display result search
منو
تفسیر آیات 36 تا 37 سوره توبه _ بخش ششم

تفسیر آیات 36 تا 37 سوره توبه _ بخش ششم

  • 1 تعداد قطعات
  • 30 دقیقه مدت قطعه
  • 16 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 36 تا 37 سوره توبه _ بخش ششم"

مراد از رعایت تقوای نظامی مسلمانان در جهاد با مشرکان
انگیزهٴ مشرکان از تغییر دادن ماه‌های حرام


بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِندَ اللّهِ اثْنَا عَشَرَ شَهْراً فِی کِتَابِ اللّهِ یَوْمَ خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ مِنْهَا أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ فَلاَ تَظْلِمُوا فِیهِنَّ أَنْفُسَکُمْ وَقَاتِلُوا الْمُشْرِکِینَ کَافَّةً کَمَا یُقَاتِلُونَکُمْ کَافَّةً وَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ ٭ إِنَّمَا النَّسِی‏ءُ زِیَادَةٌ فِی الْکُفْرِ یُضَلُّ بِهِ الَّذِینَ کَفَرُوا یُحِلُّونَهُ عَاماً وَیُحَرِّمُونَهُ عَاماً لِیُوَاطِئُوا عِدَّةَ مَاحَرَّمَ اللّهُ فَیُحِلُّوا مَا حَرَّمَ اللّهُ زُیِّنَ لَهُمْ سُوءُ أَعْمَالِهِمْ وَاللّهُ لاَیَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ﴾

مراد از رعایت تقوای نظامی مسلمانان در جهاد با مشرکان
در پایان آیهٴ اول هم به مبارزهٴ‌ با مشرکین دعوت شده است و هم وحدت نیروهای موحد مورد تأکید قرار گرفت و هم غیرت دینی آنها احیا شده است و هم رعایت تقوای نظامی مطرح شد. در رعایت تقوای نظامی که فرمود: ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ مَعَ المُتَّقِینَ﴾ حرمت فرار از زحف مطرح است از یک سو، حرمت قتل اولاد و زنان و مردان سالمند و انسانهای مجروح و مصدوم مطرح است از سوی دیگر. چون اینها جزء احکام جنگ است و رعایت تقوا در مسائل نظامی به این است که از میدان جنگ کسی فرار نکنند فرار از زحف از گناهان کبیره است. به کودکان رحم بکنند، به زنان رحم بکنند، به مردان سالمند رحم بکنند، به کسانی که کاری با جنگ ندارند به آنها رحم بکنند و مانند آن. که فرمود: ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ مَعَ المُتَّقِینَ﴾ یعنی تقوا را در این جنگ رعایت کنند.
نهی خداوند از انساء معهود در میان مشرکان
مطلب بعدی که به آیهٴ بعد برمی‌گردد معهودیت نسیء است. که این نسیء الف و لامش الف و لام عهد است. چیزی در جاهلیت رواج داشت به عنوان نسیء که تأخیر می‌انداختند. انسا یعنی تأخیر. این نسیء که یک امر معهود و معروف خارجی بود و با الف و لام عهد ذکر شده است، در این آیه به حرمت او فتوا داده شد. ﴿إِنَّمَا النَّسِی‏ءُ زِیَادَةٌ فِی الکُفْرِ﴾. گاهی با صیغهٴ نهی از یک امری نهی می‌شود مثل: ﴿لاَ یَغْتَب بَعْضُکُم بَعْضاً﴾ ، گاهی از یک عملی به عنوان فتنه یاد می‌شود نظیر آنچه که در جریان هاروت و ماروت و امثال ذلک آمده که نشانهٴ آن است که پدیدهٴ تلخ سحر فتنه است. فرمود: اینها فتنه‌اند ﴿وَمَا یُعَلِّمَانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّی یَقُولاَ إِنَّمَا نَحْنُ فِتْنَةٌ﴾ مشابه آن تعبیر دربارهٴ نسیء هم ذکر شده است که ﴿إِنَّمَا النَّسِی‏ءُ زِیَادَةٌ فِی الکُفْرِ﴾ این تعبیر خیلی بالغ‌تر از آن است که با صیغهٴ نهی از انساء نهی بشود. زیاد شدن کفر مشرکان به علّت تغییر ماههای حرام
مطلب دیگر اینکه زیادهٴ کفر بودن نظیر آن است که ﴿فَزَادَتْهُمْ رِجْساً إِلَی رِجْسِهِمْ﴾ که در بخشهای دیگر آمده در قبال مزید ایمان که ﴿إِذَا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِیمَاناً﴾ که در اوائل سورهٴ مبارکهٴ «انفال» گذشت. یا در بخشی از آیات دارد ﴿زَادَهُمْ هُدیً وَآتَاهُمْ تَقْوَاهُمْ﴾ مزید ایمان در آیات مقابل مطرح است،‌ مزید رجس و کفر در این‌گونه آیات مطرح است.
