- 88
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 38 تا 40 سوره توبه_ بخش اول
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 38 تا 40 سوره توبه_ بخش اول"
نزاع گرایشهای طبیعی و فطری انسان در جهاد
تبیین بسیج فرهنگی و نظامی در قرآن و تهدید نسبت به ترک آن
اراده جهانی شدن اسلام از سوی خدای سبحان
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَا لَکُمْ إِذَا قِیلَ لَکُمُ انْفِرُوا فِی سبیلالله اثَّاقَلْتُمْ إِلَی الْأَرْضِ أَرَضِیتُمْ بِالْحَیَاةِ الدُّنْیَا مِنَ الآخِرَةِ فَمَا مَتَاعُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا فِی الآخِرَةِ إِلَّا قَلِیلٌ ٭ إِلَّا تَنْفِرُوا یُعَذِّبْکُمْ عَذَاباً أَلِیماً وَیَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ وَلاَ تَضُرُّوهُ شَیْئاً وَاللّهُ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ٭ إِلَّا تَنصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِینَ کَفَرُوا ثَانِیَ اثْنَیْنِ إِذْ هُمَا فِی الْغَارِ إِذْ یَقُولُ لِصَاحِبِهِ لاَتَحْزَنْ إِنَّ اللّهَ مَعَنَا فَأَنْزَلَ اللّهُ سَکِینَتَهُ عَلَیْهِ وَأَیَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْهَا وَجَعَلَ کَلِمَةَ الَّذِینَ کَفَرُوا السُّفْلی وَکَلِمَةُ اللّهِ هِیَ الْعُلْیَا وَاللّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ﴾
نزاع گرایشای طبیعی و فطری انسان در جهاد
در جهاد بین دو عامل یک نزاع و درگیری است. چه در جهاد اکبر، چه در جهاد اوسط، چه در جهاد اصغر. در جهاد اصغر که آیه ناظر به آن است، گرایش طبیعی مانع عمل به مقتضای فطری و گرایش فطری است. چون بخش طبیعت انسان به زمین برمیگردد ﴿إِنِّی خَالِقٌ بَشَراً مِن طِینٍ﴾ آن گرایشهای مادی را خدا به زمین نسبت میدهد. گاهی میفرماید: ﴿اثَّاقَلْتُمْ إِلَی الْأَرْضِ﴾ گاهی میفرماید: ﴿أَخْلَدَ إِلَی الْأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ﴾ و مانند آن. به زمین منظور عالم طبیعت است. آنهایی که سیر آسمانی دارند و الآن هم به فکر تسخیر فضا هستند، گرچه به حسب ظاهر اینها آسمانها را مسخر کردهاند ولی در حقیقت در زمیناند و زمینی فکر میکنند. و زمینی میاندیشند. زمین یعنی طبیعت. آن آسمانی که ﴿فِی السَّماءِ رِزْقُکُمْ﴾ آن آسمانی که ﴿لاَ تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ﴾ آن آسمانی که ﴿وَأَوْحَی فِی کُلِّ سَمَاءٍ أَمْرَهَا﴾ آن به امر ملکوت برمیگردد. بنابراین این گروه هرچه به طبیعت وابستهاند از آنها به تثاقل الی الارض یاد میکنند، اخلاد الی الارض یاد میکنند و مانند آن. فرمود: ﴿مَا لَکُمْ إِذَا قِیلَ لَکُمُ انْفِرُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَی الْأَرْضِ﴾ معلوم میشود راه خدا راه طبیعت نیست. یک وقت انسان طبیعت را در قبال فطرت مسخر میکند این میشود راه خدا. یک وقت است از فطرت گریزان است به طرف طبیعت برمیگردد این دیگر سبیل الغی است، سبیل الشیطان است، سبیلالله نیست. کارها هم همین طور است.
معیار فطری یا طبیعی بودن گرایشهای انسان
پس معیار آن است اگر هدف تأمین رضای الهی بود این فی سبیلالله است. آنهایی هم که به عمق زمین میروند و تلاش و کوششان این است که مشکلات دیگران را برطرف کنند، اینها آسمانی فکر میکنند و به طرف آسمان میروند. آنهایی که سفر آسمانی دارند ولی به فکر طبیعیاند اینها زمینی میاندیشند. پس زمین و آسمان در اینجا همان ملک و ملکوت، طبیعت و فرا طبیعت و مانند آن خواهد بود. این «تثاقل الی الارض» مثل «اخلاد الی الارض» یعنی طبیعتزدگی و طبیعتگرایی.
تعبیر ﴿أَرَضِیتُمْ بِالْحَیَاةِ الدُّنْیَا مِنَ الآخِرَةِ﴾ که در بحث دیروز اشاره شد، که این من مفید بدلیت است. میگویند نظیر آیهٴ ﴿لَوْ نَشَاءُ لَجَعَلْنَا مِنکُم مِلاَئِکَةً فِی الْأَرْضِ یَخْلُفُونَ﴾ است اینکه فرمود: ﴿لَوْ نَشَاءُ لَجَعَلْنَا مِنکُم مِلاَئِکَةً﴾ یعنی بدلکم ملائکه وگرنه از شما که فرشته ساخته نمیشود. تعبیر ﴿لَجَعَلْنَا مِنکُم﴾ یعنی «و اجعلنا بدلکم ملائکه فی الارض».
تبیین بسیج فرهنگی و نظامی در قرآن و تهدید نسبت به ترک آن
خب بعد فرمود اگر شما نفر نکنید، این نفر آن حرکت سریع و جهتدار و هدفدار است که دو قسمش یکی نفر فرهنگی باشد و یکی نفر نظامی در قرآن کریم آمده. یکی آیهٴ نفر معروف است ﴿فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن کُلِّ فِرْقَةٍ﴾ یکی هم این نفرهای نظامی است. آن نفرهای عبادی معمولاً در روایات است، که نفر اول نفر دوم، حاجیان بعد از اینکه وقوف در عرفات و مشعر و منی را انجام دادند برای طواف به طرف کعبه نفر میکنند. حالا نفر اول دارند نفر دوم دارند. آن دیگر نفر عبادی است در روایات آمده . اما این دوتا نفری که در قرآن آمده یکی نفر فرهنگی است ﴿فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا﴾ یکی هم نفر نظامی است که ﴿انفِرُوا خِفَافاً وَثِقَالاً﴾ یا ﴿إِذَا قِیلَ لَکُمُ انْفِرُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَی الْأَرْضِ﴾ و مانند آن. فرمود اگر نفر نکردید خدا شما را عذاب میکند و اینچنین نیست که دست از دینش بردارد گروه دیگری را به جای شما مینشاند. اگر نفر نظامی وسیله است و آن نفر فرهنگی هدف است، و اگر نفر فرهنگی به جهاد اوسط یا اکبر نزدیکتر است، این آیهٴ تهدید ضمنی هم است ، کسانی که امکان اینکه به مراکز حوزوی نفر بکنند و بروند و علوم الهی را یاد بگیرند و فقیه در دین بشوند هم مشکل خودشان را حل بکنند و هم مشکل جامعه را حل بکنند اگر نفر نکنند این آیه یک تهدید ضمنی هم نسبت به آنها هست. مخصوصاً بیوت علما ، آنها که میتوانند و زمینه هست و بروند به حوزههای علمیه و عالم ربانی بشوند و هم خودشان را به مقصد برسانند و هم جامعه را به مقصد آشنا کنند اگر خدایی ناکرده عمداً این نفر را ترک کردند، ممکن است یک چنین تهدیدی هم دامنگیر آنها بشود. که ﴿إِلَّا تَنْفِرُوا یُعَذِّبْکُمْ عَذَاباً أَلِیماً﴾ از یک سو، و ﴿یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ﴾ از سوی دیگر.
