- 76
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 113 سوره توبه _ بخش اول
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 113 سوره توبه _ بخش اول"
ارتباط انسانی در مسائل جامعه مادامی که به حدود الهی آسیب نرساند مجاز است
استغفار برای منافقان و مشرکان از نظر اثر الهی لغو است.
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿مَا کَانَ لِلنَّبِیِّ وَالَّذِینَ آمَنُوا أَن یَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِکِینَ وَلَوْ کَانُوا أُوْلِی قُرْبَی مِن بَعْدِ مَاتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُمْ أَصْحَابُ الجَحِیمِ (113)﴾
ارتباط انسانی در مسائل جامعه مادامی که به حدود الهی آسیب نرساند مجاز است مادامی که این رابطه باعث انقطاع از خدا است مجاز نیست همانطوری که در مسائل دیگر بر اساس "لاطاعت لمخلوق فی معصیت الخالق" عمل میشود در مسائل ارتباطات خانوادگی و اجتماعی هم همینطور است یعنی مادامی این ارتباط خانوادگی و اجتماعی محترم است که رابطه با خدا قطع نشود بر همین اساس اگر کسی بخواهدبرای مشرکین و منافقان که اعدای الهی هستند طلب مغفرت کند یعنی با اینها رابطه برقرار کرده به نحو دوستی و محبتی با اینها برقرار کرده و مانند آن دوستی با دشمنان خدا دشمنی خدا است لذا در بخشی از آیات قبل فرمود استغفار برای منافق و امثال منافق که به خدا و پیامبر معتقد نیست بلکه در صدد براندازی اسلام و حذف نظام اسلامی است این زیانبار است قبلاً فرمود چه برای اینها طلب مغفرت بکنید چه نکنید یکسان است آیه هشتاد همین سوره مبارکه توبه که بحث این آیه قبلاً گذشت این بود "استغفر لهم او لاتستغفر لهم ان تستغفر لهم سبعین مره فلم یغفر الله لهم" از این کار برمیآید که استغفار برای منافقان که مشرک هم در حکم منافق است و منافق هم در حکم مشرک است گرچه "ان المنافقین لفی درک من الاسفل من النار" این کار اثری ندارد لغو است یعنی از نظر اثر الهی لغو است یعنی خدا این دعا را ترتیب اثر نمیدهد امااز آیه هشتاد سوره توبه برنمیآید که این کار محرم است این کار الهی نیست یعنی سبقه الهی ندارد خدا این دعا را مستجاب نمیکندحالا اگر کسی برای رعایت ارتباط خانوادگی و جنبه مردمی و اجتماعی خواست از یک مشرکی به عنوان مرحوم یاد کند بگوید مرحوم فلان کس آیا این کار روا است یانه استفاده حرمت از آیه هشتاد آسان نیست برای اینکه آیه هشتاد دارد شما چه برای مشرکان و آنهایی که منافق و مشرک که اینها در یک قسم هستند برای اینها طلب مغفرت بکنید یا نکنید بی اثر است خدا نمیآمرزد این کار یا ظهور در تخییر است که برخی از مفسران پنداشتند یا ظهور در لغویت است که ظاهر آیه این است که استغفار لغو استنه شما مخیرید میخواهید استغفار کنید یا نکنید "استغفر لهم او لا تستغفر لهم ان تستغفر لهم سبعین مره فلم یغفر الله لهم" یعنی استغفار شما لغو است نه شما مخیرید بین ...که برخی اینچننی پنداشتند ولی دلیل بر حرمت نیست یعنی یک کار بی اثری است خدا بر این دعا ترتیب اثر مترتب نمیکند اما از این آیه هشتاد استفاده حرمت میشود که اگرکسی تعبیر بکند از یک منافقی به مرحوم فلان کس از این آیه استفاده نمیشود ولی از آیه محل بحث کاملاً استفاده میشود شما که میگویید مرحوم یعنی چه؟ این یک تعبیر خبری است که به داعی انشاء میکنید به تعبیرات فارسی ماهم همینطور است مرحوم یعنی خدا رحمتش کند یعنی دعا اگر کسی از یک منافق اعدامی تعبیر کرده به مرحوم یعنی طلب مغفرت کرد و آیه محل بحث کاملاً این راتحریم میکند میگوید اصلاً مومن حق ندارد یک چنین کاری بکند پس تفاوت جوهری آیه هشتاد با آیه محل بحث آن است که از آن آیه استفاده میشود که این کار بی اثر است ذات اقدس الهی بر او اثری مترتب نمیکند اما از این آیه کاملاً استفاده میشود که هیچ مسلمانی حق ندارد نسبت به منافق اعدامی بگوید مرحوم شما که میگویید مرحوم منظور این است که خدا رحمتش کند این دعا است این استغفار است "ما کان للنبی والذین آمنوا ان یستغفر للمشرکین" این آیه برای آن بود که بعد از آنکه آیه هشتاد نازل شد شاید گروهی از خانوادههای وابسته به منافقان و مشرکان میگفتند به اینکه حالا جنبه الهی این کار بی اثر است ولی جنبه مردمی و خانوادگی و اجتماعی را چرا ما ترک بکنیم؟ ما بالاخره رابطه اجتماعی را به عنوان قول حسن قولوا للناس حسنا حفظ میکنیم ما هم ترحیم میکنیم احیاناً در مجلس ختمشان شرکت میکنیم و یک فاتحه هم میخوانیم حالا اثر نکرد نکرد چرا ما رابطه مردمی را رسم کنیم؟
