- 351
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 11 تا 16 سوره توبه
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 11 تا 16 سوره توبه"
تبیین و تعلیل قتال با مشرکان و سران کفر در آیات محل بحث
اهتمام مشرکان به اخراج پیامبر اکرم(ص) و جنگ با حکومت اسلامی
تعلق مشیت حکیمانه خداوند جهت بیداری و توبه انسان
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
﴿فَإِن تَابُوا وَأَقَامُوا الصَّلاَةَ وَآتَوُا الزَّکَاةَ فَإِخْوَانُکُمْ فِی الدِّینِ وَنُفَصِّلُ الآیَاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ ٭ وَإِن نَکَثُوا أَیْمَانَهُم مِن بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَطَعَنُوا فِی دِینِکُمْ فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الکُفْرِ إِنَّهُمْ لاَ أَیْمَانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَنتَهُونَ ٭ أَلاَ تُقَاتِلُونَ قَوْماً نَکَثُوا أَیْمَانَهُمْ وَهَمُّوا بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ وَهُم بَدَءُوکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ أَتَخْشَوْنَهُمْ فَاللّهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَوْهُ إِن کُنتُم مُؤْمِنِینَ ٭ قَاتِلُوهُمْ یُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَیْدِیکُمْ وَیُخْزِهِمْ وَیَنصُرْکُمْ عَلَیْهِمْ وَیَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنِینَ ٭ وَیُذْهِبْ غَیْظَ قُلُوبِهِمْ وَیَتُوبُ اللّهُ عَلَی مَن یَشَاءُ وَاللّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ ٭ أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تُتْرَکُوا وَلَمَّا یَعْلَمِ اللّهُ الَّذِینَ جَاهَدُوا مِنکُمْ وَلَمْ یَتَّخِذُوا مِن دُونِ اللّهِ وَلاَ رَسُولِهِ وَلاَ المُؤْمِنِینَ وَلِیجَةً وَاللّهُ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ﴾
تبیین و تعلیل قتال با مشرکان و سران کفر در آیات محل بحث
جریان قتال مشرکین عموماُ و مبارزه با رهبران کفر خصوصاً از یک اهمیتی برخوردار است که قرآن کریم آن را کاملاً تبیین و تعلیل میکند و تفصیل میدهد در طی این یک صفحه چندین آیه با شمارش بیش از ده رذیلت برای اینها استحقاق آنها را برای مقاتله مشخص میکند تا انگیزه جهاد در مؤمنین پدید بیاید وقتی انگیزه پدید آمد استحقاق آنها ثابت شد میماند ترس از آنها آنگاه ذات اقدس الهی این ترس را هم تحلیل کرد فرمود اگر بنا شد از یک قدرتی بترسید باید از قدرت فائقه بترسید نه از آنها و چون قدرت دست ذات اقدس الهی است و از او باید ترسید پس باید به قدرت او هم امیدوار بود آنگاه مسئله امید را زنده میکند با وعده به نصرت و پیروزی تقریباً پنج امر را مترتب بر قتال میکند که هر کدام از این امور پنجگانه میتوانند به دو امر منحل بشوند که جمعاً میشود ده امر و فایده ضمنی هم بر آنها مترتب است آنگاه وعده الهی در جریان مبارزه با رهبران کفر هم به صورت تبیین هم به صورت تعلیل هم به صورت تفصیل بازگو شده در بخشی از قرآن کریم میفرماید که ﴿إِن تَنصُرُوا اللَّهَ یَنصُرْکُمْ وَیُثَبِّتْ أَقْدَامَکُمْ﴾ لکن در این بخش نصرت الهی را تشریح میکند که چگونه یاری میکند و رابطه مجاهدان با خدا را ذکر میکند تا مجاهدان احساس بیگانگی نکنند نه تنها از وعده الهی با خبر باشند نه تنها مطمئن باشند که مورد نصرت الهیاند بلکه آگاه باشند که خودشان مظهر فیض الهیاند و مجرای قدرت حقاند یعنی خدای سبحان که قادر مطلق است توانمندی این مجاهدان مظهر ظهور آن قدرت خواهد بود یعنی کاری را که مجاهدان با دست خودشان انجام میدهند این کار الهی است که با دست اینجا انجام گرفته منتها محدوده بحث باید مشخص باشد که همه اینها از اوصاف فعلی ذات اقدس الهی است اوصاف فعلی پایینتر از اوصاف ذات است چه اینکه صفات ذات گرچه عین ذات است ولی براساس تحلیل بالأخره به ذات از نظر معرفتی مقداری از ذات فاصله دارد گرچه صفات ذات عین ذات است
تشرع ذایل اخلاقی مشرکان پیمانشکن
در بررسی این رذایل اخلاقی که استحقاق آنها را ثابت میکند آیه هفتم این بود بخشهای قبل که بحثش گذشت اما در این یک صفحه آیهٴ هفت این است ﴿کَیْفَ یَکُونُ لِلْمُشْرِکِینَ عَهْدٌ عِندَ اللّهِ وَعِندَ رَسُولِهِ﴾ همان مطلب را با یک اضافهای در آیهٴ هشت بیان فرمود: ﴿کَیْفَ وَإِن یَظْهَرُوا عَلَیْکُمْ لاَیَرْقُبُوا فِیکُمْ إِلاًّ وَلاَ ذِمَّةً﴾ اینها اگر پیروز بشوند هرگز عهد و پیمانشان را رعایت نمیکنند در آیه ده همین را به صورت مطلق ذکر فرمود که این رعایت نکردن اختصاصی به حالت پیروزی ندارد اصولاً اینها ﴿لاَیَرْقُبُونَ فِی مُؤْمِنٍ إِلاًّ وَلاَ ذِمَّةً﴾ چه پیروز بشوند چه نشوند پس این سه بخش مربوط به عهد شکنی آنها.
پرسش ...
پاسخ: برای اینکه یا ﴿لَعَلَّهُمْ یَنتَهُونَ﴾ از یک سو یا همان طوری که در بحثهای قبل داشتیم ﴿وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّی لاَ تَکُونَ فِتْنَةٌ﴾ از سوی دیگر برای اینکه فتنه بدتر از قتل است و دعوت مردم به شرک تبلیغ مردم به شرک جلوی ایمان مردم را گرفتن اینها بدتر از قتل است فرمود: ﴿وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّی لاَتَکُونَ فِتْنَةٌ وَیَکُونَ الدِّینُ کُلُّهُ لِلّهِ﴾ این بخشها که گاهی به صورت ﴿کَیْفَ یَکُونُ لِلْمُشْرِکِینَ عَهْدٌ﴾ این یک، گاهی به عنوان ﴿کَیْفَ وَإِن یَظْهَرُوا عَلَیْکُمْ لاَیَرْقُبُوا فِیکُمْ إِلاًّ وَلاَ ذِمَّةً﴾ دو، گاهی به صورت مطلق ﴿لاَیَرْقُبُونَ فِی مُؤْمِنٍ إِلاًّ وَلاَ ذِمَّةً﴾ سه این نشانه آن است که اینها درباره عهد که یک امر بینالمللی است هیچ پایبند نیستند بعد جریان نفاق را ذکر کرد که ﴿یُرْضُونَکُم بِأَفْوَاهِهِمْ وَتَأْبَى قُلُوبُهُمْ﴾ این چهار، بعد فسق اکثری را فسق انسانی را نه فسق الهی فسق الهی که در برابر خدا همهشان فاسقاند فسق انسانی را ذکر کرد پنج، ﴿وَأَکْثَرُهُمْ فَاسِقُونَ﴾ اعتدال و ظلم و طغیان را هم برای همه تثبیت کرده است در پایان آیهٴ ده فرمود: ﴿وَأُولئِکَ هُمُ المُعْتَدُونَ﴾ آنگاه هر کدام از اینها باز یک زیر مجموعه خاص خود را دارد که منشأشان ﴿اشْتَرَوْا بِآیَاتِ اللّهِ ثَمَناً قَلِیلاً﴾ است این یک محذور ﴿وَصَدٌّ عَن سَبِیلِ اللّهِ﴾ است این هم محذور دوم اینها تقریباً هفت هشت رذیله برای اینها ذکر فرمود آنگاه در چنین زمینهای فرمود که ﴿فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الکُفْرِ﴾ چرا؟ برای اینکه اینها ﴿لاَ أَیْمَانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَنتَهُونَ﴾ آنگاه ترغیب میکند تحضیض میکند میفرماید: ﴿أَلاَ تُقَاتِلُونَ قَوْماً﴾ حالا این کلمه «الا» در اینجا ظاهراً حرف بسیط است و برای تشویق است و گاهی هم مرکب از استفهام انکاری و حرف نفی است آنجا که حرف بسیط باشد نظیر ﴿أَلاَ تُقَاتِلُونَ﴾ یا ﴿أَلاَ بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ القُلُوبُ﴾ که هشدار است اینجا هم میفرماید که
اهتمام مشرکان به اخراج پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و جنگ با حکومت اسلامی
﴿أَلاَ تُقَاتِلُونَ قَوْماً نَکَثُوا أَیْمَانَهُمْ وَهَمُّوا بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ﴾ این اهتمام به اخراج رسول در سال هجرت اتفاق افتاده که در آن دارالندوه جمع شدند تصمیم گرفتند وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را از مدینه بیرون کنند برخی از مفسرین نظرشان این است که این اهتمام ﴿بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ﴾ به این است که آنها را از مدینه بیرون کنند یا بعد از فتح مکه حضرت را از مکه بیرون کنند و همت هم همان عزم است ولو عملی نشود حرف این گونه از مفسرین این است که این اهتمام اگر مربوط به جریان هجرت باشد این تقریباً نه سال گذشته است یا نزدیک ده سال است که دارد میگذرد آن را که قبلاً انجام دادند «هموا و عملوا» لذا این اهتمام باید اینجا باشد لکن قرآن کریم دارد فجایع اینها را و مصالح و مطامع اینها را ذکر میکند میفرماید اینها در گذشته دور که تبعید کردند و آزارتان کردند از آن وقت تا الآن هم، هم پیمانشکنی دارند هم مبادرت به قتال پس طی این ده سالی که حکومت شما تشکیل شده است اینها در آغازش تبعید داشتند بعد قتال داشتند بعد هم پیمانشکنی اینها کسانیاند که ﴿وَهَمُّوا بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ﴾ از یک طرف ﴿وَهُم بَدَءُوکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ﴾ از طرف دوم جنگها از آن طرف شروع شد از طرف شما که شروع نشد شما سیزده سالی که در مکه بودید مظلوم بودید همیشه در تحت سلطه اینها بودید بعد از آمدن در مدینه و تشکیل حکومت اسلامی، تهاجم از آنها شروع شده است شما دفاع میکردید پس آن وقتی که آنها قدرت داشتند میزدند شما فقط میخوردید دفاع که نمیتوانستید بکنید در طی این ده سال تقریبی غالب این جنگها هم از آنها شروع میشد ﴿وَهُم بَدَءُوکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ﴾ پس آنچه را که شما دارید انجام میدهید در حقیقت دفاع است خب این را میگویند تفصیل این را میگویید تعلیل که جا برای ابهام نماند مسائل جزئی را که به این اندازه مهم نیست یکجا ذکر میشود یا شرحش را به عهده خود پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) واگذار میکند که ﴿وَأَنزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ﴾ اما مسائل کلیدی و محوری را خودش به صورت مفصل بازگو میکند یعنی الآن تقریباً بیش از ده بار این رذایل اخلاقی اینها را شمردند و جا برای هیچ ابهامی نمانده است در چنین مسائل مهم و کلیدی قرآن دیگر جا برای اختلاف قرائت و امثال ذلک نمیماند خب ﴿أَلاَ تُقَاتِلُونَ قَوْماً نَکَثُوا أَیْمَانَهُمْ وَهَمُّوا بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ وَهُم بَدَءُوکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ﴾ یعنی غالب یا همه جنگهای شما جنگهای دفاعی بود
ضرورت توحید در خشیت از خدای سبحان
خب پس آنها استحقاق مبارزه را دارند که باید با آنها جنگید مانع شما چیست؟ اگر میترسید خب بالأخره از قدرت بالاتر باید بترسید ترس حق است آدم نترس متهور است و ناقص چون خود را به خطر میاندازد آن شجاعت نیست شجاعت آن است که بترسد و عاقلانه بترسد لذا کجا فرار بکند کجا فرار نکند کجا حمله بکند کجا حمله نکند این میشود شجاعت اما آن بیباک آن تهور دارد که یک کار مذمومی است فرمود انسان باید بترسد ترس هم یک برکتی است منتها فقط از خدا بترسد چون همه کارها به دست اوست و کلید تمام قدرتها هم دست اوست که آیه سورهٴ مبارکهٴ احزاب هم در نوبت قبل خواندیم که ﴿الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسَالاَتِ اللَّهِ وَیَخْشَوْنَهُ وَلاَ یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللَّهَ﴾ خشیت هم غیر از خوف است که این فرمایشات هم گذشت فرمود شما اگر بخواهید بترسید خشیت داشته باشید این درست است کار معقولی است و باید از مرکز قدرت بترسید نه از بیگانهها خدایی که ﴿وَلِلَّهِ جُنُودُ السَّماوَاتِ والأَرْضِ﴾ خدایی که ﴿وَمَا یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ إِلاَّ هُوَ﴾ از او باید ترسید ﴿أَتَخْشَوْنَهُمْ﴾ تقریباً این همزه میشود همزه انکاری یعنی چرا از آنها میترسید؟ ﴿فَاللّهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَوْهُ﴾ که این احق تعیینی است نه تفضیلی نه اینکه ترس از آنها حقیق است ترس از خدا احق بلکه فقط از خدا باید ترسید برابر همان آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» برای اینکه قدرت دیگران هم ابزار دست اوست فرمود اگر مؤمن باشید فقط باید از خدا بترسید این هم برای تحریک عواطف ایمانی آنهاست
آثار و برکات مبارزه با مشرکان
بعد فرمود که اگر شما شروع به جنگ کردید و دین خدا را یاری کردید آنگاه این اوصاف پنجگانه که هر کدام زیر مجموعه فراوانی دارد نصیب شما خواهد شد ﴿قَاتِلُوهُمْ﴾ این ﴿قَاتِلُوهُمْ یُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَیْدِیکُمْ﴾ به منزله شرح آن متن است که ﴿إِن تَنصُرُوا اللَّهَ یَنصُرْکُم﴾ چگونه اگر کسی به عنوان یاری دین خدا اقیام کرد خدا او را یاری میکند؟ اینجا به صورت مفصل بیان فرمود: ﴿قَاتِلُوهُمْ یُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَیْدِیکُمْ﴾ این تعذیب الهی گاهی از راههای غیر عادی است نظیر ﴿سَخَّرَهَا عَلَیْهِمْ سَبْعَ لَیَالٍ وَثَمَانِیَةَ أَیَّامٍ﴾ و مانند آن یا ﴿فَخَسَفْنَا بِهِ وَبِدَارِهِ الأَرْضَ﴾ و مانند آن یک وقت است نه با دستهای توانمند شما مجاهدان خدا آنها را عذاب میکند این یک تشویق و ترغیبی است نسبت به مجاهدان تا بدانند که اینها آیات الهیاند مظاهر فیض خدا هستند مجرای قدرت الهیاند کاری که اینها با دست خودشان انجام میدهند ذات اقدس الهی امضا میکند فعل خود میداند قتال کار شماست ولی تعذیب کار الهی است همین کار شما که یک نحوه تعذیب است برای کفار این منسوب به خداست خب این کمال تشویق را به همراه دارد ﴿قَاتِلُوهُمْ یُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَیْدِیکُمْ﴾ وقتی خدا اینها را با دست شما عذاب کرد این یک کرامتی است برای شما یک اهانتی است برای آنها ﴿وَیُخْزِهِمْ﴾ یعنی «یخزهم بایدیکم» ﴿وَیَنصُرْکُمْ عَلَیْهِمْ﴾﴿بِأَیْدِیکُمْ﴾، ﴿وَیَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنِینَ﴾ ﴿بِأَیْدِیکُمْ﴾، ﴿وَیُذْهِبْ غَیْظَ قُلُوبِهِمْ﴾﴿بِأَیْدِیکُمْ﴾، آن ﴿بِأَیْدِیکُمْ﴾ به همه اینها مرتبط میشود یعنی با دست مجاهدان اسلامی تعذیب و اهانت کفار شروع میشود خزی و رسوایی و سلب حیثیت آنها پدید میآید شکست آنها و پیروزی شما ظهور میکند تشفی دلهای رنج دیدگان مثلاً خانوادههای شهدا و جانبازان و آزادگان ظهور میکند
سرور مؤمنان از پیرزی اسلام و انتقام خوند شهداء
بعضیها از دو جهت خوشحال میشوند یکی اینکه اسلام پیروز شد یکی اینکه انتقام خون شهدا از اینها گرفته شد بعضیها فقط یک جهت خوشحالاند که آن اسلام پیروز شد بالأخره وقتی اسلام پیروز بشود خانوادههای معظم شهدا از دو جهت خوشحالاند جانبازان از دو جهت خوشحالاند آزادگان از دو جهت خوشحالاند رنجدیدگان از دو جهت خوشحالاند و مؤمنین عادی از یک جهت خوشحالاند لذا فرمود که ﴿وَیَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنِینَ﴾ گرچه آن تشفی ایمانی برای همه مؤمنین است اما مثلاً این قبیله بنی خزاعه که از مشرکین آسیبهای فراوانی میدیدند اینها گذشته از خوشحالی دینی یک خوشحالی روانی هم پیدا میکنند که تشفی قلبی اینهاست لذا فرمود: ﴿وَیَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنِینَ﴾ نفرمود «یشف صدور المؤمنین» البته برخی از اهل معرفت میگویند که اینکه فرمود: ﴿وَیَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنِینَ﴾ این راجع به اوساط از مؤمنین است برای اینکه آن اوحدی از مردان با ایمان هر آسیبی را که میبینند برای آنها «ما رأیتُ الاّ جمیلاً» مطرح است قلبشان مجروح نشد که حالا درمان بشود و مرهمی برای قلبشان باشد آنها یک دید دیگری دارند آنها که رنجها را برای رضای الهی تحمل میکنند و منطق آنها «ما رأیتُ الاّ جمیلاً» هست آنها قلبشان مجروح نمیشود تا به وسیله شکست کفار قلبشان شفا و مرهمی بپذیرد آن هم البته یک دید خوبی است لکن این دید معمولی همین است که قبیله بنی خزاعه و مانند آن دو نشاط دارند یکی برای اینکه اسلام پیروز شده است یکی برای اینکه رنجهای اینها و زخم دل اینها مرهم یافته است ﴿وَیَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنِینَ﴾
آثار الهی جهاد مؤمنان با مشرکن
در قبال تعذیب آنها تکریم مؤمنین مطرح است در قبال خزی و سلبالحیثیه بودن کفار موجه و آبرومند بودن مؤمنین مطرح است متقابلاً در قبال نصرت مؤمنین شکست کفار مطرح است در قبال تشفی دلهای گروهی از مردان با ایمان مجروح شدن دلهای مشرکین مطرح است ﴿وَیُذْهِبْ غَیْظَ قُلُوبِهِمْ﴾ آن خشم درونی رنجدیدگان را ذات اقدس الهی برمیدارد قهراً خشمی در دلهای مشرکین میگذارد که ﴿قُلْ مُوتُوا بِغَیْظِکُمْ﴾ هم ناظر به این بخشهاست خب آن قیدی که در اول آمده میتواند قید همه این امور باشد همان طوری که قید واقع عقیب جمل متعدده گرچه قدر متیقّنش اخیری است ولی میتواند به همه برگردد جمل متعددهای که مصدر به یک قید است قدر متیقّنش رجوع به آن جمله اولی است گرچه میتواند به همه جمل بعدی برگردد اینجا شواهد نشان میدهد که آن قید برای همه است ﴿قَاتِلُوهُمْ یُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَیْدِیکُمْ﴾، ﴿وَیُخْزِهِمْ﴾﴿بِأَیْدِیکُمْ﴾ ﴿وَیَنصُرْکُمْ عَلَیْهِمْ﴾﴿بِأَیْدِیکُمْ﴾، ﴿وَیَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنِینَ﴾﴿بِأَیْدِیکُمْ﴾، ﴿وَیُذْهِبْ غَیْظَ قُلُوبِهِمْ﴾﴿بِأَیْدِیکُمْ﴾، این تمام شد اگر یک مجاهد بداند که بادست او خدا پنج کار انجام میدهد و این کارها همه کارهای الهی است و به دست او انجام میدهد این میشود حرف امام(رضوان الله علیه) در آن جمله معروف بعد از فتح خرمشهر و آزاد سازی فرمود بوسه بر بالای دست این عزیزان میزنم که عنایت خدا روی دست اینهاست یعنی بازگشتش این است که من دارم ید الله را میبوسم نه دست مجاهد را این جملهای که ایشان آوردند ناظر به همین است که دست خدا بر بالای آنهاست خب اگر چیزی را ذات اقدس الهی به خود اسناد داد این میشود منشأ برکت فرمود با دست شما این کار انجام میگیرد خب این تمام شد.