حفظ دین و یاری از پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله وسلّم) توسط خدای سبحان
بعد میفرماید شما که حالا نفر نمیکنید به جبهه نمیروید هدفتان چیست؟ بخواهید به خدا و دین خدا آسیب برسانید، که مقدورتان نیست که بحثش قبلاً گذشته، اگر بخواهید به پیغمبر آسیب برسانید این را مطمئن باشید به پیغمبر هم نمیتوانید آسیب برسانید چون خدا خواست او را یاری کند و خدا هم علی کل شیء قدیر است، ﴿إِلَّا تَنصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللّهُ﴾ شما اگر با عدم نفرتان خواستید پیغمبر را یاری نکنید، جوابش این است که ﴿فَقَدْ نَصَرَهُ اللّهُ﴾ فرمود: ﴿إِلَّا تَنصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللّهُ﴾ مستحضرید که این ﴿فَقَدْ نَصَرَهُ اللّهُ﴾ نمیتواند جواب آن فعل مضارع باشد. شرطی که ناظر به فعل مضارع است اگر شما این کار را نکنید، جوابش این است که خدا فلان کار را میکند نه فلان را کرده است. خب این ﴿إِلَّا تَنصُرُوهُ﴾ یا تحلیلش به این است که غرضتان آسیبرساندن است، جوابش قبلاً ذکر شد. «الا تنصروه و لا تضروه شیئا» نمیتوانید ضرر برسانید.
چرا؟ آن ﴿فَقَدْ نَصَرَهُ اللّهُ﴾ میتواند دلیل باشد. یا اینکه آن جوابی که محذوف است این است «الا تنصروه فسینصره الله» شما اگر او را یاری نکردید خدا یقیناً او را یاری میکند. چرا؟ برای اینکه نمونهاش این است ﴿فَقَدْ نَصَرَهُ اللّهُ﴾. این ﴿فَقَدْ نَصَرَهُ اللّهُ﴾ بیانی است برای یک جواب محذوف. جواب «الا تنصروه» یا «لا تضروه» است که به قرینهٴ قبل حذف شد یا «فسینصره الله» است که باز به قرینهٴ بعد حذف شده است. جواب این محذوف است. اگر شما او را یاری نکنید، نه توان آن را دارید که با عدم نصرت او را آسیب برسانید و از طرفی هم خداوند او را یاری میکند. از کجا میتوان این دو نکته را فهمید؛ یکی اینکه عدم نصرت شما به او ضرر نمیرساند. آن را به قرینهٴ ﴿لاَ تَضُرُّوهُ شَیْئاً﴾. از اینکه شما او را یاری نکردید خدا او را یاری میکند این را از کجا میشود فهمید؟ بالأخره «و حذف ما یعلم منه جائز»، اگر چیزی حذف شده است برای آن است که از سیاق معلوم است آن محذوف چیست. از سیاق از کجا معلوم است که ﴿إِلَّا تَنصُرُوهُ﴾، خدا جانشین برای نصرت شما میفرستد؟ برای اینکه فرمود: ﴿وَیَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ﴾ بالأخره شما نشد دیگری. این طور نیست که حالا خدا دست از دینش، دست از یاری پیغمبرش(صلّی الله علیه و آله وسلّم) بردارد. پس «فسینصره الله» محذوف است. آن وقت دلیل این جزاهای محذوف این است که ﴿فَقَدْ نَصَرَهُ اللّهُ﴾ خب خدایی که در بحبوحهٴ خطر او را حفظ کرده است، الآن هم حفظ میکند دیگر. حفظ خدا که مقطعی نیست. نه قدرت او مقطعی است نه مقصد و مقصود او مقطعی است.
اراده جهانی شدن اسلام از خدای سبحان
او قبلاً هم اعلام کرده است که این کار را انجام داد ﴿أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَی وَدِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ﴾ بالأخره میخواهد این را جهانی کند. این را قبلاً اعلام کرد. با این مقصد که ذات اقدس الهی پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را ارسال کرد ﴿لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَلَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ﴾ ، ﴿وَکَفَی بِاللّهِ شَهِیداً﴾ اینها را بیان میکند. اینها را در آیات مکی، آیات مدنی مشخص کرد. اگر هدف ذات اقدس الهی جهانی شدن اسلام است دیگر وجهی ندارد که در یک مقطع خاص پیغمبرش را یاری کند. یا یک مقطع مخصوص دینش را یاری کند. نه قدرت او محدود است نه این هدف جهانی را با کمک مقطعی میشود تأمین کرد. روی این شواهد این ﴿فَقَدْ نَصَرَهُ اللّهُ﴾ یعنی چون ذات اقدس الهی در بحبوحهٴ خطر لیلة المبیت او را یاری کرده است، الآن هم یاری میکند. همان طوری که مشرکین مکه نتوانستند به او آسیب برسانند در بحبوحهٴ اقتدارشان الآن هم نمیتوانند. همان طوری که ذات اقدس الهی در بحبوحهٴ خطر، در لیلة المبیت او را یاری کرده است، الآن هم یاری میکند. خب.
پرسش ...