سوال: جواب: لغو است یعنی مباه است یک کار بی اثر است اما حرام نیست خدایا آن قدرت را به من بده که من بتوانم مثل مرغ پرواز بکنم این که کار لغوی است اما حرام که نیست ولی اگر کسی بگوید خدایا تو فلان مشرک را بیامرز این منافق اعدامی که معلوم شد که "انه من اصحاب الجحیم" است یک نفر مشکوک است حساب دیگری است مشکوک است نمیشود به عام یا مطلق در شبهه مصداقی تمسک کرد اما تبیین الارض و انه من اصحاب الجحیم کتاب او گفتار او نوشتار او رفتار او انکار و ضروریات او هم برای ما معلوم شد "تبیین لنا انه من اصحاب الجحیم" بعد در مجلس ختم او شرکت کنیم بگوییم مرحوم فلان کس و یک فاتحه هم بخوانیم این کار محرم است "ما کان للنبی و الذین آمنوا عن یستغفروا للمشرکین" برای اینکه رابطه خانوادگی اجتماعی و مانند آن بسایر خوب است اما مادامی که آسیب نرساند به ارتباط الهی باعث انقطاع ارتباط از خدا نشود اگر "لاطاعت لمخلوق فی معصیت الخالق" همچنین ارتباط با افراد خانواده و جامعه وقتی که سبب قطع ارتباط با خدا باشد جایز نیست خوب اگر ذات اقدس الهی با یک بیان قاطعی نهی کرده کسی بخواهد منتهی نشود و این نهی را نپذیرد یعنی رابطهای با خدا ندارد در همان محدوده در بحثهای سابق داشتیم این حرف از صدر الدین قونوی بود که هیچ کسی گناه نمیکند مگر اینکه ادعای ربوبیت بکند اینکه گفتند شما به این فکر نباشید که گناهتان چیست به این فکر باشید که دارید در برابر چه کسی میایستید سرش همین است کم نیست روایاتی که بگوید که که "لایزن الزانی و هو مومن لایغتاب المومن و هو مومن لایسرق السارق و هو مومن" این روایات کم نیست اما تحلیلی که این بزرگوار دارد میتواند تفسیر خوبی برای این احادیث باشد که هیچ کس گناه نمیکند مگر اینکه ادعای خدایی بکند برای اینکه اگر دست به خلاف زده این خلاف سهواً بود نسیاناً بود للاضطرار بود للاجبار بود للاکراه بود قصوراً بود همه اینها طبق احادیث رفع مرفوع است, اینها که گناه نیست حالا بعضی قضا دارد بعضی کفاره دارد ولی گناه نیست, گناه در صورتی است که انسان عالماً عامداً خلاف مرتکب بشود یعنی میداند گفته خدا این است و او هیچ عذری هم ندارد نه سهو است نه نسیان است نه جهل موضوع است نه جهل به حکم است نه قصوراست نه اجبار است نه اکراه است نه اضطرار هیچ کدام از این هفت هشت تا نیست چون در آن موارد هشتم رفع آن موارد است که گناه نیست اگر در یک موضوعی عالم به موضوع است عالم به حکم هم هست هیچ مانعی هم ندارد عالماً عامداً دارد گناه میکند فرمایش صدر الدین قونوی این است که شما که تحلیل میکنید به این صورت درمیآید خدایا من میانم که گفته تو ایناست و من هم هیچ عذری ندارم مگر هوس من من هوس خود را بر ..تو مقدم میگذارم بازگشت گناه به این است این است که لایزن الزانی و هو مومن اینها به عنوان تمثیل است نه تعیین مخصوص آن سه چهار تا نیست یعنی لایعصی العاصی و هو مومن هر عصیانی سر از شرک درمیآورد منتهی از بس خدا رحیم است که میگذرد اینطور نیست که گناه بدون دعوای به ربوبیت باشد
سئوال: جواب: این که انسان گناه میکند تحلیل او این است که در این مقطع حرف خود را بر اساس افرأیت من اتخذ اله هواء بر بیان خدا مقدم میدارم نه اینکه در خلقت آسمانها و زمین تردید داشته باشد در خلقت آباء و اجدادش تردید داشته باشد در خلقت بهشت و جهنم تردید داشته باشد ربوبیت خدا را در ماعدا قبول دارد اما در این مقطع میگوید نظر من این است که انجام بدهم این میشود "افرأیت من اتخذ اله هواه" وگرنه فرض ندارد که یک کسی ربوبیت خدا را در این معنی قبول داشته باشد یعنی ملتزم باشد نه قبول علمی اعتقاد عملی داشته باشد یعنی به عقل عملی مومن باشد نه عالم او عالم است آنجا که دارد جاهل نیستم منکر نیستم یعنی عالمم باز هم معنایش همین است عالماً عامداً معصیت کردم آن عالم متهتک که منکر کلام یا فلسفه نیست او در عینحال معتقد است خدایی هست خدا خالق است خدا بهشت و جهنم دارد عالم بی عمل معنایش این نیست که در مقام معصیت علم نیست بلکه در مقام معصیت ایمان نیست یعنی قبول ندارند نکول اعتقادی قبول علمی این میشود عالم متهتک عالم متهتک همین است یعنی علماً قبول دارد روی عدل عملی آنجا که جای عزم و تصمیم و ایمان و اعتقاد و اخلاص و راه اندازی و انگیزه است نه اندیشه آنجا نکول دارد نه قبول چون مرکز فرماندهی آن جا است آن است که میگوید بکن میگوید نکن آن که میگوید بفهم و یا نفهم اندیشه است آن که میگوید بکن یا نکن انگیزه است و مرز اینها هم کاملاً از همدیگر جدا است آن جمله هم که ربوبیت تو را انکار ندارد یعنی انکار علمی ندارد میشود جهد باب استیقنتهم انفسهم اینها بیان نورانی حضرت کلیم سلام الله علیه است که به فرعونیان فرمود لقد علمتم ما انزله ..رب السموات تو که میدانی این معجزات فقط کار خدا است چرا قبول نمیکنی این عالم متهتک در نصاب اندیشه و استدلال کم نیاورده اینجا جای فهم است خوب هم میفهمد کتاب هم مینویسد و سخنرانی هم میکند اما اینجا جای عزم عزم جای دیگر است این در مشرق است این در مغرب یعنی مسئله عزم واراده و نیت جای دیگر است مسئله تصور و تصدیق و جزم جای دیگر است ما یک جزم داریم در یک وادی دیگر یک عزم داریم در یک وادی دیگر عالم متهتک اهل جزم است خوب استدلال میکند خوب کتاب مینویسد, خوب سخنرانی میکند, اما اهل عزم نیست آنکه میگوید من که هویت تو را انکار نکردم یعنی به مسائل علمی مشکلی ندارم اما آنجا که باید تصمیم بگیرم کم میآورم در اینجا فرمود به اینکه شما بخواهی رابطه مردمی را بر رابطه الهی مقدم بداری نمیشود پس از آیه 80 سوره توبه استفاده غربت نمیشود کسی بخواهددر جلسه ختم یک منافق اعدامی که "تبیین له انه من اصحاب الجحیم" شرکت کند بگوید مرحوم یا بگوید بنویسد مرحوم بنویسد بگوید حق ندارد.
