- 418
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 25 تا 27 سوره توبه _ بخش اول
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 25 تا 27 سوره توبه _ بخش اول"
علّت شکست مسلمانان در جنگ اُحد و حنین
شدّت تنگنای جنگ حنین و فرار بسیاری از مسلمانان
کارشکنی منافقان در میان مسلمانان
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
﴿لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللّهُ فِی مَوَاطِنَ کَثِیرَةٍ وَیَوْمَ حُنَیْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْکُمْ کَثْرَتُکُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْکُمْ شَیْئاً وَضَاقَتْ عَلَیْکُمْ الأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّیْتُم مُدْبِرِینَ ٭ ثُمَّ أَنْزَلَ اللّهُ سَکِینَتَهُ عَلَی رَسُولِهِ وَعَلَی المُؤْمِنِینَ وَأَنْزَلَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْهَا وَعَذَّبَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَذلِکَ جَزَاءُ الکَافِرِینَ ٭ ثُمَّ یَتُوبُ اللّهُ مِن بَعْدِ ذلِکَ عَلَی مَن یَشَاءُ وَاللّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ﴾
چگونگی بدید آمدن جنگ حنین
بعد از فتح مکه مشرکین بین مکه و طائف به جای اینکه متنبه شوند و تسلیم بشوند بر همان جحود و انکارشان اصرار داشتند نه خودشان ایمان میآوردند نه میگذاشتند این معارف الهی به گوش محرومین و مستضعفین برسد اینها ﴿وَصَدُّوا عَن سَبِیلِ اللّهِ﴾ داشتند حجت الهی نسبت به آنها بالغ شد اولاً اینها نپذیرفتند و نکول کردند براساس عناد ثانیاً بعد از فتح مکه مشرکین بین مکه و طائف به جای تنبه و اسلام بر همان کفرشان اصرار میورزیدند و نمیگذاشتند که معارف الهی به گوش توده مردم برسد مشکل ائمه کفر در آن منطقه همین دو چیز بود یکی جحود و استکبار در برابر اسلام که خودشان قبول نمیکردند یکی مانع میشدند که این معارف الهی به گوش توده مردم برسد این همان ﴿وَصَدُّوا عَن سَبِیلِ اللّهِ﴾ است ﴿وَیَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ اللّهِ﴾ یعنی «ینصرفون بأنفسهم و یصرفون غیرهم» لذا اسلام ناچار شد که به سمت آنها لشکرکشی بکند که اینها دست از این ﴿وَصَدُّوا عَن سَبِیلِ اللّهِ﴾ بردارند حالا بر فرض خودشان ایمان نمیآورند بگذارند که این معارف الهی به گوش توده مردم برسد آنها هم لشکرکشی کردند جمعیت مسلمین یعنی سربازان اسلام تقریباً بیش از سربازان کفر بود گفتند آنها در حدود ده هزار نفر بودند سربازان اسلامی دوازده هزار نفر یا بیش از دوازده هزار نفر در چنین فضایی اینها به جای اعتماد به قدرت الهی که تاکنون مدد آنها بود به عُدّه و عِدّه خودشان تکیه کردند وقتی انسان از اعتماد بر خدا به اعتماد به خویشتن منتقل بشود دیگر جنگ او صبغه اسلامی ندارد اینکه میگویند اعتماد به نفس، اعتماد به نفس صحیحش اعتماد به عنایت الهی است وگرنه خود انسان و دیگری و دیگران همهشان فقیرند تکیه بر فقیر روا نیست اعتماد به غنی صحیح است انسان به خودش متکی باشد یعنی چه؟ بر خودش اعتماد کند یعنی چه؟ اگر معنایش این است که با توکّل بر خدا لیاقت پیدا میکند که ذات اقدس الهی او را تأمین کند این در حقیقت اعتماد به خدا است و اگر معنایش این است که ما خودمان میتوانیم کاری را از پیش ببریم این روا نیست این گروه مبتلا شدند به چنین غروری
علّت شکست مسلمانان در جنگ احد و حنین
در نوبتهای قبل ملاحظه فرمودید که حق هرگز شکست نمیخورد آنگاه این سؤال مطرح است که چطور در جنگ حنین در طلیعه امر مسلمانها شکست خوردند؟ پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) حضور داشت علیبنابیطالب(علیه السلام) حضور داشتند بسیاری از خواص و صحابه حضور داشتند و رقم سپاهیان اسلام به دوازده هزار نفر رسید اینها کارآزموده هم بودند جنگ هم کردند در گذشته نزدیک مکه را با آن قدرت فتح کردند چرا حالا اینجا شکست خوردند؟ چه اینکه در جریان جنگ احد هم اینطور بود در جریان جنگ احد اول پیروز شدند بعد شکست خوردند این مشکلات را چگونه باید توجیه کرد اما در جنگ حنین اول شکست خوردند بعد پیروز شدند در جنگ احد اول پیروز شدند بعد شکست خوردند این شکست چه سابق چه لاحق با حق بودن سازگار نیست اگر یک امتی حق است اگر یک حکومتی حق است نباید شکست بخورد نه سابقاً و نه لاحقاً در حالی که لشکر اسلام در جنگ احد لاحقاً شکست خورد گر چه سابقاً پیروز شد یعنی اول پیروز شد بعد شکست خورد و همان لشکر در جریان جنگ حنین اول شکست خورد بعد پیروز شد در حالی که ﴿إِن تَنصُرُوا اللَّهَ یَنصُرْکُمْ وَیُثَبِّتْ أَقْدَامَکُمْ﴾ یک اصل کلی و به عنوان یک موجبه کلیه است در حالی که حق همیشه پیروز است به عنوان یک موجبه کلیه است در بحثهای قبل که مربوط به جریان احد بود اشاره شد که اینها به عنوان موجبه کلیه حق است هرگز تخصیصپذیر هم نیست یعنی حق همیشه پیروز است و مسلمین «بما انهم مسلمون» همیشه پیروزاند اولیای الهی همیشه ظفرمندند اینطور نیست که گاهی پیروز بشوند گاهی شکست بخورند اگر اینچنین باشد که ضابطهای در کار نیست چون باطل هم همینطور است آنجا که حق شکست میخورد یعنی باطل پیروز شده است آنجا که حق پیروز میشود یعنی باطل شکست خورده است پس باطل هم گاهی غالب میشود گاهی مغلوب حق هم گاهی غالب میشود گاهی مغلوب پس ضابطهای در کار نیست مگر بر اساس ﴿وَقَدْ أَفْلَحَ الیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَی﴾ «الحق لمن علّت» پاسخش این است که این حق همیشه پیروز است و باطل همیشه محکوم به شکست است و اگر در جایی احیاناً حق شکست خورد این تخصصاً خارج است نه تخصیصاً و اگر جایی باطل پیروز شد این تخصصاً خارج است نه تخصیصاً در آنجایی که حق شکست میخورد وقتی انسان تحلیل میکند معلوم میشود حق شکست نخورد حق پیروز شد یا حق در جبهه مقابل بود یا اینها حق را از دست دادند در جریان جنگ احد که اینها شکست خوردند اگر چه اول پیروز شدند ولی بعد شکست خوردند دیگر حق با آنها نبود چون وحدت حق است اطاعت از پیغمبر حق است انجام وظیفه حق است حفظ وظیفه حق است همه این حقها را آن سنگردارهای احد از دست دادند کاری کردند که با دیگران اختلاف کردند کاری کردند که فرمایش پیغمبر را اطاعت نکردند فرمانده لشکر دستور داد فرمانده کل قوا دستور داد که شما این سنگر را حفظ بکنید اگر دیدید ما مشرکین را محکوم به شکست کردیم اینها متواری شدند تا مرز مکه هم فرار کردند و نزدیک دروازههای مکه هم رسیدند شما این سنگر را حفظ کنید اگر غنائمی هم است بالأخره به شما هم عادلانه خواهد رسید اینها همین که دیدند مسلمانها مشغول جمع غنائم شدند فوراً آن سنگر رها کردند و به جمع غنیمت پرداختند خوب دشمن هم از آن پشت آمد و از همان تنگهای که کسانی که احد مشرف شدند میبینند کاملاً محسوس است و به آن تنگه آمدند و کشتند پس عندالتحلیل حق با آن جبهه مسلمانها نبود برای اینکه اینها وحدت را به اختلاف تبدیل کردند اطاعت را به تمرّد تبدیل کردند دنیا را بر آخرت ترجیح دادند این کارها همهاش باطل است آنها متحد شدند و وحدت حق است خودشان کافر بودند اهل جهنم بودند بر باطل بودند ولی بالأخره نظم حق است وحدت حق است حسن فعلی دارد اینها که تعبدی نیست اینها توصلی است رعایت نظم حق است رعایت وحدت حق است اطاعت بردن از آن فرمانده لشکر حق است اینها نظم است اینها کارهای توصلی است اگر سخن از حسن فاعلی و عبادت و بهشت و اینها باشد باید عبادی باشد و قصد قربت و مانند آن بنابراین در جریان جنگ احد آنهایی که شکست خوردند و سبب شکست دیگران شدند اینها بر باطل بودند.
