- 33
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 91 تا 96 سوره توبه _ بخش اول
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 91 تا 96 سوره توبه _ بخش اول"
جامع مُهر شدن قلبهای منافقان و محرومیت آنان از جهاد
کیفری بودن طبع و ختم قلبهای کافران
تنگنای زندگی دنیاپرستان در دنیا, برزخ و آخرت
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿لَیْسَ عَلَی الضُّعَفَاءِ وَلاَ عَلَی الْمَرْضَی وَلاَ عَلَی الَّذِینَ لاَیَجِدُونَ مَایُنْفِقُونَ حَرَجٌ إِذَا نَصَحُوا لِلّهِ وَرَسُولِهِ مَا عَلَی الْمُحْسِنِینَ مِن سَبِیلٍ وَاللّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ (91) وَلاَ عَلَی الَّذِینَ إِذَا مَا أَتَوْکَ لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لاَأَجِدُ مَاأَحْمِلُکُمْ عَلَیْهِ تَوَلَّوا وَأَعْیُنُهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَناً أَلاَّ یَجِدُوا مَا یُنفِقُونَ (92) إِنَّمَا السَّبِیلُ عَلَی الَّذِینَ یَسْتَأْذِنُونَکَ وَهُمْ أَغْنِیَاءُ رَضُوا بِأَن یَکُونُوا مَعَ الْخَوَالِفِ وَطَبَعَ اللّهُ عَلَی قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لاَیَعْلَمُونَ (93) یَعْتَذِرُونَ إِلَیْکُمْ إِذَا رَجَعْتُمْ إِلَیْهِمْ قُلْ لاَتَعْتَذِرُوا لَن نُؤْمِنَ لَکُمْ قَدْ نَبَّأَنَا اللّهُ مِنْ أَخْبَارِکُمْ وَسَیَرَی اللّهُ عَمَلَکُمْ وَرَسُولُهُ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلَی عَالِمِ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ فَیُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ (94) سَیَحْلِفُونَ بِاللّهِ لَکُمْ إِذَا انقَلَبْتُمْ إِلَیْهِمْ لِتُعْرِضُوا عَنْهُمْ فَأَعْرِضُوا عَنْهُمْ إِنَّهُمْ رِجْسٌ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ جَزَاءَ بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ (95) یَحْلِفُونَ لَکُمْ لِتَرْضَوْا عَنْهُمْ فَإِن تَرْضَوْا عَنْهُمْ فَإِنَّ اللّهَ لاَیَرْضَی عَنِ الْقَوْمِ الْفَاسِقِینَ (96)﴾
تقبیح منافقان و تجلیل مؤمنان در آیات محلّ بحث
این مجموعه منسجم دربارهٴ منافقانی است که در جریان غزوه تبوک هم خودشان از حضور در جبهه محروم بودند هم دیگران را باز می¬داشتند، هم از کمک مالی دریغ می¬کردند هم دیگران را با تبلیغ سوء از کمک مالی نهی می¬کردند، نهی از معروف و امر به منکر می¬کردند و مانند آن. ذات اقدس الهی در مقابل آن منافقان وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و مؤمنان را یاد کرده است از آنها در کمال تجلیل یاد کرده است، هم نعمتهای فراوانی را برای آنها بازگو کرد هم در نحوه تعبیر چند بار به عنوان أولئک از آنها یاد کرد که اشاره به بعید است که ناظر به بعد معنوی و ارتفاع مقام آنهاست وگرنه با همان ضمیر که هُمْ کذا ممکن بود اکتفا بشود ولی در دو جمله پشت سر هم در آیهٴ 88 می¬فرماید: ﴿وَأُولئِکَ لَهُمُ الْخَیْرَاتُ وَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾ این نشانهٴ تجلیل است.
تفاوت تعبیر قرآن درباره افراد معذور از جنگ و منافقان غیر معذور
دربارهٴ منافقان که فرمود اینها سبیل برای آنها هست عدّه¬ای که معذور بودند آنها را نام بردند معذورین همهٴ آنها کسانی نیستند که نام آنها در این دو آیه آمده لذا به صورت حصر بیان نفرمود که فقط بر اینها حرج نیست آیهٴ 91 و 92 هر دو در حد یک قضیه موجبهٴ مهمله است که در حکم موجبهٴ جزئیه است که ناظر به نفی حصر است البته, و هرگز حصر نکردند که فقط بر اینها سبیل نیست فرمود: ﴿لَیْسَ عَلَی الضُّعَفَاءِ وَلاَ عَلَی الْمَرْضَی وَلاَ عَلَی الَّذِینَ لاَیَجِدُونَ مَا یُنْفِقُونَ حَرَجٌ إِذَا نَصَحُوا لِلّهِ وَرَسُولِهِ﴾ ممکن است گروههای دیگری هم باشند که بر آنها حرج و سبیلی نباشد لکن دربارهٴ منافقان و کسانی که بیعذر حضور پیدا نکردند به صورت حصر بیان فرمود، فرمود ﴿إِنَّمَا السَّبِیلُ عَلَی الَّذِینَ﴾ این تفاوت است. مطلب دیگر آن است که در جریان معذورها این کلمه سبیل نکره است فرمود ﴿مَا عَلَی الْمُحْسِنِینَ مِن سَبِیلٍ﴾ نه منالسبیل ولی در آیهٴ 93 که بعد از آن هست, فرمود: ﴿إِنَّمَا السَّبِیلُ﴾ که با الف و لام ذکرشده و معرفه است ناظر به آن است که آن سبیل را که قبلاً نقل کردیم به صورت نکره ذکر شده است و شما معنای آن را می¬دانید و برای شما معهود است آن سبیل بر اغنیایی است که بی¬عذر جبهه را ترک کردند پس در آیهٴ 91 می¬فرماید: ﴿مَا عَلَی الْمُحْسِنِینَ مِن سَبِیلٍ﴾ در آیهٴ 93 میفرماید: ﴿إِنَّمَا السَّبِیلُ عَلَی الَّذِینَ﴾ یعنی آن سبیل که ما گفتیم نسبت به معذورها منتفی است. همان سبیل نسبت به اغنیای بیعذر ثابت است.
کاربرد متفاوت جمله ﴿مَا عَلَی الْمُحْسِنِینَ مِن سَبِیلٍ﴾ در فقه و ادبیات
این عنوان ﴿مَا عَلَی الْمُحْسِنِینَ مِن سَبِیلٍ﴾ برای فقیه به عنوان یک قاعدهٴ فقهی مطرح است ولی برای ادیب به عنوان یک مثل اخلاقی مطرح است به عنوان یک مثل سایر در ادبیات عرب و همچنین فارسیهایی که به علوم قرآنی آشنا هستند مطرح است برای ادیب در حد یک مَثَل و برای فقیه در حد یک قاعدهٴ فقهی مطرح است.
کیفری بودن طبع و ختم قلبهای کافران
در جریان طبعِ قلب، ذات اقدس الهی هرگز دل را نه طبع میکند و نه ختم. نه حرفها را در آن چاپ میکند که قابل پاک کردن و زوال نباشد و نه مُهر میکند. فقط طبع و ختم کیفری دارد. ابتدئاً هرگز خدا این کار را نمیکند. اگر کسی با سوء اختیار خود حرفهای باطل را در دل چاپ کند و این حرفها را هم به پایان برساند راه توبه و انابه را به سوءِ اختیار خود بر خود ببندد آنگاه ذات اقدس الهی به عنوان کیفر نه به عنوان یک طبع ابتدایی و ختم ابتدایی، این حرفها را چاپ میکند و امضا میکند، مُهر میکند لذا در همین جریان منافقین آیهٴ ٨٧ به صورت فعل مجهول آمده است فرمود: ﴿وَطُبِعَ عَلَی قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لاَ یَفْقَهُونَ﴾ آنگاه در آیهٴ 93 به صورت فعل معلوم به خدای سبحان اسناد داده شد ﴿وَطُبِعَ عَلَی قُلُوبِهِمْ﴾ این طبع آیهٴ 93 با طبع آیهٴ ٨٧ میتواند دو تا باشد آن طبعی است که به سوء اختیار خود انسان تبهکار پدید آمده است و زمینه را برای کیفر الهی آماده کرد آنگاه ذات اقدس الهی به عنوان کیفر فرمود: ﴿طُبِعَ عَلَی قُلُوبِهِمْ﴾ نظیر آنچه که در سورهٴ «صف» بیان شد که ﴿فَلَمَّا زَاغُوا أَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ﴾ اوّلاً ما همواره از ذات اقدس الهی مسئلت میکنیم که قلب ما را گرفتار زیغ و انحراف نکند ﴿رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنَا﴾ و هرگز ذات اقدس الهی هم ازاغه ابتدایی ندارد که قلب کسی را ـ معاذ الله ـ منحرف کند. امّا اگر یک کسی به سوءِ اختیار خودش با داشتن عقل و نقل بیراهه برود و خدای سبحان هم به او مهلت بدهد راه توبه و انابه را باز بگذارد ولی او به سوء اختیار خود عمداً جزء کسانی باشد که ﴿نَبَذَ فَرِیقٌ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ کِتَابَ اللّهِ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ﴾ از آن به بعد گرفتار آیهٴ سورهٴ «صف» میشود فرمود: ﴿فَلَمَّا زَاغُوا أَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ﴾ اینجا هم در حقیقت «فلمّا طبعوا علی قلوبهم طبع الله علیها»، هرگز ذات اقدس الهی طبع ابتدایی ندارد ختم ابتدایی ندارد.
سرّ عدم استعمال ختم و طبع دربارهٴ دلهای مؤمنان
و امّا اینکه چطور جریان ختم و طبع در دلهای مؤمنان و اولیای الهی راه ندارد آنجا هم پر از خوبی است، خوبی هرگز پرشدنی نیست این بدی است که حدّ دارد لذا شما میبینید در جهنّم سخن از امتلا و پر شدن و اینها هست ولی بهشت پر شدنی نیست. مسأله ﴿لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ﴾ برای اینکه بالأخره غضب حدّ خاص خودش را دارد بالأخره پر میشود ﴿لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِینَ﴾ امّا بهشت هرگز پر نمیشود که جا نداشته باشد بهشت هر اندازه انسان جلوتر برود وسعت بیشتری پیدا میکند، ایمان همینطور است، فضایل همینطور است کمالات همینطور است. آن که در مدار بسته بسر میبرد انسان بیراهه است.
تنگنای زندگی دنیاپرستان در دنیا, برزخ و آخرت
دربارهٴ بیراهه رفتن، ذات اقدس الهی این هشدار را داد، فرمود که آنها که بیراهه میروند هرچه که جلوتر میروند راه خود را میبندند اینها در سه نشئه بالأخره در مدار بسته زندگی میکنند و انسان تنگنظرِ دنیاپرست مادامی که هم در دنیا هست در فشار است مادامی که میخواهد بمیرد فشار جان دادن و امثال ذلک دارد در قبر هم که میرود ضغطه قبر و فشار قبر دارد در جهنّم هم که رفته اینطور نیست که یک فضای بازی را به او بدهند بگویند بسوز. آنجا هم با دست و پای بسته میسوزد و انسان تنگنظری که همان چهار قدمی خودش را دید فقط دنیا را دید و گفت: ﴿إِنْ هِیَ إِلَّا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا﴾ نه ملکوت را دید نه قبل را دید نه بعد را دید نه ارواح انبیا و اولیا را دید نه وحی را دید نه نبوّت را دید نه رسالت را دید نه بهشت را دید نه تطایر کتب و انطاق جوارح را دید نه میزان و صراط را دید هیچ چیزی را ندید گفت: ﴿إِنْ هِیَ إِلَّا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا﴾ این در هر سه نشئه در فشار است. امّا نشئه اولی که قبلاً هم بحث شده بود فرمود: ﴿مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنکاً﴾ این در دنیا هم در فشار است. ضنک، نه یعنی فقر یعنی فشار و محدود بودن. کسی که متمکن است و تمام تلاش و کوشش برای حفظ موجود و طلب مفقود است این با قرص دارد میخوابد بالأخره آن حرص برای او بدترین زنجیر است. تمام کوشش او این است که اینها را که دارد حفظ بکند و آنها را که ندارد فراهم کند. این بین دو ضغطه زندگی میکند ﴿مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنکاً﴾ خواه تهیدست باشد، خواه توانگر ولی بالأخره در فشار است. وقتی هم که میخواهد بمیرد مسألهٴ فشار قبر که معروف است ﴿وَالْتَفَّتِ السَّاقُ بِالسَّاقِ ٭ إِلَی رَبِّکَ یَوْمَئِذٍ الْمَسَاقُ﴾ اینکه چیزی است که همه ما میدانیم وقتی هم که در بخش سوم وارد جهنّم شد اینطور نیست که حالا در جهنّم جای وسیعی به او بدهند بگویند اینجا بسوز، بلکه ﴿مُقَرَّنِینَ فِی الْأَصْفَادِ﴾, ﴿أُلْقُوا فِیهَا﴾ ﴿مُقَرَّنِینَ فِی الْأَصْفَادِ﴾ میگویند اینجا بسوز با دستوان بسته میسوزد. یک کسی که عمداً مثل این آبهای معدنی که در اثر رسوبات راه خودشان را میبندند هیچ چیزی را نمیدید فقط دنیا را میدید این بالأخره با این زنجیر بسته زندگی میکند با همین زنجیر میمیرد و با همین زنجیر میسوزد.
فراخنای زندگی مؤمنان در دنیا, برزخ و آخرت
ولی دربارهٴ مؤمن این دارای شرح صدر است یک منظر وسیعی دارد این ﴿أَفَمَن شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلاَمِ﴾ است ﴿رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی﴾ هست ﴿أَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ﴾ است هرچه انسان جلوتر میرود شرح صدر پیدا میکند بازتر میشود نه از آمدن مقام میجنبد و از جا در میرود نه گرفتن مقام او را از جا در میبرد چون در او اثر ندارد در قبر هم «روضة من ریاض الجنة» و مرگ هم اوّلین لحظه کامیابی او است هیچ لذّتی برای انسان به اندازهٴ لذّت مردن نیست و در بهشت هم که بالأخره در روایات آمده اینکه دارد ﴿سَابِقُوا إِلَی مَغْفِرَةٍ مِن رَبِّکُمْ﴾ ﴿فَاسْتَبِقُوا الْخَیْرَاتِ﴾ و مانند آن که در چند جا فرمود بهشت ﴿عَرْضُهَا السَّماوَاتُ وَالْأَرْضُ﴾ یا ﴿عَرْضُهَا کَعَرْضِ السَّماءِ وَالْأَرْضِ﴾ این متعلق به مجموع نیست که مجموع مؤمنان جایشان آنقدر است که ﴿عَرْضُهَا السَّماوَاتُ وَالْأَرْضُ﴾ نه خیر، برای تک تک مؤمنان است یعنی یک مؤمن جایش آنقدر وسیع است که ﴿عَرْضُهَا السَّماوَاتُ وَالْأَرْضُ﴾ که اگر همهٴ مردم دنیا بخواهند مهمان او بشوند جا دارد روایات بهشت را ملاحظه بفرمایید که چه عالمی است.
بسته شدن راه توبه کافران با دست خود آنان
پرسش:...
پاسخ: معلوم میشود که این شخص عمداً راه توبه را بسوی خود بسته است دیگر. ﴿نَبَذَ فَرِیقٌ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ کِتَابَ اللّهِ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ﴾ به جایی رسید که به پیامبرشان(علیه آلاف التحیّة والثناء) میگویند: ﴿سَوَاءٌ عَلَیْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَکُن مِّنَ الْوَاعِظِینَ﴾ ذات اقدس الهی هم به پیامبر (صلّی الله علیه و آله) را فرمود که بگو نسبت به این گروه ﴿سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ ءَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ﴾ خب حالا اگر کسی به جایی رسید که خودش صریحاً میگوید چه وعظ کنی چه وعظ نکنی بیـتفاوت است و خدای سبحان هم اخبار کرد که چه انذار کنی چه نکنی آنها گوش نمیدهند عمداً به سوء اختیار خود این حرفهای پلید را در دلشان چاپ کردند و دلشان را مُهر کردند از آن به بعد اگر ذات اقدس الهی ختم و طبع میکند طبع و ختم کیفری است که نظیر ﴿فَلَمَّا زَاغُوا أَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ﴾ است ولی دربارهٴ مؤمن هرچه هست شرح صدر است انسان جلوتر میرود بازتر میاندیشد و ذات اقدس الهی این شرح را و این باز را مشروحتر و بازتر میکند.
پرسش:...
پاسخ: طبع البته درکاتی دارد چه اینکه ختم هم درکاتی دارد منتها بعضیها کم نوشتند بعضیها خیلی نوشتند یک عدّه ﴿مَّن شَرَحَ بِالْکُفْرِ صَدْراً﴾ هستند بعضیها مشروح الصدر هستند در کفر یعنی قلبشان خیلی باز است در معاصی، معاصی فراوانی را مرتکب شدند و بعضی کمتر.
محدودیت وجودی بهشت نسبت به خدای سبحان
پرسش:...
پاسخ: خب هر چیزی نسبت به ذات اقدس الهی محدود است امّا محدود بودن، خود بهشت هم محدود است هرچه که غیر خداست متناهی است حتی ابدیت بهشت هم متناهی است منتها تناهی طولی ندارد، تناهی وجودی دارد اینها غیر متناهی بالعرض هستند که باید به غیر متناهی بالذات ختم بشوند آن ذات اقدس الهی است که نامتناهی است بالذات حتی بهشت هم که ابدی است بالأخره ابدیتش بالعرض است دیگر.
پرسش:...
پاسخ: در قیامت انسان میتواند برابر با زمینههایی که در دنیا فراهم کرده است بهرههای فراوانی ببرد ولی نسبت به ذات اقدس الهی محدود هستند ولو ممکن است نسبت به امور دیگر ممکن است بیحد باشند, خب.
