- 569
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 51 تا 55 سوره مریم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 51 تا 55 سوره مریم"
در مقام ثبوت ﴿إِلَّا اللّهُ﴾ مقدم است و ﴿لاَ إِلهَ﴾ مؤخّر در مقام اثبات به عکس است
وجود موسای کلیم به دنبال جریان ابراهیم قرار گرفت چون از احفاد اسحاق و یعقوب است.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ مُوسَی إِنَّهُ کَانَ مُخْلَصاً وَکَانَ رَسُولاً نَّبِیّاً ﴿51﴾ وَنَادَیْنَاهُ مِن جَانِبِ الطُّورِ الْأَیْمَنِ وَقَرَّبْنَاهُ نَجِیّاً ﴿52﴾ وَوَهَبْنَا لَهُ مِن رَّحْمَتِنَا أَخَاهُ هَارُونَ نَبِیّاً ﴿53﴾ وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِسْماعِیلَ إِنَّهُ کَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ وَکَانَ رَسُولاً نَّبِیّاً ﴿54﴾ وَکَانَ یَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاَةِ وَالزَّکَاةِ وَکَانَ عِندَ رَبِّهِ مَرْضِیّاً ﴿55﴾
بعد از جریان وجود مبارک حضرت ابراهیم(سلام الله علیه) و ذکر اینکه به ابراهیم اسحاق و یعقوب داد جریان وجود مبارک موسای کلیم را ذکر کرد زیرا موسای کلیم از احفاد اسحاق و یعقوب است و جریان اسماعیل(سلام الله علیه) را جداگانه ذکر کرد زیرا مستقیماً به وجود مبارک ابراهیم مرتبط است اگر منظور از این اسماعیل, اسماعیلبنابراهیم باشد.
پرسش: استاد ببخشید قبل از ورود در بحث دیروز حضرتعالی فرمودید که ﴿إِلَّا اللّهُ﴾ مقدم بر ﴿لاَ إِلهَ﴾ است که یک نگاه ظریفی است ولی چون حضرت ابراهیم اول میآید ﴿لاَ إِلهَ﴾ را به وسیله رد قمر و ردّ ستارگان و ردّ شخص برای عبودیّت نفی میکند بعد میآید ثبوت ﴿إِلَّا اللّهُ﴾ میکند.
پاسخ: فرق بین مقام ثبوت و اثبات هم همین بود دیگر در مقام ثبوت آن ﴿إِلَّا اللّهُ﴾ مقدم است و ﴿لاَ إِلهَ﴾ مؤخّر در مقام اثبات به عکس است دیگر وجود مبارک ابراهیم هم همین کار را کرد وقتی انسان درست بیاندیشد میبیند توحید را دارد خدا به او میفرماید غیر از این یکی که در دلت ذخیره شده است و فطری توست دیگران را راه نده ﴿لاَ إِلهَ﴾ غیر از همین یکی نه اینکه لوح دل و صفحهٴ نفس خالی از شرک و توحید باشد انسان نه موحّد باشد نه مشرک بعد بیاید بعضیها شرک را قبول کنند بعضیها توحید را قبول کنند که هر دو نسبت به ذهن بیگانه باشد و نفس خالی باشد از هر دو بیاید یکی را بپذیرد دیگری را نفی کند مشرک میآید شرک را میپذیرد توحید را نفی میکند, موحّد میآید توحید را میپذیرد شرک را نفی میکند اینچنین نیست بلکه صحنهٴ نفس با سرمایهٴ توحید خلق شده ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا﴾ هست, ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾ هست, ﴿فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا﴾ هست و مانند آن, ما با سرمایه خلق شدیم وقتی که بالا آمدیم تحقیق بکنیم انبیا این نهان ما و نهاد ما را شکوفا میکنند «یُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ» به اینجا میرسیم که غیر از همین توحیدی که داریم دیگری و دیگران نه, ﴿لاَ إِلهَ﴾ غیر از همین یکی. خب, این در مقام ثبوت در مقام اثبات البته نفی شرک مقدم است دیگر مقدّمه است نه مقدّم.
پرسش: خود این ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾ فجور هم اینجا قید شده دیگر.
پاسخ: ﴿وَتَقْوَاهَا﴾ بله, اما الهام کرده فرموده آن که من به تو دادم فطری توست ﴿فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً﴾, خب.
بنابراین اما اینکه وجود مبارک موسای کلیم به دنبال جریان ابراهیم قرار گرفت چون از احفاد اسحاق و یعقوب است وجود مبارک اسماعیل بنا بر اینکه منظور از این اسماعیل, اسماعیلبنابراهیم(سلام الله علیهما) باشد بعد ذکر شده برای اینکه از احفاد اسحاق و یعقوب نیست مستقیماً به ابراهیم مرتبط است.
مطلب دیگر اینکه این مخلَص حالا خود وجود مبارک موسی «أخلص نفسه» یا «إستخلصه الله لنفسه» بالأخره مخلَص است اما آنکه گفته شد «مخلصون علی خطرٍ عظیم» این سه مرحله باید روشن بشود سند باید احراز بشود اولاً, آیا او مخلِص است یا مخلَص است که «مخلِصون علی خطرٍ عظیم» یا «مخلَصون علی خطرٍ عظیم» این دو, بعد از عبور از این دو مرحله بالأخره اینها در مقام تکلیفاند صدور معصیت از اینها ممکن است عقلاً گرچه محال است عادتاً, و اگر عقلاً مستحیل بود که دیگر مکلّف نبودند ثالثاً, این سه مرحله را باید بگذرانند.