بررسی معنیا زمانی ﴿فَقَدْ نَصَرَهُ اللّهُ﴾
پاسخ: خب پس ما ناچاریم بگوییم که «فسینصره الله»، این نصره الله چون نه تنها فعل ماضی است این ماضی را به معنای مضارع بگیریم، باید بگوییم آن کار را خواهد کرد. پس باز در حقیقت یک تصرفی کردیم که این ماضی را به معنای مضارع گرفتیم. یک کاری باید بکنیم دیگر. بگوییم «الا تنصروه فسینصره الله» این چنین باید باشد که فعل ماضی را به معنای مضارع بگیریم. چه وقت؟ آن وقت این فعل ماضی را نمیشود به معنای مضارع گرفت. برای اینکه این دارد از قصهٴ لیلة المبیت حکایت میکند به قرینهٴ ﴿إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِینَ کَفَرُوا ثَانِیَ اثْنَیْنِ﴾ و جریان غار و یار غار و کمک در غار و امثال ذلک. بنابراین این ناظر به یک قصه و قضیهٴ گذشته است. اینچنین نیست که یک فعل ماضی باز و مطلقی باشد تا آدم بتواند از او مضارع را اصطیاد کند بگوید از سنخ ﴿إِذَا وَقَعَتِ الْوَاقِعَةُ﴾ است که او محقق الوقوع است و از آن به فعل ماضی یاد شده است.
پرسش ...
پاسخ: بسیار خوب اما جواب این ﴿إِلَّا تَنصُرُوهُ﴾ چه خواهد بود؟ اگر شما او را یاری نکنید، این شرط، خدا قبلاً او را یاری کرده است. خوب قبلاً برای حل مشکل قبلی بود اما مشکلی که در پیش داریم چه کنیم؟ این را باید گفت جواب این است که اگر در قبال لشکرکشی حالا امپراطوری روم لشکرکشی کرده در جریان غزوهٴ تبوک است که قصهاش قبلاً اشاره شد. یک لشکر جرّاری از امپراطوری روم قصد حمله به کشور اسلامی را دارد. در چنین فضایی ذات اقدس الهی بفرماید اگر شما پیغمبر را در این شرایط خطرناک یاری نکنید، خدا او را در لیلة المبیت یاری کرده است. خب این مشکل حملهٴ امپراطوری روم را حل نمیکند. باید الآن مشکل حل بشود. آن حلش به این است که اگر شما یاری نکنید، خدا او را یاری میکند به دلیل اینکه ذات اقدس الهی در بحبوحهٴ خطر که او تنها بود او را یاری کرد. الآن که حکومت اسلامی تشکیل شد. که این ﴿فَقَدْ نَصَرَهُ اللّهُ﴾ بشود دلیل آن جزای محذوف. «الا تنصروه فسینصره الله». به چه دلیل خدا او را یاری میکند؟ به دلیل اینکه خدا در بحبوحهٴ خطر پیغمبرش را حفظ کرده برای حفظ دین بوده. ﴿فَقَدْ نَصَرَهُ اللّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِینَ کَفَرُوا﴾ در بحبوحهٴ خطر که احدی یار و یاور آن حضرت نبود خدا او را یاری کرده است. و مردم مکه هم او را در حقیقت تبعید کردهاند و اخراج کردهاند از سرزمین مکه و حضرت هم ناچار شد مکه را ترک کند ﴿إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِینَ کَفَرُوا﴾.
تبعید پیامبر اکرم توسط مشرکان مکه و یاری خدای سبحان
خب وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در آن جریان لیلة المبیت که آیاتش قبلاً گذشت ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللّهِ﴾ که وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) به جای پیغمبر خوابیدند این آیه نازل شد. این در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» بحثش گذشت. آن نکات مثبت بود که در جریان بیتوتهٴ حضرت امیر(سلام الله علیه) بود. اما یک نکات منفی هم اینجا در این یار غارش هست که آن را هم ذکر میکند. میفرماید: ﴿إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِینَ کَفَرُوا﴾ چگونه خدا او را یاری کرد؟ برای اینکه همهٴ مشرکین مکه درصدد تبعید و بیرونراندن وجود مبارک پیغمبر بودند، این تصمیم عمومی مشرکین مکه بود ﴿إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِینَ کَفَرُوا﴾. حالا خارج کردند از مکه. وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم خواست وارد غار بشود کسی او را همراهی کرد که اینها ثانی اثنین بودند. ثانی اثنین یعنی دو نفرند که یکیشان وجود مبارک پیغمبر است دیگری هم همراه او. این دو نفر یک ثانی داشتند. ذات اقدس الهی برابر روایاتی که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) همراهش و همسفرش را دلداری میدهد، با اینها هست که جملهٴ ﴿إِنَّ اللّهَ مَعَنَا﴾ شاهد اوست.
معیت عددی نداشتن خدای سبحان با انسانها
اما او ثالث اثنین است نه ثالث ثلاثه. اینها دو نفرند یکی وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است یکی هم همراهش که ابوبکر است و خداوند هم با اینهاست. اما خداوند ثالث اثنین است نه ثالث ثلاثه. یعنی چی؟ یعنی این دو نفر که هستند خدا با اینها هست اما شما روی اصول ریاضی هرچه بشمارید اینها دو نفرند. او فوق ریاضی است تحت عدد در نمیآید که بشمارید که بشود سومی. عدد عارض ذات اقدس الهی نخواهد شد به هیچ وجه هم تحت عدد درنمیآید. اگر دو نفر یکجا نشستهاند خدا سومی دو نفر است نه سومی سه نفر که این دو نفر به علاوهٴ خدا بشوند سه نفر، منهای خدا بشوند سه نفر. او با اینها جمع و تفریق ندارد. آنها که فکر میکردند ذات اقدس الهی ثالث ثلاثه است گرفتار کفر شدند ﴿لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قَالُوا إِنَّ اللّهَ ثَالِثُ ثَلاَثَةٍ﴾ . در همان بحثهای سورهٴ مبارکهٴ «مائده» اشاره شد که ذات اقدس الهی در بحث سورهٴ مبارکهٴ «مجادله» آیهٴ هفت و هشت آنجا حساب را روشن کرد که خدا رابع ثلاثه است نه ثالث ثلاثه. یعنی سه نفر که نشستهاند دارند با هم راز میگویند، خدا چهارمی این سه نفر است اما رابع اربعه نیست. که حالا اینها سه نفر به علاوهٴ خدا بشوند چهار نفر، منهای خدا بشوند سه نفر. ﴿مَا یَکُونُ مِن نَجْوَی ثَلاَثَةٍ إِلَّا هُوَ رَابِعُهُمْ﴾ او رابع ثلاثه است نه رابع اربعه. یک چهارمی است که اصلاً به حساب نمیآید. زیرا رابع اربعه بودن یعنی اینکه جای خاص خودش را دارد. یک ، دو، سه، چهار. این میشود رابع اربعه. این