- 202
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 117 تا 119 سوره توبه_ بخش اول
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 117 تا 119 سوره توبه_ بخش اول"
در جریان تبوک کار بر مسلمین بسیار سخت بود
وقتی به آسمان بچسبید شما بالا میروید، وقتی به زمین بچشبید شما را زمینگیر میکند
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿لَقَد تَابَ اللّهُ عَلَی النَّبِیِّ وَالمُهَاجِرِینَ وَالأَنْصَارِ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُ فِی سَاعَةِ العُسْرَةِ مِن بَعْدِمَا کَادَ یَزِیغُ قُلُوبُ فَرِیقٍ مِنْهُمْ ثُمَّ تَابَ عَلَیْهِمْ إِنَّهُ بِهِمْ رَؤُوفٌ رَحِیمٌ (117) وَعَلَی الثَّلاَثَةِ الَّذِینَ خُلِّفُوا حَتَّی إِذَا ضَاقَتْ عَلَیْهِمُ الأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ وَضَاقَتْ عَلَیْهِمْ أَنْفُسُهُمْ وَظَنُّوا أَن لاَمَلْجَأَ مِنَ اللّهِ إِلَّا إِلَیْهِ ثُمَّ تَابَ عَلَیْهِمْ لِیَتُوبُوا إِنَّ اللّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ (118) یَاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَکُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ (119)﴾
در جریان تبوک همانطوری که ملاحظه فرمودید کار بر مسلمین بسیار سخت بود زیرا از یک طرف آن نیروی مهاجم امپراطوری روم بود یک ابرقدرت روز از طرفی هم مسلمانهااز نظر معیشت دچار سختی شدند زیرا پایان محصول سال گذشته بود و هنوز محصول سال جدید به بازار عرضه نشده بود پس هم راه دور بود هم دشمن قوی بود و هم مشکل مالی داشتند و هم از نظر مرکب و وسیله نقلیه در زحمت بودند که ده نفر با یک شتر به نوبت این راه را پیاده سواره میرفتند چنین جنگ نابرابری باعث شد که در حضور یک مقداری سهل انگاری بشود لذا در همین سوره مبارکه توبه آیه 38 اول اینچنین بحث شد یا ایها الذین آمنوا مالکم اذا قیل لکم انفروا فی سبیل الله ثاقلتم الی الارض ارضیتم بالحیاه الدنیا من الآخره فما متاع الحیاه الدنیا فی الآخره الا قلیل فرمود مومنین چرا وقتی که اعلام جنگ شده است شما اظهار سنگینی میکنید مثل اینکه بر زمین چسبیدید و بر شما سخت است که از زمین برخیزید تعلق به زمین شما را زمینگیر کرده یک بیان نورانی از پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم نقل شده است که فرمود مضی المخففون همان مضمون را وجود مبارک امیرالمومنین سلام الله علیه آنطوری که در نهج البلاغه آمده فرمود تخففوا تلحقوا اگر بخواهید به دیگران ملحق بشوید به آنها برسید باید سبک باشید وقتی به زمین نچسبی به آسمان بچسبید شما را میبرد وقتی به زمین بچشبید شما را زمینگیر میکند مالکم اذا قیل لکم انفروا فی سبیل الله ثاقلتم الی الارض سر اینکه مسلمانها در سایر جبههها با یک سهولتی حضور پیدا میکردند ولی در جریان جنگ تبوک با دشواری روبرو بودند همین بود زیرا دشمن نابرابر بود یک امپراطوری روز بود به نام قدرت غرب رومیها بودند فاصله هم طولانی بود مرکب هم نداشتند زاد هم نداشتند نیروی جزمی کامل هم نداشتند فقط گذشت میطلبید در چنین شرایطی شخص پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم پیشاپیش حرکت کرد مهاجر و انصار که در مدینه مستقر بودند حضرت را در کمال عسرت تبعیت کردند برخیها گفتند این تای عسره تای مبالغه است عسر یعنی سختی در قبال یسر این تاء گرچه این کلمه کلمه مبالغه نیست ولی این تای عسرت گفتند تای مبالغه است یعنی جریان جنگ تبوک خیلی سخت بود وقتی پیشاپیش همه خود پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم حرکت کرد مهاجر و انصار او را تبعیت کردند در سختترین حالت فی ساعت العسره ذات اقدس الهی وقتی بخواهد از اینها با تجلیل یاد کند آیه را با رحمت و رضوان آن هم با قسم و حرف تحقیق یاد میکند که لام لام قسم است قد حرف تحقیق است و منظور از این توبه هم رحمت و رضوان است نظیر آنچه که در سوره مبارکه فتح نسبت به مجاهدان آمده است آیه 18 سوره فتح این است که: لقد رضی الله عن المومنین این لام قسم با حرف تحقیق برای آن است که میخواهد این تجلیل را با تأکید بیان کندذات اقدس الهی از مومنینی که در حالت سخت با تو بیعت کردند خیلی راضی است لقد رضی الله عن المومنین اذا یبایعونک تحت الشجره فعلم ما فی قلوبهم فانزل السکینه علیهم واثابهم فتحاً قریباً و خداوند نه تنها فرمود ان تنصر الله ینصرکم بلکه وعده رسمی داد که کان حق علینا نصر المومنین خود را وامدار کرد فرمود حق آنها بر من است من تقریباً وامدار اینها هستم خودم این حق را جعل کردم که اینها را یاری کنم کان حقاً علینا نصر المومنین در این کریمه محل بحث هم فرمود لقد تاب الله علی النبی این لقد تاب الله علی النبی به منزله لقد رضی الله عن النبی هست برای اینکه با دو عامل باید متن را تفسیر کرد حالا قرآن باشد روایت باشد متنهای دیگر باشد راه استنباط متن همین دو چیز است یکی سواث و دیگری سایق سواق همین است که در کتابهای اصولی و مانند آن ملاحظه فرمودید به نام تبادل آنچه که از مفردات و آنچه که از جمله به ذهن متبادر میشود با قطع نظر از علل و عوامل بیرونی این میشود سواق سیاق آن است که خود این جمله این مفردات یک معنی دارد ولی وقتی در ردیف آیات قبل و بعد قرار گرفته در متن جریان دیگر واقع شده است یک ظهور دیگری پیدا میکند پس هم از سیاق باید کمک گرفت هم از سواق جریان لقد تاب الله علی النبی والمهاجرین والانصار هم سواقش و هم سیاقش نشانه رحمت و رضواناست برای اینکه سخن از پیغمبر است که معصوم است ذات اقدس الهی به عصمت او فتوا داد به آیه تطهیر و آیات دیگر گذشته از این خود موضوع موضوع اطاعت است وقتی خدا بگوید لقد تاب الله و علی المطیئین والمومنین والمصلین والسائبین این معلوم میشود که توبه یعنی رضوان یعنی رحمت چون اگر توبه مصطلح بود توبه در برابر گناه بود در برابر عصیان بود نه در برابر اطاعت اطاعت که توفیق است توبه نمیطلبد که پس در اینکه قبل از مهاجر وانصار نام مبارک پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم آمده است که خود خدا به عصمت او شهادت داد و قرآن گواه او است این یک سواق داخلی این است که اینها که مطیع هستند اینها که در سختترین حالات پیغمبر را یاری کردند جای شکر است ثواب است و مزید لطف جای توبه نیست معلوم میشود این توبه ابتدایی است تاب یعنی رجع یعنی ذات اقدس الهی لطفش را رأفتش را ارجاء داده است به اینها نظیر لقد رضی الله عن المومنین اذیبایعونک تحت الشجره سیاق هم که شواهد خارجی است همان تحقیق مسئله غزوه تبوک است خوب در غزوه تبوک که جنگ نابرابر بود و وجود مبارک پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم اعلام عمومی کرد و خودش فرمود که من چه وقت حرکت میکنم با نداشتن امکانات و زاد راه افتادند خوب اینها همه جای شکر است جای توبه نیست که پس آن سیاق و این سواق آن قرائن داخلی و این شواهد داخلی و آن قرائن خارجی نشان میدهد که ذات اقدس الهی با نام قسم با حرف تحقیق میخواهد شکر خود لطف خود صفا و رأفت خود را اعلام بکند قهراً وزاناین آیه 117 سوره مبارکه توبه وزان آیه 18 سوره مبارکه فتح میشود لقد رضی الله عن المومنین اذیبایعونک تحت الشجره فعلم ما فی قلوبهم فانزل السکینه علیهم پس اینتاب یعنی رجع باللطف رجع بالرافت والرحمه لقدتاب الله علی النبی والمهاجرین والانصار الذین التبعواه فی ساعت العسره همه این قرائن تبعیت آن هم در سختترین حالت و این گروه هم مصدر به ذکر نبی هستند که خدا به عصمت او گواهی داد این هم میشود سواق داخلی آن هم سیاق خارجی منتهی کسانی که همراهی پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم به عهده گرفتند و تابع آن حضرت شدند فی ساعت العسره یک عده مهاجر بودند که قبلاً از مکه آمده بودند یک عده انصار بودند که اهل مدینه بودندو یک عده هم مجاوران و افرادی که از روستاهای مجاور آمدند احیاناً اگر یک غفلتی و فتوری شد در آنها این غفلت پیدا شد نه مهاجران بنام و انصار معروف لذا تعبیر عوض شد فرمود من بعد ما کاد یزیغ قلوب فریقی از همینها که پیروی کردند اینهایی که مشکل اعتقادی نداشتند معاذ الله یک, مشکل عملی هم نداشتند دو برای اینکه عملاً زیغ و انحرافی نداشتند که جبهه را ترک کرده باشند فقط یک مشکل گرایشی داشتند آن هم نزدیک بود منحرف بشوند پس یک وقت است که مشکل اعتقادی دارند مثل منافقین یک وقت مشکل عملی دارند مثل مترفین که آنها ترک کردند جبهه را این گروه نه مشکل اعتقادی داشتند نه مشکل عملی داشتند چون حضور پیدا کردند اما نزدیک بود یک مقداری سهل انگاری کنند و جبهه را ترک کنند کاد یزیغ قلوب فریق منهم دلشان نزدیک بود منحرف بشود و گرایش پیدا کند پس معلوم میشود گناهی به آن صورت نبود چون اگر یک کسی اعتقادش صحصح باشد یک, عملش هم صالح باشد دو, منتهی گاهی نزدیک است یکگرایشی به گناه پیدا کند حمل به معصیت که معصیت نیست منتهی حالا یا ترک اولی است یا از در فضیلت محروم شدن است و مانند آن این لغزش در جریان جبهه و جنگ خیلی مهم است اگر فی ساعت العسره است از نظر تجهیزات نظامی فی ساعت السعره هم هست از نظر مسائل دینی خوب اگر آن ابرقدرت غرب حرکت میکرد و میآمد و حجاز را میگرفت چیزی از اسلام باقی نمیماند پس باید دید این هم فی ساعت العسره است برای اسلام هم فی ساعت العسره است برای مجاهدان انسان در حال خطر اگر خدای ناکرده از یاری دین دست بردارد همان اندک گرایشش کافی است برای اینکه لغزش به حساب بیاید وگرنه در حال عادی اگر کسی اعتقادش صحیح باشد یک, عملش هم صالح باشد دو, ولی میل پیدا نکرده به گناه نزدیک بود میل کند به غیبت کردن یا نزدیک بود میل کند به خلاف دیگر خوب این ظن به حساب نمیآید که ایناز عدالت ساقط میشود البته آن ملکات فاضله و آن درجات عالیه نصیب او نمیشود ولی بالاخره ظن محسوب نیست برای اینکه عقیدهاش خوب است عملش هم خوب است میل به گناه پیدا نکرده ولی نزدیک بودمیل پیدا کند اماهمین در حال خطر اسلام مشکل آفرین است وقتی که برای اسلام هم فی ساعت العسره باشد همین مقدار میل اندک احیاناً ممکن است مشکلاتی را ایجاد بکند گاهی میگویند شما در برابر فلانمواد مخدر اگر همین نفس را هم بکشید دم گرمت او را مشتعل میکند از بس حساس است این است که فرمود من بعد ما کاد یزیغ قلوب فرق منهم دیگر توبه الهی شامل اینها شده یعنی الطاف الهی لطف الهی شامل حال اینها شده که از این جهت هم تطهیر بشوند بعد فرمود ثم تاب الله علیهم آن تاب که به دلیل خارج و داخل روشن شده است که لقد تاب الله علی النبی مثل لقد رضی الله عن النبی است به دلیل اینکه وقتی بگویند خدا نسبت به معتکفین توبه کرده تاب الله علی المعتکفین خوب پیدااست که تاب یعنی رجع بالطلف والکرامت والرأفت والرحمه نه تاب یعنی گناه اینها را بخشیده به دلیل اینکه از اطاعت اینها نام برده اینجا هم که فرمود از نبی و مهاجر وانصاری که در حالت سخت او را یاری کردهاند تاب الله علیهم مثل اینکه رضی الله علیهم رأُف بهم رحمهم و مانند آن اما درباره دیگران فرمود ثم تاب علیهم نسبت به همین گروهی که تاب یزیغ قلوب فریق منهم اگر به همه آنها برگردد لطف عام است با همه درجات گوناگونی که زیرمجموعه او است اگر به همین قلوب فریق منهم برگردد این یک توبه مخصوصی است که تا اینها دست از این گرایش بردارند چون انه بهم رئوف رحیم سخن از غفور نیست چون اینها گناهی نکردند تا سخن از مغفرت باشد پس اینها که گناهی نکردند گرایش هم پیدا نکردند ولی نزدیک بود گرایش پیدا بکنند اما آن سه نفر که در تاریخ اسمشان مشخص است یکی کعب ابن مالک است یکی مروان یا مراره ابن ربیع است یکی هلال ابن امیه واقفی است اینها معروف بودند لذا به الف و لام عهد ذکر کرده نفرمود و علی ثلاثهٍ فرمود و علی الثلاث این سه نفری که همه شما میشناسید اینها که هستند در صدر اسلام این سه نفر معروف بودند پیش مخاطبان و کسانی که در عصر نزول آیه حضور داشتند فرمود تاب علی الثلاثه و علی ثلاث یعنی تاب علی الثلاثه الذین خلفوا لذا چوناینها با دیگران فرق دارد اینها گرچه مشکل اعتقادی نداشتند ولی مشکل عملی داشتند اول نزدیک بود گرایش پیدا کنند بعد گرایش پیدا کردند بعد عملاً منحرف شدند و علی الثلاثه الذین خلفوا که بعضیها به معنای خالفوا تفسیرش کردند کسی اینها را جا نینداخت که ما بگوییم معذورند یک وقت است یک عده مورد قهر دیگران هستند دیگران آنها را جا انداختند اینها معذور میشوند نه از این سنخ نبود بعضیها هم هستند که از بس نق زدند واز بس منحرف بودند و از بس بیراهه رفتند ذات اقدس الهی اینها را به حال خودشان رها کرده اینها را سر جایشان نشانده این همان است که درباره منافقین وارد شده در دعای منافقین دارد ثبتهم الله تثبیت با تای معلق یعنی سرجا نشاندن در قبال تثبیت با تای منقوط این تثبیت با تای معلق ثبتهم الله و قیل القعدوا مع القاعدین یک تشری زد خدا به اینها فرمود بنشینید سرجایتان بعضیها باید بدانندکه این شرکت نکردنشان در انقلاب یا جنگ کیفر الهی است آن مأمور الهی میگوید بنشین سرجایت تو آن لیاقت را نداری که دین را حفظ بکنی اینطور نیست که حالا خدا دست از دینش بردارد که ان تتولا یستدل قوماً غیرکم ..این قیل از طرف خداس سبحان پیام میآرود قیل الدعدوا مع القائدون بنشینید سر جایتان شما که به ستوه آوردید انقلابیون را ثبتکم الله اینها را خدا سر جای خودشان نشانید منافق اینچننی است آن مطرف فاسق اینچنین است اینطور نیست که این تازیانه الهی نباشد توفیق را وقتی خدا میگیرد میشود این اما درباره این سه نفر اینطور نبود که قیل القعدوا مع القائدین باشد ثبتهم الله باشد و مانند آن اینها در اثر غلبت علینا شقوتنا و مانند آن یا رفاه طلبی مقطعی است و اینها صادق بودند صادقانه برخورد کردند چون در بحث دیروز ملاحظه فرمودید کی عده که منافقانه شرکت نکردند دیگران را از شرکت کردن باز میداشتند که حسابشان جدا بود آنوقتاخبار نظامی را به مشرکین گزارش میدادند که ..یک عده مترفین رفاه طلب بودند و سعی نمیکردند که مجاهدان چه وقت از جبهه برمیگردند با سوگند بگویند ما معذور بودیم یا بیمار بودیم یا مهمان داشتیم یا خانه کسی نبود یعتزرون الیکم یحرفون لکم بطرزو عنها که ان طرز و انها و ان الله ..و مانند آن اینها کافر نبودند منافق نبودند منتهی مسلمان فاسق بودند نمیرفتند بعد هم عذر میتراشیدند و عذر تراشی آنها دروغ بود امااین گروه معصیت کردند نرفتند ولی صادقانه برخورد کردند صریحاً وقتی وجود مبارک پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود چرا نیامدید عرض کردند بد کردیم ما را ببخش اینکه پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در سختترین حالات که اسلام در خطر بود فرمود من نمیبخشم جامعه هم شما را نمیبخشند زن و بچه شما هم شما را نمیبخشند اینها دیدند که در مسجد راه ندارند در جامعه و بازار راه ندارند زن و بچه هم اینها را نمیپذیرند سر به بیابان زدند دیدند که حلقه محاصره تنگ شد خودشان هم به ستوه آمدند افسردگی شروع شد آنها که مالک قلب خود نیست هم ذاقت علیهم الارض بما رحبت شد هم ذاقت علیهم انفسهم شد به ستوه آمدند اینکه یک مقدار انسان بی حوصله میشود معلوم میشود که صحنه دل در اختیار دیگری است و همان صاحب دل این حلقه محاصره را تنگ میکند که گاهی رب الشرح لی صدری است و گاهی ذاقت علیهم انفسهم است ذاق بهم صدراً است وقتی خدای ناکرده حلقه محاصره تنگ شد انسان به ستوه میآید ..یک عده دست به یقه میزنند و یقهشان را پاره میکنند خیال میکنند با پاره کردن یقه مشکل حل میشود تو دل را چه میکنی؟ آنجا که بسته است که این دکمه نیست آن جان است آن بسته است آن قفل شده کلیدش هم به دست کسی است که عنده مفاتیح الغیب است این افسردگیها بخشیاش مروبط به همین است این بی حوصلهگیها بخشیاش مربوط به همین است این تنگ نظریها بخشیاش مربوط به همین است این غضب و عصبانیت بخشیاش مروبط به همین است یعنی و ذاقت علیهم انفسهم این تلخترین عذاب است بعد و ظن دام فرمودند تنها راهی که کسی که کلید درون و بیورن در دست او است هم میتواند کلید بیرون را باز کند چون عنده مفاتیح الغیب هم کلید درون را باز کند عنده مفاتیح الغیب خدا است به خدا متوسل شدند بعد هم فوراً این آیات بعد از یک مدتی نازل شد که علامت قبولی توبه اینها بود و همه هم خوشحال شدند بعد پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم اعلام کرد و اینها را دعوت کرد و حضور پیدا کردند و علی الخلاص والذین خلفوا حتی اذا ذاقت علیهم الارض بما ربحت یعنی هیچ جا نداشتند که بروند اینچننی نبود که حالا فرار میکردند به حبشه میرفتند احساس کردند زمین جایی برای اینها نیست و ذاقت علیهم انفسهم حالا بر فرض میرفتند به غرب یا به شرق این دل را چه کنند؟ یک آم غمگین محزون هر جا برود هم و غمش با او است هیچ چاره نداشتند و ظنوا یتیقنوا علاماً ..در چنین شرایطی ذات اقدس الهی لطفش را شامل حال اینها کرده است که اینها برگردند اینها هم از این لطف بهره گرفتند و برگشتند و خدا هم اینها را قبول کرد یعنی توبه اینها را قبول کرد سئوال: جواب: این تاب همان توبه اولی است یعنی لطفش را شامل اینها کرد که اینها برگردند یک وقت است انسان علم دارد ولی عمل نمیکند سئوال: جواب: دیگر لیتوب نبود همان توبه ابتدایی است یعنی لطف و رحمتاستانه بهم رئوف رحیم آنها گناهی نکردند وجود مبارک پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم که خارج از بحث است آن مهاجر و انصاری که اتبعوا فی ساعتالعسر آنهمکه خارج از بحث است این گروه سومی که کاد یزیغ قلوب فریق منهم اینها کهگناهی نکردند برای اینکه اعتقادشان سالم عملشان صحیح انحراف هم پیدا نکردند اما نزدیک بود که قلبشان گرایش پیدا کند این که گناه نیست اما در حالیکه اسلام در خطر استهمین مقدار باعث محرومیت خیلی از فیضهااست لذا در لطف الهی این حل شد اما درباره این علی الثلاثه الذین خلفوا گناه کردند واقعاً منتهی بعد از گناه صادقانه عذرخواهی نکردند صادقانه آمدند و گفتند که ما بد کردیم و تمام تقضیرهایی که به وسیله حکومت اسلامی بر اینها تحمیل شده است تحمل کردند این محرومیت از مراک زعابدی را تحمل کردند محرومیت از مراکز اقتصادی و بازار را تحمل کردند از محدودیت خانوادگی را تحمل کردند و فهمیدند هیچ راهی ندارند برای اینکه حالا زمین را دیگری یا مسجدو بازار را دیگری کنترل میکند دل را چه کسی کنترل میکند این حلقه محاصره تنگ شد به ستوه آمدند بعضیها میگویند نه اینجا نشد شهر دیگر خیر بلاد ما عملک بودند کسانی که بالاخره از شهری به شهری مهاجرت میکردند یا فرار میکردند اما اینها دیگر کجا بروند هر جا بروند این بار سنگین با آنها است و ظن علام الجعل والله ..در اینچننی فضایی لطف خدا شامل حال یک چنین کسانی شد که شما بیایید ما شما را میپذیریم اینها هم رفتند و خدا هم اینها را پذیرفت پس تاب الله توبه اول لیتوب توبه دوم انه هو التواب الرحیم توبه سوم اول لطف خدا رجوع میکند از بالا بر اینها لذا با علی یاد شده دوم رجوع اینها است به طرف خدا که توبه اینها الی الله است سوم قبول توبه اینها