مطلب بعدی آن است که برای تثبیت این مقامها مرتب کلمهٴ ﴿کَانَ﴾ تکرار میشود ﴿کَانَ مُخْلَصاً وَکَانَ رَسُولاً نَّبِیّاً﴾ اینچنین است بعد فرمود: ﴿وَنَادَیْنَاهُ مِن جَانِبِ الطُّورِ الْأَیْمَنِ وَقَرَّبْنَاهُ نَجِیّاً﴾ ندا برای دور است نجوا برای نزدیک است اول منادات است بعد مناجات حالا من با او مناجات کردم یا او نزدیک شد او با من مناجات کرد این «نَجیء» گرچه به صیغهٴ ثلاثی مجرّد است لکن فَعیل از باب مفاعله است نه فعیل از باب فَعَل «ناجَیَ, یناجیُ, نَجیاً» که این نَجی مثل جَلی است «جالس, یجالس, جلیساً» فعیلی نیست که از ثلاثی مجرّد باشد فعیلی است که از ثلاثی مزید است حالا من مناجات کنم یا او مناجات کند؟ این «مناجات شعبانیه» اهل بیت(علیهم السلام) خوب مشخص کرده که اول انسان منادی است ندا میکند چون دور است وقتی نزدیک شد کم کم میشود مناجی وقتی که مناجی شد مناجاتش تمام شد اجازهٴ سکوت پیدا میکند میشود ساکت وقتی ساکت شد از آن مرحله به بعد خدا مناجی است «واجعلنی ممن ناجیته نادیته فأجابک و لاحظته فَصَعق لجلالک» بکذا و کذا این مراحل چهارگانه را آن «مناجات شعبانیه» خوب شرح میدهد که اول منادات است انسان وقتی نزدیک شد مناجات میکند بعد حالت محو و سهو به او دست میدهد ساکت مینشیند نوبت خدا شروع میشود خدا از آن به بعد مناجات میکند. خب, این وجود مبارک موسای کلیم اول منادای خدا بود بعد مناجی خدا شد در اثر قُرب این قرب نه زمانی است و نه زمینی گرچه بدن مطهّر موسای کلیم در طرف راست این کوه موقع آمدن وقتی که از مدین به طرف مصر میآمد به طرف راست جانب کوه طور شد این برای مکان, گرچه از نظر زمان شب بود ولی این معارف نه شب است نه روز الآن ما که اینجا داریم بحث میکنیم در روز چهارشنبه در مسجد اعظم بحث میکنیم این گفتنها و شنیدنها در زمین و زمان است ولی این معارف و آن مطالب که زمینی نیست, زمانی نیست الآن اینکه اول منادات است بعد مناجات است مناجات عبد با مولاست بعد سهو و سکوت است بعد مناجات الله با عبد است اینها که در قم نیست این حرفها اینها که در زمین نیست الفاظ در زمین است گفتن در زمین است شنیدن در زمین است اما این معنا که زمینی نیست بنابراین این قُرب وجود مبارک موسای کلیم که باعث نجوای او شد این بدنش در طور بود این حادثه در طور بود ولی آن قُرب در طور و غیر طور نبود مثل اینکه قرآن کریم در شبِ قدر نازل شد اما الفاظش و کلماتش و حروفش در شب قدر نازل شد اما معانی او که در زمان و زمین نیست فرمود: ﴿وَقَرَّبْنَاهُ نَجِیّاً﴾ اما حالا چطور خدای سبحان با او حرف زد یا او با خدای سبحان حرف زد در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «شوریٰ» آمده که سه گونه ممکن است خدا با بندهاش حرف بزند در اینجا هم وجود مبارک موسای کلیم گاهی «مِن وراء شجر» سخن میشنود میشود ﴿مِن وَرَاءِ حِجَابٍ﴾, گاهی هم ممکن است بلاواسطه بشنود.
پرسش: مطالب مهمّی که به پیغمبر نشان دادند در معراج نشان دادند نه در زمین.
پاسخ: بله, آن مربوط به ﴿إِنَّا انزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ﴾ نیست بعضی از مطالب بود در معراج نشان دادند بعضی از مطالب بود مربوط به نزول سورهٴ مبارکهٴ «قدر» که در لیلهٴ قدر بود و مانند آن, خب.
آیهٴ 51 سورهٴ مبارکهٴ «شوریٰ» این است که ﴿وَمَا کَانَ لِبَشَرٍ أَن یُکَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْیاً أَوْ مِن وَرَاءِ حِجَابٍ أَوْ یُرْسِلَ رَسُولاً فَیُوحِیَ بِإِذْنِهِ مَا یَشَاءُ إِنَّهُ عَلِیٌّ حَکِیمٌ﴾ هیچ بشری نمیتواند کلام الهی را بشنود مگر از یکی از این سه راه که این منفصلهٴ مانعةالخلو است اجتماع را شاید بعضیها هم من وراء حجاب میشنوند, هم با ارسال فرشته میشنوند هم بلاواسطه میشنوند وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) این طور بود, وجود مبارک موسای کلیم احیاناً این طور بود و مانند آن. فرمود سه گونه ممکن است خدا با بشر حرف بزند اینجا هم که فرمود: ﴿وَقَرَّبْنَاهُ نَجِیّاً﴾ که مسبوق است با ﴿نَادَیْنَاهُ﴾ این دو گونه میفهماند ﴿وَنَادَیْنَاهُ مِن جَانِبِ الطُّورِ﴾ با فاصله است حالا ﴿وَقَرَّبْنَاهُ نَجِیّاً﴾ بلافاصله است چون بلافاصله است احیاناً ممکن است که فرشتهای در کار نباشد باز هم ممکن است آنجا هم مناجات هم مراتبی دارد در بعضی از مراتب نجوا فرشتهها حضور دارند باز هم ممکن است به وسیله فرشته باشد اثبات اینکه بلاواسطه بود برهان میخواهد ولی نفیاش از این آیه برنمیآید.