پرسش ...
پیروزی سالار شهیدان در کربلا
پاسخ: آنجا هم حق پیروز شد دیگر شکست نخورد اینها اصولاً اموی قصدش این بود که بساط اسلام را بردارند واقع وگرنه حکومتی دست حسینبنعلی نبود آن که حکومتی داشت مثل حضرت امیر با او از راه جنگ بالأخره شهیدش کردند بعد از آن سه جنگ آن کسی هم که حکومت دستش بود بعد از امام امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) وجود مبارک امام حسن او را هم بالأخره خلع سلاح کردند حسینبنعلی(سلام الله علیه) حکومتی نداشتند که از او بگیرند اینها بنایشان بر این بود که این «لعبت هاشم بالملک» را کاملاً علنی کنند و عملی کنند همان حکومت جاهلی را به رسمیت بشناسد و وجود مبارک سالار شهیدان صریحاً اعلام کرد که «حق لا یعمل به و الی الباطل لا یتناهی عنه» و امام سجاد هم در دروازه مدینه وقتی از آن حضرت سؤال کردند که در این جبهه کربلا چه کسی پیروز شد؟ فرمود ما پیروز شدیم ما رفتیم توحید را زنده کردیم و اسلام را زنده کردیم و نبوت را زنده کردیم و برگشتیم «اذا أردت أن تعلم من غلب و دخل وقت الصلاة فأذّن ثم أقم» اگر خواستید ببینید در کربلا چه کسی پیروز شد هنگام نماز اذان و اقامه بگو ببین در اذان و اقامه چه میگویی در اذان و اقامه شهادت به وحدانیت حق میدهی ما رفتیم زنده کردیم شهادت به رسالت پیغمبر میدهی ما رفتیم زنده کردیم به نماز دعوت میکنید ما رفتیم زنده کردیم و برگشتیم ما پیروز شدیم آنها.
پرسش: در جریان اُحد یا حُنین بحث از غلبه و شکست ظاهری است در جریان کربلا بحث از پیروزی واقعی و معنوی است؟
پاسخ: آن محور جنگ را باید ملاحظه کرد محور جنگ در جریان کربلا همان اسلام و کفر بود ولو انسان شهید هم بشود یک وقت انسان کشته میشود و هدف هم از بین میرود یک وقت است نه احدیالحسنیین است «بذل مهجته فیک لیستنقذ عبادک من الجهالة و حیرة الضلالة»
غرور منشأ شکست ابتدایی مسلمانان در جنگ حنین
در جریان جنگ حنین این هم عندالتحلیل حق با اینها نبود برای اینکه اینها مغرورانه وارد صحنه جنگ شدند به جای اینکه بگویند ما مشمول وعده نصرت الهی هستیم ﴿إِن تَنصُرُوا اللَّهَ یَنصُرْکُم﴾ به خودشان تکیه کردند گفتند این ماییم که مکه را فتح کردیم الآن ما هستیم که هوازن و ثقیف را هم در بر میکوبیم این اعتماد به نفس باطل است این دیگر حق نیست اینها به قدرت الهی نمیخواستند بجنگند با قدرت خودشان خواستند بجنگند این میشود غرور اینکه فرمود: ﴿إِذْ أَعْجَبَتْکُمْ کَثْرَتُکُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْکُمْ شَیْئاً﴾ این اعجاب تنها نشاط نیست آن غرور ننگین را به همراه دارد یک وقت است انسان خوشحال است که جمعیتشان زیاد است خب این نعمتی است اینکه بد نیست یک وقت معجب است یعنی مغرور است به دلیل اینکه فرمود این کثرت کاری از پیش نبرد معلوم میشود اینها به کثرت تکیه کردند اگر انسان به عنایت الهی تکیه کند و خوشحال باشد که ذات اقدس الهی آنها را یاری کرده است به وسیله سپاه زیاد فرشتگان زیاد و مانند آن این نعمت خوبی است اینکه بد نیست ولی به قرینه اینکه فرمود این کثرت کاری از پیش نبرد معلوم میشود این اعجب به معنای غرور است ﴿إِذْ أَعْجَبَتْکُمْ کَثْرَتُکُمْ فَلَمْ تُغْنِ﴾ این فاء تفریع نشان میدهد که اینها به کثرت تکیه کردند و کثرت هم غیر از خدا است انسان باید به خدا تکیه کند میگوید اینها اسباب الهیاند جنود الهیاند و ذات اقدس الهی امیدواریم از این راه یاری کند و مانند آن پس در جریان جنگ احد هم تحلیل فرمود اینجا هم تحلیل فرمود نه اینکه در جنگ حنین شما شکست خوردید بدون اینکه علتش را ذکر بکند یا در جریان جنگ احد شکست خوردید بدون اینکه علتش را ذکر بکند اینطور نیست فرمود: ﴿وَیَوْمَ حُنَیْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْکُمْ کَثْرَتُکُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْکُمْ شَیْئاً﴾ از این کثرت هیچ کاری ساخته نبود به دلیل اینکه همه شما فرار کردید یک وقت است از این کثرت کاری ساخته است یک عدهای مقاومت میکنند میجنگند میکشند کشته میشوند خوب از این کثرت کاری ساخته است اما اگر از این کثرت هیچ کاری ساخته نبود به دلیل اینکه ﴿ثُمَّ وَلَّیْتُم مُدْبِرِینَ﴾ فرار کردید
شدت تنگنای جنگ حنین و فرار بسیاری از مسلمانان
یک بیانی مرحوم امین الاسلام در مجمع البیان دارد که ﴿وَضَاقَتْ عَلَیْکُمْ الأَرْضُ بِمَا رَحُبَت﴾ یعنی زمین وسیع سرزمین وسیع حنین که بین طائف و مکه است و قبایل هوازن و ثقیف بین شما اجتماع کردند آنقدر به شما سخت گذشت که جایی برای فرار نداشتید سیدنا الاستاد مرحوم علامه(رضوان الله علیه) میفرماید که این وجه غیر سدید است برای اینکه آیه دارد ﴿ثُمَّ وَلَّیْتُم مُدْبِرِینَ﴾ پس سخن از مکان نیست سخن از آن رعب نظامی است اینها یک مکانی داشتند یک سمتی پیدا کردند که دارند فرار میکنند و فرار کردند اینکه در مجمع البیان آمده است مکانی را برای فرار نیافتید این درست نیست منظور آیه این است که جایی را برای نجات از دشمن نیافتید نه یعنی فرار که خوب فرار کردند یک گوشه گرفتند فرار کردند ﴿ثُمَّ وَلَّیْتُم مُدْبِرِینَ﴾ ظاهراً منظورشان که غالب مفسرین همان مرحوم امین الاسلام هست
پیروزی حق و شکست باطل
خب پس از اینکه فرمود: ﴿لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللّهُ فِی مَوَاطِنَ کَثِیرَةٍ وَیَوْمَ حُنَیْنٍٍ﴾ این را تعلیل کرد فرمود آن وقتی که ﴿إِذْ﴾ هنگامی که ﴿أَعْجَبَتْکُمْ کَثْرَتُکُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْکُمْ شَیْئاً﴾ از اینجا معلوم میشود ﴿کَمْ مِن فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثِیرَةً بِإِذْنِ اللّهِ﴾ این گاهی ممکن است آن فئه قلیله موحّد نباشد ولی یک گوشهای از حق با او باشد آن فئه کثیره موحّد باشد ولی گوشهای از باطل در آنجا راه پیدا کرده باشد ﴿کَمْ مِن فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثِیرَةً بِإِذْنِ اللّهِ﴾ البته این غلبه مستقر نبود دوباره ذات اقدس الهی به برکت اسلام و پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مسلمانها را پیروز کرد لکن تحلیل قرآنی این است که منشأ شکست ابتدایی در جریان جنگ احد غرور بود چه اینکه منشأ شکست انتهایی در جریان جنگ احد همان اختلاف بود تقدیم دنیا بر آخرت بود تمرّد از فرمان فرمانده کل قوا بود و امثال ذلک تعبیر به ﴿وَیَوْمَ حُنَیْنٍٍ﴾ این یوم را گاهی به مکان اسناد میدهند گاهی هم به حادثه اسناد میدهند گاهی هم به گروههایی که آن حادثهها را ایجاد کردند اسناد میدهند میگویند یوم بعد یوم احد یوم خندق یوم حنین اینها اضافه یوم است به آن مفاهیم گاهی هم یوم را به آن اقوام و احزاب نسبت میدهند نظیر ﴿یَوْمِ الأَحْزَابِ﴾ این گروههایی آمدند و جنگ احزاب را راه انداختند گاهی هم در وقایع به واقعه مثلاً اسناد میدهند از اینکه گاهی به واقعه نسبت میدهند نظیر یوم فتح مکه خوب این برابر اهمیتی که آن حادثه دارد نسبت میدهند
کارشکنی منافقان در میان مسلمانان
مطلب دیگر آن است این مسلمانهایی که در جنگ شرکت میکردند در اوایل امر برایشان مسلّم نبود که چه کسی پیروز میشود و چه کسی پیروز نمیشود لذا صریحاً مخالفت میکردند بین راه برمیگشتند نظیر جنگ احد در جنگ احد تقریباً هزار نفر سرباز از مدینه خارج شدند به طرف احد یک سوم اینها که از منافقین بودند در بین راه برگشتند در برابر پیغمبر زمانشان که امام زمانشان هم بود چون پیغمبر هر عصری امام همان عصر هم است که وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) قبلاً هم بحث شد که تحلیل فرمود که این رقم درشت از منافقین که در صدر اسلام بودند با پیغمبر نساختند آیات فراوانی هم در نکوهش و مذمّت اینها نازل شده است اینها که با پیغمبر نساختند بعد از رحلت پیامبر و خانهنشین شدن من همه اینها ساکت شدند اینها کجا رفتند نمیشود گفت همه اینها برگشتند و توبه کردند و سلمان و اباذر شدند و آدم خوبی شدند که و نمیشود گفت همه اینها اینجا مردند که همه اینها جذب حکومت شدند وقتی جذب حکومت شدند و کار به دست آنها رسید ساکت شدند رقم اینها هم که تقریباً یک سوم بود کم نبود این از همان نالههای بلند حضرت امیر است در نهجالبلاغه که فرمود شما نگفتید این همه منافقین که این همه سور و آیات در مدینه درباره آنها نازل شده آخر اینها کجا رفتند بعد از فتح جهانی پیغمبر چرا کارشکنی نکردند؟ چون با خوارج که اینها درگیر نشدند که خوب بعد فرمود: «انما الناس مع الملوک والدنیا» مردم به دنبال قدرت و دنبال دنیایند اکثریشان اینگونه است اینجا هم حضرت فرمود که ﴿إِذْ أَعْجَبَتْکُمْ کَثْرَتُکُمْ﴾ این ناظر به توده مسلمین است در بین اینها اصحاب خاص مؤمنین با اخلاص بودند اما منافقین بودند ضعفاءالایمان بودند ﴿الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ﴾ بودند «مرجفون فی المدینه» بودند خلّصی هم از اولیای الهی هم بودند آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» توضیح میکند میفرماید که اینها چند گروهاند یک عده منافقاند یعنی قلباً واقعاً کافرند ﴿هُمْ لِلْکُفْرِ یَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلاِْیمَانِ﴾ گرچه بر همه منافقین ﴿الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ﴾ اطلاق میشود ولی گاهی ﴿الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ﴾ در کنار منافق قرار میگیرد اینکه ﴿الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ﴾ باطناً کافر نیست ولی انگیزه سویی دارد بالأخره. خدا را قبول دارد قیامت را قبول دارد و واقعاً مسلمان است منتها یک مسلمان فاسق با یک انگیزهای دارد کار میکند آن ضعفاءالایمان انگیزه ندارند ولی میترسند «مرجفون» هم همین خبرگزاریهای تشویش اذهانی است رجفه یعنی لرزه دیگر اراجیف یعنی اخبار لرزان خبر اگر یک پایه علمی داشته باشد این یک امر ثابتی است اما وقتی مجعول باشد مدسوس باشد پایهای نداشته باشد این لرزان است اینگونه از اخبار لرزان را میگویند اراجیف مرجفون کسانیاند که این اخبار جعلی بیپایه را پخش میکنند این چند گروه را در سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» مشخص کرد فرمود: ﴿لَئِن لَمْ یَنتَهِ المُنَافِقُونَ وَالَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَالمُرْجِفُونَ فِی المَدِینَةِ لَنُغْرِیَنَّکَ بِهِمْ﴾ خب همه اینها بودند در جمع مسلمین بعد از فتح مکه اینها تقریباً گفتند برویم جنگ حنین و غنایم گیرمان بیاید به همین انگیزه میآمدند خیلیهایشان غرور از یک طرف انگیزه مشئوم اغتنام هم از طرف دیگر باعث شکست اینها شد فرمود: ﴿إِذْ أَعْجَبَتْکُمْ کَثْرَتُکُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْکُمْ شَیْئاً وَضَاقَتْ عَلَیْکُمْ الأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ﴾
تنگ شدن زمین وسیع برای غالبمسلمانها در جنگ حنین
این «باء» در ﴿بِمَا رَحُبَتْ﴾ میگویند به معنی مع است یعنی مع ما رحبت زمین با همه گسترشی و گستردگی که داشت آن منطقه وسیع برای شما تنگ شد برای اینکه اینها از هر طرف حمله کردند شما از هر طرف محاط شدید نظیر آنچه که در آیات «احزاب» بیان فرمود آیهٴ ده سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» این است ﴿إِذْ جَآءُوکُمْ مِنْ فَوْقِکُمْ وَمِنْ أَسْفَلَ مِنکُمْ وَإِذْ زَاغَتِ الأَبْصَارُ وَبَلَغَتِ القُلُوبُ الحَنَاجِرَ وَتَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا ٭ هُنَالِکَ ابْتُلِیَ المُؤْمِنُونَ وَزُلْزِلُوا زِلْزَالاً شَدِیداً﴾ که آنجا جای آزمون مهم است دشمن اگر از هر طرف حمله بکند احاطه میکند میگوید در چنین مواردی ﴿وَضَاقَتْ عَلَیْکُمْ الأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ﴾ یعنی زمین با همه گسترشی که داشت آن منطقه برای شما تنگ شد شما محاط شدید به این جایی هم برای فرار بود البته ﴿ثُمَّ وَلَّیْتُم مُدْبِرِینَ﴾ فرار کردید در حالی که شما حق فرار نداشتید در همان سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» میفرماید که مسلمانها تعهد سپردند که در جبهه جنگ فرار نکنند و ایمان است که بالأخره مشکل را حل میکند برای اینکه انسان در این داد و ستد یک رنج چند لحظهای دارد بعد به یک حیات و نشاط ابد منتهی میشود تمام رنجهای این مجاهدین و شهدا در همان یک ساعت یا کمتر از یک ساعت است که مثلاً حالا یا تیر خوردند احیاناً برای یک مقداری دست و پا میزنند همین که حالشان از نشئه دنیا منتقل شدند در آستانه برزخاند دیگر دردی را احساس نمیکنند هیچ خدا رحمت کند سیدنا الاستاد را مرحوم علامه میفرمود که ممکن است که آدم یک شهیدی را ببیند در جبهه دارد در خونش دست و پا زند و خیال میکند که او دارد رنج میبرد ولی این مثل کسی است که انسان تشنهای است که در یک هوای گرمی وارد یک استخر زلال و خنکی شده و دارد شنا میکند ایشان میفرمودند او دیگر رنج نمیبرد یعنی اینکه از دالان پایانی دنیا وارد نشئه برزخ میشود آنجا دیگر رنجی احساس نمیکند
تعهد مسلمانان به پایداری در جنگ و فرار بعضی آنان
در سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» فرمود که اینها تعهد سپردند که فرار نکنند بعضیها فرار کردند بعضیها به این تعهدشان عمل کردند در آیهٴ پانزده سورهٴ «احزاب» این چنین آمده است ﴿وَلَقَدْ کَانُوا عَاهَدُوا اللَّهَ مِن قَبْلُ لاَ یُوَلُّونَ الأَدْبَارَ﴾ و این عهد الهی هم مورد سؤال قرار میگیرد اما همین گروه که فرار کردند در قبالشان مردان الهیاند که در آیهٴ 23 سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» به این صورت آمده است همان آیهٴ معروف ﴿مِنَ المُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَی نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِیلاً﴾ اینها عهدشان دینشان را وفا کردند بنا بود فرار نکنند و نکردند اینطور نیست که حالا پشیمان شده باشند که یک حادثهای دیدند فوراً پشیمان بشوند اینطور هم نه خوب پس بنابراین اینها تعهد کردند ﴿وَلَقَدْ کَانُوا عَاهَدُوا اللَّهَ مِن قَبْلُ لاَ یُوَلُّونَ الأَدْبَارَ﴾ ولی مع ذلک ﴿ثُمَّ وَلَّیْتُم مُدْبِرِینَ﴾ آن کسی که نقض عهد کرده است او دیگر مؤمن خالص نبود او یا منافق بود یا ضعیفالایمان بود یا ﴿الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ﴾ بود یا جزء ﴿وَالمُرْجِفُونَ فِی المَدِینَةِ﴾ بودند اینها بودند که سیاهی لشکر بودند در حقیقت در سورهٴ مبارکهٴ «انفال» که بحثش قبلاً گذشت آیات پانزدهم و شانزدهم فرمود که ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا زَحْفاً فَلاَ تُوَلُّوهُمُ الأَدْبَارَ ٭ وَمَن یُوَلِّهِمْ یَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ إِلاَّ مُتَحَرِّفاً لِقِتَالٍ أَوْ مُتَحَیِّزاً إِلى فِئَةٍ فَقَدْ بَاءَ بِغَضَبٍ مِنَ اللّهِ وَمَأْوَاهُ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ المَصِیرُ﴾ پس فرار از حرب از گناهان کبیره است
نزول آرامش و بازگشت مسلمانان به میدان جنگ
در اینجایی که ذات مقدس پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) حضور داشت و به برکت آن حضرت سکینه نازل شد دیگر برگشتند، عباس عموی پیغمبر گفتند جهوریالصوت بود یک صدای آشکار و بلند داشت حضرت دستور داد که یک اعلان عمومی بکن و فریاد بزنید کجا فرار میکنید پیغمبرتان در صحنه است در میدان است اسلام در خطر است شما تعهد سپردید که فرار نکنید عباس فرمایش پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را با آن صدای رسا و بلند اعلام کرد که پیغمبر در میدان است پیغمبر در خطر است دین در خطر است شما تعهد سپردید که فرار نکنید یکی پس از دیگری برگشتند، برگشتند دیگر آن وقت دیگر البته پیروزی نصیب آنها شد لطف الهی باعث شد که اینها توفیق برگشت را داشتند لذا فرمود که ﴿ثُمَّ أَنْزَلَ اللّهُ سَکِینَتَهُ عَلَی رَسُولِهِ وَعَلَی المُؤْمِنِینَ وَأَنْزَلَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْهَا﴾ حالا شاید فرشتگان باشند ﴿وَعَذَّبَ الَّذِینَ کَفَرُوا﴾ گاهی میفرماید که ﴿قَاتِلُوهُمْ یُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَیْدِیکُمْ﴾ آنها را تعذیب کرده است به همان عذاب دنیایی و در آخرت هم آنها را به عذاب قیامت مبتلا میکند ﴿وَذلِکَ جَزَاءُ الکَافِرِینَ﴾ و گروهی هم که از صحنه نبرد فاصله گرفتند و فرار از ظهر داشتند که جزء گناهان کبیره است باید مشمول توبه الهی باشند ﴿ثُمَّ یَتُوبُ اللّهُ مِن بَعْدِ ذلِکَ عَلَی مَن یَشَاءُ وَاللّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ﴾ که وعده پیروزی است.
یکی از سؤالاتی که شده بود این بود که محبت خاندان پیغمبر و همچنین محبت ذات اقدس الهی از بهترین ذخایر است ولی محبت یک امر اختیاری نیست ما چگونه او را کسب بکنیم گرچه محبت مستقیماً یک امر اختیاری نیست ولی مبادی اختیاریه دارد معرفت از یک سو عمل صالح از سویی دیگر اطاعت دستور آن شخص از سوی سوم و مانند آن اینها زمینه پیدایش محبت را فراهم میکنند و اگر محبت پدید آمد از آن به بعد انسان کار را بر اساس محبت و جز به انجام میدهد
خلقت حضرت آدم و حوا از خاک
سؤال دیگر این بود که ممکن است قبل از آدم و حوا(سلام اله علیهما) افرادی بودند ولی منقرض شدند و بشر کنونی از آدم و حوا است؟ دلیل قرآنیاش این است که ظاهر آیه قرآن این است که آنها که میگفتند حضرت عیسی(سلام الله علیه) چون پدری ندارد ـ معاذاللهـ فرزند خدا است عیسی ابنالله است قرآن کریم احتجاج میکند میفرماید که عیسی(سلام الله) گر چه پدر نداشت ولی خوب مادر داشت و خدای سبحان همانطوری که توانست و این کار را انجام داد و آدم(سلام الله علیه) را بدون پدر و مادر بیافریند از خاک خلق میکند میتواند عیسی را هم بدون پدر خلق بکند ﴿إِنَّ مَثَلَ عِیسَی عِندَ اللّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِن تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ کُن فَیَکُونُ﴾ خب اگر وجود مبارک حضرت آدم او هم فرزند نسل قبل بود پدری داشت مادری داشت منتها انسانهای غیر مسئول آنوقت این احتجاج قرآنی که در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» مطرح است یک احتجاج ناتمامی است برای اینکه مسیحیها میتوانستند بگویند که خوب آدم را خدا از پدر و مادر خلق کرد ولی شما دربارهٴ عیسی میگویید خدا عیسی را بدون پدر خلق کرد پس عیسیٰ ابن الله است ـ معاذالله ـ معلوم میشود حتی این برهان مورد قبول مسیحیان بود که ذات اقدس الهی احتجاج کرد و به مسیحیها گفت که شما که این مطلب را شنیدید و میدانید که این مسئله اینطور است که خدای سبحان کسی را بدون پدر و مادر خلق کرد خب بدون پدر هم میتواند خلق کند چرا درباره آدم نمیگویید ابن الله است ﴿إِنَّ مَثَلَ عِیسَی عِندَ اللّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِن تُرَابٍ﴾ نه خلقه من اب و ام پس اگر نسلی هم بودند منقرض شدند و این نسل کنونی به آدم و حوا(سلام الله علیه) منتهی میشوند الآن کسی نیست که فرزند آدم و حوا نباشد
نزول سکینه و نصرت الهی در جنگ حنین
مسئله سکینه هم باز در بحثهای قبل اشاره شد چیزی که باعث آرامش است به این میگویند سکینه در منازل سائلین برای کسی که سیر الیالله دارد اوایل بیتابی است بعد کم کم آرامش است اینطور نیست که اگر کسی سالک الیالله بود در طلیعه امر از سکون نفس برخوردار باشد چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «زمر» دارد که ﴿اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الحَدِیثِ کِتَاباً مُتَشَابِهاً مَثَانِیَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِینُ جُلُودُهُمْ وَقُلُوبُهُمْ﴾ اوایل امر قشعریره است لرزه است اضطراب است بعد آرامش است این طور نیست که اگر کسی راه افتاد اول آرام بگیرد اول با لرز و قشعریره و اضطراب و بیخوابی و اینها است بعد آرام میگیرد.
پرسش ...
پاسخ: نه حالا ممکن است برای کسی که میخواهد تا آن پایان راه را طی کند این باشد.
سکّین را هم سکّین گفتند برای اینکه مانع حرکت مذبوح است یعنی اینکه کارد را که میگویند سکّین برای اینکه کاری را انجام میدهد که دیگر این مذبوح از حرکت باز میایستد از این جهت کار را میگویند سکّین برای اینکه باعث سکونت آن مذبوح خواهد بود خب پس اینکه فرمود: ﴿ثُمَّ أَنْزَلَ اللّهُ سَکِینَتَهُ عَلَی رَسُولِهِ وَعَلَی المُؤْمِنِینَ﴾ برای تبیین این مطلب است که در جریان جنگ حنین باز تنها نصرت الهی بود قهراً اینکه فرمود: ﴿لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللّهُ فِی مَوَاطِنَ کَثِیرَةٍ وَیَوْمَ حُنَیْنٍ﴾ هم مانند سایر موارد کثیره نصرت الهی بود گفتند منظور از مواطن کثیره هشتاد مورد بود که خدای سبحان مسلمانها را یاری کرده است و از وجود مبارک حضرت هادی(سلام الله علیه) سؤال کردند که خلیفه وقت وصیت کرد که اگر شفا پیدا کرد مال کثیری را صدقه بدهد چقدر بدهد؟ حضرت فرمود هشتاد دینار یا درهم عرض کردند شاهد قرآنی چیست؟ حضرت فرمود که خداوند فرمود: ﴿مَوَاطِنَ کَثِیرَةٍ﴾ و مصداق کثرت این آیه همان هشتاد مورد جنگ است البته این یکی از مصادیق میتواند باشد.
«والحمد لله رب العالمین»
علّت شکست مسلمانان در جنگ اُحد و حنین
شدّت تنگنای جنگ حنین و فرار بسیاری از مسلمانان
کارشکنی منافقان در میان مسلمانان
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
﴿لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللّهُ فِی مَوَاطِنَ کَثِیرَةٍ وَیَوْمَ حُنَیْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْکُمْ کَثْرَتُکُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْکُمْ شَیْئاً وَضَاقَتْ عَلَیْکُمْ الأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّیْتُم مُدْبِرِینَ ٭ ثُمَّ أَنْزَلَ اللّهُ سَکِینَتَهُ عَلَی رَسُولِهِ وَعَلَی المُؤْمِنِینَ وَأَنْزَلَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْهَا وَعَذَّبَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَذلِکَ جَزَاءُ الکَافِرِینَ ٭ ثُمَّ یَتُوبُ اللّهُ مِن بَعْدِ ذلِکَ عَلَی مَن یَشَاءُ وَاللّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ﴾
چگونگی بدید آمدن جنگ حنین
بعد از فتح مکه مشرکین بین مکه و طائف به جای اینکه متنبه شوند و تسلیم بشوند بر همان جحود و انکارشان اصرار داشتند نه خودشان ایمان میآوردند نه میگذاشتند این معارف الهی به گوش محرومین و مستضعفین برسد اینها ﴿وَصَدُّوا عَن سَبِیلِ اللّهِ﴾ داشتند حجت الهی نسبت به آنها بالغ شد اولاً اینها نپذیرفتند و نکول کردند براساس عناد ثانیاً بعد از فتح مکه مشرکین بین مکه و طائف به جای تنبه و اسلام بر همان کفرشان اصرار میورزیدند و نمیگذاشتند که معارف الهی به گوش توده مردم برسد مشکل ائمه کفر در آن منطقه همین دو چیز بود یکی جحود و استکبار در برابر اسلام که خودشان قبول نمیکردند یکی مانع میشدند که این معارف الهی به گوش توده مردم برسد این همان ﴿وَصَدُّوا عَن سَبِیلِ اللّهِ﴾ است ﴿وَیَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ اللّهِ﴾ یعنی «ینصرفون بأنفسهم و یصرفون غیرهم» لذا اسلام ناچار شد که به سمت آنها لشکرکشی بکند که اینها دست از این ﴿وَصَدُّوا عَن سَبِیلِ اللّهِ﴾ بردارند حالا بر فرض خودشان ایمان نمیآورند بگذارند که این معارف الهی به گوش توده مردم برسد آنها هم لشکرکشی کردند جمعیت مسلمین یعنی سربازان اسلام تقریباً بیش از سربازان کفر بود گفتند آنها در حدود ده هزار نفر بودند سربازان اسلامی دوازده هزار نفر یا بیش از دوازده هزار نفر در چنین فضایی اینها به جای اعتماد به قدرت الهی که تاکنون مدد آنها بود به عُدّه و عِدّه خودشان تکیه کردند وقتی انسان از اعتماد بر خدا به اعتماد به خویشتن منتقل بشود دیگر جنگ او صبغه اسلامی ندارد اینکه میگویند اعتماد به نفس، اعتماد به نفس صحیحش اعتماد به عنایت الهی است وگرنه خود انسان و دیگری و دیگران همهشان فقیرند تکیه بر فقیر روا نیست اعتماد به غنی صحیح است انسان به خودش متکی باشد یعنی چه؟ بر خودش اعتماد کند یعنی چه؟ اگر معنایش این است که با توکّل بر خدا لیاقت پیدا میکند که ذات اقدس الهی او را تأمین کند این در حقیقت اعتماد به خدا است و اگر معنایش این است که ما خودمان میتوانیم کاری را از پیش ببریم این روا نیست این گروه مبتلا شدند به چنین غروری
علّت شکست مسلمانان در جنگ احد و حنین
در نوبتهای قبل ملاحظه فرمودید که حق هرگز شکست نمیخورد آنگاه این سؤال مطرح است که چطور در جنگ حنین در طلیعه امر مسلمانها شکست خوردند؟ پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) حضور داشت علیبنابیطالب(علیه السلام) حضور داشتند بسیاری از خواص و صحابه حضور داشتند و رقم سپاهیان اسلام به دوازده هزار نفر رسید اینها کارآزموده هم بودند جنگ هم کردند در گذشته نزدیک مکه را با آن قدرت فتح کردند چرا حالا اینجا شکست خوردند؟ چه اینکه در جریان جنگ احد هم اینطور بود در جریان جنگ احد اول پیروز شدند بعد شکست خوردند این مشکلات را چگونه باید توجیه کرد اما در جنگ حنین اول شکست خوردند بعد پیروز شدند در جنگ احد اول پیروز شدند بعد شکست خوردند این شکست چه سابق چه لاحق با حق بودن سازگار نیست اگر یک امتی حق است اگر یک حکومتی حق است نباید شکست بخورد نه سابقاً و نه لاحقاً در حالی که لشکر اسلام در جنگ احد لاحقاً شکست خورد گر چه سابقاً پیروز شد یعنی اول پیروز شد بعد شکست خورد و همان لشکر در جریان جنگ حنین اول شکست خورد بعد پیروز شد در حالی که ﴿إِن تَنصُرُوا اللَّهَ یَنصُرْکُمْ وَیُثَبِّتْ أَقْدَامَکُمْ﴾ یک اصل کلی و به عنوان یک موجبه کلیه است در حالی که حق همیشه پیروز است به عنوان یک موجبه کلیه است در بحثهای قبل که مربوط به جریان احد بود اشاره شد که اینها به عنوان موجبه کلیه حق است هرگز تخصیصپذیر هم نیست یعنی حق همیشه پیروز است و مسلمین «بما انهم مسلمون» همیشه پیروزاند اولیای الهی همیشه ظفرمندند اینطور نیست که گاهی پیروز بشوند گاهی شکست بخورند اگر اینچنین باشد که ضابطهای در کار نیست چون باطل هم همینطور است آنجا که حق شکست میخورد یعنی باطل پیروز شده است آنجا که حق پیروز میشود یعنی باطل شکست خورده است پس باطل هم گاهی غالب میشود گاهی مغلوب حق هم گاهی غالب میشود گاهی مغلوب پس ضابطهای در کار نیست مگر بر اساس ﴿وَقَدْ أَفْلَحَ الیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَی﴾ «الحق لمن علّت» پاسخش این است که این حق همیشه پیروز است و باطل همیشه محکوم به شکست است و اگر در جایی احیاناً حق شکست خورد این تخصصاً خارج است نه تخصیصاً و اگر جایی باطل پیروز شد این تخصصاً خارج است نه تخصیصاً در آنجایی که حق شکست میخورد وقتی انسان تحلیل میکند معلوم میشود حق شکست نخورد حق پیروز شد یا حق در جبهه مقابل بود یا اینها حق را از دست دادند در جریان جنگ احد که اینها شکست خوردند اگر چه اول پیروز شدند ولی بعد شکست خوردند دیگر حق با آنها نبود چون وحدت حق است اطاعت از پیغمبر حق است انجام وظیفه حق است حفظ وظیفه حق است همه این حقها را آن سنگردارهای احد از دست دادند کاری کردند که با دیگران اختلاف کردند کاری کردند که فرمایش پیغمبر را اطاعت نکردند فرمانده لشکر دستور داد فرمانده کل قوا دستور داد که شما این سنگر را حفظ بکنید اگر دیدید ما مشرکین را محکوم به شکست کردیم اینها متواری شدند تا مرز مکه هم فرار کردند و نزدیک دروازههای مکه هم رسیدند شما این سنگر را حفظ کنید اگر غنائمی هم است بالأخره به شما هم عادلانه خواهد رسید اینها همین که دیدند مسلمانها مشغول جمع غنائم شدند فوراً آن سنگر رها کردند و به جمع غنیمت پرداختند خوب دشمن هم از آن پشت آمد و از همان تنگهای که کسانی که احد مشرف شدند میبینند کاملاً محسوس است و به آن تنگه آمدند و کشتند پس عندالتحلیل حق با آن جبهه مسلمانها نبود برای اینکه اینها وحدت را به اختلاف تبدیل کردند اطاعت را به تمرّد تبدیل کردند دنیا را بر آخرت ترجیح دادند این کارها همهاش باطل است آنها متحد شدند و وحدت حق است خودشان کافر بودند اهل جهنم بودند بر باطل بودند ولی بالأخره نظم حق است وحدت حق است حسن فعلی دارد اینها که تعبدی نیست اینها توصلی است رعایت نظم حق است رعایت وحدت حق است اطاعت بردن از آن فرمانده لشکر حق است اینها نظم است اینها کارهای توصلی است اگر سخن از حسن فاعلی و عبادت و بهشت و اینها باشد باید عبادی باشد و قصد قربت و مانند آن بنابراین در جریان جنگ احد آنهایی که شکست خوردند و سبب شکست دیگران شدند اینها بر باطل بودند.