چهارمی جایش مشخص است. با سومی نیست، با دومی نیست، با اولی نیست، با خودش است و در کنار اینهاست. اما ذات اقدس الهی که رابع ثلاثه است و رابع اربعه نیست، سرّش این است که او از درون و بیرون ثالث باخبر است، محیط به اوست. از درون و بیرون ثانی باخبر است، محیط به اوست. از درون و بیرون اول باخبر است، محیط به اوست. از درون و بیرون آن رابط بین اول و دوم، رابط بین دوم و سوم، رابط بین اول و سوم، از همهٴ اینها از درون و بیرون آنها باخبر است و خارج از آنهاست. او تحت عدّ در نمیآید. این واحد لا بالعدد این است. بنابراین اینکه گفته شد: ﴿مَا یَکُونُ مِن نَجْوَی ثَلاَثَةٍ إِلَّا هُوَ رَابِعُهُمْ﴾ نه رابع عددی، آن وحدت مطلقه یک واحد مطلقی ما داریم که اگر جمعیت سه نفر بودند این بالای آنهاست و به حساب ریاضی در نمیآید. اگر پنج نفر شش نفر بودند این میشود هفتمی. اگر هفت نفر بودند این میشود هشتمی ﴿وَلاَ أَدْنَی مِن ذلِکَ وَلاَ أَکْثَرَ إِلاّ هُوَ مَعَهُمْ﴾ اما «و لا یعد منهم». بنابراین این ﴿إِنَّ اللّهَ مَعَنَا﴾ را ذات مقدس پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) کاملاً ملموس کرد. یعنی آیاتی که در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» بود که مسیحی را تکفیر میکرد؛ فرمود: ﴿لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قَالُوا إِنَّ اللّهَ ثَالِثُ ثَلاَثَةٍ﴾ یک، طائفهٴ دیگر آیاتی که نظیر سورهٴ مبارکهٴ «مجادله» است ﴿مَا یَکُونُ مِن نَجْوَی ثَلاَثَةٍ إِلَّا هُوَ رَابِعُهُمْ﴾ دو، جامع بین آن طائفه آیات سورهٴ «مجادله» و این طائفه آیات سورهٴ مبارکهٴ «مائده» همین کریمه است. که خدای سبحان در جریان پیغمبر میفرماید من با آنها هستم. و پیغمبر هم فرمود خدا با ما هست. اما اینها دو نفرند. من که با اینها هستم جمعاً سه نفر نمیشویم، من ثالث اثنینم نه ثالث ثلاثه. هرچه بشمارید دو نفرند. آنچه که به رقم در میآید، کمّ منفصل میپذیرد، یک و دو میپذیرد، جمع و تفریق میپذیرد، ریاضی میپذیرد، موجود ممکن مادی است. از طبیعت بگذریم دیگر جا برای ریاضی نیست.
نزاهت خدای سبحان از وحدت و جمع عددی
پرسش ...
پاسخ: آن را هم توجیه کردند در بیانات نورانی حضرت امیر فرمود: «واحد لا بعدد و دائمٌ لا بأمد قائم لا بعمد» اینها را در نهجالبلاغه دارد. طبق آن بیانات نورانی حضرت که در نهجالبلاغه فرمود: «واحد لا بعدد» آن بیان نورانی حضرت سجاد(سلام الله علیه) که در صحیفهٴ سجادیه آمده «لک یا الهی وحدانیة العدد» نه أنت واحد بالعدد را توجیه کرده است. وحدانیت عددی ملک اوست نه اینکه او واحد بالعدد است. واحد بالعدد بودن جزو اوصاف سلبیهٴ ذات اقدس الهی است که «واحد لا بعدد دائم لا بأمد». او نه متزمن است و نه معدوم. نه زمانمند است که زمان داشته باشد، نه عددپذیر. لذا وقتی بحثها نوبت به توحید میرسد، اسمای حسنای الهی میرسد، معارف الهی میرسد، همان طوری که علوم تجربی دستش خالی است، علوم ریاضی هم دستش تهی است. سقف علمی ریاضی هم محدود است. در عین حال که براهینش متقن است، این یک سالک را تا نیمه راه میبرد، هرگز ممکن نیست مسائل توحید را، وحدت مطلقه را، بسیط الحقیقه بودن را، اسم اعظم داشتن را، این گونه از معارف الهی را با ریاضی فهمید. و آنها که فکر میکردند ریاضی ملکهٴ علوم است،سلطان علوم است، چون دید نیمه راه داشتند فکر میکردند. وگرنه از جهت معرفتشناسی این اوائل راه است نه ملکهٴ علوم. از نظر معرفتشناسی علوم تجربی نازلترین و ضعیفترین معرفت است. بعد علوم ریاضی است که برهان در آن وجود دارد و قوی است، متوسط است. بعد حکمت و کلام است. بعد عرفان است. و قلهٴ همهٴ اینها وحی است که آن را میگویند سلطان علوم. لذا وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) تعبیری دارد که ذات اقدس الهی از این سنخ و از این مجموعه دیگر به ثالث ثلاثه یاد نمیکند. میفرماید اینها دو نفرند خدا هم با اینهاست. احیاناً این کتابهای تفسیری آنهایی که به این نکات آشنا هستند مواظب قلمشان هستند. آنهایی که مواظب این نکات نیستند میگویند ثالثشان خداست. خب ثالث اثنین خداست یا ثالث ثلاثه خداست؟ خدا ثالث اثنین است نه ثالث ثلاثه. قهراً این ثالث بودن هم وحدت عددی دیگر نخواهد بود. لذا وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در همین جریانی که خدای سبحان میفرماید اینها ثانی اثنیناند ﴿إِذْ هُمَا فِی الْغَارِ إِذْ یَقُولُ لِصَاحِبِهِ لاَتَحْزَنْ﴾ دلیلش این است که ﴿إِنَّ اللّهَ مَعَنَا﴾. ﴿مَا یَکُونُ مِن نَجْوَی ثَلاَثَةٍ إِلَّا هُوَ رَابِعُهُمْ﴾ او رابع ثلاثه است نه رابع اربعه. خدا ثالث اثنین است نه ثالث ثلاثه. آنها با او به حساب نخواهند آمد.
حزن و خوف ابوبکر در غار و تذکر معیت خاصه خداوند از سوی پیامبر اکرم
خب در غار بحبوحهٴ خطر بود برای اینکه اینها نه امکان دفاع داشتند و نه راه برای فرار. در چنین شرایطی آن کسی که صاحب و مصاحب پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله وسلّم) بود و همراه او بود ترسید. وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به همسفرش و همراهش و رفیق غارش که از او به صاحب یاد شده است فرمود: ﴿لاَتَحْزَنْ﴾. چرا؟ ﴿إِنَّ اللّهَ مَعَنَا﴾ این معیت یک معیت خاصه است که ﴿إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَوْا﴾ ﴿إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ﴾ ﴿أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ﴾ و مانند آن. نه آن معیت مطلقهای که در سورهٴ مبارکهٴ «حدید» آمده ﴿هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنتُمْ﴾ . با این معیت خاصه جا برای حزن و اندوه و خوف و مانند آنها نیست.
