- 514
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 10 تا 15 سوره مریم _ بخش دوم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 10 تا 15 سوره مریم _ بخش دوم"
محور اصلی دعای زکریا (س) فرزند طیّب و رضیّ و مرضیّ بود؛
وحی الهی نشانهٴ بخشی از نبوّت است.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قَالَ رَبِّ اجْعَل لِّی آیَةً قَالَ آیَتُکَ أَلاَّ تُکَلِّمَ النَّاسَ ثَلاَثَ لَیَالٍ سَوِیّاً ﴿10﴾ فَخَرَجَ عَلَی قَوْمِهِ مِنَ الْمِحْرَابِ فَأَوْحَی إِلَیْهِمْ أَن سَبِّحُوا بُکْرَةً وَعَشِیّاً ﴿11﴾ یَا یَحْیَی خُذِ الْکِتَابَ بِقُوَّةٍ وَآتَیْنَاهُ الْحُکْمَ صَبِیّاً ﴿12﴾ وَحَنَاناً مِن لَّدُنَّا وَزَکَاةً وَکَانَ تَقِیّاً ﴿13﴾ وَبَرَّاً بِوَالِدَیْهِ وَلَمْ یَکُن جَبَّاراً عَصِیّاً ﴿14﴾ وَسَلاَمٌ عَلَیْهِ یَوْمَ وُلِدَ وَیَوْمَ یَمُوتُ وَیَوْمَ یُبْعَثُ حَیّاً ﴿15﴾
بعد از اینکه محور اصلی دعای زکریا(سلام الله علیه) مشخص شد که او خواهان فرزند طیّب و رضیّ و مرضیّ بود و جریان ارث به عنوان قرینه بود وگرنه او وارث طلب نمیکرد او فرزند میخواست و خدای سبحان هم دعای او را مستجاب کرد فرمود به تو مژدهٴ فرزند صالح میدهیم از ذات اقدس الهی علامت خواست که بفهمد این وعده چه موقع انجاز میشود خدای سبحان فرمود آن روزی که آن شبانهروزی که زبانت بند آمد و جز یاد حق و نام حق چیزی بر زبانت جاری نمیشود آن زمان هنگام وفای به وعده و انجاز وعده است برخیها خیال کردند که این ﴿أَلاَّ تُکَلِّمَ﴾ این روزهٴ صَمْت است یعنی سه روز حرف نزن که حکم تشریعی است اگر سه روز حرف نزدن معیار باشد این دیگر آیت نیست باید وقت را خدای سبحان مشخص بکند دوباره باید زکریا سؤال بکند که از چه موقع من حرف زدن را ترک کنم, از چه موقع صوم صَمْت بگیرم و مانند آن در حالی که این آیت خواستن و علامت خواستن را به همین بَسنده کرد معلوم میشود مقصود از ﴿أَلاَّ تُکَلِّمَ﴾ که خبر است نه انشاء همان کار تکوینی است یعنی وقتی که زبانت فقط توان یاد خدا داشت و از ذکر غیر خدا بند آمد این یکی, همین معنا ممکن است دربارهٴ دست و پا انجام بگیرد میتوان گفت وقتی که دستت از قدرت حرکت افتاد یا پایت از قدرت حرکت افتاد این علامت است لکن علامت را در زبان قرار دادن که زبان فقط به ذکر خدا گویا باشد و از کلمات دیگر عاجز باشد این تمرکز در عبادت است این تمهّز در عبادت است از این جهت فقط زبان انتخاب شد و کار, کار تکوینی است آنگاه ﴿فَخَرَجَ عَلَی قَوْمِهِ مِنَ الْمِحْرَابِ﴾ بنا بر اینکه محراب یعنی جای حَرب یعنی مکان نمازگزار باشد این دلیل نیست بر اینکه امام جماعت بتواند جای بلند بایستد ولی برخی از علمای سنّت آن طوری که قرطبی در جامعالمقاصد نقل کرد فتوا دادند گفتند امام جماعت میتواند جای بلند بایستد به این آیه استشهاد کردند بنا بر اینکه حکمی که در شریعت قبل بود بتوان آن را استصحاب کرد گفتند چون زکریا(سلام الله علیه) در محراب بود و محراب هم جای بلندی بود و همانجا نماز میخواند و نماز جماعتش هم همانجا میخواند پس امام جماعت میتواند بلندتر از مأموم باشد. برخیها گفتند این کار جایز نیست برای اینکه این بوی تکبّر و مَنیّت میدهد امام جماعت باید پایینتر باشد این تعلیل تام نیست برای اینکه این جواز پایینتر بودن را ثابت نمیکند حدّاکثر همسطح بودن را ثابت میکند دلیل اصلیاش روایتی است که از وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) رسیده است آنها هم نقل کردند که امام جماعت نمیتواند در جای بلندتر بایستد حالا شاید حکمتش هم این باشد که او بخواهد متواضعتر باشد به زمین نزدیکتر باشد جایی که احتمال تکبّر هست در آن نباشد و اینها ولی در جریان خطابه و سخنگفتن برای اینکه مردم باید ببینند مخصوصاً در جریان نماز جمعه که گفته شد «کلّ واعظٍ قبلةٌ و کلّ موعوظٍ قبلة» این در روایات خطبهٴ نماز جمعه است یعنی هر واعظی باید روبهروی مردم باشد قبله یعنی مقابل هم باشد نه قبله یعنی رو به قبله چون امام جماعت پشت به قبله است «کلّ واعظٍ قبلةٌ و کلّ موعوظٍ قبله» این در روایات خطبههای نماز جمعه است یعنی خطیب باید مقابل مردم باشد مردم هم باید مقابل خطیب باشند که روبهروی یکدیگر باشند که همان چهره به چهره است. خب, در خطبههای نماز جمعه ارتفاع جای خطیب مشخص است در خطبههای نماز جمعه و همچنین در محورها لکن در نماز برابر روایتی که هم ما نقل کردیم هم آنها نقل کردند حتماً امام جماعت یا باید مساوی یا باید مادون باشد. خب, پس این سخن که چون محراب احتمالاً به معنای غرفه بالاست امام جماعت میتواند جایش بالاتر باشد این ناصواب است. ﴿فَخَرَجَ عَلَی قَوْمِهِ مِنَ الْمِحْرَابِ فَأَوْحَی إِلَیْهِمْ أَن سَبِّحُوا بُکْرَةً وَعَشِیّاً﴾ حالا یا اشاره کرده یا نوشته یک بحث مبسوطی که خارج از حریم این آیه است جناب قرطبی طرح کرده که اگر کسی نذر کرده است حرف نزند آیا نامه نوشتن باعث حِنث نذر است یا نیست خب این مربوط به سِعه و ضیق آن نذر است دیگر اگر این حرف نزدن منحصر در تکلّم به دستگاه گویش باشد خب شامل کتابت نمیشود اما اگر کنایه از قطع رابطه باشد یعنی نه با قلم نه با بنان نه با بیان با او رابطه نداشته باشند اگر نامه نوشته به قسم یا به نذرش وفا نکرده ﴿أَن سَبِّحُوا بُکْرَةً وَعَشِیّاً﴾. آنگاه از جملهٴ ﴿یَا یَحْیَی خُذِ الْکِتَابَ بِقُوَّةٍ﴾ نبوّت در میآید حالا چه منظور از ﴿وَآتَیْنَاهُ الْحُکْمَ صَبِیّاً﴾ این حکم نبوّت باشد یا نه, چون بالأخره وحی است دیگر اینکه خدای سبحان به یحیی(سلام الله علیه) خطاب میکند ﴿یَا یَحْیَی خُذِ الْکِتَابَ بِقُوَّةٍ﴾ این یک وحی است منظور از این کتاب یا جنس است که همهٴ کتابهای انبیای قبلی است یا نه, خصوص تورات است که مصدّق کتابهای انبیای قبلی هم هست در قرآن کریم به اصطلاح قرآن کریم عنوان کتاب برای همین پنج پیامبر اولواالعزم است کتاب یعنی مجموعهٴ قوانین, عقاید, اخلاق, احکام فقهی و حقوقی این اصطلاح قرآنی است هر نوشتهای را قرآن کتاب نمیداند لذا آنچه را که به داود(سلام الله علیه) داده شد از او به عنوان زبور یاد کرده نه به عنوان کتاب وقتی از کتابدارها نام میبرد همین پنج نفر است ﴿شَرَعَ لَکُم مِنَ الدِّینِ مَا وَصَّی بِهِ نُوحاً وَالَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ وَمَا وَصَّیْنَا بِهِ إِبْرَاهِیمَ﴾ و کذا و همین پنج نفرند هر جا سخن از کتاب است همین پنج نفرند, هر جا سخن از رسالت رسمی است همین پنج نفرند بقیه حافظان شریعت اینها هستند.