پرسش ...
پیروزی سالار شهیدان در کربلا
پاسخ: آنجا هم حق پیروز شد دیگر شکست نخورد اینها اصولاً اموی قصدش این بود که بساط اسلام را بردارند واقع وگرنه حکومتی دست حسینبنعلی نبود آن که حکومتی داشت مثل حضرت امیر با او از راه جنگ بالأخره شهیدش کردند بعد از آن سه جنگ آن کسی هم که حکومت دستش بود بعد از امام امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) وجود مبارک امام حسن او را هم بالأخره خلع سلاح کردند حسینبنعلی(سلام الله علیه) حکومتی نداشتند که از او بگیرند اینها بنایشان بر این بود که این «لعبت هاشم بالملک» را کاملاً علنی کنند و عملی کنند همان حکومت جاهلی را به رسمیت بشناسد و وجود مبارک سالار شهیدان صریحاً اعلام کرد که «حق لا یعمل به و الی الباطل لا یتناهی عنه» و امام سجاد هم در دروازه مدینه وقتی از آن حضرت سؤال کردند که در این جبهه کربلا چه کسی پیروز شد؟ فرمود ما پیروز شدیم ما رفتیم توحید را زنده کردیم و اسلام را زنده کردیم و نبوت را زنده کردیم و برگشتیم «اذا أردت أن تعلم من غلب و دخل وقت الصلاة فأذّن ثم أقم» اگر خواستید ببینید در کربلا چه کسی پیروز شد هنگام نماز اذان و اقامه بگو ببین در اذان و اقامه چه میگویی در اذان و اقامه شهادت به وحدانیت حق میدهی ما رفتیم زنده کردیم شهادت به رسالت پیغمبر میدهی ما رفتیم زنده کردیم به نماز دعوت میکنید ما رفتیم زنده کردیم و برگشتیم ما پیروز شدیم آنها.
پرسش: در جریان اُحد یا حُنین بحث از غلبه و شکست ظاهری است در جریان کربلا بحث از پیروزی واقعی و معنوی است؟
پاسخ: آن محور جنگ را باید ملاحظه کرد محور جنگ در جریان کربلا همان اسلام و کفر بود ولو انسان شهید هم بشود یک وقت انسان کشته میشود و هدف هم از بین میرود یک وقت است نه احدیالحسنیین است «بذل مهجته فیک لیستنقذ عبادک من الجهالة و حیرة الضلالة»
غرور منشأ شکست ابتدایی مسلمانان در جنگ حنین
در جریان جنگ حنین این هم عندالتحلیل حق با اینها نبود برای اینکه اینها مغرورانه وارد صحنه جنگ شدند به جای اینکه بگویند ما مشمول وعده نصرت الهی هستیم ﴿إِن تَنصُرُوا اللَّهَ یَنصُرْکُم﴾ به خودشان تکیه کردند گفتند این ماییم که مکه را فتح کردیم الآن ما هستیم که هوازن و ثقیف را هم در بر میکوبیم این اعتماد به نفس باطل است این دیگر حق نیست اینها به قدرت الهی نمیخواستند بجنگند با قدرت خودشان خواستند بجنگند این میشود غرور اینکه فرمود: ﴿إِذْ أَعْجَبَتْکُمْ کَثْرَتُکُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْکُمْ شَیْئاً﴾ این اعجاب تنها نشاط نیست آن غرور ننگین را به همراه دارد یک وقت است انسان خوشحال است که جمعیتشان زیاد است خب این نعمتی است اینکه بد نیست یک وقت معجب است یعنی مغرور است به دلیل اینکه فرمود این کثرت کاری از پیش نبرد معلوم میشود اینها به کثرت تکیه کردند اگر انسان به عنایت الهی تکیه کند و خوشحال باشد که ذات اقدس الهی آنها را یاری کرده است به وسیله سپاه زیاد فرشتگان زیاد و مانند آن این نعمت خوبی است اینکه بد نیست ولی به قرینه اینکه فرمود این کثرت کاری از پیش نبرد معلوم میشود این اعجب به معنای غرور است ﴿إِذْ أَعْجَبَتْکُمْ کَثْرَتُکُمْ فَلَمْ تُغْنِ﴾ این فاء تفریع نشان میدهد که اینها به کثرت تکیه کردند و کثرت هم غیر از خدا است انسان باید به خدا تکیه کند میگوید اینها اسباب الهیاند جنود الهیاند و ذات اقدس الهی امیدواریم از این راه یاری کند و مانند آن پس در جریان جنگ احد هم تحلیل فرمود اینجا هم تحلیل فرمود نه اینکه در جنگ حنین شما شکست خوردید بدون اینکه علتش را ذکر بکند یا در جریان جنگ احد شکست خوردید بدون اینکه علتش را ذکر بکند اینطور نیست فرمود: ﴿وَیَوْمَ حُنَیْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْکُمْ کَثْرَتُکُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْکُمْ شَیْئاً﴾ از این کثرت هیچ کاری ساخته نبود به دلیل اینکه همه شما فرار کردید یک وقت است از این کثرت کاری ساخته است یک عدهای مقاومت میکنند میجنگند میکشند کشته میشوند خوب از این کثرت کاری ساخته است اما اگر از این کثرت هیچ کاری ساخته نبود به دلیل اینکه ﴿ثُمَّ وَلَّیْتُم مُدْبِرِینَ﴾ فرار کردید
شدت تنگنای جنگ حنین و فرار بسیاری از مسلمانان
یک بیانی مرحوم امین الاسلام در مجمع البیان دارد که ﴿وَضَاقَتْ عَلَیْکُمْ الأَرْضُ بِمَا رَحُبَت﴾ یعنی زمین وسیع سرزمین وسیع حنین که بین طائف و مکه است و قبایل هوازن و ثقیف بین شما اجتماع کردند آنقدر به شما سخت گذشت که جایی برای فرار نداشتید سیدنا الاستاد مرحوم علامه(رضوان الله علیه) میفرماید که این وجه غیر سدید است برای اینکه آیه دارد ﴿ثُمَّ وَلَّیْتُم مُدْبِرِینَ﴾ پس سخن از مکان نیست سخن از آن رعب نظامی است اینها یک مکانی داشتند یک سمتی پیدا کردند که دارند فرار میکنند و فرار کردند اینکه در مجمع البیان آمده است مکانی را برای فرار نیافتید این درست نیست منظور آیه این است که جایی را برای نجات از دشمن نیافتید نه یعنی فرار که خوب فرار کردند یک گوشه گرفتند فرار کردند ﴿ثُمَّ وَلَّیْتُم مُدْبِرِینَ﴾ ظاهراً منظورشان که غالب مفسرین همان مرحوم امین الاسلام هست
پیروزی حق و شکست باطل
خب پس از اینکه فرمود: ﴿لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللّهُ فِی مَوَاطِنَ کَثِیرَةٍ وَیَوْمَ حُنَیْنٍٍ﴾ این را تعلیل کرد فرمود آن وقتی که ﴿إِذْ﴾ هنگامی که ﴿أَعْجَبَتْکُمْ کَثْرَتُکُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْکُمْ شَیْئاً﴾ از اینجا معلوم میشود ﴿کَمْ مِن فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثِیرَةً بِإِذْنِ اللّهِ﴾ این گاهی ممکن است آن فئه قلیله موحّد نباشد ولی یک گوشهای از حق با او باشد آن فئه کثیره موحّد باشد ولی گوشهای از باطل در آنجا راه پیدا کرده باشد ﴿کَمْ مِن فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثِیرَةً بِإِذْنِ اللّهِ﴾ البته این غلبه مستقر نبود دوباره ذات اقدس الهی به برکت اسلام و پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مسلمانها را پیروز کرد لکن تحلیل قرآنی این است که منشأ شکست ابتدایی در جریان جنگ احد غرور بود چه اینکه منشأ شکست انتهایی در جریان جنگ احد همان اختلاف بود تقدیم دنیا بر آخرت بود تمرّد از فرمان فرمانده کل قوا بود و امثال ذلک تعبیر به ﴿وَیَوْمَ حُنَیْنٍٍ﴾ این یوم را گاهی به مکان اسناد میدهند گاهی هم به حادثه اسناد میدهند گاهی هم به گروههایی که آن حادثهها را ایجاد کردند اسناد میدهند میگویند یوم بعد یوم احد یوم خندق یوم حنین اینها اضافه یوم است به آن مفاهیم گاهی هم یوم را به آن اقوام و احزاب نسبت میدهند نظیر ﴿یَوْمِ الأَحْزَابِ﴾ این گروههایی آمدند و جنگ احزاب را راه انداختند گاهی هم در وقایع به واقعه مثلاً اسناد میدهند از اینکه گاهی به واقعه نسبت میدهند نظیر یوم فتح مکه خوب این برابر اهمیتی که آن حادثه دارد نسبت میدهند
کارشکنی منافقان در میان مسلمانان