انگیزه مشرکان از تغییر دادن ماه‌های حرام
مطلب دیگر اینکه؛ انگیزهٴ نسیء آن‌طوری که مفسران اهل سنّت نظیر زمخشری گفته‌اند و مفسران امّامیه و شیعه نظیر امین الاسلام فرموده‌اند:‌ این بود که مسألهٴ غارتگری و جنگ و خونریزی و چپاول و درآمد از راه جنگ و غارت جزء خوی جاهلی بود. برای آنها دشوار بود که چند ماه متوالی دست از چنین کاری بردارند آنها اگر ذیقعده و ذیحجه صبر می‌کردند، محرّم تحمل نمی‌کردند که سه ماه پشت سر هم اینها نجنگند و غارت نکنند و مانند آن. لذا برای آنها دشوار بود. انگیزهٴ نسیء هم همین بود. آن‌طوری که این مفسران نقل کردهاند. بالأخره این کار یک انگیزه‌ای می‌طلبد.
سنت قومی بودن رعایت حرمت مهها در میان مشرکان
مطلب بعد آن است که رعایت حرمت شهور، به عنوان یک سنّت قومی در جاهلیت رواج داشت. هر چند ممکن بود این سنّت را از وجود مبارک ابراهیم گرفته باشند. امّا نه به عنوان اینکه این وحی الهی است،‌ زیرا مشکل مردم جاهلی این بود که اینها اصلاً در نبوت عام مشکل جدی داشتند نه تنها دربارهٴ نبوت خاص،‌ آنها که در نبوت خاص مشکل داشتند،‌ اهل کتاب بودند که نبوت عیسی و موسی(علیهم الصلاه و علیهم السلام) را می‌پذیرفتند ولی نبوت پیغمبر اسلام(علیه و علی آله آلاف التحیه و الثناء) برای آنها مسئله بود. آنها در نبوت عام مشکل نداشتند در نبوت خاص محذور داشتند ولی مشرکان جاهلی در اصل نبوت عام مشکل دارند که می‌گویند ممکن نیست بشر با خدا رابطه برقرار کند و پیغمبر او بشود. اگر رسالت از طرف خداست باید فرشتگان رسالت الهی را تحمل کنند. و اگر بشر بتواند پیغمبر بشود خب ما هم می‌توانیم، شایستگی داریم که پیغمبر بشویم و آیات الهی بر ما هم نازل بشود پس چرا بر ما نازل نمی‌شود؟ انبیا(علیهم السلام) می‌‌فرمودند ما یک جنبهٴ بشری داریم که ﴿إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ﴾ و مانند آن، یک جنبهٴ قداست روح است که آن در شماها نیست. اگر آن قداست روح در شما پدید می‌آمد شما هم پیغمبر می‌شدید ولی صرف بشر بودن یا درس‌خواندن کافی نیست. عمده آن قداست روح است.