اقسام و اوصاف گریه انسان
در جریان گریه کردن در قرآن کریم فرمود این گریهها یا الهی است یا برای دنیاست اگر الهی باشد همان است که در کتابهای فقهی گفتند که نه تنها مبطل نماز نیست بلکه باعث شکوفایی نماز و ثواب بیشتر است مثل اینکه کسی در نماز از خوف جهنّم یا به شوق بهشت یا لقای الهی گریه کند و اگر گریه برای دنیا بود که چیزی را از دست داد یا کسی را از دست داد این بکایی است که مبطل نماز است. دو قسم گریه کردن در قرآن کریم آمده است یعنی این فیض دوم هم آمده است که یکی شوق است و دیگری حزن که آنکه شوق بود قبلاً بحثش گذشت که در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» بود که گروهی از اهل کتاب وقتی آیات الهی را میشنیدند چون قبلاً سابقه داشتند انبیای پیشین بشارت داده بودند حالا که اینها به مقصد رسیدهاند اشک شوق از چشمانشان جاری شد آیهای که به عنوان آیهٴ 83 سورهٴ مبارکهٴ «مائده» بود اینست ﴿وَإِذَا سَمِعُوا مَا أُنْزِلَ إِلَی الرَّسُولِ تَرَی أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ یَقُولُونَ رَبَّنَا آمَنَّا فَاکْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِینَ﴾ این گروه اهل کتاب اینچنین هستند اینها مشتاقانه اشک میریزند وقتی که منتظر بودند بشارت شنیده بودند که پیامبر آخرالزمان(صلّی الله علیه و آله) ظهور میکند و کتابی میآورد به نام قرآن، اکنون که فهمیدند و تشخیص دادند که این همان پیامبر آخرالزمان است اشک شوق ریختند و ایمان آوردند اینها از علما و بزرگان اهل کتاب بودند این گروه دوم که آیهٴ 92 سورهٴ مبارکهٴ «توبه» است و محل بحث، اینها اشک حزن میریزند کسانی که مجاهدان نستوه هستند عازم جبهه بودند ولی وسیله رفتن به جبهه برایشان فراهم نشده بود ﴿تَوَلَّوا وَأَعْیُنُهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ﴾.
دنیوی و کاذبانه بودن اشک برادران یوسف
امّا آن اشکی که برادران یوسف ریختند آن اگر هم صادق بود اشک دنیایی بود برای اینکه میگفتند که ما برادرمان را از دست دادیم غیر از این اشکها است. گریه کردن برای فقدان یکی از عزیزان این رواست در غیر نماز جایز است در نماز مشکل آن را دارد که جزءِ مبطلات نماز است ولی مشکل اشک ریزی برادران یوسف آن بود که یک کار دروغ است کار دروغ هم مثل گفتار دروغ حرام است.
پرسش:...
پاسخ: نه چون برادرشان بود اینطور است اگر کسی لله باشد که حساب دیگری دارد اینها چون برادرشان بود گریه کردند اما اگر کسی مؤمنی را از دست بدهد گریه کند نه به خاطر اینکه قوم و خویش خودش است ممکن است صبغهٴ الهی پیدا کند امّا در جریان برادران یوسف مشکلشان این بود که ﴿وَجَاءُوا أَبَاهُمْ عِشَاءً یَبْکُونَ﴾ این کار، کار کاذبانه است. کذب همانطور که در قول است در فعل هم هست که شما مستحضرید که در بحث مبطلات و مفطرات صوم آنجا اخبار دروغ، دروغ بر خدا و پیامبر (صلّی الله علیه و آله) روزه را باطل میکند آن گاهی قولی است مثل اینکه آدم در حال روزه یک حدیثی را جعل کند گاهی فعلی است مثل اینکه سخنی را که شب گفته است و جعلی بود کسی روز از او سؤال کند و این هم در راه نماز است مثلاً سؤال کند که فلان حدیث درست است یا نه و ایشان با اشاره دست یا سر بگوید که بله آن حدیث درست است این اشاره، امر کاذب است یک کار دروغ است. یک وقت انسان قولاً دروغ میگوید یک وقت فعلاً دروغ میگوید این کذب است و همین هم مبطل روزه اوست پس معلوم میشود که کذب گاهی وصف فعل است و گاهی وصف قول. در این بحث ﴿کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ﴾ آمده است ﴿مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ﴾ آمده است که این صدق از نیّت شروع کرده تا قول زیر مجموعه فراوانی دارد انسان در نیّت باید صادق باشد، در اخلاق باید صادق باشد، در افعال باید صادق باشد، در مکاتیب هم باید صادق باشد، در اقوال هم باید صادق باشد. اینطور نیست که صدق فقط برای قول باشد. حرمت گریه برادران یوسف برای این بود که اصلاً این کارشان دروغ بود وقتی گریه، کاذب باشد این فعل میشود معصیت نه اینکه حالا گریه اشکال داشته باشد برای آنها.
علّت استعمال کلمه «علی» به جای «إلیٰ» در جمله ﴿إِنَّمَا السَّبِیلُ عَلَی الَّذِینَ﴾
مطلب دیگر آن است که اینکه فرمود: ﴿إِنَّمَا السَّبِیلُ عَلَی الَّذِینَ یَسْتَأْذِنُونَکَ وَهُمْ أَغْنِیَاءُ﴾ در اینگونه از موارد، سبیل مناسب با الی است نه با علی، راه به سوی مقصد است نه بر مقصد میگویند سبیل إلی الدّار، سبیل إلی المسجد نه علی المسجد، امّا اینجا چون معنای استیلا و استعلا را دارد و مناسب با استعلا واژه «علی» است لذا در اینگونه از موارد چه در آن ﴿مَا عَلَی الْمُحْسِنِینَ مِن سَبِیلٍ﴾ چه در اینجا ﴿إِنَّمَا السَّبِیلُ عَلَی الَّذِینَ﴾ با «علی» یاد شده است وگرنه مناسب با سبیل، «الی» است ولی برای نفی استیلا و نفی استعلا کلمه علی را به کار میبرند فرمود: ﴿إِنَّمَا السَّبِیلُ﴾ کذا وکذ.
عبارت ﴿تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ﴾ بیانگر مبالغه در گریه
این جریان تفیض یک اصطلاحی است برای مبالغه اگر بخواهند بگویند فلان کس خیلی گریه میکند میگویند فاضت عینه یا تفیض عینه اما اگر بخواهند بگویند که گریه متعارف دارد میگویند فاضت دمعه یک وقت میگویند که چشمش ریخت و یک وقت میگویند اشکش ریخت. آنجا که تمام چشم را اشک پر میکند و با هم میریزد گویا چشم دارد جاری میشود میگویند فاضت عینه آنجا که به طور عادی است میگویند فاضت دمعه. در باران، سیل و اینها همینطور است یکوقت میگویند «فاض الماء» آب جاری است، یک وقت میگویند «فاض الوادی» بیابان راه افتاد این فیض وادی که فاض الوادی یا فاض النهر ناظر به آن آب فراوان است.
پرسش:...
پاسخ: یعنی در حقیقت اشکشان زیاد بود، مبالغه صادق بود.
یک وقت است شما میگویید که این ظرف سر ریز کرده است. ظرف سرریز کرده یا آن شیر یا آب یا مایعی که در ظرف است سرریز کرده است یک وقت است که یک کمی آب از لیوان بیرون میریزد میگویید آب ریخته است، یک وقتی است که نه این لیوان را گرفتید زیر شیر بزرگ و آب هم فراوان آمده به مراتب بیشتر از ظرفیت لیوان که گویا اصلاً لیوان دارد فوران میکند و میریزد میگویند که لیوان سرریز کرده است پس فیض اناء غیر از فیض ماء است. فیض وادی غیر از فیض آب است، فیض عین غیر از فیض دمع است اینجا که اشک فراوان است میگویند که تفیض من الدّمع.
