- 460
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 7 تا 9 سوره مریم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 7 تا 9 سوره مریم"
ارث ظهور اوّلیاش در ارث مال است
وقتی مرگ مُرد یعنی انسان به دارالقرار میرسد دیگر هیچ موتی نیست انسان مرگ را میمیراند.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یَا زَکَرِیَّا إِنَّا نُبَشِّرُکَ بِغُلاَمٍ اسْمُهُ یَحْیَی لَمْ نَجْعَل لَّهُ مِن قَبْلُ سَمِیّاً ﴿7﴾ قَالَ رَبِّ أَنَّی یَکُونُ لِی غُلاَمٌ وَکَانَتِ امْرَأَتِی عَاقِراً وَقَدْ بَلَغْتُ مِنَ الْکِبَرِ عِتِیّاً ﴿8﴾ قَالَ کَذلِکَ قَالَ رَبُّکَ هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ وَقَدْ خَلَقْتُکَ مِن قَبْلُ وَلَمْ تَکُ شَیْئاً﴿9﴾
تاکنون روشن شد که خواستهٴ اوّلی وجود مبارک زکریا(سلام الله علیه) فرزند صالح بود زیرا بالصراحه در آیهٴ سورهٴ «آلعمران» آمده است که ﴿هُنالِکَ دَعَا زَکَرِیَّا﴾ که ﴿هَبْ لِی مِن لَدُنْکَ ذُرِّیَّةً طَیِّبَةً﴾ مسئلهٴ وارث بودن و ارثبری و امثال ذلک اینها قرینه است که مقصود از این ولیّ, فرزند است در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» چون سخن از ذریّه است دیگر سخن از قرینه نیست آیهٴ 38 سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» این بود که ﴿هُنالِکَ دَعَا زَکَرِیَّا رَبَّهُ قَالَ رَبِّ هَبْ لِی مِن لَدُنْکَ ذُرِّیَّةً طَیِّبَةً﴾ دیگر ﴿یَرِثُنِی وَیَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ﴾ لازم نبود برای اینکه این وارث بودن و ارث بردن قرینه است بر اینکه منظور از ولیّ, فرزند است ولی وقتی کلمهٴ ولیّ به کار نرفته نیازی به قرینه نیست دیگر سخن از ارث مطرح نشده ﴿ذُرِّیَّةً طَیِّبَةً﴾ اما در آیهٴ محلّ بحث در سورهٴ مبارکهٴ «مریم» کلمهٴ ﴿ذُرِّیَّةً﴾ نیامده کلمهٴ ولیّ آمده این ولیّ چون صریح در فرزند نیست نیازی به قرینه داشت و آن قرینه این است که من وارث میخواهم ارث ظهور اوّلیاش در ارث مال است دیگر مال فرزند است مسئلهٴ ارث نبوّت, ارث علم, ارث حکمت و امثال ذلک که برخی از مفسّران اهل سنّت نقل کردند همهٴ اینها محتاج به قرینه است پس خواستهٴ اوّلی وجود مبارک زکریا فرزند است ذات اقدس الهی هم بشارت داد ﴿یَا زَکَرِیَّا إِنَّا نُبَشِّرُکَ بِغُلاَمٍ﴾ یعنی اصلِ دعای شما را خدای سمیع الدعاء شنید یک, و ترتیب اثر داد و آن اعطای فرزند است و آن فرزند پسر است نه دختر و در حدّ غلام بودن هم میماند اینچنین نیست که در دوران نوزادی مثلاً رخت بربندد به حدّ غلامشدن میرسد و نام او را هم خود ما گذاشتیم به شما که پدر و مادر او هستید واگذار نکردیم و یک نام خوبی هم انتخاب کردیم که این نام سابقه ندارد این پنج, شش مطلب را ذات اقدس الهی به عنوان کرامت به زکریا گفت ﴿یَا زَکَرِیَّا إِنَّا نُبَشِّرُکَ﴾ یعنی سَمعنا و أجبنا تو گفتی خدا سمیعالدعاست راست گفتی ما شنیدیم, شنیدیم نه یعنی شنیدنِ تکوینی کما مرّ چون خدا همهٴ حرفها را کذب و غیبت و تهمت و افترا را هم میشنود چون «بکلّ شیء سمیع» است چه اینکه دعا و مناجات را هم میشنود ﴿إِنَّکَ سَمِیعُ الدُّعَاءِ﴾ نه یعنی میشنوی یعنی گوش به حرف ما میدهی حرفِ ما مورد قبول شماست که در تعبیرات عرفی هم میگوییم فلان کس حرفِ ما را میشنود یعنی قبول میکند نه میشنود یعنی دستگاه فیزیکی گوش او شنواست اینکه منظور نیست وقتی ما در دعاها میگوییم «إنّک سمیع الدعاء» یعنی خدایا تو آن بزرگواری و کرامتی که داری این است که حرفهای ما را میشنوی ترتیب اثر میدهی این ترتیب اثر دادن که در کلام زکریا(سلام الله علیه) بود با این پنج, شش کرامت همراه بود خدا فرمود بله, من ترتیب اثر میدهم و آن این است که به تو فرزند میدهم آن فرزند پسر هم هست تا به دوران غلامی و مثلاً نوجوانی و جوانی و اینها میرسد و انتخاب اسم را هم به عهدهٴ خودم گذاشتم به شما واگذار نکردم یک اسمِ بیسابقه هم برای او گذاشتم این پنج, شش کرامت است که به شما دادم ﴿یَا زَکَرِیَّا إِنَّا نُبَشِّرُکَ بِغُلاَمٍ اسْمُهُ یَحْیَی﴾ این مظهر حیات ماست شما در بحث روایات میبینید در قیامت بینالصفّین مرگ را احضار میکنند مگر به صورت کَبش أملح در میآید و وجود مبارک زکریا این مرگ را ذبح میکند یعنی مرگ را میمیراند کسی که مظهر حیات است و عامل حیات است و یحیاست این مرگ را باید بمیراند مرگ یعنی تحوّل وقتی مرگ مُرد یعنی انسان به دارالقرار میرسد دیگر هیچ موتی نیست انسان مرگ را میمیراند نه اینکه مرگ انسان را بمیراند ما به حدّی میرسیم که تحوّل و تغیّر و دگرگونی را میمیرانیم و از بین میبریم و به دارالقرار میرسیم و ابدی خواهیم بود, بنابراین این کار یعنی ذبح مرگ به دست یحییٰ(سلام الله علیه) است طبق تعبیرات روایات و این سیّد حَصور است و همسر هم انتخاب نکرده این پنج, شش کرامت را خدا در اجابت همراه کرده ﴿بِغُلاَمٍ اسْمُهُ یَحْیَی﴾ ما باید اسم قرار بدهیم و ما یک اسم بیسابقهای برای او انتخاب کردیم ﴿لَمْ نَجْعَل لَّهُ مِن قَبْلُ سَمِیّاً﴾ برای او همنامی ما انتخاب نکردیم بعد از وجود مبارک یحیی عدهای زیادی به یحیی نامیده شدند اما قبلاً کسی یحیی نبود این اسم بیسابقهای بود که ما انتخاب کردیم سَمیّ یعنی همنام گاهی سمی به معنای همنام است مثل اینجا, گاهی هم سَمیّ به معنای مَثیل, نظیر, مثل و مانند است چه اینکه در همین سورهٴ مبارکهٴ «مریم» آمده که ﴿هَلْ تَعْلَمُ لَهُ سَمِیّاً﴾ برای خدای سبحان سمیای نیست, همنامی نیست منظور از این نام یعنی اگر خدا رب است موجود دیگر رب نیست, اگر خدا خالق است موجود دیگر خالق نیست و اگر غیر خدا را دیگران رب گفتند ﴿إِنْ هِیَ إِلَّا أَسْماءٌ سَمَّیْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَاؤُکُم مَا أَنزَلَ اللَّهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ﴾ که در سورهٴ مبارکهٴ «ابراهیم» و مانند آن این بحثش گذشت میفرماید این رب برای خداست خدا سَمیّ و همنام ندارد که یک موجود دیگری هم رب باشد و اگر این ارباب متفرّقون را, اگر این اصنام و اوثان را شما ارباب گفتید این لفظی است که زیرش خالی است این راء و باء مشدّد را بر لفظ جاری میکنید این مفهومی دارد در ذهن هست اما این مفهوم زیرش خالی است ﴿إِنْ هِیَ إِلَّا أَسْماءٌ سَمَّیْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَاؤُکُم مَا أَنزَلَ اللَّهُ بِهَا﴾ مثل کلمهٴ عدم این کلمهٴ عدم که «عین» و «دال» و «میم» است یک لفظ است مفهومی دارد به معنای نیست و نیستی اینکه مُهمل نیست مستعمل است وضع شد معنا هم دارد ولی این مفهوم زیرش خالی است چیزی در خارج باشد بگوییم هذا عدمٌ این چنین نیست این مفهوم از هیچ چیز حکایت نمیکند این عدمالحکایه را ما حکایت عدمی میپنداریم اصلاً حکایت نیست این مفهوم زیرش خالی است فرمود اینکه شما اصنام و اوثان را رب نامیدید ارباب متفرّق قائل شدید این اسمِ بیمسمّاست این مفهوم زیرش خالی است ﴿إِنْ هِیَ إِلَّا أَسْماءٌ سَمَّیْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَاؤُکُم مَا أَنزَلَ اللَّهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ﴾ پس خدا سَمیّ ندارد, همنام ندارد این اسما مختصّ به ذات اقدس الهی است و لاغیر که در آیات بعد خواهد آمد که ﴿هَلْ تَعْلَمُ لَهُ سَمِیّاً﴾ وجود مبارک یحیی مظهر چنین خدایی است خدا سَمیّ ندارد مظهر او میشود یحیی او هم سمیّ ندارد خصیصهای که در یحیای شهید(سلام الله علیه) بود در انبیای دیگر نبود بنابراین این پنج, شش کرامت را خدای سبحان دربارهٴ زکریا و یحیی اِعمال کرده است.
