- 463
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 5 تا 10 سوره توبه
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 5 تا 10 سوره توبه"
حرمت جنگ و خونریزی در درون سرزمین اسلام
اقامه نماز و ایتاء زکات شرط کمال توبه مشرکان
ضرورت تحقیق در پذیرش اصول دین
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
﴿فَإِذَا انسَلَخَ الأَشْهُرُ الحُرُمُ فَاقْتُلُوا المُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدتُّمُوهُمْ وَخُذُوهُمْ وَاحْصُرُوهُمْ وَاقْعُدُوا لَهُمْ کُلَّ مَرْصَدٍ فَإِن تَابُوا وَأَقَامُوا الصَّلاَةَ وَآتَوُا الزَّکَاةَ فَخَلُّوا سَبِیلَهُمْ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ ٭ وَإِنْ أَحَدٌ مِنَ المُشْرِکِینَ اسْتَجَارَکَ فَأَجِرْهُ حَتَّی یَسْمَعَ کَلاَمَ اللّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَیَعْلَمُونَ ٭ کَیْفَ یَکُونُ لِلْمُشْرِکِینَ عَهْدٌ عِندَ اللّهِ وَعِندَ رَسُولِهِ إِلاَّ الَّذِینَ عَاهَدْتُمْ عِندَ المَسْجِدِ الحَرَامِ فَمَا اسْتَقَامُوا لَکُمْ فَاسْتَقِیمُوا لَهُمْ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ المُتَّقِین ٭ کَیْفَ وَإِن یَظْهَرُوا عَلَیْکُمْ لاَیَرْقُبُوا فِیکُمْ إِلاًّ وَلاَ ذِمَّةً یُرْضُونَکُم بِأَفْوَاهِهِمْ وَتَأْبَی قُلُوبُهُمْ وَأَکْثَرُهُمْ فَاسِقُونَ ٭ اشْتَرَوْا بِآیَاتِ اللّهِ ثَمَناً قَلِیلاً فَصَدُّوا عَن سَبِیلِهِ إِنَّهُمْ سَاءَ مَاکَانُوا یَعْمَلُونَ ٭ لاَیَرْقُبُونَ فِی مُؤْمِنٍ إِلاًّ وَلاَ ذِمَّةً وَأُولئِکَ هُمُ المُعْتَدُونَ﴾
حرمت جنگ و خونریزی در درون سرزمین اسلام
در جاهلیت به مدّت چهار ماه جنگ و خونریزی ممنوع بود و اسلام همان را امضا کرده است اشهر حرم در برابر آن هشت ماه دیگر خصوصیتی داشت بعد از اینکه اسلام حاکم شد و سراسر حجاز ﴿ یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجاً﴾ شدند و جنگ و خونریزی برطرف شد تمام دوازده ماه شد اشهر حرم چون جنگ در داخله حوزه اسلامی دیگر محرم بود بنابراین آن جنگی که در چهار ماه محرم بود دیگر الآن دوازده ماه محرم است در داخله حجاز البته نسبت به بیگانگان همچنان این حکم اشهر حرم محفوظ است.
اقامه نماز و ایتاء زکات شرط کمال توبه مشرکان
مطلب بعدی آن است که امام رازی در تفسیرش از جناب شافعی نقل میکند که ایشان استدلال کردند که قتل تارک صلات جایز است برای اینکه خدا فرمود اگر توبه کردند و نماز گذاشتند و نمازگزار بودند و زکات دادند آنها را آزاد بگذارید و چون انتفاء قصد مشروط به سه شرط است و مرکب هم «ینتفی بانتفاء احد اجزاء» اگر کسی توبه اعتقادی کرد ولی نماز را اقامه نکرد باز مهدورالدم است این استدلال جناب شافعی را فخر رازی رد نکردند فقط گفتند اگر درباره زکات این اشکال بشود پاسخش آن است که زکات به دلیل خاص خارج شده است جوابش هم این است که نماز هم باز به دلیل خاص خارج شد چون آنچه از پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) رسیده است این است که در شما در جهاد با مشرکین مقاتله کنید «حتی یقولوا لا اله الا الله» همین که موحد شدند کافی است پس آنها شرط کمال است یک وقت است میگویند: «لا صلاة الاّ بفاتحة الکتاب» این شرط صحت است یک وقتی میگویند: «لا صلاة لجار المسجد الاّ فی المسجد» این معلوم است چون با قرینه همراه است این شرط کمال است گرچه تعبیر مشابه تعبیر «لا صلاة الاّ بفاتحة الکتاب» «لا صلاة الاّ بطهور» و مانند آن است اما طبق شواهد خارجی این محمول بر نفی کمال است نه نفی صحت در اینجا هم طبق شواهد خارجی کمال توبه در اقامه صلات و ایتاء زکات است وگرنه در محقون بودن دم محفوظبودن خون اقامه نماز و ایتای زکات لازم نیست.
پرسش ...
پاسخ: بله منتها طبق شواهد خارجی که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمودند با آنها مقاتله کنید «حتی یقولوا لا اله الا الله» معلوم میشود که اقامه صلات و ایتای زکات شرط کمال است نه شرط اصل قبول توبه.
پرسش ...
پاسخ: عقیدهشان این باشد دیگر.
پرسش ...
پاسخ: حالا ما اگر احراز کردیم که توبه کردند ولو با اقرار ولو با اقرار خودشان خب احراز میشود همان جناب امام رازی نقل میکند یک اسیری با یک صدای بلندی که پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میشنید سه بار گفت: «اتوب الی الله لا الی الرسول» اسم حضرت را میبرد نه لقب رسالت را گفت: «أتوب الی الله ولا أتوب الی محمد»(صلّی الله علیه و آله و سلّم) سه بار این جمله را گفت وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «عرف الحق لاهله فارسله» این موحّد شد حق را شناخت چون که اساس توبه الیالله است این که لازم نیست به طرف ما توبه کند که به طرف الله باید توبه کند و کرد دیگر نفرمود که حالا ببینیم نماز میخواند یا نمیخواند و امثال ذلک بنابراین همین را خود جناب امام رازی هم نقل میکند پس معلوم میشود که اقامه نماز و ایتای زکات اینها شرط کمال توبه است وگرنه شرط صحت همان اقرار درونی است.
علت مبارزه ابوبکر با مانع زکات
پرسش: در جریان کشتار ابوبکر آنجا خود امام رازی و دیگران هم همین مشکل را دارند که چطور در جریان ردّه ابابکر با مانع زکات به مبارزه پرداخت ابابکر هم یا به همین آیه استدلال کرده است که اگر کسی توبه کرد و نماز را اقامه نکرد یا توبه کرد و نماز را اقامه کرد ولی زکات نداد مهدورالدم است یا نه از جهت اینکه اینها باغی بودند در مقابل حکومت مرکزی ایستادند یک وقت است کسی زکات نمیدهد یک وقت است که نه در برابر حکومت مرکزی وقتی به اصطلاح آنها خلیفه کسی را اعزام میکند برای جمع زکات بیاعتنایی میکنند او را رد میکنند این در مقابل حکومت ایستادن است خود جناب فخر رازی میگوید که کاری که ابیبکر کرده است حالا اگر برای ظاهر آیه ﴿وَآتَوُا الزَّکَاةَ﴾ نباشد شاید برای این جهت باشد که یک وقت کسی زکات نمیدهد این مهدورالدم نیست یک وقتی با حکومت مرکزی درگیر است یعنی حاکم اسلامی(مأمورین و العاملین علیها) را اعزام میکنند برای دریافت زکات یک عدهای نمیدهند این یاغیگری است و باغی بودن است این بغی باعث شروع قتال است.
ضرورت تحقیق در پذیرش اصول دین
مطلب دیگر آن است که اینکه فرمود: ﴿وَإِنْ أَحَدٌ مِنَ المُشْرِکِینَ اسْتَجَارَکَ فَأَجِرْهُ حَتَّی یَسْمَعَ کَلاَمَ اللّهِ﴾ از اینجا معلوم میشود که مسائل اسلامی و اصول دین تحقیقی است نه تقلیدی وگرنه مشرک حق تحقیق نداشت به او میگفتند که بگو: «لاَ إِلهَ إِلاَّ اللَّه» و اگر «لاَ إِلهَ إِلاَّ اللَّه» را از ما نپذیری مهدورالدمی لکن قرآن میفرماید که اگر مشرک از شما مهلت خواست که بگذارید من در این کار تحقیق کنم یک امر اعتقادی است و چون امر اعتقادی است و تحقیقی است و نه تقلیدی میگوید من تحقیق کنم حرفهای شما را بشنوم حرفهای دیگران را بشنوم ببینم چه میگویند از اینجا معلوم میشود که این به تقلید وابسته نیست تقلید کافی نیست تحقیقی است لذا باید فرصت داد و تقلید هم کافی نیست تا بگویند که هرچه ما میگوییم تو اطاعت کن بلکه باید بگویند حالا که تو در صدد تحقیق هستی عیب ندارد گرچه قبلاً ﴿ادْعُ إِلَی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالحِکْمَةِ وَالمَوْعِظَةِ الحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ﴾ ایفا شده است براهین اقامه شده است منتها حالا یک نفر اگر این براهین به او نرسید یا به نظر او کافی نیامد این حق تحقیق مستأنف را دارد پس مادامی که در صدد تحقیق هست این مهدورالدم نیست و محقونالدم است ولو برگردد و به مأمنش برسد.
پرسش ...
پاسخ: برمیگردد تا تحقیق کند واقعاً حالا چند تا فرع در اینجا مطرح است یکی اینکه مدتش چقدر است؟ یکی اینکه این که فرمود: ﴿فَأَجِرْهُ حَتَّی یَسْمَعَ کَلاَمَ اللّهِ﴾ یعنی تمام قرآن را؟
شمول ﴿کَلاَمَ اللّهِ﴾ بر سخنان توحیدی پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و امیرمؤمنان(علیه السلام)
یکی همان بحثی که کلام الله منظور است؟ یا حالا اگر خواست برهانی را که خود پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) اقامه کرده است آن برهان در قرآن نیست یا براهینی که وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) دارد و ظاهرش در قرآن نیست خود آنها از لُبّ قرآن استفاده کردهاند همه اینها جزء کلام الله است منتها چون ریشه اینها کلام الله است تعبیر به کلام الله شده چه اینکه در ذیل تعلیلش هم این است که ﴿ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَیَعْلَمُونَ﴾ حالا اگر بخواهند عالم بشوند گاهی با برهان نقلی است گاهی با برهان عقلی عالم میشوند حالا اگر خواست آن خطبه توحیدی حضرت علی(سلام الله علیه) را مطالعه کند تا برایش جا بیفتد یا دربارهٴ احتجاجات پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که به صورت سنت نبوی ارائه شده است فکر بکند باز همه اینها مشمول این ﴿حَتَّی یَسْمَعَ کَلاَمَ اللّهِ﴾ است.
مهلت دادن به مشرکان به منظور تحقیق دربارهٴ اسلام
در آن فرع که چقدر اینها مهلت دارند؟ این نصاب مشخصی ندارد بعضیها هستند که دقت بیشتری میخواهند بکنند تحقیق بیشتری بکنند یا حافظهشان ضعیف است یا درکشان ضعیف است یا حوصلهشان زیاد است یا تحقیقشان گسترده است بعضیها هم هستند که در حد معتدلاند بعد از چند مقدار فحص و بررسی به نتیجه میرسند بنابراین یک نصاب مشخصی ندارد که نظیر ﴿فَسِیحُوا فِی الأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ﴾ که مدتدار باشد حالا یا چهار ماه یا چهار روز یا چهار هفته مشخص نیست و این به عرف و خصوصیتهای اشخاص واگذار میشود ولی اگر قرائن حافّه دلالت کند که این شخص میخواهد دفع الوقت کند زمان بگذراند این همان حکم عام را پیدا میکند دیگر مستثنا نیست همان مهدورالدم بودن است اگر برای حکومت اسلامی ثابت شد که این میخواهد وقت بگذراند این با سایر مشرکین یکسان است اما اگر برای او ثابت شد که او در صدد تحقیق است واقعاً و اگر او ایمان بیاورد ممکن است عده زیادی هم ایمان بیاورند در اینجا باید واقعاً به او مهلت داد ﴿فَأَجِرْهُ حَتَّی یَسْمَعَ کَلاَمَ اللّهِ﴾ زیرا حدش این است که ﴿ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَیَعْلَمُونَ﴾ این لایعلم بخواهد عالم بشود زمان میخواهد و این هم به عرف آن محدوده وابسته است به خصوصیت اشخاص وابسته است.
پرسش ...
پاسخ: آن چهار ماه را که مهلت دادند باز برای همین زمینه است که تحقیق کنند حالا اگر کسی واقعاً در آن چهار ماه موفق نشد دسترسی نداشت گفت اجازه بدهید من بیایم در حوزه اسلامی تحقیق کنم این راه باز هست به او باید پناهندگی داد دیگر خب.
مجازات مشرکان به دلیل مبارزه مستمر آنان با دین
بعد میفرماید که اینکه ما میگوییم که اینها مهدورالدماند نه تنها برای این است که با پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) سیزده سال بد کردند نه تنها برای آن است که مسلمین را سیزده سال رنجاندند کشتند تبعیدشان کردند نه برای آن است که بعد از هجرت هم به مقاتله با شما مبادرت کردند سخن از قومیت نیست اینها اصلاً با اسلام مسئله دارند حالا این بخشهایی را که ملاحظه میفرمایید مشخص میشود که اینها با شخص پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) یا با شخص مسلمین از جهت اینکه قوم خاصاند مشکل ندارند بحثهایی که در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» گذشت یا در سورهٴ «بروج» هست اینها نشان میدهد که درگیری رسمی مشرکین با مسلمین در همان مسئله دین است آیهٴ 217 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» این بود: ﴿یَسْأَلُونَکَ عَنِ الشَّهْرِ الحَرَامِ قِتَالٍ فِیهِ قُلْ قِتَالٌ فِیهِ کَبِیرٌ وَصَدٌّ عَن سَبِیلِ اللّهِ وَکُفْرٌ بِهِ وَالمَسْجِدِ الحَرَامِ وَإِخْرَاجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَکْبَرُ عِندَ اللّهِ وَالفِتْنَةُ أَکْبَرُ مِنَ القَتْلِ وَلاَ یَزَالُونَ یُقَاتِلُونَکُمْ حَتَّی یَرُدُّوکُمْ عَن دِینِکُمْ إِنِ اسْتَطَاعُوا﴾ پس آنها مشکل سرزمین و معدن و کوه و قومیت و نژاد و اینها ندارند فقط مشکل دین دارند یعنی با دینتان مخالفاند تمام تلاش و کوشششان این است مرتب با شما درگیرند تا شما را از این دین مرتد کنند ﴿وَلاَ یَزَالُونَ یُقَاتِلُونَکُمْ حَتَّی یَرُدُّوکُمْ عَن دِینِکُمْ إِنِ اسْتَطَاعُوا﴾ بعد میفرماید اگر کسی مرتد بشود خب این به دین آسیب رسانده است یک وقت است کسی ایمان نمیآورد یا دارد تحقیق میکند آن یک حساب دیگری دارد اما بعد از قبول تحقیق و پذیرش ایمان دست از ایمان بردارد این آسیب به دین است دیگر چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «بروج» آیهٴ هشتم بعد از نقل جریان اصحاب اخدود میفرماید سرّ اینکه آنها بیرحمانه اینها را در کانال عذاب سوزاندند این بود که آیهٴ هشت سورهٴ «بروج» ﴿وَمَا نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلاَّ أَن یُؤْمِنُوا بِاللَّهِ العَزِیزِ الحَمِیدِ﴾ این کفاری که مؤمنین را در آن کانال سوخت و سوز قرار دادند و سوزاندند از آنها انتقام دین را گرفتند و از آنها انتقام نگرفتند مگر برای اینکه اینها متدیناند همین ﴿وَمَا نَقَمُوا﴾ از این شهدا إِلاَّ أَن یُؤْمِنُوا﴾ این شهدا ﴿بِاللَّهِ العَزِیزِ الحَمِیدِ﴾ همین پس معلوم میشود که طبق آیهٴ سورهٴ «بقره» و طبق آیهٴ سورهٴ «بروج» این مشرکین با دین مؤمنین مشکل داشتند نه با قومیت و نژاد و امثال ذلک چه اینکه مشرکین هم در حقیقت با شخص پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مشکل نداشتند با رسالت او با نبوّت او مشکل داشتند لذا در این بخش سورهٴ مبارکهٴ «توبه» کاملاً مسئله را تحلیل میکند میفرماید که اگر یک وقتی هم موهم تکرار است برای بیان کردن این جهت است اینها اصلاً با دین شما مشکل دارند حالا ملاحظه بفرمایید که سرّ تکرار مشخص بشود فرمود: ﴿کَیْفَ یَکُونُ لِلْمُشْرِکِینَ عَهْدٌ عِندَ اللّهِ وَعِندَ رَسُولِهِ﴾ یعنی «لا یکون عهد» چون این استفهام انکاری است به منزله نفی است یعنی عهد آنها باید به طرف آنها نبذ بشود با آنها طرف تعهد نیستید ﴿إِلاَّ الَّذِینَ﴾ چون آن ﴿کَیْفَ﴾ به منزله استفهام انکاری است به منزله نفی است جملهٴ قبلی گویا جمله نافیه است یعنی «لا یکون للمشرکین عهد» ﴿إِلاَّ الَّذِینَ عَاهَدْتُمْ عِندَ المَسْجِدِ الحَرَامِ فَمَا اسْتَقَامُوا لَکُمْ فَاسْتَقِیمُوا لَهُمْ﴾ چرا؟ برای اینکه ذات اقدس الهی متّقین را دوست دارد.