اقسام قعود منافقان در برابر قیام و حضور
مطلب بعدی آن است که یک وقت انسان قعود دارد در قبال قیام، یک وقت قعود دارد در قبال حضور، همه این اقسام چهارگانه در این بخش منافق و غیر منافق آمده است. منافق، بعضیها قعود داشتند در قبال قیام ولی قعود در مقابل حضور نداشتند برخیها که نفاقشان متراکم و غلیظ بود هم قعود داشتند در مقابل قیام و هم قعود داشتند در مقابل حضور، بیان ذلک این است که وقتی ذات اقدس الهی به پیامبر (صلّی الله علیه و آله) فرمود به مردم اعلام بکنید آیهٴ 38 سورهٴ «توبه» ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَا لَکُمْ إِذَا قِیلَ لَکُمُ انْفِرُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَی الْأَرْضِ﴾ در جریان تهاجم احتمالی امپراطوری روم مطرح شد و بعد هشدار داد فرمود ممکن است آنها یک وقت حمله کنند شما آماده دفاع باشید در چنین فضایی، پیامبر (صلّی الله علیه و آله) ﴿وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ جَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ﴾ که فرمود: ﴿أُولئِکَ لَهُمُ الْخَیْرَاتُ﴾ اینها برای مؤمنان مجاهد، در قبال آنان بعضی از منافقان بودند که اینها میآمدند و استیذان میکردند همینها هستند که ﴿رَضُوا بِأَن یَکُونُوا مَعَ الْخَوَالِفِ﴾, ﴿یَسْتَأْذِنُونَکَ وَهُمْ أَغْنِیَاءُ﴾ و مانند آن، اینها گرچه قعود در مقابل قیام و نبرد داشتند امّا قعود در مقابل حضور نداشتند اینطور نبود که در خانهها بنشینند و نیایند عذرخواهی کنند یا نیایند استیذان کنند ظاهر را حفظ میکردند میآمدند میگفتند به ما اجازه بدهید ما معذوریم یا ﴿إِنَّ بُیُوتَنَا عَوْرَةٌ﴾ که انواع عذرشان قبلاً بازگو شد بعضیها این مقدار هم حاضر نبودند که بیایند اجازه بگیرند لذا در قبال قائمان مجاهد, یک عدّه قاعدان را ذکر میکند و در قبال کسانی که ﴿جَاءَ الْمُعَذِّرُونَ﴾ درباره آنها هست ﴿قَعَدَ الَّذِینَ کَذَبُوا﴾ را ذکر میکنند خب بالأخره آنها که عذری ندارند آمدند اجازه بگیرند آنهایی که هم هیچ عذری نداشتند منتها غنای اینها، اینها را به دنیا کشاند آمدند استیذان بکنند ﴿یَسْتَأْذِنُونَکَ﴾ امّا یک عدّه در قبال این حضور، قعود داشتند لذا در آیهٴ نود فرمود: ﴿وَجَاءَ الْمُعَذِّرُونَ مِنَ الْأَعْرَابِ لِیُؤْذَنَ لَهُمْ﴾ حالا گاهی باحق و گاهی بیحق منتها ﴿وَقَعَدَ الَّذِینَ کَذَبُوا اللّهَ وَرَسُولَهُ﴾ اینها حتی حاضر نشدند که بیایند اجازه هم بگیرند.
بازگشت مسلمانان از تبوک و عذرخواهی برخی منافقان از آنان
خب وقتی جریان تبوک با موفقیت پشت سر گذاشته شد یعنی پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) در کمال سلامت برگشت حالا همینهایی که یا قبلاً استیذان کرده بودند یا قبلاً در خانه هایشان خزیده بودند حالا اینها میآیند از مردم عذرخواهی میکنند ﴿یَعْتَذِرُونَ إِلَیْکُمْ إِذَا رَجَعْتُمْ إِلَیْهِمْ﴾ آن استیذان از شخص پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) بود که در آیهٴ 92 و مانند آن، خطاب به شخص پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) است که ﴿وَلاَ عَلَی الَّذِینَ إِذَا مَا أَتَوْکَ لِتَحْمِلَهُمْ﴾ به حضور تو میآیند و مانند آن. امّا اینجا سخن از شخص پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) نیست سخن از جامعه اسلامی و امّت اسلامی است که آن حضرت(سلام الله علیه) نیز داخل است این گروهی که حتی حاضر نبودند استیذان کنند به ضمیمهٴ آن استیذان کنندگان حالا اینها آمدند عذرخواهی کنند ﴿یَعْتَذِرُونَ إِلَیْکُمْ إِذَا رَجَعْتُمْ إِلَیْهِمْ﴾.
پاسخ خدای سبحان به عذرتراشی منافقان
خدای سبحان به پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) فرمود که شما به اینها که آمدند دارند عذرتراشی میکنند بگویید: ﴿لاَ تَعْتَذِرُوا﴾ فایده ندارد; چرا؟ برای اینکه شما شنیدهاید که ما حرفها را گوش میدهیم خودشان هم قبلاً گفتند که وجود مبارک پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) أُذُن است آیهٴ 61 سورهٴ «توبه» که قبلاً بحث شد این بود فرمود: ﴿وَمِنْهُمُ الَّذِینَ یُؤْذُونَ النَّبِیَّ وَیَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ﴾ هرچه ما بگوییم گوش میدهد خدا فرمود که اینچنین نیست گاهی اسرار شما را فاش نمیکند وگرنه هرگز باور نمیکند این ﴿أُذُنُ خَیْرٍ لَکُمْ﴾ این یک. ﴿یُؤْمِنُ بِاللّهِ﴾ این دو. «یؤمن للمؤمنین» این در اینجا به پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) فرمود که به آنها بگو: ﴿لَن نُؤْمِنَ لَکُمْ﴾ ایمان به الله است یک. ایمان للمؤمنین است یعنی تصدیق کردن و درست دانستن گزارش آنهاست و فرمود شما جزء مؤمنین نیستید که ما حرفهایتان را تصدیق کنیم اگر دیدید گاهی ما ساکتیم نمیخواهیم اسرارتان را فاش کنیم وگرنه باور نمیکنیم. هرگز; که این «لن» برای تأکید است ﴿لَن نُؤْمِنَ لَکُمْ﴾; چرا؟ برای اینکه در بین راه، ذات اقدس الهی تمام جریان را برای ما گفته است ﴿قَدْ نَبَّأَنَا اللّهُ مِنْ أَخْبَارِکُمْ﴾ خب ﴿وَمَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ قِیلاً﴾ , ﴿وَمَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ حَدِیثاً﴾ خدا به ما گزارش داده که شما هیچ عذر نداشتید و ما هرگز عذر شما را قبول نمیکنیم نه تنها نسبت به گذشته اینچنین بود هر کاری که میکنید خدا میبیند پیامبر و ما هم میدانیم که این سین، سین تحقیق است نه سین تسویف ﴿وَسَیَرَی اللّهُ عَمَلَکُمْ وَرَسُولُهُ﴾ ما اصلاً میبینیم که شما دارید چکار میکنید اینکه حضرت فرمود که «تنام عینى ولا ینام قلبى» همین است در بخشی از روایات نهجالفصاحه دارد که مؤمن هم باید در این مسیر حرکت کند که چشمش بخوابد ولی قلبش بیدار باشد خب این سین، سین تحقیق است نه تسویف فرمود: ﴿وَسَیَرَی اللّهُ عَمَلَکُمْ وَرَسُولُهُ﴾ بعد هم فعلاً ممکن است افشاگری نشود ولی ﴿سَتُرَدُّونَ إِلَی عَالِمِ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ﴾.
معنای ﴿عَالِمِ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ﴾ بودن خداوند
عالم الغیب و الشهاده هم که قبلاً بحث شد که معنایش این نیست که خدا غیب را میداند شهادت را میداند غایب را میداند مشهود را میداند بلکه ارشاد به نفی موضوع است یعنی چیزی برای خدا غیب نیست وگرنه علم به غیب بما أنّه غیب که تعلّق نمیگیرد علم، حضور است، شهود است، کشف است غایب بما أنّه غایب که تحت علم نیست اینکه فرمود ذات اقدس الهی عالم الغیب و الشهادة است یعنی «إعلموا أنّه لا غیب بالقیاس إلیه سبحانه تعالی» به دلیل اینکه فرمود: ﴿وَاللَّهُ عَلَی کُلِّ شَیءٍ شَهِیدٌ﴾ یعنی همه ما سوای خدا نسبت به ذات اقدس الهی عالم شهادت است چیز روشنی است غیبی در کار نیست آنچه که نسبت به شما غیب است خدا میداند آنچه هم که برای شما شهادت است خدا میداند ﴿وَإِن تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ یَعْلَمُ السِّرَّ وَأَخْفَی﴾ جهر و سرّ و خفیّ و اخفی، همه نسبت به ذات اقدس الهی جهر است، اگر همه مشهود اوست پس غیبی در کار نیست.
آگاهی خدا و پیامبر به اسرار منافقان و باخبر شدن خود آنان در قیامت
خب آنچه را که شما پنهان کردید خدا میداند و آنچه را که شما علن کردید خدا میداند بعد گزارش هم میدهد به شما ﴿فَیُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾ شما را با خبر میکند که چکار کردید و شما هم اقرار میکنید بعد در آن روز هم که فرمود: ﴿یُنَبَّؤُ الْإِنسَانُ یَوْمَئِذٍ بِمَا قَدَّمَ وَأَخَّرَ﴾ بعد هم فرمود که چه حاجت است به تنبئه؟ تنبئه یعنی با نبأ و خبر، کسی را آگاه کردن فرمود چه حاجت به تنبئه؟ چرا ﴿یُنَبَّؤُ الْإِنسَانُ یَوْمَئِذٍ بِمَا قَدَّمَ وَأَخَّرَ ٭ بَلِ الْإِنسَانُ عَلَی نَفْسِهِ بَصِیرَةٌ﴾ نیازی به تنبئه نیست چون خودش میداند که چه کرده است و همه چیز هم با خودش هست غرض آن است که ذات مقدّس پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) فرمود که کل جریان شما برای ما مشهود است و اعتذار شما بیاثر است.