پرسش:...
پاسخ: بله دیگر با شهادتش دین را حفظ کرده دیگر خدا هم که فرمود: ﴿یَا یَحْیَی خُذِ الْکِتَابَ بِقُوَّةٍ﴾ آن با قوّت گرفت دیگر و وجود مبارک سیّدالشهداء(سلام الله علیه) در این مسافرت بسیاری از این مقاطع سفر را با نام مبارک یحیی میگذراند میفرمود: «أما عَلمت أن مِن هوان الدنیا علی الله تعلای أن رأس یحییبنزکریا أهدی اللی بغی مِن بغایا بنیاسرائیل» در همین سفر کربلا در بسیاری از این مقاطع نام مبارک یحیی(سلام الله علیه) را میبرد.
پرسش:...
پاسخ: خب, یعنی مقامی برای اوست که برای دیگری نیست چون هر کدام از این انبیا خصیصهای دارند وجود مبارک نوح خصیصهای دارد فرمود: ﴿وَجَعَلْنَاهَا آیَةً لِّلْعَالَمِینَ﴾ که خصیصهٴ نوح برای انبیای دیگر نیست, وجود مبارک عیسی(سلام الله علیه) با مادرش(سلام الله علیها) خصیصهای دارند که فرمود: ﴿وَجَعَلْنَاهَا وَابْنَهَا آیَةً لِّلْعَالَمِینَ﴾ اینها یک آیهٴ جهانیاند خصیصهای که برای یحیای سیّد حصور هست خصیصهای است که برای انبیای دیگر نیست که آن طور او شهید شده و انبیای دیگر این خصیصه را ندارند هر کدام از اینها خصوصیتی دارند که انبیای دیگر ندارند.
خب, ﴿لَمْ نَجْعَل لَّهُ مِن قَبْلُ سَمِیّاً﴾ این بشارتی است که ذات اقدس الهی داد و در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» آن طوری که گذشت این بشارت معالواسطه بود برای اینکه ﴿فنَادَتْهُ الْمَلاَئِکَةُ وَهُوَ قَائِمٌ یُصَلِّی فِی الْمَحْرَابِ أَنَّ اللّهَ یُبَشِّرُکَ﴾ آنگاه وجود مبارک زکریا استعجاباً نه استبعاداً او خودش منتظر این کرامت بود ولی شگفتزده عرض میکند که من چگونه فرزند داشته باشم در حالی که نه من نه همسرم هیچ کدام در حدّ قابلیّت نیستیم اینها استبعاد نیست اینها تعجّب است شگفتی است یعنی به به! در حال تعجّب این حرف را میزنند چون در سورهٴ مبارکهٴ «هود» این مشابه این مطلب آنجا چون مفصّل گذشت اینجا ما دیگر آن بحث مبسوط ارائه نخواهد شد در سورهٴ مبارکهٴ «هود» این است که وقتی خدای سبحان فرستادههای خود را برای ابراهیم(سلام الله علیه) اعزام کرد ﴿وَلَقَدْ جَاءَتْ رُسُلُنَا إِبْرَاهِیَم بِالْبُشْرَی قَالُوا سَلاَماً قَالَ سَلاَمٌ فَمَا لَبِثَ أَن جَاءَ بِعِجْلٍ حَنِیذٍ ٭ فَلَمَّا رَأی أَیْدِیَهُمْ لاَ تَصِلُ إِلَیْهِ نَکِرَهُمْ وَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خِیفَةً قَالُوا لاَ تَخَفْ إِنَّا أُرْسِلْنَا إِلَی قَوْمِ لُوطٍ ٭ وَامْرَأَتُهُ قَائِمَةٌ﴾ همسرش آنجا ایستاده بود ﴿فَضَحِکَتْ فَبَشَّرْنَاهَا بِإِسْحَاقَ وَمِن وَرَاءِ إِسْحَاقَ یَعْقُوبَ ٭ قَالَتْ﴾ این همسر با اینکه کرامتهای فراوانی را به برکت ابراهیم(سلام الله علیه) دید عرض کرد ﴿ءَأَلِدُ وَأَنَا عَجُوزٌ وَهذَا بَعْلِی شَیْخاً﴾ اینکه همسر من است پیرمرد است من هم که پیرزنم به چه صورت مادر بشویم فرمود: ﴿قَالُوا أَتَعْجَبِینَ﴾ در شگفت هستی؟! سخن از تَستبعدین نیست سخن از شگفتی است بنابراین آنچه را که آن بانو گفت شگفتزده شده و گفت آنچه را وجود مبارک زکریا میگوید شگفتزده میگوید به به گفتن است نه چطور میشود اینها محمول بر تعجّب است استعجاب است نه استبعاد اینجا هم وجود مبارک زکریا عرض کرد که ﴿رَبِّ أَنَّی یَکُونُ لِی غُلاَمٌ وَکَانَتِ امْرَأَتِی عَاقِراً وَقَدْ بَلَغْتُ مِنَ الْکِبَرِ عِتِیّاً﴾ هیچ جهتی از جهاتی که بتواند فرزنددار شدن ما را توجیه کند نیست هم من پیرم و پیریام به فرتوتی رسیده است عُتوّ یعنی از حد گذشتن اگر کسی از حدّش بگذرد میگویند «عطا عتوّا» میگوید پیری من به عتوّ رسید یعنی از حدّ معمول گذشت من فرتوتم از حدّ میانسالی گذشتم به حدّ شیخی رسیدم و به حدّ فرتوتی رسیدم این هم که عیال من است که در دوران جوانی طبق تجربههایی که اینها داشتند عقیم بود ﴿وَکَانَتِ امْرَأَتِی عَاقِراً﴾ نه «وامرأتی عاقرٌ» ﴿وَکَانَتِ امْرَأَتِی عَاقِراً وَقَدْ بَلَغْتُ مِنَ الْکِبَرِ عِتِیّاً﴾ این کسی که رابط بود ﴿قَالَ کَذلِکَ﴾ بله اینچنین است جای شگفتی نیست برای شماها شگفت است برای ذات اقدس الهی امر عادی است.
پرسش:...
پاسخ: نه, برای اینکه اگر استبعاد بود که عرض نمیکرد ﴿وَلَمْ أَکُن بِدُعَائِکَ رَبِّ شَقِیّاً﴾ با جملهٴ اسمیه و با ضرس قاطع از خدا چیزی را خواست عرض کرد وضع ما این است ﴿إِنِّی وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّی وَاشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَیْباً﴾ الآن ما ﴿وَلَمْ أَکُن بِدُعَائِکَ رَبِّ شَقِیّاً﴾ کسی که این طور با ضرس قاطع از ذات اقدس الهی فرزند میخواهد معلوم میشود از خدا بعید نمیداند دیگر.
پرسش:...
پاسخ: غرض آن است که او یقین دارد که خدا
حُکم آنچه تو اندیشی لطف آنچه تو فرمایی
این امر یقینی است برای انبیا این ﴿أَنَّی﴾, ﴿أَنَّی﴾ شگفتزدگان است نه مستبعدان نه اینکه بعید است برای اینکه او به ضرس قاطع از خدا چیزی را میخواهد خب اگر خب اگر به ضرس قاطع از خدا چیزی را میخواهد معلوم میشود که توان الهی را, عنایت الهی را, کرامت الهی را همه را دیده دیگر با این قرائن قطعی که نمیشود گفت ـ معاذ الله ـ او استبعاد کرده که. خب, این نظیر به بهای است چه عجب! در سنّ پیری! این تعبیرات ﴿قَالَ کَذلِکَ﴾ بله, اینچنین شد قصّه این است خدا تصمیم گرفته بعد همین کسی که به وجود مبارک زکریا دارد میگوید ﴿کَذلِکَ﴾ بله, کار تمام شده است برهان مسئله را هم ذکر میکند میفرماید: ﴿قَالَ رَبُّکَ هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ﴾ این تنها درخواستی نیست که یک دعاکننده از خدا چیزی بخواهد و خدا استجابت کند این طور نیست کارِ انبیا, سیرهٴ انبیا آموزنده است این را قرآن تشریح میکند تا همگان بدانند که این راه باز است بالأخره هر کسی توانست این راه را به اندازهٴ خود طی کند به ثمر میرسد برهانی را هم که دارد اقامه میکند این است که این کسی که رابط بود بشیر بلاواسطه بود عرض کرد ﴿کَذلِکَ﴾ بله قضیه از این قبیل است بعد عرض کرد ربّ تو میفرماید که این کار آسان است به این دلیل هم سهولت و هَیّن بودن کار را ذکر میکند و هم دلیل را ﴿قَالَ﴾ یعنی این مبشِّر به عرض زکریا(سلام الله علیه) رساند ﴿قَالَ رَبُّکَ هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ﴾ اینکه یک زن عاقِر را, یک پیرمرد فرتوت کهنسال را پدر و مادر بکند برای خدا آسان است ﴿قَالَ رَبُّکَ هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ﴾ چرا, برای اینکه مهمتر از این کار را کرده آن کار چیست؟ این است که ﴿وَقَدْ خَلَقْتُکَ﴾ یعنی ربّ تو به تو میفرماید که من تو را آفریدم ﴿وَقَدْ خَلَقْتُکَ مِن قَبْلُ وَلَمْ تَکُ شَیْئاً﴾ اگر ذات اقدس الهی چیزی که معدومِ محض است او را موجود بکند خب یقیناً میتواند چیزی که موجود است وصفی به او بدهد اگر چیزی که «لیس» تامّه دارد خدا به او «کان» تامّه میدهد چیزی که کان ناقصه دارد خدای سبحان به او «کان» تامّه عطا میکند یعنی فعل را به او عطا میکند یعنی قبلاً فاقد بود الآن واجدش میکند این برهان مسئله است.
پرسش:...
پاسخ: بله, این ﴿قَالَ﴾ اوّلی برای مبشّر است اینکه ارتباط تنگاتنگ با وجود مبارک زکریا دارد بشارت را آورده به عرض زکریا رسانده وقتی زکریا گفت به به در این شرایط ما فرزنددار میشویم ﴿قَالَ کَذلِکَ﴾ بله اینچنین است قضیه تمامشده است این تمام شد. بعد همین مبشّر به یحیی عرض میکند که پیام الهی را من دارم به شما میرسانم و آن این است که پروردگار تو میگوید این کار برای من آسان است چرا, برای اینکه من مهمترش را دربارهٴ تو انجام دادم نه مهمترش را دربارهٴ دیگری ﴿وَقَدْ خَلَقْتُکَ مِن قَبْلُ وَلَمْ تَکُ شَیْئاً﴾ تو وقتی که هیچ نبودی من تو را آفریدم خب کسی که موجود هست ولی وصفی را ندارد خب یقیناً اعطای وصف به یک موجود آسانتر از آن است که معدومی را موجود کند که.
پرسش:...
پاسخ: نه, ﴿قَالَ کَذلِکَ﴾ الله یفعل ما یشاء آنجا هم همین طور باید معنا کرد.
پرسش:...
پاسخ: بله, ﴿قَالَ کَذلِکَ﴾ این تمام شد, ﴿قَالَ رَبُّکَ﴾ این مبشّر دوتا حرف زد یکی اینکه در برابر تعجّب وجود مبارک زکریا عرض کرد قضیه تمامشده است بعد برهان مسئله را از طرف خداوند ذکر کرد ﴿قَالَ رَبُّکَ﴾ یعنی این مبشّری که با وجود مبارک زکریا دارد گفتگو میکند به زکریا عرض کرد پروردگار تو میگوید این کار برای من آسان است چرا, برای اینکه مهمتر از این را دربارهٴ خود تو انجام دادم ﴿قَالَ رَبُّکَ هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ﴾ «لِمَ»؟ برای اینکه ﴿وَقَدْ خَلَقْتُکَ مِن قَبْلُ وَلَمْ تَکُ شَیْئاً﴾ خب.
پرسش:...
پاسخ: تعجّب را رفع کند شگفتی ندارد نزد شما افراد عادی شگفتی است ولی نزد ذات اقدس الهی امر عادی است وقتی که عادی باشد شگفت ندارد کار خدا همیشه این طور است دیگر خدای سبحان دائم الفضل است, دائم الفیض است علی البَریّه چون سؤال از هر موجودی دائمی است پاسخ از طرف خدا هم دائمی است ﴿کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ﴾ چرا, چون ﴿یَسْأَلُهُ مَن فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ این یک آیه است چرا خدا هر لحظه یوم نه یعنی 24 ساعت یوم نه یعنی روز در برابر شب, یوم یعنی ظهور چون خود یوم فعلِ خداست در هر ظهوری خدا کار جدید انجام میدهد چرا, چون در هر ظهوری نیازِ تازه عرضه میکند ﴿کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ﴾ لمَ؟ چون ﴿یَسْأَلُهُ مَن فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ این سؤال که مقطعی نیست این سؤال دائمی است همگانی است و همیشگی هر موجودی در هر لحظه میگوید «یا رب» چون فقیر است دیگر در هستی خود محتاج به اوست اگر سؤال دائمی است جوابِ دائمی میخواهد نتیجهٴ این سؤال و جوابی که در صدر و ذیل این آیهٴ نورانی است همان دعای شبهای جمعه است که «دائم الفضل علی البریّه» است خب برهان مسئله این است که خدای سبحان نسبت به شما یک کار مهمتری انجام داده این جا برای تعجّب نیست این قضیه را بازگو میکند تا همگان توجیه بشوند, خب.
پرسش:...
پاسخ: چیز تعجّبی است دیگر یعنی شگفتی خداست.
پرسش:...
پاسخ: بله, شگفتی است نه استبعاد, استبعاد نیست بعید نیست ولی خب این معجزه است دیگر معجزه یک امر شگفتی است دیگر.
پرسش:...
پاسخ: برای زکریا(سلام الله علیه) برای اینکه این زکریا و همسرش در سنّی بودند که نمیتوانستند پدر و مادر بشوند و خدای سبحان بشارت داد اینها گفتند به به! این به به را آدم در حال تعجّب میگوید دیگر.
پرسش:...
پاسخ: بله, خدای سبحان میفرماید جای تعجّب نیست برای اینکه خداوند کارِ مهمتر از این کاری که الآن دربارهٴ شما کرده قبلاً دربارهٴ شخص شما کرده بود ﴿وَقَدْ خَلَقْتُکَ مِن قَبْلُ وَلَمْ تَکُ شَیْئاً﴾, خب.