﴿وَوَهَبْنَا لَهُ مِن رَّحْمَتِنَا أَخَاهُ هَارُونَ نَبِیّاً﴾ این سورهٴ مبارکهٴ «مریم» با رحمت شروع شده است که فرمود: ﴿کهیعص ٭ ذِکْرُ رَحْمَتِ رَبِّکَ عَبْدَهُ زَکَرِیَّا﴾ از رحمتهای خاصّه در این سوره کم نام برده نشده یکی از آن رحمتها این است که ما به او هارون دادیم که این هارون عطف بیان أخ است ﴿وَوَهَبْنَا لَهُ مِن رَّحْمَتِنَا أَخَاهُ﴾ که عطف بیانش هارون است ﴿هَارُونَ نَبِیّاً﴾ این هارون را در سورهٴ مبارکهٴ «قصص» مشخص کرد که برای چه ما هارون را به موسای کلیم دادیم آیهٴ 33 سورهٴ مبارکهٴ «قصص» این است فرمود: ﴿قَالَ رَبِّ إِنِّی قَتَلْتُ مِنْهُمْ نَفْساً فَأَخَافُ أَن یَقْتُلُونِ٭ وَأَخِی هَارُونَ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّی لِسَاناً فَأَرْسِلْهُ مَعِیَ رِدْءاً ... أَن یُکَذِّبُونِ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «قصص» جریان اژدها شدن و مار بزرگ شدن آن عصا را اول ذکر میکند آیهٴ 30 به بعد که ﴿فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِیَ مِن شَاطِئِ الْوَادِ الْأَیْمَنِ فِی الْبُقْعَةِ الْمُبَارَکَةِ مِنَ الشَّجَرَةِ أَن یَا مُوسَی﴾ بعد ﴿وَأَنْ أَلْقِ عَصَاکَ فَلَمَّا رَآهَا تَهْتَزُّ کَأَنَّهَا جَانٌّ وَلَّی مُدْبِراً﴾ این مسئلهٴ اژدها شدن عصا را ذکر میکند به ذات اقدس الهی عرض میکند خدایا همیشه با اژدها کار پیش نمیرود کاری که از دلیل و برهان ساخته است از مار و عقرب ساخته نیست همه که بر اساس ترس ایمان نمیآورند که حالا بر فرض ترساندیم کسی باشد که برهان اقامه کند حرفِ خوب زدن برای من, اما خوب حرف زدن برای برادر من است من یک مبلّغ میخواهم فصیح, بلیغ, سخنگوی خوب که خوب حرفهای مرا ادا بکند ﴿هُوَ أَفْصَحُ مِنِّی لِسَاناً﴾ من کمبودی ندارم فصیحم ولی او أفصح از من است آن کمالی که باید در یک پیامبر باشد آن را من دارم از آن جهت نقصی نیست ولی برای تبیین این مطالب در مصرِ آلوده این کسی میخواهد که خوب بتواند تقریر کند من چنین آدمی میخواهم وگرنه ما از نظر مسئله اژدها و اینها کم نداریم ولی همیشه با اژدها کار پیش نمیرود ﴿وَأَخِی هَارُونَ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّی لِسَاناً فَأَرْسِلْهُ مَعِیَ رِدْءاً یُصَدِّقُنِی﴾ لذا ذات اقدس الهی فرمود رحمت خاصّه ما شامل حال موسای کلیم شد ما برادر او را به عنوان وزیر فرستادیم ﴿وَوَهَبْنَا لَهُ مِن رَّحْمَتِنَا أَخَاهُ هَارُونَ نَبِیّاً﴾, خب.
پرسش: حاج آقا این ﴿أفْصَحُ مِنِّی﴾ به خاطر لکنت زبان حضرت موسی نبود.
پاسخ: لکنت نه که نقصی باشد در پیامبر نه, آن نصاب لازم کمال را داشت چون انبیا(علیهم السلام) باید آن نصاب را داشته باشند منتها بعضیها از بعض دیگر کاملترند, أحسن کلاماند, أحسن قلماند یا أشجعاند این ممکن است اما آن مقدار نصاب لازم را داشت. فرمود این لسان را وجود مبارک هارون داراست ﴿أَفْصَحُ مِنِّی لِسَاناً﴾ ذات اقدس الهی هم فرمود این رحمت ماست که شامل حال او شد, خب.
حالا بنا بر اینکه منظور از این اسماعیل صادقالوعد باشد یک حساب است و منظور از این اسماعیل, اسماعیلبنابراهیم باشد یک حساب دیگر است فرمود: ﴿وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِسْماعِیلَ إِنَّهُ کَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ وَکَانَ رَسُولاً نَّبِیّاً ٭ وَکَانَ یَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاَةِ وَالزَّکَاةِ وَکَانَ عِندَ رَبِّهِ مَرْضِیّاً﴾ که در این دو آیه مختصر چهار بار کلمهٴ ﴿کَانَ﴾ تکرار شده تا به ما بفهماند که وجود مبارک اسماعیل در تمام این اوصاف مستقر بود مَلکه شده بود برای او خب, مفسّران اهل سنّت منظور از این اسماعیل را وجود مبارک اسماعیلبنابراهیم میدانند از آنها من یادم نیست کسی به غیر اسماعیلبنابراهیم تفسیر کرده باشد. بزرگان تفسیری ما هم مثل مرحوم شیخ طوسی این را هم منظور از این اسماعیل را اسماعیلبنابراهیم دانستند مرحوم امینالاسلام در مجمعالبیان این هم روال شیخ طوسی(رضوان الله علیه) را طی کرد فرمود منظور از این اسماعیل, اسماعیلبنابراهیم است و قیل که منظور از این اسماعیل, اسماعیلبنحذقیل است آن وقت آن روایت را اشاره کرده مستحضرید آن روایت مرسلهٴ ابنسَنان است اگر ما با یک مرسله بتوانیم این اسماعیل را اسماعیلبنحذقیل بدانیم کار آسانی نیست برای اینکه دوازده بار کلمهٴ مبارکهٴ اسماعیل در قرآن تکرار شده یازده بارش مربوط به اسماعیلبنابراهیم است این بار که بار دوازدهم است اگر منظور از این اسماعیل, اسماعیلبنابراهیم باشد باید با یک دلیل معتبری باشد آیا با مرسلهٴ محمدبنسنان ثابت میشود و جلوی ظهور را میگیرد یا نه, البته به عنوان یک قول قابل طرح است ولی مرحوم شیخ طوسی اصلاً به عنوان قول هم این را نقل نکرده و مرتب تفسیر کرده که منظور اسماعیلبنابراهیم است این امینالاسلام(رضوان الله علیه) است که به روال شیخ طوسی اول معنا کرده بعد فرمود و قیل که منظور از این اسماعیل, اسماعیلبنابراهیم است سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) هم همین روایت عللالشرایع را نقل میکنند در بحث روایی در بحث تشریح اسماعیل میفرماید در عللالشرایع مرحوم صدوق از وجود مبارک معصوم(سلام الله علیه) به وسیلهٴ محمدبنسنان نقل شده است که منظور از این اسماعیل, اسماعیلبنحذقیل است نه اسماعیلبنابراهیم به هر حال هر کدام باشند پیامبرند از این جهت برای ما تفاوتی ندارد لکن تعبیر رسول نشان میدهد که ممکن است کسی رسول باشد و شریعتی نیاورده باشد شریعت تازه حافظ شریعت قبلی باشد دربارهٴ انبیا گفتند ممکن است حافظ شریعت قبلی باشند ولی دربارهٴ رسول نیازی به قرینه دارد این قرینه است برای اینکه ممکن است کسی به صفت رسالت متّصف باشد و شریعت تازهای هم نیاورده باشد ﴿وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِسْماعِیلَ إِنَّهُ کَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ﴾ این خصیصهاش به عنوان صادقالوعد بودن گفتند روایتی است که کسی با وجود مبارک حضرت اسماعیل یا همین اسماعیلِ مطرح در اینجا وعده کردند که آن شخص وعده کرد که شما منتظر باش من میآیم مدّتها طول کشید و نیامد وجود مبارک اسماعیل ایستاده بود برای اینکه به وعده وفا کند خب, طرح این مطلب هم آسان نیست حالا یک سال نه, یک ماه آدم یک ماه بیکار بماند برای اینکه به کسی وعده کرده وعده بر فرض که حکم اخلاقی نباشد حکم فقهی باشد چه اینکه بعید نیست و وفای به وعده واجب باشد چه اینکه بعید نیست اما واجبهای اهم و مزاحمهای اهم هم دارد دیگر بالأخره انسان برای جامعه کارهای فراوانی دارد یک ماه اینجا معطّل باشد بیکار و کارهای دیگر لنگ بشود برای اینکه این آقا نیامده قبول کردن این روایت هم کار آسانی نیست دربارهٴ وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم نقل شده که سه روز حضرت منتظر کسی بود خب بالأخره کسی که رهبر مسلمانهاست مسلمین به او نیازمدند در همهٴ مسائل به او مراجعه میکنند او نمیتواند سه روز معطّل یک شخص باشد که این است که پذیرفتن این روایات یک مقدار بعید است اگر کسی خواست فضیلت اینها را جستجو کند در آن مراحل دیگر و کمالات دیگر باید جستجو کرد به هر حال صادق الوعد بود این یقینی است وعدهای که داد تخلّف نمیکرد.