سئوال: جواب: بله آن توبه جامع است که جامع همه اینها است لطف الهی شامل همه اینها شده آن جامع که به معنای لطف الهی است و شامل لطف اول است سئوال: جواب: این بیان همان توبه اول است چون فاصله زمانی شد دیگر این فاصله زمانی آن اصلش که جامعه است این قصه را کهبه صورت شرح بعد المسح بازگو کردند چگونه تاب علیهم برای اینکه اینها محرومیت مسجد و بازار و منزل را تحمل کردند سر به بیابان زدند رنج درونی را هم تحمل کردند ذاقت علیهم انفسهم بعد هم فهمیدند تنها کلید جهان درون و بیرون به دست خدااست در چنین فضایی لطف خدا شامل حال اینها شده که برگردنداینها برگشتند خدا هم آنها را پذیرفت که آن بهمنزله متن است واین که در ذیل آمده به منزله شرع است ثم تاب علیهم لیتوبوا اما این در آیه قبلی یعنی آیه 117 اصلاً تاب لیتوبوا نیست این تاب همان لطف اولی است به منزله لقد رضی الله عن المومنین است مطلب دیگر آن است که پایان بخش این آیه این است فرمود یا ایها الذین آمنوا التقوا الله و کونوا مع الصادقین این پایان بخش این فراز است نه طلیعه برای بحث دیگر دراین صحنه آنهایی که موفق شدند صادق بودند خود پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم مهاجر وانصاری که اتبعوا فی ساعت العسر اینها صادق بودند و همین گروه که کاد یزیغ قلوب فریق منهم بعد صادقانه رفتار کردند فرمود بااینها باشید کونوا مع الصادقین قبلاً هم ملاحظه فرمودید که اینگونه ا زتعبیرها به صورت اسم فاعل نیست این صفت مشبهه است و ملکه امر است یعنی کسانی که علماً و عملاً و خلقاً صادق هستند کونوا مع الصادقین معنایش این است نه کسی که راست میگوید یا گزارشگر خوبی است ممکن است کسی گزارشگر خوبی باشد یک مخبر صادقی باشد ولی در بخشهای اعتقادی اخلاقی دیگر مشکلی داشته باشد این را نمیگویند صادق صادق اگر ملکه بود صفت مشبهه بود شامل اعتقاد و خلق و عمل بود معنایش ایت است که یک کسی که در همه مراحل با صداقت رفتار بکند رجال صدقوا ماعاهدوا الله اینچنین است اگر کسی صادق به این معنی بود جای این دارد که انسان به او اقتدا کند جای این دارد که با او باشد اگر توانست که از اینها باشد که چه بهتر و اگر نشد با اینها باشد و کونوا مع الصادقین در بحثهای قبل به یک مناسبتی گفته شد که معنای آیه پایانی سوره ظاریات که فرمود ما خلقت الجن والانس الا لیعبدون این نیست که هدف خلقت انسانها و جن عبادت است که اگر چنانچه اینها عبادت کنند فی الجمله به مقصد رسیدهاند برای انکه آیهای نیست که خلقت الجن والنس لیعبدون بلکه به صورت حصر است وقتی به صورت حصر بود با دو تا قضیه با دو تا جمله منحل میشود یکی معجزه یکی ..یعنی من برای غیر عبادت خلق نکردم و برای عبادت خلق کردم ما خلقت الجن والانس الا لیعبدون اگر یک انسانی هیچ کار نداشته باشد مگر عبادت این به آیه عمل کرده است اما اگر یک کاری دارد بخشی از کاهایی دارد بخشی از کارهایش عبادی است بخشی از کارهایش هم لهو و لعب است حرام نیست بههمین مطلع حیات الدنیا میگذرد اگر آیه گفته بود که من انسان را برای عبادت خلق کردم اینهم جواب میداد که من عبادت را انجام دادم پس من به آیه عمل کردماما آیه که نمیگوید خلقت الجن والانس لیعبدون میفرماید ماخلقت الا لیعبدون اگر ما خلقت الا لیعبدون حالا اگر یک کسی در شابه روز نیمی از وقتش را صرف عبادت میکند نیمی از وقتش را صرف طنز و بازی میکند میگوید و میخندد معصیت هم نمیکند از او سئوال میشود این نیمی از عمر را که شما در غیر عبادت صرف کردی این نیم را به هدر دادی یا ندادی در این نیم به مقصد رسیدی یا نرسیدی این جوابی برای گفتن ندارد مگر اینکه اعتراف بکند که من در نیمی از عمرم هدف را رعایت نکردم برایاینکه آیه میگوید که فقط برای عبادت خلق شد اگر به صورت موجبه بود مثل آن است که بفرماید که خلقت الجن والانس لیعبدون دائماً اگر موجبه بود حالا که موجبه نیست یک قضیهآش موجبه است یک قضیهاش سالبه است کسی نیمی از عمر را به حلال بگذراند نه به اطاعت معصیت نکرده ولی به عادی گذرانده خوب در جواب این سئوال چه میگوید میگوید که شما این مصلوخید این عمر را صرف کردی این که للعباده نبود و خدا هم فرمود تو فقط برای عبادت خلق شدی اگر آن نیم انسان بیکار باشد هیچ کاری نداشته باشد فرض بشود که هیچ کاری نداشته باشد این درست است که شبانه روز ده ساعت در عبادت صرف کرده حالا یک مثال عرفی بزنیم تا به آن ممثل برسیم اگر کسی یک فرشی را وقف مسجد بکند که فقط باید در مسجد باشد یک وقت است که نمازگذاران میآیند مسجد احتیاج دارند این فرش را پهن میکنند یک وقت که لزوم نیست این فرش را لوله میکنند میگذارند در انبار که هر وقت لازم است بیاورنداینجا صادق است که به وقف بودن آن عمل شده است برایاینکه این فرش فقط باید برای مسجدباشد این هم فقط برای مسجد بود آن ده ساعتی که لوله بود آن کار نکرده تا ما بگوییم کارش چیست والا اگر همین فرش را ده سال در مسجد بگذارند ده سال در جای دیگر این به وقف عمل نشده چوناین فرش فقط برای مسجد است عمر هم همینطور است اگر کسی ده ساعت عبادت بکند ده ساعت را هم به طنز و عادی بگذراند خوباینده ساعتی کهبه طنز و عادی گذرانده جواب میطلبد که تو فقط برای عبادت خلق شده بودی این ده ساعت را چه کردی منتهی عبادت در آنروز به عرض رسید که معنای نماز و روزه اینها نیست عبادت یعنی اطاعت این یک مطلب اطاعت کل حکمٍ به حسب است این دو مطلب اگر حکم واجب تعصبی بود قصد غربت نمیخواهد اگر تعبدی بود قصد غربت میخواهد این سه مطلب دستوراتی که ذات اقدس الهی میدهد بخشی از آن تعبدی است بخشی توسلی است این چهار مطلب پس انسان در تمام شابه روز برابر شریعتش حرکت میکند اگر سیاست دارد عین دیانت است اگر فرهنگ دارد عین دیانت است حالادیانت بودن نه یعنی قصد غربت داشتن امور دینی گاهی تعبدی است گاه یتوسلی توسلیاتش توسلی تعبدیاش هم تعبدی این معنای آیه است وآن فواه هم بین حلبتین است بین دو دوش است بین دو دوشیدن است بین دو دوشیدن همان است که دو دستباز و بسته میِشود وقتی دست بسته بشود این پستان شتر گرفته میشود شیر میجوشد این مسشود یک حلبه یک جوشیدن وقتی باز بکنند تا دوباره پستان را بگیرند این بین آن حلبه دوشیدن و این حلبه را میگویند فوار ...مطلب مهمی که ما در پیش داریم مبعث است اگر کسی مشکل مزاجی ندارد مریض نیست این روزه روز مبعث را فراموش نکند این از بهترین ایام سال است تأثریش برکاتش نسبت به درس و بحث خیلی بیش از آن مقداری است که آدم فکر میکند.