پرسش: ...
پاسخ: بله, کتاب اصطلاح قرآنیاش این است و از داود(سلام الله علیه) ﴿وَآتَیْنَا دَاوُدَ زَبُوراً﴾ مجموعه نصایح اخلاقی و امثال ذلک است وگرنه کتاب در اصطلاح قرآن مجموعهٴ عقاید, اخلاق, احکام فقهی و حقوقی است که کشورداری است حدود در آن هست, تعزیرات در آن هست, قصاص در آن هست, احکام معاملات در آن هست, روابط بینالملل در آن هست این را میگویند کتاب در اصطلاح قرآن.
پرسش: حاج آقا زبور را هم کتاب معنا کردند.
پاسخ: زبور لغتاً به معنی کتاب است زُبُر و بیّنات اینچنین است معنای لغویاش است اما به اصطلاح قرآنی نیست, خب.
پرسش: ببخشید در آیهٴ شانزده .. خطاب نشده ...
پاسخ: نه, ﴿وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ﴾ یعنی «فی القرآن», در قرآن قصّهٴ مریم را ما برای تو بازگو میکنیم ﴿الْکِتَابِ﴾ یعنی قرآن ﴿وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ مَرْیَمَ﴾ خب آن هم گذشته از اینکه وجود مبارک عیسی دارای کتاب بود دیگر انجیل کتاب است در هیچ جای قرآن ذات اقدس الهی عنوان کتاب را برای غیر انبیای اولواالعزم ذکر نکرده این یک اصطلاح قرآنی است وگرنه کتاب به معنی مکتوب و امثال آن که معنای لغوی است بر خیلی از این چیزها صادق است.
پرسش:...خرج علی قومه شد
پاسخ: بله دیگر, چون اشراف پیدا کرد بر قومش این اشراف حالا یا آن محراب آن غرفه بود بالا بود و از بالا آمد پایین یا نه, وقتی که اشراف پیدا کرده همان اشراف رهبری, اشراف ارشادی, اشراف موعظتی ﴿عَلی﴾ صادق است.
پرسش:...
پاسخ: بله چون مواعظ در آن است چون وجود مبارک داود جزء انبیای حافظ شریعت موسای کلیم(سلام الله علیه) است که فرمود انبیای بعدی بعد از وجود مبارک موسای کلیم(سلام الله علیه) حافظ همان دین بودند و به همان کتاب موسای کلیم عمل میکردند و حکم میکردند، خب.
پرسش: حاج آقا, قبل از حضرت نوح.
پاسخ: دیگر حالا آن آثاری در دست نیست فقط آنچه را که قرآن کریم نقل میکند چون جریان طوفان بسیاری از حوادث قبل از طوفان را از یاد تاریخ و هاضمهٴ تاریخ بیرون برد خبری از قبل از طوفان نیست.
﴿یَا یَحْیَی﴾ همین وحی الهی نشانهٴ بخشی از نبوّت است. ﴿یَا یَحْیَی خُذِ الْکِتَابَ بِقُوَّةٍ﴾ خب این را ذات اقدس الهی به یحیی وحی فرستاد که ﴿الْکِتَابَ﴾ همان عهد خارجی است و جریان موسای کلیم است یا جنس است که همهٴ کتابهای انبیای قبلی را شامل میشود. این ﴿بِقُوَّةٍ﴾ همان طوری که از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) در ذیل آیهٴ ﴿خُذُوا مَا آتَیْنَاکُمْ بِقُوَّةٍ﴾ روایتی بود که در بحث دیروز گذشت از حضرت سؤال کردند «أقوة فی الأبدان أم قوّةٌ فی القلوب» حضرت فرمود: «فیهما جمیعا» یعنی معارف این کتاب الهی را خوب بفهمید و به احکامش هم خوب عمل بکنید این ﴿بِقُوَّةٍ﴾ جامع هر دو مطلب است. دربارهٴ قرآن کریم و وظیفهٴ امّت اسلامی اینها جداگانه ذکر شده هم به عنوان تدبّر ﴿کِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَیْکَ مُبَارَکٌ لِیَدَّبَّرُوا آیَاتِهِ﴾ هم به عنوان تدبّر در آیهٴ ﴿أَفَلاَ یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَی قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا﴾ این دو، اینها مربوط به تدبّر است و فهم آیات الهی است. دربارهٴ عمل محکم و مُتقن هم فرمود شما بنیان مرصوص باشید و ذات اقدس الهی کسانی را که در راه او در حدّ ﴿بُنْیَانٌ مَرْصُوصٌ﴾ مبارزه میکنند دوست دارد و در کلّ جریانهای اسلامی هم فرمود شما ستبر باشید، نفوذناپذیر باشید، سلطهناپذیر باشید ﴿وَلْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَةً﴾ این آیه مکرّر معنا شد ﴿وَلْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَةً﴾ خطاب به امّت اسلامی است که مسلمانها طرزی زندگی کنید که به عنوان امر غایب بیگانهها حتماً در شما ستبری را احساس کنند بفهمند نفوذناپذیرید و به طرف شما نیایند حمله نکنند قصد سرزمین شما را نکنند نه شما نسبت به آنها خشونت اعمال کنید نفرمود «اغلظوا علیهم» فرمود طرزی باشید که آنها بفهمند شما نفوذناپذیرید ﴿وَلْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَةً﴾ خب مستحضرید آنها که خدا و قیامت را قبول ندارند که نه امر حاضر او را قبول دارند نه امر غایب او را این خطاب این امر غایب به کفّار امر حاضر به مؤمنین است فرمود حتماً این لامش هم تأکید را میفهماند البته حتماً آنها باید بیابند که شما نفوذناپذیرید این امر غایب است به کفار لکن به طور دقیق امر حاضر است به مؤمنین یعنی بنیان مرصوص باشید، نفوذناپذیر باشید که آنها طمع در شما نکنند نه شما حمله بکنید آن حمله کردن در زمان جهاد به وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) وابسته است که فرمود: ﴿جَاهِدِ الْکُفَّارَ وَالْمُنَافِقِینَ وَاغْلُظْ عَلَیْهِمْ﴾ آن میدان جنگ است اما در شرایط عادی مسلمانها آنقدر باید ستبر باشند که بیگانه هوس حمله نکند، هوس تجاوز نکند، هوس نفوذ نکند ﴿وَلْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَةً﴾ خب این غلظةً که دیگران در مؤمنین احساس میکنند در اثر «قوّة القلوب و قوّة الأبدان» است دیگر اگر اینها به اسلام عمل نکنند دیگر قوّتی در کار نیست این میشود ﴿مَثَلُ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ أَوْلِیَاءَ﴾ میشود ﴿کَمَثَلِ الْعَنکَبُوتِ﴾ در بیت عنکبوت که دیگر غلظتی نیست بنیان مرصوصی نیست. فتحصّل این ﴿خُذُوا مَا آتَیْنَاکُمْ بِقُوَّةٍ﴾ که به امم دیگر گفتند ﴿یَا یَحْیَی خُذِ الْکِتَابَ بِقُوَّةٍ﴾ که به وجود مبارک یحیی فرمود به امّت اسلامی جداگانه آن بخشی که به معرفت برمیگردد فرمود: ﴿یَدَّبَّرُوا﴾, ﴿أَفَلاَ یَتَدَبَّرُونَ﴾ و مانند آن، آن بخشی که به عمل برمیگردد فرمود بنیان مرصوص باشید، فرمود: ﴿وَلْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَةً﴾ باشید و مانند آن، بعد میفرماید کسانی که خوب فهمیدند و خوب عمل کردند ما به آنها جایزه میدهیم آنهایی که خوب فهمیدند و خوب عمل کردند ما به آنها جایزه دادیم آن را در سورهٴ مبارکهٴ «ص» دربارهٴ انبیای ابراهیمی ذکر فرمود در سورهٴ مبارکهٴ «ص» آیهٴ 45 و 46 به این صورت است فرمود: ﴿وَاذْکُرْ عِبَادَنَا إِبْرَاهِیمَ وَإِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ أُولِی الْأَیْدِی وَالْأَبصَارِ﴾ اینها چشم دارند و دست خب این چشم و دست را همه دارند چشم دارند یعنی خوب میفهمند دست دارند خوب دفاع میکنند خیلیها کورند خیلیها اعرجاند اگر از یک عدّه یاد کرد که اینها ﴿صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لاَ یَعْقِلُونَ﴾ ناظر به همین است فرمود آن که بتشکن است دست دارد وگرنه آن که بتتراش و بتپرست است که دست ندارد آن که میفرماید: ﴿أُفٍّ لَّکُمْ وَلِمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ﴾ او بصر دارد وگرنه دیگران که بتپرستاند که بصر ندارند فرمود این چند نفر دست دارند و چشم، چشم دارند کنایه از آن است که قدرت درک دارند معرفت دارند بصر دارند بصیرت دارند و مانند آن، دست دارند یعنی کار میکنند اینها ﴿أُولِی الْأَیْدِی وَالْأَبصَارِ﴾ هستند. خب، خدای سبحان به این بزرگانی که خوب میفهمند و خوب عمل میکنند چه چیزی جایزه داد؟ فرمود: ﴿إِنَّا أَخْلَصْنَاهُم بِخَالِصَةٍ﴾ ما یک جایزه خالص صد درصد ناب به اینها دادیم آن جایز چیست؟ این است که اینها به یاد خانهشاناند ذکر الدار، ذکر الدار یعنی ذکر الدار یعنی به یاد خانهشاناند آدرس خانهشان فراموش نشده میفهمند کجاییاند کجا میخواهند بروند ما به اینها یک جایزهٴ خالص دادیم ﴿إِنَّا أَخْلَصْنَاهُم بِخَالِصَةٍ﴾ سؤال میشود «ما تلک الخالصة؟» جواب ﴿ذِکْری﴾ ، دار یعنی خانه، خب خیلیها خانهشان را فراموش کردند خب کسی که آدرس خانهاش را فراموش بکند نداند کجاست میشود گمراه دیگر نمیداند اصلاً کجا میخواهد برود کجایی است اگر ندانست او را میبرند با ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ﴾ میبرند آن کسی که به یاد خانهٴ خودش است او را آباد میکند فرمود این جایزه را ما به کسانی که چشم دارند دست دارند دادیم در بخشهای دیگری از قرآن کریم وقتی که بر این گروه سلام میفرستد میفرماید این جایزهها این سلامها این عنایتهای الهی مخصوص این انبیا نیست البته قلّهاش صد درصدش نابش مخصوص اینهاست اما شاگردان اینها که راهی راه اینها هستند ﴿کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ﴾ در غالب این جایزهها بعد از اینکه نام انبیا(علیهم السلام) و پاداش آنها را ذکر میکند میفرماید ما اینچنین به مؤمنین جایزه میدهیم جریان ذکر یونسی هم همین است دیگر این ذکر یونسیه که خیلیها تجربه کردند ﴿وَذَا النُّونِ إذْ ذَهَبَ مُغَاضِباً فَظَنَّ أَن لَن نَّقْدِرَ عَلَیْهِ فَنَادَی فِی الظُّلُمَاتِ أَن لاَّ إِلهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ ٭ فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّیْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ﴾ تا اینجا برای یونس است ﴿وَکَذلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ﴾ یعنی اینچنین نیست که این ذکر مخصوص یونس(سلام الله علیه) باشد این نجاتدادن مخصوص او باشد نه، حالا آن مرحلهٴ کاملش برای اینهاست نظیر همان سنگی که در بحثهای قبل اشاره شد خب همهٴ احجار و اشجار مسبِّح الهیاند ﴿إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ﴾ اما در بین اینها یک برجستگی برای بعضی از اشجار هست که از آن شجر وجود مبارک موسای کلیم ﴿إِنِّی أَنَا اللَّهُ﴾ میشنود بعضی از احجار هستند که از آن احجار وجود مبارک پیغمبر سلام خاص میشنود که میفرماید این سنگ قبل از اینکه من پیامبر بشوم به من سلام میکردند و من الآن میشناسمش همه مسبّحاند منتها بعضیها شجر، بعضیها حجر آن ذکر برجستهتر را دارد اینجا هم همین طور است انبیا و اولیای الهی از فیض برتری برخوردارند اما تعلیم ذیل آیه عام است فرمود: ﴿وَکَذلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ﴾ خب پس بنابراین اگر کسی دارای چشم بود و دارای دست بود یعنی خوب فهمید و خوب عمل کرد جایزهاش این است که خانهاش یاد است وقتی بفهمد خانهاش یادش است جای دیگر نمیرود دیگر خب ﴿إِنَّا أَخْلَصْنَاهُم بِخَالِصَةٍ ذِکْرَی الدَّارِ﴾ در جریان یحیی(سلام الله علیه) که فرمود: ﴿وَآتَیْنَاهُ الْحُکْمَ صَبِیّاً﴾ برخیها خواستند بگویند این حکم نبوّت است سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) میفرمودند چون در آیات فراوان حکم در قبال نبوّت و در کنار نبوّت قرار گرفت منظور از حکم نبوّت نیست که این بحث در مباحثات دیروز اشاره شد گوشهای از این در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» هست که حکم در کنار نبوّت است آیهٴ نود سورهٴ مبارکهٴ «انعام» این است ﴿أُولئِکَ الَّذِینَ آتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ وَالْحُکْمَ وَالنُّبُوَّةَ﴾ چون تفصیل قاطع شرکت است پس منظور از حکم, نبوّت نیست چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «جاثیه» هم حکم در کنار نبوّت ذکر شده باز بر اساس اینکه تفصیل قاطع شرکت است منظور از حکم نبوّت نیست آیهٴ شانزده سورهٴ «جاثیه» این است ﴿وَلَقَدْ آتَیْنَا بَنِی إِسْرَائِیلَ الْکِتَابَ وَالْحُکْمَ وَالنُّبُوَّةَ﴾ این فرمایش در سورهٴ «جاثیه» و سورهٴ «انعام» درست است اما در محلّ بحث آیهٴ محلّ بحث سورهٴ مبارکهٴ «مریم» که نبوّت ذکر نشده ما شاهدی نداریم بر اینکه حکم در اینجا مقابل نبوّت است احتمالاً قابل تطبیق بر نبوّت است مگر اینکه آنها را قرینه قرار بدهید که حتماً حکم غیر از نبوّت است ولی به هر حال حکم و حکمت در اصطلاح قرآن کریم یک درک خاصّی از معارف الهی است البته حکمت به اصطلاح قرآن کریم حکمتِ مصطلح حوزه نیست چه اینکه فقه به اصطلاح قرآن کریم فقه مصطلح حوزهها نیست فقه مصطلح حوزهها حکمت است چه اینکه حکمت مصطلح حوزهها هم فقه است فقه به معنای دینشناسی حالا خواه اصول خواه فروع بر علوم عقلی صادق است چه اینکه حکمت بر فقه هم منطبق است اما اینجا که فرمود: ﴿وَآتَیْنَاهُ الْحُکْمَ صَبِیّاً﴾ در دوران کودکی ما حکمت آموختیم این هم قابل تطبیق بر نبوّت است و هم قابل تطبیق بر نوع خاصّی از ادراک معارف الهی. چند نعمت را ذات اقدس الهی به وجود مبارک یحیی داد قبلاً اشاره شد که از این ﴿لَمْ نَجْعَل لَّهُ مِن قَبْلُ سَمِیّاً﴾ وجود مبارک یحیی مظهر ﴿لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ﴾ است مستحضرید که اولیای الهی که مظاهر اسمای حسنای خدایاند این مظهریّت برای بعضیها نسبی است برای بعضیها مطلق است مطلقش برای وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است که اوّلین صادر است که «أوّل ما خَلق الله نوری» او مظهر تامّ ﴿لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ﴾ است مظهر اسم اعظم است به طور مطلق در بین ممکنات اما هر کدام از ممکنات دیگر مظهر ﴿لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ﴾ هستند دربارهٴ اسمی از اسمای خاصّه وجود مبارک یحیی از همین قبیل است وگرنه آن اطلاقش یعنی مظهر ﴿لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ﴾ بالقول المطلق وجود مبارک رسول گرامی است. خب, اینکه فرمود: ﴿وَآتَیْنَاهُ الْحُکْمَ صَبِیّاً﴾ مطالب دیگری را هم فرمود که ما به وجود مبارک یحیی دادیم و آن مطالب عبارت از این است ﴿وَحَنَاناً مِن لَّدُنَّا وَزَکَاةً وَکَانَ تَقِیّاً ٭ وَبَرَّاً بِوَالِدَیْهِ وَلَمْ یَکُن جَبَّاراً عَصِیّاً﴾ ما چند چیز به او دادیم او هم چند وصف را فراهم کرد که البته آنها هم باز به عنایت الهی بود ما هم مجدّداً چند پاداش به او دادیم این یک در بین عطای خودش را ذکر میکند عمل صالح او را ذکر میکند بعد پاداش او را هم ذکر میکند فرمود ما به او کتاب دادیم و گفتیم کتاب را بقوّةٍ بگیر او هم بقوّةٍ گرفت چون بقوّةٍ گرفت سهتا کار کرد آن سهتا کار را میگوییم ما هم سه بار به او سلام فرستادیم برای اینکه آن سهتا کار را خوب کرده پس ما گفتیم ﴿یَا یَحْیَی خُذِ الْکِتَابَ بِقُوَّةٍ﴾ این بقوّةٍ گرفت و نتیجهاش آن سه کار بود ما هم سه سلام سه جایزه به او دادیم که آنها را ذکر میکنیم خب ما غیر از اینکه به او گفتیم ﴿یَا یَحْیَی خُذِ الْکِتَابَ بِقُوَّةٍ﴾ چیزهای دیگری هم به او اعطا کردیم ﴿آتَیْنَاهُ الْحُکْمَ صَبِیّاً﴾ یک, ﴿وَحَنَاناً مِن لَّدُنَّا﴾ این ﴿مِن لَّدُنَّا﴾ هم میتواند گرچه از نظر آیه, آیهٴ بعد است میتواند متعلّق باشد به ﴿آتَیْنَاهُ الْحُکْمَ﴾ یعنی ﴿آتَیْنَاهُ الْحُکْمَ صَبِیّاً﴾ «مِن لدنّا آتیناه» هم متعلّق باشد به ﴿وَحَنَاناً﴾ که علی التنازع مفعول واسطه باشد برای هر دو «آتیناه الحکم من لدنّا, آتیناه حناناً مِن لدنّا» همه چیز لدی اللهی است منتها بعضی از امور اسباب دخیل است بعضی از امور اسباب دخیل نیست آنجایی که اسباب دخیل نیست لدی اللهی و لدنّی بودنش شفاف است آنجا که اسباب دخیل است ما عادت کردیم به علل و اسباب اسناد بدهیم وگرنه ﴿مَا بِکُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾ . خب, ﴿وَحَنَاناً مِن لَّدُنَّا﴾ ما یک حَنان, یک انعطاف, یک گرایش, یک علاقه, یک کِششی بین ما و او هست او شیفتهٴ ماست ما حنّانیم از این حنّان بودن به او حنان دادیم عاطفه دادیم, عطوفش کردیم, مهربان کردیم, وابسته به خودمان کردیم این دلبستهٴ ماست این سیّد است و حصور است و به چیزی دلبسته نیست و دلبستهٴ ماست ﴿وَحَنَاناً مِن لَّدُنَّا﴾. باز چه دادیم ﴿زَکَاةً﴾ به او نموّ دادیم, طهارت دادیم اینکه فرمود: ﴿یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً﴾ از همین قبیل است خب حالا اینقدر این مطالب نازل شده است که آمدند گفتند زکات یعنی برکت است, صدقه است صدقهای به زکریا دادیم و باعث برکت است اینها همان «فأحملوه علی أحسن الوجوه» است قرآن بر آن مراحل عالیتر باید حمل بشود فرمود ما او را زکات دادیم یعنی طهارت دادیم تطهیرش کردیم این بیان نورانی را مرحوم امینالاسلام در ذیل آیه ﴿وَسَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَاباً طَهُوراً﴾ از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) نقل میکند ﴿وَسَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَاباً طَهُوراً﴾ یعنی «یُطهّرهم عن کلَّ شیءً سوی الله» این مضمون آیه این حرف چه کسی است هر علاقهای انسان در برابر آن جمالِ محض دَنَس است فرمود این شراب اهل بهشت را از هر چه غیر خداست از چرکِ هر چه غیر خداست پاک کرده این از غرر روایات ماست مرحوم امینالاسلام در مجمعالبیان ذیل آیه ﴿وَسَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَاباً طَهُوراً﴾ ذکر میکند وقتی ساقی او باشد چنین شرابی را هم عطا میکند خب زکات هم دادیم به او طهارت دادیم حالا اینچنین که ما کردیم او چه کرد؟ او نسبت به ما تقوا داشت در خانوادهاش بار بود در جامعه جبّار عصی نبود ببینید اینها خیال کردند عصیّ یعنی با خدا معصیت نکرده خب نسبت به خدا که جبّاری نمیشود که انسان بالأخره سه رابطه دارد با خدای خود با محیط زندگی خود با جامعه, با خدای خودش ﴿کَانَ تَقِیّاً﴾ در محیط خانواده ﴿بِرّاً بِوالِدَیهِ﴾ بود, در محیط جامعه نسبت به کسی اهل جبر و ستم و ظلم و عصیان نبود بارّ را بارّ گفتند برّ را برّ گفتند چون دریادل است و صحراصفت به کدام بخش از صحرا کوچه و بازار را که نمیگویند برّ که به بیابان وسیع میگویند برّ آن انسانی که خیرش خیلی وسیع است بارّ است آن ذوالبرّی که مثل برّ است میگویند بارّ است وگرنه به هر آدمی نیکوصفتی نمیگویند این برٌّ جزء ابرار است بارّ است چه اینکه در اصطلاح حوزوی به چه کسی میگویند بحرالعلوم آن که انبار علم باشد آن که حافظ مثلاً چندین جلد کتاب باشد آنکه بحر نیست دریا مثل استخر نیست که آب در آن ذخیره بشود این آبهای فراوانی که از باران و امثال باران خدا به دریا داد او به قدری هنرمند است که خودش گوهر میسازد این میشود بحر این دریا گوهر دارد موزهها هم گوهر دارند بانکها هم گوهر دارند اما آنها دریا نیستند آنها را از خارج یک مقدار گوهر در آن ریختند بعد برمیدارند موزه و بانک و مانند آن با دریا فرق میکند به کسی میگویند بحرالعلوم که نوآوری داشته باشد, ابتکار داشته باشد نه مجمع خاطرات باشد چیزهایی را حفظ کرده باشد میگویند متبحّر است یعنی این, بحرالعلوم است یعنی این, و اگر کسی بارّ شد جزء ابرار شد و برّ شد و مانند آن یعنی صحراصفت است وسیع است و اگر تنگنظر باشد شرح صدر نداشته باشد جزء ابرار نیست وجود مبارک یحیی نسبت به مسائل خانوادگی صحراصفت بود شرح صدر داشت پس نسبت به پروردگارش تقیّ بود, نسبت به مسائل خانوادگی بارّ بود نسبت به جامعه هم جبّار عصیّ نبود نه نسبت به خدا عصی نبود خب جبّار را چه کار میکنید اینها این عصی را نسبت به خود زدند نسبت به فرمان خدا معصیت نمیکرد خب اینکه اول بود نسبت به فرمان خدا باتقوا بود اگر مَلکهٴ تقوا ثابت است دیگر بعد نمیگویند معصیت نکرده که نسبت به جامعه و خلق خدا این است. خب, اگر خدای سبحان از راه وحی فرمود بقوّةٍ بگیر و اگر در دوران خردسالی به او حکم داد واگر گرایش و حنان و عاطفه به او عطا کرد و اگر طهارت به او عطا کرد او هم به قوّت اینها را گرفت هم کتاب را به قوّت گرفت, هم حکم را به قوّت گرفت, هم حنان را به قوّت گرفت, هم طهارت را به قوّت گرفت, لذا هم تقوای او کامل بود هم نسبت به مسائل خانوادگی که جای حنان و عاطفه و رأفت و رحمت و مهربانی است به قوّت گرفت هم نسبت به جامعه ﴿وَلَمْ یَکُن جَبَّاراً عَصِیّاً﴾ به قوّت گرفت پاداشی که خدای سبحان داد فرمود: ﴿وَسَلاَمٌ عَلَیْهِ یَوْمَ وُلِدَ وَیَوْمَ یَمُوتُ وَیَوْمَ یُبْعَثُ حَیّاً﴾.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