پرسش: حاج آقا در عین اینکه به کارش ادامه میداده اما در عین حال در دل هم منتظر آن شخص باشند که.
پاسخ: خب بله دیگر مشغول کار خودش است اما آنجا در روایت دارد که او همانجا ایستاده بود یک سال یا وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) سه روز و سه شبانهروز همانجا ایستاده بود این البته منتظر بودن که نعمت خوبی است مشغول کار خودش هم هست منتظر هم هست.
پرسش: جناب استاد ببخشید مگر انبیا صادقالوعد نبودند.
پاسخ: چرا, همهٴ اینها تمام اینها مثلاً ﴿یَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاَةِ﴾ سایر انبیا هم بودند و منادات داشتن, قُرب داشتن, همهٴ انبیا با خدا سخن میگفتند, سخن خدا را میشنیدند اما برای هر کدام خصیصهای است که در آن مقطع آن خصیصه برای دیگری نیست مثلاً دربارهٴ وجود مبارک ابراهیم ﴿وَقَرَّبْنَاهُ نَجِیّاً﴾ ندارد, دربارهٴ وجود مبارک موسای کلیم آمده با اینکه وجود مبارک ابراهیم خب به حسب ظاهر از وجود مبارک موسی(سلام الله علیهما) افضل است.
خب, ﴿إِنَّهُ کَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ﴾ نسبت به دیگران حصر است نه نسبت به خود انبیا پس میشود کسی رسول باشد و شریعت جدید نیاورد و شریعت انبیای قبلی را حفظ بکند. ﴿وَکَانَ یَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاَةِ﴾ این وظیفهٴ همه ماست که ﴿قُوا أَنفُسَکُمْ وَأَهْلِیکُمْ نَاراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ﴾ یا ﴿أَنذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ﴾ یا ﴿وَأْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاَةِ﴾ این تعبیرات در قرآن کریم کم نیست چون گاهی میفرماید: ﴿قُوا أَنفُسَکُمْ وَأَهْلِیکُمْ نَاراً﴾ یک, گاهی میفرماید: ﴿وَأَنذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ﴾ دو, گاهی میفرماید: ﴿وَأْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاَةِ وَاصْطَبِرْ عَلَیْهَا﴾ مثل آیهٴ 132 سورهٴ مبارکهٴ «طه» در آنجا به وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میفرماید: ﴿وَأْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاَةِ وَاصْطَبِرْ عَلَیْهَا لاَ نَسْأَلُکَ رِزْقاً نَّحْنُ نَرْزُقُکَ﴾ خب, این خصوصیاتی که خدای سبحان برای اسماعیل صادقالوعد ذکر میکند برای پیامبر ما هم هست که فرمود اهلت را به نماز وادار کن و چه اینکه خودت و اهلت را از آتش دور بدار چه اینکه فرمود: ﴿وَأَنذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ﴾ اینها خصوصیات است که خب اینها مقدّماند در نصیحتپذیری یا نصیحت کردن نسبت به اینها ﴿وَکَانَ یَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاَةِ وَالزَّکَاةِ﴾ وجود مبارک عیسی و یحیی(سلام الله علیهما) آنها حرفشان این بود که ﴿وَأَوْصَانِی بِالصَّلاَةِ وَالزَّکَاةِ مَادُمْتُ حَیّاً﴾ اما در اینجا سخن در این نیست که اسماعیل بفرماید خدای سبحان مرا به نماز و زکات امر کرده خدا میفرماید اسماعیل صادقالوعد اهلش را به صلات و زکات امر میکردند ﴿وَکَانَ یَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاَةِ وَالزَّکَاةِ وَکَانَ عِندَ رَبِّهِ مَرْضِیّاً﴾ این دارای مقام رضوان بود یعنی مرضیّ عند الله بود مستحضرید که مرضیّ عند الله بعد از عبور از مرحلهٴ راضی عن الله هست ﴿رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ﴾ ملازم هم است اما در ترتیب سیرِ کمالی اول رضای عبد است از مولا که به قضا و قدر او راضی است هر چه او دستور داد این اطاعت میکند وقتی عبد به قضا و قدر مولا راضی بود به جایی میرسد که خدا از او راضی میشود اگر گفته شد ﴿یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ٭ ارْجِعِی إِلَی رَبِّکِ رَاضِیَةً مَرْضِیَّةً﴾ این ﴿رَاضِیَةً﴾ مقدم است و باید هم باشد تا انسان از قضا و قدر الهی راضی نباشد و مطیع قضا و قدر الهی و اوامر الهی نباشد به جایی نمیرسد که خدا از او راضی باشد پس اگر کسی مرضیّ عند الله بود حتماً قبلاً راضی عن الله هم شده چون راضی عن الله بود مرضیّ عند الله هم هست و اگر اوّلی را نفرمود برای اینکه ذکر دوّمی مُغنی از ذکر اوّلی است ﴿وَکَانَ عِندَ رَبِّهِ مَرْضِیّاً﴾ که سلام الله علیهم اجمعین.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
در مقام ثبوت ﴿إِلَّا اللّهُ﴾ مقدم است و ﴿لاَ إِلهَ﴾ مؤخّر در مقام اثبات به عکس است
وجود موسای کلیم به دنبال جریان ابراهیم قرار گرفت چون از احفاد اسحاق و یعقوب است.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ مُوسَی إِنَّهُ کَانَ مُخْلَصاً وَکَانَ رَسُولاً نَّبِیّاً ﴿51﴾ وَنَادَیْنَاهُ مِن جَانِبِ الطُّورِ الْأَیْمَنِ وَقَرَّبْنَاهُ نَجِیّاً ﴿52﴾ وَوَهَبْنَا لَهُ مِن رَّحْمَتِنَا أَخَاهُ هَارُونَ نَبِیّاً ﴿53﴾ وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِسْماعِیلَ إِنَّهُ کَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ وَکَانَ رَسُولاً نَّبِیّاً ﴿54﴾ وَکَانَ یَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاَةِ وَالزَّکَاةِ وَکَانَ عِندَ رَبِّهِ مَرْضِیّاً ﴿55﴾
بعد از جریان وجود مبارک حضرت ابراهیم(سلام الله علیه) و ذکر اینکه به ابراهیم اسحاق و یعقوب داد جریان وجود مبارک موسای کلیم را ذکر کرد زیرا موسای کلیم از احفاد اسحاق و یعقوب است و جریان اسماعیل(سلام الله علیه) را جداگانه ذکر کرد زیرا مستقیماً به وجود مبارک ابراهیم مرتبط است اگر منظور از این اسماعیل, اسماعیلبنابراهیم باشد.