«والحمد لله رب العالمین»
جامع مُهر شدن قلبهای منافقان و محرومیت آنان از جهاد
کیفری بودن طبع و ختم قلبهای کافران
تنگنای زندگی دنیاپرستان در دنیا, برزخ و آخرت
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿لَیْسَ عَلَی الضُّعَفَاءِ وَلاَ عَلَی الْمَرْضَی وَلاَ عَلَی الَّذِینَ لاَیَجِدُونَ مَایُنْفِقُونَ حَرَجٌ إِذَا نَصَحُوا لِلّهِ وَرَسُولِهِ مَا عَلَی الْمُحْسِنِینَ مِن سَبِیلٍ وَاللّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ (91) وَلاَ عَلَی الَّذِینَ إِذَا مَا أَتَوْکَ لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لاَأَجِدُ مَاأَحْمِلُکُمْ عَلَیْهِ تَوَلَّوا وَأَعْیُنُهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَناً أَلاَّ یَجِدُوا مَا یُنفِقُونَ (92) إِنَّمَا السَّبِیلُ عَلَی الَّذِینَ یَسْتَأْذِنُونَکَ وَهُمْ أَغْنِیَاءُ رَضُوا بِأَن یَکُونُوا مَعَ الْخَوَالِفِ وَطَبَعَ اللّهُ عَلَی قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لاَیَعْلَمُونَ (93) یَعْتَذِرُونَ إِلَیْکُمْ إِذَا رَجَعْتُمْ إِلَیْهِمْ قُلْ لاَتَعْتَذِرُوا لَن نُؤْمِنَ لَکُمْ قَدْ نَبَّأَنَا اللّهُ مِنْ أَخْبَارِکُمْ وَسَیَرَی اللّهُ عَمَلَکُمْ وَرَسُولُهُ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلَی عَالِمِ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ فَیُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ (94) سَیَحْلِفُونَ بِاللّهِ لَکُمْ إِذَا انقَلَبْتُمْ إِلَیْهِمْ لِتُعْرِضُوا عَنْهُمْ فَأَعْرِضُوا عَنْهُمْ إِنَّهُمْ رِجْسٌ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ جَزَاءَ بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ (95) یَحْلِفُونَ لَکُمْ لِتَرْضَوْا عَنْهُمْ فَإِن تَرْضَوْا عَنْهُمْ فَإِنَّ اللّهَ لاَیَرْضَی عَنِ الْقَوْمِ الْفَاسِقِینَ (96)﴾
تقبیح منافقان و تجلیل مؤمنان در آیات محلّ بحث
این مجموعه منسجم دربارهٴ منافقانی است که در جریان غزوه تبوک هم خودشان از حضور در جبهه محروم بودند هم دیگران را باز می¬داشتند، هم از کمک مالی دریغ می¬کردند هم دیگران را با تبلیغ سوء از کمک مالی نهی می¬کردند، نهی از معروف و امر به منکر می¬کردند و مانند آن. ذات اقدس الهی در مقابل آن منافقان وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و مؤمنان را یاد کرده است از آنها در کمال تجلیل یاد کرده است، هم نعمتهای فراوانی را برای آنها بازگو کرد هم در نحوه تعبیر چند بار به عنوان أولئک از آنها یاد کرد که اشاره به بعید است که ناظر به بعد معنوی و ارتفاع مقام آنهاست وگرنه با همان ضمیر که هُمْ کذا ممکن بود اکتفا بشود ولی در دو جمله پشت سر هم در آیهٴ 88 می¬فرماید: ﴿وَأُولئِکَ لَهُمُ الْخَیْرَاتُ وَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾ این نشانهٴ تجلیل است.
تفاوت تعبیر قرآن درباره افراد معذور از جنگ و منافقان غیر معذور
دربارهٴ منافقان که فرمود اینها سبیل برای آنها هست عدّه¬ای که معذور بودند آنها را نام بردند معذورین همهٴ آنها کسانی نیستند که نام آنها در این دو آیه آمده لذا به صورت حصر بیان نفرمود که فقط بر اینها حرج نیست آیهٴ 91 و 92 هر دو در حد یک قضیه موجبهٴ مهمله است که در حکم موجبهٴ جزئیه است که ناظر به نفی حصر است البته, و هرگز حصر نکردند که فقط بر اینها سبیل نیست فرمود: ﴿لَیْسَ عَلَی الضُّعَفَاءِ وَلاَ عَلَی الْمَرْضَی وَلاَ عَلَی الَّذِینَ لاَیَجِدُونَ مَا یُنْفِقُونَ حَرَجٌ إِذَا نَصَحُوا لِلّهِ وَرَسُولِهِ﴾ ممکن است گروههای دیگری هم باشند که بر آنها حرج و سبیلی نباشد لکن دربارهٴ منافقان و کسانی که بیعذر حضور پیدا نکردند به صورت حصر بیان فرمود، فرمود ﴿إِنَّمَا السَّبِیلُ عَلَی الَّذِینَ﴾ این تفاوت است. مطلب دیگر آن است که در جریان معذورها این کلمه سبیل نکره است فرمود ﴿مَا عَلَی الْمُحْسِنِینَ مِن سَبِیلٍ﴾ نه منالسبیل ولی در آیهٴ 93 که بعد از آن هست, فرمود: ﴿إِنَّمَا السَّبِیلُ﴾ که با الف و لام ذکرشده و معرفه است ناظر به آن است که آن سبیل را که قبلاً نقل کردیم به صورت نکره ذکر شده است و شما معنای آن را می¬دانید و برای شما معهود است آن سبیل بر اغنیایی است که بی¬عذر جبهه را ترک کردند پس در آیهٴ 91 می¬فرماید: ﴿مَا عَلَی الْمُحْسِنِینَ مِن سَبِیلٍ﴾ در آیهٴ 93 میفرماید: ﴿إِنَّمَا السَّبِیلُ عَلَی الَّذِینَ﴾ یعنی آن سبیل که ما گفتیم نسبت به معذورها منتفی است. همان سبیل نسبت به اغنیای بیعذر ثابت است.
کاربرد متفاوت جمله ﴿مَا عَلَی الْمُحْسِنِینَ مِن سَبِیلٍ﴾ در فقه و ادبیات
این عنوان ﴿مَا عَلَی الْمُحْسِنِینَ مِن سَبِیلٍ﴾ برای فقیه به عنوان یک قاعدهٴ فقهی مطرح است ولی برای ادیب به عنوان یک مثل اخلاقی مطرح است به عنوان یک مثل سایر در ادبیات عرب و همچنین فارسیهایی که به علوم قرآنی آشنا هستند مطرح است برای ادیب در حد یک مَثَل و برای فقیه در حد یک قاعدهٴ فقهی مطرح است.
کیفری بودن طبع و ختم قلبهای کافران
در جریان طبعِ قلب، ذات اقدس الهی هرگز دل را نه طبع میکند و نه ختم. نه حرفها را در آن چاپ میکند که قابل پاک کردن و زوال نباشد و نه مُهر میکند. فقط طبع و ختم کیفری دارد. ابتدئاً هرگز خدا این کار را نمیکند. اگر کسی با سوء اختیار خود حرفهای باطل را در دل چاپ کند و این حرفها را هم به پایان برساند راه توبه و انابه را به سوءِ اختیار خود بر خود ببندد آنگاه ذات اقدس الهی به عنوان کیفر نه به عنوان یک طبع ابتدایی و ختم ابتدایی، این حرفها را چاپ میکند و امضا میکند، مُهر میکند لذا در همین جریان منافقین آیهٴ ٨٧ به صورت فعل مجهول آمده است فرمود: ﴿وَطُبِعَ عَلَی قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لاَ یَفْقَهُونَ﴾ آنگاه در آیهٴ 93 به صورت فعل معلوم به خدای سبحان اسناد داده شد ﴿وَطُبِعَ عَلَی قُلُوبِهِمْ﴾ این طبع آیهٴ 93 با طبع آیهٴ ٨٧ میتواند دو تا باشد آن طبعی است که به سوء اختیار خود انسان تبهکار پدید آمده است و زمینه را برای کیفر الهی آماده کرد آنگاه ذات اقدس الهی به عنوان کیفر فرمود: ﴿طُبِعَ عَلَی قُلُوبِهِمْ﴾ نظیر آنچه که در سورهٴ «صف» بیان شد که ﴿فَلَمَّا زَاغُوا أَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ﴾ اوّلاً ما همواره از ذات اقدس الهی مسئلت میکنیم که قلب ما را گرفتار زیغ و انحراف نکند ﴿رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنَا﴾ و هرگز ذات اقدس الهی هم ازاغه ابتدایی ندارد که قلب کسی را ـ معاذ الله ـ منحرف کند. امّا اگر یک کسی به سوءِ اختیار خودش با داشتن عقل و نقل بیراهه برود و خدای سبحان هم به او مهلت بدهد راه توبه و انابه را باز بگذارد ولی او به سوء اختیار خود عمداً جزء کسانی باشد که ﴿نَبَذَ فَرِیقٌ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ کِتَابَ اللّهِ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ﴾ از آن به بعد گرفتار آیهٴ سورهٴ «صف» میشود فرمود: ﴿فَلَمَّا زَاغُوا أَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ﴾ اینجا هم در حقیقت «فلمّا طبعوا علی قلوبهم طبع الله علیها»، هرگز ذات اقدس الهی طبع ابتدایی ندارد ختم ابتدایی ندارد.
سرّ عدم استعمال ختم و طبع دربارهٴ دلهای مؤمنان
و امّا اینکه چطور جریان ختم و طبع در دلهای مؤمنان و اولیای الهی راه ندارد آنجا هم پر از خوبی است، خوبی هرگز پرشدنی نیست این بدی است که حدّ دارد لذا شما میبینید در جهنّم سخن از امتلا و پر شدن و اینها هست ولی بهشت پر شدنی نیست. مسأله ﴿لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ﴾ برای اینکه بالأخره غضب حدّ خاص خودش را دارد بالأخره پر میشود ﴿لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِینَ﴾ امّا بهشت هرگز پر نمیشود که جا نداشته باشد بهشت هر اندازه انسان جلوتر برود وسعت بیشتری پیدا میکند، ایمان همینطور است، فضایل همینطور است کمالات همینطور است. آن که در مدار بسته بسر میبرد انسان بیراهه است.
تنگنای زندگی دنیاپرستان در دنیا, برزخ و آخرت
دربارهٴ بیراهه رفتن، ذات اقدس الهی این هشدار را داد، فرمود که آنها که بیراهه میروند هرچه که جلوتر میروند راه خود را میبندند اینها در سه نشئه بالأخره در مدار بسته زندگی میکنند و انسان تنگنظرِ دنیاپرست مادامی که هم در دنیا هست در فشار است مادامی که میخواهد بمیرد فشار جان دادن و امثال ذلک دارد در قبر هم که میرود ضغطه قبر و فشار قبر دارد در جهنّم هم که رفته اینطور نیست که یک فضای بازی را به او بدهند بگویند بسوز. آنجا هم با دست و پای بسته میسوزد و انسان تنگنظری که همان چهار قدمی خودش را دید فقط دنیا را دید و گفت: ﴿إِنْ هِیَ إِلَّا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا﴾ نه ملکوت را دید نه قبل را دید نه بعد را دید نه ارواح انبیا و اولیا را دید نه وحی را دید نه نبوّت را دید نه رسالت را دید نه بهشت را دید نه تطایر کتب و انطاق جوارح را دید نه میزان و صراط را دید هیچ چیزی را ندید گفت: ﴿إِنْ هِیَ إِلَّا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا﴾ این در هر سه نشئه در فشار است. امّا نشئه اولی که قبلاً هم بحث شده بود فرمود: ﴿مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنکاً﴾ این در دنیا هم در فشار است. ضنک، نه یعنی فقر یعنی فشار و محدود بودن. کسی که متمکن است و تمام تلاش و کوشش برای حفظ موجود و طلب مفقود است این با قرص دارد میخوابد بالأخره آن حرص برای او بدترین زنجیر است. تمام کوشش او این است که اینها را که دارد حفظ بکند و آنها را که ندارد فراهم کند. این بین دو ضغطه زندگی میکند ﴿مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنکاً﴾ خواه تهیدست باشد، خواه توانگر ولی بالأخره در فشار است. وقتی هم که میخواهد بمیرد مسألهٴ فشار قبر که معروف است ﴿وَالْتَفَّتِ السَّاقُ بِالسَّاقِ ٭ إِلَی رَبِّکَ یَوْمَئِذٍ الْمَسَاقُ﴾ اینکه چیزی است که همه ما میدانیم وقتی هم که در بخش سوم وارد جهنّم شد اینطور نیست که حالا در جهنّم جای وسیعی به او بدهند بگویند اینجا بسوز، بلکه ﴿مُقَرَّنِینَ فِی الْأَصْفَادِ﴾, ﴿أُلْقُوا فِیهَا﴾ ﴿مُقَرَّنِینَ فِی الْأَصْفَادِ﴾ میگویند اینجا بسوز با دستوان بسته میسوزد. یک کسی که عمداً مثل این آبهای معدنی که در اثر رسوبات راه خودشان را میبندند هیچ چیزی را نمیدید فقط دنیا را میدید این بالأخره با این زنجیر بسته زندگی میکند با همین زنجیر میمیرد و با همین زنجیر میسوزد.
فراخنای زندگی مؤمنان در دنیا, برزخ و آخرت
ولی دربارهٴ مؤمن این دارای شرح صدر است یک منظر وسیعی دارد این ﴿أَفَمَن شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلاَمِ﴾ است ﴿رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی﴾ هست ﴿أَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ﴾ است هرچه انسان جلوتر میرود شرح صدر پیدا میکند بازتر میشود نه از آمدن مقام میجنبد و از جا در میرود نه گرفتن مقام او را از جا در میبرد چون در او اثر ندارد در قبر هم «روضة من ریاض الجنة» و مرگ هم اوّلین لحظه کامیابی او است هیچ لذّتی برای انسان به اندازهٴ لذّت مردن نیست و در بهشت هم که بالأخره در روایات آمده اینکه دارد ﴿سَابِقُوا إِلَی مَغْفِرَةٍ مِن رَبِّکُمْ﴾ ﴿فَاسْتَبِقُوا الْخَیْرَاتِ﴾ و مانند آن که در چند جا فرمود بهشت ﴿عَرْضُهَا السَّماوَاتُ وَالْأَرْضُ﴾ یا ﴿عَرْضُهَا کَعَرْضِ السَّماءِ وَالْأَرْضِ﴾ این متعلق به مجموع نیست که مجموع مؤمنان جایشان آنقدر است که ﴿عَرْضُهَا السَّماوَاتُ وَالْأَرْضُ﴾ نه خیر، برای تک تک مؤمنان است یعنی یک مؤمن جایش آنقدر وسیع است که ﴿عَرْضُهَا السَّماوَاتُ وَالْأَرْضُ﴾ که اگر همهٴ مردم دنیا بخواهند مهمان او بشوند جا دارد روایات بهشت را ملاحظه بفرمایید که چه عالمی است.
بسته شدن راه توبه کافران با دست خود آنان
پرسش:...
پاسخ: معلوم میشود که این شخص عمداً راه توبه را بسوی خود بسته است دیگر. ﴿نَبَذَ فَرِیقٌ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ کِتَابَ اللّهِ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ﴾ به جایی رسید که به پیامبرشان(علیه آلاف التحیّة والثناء) میگویند: ﴿سَوَاءٌ عَلَیْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَکُن مِّنَ الْوَاعِظِینَ﴾ ذات اقدس الهی هم به پیامبر (صلّی الله علیه و آله) را فرمود که بگو نسبت به این گروه ﴿سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ ءَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ﴾ خب حالا اگر کسی به جایی رسید که خودش صریحاً میگوید چه وعظ کنی چه وعظ نکنی بیـتفاوت است و خدای سبحان هم اخبار کرد که چه انذار کنی چه نکنی آنها گوش نمیدهند عمداً به سوء اختیار خود این حرفهای پلید را در دلشان چاپ کردند و دلشان را مُهر کردند از آن به بعد اگر ذات اقدس الهی ختم و طبع میکند طبع و ختم کیفری است که نظیر ﴿فَلَمَّا زَاغُوا أَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ﴾ است ولی دربارهٴ مؤمن هرچه هست شرح صدر است انسان جلوتر میرود بازتر میاندیشد و ذات اقدس الهی این شرح را و این باز را مشروحتر و بازتر میکند.
پرسش:...
پاسخ: طبع البته درکاتی دارد چه اینکه ختم هم درکاتی دارد منتها بعضیها کم نوشتند بعضیها خیلی نوشتند یک عدّه ﴿مَّن شَرَحَ بِالْکُفْرِ صَدْراً﴾ هستند بعضیها مشروح الصدر هستند در کفر یعنی قلبشان خیلی باز است در معاصی، معاصی فراوانی را مرتکب شدند و بعضی کمتر.
محدودیت وجودی بهشت نسبت به خدای سبحان
پرسش:...
پاسخ: خب هر چیزی نسبت به ذات اقدس الهی محدود است امّا محدود بودن، خود بهشت هم محدود است هرچه که غیر خداست متناهی است حتی ابدیت بهشت هم متناهی است منتها تناهی طولی ندارد، تناهی وجودی دارد اینها غیر متناهی بالعرض هستند که باید به غیر متناهی بالذات ختم بشوند آن ذات اقدس الهی است که نامتناهی است بالذات حتی بهشت هم که ابدی است بالأخره ابدیتش بالعرض است دیگر.
پرسش:...
پاسخ: در قیامت انسان میتواند برابر با زمینههایی که در دنیا فراهم کرده است بهرههای فراوانی ببرد ولی نسبت به ذات اقدس الهی محدود هستند ولو ممکن است نسبت به امور دیگر ممکن است بیحد باشند, خب.