چرا ذات اقدس الهی همه این روابط را زیر مجموعه ارتباط الهی قرار داده است در بخش پایانی سوره مجادله فرمود آیه 22 سوره مجادله فرمود "لاتجد قوماً یومنون بالله والیوم الآخر یوادون من عاد الله و رسوله لو کانوا آبائکم و ابنائکم و اخوانه و عشریتهم" اینچنین نیست که اگر کسی رابطه خدایی بر او اصل بود بگوید بسیار خوب ما حالا چرا رابطه خانوادگی را به هم بزنیم؟ چرا رابطه اجتماعی را به هم بزنیم؟ آنجا دارد لو لا المغمون نمیشود اگر کسی مومن وبد رابطه با خدا برای او اصل است و هرگز مودت ولو قولی یا فعلی نسبت به کسانی که حدشان جدای از حد الهی است در برابر حدالهی حدی قائلند با آنها مودت و ارتباط دوستی ندارد ولو پدرانشان و برادرانشان یا فرزندانشان یا از بستگانشان باشد این تفاوت جوهری بین آیه هشتاد با آیه محل بحث است مطلب دیگر آن است که گاهی که حرمت خیلی اکید باشد تعبیر به صورت ما کان یعنی چنین حقی اصلاً نیست نظیر آنچه که در سوره مبارکه انفال درباره رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله وسلم گذشت آیه 67 سوره انفال این بود "ما کان لنبی ان یکون له اسرا حتی ..بعضی از افرادی که بالاخره مشکل مالی داشتند یا دلبستگی و دلمشغولی مالی داشتند آنوقت میدیدند در بین کفار یک سلسله سرمایداری هست پیشنهاد میدادند که ما اینها را آزاد کنیم پولی بگیریم آیه نازل شد بالاخره اینها هم که شما را رها نمیکنند حالا اگر آزاد بشوند دوباره همین توطئه هست و همین جنگ تحمیلی اسیر گیری وقتی است که شما به یک قدرتی برسید نه اینها را رها کنید دوباره اینها توطئه کنند این کار به نظام صدمه میزند نزاع شخصی نیست لذا گناه بزرگی است و مسئول این کار هم رهبر است شخص پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم است لذادر آن جا از مومنین سخن به میان نیامده فرمود هیچ پیغمبری این حرف زا نزده است ما کان لنبی هیچ پیغمبری این حرف را نزده است چه پیغمبر اسلام باشد چه انبیاء دیگر "ما کان لنبی ان یکون له اسری حتی یسکن فی الارض" بوسیله خون ناپاکان زمین خیلی سخین و غلیظ میشود این خونهای ناپاک خون توطئه است شما اینها را رها کردید دوباره همین جنگ تحمیلی علیه شما است این تعبیر به صورت هی نیامده به صورتی که اصلاً ریشه چنین کاری یعنی اصلاً حق نیست "ما کان لنبی ان یکون له اسرای حتی یسکن فی الارض" آنجا سخن از مومنین نیست نظیر آنچه که در بخش پایانی سوره مائده از زبان عیسی مسیح نقل کرده که عیسی مسیح سلام الله علیه در آیه 116 سوره مائده اینچنین آمد که او در قیامت عرض میکند "سبحانک ما یکون لی ان اقول ما لیس لی بحق" اصلاً من چنین حقی ندارم که مردم را به غیر تو دعوت بکنم یا مردم را پدر مادرم دعوتمیکردم چنین حقی نداشتم پس تعبیر ما کان خیلی قویتر از نهی ظاهری است که از آن حرمت استفاده میشود "ما کان لنبی والذین آمنوا ان یستغفروا" بنابراین این برای آن جهت بود که آنها میخواستند رابطه مردمی خود را حفظ کنند نسبت به اینکه حالا کسی در شب برخیزد و در نماز شبش یکی از نیاکان گذشتهاش را که مشرک است برای او طلب مغفرت کند یک چنین کسی را که مومن نمیکند مومنی که صریحاً خدا فرمود چه استغفار کنی و چه استغفار نکنی آمرزیده نخواهد شد این کار لغو است کسی شب برنمیخیزد که برای مشرک یک کار لغوی انجام بدهد که این روز در مجلس فاتحه یک منافق اعدامی شرکت میکند که رابطهاش را حفظ بکند فرمود این کار را هم نباید بکنید وگرنه یک مومن مسلمان متدین که در بین خود و بین خدا خوب در نماز برای منافق اعدامی که طلب مغفرت نمیکند با اینکه میداند خدا این را نمیآورزد این میخواهد رابطه مردمی خود را حفظ کند و بگوید چرا خودم را بد کنم این یک گوشه فی قلوبهم مرض است که در سوره مبارکه مائده این بحثش گذشت که فرمود "فتری الذین فی قلوبهم مرض یسارعون فیهم یقولون نخشی ان تصیبنا دائره" فرمود یک عده بیمار دل در شما هستند که میگویند شاید نظام اسلامی شکست خورد ما چرا خودمان را بد کنیم به آنها فرمود این شاید یک بایدی دارد چه شاید عسی الله ان یاتی بالفتح او....شاید نظام اسلامی شکست بخورد یعنی چه؟ فرمود این بیمار دلان هستند کاملاً رابطهشان را میخواهند حفظ بکنند میگویند شاید این نظام برگشت نظام دیگری آمد ما چرا با آنها بد رفتار کرده باشیم؟ این گروه را ذات اقدس الهی فرمود یک چنین حقی ندارید "ما کان لنبی والذین آمنوا ان یستغفروا للمشرکین و لو کانوا اوبی قربی این ولوکانوا اولی قربی مشروحش در همان آیه 22 سوره مبارکه مجادله است.
مطلب دوم این است که در حال شک انسان وقتی شک دارد در اصول کلی برائت و حلیت و برائت مجاز است در موراد مشکوک مجاز است بین خود و بین خدا خودش هم میداند شک دارد یا یقین اما "من بعد ماتبیین منهم انهم اصحاب الجحیم" یعنی بعد از اینکه برای شما معلوم شد شما از نزدیک با او آشنا بودید میدانستید که این معتقد به خدا و قیامت نیست برای شما معلوم است چرا این کار را میکنید این تبیین چند تا راه دارد یکی اینکه شخص با همین عقیده بمیرد اگر شخص با همین عقیده مرد که "تبیین لنا انه من اصحاب الجحیم" یا نه ما خودمان جزم نداریم که او با این عقیده مرد مدتی هم یکدیگر را ندیدیم اما یک معصومی خبر داد به اینکه این همچنان بر آن عقیده خود باقی است یا خدا او را نمىآمرزد اگر از طرف وحی الهی چنین خبری برسئ "یتبین لنا انه من اصحاب الجحیم" پس دو تا راه دارد یکی اینکه ما تا اواخر عمر او با آن شخص بودیم و دیدیم که او مشرک و منافق بود و ممعارف الهی را قبول نداشت و با همان عقیده هم مرد این یتبین لنا انه من اصحاب الجحیم یک وقت است نه بوسیله وحی الهی و ذات اقدس الهی مىفرماید این درونش نفاق و شرک است و ایمان هم نمیآورد و فایده هم ندارد آن راه عمومی که بر همگان روشن است یعنی انسان با کسی محشور بود مانوس مىدانست او منافق است و مشرک است و با همان شرک و نفاق هم مرد این "تبین له انه من اصحاب الجحیم" اما نسبت به یک کسی که زنده است و از آینده آنها ما بیخبریم چون آینده با لا خره روشن نیست انما الامور بخواتیمها حسن عاقبت مال کسیت؟ سوء عاقبت مال کیست معلوم نیست آیه 80 سوره مبارکه توبه به پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم میفرماید که این گروه مشخص از نفاق اینها کسانی هستند که "لن یغفر الله لهم" چه تو مغفرت بکنی چه نکنی چه زنده باشند چه نباشند چه اینکه مشابه این در سوره مبارکه هود ذات اقدس الهی برای حضرت نوح بیان کرده آیه 36 سوره مبارکه هود این است آنجا که زمینه دستور کشتی سازی شروع میشود که کم کم مسئله طوفان است و غرق, فرمود و "اوحی الی نوحٍ انه لن یومن من قومک الامن قد آمن" همین چند نفری که ایمان آوردهاند همینها هستند بعداً دیگر اینها ایمان نمیآورند ازاین به بعد که ذات اقدس الهی به نوح سلام الله علیه فرمود "لن یومن من قومک الا من قد آمن" از آن به بعد نوح عرض کرد که "فلا یلد الا والداً کفارا" این اخبرا به غیب از کجا برای حضرت نوح پیدا شد؟ این تلک من انبا الغیب نوحی فالیک بعداز اینکه خدای سبحان به نوح سلام الله علیه از راه وحی فرمود لن یومن من قومک الا من قد آمن از آن به بعد نوح عرض کرد که خوب حالا شما که میدانید... فلا یبتئس بما کانوا یعملون" پس این دو تا راه هست و جمعش هم ممکن است اینها مانعه الخلو است جمع را شاید یکی با وحی الهی مشخص شد که این شخص چه کاره است هم خودانسان از نزدیک دید این مشرکاً مرد در اینگونه از موارد مصداق روشن تبین لنا من اصحاب الجحیم هست اما در موارد دیگر که انسان شک دارد خوب میتواند رجائاً طلب مغفرت بکند یا رجائاً بگوید مرحوم فلان کس این برای او روشن نیست که حالا ممکن است لغو باشد اما حرام بودنش که روشن نیست.
فتحصل اگر برای تبیین له انه من اصحاب الجحیم با او مأنوس بود دید این مشرکاً منافقاً مرد حرام است برای او طلب مغفرت بکند اما اگر نه از او بی خبر بود و برای او مشکوک است و شک دارد ممکن است بگوید اگر او منافق بود این معصیت نکرد چون شک در موضوع داشت و کار لغوی هم هست نه کار حرامی.
جریان حضرت خلیل سلام الله علیه که وعده داده است این از سنخ مولفه قلوبهم میتواند باشد چون تالیف قلوب گاهی با مال است اینطور نیست که بر مولفه قلوبهم حصر باشد که تنها راه برقراری دوستی با کفار فقط مال است بلکه او نشان میدهد که انسان میتوانداز مسائل مادی و از حقوق شخصی هزینه کند تألیفاً بقلوب الکفار نه از احکام الهی یک وقت است یک بیگانهآی برای جلب توجه یک کشور غربی برای حفظ دیپلماسی یک مرد نامحرمی با زن نامحرم میخواهددست بدهد تألیفاً للقلوب این حکم خدا را هزینه کردن بر تألیف قلوب است و این جایز نیست یک وقت است که از حق شخصی خودش میگذرد از مال خودش میگذرد مهمانی میدهد هدیه میدهد کادو میدهد بله اینها تألیف القلوب دارد اما از حکم خدا بخواهد هزینه کند برای تألیف قلوب این روا نیست در جریان حضرت خلیل خوب این ممکن است از حق شخصی خود بگذرد چون خیلی آسیب دید عموی او گفت لارجمنک این تهدیدها را کرده اما این چون اواه الحلیم است کثیر ...واهل علم و بردباری است بردبار را بردبار میگویند برای اینکه این بار سنگین را میبرد یک کلمه مرکب است بسیط نیست حلیم است که بسیط است فارسی آن هنر را ندارد که این کلمه را به بساطت خود حل کند باید دو تا کلمه جمع بشود تا معنی حلیم را تفهیم کند بردبار اینبار سنگین تحمل ناشدنی را این شخصی که صابر است و حلیم است این بار را به مقصد میرساند این بار را میبرد این بردبار است برنده بار است بالاخره وجود مبارک حضرت خلیل بردبار بود این بار را به مقصد رساند چهار تا بد شنید تحمل کرد حلیم بود خوب از حق خودش گذشت هزینه کرد تألیفاً للقلوب اما بعداز اینکه روشن شد حق ندارد "فلما تبیین له انه عدو لله تبرئً منه" دیگر از آن به بعد باید از حکم خدا هزینه کند تا تألیفاً للقلوب آذر را به خود جذب بکند اینچنین نیست برای اینکه این دعوت کردن یا استغفار کردن لاحد الامرین است یا بر آن است که خدا ببخشد یا برای جلب توجه او است خدا که مشرک را نمیبخشد این هم که لایومن پس بنابراین این لغو است پس "و ما کان استغفار ابراهیم لابیه الا عن موعدتاً وعده ایاه" و منشأ این بعدها هم تألیف قلوب است آنچه هم که در سوره مبارکه نجم آمده است آیه 35 به بعد ان له علم الغیب فهو یری ان ینبع بما فی صحف موسی و ابراهیم الذی وفی که هم به عهد الهی وفا کرده است کتم هن و هم به عهد مردمی وفا میکند چون وعده داده است به آذر که ساستغفر لک ربی انه کان کذا و کذا این به عهدش وفا کرده منشأ این میثاق و عده گذاری و منشأ وفا به این عهد همان تألیف قلوب است این خوب نیست اما فلما تبیین له انه عدوه لله تبریً منه اینجا یک تألیف قلوب نیست و ما کان استغفار ابراهیم لابیه الا عن موعده وعده ایاه فلما تبیین له انه عدو لله تبری منه ان ابراهیم ..حلیم ما در سوره مبارکه برائت از آغازش با همین برائه سروع میشود که شما از کسی مه ذات اقدس الهی از او متبری است شما هم برائت داشته باشید برائت من الله و رسوله الذین عاهدتم من المشرکین شما هم تبری داشته باشید این تبری در حقیقت تولی وتبری همان تلفیق شده جاذبه و دافعه است که در بحثهای پیشین هم داشتیم این جاذبه و دافعه که در غالب موجودات هست و در برخی هم همان به ضورت شهوت و غضب درمیآید و یک قدری رقیقتر میشود به صورت اراده و نفرت یااراده و کراهت میل و نفرت در میآید یک قدری که باریکتر میشود به صورت ارادت و کراهت ظهور میکند یا عداوت و محبت درمیآید وقتی خیلی تلفیق شد ترقیق شد سبقه علمی پید اکرد میشود تولی و تبری و در متن دین قرار میگیرد این تولی و تبری مرحله ششم یا هفتم همان جاذبه یا دافعهای است کهدر جمادات هم هست در گیاهان هم هست در حیوانات هم هست در انسانهای عادی هم هست در افراد غیر مسلمان هم هست در مسلمان غیر شیعی هم هست در مسلمانان شیعه وقتی لطیف شد میشود تولی و تبری که در متن دین قرار میگیرد البته فرمود این جزو تولی و تبری شما است پس با که متولی باشید از که متبری باشید.