پرسش: استاد ببخشید قبل از ورود در بحث دیروز حضرتعالی فرمودید که ﴿إِلَّا اللّهُ﴾ مقدم بر ﴿لاَ إِلهَ﴾ است که یک نگاه ظریفی است ولی چون حضرت ابراهیم اول میآید ﴿لاَ إِلهَ﴾ را به وسیله رد قمر و ردّ ستارگان و ردّ شخص برای عبودیّت نفی میکند بعد میآید ثبوت ﴿إِلَّا اللّهُ﴾ میکند.
پاسخ: فرق بین مقام ثبوت و اثبات هم همین بود دیگر در مقام ثبوت آن ﴿إِلَّا اللّهُ﴾ مقدم است و ﴿لاَ إِلهَ﴾ مؤخّر در مقام اثبات به عکس است دیگر وجود مبارک ابراهیم هم همین کار را کرد وقتی انسان درست بیاندیشد میبیند توحید را دارد خدا به او میفرماید غیر از این یکی که در دلت ذخیره شده است و فطری توست دیگران را راه نده ﴿لاَ إِلهَ﴾ غیر از همین یکی نه اینکه لوح دل و صفحهٴ نفس خالی از شرک و توحید باشد انسان نه موحّد باشد نه مشرک بعد بیاید بعضیها شرک را قبول کنند بعضیها توحید را قبول کنند که هر دو نسبت به ذهن بیگانه باشد و نفس خالی باشد از هر دو بیاید یکی را بپذیرد دیگری را نفی کند مشرک میآید شرک را میپذیرد توحید را نفی میکند, موحّد میآید توحید را میپذیرد شرک را نفی میکند اینچنین نیست بلکه صحنهٴ نفس با سرمایهٴ توحید خلق شده ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا﴾ هست, ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾ هست, ﴿فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا﴾ هست و مانند آن, ما با سرمایه خلق شدیم وقتی که بالا آمدیم تحقیق بکنیم انبیا این نهان ما و نهاد ما را شکوفا میکنند «یُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ» به اینجا میرسیم که غیر از همین توحیدی که داریم دیگری و دیگران نه, ﴿لاَ إِلهَ﴾ غیر از همین یکی. خب, این در مقام ثبوت در مقام اثبات البته نفی شرک مقدم است دیگر مقدّمه است نه مقدّم.
پرسش: خود این ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾ فجور هم اینجا قید شده دیگر.
پاسخ: ﴿وَتَقْوَاهَا﴾ بله, اما الهام کرده فرموده آن که من به تو دادم فطری توست ﴿فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً﴾, خب.
بنابراین اما اینکه وجود مبارک موسای کلیم به دنبال جریان ابراهیم قرار گرفت چون از احفاد اسحاق و یعقوب است وجود مبارک اسماعیل بنا بر اینکه منظور از این اسماعیل, اسماعیلبنابراهیم(سلام الله علیهما) باشد بعد ذکر شده برای اینکه از احفاد اسحاق و یعقوب نیست مستقیماً به ابراهیم مرتبط است.
مطلب دیگر اینکه این مخلَص حالا خود وجود مبارک موسی «أخلص نفسه» یا «إستخلصه الله لنفسه» بالأخره مخلَص است اما آنکه گفته شد «مخلصون علی خطرٍ عظیم» این سه مرحله باید روشن بشود سند باید احراز بشود اولاً, آیا او مخلِص است یا مخلَص است که «مخلِصون علی خطرٍ عظیم» یا «مخلَصون علی خطرٍ عظیم» این دو, بعد از عبور از این دو مرحله بالأخره اینها در مقام تکلیفاند صدور معصیت از اینها ممکن است عقلاً گرچه محال است عادتاً, و اگر عقلاً مستحیل بود که دیگر مکلّف نبودند ثالثاً, این سه مرحله را باید بگذرانند.
