- 2028
- 1000
- 1000
- 1000
خطبه حضرت زهرا(س) با زنان انصار، جلسه اول
سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین حامد کاشانی با موضوع «خطبه حضرت زهرا(س) با زنان انصار»، جلسه اول، سال 1398
در ایّامِ دیگر سخن گفتن آسانتر است، بحث آسانتر است، فاطمیّه نه اینکه بخواهیم شعار بدهیم و بگوییم که خط مقدّمِ ماست، به معنای واقعی، «فاطمیّه واقعاً ستون فقراتِ فکرِ شیعه است» فاطمیّه حقیقتاً ستون فقراتِ فکرِ شیعه است، ابعادِ فاطمیّه قابل قیاس با بقیهی موارد نیست، کاری که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها انجام دادهاند را همهی ائمه علیهم السلام با هم نتوانستهاند انجام بدهند، البته هنوز امامتِ ظاهریِ امام زمان ارواحنا فداه را ندیدهایم، پس اگر ایشان را کنار بگذاریم کاری که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها انجام دادهاند را همهی ائمه علیهم السلام با هم نتوانستهاند انجام بدهند.
ممکن است در ذهنِ ما بیاید که حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام که در کربلا جنگیدند! حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام جنگیدهاند اما با یزید ملعون جنگیدهاند! حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام در کربلا با یک کسی نجنگیدند که در ذهنِ جامعهی اسلامی انسانِ مقدّسی باشد، حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام هم در شعارهای خود در کربلا، هم در نامههای خود قبل از کربلا با تقیّه سخن فرمودهاند، ما میدانیم که شجاعتر از حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام نداریم، تقیّه به معنای ترسِ زبانی نیست، برای اینکه شما میخواهید مصلحتِ جامعهی اسلامی اتّفاق بیفتد و به پیکرهی جامعه ضربه نخورد انسان دندان روی جگر میگذارد.
عمّار به نزدِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم رسید، وقتی پدر و مادرِ عمّار را شکنجه کردند تا از دنیا بروند عمّار را هم گرفتند و گفتند باید به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم جسارت کنی، عمّار جسارت کرد، بعد که به محضرِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم رسید نمیتوانست سرِ خود را بلند کند، حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «مَرحَباً بِطَّیِّبِ اَلْمُطَیَّبِ»، خوش آمدی ای پاکِ پاکیزهی من! حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم او را در آغوش گرفتند و فرمودند: تو باید همین کار را میکردی، تو باید یک روزی در صفّین در رکابِ علی بن ابیطالب علیه السلام نمادِ حق بشوی، تو باید حفظ میشدی. جناب عمّار علیه السلام خیلی احساسِ شرمندگی داشتند، یعنی آن لحظهای که عمّار آن کار را کرده بود درواقع «اجتهاد» کرده بود، یعنی گفته بود جانِ خود را نجات بدهم و آن را در یک جایی فدای حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم کنم، چون عمّار که اهلِ ترس نبود، من یک خاطره از عمّار میگویم تا ببینید، او اصلاً اهلِ ترس نبود، گفته بود جانِ خود را نجات بدهم و آن را در یک جایی فدای حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم کنم یا الآن حرف نزنم و کشته بشوم؟ کدام؟ به این نتیجه رسیده بود که باید خود را برای حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم حفظ کنم.
آیه نازل شد، این اتّفاقنظرِ بینِ همهی مسلمین است که این آیهای که نازل شد و فرمود: کسی که مُکرَه است و مجبور است و مضطرّ است ولی قلبِ او مملو از ایمان و مطمئن به ایمان است، این جداست.
عمّارِ غیور تصمیم گرفت اما وقتی این حرفها از دهانِ او درمیآمد سوخت، پدر و مادرِ او هم همانجا کشتند، جناب عمّار تقیّهی زبانی کردند.
در ایّامِ دیگر سخن گفتن آسانتر است، بحث آسانتر است، فاطمیّه نه اینکه بخواهیم شعار بدهیم و بگوییم که خط مقدّمِ ماست، به معنای واقعی، «فاطمیّه واقعاً ستون فقراتِ فکرِ شیعه است» فاطمیّه حقیقتاً ستون فقراتِ فکرِ شیعه است، ابعادِ فاطمیّه قابل قیاس با بقیهی موارد نیست، کاری که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها انجام دادهاند را همهی ائمه علیهم السلام با هم نتوانستهاند انجام بدهند، البته هنوز امامتِ ظاهریِ امام زمان ارواحنا فداه را ندیدهایم، پس اگر ایشان را کنار بگذاریم کاری که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها انجام دادهاند را همهی ائمه علیهم السلام با هم نتوانستهاند انجام بدهند.
ممکن است در ذهنِ ما بیاید که حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام که در کربلا جنگیدند! حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام جنگیدهاند اما با یزید ملعون جنگیدهاند! حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام در کربلا با یک کسی نجنگیدند که در ذهنِ جامعهی اسلامی انسانِ مقدّسی باشد، حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام هم در شعارهای خود در کربلا، هم در نامههای خود قبل از کربلا با تقیّه سخن فرمودهاند، ما میدانیم که شجاعتر از حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام نداریم، تقیّه به معنای ترسِ زبانی نیست، برای اینکه شما میخواهید مصلحتِ جامعهی اسلامی اتّفاق بیفتد و به پیکرهی جامعه ضربه نخورد انسان دندان روی جگر میگذارد.
عمّار به نزدِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم رسید، وقتی پدر و مادرِ عمّار را شکنجه کردند تا از دنیا بروند عمّار را هم گرفتند و گفتند باید به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم جسارت کنی، عمّار جسارت کرد، بعد که به محضرِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم رسید نمیتوانست سرِ خود را بلند کند، حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «مَرحَباً بِطَّیِّبِ اَلْمُطَیَّبِ»، خوش آمدی ای پاکِ پاکیزهی من! حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم او را در آغوش گرفتند و فرمودند: تو باید همین کار را میکردی، تو باید یک روزی در صفّین در رکابِ علی بن ابیطالب علیه السلام نمادِ حق بشوی، تو باید حفظ میشدی. جناب عمّار علیه السلام خیلی احساسِ شرمندگی داشتند، یعنی آن لحظهای که عمّار آن کار را کرده بود درواقع «اجتهاد» کرده بود، یعنی گفته بود جانِ خود را نجات بدهم و آن را در یک جایی فدای حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم کنم، چون عمّار که اهلِ ترس نبود، من یک خاطره از عمّار میگویم تا ببینید، او اصلاً اهلِ ترس نبود، گفته بود جانِ خود را نجات بدهم و آن را در یک جایی فدای حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم کنم یا الآن حرف نزنم و کشته بشوم؟ کدام؟ به این نتیجه رسیده بود که باید خود را برای حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم حفظ کنم.
آیه نازل شد، این اتّفاقنظرِ بینِ همهی مسلمین است که این آیهای که نازل شد و فرمود: کسی که مُکرَه است و مجبور است و مضطرّ است ولی قلبِ او مملو از ایمان و مطمئن به ایمان است، این جداست.
عمّارِ غیور تصمیم گرفت اما وقتی این حرفها از دهانِ او درمیآمد سوخت، پدر و مادرِ او هم همانجا کشتند، جناب عمّار تقیّهی زبانی کردند.
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان