- 406
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 38 تا 40 سوره توبه_ بخش دوم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 38 تا 40 سوره توبه_ بخش دوم"
در جریان تهاجم امپراطوری روم به حکومت دینی وجود مبارک پیغمبر(ص) اعلان بسیج عمومی کرد.
زندگی در این نشئه پست است و زندگی اساسی در آخرت است.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَا لَکُمْ إِذَا قِیلَ لَکُمُ انْفِرُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَی الْأَرْضِ أَرَضِیتُمْ بِالْحَیَاهٴ الدُّنْیَا مِنَ الآخِرَهٴ فَمَا مَتَاعُ الْحَیَاهٴ الدُّنْیَا فِی الآخِرَهٴ إِلَّا قَلِیلٌ ٭ إِلَّا تَنْفِرُوا یُعَذِّبْکُمْ عَذَاباً أَلِیماً وَیَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ وَلاَ تَضُرُّوهُ شَیْئاً وَاللّهُ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ٭ إِلَّا تَنصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِینَ کَفَرُوا ثَانِیَ اثْنَیْنِ إِذْ هُمَا فِی الْغَارِ إِذْ یَقُولُ لِصَاحِبِهِ لاَتَحْزَنْ إِنَّ اللّهَ مَعَنَا فَأَنْزَلَ اللّهُ سَکِینَتَهُ عَلَیْهِ وَأَیَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْهَا وَجَعَلَ کَلِمَهٴ الَّذِینَ کَفَرُوا السُّفْلی وَکَلِمَهٴ اللّهِ هِیَ الْعُلْیَا وَاللّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ﴾
در جریان تهاجم امپراطوری روم به حکومت دینی وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) اعلان بسیج عمومی کرد. عدهای مشتاقانه لبیک گفتند و عدهای هم منافقانه یا زبونانه و ذلیلانه شرکت نکردند. ذات اقدس الهی نسبت به کسانی که در این نفر نظامی حضور پیدا نکردند چند تا بیان دارد. یکی مربوط به خود آنهاست که مشکل شما چیست؟ چرا در این نبرد حضور پیدا نمیکنید؟ یکی بررسی رابطهٴ آنها با حکومت اسلامی است و یکی هم تبیین حکومت اسلامی با خود خدای سبحان است که خداوند چه رابطهای با حکومت اسلامی و پیغمبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و مکتب دینی دارد. یکی هم بررسی رابطهٴ ذات اقدس الهی با مکتبهای الحاد است. مطالب فرعی فراوان است ولی عناصر محوری این بخش آیات همین چهار پنج تاست. دربارهٴ منافقان یا افراد زبون و ضعیف و ذلیل آن تحلیل را به عمل آورد که سرّ عدم حضور شما در این بسیج عمومی آن است که احساس سنگینی نکردید ولی تظاهر به سنگینی میکنید. این کار واقعاً سنگین نیست، یک کار عادی است. برای اینکه الآن تقریباً دهمین سال هجرت است. بسیاری از غزوهها و جنگها پشت سر گذاشته شده. شما تجارب فراوان نظامی را هم پشت سر گذاشتید. جنگ بدر را، جنگ خندق را، جنگ احد را اینگونه از غزوات را پشت سر گذاشتید. و فتحالفتوح هم بالأخره فتح مکه بود، آن را هم پشت سر گذاشتید. همهٴ این حرفها بعد از این تجارب چند ساله است. بنابراین مشکل نظامی ندارید. فقط تثاقل میکنید. یعنی اظهار ثقل میکنید. نه اینکه این کار سنگین باشد. شما تثاقل دارید. این تثاقل منشأ روانی دارد نه منشأ نظامی. یک کسی که تمارض میکند مریض نیست، پس مشکل طبی ندارد. این یک مشکل روحی دارد. چرا تمارض میکند؟ چون نمیخواهد در یک صحنهای شرکت کند، تمارض میکند، مریض نیست. پس مشکل طبی ندارد. مشکل روانی دارد. آن مشکل روانی را که میتواند درمان تثاقل را بر عهده بگیرد این است که فرمود زندگی در این نشئه پست است و زندگی اساسی در آخرت است. شما هرگز آن زندگی واقعی و شاداب را به زندگی پست تبدیل نکنید. گذشته از اینکه کیفاً یکی پست است و یکی زندگی واقعی، کماً هم یکی قلیل است و دیگری کثیر. پس کماً و کیفاً زندگی دنیا نسبت به زندگی آخرت قابل ارزیابی نیست. یکی دنیاست ادون است و پست است و یکی بلند. یکی قلیل است و دیگری کثیر. خب ﴿أَرَضِیتُمْ بِالْحَیَاةِ الدُّنْیَا مِنَ الآخِرَةِ فَمَا مَتَاعُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا فِی الآخِرَةِ إِلَّا قَلِیلٌ﴾ که توضیحش در نوبتهای قبل گذشت. عنصر محوری دیگر این است که این کار یک پیامد تلخ الهی هم دارد ﴿إِلَّا تَنْفِرُوا یُعَذِّبْکُمْ عَذَاباً أَلِیماً وَیَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ﴾ این هم گذشت. عمده این ﴿وَلاَ تَضُرُّوهُ شَیْئاً﴾ است. آنها نمیخواستند به خدا آسیب برسانند. میخواستند دین خدا، پیغمبر خدا، مکتب الهی را آسیب برسانند. فرمود شما این کار را نمیتوانید بکنید. آن وقت اینجا سؤال مطرح است که خب اگر یک عدهٴ زیادی هم خودشان از حضور در این بسیج عمومی امتناع کردند هم دیگران را وادار به امتناع کردند، چگونه به مکتب ضرر نمیرسد؟ چگونه به حکومت ضرر نمیرسد؟ چگونه به نظام ضرر نمیرسد؟ جمعیت زیادی هستند بالأخره این منافقین ضعیف الایمان. این سؤال مطرح است که چرا ﴿لاَ تَضُرُّوهُ شَیْئاً﴾؟ این نکره هم در سیاق نفی یعنی هیچ کار از شما ساخته نیست. اینها هم یک رقمی هستند بالأخره. سرفصلش این است که ﴿وَاللّهُ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ﴾. ذیلش هم این است که ﴿وَاللّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ﴾. یعنی یک کسی که حکیمانه برنامهریزی میکند و عزیزانه هم اجرا میکند در صدد تأیید دین خودش است. این اول و آخر این بحث؛ سرفصلش ﴿وَاللّهُ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ﴾است که ذیل آیه قبل است، ذیل آیهٴ چهل هم این است که ﴿وَاللّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ﴾ و قبلاً هم مشابهاش گذشت که اسمای حسنایی که در پایان هر آیه است ضامن مضمون آن آیه است. یعنی اگر ما بخواهیم مضمون آن آیه را معلل کنیم، علت برایش بیاوریم با تحلیل و تعلیل آن اسمای حسنایی که در ذیل آیه است به آن محتوا و مضمون مبیّن میشود. با این دو اسم عزیز و حکیم که آیهٴ چهل پایان میپذیرد، یعنی خدایی که حکیمانه برنامهریزی میکند و عزیزانه اجرا میکند جلوی هر گونه توطئهای را میگیرد و از شما هم هیچ کاری ساخته نیست. این نکره در سیاق نفی هم همین را میرساند ﴿وَلاَ تَضُرُّوهُ شَیْئاً﴾. آن وقت این سؤال مطرح است که خب یک رقم زیادی توطئهٴ داخلی دارند عدهٴ زیادی را هم میترسانند، ستون پنجم هم هستند برای دشمنهای بیگانه، جاسوسی هم برای بیگانه میکنند. آن وقت چطور میشود هیچ کاری از اینها ساخته نباشد؟ فرمود: حالا تحلیلش را نگاه کنید، فرمود إلاّ این إلاّ همان إنْ لا است نه إلاّی استثنایی، و به قول بعضی از آقایان در قرن اول یک قواعد مورد اتفاقی در مورد رسم الخط نبود وگرنه این را باید إنْ لا مینوشتند. این الای استثنایی را و حرف استثنای را خب به همین صورت الاّ مینویسند. امّا إنْ لا را نباید به صورت الاّ بنویسند. نظیر انما . این إنّما که حرف حصر است با آن إنّ را با «ما» یکجا مینویسند. امّا آنجایی که إنّ حرف مشبه بالفعل است از حروف مشبه بالفعل است و ما هم اسم او است، نباید او را روی هم بنویسند بگویند إنّما، یا أنّما در سورهٴ مبارکهٴ «انفال» این آیه گذشت که ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُم﴾ منتها رسم الخطش أنّما است. این إنّما و أنّما که حرف است و مفید حصر است، غیر از إنّ حرف مشبه بالفعل با آن مایی است که اسم اوست و منصوب هم هست باید نوشته بشود إنّ ما یا أنّ ما غنمتم . منتها در رسم الخطی که در قرن اول بود به این صورتها ترسیم میشد و به قول بعضی از مفسران یک قواعد متفق علیهایی در قرن اول بر رسم الخط نبود. لذا گاهی إن لا جدا نوشته میشود گاهی با هم نوشته میشود ، گاهی این کلمهٴ إن از ما نوشته میشود گاهی با هم نوشته میشود. امّا مثلاً دربارهٴ ﴿بَلْ رَانَ عَلَی قُلُوبِهِم﴾ آنجا جدا نوشته شده است مثلاً بل جدا ران، دیگر بل ران را ادغام بکنند این طور نیست. به هر ترتیب در کتابهای ادبی هم مثل مغنی و اینها برای اینکه چنین خطری پیش نیاید، آنجا به عنوان تنبیه، تذکره، تبصره، آنجا آن ادبا گفتهاند که این الای در ﴿إِلَّا تَنصُرُوهُ﴾ حرف استثنا نیست با الاهای دیگر فرق میکند. این مرکب از دو حرف است.
﴿إِلَّا تَنصُرُوهُ﴾ حالا اگر شما یاری نکردید، خدا یقیناً او را یاری میکنند، چرا؟ به دلیل اینکه در بحبوحهٴ خطر او را حفظ کرد. در بحران خطر که از احدی کاری ساخته نبود خدا او را حفظ کرد. الآن هم او را حفظ میکند . الآن که رهبر حکومت است، حکومتی تشکیل داد، بیش از هفتاد غزوه را پشت سر گذاشت، فتحالمبینی داشت فتحالفتوحی داشت. ﴿إِلَّا تَنصُرُوهُ﴾، خدا یاریش میکند؛ چرا؟ برای اینکه خدا یک وقتی او را یاری کرده است که احدی توان یاری کردن را نداشت. ﴿فَقَدْ نَصَرَهُ اللّهُ﴾ آن وقت اینجا دوتا سؤال مطرح است که چه وقت یاری کرد و چگونه یاری کرد؟ شما الآن میخواهید بگویید که نبرد با رومیها مهم نیست برای اینکه مهمترش را خدا پشت سر گذاشت برای او. آن وقت این دوتا سؤال مطرح است ، آن چه وقت بود و چگونه بود؟ چون هر دو مهم است به صورت مشروح و باز ذکر میکند. میفرماید: ﴿فَقَدْ نَصَرَهُ اللّهُ﴾ . میدانید چه زمانی؟ ﴿إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِینَ کَفَرُوا ثَانِیَ اثْنَیْنِ إِذْ هُمَا فِی الْغَارِ إِذْ یَقُولُ لِصَاحِبِهِ﴾ این سه تا «اذ» برای بیان آن چه زمانی است و الاّ با یک دانه «اذ» حل میشد . چون آن مقطع حساس است سه بار آن تاریخ را ذکر کرد. این ﴿إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِینَ کَفَرُوا ثَانِیَ اثْنَیْنِ﴾ همان در غار است دیگر. ﴿إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِینَ کَفَرُوا﴾ اگر با ثانی اثنین نبود، خب همان آن زمان خروج و فرار از مدینه را میفهماند امّا وقتی بفرماید: ﴿إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِینَ کَفَرُوا ثَانِیَ اثْنَیْنِ﴾ یعنی در غار. ﴿إِذْ هُمَا فِی الْغَارِ﴾ یعنی در غار. ﴿إِذْ یَقُولُ لِصَاحِبِهِ لاَتَحْزَنْ﴾ یعنی در غار. چون بحبوحهٴ خطر همان غار است دیگر. برای اینکه نه جا برای فرار دارد و نه جای برای اعلام دیگری است . اگر این گروه جبار آمده بودند و حضرت را در غار میدیدند، دیگر کار تمام بود دیگر. تمام این سه تا تاریخ برای یک جا است . نفرمود وقتی که میخواست از مدینه فرار بکند، چون آنجا که دیگر ثانی اثنین نبود. خب فرمود در غار، در غار، در غار. یعنی آنجا که دیگر بسته است هیچ دفاعی برای او ممکن نیست. ﴿إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِینَ کَفَرُوا ثَانِیَ اثْنَیْنِ﴾ نه «إذ أخرجه الّذین کفروا». چون «إذ أخرجه الّذین کفروا» برای مدینه بود امّا وقتی ثانی اثنین همراه اوست یعنی در غار. ﴿إِذْ هُمَا فِی الْغَارِ﴾ یعنی در غار. «إذ یقول لصاحبه لا تحزن» هم یعنی در غار. مثل اینکه بفرماید یک کسی که در دریاست و دارد غرق میشود و خدا او را حفظ کرده، حالا در صحرا هم یقیناً او را حفظ میکند، سه بار کلمهٴ «اذ» تکرار شده برای اینکه ثابت بشود حضرت در آنجا تنها بود احدی به داد او نمیرسید و به کام خطر هم بود. جا برای فرار نبود. پس اگر کسی سؤال بکند چه وقت؟ فرمود در غار. چهطور؟ چطورش را بیان کرده ﴿فَأَنْزَلَ اللّهُ سَکِینَتَهُ﴾ و امثال ذلک. قبل از آنکه حالا به آن کیفیت نص برسیم. اینجا که فرمود: ﴿إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِینَ کَفَرُوا ثَانِیَ اثْنَیْنِ إِذْ هُمَا فِی الْغَارِ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «انفال» قبلاً گذشت که توطئهٴ کفار حجاز و مکه در مقاطع گوناگون مختلف بود. آیهٴ سیام سورهٴ مبارکهٴ «انفال» این بود؛ ﴿وَإِذْ یَمْکُرُ بِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِیُثْبِتُوکَ أَوْ یَقْتُلُوکَ أَوْ یُخْرِجُوکَ وَیَمْکُرُونَ وَیَمْکُرُ اللّهُ﴾ اینها در آن دارالندوه در آن مشاورههایشان حالا یا آرائشان مختلف است، یا در مقاطع گوناگون تصمیمات مختلف داشتند بالأخره سه تا تصمیم را رسمی کردند یا زندان یا اعدام یا تبعید. مکر و نقشهٴ آنها این بود ﴿وَإِذْ یَمْکُرُ بِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا﴾یا زندان ﴿لِیُثْبِتُوکَ﴾ حبست کنند، بازداشتت کنند که در مهار اینها باشی. یا ﴿یَقْتُلُوکَ﴾ اعدام کنند یا ﴿یُخْرِجُوکَ﴾ و تبعید کنند. این یا در مقاطع گوناگون سه تا رأی احراز شد یا آرای اصحاب الدارالندوه مختلف بود، بعضیها نظرشان تبعید بود، بعضی نظرشان اعدام بود، بعضی نظرشان حبس بود. ولی سرانجام به اینجا رسیدند که حضرت را اگر بازداشت نکنند، حبس نکنند، زندانی نکنند، قطعاً اعدام بکنند. به تبعید راضی نشدند و دو شاهد در همین جریان آیات مربوطه هست. یکی اینکه خب تصمیم نهاییشان در لیلةالمبیت اعدام حضرت بود دیگر. خب عدهٴ زیادی شمشیر کشیدند که حضرت را شهید کنند دیگر. دوم اینکه وقتی فهمیدند حضرت حالا از مکه فرار کرد، خب اگر قصد آنها تبعید بود، اخراج بود حالا که حضرت رفت دیگر حالا چرا تا دم غار دنبال او آمدند؟! دنبال او آمدند که یا بالأخره ﴿لِیُثْبِتُوکَ﴾ یا ﴿یَقْتُلُوکَ﴾. معلوم میشود آنها به تبعید راضی نشدند. سرّش این بود که ممکن است که این به جایی تبعید بشود و عدهای را هم فرا بخواند و به دور او جمع بشوند و علیه ما قیام بکنند. لذا اخیراً از آن مسئلهٴ تبعید صرفنظر کردند. کار را به زندان و اعدام ختم کردند. آن شمشیر برهنهٴ لیلةالمبیت نشانهٴ آن بود که قصد اعدام حضرت را داشتند و این تعقیب نشانهٴ این بود که یا بالأخره میخواستند اعدام کنند یا بازداشت کنند. و آن جملهٴ ﴿وَیَمْکُرُونَ﴾ که فعل مضارع است و نشانهٴ استمرار است، دلیل بر این است که اینها دستبردار نبودند مرتب در صدد مکر و نقشه کشیدن بودند. خب لذا در جریان غار که سه بار این کلمهٴ «اذ» را تکرار میکند یک تاریخ و مقطع حساسی است. بعد فرمود حالا چگونه یاری کردم؟ اینکه فرمود: ﴿إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِینَ﴾، ﴿إِذْ هُمَا فِی الْغَارِ﴾، ﴿إِذْ یَقُولُ لِصَاحِبِهِ﴾ برای چه وقت است؟ آن ﴿إِنَّ اللّهَ مَعَنَا﴾ پاسخ سؤال دوم است که حالا چگونه او را یاری کردم. آن ﴿فَأَنْزَلَ اللّهُ﴾ کیفیت نصر الهی این به دو قسم تقسیم شده است. یک سلسله نصرتهای روحانی و نفسانی است و یک سلسله نصرتها و تأییدهای محسوس که به اجرام و اجسام و اینها هم مرتبط است. آنچه که به روحیهٴ وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) برمیگردد. نفس رسول برمیگردد که فرمود: ﴿فَأَنْزَلَ اللّهُ سَکِینَتَهُ عَلَیْهِ﴾ سکینت خود را آن طمأنینهٴ خود را بر او نازل کرده است. این فیض الهی بود که بر قلب مطهر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نازل شده است. حالا احتمال اینکه این ضمیر به آن همراه پیغمبر برگردد که احتمال ضعیفی است، در خلال بحثها مردود خواهد شد. ﴿فَأَنْزَلَ اللّهُ سَکِینَتَهُ عَلَیْهِ﴾ لذا او در کمال آرامش از مکه بیرون آمد. در کمال آرامش به غار رفت. در کمال آرامش به همراهش فرمود ﴿لاَ تَحْزَنْ﴾. چون سکینت الهی بر او نازل شده است نهراسید و همراهش را هم از هراس بر حذر داشت.
پرسش:...
پاسخ: منتها در حال خطر سکینهٴ زائد نازل میشود نظیر اینکه ﴿زَادَهُمْ هُدیً وَآتَاهُمْ تَقْوَاهُمْ﴾ و امثال ذلک. همیشه سکینه بود، یک حد مشخصی از نصاب سکینه. لکن در بحبوحهٴ جنگ یک سکینت زائدی یک طمأنینهٴ زائدی بر حضرت نازل میشد. وجود مبارک امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) میفرماید که جنگ بدر که خونینترین جنگ در آن روزها بود، و اولین جنگ آنها بود، گرچه احد خونین معروف بود ولی اولین جنگ، جنگ بدر بود، و جنگ هم نابرابر بود، برای اینکه ما سربازانمان بالأخره پابرهنه و پاپیاده بودند و با یک چوب دستی نظیر همین انتفاضه، با چوبدستی و سنگ آمدند. آنها مسلح بودند، شترسوار بودند، آنها به سربازانشان کباب میدادند، ما به سربازانمان خرما میدادیم. خیلی جنگ نابرابر بود. و جمعیت آنها هم چند برابر بود. ما سیصد و اندی بودیم آنها هزار نفر بودند. سیر، مسلح، سواره، ما گرسنه، پیاده و با جمعیت کم. لذا غالب این رزمندههایمان مضطرب بودند. امّا وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) تا صبح مشغول مناجات بود زیر آن درخت در صحنهٴ بدر و گویا اصلاً در شب جنگ نیست، در شب عملیات نیست. هیچ اضطرابی در آن حضرت نبود. این را امیرالمؤمنین میفرماید. این یک سکینت زائدی است که بر آن نصاب متعارف افزایش پیدا میکند. فرمود: ﴿فَأَنْزَلَ اللّهُ سَکِینَتَهُ عَلَیْهِ﴾. که باعث طمأنینه و سکون قلب است. این برای کمکهای قلبی و معنوی. لذا در کمال شهامت فرمود: ﴿لاَتَحْزَنْ إِنَّ اللّهَ مَعَنَا﴾. این معیت هم همان طوری که در نوبتهای قبل اشاره شد، یک معیت خاصه است. یک معیت قیومیهای خدای سبحان با همهٴ انسانها دارد که در سورهٴ مبارکهٴ «حدید» بیان فرمود: ﴿هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنتُمْ﴾ .
پرسش:...
پاسخ: در جنگهای دیگر هم دارد که سکینت نازل کرد امّا آن مرحلهٴ عالیاش مخصوص پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است. مراحل وسطا و نازلش بهرهٴ سایر مؤمنین هم خواهد بود که آیات دیگر هم تأیید میکنند.
در جریان معیت در سورهٴ مبارکهٴ «انفال» قبلاً گذشت، یک معیت خاصی ذات اقدس الهی با اولیای خود دارد. آیهٴ دوازدهم سورهٴ مبارکهٴ «انفال» این است: ﴿إِذْ یُوحِی رَبُّکَ إِلَی الْمَلاَئِکَةِ أَنِّی مَعَکُمْ فَثَبِّتُوا الَّذِینَ آمَنُوا سَأُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ فَاضْرِبُوا فَوْقَ الْأَعْنَاقِ وَاضْرِبُوا مِنْهُمْ کُلَّ بَنَانٍ﴾ این یک معیّت خاصّه است چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «طه» هم به حضرت موسی و حضرت هارون(سلام الله علیهما و علی جمیع الانبیاء و الاولیاء) هم فرمود: آیهٴ سورهٴ «طه» این است، آنها گفتند: ﴿رَبَّنَا إِنَّنَا نَخَافُ أَن یَفْرُطَ عَلَیْنَا أَوْ أَن یَطْغَی﴾ یعنی وجود مبارک موسی و هارون(علیهما السلام) گفتند خداوند فرمود که ﴿لاَ تَخَافَا إِنَّنِی مَعَکُمَا أَسْمَعُ وَأَرَی﴾ خب یک معیت قیومیهٴ مطلق است، که ﴿هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنتُمْ﴾ که در سورهٴ مبارکهٴ «حدید» است. یک معیت قهارانه است، که در کمین است که زود بگیرد این معیتی است که خدا با تبهکاران دارد. در سورهٴ مبارکهٴ «نمل» و مانند آن فرمود: آنها که تصمیم میگیرند شبانه در محافل سرّیشان که علیه اسلام و مسلمین توطئه بکنند خدا با آنهاست ﴿وَهُوَ مَعَهُمْ إِذْ یُبَیِّتُونَ مَا لاَ یَرْضَی مِنَ الْقَوْلِ﴾ خدا با گناهکاران است یعنی این معیت قهاره است که همانها را همانجا بگیرد. یا مکرشان را زایل بکند. این معیت قهر است. یک معیت مهر و لطف است که در اینگونه از موارد مطرح است . به موسی و هارون(علیهما السلام) میفرماید: ﴿إِنَّنِی مَعَکُمَا أَسْمَعُ وَأَرَی﴾ به فرشتگان هم در جریان جنگ بدر و مانند آن میفرماید: ﴿إِذْ یُوحِی رَبُّکَ إِلَی الْمَلاَئِکَةِ أَنِّی مَعَکُمْ فَثَبِّتُوا الَّذِینَ آمَنُوا﴾ اینجا وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میفرماید که ﴿إِنَّ اللّهَ مَعَنَا﴾. در آن بحثهای اوائل سورهٴ مبارکهٴ «بقره» و آنها گذشت که وجود مبارک موسی(سلام الله علیه) در بحبوحهٴ خطر یک تعبیری دارد وقتی بنیاسرائیل به آن حضرت عرض کردند که جلو که این دریاست و پشت سر که آل فرعون در راهاند حضرت فرمود ﴿کَلاَّ﴾ این چه حرفی است که میزنید ﴿إِنَّ مَعِیَ رَبِّی سَیَهْدِینِ﴾ خب اینها اصلاً احساس خطر نمیکنند . برای اینکه اگر برای کسی روشن شد که سراسر عالم جنود الهیاند ﴿لِلَّهِ جُنُودُ السَّماوَاتِ والْأَرْضِ﴾ . جلو دریاست پشت سر هم شمشیر برهنهٴ آل فرعون اینها بین دو تا مرگ احساس امنیت میکنند حضرت فرمود: ﴿کَلاَّ﴾ این چه حرفی است که میزنید ﴿إِنَّ مَعِیَ رَبِّی سَیَهْدِینِ﴾ اگر دستور داد که ما به دریا برویم که میرویم. برگردیم هم که برمیگردیم. منتها وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) تعبیرش بلندتر از تعبیر وجود مبارک موسی(سلام الله علیه) است. که تفسیرش آنجا گذشت. موسی کلیم دارد که: ﴿إِنَّ مَعِیَ رَبِّی سَیَهْدِینِ﴾ اول از خود شروع میکند. بعد نام الله، رب را میبرد ﴿إِنَّ مَعِیَ رَبِّی سَیَهْدِینِ﴾. امّا وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) از قوس نزول اول از بالا میآید. نمیگوید با ما خداست، میگوید خدا با ماست. ﴿إِنَّ اللّهَ مَعَنَا﴾ اول رؤیت الله است بعد رؤیت خود. ولی در جریان حضرت موسی اول رؤیت خود است بعد رؤیت تازه رب نه الله. این فرقش قبلاً در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» و اینها گذشت.
پرسش:...
پاسخ: نصرت الهی در ذیلش هم فرمود ه مکتب را من احیا میکنم دشمنانش را هم من سرکوب میکنم و مانند آن. که حالا بعد میآید.
خب پس اینکه فرمود: ﴿فَأَنْزَلَ اللّهُ سَکِینَتَهُ عَلَیْهِ﴾ آن معیت خاصه نشانهٴ بارزش همین انزال سکینت است که یک امر روحانی است. برای حل نظامی و مشکل نظامی هم و برطرف کردن دشمنها هم فرمود: ﴿وَأَیَّدَهُ﴾ در آنجا ﴿بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْهَا﴾. خداوند در همان صحنه آنجایی که ﴿إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِینَ کَفَرُوا ثَانِیَ اثْنَیْنِ إِذْ هُمَا فِی الْغَارِ إِذْ یَقُولُ لِصَاحِبِهِ لاَتَحْزَنْ﴾ در آن فضای بسته خدا او را به وسیلهٴ سپاهیان نامریی تأیید کرده است. کارهایی را که انسان به وسیلهٴ دست انجام میدهد از این کارها از این اعضا و جوارح و از این قطعات دست یک سلسله مصادر و یک سلسله افعالی مشتق میشود. کارهایی را که انسان با ساعد انجام میدهد، ساعد بین مچ است و آرنج. اگر چند نفر با ساعدها کار انجام بدهند میگوید آن کار مساعدت است. یا فلان شخص مساعد ما بود. یا فلان امر با ما مساعد نیست. کارهایی که با بازو انجام میگیرد اگر چند نفر انجام بدهند میگویند معاضدت کرده است. عضد؛ بازو. کاری که با دست انجام میگیرد حالا خواه با انگشت، خواه با کف، خواه با ساعد، خواه با عضد که با ید انجام میگیرد میگویند تأیید شده است. این تأیید، تأیید ریشهٴ اصلیاش از همان ید است. بالأخره تقویت است، تثبیت است و مانند آن. ﴿وَأَیَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْهَا﴾ حالا عمده ملاحظه فرمودید که تعبیر قرآن کریم در این بحث چقدر رقیق و بسیط است. فرمود در اینجا دو تا مطلب است؛ یک مطلب ثابت است. یک مطلب را خدا ثابت کرد آن دیگر نیازی به دست و پا و اعضا و جوارح ندارد. نیازی به کار ندارد. یک امر نیاز به کار دارد و آن یکی ثابت است. مثل اینکه یک دفینهای است، یک گنجینهای هست، یک شیء ثابتی است که تمام ثروت را تأمین میکند. دفینه گذاشتن، سرمایه دادن نیازی به تحصیل و تلاش و کوشش ندارد چون این دفینه اینجا هست. فقط یک کار دارد و آن این است که انسان این خاکها را انسان برطرف کند. این غبارها را برطرف کند. کند و کاو کند سرمایه هست. خب دربارهٴ آن سرمایه دیگر نمیگویند باید کار کرد. دربارهٴ غبارروبی و این گردگیری میگویند باید کار کرد. آن تعبیر را ملاحظه فرمایید گاهی واقع این آیات آدم را میدهد. فرمود: ﴿وَجَعَلَ کَلِمَةَ الَّذِینَ کَفَرُوا السُّفْلی﴾ این کار کرده. امّا ﴿وَکَلِمَةُ اللّهِ هِیَ الْعُلْیَا﴾ این طور نیست که «و جعل کلمه الله هی العلیا». نه ﴿کَلِمَةُ اللّهِ هِیَ الْعُلْیَا﴾، این دیگر نه احتیاجی به دست و پا و کار و زحمت و تلاش نه نازل شدن ملک میخواهد نه کار فلک. این هست. این سرمایه هست. ﴿کَلِمَةُ اللّهِ هِیَ الْعُلْیَا﴾ هست. آنچه که دست و پا و تلاش و کوشش میخواهد آن گردگیری است. شما هم تلاش و کوشش کنید «کلمة الّذین کفروا» این را سفلی قرار بدهید. این را بگذارید کنار، این را بگذارید پایین، این را بگذارید زیر پایتان. بقیه هست. این چنین نیست که حالا مکتب توحیدی، مکتب اسلامی شما بخواهید تثبیت کنید. نه این سر جایش هست. شما این غبارروبی کنید، گردگیری کنید بعد آن مکتب شفاف خودش را نشان میدهد. ﴿وَجَعَلَ کَلِمَةَ الَّذِینَ کَفَرُوا السُّفْلی﴾ امّا ﴿وَکَلِمَةُ اللّهِ هِیَ الْعُلْیَا﴾ نه «جعل کلمة الله العلیا». این «لا إله إلاّ الله» هم همین طور است. این «لا إله إلاّ الله» هم قبلاً بحث شد این طور نیست که دو تا جمله باشد که، یک جملهٴ نفی و یک جملهٴ مثبت. کل این کلمهٴ «لا اله إلاّ الله» یک جمله است. یک جمله است، یک قضیه است. این الاّ هم به معنی غیر است. لا اله غیر الله که ثابت است دیگران نیستند. نه اینکه صحنهٴ قلب ما هم از شرک خالی باشد هم از توحید خالی باشد. ما اول بیاییم غیر را نفی بکنیم بعد الله را ثابت بکنیم. نه خیر. میخواهد بفرماید که در درونتان غیر از توحید و عقیدهٴ فطری خداپذیر چیز دیگر نیست. شما هم باید تلاش و کوشش کنید که برایتان روشن بشود غیر از این اللّهی که در درونتان حضور و ظهور دارد دیگران نه. لا إله غیر همین یکی که هست. نه اینکه لا إله بعد الا، این لا إله نفی جنس باشد به اینکه اصلاً خدایی نیست، همه را یکجا نفی بکنیم. بعد تازه بیاییم الله را ثابت بکنیم و استثنا بکنیم. این الاّ یعنی غیر نه یعنی استثنا.
خب بنابراین ذات اقدس الهی چون اصلش کلمه الله، علیاست، شما باید گردگیری کنید. اگر شما گردگیری نکردید خدا به وسیلهٴ فرشتگان الهی، امدادهای غیبی گردگیری میکند.
این تعبیر معروفی که در نهجالفصاحه است در بیان نورانی پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است، در جلد اول نهجالفصاحه صفحهٴ 53 به این صورت آمده است: «الإسلام یعلو و لا یُعلی علیه» ریشهٴ قرآنیاش این است. یعنی این بالا هست. گاهی گردگیری میشود. خیال میکنند یک چیزی رفته رویش. شما تلاش و کوشش کنید این گرد و غباری که بیجهت رفته رویش نشسته این را غبارروبی کنید خودش را نشان میدهد. «الإسلام یعلو بالطبع» نه شما اعلا کنید، این خودش یعلو. چیزی هم بالای او نمیآید؛ چرا؟ برای اینکه خدا نفرمود «کلمة الله علیا» که. فرمود: ﴿کَلِمَةُ اللّهِ هِیَ الْعُلْیَا﴾ یک دانه الف و لام گذاشته یک دانه ضمیر فصل آورده یعنی منحصراً برای اوست. اگر فرموده بود «کلمة الله العلیا»، این مفید حصر نبود. امّا وقتی ضمیر فصل آورده، مفید حصر است ﴿وَکَلِمَةُ اللّهِ هِیَ الْعُلْیَا﴾ هست و بود و خواهد بود. شما تلاش و کوششتان این باشد که نگذارید بیگانه خودش را آنجا بالا نشان بدهد.
پرسش:...
پاسخ: آن جمله عطف بر جمله است. این جملهٴ اسمیه است عطف بر جملهٴ فعلیه. ﴿وَکَلِمَةُ اللّهِ هِیَ الْعُلْیَا﴾ این جملهٴ اسمیه عطف بر جملهٴ فعلیه است آن وقت نتیجهاش همین بیان نورانی پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است که «الإسلام یعلو ولا یعلی علیه» .
