- 550
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 29 تا 31 سوره توبه _ بخش دوم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 29 تا 31 سوره توبه _ بخش دوم"
دستور الهی به مبارزه با مشرکان و گروهی از اهل کتاب
محکومیت اهل کتاب با برهان و جدال احسن
مبارزه اهل کتاب با مسلمانان پس از فتح مکه
اعوذ بالله من الشّیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قَاتِلُوا الَّذِینَ لاَیُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَلاَ بِالْیَوْمِ الآخِرِ وَلاَیُحَرِّمُونَ مَاحَرَّمَ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَلاَ یَدِینُونَ دِینَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ حَتَّیٰ یُعْطُوا الْجِزْیَةَ عَن یَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ ٭ وَقَالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللّهِ وَقَالَتِ النَّصَارَیٰ الْمَسِیحُ ابْنُ اللّهِ ذلِکَ قَوْلُهُمْ بِأَفْوَاهِهِمْ یُضَاهِئُونَ قَوْلَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن قَبْلُ قَاتَلَهُمُ اللّهُ أَنّی یُؤْفَکُونَ ٭ اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَاباً مِن دُونِ اللّهِ وَالْمَسِیحَ ابْنَ مَرْیَمَ وَمَا أُمِرُوا إِلاّ لِیَعْبُدُوا إِلهاً وَاحِداً لاَإِلهَ إِلاّ هُوَ سُبْحَانَهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ﴾
نگاهی به مسألهٴ قتال با اهل کتاب
چند تا بحث در این آیات مانده است. که طرح بعضی از آنها هنوز زود است. و آن این است که آیا این به نحو قضیّه حقیقیه است یا خارجیه؟ یعنی وظیفه رهبران اسلامی این است که همیشه با اهل کتاب بجنگند تا آنها جزیه بپردازند؟یا این به نحو یک قضیّه خارجیّه است که مربوط بود به همان یک مشت مسیحیها و یهودیهای صدر اسلام که مزاحم حکومت اسلامی بودند و با مشرکین در پیوند سیاسی مرموز بودند. که این باید در بخشهای آینده مطرح بشود.
بررسی شمول آیهٴ محل بحث بر مشرکان و اهل کتاب
آنچه که فعلاً مطرح است آن است که برخیها احتمال دادند این آیه جامع بین اهل کتاب و مشرکین باشد، که جامع اینها کفر است. ﴿قَاتِلُوا الَّذِینَ لاَیُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَلاَ بِالْیَوْمِ الآخِرِ﴾ ناظر به مشرکین است ﴿وَلاَیُحَرِّمُونَ مَاحَرَّمَ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَلاَ یَدِینُونَ دِینَ الْحَقِّ﴾ ناظر به اهل کتاب است. قهراً این ﴿مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ﴾ بیان همین جمله اخیر خواهد بود طبق این احتمال. نه بیان جمله اول و دوّم که مجموعه صفات یاد شده با این بیان بشود. ببینیم این احتمال به مرحله نهایی میرسد یا نه؟ که قهرًا این آیه جامع بین مشرکین و اهل کتاب باشد و جامع این هم عنوان کفر است. اگر این ناظر به امر به قتال مشرکین به اهل کتاب باشد آنگاه غایتش که اعطای جزیه است این شامل هر دو گروه نخواهد بود. زیرا از مشرک جزیه پذیرفته نمیشود. قهراً نمیتوان گفت که این آیه ناظر به هردو گروه است، که ﴿لاَ یُؤْمِنُونَ﴾ مربوط به مشرکین ﴿وَلاَیُحَرِّمُونَ﴾ مربوط به اهل کتاب باشد. برای اینکه ظاهر غایت این است که ؛ اگر جزیه دادند قتال نیست در حالی که از مشرک جزیه پذیرفته نمیشود. و اگر اصرار داشته باشید که آیه ناظر به هر دو گروه است باید این ﴿حَتَّیٰ یُعْطُوا الْجِزْیَةَ عَن یَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ﴾ را مخصوص قید اخیر بدانیم جملهٴ اخیر بدانیم، یعنی با مشرکین مقاتله کنید مطلقا و با اهل کتاب مقاتله کنید محدوداً به حد جزیه و این تفکیک هم خلاف ظاهر است. بنا براین ظاهرش همان است که تمام این صفات مربوط به اهل کتاب است. البته آن احتمالی که گفته شد باز ممکن است از آن دفاعی بشود در بحثهای آینده.
اوصاف سهگانه اهل کتاب
مطلب دیگر آن است که این ﴿مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ﴾ همانطوری که قبلاً بازگو شد برای تبیین است نه برای تبعیض، نظیر ﴿فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الأوْثَانِ﴾ که رجس از اوثان است ،یعنی رجس وَثَن است و وثن رجس است. اینها هم کسانی که مؤمن نیستند، محرِّم نیستند و متدیِّن نیستند ﴿مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ﴾ هستند که بیان باشد. سه وصف برای آنها ذکر شد. یکی اینکه اینها به مبدأ و معاد معتقد نیستند، یکی اینکه ﴿مَاحَرَّمَ اللّهُ وَرَسُولُهُ﴾ را تحریم نمیکنند، یکی اینکه به دین حق متدیّن نیستند. راجع به اینکه اینها به مبدأ و معاد معتقد نیستند قبلاً بحث شد. برای اینکه آیه بعدی تأیید میکند این مطلب را؛ که یهودیها قائل شدند که عزیر ابن الله است و مسیحیها قائل شدند که عیسی(علیه السّلام) ابن الله است درحالی که الله ﴿لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ﴾ است. پس آن اله واقعی که ﴿لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ﴾ اینها ایمان ندارند آنکه والد میشود و عیسی فرزند او میشود، گاهی عزیر فرزند او میشود گاهی دیگر او دیگر اله نیست در حقیقت اینها به اله معتقد نیستند از این جهت میتوان گفت اینها مؤمن نیستند و قیامتی هم که معتقدند آن قیامت واقعی نیست قیامت واقعی این است که ﴿لاَ ظُلْمَ الْیَوْمَ﴾ هیچگونه امتیازی در قیامت نیست در حالی که اینها به قیامتی معتقدند که میگویند ﴿لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلاّ أَیَّاماً مَعْدُودَةً﴾ خب اگر شما سالیان متمادی معصیت کردید به دنبال گوسالهپرستی رفتید و شرک ورزیدید با انبیا مبارزه کردید، چگونه ﴿لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلاّ أَیَّاماً مَعْدُودَةً﴾ پس به یک معادی معتقدند که وجود ندارد. آن معادی که وجود دارد اینها معتقد نیستند همان اشکالی که درباره مبدأ بود درباره معاد هم هست. اما ﴿وَلاَیُحَرِّمُونَ مَاحَرَّمَ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَلاَ یَدِینُونَ دِینَ الْحَقِّ﴾ برای اینکه اینها تکرار نشود، می شود اینچنین معنا کرد که ﴿وَلاَیُحَرِّمُونَ مَاحَرَّمَ اللّهُ وَرَسُولُهُ﴾ در دین خودشان ﴿وَلاَ یَدِینُونَ دِینَ الْحَقِّ﴾ نسبت به دین اسلام. نه به دین خودشان عمل میکنند نه به دین اسلام. نه آنچه را که خدا و پیامبرش که موسای کلیم(سلام الله علیه) یا عیسی مسیح(علیه السّلام) باشد اینها معتقدند و عمل میکنند نه به دین حق.
محکومیت اهل کتاب با برهان و جدال احسن
خلاصه هم برابر جدال احسن محکوماند، هم برابر برهان. برابر برهان محکوماند برای اینکه دین خاتم دین قرآن کریم است و قرآن تحدّی کرد فرمود که ﴿إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَیٰ عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِن مِثْلِهِ﴾ این معجزه خالده است اگر شک دارید که این قرآن کلام الله است مثل این یا ده سوره یا یک سوره مثل این بیاورید. اینها در برابر این تحدّی عاجز شدند. پس قرآن کلام الله است و وحی الهی است و دین خاتم، این برهان است.