اقسام و اوصاف گریه انسان
در جریان گریه کردن در قرآن کریم فرمود این گریهها یا الهی است یا برای دنیاست اگر الهی باشد همان است که در کتابهای فقهی گفتند که نه تنها مبطل نماز نیست بلکه باعث شکوفایی نماز و ثواب بیشتر است مثل اینکه کسی در نماز از خوف جهنّم یا به شوق بهشت یا لقای الهی گریه کند و اگر گریه برای دنیا بود که چیزی را از دست داد یا کسی را از دست داد این بکایی است که مبطل نماز است. دو قسم گریه کردن در قرآن کریم آمده است یعنی این فیض دوم هم آمده است که یکی شوق است و دیگری حزن که آنکه شوق بود قبلاً بحثش گذشت که در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» بود که گروهی از اهل کتاب وقتی آیات الهی را میشنیدند چون قبلاً سابقه داشتند انبیای پیشین بشارت داده بودند حالا که اینها به مقصد رسیدهاند اشک شوق از چشمانشان جاری شد آیهای که به عنوان آیهٴ 83 سورهٴ مبارکهٴ «مائده» بود اینست ﴿وَإِذَا سَمِعُوا مَا أُنْزِلَ إِلَی الرَّسُولِ تَرَی أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ یَقُولُونَ رَبَّنَا آمَنَّا فَاکْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِینَ﴾ این گروه اهل کتاب اینچنین هستند اینها مشتاقانه اشک میریزند وقتی که منتظر بودند بشارت شنیده بودند که پیامبر آخرالزمان(صلّی الله علیه و آله) ظهور میکند و کتابی میآورد به نام قرآن، اکنون که فهمیدند و تشخیص دادند که این همان پیامبر آخرالزمان است اشک شوق ریختند و ایمان آوردند اینها از علما و بزرگان اهل کتاب بودند این گروه دوم که آیهٴ 92 سورهٴ مبارکهٴ «توبه» است و محل بحث، اینها اشک حزن میریزند کسانی که مجاهدان نستوه هستند عازم جبهه بودند ولی وسیله رفتن به جبهه برایشان فراهم نشده بود ﴿تَوَلَّوا وَأَعْیُنُهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ﴾.
دنیوی و کاذبانه بودن اشک برادران یوسف
امّا آن اشکی که برادران یوسف ریختند آن اگر هم صادق بود اشک دنیایی بود برای اینکه میگفتند که ما برادرمان را از دست دادیم غیر از این اشکها است. گریه کردن برای فقدان یکی از عزیزان این رواست در غیر نماز جایز است در نماز مشکل آن را دارد که جزءِ مبطلات نماز است ولی مشکل اشک ریزی برادران یوسف آن بود که یک کار دروغ است کار دروغ هم مثل گفتار دروغ حرام است.
پرسش:...
پاسخ: نه چون برادرشان بود اینطور است اگر کسی لله باشد که حساب دیگری دارد اینها چون برادرشان بود گریه کردند اما اگر کسی مؤمنی را از دست بدهد گریه کند نه به خاطر اینکه قوم و خویش خودش است ممکن است صبغهٴ الهی پیدا کند امّا در جریان برادران یوسف مشکلشان این بود که ﴿وَجَاءُوا أَبَاهُمْ عِشَاءً یَبْکُونَ﴾ این کار، کار کاذبانه است. کذب همانطور که در قول است در فعل هم هست که شما مستحضرید که در بحث مبطلات و مفطرات صوم آنجا اخبار دروغ، دروغ بر خدا و پیامبر (صلّی الله علیه و آله) روزه را باطل میکند آن گاهی قولی است مثل اینکه آدم در حال روزه یک حدیثی را جعل کند گاهی فعلی است مثل اینکه سخنی را که شب گفته است و جعلی بود کسی روز از او سؤال کند و این هم در راه نماز است مثلاً سؤال کند که فلان حدیث درست است یا نه و ایشان با اشاره دست یا سر بگوید که بله آن حدیث درست است این اشاره، امر کاذب است یک کار دروغ است. یک وقت انسان قولاً دروغ میگوید یک وقت فعلاً دروغ میگوید این کذب است و همین هم مبطل روزه اوست پس معلوم میشود که کذب گاهی وصف فعل است و گاهی وصف قول. در این بحث ﴿کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ﴾ آمده است ﴿مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ﴾ آمده است که این صدق از نیّت شروع کرده تا قول زیر مجموعه فراوانی دارد انسان در نیّت باید صادق باشد، در اخلاق باید صادق باشد، در افعال باید صادق باشد، در مکاتیب هم باید صادق باشد، در اقوال هم باید صادق باشد. اینطور نیست که صدق فقط برای قول باشد. حرمت گریه برادران یوسف برای این بود که اصلاً این کارشان دروغ بود وقتی گریه، کاذب باشد این فعل میشود معصیت نه اینکه حالا گریه اشکال داشته باشد برای آنها.
علّت استعمال کلمه «علی» به جای «إلیٰ» در جمله ﴿إِنَّمَا السَّبِیلُ عَلَی الَّذِینَ﴾
مطلب دیگر آن است که اینکه فرمود: ﴿إِنَّمَا السَّبِیلُ عَلَی الَّذِینَ یَسْتَأْذِنُونَکَ وَهُمْ أَغْنِیَاءُ﴾ در اینگونه از موارد، سبیل مناسب با الی است نه با علی، راه به سوی مقصد است نه بر مقصد میگویند سبیل إلی الدّار، سبیل إلی المسجد نه علی المسجد، امّا اینجا چون معنای استیلا و استعلا را دارد و مناسب با استعلا واژه «علی» است لذا در اینگونه از موارد چه در آن ﴿مَا عَلَی الْمُحْسِنِینَ مِن سَبِیلٍ﴾ چه در اینجا ﴿إِنَّمَا السَّبِیلُ عَلَی الَّذِینَ﴾ با «علی» یاد شده است وگرنه مناسب با سبیل، «الی» است ولی برای نفی استیلا و نفی استعلا کلمه علی را به کار میبرند فرمود: ﴿إِنَّمَا السَّبِیلُ﴾ کذا وکذ.
عبارت ﴿تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ﴾ بیانگر مبالغه در گریه
این جریان تفیض یک اصطلاحی است برای مبالغه اگر بخواهند بگویند فلان کس خیلی گریه میکند میگویند فاضت عینه یا تفیض عینه اما اگر بخواهند بگویند که گریه متعارف دارد میگویند فاضت دمعه یک وقت میگویند که چشمش ریخت و یک وقت میگویند اشکش ریخت. آنجا که تمام چشم را اشک پر میکند و با هم میریزد گویا چشم دارد جاری میشود میگویند فاضت عینه آنجا که به طور عادی است میگویند فاضت دمعه. در باران، سیل و اینها همینطور است یکوقت میگویند «فاض الماء» آب جاری است، یک وقت میگویند «فاض الوادی» بیابان راه افتاد این فیض وادی که فاض الوادی یا فاض النهر ناظر به آن آب فراوان است.
پرسش:...
پاسخ: یعنی در حقیقت اشکشان زیاد بود، مبالغه صادق بود.
یک وقت است شما میگویید که این ظرف سر ریز کرده است. ظرف سرریز کرده یا آن شیر یا آب یا مایعی که در ظرف است سرریز کرده است یک وقت است که یک کمی آب از لیوان بیرون میریزد میگویید آب ریخته است، یک وقتی است که نه این لیوان را گرفتید زیر شیر بزرگ و آب هم فراوان آمده به مراتب بیشتر از ظرفیت لیوان که گویا اصلاً لیوان دارد فوران میکند و میریزد میگویند که لیوان سرریز کرده است پس فیض اناء غیر از فیض ماء است. فیض وادی غیر از فیض آب است، فیض عین غیر از فیض دمع است اینجا که اشک فراوان است میگویند که تفیض من الدّمع.