«و الحمد لله رب العالمین»
در جریان تهاجم امپراطوری روم به حکومت دینی وجود مبارک پیغمبر(ص) اعلان بسیج عمومی کرد.
زندگی در این نشئه پست است و زندگی اساسی در آخرت است.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَا لَکُمْ إِذَا قِیلَ لَکُمُ انْفِرُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَی الْأَرْضِ أَرَضِیتُمْ بِالْحَیَاهٴ الدُّنْیَا مِنَ الآخِرَهٴ فَمَا مَتَاعُ الْحَیَاهٴ الدُّنْیَا فِی الآخِرَهٴ إِلَّا قَلِیلٌ ٭ إِلَّا تَنْفِرُوا یُعَذِّبْکُمْ عَذَاباً أَلِیماً وَیَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ وَلاَ تَضُرُّوهُ شَیْئاً وَاللّهُ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ٭ إِلَّا تَنصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِینَ کَفَرُوا ثَانِیَ اثْنَیْنِ إِذْ هُمَا فِی الْغَارِ إِذْ یَقُولُ لِصَاحِبِهِ لاَتَحْزَنْ إِنَّ اللّهَ مَعَنَا فَأَنْزَلَ اللّهُ سَکِینَتَهُ عَلَیْهِ وَأَیَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْهَا وَجَعَلَ کَلِمَهٴ الَّذِینَ کَفَرُوا السُّفْلی وَکَلِمَهٴ اللّهِ هِیَ الْعُلْیَا وَاللّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ﴾
در جریان تهاجم امپراطوری روم به حکومت دینی وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) اعلان بسیج عمومی کرد. عدهای مشتاقانه لبیک گفتند و عدهای هم منافقانه یا زبونانه و ذلیلانه شرکت نکردند. ذات اقدس الهی نسبت به کسانی که در این نفر نظامی حضور پیدا نکردند چند تا بیان دارد. یکی مربوط به خود آنهاست که مشکل شما چیست؟ چرا در این نبرد حضور پیدا نمیکنید؟ یکی بررسی رابطهٴ آنها با حکومت اسلامی است و یکی هم تبیین حکومت اسلامی با خود خدای سبحان است که خداوند چه رابطهای با حکومت اسلامی و پیغمبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و مکتب دینی دارد. یکی هم بررسی رابطهٴ ذات اقدس الهی با مکتبهای الحاد است. مطالب فرعی فراوان است ولی عناصر محوری این بخش آیات همین چهار پنج تاست. دربارهٴ منافقان یا افراد زبون و ضعیف و ذلیل آن تحلیل را به عمل آورد که سرّ عدم حضور شما در این بسیج عمومی آن است که احساس سنگینی نکردید ولی تظاهر به سنگینی میکنید. این کار واقعاً سنگین نیست، یک کار عادی است. برای اینکه الآن تقریباً دهمین سال هجرت است. بسیاری از غزوهها و جنگها پشت سر گذاشته شده. شما تجارب فراوان نظامی را هم پشت سر گذاشتید. جنگ بدر را، جنگ خندق را، جنگ احد را اینگونه از غزوات را پشت سر گذاشتید. و فتحالفتوح هم بالأخره فتح مکه بود، آن را هم پشت سر گذاشتید. همهٴ این حرفها بعد از این تجارب چند ساله است. بنابراین مشکل نظامی ندارید. فقط تثاقل میکنید. یعنی اظهار ثقل میکنید. نه اینکه این کار سنگین باشد. شما تثاقل دارید. این تثاقل منشأ روانی دارد نه منشأ نظامی. یک کسی که تمارض میکند مریض نیست، پس مشکل طبی ندارد. این یک مشکل روحی دارد. چرا تمارض میکند؟ چون نمیخواهد در یک صحنهای شرکت کند، تمارض میکند، مریض نیست. پس مشکل طبی ندارد. مشکل روانی دارد. آن مشکل روانی را که میتواند درمان تثاقل را بر عهده بگیرد این است که فرمود زندگی در این نشئه پست است و زندگی اساسی در آخرت است. شما هرگز آن زندگی واقعی و شاداب را به زندگی پست تبدیل نکنید. گذشته از اینکه کیفاً یکی پست است و یکی زندگی واقعی، کماً هم یکی قلیل است و دیگری کثیر. پس کماً و کیفاً زندگی دنیا نسبت به زندگی آخرت قابل ارزیابی نیست. یکی دنیاست ادون است و پست است و یکی بلند. یکی قلیل است و دیگری کثیر. خب ﴿أَرَضِیتُمْ بِالْحَیَاةِ الدُّنْیَا مِنَ الآخِرَةِ فَمَا مَتَاعُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا فِی الآخِرَةِ إِلَّا قَلِیلٌ﴾ که توضیحش در نوبتهای قبل گذشت. عنصر محوری دیگر این است که این کار یک پیامد تلخ الهی هم دارد ﴿إِلَّا تَنْفِرُوا یُعَذِّبْکُمْ عَذَاباً أَلِیماً وَیَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ﴾ این هم گذشت. عمده این ﴿وَلاَ تَضُرُّوهُ شَیْئاً﴾ است. آنها نمیخواستند به خدا آسیب برسانند. میخواستند دین خدا، پیغمبر خدا، مکتب الهی را آسیب برسانند. فرمود شما این کار را نمیتوانید بکنید. آن وقت اینجا سؤال مطرح است که خب اگر یک عدهٴ زیادی هم خودشان از حضور در این بسیج عمومی امتناع کردند هم دیگران را وادار به امتناع کردند، چگونه به مکتب ضرر نمیرسد؟ چگونه به حکومت ضرر نمیرسد؟ چگونه به نظام ضرر نمیرسد؟ جمعیت زیادی هستند بالأخره این منافقین ضعیف الایمان. این سؤال مطرح است که چرا ﴿لاَ تَضُرُّوهُ شَیْئاً﴾؟ این نکره هم در سیاق نفی یعنی هیچ کار از شما ساخته نیست. اینها هم یک رقمی هستند بالأخره. سرفصلش این است که ﴿وَاللّهُ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ﴾. ذیلش هم این است که ﴿وَاللّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ﴾. یعنی یک کسی که حکیمانه برنامهریزی میکند و عزیزانه هم اجرا میکند در صدد تأیید دین خودش است. این اول و آخر این بحث؛ سرفصلش ﴿وَاللّهُ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ﴾است که ذیل آیه قبل است، ذیل آیهٴ چهل هم این است که ﴿وَاللّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ﴾ و قبلاً هم مشابهاش گذشت که اسمای حسنایی که در پایان هر آیه است ضامن مضمون آن آیه است. یعنی اگر ما بخواهیم مضمون آن آیه را معلل کنیم، علت برایش بیاوریم با تحلیل و تعلیل آن اسمای حسنایی که در ذیل آیه است به آن محتوا و مضمون مبیّن میشود. با این دو اسم عزیز و حکیم که آیهٴ چهل پایان میپذیرد، یعنی خدایی که حکیمانه برنامهریزی میکند و عزیزانه اجرا میکند جلوی هر گونه توطئهای را میگیرد و از شما هم هیچ کاری ساخته نیست. این نکره در سیاق نفی هم همین را میرساند ﴿وَلاَ تَضُرُّوهُ شَیْئاً﴾. آن وقت این سؤال مطرح است که خب یک رقم زیادی توطئهٴ داخلی دارند عدهٴ زیادی را هم میترسانند، ستون پنجم هم هستند برای دشمنهای بیگانه، جاسوسی هم برای بیگانه میکنند. آن وقت چطور میشود هیچ کاری از اینها ساخته نباشد؟ فرمود: حالا تحلیلش را نگاه کنید، فرمود إلاّ این إلاّ همان إنْ لا است نه إلاّی استثنایی، و به قول بعضی از آقایان در قرن اول یک قواعد مورد اتفاقی در مورد رسم الخط نبود وگرنه این را باید إنْ لا مینوشتند. این الای استثنایی را و حرف استثنای را خب به همین صورت الاّ مینویسند. امّا إنْ لا را نباید به صورت الاّ بنویسند. نظیر انما . این إنّما که حرف حصر است با آن إنّ را با «ما» یکجا مینویسند. امّا آنجایی که إنّ حرف مشبه بالفعل است از حروف مشبه بالفعل است و ما هم اسم او است، نباید او را روی هم بنویسند بگویند إنّما، یا أنّما در سورهٴ مبارکهٴ «انفال» این آیه گذشت که ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُم﴾ منتها رسم الخطش أنّما است. این إنّما و أنّما که حرف است و مفید حصر است، غیر از إنّ حرف مشبه بالفعل با آن مایی است که اسم اوست و منصوب هم هست باید نوشته بشود إنّ ما یا أنّ ما غنمتم . منتها در رسم الخطی که در قرن اول بود به این صورتها ترسیم میشد و به قول بعضی از مفسران یک قواعد متفق علیهایی در قرن اول بر رسم الخط نبود. لذا گاهی إن لا جدا نوشته میشود گاهی با هم نوشته میشود ، گاهی این کلمهٴ إن از ما نوشته میشود گاهی با هم نوشته میشود. امّا مثلاً دربارهٴ ﴿بَلْ رَانَ عَلَی قُلُوبِهِم﴾ آنجا جدا نوشته شده است مثلاً بل جدا ران، دیگر بل ران را ادغام بکنند این طور نیست. به هر ترتیب در کتابهای ادبی هم مثل مغنی و اینها برای اینکه چنین خطری پیش نیاید، آنجا به عنوان تنبیه، تذکره، تبصره، آنجا آن ادبا گفتهاند که این الای در ﴿إِلَّا تَنصُرُوهُ﴾ حرف استثنا نیست با الاهای دیگر فرق میکند. این مرکب از دو حرف است.