مطلب بعدی آن است که برای تثبیت این مقامها مرتب کلمهٴ ﴿کَانَ﴾ تکرار میشود ﴿کَانَ مُخْلَصاً وَکَانَ رَسُولاً نَّبِیّاً﴾ اینچنین است بعد فرمود: ﴿وَنَادَیْنَاهُ مِن جَانِبِ الطُّورِ الْأَیْمَنِ وَقَرَّبْنَاهُ نَجِیّاً﴾ ندا برای دور است نجوا برای نزدیک است اول منادات است بعد مناجات حالا من با او مناجات کردم یا او نزدیک شد او با من مناجات کرد این «نَجیء» گرچه به صیغهٴ ثلاثی مجرّد است لکن فَعیل از باب مفاعله است نه فعیل از باب فَعَل «ناجَیَ, یناجیُ, نَجیاً» که این نَجی مثل جَلی است «جالس, یجالس, جلیساً» فعیلی نیست که از ثلاثی مجرّد باشد فعیلی است که از ثلاثی مزید است حالا من مناجات کنم یا او مناجات کند؟ این «مناجات شعبانیه» اهل بیت(علیهم السلام) خوب مشخص کرده که اول انسان منادی است ندا میکند چون دور است وقتی نزدیک شد کم کم میشود مناجی وقتی که مناجی شد مناجاتش تمام شد اجازهٴ سکوت پیدا میکند میشود ساکت وقتی ساکت شد از آن مرحله به بعد خدا مناجی است «واجعلنی ممن ناجیته نادیته فأجابک و لاحظته فَصَعق لجلالک» بکذا و کذا این مراحل چهارگانه را آن «مناجات شعبانیه» خوب شرح میدهد که اول منادات است انسان وقتی نزدیک شد مناجات میکند بعد حالت محو و سهو به او دست میدهد ساکت مینشیند نوبت خدا شروع میشود خدا از آن به بعد مناجات میکند. خب, این وجود مبارک موسای کلیم اول منادای خدا بود بعد مناجی خدا شد در اثر قُرب این قرب نه زمانی است و نه زمینی گرچه بدن مطهّر موسای کلیم در طرف راست این کوه موقع آمدن وقتی که از مدین به طرف مصر میآمد به طرف راست جانب کوه طور شد این برای مکان, گرچه از نظر زمان شب بود ولی این معارف نه شب است نه روز الآن ما که اینجا داریم بحث میکنیم در روز چهارشنبه در مسجد اعظم بحث میکنیم این گفتنها و شنیدنها در زمین و زمان است ولی این معارف و آن مطالب که زمینی نیست, زمانی نیست الآن اینکه اول منادات است بعد مناجات است مناجات عبد با مولاست بعد سهو و سکوت است بعد مناجات الله با عبد است اینها که در قم نیست این حرفها اینها که در زمین نیست الفاظ در زمین است گفتن در زمین است شنیدن در زمین است اما این معنا که زمینی نیست بنابراین این قُرب وجود مبارک موسای کلیم که باعث نجوای او شد این بدنش در طور بود این حادثه در طور بود ولی آن قُرب در طور و غیر طور نبود مثل اینکه قرآن کریم در شبِ قدر نازل شد اما الفاظش و کلماتش و حروفش در شب قدر نازل شد اما معانی او که در زمان و زمین نیست فرمود: ﴿وَقَرَّبْنَاهُ نَجِیّاً﴾ اما حالا چطور خدای سبحان با او حرف زد یا او با خدای سبحان حرف زد در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «شوریٰ» آمده که سه گونه ممکن است خدا با بندهاش حرف بزند در اینجا هم وجود مبارک موسای کلیم گاهی «مِن وراء شجر» سخن میشنود میشود ﴿مِن وَرَاءِ حِجَابٍ﴾, گاهی هم ممکن است بلاواسطه بشنود.
پرسش: مطالب مهمّی که به پیغمبر نشان دادند در معراج نشان دادند نه در زمین.
پاسخ: بله, آن مربوط به ﴿إِنَّا انزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ﴾ نیست بعضی از مطالب بود در معراج نشان دادند بعضی از مطالب بود مربوط به نزول سورهٴ مبارکهٴ «قدر» که در لیلهٴ قدر بود و مانند آن, خب.
آیهٴ 51 سورهٴ مبارکهٴ «شوریٰ» این است که ﴿وَمَا کَانَ لِبَشَرٍ أَن یُکَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْیاً أَوْ مِن وَرَاءِ حِجَابٍ أَوْ یُرْسِلَ رَسُولاً فَیُوحِیَ بِإِذْنِهِ مَا یَشَاءُ إِنَّهُ عَلِیٌّ حَکِیمٌ﴾ هیچ بشری نمیتواند کلام الهی را بشنود مگر از یکی از این سه راه که این منفصلهٴ مانعةالخلو است اجتماع را شاید بعضیها هم من وراء حجاب میشنوند, هم با ارسال فرشته میشنوند هم بلاواسطه میشنوند وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) این طور بود, وجود مبارک موسای کلیم احیاناً این طور بود و مانند آن. فرمود سه گونه ممکن است خدا با بشر حرف بزند اینجا هم که فرمود: ﴿وَقَرَّبْنَاهُ نَجِیّاً﴾ که مسبوق است با ﴿نَادَیْنَاهُ﴾ این دو گونه میفهماند ﴿وَنَادَیْنَاهُ مِن جَانِبِ الطُّورِ﴾ با فاصله است حالا ﴿وَقَرَّبْنَاهُ نَجِیّاً﴾ بلافاصله است چون بلافاصله است احیاناً ممکن است که فرشتهای در کار نباشد باز هم ممکن است آنجا هم مناجات هم مراتبی دارد در بعضی از مراتب نجوا فرشتهها حضور دارند باز هم ممکن است به وسیله فرشته باشد اثبات اینکه بلاواسطه بود برهان میخواهد ولی نفیاش از این آیه برنمیآید.
