- 1631
- 1000
- 1000
- 1000
خطبه حضرت زهرا(س) با زنان انصار، جلسه پنجم
سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین حامد کاشانی با موضوع «خطبه حضرت زهرا(س) با زنان انصار»، جلسه پنجم، سال 1398
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها یک کارِ بسیار سختی را انجام دادند، در فضایی که قدرت با اجتماعِ قریش، با کینهتوزیِ یهود، با همراهیِ منافقین تبانی کرده بود، هزاران نفر آمده بودند و در یک فضای خفقان از مردم بیعت گرفته بودند و کسی هم جرأت نمیکرد حرف بزند، حداقلِ آن این بود که با چوب به بینیِ طرف میزدند و سرِ او را میشکستند، شکستنِ این فضا کارِ خیلی سختی بود، آن هم کاری که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها انجام دادند.
هنوز حساسترین، پُرتنشترین اقدامی است که در فضای دینی در تاریخ اسلام انجام شده است.
«شهرستانی» که یک محققِ اشعری است و البته بعداً به سمتِ اسماعیلیّه آمده است در کتاب «الملل و النحل» خود که آنجا بعنوانِ یک عالِمِ سنّیِ اشعری این کتاب را نوشته است، بعداً یک تفسیری نوشته است که دیگر در آن فضا نیست و تغییرِ مذهب داده است، انسانِ تندی هست، بر علیهِ ما هست و با ما هم خوب نیست؛ آنجا میگوید: «مسئلهی امامت پنجمین مسئلهی مورد اختلافی است که بینِ مسلّمین است»، یعنی به ترتیب میشمارد، اما بعد که به امامت میرسد میگوید: «و این اولین اختلاف بین مسلّمین است»، بعد میگوید: «در هیچ مسئلهی دینی اینقدر شمشیر از غلاف بیرون کشیده نشد و خون ریخته نشد که در مسئلهی امامت شد».
هنوز این مسئله سختترین و شدیدترین است، جایی که «شدیدترین» باشد هر کسی جرأت نمیکند وارد شود، نفسها در سینه حبس میشود، مخصوصاً اگر فضای دینداریِ دینداران مثلِ امثالِ من باشد.
آیا «دینداری» فقط برای بقیّه خوب است؟
گاهی دیندارها از خیر و برکت خوششان میآید، از جهاد خوششان میآید، از نفاق بدشان میآید، از تنبلی و سستی و ترس در راهِ خدای متعال بدشان میآید، ولی برای دیگران!
یعنی مادامی که شماها بروید و بجنگید و من یک گوشهای باشم از جهاد خوشم میآید، ولی اگر بنا بر این باشد که من هم به جهاد بیایم دیگر صدای من درمیآید.
مثلاً میگوییم این سیلی که زدهایم را باید محکمتر میزدیم، حال شما بگو ببینم که آیا شما حاضرید که برویم و محکمتر بزنیم؟ یا بقیّه بروند و بزنند؟ میگوید: نه دیگر! بقیّه بزنند و ما اینجا تشویق کنیم!
اساساً علّتِ اینکه ما تا بحال قریب به سی مورد نزدهایم همین بوده است. ما یک قراردادِ بین المللی با مؤمنین بستیم و بعد طرفِ مقابل خیلی راحت نقض عهد کرد، ولی مطالبهی ما از دولتمان این نبود که تو هم از عهد خارج شو، چون اگر اینطور بود مطالبه رُخ میداد و او هم از این عهدِ یک طرفه خارج میشد، چون ما مطالبه نکردیم او هم از این عهدِ یک طرفه خارج نشد. سه گام برداشتند و آنها کمی ترسیدند… الآن گامِ چندم هستیم؟ گامِ پنجم! گامِ چهارم را اعلام کرد اما عمل نکرد، وقتی گامِ چهارم را عمل نکرد دیگر طرفِ مقابل از گامِ پنجم هیچ ترسی نداشت، اگر صد گامِ دیگر هم بردارید دیگر او نمیترسد، چرا؟ چون به حرف زدن نیست! چون میداند که فقط گفته میشود و عمل در کار نیست.