اگر ﴿لَمْ تَکُ شَیْئاً﴾ است یعنی تو قبلاً شیء نبودی این حرف که معمولاً در برخی از متکلّمین هست که قائلاند به شیئیّت معدوم یک, به ثابتات ازلی دو, واسطه بین موجود و معدوم سه, این تعبیرات گوناگون دارند برای آن است که بسیاری از مشکلات کلامی را چون نتوانستند حل بکنند و یک سلسله آرای نپخته هم از جای دیگر آمده اینها ملتزم شدند که بین وجود و عدم واسطه است و اشیاء در حال عدم ثابتاند همین حرفهایی که به برخی از متکلّمان اسناد داده شده. تعبیر قرآن کریم آن طوری که مرحوم شیخ طوسی(رضوان الله علیه) در تبیان به آن اشاره کرده برای ابطال این گونه از آراست که این شیء در حال معدوم شیء نیست لا شیء است نه «کان شیئا» ﴿لَمْ تَکُ شَیْئاً﴾ است معدوم در حال عدم شیء نیست بلکه لا شیء است «لا یَصدق علیه شیء» فرمود: ﴿قَدْ خَلَقْتُکَ مِن قَبْلُ وَلَمْ تَکُ شَیْئاً﴾ نه اینکه تو در حال عدم شیئی بودی این برداشت خوبی است که مرحوم شیخ طوسی در تبیان دارند آنها چون در مسئلهٴ علم ازلی گیر کردند که خدای سبحان عالمٌ قبل الخَلق به معدومات عالِم است چون معدومات معلومِ حقّاند معلوم میشود که در ازل ثابتاند نتوانستند علمِ ازلی را توجیه کنند به این حرف تن دادند و از طرفی هم یک بیان لطیفی مرحوم شیخ اشراق نقل میکند این شیخ اشراق تحوّلی در فلسفه ایجاد کرد قبل از مرحوم خواجه بود حتی خواجه نصیر را هم در بعضی از مبانی تابع خود کرد این شیخ اشراق میفرماید برخی از آرای ضعیفی که در علوم عقلی راه پیدا کرد برای آن است که آن روزهایی که بازار ترجمه رواج داشت هر حرفی که از یونان میآمد عدهای قبول میکردند هر اسمی که یونانی بود خیال میکردند فیلسوف است هر نامی که از یونان به این منطقه میآمد خیال میکردند فلسفه است این ترجمهٴ بیگُدار به آبزده وقتی از یونان به این قسمت خاورمیانه آمد باعث پیدایش این آرای فاسد شد این حرفِ جناب شیخ اشراق را مرحوم صدرالمتألهین در اسفار هم نقل میکند الآن هم شما میبینید بسیاری از آرای خام و نپخته از دیار غرب اینجا میآید چون بازار ترجمه روان است خیال میکنند هر کسی در آن طرف آب است فیلسوف است و هر کتابی هم که آن طرف آب نوشتند دربارهٴ فلسفه است و جهانبینی است و مثلاً مطلب صحیح است معدومْ لا شیء است نه شیء و اگر در بعضی از تعبیرات یا دعاها آمده است که اشیاء را مِن العدم خلق کرد این به صورت قضیه موجبه است ولی به سیرت سالبه است و شاهدش هم همین تعبیر سورهٴ مبارکهٴ «مریم» است که ﴿وَلَمْ تَکُ شَیْئاً﴾ نه تو در حال عدم, معدوم بودی شیء بودی قضیه موجبه نیست قضیه سالبه است همهٴ ما هم به این معنا مبتلاییم یعنی یک معنای سلبی را با ادبیات اثباتی بیان میکنیم و اگر از ما سؤال بکنند مقداری این سؤال را بپیچانند ما بالصراحه آنچه حق است بیان میکنیم. بیان ذلک این است که ما اگر وقتی کتابی را خواستیم به قفسهٴ کتاب مراجعه کردیم یا شخصی را خواستیم به دفترش مراجعه کردیم تمام این اتاقها را دیدیم یا تمام آن قفسهها را دیدیم میگوییم دیدم که نبود این تعبیر رایج ماست دیگر این دیگر ادبیات همهٴ ماست دیدم که نبود وقتی درِ اتاق را باز میکنند میبینند که زید نیست میگویند دیدم که نبود به قفسه مراجعه میکنیم کتاب را نمییابیم میگویند دیدم که نبود کسی هم اعتراض نمیکند که چرا این طور حرف زدی اما وقتی مینشینیم بررسی میکنیم میگوییم عدم که تحت دید نمیآید که, نبودن را که کسی نمیبیند که باید بگوییم ندیدم که بود, نیافتم میگوییم بله حق با شماست منتها مجاز عرفی است این یعنی چه, یعنی ما قضیه سالبه را عادت کردیم به صورت قضیه موجبه بیان بکنیم وگرنه قضیه, قضیه سالبه است من ندیدم نه دیدم که نبود در عرف انسان یک طور حرف میزند در کرسی تحقیق طور دیگر حرف میزند در «خلق الأشیاء مِن العدم» لسان, لسان دعای عرفی است اما ﴿لَمْ تَکُ شَیْئاً﴾ لسان, لسان تحقیق است یعنی تو هیچ نبودی
بعد در سورهٴ مبارکهٴ «روم» مشابه این تعبیر هست ولی چون در اینجا آن تعبیری که ذهن را بگزد نبود برای دفع توهّم هم کلمهٴ دیگر را نیاورد ولی چون در سورهٴ مبارکهٴ «روم» تعبیری که احیاناً ذهن را میگزد آمده فوراً برای مرهم این گَزش هم تعبیر دیگری دارد در سورهٴ مبارکهٴ «روم» فرمود اینها که دربارهٴ معاد مشکل جدّی دارند باید بدانند که خدای سبحان مبدأ را به عهده گرفت, معاد را به عهده میگیرد, معاد برای خدا آسانتر از مبدأ است چرا, برای اینکه در مبدأ در آغاز انسان هیچ نبود خدا انسانی که هیچ نبود او را موجود کرد در معاد انسان موجود است روح که از بین نمیرود بدن هم که متفرّق است این متفرّق را جمع میکند روح و بدن را به هم مرتبط میکند خب این آسانتر است دیگر این تعبیر که ذهن را میگزد در سورهٴ «روم» آمده آیهٴ 26 و 27 سورهٴ مبارکهٴ «روم» این است ﴿وَلَهُ مَن فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ کُلٌّ لَّهُ قَانِتُونَ ٭ وَهُوَ الَّذِی یَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ وَهُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ﴾ خدا بشر را آفرید بعد معاد حق است دوباره زنده میکند اعاده برای خدا آسانتر از ابتداست اهون است ﴿ثُمَّ یُعِیدُهُ وَهُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ﴾ آن وقت این ذهن را میگزد برای اینکه خدا طبق بیان نورانی حضرت امیر در نهجالبلاغه «فَاعِلٌ لا بِمَعْنَی الْحَرَکاتِ» آنکه با حرکت و ابزار کار نمیکند یک, با اراده کار میکند با اراده آدم خسته نمیشود شما الآن تصوّر کنید یک قطره آب در ذهنتان تصوّر کنید اقیانوس آرام را هر دو را تصوّر کردید با اراده پدید آمده اراده که خستهکننده نیست اراده که یکجا سبک باشد یکجا سنگین باشد نیست آن هم در برابر قدرت ازلی خدا آن وقت این ذهن را میگزد که چگونه بعضی از کارها برای خدا هَیّن است بعضی از کارها برای خدا أهون چون این گزشِ ذهنی در آیهٴ 28 سورهٴ «روم» آمده فوراً برای حلّ او فرمود: ﴿وَلَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلَی﴾ ما این را برای فهم شما گفتیم وگرنه آنجا همه چیز یکسان است وصف اعلا برای اوست یعنی او منزّه از آن است که چیزی برای او هیّن باشد چیزی برای او أهون, همه چیز برای او یکسان و هیّن است هیچ چیز برای او دشوار نیست یک, همه چیز آسان است و علی حدٍّ سواه آسان است چون نسبت به قدرت نامتناهی که با اراده کار بکند همه علی وزانٍ واحد است اما در آیهٴ محلّ بحث چون نفرمود آن کار آسان است و این کار آسانتر لذا آن جواب سؤال مقدّر را هم لازم نبود بگوید لذا فرمود این کار ما انجام دادیم بعد در سورهٴ مبارکهٴ «انسان» هم فرمود انسان مراتبی را پشت سر گذاشت یک وقت که لا شیء بود یعنی لم یک شیء این «لیس» تامّه است یک وقت مرحلهای بود که قابل ذکر نبود ﴿هَلْ أَتَی عَلَی الْإِنسَانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ﴾ که ﴿لَمْ یَکُن شَیْئاً مَذْکُوراً﴾ یعنی شیء قابل ذکر نبود این شیء قابل ذکر نبودن را در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «قیامه» فرمود: ﴿أَلَمْ یَکُ نُطْفَةً مِن مَنیٍّ یُمْنَی﴾ مگر همین نبود که گاهی مُحتلِم میشد لباسش را خیس میکرد همان بود دیگر یک چیز دیگری که نبود که ﴿أَلَمْ یَکُ نُطْفَةً مِن مَنیٍّ یُمْنَی﴾ این ﴿مِن مَنیٍّ یُمْنَی﴾ اشاره به تحقیر اوست دیگر یعنی قابل ذکر نبود ما همین را آوردیم به این صورت در آوردیم الآن صدها دانشکده است تا بفهمند انسان کیست تازه بخش علوم تجربیاش آن کسی که متخصّص چشم چپ است در چشم راست اظهار نظر نمیکند صدها بیماری مربوط به چشم است که هنوز کشف نشده این تازه مربوط به چشمش است تازه اینها انسان را در حدّ دام دارند میشناسند درمان بسیاری از بیماریهای انسان را از آزمایشگاه موش میگیرند اینها انسان را واقعاً یک حیوان ناطق میدانند همین, انسان در فرهنگ قرآن حیّ متألّه است نه حیوان ناطق, حیّ متأله را که نمیشود با آزمایشگاه موش درمان کرد که برای آنها حلال و حرام و اینها یکسان است انسان یعنی حیوانی که حرف میزند بسیاری از بیماریها را مشترک بین انسان و دام میدانند هنوز انسان را نشناختند با اینکه انسان را نشناختند صدها دانشکده برای همین بدن است همین ﴿أَلَمْ یَکُ نُطْفَةً مِن مَنیٍّ یُمْنَی﴾ است. غرض آن است که این دو نکتهای که در آیهٴ 28 سورهٴ مبارکهٴ «روم» هست چون اینجا نیامده آن جواب سؤال هم اینجا نیامده لکن فرمود پروردگار برای اینکه دیگران توجیه بشوند و از این گونه از دعاها ناامید نباشند بدانند مهمترش را انجام داد.