والحمد لله رب العالمین
ارتباط انسانی در مسائل جامعه مادامی که به حدود الهی آسیب نرساند مجاز است
استغفار برای منافقان و مشرکان از نظر اثر الهی لغو است.
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿مَا کَانَ لِلنَّبِیِّ وَالَّذِینَ آمَنُوا أَن یَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِکِینَ وَلَوْ کَانُوا أُوْلِی قُرْبَی مِن بَعْدِ مَاتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُمْ أَصْحَابُ الجَحِیمِ (113)﴾
ارتباط انسانی در مسائل جامعه مادامی که به حدود الهی آسیب نرساند مجاز است مادامی که این رابطه باعث انقطاع از خدا است مجاز نیست همانطوری که در مسائل دیگر بر اساس "لاطاعت لمخلوق فی معصیت الخالق" عمل میشود در مسائل ارتباطات خانوادگی و اجتماعی هم همینطور است یعنی مادامی این ارتباط خانوادگی و اجتماعی محترم است که رابطه با خدا قطع نشود بر همین اساس اگر کسی بخواهدبرای مشرکین و منافقان که اعدای الهی هستند طلب مغفرت کند یعنی با اینها رابطه برقرار کرده به نحو دوستی و محبتی با اینها برقرار کرده و مانند آن دوستی با دشمنان خدا دشمنی خدا است لذا در بخشی از آیات قبل فرمود استغفار برای منافق و امثال منافق که به خدا و پیامبر معتقد نیست بلکه در صدد براندازی اسلام و حذف نظام اسلامی است این زیانبار است قبلاً فرمود چه برای اینها طلب مغفرت بکنید چه نکنید یکسان است آیه هشتاد همین سوره مبارکه توبه که بحث این آیه قبلاً گذشت این بود "استغفر لهم او لاتستغفر لهم ان تستغفر لهم سبعین مره فلم یغفر الله لهم" از این کار برمیآید که استغفار برای منافقان که مشرک هم در حکم منافق است و منافق هم در حکم مشرک است گرچه "ان المنافقین لفی درک من الاسفل من النار" این کار اثری ندارد لغو است یعنی از نظر اثر الهی لغو است یعنی خدا این دعا را ترتیب اثر نمیدهد امااز آیه هشتاد سوره توبه برنمیآید که این کار محرم است این کار الهی نیست یعنی سبقه الهی ندارد خدا این دعا را مستجاب نمیکندحالا اگر کسی برای رعایت ارتباط خانوادگی و جنبه مردمی و اجتماعی خواست از یک مشرکی به عنوان مرحوم یاد کند بگوید مرحوم فلان کس آیا این کار روا است یانه استفاده حرمت از آیه هشتاد آسان نیست برای اینکه آیه هشتاد دارد شما چه برای مشرکان و آنهایی که منافق و مشرک که اینها در یک قسم هستند برای اینها طلب مغفرت بکنید یا نکنید بی اثر است خدا نمیآمرزد این کار یا ظهور در تخییر است که برخی از مفسران پنداشتند یا ظهور در لغویت است که ظاهر آیه این است که استغفار لغو استنه شما مخیرید میخواهید استغفار کنید یا نکنید "استغفر لهم او لا تستغفر لهم ان تستغفر لهم سبعین مره فلم یغفر الله لهم" یعنی استغفار شما لغو است نه شما مخیرید بین ...که برخی اینچننی پنداشتند ولی دلیل بر حرمت نیست یعنی یک کار بی اثری است خدا بر این دعا ترتیب اثر مترتب نمیکند اما از این آیه هشتاد استفاده حرمت میشود که اگرکسی تعبیر بکند از یک منافقی به مرحوم فلان کس از این آیه استفاده نمیشود ولی از آیه محل بحث کاملاً استفاده میشود شما که میگویید مرحوم یعنی چه؟ این یک تعبیر خبری است که به داعی انشاء میکنید به تعبیرات فارسی ماهم همینطور است مرحوم یعنی خدا رحمتش کند یعنی دعا اگر کسی از یک منافق اعدامی تعبیر کرده به مرحوم یعنی طلب مغفرت کرد و آیه محل بحث کاملاً این راتحریم میکند میگوید اصلاً مومن حق ندارد یک چنین کاری بکند پس تفاوت جوهری آیه هشتاد با آیه محل بحث آن است که از آن آیه استفاده میشود که این کار بی اثر است ذات اقدس الهی بر او اثری مترتب نمیکند اما از این آیه کاملاً استفاده میشود که هیچ مسلمانی حق ندارد نسبت به منافق اعدامی بگوید مرحوم شما که میگویید مرحوم منظور این است که خدا رحمتش کند این دعا است این استغفار است "ما کان للنبی والذین آمنوا ان یستغفر للمشرکین" این آیه برای آن بود که بعد از آنکه آیه هشتاد نازل شد شاید گروهی از خانوادههای وابسته به منافقان و مشرکان میگفتند به اینکه حالا جنبه الهی این کار بی اثر است ولی جنبه مردمی و خانوادگی و اجتماعی را چرا ما ترک بکنیم؟ ما بالاخره رابطه اجتماعی را به عنوان قول حسن قولوا للناس حسنا حفظ میکنیم ما هم ترحیم میکنیم احیاناً در مجلس ختمشان شرکت میکنیم و یک فاتحه هم میخوانیم حالا اثر نکرد نکرد چرا ما رابطه مردمی را رسم کنیم؟
سوال: جواب: لغو است یعنی مباه است یک کار بی اثر است اما حرام نیست خدایا آن قدرت را به من بده که من بتوانم مثل مرغ پرواز بکنم این که کار لغوی است اما حرام که نیست ولی اگر کسی بگوید خدایا تو فلان مشرک را بیامرز این منافق اعدامی که معلوم شد که "انه من اصحاب الجحیم" است یک نفر مشکوک است حساب دیگری است مشکوک است نمیشود به عام یا مطلق در شبهه مصداقی تمسک کرد اما تبیین الارض و انه من اصحاب الجحیم کتاب او گفتار او نوشتار او رفتار او انکار و ضروریات او هم برای ما معلوم شد "تبیین لنا انه من اصحاب الجحیم" بعد در مجلس ختم او شرکت کنیم بگوییم مرحوم فلان کس و یک فاتحه هم بخوانیم این کار محرم است "ما کان للنبی و الذین آمنوا عن یستغفروا للمشرکین" برای اینکه رابطه خانوادگی اجتماعی و مانند آن بسایر خوب است اما مادامی که آسیب نرساند به ارتباط الهی باعث انقطاع ارتباط از خدا نشود اگر "لاطاعت لمخلوق فی معصیت الخالق" همچنین ارتباط با افراد خانواده و جامعه وقتی که سبب قطع ارتباط با خدا باشد جایز نیست خوب اگر ذات اقدس الهی با یک بیان قاطعی نهی کرده کسی بخواهد منتهی نشود و این نهی را نپذیرد یعنی رابطهای با خدا ندارد در همان محدوده در بحثهای سابق داشتیم این حرف از صدر الدین قونوی بود که هیچ کسی گناه نمیکند مگر اینکه ادعای ربوبیت بکند اینکه گفتند شما به این فکر نباشید که گناهتان چیست به این فکر باشید که دارید در برابر چه کسی میایستید سرش همین است کم نیست روایاتی که بگوید که که "لایزن الزانی و هو مومن لایغتاب المومن و هو مومن لایسرق السارق و هو مومن" این روایات کم نیست اما تحلیلی که این بزرگوار دارد میتواند تفسیر خوبی برای این احادیث باشد که هیچ کس گناه نمیکند مگر اینکه ادعای خدایی بکند برای اینکه اگر دست به خلاف زده این خلاف سهواً بود نسیاناً بود للاضطرار بود للاجبار بود للاکراه بود قصوراً بود همه اینها طبق احادیث رفع مرفوع است, اینها که گناه نیست حالا بعضی قضا دارد بعضی کفاره دارد ولی گناه نیست, گناه در صورتی است که انسان عالماً عامداً خلاف مرتکب بشود یعنی میداند گفته خدا این است و او هیچ عذری هم ندارد نه سهو است نه نسیان است نه جهل موضوع است نه جهل به حکم است نه قصوراست نه اجبار است نه اکراه است نه اضطرار هیچ کدام از این هفت هشت تا نیست چون در آن موارد هشتم رفع آن موارد است که گناه نیست اگر در یک موضوعی عالم به موضوع است عالم به حکم هم هست هیچ مانعی هم ندارد عالماً عامداً دارد گناه میکند فرمایش صدر الدین قونوی این است که شما که تحلیل میکنید به این صورت درمیآید خدایا من میانم که گفته تو ایناست و من هم هیچ عذری ندارم مگر هوس من من هوس خود را بر ..تو مقدم میگذارم بازگشت گناه به این است این است که لایزن الزانی و هو مومن اینها به عنوان تمثیل است نه تعیین مخصوص آن سه چهار تا نیست یعنی لایعصی العاصی و هو مومن هر عصیانی سر از شرک درمیآورد منتهی از بس خدا رحیم است که میگذرد اینطور نیست که گناه بدون دعوای به ربوبیت باشد
سئوال: جواب: این که انسان گناه میکند تحلیل او این است که در این مقطع حرف خود را بر اساس افرأیت من اتخذ اله هواء بر بیان خدا مقدم میدارم نه اینکه در خلقت آسمانها و زمین تردید داشته باشد در خلقت آباء و اجدادش تردید داشته باشد در خلقت بهشت و جهنم تردید داشته باشد ربوبیت خدا را در ماعدا قبول دارد اما در این مقطع میگوید نظر من این است که انجام بدهم این میشود "افرأیت من اتخذ اله هواه" وگرنه فرض ندارد که یک کسی ربوبیت خدا را در این معنی قبول داشته باشد یعنی ملتزم باشد نه قبول علمی اعتقاد عملی داشته باشد یعنی به عقل عملی مومن باشد نه عالم او عالم است آنجا که دارد جاهل نیستم منکر نیستم یعنی عالمم باز هم معنایش همین است عالماً عامداً معصیت کردم آن عالم متهتک که منکر کلام یا فلسفه نیست او در عینحال معتقد است خدایی هست خدا خالق است خدا بهشت و جهنم دارد عالم بی عمل معنایش این نیست که در مقام معصیت علم نیست بلکه در مقام معصیت ایمان نیست یعنی قبول ندارند نکول اعتقادی قبول علمی این میشود عالم متهتک عالم متهتک همین است یعنی علماً قبول دارد روی عدل عملی آنجا که جای عزم و تصمیم و ایمان و اعتقاد و اخلاص و راه اندازی و انگیزه است نه اندیشه آنجا نکول دارد نه قبول چون مرکز فرماندهی آن جا است آن است که میگوید بکن میگوید نکن آن که میگوید بفهم و یا نفهم اندیشه است آن که میگوید بکن یا نکن انگیزه است و مرز اینها هم کاملاً از همدیگر جدا است آن جمله هم که ربوبیت تو را انکار ندارد یعنی انکار علمی ندارد میشود جهد باب استیقنتهم انفسهم اینها بیان نورانی حضرت کلیم سلام الله علیه است که به فرعونیان فرمود لقد علمتم ما انزله ..رب السموات تو که میدانی این معجزات فقط کار خدا است چرا قبول نمیکنی این عالم متهتک در نصاب اندیشه و استدلال کم نیاورده اینجا جای فهم است خوب هم میفهمد کتاب هم مینویسد و سخنرانی هم میکند اما اینجا جای عزم عزم جای دیگر است این در مشرق است این در مغرب یعنی مسئله عزم واراده و نیت جای دیگر است مسئله تصور و تصدیق و جزم جای دیگر است ما یک جزم داریم در یک وادی دیگر یک عزم داریم در یک وادی دیگر عالم متهتک اهل جزم است خوب استدلال میکند خوب کتاب مینویسد, خوب سخنرانی میکند, اما اهل عزم نیست آنکه میگوید من که هویت تو را انکار نکردم یعنی به مسائل علمی مشکلی ندارم اما آنجا که باید تصمیم بگیرم کم میآورم در اینجا فرمود به اینکه شما بخواهی رابطه مردمی را بر رابطه الهی مقدم بداری نمیشود پس از آیه 80 سوره توبه استفاده غربت نمیشود کسی بخواهددر جلسه ختم یک منافق اعدامی که "تبیین له انه من اصحاب الجحیم" شرکت کند بگوید مرحوم یا بگوید بنویسد مرحوم بنویسد بگوید حق ندارد.
چرا ذات اقدس الهی همه این روابط را زیر مجموعه ارتباط الهی قرار داده است در بخش پایانی سوره مجادله فرمود آیه 22 سوره مجادله فرمود "لاتجد قوماً یومنون بالله والیوم الآخر یوادون من عاد الله و رسوله لو کانوا آبائکم و ابنائکم و اخوانه و عشریتهم" اینچنین نیست که اگر کسی رابطه خدایی بر او اصل بود بگوید بسیار خوب ما حالا چرا رابطه خانوادگی را به هم بزنیم؟ چرا رابطه اجتماعی را به هم بزنیم؟ آنجا دارد لو لا المغمون نمیشود اگر کسی مومن وبد رابطه با خدا برای او اصل است و هرگز مودت ولو قولی یا فعلی نسبت به کسانی که حدشان جدای از حد الهی است در برابر حدالهی حدی قائلند با آنها مودت و ارتباط دوستی ندارد ولو پدرانشان و برادرانشان یا فرزندانشان یا از بستگانشان باشد این تفاوت جوهری بین آیه هشتاد با آیه محل بحث است مطلب دیگر آن است که گاهی که حرمت خیلی اکید باشد تعبیر به صورت ما کان یعنی چنین حقی اصلاً نیست نظیر آنچه که در سوره مبارکه انفال درباره رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله وسلم گذشت آیه 67 سوره انفال این بود "ما کان لنبی ان یکون له اسرا حتی ..بعضی از افرادی که بالاخره مشکل مالی داشتند یا دلبستگی و دلمشغولی مالی داشتند آنوقت میدیدند در بین کفار یک سلسله سرمایداری هست پیشنهاد میدادند که ما اینها را آزاد کنیم پولی بگیریم آیه نازل شد بالاخره اینها هم که شما را رها نمیکنند حالا اگر آزاد بشوند دوباره همین توطئه هست و همین جنگ تحمیلی اسیر گیری وقتی است که شما به یک قدرتی برسید نه اینها را رها کنید دوباره اینها توطئه کنند این کار به نظام صدمه میزند نزاع شخصی نیست لذا گناه بزرگی است و مسئول این کار هم رهبر است شخص پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم است لذادر آن جا از مومنین سخن به میان نیامده فرمود هیچ پیغمبری این حرف زا نزده است ما کان لنبی هیچ پیغمبری این حرف را نزده است چه پیغمبر اسلام باشد چه انبیاء دیگر "ما کان لنبی ان یکون له اسری حتی یسکن فی الارض" بوسیله خون ناپاکان زمین خیلی سخین و غلیظ میشود این خونهای ناپاک خون توطئه است شما اینها را رها کردید دوباره همین جنگ تحمیلی علیه شما است این تعبیر به صورت هی نیامده به صورتی که اصلاً ریشه چنین کاری یعنی اصلاً حق نیست "ما کان لنبی ان یکون له اسرای حتی یسکن فی الارض" آنجا سخن از مومنین نیست نظیر آنچه که در بخش پایانی سوره مائده از زبان عیسی مسیح نقل کرده که عیسی مسیح سلام الله علیه در آیه 116 سوره مائده اینچنین آمد که او در قیامت عرض میکند "سبحانک ما یکون لی ان اقول ما لیس لی بحق" اصلاً من چنین حقی ندارم که مردم را به غیر تو دعوت بکنم یا مردم را پدر مادرم دعوتمیکردم چنین حقی نداشتم پس تعبیر ما کان خیلی قویتر از نهی ظاهری است که از آن حرمت استفاده میشود "ما کان لنبی والذین آمنوا ان یستغفروا" بنابراین این برای آن جهت بود که آنها میخواستند رابطه مردمی خود را حفظ کنند نسبت به اینکه حالا کسی در شب برخیزد و در نماز شبش یکی از نیاکان گذشتهاش را که مشرک است برای او طلب مغفرت کند یک چنین کسی را که مومن نمیکند مومنی که صریحاً خدا فرمود چه استغفار کنی و چه استغفار نکنی آمرزیده نخواهد شد این کار لغو است کسی شب برنمیخیزد که برای مشرک یک کار لغوی انجام بدهد که این روز در مجلس فاتحه یک منافق اعدامی شرکت میکند که رابطهاش را حفظ بکند فرمود این کار را هم نباید بکنید وگرنه یک مومن مسلمان متدین که در بین خود و بین خدا خوب در نماز برای منافق اعدامی که طلب مغفرت نمیکند با اینکه میداند خدا این را نمیآورزد این میخواهد رابطه مردمی خود را حفظ کند و بگوید چرا خودم را بد کنم این یک گوشه فی قلوبهم مرض است که در سوره مبارکه مائده این بحثش گذشت که فرمود "فتری الذین فی قلوبهم مرض یسارعون فیهم یقولون نخشی ان تصیبنا دائره" فرمود یک عده بیمار دل در شما هستند که میگویند شاید نظام اسلامی شکست خورد ما چرا خودمان را بد کنیم به آنها فرمود این شاید یک بایدی دارد چه شاید عسی الله ان یاتی بالفتح او....شاید نظام اسلامی شکست بخورد یعنی چه؟ فرمود این بیمار دلان هستند کاملاً رابطهشان را میخواهند حفظ بکنند میگویند شاید این نظام برگشت نظام دیگری آمد ما چرا با آنها بد رفتار کرده باشیم؟ این گروه را ذات اقدس الهی فرمود یک چنین حقی ندارید "ما کان لنبی والذین آمنوا ان یستغفروا للمشرکین و لو کانوا اوبی قربی این ولوکانوا اولی قربی مشروحش در همان آیه 22 سوره مبارکه مجادله است.
مطلب دوم این است که در حال شک انسان وقتی شک دارد در اصول کلی برائت و حلیت و برائت مجاز است در موراد مشکوک مجاز است بین خود و بین خدا خودش هم میداند شک دارد یا یقین اما "من بعد ماتبیین منهم انهم اصحاب الجحیم" یعنی بعد از اینکه برای شما معلوم شد شما از نزدیک با او آشنا بودید میدانستید که این معتقد به خدا و قیامت نیست برای شما معلوم است چرا این کار را میکنید این تبیین چند تا راه دارد یکی اینکه شخص با همین عقیده بمیرد اگر شخص با همین عقیده مرد که "تبیین لنا انه من اصحاب الجحیم" یا نه ما خودمان جزم نداریم که او با این عقیده مرد مدتی هم یکدیگر را ندیدیم اما یک معصومی خبر داد به اینکه این همچنان بر آن عقیده خود باقی است یا خدا او را نمىآمرزد اگر از طرف وحی الهی چنین خبری برسئ "یتبین لنا انه من اصحاب الجحیم" پس دو تا راه دارد یکی اینکه ما تا اواخر عمر او با آن شخص بودیم و دیدیم که او مشرک و منافق بود و ممعارف الهی را قبول نداشت و با همان عقیده هم مرد این یتبین لنا انه من اصحاب الجحیم یک وقت است نه بوسیله وحی الهی و ذات اقدس الهی مىفرماید این درونش نفاق و شرک است و ایمان هم نمیآورد و فایده هم ندارد آن راه عمومی که بر همگان روشن است یعنی انسان با کسی محشور بود مانوس مىدانست او منافق است و مشرک است و با همان شرک و نفاق هم مرد این "تبین له انه من اصحاب الجحیم" اما نسبت به یک کسی که زنده است و از آینده آنها ما بیخبریم چون آینده با لا خره روشن نیست انما الامور بخواتیمها حسن عاقبت مال کسیت؟ سوء عاقبت مال کیست معلوم نیست آیه 80 سوره مبارکه توبه به پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم میفرماید که این گروه مشخص از نفاق اینها کسانی هستند که "لن یغفر الله لهم" چه تو مغفرت بکنی چه نکنی چه زنده باشند چه نباشند چه اینکه مشابه این در سوره مبارکه هود ذات اقدس الهی برای حضرت نوح بیان کرده آیه 36 سوره مبارکه هود این است آنجا که زمینه دستور کشتی سازی شروع میشود که کم کم مسئله طوفان است و غرق, فرمود و "اوحی الی نوحٍ انه لن یومن من قومک الامن قد آمن" همین چند نفری که ایمان آوردهاند همینها هستند بعداً دیگر اینها ایمان نمیآورند ازاین به بعد که ذات اقدس الهی به نوح سلام الله علیه فرمود "لن یومن من قومک الا من قد آمن" از آن به بعد نوح عرض کرد که "فلا یلد الا والداً کفارا" این اخبرا به غیب از کجا برای حضرت نوح پیدا شد؟ این تلک من انبا الغیب نوحی فالیک بعداز اینکه خدای سبحان به نوح سلام الله علیه از راه وحی فرمود لن یومن من قومک الا من قد آمن از آن به بعد نوح عرض کرد که خوب حالا شما که میدانید... فلا یبتئس بما کانوا یعملون" پس این دو تا راه هست و جمعش هم ممکن است اینها مانعه الخلو است جمع را شاید یکی با وحی الهی مشخص شد که این شخص چه کاره است هم خودانسان از نزدیک دید این مشرکاً مرد در اینگونه از موارد مصداق روشن تبین لنا من اصحاب الجحیم هست اما در موارد دیگر که انسان شک دارد خوب میتواند رجائاً طلب مغفرت بکند یا رجائاً بگوید مرحوم فلان کس این برای او روشن نیست که حالا ممکن است لغو باشد اما حرام بودنش که روشن نیست.