﴿وَوَهَبْنَا لَهُ مِن رَّحْمَتِنَا أَخَاهُ هَارُونَ نَبِیّاً﴾ این سورهٴ مبارکهٴ «مریم» با رحمت شروع شده است که فرمود: ﴿کهیعص ٭ ذِکْرُ رَحْمَتِ رَبِّکَ عَبْدَهُ زَکَرِیَّا﴾ از رحمتهای خاصّه در این سوره کم نام برده نشده یکی از آن رحمتها این است که ما به او هارون دادیم که این هارون عطف بیان أخ است ﴿وَوَهَبْنَا لَهُ مِن رَّحْمَتِنَا أَخَاهُ﴾ که عطف بیانش هارون است ﴿هَارُونَ نَبِیّاً﴾ این هارون را در سورهٴ مبارکهٴ «قصص» مشخص کرد که برای چه ما هارون را به موسای کلیم دادیم آیهٴ 33 سورهٴ مبارکهٴ «قصص» این است فرمود: ﴿قَالَ رَبِّ إِنِّی قَتَلْتُ مِنْهُمْ نَفْساً فَأَخَافُ أَن یَقْتُلُونِ٭ وَأَخِی هَارُونَ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّی لِسَاناً فَأَرْسِلْهُ مَعِیَ رِدْءاً ... أَن یُکَذِّبُونِ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «قصص» جریان اژدها شدن و مار بزرگ شدن آن عصا را اول ذکر میکند آیهٴ 30 به بعد که ﴿فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِیَ مِن شَاطِئِ الْوَادِ الْأَیْمَنِ فِی الْبُقْعَةِ الْمُبَارَکَةِ مِنَ الشَّجَرَةِ أَن یَا مُوسَی﴾ بعد ﴿وَأَنْ أَلْقِ عَصَاکَ فَلَمَّا رَآهَا تَهْتَزُّ کَأَنَّهَا جَانٌّ وَلَّی مُدْبِراً﴾ این مسئلهٴ اژدها شدن عصا را ذکر میکند به ذات اقدس الهی عرض میکند خدایا همیشه با اژدها کار پیش نمیرود کاری که از دلیل و برهان ساخته است از مار و عقرب ساخته نیست همه که بر اساس ترس ایمان نمیآورند که حالا بر فرض ترساندیم کسی باشد که برهان اقامه کند حرفِ خوب زدن برای من, اما خوب حرف زدن برای برادر من است من یک مبلّغ میخواهم فصیح, بلیغ, سخنگوی خوب که خوب حرفهای مرا ادا بکند ﴿هُوَ أَفْصَحُ مِنِّی لِسَاناً﴾ من کمبودی ندارم فصیحم ولی او أفصح از من است آن کمالی که باید در یک پیامبر باشد آن را من دارم از آن جهت نقصی نیست ولی برای تبیین این مطالب در مصرِ آلوده این کسی میخواهد که خوب بتواند تقریر کند من چنین آدمی میخواهم وگرنه ما از نظر مسئله اژدها و اینها کم نداریم ولی همیشه با اژدها کار پیش نمیرود ﴿وَأَخِی هَارُونَ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّی لِسَاناً فَأَرْسِلْهُ مَعِیَ رِدْءاً یُصَدِّقُنِی﴾ لذا ذات اقدس الهی فرمود رحمت خاصّه ما شامل حال موسای کلیم شد ما برادر او را به عنوان وزیر فرستادیم ﴿وَوَهَبْنَا لَهُ مِن رَّحْمَتِنَا أَخَاهُ هَارُونَ نَبِیّاً﴾, خب.
پرسش: حاج آقا این ﴿أفْصَحُ مِنِّی﴾ به خاطر لکنت زبان حضرت موسی نبود.
پاسخ: لکنت نه که نقصی باشد در پیامبر نه, آن نصاب لازم کمال را داشت چون انبیا(علیهم السلام) باید آن نصاب را داشته باشند منتها بعضیها از بعض دیگر کاملترند, أحسن کلاماند, أحسن قلماند یا أشجعاند این ممکن است اما آن مقدار نصاب لازم را داشت. فرمود این لسان را وجود مبارک هارون داراست ﴿أَفْصَحُ مِنِّی لِسَاناً﴾ ذات اقدس الهی هم فرمود این رحمت ماست که شامل حال او شد, خب.
حالا بنا بر اینکه منظور از این اسماعیل صادقالوعد باشد یک حساب است و منظور از این اسماعیل, اسماعیلبنابراهیم باشد یک حساب دیگر است فرمود: ﴿وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِسْماعِیلَ إِنَّهُ کَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ وَکَانَ رَسُولاً نَّبِیّاً ٭ وَکَانَ یَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاَةِ وَالزَّکَاةِ وَکَانَ عِندَ رَبِّهِ مَرْضِیّاً﴾ که در این دو آیه مختصر چهار بار کلمهٴ ﴿کَانَ﴾ تکرار شده تا به ما بفهماند که وجود مبارک اسماعیل در تمام این اوصاف مستقر بود مَلکه شده بود برای او خب, مفسّران اهل سنّت منظور از این اسماعیل را وجود مبارک اسماعیلبنابراهیم میدانند از آنها من یادم نیست کسی به غیر اسماعیلبنابراهیم تفسیر کرده باشد. بزرگان تفسیری ما هم مثل مرحوم شیخ طوسی این را هم منظور از این اسماعیل را اسماعیلبنابراهیم دانستند مرحوم امینالاسلام در مجمعالبیان این هم روال شیخ طوسی(رضوان الله علیه) را طی کرد فرمود منظور از این اسماعیل, اسماعیلبنابراهیم است و قیل که منظور از این اسماعیل, اسماعیلبنحذقیل است آن وقت آن روایت را اشاره کرده مستحضرید آن روایت مرسلهٴ ابنسَنان است اگر ما با یک مرسله بتوانیم این اسماعیل را اسماعیلبنحذقیل بدانیم کار آسانی نیست برای اینکه دوازده بار کلمهٴ مبارکهٴ اسماعیل در قرآن تکرار شده یازده بارش مربوط به اسماعیلبنابراهیم است این بار که بار دوازدهم است اگر منظور از این اسماعیل, اسماعیلبنابراهیم باشد باید با یک دلیل معتبری باشد آیا با مرسلهٴ محمدبنسنان ثابت میشود و جلوی ظهور را میگیرد یا نه, البته به عنوان یک قول قابل طرح است ولی مرحوم شیخ طوسی اصلاً به عنوان قول هم این را نقل نکرده و مرتب تفسیر کرده که منظور اسماعیلبنابراهیم است این امینالاسلام(رضوان الله علیه) است که به روال شیخ طوسی اول معنا کرده بعد فرمود و قیل که منظور از این اسماعیل, اسماعیلبنابراهیم است سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) هم همین روایت عللالشرایع را نقل میکنند در بحث روایی در بحث تشریح اسماعیل میفرماید در عللالشرایع مرحوم صدوق از وجود مبارک معصوم(سلام الله علیه) به وسیلهٴ محمدبنسنان نقل شده است که منظور از این اسماعیل, اسماعیلبنحذقیل است نه اسماعیلبنابراهیم به هر حال هر کدام باشند پیامبرند از این جهت برای ما تفاوتی ندارد لکن تعبیر رسول نشان میدهد که ممکن است کسی رسول باشد و شریعتی نیاورده باشد شریعت تازه حافظ شریعت قبلی باشد دربارهٴ انبیا گفتند ممکن است حافظ شریعت قبلی باشند ولی دربارهٴ رسول نیازی به قرینه دارد این قرینه است برای اینکه ممکن است کسی به صفت رسالت متّصف باشد و شریعت تازهای هم نیاورده باشد ﴿وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِسْماعِیلَ إِنَّهُ کَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ﴾ این خصیصهاش به عنوان صادقالوعد بودن گفتند روایتی است که کسی با وجود مبارک حضرت اسماعیل یا همین اسماعیلِ مطرح در اینجا وعده کردند که آن شخص وعده کرد که شما منتظر باش من میآیم مدّتها طول کشید و نیامد وجود مبارک اسماعیل ایستاده بود برای اینکه به وعده وفا کند خب, طرح این مطلب هم آسان نیست حالا یک سال نه, یک ماه آدم یک ماه بیکار بماند برای اینکه به کسی وعده کرده وعده بر فرض که حکم اخلاقی نباشد حکم فقهی باشد چه اینکه بعید نیست و وفای به وعده واجب باشد چه اینکه بعید نیست اما واجبهای اهم و مزاحمهای اهم هم دارد دیگر بالأخره انسان برای جامعه کارهای فراوانی دارد یک ماه اینجا معطّل باشد بیکار و کارهای دیگر لنگ بشود برای اینکه این آقا نیامده قبول کردن این روایت هم کار آسانی نیست دربارهٴ وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم نقل شده که سه روز حضرت منتظر کسی بود خب بالأخره کسی که رهبر مسلمانهاست مسلمین به او نیازمدند در همهٴ مسائل به او مراجعه میکنند او نمیتواند سه روز معطّل یک شخص باشد که این است که پذیرفتن این روایات یک مقدار بعید است اگر کسی خواست فضیلت اینها را جستجو کند در آن مراحل دیگر و کمالات دیگر باید جستجو کرد به هر حال صادق الوعد بود این یقینی است وعدهای که داد تخلّف نمیکرد.