«والحمد لله ربّ العالمین»
ارث ظهور اوّلیاش در ارث مال است
وقتی مرگ مُرد یعنی انسان به دارالقرار میرسد دیگر هیچ موتی نیست انسان مرگ را میمیراند.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یَا زَکَرِیَّا إِنَّا نُبَشِّرُکَ بِغُلاَمٍ اسْمُهُ یَحْیَی لَمْ نَجْعَل لَّهُ مِن قَبْلُ سَمِیّاً ﴿7﴾ قَالَ رَبِّ أَنَّی یَکُونُ لِی غُلاَمٌ وَکَانَتِ امْرَأَتِی عَاقِراً وَقَدْ بَلَغْتُ مِنَ الْکِبَرِ عِتِیّاً ﴿8﴾ قَالَ کَذلِکَ قَالَ رَبُّکَ هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ وَقَدْ خَلَقْتُکَ مِن قَبْلُ وَلَمْ تَکُ شَیْئاً﴿9﴾
تاکنون روشن شد که خواستهٴ اوّلی وجود مبارک زکریا(سلام الله علیه) فرزند صالح بود زیرا بالصراحه در آیهٴ سورهٴ «آلعمران» آمده است که ﴿هُنالِکَ دَعَا زَکَرِیَّا﴾ که ﴿هَبْ لِی مِن لَدُنْکَ ذُرِّیَّةً طَیِّبَةً﴾ مسئلهٴ وارث بودن و ارثبری و امثال ذلک اینها قرینه است که مقصود از این ولیّ, فرزند است در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» چون سخن از ذریّه است دیگر سخن از قرینه نیست آیهٴ 38 سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» این بود که ﴿هُنالِکَ دَعَا زَکَرِیَّا رَبَّهُ قَالَ رَبِّ هَبْ لِی مِن لَدُنْکَ ذُرِّیَّةً طَیِّبَةً﴾ دیگر ﴿یَرِثُنِی وَیَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ﴾ لازم نبود برای اینکه این وارث بودن و ارث بردن قرینه است بر اینکه منظور از ولیّ, فرزند است ولی وقتی کلمهٴ ولیّ به کار نرفته نیازی به قرینه نیست دیگر سخن از ارث مطرح نشده ﴿ذُرِّیَّةً طَیِّبَةً﴾ اما در آیهٴ محلّ بحث در سورهٴ مبارکهٴ «مریم» کلمهٴ ﴿ذُرِّیَّةً﴾ نیامده کلمهٴ ولیّ آمده این ولیّ چون صریح در فرزند نیست نیازی به قرینه داشت و آن قرینه این است که من وارث میخواهم ارث ظهور اوّلیاش در ارث مال است دیگر مال فرزند است مسئلهٴ ارث نبوّت, ارث علم, ارث حکمت و امثال ذلک که برخی از مفسّران اهل سنّت نقل کردند همهٴ اینها محتاج به قرینه است پس خواستهٴ اوّلی وجود مبارک زکریا فرزند است ذات اقدس الهی هم بشارت داد ﴿یَا زَکَرِیَّا إِنَّا نُبَشِّرُکَ بِغُلاَمٍ﴾ یعنی اصلِ دعای شما را خدای سمیع الدعاء شنید یک, و ترتیب اثر داد و آن اعطای فرزند است و آن فرزند پسر است نه دختر و در حدّ غلام بودن هم میماند اینچنین نیست که در دوران نوزادی مثلاً رخت بربندد به حدّ غلامشدن میرسد و نام او را هم خود ما گذاشتیم به شما که پدر و مادر او هستید واگذار نکردیم و یک نام خوبی هم انتخاب کردیم که این نام سابقه ندارد این پنج, شش مطلب را ذات اقدس الهی به عنوان کرامت به زکریا گفت ﴿یَا زَکَرِیَّا إِنَّا نُبَشِّرُکَ﴾ یعنی سَمعنا و أجبنا تو گفتی خدا سمیعالدعاست راست گفتی ما شنیدیم, شنیدیم نه یعنی شنیدنِ تکوینی کما مرّ چون خدا همهٴ حرفها را کذب و غیبت و تهمت و افترا را هم میشنود چون «بکلّ شیء سمیع» است چه اینکه دعا و مناجات را هم میشنود ﴿إِنَّکَ سَمِیعُ الدُّعَاءِ﴾ نه یعنی میشنوی یعنی گوش به حرف ما میدهی حرفِ ما مورد قبول شماست که در تعبیرات عرفی هم میگوییم فلان کس حرفِ ما را میشنود یعنی قبول میکند نه میشنود یعنی دستگاه فیزیکی گوش او شنواست اینکه منظور نیست وقتی ما در دعاها میگوییم «إنّک سمیع الدعاء» یعنی خدایا تو آن بزرگواری و کرامتی که داری این است که حرفهای ما را میشنوی ترتیب اثر میدهی این ترتیب اثر دادن که در کلام زکریا(سلام الله علیه) بود با این پنج, شش کرامت همراه بود خدا فرمود بله, من ترتیب اثر میدهم و آن این است که به تو فرزند میدهم آن فرزند پسر هم هست تا به دوران غلامی و مثلاً نوجوانی و جوانی و اینها میرسد و انتخاب اسم را هم به عهدهٴ خودم گذاشتم به شما واگذار نکردم یک اسمِ بیسابقه هم برای او گذاشتم این پنج, شش کرامت است که به شما دادم ﴿یَا زَکَرِیَّا إِنَّا نُبَشِّرُکَ بِغُلاَمٍ اسْمُهُ یَحْیَی﴾ این مظهر حیات ماست شما در بحث روایات میبینید در قیامت بینالصفّین مرگ را احضار میکنند مگر به صورت کَبش أملح در میآید و وجود مبارک زکریا این مرگ را ذبح میکند یعنی مرگ را میمیراند کسی که مظهر حیات است و عامل حیات است و یحیاست این مرگ را باید بمیراند مرگ یعنی تحوّل وقتی مرگ مُرد یعنی انسان به دارالقرار میرسد دیگر هیچ موتی نیست انسان مرگ را میمیراند نه اینکه مرگ انسان را بمیراند ما به حدّی میرسیم که تحوّل و تغیّر و دگرگونی را میمیرانیم و از بین میبریم و به دارالقرار میرسیم و ابدی خواهیم بود, بنابراین این کار یعنی ذبح مرگ به دست یحییٰ(سلام الله علیه) است طبق تعبیرات روایات و این سیّد حَصور است و همسر هم انتخاب نکرده این پنج, شش کرامت را خدا در اجابت همراه کرده ﴿بِغُلاَمٍ اسْمُهُ یَحْیَی﴾ ما باید اسم قرار بدهیم و ما یک اسم بیسابقهای برای او انتخاب کردیم ﴿لَمْ نَجْعَل لَّهُ مِن قَبْلُ سَمِیّاً﴾ برای او همنامی ما انتخاب نکردیم بعد از وجود مبارک یحیی عدهای زیادی به یحیی نامیده شدند اما قبلاً کسی یحیی نبود این اسم بیسابقهای بود که ما انتخاب کردیم سَمیّ یعنی همنام گاهی سمی به معنای همنام است مثل اینجا, گاهی هم سَمیّ به معنای مَثیل, نظیر, مثل و مانند است چه اینکه در همین سورهٴ مبارکهٴ «مریم» آمده که ﴿هَلْ تَعْلَمُ لَهُ سَمِیّاً﴾ برای خدای سبحان سمیای نیست, همنامی نیست منظور از این نام یعنی اگر خدا رب است موجود دیگر رب نیست, اگر خدا خالق است موجود دیگر خالق نیست و اگر غیر خدا را دیگران رب گفتند ﴿إِنْ هِیَ إِلَّا أَسْماءٌ سَمَّیْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَاؤُکُم مَا أَنزَلَ اللَّهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ﴾ که در سورهٴ مبارکهٴ «ابراهیم» و مانند آن این بحثش گذشت میفرماید این رب برای خداست خدا سَمیّ و همنام ندارد که یک موجود دیگری هم رب باشد و اگر این ارباب متفرّقون را, اگر این اصنام و اوثان را شما ارباب گفتید این لفظی است که زیرش خالی است این راء و باء مشدّد را بر لفظ جاری میکنید این مفهومی دارد در ذهن هست اما این مفهوم زیرش خالی است ﴿إِنْ هِیَ إِلَّا أَسْماءٌ سَمَّیْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَاؤُکُم مَا أَنزَلَ اللَّهُ بِهَا﴾ مثل کلمهٴ عدم این کلمهٴ عدم که «عین» و «دال» و «میم» است یک لفظ است مفهومی دارد به معنای نیست و نیستی اینکه مُهمل نیست مستعمل است وضع شد معنا هم دارد ولی این مفهوم زیرش خالی است چیزی در خارج باشد بگوییم هذا عدمٌ این چنین نیست این مفهوم از هیچ چیز حکایت نمیکند این عدمالحکایه را ما حکایت عدمی میپنداریم اصلاً حکایت نیست این مفهوم زیرش خالی است فرمود اینکه شما اصنام و اوثان را رب نامیدید ارباب متفرّق قائل شدید این اسمِ بیمسمّاست این مفهوم زیرش خالی است ﴿إِنْ هِیَ إِلَّا أَسْماءٌ سَمَّیْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَاؤُکُم مَا أَنزَلَ اللَّهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ﴾ پس خدا سَمیّ ندارد, همنام ندارد این اسما مختصّ به ذات اقدس الهی است و لاغیر که در آیات بعد خواهد آمد که ﴿هَلْ تَعْلَمُ لَهُ سَمِیّاً﴾ وجود مبارک یحیی مظهر چنین خدایی است خدا سَمیّ ندارد مظهر او میشود یحیی او هم سمیّ ندارد خصیصهای که در یحیای شهید(سلام الله علیه) بود در انبیای دیگر نبود بنابراین این پنج, شش کرامت را خدای سبحان دربارهٴ زکریا و یحیی اِعمال کرده است.