گشودن راه توبه برای مشرکان
در این جمع چون تبشیر با انذار همراه است و رحمت خدا هرگز تمام شدنی نیست باز راه توبه را حتی برای آخرین بار هم که شد باز کرده است فرمود: ﴿وَیَتُوبُ اللّهُ عَلَی مَن یَشَاءُ﴾ ما قبلاً گفتیم که ﴿فَإِن تَابُوا وَأَقَامُوا الصَّلاَةَ وَآتَوُا الزَّکَاةَ فَإِخْوَانُکُمْ فِی الدِّینِ﴾ یا گفتیم ﴿فَخَلُّوا سَبِیلَهُمْ﴾ که امر بود و فعل ماضی و امثال ذلک اما الآن به صورت فعل مضارع میگوییم و گسیخته از آن مبارزات شما این مترتب بر جنگ شما نیست چون اگر مترتب بر جنگ آنها بود این فعل مجزوم میشد چون جواب امر بود ﴿قَاتِلُوهُمْ﴾ چند تا فعل مضارع مجزوم در قبال این امر قرار گفته «یعذب» یک، «یخز» دو، «ینصر» سه، «یشف» چهار، «یذهب» پنج، همه مجزوماند چون جواب امرند اما ﴿وَیَتُوبُ اللّهُ﴾ این دیگر معطوف بر آنها نیست عطف بر اصل مسئله است این مجذوم نیست متفرع بر مقاتله هم نیست حالا آنها که در این میدان جنگ شرکت نکردند و بیگانه بودند باز هم ممکن است ذات اقدس الهی لطفش شامل حال آنها بشود این توبه ابتدایی خداست
محفوف بودن توبه انسان به دو گونه توبه خدای سبحان
در بحثهای قبل هم ملاحظه فرمودید که توبه انسان همان طوری که مبسوطاً سیدنا الاستاد(رضوان الله علیه) در المیزان بیان کردند محفوف به دو توبه خداست بار اول خداوند تائب است علی العبد وَیَتُوبُ اللّهُ عَلَی الْعَبْدِ که فیض خدا شامل حال آدم میشود آدم یک حالی پیدا میکند از این فرصت باید حداکثر استفاده را بکند اگر حالی پیدا کرد فوراً از این حال بهره بگیرد وقتی بهره گرفت آنگاه رجوع الی الله میکند «رجوع العبد علی المولی» در این حال «یتوب العبد الی الله» آن توبه اولی علی بود که تاب الله علی العبد یعنی لطف خدا از بالا مشرف به بنده شد این بیدار شد حالت گریه و انابه و توجه و توسل در او پیدا شد این حالت که پیدا شد این عنایت لطف الهی است که نصیب او شده باید از این حالت حقشناسی بکند و بهرهبرداری بکند فوراً چون این تقریباً یک آدرسی است که خدا داده این باید برگردد به طرف خدا وقتی حقشناسی کرد توبه بنده شروع میشود که «یتوب العبد الی الله» اتوب الی الله، اتوب الی الله همین است که با الی استعمال میشود وقتی توبه بنده الی الله شد آنگاه ذات اقدس الهی توبه را قبول میکند آنجا دیگر با من هست که ﴿یَقْبَلُ التَّوبَةَ عَنْ عِبَادِهِ﴾ و اگر هم با علی استعمال شد یعنی اشراف دارد لطفش را از بالا سایه افکن میکند و این توبه او را قبول میکند که توبه سوم عبارت از رجوع لطف خداست به بنده در همه این موارد سهگانه توبه به معنای رجوع است حالا یا رجوع لطف خداست به بنده یا رجوع بنده است به درگاه خدا یا رجوع لطف قبول خداست نسبت به بنده در هر سه حال توبه همان معنای رجوع را دارد منتها بار اول برای آن است که بنده بیدار بشود و حالت یقظه به اصطلاح پیدا کند بعد هم از این بیداری استفاده کند و برگردد بعد هم مشمول عنایت حق بشود و توبه او قبول بشود.
تعلق مشیت حکیمانه خداوند به منظور بیداری و توبه انسان
فرمود آنهایی که توبه نکردند خدای سبحان من یشائش هست منتها چون خدای سبحان حکیم است چه اینکه در ذیل فرمود: ﴿وَاللّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ﴾ مشیئت او حکیمانه است لطف او حکیمانه است گزاف و قتره نیست گاهی به کسی محبت میکند و برای اتمام حجت و آن شخص بیدار میشود گاهی هم به شخص دیگر محبت میکند او بیدار نمیشود با اینکه محبت کرد ولی او بیدار نشد دیگر از آن بعد لطف خدا شامل حال او نخواهد شد چون حکیم است کار او حکیمانه است هم میداند همه موارد را و هم برابر با حکمت کار میکند.
پرسش ...