و الحمد لله رب العالمین
در جریان تبوک کار بر مسلمین بسیار سخت بود
وقتی به آسمان بچسبید شما بالا میروید، وقتی به زمین بچشبید شما را زمینگیر میکند
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿لَقَد تَابَ اللّهُ عَلَی النَّبِیِّ وَالمُهَاجِرِینَ وَالأَنْصَارِ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُ فِی سَاعَةِ العُسْرَةِ مِن بَعْدِمَا کَادَ یَزِیغُ قُلُوبُ فَرِیقٍ مِنْهُمْ ثُمَّ تَابَ عَلَیْهِمْ إِنَّهُ بِهِمْ رَؤُوفٌ رَحِیمٌ (117) وَعَلَی الثَّلاَثَةِ الَّذِینَ خُلِّفُوا حَتَّی إِذَا ضَاقَتْ عَلَیْهِمُ الأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ وَضَاقَتْ عَلَیْهِمْ أَنْفُسُهُمْ وَظَنُّوا أَن لاَمَلْجَأَ مِنَ اللّهِ إِلَّا إِلَیْهِ ثُمَّ تَابَ عَلَیْهِمْ لِیَتُوبُوا إِنَّ اللّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ (118) یَاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَکُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ (119)﴾
در جریان تبوک همانطوری که ملاحظه فرمودید کار بر مسلمین بسیار سخت بود زیرا از یک طرف آن نیروی مهاجم امپراطوری روم بود یک ابرقدرت روز از طرفی هم مسلمانهااز نظر معیشت دچار سختی شدند زیرا پایان محصول سال گذشته بود و هنوز محصول سال جدید به بازار عرضه نشده بود پس هم راه دور بود هم دشمن قوی بود و هم مشکل مالی داشتند و هم از نظر مرکب و وسیله نقلیه در زحمت بودند که ده نفر با یک شتر به نوبت این راه را پیاده سواره میرفتند چنین جنگ نابرابری باعث شد که در حضور یک مقداری سهل انگاری بشود لذا در همین سوره مبارکه توبه آیه 38 اول اینچنین بحث شد یا ایها الذین آمنوا مالکم اذا قیل لکم انفروا فی سبیل الله ثاقلتم الی الارض ارضیتم بالحیاه الدنیا من الآخره فما متاع الحیاه الدنیا فی الآخره الا قلیل فرمود مومنین چرا وقتی که اعلام جنگ شده است شما اظهار سنگینی میکنید مثل اینکه بر زمین چسبیدید و بر شما سخت است که از زمین برخیزید تعلق به زمین شما را زمینگیر کرده یک بیان نورانی از پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم نقل شده است که فرمود مضی المخففون همان مضمون را وجود مبارک امیرالمومنین سلام الله علیه آنطوری که در نهج البلاغه آمده فرمود تخففوا تلحقوا اگر بخواهید به دیگران ملحق بشوید به آنها برسید باید سبک باشید وقتی به زمین نچسبی به آسمان بچسبید شما را میبرد وقتی به زمین بچشبید شما را زمینگیر میکند مالکم اذا قیل لکم انفروا فی سبیل الله ثاقلتم الی الارض سر اینکه مسلمانها در سایر جبههها با یک سهولتی حضور پیدا میکردند ولی در جریان جنگ تبوک با دشواری روبرو بودند همین بود زیرا دشمن نابرابر بود یک امپراطوری روز بود به نام قدرت غرب رومیها بودند فاصله هم طولانی بود مرکب هم نداشتند زاد هم نداشتند نیروی جزمی کامل هم نداشتند فقط گذشت میطلبید در چنین شرایطی شخص پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم پیشاپیش حرکت کرد مهاجر و انصار که در مدینه مستقر بودند حضرت را در کمال عسرت تبعیت کردند برخیها گفتند این تای عسره تای مبالغه است عسر یعنی سختی در قبال یسر این تاء گرچه این کلمه کلمه مبالغه نیست ولی این تای عسرت گفتند تای مبالغه است یعنی جریان جنگ تبوک خیلی سخت بود وقتی پیشاپیش همه خود پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم حرکت کرد مهاجر و انصار او را تبعیت کردند در سختترین حالت فی ساعت العسره ذات اقدس الهی وقتی بخواهد از اینها با تجلیل یاد کند آیه را با رحمت و رضوان آن هم با قسم و حرف تحقیق یاد میکند که لام لام قسم است قد حرف تحقیق است و منظور از این توبه هم رحمت و رضوان است نظیر آنچه که در سوره مبارکه فتح نسبت به مجاهدان آمده است آیه 18 سوره فتح این است که: لقد رضی الله عن المومنین این لام قسم با حرف تحقیق برای آن است که میخواهد این تجلیل را با تأکید بیان کندذات اقدس الهی از مومنینی که در حالت سخت با تو بیعت کردند خیلی راضی است لقد رضی الله عن المومنین اذا یبایعونک تحت الشجره فعلم ما فی قلوبهم فانزل السکینه علیهم واثابهم فتحاً قریباً و خداوند نه تنها فرمود ان تنصر الله ینصرکم بلکه وعده رسمی داد که کان حق علینا نصر المومنین خود را وامدار کرد فرمود حق آنها بر من است من تقریباً وامدار اینها هستم خودم این حق را جعل کردم که اینها را یاری کنم کان حقاً علینا نصر المومنین در این کریمه محل بحث هم فرمود لقد تاب الله علی النبی این لقد تاب الله علی النبی به منزله لقد رضی الله عن النبی هست برای اینکه با دو عامل باید متن را تفسیر کرد حالا قرآن باشد روایت باشد متنهای دیگر باشد راه استنباط متن همین دو چیز است یکی سواث و دیگری سایق سواق همین است که در کتابهای اصولی و مانند آن ملاحظه فرمودید به نام تبادل آنچه که از مفردات و آنچه که از جمله به ذهن متبادر میشود با قطع نظر از علل و عوامل بیرونی این میشود سواق سیاق آن است که خود این جمله این مفردات یک معنی دارد ولی وقتی در ردیف آیات قبل و بعد قرار گرفته در متن جریان دیگر واقع شده است یک ظهور دیگری پیدا میکند پس هم از سیاق باید کمک گرفت هم از سواق جریان لقد تاب الله علی النبی والمهاجرین والانصار هم سواقش و هم سیاقش نشانه رحمت و رضواناست برای اینکه سخن از پیغمبر است که معصوم است ذات اقدس الهی به عصمت او فتوا داد به آیه تطهیر و آیات دیگر گذشته از این خود موضوع موضوع اطاعت است وقتی خدا بگوید لقد تاب الله و علی المطیئین والمومنین والمصلین والسائبین این معلوم میشود که توبه یعنی رضوان یعنی رحمت چون اگر توبه مصطلح بود توبه در برابر گناه بود در برابر عصیان بود نه در برابر اطاعت اطاعت که توفیق است توبه نمیطلبد که پس در اینکه قبل از مهاجر وانصار نام مبارک پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم آمده است که خود خدا به عصمت او شهادت داد و قرآن گواه او است این یک سواق داخلی این است که اینها که مطیع هستند اینها که در سختترین حالات پیغمبر را یاری کردند جای شکر است ثواب است و مزید لطف جای توبه نیست معلوم میشود این توبه ابتدایی است تاب یعنی رجع یعنی ذات اقدس الهی لطفش را رأفتش را ارجاء داده است به اینها نظیر لقد رضی الله عن المومنین اذیبایعونک تحت الشجره سیاق هم که شواهد