«و الحمد لله رب العالمین»
نزاع گرایشهای طبیعی و فطری انسان در جهاد
تبیین بسیج فرهنگی و نظامی در قرآن و تهدید نسبت به ترک آن
اراده جهانی شدن اسلام از سوی خدای سبحان
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَا لَکُمْ إِذَا قِیلَ لَکُمُ انْفِرُوا فِی سبیلالله اثَّاقَلْتُمْ إِلَی الْأَرْضِ أَرَضِیتُمْ بِالْحَیَاةِ الدُّنْیَا مِنَ الآخِرَةِ فَمَا مَتَاعُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا فِی الآخِرَةِ إِلَّا قَلِیلٌ ٭ إِلَّا تَنْفِرُوا یُعَذِّبْکُمْ عَذَاباً أَلِیماً وَیَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ وَلاَ تَضُرُّوهُ شَیْئاً وَاللّهُ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ٭ إِلَّا تَنصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِینَ کَفَرُوا ثَانِیَ اثْنَیْنِ إِذْ هُمَا فِی الْغَارِ إِذْ یَقُولُ لِصَاحِبِهِ لاَتَحْزَنْ إِنَّ اللّهَ مَعَنَا فَأَنْزَلَ اللّهُ سَکِینَتَهُ عَلَیْهِ وَأَیَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْهَا وَجَعَلَ کَلِمَةَ الَّذِینَ کَفَرُوا السُّفْلی وَکَلِمَةُ اللّهِ هِیَ الْعُلْیَا وَاللّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ﴾
نزاع گرایشای طبیعی و فطری انسان در جهاد
در جهاد بین دو عامل یک نزاع و درگیری است. چه در جهاد اکبر، چه در جهاد اوسط، چه در جهاد اصغر. در جهاد اصغر که آیه ناظر به آن است، گرایش طبیعی مانع عمل به مقتضای فطری و گرایش فطری است. چون بخش طبیعت انسان به زمین برمیگردد ﴿إِنِّی خَالِقٌ بَشَراً مِن طِینٍ﴾ آن گرایشهای مادی را خدا به زمین نسبت میدهد. گاهی میفرماید: ﴿اثَّاقَلْتُمْ إِلَی الْأَرْضِ﴾ گاهی میفرماید: ﴿أَخْلَدَ إِلَی الْأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ﴾ و مانند آن. به زمین منظور عالم طبیعت است. آنهایی که سیر آسمانی دارند و الآن هم به فکر تسخیر فضا هستند، گرچه به حسب ظاهر اینها آسمانها را مسخر کردهاند ولی در حقیقت در زمیناند و زمینی فکر میکنند. و زمینی میاندیشند. زمین یعنی طبیعت. آن آسمانی که ﴿فِی السَّماءِ رِزْقُکُمْ﴾ آن آسمانی که ﴿لاَ تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ﴾ آن آسمانی که ﴿وَأَوْحَی فِی کُلِّ سَمَاءٍ أَمْرَهَا﴾ آن به امر ملکوت برمیگردد. بنابراین این گروه هرچه به طبیعت وابستهاند از آنها به تثاقل الی الارض یاد میکنند، اخلاد الی الارض یاد میکنند و مانند آن. فرمود: ﴿مَا لَکُمْ إِذَا قِیلَ لَکُمُ انْفِرُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَی الْأَرْضِ﴾ معلوم میشود راه خدا راه طبیعت نیست. یک وقت انسان طبیعت را در قبال فطرت مسخر میکند این میشود راه خدا. یک وقت است از فطرت گریزان است به طرف طبیعت برمیگردد این دیگر سبیل الغی است، سبیل الشیطان است، سبیلالله نیست. کارها هم همین طور است.
معیار فطری یا طبیعی بودن گرایشهای انسان
پس معیار آن است اگر هدف تأمین رضای الهی بود این فی سبیلالله است. آنهایی هم که به عمق زمین میروند و تلاش و کوششان این است که مشکلات دیگران را برطرف کنند، اینها آسمانی فکر میکنند و به طرف آسمان میروند. آنهایی که سفر آسمانی دارند ولی به فکر طبیعیاند اینها زمینی میاندیشند. پس زمین و آسمان در اینجا همان ملک و ملکوت، طبیعت و فرا طبیعت و مانند آن خواهد بود. این «تثاقل الی الارض» مثل «اخلاد الی الارض» یعنی طبیعتزدگی و طبیعتگرایی.
تعبیر ﴿أَرَضِیتُمْ بِالْحَیَاةِ الدُّنْیَا مِنَ الآخِرَةِ﴾ که در بحث دیروز اشاره شد، که این من مفید بدلیت است. میگویند نظیر آیهٴ ﴿لَوْ نَشَاءُ لَجَعَلْنَا مِنکُم مِلاَئِکَةً فِی الْأَرْضِ یَخْلُفُونَ﴾ است اینکه فرمود: ﴿لَوْ نَشَاءُ لَجَعَلْنَا مِنکُم مِلاَئِکَةً﴾ یعنی بدلکم ملائکه وگرنه از شما که فرشته ساخته نمیشود. تعبیر ﴿لَجَعَلْنَا مِنکُم﴾ یعنی «و اجعلنا بدلکم ملائکه فی الارض».
تبیین بسیج فرهنگی و نظامی در قرآن و تهدید نسبت به ترک آن
خب بعد فرمود اگر شما نفر نکنید، این نفر آن حرکت سریع و جهتدار و هدفدار است که دو قسمش یکی نفر فرهنگی باشد و یکی نفر نظامی در قرآن کریم آمده. یکی آیهٴ نفر معروف است ﴿فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن کُلِّ فِرْقَةٍ﴾ یکی هم این نفرهای نظامی است. آن نفرهای عبادی معمولاً در روایات است، که نفر اول نفر دوم، حاجیان بعد از اینکه وقوف در عرفات و مشعر و منی را انجام دادند برای طواف به طرف کعبه نفر میکنند. حالا نفر اول دارند نفر دوم دارند. آن دیگر نفر عبادی است در روایات آمده . اما این دوتا نفری که در قرآن آمده یکی نفر فرهنگی است ﴿فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا﴾ یکی هم نفر نظامی است که ﴿انفِرُوا خِفَافاً وَثِقَالاً﴾ یا ﴿إِذَا قِیلَ لَکُمُ انْفِرُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَی الْأَرْضِ﴾ و مانند آن. فرمود اگر نفر نکردید خدا شما را عذاب میکند و اینچنین نیست که دست از دینش بردارد گروه دیگری را به جای شما مینشاند. اگر نفر نظامی وسیله است و آن نفر فرهنگی هدف است، و اگر نفر فرهنگی به جهاد اوسط یا اکبر نزدیکتر است، این آیهٴ تهدید ضمنی هم است ، کسانی که امکان اینکه به مراکز حوزوی نفر بکنند و بروند و علوم الهی را یاد بگیرند و فقیه در دین بشوند هم مشکل خودشان را حل بکنند و هم مشکل جامعه را حل بکنند اگر نفر نکنند این آیه یک تهدید ضمنی هم نسبت به آنها هست. مخصوصاً بیوت علما ، آنها که میتوانند و زمینه هست و بروند به حوزههای علمیه و عالم ربانی بشوند و هم خودشان را به مقصد برسانند و هم جامعه را به مقصد آشنا کنند اگر خدایی ناکرده عمداً این نفر را ترک کردند، ممکن است یک چنین تهدیدی هم دامنگیر آنها بشود. که ﴿إِلَّا تَنْفِرُوا یُعَذِّبْکُمْ عَذَاباً أَلِیماً﴾ از یک سو، و ﴿یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ﴾ از سوی دیگر.