پاسخ: آنجا درباره مشرکینی که عهد را رعایت نکردند چاره غیر از این نیست که برگردند ﴿فَإِن تَابُوا﴾ این توبه عبد است این توبه عبد است که باید برگردد اگر برنگشت این قتال ادامه دارد لکن این ﴿وَیَتُوبُ اللّهُ عَلَی مَن یَشَاءُ﴾ توبه خداست حالا ممکن است شامل حال آنها هم بشود از یک سو شامل حال سایر مسلمانهای فاسقه هم بشود از سوی دیگر لکن این توبه ابتدایی خداست یعنی خدای سبحان لطفش را به هر که بخواهد عطا میکند منتها چون حکیم است برابر با حکمت افاضه میکند این ﴿وَیَتُوبُ اللّهُ عَلَی مَن یَشَاءُ﴾ اختصاصی به آن مشرکینی که زیر شمشیر قرار گرفتند ندارد چه آن مشرکین چه مسلمانهای فاسق اصل کلی است که ﴿وَیَتُوبُ اللّهُ عَلَی مَن یَشَاءُ﴾ این توبه اول است نه ﴿یَقْبَلُ التَّوبَةَ عَنْ عِبَادِهِ﴾ توبه سوم باشد
چگونگی حصول توبه عبد و پذیرش آن از سوی خداوند
آن توبه اول عبارت از ریزش فیض خداست بر قلب انسانی که او حال گریه در او هست حال تنبأ و بیداری در او هست از این حالت باید استفاده بکند اگر در قلب یک حالتی پدید آمد انسان باید بداند پیام الهی را دریافت کرده است او را بیدار کرده مثل اینکه انسان خوابیده را بیدار میکنند برای اینکه نماز صبحش را بخواند دیگر دوباره نباید بخواند اگر یک حادثهای پیش آمد و یک تندبادی یا علت دیگری یا بارش بارانی یا بانگ خروسی کسی را بیدار کرد حالا که بیدار کرد مکلف است باید که نماز صبحش را بخواند اگر هیچ بیدار نبود خب بالأخره بهانهای داشت اما حالا که بیدار شد باید برود نمازش را بخواند اگر یک حالی در آدم پیدا شد آدم نام شهیدی را شنید یا جنازهای را دید تشییع جنازهای دید مریضی را دید از کنار قبری گذشت قبرستانی را دید موعظه یک صاحب دردی در او اثر کرد یک حالی پیدا شد این پیام الهی است این بیدار شد دیگر این را نباید هدر بدهد این توبه اول است توبه خدا علی العبد است نه من العبد و نه الی الله اگر این انسان مجرای فیض بیدار شد و از این بهره برد و رجوع کرد الی الله این همان است که میگوییم «اتوب الی الله» این توبه دوم و اگر ذات اقدس الهی این توبه را در خود قبول یافت میپذیرد که ﴿یَقْبَلُ التَّوبَةَ عَنْ عِبَادِهِ﴾ این کلمه ﴿یَقْبَلُ التَّوبَةَ عَنْ عِبَادِهِ﴾ نه من عباده که با عن تعبیر شد شاید برای این نکته باشد که حتی در آن توبه هم اگر یک مشکلی دارد و واجد همه شرایط نیست باز ذات اقدس الهی تجاوز میکند چون کلمه عن برای تجاوز است میگذرد تجاوز میکند صرفنظر میکند اگر این توبه کمبودی هم دارد خدای سبحان او حسنالتجاوز است خب بنابراین این چون عام است همه گروهها را میتواند شامل بشود منتها قدر متیقنش همین مشرکیناند که محل بحث است
آزمون مؤمنان بوسیله جهاد با دشمنان الهی
بعد فرمود که ﴿أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تُتْرَکُوا وَلَمَّا یَعْلَمِ اللّهُ الَّذِینَ جَاهَدُوا مِنکُمْ وَلَمْ یَتَّخِذُوا مِن دُونِ اللّهِ وَلاَ رَسُولِهِ وَلاَ المُؤْمِنِینَ وَلِیجَةً وَاللّهُ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ﴾ آنگاه خطاب به مؤمنین میکند میفرماید شما فکر میکنید که خدای سبحان شما را رها میکند در بعضی از آیاتی که باز در پیش داریم دارد که ﴿أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُوا الجَنَّةَ وَلَمَّا یَعْلَمِ اللّهُ الَّذِینَ جَاهَدُوا مِنْکُمْ﴾ برخی از مؤمنین مدینه اینها فکر میکردند بهترین سعادت برای آنهاست برای اینکه نماز پنج وقت را نماز صبح و ظهر و عصر و مغرب و عشاء را به امامت بهترین پیشنمازهای عالم دارند میخوانند دیگر از وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) امام جماعتی افضل نخواهد آمد معادل او هم کسی نیست اینها نماز پنج وقت را به امامت آن حضرت میخواندند آن هم در مسجدالنبی میخواندند که بعد از مسجدالحرام افضل مساجد روی زمین است شاید فکر میکردند که دیگر فضیلت اینها به کمال رسیده است البته اینها فضیلت کامله است در آن بخش فرمود: ﴿أمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُوا الجَنَّةَ وَلَمَّا یَأْتِکُمْ مَثَلُ الَّذِینَ خَلَوْا مِن قَبْلِکُمْ﴾ یا ﴿وَلَمَّا یَعْلَمِ اللّهُ الَّذِینَ جَاهَدُوا﴾ فرمود شما فکر کردید با این کارها بهشت میروید در حالی که خدا شما را هنوز نیازمود ببینید که در جبههها چه میکنید در این کریمه هم فرمود که ﴿أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تُتْرَکُوا وَلَمَّا یَعْلَمِ اللّهُ الَّذِینَ جَاهَدُوا مِنکُمْ﴾ شما فکر کردید با همین که نماز جماعتهایتان دایر هست پای منبر پیغمبر مینشینید با آن حضرت هم مصافحه میکنید این بهشت کلیدش دست شماست و مرتب بهشت میروید هنوز مسئله جهاد در پیش است هنوز آزمون نشدید هنوز امتحان الهی را ندادید باید مشخص بشود که در این امتحان آیا پیروزید یا شکست میخورید این علم هم علم فعلی خداست نه علم ذاتی وگرنه علم ذاتی که همه چیز را در ازل میداند این ﴿وَلَمَّا یَعْلَمِ اللّهُ الَّذِینَ جَاهَدُوا﴾ اینها همه علم فعلی است علم فعلی را از فعل خدای سبحان انتزاع میکنند آن علم ذاتی وصف ذات است که در ازل بوده است فرمود در مقام فعل باید مشخص بشود چهکسی مجاهد است چهکسی مجاهد نیست
آزمون الهی به منظور بازشناسی مجاهدان از جاسوسان
باید مشخص بشود چهکسی رابطه سرّی با بیگانه دارد چه کسی ندارد ولیجه یعنی امر باطنی راز درونی آن داخلی را میگویند ولوج یعنی ورود دخول ﴿یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهَارِ﴾ یعنی داخل میشود ولیجه یعنی باطنی آن نهانی آن درونی فرمود که شما مبادا افرادی را به درون اسرار نظامیتان راه بدهید به درون اسرار اقتصادیتان راه بدهید بالأخره یک سَر و سِرّ رمز گونهای با بیگانهها داشته باشید اگر این کار را کردید اهل بهشت نخواهید بود البته مشمول قهر الهی خواهید شد باید معلوم بشود چه کسی مجاهد است چه کسی سر و سری با بیگانهها ندارد رمزگونه و رازداری با آنها حرف نمیزند هر حرفی که هست علی ملاء من الناس حرف میزند طوری که همگان در جریان باشند دیگر رابطه سرّی و رمزی با دشمنان اسلام ندارد ﴿وَلَمْ یَتَّخِذُوا مِن دُونِ اللّهِ وَلاَ رَسُولِهِ وَلاَ المُؤْمِنِینَ وَلِیجَةً﴾ یک وقت است که شما کاری میخواهید بکنید که خدا نمیداند اینکه شدنی نیست کاری که خدا راضی نیست پیغمبر هم راضی نیست مردم هم ناراضیاند این حضور مردمی که این حکومت را تشکیل دادند و خدای سبحان اینها را آزمود باید اینها هم راضی باشند چون حق اینها هم هست خب اگر کشور است سهم اینهاست اگر بیتالمال است سهم اینهاست اگر معدن است سهم اینهاست اینها باید بفهمند که شما پشت درهای بسته چه میگویید اگر ولیجه و دخیله و امر رمزی دارید که جرأت نمیکنید که علنی کنید چون ارتباطی با خدا ندارد ارتباطی با پیغمبر ندارد ارتباطی با مردم هم ندارد و مبادا چنین کاری را اقدام بکنید ﴿أمْ حَسِبْتُمْ أَن تُتْرَکُوا﴾ شما را همین طور رها میکند شما رها نیستید بلکه در قبضه الهی هستید تا این کارها را بیازماید یک مجاهدید یا نه؟ دو سر و سرّی با بیگانگان دارید یا نه؟ این سر و سرّ گاهی انسان یک طوری رمزگونه پشت درهای بسته حرف میزند که خلاف شرع خلاف گفته خداست در قرآن یا خلاف گفته پیغمبر و سنت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است در احادیث یا خلاف حق مردمی است خلاف شرع نیست یعنی مثلاً ترک عبادت نیست روابط نامحرم نیست اینها نیست ولی فروش معدن هست خب چون ذات اقدس الهی اینها را حق مردم قرار داد پس گذشته از اینکه خدا ناراضی است پیغمبر ناراضی است مردم هم ناراضیاند
جنبه حق الهی رابطه با نامحرم
اما در جریان روابط نامحرم آن دیگر حق مردم نیست آن فقط حقالله است اینچنین نیست که حالا اگر کسی راضی بود خدای ناکرده آن حکم برطرف میشود چون جریان ناموس مرد یا ناموس زن گرچه به حسب ظاهر اینها جزء حقوق انساناند ولی به حسب واقع اینها جزء حقاللهاند که بالاتر از حقوق انسانی است حالا اگر کسی زنی خدای ناکرده مورد تجاوز قرار گرفت این زن راضی شد رضایت داد آیا محکمه شرع محکمه عدل به این رضایت اکتفا میکند این مثل خون نیست که حالا ولی دم اگر راضی شد یک کسی کشته شد بازمانده آمد رضایت داد خب دیگر محکمه کاری ندارد اگر به امنیت ملی آسیب نرسد کاری ندارد یا قصاص طرف دست کسی را مجروح کرد و آن شخص آمد رضایت داد خب مسئله تمام است ولی اگر خدای ناکرده به ناموس کسی تعدی شد تجاوز شد خود زن آمد رضایت داد یا شوهر آمد رضایت داد یا پدر و برادر و بستگان آمدند رضایت دادند اینها که مشکل را حل نمیکند که چون ناموس زن برای هیچ کس نیست این حقالله است چرا محکمه قبول نمیکند برای اینکه انسان امین این حیثیت است امین این عرض است نه مالک در جریان خون یک حساب دیگری است تا حدودی انسان مالک خون خودش است و خودش اگر دست او را شکاندند خونی آوردند کسی به او چاقو زده میتواند بالأخره رضایت بدهد لذا بعضی از بخشها گذشته از اینکه حقالناس است حقالله هم هست فرمود حق مردمی است که در جریان باشند مبادا پشت درهای بسته پیمانی ببندید حرفی بزنید کاری بکنید که مردم ناراضی باشند ﴿وَلَمْ یَتَّخِذُوا مِن دُونِ اللّهِ وَلاَ رَسُولِهِ وَلاَ المُؤْمِنِینَ وَلِیجَةً﴾ ﴿وَلِیجَةً﴾ همان دخلیه یعنی آن کسی که ولوج دارد بطون دارد دخول دارد در آن پشت درهای بسته با آدم کار دارد ﴿وَاللّهُ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ﴾ هر کاری که شما به عنوان اسرار نهانی بکنید ذات اقدس الهی میداند این برای آن است که اینکه گفتیم ﴿وَلَمَّا یَعْلَمِ اللّهُ﴾ مربوط به کار اثر فعلی است