مطلب دیگر آن است این مسلمانهایی که در جنگ شرکت میکردند در اوایل امر برایشان مسلّم نبود که چه کسی پیروز میشود و چه کسی پیروز نمیشود لذا صریحاً مخالفت میکردند بین راه برمیگشتند نظیر جنگ احد در جنگ احد تقریباً هزار نفر سرباز از مدینه خارج شدند به طرف احد یک سوم اینها که از منافقین بودند در بین راه برگشتند در برابر پیغمبر زمانشان که امام زمانشان هم بود چون پیغمبر هر عصری امام همان عصر هم است که وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) قبلاً هم بحث شد که تحلیل فرمود که این رقم درشت از منافقین که در صدر اسلام بودند با پیغمبر نساختند آیات فراوانی هم در نکوهش و مذمّت اینها نازل شده است اینها که با پیغمبر نساختند بعد از رحلت پیامبر و خانهنشین شدن من همه اینها ساکت شدند اینها کجا رفتند نمیشود گفت همه اینها برگشتند و توبه کردند و سلمان و اباذر شدند و آدم خوبی شدند که و نمیشود گفت همه اینها اینجا مردند که همه اینها جذب حکومت شدند وقتی جذب حکومت شدند و کار به دست آنها رسید ساکت شدند رقم اینها هم که تقریباً یک سوم بود کم نبود این از همان نالههای بلند حضرت امیر است در نهجالبلاغه که فرمود شما نگفتید این همه منافقین که این همه سور و آیات در مدینه درباره آنها نازل شده آخر اینها کجا رفتند بعد از فتح جهانی پیغمبر چرا کارشکنی نکردند؟ چون با خوارج که اینها درگیر نشدند که خوب بعد فرمود: «انما الناس مع الملوک والدنیا» مردم به دنبال قدرت و دنبال دنیایند اکثریشان اینگونه است اینجا هم حضرت فرمود که ﴿إِذْ أَعْجَبَتْکُمْ کَثْرَتُکُمْ﴾ این ناظر به توده مسلمین است در بین اینها اصحاب خاص مؤمنین با اخلاص بودند اما منافقین بودند ضعفاءالایمان بودند ﴿الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ﴾ بودند «مرجفون فی المدینه» بودند خلّصی هم از اولیای الهی هم بودند آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» توضیح میکند میفرماید که اینها چند گروهاند یک عده منافقاند یعنی قلباً واقعاً کافرند ﴿هُمْ لِلْکُفْرِ یَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلاِْیمَانِ﴾ گرچه بر همه منافقین ﴿الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ﴾ اطلاق میشود ولی گاهی ﴿الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ﴾ در کنار منافق قرار میگیرد اینکه ﴿الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ﴾ باطناً کافر نیست ولی انگیزه سویی دارد بالأخره. خدا را قبول دارد قیامت را قبول دارد و واقعاً مسلمان است منتها یک مسلمان فاسق با یک انگیزهای دارد کار میکند آن ضعفاءالایمان انگیزه ندارند ولی میترسند «مرجفون» هم همین خبرگزاریهای تشویش اذهانی است رجفه یعنی لرزه دیگر اراجیف یعنی اخبار لرزان خبر اگر یک پایه علمی داشته باشد این یک امر ثابتی است اما وقتی مجعول باشد مدسوس باشد پایهای نداشته باشد این لرزان است اینگونه از اخبار لرزان را میگویند اراجیف مرجفون کسانیاند که این اخبار جعلی بیپایه را پخش میکنند این چند گروه را در سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» مشخص کرد فرمود: ﴿لَئِن لَمْ یَنتَهِ المُنَافِقُونَ وَالَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَالمُرْجِفُونَ فِی المَدِینَةِ لَنُغْرِیَنَّکَ بِهِمْ﴾ خب همه اینها بودند در جمع مسلمین بعد از فتح مکه اینها تقریباً گفتند برویم جنگ حنین و غنایم گیرمان بیاید به همین انگیزه میآمدند خیلیهایشان غرور از یک طرف انگیزه مشئوم اغتنام هم از طرف دیگر باعث شکست اینها شد فرمود: ﴿إِذْ أَعْجَبَتْکُمْ کَثْرَتُکُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْکُمْ شَیْئاً وَضَاقَتْ عَلَیْکُمْ الأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ﴾
تنگ شدن زمین وسیع برای غالبمسلمانها در جنگ حنین
این «باء» در ﴿بِمَا رَحُبَتْ﴾ میگویند به معنی مع است یعنی مع ما رحبت زمین با همه گسترشی و گستردگی که داشت آن منطقه وسیع برای شما تنگ شد برای اینکه اینها از هر طرف حمله کردند شما از هر طرف محاط شدید نظیر آنچه که در آیات «احزاب» بیان فرمود آیهٴ ده سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» این است ﴿إِذْ جَآءُوکُمْ مِنْ فَوْقِکُمْ وَمِنْ أَسْفَلَ مِنکُمْ وَإِذْ زَاغَتِ الأَبْصَارُ وَبَلَغَتِ القُلُوبُ الحَنَاجِرَ وَتَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا ٭ هُنَالِکَ ابْتُلِیَ المُؤْمِنُونَ وَزُلْزِلُوا زِلْزَالاً شَدِیداً﴾ که آنجا جای آزمون مهم است دشمن اگر از هر طرف حمله بکند احاطه میکند میگوید در چنین مواردی ﴿وَضَاقَتْ عَلَیْکُمْ الأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ﴾ یعنی زمین با همه گسترشی که داشت آن منطقه برای شما تنگ شد شما محاط شدید به این جایی هم برای فرار بود البته ﴿ثُمَّ وَلَّیْتُم مُدْبِرِینَ﴾ فرار کردید در حالی که شما حق فرار نداشتید در همان سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» میفرماید که مسلمانها تعهد سپردند که در جبهه جنگ فرار نکنند و ایمان است که بالأخره مشکل را حل میکند برای اینکه انسان در این داد و ستد یک رنج چند لحظهای دارد بعد به یک حیات و نشاط ابد منتهی میشود تمام رنجهای این مجاهدین و شهدا در همان یک ساعت یا کمتر از یک ساعت است که مثلاً حالا یا تیر خوردند احیاناً برای یک مقداری دست و پا میزنند همین که حالشان از نشئه دنیا منتقل شدند در آستانه برزخاند دیگر دردی را احساس نمیکنند هیچ خدا رحمت کند سیدنا الاستاد را مرحوم علامه میفرمود که ممکن است که آدم یک شهیدی را ببیند در جبهه دارد در خونش دست و پا زند و خیال میکند که او دارد رنج میبرد ولی این مثل کسی است که انسان تشنهای است که در یک هوای گرمی وارد یک استخر زلال و خنکی شده و دارد شنا میکند ایشان میفرمودند او دیگر رنج نمیبرد یعنی اینکه از دالان پایانی دنیا وارد نشئه برزخ میشود آنجا دیگر رنجی احساس نمیکند
تعهد مسلمانان به پایداری در جنگ و فرار بعضی آنان
در سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» فرمود که اینها تعهد سپردند که فرار نکنند بعضیها فرار کردند بعضیها به این تعهدشان عمل کردند در آیهٴ پانزده سورهٴ «احزاب» این چنین آمده است ﴿وَلَقَدْ کَانُوا عَاهَدُوا اللَّهَ مِن قَبْلُ لاَ یُوَلُّونَ الأَدْبَارَ﴾ و این عهد الهی هم مورد سؤال قرار میگیرد اما همین گروه که فرار کردند در قبالشان مردان الهیاند که در آیهٴ 23 سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» به این صورت آمده است همان آیهٴ معروف ﴿مِنَ المُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَی نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِیلاً﴾ اینها عهدشان دینشان را وفا کردند بنا بود فرار نکنند و نکردند اینطور نیست که حالا پشیمان شده باشند که یک حادثهای دیدند فوراً پشیمان بشوند اینطور هم نه خوب پس بنابراین اینها تعهد کردند ﴿وَلَقَدْ کَانُوا عَاهَدُوا اللَّهَ مِن قَبْلُ لاَ یُوَلُّونَ الأَدْبَارَ﴾ ولی مع ذلک ﴿ثُمَّ وَلَّیْتُم مُدْبِرِینَ﴾ آن کسی که نقض عهد کرده است او دیگر مؤمن خالص نبود او یا منافق بود یا ضعیفالایمان بود یا ﴿الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ﴾ بود یا جزء ﴿وَالمُرْجِفُونَ فِی المَدِینَةِ﴾ بودند اینها بودند که سیاهی لشکر بودند در حقیقت در سورهٴ مبارکهٴ «انفال» که بحثش قبلاً گذشت آیات پانزدهم و شانزدهم فرمود که ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا زَحْفاً فَلاَ تُوَلُّوهُمُ الأَدْبَارَ ٭ وَمَن یُوَلِّهِمْ یَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ إِلاَّ مُتَحَرِّفاً لِقِتَالٍ أَوْ مُتَحَیِّزاً إِلى فِئَةٍ فَقَدْ بَاءَ بِغَضَبٍ مِنَ اللّهِ وَمَأْوَاهُ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ المَصِیرُ﴾ پس فرار از حرب از گناهان کبیره است