معنای حدیث «ان لربکم فی ایام دهرکم نفحات در نگاه عارفان
اینها که در این مسیر کار می‌کنند یعنی در در طهارت روح در تهذیب روح در تزکیهٴ‌ نفس کار می‌کنند این حدیث شریف نبوی را به همین تزکیهٴ روح برمی‌گردانند که «إن لربکم فی أیام دهرکم نفحات ألا فتعرّضوا لها» آنها که درسهایشان هم از همین راه است محصولشان هم همین راه است کتابهایشان همین راه است،‌ شاگردانشان را هم در همین راه می‌پرورانند،‌ وقتی به این‌گونه از احادیث برخورد می‌کنند این احادیث را هم این‌طور معنی می‌کنند،‌ جناب صدرالدین قونوی این حدیث «إن لربکم فی أیام دهرکم نفحات ألا فتعرّضوا لها» را هم به همین سبک معنی می‌کنند. وجوهی برایش ذکر می‌کنند که آن وجه سوم یا چهارمش همین کارهایی است که انسان به صورت اعتکاف و روزه گرفتن و نماز شب خواندن و اینها در می‌آورد، اینها آن مرحلهٴ ضعیف است یعنی اعتکاف کردن نماز شب خواندن، روزه گرفتن، اعمال ماه رجب را انجام دادن را این بزرگان، آن مرحلهٴ خیلی ضعیف می‌دانند. انسان وقتی می‌تواند در معرض قرار بگیرد که با آن نسیم الهی با آن نفحهٴ الهی رابطه داشته باشد. «إنّ لربکم فی أیّام دهرکم نفحات ألا فتعرضوا لها» اینها می‌گویند گاهی نسیم می‌وزد پرده کنار می‌رود، انسان پشت پرده را هم می‌بیند و راحت می‌شود، یک لحظه هم که ببیند پشت پرده چه خبر است تا آخر عمر راحت است. بالأخره می‌بیند خبری هست. می‌گویند این تلاش کردن کوشش کردن روزه گرفتن،‌ اینها آن مرحلهٴ ضعیف است، یعنی آن کارهای خیلی ابتدایی است که حتماً باید باشد،‌ برای اینکه بدون اینها نمی‌شود، ولی کار با اینها حل نمی‌شود،
تفاوت یقین مفهومی با یقین عینی دربارهٴ جهان غیب
می‌‌گوید بالأخره بین ما و جهان غیب یک پرده‌ای هست و ما هم یقیناً می‌دانیم یک بهشتی هست یک جهنمی است انبیایی هستند، شفاعتی هست همهٴ اینها را می‌دانیم؛ امّا می‌دانیم یعنی چه؟ با دلیل با برهان قطعی برای ما پیدا شد یعنی چه؟ یا با روایات متواتر برای ما پیدا شد یعنی چه؟ ما با یک مشت مفهوم سر و کار داریم. آن کسی که می‌گوید من با مفهوم سر و کار ندارم،‌ مفهوم بما أنّه حاکٍ عن الواقع ما با آن مأنوسم،‌ این در حقیقت با آن معانی ذهنی خود سر و کار دارد. این‌که می‌گوید من برهان قطعی اقامه کردم که جهنم هست، بله برهان اقامه شده جهنم هم حق است اینکه اینها می‌گویند من طبق این برهان یقین دارم جهنم در خارج وجود دارد، نار در خارج وجود دارد، کاری با مفهوم ندارم،‌ مفهوم بما أنه مرآة و عبره للواقع و حاکٍ عن الخارج با او کار دارم. ولی شما وقتی بررسی می‌کنید می‌بینید همهٴ این حرفها در فضای ذهن است، اینکه برهان اقامه میکند که جهنم است برهان حق است. و اینکه برهان اقامه شود قیامتی هست سؤالی هست کتابی هست، همهٴ این براهین حق‌اند. اینکه می‌گویند این مفهوم بما لها من الحکایه عن الواقع این هم حق است. امّا شما وقتی دوباره بر می‌گردید اینها را بررسی میکنید می‌بینید یک سلسه مفاهیمی است که در ذهن حکیم جا کرده. این حکیم که می‌گوید من با ذهن کار ندارم بما أنه حاکٍ عن الواقع کار دارم، شما وقتی فضای ذهن و فکر او را بررسی می‌کنید، می‌بینید که این واقعی که می‌گوید یک واو است و الف است قاف است و عین، این یک لفظ است. یک مفهومی هم دارد که در ذهن اوست. این مفهوم واقع به حمل اولی واقع است یعنی به حمل شایع، صورت ذهنیه است. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اینکه اینها داد می‌زنند که بابا من با ذهن کار ندارم با خارج کار دارم، خارج یک دانه خاء است یک دانه الف است و یک دانه راء است و یک دانه جیم.
این لفظ یک مفهومی دارد؛ مفهوم خارج بما أنه مفهوم به حمل اولی، خارج است و به حمل شایع ذهن. این است که آدم را آرام نمی‌کند. این است که ممکن است انسان عمری هم درس و بحث داشته باشد، بعد یک آدم عادی باشد چون غالب درسخوانده‌ها همین هستند دیگر، غالب ماها همین‌طور هستیم. حالا اگر کسی دستش بیفتد و بسوزد یک گوشه،‌ آتش را ببیند،‌ ﴿کَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الیَقِینِ ٭ لَتَرَوُنَّ الجَحِیم﴾ این را می‌گویند واقع. اگر کسی بگوید کل نار حاره، قضیه حقیقیه است من هم بما أنّها حاکیه عن الواقع سخن می‌گویم، اینها همه‌اش مفهوم است امّا وقتی که دستش افتاد و سوخت این دیگر آتش را فهمید، یا اگر شعله را دید، بالأخره با آتش سروکار دارد.
تأثیر نفحات الهی در پیدایش عین الیقین
این بزرگان می‌گویند این حدیثی که دارد «إنّ لربکم فی ایّام دهرکم نفحات الا فتعرضوا لها» در مسیر این نسیم قرار بگیرد. اولاً بفهمید این باد از کدام طرف می‌آید این نسیم از کدام طرف می‌آید. نخوابید در معرض قرار بگیرید تا این نسیم کار خودش را بکند، این نسیم که می‌وزد، یا بالأخره از آن عالم چیزی را به همراه خود می‌آورد در دل می‌نشاند، یا این پرده را کنار می‌زند آدم پشت این آن آتش را می‌بیند، می‌شود ﴿لَتَرَوُنَّ الجَحِیمَ﴾. این آیه آن وقت عمل می‌شود. ﴿کَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الیَقِینِ ٭ لَتَرَوُنَّ الجَحِیمَ﴾ اینجا که نشسته‌اید جهنم را می‌بینید، نه بعد از مرگ. خب بعد از مرگ کافر هم می‌بیند. به او می‌گویند: ﴿أَفَسِحْرٌ هذَا أَمْ أَنتُمْ لاَ تُبْصِرُون ٭ اصْلَوْهَا فَاصْبِرُوا أَوْ لاَ تَصْبِرُوا﴾ آن که امروز منکر معاد است فردا به خدا عرض می‌کند ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾ بله ما دیدیم حالا دیگر آتش حق است. اینکه فرمود ﴿لَتَرَوُنَّ﴾ با نون تأکید ثقیله یعنی اینجا که نشسته‌اید چشم را هم ببندید جهنم را ببینید. در آن حال آدم خواب باشد می‌بیند چشم را ببندد می‌بیند چشمش روی کتاب باشد مشغول مطالعه باشد باز هم می‌بیند. چون با این چشم چیز دیگر که نمی‌بیند وقتی دید دیگر طمأنینه پدید می‌آید. این به وسیلهٴ نسیم حاصل می‌شود بالأخره این نسیم که می‌وزد اگر از کنار یک انسان معطری عبور بکند بالأخره بوی عطر او را می‌آورد. یا بوی عطر می‌آورد و انسان استشمام می‌کند یا نه اگر چیزی بهرهٴ انسان نشد به دل انسان نوزید همان کنارها می‌وزد و این پرده را کنار می‌زند. چون گاهی کار نسیم این است. این پرده را کنار می‌زند. وقتی پرده را کنار زد خب انسان می‌بیند پشت پرده چه خبر است. وقتی فهمید پشت پرده چه خبر است دیگر چیزی برای او جاذبه ندارد در دنیا و این ایام پربرکت اعتکاف، برای وزش نسیم برای دریافت نسیم فرصت مناسبی است
به هر تقدیر اینها ﴿زَادَتْهُمْ إِیمَاناً﴾ است و ﴿زَادَهُمْ هُدیً وَآتَاهُمْ تَقْوَاهُمْ﴾ و مانند آن است. قسمت مهم این است. حالا آن درجهٴ سوم و چهارم کار، آن نماز شب خواندن و روزه‌گرفتن و در مسجد بودن و اینهاست. عمل آسان است.
دشواری نیست خیر و برتری آن نسبت به عمل
چرا فرمودند «نیة المؤمن خیر من عمله» با اینکه «أفضل الأعمال أحمزها» ، برای اینکه چیزی مشکل‌تر از نیت نیست. این‌طور نیست که حالا این روایت با آن روایت معارض باشد که. از یک سو افضل این اعمال نیت است از سوی دیگر هر کاری که دشوارتر باشد اجرش بیشتر است. خب چه کاری دشوارتر از نیت. مگر نیت کار آسانی است؟ یک وقتی انسان سوداگرانه یا تاجرانه یا بردگی به این قصد اعتکاف می‌کند، یک وقتی نه واقعاً محبّ اوست، دوست اوست. دوست او بالأخره به خانهٴ او می‌آید، خانهٴ پر جمعیت. بعضیها مایلند وقتی حرم که مشرف می‌شوند برای آنها خلوت کنند. اینکه وقت خوبی نیست. بهترین موقع حرّم، وقت شلوغی حرم است. هزارها ناله آنجاست هزارها دعا آنجاست، در اینها بالأخره یک آدم صالحی پیدا می‌شود. بزرگانی مثل مرحوم بوعلی اینها می‌گویند سعی کنید اگر می‌خواهید مزار بروید زیارت بروید بروید یک وقتی که خیلی شلوغ است. چون خیلی ناله‌ها آنجاست. شما دنبال چه می‌گردید؟ اگر خودت دارید که هم حفظ می‌شوید هم به دیگران می‌رسد. اگر نداری از دیگران می‌گیری. حرم را خلوت کنند این سودی برای تو نخواهد داشت. حالا گفتند مسجد جامعی باشد بهترین جایی که جمعیت زیادی در آنجا نماز می‌خوانند سرّش همین است و برکاتش همین است.
لزوم قرار دادن مسجد بعنوان محل زندگی
و از وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله وسلّم) رسیده است که «إجعلوا المساجد بیوتکم» وقتی که از شما سؤال کردند که خونه‌تان کجاست منزلتان کجاست؟ بتوانید به اهل دل بگویید که خانه‌ام فلان مسجد است. بالأخره من آنجا کار دارم. خانهٴ‌ اصلی من آنجاست آن آسایشگاه من که لباسهایم را می‌گذارم بله فلان محل است. امّا خانه‌ام فلان مسجد است. حضرت فرمود:‌ «إجعلوا المساجد بیوتکم» برای این که این بیت است که ﴿أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ﴾ . این ﴿فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ﴾‌ این جایی باشید بالأخره رفیق خواهید شد. فرصت اعتکاف، واقع فرصت خوبی است. حالا اگر آدم بتواند آن نیت را که دشوارترین کار است و سخت‌ترین کار است، آن را اصلاح بکند ان‌شاءالله در معرض قرار میگیرد. وقتی در معرض قرار گرفت آن دعا دیگر کل جامعه را تأمین می‌کند، آن دعا یقیناً مستجاب می‌شود. مخصوصاً در شرایط کنونی که لشکرکشیهای کفر علیه کشورهای محروم روزافزون می‌شود آدم این چیزها را هم از ذات تقدس الهی بخواهد. امنیت شهر خودش را امنیت کشور خودش را امنیت قارهٴ خودش را امنیت حوزهٴ اسلامی را و امنیت همهٴ‌ منطقه‌های بشرنشین را در سایهٴ همین برکات الهی بخواهد. خب فرمود: ﴿إِنَّمَا النَّسِی‏ءُ زِیَادَةٌ فِی الکُفْرِ﴾ چون معهود بود با الف و لام یاد کرد، فرمود این نه تنها معصیت است بلکه کفر علی کفر است زیاده بر کفر است.