«و الحمد لله رب العالمین»
تبیین و تعلیل قتال با مشرکان و سران کفر در آیات محل بحث
اهتمام مشرکان به اخراج پیامبر اکرم(ص) و جنگ با حکومت اسلامی
تعلق مشیت حکیمانه خداوند جهت بیداری و توبه انسان
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
﴿فَإِن تَابُوا وَأَقَامُوا الصَّلاَةَ وَآتَوُا الزَّکَاةَ فَإِخْوَانُکُمْ فِی الدِّینِ وَنُفَصِّلُ الآیَاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ ٭ وَإِن نَکَثُوا أَیْمَانَهُم مِن بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَطَعَنُوا فِی دِینِکُمْ فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الکُفْرِ إِنَّهُمْ لاَ أَیْمَانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَنتَهُونَ ٭ أَلاَ تُقَاتِلُونَ قَوْماً نَکَثُوا أَیْمَانَهُمْ وَهَمُّوا بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ وَهُم بَدَءُوکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ أَتَخْشَوْنَهُمْ فَاللّهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَوْهُ إِن کُنتُم مُؤْمِنِینَ ٭ قَاتِلُوهُمْ یُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَیْدِیکُمْ وَیُخْزِهِمْ وَیَنصُرْکُمْ عَلَیْهِمْ وَیَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنِینَ ٭ وَیُذْهِبْ غَیْظَ قُلُوبِهِمْ وَیَتُوبُ اللّهُ عَلَی مَن یَشَاءُ وَاللّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ ٭ أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تُتْرَکُوا وَلَمَّا یَعْلَمِ اللّهُ الَّذِینَ جَاهَدُوا مِنکُمْ وَلَمْ یَتَّخِذُوا مِن دُونِ اللّهِ وَلاَ رَسُولِهِ وَلاَ المُؤْمِنِینَ وَلِیجَةً وَاللّهُ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ﴾
تبیین و تعلیل قتال با مشرکان و سران کفر در آیات محل بحث
جریان قتال مشرکین عموماُ و مبارزه با رهبران کفر خصوصاً از یک اهمیتی برخوردار است که قرآن کریم آن را کاملاً تبیین و تعلیل میکند و تفصیل میدهد در طی این یک صفحه چندین آیه با شمارش بیش از ده رذیلت برای اینها استحقاق آنها را برای مقاتله مشخص میکند تا انگیزه جهاد در مؤمنین پدید بیاید وقتی انگیزه پدید آمد استحقاق آنها ثابت شد میماند ترس از آنها آنگاه ذات اقدس الهی این ترس را هم تحلیل کرد فرمود اگر بنا شد از یک قدرتی بترسید باید از قدرت فائقه بترسید نه از آنها و چون قدرت دست ذات اقدس الهی است و از او باید ترسید پس باید به قدرت او هم امیدوار بود آنگاه مسئله امید را زنده میکند با وعده به نصرت و پیروزی تقریباً پنج امر را مترتب بر قتال میکند که هر کدام از این امور پنجگانه میتوانند به دو امر منحل بشوند که جمعاً میشود ده امر و فایده ضمنی هم بر آنها مترتب است آنگاه وعده الهی در جریان مبارزه با رهبران کفر هم به صورت تبیین هم به صورت تعلیل هم به صورت تفصیل بازگو شده در بخشی از قرآن کریم میفرماید که ﴿إِن تَنصُرُوا اللَّهَ یَنصُرْکُمْ وَیُثَبِّتْ أَقْدَامَکُمْ﴾ لکن در این بخش نصرت الهی را تشریح میکند که چگونه یاری میکند و رابطه مجاهدان با خدا را ذکر میکند تا مجاهدان احساس بیگانگی نکنند نه تنها از وعده الهی با خبر باشند نه تنها مطمئن باشند که مورد نصرت الهیاند بلکه آگاه باشند که خودشان مظهر فیض الهیاند و مجرای قدرت حقاند یعنی خدای سبحان که قادر مطلق است توانمندی این مجاهدان مظهر ظهور آن قدرت خواهد بود یعنی کاری را که مجاهدان با دست خودشان انجام میدهند این کار الهی است که با دست اینجا انجام گرفته منتها محدوده بحث باید مشخص باشد که همه اینها از اوصاف فعلی ذات اقدس الهی است اوصاف فعلی پایینتر از اوصاف ذات است چه اینکه صفات ذات گرچه عین ذات است ولی براساس تحلیل بالأخره به ذات از نظر معرفتی مقداری از ذات فاصله دارد گرچه صفات ذات عین ذات است
تشرع ذایل اخلاقی مشرکان پیمانشکن
در بررسی این رذایل اخلاقی که استحقاق آنها را ثابت میکند آیه هفتم این بود بخشهای قبل که بحثش گذشت اما در این یک صفحه آیهٴ هفت این است ﴿کَیْفَ یَکُونُ لِلْمُشْرِکِینَ عَهْدٌ عِندَ اللّهِ وَعِندَ رَسُولِهِ﴾ همان مطلب را با یک اضافهای در آیهٴ هشت بیان فرمود: ﴿کَیْفَ وَإِن یَظْهَرُوا عَلَیْکُمْ لاَیَرْقُبُوا فِیکُمْ إِلاًّ وَلاَ ذِمَّةً﴾ اینها اگر پیروز بشوند هرگز عهد و پیمانشان را رعایت نمیکنند در آیه ده همین را به صورت مطلق ذکر فرمود که این رعایت نکردن اختصاصی به حالت پیروزی ندارد اصولاً اینها ﴿لاَیَرْقُبُونَ فِی مُؤْمِنٍ إِلاًّ وَلاَ ذِمَّةً﴾ چه پیروز بشوند چه نشوند پس این سه بخش مربوط به عهد شکنی آنها.
پرسش ...
پاسخ: برای اینکه یا ﴿لَعَلَّهُمْ یَنتَهُونَ﴾ از یک سو یا همان طوری که در بحثهای قبل داشتیم ﴿وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّی لاَ تَکُونَ فِتْنَةٌ﴾ از سوی دیگر برای اینکه فتنه بدتر از قتل است و دعوت مردم به شرک تبلیغ مردم به شرک جلوی ایمان مردم را گرفتن اینها بدتر از قتل است فرمود: ﴿وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّی لاَتَکُونَ فِتْنَةٌ وَیَکُونَ الدِّینُ کُلُّهُ لِلّهِ﴾ این بخشها که گاهی به صورت ﴿کَیْفَ یَکُونُ لِلْمُشْرِکِینَ عَهْدٌ﴾ این یک، گاهی به عنوان ﴿کَیْفَ وَإِن یَظْهَرُوا عَلَیْکُمْ لاَیَرْقُبُوا فِیکُمْ إِلاًّ وَلاَ ذِمَّةً﴾ دو، گاهی به صورت مطلق ﴿لاَیَرْقُبُونَ فِی مُؤْمِنٍ إِلاًّ وَلاَ ذِمَّةً﴾ سه این نشانه آن است که اینها درباره عهد که یک امر بینالمللی است هیچ پایبند نیستند بعد جریان نفاق را ذکر کرد که ﴿یُرْضُونَکُم بِأَفْوَاهِهِمْ وَتَأْبَى قُلُوبُهُمْ﴾ این چهار، بعد فسق اکثری را فسق انسانی را نه فسق الهی فسق الهی که در برابر خدا همهشان فاسقاند فسق انسانی را ذکر کرد پنج، ﴿وَأَکْثَرُهُمْ فَاسِقُونَ﴾ اعتدال و ظلم و طغیان را هم برای همه تثبیت کرده است در پایان آیهٴ ده فرمود: ﴿وَأُولئِکَ هُمُ المُعْتَدُونَ﴾ آنگاه هر کدام از اینها باز یک زیر مجموعه خاص خود را دارد که منشأشان ﴿اشْتَرَوْا بِآیَاتِ اللّهِ ثَمَناً قَلِیلاً﴾ است این یک محذور ﴿وَصَدٌّ عَن سَبِیلِ اللّهِ﴾ است این هم محذور دوم اینها تقریباً هفت هشت رذیله برای اینها ذکر فرمود آنگاه در چنین زمینهای فرمود که ﴿فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الکُفْرِ﴾ چرا؟ برای اینکه اینها ﴿لاَ أَیْمَانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَنتَهُونَ﴾ آنگاه ترغیب میکند تحضیض میکند میفرماید: ﴿أَلاَ تُقَاتِلُونَ قَوْماً﴾ حالا این کلمه «الا» در اینجا ظاهراً حرف بسیط است و برای تشویق است و گاهی هم مرکب از استفهام انکاری و حرف نفی است آنجا که حرف بسیط باشد نظیر ﴿أَلاَ تُقَاتِلُونَ﴾ یا ﴿أَلاَ بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ القُلُوبُ﴾ که هشدار است اینجا هم میفرماید که
اهتمام مشرکان به اخراج پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و جنگ با حکومت اسلامی
﴿أَلاَ تُقَاتِلُونَ قَوْماً نَکَثُوا أَیْمَانَهُمْ وَهَمُّوا بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ﴾ این اهتمام به اخراج رسول در سال هجرت اتفاق افتاده که در آن دارالندوه جمع شدند تصمیم گرفتند وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را از مدینه بیرون کنند برخی از مفسرین نظرشان این است که این اهتمام ﴿بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ﴾ به این است که آنها را از مدینه بیرون کنند یا بعد از فتح مکه حضرت را از مکه بیرون کنند و همت هم همان عزم است ولو عملی نشود حرف این گونه از مفسرین این است که این اهتمام اگر مربوط به جریان هجرت باشد این تقریباً نه سال گذشته است یا نزدیک ده سال است که دارد میگذرد آن را که قبلاً انجام دادند «هموا و عملوا» لذا این اهتمام باید اینجا باشد لکن قرآن کریم دارد فجایع اینها را و مصالح و مطامع اینها را ذکر میکند میفرماید اینها در گذشته دور که تبعید کردند و آزارتان کردند از آن وقت تا الآن هم، هم پیمانشکنی دارند هم مبادرت به قتال پس طی این ده سالی که حکومت شما تشکیل شده است اینها در آغازش تبعید داشتند بعد قتال داشتند بعد هم پیمانشکنی اینها کسانیاند که ﴿وَهَمُّوا بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ﴾ از یک طرف ﴿وَهُم بَدَءُوکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ﴾ از طرف دوم جنگها از آن طرف شروع شد از طرف شما که شروع نشد شما سیزده سالی که در مکه بودید مظلوم بودید همیشه در تحت سلطه اینها بودید بعد از آمدن در مدینه و تشکیل حکومت اسلامی، تهاجم از آنها شروع شده است شما دفاع میکردید پس آن وقتی که آنها قدرت داشتند میزدند شما فقط میخوردید دفاع که نمیتوانستید بکنید در طی این ده سال تقریبی غالب این جنگها هم از آنها شروع میشد ﴿وَهُم بَدَءُوکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ﴾ پس آنچه را که شما دارید انجام میدهید در حقیقت دفاع است خب این را میگویند تفصیل این را میگویید تعلیل که جا برای ابهام نماند مسائل جزئی را که به این اندازه مهم نیست یکجا ذکر میشود یا شرحش را به عهده خود پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) واگذار میکند که ﴿وَأَنزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ﴾ اما مسائل کلیدی و محوری را خودش به صورت مفصل بازگو میکند یعنی الآن تقریباً بیش از ده بار این رذایل اخلاقی اینها را شمردند و جا برای هیچ ابهامی نمانده است در چنین مسائل مهم و کلیدی قرآن دیگر جا برای اختلاف قرائت و امثال ذلک نمیماند خب ﴿أَلاَ تُقَاتِلُونَ قَوْماً نَکَثُوا أَیْمَانَهُمْ وَهَمُّوا بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ وَهُم بَدَءُوکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ﴾ یعنی غالب یا همه جنگهای شما جنگهای دفاعی بود
ضرورت توحید در خشیت از خدای سبحان
خب پس آنها استحقاق مبارزه را دارند که باید با آنها جنگید مانع شما چیست؟ اگر میترسید خب بالأخره از قدرت بالاتر باید بترسید ترس حق است آدم نترس متهور است و ناقص چون خود را به خطر میاندازد آن شجاعت نیست شجاعت آن است که بترسد و عاقلانه بترسد لذا کجا فرار بکند کجا فرار نکند کجا حمله بکند کجا حمله نکند این میشود شجاعت اما آن بیباک آن تهور دارد که یک کار مذمومی است فرمود انسان باید بترسد ترس هم یک برکتی است منتها فقط از خدا بترسد چون همه کارها به دست اوست و کلید تمام قدرتها هم دست اوست که آیه سورهٴ مبارکهٴ احزاب هم در نوبت قبل خواندیم که ﴿الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسَالاَتِ اللَّهِ وَیَخْشَوْنَهُ وَلاَ یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللَّهَ﴾ خشیت هم غیر از خوف است که این فرمایشات هم گذشت فرمود شما اگر بخواهید بترسید خشیت داشته باشید این درست است کار معقولی است و باید از مرکز قدرت بترسید نه از بیگانهها خدایی که ﴿وَلِلَّهِ جُنُودُ السَّماوَاتِ والأَرْضِ﴾ خدایی که ﴿وَمَا یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ إِلاَّ هُوَ﴾ از او باید ترسید ﴿أَتَخْشَوْنَهُمْ﴾ تقریباً این همزه میشود همزه انکاری یعنی چرا از آنها میترسید؟ ﴿فَاللّهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَوْهُ﴾ که این احق تعیینی است نه تفضیلی نه اینکه ترس از آنها حقیق است ترس از خدا احق بلکه فقط از خدا باید ترسید برابر همان آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» برای اینکه قدرت دیگران هم ابزار دست اوست فرمود اگر مؤمن باشید فقط باید از خدا بترسید این هم برای تحریک عواطف ایمانی آنهاست
آثار و برکات مبارزه با مشرکان
بعد فرمود که اگر شما شروع به جنگ کردید و دین خدا را یاری کردید آنگاه این اوصاف پنجگانه که هر کدام زیر مجموعه فراوانی دارد نصیب شما خواهد شد ﴿قَاتِلُوهُمْ﴾ این ﴿قَاتِلُوهُمْ یُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَیْدِیکُمْ﴾ به منزله شرح آن متن است که ﴿إِن تَنصُرُوا اللَّهَ یَنصُرْکُم﴾ چگونه اگر کسی به عنوان یاری دین خدا اقیام کرد خدا او را یاری میکند؟ اینجا به صورت مفصل بیان فرمود: ﴿قَاتِلُوهُمْ یُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَیْدِیکُمْ﴾ این تعذیب الهی گاهی از راههای غیر عادی است نظیر ﴿سَخَّرَهَا عَلَیْهِمْ سَبْعَ لَیَالٍ وَثَمَانِیَةَ أَیَّامٍ﴾ و مانند آن یا ﴿فَخَسَفْنَا بِهِ وَبِدَارِهِ الأَرْضَ﴾ و مانند آن یک وقت است نه با دستهای توانمند شما مجاهدان خدا آنها را عذاب میکند این یک تشویق و ترغیبی است نسبت به مجاهدان تا بدانند که اینها آیات الهیاند مظاهر فیض خدا هستند مجرای قدرت الهیاند کاری که اینها با دست خودشان انجام میدهند ذات اقدس الهی امضا میکند فعل خود میداند قتال کار شماست ولی تعذیب کار الهی است همین کار شما که یک نحوه تعذیب است برای کفار این منسوب به خداست خب این کمال تشویق را به همراه دارد ﴿قَاتِلُوهُمْ یُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَیْدِیکُمْ﴾ وقتی خدا اینها را با دست شما عذاب کرد این یک کرامتی است برای شما یک اهانتی است برای آنها ﴿وَیُخْزِهِمْ﴾ یعنی «یخزهم بایدیکم» ﴿وَیَنصُرْکُمْ عَلَیْهِمْ﴾﴿بِأَیْدِیکُمْ﴾، ﴿وَیَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنِینَ﴾ ﴿بِأَیْدِیکُمْ﴾، ﴿وَیُذْهِبْ غَیْظَ قُلُوبِهِمْ﴾﴿بِأَیْدِیکُمْ﴾، آن ﴿بِأَیْدِیکُمْ﴾ به همه اینها مرتبط میشود یعنی با دست مجاهدان اسلامی تعذیب و اهانت کفار شروع میشود خزی و رسوایی و سلب حیثیت آنها پدید میآید شکست آنها و پیروزی شما ظهور میکند تشفی دلهای رنج دیدگان مثلاً خانوادههای شهدا و جانبازان و آزادگان ظهور میکند
سرور مؤمنان از پیرزی اسلام و انتقام خوند شهداء
بعضیها از دو جهت خوشحال میشوند یکی اینکه اسلام پیروز شد یکی اینکه انتقام خون شهدا از اینها گرفته شد بعضیها فقط یک جهت خوشحالاند که آن اسلام پیروز شد بالأخره وقتی اسلام پیروز بشود خانوادههای معظم شهدا از دو جهت خوشحالاند جانبازان از دو جهت خوشحالاند آزادگان از دو جهت خوشحالاند رنجدیدگان از دو جهت خوشحالاند و مؤمنین عادی از یک جهت خوشحالاند لذا فرمود که ﴿وَیَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنِینَ﴾ گرچه آن تشفی ایمانی برای همه مؤمنین است اما مثلاً این قبیله بنی خزاعه که از مشرکین آسیبهای فراوانی میدیدند اینها گذشته از خوشحالی دینی یک خوشحالی روانی هم پیدا میکنند که تشفی قلبی اینهاست لذا فرمود: ﴿وَیَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنِینَ﴾ نفرمود «یشف صدور المؤمنین» البته برخی از اهل معرفت میگویند که اینکه فرمود: ﴿وَیَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنِینَ﴾ این راجع به اوساط از مؤمنین است برای اینکه آن اوحدی از مردان با ایمان هر آسیبی را که میبینند برای آنها «ما رأیتُ الاّ جمیلاً» مطرح است قلبشان مجروح نشد که حالا درمان بشود و مرهمی برای قلبشان باشد آنها یک دید دیگری دارند آنها که رنجها را برای رضای الهی تحمل میکنند و منطق آنها «ما رأیتُ الاّ جمیلاً» هست آنها قلبشان مجروح نمیشود تا به وسیله شکست کفار قلبشان شفا و مرهمی بپذیرد آن هم البته یک دید خوبی است لکن این دید معمولی همین است که قبیله بنی خزاعه و مانند آن دو نشاط دارند یکی برای اینکه اسلام پیروز شده است یکی برای اینکه رنجهای اینها و زخم دل اینها مرهم یافته است ﴿وَیَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنِینَ﴾
آثار الهی جهاد مؤمنان با مشرکن
در قبال تعذیب آنها تکریم مؤمنین مطرح است در قبال خزی و سلبالحیثیه بودن کفار موجه و آبرومند بودن مؤمنین مطرح است متقابلاً در قبال نصرت مؤمنین شکست کفار مطرح است در قبال تشفی دلهای گروهی از مردان با ایمان مجروح شدن دلهای مشرکین مطرح است ﴿وَیُذْهِبْ غَیْظَ قُلُوبِهِمْ﴾ آن خشم درونی رنجدیدگان را ذات اقدس الهی برمیدارد قهراً خشمی در دلهای مشرکین میگذارد که ﴿قُلْ مُوتُوا بِغَیْظِکُمْ﴾ هم ناظر به این بخشهاست خب آن قیدی که در اول آمده میتواند قید همه این امور باشد همان طوری که قید واقع عقیب جمل متعدده گرچه قدر متیقّنش اخیری است ولی میتواند به همه برگردد جمل متعددهای که مصدر به یک قید است قدر متیقّنش رجوع به آن جمله اولی است گرچه میتواند به همه جمل بعدی برگردد اینجا شواهد نشان میدهد که آن قید برای همه است ﴿قَاتِلُوهُمْ یُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَیْدِیکُمْ﴾، ﴿وَیُخْزِهِمْ﴾﴿بِأَیْدِیکُمْ﴾ ﴿وَیَنصُرْکُمْ عَلَیْهِمْ﴾﴿بِأَیْدِیکُمْ﴾، ﴿وَیَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنِینَ﴾﴿بِأَیْدِیکُمْ﴾، ﴿وَیُذْهِبْ غَیْظَ قُلُوبِهِمْ﴾﴿بِأَیْدِیکُمْ﴾، این تمام شد اگر یک مجاهد بداند که بادست او خدا پنج کار انجام میدهد و این کارها همه کارهای الهی است و به دست او انجام میدهد این میشود حرف امام(رضوان الله علیه) در آن جمله معروف بعد از فتح خرمشهر و آزاد سازی فرمود بوسه بر بالای دست این عزیزان میزنم که عنایت خدا روی دست اینهاست یعنی بازگشتش این است که من دارم ید الله را میبوسم نه دست مجاهد را این جملهای که ایشان آوردند ناظر به همین است که دست خدا بر بالای آنهاست خب اگر چیزی را ذات اقدس الهی به خود اسناد داد این میشود منشأ برکت فرمود با دست شما این کار انجام میگیرد خب این تمام شد.