فتحصل اگر برای تبیین له انه من اصحاب الجحیم با او مأنوس بود دید این مشرکاً منافقاً مرد حرام است برای او طلب مغفرت بکند اما اگر نه از او بی خبر بود و برای او مشکوک است و شک دارد ممکن است بگوید اگر او منافق بود این معصیت نکرد چون شک در موضوع داشت و کار لغوی هم هست نه کار حرامی.
جریان حضرت خلیل سلام الله علیه که وعده داده است این از سنخ مولفه قلوبهم میتواند باشد چون تالیف قلوب گاهی با مال است اینطور نیست که بر مولفه قلوبهم حصر باشد که تنها راه برقراری دوستی با کفار فقط مال است بلکه او نشان میدهد که انسان میتوانداز مسائل مادی و از حقوق شخصی هزینه کند تألیفاً بقلوب الکفار نه از احکام الهی یک وقت است یک بیگانهآی برای جلب توجه یک کشور غربی برای حفظ دیپلماسی یک مرد نامحرمی با زن نامحرم میخواهددست بدهد تألیفاً للقلوب این حکم خدا را هزینه کردن بر تألیف قلوب است و این جایز نیست یک وقت است که از حق شخصی خودش میگذرد از مال خودش میگذرد مهمانی میدهد هدیه میدهد کادو میدهد بله اینها تألیف القلوب دارد اما از حکم خدا بخواهد هزینه کند برای تألیف قلوب این روا نیست در جریان حضرت خلیل خوب این ممکن است از حق شخصی خود بگذرد چون خیلی آسیب دید عموی او گفت لارجمنک این تهدیدها را کرده اما این چون اواه الحلیم است کثیر ...واهل علم و بردباری است بردبار را بردبار میگویند برای اینکه این بار سنگین را میبرد یک کلمه مرکب است بسیط نیست حلیم است که بسیط است فارسی آن هنر را ندارد که این کلمه را به بساطت خود حل کند باید دو تا کلمه جمع بشود تا معنی حلیم را تفهیم کند بردبار اینبار سنگین تحمل ناشدنی را این شخصی که صابر است و حلیم است این بار را به مقصد میرساند این بار را میبرد این بردبار است برنده بار است بالاخره وجود مبارک حضرت خلیل بردبار بود این بار را به مقصد رساند چهار تا بد شنید تحمل کرد حلیم بود خوب از حق خودش گذشت هزینه کرد تألیفاً للقلوب اما بعداز اینکه روشن شد حق ندارد "فلما تبیین له انه عدو لله تبرئً منه" دیگر از آن به بعد باید از حکم خدا هزینه کند تا تألیفاً للقلوب آذر را به خود جذب بکند اینچنین نیست برای اینکه این دعوت کردن یا استغفار کردن لاحد الامرین است یا بر آن است که خدا ببخشد یا برای جلب توجه او است خدا که مشرک را نمیبخشد این هم که لایومن پس بنابراین این لغو است پس "و ما کان استغفار ابراهیم لابیه الا عن موعدتاً وعده ایاه" و منشأ این بعدها هم تألیف قلوب است آنچه هم که در سوره مبارکه نجم آمده است آیه 35 به بعد ان له علم الغیب فهو یری ان ینبع بما فی صحف موسی و ابراهیم الذی وفی که هم به عهد الهی وفا کرده است کتم هن و هم به عهد مردمی وفا میکند چون وعده داده است به آذر که ساستغفر لک ربی انه کان کذا و کذا این به عهدش وفا کرده منشأ این میثاق و عده گذاری و منشأ وفا به این عهد همان تألیف قلوب است این خوب نیست اما فلما تبیین له انه عدوه لله تبریً منه اینجا یک تألیف قلوب نیست و ما کان استغفار ابراهیم لابیه الا عن موعده وعده ایاه فلما تبیین له انه عدو لله تبری منه ان ابراهیم ..حلیم ما در سوره مبارکه برائت از آغازش با همین برائه سروع میشود که شما از کسی مه ذات اقدس الهی از او متبری است شما هم برائت داشته باشید برائت من الله و رسوله الذین عاهدتم من المشرکین شما هم تبری داشته باشید این تبری در حقیقت تولی وتبری همان تلفیق شده جاذبه و دافعه است که در بحثهای پیشین هم داشتیم این جاذبه و دافعه که در غالب موجودات هست و در برخی هم همان به ضورت شهوت و غضب درمیآید و یک قدری رقیقتر میشود به صورت اراده و نفرت یااراده و کراهت میل و نفرت در میآید یک قدری که باریکتر میشود به صورت ارادت و کراهت ظهور میکند یا عداوت و محبت درمیآید وقتی خیلی تلفیق شد ترقیق شد سبقه علمی پید اکرد میشود تولی و تبری و در متن دین قرار میگیرد این تولی و تبری مرحله ششم یا هفتم همان جاذبه یا دافعهای است کهدر جمادات هم هست در گیاهان هم هست در حیوانات هم هست در انسانهای عادی هم هست در افراد غیر مسلمان هم هست در مسلمان غیر شیعی هم هست در مسلمانان شیعه وقتی لطیف شد میشود تولی و تبری که در متن دین قرار میگیرد البته فرمود این جزو تولی و تبری شما است پس با که متولی باشید از که متبری باشید.
والحمد لله رب العالمین
تاکنون نظری ثبت نشده است