هم مبادی را فراهم میکند، هم مبانی را فراهم میکند مبانی یعنی مبانی، مبادی یعنی مبادی اینها را فراهم میکند بعد میگوید بحث بکن مهمترین مبادی و مبانی که علوم به آنها نیازمندند مسئلهٴ علیّت و معلولیّت است علیّت و معلولیّت که دیگر بحث فقه و اصول نیست، بحث فیزیک و شیمی و ریاضی نیست ما در ریاضیات که بحث نمیکنیم از نظام علّی و بطلان تسلسل که، تنها علمی که از علیّت و معلولیّت بحث میکند در حقیقت در محور بیان نورانی حضرت امیر که در نهجالبلاغه آمده بیان نورانی امام رضا(سلام الله علیهما) که در توحید صدوق است «کلّ قائمٍ فی سواهُ معلولٌ» این فلسفه است وقتی در فلسفه ثابت شد که همهٴ ممکنات به الله متّکی است و همهٴ موجودات به الله متّکی است فلسفه هم موضوعات هم مبادی هم مبانی هم دینی بودنِ علوم را تأمین میکند اگر ـ معاذ الله ـ فلسفه الحادی شد همهٴ علوم میشود الحادی، اگر الهی شد همهٴ علوم میشود الهی ما علمِ سکولار نداریم برای اینکه علم به علیّت و معلولیّت تکیه میکند بالأخره همهٴ اینها یا علّةالعلل دارد یا ندارد بلاتکلیف که نیست اگر نداشت ـ معاذ الله ـ همهٴ این علوم میشود الحاد و کفر، اگر داشت کما هو الحق همهٴ علوم میشود الهی ما یک علم سکولار نداریم نعم، آن استاد یا آن متعلِّم یا آن مؤلّف ممکن است سکولار باشد نه اینچنین نه آنچنان ولی علم نمیتواند سکولار باشد مثل اینکه تفسیر هم همین طور است دیگر الآن اگر ـ معاذ الله ـ کسی این قرآن را دستکاری بکند تحریف بکند آن «أنزل» و «نزّل» و «الله» و اینها را بردارد این میشود کتاب عربی، بعد میگویند تفسیر که اسلامی و غیر اسلامی ندارد که، این یک ادبیات است و قصص است و داستان است تفسیر سکولار است.
تبیین الهی بودن معارف بشری:
خب شما آمدید همهٴ آن مبادی را غارت کردید چه کسی فرستاده، به دست چه کسی داده، چرا نازل کرده اینها را گرفتی یک سلسله الفاظ عربی مبین را گذاشتید خب بله این وقتی غارت شده است بعد هم شوخیتان گُل میکند از خلقت به طبیعت میآیید، از طبیعت به صنعت میروید بعد میگویید دوچرخه اسلامی و غیر اسلامی نداریم و همایش مالزی هم با این ختم شده قم که الآن محور علوم اهل بیت است باید این حرفها را به شرق و غرب برساند که اگر گفته «منها یُفیض العلم» یعنی همین حرفها. به هر تقدیر اصلِ «کان» تامّه را خدا آفرید ﴿اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ﴾ «کان» ناقصه را خدا آفرید ﴿أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ﴾ علم که به نام چراغ درونی است ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾ علم که سراج منیر است ﴿عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ﴾ آن وقت انسان را فرمود: ﴿إِمَّا شَاکِراً وَإِمَّا کَفُوراً﴾ از آن به بعد دیگر انسان مختار است یا این یا آن، حرفی را جناب فخررازی چون مکرّر این حرف را گفته اینجا هم همان حرف را تکرار کرده و سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) هم همهجا پاسخ داده اینجا هم پاسخ داده که حالا اگر فرصت شد ـ انشاءالله ـ بعداً عرض میکنیم که فخررازی میگوید خدای سبحان که میداند فرعون ایمان نمیآورد چرا او را امر کرده به ایمان و سرّ این کار را ما نمیدانیم خب شما مشکل جبرِ خودت را حل کن تا این سرّ برای شما حل بشود.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است