پرسش: حاج آقا در عین اینکه به کارش ادامه میداده اما در عین حال در دل هم منتظر آن شخص باشند که.
پاسخ: خب بله دیگر مشغول کار خودش است اما آنجا در روایت دارد که او همانجا ایستاده بود یک سال یا وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) سه روز و سه شبانهروز همانجا ایستاده بود این البته منتظر بودن که نعمت خوبی است مشغول کار خودش هم هست منتظر هم هست.
پرسش: جناب استاد ببخشید مگر انبیا صادقالوعد نبودند.
پاسخ: چرا, همهٴ اینها تمام اینها مثلاً ﴿یَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاَةِ﴾ سایر انبیا هم بودند و منادات داشتن, قُرب داشتن, همهٴ انبیا با خدا سخن میگفتند, سخن خدا را میشنیدند اما برای هر کدام خصیصهای است که در آن مقطع آن خصیصه برای دیگری نیست مثلاً دربارهٴ وجود مبارک ابراهیم ﴿وَقَرَّبْنَاهُ نَجِیّاً﴾ ندارد, دربارهٴ وجود مبارک موسای کلیم آمده با اینکه وجود مبارک ابراهیم خب به حسب ظاهر از وجود مبارک موسی(سلام الله علیهما) افضل است.
خب, ﴿إِنَّهُ کَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ﴾ نسبت به دیگران حصر است نه نسبت به خود انبیا پس میشود کسی رسول باشد و شریعت جدید نیاورد و شریعت انبیای قبلی را حفظ بکند. ﴿وَکَانَ یَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاَةِ﴾ این وظیفهٴ همه ماست که ﴿قُوا أَنفُسَکُمْ وَأَهْلِیکُمْ نَاراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ﴾ یا ﴿أَنذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ﴾ یا ﴿وَأْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاَةِ﴾ این تعبیرات در قرآن کریم کم نیست چون گاهی میفرماید: ﴿قُوا أَنفُسَکُمْ وَأَهْلِیکُمْ نَاراً﴾ یک, گاهی میفرماید: ﴿وَأَنذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ﴾ دو, گاهی میفرماید: ﴿وَأْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاَةِ وَاصْطَبِرْ عَلَیْهَا﴾ مثل آیهٴ 132 سورهٴ مبارکهٴ «طه» در آنجا به وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میفرماید: ﴿وَأْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاَةِ وَاصْطَبِرْ عَلَیْهَا لاَ نَسْأَلُکَ رِزْقاً نَّحْنُ نَرْزُقُکَ﴾ خب, این خصوصیاتی که خدای سبحان برای اسماعیل صادقالوعد ذکر میکند برای پیامبر ما هم هست که فرمود اهلت را به نماز وادار کن و چه اینکه خودت و اهلت را از آتش دور بدار چه اینکه فرمود: ﴿وَأَنذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ﴾ اینها خصوصیات است که خب اینها مقدّماند در نصیحتپذیری یا نصیحت کردن نسبت به اینها ﴿وَکَانَ یَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاَةِ وَالزَّکَاةِ﴾ وجود مبارک عیسی و یحیی(سلام الله علیهما) آنها حرفشان این بود که ﴿وَأَوْصَانِی بِالصَّلاَةِ وَالزَّکَاةِ مَادُمْتُ حَیّاً﴾ اما در اینجا سخن در این نیست که اسماعیل بفرماید خدای سبحان مرا به نماز و زکات امر کرده خدا میفرماید اسماعیل صادقالوعد اهلش را به صلات و زکات امر میکردند ﴿وَکَانَ یَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاَةِ وَالزَّکَاةِ وَکَانَ عِندَ رَبِّهِ مَرْضِیّاً﴾ این دارای مقام رضوان بود یعنی مرضیّ عند الله بود مستحضرید که مرضیّ عند الله بعد از عبور از مرحلهٴ راضی عن الله هست ﴿رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ﴾ ملازم هم است اما در ترتیب سیرِ کمالی اول رضای عبد است از مولا که به قضا و قدر او راضی است هر چه او دستور داد این اطاعت میکند وقتی عبد به قضا و قدر مولا راضی بود به جایی میرسد که خدا از او راضی میشود اگر گفته شد ﴿یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ٭ ارْجِعِی إِلَی رَبِّکِ رَاضِیَةً مَرْضِیَّةً﴾ این ﴿رَاضِیَةً﴾ مقدم است و باید هم باشد تا انسان از قضا و قدر الهی راضی نباشد و مطیع قضا و قدر الهی و اوامر الهی نباشد به جایی نمیرسد که خدا از او راضی باشد پس اگر کسی مرضیّ عند الله بود حتماً قبلاً راضی عن الله هم شده چون راضی عن الله بود مرضیّ عند الله هم هست و اگر اوّلی را نفرمود برای اینکه ذکر دوّمی مُغنی از ذکر اوّلی است ﴿وَکَانَ عِندَ رَبِّهِ مَرْضِیّاً﴾ که سلام الله علیهم اجمعین.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است