تفاوت تقوای سیاسی مؤمنان با تقوای انسانی مشرکان
این متقین همان طوری که قبلاً هم ملاحظه فرمودید تقوای عبادی و مانند آن نیست همان تقوای سیاسی است تقوای سیاسی عبارت از آن است که در این مسئله سیاسی انسان حکم خدا را رعایت بکند مؤمنین تقوایشان همه جا یکسان است یعنی اگر عبادت انجام میدهند لله است و اگر در مسائل سیاسی هم معتدلانه رفتار میکنند لله است اما یک تقوایی مشرکین دارند آن دیگر تقوای انسانی است نه الهی مشرک دو قسم است برخیشان عادلاند برخیشان فاسق عدلی که با شرک میسازند همان عدل انسانی است یعنی یک کافری است که در مسائل اعتقادی به خدا و قیامت معتقد نیست ولی در مسائل انسانی و مردمی به عهدش وفا میکند این بیان نورانی حضرت سیدالشهداء(سلام الله علیه) که فرمود: «ان لم یکن لکم دین و کنتم لا تخافون المعاد فکونوا أحراراً فی دنیاکم» از همین قبیل است و قرآن کریم دربارهٴ مشرکین حجاز میفرماید که اینها نه تنها عدل الهی را رعایت نمیکنند عدل مردمی را هم رعایت نمیکنند اکثر این مشرکین فاسقاند خب معلوم است که این فسق، فسق انسانی و مردمی است دیگر وگرنه فسق الهی فسق دینی خب همهشان فاسقاند اینطور نیست که یک مشرکی عادل باشد که میفرماید که در این جهت همه مشرکین شریکاند که اینها همه شان فاسقاند و کافرند و اهل عذاباند برای اینکه دستور خدا را اطاعت نمیکنند این یک در بین اینها یک افراد شروری هم هستند که گذشته از اینکه دستورات الهی را از قبیل اطاعت و عبادات و اینها رعایت نمیکنند آن روابط مردمی را هم رعایت نمیکنند این همان بیان نورانی سید الشهداء(سلام الله علیه) است که فرمود اگر مسلمان نیستید لااقل در دنیا آزاد منش باشید «فکونوا أحراراً فی دنیاکم» پس کافر دو قسم است یک کافری است که در امور مردمی فاسق است یک کافری که در امور مردمی فاسق نیست گرچه همگان در امور دینی فاسقاند یعنی یک کافر است که سارق است خائن است کم فروش است احتکار میکند رعایت عهد نمیکند این یک کافری است که در امور مردمی هم فاسق است یک کافری است که نه فقط معصیتهای الهی را مرتکب میشود در امور مردمی کمفروش نیست گرانفروش نیست احتکار نمیکند نقض عهد نمیکند و مانند آن این در امور مردمی فاسق نیست اگر در این بخشها گاهی به تقوا دعوت میکنند گاهی میفرماید که اکثر این مشرکین فاسقاند ناظر به این جهت است.
تبیین تقوای سیاسی مؤمنان در قرآن کریم
﴿إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ المُتَّقِین﴾ این تقوای سیاسی را ذات اقدس الهی در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» که بحثش قبلاً گذشت به صورت روشن بازگو کرده است در آیهٴ دوم سورهٴ مبارکهٴ «مائده» به این صورت فرمود، فرمود: ﴿وَلا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ أَن صَدُّوکُمْ عَنِ المَسْجِدِ الحَرَامِ أَن تَعْتَدُوا﴾ حالا یک عده نسبت به شما بد کردند شما را تبعید کردند حقتان را ضایع کردند این وادارتان نکند که شما تعدّی کنید نسبت به غیر مجرم هم بیمهری کنید ﴿وَتَعَاوَنُوا عَلَی البِرِّ وَالتَّقْوَی وَلاَ تَعَاوَنُوا عَلَی الإِثْمِ وَالعُدْوَانِ وَاتَّقُوا اللّهَ﴾ این ﴿وَاتَّقُوا اللّهَ﴾ نه یعنی نماز بخوانید روزه بگیرید آن کارهای الهی است که سر جایش محفوظ است اما در اینجا ﴿وَاتَّقُوا اللّهَ﴾ در امور مردمی ﴿وَاتَّقُوا اللّهَ﴾ حالا کفار به دو دسته تقسیم شدند یک عده به شما بد کردند یک عده نسبت به شما بد نکردند اگر یک عده نسبت به شما بد کردند نسبت به همان عده انتقام بگیرید این وادارتان نکند نسبت به سایر افرادی که کاری با شما نداشتند شما نسبت به آنها تعدی بکنید چه اینکه در آیهٴ هشت همان سورهٴ مبارکهٴ «مائده» مشابه این مطلب آمده که فرمود: ﴿یَاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا قَوَّامِینَ لِلّهِ شُهَدَاءَ بِالقِسْطِ وَلاَ یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَی أَلاّ تَعْدِلُوا﴾ حالا اگر یک گروه کافری مشرکی نسبت به شما چهل درصد بد کردند شما هم چهل درصد نسبت به آنها انتقام بگیرید نه پنجاه درصد یا چهل نفرشان نسبت به شما بد کردند ده نفرشان کاری به شما نداشتند شما نسبت به آن ده نفر هم کار نداشته باشید تعدی نکنید ﴿إِعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَی﴾ این عدل همان عدل سیاسی و عدل مردمی است گرچه اطلاق دارد عدلهای دیگر را شامل میشود ولی موردش عدل مردمی است خب.
پایبند نبودن برخی مشرکان به تعهدات انسانی
فرمود که این گروه مشرکین به این صورتاند که به چیزی ابقا نمیکنند ﴿کَیْفَ وَإِن یَظْهَرُوا عَلَیْکُمْ لاَیَرْقُبُوا فِیکُمْ إِلاًّ وَلاَ ذِمَّةً﴾ ال که در بحث دیروز مطرح شد ذمه را هم گفتند که اینها جزء امور مردمی است که در نهان انسان ذات اقدس الهی اینها را به ودیعت نهادینه کرده است و در قیامت هم همه اینها مسئولاند اینها هم حجج الهی است بالأخره خدا عطا کرده این عقل را این فطرت را ذمه را هم ذمه گفتند برای اینکه این یک امر مردمی بینالمللی و جهانی است نزد همه مردم هم همین طور است اگر کسی تعهد کرده به عهدش عمل نکرده مذموم میشود آنچه باعث مذمت میشود به آن میگویند ذمه این یک امری نیست که حالا مخصوص شرقی باشد یا غربی برای اسلام یا غیر اسلام قبل از اسلام و بعد الاسلام بین مسلمین و غیر مسلمین در سراسر عالم این در درون همه نهادینه شده است بالأخره آدم یک چیزی تعهد کرده دیگر شما میبینید در فقه ما هم اینچنین آمده اگر جنگی است مشرکین علیه مسلمین صفآرایی کردند و حکومت مرکزی با سران شرک تعهد کردند که این جنگ تن به تن اینطور باشد یک سرباز از این طرف یک سرباز از آن طرف حالا یک سرباز از آن طرف آمده میدان یک سرباز هم از این طرف دارد میآید به میدان و نزدیک است که این سرباز مسلمان شهید بشود حالا بگویند این را کمک بکنید از آن طرف مخفیانه به او وسیله بدهید این کار میگویند حرام است خب او که شهید شده یک مختصری در میدان رنج میبرد بعد ﴿فَرَوْحٌ وَرَیْحَانٌ وَجَنَّتُ نَعِیمٍ﴾ ولی ما بیاییم اسلام را زیر سؤال ببریم و نقض عهد بکنیم برای اینکه یک چند روزی او بیشتر زندگی کند خب چرا این وفای به عهد واجب است؟ رعایت شرط واجب است؟ برای اینکه این جزء احکام درونی هر انسان و اگر کسی این کار را نکرد مذموم میشود تذمّم تحوّب تحرّج تأثّم از همین قبیل است تأثّم یعنی کاری که انسان وقتی آن را بکند گرفتار اثم و معصیت میشود تحرّج یعنی کاری که اگر انجام بدهد به حرج میافتد تحوّب یعنی کاری که اگر آن کار را کرده به حوب و معصیت مبتلا میشود ﴿کَانَ حُوباً کَبِیراً﴾ حوب یعنی گناه حائب یعنی معصیتکار خب تذمّم هم از همین قبیل است فرمود که ما از اینها توقع داریم حالا اینها مسلمان نیستند موحّد نیستند ولی بالأخره انسان که هستند اینکه ذات اقدس الهی دارد مذمّتشان میکند نمیگوید اینها چون کافرند خب کفرشان بالأخره سر جایش محفوظ کافر در عالم زیاد است و میشود با کافر هم کنار آمد تا کم کم برسیم به آن آیهای که جزء غرر این بحثهاست که ﴿إِنَّهُمْ لاَأَیْمَانَ لَهُمْ﴾ فرمود اینها ﴿لاَیَرْقُبُوا فِیکُمْ إِلاًّ وَلاَ ذِمَّةً﴾ حالا میبینید این بچه مسلمانهای فلسطینی ناچارند دست به انتفاضه بزنند برای اینکه اگر خدای ناکرده کسی با چنین رقیب سرسختی روبهرو شد اصلاً قابل زندگی نیست آن محدوده هیچ تعهدی را هیچ امضایی را هیچ تفاهمی را محترم نشمارد ﴿لاَیَرْقُبُوا فِیکُمْ إِلاًّ وَلاَ ذِمَّةً﴾
پرسش ...
پاسخ: چون جنگ تن به تن نبود شرط نبود جنگ مغلوبه بود گروهی بود اگر شما به این فقه مراجعه بفرمایید به بحث جهاد اگر بنا شد صفآرایی کردند جنگ بنا شد تن به تن باشد پیاده سوارهها یک طرف سوارهها یک طرف و تعهد هم کردند «رجلاً برجل» آنجا که دولت مرکزی با دولت شرک تعهد کردند «رجلاً برجل» علی «رجلاً برجل» آنجا وفای به عهد واجب است این همه مذمتهایی که میکنند براساس جنبه انسانی و مردمی این قضیه است نه براساس جنبه الهی.
فرمود: ﴿لاَیَرْقُبُوا فِیکُمْ إِلاًّ وَلاَ ذِمَّةً﴾.
بهرهگیری منافقان از جاذبههای گفتاری در مبارزه با اسلام
بعد چون قرآن کتاب روز است کتاب ابد است مبادا کسی خیال کند آنها یک مشکل قومی داشتند آن خوی جاهلیت بود اینها با قریش هماهنگ نبودند با شخص پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مسئله داشتند او را در آیهٴ بعد به صورت اصل جامع ذکر میکند میفرماید اینکه ما گفتیم: ﴿لاَیَرْقُبُوا فِیکُمْ﴾ نه چون شما یک قبیله خاصیّد آنها هم یک قبیله مخصوصاند مشکلی در جاهلیت و امثال ذلک داشتید نه از آن قبیل نیست اینها ﴿لاَیَرْقُبُونَ فِی مُؤْمِنٍ﴾ اینها اصلاً با ایمان مشکل دارند چه شما چه دیگری سرّ تکرار این است ﴿لاَیَرْقُبُوا فِیکُمْ إِلاًّ وَلاَ ذِمَّةً﴾ بعد فرمود که اینها آدمهای خوشحرفی هم هستند ﴿یُرْضُونَکُم بِأَفْوَاهِهِمْ وَتَأْبَی قُلُوبُهُمْ وَأَکْثَرُهُمْ فَاسِقُونَ﴾ وقتی حرف میزنند حرفهایشان هم گیراست در سورهٴ «منافقون» وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود که من این حرفها را به شما ابلاغ میکنم که به دیگران بگویید که گرفتار چربزبانی منافقین نباشند ﴿وَإِذَا رَأَیْتَهُمْ﴾ آیهٴ چهار سورهٴ «منافقون» این است ﴿وَإِذَا رَأَیْتَهُمْ تُعْجِبُکَ أَجْسَامُهُمْ﴾ یک ظاهر آراستهای دارند ﴿وَإِن یَقُولُوا تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ﴾ وقتی حرف میزنند طرزی آنها حرف میزنند که وادار میشوی گوش بدهی حق به جانب میگیرند به عنوان دفاع مملکت حرف میزنند به عنوان استقلال حرف میزنند به عنوان آزادی حرف میزنند طرزی حرف میزنند که جاذبه دارد ﴿وَإِن یَقُولُوا تَسْمَعْ﴾ خب آن ﴿تَسْمَعْ﴾ ظاهری که باشد خب هر کس حرف میزند آدم گوش میدهد یعنی در نوبتهای قبل هم بحث شد که دو گونه سمیع داریم یک سمیع یعنی کسی گوش میدهد میشنود این آقا چه میگوید ذات اقدس الهی به این معنا سمیع همه چیز است «بکل شیء سمیع» همه اصوات و آهنگها را میشنود هم غیبت و سب و لعن و فحش را میشنود هم دعا را یک سمیع به این معنا که گوش به حرف آدم میدهد ما هم در ادبیات فارسی هم همین حرف را داریم میگوییم فلان کس گوش به حرف ما نمیدهد فلان کس گوش به حرف آدم میدهد فلان بچه گوش به حرف ما میدهد فلان بچه گوش به حرف ما نمیدهد یعنی نمیشنود ترتیب اثر نمیدهد یا فلان بزرگوار گوش به حرف ما نمیدهد یعنی خواهش ما را قبول نمیکند اما فلان بزرگوار گوش به حرف ما میدهد یعنی خواهش ما را قبول میکند این است که ما در ادعیه در پایانش میگوییم ﴿إِنَّکَ سَمِیعُ الدُّعَاءِ﴾ یعنی از بس بزرگواری که گوش به حرف داعی میدهی ما یک خواستهای داشتیم شما ترتیب اثر میدهی خدا سمیع الدعاست یعنی گوش به حرف داعی میدهد وگرنه نه یعنی میشنود خب او همه چیز را میشنود او سب و لعن را هم میشنود غیبت را هم میشنود اینجا که فرمود ﴿وَإِن یَقُولُوا تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ﴾ نه معنایش این است که اگر اینها حرف زدند تو میشنوی خب هر کس حرف بزند آدم میشنود یک کسی که صحیحالسامعه باشد خب حرف گوینده را میشنود دیگر.
آگاهی پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) از باطن سخنان فریبندهٴ مشرکان
فرمود نه شأن آنها این است که اینها طرزی جاذبهدار حرف میزنند که تو باورت میشود تو که باورت میشود یعنی این مردم قبول میکنند وگرنه توی پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بالاتر از اینهایی من تو را طرزی مأنوس کردم که ﴿وَلَتَعْرِفَنَّهُمْ فِی لَحْنِ القَوْلِ﴾ شخص تو این طوری الآن اگر کسی پشت این دیوار حرف بزند ما میفهمیم عرب است یا عجم است بچه است یا بزرگسال است زن است یا مرد است یعنی تن صدا آنچه که به نام امواج از فضای حنجرهاش بیرون میآید مشخص اوست فرمود من طرزی تو را آگاه کردم که تو از لحن حرف اینها میفهمی اینها منافقاند یا نه ﴿وَلَتَعْرِفَنَّهُمْ فِی لَحْنِ القَوْلِ﴾ حالا یک کسی پشت پرده دارد حرف میزند آدم میفهمد زن است یا مرد است دیگر فرمود اینها چه جلویت حرف بزنند چه پشت پرده حرف بزنند تو میفهمی اینها منافقاند یا سالماند این برای شخص پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است و قهراً گوش به حرف اینها نمیدهی اما توده این اصحاب و مردم فریب حرفهای جاذبهدار این منافقین را میخورند فرمود از بس اینها شیرین و جاذبهدار و حق به جانب حرف میزنند که این مستمع باورش میشود ﴿وَإِن یَقُولُوا تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ﴾ یعنی گوش به حرفشان میدهی مشابه همین مضمون در آیهٴ محل بحث آمده که فرمود اینها طرزیاند که ﴿ یُرْضُونَکُم بِأَفْوَاهِهِمْ وَتَأْبَی قُلُوبُهُمْ﴾ اینها که حرف میزنند رضایت شما را جلب میکنند باورتان میشود که اینها حق به جانب میگویند چهار تا شیرینکاری میکنند چهار تا مغالطه میکنند ﴿لاَیَرْقُبُوا فِیکُمْ إِلاًّ وَلاَ ذِمَّةً یُرْضُونَکُم بِأَفْوَاهِهِمْ وَتَأْبَی قُلُوبُهُمْ وَأَکْثَرُهُمْ فَاسِقُونَ﴾ یعنی اکثر این گروه که منافقانه رفتار میکنند نه تنها جنبه الهی را رعایت نمیکنند جنبه انسانی را هم رعایت نمیکنند «فکونوا أحراراً فی دنیاکم» هم نیستند.
تجارت زیانبار مشرکان
بعد فرمود: ﴿اشْتَرَوْا بِآیَاتِ اللّهِ ثَمَناً قَلِیلاً﴾ یک کار روانی هم اینها کرده که ضمناً تعلیم کتاب و حکمت هم باشد فرمود اینها در این تجارتها ضرر کردند برای اینکه چیزی عایدشان نمیشود انسان یک مسافر ابد است اینها یک لذّت زودگذر لذّت کاذبه چند روزه را گرفتند و سرای ابد را از دست دادند ﴿اشْتَرَوْا بِآیَاتِ اللّهِ ثَمَناً قَلِیلاً﴾ نه اینکه حالا مال کم گیرشان آمده حالا بر فرض مال زیادش هم گیرشان بیاید کل دنیا را هم به آنها بدهند ﴿قُلْ مَتَاعُ الدُّنْیَا قَلِیلٌ﴾ اگر ﴿وَمَا الحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلاَّ مَتَاعُ﴾ نسبت به جهان ابد میشود قلیل پس چه مال زیاد به اینها بدهند چه مال زیاد ندهد ثمن قلیل است ﴿اشْتَرَوْا بِآیَاتِ اللّهِ ثَمَناً قَلِیلاً﴾ آن گاه ﴿فَصَدُّوا عَن سَبِیلِهِ﴾ صد با صاد هم صرف است هم انصراف صدوا انفسهم بالانصراف و صدوا غیر هم بالصرف ﴿فَصَدُّوا عَن سَبِیلِهِ إِنَّهُمْ سَاءَ مَاکَانُوا یَعْمَلُونَ﴾.
دشمنی دائم میان مشرکان و مؤمنان
بعد آن اصل کلی را ذکر میکند میفرماید که اینکه ما گفتیم نه برای مسئله دشمنی و قومی و قبیلهای باشد اینها اصولاً ﴿لاَیَرْقُبُونَ فِی مُؤْمِنٍ إِلاًّ وَلاَ ذِمَّةً﴾ مبادا یک وقتی خیال بکنید که این جریان جنگ قبیلهای و عشیرهای و امثال ذلک است شما نباشید نسبت به دیگران هم همین طورند اینها با ایمان شما مشکل دارند نه با قومیت و نژاد شما ﴿لاَیَرْقُبُونَ فِی مُؤْمِنٍ إِلاًّ وَلاَ ذِمَّةً وَأُولئِکَ هُمُ المُعْتَدُونَ﴾.
«و الحمد لله رب العالمین»
حرمت جنگ و خونریزی در درون سرزمین اسلام
اقامه نماز و ایتاء زکات شرط کمال توبه مشرکان
ضرورت تحقیق در پذیرش اصول دین
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
﴿فَإِذَا انسَلَخَ الأَشْهُرُ الحُرُمُ فَاقْتُلُوا المُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدتُّمُوهُمْ وَخُذُوهُمْ وَاحْصُرُوهُمْ وَاقْعُدُوا لَهُمْ کُلَّ مَرْصَدٍ فَإِن تَابُوا وَأَقَامُوا الصَّلاَةَ وَآتَوُا الزَّکَاةَ فَخَلُّوا سَبِیلَهُمْ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ ٭ وَإِنْ أَحَدٌ مِنَ المُشْرِکِینَ اسْتَجَارَکَ فَأَجِرْهُ حَتَّی یَسْمَعَ کَلاَمَ اللّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَیَعْلَمُونَ ٭ کَیْفَ یَکُونُ لِلْمُشْرِکِینَ عَهْدٌ عِندَ اللّهِ وَعِندَ رَسُولِهِ إِلاَّ الَّذِینَ عَاهَدْتُمْ عِندَ المَسْجِدِ الحَرَامِ فَمَا اسْتَقَامُوا لَکُمْ فَاسْتَقِیمُوا لَهُمْ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ المُتَّقِین ٭ کَیْفَ وَإِن یَظْهَرُوا عَلَیْکُمْ لاَیَرْقُبُوا فِیکُمْ إِلاًّ وَلاَ ذِمَّةً یُرْضُونَکُم بِأَفْوَاهِهِمْ وَتَأْبَی قُلُوبُهُمْ وَأَکْثَرُهُمْ فَاسِقُونَ ٭ اشْتَرَوْا بِآیَاتِ اللّهِ ثَمَناً قَلِیلاً فَصَدُّوا عَن سَبِیلِهِ إِنَّهُمْ سَاءَ مَاکَانُوا یَعْمَلُونَ ٭ لاَیَرْقُبُونَ فِی مُؤْمِنٍ إِلاًّ وَلاَ ذِمَّةً وَأُولئِکَ هُمُ المُعْتَدُونَ﴾
حرمت جنگ و خونریزی در درون سرزمین اسلام
در جاهلیت به مدّت چهار ماه جنگ و خونریزی ممنوع بود و اسلام همان را امضا کرده است اشهر حرم در برابر آن هشت ماه دیگر خصوصیتی داشت بعد از اینکه اسلام حاکم شد و سراسر حجاز ﴿ یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجاً﴾ شدند و جنگ و خونریزی برطرف شد تمام دوازده ماه شد اشهر حرم چون جنگ در داخله حوزه اسلامی دیگر محرم بود بنابراین آن جنگی که در چهار ماه محرم بود دیگر الآن دوازده ماه محرم است در داخله حجاز البته نسبت به بیگانگان همچنان این حکم اشهر حرم محفوظ است.
اقامه نماز و ایتاء زکات شرط کمال توبه مشرکان
مطلب بعدی آن است که امام رازی در تفسیرش از جناب شافعی نقل میکند که ایشان استدلال کردند که قتل تارک صلات جایز است برای اینکه خدا فرمود اگر توبه کردند و نماز گذاشتند و نمازگزار بودند و زکات دادند آنها را آزاد بگذارید و چون انتفاء قصد مشروط به سه شرط است و مرکب هم «ینتفی بانتفاء احد اجزاء» اگر کسی توبه اعتقادی کرد ولی نماز را اقامه نکرد باز مهدورالدم است این استدلال جناب شافعی را فخر رازی رد نکردند فقط گفتند اگر درباره زکات این اشکال بشود پاسخش آن است که زکات به دلیل خاص خارج شده است جوابش هم این است که نماز هم باز به دلیل خاص خارج شد چون آنچه از پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) رسیده است این است که در شما در جهاد با مشرکین مقاتله کنید «حتی یقولوا لا اله الا الله» همین که موحد شدند کافی است پس آنها شرط کمال است یک وقت است میگویند: «لا صلاة الاّ بفاتحة الکتاب» این شرط صحت است یک وقتی میگویند: «لا صلاة لجار المسجد الاّ فی المسجد» این معلوم است چون با قرینه همراه است این شرط کمال است گرچه تعبیر مشابه تعبیر «لا صلاة الاّ بفاتحة الکتاب» «لا صلاة الاّ بطهور» و مانند آن است اما طبق شواهد خارجی این محمول بر نفی کمال است نه نفی صحت در اینجا هم طبق شواهد خارجی کمال توبه در اقامه صلات و ایتاء زکات است وگرنه در محقون بودن دم محفوظبودن خون اقامه نماز و ایتای زکات لازم نیست.
پرسش ...
پاسخ: بله منتها طبق شواهد خارجی که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمودند با آنها مقاتله کنید «حتی یقولوا لا اله الا الله» معلوم میشود که اقامه صلات و ایتای زکات شرط کمال است نه شرط اصل قبول توبه.
پرسش ...
پاسخ: عقیدهشان این باشد دیگر.
پرسش ...
پاسخ: حالا ما اگر احراز کردیم که توبه کردند ولو با اقرار ولو با اقرار خودشان خب احراز میشود همان جناب امام رازی نقل میکند یک اسیری با یک صدای بلندی که پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میشنید سه بار گفت: «اتوب الی الله لا الی الرسول» اسم حضرت را میبرد نه لقب رسالت را گفت: «أتوب الی الله ولا أتوب الی محمد»(صلّی الله علیه و آله و سلّم) سه بار این جمله را گفت وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «عرف الحق لاهله فارسله» این موحّد شد حق را شناخت چون که اساس توبه الیالله است این که لازم نیست به طرف ما توبه کند که به طرف الله باید توبه کند و کرد دیگر نفرمود که حالا ببینیم نماز میخواند یا نمیخواند و امثال ذلک بنابراین همین را خود جناب امام رازی هم نقل میکند پس معلوم میشود که اقامه نماز و ایتای زکات اینها شرط کمال توبه است وگرنه شرط صحت همان اقرار درونی است.
علت مبارزه ابوبکر با مانع زکات
پرسش: در جریان کشتار ابوبکر آنجا خود امام رازی و دیگران هم همین مشکل را دارند که چطور در جریان ردّه ابابکر با مانع زکات به مبارزه پرداخت ابابکر هم یا به همین آیه استدلال کرده است که اگر کسی توبه کرد و نماز را اقامه نکرد یا توبه کرد و نماز را اقامه کرد ولی زکات نداد مهدورالدم است یا نه از جهت اینکه اینها باغی بودند در مقابل حکومت مرکزی ایستادند یک وقت است کسی زکات نمیدهد یک وقت است که نه در برابر حکومت مرکزی وقتی به اصطلاح آنها خلیفه کسی را اعزام میکند برای جمع زکات بیاعتنایی میکنند او را رد میکنند این در مقابل حکومت ایستادن است خود جناب فخر رازی میگوید که کاری که ابیبکر کرده است حالا اگر برای ظاهر آیه ﴿وَآتَوُا الزَّکَاةَ﴾ نباشد شاید برای این جهت باشد که یک وقت کسی زکات نمیدهد این مهدورالدم نیست یک وقتی با حکومت مرکزی درگیر است یعنی حاکم اسلامی(مأمورین و العاملین علیها) را اعزام میکنند برای دریافت زکات یک عدهای نمیدهند این یاغیگری است و باغی بودن است این بغی باعث شروع قتال است.
ضرورت تحقیق در پذیرش اصول دین
مطلب دیگر آن است که اینکه فرمود: ﴿وَإِنْ أَحَدٌ مِنَ المُشْرِکِینَ اسْتَجَارَکَ فَأَجِرْهُ حَتَّی یَسْمَعَ کَلاَمَ اللّهِ﴾ از اینجا معلوم میشود که مسائل اسلامی و اصول دین تحقیقی است نه تقلیدی وگرنه مشرک حق تحقیق نداشت به او میگفتند که بگو: «لاَ إِلهَ إِلاَّ اللَّه» و اگر «لاَ إِلهَ إِلاَّ اللَّه» را از ما نپذیری مهدورالدمی لکن قرآن میفرماید که اگر مشرک از شما مهلت خواست که بگذارید من در این کار تحقیق کنم یک امر اعتقادی است و چون امر اعتقادی است و تحقیقی است و نه تقلیدی میگوید من تحقیق کنم حرفهای شما را بشنوم حرفهای دیگران را بشنوم ببینم چه میگویند از اینجا معلوم میشود که این به تقلید وابسته نیست تقلید کافی نیست تحقیقی است لذا باید فرصت داد و تقلید هم کافی نیست تا بگویند که هرچه ما میگوییم تو اطاعت کن بلکه باید بگویند حالا که تو در صدد تحقیق هستی عیب ندارد گرچه قبلاً ﴿ادْعُ إِلَی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالحِکْمَةِ وَالمَوْعِظَةِ الحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ﴾ ایفا شده است براهین اقامه شده است منتها حالا یک نفر اگر این براهین به او نرسید یا به نظر او کافی نیامد این حق تحقیق مستأنف را دارد پس مادامی که در صدد تحقیق هست این مهدورالدم نیست و محقونالدم است ولو برگردد و به مأمنش برسد.
پرسش ...
پاسخ: برمیگردد تا تحقیق کند واقعاً حالا چند تا فرع در اینجا مطرح است یکی اینکه مدتش چقدر است؟ یکی اینکه این که فرمود: ﴿فَأَجِرْهُ حَتَّی یَسْمَعَ کَلاَمَ اللّهِ﴾ یعنی تمام قرآن را؟
شمول ﴿کَلاَمَ اللّهِ﴾ بر سخنان توحیدی پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و امیرمؤمنان(علیه السلام)
یکی همان بحثی که کلام الله منظور است؟ یا حالا اگر خواست برهانی را که خود پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) اقامه کرده است آن برهان در قرآن نیست یا براهینی که وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) دارد و ظاهرش در قرآن نیست خود آنها از لُبّ قرآن استفاده کردهاند همه اینها جزء کلام الله است منتها چون ریشه اینها کلام الله است تعبیر به کلام الله شده چه اینکه در ذیل تعلیلش هم این است که ﴿ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَیَعْلَمُونَ﴾ حالا اگر بخواهند عالم بشوند گاهی با برهان نقلی است گاهی با برهان عقلی عالم میشوند حالا اگر خواست آن خطبه توحیدی حضرت علی(سلام الله علیه) را مطالعه کند تا برایش جا بیفتد یا دربارهٴ احتجاجات پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که به صورت سنت نبوی ارائه شده است فکر بکند باز همه اینها مشمول این ﴿حَتَّی یَسْمَعَ کَلاَمَ اللّهِ﴾ است.
مهلت دادن به مشرکان به منظور تحقیق دربارهٴ اسلام
در آن فرع که چقدر اینها مهلت دارند؟ این نصاب مشخصی ندارد بعضیها هستند که دقت بیشتری میخواهند بکنند تحقیق بیشتری بکنند یا حافظهشان ضعیف است یا درکشان ضعیف است یا حوصلهشان زیاد است یا تحقیقشان گسترده است بعضیها هم هستند که در حد معتدلاند بعد از چند مقدار فحص و بررسی به نتیجه میرسند بنابراین یک نصاب مشخصی ندارد که نظیر ﴿فَسِیحُوا فِی الأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ﴾ که مدتدار باشد حالا یا چهار ماه یا چهار روز یا چهار هفته مشخص نیست و این به عرف و خصوصیتهای اشخاص واگذار میشود ولی اگر قرائن حافّه دلالت کند که این شخص میخواهد دفع الوقت کند زمان بگذراند این همان حکم عام را پیدا میکند دیگر مستثنا نیست همان مهدورالدم بودن است اگر برای حکومت اسلامی ثابت شد که این میخواهد وقت بگذراند این با سایر مشرکین یکسان است اما اگر برای او ثابت شد که او در صدد تحقیق است واقعاً و اگر او ایمان بیاورد ممکن است عده زیادی هم ایمان بیاورند در اینجا باید واقعاً به او مهلت داد ﴿فَأَجِرْهُ حَتَّی یَسْمَعَ کَلاَمَ اللّهِ﴾ زیرا حدش این است که ﴿ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَیَعْلَمُونَ﴾ این لایعلم بخواهد عالم بشود زمان میخواهد و این هم به عرف آن محدوده وابسته است به خصوصیت اشخاص وابسته است.
پرسش ...
پاسخ: آن چهار ماه را که مهلت دادند باز برای همین زمینه است که تحقیق کنند حالا اگر کسی واقعاً در آن چهار ماه موفق نشد دسترسی نداشت گفت اجازه بدهید من بیایم در حوزه اسلامی تحقیق کنم این راه باز هست به او باید پناهندگی داد دیگر خب.
مجازات مشرکان به دلیل مبارزه مستمر آنان با دین
بعد میفرماید که اینکه ما میگوییم که اینها مهدورالدماند نه تنها برای این است که با پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) سیزده سال بد کردند نه تنها برای آن است که مسلمین را سیزده سال رنجاندند کشتند تبعیدشان کردند نه برای آن است که بعد از هجرت هم به مقاتله با شما مبادرت کردند سخن از قومیت نیست اینها اصلاً با اسلام مسئله دارند حالا این بخشهایی را که ملاحظه میفرمایید مشخص میشود که اینها با شخص پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) یا با شخص مسلمین از جهت اینکه قوم خاصاند مشکل ندارند بحثهایی که در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» گذشت یا در سورهٴ «بروج» هست اینها نشان میدهد که درگیری رسمی مشرکین با مسلمین در همان مسئله دین است آیهٴ 217 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» این بود: ﴿یَسْأَلُونَکَ عَنِ الشَّهْرِ الحَرَامِ قِتَالٍ فِیهِ قُلْ قِتَالٌ فِیهِ کَبِیرٌ وَصَدٌّ عَن سَبِیلِ اللّهِ وَکُفْرٌ بِهِ وَالمَسْجِدِ الحَرَامِ وَإِخْرَاجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَکْبَرُ عِندَ اللّهِ وَالفِتْنَةُ أَکْبَرُ مِنَ القَتْلِ وَلاَ یَزَالُونَ یُقَاتِلُونَکُمْ حَتَّی یَرُدُّوکُمْ عَن دِینِکُمْ إِنِ اسْتَطَاعُوا﴾ پس آنها مشکل سرزمین و معدن و کوه و قومیت و نژاد و اینها ندارند فقط مشکل دین دارند یعنی با دینتان مخالفاند تمام تلاش و کوشششان این است مرتب با شما درگیرند تا شما را از این دین مرتد کنند ﴿وَلاَ یَزَالُونَ یُقَاتِلُونَکُمْ حَتَّی یَرُدُّوکُمْ عَن دِینِکُمْ إِنِ اسْتَطَاعُوا﴾ بعد میفرماید اگر کسی مرتد بشود خب این به دین آسیب رسانده است یک وقت است کسی ایمان نمیآورد یا دارد تحقیق میکند آن یک حساب دیگری دارد اما بعد از قبول تحقیق و پذیرش ایمان دست از ایمان بردارد این آسیب به دین است دیگر چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «بروج» آیهٴ هشتم بعد از نقل جریان اصحاب اخدود میفرماید سرّ اینکه آنها بیرحمانه اینها را در کانال عذاب سوزاندند این بود که آیهٴ هشت سورهٴ «بروج» ﴿وَمَا نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلاَّ أَن یُؤْمِنُوا بِاللَّهِ العَزِیزِ الحَمِیدِ﴾ این کفاری که مؤمنین را در آن کانال سوخت و سوز قرار دادند و سوزاندند از آنها انتقام دین را گرفتند و از آنها انتقام نگرفتند مگر برای اینکه اینها متدیناند همین ﴿وَمَا نَقَمُوا﴾ از این شهدا إِلاَّ أَن یُؤْمِنُوا﴾ این شهدا ﴿بِاللَّهِ العَزِیزِ الحَمِیدِ﴾ همین پس معلوم میشود که طبق آیهٴ سورهٴ «بقره» و طبق آیهٴ سورهٴ «بروج» این مشرکین با دین مؤمنین مشکل داشتند نه با قومیت و نژاد و امثال ذلک چه اینکه مشرکین هم در حقیقت با شخص پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مشکل نداشتند با رسالت او با نبوّت او مشکل داشتند لذا در این بخش سورهٴ مبارکهٴ «توبه» کاملاً مسئله را تحلیل میکند میفرماید که اگر یک وقتی هم موهم تکرار است برای بیان کردن این جهت است اینها اصلاً با دین شما مشکل دارند حالا ملاحظه بفرمایید که سرّ تکرار مشخص بشود فرمود: ﴿کَیْفَ یَکُونُ لِلْمُشْرِکِینَ عَهْدٌ عِندَ اللّهِ وَعِندَ رَسُولِهِ﴾ یعنی «لا یکون عهد» چون این استفهام انکاری است به منزله نفی است یعنی عهد آنها باید به طرف آنها نبذ بشود با آنها طرف تعهد نیستید ﴿إِلاَّ الَّذِینَ﴾ چون آن ﴿کَیْفَ﴾ به منزله استفهام انکاری است به منزله نفی است جملهٴ قبلی گویا جمله نافیه است یعنی «لا یکون للمشرکین عهد» ﴿إِلاَّ الَّذِینَ عَاهَدْتُمْ عِندَ المَسْجِدِ الحَرَامِ فَمَا اسْتَقَامُوا لَکُمْ فَاسْتَقِیمُوا لَهُمْ﴾ چرا؟ برای اینکه ذات اقدس الهی متّقین را دوست دارد.