خارجی است همان تحقیق مسئله غزوه تبوک است خوب در غزوه تبوک که جنگ نابرابر بود و وجود مبارک پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم اعلام عمومی کرد و خودش فرمود که من چه وقت حرکت میکنم با نداشتن امکانات و زاد راه افتادند خوب اینها همه جای شکر است جای توبه نیست که پس آن سیاق و این سواق آن قرائن داخلی و این شواهد داخلی و آن قرائن خارجی نشان میدهد که ذات اقدس الهی با نام قسم با حرف تحقیق میخواهد شکر خود لطف خود صفا و رأفت خود را اعلام بکند قهراً وزاناین آیه 117 سوره مبارکه توبه وزان آیه 18 سوره مبارکه فتح میشود لقد رضی الله عن المومنین اذیبایعونک تحت الشجره فعلم ما فی قلوبهم فانزل السکینه علیهم پس اینتاب یعنی رجع باللطف رجع بالرافت والرحمه لقدتاب الله علی النبی والمهاجرین والانصار الذین التبعواه فی ساعت العسره همه این قرائن تبعیت آن هم در سختترین حالت و این گروه هم مصدر به ذکر نبی هستند که خدا به عصمت او گواهی داد این هم میشود سواق داخلی آن هم سیاق خارجی منتهی کسانی که همراهی پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم به عهده گرفتند و تابع آن حضرت شدند فی ساعت العسره یک عده مهاجر بودند که قبلاً از مکه آمده بودند یک عده انصار بودند که اهل مدینه بودندو یک عده هم مجاوران و افرادی که از روستاهای مجاور آمدند احیاناً اگر یک غفلتی و فتوری شد در آنها این غفلت پیدا شد نه مهاجران بنام و انصار معروف لذا تعبیر عوض شد فرمود من بعد ما کاد یزیغ قلوب فریقی از همینها که پیروی کردند اینهایی که مشکل اعتقادی نداشتند معاذ الله یک, مشکل عملی هم نداشتند دو برای اینکه عملاً زیغ و انحرافی نداشتند که جبهه را ترک کرده باشند فقط یک مشکل گرایشی داشتند آن هم نزدیک بود منحرف بشوند پس یک وقت است که مشکل اعتقادی دارند مثل منافقین یک وقت مشکل عملی دارند مثل مترفین که آنها ترک کردند جبهه را این گروه نه مشکل اعتقادی داشتند نه مشکل عملی داشتند چون حضور پیدا کردند اما نزدیک بود یک مقداری سهل انگاری کنند و جبهه را ترک کنند کاد یزیغ قلوب فریق منهم دلشان نزدیک بود منحرف بشود و گرایش پیدا کند پس معلوم میشود گناهی به آن صورت نبود چون اگر یک کسی اعتقادش صحصح باشد یک, عملش هم صالح باشد دو, منتهی گاهی نزدیک است یکگرایشی به گناه پیدا کند حمل به معصیت که معصیت نیست منتهی حالا یا ترک اولی است یا از در فضیلت محروم شدن است و مانند آن این لغزش در جریان جبهه و جنگ خیلی مهم است اگر فی ساعت العسره است از نظر تجهیزات نظامی فی ساعت السعره هم هست از نظر مسائل دینی خوب اگر آن ابرقدرت غرب حرکت میکرد و میآمد و حجاز را میگرفت چیزی از اسلام باقی نمیماند پس باید دید این هم فی ساعت العسره است برای اسلام هم فی ساعت العسره است برای مجاهدان انسان در حال خطر اگر خدای ناکرده از یاری دین دست بردارد همان اندک گرایشش کافی است برای اینکه لغزش به حساب بیاید وگرنه در حال عادی اگر کسی اعتقادش صحیح باشد یک, عملش هم صالح باشد دو, ولی میل پیدا نکرده به گناه نزدیک بود میل کند به غیبت کردن یا نزدیک بود میل کند به خلاف دیگر خوب این ظن به حساب نمیآید که ایناز عدالت ساقط میشود البته آن ملکات فاضله و آن درجات عالیه نصیب او نمیشود ولی بالاخره ظن محسوب نیست برای اینکه عقیدهاش خوب است عملش هم خوب است میل به گناه پیدا نکرده ولی نزدیک بودمیل پیدا کند اماهمین در حال خطر اسلام مشکل آفرین است وقتی که برای اسلام هم فی ساعت العسره باشد همین مقدار میل اندک احیاناً ممکن است مشکلاتی را ایجاد بکند گاهی میگویند شما در برابر فلانمواد مخدر اگر همین نفس را هم بکشید دم گرمت او را مشتعل میکند از بس حساس است این است که فرمود من بعد ما کاد یزیغ قلوب فرق منهم دیگر توبه الهی شامل اینها شده یعنی الطاف الهی لطف الهی شامل حال اینها شده که از این جهت هم تطهیر بشوند بعد فرمود ثم تاب الله علیهم آن تاب که به دلیل خارج و داخل روشن شده است که لقد تاب الله علی النبی مثل لقد رضی الله عن النبی است به دلیل اینکه وقتی بگویند خدا نسبت به معتکفین توبه کرده تاب الله علی المعتکفین خوب پیدااست که تاب یعنی رجع بالطلف والکرامت والرأفت والرحمه نه تاب یعنی گناه اینها را بخشیده به دلیل اینکه از اطاعت اینها نام برده اینجا هم که فرمود از نبی و مهاجر وانصاری که در حالت سخت او را یاری کردهاند تاب الله علیهم مثل اینکه رضی الله علیهم رأُف بهم رحمهم و مانند آن اما درباره دیگران فرمود ثم تاب علیهم نسبت به همین گروهی که تاب یزیغ قلوب فریق منهم اگر به همه آنها برگردد لطف عام است با همه درجات گوناگونی که زیرمجموعه او است اگر به همین قلوب فریق منهم برگردد این یک توبه مخصوصی است که تا اینها دست از این گرایش بردارند چون انه بهم رئوف رحیم سخن از غفور نیست چون اینها گناهی نکردند تا سخن از مغفرت باشد پس اینها که گناهی نکردند گرایش هم پیدا نکردند ولی نزدیک بود گرایش پیدا بکنند اما آن سه نفر که در تاریخ اسمشان مشخص است یکی کعب ابن مالک است یکی مروان یا مراره ابن ربیع است یکی هلال ابن امیه واقفی است اینها معروف بودند لذا به الف و لام عهد ذکر کرده نفرمود و علی ثلاثهٍ فرمود و علی الثلاث این سه نفری که همه شما میشناسید اینها که هستند در صدر اسلام این سه نفر معروف بودند پیش مخاطبان و کسانی که در عصر نزول آیه حضور داشتند فرمود تاب علی الثلاثه و علی ثلاث یعنی تاب علی الثلاثه الذین خلفوا لذا چوناینها با دیگران فرق دارد اینها گرچه مشکل اعتقادی نداشتند ولی مشکل عملی داشتند اول نزدیک بود گرایش پیدا کنند بعد گرایش پیدا کردند بعد عملاً منحرف شدند و علی الثلاثه الذین خلفوا که بعضیها به معنای خالفوا تفسیرش کردند کسی اینها را جا نینداخت که ما بگوییم معذورند یک وقت است یک عده مورد قهر دیگران هستند دیگران آنها را جا انداختند اینها معذور میشوند نه از این سنخ نبود بعضیها هم هستند که از بس نق زدند واز بس منحرف بودند و از بس بیراهه رفتند ذات اقدس الهی اینها را به حال خودشان رها کرده اینها را سر جایشان نشانده این همان است که درباره منافقین وارد شده در دعای منافقین دارد ثبتهم الله تثبیت با تای معلق یعنی سرجا نشاندن در قبال تثبیت با تای منقوط این تثبیت با تای معلق ثبتهم الله و قیل القعدوا مع القاعدین یک تشری زد خدا به اینها فرمود بنشینید سرجایتان بعضیها باید بدانندکه این شرکت نکردنشان در انقلاب یا جنگ کیفر الهی است آن مأمور الهی میگوید بنشین سرجایت تو آن لیاقت را نداری که دین را حفظ بکنی اینطور نیست که حالا خدا دست از دینش بردارد که ان تتولا یستدل قوماً غیرکم ..