محور اصلی دعای زکریا (س) فرزند طیّب و رضیّ و مرضیّ بود؛
وحی الهی نشانهٴ بخشی از نبوّت است.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قَالَ رَبِّ اجْعَل لِّی آیَةً قَالَ آیَتُکَ أَلاَّ تُکَلِّمَ النَّاسَ ثَلاَثَ لَیَالٍ سَوِیّاً ﴿10﴾ فَخَرَجَ عَلَی قَوْمِهِ مِنَ الْمِحْرَابِ فَأَوْحَی إِلَیْهِمْ أَن سَبِّحُوا بُکْرَةً وَعَشِیّاً ﴿11﴾ یَا یَحْیَی خُذِ الْکِتَابَ بِقُوَّةٍ وَآتَیْنَاهُ الْحُکْمَ صَبِیّاً ﴿12﴾ وَحَنَاناً مِن لَّدُنَّا وَزَکَاةً وَکَانَ تَقِیّاً ﴿13﴾ وَبَرَّاً بِوَالِدَیْهِ وَلَمْ یَکُن جَبَّاراً عَصِیّاً ﴿14﴾ وَسَلاَمٌ عَلَیْهِ یَوْمَ وُلِدَ وَیَوْمَ یَمُوتُ وَیَوْمَ یُبْعَثُ حَیّاً ﴿15﴾
بعد از اینکه محور اصلی دعای زکریا(سلام الله علیه) مشخص شد که او خواهان فرزند طیّب و رضیّ و مرضیّ بود و جریان ارث به عنوان قرینه بود وگرنه او وارث طلب نمیکرد او فرزند میخواست و خدای سبحان هم دعای او را مستجاب کرد فرمود به تو مژدهٴ فرزند صالح میدهیم از ذات اقدس الهی علامت خواست که بفهمد این وعده چه موقع انجاز میشود خدای سبحان فرمود آن روزی که آن شبانهروزی که زبانت بند آمد و جز یاد حق و نام حق چیزی بر زبانت جاری نمیشود آن زمان هنگام وفای به وعده و انجاز وعده است برخیها خیال کردند که این ﴿أَلاَّ تُکَلِّمَ﴾ این روزهٴ صَمْت است یعنی سه روز حرف نزن که حکم تشریعی است اگر سه روز حرف نزدن معیار باشد این دیگر آیت نیست باید وقت را خدای سبحان مشخص بکند دوباره باید زکریا سؤال بکند که از چه موقع من حرف زدن را ترک کنم, از چه موقع صوم صَمْت بگیرم و مانند آن در حالی که این آیت خواستن و علامت خواستن را به همین بَسنده کرد معلوم میشود مقصود از ﴿أَلاَّ تُکَلِّمَ﴾ که خبر است نه انشاء همان کار تکوینی است یعنی وقتی که زبانت فقط توان یاد خدا داشت و از ذکر غیر خدا بند آمد این یکی, همین معنا ممکن است دربارهٴ دست و پا انجام بگیرد میتوان گفت وقتی که دستت از قدرت حرکت افتاد یا پایت از قدرت حرکت افتاد این علامت است لکن علامت را در زبان قرار دادن که زبان فقط به ذکر خدا گویا باشد و از کلمات دیگر عاجز باشد این تمرکز در عبادت است این تمهّز در عبادت است از این جهت فقط زبان انتخاب شد و کار, کار تکوینی است آنگاه ﴿فَخَرَجَ عَلَی قَوْمِهِ مِنَ الْمِحْرَابِ﴾ بنا بر اینکه محراب یعنی جای حَرب یعنی مکان نمازگزار باشد این دلیل نیست بر اینکه امام جماعت بتواند جای بلند بایستد ولی برخی از علمای سنّت آن طوری که قرطبی در جامعالمقاصد نقل کرد فتوا دادند گفتند امام جماعت میتواند جای بلند بایستد به این آیه استشهاد کردند بنا بر اینکه حکمی که در شریعت قبل بود بتوان آن را استصحاب کرد گفتند چون زکریا(سلام الله علیه) در محراب بود و محراب هم جای بلندی بود و همانجا نماز میخواند و نماز جماعتش هم همانجا میخواند پس امام جماعت میتواند بلندتر از مأموم باشد. برخیها گفتند این کار جایز نیست برای اینکه این بوی تکبّر و مَنیّت میدهد امام جماعت باید پایینتر باشد این تعلیل تام نیست برای اینکه این جواز پایینتر بودن را ثابت نمیکند حدّاکثر همسطح بودن را ثابت میکند دلیل اصلیاش روایتی است که از وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) رسیده است آنها هم نقل کردند که امام جماعت نمیتواند در جای بلندتر بایستد حالا شاید حکمتش هم این باشد که او بخواهد متواضعتر باشد به زمین نزدیکتر باشد جایی که احتمال تکبّر هست در آن نباشد و اینها ولی در جریان خطابه و سخنگفتن برای اینکه مردم باید ببینند مخصوصاً در جریان نماز جمعه که گفته شد «کلّ واعظٍ قبلةٌ و کلّ موعوظٍ قبلة» این در روایات خطبهٴ نماز جمعه است یعنی هر واعظی باید روبهروی مردم باشد قبله یعنی مقابل هم باشد نه قبله یعنی رو به قبله چون امام جماعت پشت به قبله است «کلّ واعظٍ قبلةٌ و کلّ موعوظٍ قبله» این در روایات خطبههای نماز جمعه است یعنی خطیب باید مقابل مردم باشد مردم هم باید مقابل خطیب باشند که روبهروی یکدیگر باشند که همان چهره به چهره است. خب, در خطبههای نماز جمعه ارتفاع جای خطیب مشخص است در خطبههای نماز جمعه و همچنین در محورها لکن در نماز برابر روایتی که هم ما نقل کردیم هم آنها نقل کردند حتماً امام جماعت یا باید مساوی یا باید مادون باشد. خب, پس این سخن که چون محراب احتمالاً به معنای غرفه بالاست امام جماعت میتواند جایش بالاتر باشد این ناصواب است. ﴿فَخَرَجَ عَلَی قَوْمِهِ مِنَ الْمِحْرَابِ فَأَوْحَی إِلَیْهِمْ أَن سَبِّحُوا بُکْرَةً وَعَشِیّاً﴾ حالا یا اشاره کرده یا نوشته یک بحث مبسوطی که خارج از حریم این آیه است جناب قرطبی طرح کرده که اگر کسی نذر کرده است حرف نزند آیا نامه نوشتن باعث حِنث نذر است یا نیست خب این مربوط به سِعه و ضیق آن نذر است دیگر اگر این حرف نزدن منحصر در تکلّم به دستگاه گویش باشد خب شامل کتابت نمیشود اما اگر کنایه از قطع رابطه باشد یعنی نه با قلم نه با بنان نه با بیان با او رابطه نداشته باشند اگر نامه نوشته به قسم یا به نذرش وفا نکرده ﴿أَن سَبِّحُوا بُکْرَةً وَعَشِیّاً﴾. آنگاه از جملهٴ ﴿یَا یَحْیَی خُذِ الْکِتَابَ بِقُوَّةٍ﴾ نبوّت در میآید حالا چه منظور از ﴿وَآتَیْنَاهُ الْحُکْمَ صَبِیّاً﴾ این حکم نبوّت باشد یا نه, چون بالأخره وحی است دیگر اینکه خدای سبحان به یحیی(سلام الله علیه) خطاب میکند ﴿یَا یَحْیَی خُذِ الْکِتَابَ بِقُوَّةٍ﴾ این یک وحی است منظور از این کتاب یا جنس است که همهٴ کتابهای انبیای قبلی است یا نه, خصوص تورات است که مصدّق کتابهای انبیای قبلی هم هست در قرآن کریم به اصطلاح قرآن کریم عنوان کتاب برای همین پنج پیامبر اولواالعزم است کتاب یعنی مجموعهٴ قوانین, عقاید, اخلاق, احکام فقهی و حقوقی این اصطلاح قرآنی است هر نوشتهای را قرآن کتاب نمیداند لذا آنچه را که به داود(سلام الله علیه) داده شد از او به عنوان زبور یاد کرده نه به عنوان کتاب وقتی از کتابدارها نام میبرد همین پنج نفر است ﴿شَرَعَ لَکُم مِنَ الدِّینِ مَا وَصَّی بِهِ نُوحاً وَالَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ وَمَا وَصَّیْنَا بِهِ إِبْرَاهِیمَ﴾ و کذا و همین پنج نفرند هر جا سخن از کتاب است همین پنج نفرند, هر جا سخن از رسالت رسمی است همین پنج نفرند بقیه حافظان شریعت اینها هستند.