نزول آرامش و بازگشت مسلمانان به میدان جنگ
در اینجایی که ذات مقدس پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) حضور داشت و به برکت آن حضرت سکینه نازل شد دیگر برگشتند، عباس عموی پیغمبر گفتند جهوریالصوت بود یک صدای آشکار و بلند داشت حضرت دستور داد که یک اعلان عمومی بکن و فریاد بزنید کجا فرار میکنید پیغمبرتان در صحنه است در میدان است اسلام در خطر است شما تعهد سپردید که فرار نکنید عباس فرمایش پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را با آن صدای رسا و بلند اعلام کرد که پیغمبر در میدان است پیغمبر در خطر است دین در خطر است شما تعهد سپردید که فرار نکنید یکی پس از دیگری برگشتند، برگشتند دیگر آن وقت دیگر البته پیروزی نصیب آنها شد لطف الهی باعث شد که اینها توفیق برگشت را داشتند لذا فرمود که ﴿ثُمَّ أَنْزَلَ اللّهُ سَکِینَتَهُ عَلَی رَسُولِهِ وَعَلَی المُؤْمِنِینَ وَأَنْزَلَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْهَا﴾ حالا شاید فرشتگان باشند ﴿وَعَذَّبَ الَّذِینَ کَفَرُوا﴾ گاهی میفرماید که ﴿قَاتِلُوهُمْ یُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَیْدِیکُمْ﴾ آنها را تعذیب کرده است به همان عذاب دنیایی و در آخرت هم آنها را به عذاب قیامت مبتلا میکند ﴿وَذلِکَ جَزَاءُ الکَافِرِینَ﴾ و گروهی هم که از صحنه نبرد فاصله گرفتند و فرار از ظهر داشتند که جزء گناهان کبیره است باید مشمول توبه الهی باشند ﴿ثُمَّ یَتُوبُ اللّهُ مِن بَعْدِ ذلِکَ عَلَی مَن یَشَاءُ وَاللّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ﴾ که وعده پیروزی است.
یکی از سؤالاتی که شده بود این بود که محبت خاندان پیغمبر و همچنین محبت ذات اقدس الهی از بهترین ذخایر است ولی محبت یک امر اختیاری نیست ما چگونه او را کسب بکنیم گرچه محبت مستقیماً یک امر اختیاری نیست ولی مبادی اختیاریه دارد معرفت از یک سو عمل صالح از سویی دیگر اطاعت دستور آن شخص از سوی سوم و مانند آن اینها زمینه پیدایش محبت را فراهم میکنند و اگر محبت پدید آمد از آن به بعد انسان کار را بر اساس محبت و جز به انجام میدهد
خلقت حضرت آدم و حوا از خاک
سؤال دیگر این بود که ممکن است قبل از آدم و حوا(سلام اله علیهما) افرادی بودند ولی منقرض شدند و بشر کنونی از آدم و حوا است؟ دلیل قرآنیاش این است که ظاهر آیه قرآن این است که آنها که میگفتند حضرت عیسی(سلام الله علیه) چون پدری ندارد ـ معاذاللهـ فرزند خدا است عیسی ابنالله است قرآن کریم احتجاج میکند میفرماید که عیسی(سلام الله) گر چه پدر نداشت ولی خوب مادر داشت و خدای سبحان همانطوری که توانست و این کار را انجام داد و آدم(سلام الله علیه) را بدون پدر و مادر بیافریند از خاک خلق میکند میتواند عیسی را هم بدون پدر خلق بکند ﴿إِنَّ مَثَلَ عِیسَی عِندَ اللّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِن تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ کُن فَیَکُونُ﴾ خب اگر وجود مبارک حضرت آدم او هم فرزند نسل قبل بود پدری داشت مادری داشت منتها انسانهای غیر مسئول آنوقت این احتجاج قرآنی که در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» مطرح است یک احتجاج ناتمامی است برای اینکه مسیحیها میتوانستند بگویند که خوب آدم را خدا از پدر و مادر خلق کرد ولی شما دربارهٴ عیسی میگویید خدا عیسی را بدون پدر خلق کرد پس عیسیٰ ابن الله است ـ معاذالله ـ معلوم میشود حتی این برهان مورد قبول مسیحیان بود که ذات اقدس الهی احتجاج کرد و به مسیحیها گفت که شما که این مطلب را شنیدید و میدانید که این مسئله اینطور است که خدای سبحان کسی را بدون پدر و مادر خلق کرد خب بدون پدر هم میتواند خلق کند چرا درباره آدم نمیگویید ابن الله است ﴿إِنَّ مَثَلَ عِیسَی عِندَ اللّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِن تُرَابٍ﴾ نه خلقه من اب و ام پس اگر نسلی هم بودند منقرض شدند و این نسل کنونی به آدم و حوا(سلام الله علیه) منتهی میشوند الآن کسی نیست که فرزند آدم و حوا نباشد
نزول سکینه و نصرت الهی در جنگ حنین
مسئله سکینه هم باز در بحثهای قبل اشاره شد چیزی که باعث آرامش است به این میگویند سکینه در منازل سائلین برای کسی که سیر الیالله دارد اوایل بیتابی است بعد کم کم آرامش است اینطور نیست که اگر کسی سالک الیالله بود در طلیعه امر از سکون نفس برخوردار باشد چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «زمر» دارد که ﴿اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الحَدِیثِ کِتَاباً مُتَشَابِهاً مَثَانِیَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِینُ جُلُودُهُمْ وَقُلُوبُهُمْ﴾ اوایل امر قشعریره است لرزه است اضطراب است بعد آرامش است این طور نیست که اگر کسی راه افتاد اول آرام بگیرد اول با لرز و قشعریره و اضطراب و بیخوابی و اینها است بعد آرام میگیرد.
پرسش ...
پاسخ: نه حالا ممکن است برای کسی که میخواهد تا آن پایان راه را طی کند این باشد.
سکّین را هم سکّین گفتند برای اینکه مانع حرکت مذبوح است یعنی اینکه کارد را که میگویند سکّین برای اینکه کاری را انجام میدهد که دیگر این مذبوح از حرکت باز میایستد از این جهت کار را میگویند سکّین برای اینکه باعث سکونت آن مذبوح خواهد بود خب پس اینکه فرمود: ﴿ثُمَّ أَنْزَلَ اللّهُ سَکِینَتَهُ عَلَی رَسُولِهِ وَعَلَی المُؤْمِنِینَ﴾ برای تبیین این مطلب است که در جریان جنگ حنین باز تنها نصرت الهی بود قهراً اینکه فرمود: ﴿لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللّهُ فِی مَوَاطِنَ کَثِیرَةٍ وَیَوْمَ حُنَیْنٍ﴾ هم مانند سایر موارد کثیره نصرت الهی بود گفتند منظور از مواطن کثیره هشتاد مورد بود که خدای سبحان مسلمانها را یاری کرده است و از وجود مبارک حضرت هادی(سلام الله علیه) سؤال کردند که خلیفه وقت وصیت کرد که اگر شفا پیدا کرد مال کثیری را صدقه بدهد چقدر بدهد؟ حضرت فرمود هشتاد دینار یا درهم عرض کردند شاهد قرآنی چیست؟ حضرت فرمود که خداوند فرمود: ﴿مَوَاطِنَ کَثِیرَةٍ﴾ و مصداق کثرت این آیه همان هشتاد مورد جنگ است البته این یکی از مصادیق میتواند باشد.
«والحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است