پرسش:...
پاسخ: بله دیگر با شهادتش دین را حفظ کرده دیگر خدا هم که فرمود: ﴿یَا یَحْیَی خُذِ الْکِتَابَ بِقُوَّةٍ﴾ آن با قوّت گرفت دیگر و وجود مبارک سیّدالشهداء(سلام الله علیه) در این مسافرت بسیاری از این مقاطع سفر را با نام مبارک یحیی میگذراند میفرمود: «أما عَلمت أن مِن هوان الدنیا علی الله تعلای أن رأس یحییبنزکریا أهدی اللی بغی مِن بغایا بنیاسرائیل» در همین سفر کربلا در بسیاری از این مقاطع نام مبارک یحیی(سلام الله علیه) را میبرد.
پرسش:...
پاسخ: خب, یعنی مقامی برای اوست که برای دیگری نیست چون هر کدام از این انبیا خصیصهای دارند وجود مبارک نوح خصیصهای دارد فرمود: ﴿وَجَعَلْنَاهَا آیَةً لِّلْعَالَمِینَ﴾ که خصیصهٴ نوح برای انبیای دیگر نیست, وجود مبارک عیسی(سلام الله علیه) با مادرش(سلام الله علیها) خصیصهای دارند که فرمود: ﴿وَجَعَلْنَاهَا وَابْنَهَا آیَةً لِّلْعَالَمِینَ﴾ اینها یک آیهٴ جهانیاند خصیصهای که برای یحیای سیّد حصور هست خصیصهای است که برای انبیای دیگر نیست که آن طور او شهید شده و انبیای دیگر این خصیصه را ندارند هر کدام از اینها خصوصیتی دارند که انبیای دیگر ندارند.
خب, ﴿لَمْ نَجْعَل لَّهُ مِن قَبْلُ سَمِیّاً﴾ این بشارتی است که ذات اقدس الهی داد و در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» آن طوری که گذشت این بشارت معالواسطه بود برای اینکه ﴿فنَادَتْهُ الْمَلاَئِکَةُ وَهُوَ قَائِمٌ یُصَلِّی فِی الْمَحْرَابِ أَنَّ اللّهَ یُبَشِّرُکَ﴾ آنگاه وجود مبارک زکریا استعجاباً نه استبعاداً او خودش منتظر این کرامت بود ولی شگفتزده عرض میکند که من چگونه فرزند داشته باشم در حالی که نه من نه همسرم هیچ کدام در حدّ قابلیّت نیستیم اینها استبعاد نیست اینها تعجّب است شگفتی است یعنی به به! در حال تعجّب این حرف را میزنند چون در سورهٴ مبارکهٴ «هود» این مشابه این مطلب آنجا چون مفصّل گذشت اینجا ما دیگر آن بحث مبسوط ارائه نخواهد شد در سورهٴ مبارکهٴ «هود» این است که وقتی خدای سبحان فرستادههای خود را برای ابراهیم(سلام الله علیه) اعزام کرد ﴿وَلَقَدْ جَاءَتْ رُسُلُنَا إِبْرَاهِیَم بِالْبُشْرَی قَالُوا سَلاَماً قَالَ سَلاَمٌ فَمَا لَبِثَ أَن جَاءَ بِعِجْلٍ حَنِیذٍ ٭ فَلَمَّا رَأی أَیْدِیَهُمْ لاَ تَصِلُ إِلَیْهِ نَکِرَهُمْ وَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خِیفَةً قَالُوا لاَ تَخَفْ إِنَّا أُرْسِلْنَا إِلَی قَوْمِ لُوطٍ ٭ وَامْرَأَتُهُ قَائِمَةٌ﴾ همسرش آنجا ایستاده بود ﴿فَضَحِکَتْ فَبَشَّرْنَاهَا بِإِسْحَاقَ وَمِن وَرَاءِ إِسْحَاقَ یَعْقُوبَ ٭ قَالَتْ﴾ این همسر با اینکه کرامتهای فراوانی را به برکت ابراهیم(سلام الله علیه) دید عرض کرد ﴿ءَأَلِدُ وَأَنَا عَجُوزٌ وَهذَا بَعْلِی شَیْخاً﴾ اینکه همسر من است پیرمرد است من هم که پیرزنم به چه صورت مادر بشویم فرمود: ﴿قَالُوا أَتَعْجَبِینَ﴾ در شگفت هستی؟! سخن از تَستبعدین نیست سخن از شگفتی است بنابراین آنچه را که آن بانو گفت شگفتزده شده و گفت آنچه را وجود مبارک زکریا میگوید شگفتزده میگوید به به گفتن است نه چطور میشود اینها محمول بر تعجّب است استعجاب است نه استبعاد اینجا هم وجود مبارک زکریا عرض کرد که ﴿رَبِّ أَنَّی یَکُونُ لِی غُلاَمٌ وَکَانَتِ امْرَأَتِی عَاقِراً وَقَدْ بَلَغْتُ مِنَ الْکِبَرِ عِتِیّاً﴾ هیچ جهتی از جهاتی که بتواند فرزنددار شدن ما را توجیه کند نیست هم من پیرم و پیریام به فرتوتی رسیده است عُتوّ یعنی از حد گذشتن اگر کسی از حدّش بگذرد میگویند «عطا عتوّا» میگوید پیری من به عتوّ رسید یعنی از حدّ معمول گذشت من فرتوتم از حدّ میانسالی گذشتم به حدّ شیخی رسیدم و به حدّ فرتوتی رسیدم این هم که عیال من است که در دوران جوانی طبق تجربههایی که اینها داشتند عقیم بود ﴿وَکَانَتِ امْرَأَتِی عَاقِراً﴾ نه «وامرأتی عاقرٌ» ﴿وَکَانَتِ امْرَأَتِی عَاقِراً وَقَدْ بَلَغْتُ مِنَ الْکِبَرِ عِتِیّاً﴾ این کسی که رابط بود ﴿قَالَ کَذلِکَ﴾ بله اینچنین است جای شگفتی نیست برای شماها شگفت است برای ذات اقدس الهی امر عادی است.
پرسش:...
پاسخ: نه, برای اینکه اگر استبعاد بود که عرض نمیکرد ﴿وَلَمْ أَکُن بِدُعَائِکَ رَبِّ شَقِیّاً﴾ با جملهٴ اسمیه و با ضرس قاطع از خدا چیزی را خواست عرض کرد وضع ما این است ﴿إِنِّی وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّی وَاشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَیْباً﴾ الآن ما ﴿وَلَمْ أَکُن بِدُعَائِکَ رَبِّ شَقِیّاً﴾ کسی که این طور با ضرس قاطع از ذات اقدس الهی فرزند میخواهد معلوم میشود از خدا بعید نمیداند دیگر.
پرسش:...