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها یک کارِ بسیار سختی را انجام دادند، در فضایی که قدرت با اجتماعِ قریش، با کینهتوزیِ یهود، با همراهیِ منافقین تبانی کرده بود، هزاران نفر آمده بودند و در یک فضای خفقان از مردم بیعت گرفته بودند و کسی هم جرأت نمیکرد حرف بزند، حداقلِ آن این بود که با چوب به بینیِ طرف میزدند و سرِ او را میشکستند، شکستنِ این فضا کارِ خیلی سختی بود، آن هم کاری که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها انجام دادند.
هنوز حساسترین، پُرتنشترین اقدامی است که در فضای دینی در تاریخ اسلام انجام شده است.
«شهرستانی» که یک محققِ اشعری است و البته بعداً به سمتِ اسماعیلیّه آمده است در کتاب «الملل و النحل» خود که آنجا بعنوانِ یک عالِمِ سنّیِ اشعری این کتاب را نوشته است، بعداً یک تفسیری نوشته است که دیگر در آن فضا نیست و تغییرِ مذهب داده است، انسانِ تندی هست، بر علیهِ ما هست و با ما هم خوب نیست؛ آنجا میگوید: «مسئلهی امامت پنجمین مسئلهی مورد اختلافی است که بینِ مسلّمین است»، یعنی به ترتیب میشمارد، اما بعد که به امامت میرسد میگوید: «و این اولین اختلاف بین مسلّمین است»، بعد میگوید: «در هیچ مسئلهی دینی اینقدر شمشیر از غلاف بیرون کشیده نشد و خون ریخته نشد که در مسئلهی امامت شد».
هنوز این مسئله سختترین و شدیدترین است، جایی که «شدیدترین» باشد هر کسی جرأت نمیکند وارد شود، نفسها در سینه حبس میشود، مخصوصاً اگر فضای دینداریِ دینداران مثلِ امثالِ من باشد.
آیا «دینداری» فقط برای بقیّه خوب است؟
گاهی دیندارها از خیر و برکت خوششان میآید، از جهاد خوششان میآید، از نفاق بدشان میآید، از تنبلی و سستی و ترس در راهِ خدای متعال بدشان میآید، ولی برای دیگران!
یعنی مادامی که شماها بروید و بجنگید و من یک گوشهای باشم از جهاد خوشم میآید، ولی اگر بنا بر این باشد که من هم به جهاد بیایم دیگر صدای من درمیآید.
مثلاً میگوییم این سیلی که زدهایم را باید محکمتر میزدیم، حال شما بگو ببینم که آیا شما حاضرید که برویم و محکمتر بزنیم؟ یا بقیّه بروند و بزنند؟ میگوید: نه دیگر! بقیّه بزنند و ما اینجا تشویق کنیم!
اساساً علّتِ اینکه ما تا بحال قریب به سی مورد نزدهایم همین بوده است. ما یک قراردادِ بین المللی با مؤمنین بستیم و بعد طرفِ مقابل خیلی راحت نقض عهد کرد، ولی مطالبهی ما از دولتمان این نبود که تو هم از عهد خارج شو، چون اگر اینطور بود مطالبه رُخ میداد و او هم از این عهدِ یک طرفه خارج میشد، چون ما مطالبه نکردیم او هم از این عهدِ یک طرفه خارج نشد. سه گام برداشتند و آنها کمی ترسیدند… الآن گامِ چندم هستیم؟ گامِ پنجم! گامِ چهارم را اعلام کرد اما عمل نکرد، وقتی گامِ چهارم را عمل نکرد دیگر طرفِ مقابل از گامِ پنجم هیچ ترسی نداشت، اگر صد گامِ دیگر هم بردارید دیگر او نمیترسد، چرا؟ چون به حرف زدن نیست! چون میداند که فقط گفته میشود و عمل در کار نیست.
کاربر مهمان