پس اهل کتاب نسبت به دین خودشان ﴿وَلاَیُحَرِّمُونَ مَاحَرَّمَ اللّهُ وَرَسُولُهُ﴾. نسبت به دین اسلام ﴿وَلاَ یَدِینُونَ دِینَ الْحَقِّ﴾ اگر از نظر برهان باشد باید به دین حق متدین بشوند درحالی که ﴿وَلاَ یَدِینُونَ دِینَ الْحَقِّ﴾. اگر از نظر جدال احسن باشد باز محکوماند. یعنی قرآن میفرماید شما که اسلام را قبول ندارید، دین خودتان را دین خاتم میدانید و دین حق میدانید باید برابر دین خودتان عمل بکنید، در حالی که برابر دین خودتان هم عمل نمیکنید. پس اگر برهان است باید به دین حق متدین باشید که نیستید. اگر طبق جدال احسن است باید برابر دین خودتان عمل بکنید که نمیکنید. نه تابع دین منسوخاید نه تابع دین ناسخ. ﴿وَلاَیُحَرِّمُونَ مَاحَرَّمَ اللّهُ وَرَسُولُهُ﴾ درباره دین منسوخ ﴿وَلاَ یَدِینُونَ دِینَ الْحَقِّ﴾ درباره دین ناسخ.
پرسش: دین الحق عام باشد ...؟
پاسخ: اگر ما نتوانیم برای او یک وجهی جدا ذکر بکنیم میگوییم برای اهمیت از باب ذکر عام بعد از ذکر خاص یا جامعگیری و مانند آن است اما اگر احتمال میدهیم که هر کدام ناظربه یک مسئله جداگانه باشد که أولاست ﴿وَلاَیُحَرِّمُونَ مَاحَرَّمَ اللّهُ وَرَسُولُهُ﴾ این ناظر به دین خودشان ﴿وَلاَ یَدِینُونَ دِینَ الْحَقِّ﴾ ناظر به دین خاتم، از نظر معرفتشناسی اگر اینها بخواهند بر اساس برهان سخن بگویند محکوماند بر اساس جدال احسن سخن بگویند محکوماند خب،
مبارزه اهل کتاب با مسلمانان پس از فتح مکه
اینها یعنی یهودیها در درجه اوّل و مسیحیها در درجه دوم اینها یک دشمن مرموز و مستوری بودند برای اسلام و میگفتند که درگیری اسلام با شرک باعث میشود که خود اسلام از بین برود مسلمین درهم کوبیده میشوند دیگر نیازی نیست ما وارد مبارزه بشویم فقط در حد جاسوسی و کارشکنیهای مقطعی و کمک مالی و اینها داشتند. بعد از جریان فتح مکه ﴿یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجاً﴾ و شکست مشرکین و حکومت اسلامی در سراسر حجاز اینها دست به کار کردند وگرنه قبلاً یهودیها و مسیحیها رودر روی اسلام نبودند که کاملاً بجنگند. جریان یهود بنینضیر، بنیقریظه، بنیقینقاع از یک سو، مسیحیهای تبوک از سوی دیگر اینها که دیدند اسلام در حجاز دارد حاکم میشود اینها دیگر شروع کردند، وگرنه در طلیعه امر که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در مدینه حکومتی تشکیل دادند این اهل کتاب خیلی رو در روی مسلمانها قرار نمیگرفتند کمک مالی میکردند مشرکین را، جاسوسی میکردند، رابطه مرموز و مستور داشتند اما یک عداوت مشهود داشته باشند سعی میکردند که نباشد میگفتند همین که مشرکین در برابر مسلمین ایستادند و اسلام با شرک میجنگد دیگر لازم نیست ما دخالت کنیم.
پرسش ...
پاسخ: آنها بله آن ﴿مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ أُمَّةٌ قَائِمَةٌ یَتْلُونَ آیَاتِ اللّهِ﴾ آنها مؤمنین اهل کتاب هستند آنها که منزّه هستند از اینکه ﴿لاَیُحَرِّمُونَ مَاحَرَّمَ اللّهُ﴾ باشد که آنها کسانی هستند که قرآن کریم خیلی از آنها به تجلیل یاد کرده است و سرانجام آنها موحّد هم شدند، مسلمان هم شدند، خب لذا اگر کسی هم جزیه بدهد آن وقتی که اسلام با آنها دستور جنگی ندارد دین خودشان را عمل بکنند «یحرمون ما حرم الله و رسوله» باشند قرآن از آنها تجلیل میکند ولی سرانجام همان گروه موحّد شدند و مسلمان شدند اسلام آوردند هیچ لجاجتی نداشتند خب،
﴿وَلاَیُحَرِّمُونَ مَاحَرَّمَ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَلاَ یَدِینُونَ دِینَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ﴾ یعنی اینها جزء کسانی هستند که کتاب به آنها داده شده است.
بنابراین اینکه فرمود ﴿حَتَّیٰ یُعْطُوا الْجِزْیَةَ عَن یَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ﴾ نشانه آن است که تمام آن گروهها اهل کتاباند.
نحوه پرداخت جزیه از سوی اهل کتاب
این ﴿عَن یَدٍ﴾ را برخیها خواستند حکم فقهی از آن استفاده کنند که اعطای جزیه توکیلبردار نیست اینها خودشان با دست خودشان باید بدهند تا یک ذلّتی را احساس بکنند اگرمعنای ﴿عَن یَدٍ﴾ یعنی مباشرت باشد تسبیب در کار نباشد وجوهی را مستحضر هستید در کتابهای فقهی، مخصوصاً در شرح لمعه اینها نقل کردند که این باید در حال احساس ذلّت این جزیه را بپردازد که با شوکت اسلامی اینها هرگز در نیفتند سرّش این بود که اینها یکی پس از دیگری بعد از شکست مشرکین خودشان را عرضه کردند. همه این یهودیهای بنینضیر، بنیقریظه، بنیقینقاع و لشگرکشی اسلام به طرف غزوه تبوک هم با مسیحیها درگیرشدن بودند. مسیحیها که در شام بودند از امپراطوری روم کمک میگرفتند آنها قصد حمله جدی داشتند. وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) اعزام کرد این نیرو را به طرف تبوک که جلوی این مسیحیها را بگیرد. غرض آن است که اهل کتاب آن سرزمین، خواه حجاز، خواه مجاورش یعنی شام، اینها مادامی که اسلام درگیر شرک بود، مسلمانها با مشرکین میجنگیدند اینها مستقیماً دخالت نمیکردند و میگفتند خود مشرکین برای اینها بس است. فقط در حد تأیید و جاسوسی و اینها بود [دخالت] میکردند. ولی وقتی اسلام در حجاز فاتح شد مکه فتح شد ﴿یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجاً﴾ ظهور کرد، اینها دست به جنگ کردند، یکی پس از دیگری. در چنین فضایی فرمود با اینها مبارزه کنید ﴿حَتّیٰ یُعْطُوا الْجِزْیَةَ عَن یَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ﴾ که دیگر اینها احساس حقارت و ذلّت بکنند در کشور
شباهت سخنان اهل کتاب با گفتار مشرکان
و برای اینکه مسئله خوب تحلیل بشود ومسلمانها انگیزه نبرد داشته باشند فرمود که حرف آنها این است ﴿وَقَالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللّهِ وَقَالَتِ النَّصَارَیٰ الْمَسِیحُ ابْنُ اللّهِ﴾ اینکه ما یک حکم مشترکی بین مشرکین و اهل کتاب کردیم مگر در مسئله جزیه و مانند آن و گفتیم با اینها مبارزه کنید، برای اینکه ﴿ذلِکَ قَوْلُهُمْ بِأَفْوَاهِهِمْ یُضَاهِئُونَ قَوْلَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن قَبْلُ﴾ اینها شبیه حرفهای مشرکین را میزنند قبل از اینها مشرکینی بودند که همین حرفها را میزدند منتها مشرکین چون به نبوت معتقد نبودند نمیگفتند که فلان انسان فرزند خداست، چون اینها نه به موسی معتقد بودند نه به عیسی معتقد بودند، اصولاً با نبوت عامه مخالف بودند میگفتند بشر پیغمبر نمیشود، هیچ ممکن نیست بشر بتواند پیغمبر بشود. اگر موجودی پیام خدا را بخواهد بیاورد فرشتگان هستند در حقیقت به رسالت فرشتگان معتقد بودند امّا نه رسالت تشریعی که مثلاً شریعتی را یک فرشتهای برای کسی بیاورد حد فرشته این است که پیام خدا را دریافت کند و برساند این ممکن هست فرشتهها هم فرزندان خدا هستند منتها فرشتگان دختران الهیاند اینکه مشرکین میگفتند که فرشتگان بنات الله هستند و اهل کتاب میگویند عیسی(علیه السّلام) ابن الله است، عزیر ابن الله است، اینها شبیه هم هستند. آنکه فرزند دارد خواه پسر داشته باشد خواه دختر دیگر نمیتواند اله باشد. پس همانطوری که یهودیها با مسیحیها شبیه یکدیگر فکر میکردند، آنکه میگوید عزیر فرزند خداست با آنکه میگوید عیسی فرزند خداست شبیه یکدیگر فکر میکنند ﴿تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ اهل کتاب هم که میگویند عزیر فرزند خداست، مسیح فرزند خداست، با مشرکین که میگویند فرشتگان فرزند خدا هستند یکسان فکر میکنند. ﴿یُضَاهِئُونَ قَوْلَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن قَبْلُ قَاتَلَهُمُ اللّهُ أَنَّیٰ یُؤْفَکُونَ﴾.