وجود متولیان خاص برای تغییر ماههای حرام واضلال کافران
مطلب دیگر آن است که این ﴿یُضَلُّ بِهِ الَّذِینَ کَفَرُوا﴾ معلوم می‌شود یک عده مضلّین هم داشتند که از راه نسیء مردم را گمراه می‌کردند، آن ﴿الَّذِینَ کَفَرُوا﴾ که مورد اضلال‌اند و سبب اضلال همین نسیء است، آنها در آیه مشخص شد. امّا متولیان انسا چه کسانی بودند؟ آنچه که در تاریخ است این است که همان طوری که سقایت حاج یک و امارت مسجدالحرام از سوی دیگر، متولی داشت مسئول داشت و عده‌ای کلیددار بودند و عده‌ای عهده‌دار سقایت حاجیها به عهدهٴ آنها بود، عده‌ای هم در جاهلیت متولیان انسا بودند. آن جناده‌بن‌عوف کنانی این کاره بود. عده‌ای هم رهبری این سمت را بر عهده داشتند. این‌طور نبود که به دلخواه هر کسی بخواهد انسا کند. آن در جلسه‌های شورای سیاسیشان تصمیم‌گیری می‌کردند، بعد هم سوار شتر می‌شد آن جناده‌بن‌عوف کنانی و فتوا را نقل می‌کرد. این یک مطلب. پس این هم یک متولّی خاص داشت.
سنت قومی بودن حرمت ماهها نزد مشرکان و تغییر آن از زبان خدایان
مطلب دیگر این بود که این به عنوان سنّت قومی بود، نظیر چهارشنبه‌سوری برای اینها یک عده محترم بود. نه اینکه سنّت ابراهیم بود او را به عنوان پیغمبر قبول نداشتند. آنها اصلاً به عنوان پیغمبر قبول نداشتند حضرت ابراهیم را. این به عنوان یک سنّت قومی بود. آن کسی که سوار شتر می‌شد و می‌گشت و فتوا می‌داد، نه از خود فتوا بدهد، می‌گفت «إن ٰالهتکم الغرّی قد أنسأت صفر الاٴول وکان یحله عاماً و یحرّمه عاماً» چون اینها فتوا را از این بتها می‌گرفتند دیگر. و کسانی هم که به این بتها نزدیک بودند، یا کلیددار بودند یا مسئول انسا بودند یا مسئول امارة الحاج بودند،‌ اینها از این بتهایشان فتوا در می‌آوردند. و فتوایشان هم همین بود. این که سوار شتر می‌شد و در مطاف اعلام می‌کرد، می‌گفت آلههٴ شما امسال محرّم را تحلیل کردند و صفر را تحریم کردند که ﴿یُحِلُّونَهُ عَاماً وَیُحَرِّمُونَهُ عَاماً﴾.
بازگشت ضمیر «یملّونه» به ماه منسی
مطلب دیگر اینکه این ضمیر اگر به نسیء برگردد به اعتبار منسی است یعنی آن مُنسأ است یعنی مؤخر است یعنی شهر. خود «نسیء بما أنّه نسیء» که فعل است ﴿زِیَادَةٌ فِی الکُفْرِ﴾ امّا ﴿یُحِلُّونَهُ عَاماً وَیُحَرِّمُونَهُ عَاماً﴾ اگر ضمیر به نسیء برگردد به لحاظ منسی است و مُنسأ است، آنچه را که آنها تأخیر انداختند آن را یعنی شهر را گاهی تحلیل می‌کردند گاهی تحریم می‌کردند. ﴿یُحِلُّونَهُ عَاماً وَیُحَرِّمُونَهُ عَاماً لِیُوَاطِئُوا عِدَّةَ مَاحَرَّمَ اللّهُ﴾ که اینها ترک محض نمی‌کردند. تأخیر می‌انداختند تا سنّت قومیشان محفوظ بماند و مسئول این کار هم جناده‌بن‌عوف کنانی و امثال ذلک بودند که اینها در جاهلیت از این جهت مطاع بودند. ﴿إِنَّمَا النَّسِی‏ءُ زِیَادَةٌ فِی الکُفْرِ یُضَلُّ بِهِ الَّذِینَ کَفَرُوا﴾ «یحلون»‌ آن شهر را ﴿عَاماً وَیُحَرِّمُونَهُ عَاماً لِیُوَاطِئُوا عِدَّةَ مَاحَرَّمَ اللّهُ فَیُحِلُّوا مَا حَرَّمَ اللّهُ﴾
نقد تطبیق ﴿أشْهُرُ الْحُرُمُ﴾ بر چهار تن از ائمه