﴿إِلَّا تَنصُرُوهُ﴾ حالا اگر شما یاری نکردید، خدا یقیناً او را یاری میکنند، چرا؟ به دلیل اینکه در بحبوحهٴ خطر او را حفظ کرد. در بحران خطر که از احدی کاری ساخته نبود خدا او را حفظ کرد. الآن هم او را حفظ میکند . الآن که رهبر حکومت است، حکومتی تشکیل داد، بیش از هفتاد غزوه را پشت سر گذاشت، فتحالمبینی داشت فتحالفتوحی داشت. ﴿إِلَّا تَنصُرُوهُ﴾، خدا یاریش میکند؛ چرا؟ برای اینکه خدا یک وقتی او را یاری کرده است که احدی توان یاری کردن را نداشت. ﴿فَقَدْ نَصَرَهُ اللّهُ﴾ آن وقت اینجا دوتا سؤال مطرح است که چه وقت یاری کرد و چگونه یاری کرد؟ شما الآن میخواهید بگویید که نبرد با رومیها مهم نیست برای اینکه مهمترش را خدا پشت سر گذاشت برای او. آن وقت این دوتا سؤال مطرح است ، آن چه وقت بود و چگونه بود؟ چون هر دو مهم است به صورت مشروح و باز ذکر میکند. میفرماید: ﴿فَقَدْ نَصَرَهُ اللّهُ﴾ . میدانید چه زمانی؟ ﴿إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِینَ کَفَرُوا ثَانِیَ اثْنَیْنِ إِذْ هُمَا فِی الْغَارِ إِذْ یَقُولُ لِصَاحِبِهِ﴾ این سه تا «اذ» برای بیان آن چه زمانی است و الاّ با یک دانه «اذ» حل میشد . چون آن مقطع حساس است سه بار آن تاریخ را ذکر کرد. این ﴿إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِینَ کَفَرُوا ثَانِیَ اثْنَیْنِ﴾ همان در غار است دیگر. ﴿إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِینَ کَفَرُوا﴾ اگر با ثانی اثنین نبود، خب همان آن زمان خروج و فرار از مدینه را میفهماند امّا وقتی بفرماید: ﴿إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِینَ کَفَرُوا ثَانِیَ اثْنَیْنِ﴾ یعنی در غار. ﴿إِذْ هُمَا فِی الْغَارِ﴾ یعنی در غار. ﴿إِذْ یَقُولُ لِصَاحِبِهِ لاَتَحْزَنْ﴾ یعنی در غار. چون بحبوحهٴ خطر همان غار است دیگر. برای اینکه نه جا برای فرار دارد و نه جای برای اعلام دیگری است . اگر این گروه جبار آمده بودند و حضرت را در غار میدیدند، دیگر کار تمام بود دیگر. تمام این سه تا تاریخ برای یک جا است . نفرمود وقتی که میخواست از مدینه فرار بکند، چون آنجا که دیگر ثانی اثنین نبود. خب فرمود در غار، در غار، در غار. یعنی آنجا که دیگر بسته است هیچ دفاعی برای او ممکن نیست. ﴿إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِینَ کَفَرُوا ثَانِیَ اثْنَیْنِ﴾ نه «إذ أخرجه الّذین کفروا». چون «إذ أخرجه الّذین کفروا» برای مدینه بود امّا وقتی ثانی اثنین همراه اوست یعنی در غار. ﴿إِذْ هُمَا فِی الْغَارِ﴾ یعنی در غار. «إذ یقول لصاحبه لا تحزن» هم یعنی در غار. مثل اینکه بفرماید یک کسی که در دریاست و دارد غرق میشود و خدا او را حفظ کرده، حالا در صحرا هم یقیناً او را حفظ میکند، سه بار کلمهٴ «اذ» تکرار شده برای اینکه ثابت بشود حضرت در آنجا تنها بود احدی به داد او نمیرسید و به کام خطر هم بود. جا برای فرار نبود. پس اگر کسی سؤال بکند چه وقت؟ فرمود در غار. چهطور؟ چطورش را بیان کرده ﴿فَأَنْزَلَ اللّهُ سَکِینَتَهُ﴾ و امثال ذلک. قبل از آنکه حالا به آن کیفیت نص برسیم. اینجا که فرمود: ﴿إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِینَ کَفَرُوا ثَانِیَ اثْنَیْنِ إِذْ هُمَا فِی الْغَارِ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «انفال» قبلاً گذشت که توطئهٴ کفار حجاز و مکه در مقاطع گوناگون مختلف بود. آیهٴ سیام سورهٴ مبارکهٴ «انفال» این بود؛ ﴿وَإِذْ یَمْکُرُ بِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِیُثْبِتُوکَ أَوْ یَقْتُلُوکَ أَوْ یُخْرِجُوکَ وَیَمْکُرُونَ وَیَمْکُرُ اللّهُ﴾ اینها در آن دارالندوه در آن مشاورههایشان حالا یا آرائشان مختلف است، یا در مقاطع گوناگون تصمیمات مختلف داشتند بالأخره سه تا تصمیم را رسمی کردند یا زندان یا اعدام یا تبعید. مکر و نقشهٴ آنها این بود ﴿وَإِذْ یَمْکُرُ بِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا﴾یا زندان ﴿لِیُثْبِتُوکَ﴾ حبست کنند، بازداشتت کنند که در مهار اینها باشی. یا ﴿یَقْتُلُوکَ﴾ اعدام کنند یا ﴿یُخْرِجُوکَ﴾ و تبعید کنند. این یا در مقاطع گوناگون سه تا رأی احراز شد یا آرای اصحاب الدارالندوه مختلف بود، بعضیها نظرشان تبعید بود، بعضی نظرشان اعدام بود، بعضی نظرشان حبس بود. ولی سرانجام به اینجا رسیدند که حضرت را اگر بازداشت نکنند، حبس نکنند، زندانی نکنند، قطعاً اعدام بکنند. به تبعید راضی نشدند و دو شاهد در همین جریان آیات مربوطه هست. یکی اینکه خب تصمیم نهاییشان در لیلةالمبیت اعدام حضرت بود دیگر. خب عدهٴ زیادی شمشیر کشیدند که حضرت را شهید کنند دیگر. دوم اینکه وقتی فهمیدند حضرت حالا از مکه فرار کرد، خب اگر قصد آنها تبعید بود، اخراج بود حالا که حضرت رفت دیگر حالا چرا تا دم غار دنبال او آمدند؟! دنبال او آمدند که یا بالأخره ﴿لِیُثْبِتُوکَ﴾ یا ﴿یَقْتُلُوکَ﴾. معلوم میشود آنها به تبعید راضی نشدند. سرّش این بود که ممکن است که این به جایی تبعید بشود و عدهای را هم فرا بخواند و به دور او جمع بشوند و علیه ما قیام بکنند. لذا اخیراً از آن مسئلهٴ تبعید صرفنظر کردند. کار را به زندان و اعدام ختم کردند. آن شمشیر برهنهٴ لیلةالمبیت نشانهٴ آن بود که قصد اعدام حضرت را داشتند و این تعقیب نشانهٴ این بود که یا بالأخره میخواستند اعدام کنند یا بازداشت کنند. و آن جملهٴ ﴿وَیَمْکُرُونَ﴾ که فعل مضارع است و نشانهٴ استمرار است، دلیل بر این است که اینها دستبردار نبودند مرتب در صدد مکر و نقشه کشیدن بودند. خب لذا در جریان غار که سه بار این کلمهٴ «اذ» را تکرار میکند یک تاریخ و مقطع حساسی است. بعد فرمود حالا چگونه یاری کردم؟ اینکه فرمود: ﴿إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِینَ﴾، ﴿إِذْ هُمَا فِی الْغَارِ﴾، ﴿إِذْ یَقُولُ لِصَاحِبِهِ﴾ برای چه وقت است؟ آن ﴿إِنَّ اللّهَ مَعَنَا﴾ پاسخ سؤال دوم است که حالا چگونه او را یاری کردم. آن ﴿فَأَنْزَلَ اللّهُ﴾ کیفیت نصر الهی این به دو قسم تقسیم شده است. یک سلسله نصرتهای روحانی و نفسانی است و یک سلسله نصرتها و تأییدهای محسوس که به اجرام و اجسام و اینها هم مرتبط است. آنچه که به روحیهٴ وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) برمیگردد. نفس رسول برمیگردد که فرمود: ﴿فَأَنْزَلَ اللّهُ سَکِینَتَهُ عَلَیْهِ﴾ سکینت خود را آن طمأنینهٴ خود را بر او نازل کرده است. این فیض الهی بود که بر قلب مطهر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نازل شده است. حالا احتمال اینکه این ضمیر به آن همراه پیغمبر برگردد که احتمال ضعیفی است، در خلال بحثها مردود خواهد شد. ﴿فَأَنْزَلَ اللّهُ سَکِینَتَهُ عَلَیْهِ﴾ لذا او در کمال آرامش از مکه بیرون آمد. در کمال آرامش به غار رفت. در کمال آرامش به همراهش فرمود ﴿لاَ تَحْزَنْ﴾. چون سکینت الهی بر او نازل شده است نهراسید و همراهش را هم از هراس بر حذر داشت.
پرسش:...
پاسخ: منتها در حال خطر سکینهٴ زائد نازل میشود نظیر اینکه ﴿زَادَهُمْ هُدیً وَآتَاهُمْ تَقْوَاهُمْ﴾ و امثال ذلک. همیشه سکینه بود، یک حد مشخصی از نصاب سکینه. لکن در بحبوحهٴ جنگ یک سکینت زائدی یک طمأنینهٴ زائدی بر حضرت نازل میشد. وجود مبارک امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) میفرماید که جنگ بدر که خونینترین جنگ در آن روزها بود، و اولین جنگ آنها بود، گرچه احد خونین معروف بود ولی اولین جنگ، جنگ بدر بود، و جنگ هم نابرابر بود، برای اینکه ما سربازانمان بالأخره پابرهنه و پاپیاده بودند و با یک چوب دستی نظیر همین انتفاضه، با چوبدستی و سنگ آمدند. آنها مسلح بودند، شترسوار بودند، آنها به سربازانشان کباب میدادند، ما به سربازانمان خرما میدادیم. خیلی جنگ نابرابر بود. و جمعیت آنها هم چند برابر بود. ما سیصد و اندی بودیم آنها هزار نفر بودند. سیر، مسلح، سواره، ما گرسنه، پیاده و با جمعیت کم. لذا غالب این رزمندههایمان مضطرب بودند. امّا وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) تا صبح مشغول مناجات بود زیر آن درخت در صحنهٴ بدر و گویا اصلاً در شب جنگ نیست، در شب عملیات نیست. هیچ اضطرابی در آن حضرت نبود. این را امیرالمؤمنین میفرماید. این یک سکینت زائدی است که بر آن نصاب متعارف افزایش پیدا میکند. فرمود: ﴿فَأَنْزَلَ اللّهُ سَکِینَتَهُ عَلَیْهِ﴾. که باعث طمأنینه و سکون قلب است. این برای کمکهای قلبی و معنوی. لذا در کمال شهامت فرمود: ﴿لاَتَحْزَنْ إِنَّ اللّهَ مَعَنَا﴾. این معیت هم همان طوری که در نوبتهای قبل اشاره شد، یک معیت خاصه است. یک معیت قیومیهای خدای سبحان با همهٴ انسانها دارد که در سورهٴ مبارکهٴ «حدید» بیان فرمود: ﴿هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنتُمْ﴾ .
پرسش:...
پاسخ: در جنگهای دیگر هم دارد که سکینت نازل کرد امّا آن مرحلهٴ عالیاش مخصوص پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است. مراحل وسطا و نازلش بهرهٴ سایر مؤمنین هم خواهد بود که آیات دیگر هم تأیید میکنند.
در جریان معیت در سورهٴ مبارکهٴ «انفال» قبلاً گذشت، یک معیت خاصی ذات اقدس الهی با اولیای خود دارد. آیهٴ دوازدهم سورهٴ مبارکهٴ «انفال» این است: ﴿إِذْ یُوحِی رَبُّکَ إِلَی الْمَلاَئِکَةِ أَنِّی مَعَکُمْ فَثَبِّتُوا الَّذِینَ آمَنُوا سَأُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ فَاضْرِبُوا فَوْقَ الْأَعْنَاقِ وَاضْرِبُوا مِنْهُمْ کُلَّ بَنَانٍ﴾ این یک معیّت خاصّه است چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «طه» هم به حضرت موسی و حضرت هارون(سلام الله علیهما و علی جمیع الانبیاء و الاولیاء) هم فرمود: آیهٴ سورهٴ «طه» این است، آنها گفتند: ﴿رَبَّنَا إِنَّنَا نَخَافُ أَن یَفْرُطَ عَلَیْنَا أَوْ أَن یَطْغَی﴾ یعنی وجود مبارک موسی و هارون(علیهما السلام) گفتند خداوند فرمود که ﴿لاَ تَخَافَا إِنَّنِی مَعَکُمَا أَسْمَعُ وَأَرَی﴾ خب یک معیت قیومیهٴ مطلق است، که ﴿هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنتُمْ﴾ که در سورهٴ مبارکهٴ «حدید» است. یک معیت قهارانه است، که در کمین است که زود بگیرد این معیتی است که خدا با تبهکاران دارد. در سورهٴ مبارکهٴ «نمل» و مانند آن فرمود: آنها که تصمیم میگیرند شبانه در محافل سرّیشان که علیه اسلام و مسلمین توطئه بکنند خدا با آنهاست ﴿وَهُوَ مَعَهُمْ إِذْ یُبَیِّتُونَ مَا لاَ یَرْضَی مِنَ الْقَوْلِ﴾ خدا با گناهکاران است یعنی این معیت قهاره است که همانها را همانجا بگیرد. یا مکرشان را زایل بکند. این معیت قهر است. یک معیت مهر و لطف است که در اینگونه از موارد مطرح است . به موسی و هارون(علیهما السلام) میفرماید: ﴿إِنَّنِی مَعَکُمَا أَسْمَعُ وَأَرَی﴾ به فرشتگان هم در جریان جنگ بدر و مانند آن میفرماید: ﴿إِذْ یُوحِی رَبُّکَ إِلَی الْمَلاَئِکَةِ أَنِّی مَعَکُمْ فَثَبِّتُوا الَّذِینَ آمَنُوا﴾ اینجا وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میفرماید که ﴿إِنَّ اللّهَ مَعَنَا﴾. در آن بحثهای اوائل سورهٴ مبارکهٴ «بقره» و آنها گذشت که وجود مبارک موسی(سلام الله علیه) در بحبوحهٴ خطر یک تعبیری دارد وقتی بنیاسرائیل به آن حضرت عرض کردند که جلو که این دریاست و پشت سر که آل فرعون در راهاند حضرت فرمود ﴿کَلاَّ﴾ این چه حرفی است که میزنید ﴿إِنَّ مَعِیَ رَبِّی سَیَهْدِینِ﴾ خب اینها اصلاً احساس خطر نمیکنند . برای اینکه اگر برای کسی روشن شد که سراسر عالم جنود الهیاند ﴿لِلَّهِ جُنُودُ السَّماوَاتِ والْأَرْضِ﴾ . جلو دریاست پشت سر هم شمشیر برهنهٴ آل فرعون اینها بین دو تا مرگ احساس امنیت میکنند حضرت فرمود: ﴿کَلاَّ﴾ این چه حرفی است که میزنید ﴿إِنَّ مَعِیَ رَبِّی سَیَهْدِینِ﴾ اگر دستور داد که ما به دریا برویم که میرویم. برگردیم هم که برمیگردیم. منتها وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) تعبیرش بلندتر از تعبیر وجود مبارک موسی(سلام الله علیه) است. که تفسیرش آنجا گذشت. موسی کلیم دارد که: ﴿إِنَّ مَعِیَ رَبِّی سَیَهْدِینِ﴾ اول از خود شروع میکند. بعد نام الله، رب را میبرد ﴿إِنَّ مَعِیَ رَبِّی سَیَهْدِینِ﴾. امّا وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) از قوس نزول اول از بالا میآید. نمیگوید با ما خداست، میگوید خدا با ماست. ﴿إِنَّ اللّهَ مَعَنَا﴾ اول رؤیت الله است بعد رؤیت خود. ولی در جریان حضرت موسی اول رؤیت خود است بعد رؤیت تازه رب نه الله. این فرقش قبلاً در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» و اینها گذشت.
پرسش:...
پاسخ: نصرت الهی در ذیلش هم فرمود ه مکتب را من احیا میکنم دشمنانش را هم من سرکوب میکنم و مانند آن. که حالا بعد میآید.
خب پس اینکه فرمود: ﴿فَأَنْزَلَ اللّهُ سَکِینَتَهُ عَلَیْهِ﴾ آن معیت خاصه نشانهٴ بارزش همین انزال سکینت است که یک امر روحانی است. برای حل نظامی و مشکل نظامی هم و برطرف کردن دشمنها هم فرمود: ﴿وَأَیَّدَهُ﴾ در آنجا ﴿بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْهَا﴾. خداوند در همان صحنه آنجایی که ﴿إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِینَ کَفَرُوا ثَانِیَ اثْنَیْنِ إِذْ هُمَا فِی الْغَارِ إِذْ یَقُولُ لِصَاحِبِهِ لاَتَحْزَنْ﴾ در آن فضای بسته خدا او را به وسیلهٴ سپاهیان نامریی تأیید کرده است. کارهایی را که انسان به وسیلهٴ دست انجام میدهد از این کارها از این اعضا و جوارح و از این قطعات دست یک سلسله مصادر و یک سلسله افعالی مشتق میشود. کارهایی را که انسان با ساعد انجام میدهد، ساعد بین مچ است و آرنج. اگر چند نفر با ساعدها کار انجام بدهند میگوید آن کار مساعدت است. یا فلان شخص مساعد ما بود. یا فلان امر با ما مساعد نیست. کارهایی که با بازو انجام میگیرد اگر چند نفر انجام بدهند میگویند معاضدت کرده است. عضد؛ بازو. کاری که با دست انجام میگیرد حالا خواه با انگشت، خواه با کف، خواه با ساعد، خواه با عضد که با ید انجام میگیرد میگویند تأیید شده است. این تأیید، تأیید ریشهٴ اصلیاش از همان ید است. بالأخره تقویت است، تثبیت است و مانند آن. ﴿وَأَیَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْهَا﴾ حالا عمده ملاحظه فرمودید که تعبیر قرآن کریم در این بحث چقدر رقیق و بسیط است. فرمود در اینجا دو تا مطلب است؛ یک مطلب ثابت است. یک مطلب را خدا ثابت کرد آن دیگر نیازی به دست و پا و اعضا و جوارح ندارد. نیازی به کار ندارد. یک امر نیاز به کار دارد و آن یکی ثابت است. مثل اینکه یک دفینهای است، یک گنجینهای هست، یک شیء ثابتی است که تمام ثروت را تأمین میکند. دفینه گذاشتن، سرمایه دادن نیازی به تحصیل و تلاش و کوشش ندارد چون این دفینه اینجا هست. فقط یک کار دارد و آن این است که انسان این خاکها را انسان برطرف کند. این غبارها را برطرف کند. کند و کاو کند سرمایه هست. خب دربارهٴ آن سرمایه دیگر نمیگویند باید کار کرد. دربارهٴ غبارروبی و این گردگیری میگویند باید کار کرد. آن تعبیر را ملاحظه فرمایید گاهی واقع این آیات آدم را میدهد. فرمود: ﴿وَجَعَلَ کَلِمَةَ الَّذِینَ کَفَرُوا السُّفْلی﴾ این کار کرده. امّا ﴿وَکَلِمَةُ اللّهِ هِیَ الْعُلْیَا﴾ این طور نیست که «و جعل کلمه الله هی العلیا». نه ﴿کَلِمَةُ اللّهِ هِیَ الْعُلْیَا﴾، این دیگر نه احتیاجی به دست و پا و کار و زحمت و تلاش نه نازل شدن ملک میخواهد نه کار فلک. این هست. این سرمایه هست. ﴿کَلِمَةُ اللّهِ هِیَ الْعُلْیَا﴾ هست. آنچه که دست و پا و تلاش و کوشش میخواهد آن گردگیری است. شما هم تلاش و کوشش کنید «کلمة الّذین کفروا» این را سفلی قرار بدهید. این را بگذارید کنار، این را بگذارید پایین، این را بگذارید زیر پایتان. بقیه هست. این چنین نیست که حالا مکتب توحیدی، مکتب اسلامی شما بخواهید تثبیت کنید. نه این سر جایش هست. شما این غبارروبی کنید، گردگیری کنید بعد آن مکتب شفاف خودش را نشان میدهد. ﴿وَجَعَلَ کَلِمَةَ الَّذِینَ کَفَرُوا السُّفْلی﴾ امّا ﴿وَکَلِمَةُ اللّهِ هِیَ الْعُلْیَا﴾ نه «جعل کلمة الله العلیا». این «لا إله إلاّ الله» هم همین طور است. این «لا إله إلاّ الله» هم قبلاً بحث شد این طور نیست که دو تا جمله باشد که، یک جملهٴ نفی و یک جملهٴ مثبت. کل این کلمهٴ «لا اله إلاّ الله» یک جمله است. یک جمله است، یک قضیه است. این الاّ هم به معنی غیر است. لا اله غیر الله که ثابت است دیگران نیستند. نه اینکه صحنهٴ قلب ما هم از شرک خالی باشد هم از توحید خالی باشد. ما اول بیاییم غیر را نفی بکنیم بعد الله را ثابت بکنیم. نه خیر. میخواهد بفرماید که در درونتان غیر از توحید و عقیدهٴ فطری خداپذیر چیز دیگر نیست. شما هم باید تلاش و کوشش کنید که برایتان روشن بشود غیر از این اللّهی که در درونتان حضور و ظهور دارد دیگران نه. لا إله غیر همین یکی که هست. نه اینکه لا إله بعد الا، این لا إله نفی جنس باشد به اینکه اصلاً خدایی نیست، همه را یکجا نفی بکنیم. بعد تازه بیاییم الله را ثابت بکنیم و استثنا بکنیم. این الاّ یعنی غیر نه یعنی استثنا.
خب بنابراین ذات اقدس الهی چون اصلش کلمه الله، علیاست، شما باید گردگیری کنید. اگر شما گردگیری نکردید خدا به وسیلهٴ فرشتگان الهی، امدادهای غیبی گردگیری میکند.
این تعبیر معروفی که در نهجالفصاحه است در بیان نورانی پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است، در جلد اول نهجالفصاحه صفحهٴ 53 به این صورت آمده است: «الإسلام یعلو و لا یُعلی علیه» ریشهٴ قرآنیاش این است. یعنی این بالا هست. گاهی گردگیری میشود. خیال میکنند یک چیزی رفته رویش. شما تلاش و کوشش کنید این گرد و غباری که بیجهت رفته رویش نشسته این را غبارروبی کنید خودش را نشان میدهد. «الإسلام یعلو بالطبع» نه شما اعلا کنید، این خودش یعلو. چیزی هم بالای او نمیآید؛ چرا؟ برای اینکه خدا نفرمود «کلمة الله علیا» که. فرمود: ﴿کَلِمَةُ اللّهِ هِیَ الْعُلْیَا﴾ یک دانه الف و لام گذاشته یک دانه ضمیر فصل آورده یعنی منحصراً برای اوست. اگر فرموده بود «کلمة الله العلیا»، این مفید حصر نبود. امّا وقتی ضمیر فصل آورده، مفید حصر است ﴿وَکَلِمَةُ اللّهِ هِیَ الْعُلْیَا﴾ هست و بود و خواهد بود. شما تلاش و کوششتان این باشد که نگذارید بیگانه خودش را آنجا بالا نشان بدهد.
پرسش:...
پاسخ: آن جمله عطف بر جمله است. این جملهٴ اسمیه است عطف بر جملهٴ فعلیه. ﴿وَکَلِمَةُ اللّهِ هِیَ الْعُلْیَا﴾ این جملهٴ اسمیه عطف بر جملهٴ فعلیه است آن وقت نتیجهاش همین بیان نورانی پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است که «الإسلام یعلو ولا یعلی علیه» .
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است