تفاوت تقوای سیاسی مؤمنان با تقوای انسانی مشرکان
این متقین همان طوری که قبلاً هم ملاحظه فرمودید تقوای عبادی و مانند آن نیست همان تقوای سیاسی است تقوای سیاسی عبارت از آن است که در این مسئله سیاسی انسان حکم خدا را رعایت بکند مؤمنین تقوایشان همه جا یکسان است یعنی اگر عبادت انجام میدهند لله است و اگر در مسائل سیاسی هم معتدلانه رفتار میکنند لله است اما یک تقوایی مشرکین دارند آن دیگر تقوای انسانی است نه الهی مشرک دو قسم است برخیشان عادلاند برخیشان فاسق عدلی که با شرک میسازند همان عدل انسانی است یعنی یک کافری است که در مسائل اعتقادی به خدا و قیامت معتقد نیست ولی در مسائل انسانی و مردمی به عهدش وفا میکند این بیان نورانی حضرت سیدالشهداء(سلام الله علیه) که فرمود: «ان لم یکن لکم دین و کنتم لا تخافون المعاد فکونوا أحراراً فی دنیاکم» از همین قبیل است و قرآن کریم دربارهٴ مشرکین حجاز میفرماید که اینها نه تنها عدل الهی را رعایت نمیکنند عدل مردمی را هم رعایت نمیکنند اکثر این مشرکین فاسقاند خب معلوم است که این فسق، فسق انسانی و مردمی است دیگر وگرنه فسق الهی فسق دینی خب همهشان فاسقاند اینطور نیست که یک مشرکی عادل باشد که میفرماید که در این جهت همه مشرکین شریکاند که اینها همه شان فاسقاند و کافرند و اهل عذاباند برای اینکه دستور خدا را اطاعت نمیکنند این یک در بین اینها یک افراد شروری هم هستند که گذشته از اینکه دستورات الهی را از قبیل اطاعت و عبادات و اینها رعایت نمیکنند آن روابط مردمی را هم رعایت نمیکنند این همان بیان نورانی سید الشهداء(سلام الله علیه) است که فرمود اگر مسلمان نیستید لااقل در دنیا آزاد منش باشید «فکونوا أحراراً فی دنیاکم» پس کافر دو قسم است یک کافری است که در امور مردمی فاسق است یک کافری که در امور مردمی فاسق نیست گرچه همگان در امور دینی فاسقاند یعنی یک کافر است که سارق است خائن است کم فروش است احتکار میکند رعایت عهد نمیکند این یک کافری است که در امور مردمی هم فاسق است یک کافری است که نه فقط معصیتهای الهی را مرتکب میشود در امور مردمی کمفروش نیست گرانفروش نیست احتکار نمیکند نقض عهد نمیکند و مانند آن این در امور مردمی فاسق نیست اگر در این بخشها گاهی به تقوا دعوت میکنند گاهی میفرماید که اکثر این مشرکین فاسقاند ناظر به این جهت است.
تبیین تقوای سیاسی مؤمنان در قرآن کریم
﴿إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ المُتَّقِین﴾ این تقوای سیاسی را ذات اقدس الهی در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» که بحثش قبلاً گذشت به صورت روشن بازگو کرده است در آیهٴ دوم سورهٴ مبارکهٴ «مائده» به این صورت فرمود، فرمود: ﴿وَلا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ أَن صَدُّوکُمْ عَنِ المَسْجِدِ الحَرَامِ أَن تَعْتَدُوا﴾ حالا یک عده نسبت به شما بد کردند شما را تبعید کردند حقتان را ضایع کردند این وادارتان نکند که شما تعدّی کنید نسبت به غیر مجرم هم بیمهری کنید ﴿وَتَعَاوَنُوا عَلَی البِرِّ وَالتَّقْوَی وَلاَ تَعَاوَنُوا عَلَی الإِثْمِ وَالعُدْوَانِ وَاتَّقُوا اللّهَ﴾ این ﴿وَاتَّقُوا اللّهَ﴾ نه یعنی نماز بخوانید روزه بگیرید آن کارهای الهی است که سر جایش محفوظ است اما در اینجا ﴿وَاتَّقُوا اللّهَ﴾ در امور مردمی ﴿وَاتَّقُوا اللّهَ﴾ حالا کفار به دو دسته تقسیم شدند یک عده به شما بد کردند یک عده نسبت به شما بد نکردند اگر یک عده نسبت به شما بد کردند نسبت به همان عده انتقام بگیرید این وادارتان نکند نسبت به سایر افرادی که کاری با شما نداشتند شما نسبت به آنها تعدی بکنید چه اینکه در آیهٴ هشت همان سورهٴ مبارکهٴ «مائده» مشابه این مطلب آمده که فرمود: ﴿یَاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا قَوَّامِینَ لِلّهِ شُهَدَاءَ بِالقِسْطِ وَلاَ یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَی أَلاّ تَعْدِلُوا﴾ حالا اگر یک گروه کافری مشرکی نسبت به شما چهل درصد بد کردند شما هم چهل درصد نسبت به آنها انتقام بگیرید نه پنجاه درصد یا چهل نفرشان نسبت به شما بد کردند ده نفرشان کاری به شما نداشتند شما نسبت به آن ده نفر هم کار نداشته باشید تعدی نکنید ﴿إِعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَی﴾ این عدل همان عدل سیاسی و عدل مردمی است گرچه اطلاق دارد عدلهای دیگر را شامل میشود ولی موردش عدل مردمی است خب.
پایبند نبودن برخی مشرکان به تعهدات انسانی
فرمود که این گروه مشرکین به این صورتاند که به چیزی ابقا نمیکنند ﴿کَیْفَ وَإِن یَظْهَرُوا عَلَیْکُمْ لاَیَرْقُبُوا فِیکُمْ إِلاًّ وَلاَ ذِمَّةً﴾ ال که در بحث دیروز مطرح شد ذمه را هم گفتند که اینها جزء امور مردمی است که در نهان انسان ذات اقدس الهی اینها را به ودیعت نهادینه کرده است و در قیامت هم همه اینها مسئولاند اینها هم حجج الهی است بالأخره خدا عطا کرده این عقل را این فطرت را ذمه را هم ذمه گفتند برای اینکه این یک امر مردمی بینالمللی و جهانی است نزد همه مردم هم همین طور است اگر کسی تعهد کرده به عهدش عمل نکرده مذموم میشود آنچه باعث مذمت میشود به آن میگویند ذمه این یک امری نیست که حالا مخصوص شرقی باشد یا غربی برای اسلام یا غیر اسلام قبل از اسلام و بعد الاسلام بین مسلمین و غیر مسلمین در سراسر عالم این در درون همه نهادینه شده است بالأخره آدم یک چیزی تعهد کرده دیگر شما میبینید در فقه ما هم اینچنین آمده اگر جنگی است مشرکین علیه مسلمین صفآرایی کردند و حکومت مرکزی با سران شرک تعهد کردند که این جنگ تن به تن اینطور باشد یک سرباز از این طرف یک سرباز از آن طرف حالا یک سرباز از آن طرف آمده میدان یک سرباز هم از این طرف دارد میآید به میدان و نزدیک است که این سرباز مسلمان شهید بشود حالا بگویند این را کمک بکنید از آن طرف مخفیانه به او وسیله بدهید این کار میگویند حرام است خب او که شهید شده یک مختصری در میدان رنج میبرد بعد ﴿فَرَوْحٌ وَرَیْحَانٌ وَجَنَّتُ نَعِیمٍ﴾ ولی ما بیاییم اسلام را زیر سؤال ببریم و نقض عهد بکنیم برای اینکه یک چند روزی او بیشتر زندگی کند خب چرا این وفای به عهد واجب است؟ رعایت شرط واجب است؟ برای اینکه این جزء احکام درونی هر انسان و اگر کسی این کار را نکرد مذموم میشود تذمّم تحوّب تحرّج تأثّم از همین قبیل است تأثّم یعنی کاری که انسان وقتی آن را بکند گرفتار اثم و معصیت میشود تحرّج یعنی کاری که اگر انجام بدهد به حرج میافتد تحوّب یعنی کاری که اگر آن کار را کرده به حوب و معصیت مبتلا میشود ﴿کَانَ حُوباً کَبِیراً﴾ حوب یعنی گناه حائب یعنی معصیتکار خب تذمّم هم از همین قبیل است فرمود که ما از اینها توقع داریم حالا اینها مسلمان نیستند موحّد نیستند ولی بالأخره انسان که هستند اینکه ذات اقدس الهی دارد مذمّتشان میکند نمیگوید اینها چون کافرند خب کفرشان بالأخره سر جایش محفوظ کافر در عالم زیاد است و میشود با کافر هم کنار آمد تا کم کم برسیم به آن آیهای که جزء غرر این بحثهاست که ﴿إِنَّهُمْ لاَأَیْمَانَ لَهُمْ﴾ فرمود اینها ﴿لاَیَرْقُبُوا فِیکُمْ إِلاًّ وَلاَ ذِمَّةً﴾ حالا میبینید این بچه مسلمانهای فلسطینی ناچارند دست به انتفاضه بزنند برای اینکه اگر خدای ناکرده کسی با چنین رقیب سرسختی روبهرو شد اصلاً قابل زندگی نیست آن محدوده هیچ تعهدی را هیچ امضایی را هیچ تفاهمی را محترم نشمارد ﴿لاَیَرْقُبُوا فِیکُمْ إِلاًّ وَلاَ ذِمَّةً﴾
پرسش ...
پاسخ: چون جنگ تن به تن نبود شرط نبود جنگ مغلوبه بود گروهی بود اگر شما به این فقه مراجعه بفرمایید به بحث جهاد اگر بنا شد صفآرایی کردند جنگ بنا شد تن به تن باشد پیاده سوارهها یک طرف سوارهها یک طرف و تعهد هم کردند «رجلاً برجل» آنجا که دولت مرکزی با دولت شرک تعهد کردند «رجلاً برجل» علی «رجلاً برجل» آنجا وفای به عهد واجب است این همه مذمتهایی که میکنند براساس جنبه انسانی و مردمی این قضیه است نه براساس جنبه الهی.