پرسش: ...
پاسخ: بله, کتاب اصطلاح قرآنیاش این است و از داود(سلام الله علیه) ﴿وَآتَیْنَا دَاوُدَ زَبُوراً﴾ مجموعه نصایح اخلاقی و امثال ذلک است وگرنه کتاب در اصطلاح قرآن مجموعهٴ عقاید, اخلاق, احکام فقهی و حقوقی است که کشورداری است حدود در آن هست, تعزیرات در آن هست, قصاص در آن هست, احکام معاملات در آن هست, روابط بینالملل در آن هست این را میگویند کتاب در اصطلاح قرآن.
پرسش: حاج آقا زبور را هم کتاب معنا کردند.
پاسخ: زبور لغتاً به معنی کتاب است زُبُر و بیّنات اینچنین است معنای لغویاش است اما به اصطلاح قرآنی نیست, خب.
پرسش: ببخشید در آیهٴ شانزده .. خطاب نشده ...
پاسخ: نه, ﴿وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ﴾ یعنی «فی القرآن», در قرآن قصّهٴ مریم را ما برای تو بازگو میکنیم ﴿الْکِتَابِ﴾ یعنی قرآن ﴿وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ مَرْیَمَ﴾ خب آن هم گذشته از اینکه وجود مبارک عیسی دارای کتاب بود دیگر انجیل کتاب است در هیچ جای قرآن ذات اقدس الهی عنوان کتاب را برای غیر انبیای اولواالعزم ذکر نکرده این یک اصطلاح قرآنی است وگرنه کتاب به معنی مکتوب و امثال آن که معنای لغوی است بر خیلی از این چیزها صادق است.
پرسش:...خرج علی قومه شد
پاسخ: بله دیگر, چون اشراف پیدا کرد بر قومش این اشراف حالا یا آن محراب آن غرفه بود بالا بود و از بالا آمد پایین یا نه, وقتی که اشراف پیدا کرده همان اشراف رهبری, اشراف ارشادی, اشراف موعظتی ﴿عَلی﴾ صادق است.
پرسش:...
پاسخ: بله چون مواعظ در آن است چون وجود مبارک داود جزء انبیای حافظ شریعت موسای کلیم(سلام الله علیه) است که فرمود انبیای بعدی بعد از وجود مبارک موسای کلیم(سلام الله علیه) حافظ همان دین بودند و به همان کتاب موسای کلیم عمل میکردند و حکم میکردند، خب.
پرسش: حاج آقا, قبل از حضرت نوح.
پاسخ: دیگر حالا آن آثاری در دست نیست فقط آنچه را که قرآن کریم نقل میکند چون جریان طوفان بسیاری از حوادث قبل از طوفان را از یاد تاریخ و هاضمهٴ تاریخ بیرون برد خبری از قبل از طوفان نیست.
﴿یَا یَحْیَی﴾ همین وحی الهی نشانهٴ بخشی از نبوّت است. ﴿یَا یَحْیَی خُذِ الْکِتَابَ بِقُوَّةٍ﴾ خب این را ذات اقدس الهی به یحیی وحی فرستاد که ﴿الْکِتَابَ﴾ همان عهد خارجی است و جریان موسای کلیم است یا جنس است که همهٴ کتابهای انبیای قبلی را شامل میشود. این ﴿بِقُوَّةٍ﴾ همان طوری که از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) در ذیل آیهٴ ﴿خُذُوا مَا آتَیْنَاکُمْ بِقُوَّةٍ﴾ روایتی بود که در بحث دیروز گذشت از حضرت سؤال کردند «أقوة فی الأبدان أم قوّةٌ فی القلوب» حضرت فرمود: «فیهما جمیعا» یعنی معارف این کتاب الهی را خوب بفهمید و به احکامش هم خوب عمل بکنید این ﴿بِقُوَّةٍ﴾ جامع هر دو مطلب است. دربارهٴ قرآن کریم و وظیفهٴ امّت اسلامی اینها جداگانه ذکر شده هم به عنوان تدبّر ﴿کِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَیْکَ مُبَارَکٌ لِیَدَّبَّرُوا آیَاتِهِ﴾ هم به عنوان تدبّر در آیهٴ ﴿أَفَلاَ یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَی قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا﴾ این دو، اینها مربوط به تدبّر است و فهم آیات الهی است. دربارهٴ عمل محکم و مُتقن هم فرمود شما بنیان مرصوص باشید و ذات اقدس الهی کسانی را که در راه او در حدّ ﴿بُنْیَانٌ مَرْصُوصٌ﴾ مبارزه میکنند دوست دارد و در کلّ جریانهای اسلامی هم فرمود شما ستبر باشید، نفوذناپذیر باشید، سلطهناپذیر باشید ﴿وَلْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَةً﴾ این آیه مکرّر معنا شد ﴿وَلْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَةً﴾ خطاب به امّت اسلامی است که مسلمانها طرزی زندگی کنید که به عنوان امر غایب بیگانهها حتماً در شما ستبری را احساس کنند بفهمند نفوذناپذیرید و به طرف شما نیایند حمله نکنند قصد سرزمین شما را نکنند نه شما نسبت به آنها خشونت اعمال کنید نفرمود «اغلظوا علیهم» فرمود طرزی باشید که آنها بفهمند شما نفوذناپذیرید ﴿وَلْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَةً﴾ خب مستحضرید آنها که خدا و قیامت را قبول ندارند که نه امر حاضر او را قبول دارند نه امر غایب او را این خطاب این امر غایب به کفّار امر حاضر به مؤمنین است فرمود حتماً این لامش هم تأکید را میفهماند البته حتماً آنها باید بیابند که شما نفوذناپذیرید این امر غایب است به کفار لکن به طور دقیق امر حاضر است به مؤمنین یعنی بنیان مرصوص باشید، نفوذناپذیر باشید که آنها طمع در شما نکنند نه شما حمله بکنید آن حمله کردن در زمان جهاد به وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) وابسته است که فرمود: ﴿جَاهِدِ الْکُفَّارَ وَالْمُنَافِقِینَ وَاغْلُظْ عَلَیْهِمْ﴾ آن میدان جنگ است اما در شرایط عادی مسلمانها آنقدر باید ستبر باشند که بیگانه هوس حمله نکند، هوس تجاوز نکند، هوس نفوذ نکند ﴿وَلْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَةً﴾ خب این غلظةً که دیگران در مؤمنین احساس میکنند در اثر «قوّة القلوب و قوّة الأبدان» است دیگر اگر اینها به اسلام عمل نکنند دیگر قوّتی در کار نیست این میشود ﴿مَثَلُ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ أَوْلِیَاءَ﴾ میشود ﴿کَمَثَلِ الْعَنکَبُوتِ﴾ در بیت عنکبوت که دیگر غلظتی نیست بنیان مرصوصی نیست. فتحصّل این ﴿خُذُوا مَا آتَیْنَاکُمْ بِقُوَّةٍ﴾ که به امم دیگر گفتند ﴿یَا یَحْیَی خُذِ الْکِتَابَ بِقُوَّةٍ﴾ که به وجود مبارک یحیی فرمود به امّت اسلامی جداگانه آن بخشی که به معرفت برمیگردد فرمود: ﴿یَدَّبَّرُوا﴾, ﴿أَفَلاَ یَتَدَبَّرُونَ﴾ و مانند آن، آن بخشی که به عمل برمیگردد فرمود بنیان مرصوص باشید، فرمود: ﴿وَلْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَةً﴾ باشید و مانند آن، بعد میفرماید کسانی که خوب فهمیدند و خوب عمل کردند ما به آنها جایزه میدهیم آنهایی که خوب فهمیدند و خوب عمل کردند ما به آنها جایزه دادیم آن را در سورهٴ مبارکهٴ «ص» دربارهٴ انبیای ابراهیمی ذکر فرمود در سورهٴ مبارکهٴ «ص» آیهٴ 45 و 46 به این صورت است فرمود: ﴿وَاذْکُرْ عِبَادَنَا إِبْرَاهِیمَ وَإِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ أُولِی الْأَیْدِی وَالْأَبصَارِ﴾ اینها چشم دارند و دست خب این چشم و دست را همه دارند چشم دارند یعنی خوب میفهمند دست دارند خوب دفاع میکنند خیلیها کورند خیلیها اعرجاند اگر از یک عدّه یاد کرد که اینها ﴿صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لاَ یَعْقِلُونَ﴾ ناظر به همین است فرمود آن که بتشکن است دست دارد وگرنه آن که بتتراش و بتپرست است که دست ندارد آن که میفرماید: ﴿أُفٍّ لَّکُمْ وَلِمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ﴾ او بصر دارد وگرنه دیگران که بتپرستاند که بصر ندارند فرمود این چند نفر دست دارند و چشم، چشم دارند کنایه از آن است که قدرت درک دارند معرفت دارند بصر دارند بصیرت دارند و مانند آن، دست دارند یعنی کار میکنند اینها ﴿أُولِی الْأَیْدِی وَالْأَبصَارِ﴾ هستند. خب، خدای سبحان به این بزرگانی که خوب میفهمند و خوب عمل میکنند چه چیزی جایزه داد؟ فرمود: ﴿إِنَّا أَخْلَصْنَاهُم بِخَالِصَةٍ﴾ ما یک جایزه خالص صد درصد ناب به اینها دادیم آن جایز چیست؟ این است که اینها به یاد خانهشاناند ذکر الدار، ذکر الدار یعنی ذکر الدار یعنی به یاد خانهشاناند آدرس خانهشان فراموش نشده میفهمند کجاییاند کجا میخواهند بروند ما به اینها یک جایزهٴ خالص دادیم ﴿إِنَّا أَخْلَصْنَاهُم بِخَالِصَةٍ﴾ سؤال میشود «ما تلک الخالصة؟» جواب ﴿ذِکْری﴾ ، دار یعنی خانه، خب خیلیها خانهشان را فراموش کردند خب کسی که آدرس خانهاش را فراموش بکند نداند کجاست میشود گمراه دیگر نمیداند اصلاً کجا میخواهد برود کجایی است اگر ندانست او را میبرند با ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ﴾ میبرند آن کسی که به یاد خانهٴ خودش است او را آباد میکند فرمود این جایزه را ما به کسانی که چشم دارند دست دارند دادیم در بخشهای دیگری از قرآن کریم وقتی که بر این گروه سلام میفرستد میفرماید این جایزهها این سلامها این عنایتهای الهی مخصوص این انبیا نیست البته قلّهاش صد درصدش نابش مخصوص اینهاست اما شاگردان اینها که راهی راه اینها هستند ﴿کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ﴾ در غالب این جایزهها بعد از اینکه نام انبیا(علیهم السلام) و پاداش آنها را ذکر میکند میفرماید ما اینچنین به مؤمنین جایزه میدهیم جریان ذکر یونسی هم همین است دیگر این ذکر یونسیه که خیلیها تجربه کردند ﴿وَذَا النُّونِ إذْ ذَهَبَ مُغَاضِباً فَظَنَّ أَن لَن نَّقْدِرَ عَلَیْهِ فَنَادَی فِی الظُّلُمَاتِ أَن لاَّ إِلهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ ٭ فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّیْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ﴾ تا اینجا برای یونس است ﴿وَکَذلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ﴾ یعنی اینچنین نیست که این ذکر مخصوص یونس(سلام الله علیه) باشد این نجاتدادن مخصوص او باشد نه، حالا آن مرحلهٴ کاملش برای اینهاست نظیر همان سنگی که در بحثهای قبل اشاره شد خب همهٴ احجار و اشجار مسبِّح الهیاند ﴿إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ﴾ اما در بین اینها یک برجستگی برای بعضی از اشجار هست که از آن شجر وجود مبارک موسای کلیم ﴿إِنِّی أَنَا اللَّهُ﴾ میشنود بعضی از احجار هستند که از آن احجار وجود مبارک پیغمبر سلام خاص میشنود که میفرماید این سنگ قبل از اینکه من پیامبر بشوم به من سلام میکردند و من الآن میشناسمش همه مسبّحاند منتها بعضیها شجر، بعضیها حجر آن ذکر برجستهتر را دارد اینجا هم همین طور است انبیا و اولیای الهی از فیض برتری برخوردارند اما تعلیم ذیل آیه عام است فرمود: ﴿وَکَذلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ﴾ خب پس بنابراین اگر کسی دارای چشم بود و دارای دست بود یعنی خوب فهمید و خوب عمل کرد جایزهاش این است که خانهاش یاد است وقتی بفهمد خانهاش یادش است جای دیگر نمیرود دیگر خب ﴿إِنَّا أَخْلَصْنَاهُم بِخَالِصَةٍ ذِکْرَی الدَّارِ﴾ در جریان یحیی(سلام الله علیه) که فرمود: ﴿وَآتَیْنَاهُ الْحُکْمَ صَبِیّاً﴾ برخیها خواستند بگویند این حکم نبوّت است سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) میفرمودند چون در آیات فراوان حکم در قبال نبوّت و در کنار نبوّت قرار گرفت منظور از حکم نبوّت نیست که این بحث در مباحثات دیروز اشاره شد گوشهای از این در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» هست که حکم در کنار نبوّت است آیهٴ نود سورهٴ مبارکهٴ «انعام» این است ﴿أُولئِکَ الَّذِینَ آتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ وَالْحُکْمَ وَالنُّبُوَّةَ﴾ چون تفصیل قاطع شرکت است پس منظور از حکم, نبوّت نیست چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «جاثیه» هم حکم در کنار نبوّت ذکر شده باز بر اساس اینکه تفصیل قاطع شرکت است منظور از حکم نبوّت نیست آیهٴ شانزده سورهٴ «جاثیه» این است ﴿وَلَقَدْ آتَیْنَا بَنِی إِسْرَائِیلَ الْکِتَابَ وَالْحُکْمَ وَالنُّبُوَّةَ﴾ این فرمایش در سورهٴ «جاثیه» و سورهٴ «انعام» درست است اما در محلّ بحث آیهٴ محلّ بحث سورهٴ مبارکهٴ «مریم» که نبوّت ذکر نشده ما شاهدی نداریم بر اینکه حکم در اینجا مقابل نبوّت است احتمالاً قابل تطبیق بر نبوّت است مگر اینکه آنها را قرینه قرار بدهید که حتماً حکم غیر از نبوّت است ولی به هر حال حکم و حکمت در اصطلاح قرآن کریم یک درک خاصّی از معارف الهی است البته حکمت به اصطلاح قرآن کریم حکمتِ مصطلح حوزه نیست چه اینکه فقه به اصطلاح قرآن کریم فقه مصطلح حوزهها نیست فقه مصطلح حوزهها حکمت است چه اینکه حکمت مصطلح حوزهها هم فقه است فقه به معنای دینشناسی حالا خواه اصول خواه فروع بر علوم عقلی صادق است چه اینکه حکمت بر فقه هم منطبق است اما اینجا که فرمود: ﴿وَآتَیْنَاهُ الْحُکْمَ صَبِیّاً﴾ در دوران کودکی ما حکمت آموختیم این هم قابل تطبیق بر نبوّت است و هم قابل تطبیق بر نوع خاصّی از ادراک معارف الهی. چند نعمت را ذات اقدس الهی به وجود مبارک یحیی داد قبلاً اشاره شد که از این ﴿لَمْ نَجْعَل لَّهُ مِن قَبْلُ سَمِیّاً﴾ وجود مبارک یحیی مظهر ﴿لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ﴾ است مستحضرید که اولیای الهی که مظاهر اسمای حسنای خدایاند این مظهریّت برای بعضیها نسبی است برای بعضیها مطلق است مطلقش برای وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است که اوّلین صادر است که «أوّل ما خَلق الله نوری» او مظهر تامّ ﴿لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ﴾ است مظهر اسم اعظم است به طور مطلق در بین ممکنات اما هر کدام از ممکنات دیگر مظهر ﴿لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ﴾ هستند دربارهٴ اسمی از اسمای خاصّه وجود مبارک یحیی از همین قبیل است وگرنه آن اطلاقش یعنی مظهر ﴿لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ﴾ بالقول المطلق وجود مبارک رسول گرامی است. خب, اینکه فرمود: ﴿وَآتَیْنَاهُ الْحُکْمَ صَبِیّاً﴾ مطالب دیگری را هم فرمود که ما به وجود مبارک یحیی دادیم و آن مطالب عبارت از این است ﴿وَحَنَاناً مِن لَّدُنَّا وَزَکَاةً وَکَانَ تَقِیّاً ٭ وَبَرَّاً بِوَالِدَیْهِ وَلَمْ یَکُن جَبَّاراً عَصِیّاً﴾ ما چند چیز به او دادیم او هم چند وصف را فراهم کرد که البته آنها هم باز به عنایت الهی بود ما هم مجدّداً چند پاداش به او دادیم این یک در بین عطای خودش را ذکر میکند عمل صالح او را ذکر میکند بعد پاداش او را هم ذکر میکند فرمود ما به او کتاب دادیم و گفتیم کتاب را بقوّةٍ بگیر او هم بقوّةٍ گرفت چون بقوّةٍ گرفت سهتا کار کرد آن سهتا کار را میگوییم ما هم سه بار به او سلام فرستادیم برای اینکه آن سهتا کار را خوب کرده پس ما گفتیم ﴿یَا یَحْیَی خُذِ الْکِتَابَ بِقُوَّةٍ﴾ این بقوّةٍ گرفت و نتیجهاش آن سه کار بود ما هم سه سلام سه جایزه به او دادیم که آنها را ذکر میکنیم خب ما غیر از اینکه به او گفتیم ﴿یَا یَحْیَی خُذِ الْکِتَابَ بِقُوَّةٍ﴾ چیزهای دیگری هم به او اعطا کردیم ﴿آتَیْنَاهُ الْحُکْمَ صَبِیّاً﴾ یک, ﴿وَحَنَاناً مِن لَّدُنَّا﴾ این ﴿مِن لَّدُنَّا﴾ هم میتواند گرچه از نظر آیه, آیهٴ بعد است میتواند متعلّق باشد به ﴿آتَیْنَاهُ الْحُکْمَ﴾ یعنی ﴿آتَیْنَاهُ الْحُکْمَ صَبِیّاً﴾ «مِن لدنّا آتیناه» هم متعلّق باشد به ﴿وَحَنَاناً﴾ که علی التنازع مفعول واسطه باشد برای هر دو «آتیناه الحکم من لدنّا, آتیناه حناناً مِن لدنّا» همه چیز لدی اللهی است منتها بعضی از امور اسباب دخیل است بعضی از امور اسباب دخیل نیست آنجایی که اسباب دخیل نیست لدی اللهی و لدنّی بودنش شفاف است آنجا که اسباب دخیل است ما عادت کردیم به علل و اسباب اسناد بدهیم وگرنه ﴿مَا بِکُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾ . خب, ﴿وَحَنَاناً مِن لَّدُنَّا﴾ ما یک حَنان, یک انعطاف, یک گرایش, یک علاقه, یک کِششی بین ما و او هست او شیفتهٴ ماست ما حنّانیم از این حنّان بودن به او حنان دادیم عاطفه دادیم, عطوفش کردیم, مهربان کردیم, وابسته به خودمان کردیم این دلبستهٴ ماست این سیّد است و حصور است و به چیزی دلبسته نیست و دلبستهٴ ماست ﴿وَحَنَاناً مِن لَّدُنَّا﴾. باز چه دادیم ﴿زَکَاةً﴾ به او نموّ دادیم, طهارت دادیم اینکه فرمود: ﴿یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً﴾ از همین قبیل است خب حالا اینقدر این مطالب نازل شده است که آمدند گفتند زکات یعنی برکت است, صدقه است صدقهای به زکریا دادیم و باعث برکت است اینها همان «فأحملوه علی أحسن الوجوه» است قرآن بر آن مراحل عالیتر باید حمل بشود فرمود ما او را زکات دادیم یعنی طهارت دادیم تطهیرش کردیم این بیان نورانی را مرحوم امینالاسلام در ذیل آیه ﴿وَسَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَاباً طَهُوراً﴾ از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) نقل میکند ﴿وَسَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَاباً طَهُوراً﴾ یعنی «یُطهّرهم عن کلَّ شیءً سوی الله» این مضمون آیه این حرف چه کسی است هر علاقهای انسان در برابر آن جمالِ محض دَنَس است فرمود این شراب اهل بهشت را از هر چه غیر خداست از چرکِ هر چه غیر خداست پاک کرده این از غرر روایات ماست مرحوم امینالاسلام در مجمعالبیان ذیل آیه ﴿وَسَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَاباً طَهُوراً﴾ ذکر میکند وقتی ساقی او باشد چنین شرابی را هم عطا میکند خب زکات هم دادیم به او طهارت دادیم حالا اینچنین که ما کردیم او چه کرد؟ او نسبت به ما تقوا داشت در خانوادهاش بار بود در جامعه جبّار عصی نبود ببینید اینها خیال کردند عصیّ یعنی با خدا معصیت نکرده خب نسبت به خدا که جبّاری نمیشود که انسان بالأخره سه رابطه دارد با خدای خود با محیط زندگی خود با جامعه, با خدای خودش ﴿کَانَ تَقِیّاً﴾ در محیط خانواده ﴿بِرّاً بِوالِدَیهِ﴾ بود, در محیط جامعه نسبت به کسی اهل جبر و ستم و ظلم و عصیان نبود بارّ را بارّ گفتند برّ را برّ گفتند چون دریادل است و صحراصفت به کدام بخش از صحرا کوچه و بازار را که نمیگویند برّ که به بیابان وسیع میگویند برّ آن انسانی که خیرش خیلی وسیع است بارّ است آن ذوالبرّی که مثل برّ است میگویند بارّ است وگرنه به هر آدمی نیکوصفتی نمیگویند این برٌّ جزء ابرار است بارّ است چه اینکه در اصطلاح حوزوی به چه کسی میگویند بحرالعلوم آن که انبار علم باشد آن که حافظ مثلاً چندین جلد کتاب باشد آنکه بحر نیست دریا مثل استخر نیست که آب در آن ذخیره بشود این آبهای فراوانی که از باران و امثال باران خدا به دریا داد او به قدری هنرمند است که خودش گوهر میسازد این میشود بحر این دریا گوهر دارد موزهها هم گوهر دارند بانکها هم گوهر دارند اما آنها دریا نیستند آنها را از خارج یک مقدار گوهر در آن ریختند بعد برمیدارند موزه و بانک و مانند آن با دریا فرق میکند به کسی میگویند بحرالعلوم که نوآوری داشته باشد, ابتکار داشته باشد نه مجمع خاطرات باشد چیزهایی را حفظ کرده باشد میگویند متبحّر است یعنی این, بحرالعلوم است یعنی این, و اگر کسی بارّ شد جزء ابرار شد و برّ شد و مانند آن یعنی صحراصفت است وسیع است و اگر تنگنظر باشد شرح صدر نداشته باشد جزء ابرار نیست وجود مبارک یحیی نسبت به مسائل خانوادگی صحراصفت بود شرح صدر داشت پس نسبت به پروردگارش تقیّ بود, نسبت به مسائل خانوادگی بارّ بود نسبت به جامعه هم جبّار عصیّ نبود نه نسبت به خدا عصی نبود خب جبّار را چه کار میکنید اینها این عصی را نسبت به خود زدند نسبت به فرمان خدا معصیت نمیکرد خب اینکه اول بود نسبت به فرمان خدا باتقوا بود اگر مَلکهٴ تقوا ثابت است دیگر بعد نمیگویند معصیت نکرده که نسبت به جامعه و خلق خدا این است. خب, اگر خدای سبحان از راه وحی فرمود بقوّةٍ بگیر و اگر در دوران خردسالی به او حکم داد واگر گرایش و حنان و عاطفه به او عطا کرد و اگر طهارت به او عطا کرد او هم به قوّت اینها را گرفت هم کتاب را به قوّت گرفت, هم حکم را به قوّت گرفت, هم حنان را به قوّت گرفت, هم طهارت را به قوّت گرفت, لذا هم تقوای او کامل بود هم نسبت به مسائل خانوادگی که جای حنان و عاطفه و رأفت و رحمت و مهربانی است به قوّت گرفت هم نسبت به جامعه ﴿وَلَمْ یَکُن جَبَّاراً عَصِیّاً﴾ به قوّت گرفت پاداشی که خدای سبحان داد فرمود: ﴿وَسَلاَمٌ عَلَیْهِ یَوْمَ وُلِدَ وَیَوْمَ یَمُوتُ وَیَوْمَ یُبْعَثُ حَیّاً﴾.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است