پاسخ: غرض آن است که او یقین دارد که خدا
حُکم آنچه تو اندیشی لطف آنچه تو فرمایی
این امر یقینی است برای انبیا این ﴿أَنَّی﴾, ﴿أَنَّی﴾ شگفتزدگان است نه مستبعدان نه اینکه بعید است برای اینکه او به ضرس قاطع از خدا چیزی را میخواهد خب اگر خب اگر به ضرس قاطع از خدا چیزی را میخواهد معلوم میشود که توان الهی را, عنایت الهی را, کرامت الهی را همه را دیده دیگر با این قرائن قطعی که نمیشود گفت ـ معاذ الله ـ او استبعاد کرده که. خب, این نظیر به بهای است چه عجب! در سنّ پیری! این تعبیرات ﴿قَالَ کَذلِکَ﴾ بله, اینچنین شد قصّه این است خدا تصمیم گرفته بعد همین کسی که به وجود مبارک زکریا دارد میگوید ﴿کَذلِکَ﴾ بله, کار تمام شده است برهان مسئله را هم ذکر میکند میفرماید: ﴿قَالَ رَبُّکَ هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ﴾ این تنها درخواستی نیست که یک دعاکننده از خدا چیزی بخواهد و خدا استجابت کند این طور نیست کارِ انبیا, سیرهٴ انبیا آموزنده است این را قرآن تشریح میکند تا همگان بدانند که این راه باز است بالأخره هر کسی توانست این راه را به اندازهٴ خود طی کند به ثمر میرسد برهانی را هم که دارد اقامه میکند این است که این کسی که رابط بود بشیر بلاواسطه بود عرض کرد ﴿کَذلِکَ﴾ بله قضیه از این قبیل است بعد عرض کرد ربّ تو میفرماید که این کار آسان است به این دلیل هم سهولت و هَیّن بودن کار را ذکر میکند و هم دلیل را ﴿قَالَ﴾ یعنی این مبشِّر به عرض زکریا(سلام الله علیه) رساند ﴿قَالَ رَبُّکَ هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ﴾ اینکه یک زن عاقِر را, یک پیرمرد فرتوت کهنسال را پدر و مادر بکند برای خدا آسان است ﴿قَالَ رَبُّکَ هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ﴾ چرا, برای اینکه مهمتر از این کار را کرده آن کار چیست؟ این است که ﴿وَقَدْ خَلَقْتُکَ﴾ یعنی ربّ تو به تو میفرماید که من تو را آفریدم ﴿وَقَدْ خَلَقْتُکَ مِن قَبْلُ وَلَمْ تَکُ شَیْئاً﴾ اگر ذات اقدس الهی چیزی که معدومِ محض است او را موجود بکند خب یقیناً میتواند چیزی که موجود است وصفی به او بدهد اگر چیزی که «لیس» تامّه دارد خدا به او «کان» تامّه میدهد چیزی که کان ناقصه دارد خدای سبحان به او «کان» تامّه عطا میکند یعنی فعل را به او عطا میکند یعنی قبلاً فاقد بود الآن واجدش میکند این برهان مسئله است.
پرسش:...
پاسخ: بله, این ﴿قَالَ﴾ اوّلی برای مبشّر است اینکه ارتباط تنگاتنگ با وجود مبارک زکریا دارد بشارت را آورده به عرض زکریا رسانده وقتی زکریا گفت به به در این شرایط ما فرزنددار میشویم ﴿قَالَ کَذلِکَ﴾ بله اینچنین است قضیه تمامشده است این تمام شد. بعد همین مبشّر به یحیی عرض میکند که پیام الهی را من دارم به شما میرسانم و آن این است که پروردگار تو میگوید این کار برای من آسان است چرا, برای اینکه من مهمترش را دربارهٴ تو انجام دادم نه مهمترش را دربارهٴ دیگری ﴿وَقَدْ خَلَقْتُکَ مِن قَبْلُ وَلَمْ تَکُ شَیْئاً﴾ تو وقتی که هیچ نبودی من تو را آفریدم خب کسی که موجود هست ولی وصفی را ندارد خب یقیناً اعطای وصف به یک موجود آسانتر از آن است که معدومی را موجود کند که.
پرسش:...
پاسخ: نه, ﴿قَالَ کَذلِکَ﴾ الله یفعل ما یشاء آنجا هم همین طور باید معنا کرد.
پرسش:...
پاسخ: بله, ﴿قَالَ کَذلِکَ﴾ این تمام شد, ﴿قَالَ رَبُّکَ﴾ این مبشّر دوتا حرف زد یکی اینکه در برابر تعجّب وجود مبارک زکریا عرض کرد قضیه تمامشده است بعد برهان مسئله را از طرف خداوند ذکر کرد ﴿قَالَ رَبُّکَ﴾ یعنی این مبشّری که با وجود مبارک زکریا دارد گفتگو میکند به زکریا عرض کرد پروردگار تو میگوید این کار برای من آسان است چرا, برای اینکه مهمتر از این را دربارهٴ خود تو انجام دادم ﴿قَالَ رَبُّکَ هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ﴾ «لِمَ»؟ برای اینکه ﴿وَقَدْ خَلَقْتُکَ مِن قَبْلُ وَلَمْ تَکُ شَیْئاً﴾ خب.
پرسش:...
پاسخ: تعجّب را رفع کند شگفتی ندارد نزد شما افراد عادی شگفتی است ولی نزد ذات اقدس الهی امر عادی است وقتی که عادی باشد شگفت ندارد کار خدا همیشه این طور است دیگر خدای سبحان دائم الفضل است, دائم الفیض است علی البَریّه چون سؤال از هر موجودی دائمی است پاسخ از طرف خدا هم دائمی است ﴿کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ﴾ چرا, چون ﴿یَسْأَلُهُ مَن فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ این یک آیه است چرا خدا هر لحظه یوم نه یعنی 24 ساعت یوم نه یعنی روز در برابر شب, یوم یعنی ظهور چون خود یوم فعلِ خداست در هر ظهوری خدا کار جدید انجام میدهد چرا, چون در هر ظهوری نیازِ تازه عرضه میکند ﴿کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ﴾ لمَ؟ چون ﴿یَسْأَلُهُ مَن فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ این سؤال که مقطعی نیست این سؤال دائمی است همگانی است و همیشگی هر موجودی در هر لحظه میگوید «یا رب» چون فقیر است دیگر در هستی خود محتاج به اوست اگر سؤال دائمی است جوابِ دائمی میخواهد نتیجهٴ این سؤال و جوابی که در صدر و ذیل این آیهٴ نورانی است همان دعای شبهای جمعه است که «دائم الفضل علی البریّه» است خب برهان مسئله این است که خدای سبحان نسبت به شما یک کار مهمتری انجام داده این جا برای تعجّب نیست این قضیه را بازگو میکند تا همگان توجیه بشوند, خب.
پرسش:...
پاسخ: چیز تعجّبی است دیگر یعنی شگفتی خداست.
پرسش:...
پاسخ: بله, شگفتی است نه استبعاد, استبعاد نیست بعید نیست ولی خب این معجزه است دیگر معجزه یک امر شگفتی است دیگر.
پرسش:...
پاسخ: برای زکریا(سلام الله علیه) برای اینکه این زکریا و همسرش در سنّی بودند که نمیتوانستند پدر و مادر بشوند و خدای سبحان بشارت داد اینها گفتند به به! این به به را آدم در حال تعجّب میگوید دیگر.
پرسش:...
پاسخ: بله, خدای سبحان میفرماید جای تعجّب نیست برای اینکه خداوند کارِ مهمتر از این کاری که الآن دربارهٴ شما کرده قبلاً دربارهٴ شخص شما کرده بود ﴿وَقَدْ خَلَقْتُکَ مِن قَبْلُ وَلَمْ تَکُ شَیْئاً﴾, خب.
اگر ﴿لَمْ تَکُ شَیْئاً﴾ است یعنی تو قبلاً شیء نبودی این حرف که معمولاً در برخی از متکلّمین هست که قائلاند به شیئیّت معدوم یک, به ثابتات ازلی دو, واسطه بین موجود و معدوم سه, این تعبیرات گوناگون دارند برای آن است که بسیاری از مشکلات کلامی را چون نتوانستند حل بکنند و یک سلسله آرای نپخته هم از جای دیگر آمده اینها ملتزم شدند که بین وجود و عدم واسطه است و اشیاء در حال عدم ثابتاند همین حرفهایی که به برخی از متکلّمان اسناد داده شده. تعبیر قرآن کریم آن طوری که مرحوم شیخ طوسی(رضوان الله علیه) در تبیان به آن اشاره کرده برای ابطال این گونه از آراست که این شیء در حال معدوم شیء نیست لا شیء است نه «کان شیئا» ﴿لَمْ تَکُ شَیْئاً﴾ است معدوم در حال عدم شیء نیست بلکه لا شیء است «لا یَصدق علیه شیء» فرمود: ﴿قَدْ خَلَقْتُکَ مِن قَبْلُ وَلَمْ تَکُ شَیْئاً﴾ نه اینکه تو در حال عدم شیئی بودی این برداشت خوبی است که مرحوم شیخ طوسی در تبیان دارند آنها چون در مسئلهٴ علم ازلی گیر کردند که خدای سبحان عالمٌ قبل الخَلق به معدومات عالِم است چون معدومات معلومِ حقّاند معلوم میشود که در ازل ثابتاند نتوانستند علمِ ازلی را توجیه کنند به این حرف تن دادند و از طرفی هم یک بیان لطیفی مرحوم شیخ اشراق نقل میکند این شیخ اشراق تحوّلی در فلسفه ایجاد کرد قبل از مرحوم خواجه بود حتی خواجه نصیر را هم در بعضی از مبانی تابع خود کرد این شیخ اشراق میفرماید برخی از آرای ضعیفی که در علوم عقلی راه پیدا کرد برای آن است که آن روزهایی که بازار ترجمه رواج داشت هر حرفی که از یونان میآمد عدهای قبول میکردند هر اسمی که یونانی بود خیال میکردند فیلسوف است هر نامی که از یونان به این منطقه میآمد خیال میکردند فلسفه است این ترجمهٴ بیگُدار به آبزده وقتی از یونان به این قسمت خاورمیانه آمد باعث پیدایش این آرای فاسد شد این حرفِ جناب شیخ اشراق را مرحوم صدرالمتألهین در اسفار هم نقل میکند الآن هم شما میبینید بسیاری از آرای خام و نپخته از دیار غرب اینجا میآید چون بازار ترجمه روان است خیال میکنند هر کسی در آن طرف آب است فیلسوف است و هر کتابی هم که آن طرف آب نوشتند دربارهٴ فلسفه است و جهانبینی است و مثلاً مطلب صحیح است معدومْ لا شیء است نه شیء و اگر در بعضی از تعبیرات یا دعاها آمده است که اشیاء را مِن العدم خلق کرد این به صورت قضیه موجبه است ولی به سیرت سالبه است و شاهدش هم همین تعبیر سورهٴ مبارکهٴ «مریم» است که ﴿وَلَمْ تَکُ شَیْئاً﴾ نه تو در حال عدم, معدوم بودی شیء بودی قضیه موجبه نیست قضیه سالبه است همهٴ ما هم به این معنا مبتلاییم یعنی یک معنای سلبی را با ادبیات اثباتی بیان میکنیم و اگر از ما سؤال بکنند مقداری این سؤال را بپیچانند ما بالصراحه آنچه حق است بیان میکنیم. بیان ذلک این است که ما اگر وقتی کتابی را خواستیم به قفسهٴ کتاب مراجعه کردیم یا شخصی را خواستیم به دفترش مراجعه کردیم تمام این اتاقها را دیدیم یا تمام آن قفسهها را دیدیم میگوییم دیدم که نبود این تعبیر رایج ماست دیگر این دیگر ادبیات همهٴ ماست دیدم که نبود وقتی درِ اتاق را باز میکنند میبینند که زید نیست میگویند دیدم که نبود به قفسه مراجعه میکنیم کتاب را نمییابیم میگویند دیدم که نبود کسی هم اعتراض نمیکند که چرا این طور حرف زدی اما وقتی مینشینیم بررسی میکنیم میگوییم عدم که تحت دید نمیآید که, نبودن را که کسی نمیبیند که باید بگوییم ندیدم که بود, نیافتم میگوییم بله حق با شماست منتها مجاز عرفی است این یعنی چه, یعنی ما قضیه سالبه را عادت کردیم به صورت قضیه موجبه بیان بکنیم وگرنه قضیه, قضیه سالبه است من ندیدم نه دیدم که نبود در عرف انسان یک طور حرف میزند در کرسی تحقیق طور دیگر حرف میزند در «خلق الأشیاء مِن العدم» لسان, لسان دعای عرفی است اما ﴿لَمْ تَکُ شَیْئاً﴾ لسان, لسان تحقیق است یعنی تو هیچ نبودی
بعد در سورهٴ مبارکهٴ «روم» مشابه این تعبیر هست ولی چون در اینجا آن تعبیری که ذهن را بگزد نبود برای دفع توهّم هم کلمهٴ دیگر را نیاورد ولی چون در سورهٴ مبارکهٴ «روم» تعبیری که احیاناً ذهن را میگزد آمده فوراً برای مرهم این گَزش هم تعبیر دیگری دارد در سورهٴ مبارکهٴ «روم» فرمود اینها که دربارهٴ معاد مشکل جدّی دارند باید بدانند که خدای سبحان مبدأ را به عهده گرفت, معاد را به عهده میگیرد, معاد برای خدا آسانتر از مبدأ است چرا, برای اینکه در مبدأ در آغاز انسان هیچ نبود خدا انسانی که هیچ نبود او را موجود کرد در معاد انسان موجود است روح که از بین نمیرود بدن هم که متفرّق است این متفرّق را جمع میکند روح و بدن را به هم مرتبط میکند خب این آسانتر است دیگر این تعبیر که ذهن را میگزد در سورهٴ «روم» آمده آیهٴ 26 و 27 سورهٴ مبارکهٴ «روم» این است ﴿وَلَهُ مَن فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ کُلٌّ لَّهُ قَانِتُونَ ٭ وَهُوَ الَّذِی یَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ وَهُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ﴾ خدا بشر را آفرید بعد معاد حق است دوباره زنده میکند اعاده برای خدا آسانتر از ابتداست اهون است ﴿ثُمَّ یُعِیدُهُ وَهُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ﴾ آن وقت این ذهن را میگزد برای اینکه خدا طبق بیان نورانی حضرت امیر در نهجالبلاغه «فَاعِلٌ لا بِمَعْنَی الْحَرَکاتِ» آنکه با حرکت و ابزار کار نمیکند یک, با اراده کار میکند با اراده آدم خسته نمیشود شما الآن تصوّر کنید یک قطره آب در ذهنتان تصوّر کنید اقیانوس آرام را هر دو را تصوّر کردید با اراده پدید آمده اراده که خستهکننده نیست اراده که یکجا سبک باشد یکجا سنگین باشد نیست آن هم در برابر قدرت ازلی خدا آن وقت این ذهن را میگزد که چگونه بعضی از کارها برای خدا هَیّن است بعضی از کارها برای خدا أهون چون این گزشِ ذهنی در آیهٴ 28 سورهٴ «روم» آمده فوراً برای حلّ او فرمود: ﴿وَلَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلَی﴾ ما این را برای فهم شما گفتیم وگرنه آنجا همه چیز یکسان است وصف اعلا برای اوست یعنی او منزّه از آن است که چیزی برای او هیّن باشد چیزی برای او أهون, همه چیز برای او یکسان و هیّن است هیچ چیز برای او دشوار نیست یک, همه چیز آسان است و علی حدٍّ سواه آسان است چون نسبت به قدرت نامتناهی که با اراده کار بکند همه علی وزانٍ واحد است اما در آیهٴ محلّ بحث چون نفرمود آن کار آسان است و این کار آسانتر لذا آن جواب سؤال مقدّر را هم لازم نبود بگوید لذا فرمود این کار ما انجام دادیم بعد در سورهٴ مبارکهٴ «انسان» هم فرمود انسان مراتبی را پشت سر گذاشت یک وقت که لا شیء بود یعنی لم یک شیء این «لیس» تامّه است یک وقت مرحلهای بود که قابل ذکر نبود ﴿هَلْ أَتَی عَلَی الْإِنسَانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ﴾ که ﴿لَمْ یَکُن شَیْئاً مَذْکُوراً﴾ یعنی شیء قابل ذکر نبود این شیء قابل ذکر نبودن را در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «قیامه» فرمود: ﴿أَلَمْ یَکُ نُطْفَةً مِن مَنیٍّ یُمْنَی﴾ مگر همین نبود که گاهی مُحتلِم میشد لباسش را خیس میکرد همان بود دیگر یک چیز دیگری که نبود که ﴿أَلَمْ یَکُ نُطْفَةً مِن مَنیٍّ یُمْنَی﴾ این ﴿مِن مَنیٍّ یُمْنَی﴾ اشاره به تحقیر اوست دیگر یعنی قابل ذکر نبود ما همین را آوردیم به این صورت در آوردیم الآن صدها دانشکده است تا بفهمند انسان کیست تازه بخش علوم تجربیاش آن کسی که متخصّص چشم چپ است در چشم راست اظهار نظر نمیکند صدها بیماری مربوط به چشم است که هنوز کشف نشده این تازه مربوط به چشمش است تازه اینها انسان را در حدّ دام دارند میشناسند درمان بسیاری از بیماریهای انسان را از آزمایشگاه موش میگیرند اینها انسان را واقعاً یک حیوان ناطق میدانند همین, انسان در فرهنگ قرآن حیّ متألّه است نه حیوان ناطق, حیّ متأله را که نمیشود با آزمایشگاه موش درمان کرد که برای آنها حلال و حرام و اینها یکسان است انسان یعنی حیوانی که حرف میزند بسیاری از بیماریها را مشترک بین انسان و دام میدانند هنوز انسان را نشناختند با اینکه انسان را نشناختند صدها دانشکده برای همین بدن است همین ﴿أَلَمْ یَکُ نُطْفَةً مِن مَنیٍّ یُمْنَی﴾ است. غرض آن است که این دو نکتهای که در آیهٴ 28 سورهٴ مبارکهٴ «روم» هست چون اینجا نیامده آن جواب سؤال هم اینجا نیامده لکن فرمود پروردگار برای اینکه دیگران توجیه بشوند و از این گونه از دعاها ناامید نباشند بدانند مهمترش را انجام داد.
«والحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است