بحثهای روایی را لابد ملاحظه فرمودید چند تا روایت در ذیل این آیات است که یکی از آنها همان بود که از ابوالفتوح رازی در نوبت قبل نقل شده است. سیدنا الاستاد(رضوان الله علیه) می‌فرماید: تطبیق آیه بر این روایت آسان نیست. چون آیه معنایش این است که سال دوازده ماه است چهارتای از اینها حرمت خاص دارند و جنگ و خونریزی حرام است آن وقت ﴿مِنْهَا أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ﴾، این ﴿مِنْهَا أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ﴾ تطبیق می‌شود بر چهار امام(علیهم السلام) که به نام علی‌اند مثل علی‌بن‌ابی‌طالب، علی السجاد، علی الرضا و علی النقی(علیهم السلام). این تطبیقش آسان نیست. آن وقت ﴿یُحَرِّمُونَهُ عَاماً﴾ یعنی چه؟ ﴿یُحَرِّمُونَهُ عَاماً﴾ یعنی چه ؟ نسیء یعنی چه؟ لذا می‌فرماید و فی تطبیقه خفاء. ﴿زُیِّنَ لَهُمْ سُوءُ أَعْمَالِهِمْ﴾.
اعتقاد اهل کتاب مبنی بر متمدن بودن مشرکان نسبت به مسلمانان
این را هم به عنوان یک تمدن تلقی می‌کردند. همین یهودیها، وقتی می‌خواستند داوری کنند که آیا مشرکین بهترند یا مسلمانها؟ همین یهودیها در آن داوری فتوا دادند به اینکه مشرکین اهدای از مسلمین هستند. آنها که می‌گفتند اهدا یعنی متمدن‌تر. وگرنه هدایت به معنای پذیرش وحی و نبوت را که برای مشرکین قائل نبودند، خود اهل شرک هم قائل به نبوت و رسالت نبود. یهودیها در داوریهایشان مشرکین را متمدن‌تر از موحدین می‌دانستند. چنین کاری در آن فضا هم برای اهل کتاب زیبا بود هم برای افراد مشرک جاهلی. این نسیء هم از همین کارهاست. که ﴿زُیِّنَ لَهُمْ سُوءُ أَعْمَالِهِمْ﴾ یعنی اعمال سیئهٴ اینها برای اینها حسن جلوه می‌کرد. زیبا جلوه می‌کرد. این در اثر تمرین نفس مسوّل و ابتلای به اوست.
عدم هدایت تکوینی کافران از سوی خدای سبحان
در اوائل امر ذات اقدس الهی هدایت می‌کند، هدایت تشریعی که تا آخر برای همه است، امّا آن گرایش که پیدا بشود آن علاقه پیدا بشود، آن نور درونی پیدا بشود، چنین کاری ذات اقدس الهی این کار را بهرهٴ مشرکین و کافران نمی‌کند، اول کرده ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا ٭ فَالهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾ به همه این سرمایه را داده. ﴿فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً﴾ . به همه این سرمایهٴ فطرت را داده. در مراحل بقا هم بارها مهلت داده که اینها برگردند. امّا وقتی ﴿زِیَادَةٌ فِی الْکُفْرِ﴾ شد، ﴿زَادَتْهُمْ رِجْساً إِلَی﴾ شد، و مانند آن دیگر اینها را به حال خود رها می‌کند. وقتی اینها را به حال خود رها کرد، اینها می‌مانند و یک سلسله برداشتهای باطل درونی که برای اینها جز زینت سوء و زینت سیء و حسن چیز دیگری نیست. ﴿زُیِّنَ لَهُمْ سُوءُ أَعْمَالِهِمْ﴾ و خداوند هم کافر به این معنا را از نظر تکوین به مقصد نمی‌رساند، اینها در همان آن ﴿أَرْبَعِینَ سَنَةً یَتِیهُونَ فِی الأَرْضِ﴾ به آن حالت سرگردانند.
«فأعاذنا الله من شرور أنفسنا و سیئات أعمالنا».
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 30:03

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی