- 1906
- 1000
- 1000
- 1000
مصائب دینداری، جلسه اول
سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین حامد کاشانی با موضوع «مصائب دینداری»، جلسه اول، سال 1396
این دینداری مشقّت و دردسر دارد، از جهاتِ مختلف نکاتِ مهمّی هست، به دنبال این هستیم که قیام حضرت سیّدالشّهداء سلام الله علیه را تفسیر کنیم، ولی خودمان هم به عنوان یک انسان قرن بیست و یکم ببینیم که در مسیر حضرت هستیم، بالاخره به ما فراوان گفته اند که هم آرزو کنید تماشاچی نباشید، متاسّفانه حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام تماشاچی داشتند، تماشاچی فایده ای ندارد، مدام به ما گفته اند که طلب معیّت کنید، معیّت به معنای همراه شدن، ولی اینطور نیست که این همراه شدن آسان باشد.
چرا مصائبِ دینداری؟ چون آن دینی که دین است اصلاً اینطور نیست که انسان براحتی با گفتنِ زبان، به فرموده ی حضرت حق «یَعْبُدُ اللَّهَ عَلَىٰ حَرْفٍ»همین که من یک «لا اله الا الله» بگویم در من تغییری ایجاد شود، الان که چشمِ ما به جمال دلربای معصوم روشن نشده است، آن زمان در آن جامعه معصوم حضور داشت، همه ی آن جوامع «لا اله الا الله» می گفتند، دوره ی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم، دوره ی امیرالمؤمنین علیه السلام، همه ی آنها معصوم می دیدند، دین می خواهیم که چکار کنیم؟ اصلاً برویم شهوترانی کنیم! دین می خواهیم که ما را رشد بدهد، یک ضرورتی داشته است که ما دیندار شده ایم، وگرنه مگر انسان دوست دارد که خود را بی جهت محدود کند؟ بی جهت به خود قید بزند؟ مدام بگوییم واجبات و محرّمات و مستحبّات و… مدام بگوییم اسلام دست و پای ما را بسته است، برای چه؟ برای چه چیزی این را پذیرفته ایم؟
بالاخره به یک ضرورت رسیده ایم که دیندار هستیم، پس دین داریم که از منافعِ آن بهرهمند بشویم.
شاید قرآن کریم بیش از شصت مورد به مسئله ی خسارت پرداخته است، که اگر بنده هم دیدم بحث طوری پیش می رود که نگران نیستم مباحثِ اصلی بماند یک شب به اینها می پردازم، آیاتِ متعدّدی که به خسارت… خسارت یعنی قرار بود شما یک معامله ای کنید که چیزی عاید شما شود، دیندار شدید که چیزی عاید شما شود، غیر از این است؟ وگرنه چرا باید انسان دیندار باشد؟ چرا من باید یک سری قیودِ دست و پا گیر را تحمّل کنم؟ آن کسی که برای کنکورِ خود یک سال درس می خواند بجهتِ یک موفّقیّتی این سختی را تحمّل می کند، وگرنه او هم می تواند به تفریحاتِ دیگر بپردازد، چرا درس می-خواند؟ می گوید می خواهم به یک موفّقیّتی برسم! مثلاً بعداً به او بگویند که دو نکته را رعایت نکردی و نشد! این خسارت است دیگر.
اصلاً اگر انسان برود همین ماده ی «خُسر» را در قرآن کریم که دیگر در سندیّتِ آن بحثی نیست نگاه کند، می بیند مدام خدای متعال می خواهد به ما بفرماید: حال که آمده ای دیندار شده ای ضرر نکنی! یعنی به آن چیزی که باید برسی رسیدی؟ یا نه؟
مثلاً طرف به خاستگاری می رود و تحقیق و بررسی و زحمت و خرید عروسی و خانه و …. که یک زندگی عاید او شود که «لِتَسْکُنُوا إِلَیْهَا وَجَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً»وگرنه خسارت است! این همه کار و زحمت و.. که به چه چیزی برسی؟
دینداری یک جهتِ عقلایی داشته است که ما یک سری قیود را پذیرفته ایم! این یک تفسیر از قیام سیّدالشّهداء علیه السلام هم هست که ان شاء الله جلوتر عرض می کنم، چرا حضرت باید به خودشان سختی بدهند؟ چرا اربابِ ما خانواده ی خود را برنداشتند بروند و بگویند این کوفیان که نمی فهمند، اصلاً مهم نیست؟!
هنوز پنجاه سال از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم نگذشته است باید کار به جایی برسد که حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام از ناامنی نتوانند در یک شهر زندگی کنند؟
از حضرت پرسیدند که چرا قیام کردید؟ حضرت فرمودند: «شَتَمُوا عِرضِی»به ناموسِ من جسارت کردند و صبر کردم، یعنی فحش دادند، فرمودند: «غَصَبوا مَالی» یعنی مالِ من را غصب کردند، و من صبر کردم، ولی الآن دیدم که بی جهت ما را در مکه و مدینه می کشند، یعنی شهر را برای ایشان نامن کردند، چرا شهر برای ایشان ناامن شد؟ این همه بزرگ در آن شهر زندگی می کرد، همه هم دیندار بودند، همه هم ظاهرِ مسلمانی داشتند، چرا شهر برای امام حسین سلام الله علیه ناامن شد؟ چرا حضرت مماشات نکردند که امروز خیلی ها دنبالِ این هستند که سیّدالشّهدایی تحویل بدهند که ما را به خسارت بکشانند.