اعتقادات باطل مشرکان و اهل کتاب
در بحثهای گذشته حرف مشرکین مطرح شد که برای ذات اقدس الهی فرزندی قائل بودند. سورهٴ مبارکهٴ «انعام» آیهٴ صد ﴿وَجَعَلُوا لِلّهِ شُرَکَاءَ الْجِنَّ﴾ یعنی جعلوا جن را شرکاء لله. ﴿وَجَعَلُوا لِلّهِ شُرَکَاءَ﴾ آن ﴿شُرَکَاءَ﴾ چه کسانی هستند؟ الجن این جعْل دو مفعول میگیرد یعنی جن را شریک خدا قرار دادند. ﴿وَجَعَلُوا لِلّهِ شُرَکَاءَ الْجِنَّ﴾ یعنی شرکاءَ الجنَّ. این دو مفعول، مفعول جَعَل است. جن را شریک خدا قرار دادند خب در حالی که ذات اقدس الهی این شرکاء و این جن را آفرید و خود آنها را هم خلق کرد. ﴿وَخَرَقُوا لَهُ بَنِینَ وَبَنَاتٍ بِغَیْرِ عِلْمٍ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَیٰ عَمَّا یَصِفُونَ﴾ خرق کردند یعنی ساختند اینطور نیست که یک ریشه علمی داشته باشد. پس مشرکین برای ذات اقدس الهی بنین و بنات قائل بودند حالا باید دید که آن بنین چه کسانی هستند که مشرکین بر آنها قائل بودند. پس کفّار یعنی یهودیها ومسیحیهایی که برای خدا فرزند قائلاند ﴿یُضَاهِئُونَ قَوْلَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن قَبْلُ﴾ در این جهت شبیه مشرکین هستند منتها مشرک وحی و نبوت و قیامت را رأساً منکر است ربوبیتهای جزئی را هم منکر است اهل کتاب وحی و نبوت را قبول دارند ربوبیّت جزئی را قبول دارند لکن در جریان ربوبیّت هم گرفتار شرک هستند چه اینکه در جریان اتّخاذ ولد هم گرفتار شرک هستند درجریان اتّخاذ ولد گرفتار شرکاند از این جهت که مشرکین برای خدا فرزند قائلاند اهل کتاب هم برای خدا فرزند قائلاند ﴿یُضَاهِئُونَ قَوْلَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن قَبْلُ﴾ جریان ربوبیت هم شبیه مشرکیناند برای اینکه مشرکین بتها را ربّ میدانند اهل کتاب احبار و رهبان را به ربوبیّت گرفتهاند یک رژیم ارباب و رعیّتی فرهنگی ـ عبادی در داخله اهل کتاب رسوخ کرده است، که در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» بحث مبسوطش گذشت. که این رژیم ارباب و رعیّتی را قرآن کریم در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» کلاً نفی کرده است منظور از این ارباب و رعیّتی همان ارباب و رعیّتی فکری ـ فرهنگی و دینی است. یعنی کسی تابع فرمان دیگری باشد در مسائل اعتقادی خب در آیهٴ صد سورهٴ مبارکهٴ «انعام» فرمود: ﴿وَجَعَلُوا لِلّهِ شُرَکَاءَ الْجِنَّ وَخَلَقَهُمْ وَخَرَقُوا لَهُ بَنِینَ وَبَنَاتٍ بِغَیْرِ عِلْمٍ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَیٰ عَمَّا یَصِفُونَ ٭ بَدِیعُ السَّماوَاتِ وَالأرْضِ أَنَّی یَکُونُ لَهُ وَلَدٌ وَلَمْ تَکُن لَهُ صَاحِبَةٌ وَخَلَقَ کُلَّ شَیْءٍ وَهُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ﴾ که همه این اوصاف کمالی چه اوصاف ثبوتی چه اوصاف سلبی میتواند حدّ وسط باشد برای برهان نفی ولد.
پرسش ...
پاسخ: این نفرین الهی است که در حقیقت خشم خدا را نشان میدهد و باعث زوال اینها و هلاکت اینهاست دیگر خب نظیر آنچه که درباره ولید و امثال آنها فرمود.
شرک در ربوبیت وجه مشترک مشرکان و اهل کتاب
مطلب دیگر آن است که اینکه فرمود ﴿یُضَاهِئُونَ قَوْلَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن قَبْلُ قَاتَلَهُمُ اللّهُ أَنی یُؤْفَکُونَ﴾ یک مضاهات دیگر و مشابهت دیگری هم بین اهل کتاب و مشرکین برقرار میکند و آن این است که اگر مشرکین گرفتار شرک در ربوبیّت بودند، این اهل کتاب هم گرفتار شرک در ربوبیّتاند، برای اینکه ﴿اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ﴾ یک، ﴿وَرُهْبَانَهُمْ﴾ دو، ﴿وَالْمَسِیحَ ابْنَ مَرْیَمَ﴾ که مخصوص مسیحیها است سه، ﴿أَرْبَاباً مِن دُونِ اللّهِ﴾ ﴿اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَاباً مِن دُونِ اللّهِ وَالْمَسِیحَ ابْنَ مَرْیَمَ﴾ یعنی اتّخذوا المسیح ربّا. ﴿وَمَا أُمِرُوا إِلاّ لِیَعْبُدُوا إِلهاً وَاحِداً لاَإِلهَ إِلاّ هُوَ سُبْحَانَهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ﴾ اینها از این جهت اشرکوا تعبیر نمیکند. یشرکون و مشرکون و اینها دربارهٴ غیر اهل کتاب هم آمده. مثل اینکه دربارهٴ مؤمنین هم آمده که ﴿مَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلاّ وَهُم مُشْرِکُونَ﴾ ولی به عنوان یک فرقه رسمی که در سورهٴ مبارکهٴ «حج» اینها را تفصیل داد و از هم جدا کرد، به عنوان ﴿وَالَّذِینَ أَشْرَکُوا﴾ دیگر شامل هیچکدام از اینها نمیشود. در آن آیه فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَالَّذِینَ هَادُوا وَالصَّابِئِینَ وَالنَّصَاریٰ وَالْمَجُوسَ وَالَّذِینَ أَشْرَکُوا﴾ که این شش گروه کاملاً از هم جدا هستند. ﴿اللَّهَ یَفْصِلُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ﴾ این به عنوان ﴿وَالَّذِینَ أَشْرَکُوا﴾ که یک گروه مستقلاند با این تعبیر بر هیچکدام از فِرَق خمسه منطبق نمیشود. امّا یشرکون، مشرکون و مانند آن اطلاق میشود. مثل اینکه ﴿سُبْحَانَهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ﴾ دارد ﴿مَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلاّ وَهُم مُشْرِکُونَ﴾ که درباره مسلمانها وارد شده دارد امّا عنوان اشرکوا که یک فرقه خاص باشد در برابر فِرَق پنجگانه این فقط مخصوص مشرکین و بت پرستها است.
پندار باطل احبار و رهبان دربارهٴ انحصاری بودن فهم تورات و ا نجیل
پرسش ...