حفظ دین و یاری از پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله وسلّم) توسط خدای سبحان
بعد میفرماید شما که حالا نفر نمیکنید به جبهه نمیروید هدفتان چیست؟ بخواهید به خدا و دین خدا آسیب برسانید، که مقدورتان نیست که بحثش قبلاً گذشته، اگر بخواهید به پیغمبر آسیب برسانید این را مطمئن باشید به پیغمبر هم نمیتوانید آسیب برسانید چون خدا خواست او را یاری کند و خدا هم علی کل شیء قدیر است، ﴿إِلَّا تَنصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللّهُ﴾ شما اگر با عدم نفرتان خواستید پیغمبر را یاری نکنید، جوابش این است که ﴿فَقَدْ نَصَرَهُ اللّهُ﴾ فرمود: ﴿إِلَّا تَنصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللّهُ﴾ مستحضرید که این ﴿فَقَدْ نَصَرَهُ اللّهُ﴾ نمیتواند جواب آن فعل مضارع باشد. شرطی که ناظر به فعل مضارع است اگر شما این کار را نکنید، جوابش این است که خدا فلان کار را میکند نه فلان را کرده است. خب این ﴿إِلَّا تَنصُرُوهُ﴾ یا تحلیلش به این است که غرضتان آسیبرساندن است، جوابش قبلاً ذکر شد. «الا تنصروه و لا تضروه شیئا» نمیتوانید ضرر برسانید.
چرا؟ آن ﴿فَقَدْ نَصَرَهُ اللّهُ﴾ میتواند دلیل باشد. یا اینکه آن جوابی که محذوف است این است «الا تنصروه فسینصره الله» شما اگر او را یاری نکردید خدا یقیناً او را یاری میکند. چرا؟ برای اینکه نمونهاش این است ﴿فَقَدْ نَصَرَهُ اللّهُ﴾. این ﴿فَقَدْ نَصَرَهُ اللّهُ﴾ بیانی است برای یک جواب محذوف. جواب «الا تنصروه» یا «لا تضروه» است که به قرینهٴ قبل حذف شد یا «فسینصره الله» است که باز به قرینهٴ بعد حذف شده است. جواب این محذوف است. اگر شما او را یاری نکنید، نه توان آن را دارید که با عدم نصرت او را آسیب برسانید و از طرفی هم خداوند او را یاری میکند. از کجا میتوان این دو نکته را فهمید؛ یکی اینکه عدم نصرت شما به او ضرر نمیرساند. آن را به قرینهٴ ﴿لاَ تَضُرُّوهُ شَیْئاً﴾. از اینکه شما او را یاری نکردید خدا او را یاری میکند این را از کجا میشود فهمید؟ بالأخره «و حذف ما یعلم منه جائز»، اگر چیزی حذف شده است برای آن است که از سیاق معلوم است آن محذوف چیست. از سیاق از کجا معلوم است که ﴿إِلَّا تَنصُرُوهُ﴾، خدا جانشین برای نصرت شما میفرستد؟ برای اینکه فرمود: ﴿وَیَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ﴾ بالأخره شما نشد دیگری. این طور نیست که حالا خدا دست از دینش، دست از یاری پیغمبرش(صلّی الله علیه و آله وسلّم) بردارد. پس «فسینصره الله» محذوف است. آن وقت دلیل این جزاهای محذوف این است که ﴿فَقَدْ نَصَرَهُ اللّهُ﴾ خب خدایی که در بحبوحهٴ خطر او را حفظ کرده است، الآن هم حفظ میکند دیگر. حفظ خدا که مقطعی نیست. نه قدرت او مقطعی است نه مقصد و مقصود او مقطعی است.
اراده جهانی شدن اسلام از خدای سبحان
او قبلاً هم اعلام کرده است که این کار را انجام داد ﴿أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَی وَدِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ﴾ بالأخره میخواهد این را جهانی کند. این را قبلاً اعلام کرد. با این مقصد که ذات اقدس الهی پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را ارسال کرد ﴿لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَلَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ﴾ ، ﴿وَکَفَی بِاللّهِ شَهِیداً﴾ اینها را بیان میکند. اینها را در آیات مکی، آیات مدنی مشخص کرد. اگر هدف ذات اقدس الهی جهانی شدن اسلام است دیگر وجهی ندارد که در یک مقطع خاص پیغمبرش را یاری کند. یا یک مقطع مخصوص دینش را یاری کند. نه قدرت او محدود است نه این هدف جهانی را با کمک مقطعی میشود تأمین کرد. روی این شواهد این ﴿فَقَدْ نَصَرَهُ اللّهُ﴾ یعنی چون ذات اقدس الهی در بحبوحهٴ خطر لیلة المبیت او را یاری کرده است، الآن هم یاری میکند. همان طوری که مشرکین مکه نتوانستند به او آسیب برسانند در بحبوحهٴ اقتدارشان الآن هم نمیتوانند. همان طوری که ذات اقدس الهی در بحبوحهٴ خطر، در لیلة المبیت او را یاری کرده است، الآن هم یاری میکند. خب.
پرسش ...