گشودن راه توبه برای مشرکان
در این جمع چون تبشیر با انذار همراه است و رحمت خدا هرگز تمام شدنی نیست باز راه توبه را حتی برای آخرین بار هم که شد باز کرده است فرمود: ﴿وَیَتُوبُ اللّهُ عَلَی مَن یَشَاءُ﴾ ما قبلاً گفتیم که ﴿فَإِن تَابُوا وَأَقَامُوا الصَّلاَةَ وَآتَوُا الزَّکَاةَ فَإِخْوَانُکُمْ فِی الدِّینِ﴾ یا گفتیم ﴿فَخَلُّوا سَبِیلَهُمْ﴾ که امر بود و فعل ماضی و امثال ذلک اما الآن به صورت فعل مضارع میگوییم و گسیخته از آن مبارزات شما این مترتب بر جنگ شما نیست چون اگر مترتب بر جنگ آنها بود این فعل مجزوم میشد چون جواب امر بود ﴿قَاتِلُوهُمْ﴾ چند تا فعل مضارع مجزوم در قبال این امر قرار گفته «یعذب» یک، «یخز» دو، «ینصر» سه، «یشف» چهار، «یذهب» پنج، همه مجزوماند چون جواب امرند اما ﴿وَیَتُوبُ اللّهُ﴾ این دیگر معطوف بر آنها نیست عطف بر اصل مسئله است این مجذوم نیست متفرع بر مقاتله هم نیست حالا آنها که در این میدان جنگ شرکت نکردند و بیگانه بودند باز هم ممکن است ذات اقدس الهی لطفش شامل حال آنها بشود این توبه ابتدایی خداست
محفوف بودن توبه انسان به دو گونه توبه خدای سبحان
در بحثهای قبل هم ملاحظه فرمودید که توبه انسان همان طوری که مبسوطاً سیدنا الاستاد(رضوان الله علیه) در المیزان بیان کردند محفوف به دو توبه خداست بار اول خداوند تائب است علی العبد وَیَتُوبُ اللّهُ عَلَی الْعَبْدِ که فیض خدا شامل حال آدم میشود آدم یک حالی پیدا میکند از این فرصت باید حداکثر استفاده را بکند اگر حالی پیدا کرد فوراً از این حال بهره بگیرد وقتی بهره گرفت آنگاه رجوع الی الله میکند «رجوع العبد علی المولی» در این حال «یتوب العبد الی الله» آن توبه اولی علی بود که تاب الله علی العبد یعنی لطف خدا از بالا مشرف به بنده شد این بیدار شد حالت گریه و انابه و توجه و توسل در او پیدا شد این حالت که پیدا شد این عنایت لطف الهی است که نصیب او شده باید از این حالت حقشناسی بکند و بهرهبرداری بکند فوراً چون این تقریباً یک آدرسی است که خدا داده این باید برگردد به طرف خدا وقتی حقشناسی کرد توبه بنده شروع میشود که «یتوب العبد الی الله» اتوب الی الله، اتوب الی الله همین است که با الی استعمال میشود وقتی توبه بنده الی الله شد آنگاه ذات اقدس الهی توبه را قبول میکند آنجا دیگر با من هست که ﴿یَقْبَلُ التَّوبَةَ عَنْ عِبَادِهِ﴾ و اگر هم با علی استعمال شد یعنی اشراف دارد لطفش را از بالا سایه افکن میکند و این توبه او را قبول میکند که توبه سوم عبارت از رجوع لطف خداست به بنده در همه این موارد سهگانه توبه به معنای رجوع است حالا یا رجوع لطف خداست به بنده یا رجوع بنده است به درگاه خدا یا رجوع لطف قبول خداست نسبت به بنده در هر سه حال توبه همان معنای رجوع را دارد منتها بار اول برای آن است که بنده بیدار بشود و حالت یقظه به اصطلاح پیدا کند بعد هم از این بیداری استفاده کند و برگردد بعد هم مشمول عنایت حق بشود و توبه او قبول بشود.
تعلق مشیت حکیمانه خداوند به منظور بیداری و توبه انسان
فرمود آنهایی که توبه نکردند خدای سبحان من یشائش هست منتها چون خدای سبحان حکیم است چه اینکه در ذیل فرمود: ﴿وَاللّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ﴾ مشیئت او حکیمانه است لطف او حکیمانه است گزاف و قتره نیست گاهی به کسی محبت میکند و برای اتمام حجت و آن شخص بیدار میشود گاهی هم به شخص دیگر محبت میکند او بیدار نمیشود با اینکه محبت کرد ولی او بیدار نشد دیگر از آن بعد لطف خدا شامل حال او نخواهد شد چون حکیم است کار او حکیمانه است هم میداند همه موارد را و هم برابر با حکمت کار میکند.
پرسش ...