این قیل از طرف خداس سبحان پیام میآرود قیل الدعدوا مع القائدون بنشینید سر جایتان شما که به ستوه آوردید انقلابیون را ثبتکم الله اینها را خدا سر جای خودشان نشانید منافق اینچننی است آن مطرف فاسق اینچنین است اینطور نیست که این تازیانه الهی نباشد توفیق را وقتی خدا میگیرد میشود این اما درباره این سه نفر اینطور نبود که قیل القعدوا مع القائدین باشد ثبتهم الله باشد و مانند آن اینها در اثر غلبت علینا شقوتنا و مانند آن یا رفاه طلبی مقطعی است و اینها صادق بودند صادقانه برخورد کردند چون در بحث دیروز ملاحظه فرمودید کی عده که منافقانه شرکت نکردند دیگران را از شرکت کردن باز میداشتند که حسابشان جدا بود آنوقتاخبار نظامی را به مشرکین گزارش میدادند که ..یک عده مترفین رفاه طلب بودند و سعی نمیکردند که مجاهدان چه وقت از جبهه برمیگردند با سوگند بگویند ما معذور بودیم یا بیمار بودیم یا مهمان داشتیم یا خانه کسی نبود یعتزرون الیکم یحرفون لکم بطرزو عنها که ان طرز و انها و ان الله ..و مانند آن اینها کافر نبودند منافق نبودند منتهی مسلمان فاسق بودند نمیرفتند بعد هم عذر میتراشیدند و عذر تراشی آنها دروغ بود امااین گروه معصیت کردند نرفتند ولی صادقانه برخورد کردند صریحاً وقتی وجود مبارک پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود چرا نیامدید عرض کردند بد کردیم ما را ببخش اینکه پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در سختترین حالات که اسلام در خطر بود فرمود من نمیبخشم جامعه هم شما را نمیبخشند زن و بچه شما هم شما را نمیبخشند اینها دیدند که در مسجد راه ندارند در جامعه و بازار راه ندارند زن و بچه هم اینها را نمیپذیرند سر به بیابان زدند دیدند که حلقه محاصره تنگ شد خودشان هم به ستوه آمدند افسردگی شروع شد آنها که مالک قلب خود نیست هم ذاقت علیهم الارض بما رحبت شد هم ذاقت علیهم انفسهم شد به ستوه آمدند اینکه یک مقدار انسان بی حوصله میشود معلوم میشود که صحنه دل در اختیار دیگری است و همان صاحب دل این حلقه محاصره را تنگ میکند که گاهی رب الشرح لی صدری است و گاهی ذاقت علیهم انفسهم است ذاق بهم صدراً است وقتی خدای ناکرده حلقه محاصره تنگ شد انسان به ستوه میآید ..یک عده دست به یقه میزنند و یقهشان را پاره میکنند خیال میکنند با پاره کردن یقه مشکل حل میشود تو دل را چه میکنی؟ آنجا که بسته است که این دکمه نیست آن جان است آن بسته است آن قفل شده کلیدش هم به دست کسی است که عنده مفاتیح الغیب است این افسردگیها بخشیاش مروبط به همین است این بی حوصلهگیها بخشیاش مربوط به همین است این تنگ نظریها بخشیاش مربوط به همین است این غضب و عصبانیت بخشیاش مروبط به همین است یعنی و ذاقت علیهم انفسهم این تلخترین عذاب است بعد و ظن دام فرمودند تنها راهی که کسی که کلید درون و بیورن در دست او است هم میتواند کلید بیرون را باز کند چون عنده مفاتیح الغیب هم کلید درون را باز کند عنده مفاتیح الغیب خدا است به خدا متوسل شدند بعد هم فوراً این آیات بعد از یک مدتی نازل شد که علامت قبولی توبه اینها بود و همه هم خوشحال شدند بعد پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم اعلام کرد و اینها را دعوت کرد و حضور پیدا کردند و علی الخلاص والذین خلفوا حتی اذا ذاقت علیهم الارض بما ربحت یعنی هیچ جا نداشتند که بروند اینچننی نبود که حالا فرار میکردند به حبشه میرفتند احساس کردند زمین جایی برای اینها نیست و ذاقت علیهم انفسهم حالا بر فرض میرفتند به غرب یا به شرق این دل را چه کنند؟ یک آم غمگین محزون هر جا برود هم و غمش با او است هیچ چاره نداشتند و ظنوا یتیقنوا علاماً ..در چنین شرایطی ذات اقدس الهی لطفش را شامل حال اینها کرده است که اینها برگردند اینها هم از این لطف بهره گرفتند و برگشتند و خدا هم اینها را قبول کرد یعنی توبه اینها را قبول کرد سئوال: جواب: این تاب همان توبه اولی است یعنی لطفش را شامل اینها کرد که اینها برگردند یک وقت است انسان علم دارد ولی عمل نمیکند سئوال: جواب: دیگر لیتوب نبود همان توبه ابتدایی است یعنی لطف و رحمتاستانه بهم رئوف رحیم آنها گناهی نکردند وجود مبارک پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم که خارج از بحث است آن مهاجر و انصاری که اتبعوا فی ساعتالعسر آنهمکه خارج از بحث است این گروه سومی که کاد یزیغ قلوب فریق منهم اینها کهگناهی نکردند برای اینکه اعتقادشان سالم عملشان صحیح انحراف هم پیدا نکردند اما نزدیک بود که قلبشان گرایش پیدا کند این که گناه نیست اما در حالیکه اسلام در خطر استهمین مقدار باعث محرومیت خیلی از فیضهااست لذا در لطف الهی این حل شد اما درباره این علی الثلاثه الذین خلفوا گناه کردند واقعاً منتهی بعد از گناه صادقانه عذرخواهی نکردند صادقانه آمدند و گفتند که ما بد کردیم و تمام تقضیرهایی که به وسیله حکومت اسلامی بر اینها تحمیل شده است تحمل کردند این محرومیت از مراک زعابدی را تحمل کردند محرومیت از مراکز اقتصادی و بازار را تحمل کردند از محدودیت خانوادگی را تحمل کردند و فهمیدند هیچ راهی ندارند برای اینکه حالا زمین را دیگری یا مسجدو بازار را دیگری کنترل میکند دل را چه کسی کنترل میکند این حلقه محاصره تنگ شد به ستوه آمدند بعضیها میگویند نه اینجا نشد شهر دیگر خیر بلاد ما عملک بودند کسانی که بالاخره از شهری به شهری مهاجرت میکردند یا فرار میکردند اما اینها دیگر کجا بروند هر جا بروند این بار سنگین با آنها است و ظن علام الجعل والله ..در اینچننی فضایی لطف خدا شامل حال یک چنین کسانی شد که شما بیایید ما شما را میپذیریم اینها هم رفتند و خدا هم اینها را پذیرفت پس تاب الله توبه اول لیتوب توبه دوم انه هو التواب الرحیم توبه سوم اول لطف خدا رجوع میکند از بالا بر اینها لذا با علی یاد شده دوم رجوع اینها است به طرف خدا که توبه اینها الی الله است سوم قبول توبه اینها
سئوال: جواب: بله آن توبه جامع است که جامع همه اینها است لطف الهی شامل همه اینها شده آن جامع که به معنای لطف الهی است و شامل لطف اول است سئوال: جواب: این بیان همان توبه اول است چون فاصله زمانی شد دیگر این فاصله زمانی آن اصلش که جامعه است این قصه را کهبه صورت شرح بعد المسح بازگو کردند چگونه تاب علیهم برای اینکه اینها محرومیت مسجد و بازار و منزل را تحمل کردند سر به بیابان زدند رنج درونی را هم تحمل کردند ذاقت علیهم انفسهم بعد هم فهمیدند تنها کلید جهان درون و بیرون به دست خدااست در چنین فضایی لطف خدا شامل حال اینها شده که برگردنداینها برگشتند خدا هم آنها را پذیرفت که آن بهمنزله متن است واین که در ذیل آمده به منزله شرع است ثم تاب علیهم لیتوبوا اما این در آیه قبلی یعنی آیه 117 اصلاً تاب لیتوبوا نیست این تاب همان لطف اولی است به منزله لقد رضی الله عن المومنین است مطلب دیگر آن است که پایان بخش این آیه این است فرمود یا ایها الذین آمنوا التقوا الله و کونوا مع الصادقین این پایان بخش این فراز است نه طلیعه برای بحث دیگر دراین صحنه آنهایی که موفق شدند صادق بودند خود پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم مهاجر وانصاری که اتبعوا فی ساعت العسر اینها صادق بودند و همین گروه که کاد یزیغ قلوب فریق منهم بعد صادقانه رفتار کردند فرمود بااینها باشید کونوا مع الصادقین قبلاً هم ملاحظه فرمودید که اینگونه ا زتعبیرها به صورت اسم فاعل نیست این صفت مشبهه است و ملکه امر است یعنی کسانی که علماً و عملاً و خلقاً صادق هستند کونوا مع الصادقین معنایش این است نه کسی که راست میگوید یا گزارشگر خوبی است ممکن است کسی گزارشگر خوبی باشد یک مخبر صادقی باشد ولی در بخشهای اعتقادی اخلاقی دیگر مشکلی داشته باشد این را نمیگویند صادق صادق اگر ملکه بود صفت مشبهه بود شامل اعتقاد و خلق و عمل بود معنایش ایت است که یک کسی که در همه مراحل با صداقت رفتار بکند رجال صدقوا ماعاهدوا الله اینچنین است اگر کسی صادق به این معنی بود جای این دارد که انسان به او اقتدا کند جای این دارد که با او باشد اگر توانست که از اینها باشد که چه بهتر و اگر نشد با اینها باشد و کونوا مع الصادقین در بحثهای قبل به یک مناسبتی گفته شد که معنای آیه پایانی سوره ظاریات که فرمود ما خلقت الجن والانس الا لیعبدون این نیست که هدف خلقت انسانها و جن عبادت است که اگر چنانچه اینها عبادت کنند فی الجمله به مقصد رسیدهاند برای انکه آیهای نیست که خلقت الجن والنس لیعبدون بلکه به صورت حصر است وقتی به صورت حصر بود با دو تا قضیه با دو تا جمله منحل میشود یکی معجزه یکی ..یعنی من برای غیر عبادت خلق نکردم و برای عبادت خلق کردم ما خلقت الجن والانس الا لیعبدون اگر یک انسانی هیچ کار نداشته باشد مگر عبادت این به آیه عمل کرده است اما اگر یک کاری دارد بخشی از کاهایی دارد بخشی از کارهایش عبادی است بخشی از کارهایش هم لهو و لعب است حرام نیست بههمین مطلع حیات الدنیا میگذرد اگر آیه گفته بود که من انسان را برای عبادت خلق کردم اینهم جواب میداد که من عبادت را انجام دادم پس من به آیه عمل کردماما آیه که نمیگوید خلقت الجن والانس لیعبدون میفرماید ماخلقت الا لیعبدون اگر ما خلقت الا لیعبدون حالا اگر یک کسی در شابه روز نیمی از وقتش را صرف عبادت میکند نیمی از وقتش را صرف طنز و بازی میکند میگوید و میخندد معصیت هم نمیکند از او سئوال میشود این نیمی از عمر را که شما در غیر عبادت صرف کردی این نیم را به هدر دادی یا ندادی در این نیم به مقصد رسیدی یا نرسیدی این جوابی برای گفتن ندارد مگر اینکه اعتراف بکند که من در نیمی از عمرم هدف را رعایت نکردم برایاینکه آیه میگوید که فقط برای عبادت خلق شد اگر به صورت موجبه بود مثل آن است که بفرماید که خلقت الجن والانس لیعبدون دائماً اگر موجبه بود حالا که موجبه نیست یک قضیهآش موجبه است یک قضیهاش سالبه است کسی نیمی از عمر را به حلال بگذراند نه به اطاعت معصیت نکرده ولی به عادی گذرانده خوب در جواب این سئوال چه میگوید میگوید که شما این مصلوخید این عمر را صرف کردی این که للعباده نبود و خدا هم فرمود تو فقط برای عبادت خلق شدی اگر آن نیم انسان بیکار باشد هیچ کاری نداشته باشد فرض بشود که هیچ کاری نداشته باشد این درست است که شبانه روز ده ساعت در عبادت صرف کرده حالا یک مثال عرفی بزنیم تا به آن ممثل برسیم اگر کسی یک فرشی را وقف مسجد بکند که فقط باید در مسجد باشد یک وقت است که نمازگذاران میآیند مسجد احتیاج دارند این فرش را پهن میکنند یک وقت که لزوم نیست این فرش را لوله میکنند میگذارند در انبار که هر وقت لازم است بیاورنداینجا صادق است که به وقف بودن آن عمل شده است برایاینکه این فرش فقط باید برای مسجدباشد این هم فقط برای مسجد بود آن ده ساعتی که لوله بود آن کار نکرده تا ما بگوییم کارش چیست والا اگر همین فرش را ده سال در مسجد بگذارند ده سال در جای دیگر این به وقف عمل نشده چوناین فرش فقط برای مسجد است عمر هم همینطور است اگر کسی ده ساعت عبادت بکند ده ساعت را هم به طنز و عادی بگذراند خوباینده ساعتی کهبه طنز و عادی گذرانده جواب میطلبد که تو فقط برای عبادت خلق شده بودی این ده ساعت را چه کردی منتهی عبادت در آنروز به عرض رسید که معنای نماز و روزه اینها نیست عبادت یعنی اطاعت این یک مطلب اطاعت کل حکمٍ به حسب است این دو مطلب اگر حکم واجب تعصبی بود قصد غربت نمیخواهد اگر تعبدی بود قصد غربت میخواهد این سه مطلب دستوراتی که ذات اقدس الهی میدهد بخشی از آن تعبدی است بخشی توسلی است این چهار مطلب پس انسان در تمام شابه روز برابر شریعتش حرکت میکند اگر سیاست دارد عین دیانت است اگر فرهنگ دارد عین دیانت است حالادیانت بودن نه یعنی قصد غربت داشتن امور دینی گاهی تعبدی است گاه یتوسلی توسلیاتش توسلی تعبدیاش هم تعبدی این معنای آیه است وآن فواه هم بین حلبتین است بین دو دوش است بین دو دوشیدن است بین دو دوشیدن همان است که دو دستباز و بسته میِشود وقتی دست بسته بشود این پستان شتر گرفته میشود شیر میجوشد این مسشود یک حلبه یک جوشیدن وقتی باز بکنند تا دوباره پستان را بگیرند این بین آن حلبه دوشیدن و این حلبه را میگویند فوار ...مطلب مهمی که ما در پیش داریم مبعث است اگر کسی مشکل مزاجی ندارد مریض نیست این روزه روز مبعث را فراموش نکند این از بهترین ایام سال است تأثریش برکاتش نسبت به درس و بحث خیلی بیش از آن مقداری است که آدم فکر میکند.
و الحمد لله رب العالمین
تاکنون نظری ثبت نشده است