این دینداری مشقّت و دردسر دارد، از جهاتِ مختلف نکاتِ مهمّی هست، به دنبال این هستیم که قیام حضرت سیّدالشّهداء سلام الله علیه را تفسیر کنیم، ولی خودمان هم به عنوان یک انسان قرن بیست و یکم ببینیم که در مسیر حضرت هستیم، بالاخره به ما فراوان گفته اند که هم آرزو کنید تماشاچی نباشید، متاسّفانه حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام تماشاچی داشتند، تماشاچی فایده ای ندارد، مدام به ما گفته اند که طلب معیّت کنید، معیّت به معنای همراه شدن، ولی اینطور نیست که این همراه شدن آسان باشد.
چرا مصائبِ دینداری؟ چون آن دینی که دین است اصلاً اینطور نیست که انسان براحتی با گفتنِ زبان، به فرموده ی حضرت حق «یَعْبُدُ اللَّهَ عَلَىٰ حَرْفٍ»همین که من یک «لا اله الا الله» بگویم در من تغییری ایجاد شود، الان که چشمِ ما به جمال دلربای معصوم روشن نشده است، آن زمان در آن جامعه معصوم حضور داشت، همه ی آن جوامع «لا اله الا الله» می گفتند، دوره ی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم، دوره ی امیرالمؤمنین علیه السلام، همه ی آنها معصوم می دیدند، دین می خواهیم که چکار کنیم؟ اصلاً برویم شهوترانی کنیم! دین می خواهیم که ما را رشد بدهد، یک ضرورتی داشته است که ما دیندار شده ایم، وگرنه مگر انسان دوست دارد که خود را بی جهت محدود کند؟ بی جهت به خود قید بزند؟ مدام بگوییم واجبات و محرّمات و مستحبّات و… مدام بگوییم اسلام دست و پای ما را بسته است، برای چه؟ برای چه چیزی این را پذیرفته ایم؟
بالاخره به یک ضرورت رسیده ایم که دیندار هستیم، پس دین داریم که از منافعِ آن بهرهمند بشویم.
شاید قرآن کریم بیش از شصت مورد به مسئله ی خسارت پرداخته است، که اگر بنده هم دیدم بحث طوری پیش می رود که نگران نیستم مباحثِ اصلی بماند یک شب به اینها می پردازم، آیاتِ متعدّدی که به خسارت… خسارت یعنی قرار بود شما یک معامله ای کنید که چیزی عاید شما شود، دیندار شدید که چیزی عاید شما شود، غیر از این است؟ وگرنه چرا باید انسان دیندار باشد؟ چرا من باید یک سری قیودِ دست و پا گیر را تحمّل کنم؟ آن کسی که برای کنکورِ خود یک سال درس می خواند بجهتِ یک موفّقیّتی این سختی را تحمّل می کند، وگرنه او هم می تواند به تفریحاتِ دیگر بپردازد، چرا درس می-خواند؟ می گوید می خواهم به یک موفّقیّتی برسم! مثلاً بعداً به او بگویند که دو نکته را رعایت نکردی و نشد! این خسارت است دیگر.
اصلاً اگر انسان برود همین ماده ی «خُسر» را در قرآن کریم که دیگر در سندیّتِ آن بحثی نیست نگاه کند، می بیند مدام خدای متعال می خواهد به ما بفرماید: حال که آمده ای دیندار شده ای ضرر نکنی! یعنی به آن چیزی که باید برسی رسیدی؟ یا نه؟
مثلاً طرف به خاستگاری می رود و تحقیق و بررسی و زحمت و خرید عروسی و خانه و …. که یک زندگی عاید او شود که «لِتَسْکُنُوا إِلَیْهَا وَجَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً»وگرنه خسارت است! این همه کار و زحمت و.. که به چه چیزی برسی؟
دینداری یک جهتِ عقلایی داشته است که ما یک سری قیود را پذیرفته ایم! این یک تفسیر از قیام سیّدالشّهداء علیه السلام هم هست که ان شاء الله جلوتر عرض می کنم، چرا حضرت باید به خودشان سختی بدهند؟ چرا اربابِ ما خانواده ی خود را برنداشتند بروند و بگویند این کوفیان که نمی فهمند، اصلاً مهم نیست؟!
هنوز پنجاه سال از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم نگذشته است باید کار به جایی برسد که حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام از ناامنی نتوانند در یک شهر زندگی کنند؟
از حضرت پرسیدند که چرا قیام کردید؟ حضرت فرمودند: «شَتَمُوا عِرضِی»به ناموسِ من جسارت کردند و صبر کردم، یعنی فحش دادند، فرمودند: «غَصَبوا مَالی» یعنی مالِ من را غصب کردند، و من صبر کردم، ولی الآن دیدم که بی جهت ما را در مکه و مدینه می کشند، یعنی شهر را برای ایشان نامن کردند، چرا شهر برای ایشان ناامن شد؟ این همه بزرگ در آن شهر زندگی می کرد، همه هم دیندار بودند، همه هم ظاهرِ مسلمانی داشتند، چرا شهر برای امام حسین سلام الله علیه ناامن شد؟ چرا حضرت مماشات نکردند که امروز خیلی ها دنبالِ این هستند که سیّدالشّهدایی تحویل بدهند که ما را به خسارت بکشانند.
قطعات
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
-
کاربر مهمان