بررسی معنیا زمانی ﴿فَقَدْ نَصَرَهُ اللّهُ﴾
پاسخ: خب پس ما ناچاریم بگوییم که «فسینصره الله»، این نصره الله چون نه تنها فعل ماضی است این ماضی را به معنای مضارع بگیریم، باید بگوییم آن کار را خواهد کرد. پس باز در حقیقت یک تصرفی کردیم که این ماضی را به معنای مضارع گرفتیم. یک کاری باید بکنیم دیگر. بگوییم «الا تنصروه فسینصره الله» این چنین باید باشد که فعل ماضی را به معنای مضارع بگیریم. چه وقت؟ آن وقت این فعل ماضی را نمیشود به معنای مضارع گرفت. برای اینکه این دارد از قصهٴ لیلة المبیت حکایت میکند به قرینهٴ ﴿إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِینَ کَفَرُوا ثَانِیَ اثْنَیْنِ﴾ و جریان غار و یار غار و کمک در غار و امثال ذلک. بنابراین این ناظر به یک قصه و قضیهٴ گذشته است. اینچنین نیست که یک فعل ماضی باز و مطلقی باشد تا آدم بتواند از او مضارع را اصطیاد کند بگوید از سنخ ﴿إِذَا وَقَعَتِ الْوَاقِعَةُ﴾ است که او محقق الوقوع است و از آن به فعل ماضی یاد شده است.
پرسش ...
پاسخ: بسیار خوب اما جواب این ﴿إِلَّا تَنصُرُوهُ﴾ چه خواهد بود؟ اگر شما او را یاری نکنید، این شرط، خدا قبلاً او را یاری کرده است. خوب قبلاً برای حل مشکل قبلی بود اما مشکلی که در پیش داریم چه کنیم؟ این را باید گفت جواب این است که اگر در قبال لشکرکشی حالا امپراطوری روم لشکرکشی کرده در جریان غزوهٴ تبوک است که قصهاش قبلاً اشاره شد. یک لشکر جرّاری از امپراطوری روم قصد حمله به کشور اسلامی را دارد. در چنین فضایی ذات اقدس الهی بفرماید اگر شما پیغمبر را در این شرایط خطرناک یاری نکنید، خدا او را در لیلة المبیت یاری کرده است. خب این مشکل حملهٴ امپراطوری روم را حل نمیکند. باید الآن مشکل حل بشود. آن حلش به این است که اگر شما یاری نکنید، خدا او را یاری میکند به دلیل اینکه ذات اقدس الهی در بحبوحهٴ خطر که او تنها بود او را یاری کرد. الآن که حکومت اسلامی تشکیل شد. که این ﴿فَقَدْ نَصَرَهُ اللّهُ﴾ بشود دلیل آن جزای محذوف. «الا تنصروه فسینصره الله». به چه دلیل خدا او را یاری میکند؟ به دلیل اینکه خدا در بحبوحهٴ خطر پیغمبرش را حفظ کرده برای حفظ دین بوده. ﴿فَقَدْ نَصَرَهُ اللّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِینَ کَفَرُوا﴾ در بحبوحهٴ خطر که احدی یار و یاور آن حضرت نبود خدا او را یاری کرده است. و مردم مکه هم او را در حقیقت تبعید کردهاند و اخراج کردهاند از سرزمین مکه و حضرت هم ناچار شد مکه را ترک کند ﴿إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِینَ کَفَرُوا﴾.
تبعید پیامبر اکرم توسط مشرکان مکه و یاری خدای سبحان
خب وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در آن جریان لیلة المبیت که آیاتش قبلاً گذشت ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللّهِ﴾ که وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) به جای پیغمبر خوابیدند این آیه نازل شد. این در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» بحثش گذشت. آن نکات مثبت بود که در جریان بیتوتهٴ حضرت امیر(سلام الله علیه) بود. اما یک نکات منفی هم اینجا در این یار غارش هست که آن را هم ذکر میکند. میفرماید: ﴿إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِینَ کَفَرُوا﴾ چگونه خدا او را یاری کرد؟ برای اینکه همهٴ مشرکین مکه درصدد تبعید و بیرونراندن وجود مبارک پیغمبر بودند، این تصمیم عمومی مشرکین مکه بود ﴿إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِینَ کَفَرُوا﴾. حالا خارج کردند از مکه. وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم خواست وارد غار بشود کسی او را همراهی کرد که اینها ثانی اثنین بودند. ثانی اثنین یعنی دو نفرند که یکیشان وجود مبارک پیغمبر است دیگری هم همراه او. این دو نفر یک ثانی داشتند. ذات اقدس الهی برابر روایاتی که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) همراهش و همسفرش را دلداری میدهد، با اینها هست که جملهٴ ﴿إِنَّ اللّهَ مَعَنَا﴾ شاهد اوست.
معیت عددی نداشتن خدای سبحان با انسانها
اما او ثالث اثنین است نه ثالث ثلاثه. اینها دو نفرند یکی وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است یکی هم همراهش که ابوبکر است و خداوند هم با اینهاست. اما خداوند ثالث اثنین است نه ثالث ثلاثه. یعنی چی؟ یعنی این دو نفر که هستند خدا با اینها هست اما شما روی اصول ریاضی هرچه بشمارید اینها دو نفرند. او فوق ریاضی است تحت عدد در نمیآید که بشمارید که بشود سومی. عدد عارض ذات اقدس الهی نخواهد شد به هیچ وجه هم تحت عدد درنمیآید. اگر دو نفر یکجا نشستهاند خدا سومی دو نفر است نه سومی سه نفر که این دو نفر به علاوهٴ خدا بشوند سه نفر، منهای خدا بشوند سه نفر. او با اینها جمع و تفریق ندارد. آنها که فکر میکردند ذات اقدس الهی ثالث ثلاثه است گرفتار کفر شدند ﴿لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قَالُوا إِنَّ اللّهَ ثَالِثُ ثَلاَثَةٍ﴾ . در همان بحثهای سورهٴ مبارکهٴ «مائده» اشاره شد که ذات اقدس الهی در بحث سورهٴ مبارکهٴ «مجادله» آیهٴ هفت و هشت آنجا حساب را روشن کرد که خدا رابع ثلاثه است نه ثالث ثلاثه. یعنی سه نفر که نشستهاند دارند با هم راز میگویند، خدا چهارمی این سه نفر است اما رابع اربعه نیست. که حالا اینها سه نفر به علاوهٴ خدا بشوند چهار نفر، منهای خدا بشوند سه نفر. ﴿مَا یَکُونُ مِن نَجْوَی ثَلاَثَةٍ إِلَّا هُوَ رَابِعُهُمْ﴾ او رابع ثلاثه است نه رابع اربعه. یک چهارمی است که اصلاً به حساب نمیآید. زیرا رابع اربعه بودن یعنی اینکه جای خاص خودش را دارد. یک ، دو، سه، چهار. این میشود رابع اربعه. این چهارمی جایش مشخص است. با