- 66
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 29 تا 31 سوره توبه _ بخش چهارم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 29 تا 31 سوره توبه _ بخش چهارم"
فرمان الهی به نبرد مسلمانان با گروهی از اهل کتاب
نزول کتاب آسمانی بر اهل کتاب و عدم تبعیت آنان
نفرین الهی نسبت به مشرکان
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قَاتِلُوا الَّذِینَ لاَیُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ لاَ بِالْیَوْمِ الآخِرِ وَ لاَیُحَرِّمُونَ مَاحَرَّمَ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ لاَ یَدِینُونَ دِینَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ حَتَّی یُعْطُوا الْجِزْیَةَ عَن یَدٍ وَ هُمْ صَاغِرُونَ ٭ وَ قَالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللّهِ وَ قَالَتِ النَّصَارَی الْمَسِیحُ ابْنُ اللّهِ ذلِکَ قَوْلُهُمْ بِأَفْوَاهِهِمْ یُضَاهِئُونَ قَوْلَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن قَبْلُ قَاتَلَهُمُ اللّهُ أَنَّی یُؤْفَکُونَ ٭ اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَ رُهْبَانَهُمْ أَرْبَاباً مِن دُونِ اللّهِ وَ الْمَسِیحَ ابْنَ مَرْیَمَ وَ مَا أُمِرُوا إِلَّا لِیَعْبُدُوا إِلهاً وَاحِداً لاَإِلهَ إِلَّا هُوَ سُبْحَانَهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ﴾
فرمان الهی به نبرد مسلمانان با گروهی از اهل کتاب
بعد از فتح مکّه گروهی از یهودیها و مسیحیهای حجاز در اثر ارتباط به این دو ابرقدرت و امپراطوری روم و ایران علیه نظام اسلامی توطئهای داشتند و آن لجاج و عناد را به وسیله وابستگی به این دو امپراطوری اعمال میکردند در چنین فضایی این آیه نازل شد همانطوری که با مشرکین در نبردید با این اهل کتابی که نه آن اعتقادات اوّلیهشان درباره مبدأ به جا مانده است و نه درباره معاد اعتقاد صحیحی دارند و نه به تورات و انجیل اصیل مؤمناند فقط به تورات و انجیل محرّف عقیدهمند هستند و نه به اسلام گرایش پیدا میکنند اینکه فرمود: ﴿لاَیُحَرِّمُونَ مَاحَرَّمَ اللّهُ وَ رَسُولُهُ﴾ این یک تقبیح ضمنی را به همراه دارد زیرا در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» آیهٴ 157 فرمود پیغمبر اسلام(صلّی الله علیه وآله وسلّم) در تورات و انجیل به این اوصاف معرّفی شد ﴿یَأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّبَاتِ وَ یُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبَائِثَ﴾ این گروه که ﴿لاَ یَدِینُونَ دِینَ الْحَقِّ﴾ این گروه که﴿وَ لاَیُحَرِّمُونَ مَاحَرَّمَ اللّهُ وَ رَسُولُهُ﴾ یعنی «لا یحرّمون الخبائث» یک تشنیع و تقبیح ضمنی را به همراه دارد برای اینکه خداوند خبائث را محرّم کرده است و اینها آنچه را خدا و پیغمبر تحریم کردهاند حرام نمیکنند یعنی خبائث را حرام نمیکنند این یک تشنیع ضمنی را به همراه دارد.
کوچکی و ذلّت اهل کتاب در برابر قدرت اسلام
بعد فرمود اینها باید جزیه را «عن ید» بدهند یعنی حکم جزیه از یک قدرت قاهرهای که حاکم بر اینها است صادر میشود اینها هم اطاعت میکنند این عنوان عن ید چه در فارسی چه در عربی نشانه قدرت است به تعبیر بعضی از مفسّرین میگویند از دست فلان کس فرار کردم یعنی از قدرت او فرار کردم اگر کسی بگوید من با دست خودم این مطلب را میپذیرم یعنی روی ذلـّت خودم تحت سلطنت شما قرار میگیرم این بیان نورانی سیّدالشهدا(سلام الله علیه) که دارد «لا یعطیکم بیدی اعطاء الذلیل» یعنی من دست ذلّت به شما نمیدهم و این گروه یعنی اهل کتاب حجاز که در اثر وابستگی به امپراطوری ایران و روم گردنکشی میکردند هم در این سورهٴ مبارکهٴ «توبه» محکوم به صغاراند هم مانند سائر کفّار محکوم به صغار الهیاند آن صغار الهی صغار کلامی است و صغاری که در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» مطرح است صغار حقوقی و فقهی است در آیهٴ 124 سورهٴ مبارکهٴ «انعام» فرمود: ﴿وَ إِذَا جَاءَتْهُمْ آیَةٌ قَالُوا لَن نُؤْمِنَ حَتَّی نُؤْتَى مِثْلَ مَاأُوتِیَ رُسُلُ اللّهِ اللّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالَتَهُ سَیُصِیبُ الَّذِینَ أَجْرَمُوا صَغَارٌ عِندَ اللّهِ﴾ آن اگر به لحاظ قیامت باشد این دیگر مسئله کلامی است ﴿صَغَارٌ عِندَ اللّهِ وَ عَذَابٌ شَدِیدٌ بِمَا کَانُوا یَمْکُرُونَ﴾ صغاری که در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» است مسئله کلامی خواهد بود ﴿یُعْطُوا الْجِزْیَةَ عَن یَدٍ وَ هُمْ صَاغِرُونَ﴾.
تبیین سه وجه در معنای «جزیه»
که در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» مطرح است صغار حقوقی و فقهی است﴿حَتَّی یُعْطُوا الْجِزْیَةَ عَن یَدٍ وَ هُمْ صَاغِرُونَ﴾ درباره جزیه برخیها گفتند این بر وزن فعله است و کلمه عربی است و حالا یا از جزاست یا از اکتفاست و مانند آن برخیها خواستند بگویند که این جزیه عربی نیست این معرّب گزیه است حالا یا گزید یا گزیة آن لغتشناسان قرآنی که برای قرن ششم و هفتم و اینها هستند از قدما آنها وقتی جزیه را معنا میکنند میگویند جزیه گزیه مثلا ترجمههای قرآن محمدبنمحمدبننصر بخاری این وقتی جزیه را معنا میکند به همان گزیة معنی میکند خلاصه این ترجمان قرآن هم که بعدها شد آن هم همینطور جزیه را گزیه معنا میکند گزیه در فارسی یعنی خراج، مالیات، خراجی که اهل کتاب باید بپردازند از آن به عنوان جزیه یاد میکنند آنها که این را معرّب نمیدانند همان بحثهایی که قبلا گذشت درباره این کلمه اعمال میکنند که آیا این از جزاست یا اجتزاست یعنی کیفر کفرشان هست؟ یا چون در پناه دولت اسلاماند هزینهای دارد در قبال این هزینه به همین این خراج اکتفا میشود این دو وجهی بود که قبلاً درباره جزیه گفته شد الآن این وجه سوّم را برخی از اهل تفسیر به استناد تعبیراتی که لغتشناسان قرن ششم و هفتم بیان کردند که جزیه را گزیه معنا میکردند و گزیه فارسی است یعنی خراج قهراً این را معرّب آن لفظ میدانستند و دیگر به معنای اینکه پناهندگی شما هزینه دارد به همین مقدار اکتفا میشود به آن معنا نخواهد بود این خراجی است که دیگران باید بپردازند شما هم باید بپردازید.
پرسش ...
پاسخ: نه آن یک مسئله روانی است این یک مسئله حقوقی و مالی است اینها که گردنکشی میکردند و وابسته شدند به این دو امپراطوری و با اینکه قدرتی هم نداشتند در اثر ارتباطی با بیگانگان یک قدرتی پیدا کردند اینها باید احساس مذلّت بکنند چه اینکه خود دو امپراطوری هم احساس مذلّت کردهاند امّا آن مسئله مالی جداست که ﴿حَتَّی یُعْطُوا الْجِزْیَةَ عَن یَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ﴾
سرّ استفاده از اسم ظاهر به جای ضمیر در آیه محل بحث
خب مطلب بعدی آن است که از این به بعد دیگر به جای ضمیر اسم ظاهر آورده شد اگر گفته میشد ﴿وَقَالُوا﴾ کافی بود چون ضمیر ﴿یُعْطَوْا﴾ به اهل کتاب برمیگردد ضمیر ﴿هُم﴾ به اهل کتاب برمیگردد ضمیری که در ﴿صَاغِرُونَ﴾ مستور است به اهل کتاب برمیگردد چه اینکه ضمایر قبلی به همین ﴿الَّذِینَ لاَیُؤْمِنُونَ﴾ برمیگشت که منظور اهل کتاب بود اگر میفرمود: «وقالوا» یعنی این اهل کتاب منتها برای اینکه فرق بشود بین یهودیها و مسیحیها که یهودیها چه گفتند مسیحیها چه گفتند اینجا اسم ظاهر آورد فرمود: ﴿وَ قَالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللّهِ وَ قَالَتِ النَّصَارَی الْمَسِیحُ ابْنُ اللّهِ﴾.
تفاوت اعتقاد به نبوت تشریفی با اعتقاد به بُنوّت تجسیمی
این بنوّت گاهی به عنوان بنوّت تشریفی است و اظهار کرامت و فخر است که قبلاً در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» گذشت و بنوّت تشریفی آن کفر را به همراه ندارد آیهٴ هجده سورهٴ مبارکهٴ «مائده» این بود ﴿وَ قَالَتِ الْیَهُودُ وَ النَّصَارَی نَحْنُ أَبْنَاءُ اللّهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ﴾ این به دو قرینه یکی اینکه همه مسیحیها و همه یهودیها اینها خودشان را ابناءالله میدانستند معلوم میشود که آن بنوّت تجسیمی نیست قرینه دوّم کلمه «احبّاء» است که کنار ﴿أَبْنَاء﴾ آمده این دو تا قرینه نشان میدهد که بنوّت گاهی تشریفی است الآن هم این مسیحیها لقبی که به آن علمایشان میدهند میگویند پدر. خب پدر چنین گفت پدر چنین آن بنوّت تشریفی دلیل میخواهد وگرنه از نظر کلامی کفر نیست چون مستلزم جسمیّت نیست میخواهند بگویند ما یک ارتباط قربآمیزی با ذات اقدس الهی داریم آنگاه قرآن کریم این دعوای آنها را ردّ کرده فرمود به اینکه ﴿قُلْ فَلِمَ یُعَذِّبُکُم بِذُنُوبِکُم بَلْ أَنْتُم بَشَرٌ مِمَّنْ خَلَقَ یَغْفِرُ لِمَن یَشَاءُ وَ یُعَذِّبُ مَن یَشَاءُ وَ لِلّهِ مُلْکُ السَّماوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ مَا بَیْنَهُمَا وَ إِلَیْهِ الْمَصِیرُ﴾ یعنی آیهٴ هجده سورهٴ مبارکهٴ «مائده» حرف یهودی و مسیحی را از این جهت ردّ کرد که شما یک شرافت مزیدی ندارید مثل آدمهای عادی هستید ولی بنوّتی که در آیه محلّ بحث یعنی سورهٴ مبارکهٴ «توبه» آمده است یک بنوّت تجسیمی است که بر همان معیار عیسی(سلام الله علیه) را ابنالله میدانستند و کم کم در اثر همین تجسّم و حلول و اتّحاد گفتند که عیسی خودش خداست آیهٴ هفده سورهٴ مبارکهٴ «مائده» این بود: ﴿لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قَالُوا إِنَّ اللّهَ هُوَ الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ﴾ چرا؟ برای اینکه این ابنالله است در عین حالی که ابنمریم است ابنالله است و بنوّت هم بنوّت تجسیمی است لذا چون خدا حلول کرده ـ معاذالله ـ در او این هم ابنالله شد هم خودش الله است ﴿لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قَالُوا إِنَّ اللّهَ هُوَ الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ قُلْ فَمَن یَمْلِکُ مِنَ اللّهِ شَیْئاً إِنْ أَرَادَ أَنْ یُهْلِکَ الْمَسِیحَ ابْنَ مَرْیَمَ وَ أُمَّهُ وَ مَن فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً وَ لِلّهِ مُلْکُ السَّماوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ مَا بَیْنَهُمَا یَخْلُقُ مَا یَشَاءُ وَ اللّهُ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ﴾ پس اینگونه از بنوّتها که بنوّت تجسیمی است مستلزم کفر است چه در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» چه در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» که محل بحث است ابطال شده است.
زمان ابتلای یهودیان به شرک
مطلب بعدی آن است که این یهودیهایی که گفتند عزیر ابنالله است اگر قدمای آنها باشند و مسیحیها بعداً پدید آمدند و گفتند عیسی ابنالله است میشود گفت که قول مسیحیها شبیه قول یهودیهاست در اینکه میگویند ابنالله وقول این دو گروه شبیه قول مشرکین است نظیر بوداییها برهمنیها که آنها هم چنین حرفی را داشتند که قبلاً نقل شد ولی اگر منظور از این یهودیها، یهودیهای متأّّخّر و معاصر عصر بعثت باشد اینها بعد از مسیحیّت مبتلا به قول بنوّت شدند یهودیها درباره وجود مبارک موسی چنین حرفی نزدند که موسی ابنالله است ولی درباره عزیر که تورات را برای آنها زنده کرده است و بعد از اینکه تورات از یادها رفت عزیر همه تورات را از ظهر قلب برای اینها خوانده و انشا کرده و حفظ کرده از این جهت یک کرامت زایدی برای عزیر قائل شدند و گفتند عزیر ابنالله است این یهودیهای متأخّر و همزمان با عصر بعثت یا مقداری مقدّم بر عصر بعثت اینها برای اینکه از قافله بنوّت عقب نمانند دیدند که مسیحیها میگویند عیسی ابنالله است اینها یک کسی را ندارند که بگویند ابنالله است اینها هم که در تقلید از دیگران کوتاه نمیآمدند اینها همانهایی بودند که با اینکه معجزات فراوانی را از وجود مبارک حضرت موسی دیدند با اینکه این رود نیل را به صورت معجزه دیدند با اینکه دیدند آبهای رفته رفته وآبهای نیامده نیامده ﴿اضْرِب بِعّصَاکَ الْبَحْرَ﴾ ﴿فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِیقاً فِی الْبَحْرِ یَبَساً﴾ و این دریای به این عظمت که روان بود آبهای رفته رفته و آبهای نیامده نیامده و یک جاده خاکی وسط پیدا شد و اینها عبور کردند همه اینها را دیدند و دیدند این برای آنها به برکت موسی(علیه السّلام) معجزه بود اینها که از دریا گذشتند فرعونیها که رسیدند ﴿غَشِیَهُم مِنَ الْیَمِّ مَا غَشِیَهُمْ﴾ اینها آبها که بنا بود به صورت سدّی در آمده حالا ریخته همه اینها را دیدند وقتی از دریا عبور کردند دیدند یک عدّهای بت مخصوص را دارند میپرستند به موسای کلیم عرض کردند: ﴿اجْعَلْ لَنَا إِلهاً کَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ﴾ چنین گروه تقلید کنندهای وقتی ببینند مسیحیها میگویند عیسی ابنالله است اینها هم به فکرند که یک شخصیتی در بین خودشان پیدا کنند که بگویند این هم ابنالله است اگر این تحلیل درست باشد که درباره عزیر چنین حرفی زدند معلوم میشود این قول در بین یهودیها و قدمای یهود سابقه نداشت این برای یهودیهایی است که بعد از مسیحیّین مبتلا به این حرف شدند وقتی دیدند در بین مسیحیها قول به بنوّت هست اینها هم گفتند ما چرا یک شخصیّتی نداشته باشیم که در بین ما این ابنالله باشد لذا مسئله عزیر ابنالله بعداً پدید آمد البته در حدّ یک احتمال قابل ارائه است نه در حدّ جزم و با ظاهر قرآن هم منافات ندارد چون قرآن نمیفرماید که قدمای یهود میگفتند عزیر ابنالله است این یهودیها که در عصر بعثت بودند مبتلا به چنین قول تجسیمی بودند ﴿وَقَالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللّهِ وَقَالَتِ النَّصَارَی الْمَسِیحُ ابْنُ اللّهِ﴾
دو احتمال در تقدم و تأخر شرک یهود و نصارا
پرسش ...
پاسخ: این ﴿کَفَرُوا﴾ حرف یهودیهایی است که ﴿یُضَاهِئُونَ قَوْلَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن قَبْلُ﴾ یعنی قول مسیحیها قولی که قبلاً گفته شد تا حال دو احتمال بود یک احتمال اینکه مسیحیها بعد از یهودیها مبتلا شدند به این بنوّت اوّل قدمای یهود گفتند عزیر ابنالله است بعداً مسیحیها گفتند مسیح ابنالله است لذا قول مسیحیها شبیه قول یهودیها است که آنها هم کافرند احتمال دیگر این بود که منافات ندارد که مسیحیها به دنبال یهودیها مبتلا شده باشد به قول به بنوّت ولی ریشه همه این حرفها حرفهای بوداییها و برهمنیها است که آنها قائل به بنوّت بودند لذا در بین اهل کتاب اوّل یهود مبتلا شد بعد مسیحی مبتلا شد که اینها ﴿یُضَاهِئُونَ قَوْلَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن قَبْلُ﴾.
پرسش ...
پاسخ: باید این قسمت مهم را که قول است در بر بگیرد این سبق اگر برای قول نباشد چه نقشی دارد در اینجا؟
پرسش ...
پاسخ: بله آخر چه نقشی دارد که این شبیه به آنهاست بالأخره قول آنها که باید مقدم باشد برای اینکه اگر چنین قولی همزمان بود یا متأخّر بود نمیشود گفت که اینها شبیه قول آنهاست یک وقتی میگوییم اینها شبیه آنها هستند یک وقتی میگوییم شبیه قول آنهاست خب باید آن قول مقدم باشد مشبّه به قول است لذا ما ناچاریم
این ﴿یُضَاهِئُونَ﴾ را یک چیزی تقدیر بگیریم یعنی «قولهم یضاهئون الذین کفروا» مشبه به ﴿قَوْلَ﴾ است ﴿الَّذِینَ کَفَرُوا﴾
پرسش ...
پاسخ: بالأخره قبل باشد یک تقدمی باید داشته باشد و گرنه قول مسیحیها و قول یهودیها هیچ کدام اقوای از دیگری نیست هر دو در کفر شبیه هماند چه مسیحیها بگویند عیسی بالاتر از عزیر است اما ابنالله بودن عیسی که اقوای از ابن الله بودن عزیر نیست کجایش اقواست خب.
پرسش ...
پاسخ: غرض آن است که این ﴿مِن قَبْلُ﴾ باید نقش داشته باشد مطلب اول، مطلب دوم آن است که آن مشبه به باید قبل باشد این دو، پس این ﴿مِن قَبْلُ﴾ برای مشبه به است مشبه به هم قول است.
پرسش ...
پاسخ: بالأخره اگر نباشد متأخر باشد که نمیشود گفت قبل که. اقوا باشد، اقوا در اثر اینکه اینها پیشگاماند برای بعدی دیگر باعث پیدایش قول بعدی است. اینجا هم که اقوا نیست خب یکی میگوید عیسی ابن الله است، یکی میگوید عزیر ابنالله هست کدام اقواست؟
پرسش ...
پاسخ: بالأخره یکی باید مقدم باشد.
پرسش ...
پاسخ: نه ... آن است که در اینجا یکی باید قبل باشد تا بتواند مشبه به باشد. آنکه قبل است میتواند مشبه به باشد. نه ابنالله اقواست نه عیسی ابنالله باشد اقواست نه عزیر ابنالله باشد اقواست مسیح اقوای از عزیر است اما مسیح ابنالله بودن عزیر عبدالله بودن هر دو قول باطلی است هیچ کدام اقوای از دیگری نیست. پس مشبه به یک تقدمی باید داشته باشد و آن سبق زمانی است.
تفاوت تشبیه ادبی با مفاهات
پرسش ...
پاسخ: آن توارد ذهنی است اینجا نمیشود گفت این شبیه آن است اینها جزء صرفات شعریه است نه جزء مضاهات است نه میشود گفت این شبیه او گفته نه میشود گفت این از او گرفته این جزء توارد ذهنی است دو مطلب است به ذهن دو حکیم دو شاعر، دو فقیه آمده هیچ کدام شبیه دیگری نیست در تشبیه اما اینکه قرآن دارد این شبیه آن است نظیر ﴿تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ میخواهد بگوید به اینکه این یک سلسله است کفر بعضها دون بعض بعضها فوق بعض ممتداً یک ارتباطی با هم دارند.
تبیین شباهت مورد نظر در عبادت ﴿یُضَاهِئُونَ﴾
و چون سخن از قول است لذا باید یک تنبهی دربارهٴ ﴿یُضَاهِئُونَ﴾ ارائه کرد و آن این است «ذلِکَ قَوْلُهُمْ بِأَفْوَاهِهِمْ یضاهی قولهم قول الذین» نه در یک طرف قائل را بگوئیم و در طرف دیگر قول را بگوئیم اینها شبیه آنها هستند یعنی این چهار مطلب دو به دو شبیه و مضاهی دیگری است خود اینها قائلان شبیه قائلان گذشتهاند قول اینها شبیه قول گذشته است این چهار امر دو به دو مضاهی یکدیگرند قول یهودی و قول مسیحی شبیه هماند خود مسیحیها و یهودیها شبیه هماند این در صورتی که این تشابه درون مرزی باشد به اصطلاح در محدوده اهل کتاب باشد اما طبق بحثهای قبلی که اینها مبتلا شدند به تفکر شرک آلود برهمنیها و بودائیها قول اهل کتاب اعم از یهود و مسیحی شبیه قول بودائی و برهمنی است خود اهل کتاب شبیه بودائیها و برهمنیها هستند قائلان شبیه هماند قولها شبیه هم است چه درون مرزی چه برون مرزی یعنی چه بگوئیم یهودی شبیه مسیحی است و مسیحی شبیه یهودی است در این مضاهات چهار امر داریم دو دو باید مضاهی هم باشند یعنی قولها مضاهیاند قائلها مضاهی هماند اینکه قائلها مضاهی هماند با آن کریمه ﴿تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ سورهٴ مبارکهٴ «بقره» هماهنگ میشوند چه بگوئیم یهودی شبیه مسیحی است او بلعکس چه بگوئیم قول اینها شبیه قول آنهاست غرض آن که نمیشود در یک طرف قائل را ذکر کرد در طرف دیگر قول را که ما بگوئیم این گویندگان شبیه قول مقابل را دارند ﴿یُضَاهِئُونَ قَوْلَ الَّذِینَ﴾ این یک ناهماهنگی است یا باید از این طرف بگوییم «قَوْلُهُمْ یضاهی یُضَاهِئُونَ قَوْلَ الَّذِینَ کَفَرُوا» یا از آن طرف بگوییم که این قائلان ﴿یُضَاهِئُونَ﴾ آن ﴿الَّذِینَ کَفَرُوا﴾ را خب ﴿یُضَاهِئُونَ قَوْلَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن قَبْلُ﴾.
نفرین الهی نسبت به مشرکان
آنگاه ذات اقدس الهی چه درباره سابق چه دربارهٴ لاحق چه دربارهٴ اهل کتاب چه دربارهٴ مشرکینی که احیاناً تفکر شرکآلود آنها به اهل کتاب سرایت کرده است میفرماید: ﴿قَاتَلَهُمُ اللّهُ أَنَّی یُؤْفَکُونَ﴾ این یک نفرین الهی است که وقتی خدا با کسی مقاتله میکند در حقیقت پیروز خواهد بود و آنچه نصیب دیگران میشود همان آن قتل است نه قتال.
پرسش ...
پاسخ: ﴿یُؤْفَکُونَ﴾ یعنی یصرفون کجا میروند؟ اینها مصروف شدند از راه اصلی بیراهه رفتند منصرف شدند بله
پرسش ...
این نظیر حرفی که درباره ولید آمده که آنجا هم در حقیقت نفرین است نفرین ذات اقدس الهی هم همان غضب الهی است که صفت فعل اوست خب مثل ﴿تَبَّتْ یَدَا أَبِی لَهَبٍ﴾ این فعل خداست در حقیقت.
نزول کتاب آسمانی بر اهل کتاب و عدم تبعیت آنان
آن کریمهای که فرمود اینها ﴿لاَیُحَرِّمُونَ مَاحَرَّمَ اللّهُ وَ رَسُولُهُ﴾ بعد فرمود: ﴿مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ﴾ این نظیر ﴿مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوهَا﴾ است که اینها ﴿أُوتُوا الْکِتَابَ﴾ هستند ولی ﴿لاَیُحَرِّمُونَ مَاحَرَّمَ اللّهُ وَ رَسُولُهُ﴾ اینها ﴿حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ﴾ یعنی تورات بر اینها نازل شده است امّا ﴿ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوهَا﴾ «کلّفوا بالتّورات» امّا ﴿لَمْ یَحْمِلُوهَا﴾ ﴿مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوهَا﴾ یعنی تورات بر اینها نازل شده است اینها مکلّف شدند به تورات عمل بکنند ولی عمل نکردند اینجا هم ﴿أُوتُوا الْکِتَابَ﴾ هست ولی ﴿لاَیُحَرِّمُونَ مَاحَرَّمَ اللّهُ وَ رَسُولُهُ﴾ آنچه را که در تورات آمده و خدا تحریم کرده اینها تحریم نمیکنند ﴿ذلِکَ قَوْلُهُمْ بِأَفْوَاهِهِمْ یُضَاهِئُونَ قَوْلَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن قَبْلُ﴾ آنکه این ﴿قَبْلُ﴾ به اهل کتاب برگردد یهودی ومسیحی که درون مرزی است چه به برهمنیها و بودائیها برگردد همه این حرفها قول به دهن است از جان و فطرت مایهای نگرفته جانمایهای ندارد برهان آن را همراهی نمیکند چه ﴿کَفَرُوا مِن قَبْلُ﴾ اهل کتاب باشند چه مشرکین این سخن سخنی است که از دهن برخواست از قلب برنمیخیزد قلب با فطرت الهی همراه است حالا همین گروه گرفتار پرستش فتاوای باطل احبار و رهباناند که انشاءالله در نوبت بعد مطرح میشود.
«الحمد لله ربّ العالمین»
فرمان الهی به نبرد مسلمانان با گروهی از اهل کتاب
نزول کتاب آسمانی بر اهل کتاب و عدم تبعیت آنان
نفرین الهی نسبت به مشرکان
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قَاتِلُوا الَّذِینَ لاَیُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ لاَ بِالْیَوْمِ الآخِرِ وَ لاَیُحَرِّمُونَ مَاحَرَّمَ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ لاَ یَدِینُونَ دِینَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ حَتَّی یُعْطُوا الْجِزْیَةَ عَن یَدٍ وَ هُمْ صَاغِرُونَ ٭ وَ قَالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللّهِ وَ قَالَتِ النَّصَارَی الْمَسِیحُ ابْنُ اللّهِ ذلِکَ قَوْلُهُمْ بِأَفْوَاهِهِمْ یُضَاهِئُونَ قَوْلَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن قَبْلُ قَاتَلَهُمُ اللّهُ أَنَّی یُؤْفَکُونَ ٭ اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَ رُهْبَانَهُمْ أَرْبَاباً مِن دُونِ اللّهِ وَ الْمَسِیحَ ابْنَ مَرْیَمَ وَ مَا أُمِرُوا إِلَّا لِیَعْبُدُوا إِلهاً وَاحِداً لاَإِلهَ إِلَّا هُوَ سُبْحَانَهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ﴾
فرمان الهی به نبرد مسلمانان با گروهی از اهل کتاب
بعد از فتح مکّه گروهی از یهودیها و مسیحیهای حجاز در اثر ارتباط به این دو ابرقدرت و امپراطوری روم و ایران علیه نظام اسلامی توطئهای داشتند و آن لجاج و عناد را به وسیله وابستگی به این دو امپراطوری اعمال میکردند در چنین فضایی این آیه نازل شد همانطوری که با مشرکین در نبردید با این اهل کتابی که نه آن اعتقادات اوّلیهشان درباره مبدأ به جا مانده است و نه درباره معاد اعتقاد صحیحی دارند و نه به تورات و انجیل اصیل مؤمناند فقط به تورات و انجیل محرّف عقیدهمند هستند و نه به اسلام گرایش پیدا میکنند اینکه فرمود: ﴿لاَیُحَرِّمُونَ مَاحَرَّمَ اللّهُ وَ رَسُولُهُ﴾ این یک تقبیح ضمنی را به همراه دارد زیرا در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» آیهٴ 157 فرمود پیغمبر اسلام(صلّی الله علیه وآله وسلّم) در تورات و انجیل به این اوصاف معرّفی شد ﴿یَأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّبَاتِ وَ یُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبَائِثَ﴾ این گروه که ﴿لاَ یَدِینُونَ دِینَ الْحَقِّ﴾ این گروه که﴿وَ لاَیُحَرِّمُونَ مَاحَرَّمَ اللّهُ وَ رَسُولُهُ﴾ یعنی «لا یحرّمون الخبائث» یک تشنیع و تقبیح ضمنی را به همراه دارد برای اینکه خداوند خبائث را محرّم کرده است و اینها آنچه را خدا و پیغمبر تحریم کردهاند حرام نمیکنند یعنی خبائث را حرام نمیکنند این یک تشنیع ضمنی را به همراه دارد.
کوچکی و ذلّت اهل کتاب در برابر قدرت اسلام
بعد فرمود اینها باید جزیه را «عن ید» بدهند یعنی حکم جزیه از یک قدرت قاهرهای که حاکم بر اینها است صادر میشود اینها هم اطاعت میکنند این عنوان عن ید چه در فارسی چه در عربی نشانه قدرت است به تعبیر بعضی از مفسّرین میگویند از دست فلان کس فرار کردم یعنی از قدرت او فرار کردم اگر کسی بگوید من با دست خودم این مطلب را میپذیرم یعنی روی ذلـّت خودم تحت سلطنت شما قرار میگیرم این بیان نورانی سیّدالشهدا(سلام الله علیه) که دارد «لا یعطیکم بیدی اعطاء الذلیل» یعنی من دست ذلّت به شما نمیدهم و این گروه یعنی اهل کتاب حجاز که در اثر وابستگی به امپراطوری ایران و روم گردنکشی میکردند هم در این سورهٴ مبارکهٴ «توبه» محکوم به صغاراند هم مانند سائر کفّار محکوم به صغار الهیاند آن صغار الهی صغار کلامی است و صغاری که در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» مطرح است صغار حقوقی و فقهی است در آیهٴ 124 سورهٴ مبارکهٴ «انعام» فرمود: ﴿وَ إِذَا جَاءَتْهُمْ آیَةٌ قَالُوا لَن نُؤْمِنَ حَتَّی نُؤْتَى مِثْلَ مَاأُوتِیَ رُسُلُ اللّهِ اللّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالَتَهُ سَیُصِیبُ الَّذِینَ أَجْرَمُوا صَغَارٌ عِندَ اللّهِ﴾ آن اگر به لحاظ قیامت باشد این دیگر مسئله کلامی است ﴿صَغَارٌ عِندَ اللّهِ وَ عَذَابٌ شَدِیدٌ بِمَا کَانُوا یَمْکُرُونَ﴾ صغاری که در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» است مسئله کلامی خواهد بود ﴿یُعْطُوا الْجِزْیَةَ عَن یَدٍ وَ هُمْ صَاغِرُونَ﴾.
تبیین سه وجه در معنای «جزیه»
که در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» مطرح است صغار حقوقی و فقهی است﴿حَتَّی یُعْطُوا الْجِزْیَةَ عَن یَدٍ وَ هُمْ صَاغِرُونَ﴾ درباره جزیه برخیها گفتند این بر وزن فعله است و کلمه عربی است و حالا یا از جزاست یا از اکتفاست و مانند آن برخیها خواستند بگویند که این جزیه عربی نیست این معرّب گزیه است حالا یا گزید یا گزیة آن لغتشناسان قرآنی که برای قرن ششم و هفتم و اینها هستند از قدما آنها وقتی جزیه را معنا میکنند میگویند جزیه گزیه مثلا ترجمههای قرآن محمدبنمحمدبننصر بخاری این وقتی جزیه را معنا میکند به همان گزیة معنی میکند خلاصه این ترجمان قرآن هم که بعدها شد آن هم همینطور جزیه را گزیه معنا میکند گزیه در فارسی یعنی خراج، مالیات، خراجی که اهل کتاب باید بپردازند از آن به عنوان جزیه یاد میکنند آنها که این را معرّب نمیدانند همان بحثهایی که قبلا گذشت درباره این کلمه اعمال میکنند که آیا این از جزاست یا اجتزاست یعنی کیفر کفرشان هست؟ یا چون در پناه دولت اسلاماند هزینهای دارد در قبال این هزینه به همین این خراج اکتفا میشود این دو وجهی بود که قبلاً درباره جزیه گفته شد الآن این وجه سوّم را برخی از اهل تفسیر به استناد تعبیراتی که لغتشناسان قرن ششم و هفتم بیان کردند که جزیه را گزیه معنا میکردند و گزیه فارسی است یعنی خراج قهراً این را معرّب آن لفظ میدانستند و دیگر به معنای اینکه پناهندگی شما هزینه دارد به همین مقدار اکتفا میشود به آن معنا نخواهد بود این خراجی است که دیگران باید بپردازند شما هم باید بپردازید.
پرسش ...
پاسخ: نه آن یک مسئله روانی است این یک مسئله حقوقی و مالی است اینها که گردنکشی میکردند و وابسته شدند به این دو امپراطوری و با اینکه قدرتی هم نداشتند در اثر ارتباطی با بیگانگان یک قدرتی پیدا کردند اینها باید احساس مذلّت بکنند چه اینکه خود دو امپراطوری هم احساس مذلّت کردهاند امّا آن مسئله مالی جداست که ﴿حَتَّی یُعْطُوا الْجِزْیَةَ عَن یَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ﴾
سرّ استفاده از اسم ظاهر به جای ضمیر در آیه محل بحث
خب مطلب بعدی آن است که از این به بعد دیگر به جای ضمیر اسم ظاهر آورده شد اگر گفته میشد ﴿وَقَالُوا﴾ کافی بود چون ضمیر ﴿یُعْطَوْا﴾ به اهل کتاب برمیگردد ضمیر ﴿هُم﴾ به اهل کتاب برمیگردد ضمیری که در ﴿صَاغِرُونَ﴾ مستور است به اهل کتاب برمیگردد چه اینکه ضمایر قبلی به همین ﴿الَّذِینَ لاَیُؤْمِنُونَ﴾ برمیگشت که منظور اهل کتاب بود اگر میفرمود: «وقالوا» یعنی این اهل کتاب منتها برای اینکه فرق بشود بین یهودیها و مسیحیها که یهودیها چه گفتند مسیحیها چه گفتند اینجا اسم ظاهر آورد فرمود: ﴿وَ قَالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللّهِ وَ قَالَتِ النَّصَارَی الْمَسِیحُ ابْنُ اللّهِ﴾.
تفاوت اعتقاد به نبوت تشریفی با اعتقاد به بُنوّت تجسیمی
این بنوّت گاهی به عنوان بنوّت تشریفی است و اظهار کرامت و فخر است که قبلاً در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» گذشت و بنوّت تشریفی آن کفر را به همراه ندارد آیهٴ هجده سورهٴ مبارکهٴ «مائده» این بود ﴿وَ قَالَتِ الْیَهُودُ وَ النَّصَارَی نَحْنُ أَبْنَاءُ اللّهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ﴾ این به دو قرینه یکی اینکه همه مسیحیها و همه یهودیها اینها خودشان را ابناءالله میدانستند معلوم میشود که آن بنوّت تجسیمی نیست قرینه دوّم کلمه «احبّاء» است که کنار ﴿أَبْنَاء﴾ آمده این دو تا قرینه نشان میدهد که بنوّت گاهی تشریفی است الآن هم این مسیحیها لقبی که به آن علمایشان میدهند میگویند پدر. خب پدر چنین گفت پدر چنین آن بنوّت تشریفی دلیل میخواهد وگرنه از نظر کلامی کفر نیست چون مستلزم جسمیّت نیست میخواهند بگویند ما یک ارتباط قربآمیزی با ذات اقدس الهی داریم آنگاه قرآن کریم این دعوای آنها را ردّ کرده فرمود به اینکه ﴿قُلْ فَلِمَ یُعَذِّبُکُم بِذُنُوبِکُم بَلْ أَنْتُم بَشَرٌ مِمَّنْ خَلَقَ یَغْفِرُ لِمَن یَشَاءُ وَ یُعَذِّبُ مَن یَشَاءُ وَ لِلّهِ مُلْکُ السَّماوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ مَا بَیْنَهُمَا وَ إِلَیْهِ الْمَصِیرُ﴾ یعنی آیهٴ هجده سورهٴ مبارکهٴ «مائده» حرف یهودی و مسیحی را از این جهت ردّ کرد که شما یک شرافت مزیدی ندارید مثل آدمهای عادی هستید ولی بنوّتی که در آیه محلّ بحث یعنی سورهٴ مبارکهٴ «توبه» آمده است یک بنوّت تجسیمی است که بر همان معیار عیسی(سلام الله علیه) را ابنالله میدانستند و کم کم در اثر همین تجسّم و حلول و اتّحاد گفتند که عیسی خودش خداست آیهٴ هفده سورهٴ مبارکهٴ «مائده» این بود: ﴿لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قَالُوا إِنَّ اللّهَ هُوَ الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ﴾ چرا؟ برای اینکه این ابنالله است در عین حالی که ابنمریم است ابنالله است و بنوّت هم بنوّت تجسیمی است لذا چون خدا حلول کرده ـ معاذالله ـ در او این هم ابنالله شد هم خودش الله است ﴿لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قَالُوا إِنَّ اللّهَ هُوَ الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ قُلْ فَمَن یَمْلِکُ مِنَ اللّهِ شَیْئاً إِنْ أَرَادَ أَنْ یُهْلِکَ الْمَسِیحَ ابْنَ مَرْیَمَ وَ أُمَّهُ وَ مَن فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً وَ لِلّهِ مُلْکُ السَّماوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ مَا بَیْنَهُمَا یَخْلُقُ مَا یَشَاءُ وَ اللّهُ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ﴾ پس اینگونه از بنوّتها که بنوّت تجسیمی است مستلزم کفر است چه در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» چه در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» که محل بحث است ابطال شده است.
زمان ابتلای یهودیان به شرک
مطلب بعدی آن است که این یهودیهایی که گفتند عزیر ابنالله است اگر قدمای آنها باشند و مسیحیها بعداً پدید آمدند و گفتند عیسی ابنالله است میشود گفت که قول مسیحیها شبیه قول یهودیهاست در اینکه میگویند ابنالله وقول این دو گروه شبیه قول مشرکین است نظیر بوداییها برهمنیها که آنها هم چنین حرفی را داشتند که قبلاً نقل شد ولی اگر منظور از این یهودیها، یهودیهای متأّّخّر و معاصر عصر بعثت باشد اینها بعد از مسیحیّت مبتلا به قول بنوّت شدند یهودیها درباره وجود مبارک موسی چنین حرفی نزدند که موسی ابنالله است ولی درباره عزیر که تورات را برای آنها زنده کرده است و بعد از اینکه تورات از یادها رفت عزیر همه تورات را از ظهر قلب برای اینها خوانده و انشا کرده و حفظ کرده از این جهت یک کرامت زایدی برای عزیر قائل شدند و گفتند عزیر ابنالله است این یهودیهای متأخّر و همزمان با عصر بعثت یا مقداری مقدّم بر عصر بعثت اینها برای اینکه از قافله بنوّت عقب نمانند دیدند که مسیحیها میگویند عیسی ابنالله است اینها یک کسی را ندارند که بگویند ابنالله است اینها هم که در تقلید از دیگران کوتاه نمیآمدند اینها همانهایی بودند که با اینکه معجزات فراوانی را از وجود مبارک حضرت موسی دیدند با اینکه این رود نیل را به صورت معجزه دیدند با اینکه دیدند آبهای رفته رفته وآبهای نیامده نیامده ﴿اضْرِب بِعّصَاکَ الْبَحْرَ﴾ ﴿فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِیقاً فِی الْبَحْرِ یَبَساً﴾ و این دریای به این عظمت که روان بود آبهای رفته رفته و آبهای نیامده نیامده و یک جاده خاکی وسط پیدا شد و اینها عبور کردند همه اینها را دیدند و دیدند این برای آنها به برکت موسی(علیه السّلام) معجزه بود اینها که از دریا گذشتند فرعونیها که رسیدند ﴿غَشِیَهُم مِنَ الْیَمِّ مَا غَشِیَهُمْ﴾ اینها آبها که بنا بود به صورت سدّی در آمده حالا ریخته همه اینها را دیدند وقتی از دریا عبور کردند دیدند یک عدّهای بت مخصوص را دارند میپرستند به موسای کلیم عرض کردند: ﴿اجْعَلْ لَنَا إِلهاً کَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ﴾ چنین گروه تقلید کنندهای وقتی ببینند مسیحیها میگویند عیسی ابنالله است اینها هم به فکرند که یک شخصیتی در بین خودشان پیدا کنند که بگویند این هم ابنالله است اگر این تحلیل درست باشد که درباره عزیر چنین حرفی زدند معلوم میشود این قول در بین یهودیها و قدمای یهود سابقه نداشت این برای یهودیهایی است که بعد از مسیحیّین مبتلا به این حرف شدند وقتی دیدند در بین مسیحیها قول به بنوّت هست اینها هم گفتند ما چرا یک شخصیّتی نداشته باشیم که در بین ما این ابنالله باشد لذا مسئله عزیر ابنالله بعداً پدید آمد البته در حدّ یک احتمال قابل ارائه است نه در حدّ جزم و با ظاهر قرآن هم منافات ندارد چون قرآن نمیفرماید که قدمای یهود میگفتند عزیر ابنالله است این یهودیها که در عصر بعثت بودند مبتلا به چنین قول تجسیمی بودند ﴿وَقَالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللّهِ وَقَالَتِ النَّصَارَی الْمَسِیحُ ابْنُ اللّهِ﴾
دو احتمال در تقدم و تأخر شرک یهود و نصارا
پرسش ...
پاسخ: این ﴿کَفَرُوا﴾ حرف یهودیهایی است که ﴿یُضَاهِئُونَ قَوْلَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن قَبْلُ﴾ یعنی قول مسیحیها قولی که قبلاً گفته شد تا حال دو احتمال بود یک احتمال اینکه مسیحیها بعد از یهودیها مبتلا شدند به این بنوّت اوّل قدمای یهود گفتند عزیر ابنالله است بعداً مسیحیها گفتند مسیح ابنالله است لذا قول مسیحیها شبیه قول یهودیها است که آنها هم کافرند احتمال دیگر این بود که منافات ندارد که مسیحیها به دنبال یهودیها مبتلا شده باشد به قول به بنوّت ولی ریشه همه این حرفها حرفهای بوداییها و برهمنیها است که آنها قائل به بنوّت بودند لذا در بین اهل کتاب اوّل یهود مبتلا شد بعد مسیحی مبتلا شد که اینها ﴿یُضَاهِئُونَ قَوْلَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن قَبْلُ﴾.
پرسش ...
پاسخ: باید این قسمت مهم را که قول است در بر بگیرد این سبق اگر برای قول نباشد چه نقشی دارد در اینجا؟
پرسش ...
پاسخ: بله آخر چه نقشی دارد که این شبیه به آنهاست بالأخره قول آنها که باید مقدم باشد برای اینکه اگر چنین قولی همزمان بود یا متأخّر بود نمیشود گفت که اینها شبیه قول آنهاست یک وقتی میگوییم اینها شبیه آنها هستند یک وقتی میگوییم شبیه قول آنهاست خب باید آن قول مقدم باشد مشبّه به قول است لذا ما ناچاریم
این ﴿یُضَاهِئُونَ﴾ را یک چیزی تقدیر بگیریم یعنی «قولهم یضاهئون الذین کفروا» مشبه به ﴿قَوْلَ﴾ است ﴿الَّذِینَ کَفَرُوا﴾
پرسش ...
پاسخ: بالأخره قبل باشد یک تقدمی باید داشته باشد و گرنه قول مسیحیها و قول یهودیها هیچ کدام اقوای از دیگری نیست هر دو در کفر شبیه هماند چه مسیحیها بگویند عیسی بالاتر از عزیر است اما ابنالله بودن عیسی که اقوای از ابن الله بودن عزیر نیست کجایش اقواست خب.
پرسش ...
پاسخ: غرض آن است که این ﴿مِن قَبْلُ﴾ باید نقش داشته باشد مطلب اول، مطلب دوم آن است که آن مشبه به باید قبل باشد این دو، پس این ﴿مِن قَبْلُ﴾ برای مشبه به است مشبه به هم قول است.
پرسش ...
پاسخ: بالأخره اگر نباشد متأخر باشد که نمیشود گفت قبل که. اقوا باشد، اقوا در اثر اینکه اینها پیشگاماند برای بعدی دیگر باعث پیدایش قول بعدی است. اینجا هم که اقوا نیست خب یکی میگوید عیسی ابن الله است، یکی میگوید عزیر ابنالله هست کدام اقواست؟
پرسش ...
پاسخ: بالأخره یکی باید مقدم باشد.
پرسش ...
پاسخ: نه ... آن است که در اینجا یکی باید قبل باشد تا بتواند مشبه به باشد. آنکه قبل است میتواند مشبه به باشد. نه ابنالله اقواست نه عیسی ابنالله باشد اقواست نه عزیر ابنالله باشد اقواست مسیح اقوای از عزیر است اما مسیح ابنالله بودن عزیر عبدالله بودن هر دو قول باطلی است هیچ کدام اقوای از دیگری نیست. پس مشبه به یک تقدمی باید داشته باشد و آن سبق زمانی است.
تفاوت تشبیه ادبی با مفاهات
پرسش ...
پاسخ: آن توارد ذهنی است اینجا نمیشود گفت این شبیه آن است اینها جزء صرفات شعریه است نه جزء مضاهات است نه میشود گفت این شبیه او گفته نه میشود گفت این از او گرفته این جزء توارد ذهنی است دو مطلب است به ذهن دو حکیم دو شاعر، دو فقیه آمده هیچ کدام شبیه دیگری نیست در تشبیه اما اینکه قرآن دارد این شبیه آن است نظیر ﴿تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ میخواهد بگوید به اینکه این یک سلسله است کفر بعضها دون بعض بعضها فوق بعض ممتداً یک ارتباطی با هم دارند.
تبیین شباهت مورد نظر در عبادت ﴿یُضَاهِئُونَ﴾
و چون سخن از قول است لذا باید یک تنبهی دربارهٴ ﴿یُضَاهِئُونَ﴾ ارائه کرد و آن این است «ذلِکَ قَوْلُهُمْ بِأَفْوَاهِهِمْ یضاهی قولهم قول الذین» نه در یک طرف قائل را بگوئیم و در طرف دیگر قول را بگوئیم اینها شبیه آنها هستند یعنی این چهار مطلب دو به دو شبیه و مضاهی دیگری است خود اینها قائلان شبیه قائلان گذشتهاند قول اینها شبیه قول گذشته است این چهار امر دو به دو مضاهی یکدیگرند قول یهودی و قول مسیحی شبیه هماند خود مسیحیها و یهودیها شبیه هماند این در صورتی که این تشابه درون مرزی باشد به اصطلاح در محدوده اهل کتاب باشد اما طبق بحثهای قبلی که اینها مبتلا شدند به تفکر شرک آلود برهمنیها و بودائیها قول اهل کتاب اعم از یهود و مسیحی شبیه قول بودائی و برهمنی است خود اهل کتاب شبیه بودائیها و برهمنیها هستند قائلان شبیه هماند قولها شبیه هم است چه درون مرزی چه برون مرزی یعنی چه بگوئیم یهودی شبیه مسیحی است و مسیحی شبیه یهودی است در این مضاهات چهار امر داریم دو دو باید مضاهی هم باشند یعنی قولها مضاهیاند قائلها مضاهی هماند اینکه قائلها مضاهی هماند با آن کریمه ﴿تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ سورهٴ مبارکهٴ «بقره» هماهنگ میشوند چه بگوئیم یهودی شبیه مسیحی است او بلعکس چه بگوئیم قول اینها شبیه قول آنهاست غرض آن که نمیشود در یک طرف قائل را ذکر کرد در طرف دیگر قول را که ما بگوئیم این گویندگان شبیه قول مقابل را دارند ﴿یُضَاهِئُونَ قَوْلَ الَّذِینَ﴾ این یک ناهماهنگی است یا باید از این طرف بگوییم «قَوْلُهُمْ یضاهی یُضَاهِئُونَ قَوْلَ الَّذِینَ کَفَرُوا» یا از آن طرف بگوییم که این قائلان ﴿یُضَاهِئُونَ﴾ آن ﴿الَّذِینَ کَفَرُوا﴾ را خب ﴿یُضَاهِئُونَ قَوْلَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن قَبْلُ﴾.
نفرین الهی نسبت به مشرکان
آنگاه ذات اقدس الهی چه درباره سابق چه دربارهٴ لاحق چه دربارهٴ اهل کتاب چه دربارهٴ مشرکینی که احیاناً تفکر شرکآلود آنها به اهل کتاب سرایت کرده است میفرماید: ﴿قَاتَلَهُمُ اللّهُ أَنَّی یُؤْفَکُونَ﴾ این یک نفرین الهی است که وقتی خدا با کسی مقاتله میکند در حقیقت پیروز خواهد بود و آنچه نصیب دیگران میشود همان آن قتل است نه قتال.
پرسش ...
پاسخ: ﴿یُؤْفَکُونَ﴾ یعنی یصرفون کجا میروند؟ اینها مصروف شدند از راه اصلی بیراهه رفتند منصرف شدند بله
پرسش ...
این نظیر حرفی که درباره ولید آمده که آنجا هم در حقیقت نفرین است نفرین ذات اقدس الهی هم همان غضب الهی است که صفت فعل اوست خب مثل ﴿تَبَّتْ یَدَا أَبِی لَهَبٍ﴾ این فعل خداست در حقیقت.
نزول کتاب آسمانی بر اهل کتاب و عدم تبعیت آنان
آن کریمهای که فرمود اینها ﴿لاَیُحَرِّمُونَ مَاحَرَّمَ اللّهُ وَ رَسُولُهُ﴾ بعد فرمود: ﴿مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ﴾ این نظیر ﴿مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوهَا﴾ است که اینها ﴿أُوتُوا الْکِتَابَ﴾ هستند ولی ﴿لاَیُحَرِّمُونَ مَاحَرَّمَ اللّهُ وَ رَسُولُهُ﴾ اینها ﴿حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ﴾ یعنی تورات بر اینها نازل شده است امّا ﴿ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوهَا﴾ «کلّفوا بالتّورات» امّا ﴿لَمْ یَحْمِلُوهَا﴾ ﴿مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوهَا﴾ یعنی تورات بر اینها نازل شده است اینها مکلّف شدند به تورات عمل بکنند ولی عمل نکردند اینجا هم ﴿أُوتُوا الْکِتَابَ﴾ هست ولی ﴿لاَیُحَرِّمُونَ مَاحَرَّمَ اللّهُ وَ رَسُولُهُ﴾ آنچه را که در تورات آمده و خدا تحریم کرده اینها تحریم نمیکنند ﴿ذلِکَ قَوْلُهُمْ بِأَفْوَاهِهِمْ یُضَاهِئُونَ قَوْلَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن قَبْلُ﴾ آنکه این ﴿قَبْلُ﴾ به اهل کتاب برگردد یهودی ومسیحی که درون مرزی است چه به برهمنیها و بودائیها برگردد همه این حرفها قول به دهن است از جان و فطرت مایهای نگرفته جانمایهای ندارد برهان آن را همراهی نمیکند چه ﴿کَفَرُوا مِن قَبْلُ﴾ اهل کتاب باشند چه مشرکین این سخن سخنی است که از دهن برخواست از قلب برنمیخیزد قلب با فطرت الهی همراه است حالا همین گروه گرفتار پرستش فتاوای باطل احبار و رهباناند که انشاءالله در نوبت بعد مطرح میشود.
«الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است