فرمود: ﴿لاَیَرْقُبُوا فِیکُمْ إِلاًّ وَلاَ ذِمَّةً﴾.
بهرهگیری منافقان از جاذبههای گفتاری در مبارزه با اسلام
بعد چون قرآن کتاب روز است کتاب ابد است مبادا کسی خیال کند آنها یک مشکل قومی داشتند آن خوی جاهلیت بود اینها با قریش هماهنگ نبودند با شخص پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مسئله داشتند او را در آیهٴ بعد به صورت اصل جامع ذکر میکند میفرماید اینکه ما گفتیم: ﴿لاَیَرْقُبُوا فِیکُمْ﴾ نه چون شما یک قبیله خاصیّد آنها هم یک قبیله مخصوصاند مشکلی در جاهلیت و امثال ذلک داشتید نه از آن قبیل نیست اینها ﴿لاَیَرْقُبُونَ فِی مُؤْمِنٍ﴾ اینها اصلاً با ایمان مشکل دارند چه شما چه دیگری سرّ تکرار این است ﴿لاَیَرْقُبُوا فِیکُمْ إِلاًّ وَلاَ ذِمَّةً﴾ بعد فرمود که اینها آدمهای خوشحرفی هم هستند ﴿یُرْضُونَکُم بِأَفْوَاهِهِمْ وَتَأْبَی قُلُوبُهُمْ وَأَکْثَرُهُمْ فَاسِقُونَ﴾ وقتی حرف میزنند حرفهایشان هم گیراست در سورهٴ «منافقون» وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود که من این حرفها را به شما ابلاغ میکنم که به دیگران بگویید که گرفتار چربزبانی منافقین نباشند ﴿وَإِذَا رَأَیْتَهُمْ﴾ آیهٴ چهار سورهٴ «منافقون» این است ﴿وَإِذَا رَأَیْتَهُمْ تُعْجِبُکَ أَجْسَامُهُمْ﴾ یک ظاهر آراستهای دارند ﴿وَإِن یَقُولُوا تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ﴾ وقتی حرف میزنند طرزی آنها حرف میزنند که وادار میشوی گوش بدهی حق به جانب میگیرند به عنوان دفاع مملکت حرف میزنند به عنوان استقلال حرف میزنند به عنوان آزادی حرف میزنند طرزی حرف میزنند که جاذبه دارد ﴿وَإِن یَقُولُوا تَسْمَعْ﴾ خب آن ﴿تَسْمَعْ﴾ ظاهری که باشد خب هر کس حرف میزند آدم گوش میدهد یعنی در نوبتهای قبل هم بحث شد که دو گونه سمیع داریم یک سمیع یعنی کسی گوش میدهد میشنود این آقا چه میگوید ذات اقدس الهی به این معنا سمیع همه چیز است «بکل شیء سمیع» همه اصوات و آهنگها را میشنود هم غیبت و سب و لعن و فحش را میشنود هم دعا را یک سمیع به این معنا که گوش به حرف آدم میدهد ما هم در ادبیات فارسی هم همین حرف را داریم میگوییم فلان کس گوش به حرف ما نمیدهد فلان کس گوش به حرف آدم میدهد فلان بچه گوش به حرف ما میدهد فلان بچه گوش به حرف ما نمیدهد یعنی نمیشنود ترتیب اثر نمیدهد یا فلان بزرگوار گوش به حرف ما نمیدهد یعنی خواهش ما را قبول نمیکند اما فلان بزرگوار گوش به حرف ما میدهد یعنی خواهش ما را قبول میکند این است که ما در ادعیه در پایانش میگوییم ﴿إِنَّکَ سَمِیعُ الدُّعَاءِ﴾ یعنی از بس بزرگواری که گوش به حرف داعی میدهی ما یک خواستهای داشتیم شما ترتیب اثر میدهی خدا سمیع الدعاست یعنی گوش به حرف داعی میدهد وگرنه نه یعنی میشنود خب او همه چیز را میشنود او سب و لعن را هم میشنود غیبت را هم میشنود اینجا که فرمود ﴿وَإِن یَقُولُوا تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ﴾ نه معنایش این است که اگر اینها حرف زدند تو میشنوی خب هر کس حرف بزند آدم میشنود یک کسی که صحیحالسامعه باشد خب حرف گوینده را میشنود دیگر.
آگاهی پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) از باطن سخنان فریبندهٴ مشرکان
فرمود نه شأن آنها این است که اینها طرزی جاذبهدار حرف میزنند که تو باورت میشود تو که باورت میشود یعنی این مردم قبول میکنند وگرنه توی پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بالاتر از اینهایی من تو را طرزی مأنوس کردم که ﴿وَلَتَعْرِفَنَّهُمْ فِی لَحْنِ القَوْلِ﴾ شخص تو این طوری الآن اگر کسی پشت این دیوار حرف بزند ما میفهمیم عرب است یا عجم است بچه است یا بزرگسال است زن است یا مرد است یعنی تن صدا آنچه که به نام امواج از فضای حنجرهاش بیرون میآید مشخص اوست فرمود من طرزی تو را آگاه کردم که تو از لحن حرف اینها میفهمی اینها منافقاند یا نه ﴿وَلَتَعْرِفَنَّهُمْ فِی لَحْنِ القَوْلِ﴾ حالا یک کسی پشت پرده دارد حرف میزند آدم میفهمد زن است یا مرد است دیگر فرمود اینها چه جلویت حرف بزنند چه پشت پرده حرف بزنند تو میفهمی اینها منافقاند یا سالماند این برای شخص پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است و قهراً گوش به حرف اینها نمیدهی اما توده این اصحاب و مردم فریب حرفهای جاذبهدار این منافقین را میخورند فرمود از بس اینها شیرین و جاذبهدار و حق به جانب حرف میزنند که این مستمع باورش میشود ﴿وَإِن یَقُولُوا تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ﴾ یعنی گوش به حرفشان میدهی مشابه همین مضمون در آیهٴ محل بحث آمده که فرمود اینها طرزیاند که ﴿ یُرْضُونَکُم بِأَفْوَاهِهِمْ وَتَأْبَی قُلُوبُهُمْ﴾ اینها که حرف میزنند رضایت شما را جلب میکنند باورتان میشود که اینها حق به جانب میگویند چهار تا شیرینکاری میکنند چهار تا مغالطه میکنند ﴿لاَیَرْقُبُوا فِیکُمْ إِلاًّ وَلاَ ذِمَّةً یُرْضُونَکُم بِأَفْوَاهِهِمْ وَتَأْبَی قُلُوبُهُمْ وَأَکْثَرُهُمْ فَاسِقُونَ﴾ یعنی اکثر این گروه که منافقانه رفتار میکنند نه تنها جنبه الهی را رعایت نمیکنند جنبه انسانی را هم رعایت نمیکنند «فکونوا أحراراً فی دنیاکم» هم نیستند.
تجارت زیانبار مشرکان
بعد فرمود: ﴿اشْتَرَوْا بِآیَاتِ اللّهِ ثَمَناً قَلِیلاً﴾ یک کار روانی هم اینها کرده که ضمناً تعلیم کتاب و حکمت هم باشد فرمود اینها در این تجارتها ضرر کردند برای اینکه چیزی عایدشان نمیشود انسان یک مسافر ابد است اینها یک لذّت زودگذر لذّت کاذبه چند روزه را گرفتند و سرای ابد را از دست دادند ﴿اشْتَرَوْا بِآیَاتِ اللّهِ ثَمَناً قَلِیلاً﴾ نه اینکه حالا مال کم گیرشان آمده حالا بر فرض مال زیادش هم گیرشان بیاید کل دنیا را هم به آنها بدهند ﴿قُلْ مَتَاعُ الدُّنْیَا قَلِیلٌ﴾ اگر ﴿وَمَا الحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلاَّ مَتَاعُ﴾ نسبت به جهان ابد میشود قلیل پس چه مال زیاد به اینها بدهند چه مال زیاد ندهد ثمن قلیل است ﴿اشْتَرَوْا بِآیَاتِ اللّهِ ثَمَناً قَلِیلاً﴾ آن گاه ﴿فَصَدُّوا عَن سَبِیلِهِ﴾ صد با صاد هم صرف است هم انصراف صدوا انفسهم بالانصراف و صدوا غیر هم بالصرف ﴿فَصَدُّوا عَن سَبِیلِهِ إِنَّهُمْ سَاءَ مَاکَانُوا یَعْمَلُونَ﴾.
دشمنی دائم میان مشرکان و مؤمنان
بعد آن اصل کلی را ذکر میکند میفرماید که اینکه ما گفتیم نه برای مسئله دشمنی و قومی و قبیلهای باشد اینها اصولاً ﴿لاَیَرْقُبُونَ فِی مُؤْمِنٍ إِلاًّ وَلاَ ذِمَّةً﴾ مبادا یک وقتی خیال بکنید که این جریان جنگ قبیلهای و عشیرهای و امثال ذلک است شما نباشید نسبت به دیگران هم همین طورند اینها با ایمان شما مشکل دارند نه با قومیت و نژاد شما ﴿لاَیَرْقُبُونَ فِی مُؤْمِنٍ إِلاًّ وَلاَ ذِمَّةً وَأُولئِکَ هُمُ المُعْتَدُونَ﴾.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است