پاسخ: اگر انجیل فعلی اینچنین است چون انجیل فعلی تقریباً تقریرات دروس اصحاب عیسی(علیه السّلام) است خودشان هم معتقد هستند که این انجیل کتابی نیست که وجود مبارک عیسی آورده باشد اینها تقریرات درس حضرت عیسی است اگر چنین چیزی در مسیحیت نبود اینها غوغا میکردند در حالی که هیچ اعتراضی آن وقت نکردند صریحاً قرآن کریم اعلام کرد که یهود قائل است به اینکه عزیر ابن الله است نصارا قائل است به اینکه مسیح ابن الله است ارتباطشان با احبار و رهبان این است. فهم عهدین، فهم تورات، فهم انجیل مخصوص کلیسا بود کسی حق نداشت انجیل بفهمد کسی حق نداشت تورات بفهمد اینطور نیست که نظیر قرآن باشد که دعوت بکند بیایید درس بخوانید قرآن بفهمید دَرَش به روی همه باز است هیچ منعی نیست هر کسی بخواهد درس بخواند عالِم قرآن بشود نه تنها محذوری ندارد بلکه مورد ترغیب هم است و اما برای آنها این چنین نبود که هر کسی بخواهد درس بخواند انجیل بفهمد، فهم آن است که کلیسا بفهمد و فتوا بدهد خب،
بنا براین اینها در فهمیدن در احکام، در حکم دینیشان بَرْده فهم کلیسا بودند. این یک نحوه ارباب و رعیّتی فکری و فرهنگی است که هم در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» به صراحت نقل شده است هم اینجا تقبیح شده است آنجا که فرمود: ﴿مَا کَانَ لِبَشَرٍ أَن یُؤْتِیَهُ اللّهُ الْکِتَابَ وَالْحُکْمَ وَالنُّبُوَّةَ ثُمَّ یَقُولَ لِلنَّاسِ کُونُوا عِبَاداً لِی مِن دُونِ اللّهِ وَلکِن کُونُوا رَبَّانِیِّینَ بِمَا کُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْکِتَابَ وَبِمَا کُنْتُمْ تَدْرُسُونَ﴾ بعد هم فرمود ﴿وَلاَ یَأْمُرُکُم أَنْ تَتَّخِذُوا الْمَلاَئِکَةَ وَالنَّبِیِّیِنَ أَرْبَاباً أَیَأْمُرکُمْ بالْکُفْرِ بَعْدَ إِذْ أَنْتُم مُسْلِمُونَ﴾ فرمود پیغمبر را به عنوان رب بخواهید قبول بکنید، فرشته را به عنوان رب قبول بکنید، هر حالتی باشد ممنوع است. منظور از رب این است که شما فکر اینها را بپرستید. پس از این جهت که مشرکین حرف احبار و رهبان را میپذیرفتند و وجود مبارک مسیح(علیه السّلام) را هم به عنوان صاحب فرمان تلقّی کرده بودند از این جهت هم اینها گرفتار شرک شدند شبیه مشرکیناند شرک در ربوبیّت
شرک مشرکان و اهل کتاب در ربوبیت جزئیه
مشرکین، خدا را به عنوان اینکه واجبالوجود است یک، به عنوان اینکه خالق است دو، به عنوان اینکه مدیر کل جهان هستی است یعنی ربالارباب است ربالعالمین است قبول داشتند سه، در این سه مرحله مشرک نبودند، منتها در ربوبیّت جزئی که حالا مشکلات انسان را خدا حلّ میکند باران را خدا میفرستد دریا را خدا رام میکند گیاهان و روئیدنیها را خدا به عهده دارد اینها را مشکل داشتند که بتهایی قائل بودند که آنها اربابی قائل بودند که در حقیقت آنها کارهای این جهان را انجام میدادند و اگر کسی آن بتها را عبادت بکند باعث تقرّب الی الله میشود آن بتها هم این سنگ و چوب و گل نبودند حالا یا ستارههای آسمان بودند یا قدّیسین بشر بودند یا فرشتگان بودند آنها به عنوان ارباب بودند بعد کم کم شد اوّل عکس و بعد به صورت مجسمه یا نه از همان اوّل به صورت همین تندیس و مجسمه و از اینها بود مجسمههای آنها را برای گرامیداشت ترسیم کردند و در برابر مجسمه آن بتها را خضوع میکردند رفته رفته پیش جهله مشرکین خود این مجسمه شده بود و گرنه اوّل این مجسمهها و این بتها را این سنگها و چوبها را نمیگفتند اینها ربوبیّت ما را به عهده دارند خب. تحلیل قرآنی برای ایجاد انگیزه مبارزه با اهل کتاب از چند جهت شروع شد یکی اینکه اینها در توحید شبیه مشرکیناند یکی اینکه در مسئله ربوبیّت هم شبیه مشرکیناند اینها در اینکه ذات اقدس الهی منزّه از تولید است شبیه مشرکیناند که معتقد نیستند و از این جهت که حرف غیر خدا را سند دینی میدانند هم شبیه مشرکیناند. امّا حالا آن مسئله سیاسی را در جاهای دیگر تبیین میکند که بالأخره اینها کسانیاند که رابطه سیاسی با مشرکین داشتند و توطئه هم کردند و دشمنیشان مستور بود بعد از فتح مکّه مشهور شد این را شاید جاهای دیگر بازگو کنند.
اهل کتاب بودن قوم مجوس
در جریان مجوس روایتی در بحثهای روایی هست که لابدّ ملاحظه فرمودید. حتماً این بحثهای روایی را چون غالباً مطرح میشود ولو تصریح نشود ملاحظه بفرمایید. در بحثهای روایی از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) رسیده است که آیا مجوس دارای پیغمبر بودند یا نه؟ صابئین را که در المیزان هم آمده گروهی از مجوسی میدانستند که گرایش به یهود پیدا کردند صابئینی که در ایران هستند خودشان را تابع حضرت یحیی میدانند و اهل کتاب میدانند و منزّه از شرک میپندارند در آن روایتی که از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) سؤال شده است که آیا مجوسیها پیغمبر داشتند یا نه؟ فرمود: آری پیغمبر داشتند برای اینکه وقتی جریان جزیه مطرح شد، مشرکین مکّه هم به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) پیشنهاد دادند که خب ما هم مثلاً جریان جزیه را قبول داریم فرمود جزیه برای اهل کتاب است برای شما نیست مشرکین گفتند که خب شما حالا با یهودیها و مسیحیها پیمان بستید میگویید اهل کتاباند ولی با مجوس اینها زرتشتیاند چرا با اینها پیمان بستید؟ وهمانطور که با مجوس پیمان بستید با ما هم پیمان ببندید. حضرت طبق این نقل وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) فرمود: اینها پیغمبری داشتند که کتابی هم داشت و بعضی از خصوصیات کتاب را هم بازگو کرد. منتها آن پیغمبر را شهید کردند و آن کتاب را مثلاً از بین بردند و اینها اهل کتاباند و با شما مشرکین فرق میکنند. بنا براین روایت مجوس جزء اهل کتاب خواهد بود و آن آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «حج» هم همین نظر را تأیید میکند که این فرق پنجگانه را یک طرف قرار می دهند مشرکین را یک طرف. یعنی مؤمنین و یهودیها و صابئین و مسیحیها و مجوسیها را یک طرف قرار میدهند، مشرکین را طرف دیگر. ﴿الَّذِینَ أَشْرَکُوا﴾ را طرف دیگر قرار میدهند معلوم میشد که این هم مورد قبول است خب
صحیح و کامل نبودن ایمان اهل کتاب
از اینکه ﴿یُضَاهِئُونَ قَوْلَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن قَبْلُ﴾ بیش از شرک در این مسئلهٴابن الله گفتهاند و برای خدا فرزند قائل بودند نیست. امّا اینکه فرمود ﴿لاَ یُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَلاَ بِالْیَوْمِ الآخِرِ﴾ به قرینه ﴿وَلاَیُحَرِّمُونَ مَاحَرَّمَ اللّهُ﴾ معلوم می شود ایمانشان صحیح و کامل نیست و گرنه کسی که به خدا و قیامت ایمان ندارد از او نباید توقّع داشت که ﴿مَا حَرَّمَ اللّهُ﴾ را تحریم بکند که از او نباید توقّع داشت که به دین حق گرایش پیدا کند که. از اینکه فرمود اینها ﴿لاَ یُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَلاَ بِالْیَوْمِ الآخِرِ﴾ یعنی ایمانشان کامل نیست و گرنه اگر کسی مشرک باشد اصلاً خدا و قیامت را قبول نداشته باشد دیگر دربارهٴاو نمیشود گفت که این لا یحرّم ما حرّم الله. اصلش را که قبول ندارد تحریمش را هم قبول ندارد دیگر. وقتی اصل را اسطوره و افسانه میپندارد دیگر او متدیّن نخواهد بود. بنا براین اگر ما بگوییم ﴿مِنَ الَّذِینَ أُوْتُوا الْکِتَابَ﴾ مخصوص این دو جملهٴ اخیر است، نه مربوط به صدر، یعنی ﴿لاَ یُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَلاَ بِالْیَوْمِ الآخِرِ﴾ برای مشرکین باشد بعدش برای اهل کتاب باشد این چند شبهه هست حالا باز ببینیم راه دیگر برای تقویت این احتمال وجود دارد یا نه؟
«الحمد لله ربّ العالمین»
دستور الهی به مبارزه با مشرکان و گروهی از اهل کتاب
محکومیت اهل کتاب با برهان و جدال احسن
مبارزه اهل کتاب با مسلمانان پس از فتح مکه
اعوذ بالله من الشّیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قَاتِلُوا الَّذِینَ لاَیُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَلاَ بِالْیَوْمِ الآخِرِ وَلاَیُحَرِّمُونَ مَاحَرَّمَ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَلاَ یَدِینُونَ دِینَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ حَتَّیٰ یُعْطُوا الْجِزْیَةَ عَن یَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ ٭ وَقَالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللّهِ وَقَالَتِ النَّصَارَیٰ الْمَسِیحُ ابْنُ اللّهِ ذلِکَ قَوْلُهُمْ بِأَفْوَاهِهِمْ یُضَاهِئُونَ قَوْلَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن قَبْلُ قَاتَلَهُمُ اللّهُ أَنّی یُؤْفَکُونَ ٭ اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَاباً مِن دُونِ اللّهِ وَالْمَسِیحَ ابْنَ مَرْیَمَ وَمَا أُمِرُوا إِلاّ لِیَعْبُدُوا إِلهاً وَاحِداً لاَإِلهَ إِلاّ هُوَ سُبْحَانَهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ﴾
نگاهی به مسألهٴ قتال با اهل کتاب
چند تا بحث در این آیات مانده است. که طرح بعضی از آنها هنوز زود است. و آن این است که آیا این به نحو قضیّه حقیقیه است یا خارجیه؟ یعنی وظیفه رهبران اسلامی این است که همیشه با اهل کتاب بجنگند تا آنها جزیه بپردازند؟یا این به نحو یک قضیّه خارجیّه است که مربوط بود به همان یک مشت مسیحیها و یهودیهای صدر اسلام که مزاحم حکومت اسلامی بودند و با مشرکین در پیوند سیاسی مرموز بودند. که این باید در بخشهای آینده مطرح بشود.
بررسی شمول آیهٴ محل بحث بر مشرکان و اهل کتاب
آنچه که فعلاً مطرح است آن است که برخیها احتمال دادند این آیه جامع بین اهل کتاب و مشرکین باشد، که جامع اینها کفر است. ﴿قَاتِلُوا الَّذِینَ لاَیُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَلاَ بِالْیَوْمِ الآخِرِ﴾ ناظر به مشرکین است ﴿وَلاَیُحَرِّمُونَ مَاحَرَّمَ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَلاَ یَدِینُونَ دِینَ الْحَقِّ﴾ ناظر به اهل کتاب است. قهراً این ﴿مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ﴾ بیان همین جمله اخیر خواهد بود طبق این احتمال. نه بیان جمله اول و دوّم که مجموعه صفات یاد شده با این بیان بشود. ببینیم این احتمال به مرحله نهایی میرسد یا نه؟ که قهرًا این آیه جامع بین مشرکین و اهل کتاب باشد و جامع این هم عنوان کفر است. اگر این ناظر به امر به قتال مشرکین به اهل کتاب باشد آنگاه غایتش که اعطای جزیه است این شامل هر دو گروه نخواهد بود. زیرا از مشرک جزیه پذیرفته نمیشود. قهراً نمیتوان گفت که این آیه ناظر به هردو گروه است، که ﴿لاَ یُؤْمِنُونَ﴾ مربوط به مشرکین ﴿وَلاَیُحَرِّمُونَ﴾ مربوط به اهل کتاب باشد. برای اینکه ظاهر غایت این است که ؛ اگر جزیه دادند قتال نیست در حالی که از مشرک جزیه پذیرفته نمیشود. و اگر اصرار داشته باشید که آیه ناظر به هر دو گروه است باید این ﴿حَتَّیٰ یُعْطُوا الْجِزْیَةَ عَن یَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ﴾ را مخصوص قید اخیر بدانیم جملهٴ اخیر بدانیم، یعنی با مشرکین مقاتله کنید مطلقا و با اهل کتاب مقاتله کنید محدوداً به حد جزیه و این تفکیک هم خلاف ظاهر است. بنا براین ظاهرش همان است که تمام این صفات مربوط به اهل کتاب است. البته آن احتمالی که گفته شد باز ممکن است از آن دفاعی بشود در بحثهای آینده.
اوصاف سهگانه اهل کتاب
مطلب دیگر آن است که این ﴿مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ﴾ همانطوری که قبلاً بازگو شد برای تبیین است نه برای تبعیض، نظیر ﴿فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الأوْثَانِ﴾ که رجس از اوثان است ،یعنی رجس وَثَن است و وثن رجس است. اینها هم کسانی که مؤمن نیستند، محرِّم نیستند و متدیِّن نیستند ﴿مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ﴾ هستند که بیان باشد. سه وصف برای آنها ذکر شد. یکی اینکه اینها به مبدأ و معاد معتقد نیستند، یکی اینکه ﴿مَاحَرَّمَ اللّهُ وَرَسُولُهُ﴾ را تحریم نمیکنند، یکی اینکه به دین حق متدیّن نیستند. راجع به اینکه اینها به مبدأ و معاد معتقد نیستند قبلاً بحث شد. برای اینکه آیه بعدی تأیید میکند این مطلب را؛ که یهودیها قائل شدند که عزیر ابن الله است و مسیحیها قائل شدند که عیسی(علیه السّلام) ابن الله است درحالی که الله ﴿لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ﴾ است. پس آن اله واقعی که ﴿لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ﴾ اینها ایمان ندارند آنکه والد میشود و عیسی فرزند او میشود، گاهی عزیر فرزند او میشود گاهی دیگر او دیگر اله نیست در حقیقت اینها به اله معتقد نیستند از این جهت میتوان گفت اینها مؤمن نیستند و قیامتی هم که معتقدند آن قیامت واقعی نیست قیامت واقعی این است که ﴿لاَ ظُلْمَ الْیَوْمَ﴾ هیچگونه امتیازی در قیامت نیست در حالی که اینها به قیامتی معتقدند که میگویند ﴿لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلاّ أَیَّاماً مَعْدُودَةً﴾ خب اگر شما سالیان متمادی معصیت کردید به دنبال گوسالهپرستی رفتید و شرک ورزیدید با انبیا مبارزه کردید، چگونه ﴿لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلاّ أَیَّاماً مَعْدُودَةً﴾ پس به یک معادی معتقدند که وجود ندارد. آن معادی که وجود دارد اینها معتقد نیستند همان اشکالی که درباره مبدأ بود درباره معاد هم هست. اما ﴿وَلاَیُحَرِّمُونَ مَاحَرَّمَ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَلاَ یَدِینُونَ دِینَ الْحَقِّ﴾ برای اینکه اینها تکرار نشود، می شود اینچنین معنا کرد که ﴿وَلاَیُحَرِّمُونَ مَاحَرَّمَ اللّهُ وَرَسُولُهُ﴾ در دین خودشان ﴿وَلاَ یَدِینُونَ دِینَ الْحَقِّ﴾ نسبت به دین اسلام. نه به دین خودشان عمل میکنند نه به دین اسلام. نه آنچه را که خدا و پیامبرش که موسای کلیم(سلام الله علیه) یا عیسی مسیح(علیه السّلام) باشد اینها معتقدند و عمل میکنند نه به دین حق.
محکومیت اهل کتاب با برهان و جدال احسن
خلاصه هم برابر جدال احسن محکوماند، هم برابر برهان. برابر برهان محکوماند برای اینکه دین خاتم دین قرآن کریم است و قرآن تحدّی کرد فرمود که ﴿إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَیٰ عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِن مِثْلِهِ﴾ این معجزه خالده است اگر شک دارید که این قرآن کلام الله است مثل این یا ده سوره یا یک سوره مثل این بیاورید. اینها در برابر این تحدّی عاجز شدند. پس قرآن کلام الله است و وحی الهی است و دین خاتم، این برهان است.
پس اهل کتاب نسبت به دین خودشان ﴿وَلاَیُحَرِّمُونَ مَاحَرَّمَ اللّهُ وَرَسُولُهُ﴾. نسبت به دین اسلام ﴿وَلاَ یَدِینُونَ دِینَ الْحَقِّ﴾ اگر از نظر برهان باشد باید به دین حق متدین بشوند درحالی که ﴿وَلاَ یَدِینُونَ دِینَ الْحَقِّ﴾. اگر از نظر جدال احسن باشد باز محکوماند. یعنی قرآن میفرماید شما که اسلام را قبول ندارید، دین خودتان را دین خاتم میدانید و دین حق میدانید باید برابر دین خودتان عمل بکنید، در حالی که برابر دین خودتان هم عمل نمیکنید. پس اگر برهان است باید به دین حق متدین باشید که نیستید. اگر طبق جدال احسن است باید برابر دین خودتان عمل بکنید که نمیکنید. نه تابع دین منسوخاید نه تابع دین ناسخ. ﴿وَلاَیُحَرِّمُونَ مَاحَرَّمَ اللّهُ وَرَسُولُهُ﴾ درباره دین منسوخ ﴿وَلاَ یَدِینُونَ دِینَ الْحَقِّ﴾ درباره دین ناسخ.
پرسش: دین الحق عام باشد ...؟
پاسخ: اگر ما نتوانیم برای او یک وجهی جدا ذکر بکنیم میگوییم برای اهمیت از باب ذکر عام بعد از ذکر خاص یا جامعگیری و مانند آن است اما اگر احتمال میدهیم که هر کدام ناظربه یک مسئله جداگانه باشد که أولاست ﴿وَلاَیُحَرِّمُونَ مَاحَرَّمَ اللّهُ وَرَسُولُهُ﴾ این ناظر به دین خودشان ﴿وَلاَ یَدِینُونَ دِینَ الْحَقِّ﴾ ناظر به دین خاتم، از نظر معرفتشناسی اگر اینها بخواهند بر اساس برهان سخن بگویند محکوماند بر اساس جدال احسن سخن بگویند محکوماند خب،
مبارزه اهل کتاب با مسلمانان پس از فتح مکه
اینها یعنی یهودیها در درجه اوّل و مسیحیها در درجه دوم اینها یک دشمن مرموز و مستوری بودند برای اسلام و میگفتند که درگیری اسلام با شرک باعث میشود که خود اسلام از بین برود مسلمین درهم کوبیده میشوند دیگر نیازی نیست ما وارد مبارزه بشویم فقط در حد جاسوسی و کارشکنیهای مقطعی و کمک مالی و اینها داشتند. بعد از جریان فتح مکه ﴿یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجاً﴾ و شکست مشرکین و حکومت اسلامی در سراسر حجاز اینها دست به کار کردند وگرنه قبلاً یهودیها و مسیحیها رودر روی اسلام نبودند که کاملاً بجنگند. جریان یهود بنینضیر، بنیقریظه، بنیقینقاع از یک سو، مسیحیهای تبوک از سوی دیگر اینها که دیدند اسلام در حجاز دارد حاکم میشود اینها دیگر شروع کردند، وگرنه در طلیعه امر که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در مدینه حکومتی تشکیل دادند این اهل کتاب خیلی رو در روی مسلمانها قرار نمیگرفتند کمک مالی میکردند مشرکین را، جاسوسی میکردند، رابطه مرموز و مستور داشتند اما یک عداوت مشهود داشته باشند سعی میکردند که نباشد میگفتند همین که مشرکین در برابر مسلمین ایستادند و اسلام با شرک میجنگد دیگر لازم نیست ما دخالت کنیم.
پرسش ...
پاسخ: آنها بله آن ﴿مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ أُمَّةٌ قَائِمَةٌ یَتْلُونَ آیَاتِ اللّهِ﴾ آنها مؤمنین اهل کتاب هستند آنها که منزّه هستند از اینکه ﴿لاَیُحَرِّمُونَ مَاحَرَّمَ اللّهُ﴾ باشد که آنها کسانی هستند که قرآن کریم خیلی از آنها به تجلیل یاد کرده است و سرانجام آنها موحّد هم شدند، مسلمان هم شدند، خب لذا اگر کسی هم جزیه بدهد آن وقتی که اسلام با آنها دستور جنگی ندارد دین خودشان را عمل بکنند «یحرمون ما حرم الله و رسوله» باشند قرآن از آنها تجلیل میکند ولی سرانجام همان گروه موحّد شدند و مسلمان شدند اسلام آوردند هیچ لجاجتی نداشتند خب،
﴿وَلاَیُحَرِّمُونَ مَاحَرَّمَ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَلاَ یَدِینُونَ دِینَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ﴾ یعنی اینها جزء کسانی هستند که کتاب به آنها داده شده است.
بنابراین اینکه فرمود ﴿حَتَّیٰ یُعْطُوا الْجِزْیَةَ عَن یَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ﴾ نشانه آن است که تمام آن گروهها اهل کتاباند.
نحوه پرداخت جزیه از سوی اهل کتاب
این ﴿عَن یَدٍ﴾ را برخیها خواستند حکم فقهی از آن استفاده کنند که اعطای جزیه توکیلبردار نیست اینها خودشان با دست خودشان باید بدهند تا یک ذلّتی را احساس بکنند اگرمعنای ﴿عَن یَدٍ﴾ یعنی مباشرت باشد تسبیب در کار نباشد وجوهی را مستحضر هستید در کتابهای فقهی، مخصوصاً در شرح لمعه اینها نقل کردند که این باید در حال احساس ذلّت این جزیه را بپردازد که با شوکت اسلامی اینها هرگز در نیفتند سرّش این بود که اینها یکی پس از دیگری بعد از شکست مشرکین خودشان را عرضه کردند. همه این یهودیهای بنینضیر، بنیقریظه، بنیقینقاع و لشگرکشی اسلام به طرف غزوه تبوک هم با مسیحیها درگیرشدن بودند. مسیحیها که در شام بودند از امپراطوری روم کمک میگرفتند آنها قصد حمله جدی داشتند. وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) اعزام کرد این نیرو را به طرف تبوک که جلوی این مسیحیها را بگیرد. غرض آن است که اهل کتاب آن سرزمین، خواه حجاز، خواه مجاورش یعنی شام، اینها مادامی که اسلام درگیر شرک بود، مسلمانها با مشرکین میجنگیدند اینها مستقیماً دخالت نمیکردند و میگفتند خود مشرکین برای اینها بس است. فقط در حد تأیید و جاسوسی و اینها بود [دخالت] میکردند. ولی وقتی اسلام در حجاز فاتح شد مکه فتح شد ﴿یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجاً﴾ ظهور کرد، اینها دست به جنگ کردند، یکی پس از دیگری. در چنین فضایی فرمود با اینها مبارزه کنید ﴿حَتّیٰ یُعْطُوا الْجِزْیَةَ عَن یَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ﴾ که دیگر اینها احساس حقارت و ذلّت بکنند در کشور
شباهت سخنان اهل کتاب با گفتار مشرکان
و برای اینکه مسئله خوب تحلیل بشود ومسلمانها انگیزه نبرد داشته باشند فرمود که حرف آنها این است ﴿وَقَالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللّهِ وَقَالَتِ النَّصَارَیٰ الْمَسِیحُ ابْنُ اللّهِ﴾ اینکه ما یک حکم مشترکی بین مشرکین و اهل کتاب کردیم مگر در مسئله جزیه و مانند آن و گفتیم با اینها مبارزه کنید، برای اینکه ﴿ذلِکَ قَوْلُهُمْ بِأَفْوَاهِهِمْ یُضَاهِئُونَ قَوْلَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن قَبْلُ﴾ اینها شبیه حرفهای مشرکین را میزنند قبل از اینها مشرکینی بودند که همین حرفها را میزدند منتها مشرکین چون به نبوت معتقد نبودند نمیگفتند که فلان انسان فرزند خداست، چون اینها نه به موسی معتقد بودند نه به عیسی معتقد بودند، اصولاً با نبوت عامه مخالف بودند میگفتند بشر پیغمبر نمیشود، هیچ ممکن نیست بشر بتواند پیغمبر بشود. اگر موجودی پیام خدا را بخواهد بیاورد فرشتگان هستند در حقیقت به رسالت فرشتگان معتقد بودند امّا نه رسالت تشریعی که مثلاً شریعتی را یک فرشتهای برای کسی بیاورد حد فرشته این است که پیام خدا را دریافت کند و برساند این ممکن هست فرشتهها هم فرزندان خدا هستند منتها فرشتگان دختران الهیاند اینکه مشرکین میگفتند که فرشتگان بنات الله هستند و اهل کتاب میگویند عیسی(علیه السّلام) ابن الله است، عزیر ابن الله است، اینها شبیه هم هستند. آنکه فرزند دارد خواه پسر داشته باشد خواه دختر دیگر نمیتواند اله باشد. پس همانطوری که یهودیها با مسیحیها شبیه یکدیگر فکر میکردند، آنکه میگوید عزیر فرزند خداست با آنکه میگوید عیسی فرزند خداست شبیه یکدیگر فکر میکنند ﴿تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ اهل کتاب هم که میگویند عزیر فرزند خداست، مسیح فرزند خداست، با مشرکین که میگویند فرشتگان فرزند خدا هستند یکسان فکر میکنند. ﴿یُضَاهِئُونَ قَوْلَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن قَبْلُ قَاتَلَهُمُ اللّهُ أَنَّیٰ یُؤْفَکُونَ﴾.
اعتقادات باطل مشرکان و اهل کتاب
در بحثهای گذشته حرف مشرکین مطرح شد که برای ذات اقدس الهی فرزندی قائل بودند. سورهٴ مبارکهٴ «انعام» آیهٴ صد ﴿وَجَعَلُوا لِلّهِ شُرَکَاءَ الْجِنَّ﴾ یعنی جعلوا جن را شرکاء لله. ﴿وَجَعَلُوا لِلّهِ شُرَکَاءَ﴾ آن ﴿شُرَکَاءَ﴾ چه کسانی هستند؟ الجن این جعْل دو مفعول میگیرد یعنی جن را شریک خدا قرار دادند. ﴿وَجَعَلُوا لِلّهِ شُرَکَاءَ الْجِنَّ﴾ یعنی شرکاءَ الجنَّ. این دو مفعول، مفعول جَعَل است. جن را شریک خدا قرار دادند خب در حالی که ذات اقدس الهی این شرکاء و این جن را آفرید و خود آنها را هم خلق کرد. ﴿وَخَرَقُوا لَهُ بَنِینَ وَبَنَاتٍ بِغَیْرِ عِلْمٍ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَیٰ عَمَّا یَصِفُونَ﴾ خرق کردند یعنی ساختند اینطور نیست که یک ریشه علمی داشته باشد. پس مشرکین برای ذات اقدس الهی بنین و بنات قائل بودند حالا باید دید که آن بنین چه کسانی هستند که مشرکین بر آنها قائل بودند. پس کفّار یعنی یهودیها ومسیحیهایی که برای خدا فرزند قائلاند ﴿یُضَاهِئُونَ قَوْلَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن قَبْلُ﴾ در این جهت شبیه مشرکین هستند منتها مشرک وحی و نبوت و قیامت را رأساً منکر است ربوبیتهای جزئی را هم منکر است اهل کتاب وحی و نبوت را قبول دارند ربوبیّت جزئی را قبول دارند لکن در جریان ربوبیّت هم گرفتار شرک هستند چه اینکه در جریان اتّخاذ ولد هم گرفتار شرک هستند درجریان اتّخاذ ولد گرفتار شرکاند از این جهت که مشرکین برای خدا فرزند قائلاند اهل کتاب هم برای خدا فرزند قائلاند ﴿یُضَاهِئُونَ قَوْلَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن قَبْلُ﴾ جریان ربوبیت هم شبیه مشرکیناند برای اینکه مشرکین بتها را ربّ میدانند اهل کتاب احبار و رهبان را به ربوبیّت گرفتهاند یک رژیم ارباب و رعیّتی فرهنگی ـ عبادی در داخله اهل کتاب رسوخ کرده است، که در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» بحث مبسوطش گذشت. که این رژیم ارباب و رعیّتی را قرآن کریم در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» کلاً نفی کرده است منظور از این ارباب و رعیّتی همان ارباب و رعیّتی فکری ـ فرهنگی و دینی است. یعنی کسی تابع فرمان دیگری باشد در مسائل اعتقادی خب در آیهٴ صد سورهٴ مبارکهٴ «انعام» فرمود: ﴿وَجَعَلُوا لِلّهِ شُرَکَاءَ الْجِنَّ وَخَلَقَهُمْ وَخَرَقُوا لَهُ بَنِینَ وَبَنَاتٍ بِغَیْرِ عِلْمٍ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَیٰ عَمَّا یَصِفُونَ ٭ بَدِیعُ السَّماوَاتِ وَالأرْضِ أَنَّی یَکُونُ لَهُ وَلَدٌ وَلَمْ تَکُن لَهُ صَاحِبَةٌ وَخَلَقَ کُلَّ شَیْءٍ وَهُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ﴾ که همه این اوصاف کمالی چه اوصاف ثبوتی چه اوصاف سلبی میتواند حدّ وسط باشد برای برهان نفی ولد.
پرسش ...
پاسخ: این نفرین الهی است که در حقیقت خشم خدا را نشان میدهد و باعث زوال اینها و هلاکت اینهاست دیگر خب نظیر آنچه که درباره ولید و امثال آنها فرمود.
شرک در ربوبیت وجه مشترک مشرکان و اهل کتاب
مطلب دیگر آن است که اینکه فرمود ﴿یُضَاهِئُونَ قَوْلَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن قَبْلُ قَاتَلَهُمُ اللّهُ أَنی یُؤْفَکُونَ﴾ یک مضاهات دیگر و مشابهت دیگری هم بین اهل کتاب و مشرکین برقرار میکند و آن این است که اگر مشرکین گرفتار شرک در ربوبیّت بودند، این اهل کتاب هم گرفتار شرک در ربوبیّتاند، برای اینکه ﴿اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ﴾ یک، ﴿وَرُهْبَانَهُمْ﴾ دو، ﴿وَالْمَسِیحَ ابْنَ مَرْیَمَ﴾ که مخصوص مسیحیها است سه، ﴿أَرْبَاباً مِن دُونِ اللّهِ﴾ ﴿اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَاباً مِن دُونِ اللّهِ وَالْمَسِیحَ ابْنَ مَرْیَمَ﴾ یعنی اتّخذوا المسیح ربّا. ﴿وَمَا أُمِرُوا إِلاّ لِیَعْبُدُوا إِلهاً وَاحِداً لاَإِلهَ إِلاّ هُوَ سُبْحَانَهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ﴾ اینها از این جهت اشرکوا تعبیر نمیکند. یشرکون و مشرکون و اینها دربارهٴ غیر اهل کتاب هم آمده. مثل اینکه دربارهٴ مؤمنین هم آمده که ﴿مَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلاّ وَهُم مُشْرِکُونَ﴾ ولی به عنوان یک فرقه رسمی که در سورهٴ مبارکهٴ «حج» اینها را تفصیل داد و از هم جدا کرد، به عنوان ﴿وَالَّذِینَ أَشْرَکُوا﴾ دیگر شامل هیچکدام از اینها نمیشود. در آن آیه فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَالَّذِینَ هَادُوا وَالصَّابِئِینَ وَالنَّصَاریٰ وَالْمَجُوسَ وَالَّذِینَ أَشْرَکُوا﴾ که این شش گروه کاملاً از هم جدا هستند. ﴿اللَّهَ یَفْصِلُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ﴾ این به عنوان ﴿وَالَّذِینَ أَشْرَکُوا﴾ که یک گروه مستقلاند با این تعبیر بر هیچکدام از فِرَق خمسه منطبق نمیشود. امّا یشرکون، مشرکون و مانند آن اطلاق میشود. مثل اینکه ﴿سُبْحَانَهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ﴾ دارد ﴿مَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلاّ وَهُم مُشْرِکُونَ﴾ که درباره مسلمانها وارد شده دارد امّا عنوان اشرکوا که یک فرقه خاص باشد در برابر فِرَق پنجگانه این فقط مخصوص مشرکین و بت پرستها است.
پندار باطل احبار و رهبان دربارهٴ انحصاری بودن فهم تورات و ا نجیل
پرسش ...
پاسخ: اگر انجیل فعلی اینچنین است چون انجیل فعلی تقریباً تقریرات دروس اصحاب عیسی(علیه السّلام) است خودشان هم معتقد هستند که این انجیل کتابی نیست که وجود مبارک عیسی آورده باشد اینها تقریرات درس حضرت عیسی است اگر چنین چیزی در مسیحیت نبود اینها غوغا میکردند در حالی که هیچ اعتراضی آن وقت نکردند صریحاً قرآن کریم اعلام کرد که یهود قائل است به اینکه عزیر ابن الله است نصارا قائل است به اینکه مسیح ابن الله است ارتباطشان با احبار و رهبان این است. فهم عهدین، فهم تورات، فهم انجیل مخصوص کلیسا بود کسی حق نداشت انجیل بفهمد کسی حق نداشت تورات بفهمد اینطور نیست که نظیر قرآن باشد که دعوت بکند بیایید درس بخوانید قرآن بفهمید دَرَش به روی همه باز است هیچ منعی نیست هر کسی بخواهد درس بخواند عالِم قرآن بشود نه تنها محذوری ندارد بلکه مورد ترغیب هم است و اما برای آنها این چنین نبود که هر کسی بخواهد درس بخواند انجیل بفهمد، فهم آن است که کلیسا بفهمد و فتوا بدهد خب،
بنا براین اینها در فهمیدن در احکام، در حکم دینیشان بَرْده فهم کلیسا بودند. این یک نحوه ارباب و رعیّتی فکری و فرهنگی است که هم در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» به صراحت نقل شده است هم اینجا تقبیح شده است آنجا که فرمود: ﴿مَا کَانَ لِبَشَرٍ أَن یُؤْتِیَهُ اللّهُ الْکِتَابَ وَالْحُکْمَ وَالنُّبُوَّةَ ثُمَّ یَقُولَ لِلنَّاسِ کُونُوا عِبَاداً لِی مِن دُونِ اللّهِ وَلکِن کُونُوا رَبَّانِیِّینَ بِمَا کُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْکِتَابَ وَبِمَا کُنْتُمْ تَدْرُسُونَ﴾ بعد هم فرمود ﴿وَلاَ یَأْمُرُکُم أَنْ تَتَّخِذُوا الْمَلاَئِکَةَ وَالنَّبِیِّیِنَ أَرْبَاباً أَیَأْمُرکُمْ بالْکُفْرِ بَعْدَ إِذْ أَنْتُم مُسْلِمُونَ﴾ فرمود پیغمبر را به عنوان رب بخواهید قبول بکنید، فرشته را به عنوان رب قبول بکنید، هر حالتی باشد ممنوع است. منظور از رب این است که شما فکر اینها را بپرستید. پس از این جهت که مشرکین حرف احبار و رهبان را میپذیرفتند و وجود مبارک مسیح(علیه السّلام) را هم به عنوان صاحب فرمان تلقّی کرده بودند از این جهت هم اینها گرفتار شرک شدند شبیه مشرکیناند شرک در ربوبیّت
شرک مشرکان و اهل کتاب در ربوبیت جزئیه
مشرکین، خدا را به عنوان اینکه واجبالوجود است یک، به عنوان اینکه خالق است دو، به عنوان اینکه مدیر کل جهان هستی است یعنی ربالارباب است ربالعالمین است قبول داشتند سه، در این سه مرحله مشرک نبودند، منتها در ربوبیّت جزئی که حالا مشکلات انسان را خدا حلّ میکند باران را خدا میفرستد دریا را خدا رام میکند گیاهان و روئیدنیها را خدا به عهده دارد اینها را مشکل داشتند که بتهایی قائل بودند که آنها اربابی قائل بودند که در حقیقت آنها کارهای این جهان را انجام میدادند و اگر کسی آن بتها را عبادت بکند باعث تقرّب الی الله میشود آن بتها هم این سنگ و چوب و گل نبودند حالا یا ستارههای آسمان بودند یا قدّیسین بشر بودند یا فرشتگان بودند آنها به عنوان ارباب بودند بعد کم کم شد اوّل عکس و بعد به صورت مجسمه یا نه از همان اوّل به صورت همین تندیس و مجسمه و از اینها بود مجسمههای آنها را برای گرامیداشت ترسیم کردند و در برابر مجسمه آن بتها را خضوع میکردند رفته رفته پیش جهله مشرکین خود این مجسمه شده بود و گرنه اوّل این مجسمهها و این بتها را این سنگها و چوبها را نمیگفتند اینها ربوبیّت ما را به عهده دارند خب. تحلیل قرآنی برای ایجاد انگیزه مبارزه با اهل کتاب از چند جهت شروع شد یکی اینکه اینها در توحید شبیه مشرکیناند یکی اینکه در مسئله ربوبیّت هم شبیه مشرکیناند اینها در اینکه ذات اقدس الهی منزّه از تولید است شبیه مشرکیناند که معتقد نیستند و از این جهت که حرف غیر خدا را سند دینی میدانند هم شبیه مشرکیناند. امّا حالا آن مسئله سیاسی را در جاهای دیگر تبیین میکند که بالأخره اینها کسانیاند که رابطه سیاسی با مشرکین داشتند و توطئه هم کردند و دشمنیشان مستور بود بعد از فتح مکّه مشهور شد این را شاید جاهای دیگر بازگو کنند.
اهل کتاب بودن قوم مجوس
در جریان مجوس روایتی در بحثهای روایی هست که لابدّ ملاحظه فرمودید. حتماً این بحثهای روایی را چون غالباً مطرح میشود ولو تصریح نشود ملاحظه بفرمایید. در بحثهای روایی از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) رسیده است که آیا مجوس دارای پیغمبر بودند یا نه؟ صابئین را که در المیزان هم آمده گروهی از مجوسی میدانستند که گرایش به یهود پیدا کردند صابئینی که در ایران هستند خودشان را تابع حضرت یحیی میدانند و اهل کتاب میدانند و منزّه از شرک میپندارند در آن روایتی که از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) سؤال شده است که آیا مجوسیها پیغمبر داشتند یا نه؟ فرمود: آری پیغمبر داشتند برای اینکه وقتی جریان جزیه مطرح شد، مشرکین مکّه هم به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) پیشنهاد دادند که خب ما هم مثلاً جریان جزیه را قبول داریم فرمود جزیه برای اهل کتاب است برای شما نیست مشرکین گفتند که خب شما حالا با یهودیها و مسیحیها پیمان بستید میگویید اهل کتاباند ولی با مجوس اینها زرتشتیاند چرا با اینها پیمان بستید؟ وهمانطور که با مجوس پیمان بستید با ما هم پیمان ببندید. حضرت طبق این نقل وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) فرمود: اینها پیغمبری داشتند که کتابی هم داشت و بعضی از خصوصیات کتاب را هم بازگو کرد. منتها آن پیغمبر را شهید کردند و آن کتاب را مثلاً از بین بردند و اینها اهل کتاباند و با شما مشرکین فرق میکنند. بنا براین روایت مجوس جزء اهل کتاب خواهد بود و آن آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «حج» هم همین نظر را تأیید میکند که این فرق پنجگانه را یک طرف قرار می دهند مشرکین را یک طرف. یعنی مؤمنین و یهودیها و صابئین و مسیحیها و مجوسیها را یک طرف قرار میدهند، مشرکین را طرف دیگر. ﴿الَّذِینَ أَشْرَکُوا﴾ را طرف دیگر قرار میدهند معلوم میشد که این هم مورد قبول است خب
صحیح و کامل نبودن ایمان اهل کتاب
از اینکه ﴿یُضَاهِئُونَ قَوْلَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن قَبْلُ﴾ بیش از شرک در این مسئلهٴابن الله گفتهاند و برای خدا فرزند قائل بودند نیست. امّا اینکه فرمود ﴿لاَ یُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَلاَ بِالْیَوْمِ الآخِرِ﴾ به قرینه ﴿وَلاَیُحَرِّمُونَ مَاحَرَّمَ اللّهُ﴾ معلوم می شود ایمانشان صحیح و کامل نیست و گرنه کسی که به خدا و قیامت ایمان ندارد از او نباید توقّع داشت که ﴿مَا حَرَّمَ اللّهُ﴾ را تحریم بکند که از او نباید توقّع داشت که به دین حق گرایش پیدا کند که. از اینکه فرمود اینها ﴿لاَ یُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَلاَ بِالْیَوْمِ الآخِرِ﴾ یعنی ایمانشان کامل نیست و گرنه اگر کسی مشرک باشد اصلاً خدا و قیامت را قبول نداشته باشد دیگر دربارهٴاو نمیشود گفت که این لا یحرّم ما حرّم الله. اصلش را که قبول ندارد تحریمش را هم قبول ندارد دیگر. وقتی اصل را اسطوره و افسانه میپندارد دیگر او متدیّن نخواهد بود. بنا براین اگر ما بگوییم ﴿مِنَ الَّذِینَ أُوْتُوا الْکِتَابَ﴾ مخصوص این دو جملهٴ اخیر است، نه مربوط به صدر، یعنی ﴿لاَ یُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَلاَ بِالْیَوْمِ الآخِرِ﴾ برای مشرکین باشد بعدش برای اهل کتاب باشد این چند شبهه هست حالا باز ببینیم راه دیگر برای تقویت این احتمال وجود دارد یا نه؟
«الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است