سومی نیست، با دومی نیست، با اولی نیست، با خودش است و در کنار اینهاست. اما ذات اقدس الهی که رابع ثلاثه است و رابع اربعه نیست، سرّش این است که او از درون و بیرون ثالث باخبر است، محیط به اوست. از درون و بیرون ثانی باخبر است، محیط به اوست. از درون و بیرون اول باخبر است، محیط به اوست. از درون و بیرون آن رابط بین اول و دوم، رابط بین دوم و سوم، رابط بین اول و سوم، از همهٴ اینها از درون و بیرون آنها باخبر است و خارج از آنهاست. او تحت عدّ در نمیآید. این واحد لا بالعدد این است. بنابراین اینکه گفته شد: ﴿مَا یَکُونُ مِن نَجْوَی ثَلاَثَةٍ إِلَّا هُوَ رَابِعُهُمْ﴾ نه رابع عددی، آن وحدت مطلقه یک واحد مطلقی ما داریم که اگر جمعیت سه نفر بودند این بالای آنهاست و به حساب ریاضی در نمیآید. اگر پنج نفر شش نفر بودند این میشود هفتمی. اگر هفت نفر بودند این میشود هشتمی ﴿وَلاَ أَدْنَی مِن ذلِکَ وَلاَ أَکْثَرَ إِلاّ هُوَ مَعَهُمْ﴾ اما «و لا یعد منهم». بنابراین این ﴿إِنَّ اللّهَ مَعَنَا﴾ را ذات مقدس پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) کاملاً ملموس کرد. یعنی آیاتی که در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» بود که مسیحی را تکفیر میکرد؛ فرمود: ﴿لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قَالُوا إِنَّ اللّهَ ثَالِثُ ثَلاَثَةٍ﴾ یک، طائفهٴ دیگر آیاتی که نظیر سورهٴ مبارکهٴ «مجادله» است ﴿مَا یَکُونُ مِن نَجْوَی ثَلاَثَةٍ إِلَّا هُوَ رَابِعُهُمْ﴾ دو، جامع بین آن طائفه آیات سورهٴ «مجادله» و این طائفه آیات سورهٴ مبارکهٴ «مائده» همین کریمه است. که خدای سبحان در جریان پیغمبر میفرماید من با آنها هستم. و پیغمبر هم فرمود خدا با ما هست. اما اینها دو نفرند. من که با اینها هستم جمعاً سه نفر نمیشویم، من ثالث اثنینم نه ثالث ثلاثه. هرچه بشمارید دو نفرند. آنچه که به رقم در میآید، کمّ منفصل میپذیرد، یک و دو میپذیرد، جمع و تفریق میپذیرد، ریاضی میپذیرد، موجود ممکن مادی است. از طبیعت بگذریم دیگر جا برای ریاضی نیست.
نزاهت خدای سبحان از وحدت و جمع عددی
پرسش ...
پاسخ: آن را هم توجیه کردند در بیانات نورانی حضرت امیر فرمود: «واحد لا بعدد و دائمٌ لا بأمد قائم لا بعمد» اینها را در نهجالبلاغه دارد. طبق آن بیانات نورانی حضرت که در نهجالبلاغه فرمود: «واحد لا بعدد» آن بیان نورانی حضرت سجاد(سلام الله علیه) که در صحیفهٴ سجادیه آمده «لک یا الهی وحدانیة العدد» نه أنت واحد بالعدد را توجیه کرده است. وحدانیت عددی ملک اوست نه اینکه او واحد بالعدد است. واحد بالعدد بودن جزو اوصاف سلبیهٴ ذات اقدس الهی است که «واحد لا بعدد دائم لا بأمد». او نه متزمن است و نه معدوم. نه زمانمند است که زمان داشته باشد، نه عددپذیر. لذا وقتی بحثها نوبت به توحید میرسد، اسمای حسنای الهی میرسد، معارف الهی میرسد، همان طوری که علوم تجربی دستش خالی است، علوم ریاضی هم دستش تهی است. سقف علمی ریاضی هم محدود است. در عین حال که براهینش متقن است، این یک سالک را تا نیمه راه میبرد، هرگز ممکن نیست مسائل توحید را، وحدت مطلقه را، بسیط الحقیقه بودن را، اسم اعظم داشتن را، این گونه از معارف الهی را با ریاضی فهمید. و آنها که فکر میکردند ریاضی ملکهٴ علوم است،سلطان علوم است، چون دید نیمه راه داشتند فکر میکردند. وگرنه از جهت معرفتشناسی این اوائل راه است نه ملکهٴ علوم. از نظر معرفتشناسی علوم تجربی نازلترین و ضعیفترین معرفت است. بعد علوم ریاضی است که برهان در آن وجود دارد و قوی است، متوسط است. بعد حکمت و کلام است. بعد عرفان است. و قلهٴ همهٴ اینها وحی است که آن را میگویند سلطان علوم. لذا وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) تعبیری دارد که ذات اقدس الهی از این سنخ و از این مجموعه دیگر به ثالث ثلاثه یاد نمیکند. میفرماید اینها دو نفرند خدا هم با اینهاست. احیاناً این کتابهای تفسیری آنهایی که به این نکات آشنا هستند مواظب قلمشان هستند. آنهایی که مواظب این نکات نیستند میگویند ثالثشان خداست. خب ثالث اثنین خداست یا ثالث ثلاثه خداست؟ خدا ثالث اثنین است نه ثالث ثلاثه. قهراً این ثالث بودن هم وحدت عددی دیگر نخواهد بود. لذا وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در همین جریانی که خدای سبحان میفرماید اینها ثانی اثنیناند ﴿إِذْ هُمَا فِی الْغَارِ إِذْ یَقُولُ لِصَاحِبِهِ لاَتَحْزَنْ﴾ دلیلش این است که ﴿إِنَّ اللّهَ مَعَنَا﴾. ﴿مَا یَکُونُ مِن نَجْوَی ثَلاَثَةٍ إِلَّا هُوَ رَابِعُهُمْ﴾ او رابع ثلاثه است نه رابع اربعه. خدا ثالث اثنین است نه ثالث ثلاثه. آنها با او به حساب نخواهند آمد.
حزن و خوف ابوبکر در غار و تذکر معیت خاصه خداوند از سوی پیامبر اکرم
خب در غار بحبوحهٴ خطر بود برای اینکه اینها نه امکان دفاع داشتند و نه راه برای فرار. در چنین شرایطی آن کسی که صاحب و مصاحب پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله وسلّم) بود و همراه او بود ترسید. وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به همسفرش و همراهش و رفیق غارش که از او به صاحب یاد شده است فرمود: ﴿لاَتَحْزَنْ﴾. چرا؟ ﴿إِنَّ اللّهَ مَعَنَا﴾ این معیت یک معیت خاصه است که ﴿إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَوْا﴾ ﴿إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ﴾ ﴿أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ﴾ و مانند آن. نه آن معیت مطلقهای که در سورهٴ مبارکهٴ «حدید» آمده ﴿هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنتُمْ﴾ . با این معیت خاصه جا برای حزن و اندوه و خوف و مانند آنها نیست.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است