پاسخ: آنجا درباره مشرکینی که عهد را رعایت نکردند چاره غیر از این نیست که برگردند ﴿فَإِن تَابُوا﴾ این توبه عبد است این توبه عبد است که باید برگردد اگر برنگشت این قتال ادامه دارد لکن این ﴿وَیَتُوبُ اللّهُ عَلَی مَن یَشَاءُ﴾ توبه خداست حالا ممکن است شامل حال آنها هم بشود از یک سو شامل حال سایر مسلمانهای فاسقه هم بشود از سوی دیگر لکن این توبه ابتدایی خداست یعنی خدای سبحان لطفش را به هر که بخواهد عطا میکند منتها چون حکیم است برابر با حکمت افاضه میکند این ﴿وَیَتُوبُ اللّهُ عَلَی مَن یَشَاءُ﴾ اختصاصی به آن مشرکینی که زیر شمشیر قرار گرفتند ندارد چه آن مشرکین چه مسلمانهای فاسق اصل کلی است که ﴿وَیَتُوبُ اللّهُ عَلَی مَن یَشَاءُ﴾ این توبه اول است نه ﴿یَقْبَلُ التَّوبَةَ عَنْ عِبَادِهِ﴾ توبه سوم باشد
چگونگی حصول توبه عبد و پذیرش آن از سوی خداوند
آن توبه اول عبارت از ریزش فیض خداست بر قلب انسانی که او حال گریه در او هست حال تنبأ و بیداری در او هست از این حالت باید استفاده بکند اگر در قلب یک حالتی پدید آمد انسان باید بداند پیام الهی را دریافت کرده است او را بیدار کرده مثل اینکه انسان خوابیده را بیدار میکنند برای اینکه نماز صبحش را بخواند دیگر دوباره نباید بخواند اگر یک حادثهای پیش آمد و یک تندبادی یا علت دیگری یا بارش بارانی یا بانگ خروسی کسی را بیدار کرد حالا که بیدار کرد مکلف است باید که نماز صبحش را بخواند اگر هیچ بیدار نبود خب بالأخره بهانهای داشت اما حالا که بیدار شد باید برود نمازش را بخواند اگر یک حالی در آدم پیدا شد آدم نام شهیدی را شنید یا جنازهای را دید تشییع جنازهای دید مریضی را دید از کنار قبری گذشت قبرستانی را دید موعظه یک صاحب دردی در او اثر کرد یک حالی پیدا شد این پیام الهی است این بیدار شد دیگر این را نباید هدر بدهد این توبه اول است توبه خدا علی العبد است نه من العبد و نه الی الله اگر این انسان مجرای فیض بیدار شد و از این بهره برد و رجوع کرد الی الله این همان است که میگوییم «اتوب الی الله» این توبه دوم و اگر ذات اقدس الهی این توبه را در خود قبول یافت میپذیرد که ﴿یَقْبَلُ التَّوبَةَ عَنْ عِبَادِهِ﴾ این کلمه ﴿یَقْبَلُ التَّوبَةَ عَنْ عِبَادِهِ﴾ نه من عباده که با عن تعبیر شد شاید برای این نکته باشد که حتی در آن توبه هم اگر یک مشکلی دارد و واجد همه شرایط نیست باز ذات اقدس الهی تجاوز میکند چون کلمه عن برای تجاوز است میگذرد تجاوز میکند صرفنظر میکند اگر این توبه کمبودی هم دارد خدای سبحان او حسنالتجاوز است خب بنابراین این چون عام است همه گروهها را میتواند شامل بشود منتها قدر متیقنش همین مشرکیناند که محل بحث است
آزمون مؤمنان بوسیله جهاد با دشمنان الهی
بعد فرمود که ﴿أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تُتْرَکُوا وَلَمَّا یَعْلَمِ اللّهُ الَّذِینَ جَاهَدُوا مِنکُمْ وَلَمْ یَتَّخِذُوا مِن دُونِ اللّهِ وَلاَ رَسُولِهِ وَلاَ المُؤْمِنِینَ وَلِیجَةً وَاللّهُ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ﴾ آنگاه خطاب به مؤمنین میکند میفرماید شما فکر میکنید که خدای سبحان شما را رها میکند در بعضی از آیاتی که باز در پیش داریم دارد که ﴿أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُوا الجَنَّةَ وَلَمَّا یَعْلَمِ اللّهُ الَّذِینَ جَاهَدُوا مِنْکُمْ﴾ برخی از مؤمنین مدینه اینها فکر میکردند بهترین سعادت برای آنهاست برای اینکه نماز پنج وقت را نماز صبح و ظهر و عصر و مغرب و عشاء را به امامت بهترین پیشنمازهای عالم دارند میخوانند دیگر از وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) امام جماعتی افضل نخواهد آمد معادل او هم کسی نیست اینها نماز پنج وقت را به امامت آن حضرت میخواندند آن هم در مسجدالنبی میخواندند که بعد از مسجدالحرام افضل مساجد روی زمین است شاید فکر میکردند که دیگر فضیلت اینها به کمال رسیده است البته اینها فضیلت کامله است در آن بخش فرمود: ﴿أمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُوا الجَنَّةَ وَلَمَّا یَأْتِکُمْ مَثَلُ الَّذِینَ خَلَوْا مِن قَبْلِکُمْ﴾ یا ﴿وَلَمَّا یَعْلَمِ اللّهُ الَّذِینَ جَاهَدُوا﴾ فرمود شما فکر کردید با این کارها بهشت میروید در حالی که خدا شما را هنوز نیازمود ببینید که در جبههها چه میکنید در این کریمه هم فرمود که ﴿أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تُتْرَکُوا وَلَمَّا یَعْلَمِ اللّهُ الَّذِینَ جَاهَدُوا مِنکُمْ﴾ شما فکر کردید با همین که نماز جماعتهایتان دایر هست پای منبر پیغمبر مینشینید با آن حضرت هم مصافحه میکنید این بهشت کلیدش دست شماست و مرتب بهشت میروید هنوز مسئله جهاد در پیش است هنوز آزمون نشدید هنوز امتحان الهی را ندادید باید مشخص بشود که در این امتحان آیا پیروزید یا شکست میخورید این علم هم علم فعلی خداست نه علم ذاتی وگرنه علم ذاتی که همه چیز را در ازل میداند این ﴿وَلَمَّا یَعْلَمِ اللّهُ الَّذِینَ جَاهَدُوا﴾ اینها همه علم فعلی است علم فعلی را از فعل خدای سبحان انتزاع میکنند آن علم ذاتی وصف ذات است که در ازل بوده است فرمود در مقام فعل باید مشخص بشود چهکسی مجاهد است چهکسی مجاهد نیست
آزمون الهی به منظور بازشناسی مجاهدان از جاسوسان
باید مشخص بشود چهکسی رابطه سرّی با بیگانه دارد چه کسی ندارد ولیجه یعنی امر باطنی راز درونی آن داخلی را میگویند ولوج یعنی ورود دخول ﴿یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهَارِ﴾ یعنی داخل میشود ولیجه یعنی باطنی آن نهانی آن درونی فرمود که شما مبادا افرادی را به درون اسرار نظامیتان راه بدهید به درون اسرار اقتصادیتان راه بدهید بالأخره یک سَر و سِرّ رمز گونهای با بیگانهها داشته باشید اگر این کار را کردید اهل بهشت نخواهید بود البته مشمول قهر الهی خواهید شد باید معلوم بشود چه کسی مجاهد است چه کسی سر و سری با بیگانهها ندارد رمزگونه و رازداری با آنها حرف نمیزند هر حرفی که هست علی ملاء من الناس حرف میزند طوری که همگان در جریان باشند دیگر رابطه سرّی و رمزی با دشمنان اسلام ندارد ﴿وَلَمْ یَتَّخِذُوا مِن دُونِ اللّهِ وَلاَ رَسُولِهِ وَلاَ المُؤْمِنِینَ وَلِیجَةً﴾ یک وقت است که شما کاری میخواهید بکنید که خدا نمیداند اینکه شدنی نیست کاری که خدا راضی نیست پیغمبر هم راضی نیست مردم هم ناراضیاند این حضور مردمی که این حکومت را تشکیل دادند و خدای سبحان اینها را آزمود باید اینها هم راضی باشند چون حق اینها هم هست خب اگر کشور است سهم اینهاست اگر بیتالمال است سهم اینهاست اگر معدن است سهم اینهاست اینها باید بفهمند که شما پشت درهای بسته چه میگویید اگر ولیجه و دخیله و امر رمزی دارید که جرأت نمیکنید که علنی کنید چون ارتباطی با خدا ندارد ارتباطی با پیغمبر ندارد ارتباطی با مردم هم ندارد و مبادا چنین کاری را اقدام بکنید ﴿أمْ حَسِبْتُمْ أَن تُتْرَکُوا﴾ شما را همین طور رها میکند شما رها نیستید بلکه در قبضه الهی هستید تا این کارها را بیازماید یک مجاهدید یا نه؟ دو سر و سرّی با بیگانگان دارید یا نه؟ این سر و سرّ گاهی انسان یک طوری رمزگونه پشت درهای بسته حرف میزند که خلاف شرع خلاف گفته خداست در قرآن یا خلاف گفته پیغمبر و سنت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است در احادیث یا خلاف حق مردمی است خلاف شرع نیست یعنی مثلاً ترک عبادت نیست روابط نامحرم نیست اینها نیست ولی فروش معدن هست خب چون ذات اقدس الهی اینها را حق مردم قرار داد پس گذشته از اینکه خدا ناراضی است پیغمبر ناراضی است مردم هم ناراضیاند
جنبه حق الهی رابطه با نامحرم
اما در جریان روابط نامحرم آن دیگر حق مردم نیست آن فقط حقالله است اینچنین نیست که حالا اگر کسی راضی بود خدای ناکرده آن حکم برطرف میشود چون جریان ناموس مرد یا ناموس زن گرچه به حسب ظاهر اینها جزء حقوق انساناند ولی به حسب واقع اینها جزء حقاللهاند که بالاتر از حقوق انسانی است حالا اگر کسی زنی خدای ناکرده مورد تجاوز قرار گرفت این زن راضی شد رضایت داد آیا محکمه شرع محکمه عدل به این رضایت اکتفا میکند این مثل خون نیست که حالا ولی دم اگر راضی شد یک کسی کشته شد بازمانده آمد رضایت داد خب دیگر محکمه کاری ندارد اگر به امنیت ملی آسیب نرسد کاری ندارد یا قصاص طرف دست کسی را مجروح کرد و آن شخص آمد رضایت داد خب مسئله تمام است ولی اگر خدای ناکرده به ناموس کسی تعدی شد تجاوز شد خود زن آمد رضایت داد یا شوهر آمد رضایت داد یا پدر و برادر و بستگان آمدند رضایت دادند اینها که مشکل را حل نمیکند که چون ناموس زن برای هیچ کس نیست این حقالله است چرا محکمه قبول نمیکند برای اینکه انسان امین این حیثیت است امین این عرض است نه مالک در جریان خون یک حساب دیگری است تا حدودی انسان مالک خون خودش است و خودش اگر دست او را شکاندند خونی آوردند کسی به او چاقو زده میتواند بالأخره رضایت بدهد لذا بعضی از بخشها گذشته از اینکه حقالناس است حقالله هم هست فرمود حق مردمی است که در جریان باشند مبادا پشت درهای بسته پیمانی ببندید حرفی بزنید کاری بکنید که مردم ناراضی باشند ﴿وَلَمْ یَتَّخِذُوا مِن دُونِ اللّهِ وَلاَ رَسُولِهِ وَلاَ المُؤْمِنِینَ وَلِیجَةً﴾ ﴿وَلِیجَةً﴾ همان دخلیه یعنی آن کسی که ولوج دارد بطون دارد دخول دارد در آن پشت درهای بسته با آدم کار دارد ﴿وَاللّهُ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ﴾ هر کاری که شما به عنوان اسرار نهانی بکنید ذات اقدس الهی میداند این برای آن است که اینکه گفتیم ﴿وَلَمَّا یَعْلَمِ اللّهُ﴾ مربوط به کار اثر فعلی است
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است