اقسام قعود منافقان در برابر قیام و حضور
مطلب بعدی آن است که یک وقت انسان قعود دارد در قبال قیام، یک وقت قعود دارد در قبال حضور، همه این اقسام چهارگانه در این بخش منافق و غیر منافق آمده است. منافق، بعضیها قعود داشتند در قبال قیام ولی قعود در مقابل حضور نداشتند برخیها که نفاقشان متراکم و غلیظ بود هم قعود داشتند در مقابل قیام و هم قعود داشتند در مقابل حضور، بیان ذلک این است که وقتی ذات اقدس الهی به پیامبر (صلّی الله علیه و آله) فرمود به مردم اعلام بکنید آیهٴ 38 سورهٴ «توبه» ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَا لَکُمْ إِذَا قِیلَ لَکُمُ انْفِرُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَی الْأَرْضِ﴾ در جریان تهاجم احتمالی امپراطوری روم مطرح شد و بعد هشدار داد فرمود ممکن است آنها یک وقت حمله کنند شما آماده دفاع باشید در چنین فضایی، پیامبر (صلّی الله علیه و آله) ﴿وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ جَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ﴾ که فرمود: ﴿أُولئِکَ لَهُمُ الْخَیْرَاتُ﴾ اینها برای مؤمنان مجاهد، در قبال آنان بعضی از منافقان بودند که اینها میآمدند و استیذان میکردند همینها هستند که ﴿رَضُوا بِأَن یَکُونُوا مَعَ الْخَوَالِفِ﴾, ﴿یَسْتَأْذِنُونَکَ وَهُمْ أَغْنِیَاءُ﴾ و مانند آن، اینها گرچه قعود در مقابل قیام و نبرد داشتند امّا قعود در مقابل حضور نداشتند اینطور نبود که در خانهها بنشینند و نیایند عذرخواهی کنند یا نیایند استیذان کنند ظاهر را حفظ میکردند میآمدند میگفتند به ما اجازه بدهید ما معذوریم یا ﴿إِنَّ بُیُوتَنَا عَوْرَةٌ﴾ که انواع عذرشان قبلاً بازگو شد بعضیها این مقدار هم حاضر نبودند که بیایند اجازه بگیرند لذا در قبال قائمان مجاهد, یک عدّه قاعدان را ذکر میکند و در قبال کسانی که ﴿جَاءَ الْمُعَذِّرُونَ﴾ درباره آنها هست ﴿قَعَدَ الَّذِینَ کَذَبُوا﴾ را ذکر میکنند خب بالأخره آنها که عذری ندارند آمدند اجازه بگیرند آنهایی که هم هیچ عذری نداشتند منتها غنای اینها، اینها را به دنیا کشاند آمدند استیذان بکنند ﴿یَسْتَأْذِنُونَکَ﴾ امّا یک عدّه در قبال این حضور، قعود داشتند لذا در آیهٴ نود فرمود: ﴿وَجَاءَ الْمُعَذِّرُونَ مِنَ الْأَعْرَابِ لِیُؤْذَنَ لَهُمْ﴾ حالا گاهی باحق و گاهی بیحق منتها ﴿وَقَعَدَ الَّذِینَ کَذَبُوا اللّهَ وَرَسُولَهُ﴾ اینها حتی حاضر نشدند که بیایند اجازه هم بگیرند.
بازگشت مسلمانان از تبوک و عذرخواهی برخی منافقان از آنان
خب وقتی جریان تبوک با موفقیت پشت سر گذاشته شد یعنی پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) در کمال سلامت برگشت حالا همینهایی که یا قبلاً استیذان کرده بودند یا قبلاً در خانه هایشان خزیده بودند حالا اینها میآیند از مردم عذرخواهی میکنند ﴿یَعْتَذِرُونَ إِلَیْکُمْ إِذَا رَجَعْتُمْ إِلَیْهِمْ﴾ آن استیذان از شخص پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) بود که در آیهٴ 92 و مانند آن، خطاب به شخص پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) است که ﴿وَلاَ عَلَی الَّذِینَ إِذَا مَا أَتَوْکَ لِتَحْمِلَهُمْ﴾ به حضور تو میآیند و مانند آن. امّا اینجا سخن از شخص پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) نیست سخن از جامعه اسلامی و امّت اسلامی است که آن حضرت(سلام الله علیه) نیز داخل است این گروهی که حتی حاضر نبودند استیذان کنند به ضمیمهٴ آن استیذان کنندگان حالا اینها آمدند عذرخواهی کنند ﴿یَعْتَذِرُونَ إِلَیْکُمْ إِذَا رَجَعْتُمْ إِلَیْهِمْ﴾.
پاسخ خدای سبحان به عذرتراشی منافقان
خدای سبحان به پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) فرمود که شما به اینها که آمدند دارند عذرتراشی میکنند بگویید: ﴿لاَ تَعْتَذِرُوا﴾ فایده ندارد; چرا؟ برای اینکه شما شنیدهاید که ما حرفها را گوش میدهیم خودشان هم قبلاً گفتند که وجود مبارک پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) أُذُن است آیهٴ 61 سورهٴ «توبه» که قبلاً بحث شد این بود فرمود: ﴿وَمِنْهُمُ الَّذِینَ یُؤْذُونَ النَّبِیَّ وَیَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ﴾ هرچه ما بگوییم گوش میدهد خدا فرمود که اینچنین نیست گاهی اسرار شما را فاش نمیکند وگرنه هرگز باور نمیکند این ﴿أُذُنُ خَیْرٍ لَکُمْ﴾ این یک. ﴿یُؤْمِنُ بِاللّهِ﴾ این دو. «یؤمن للمؤمنین» این در اینجا به پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) فرمود که به آنها بگو: ﴿لَن نُؤْمِنَ لَکُمْ﴾ ایمان به الله است یک. ایمان للمؤمنین است یعنی تصدیق کردن و درست دانستن گزارش آنهاست و فرمود شما جزء مؤمنین نیستید که ما حرفهایتان را تصدیق کنیم اگر دیدید گاهی ما ساکتیم نمیخواهیم اسرارتان را فاش کنیم وگرنه باور نمیکنیم. هرگز; که این «لن» برای تأکید است ﴿لَن نُؤْمِنَ لَکُمْ﴾; چرا؟ برای اینکه در بین راه، ذات اقدس الهی تمام جریان را برای ما گفته است ﴿قَدْ نَبَّأَنَا اللّهُ مِنْ أَخْبَارِکُمْ﴾ خب ﴿وَمَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ قِیلاً﴾ , ﴿وَمَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ حَدِیثاً﴾ خدا به ما گزارش داده که شما هیچ عذر نداشتید و ما هرگز عذر شما را قبول نمیکنیم نه تنها نسبت به گذشته اینچنین بود هر کاری که میکنید خدا میبیند پیامبر و ما هم میدانیم که این سین، سین تحقیق است نه سین تسویف ﴿وَسَیَرَی اللّهُ عَمَلَکُمْ وَرَسُولُهُ﴾ ما اصلاً میبینیم که شما دارید چکار میکنید اینکه حضرت فرمود که «تنام عینى ولا ینام قلبى» همین است در بخشی از روایات نهجالفصاحه دارد که مؤمن هم باید در این مسیر حرکت کند که چشمش بخوابد ولی قلبش بیدار باشد خب این سین، سین تحقیق است نه تسویف فرمود: ﴿وَسَیَرَی اللّهُ عَمَلَکُمْ وَرَسُولُهُ﴾ بعد هم فعلاً ممکن است افشاگری نشود ولی ﴿سَتُرَدُّونَ إِلَی عَالِمِ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ﴾.
معنای ﴿عَالِمِ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ﴾ بودن خداوند
عالم الغیب و الشهاده هم که قبلاً بحث شد که معنایش این نیست که خدا غیب را میداند شهادت را میداند غایب را میداند مشهود را میداند بلکه ارشاد به نفی موضوع است یعنی چیزی برای خدا غیب نیست وگرنه علم به غیب بما أنّه غیب که تعلّق نمیگیرد علم، حضور است، شهود است، کشف است غایب بما أنّه غایب که تحت علم نیست اینکه فرمود ذات اقدس الهی عالم الغیب و الشهادة است یعنی «إعلموا أنّه لا غیب بالقیاس إلیه سبحانه تعالی» به دلیل اینکه فرمود: ﴿وَاللَّهُ عَلَی کُلِّ شَیءٍ شَهِیدٌ﴾ یعنی همه ما سوای خدا نسبت به ذات اقدس الهی عالم شهادت است چیز روشنی است غیبی در کار نیست آنچه که نسبت به شما غیب است خدا میداند آنچه هم که برای شما شهادت است خدا میداند ﴿وَإِن تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ یَعْلَمُ السِّرَّ وَأَخْفَی﴾ جهر و سرّ و خفیّ و اخفی، همه نسبت به ذات اقدس الهی جهر است، اگر همه مشهود اوست پس غیبی در کار نیست.
آگاهی خدا و پیامبر به اسرار منافقان و باخبر شدن خود آنان در قیامت
خب آنچه را که شما پنهان کردید خدا میداند و آنچه را که شما علن کردید خدا میداند بعد گزارش هم میدهد به شما ﴿فَیُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾ شما را با خبر میکند که چکار کردید و شما هم اقرار میکنید بعد در آن روز هم که فرمود: ﴿یُنَبَّؤُ الْإِنسَانُ یَوْمَئِذٍ بِمَا قَدَّمَ وَأَخَّرَ﴾ بعد هم فرمود که چه حاجت است به تنبئه؟ تنبئه یعنی با نبأ و خبر، کسی را آگاه کردن فرمود چه حاجت به تنبئه؟ چرا ﴿یُنَبَّؤُ الْإِنسَانُ یَوْمَئِذٍ بِمَا قَدَّمَ وَأَخَّرَ ٭ بَلِ الْإِنسَانُ عَلَی نَفْسِهِ بَصِیرَةٌ﴾ نیازی به تنبئه نیست چون خودش میداند که چه کرده است و همه چیز هم با خودش هست غرض آن است که ذات مقدّس پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) فرمود که کل جریان شما برای ما مشهود است و اعتذار شما بیاثر است.
«والحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است