- 564
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 119 تا 121 سوره توبه
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 119 تا 121 سوره توبه"
حکم طلب آمرزش فرزند برای والدین مشرک
وظیفه فردی و اجتماعی انسان مؤمن در قرآن
اهلبیت (علیهم السلام)، مصداق کامل صادقین
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَکُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ (119) مَاکَانَ لْأَهْلِ المَدِینَةِ وَمَنْ حَوْلَهُم مِنَ الأَعْرَابِ أَن یَتَخَلَّفُوا عَن رَسُولِ اللّهِ وَلاَ یَرْغَبُوا بِأَنْفُسِهِمْ عَن نَفْسِهِ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ لاَیُصِیبُهُمْ ظَمَأٌ وَلاَنَصَبٌ وَلاَ مَخْمَصَةٌ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَلاَیَطَأُونَ مَوْطِئاً یَغِیظُ الکُفَّارَ وَلاَیَنَالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَیْلاً إِلَّا کُتِبَ لَهُم بِهِ عَمَلٌ صَالِحٌ إِنَّ اللّهَ لاَیُضِیعُ أَجْرَ المُحْسِنِینَ (120) وَلاَیُنفِقُونَ نَفَقَةً صَغِیرَةً وَلاَ کَبِیرَةً وَلاَیَقْطَعُونَ وَادِیاً إِلَّا کُتِبَ لَهُمْ لِیَجْزِیَهُمُ اللّهُ أَحْسَنَ مَاکَانُوا یَعْمَلُون (121)﴾
چند سوال مربوط به آیات قبل مانده بود که اجمالاً به پاسخهای آنها اشاره میشود چون تقریباً خطوط کلّی آن مسائل بازگو شد. یکی از آن سؤالها این است که اگر این ﴿لَقَد تَابَ اللّهُ عَلَی النَّبِیِّ﴾ به منزلهٴ ﴿لَقَدْ رَضِیَ اللَّهُ عَنِ المُؤْمِنِینَ﴾ است که در آن سوره آمده و نشانهٴ حقشناسی است چرا اینجا ﴿لَقَد تَابَ﴾ تعبیر شده و نظیر آن آیه ﴿لَقَدْ رَضِیَ﴾ تعبیر نشده سرّش آن است که در آنجا اصلاً مسئله توبه برای بعضی از مسلمانها مطرح نبود امّا اینجا چند گروه بودند که بعضیها تبعیت کامل داشتند بعضیها نزدیک بود أحیاناً یک میل قلبی پیدا کنند به انحراف و بعضی هم منحرف شدند چون جریان توبه برای آنها مطرح است لذا در صدد آیه عنوان توبه و معنای جامع که رجوع به خداست ذکر شده تا همهٴ این شقوق را زیر مجموعهٴ این عنوان توبه مندرج بکنند از این جهت تعبیر به «رضی» نشده.
امّا این سؤال که اگر کسی برای پدر و مادر مشرک خود که آنها توبه کردند و پسر نمیدانست طلب مغفرت نکند آیا ترک احسان نیست. سؤال این است که اگر پدر و مادری مشرک بودند ولی توبه کردند و با توبه از دنیا رفتند اگر فرزند که بیخبر از اینهاست اگر طلب مغفرت نکند احسان را ترک کرده و اگر طلب مغفرت بکند معصیتی نکرده حکمش چیست؟ در جوابی که بعد از درس گفته شد این بود که اینها تجری است سؤال این است که تجرّی در اینگونه از موارد جا ندارد جوابش این است که اینگونه از موارد از مجاری ترّی است زیرا تجرّی جایی است که حجت بر معصیت اقامه باشد یعنی ما حجّت داشته باشیم این کار گناه است ولی مع ذلک انجام بدهیم و واقع این حجت ما مطابق با واقع هم نباشد چون ما حجت داریم بر اینکه این کار معصیت است مع ذلک اقدام بکنیم در صورتی که این حجّت مطابق با واقع نباشد میشود تجری اگر کسی اطمینان دارد که مثلاً این مایع خمر است یا بیّنهای اقامه شد که این مایع خمر است مع ذلک این شخص به نوشیدن او اقدام بکند در حالی که علم او مطابق با واقع نباشد یا بیّنه او مطابق با واقع نباشد میشود تجری در این مقام هم همینطور است برای اینکه پدر و مادر که مشرک بودند ما استصحاب شرک اینها را داریم گرچه اینها واقعاً توبه کردند و از شرک به درآمدند ولی برای فرزند حجت قائم است که اینها مشرکاند، چرا مشرکاً از دنیا رفتند زیرا دوتا حادثهای است که یکی معلوم التاریخ است و یکی مجهول مرگ اینها معلوم است توبه اینها اصلاً مجهول بود و ایشان استصحاب کرده شرک ایشان را الی زمان موت پس تا زمان موت اینها مشرک بودند قهراً نمیخواهد اثری ثابت بکند بگوئیم اصل مُثبت در لوازم عقلی نیست حجت قائم است به اینکه اینها در زمان حیات مشرک بودند چون حجت قائم شد که همان استصحاب است که اینها در زمان حیات مشرک بودند اگر فرزندی برای چنین پدر و مادری طلب مغفرت بکند طلب مغفرت کرده است برای کسی که حجت بر شرک اینها دارد چون حجت بر شرک اینها دارد طلب مغفرت برای مشرک میشود معصیت.چون در واقع اینها توبه کرده بودند پس شرک نبودند پس واقعاً این معصیت نیست ولی این شخص با اینکه حجت بر شرک دارد و بر اساس حجت دارد گناه میکند شروع کرد به این کار این میشود تجری منتها از خبث سریره حکایت میکند و اگر کسی جاهل به مسئله بود که مشکل جهل را به همراه دارد جاهل به استصحاب حکمی بود جاهل به استصحاب موضوعی بود این دیگر حکم جاهل بر او مترتب است
مطلب بعد ان است که این ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ﴾ این تقریباً پایانبخش آن بحث قبلی است نه آغاز مطلب بعدی در قرآن کریم ما را به تحصیل فضایل اخلاقی دعوت میکنند از یک سو و ما را به شرکت در جامعههای متخلف هدایت میکنند از سوی دیگر آیات دو طایفه است یک آیه به ما میفرمایند که متقی باشید گاهی میگویند با متقیان باشید گاهی به ما میگویند صادق باشید گاهی به ما میگویند با صادقان باشید آنجایی که ما را امر میکنند به تقوا و صدق این ناظر به تحصیل ملکات فضیله خود ما است آنجایی که به ما میگویند با صادقان باشید با متقیان باشید یعنی حشرتان در جامعه اینچنین باشد اگر خواستید عضو یک جامعهای یک متشکلی یک گروهی باشید باید آنها صادق باشند متقی باشند و مانند آن پس یک وقت انسان وظیفه خود را میخواهد بررسی کند آیات درباره او دارد که تقوا داشته باشید صدق داشته باشید و مانند آن گاهی میخواهد عضو یک انجمنی بشود عضو یک تشکلی عضو یک جامعهای مجمعی عضو یک حزبی عضو یک مؤسسهای بشود میفرماید مع الصادقین باشید و انسان بالأخره در جامعه ناچار است که با این مجامع با این جوامع یا این اجتماعات همکاری کند فرمود این همکاری کردن چیز خوبی است هم خودت خوب باشد و هم با خوبان بپیوند پس این آیه در صدد این نیست که ما را به صدق دعوت کند آیات دیگری ما را به صدق دعوت میکند این آیه صدرش این است که با تقوا باش که وظیفه خود آدم است ذیلش آن است که اگر خواستی عضوی از انجمنی مؤسسهای گروهی فرقهای جامعهای مجمعی چیزی باشی سعی کن با صادقین باشی
اما آنچه که در این نوبت مطرح است این است که فرمود: ﴿مَاکَانَ لْأَهْلِ المَدِینَةِ وَمَنْ حَوْلَهُم مِنَ الأَعْرَابِ أَن یَتَخَلَّفُوا عَن رَسُولِ اللّهِ وَلاَ یَرْغَبُوا بِأَنْفُسِهِمْ عَن نَفْسِهِ﴾
پرسش ...
پاسخ: البته آنها مصداق کامل صادقین هستند هر فضیلتی را که قرآن برای انسان ذکر میکند اینها مصداق کامل هستند در بیان نورانی حضرت امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) آنطوری که در کتاب شریف نهجالبلاغه هست چنین آمده فرمود «فَأَنْزِلُوهُمْ بِأَحْسَنِ مَنَازِلِ الْقُرْآنِ وَرِدُوهُمْ وُرُودَ الْهِیمِ الْعِطَاشِ» فرمود شما وقتی میخواهید اینها را با قرآن ارزیابی کنید آن مرحله عالیه قرآن را اول بفهمید کجاست و اهلبیت را در آنجا ببینید عالیترین منازل قرآن برای اینها است و اینها کوثرند بالأخره شما هم که تشنهاید شما بعضیها یک عطش کاذب دارند مثل کسانی که به بیماری استسقا مبتلا هستند این عطش عطش کاذب است زیاد آب میخورند و این برایشان زیانبار است بعضی عطش صادق دارند و درک نمیکنند فرمود شما تشنهاید و تشنه کوثر هستید و آنطوری که انسانهای تشنه یا مثلاً شترهای تشنه به سراغ کوثر میروند آنطور به سراغ اهلبیت بروید اینطور آرام و آرام و به طور عادی و هر وقت شد و اینها این مشکل شما را حل نمیکند «وَرِدُوهُمْ» رد یعنی برو داخل ورد یرد رد یعنی وارد شو رد یعنی وارد شو ردوهم یعنی وارد بشوید «و» جدای از این امر است «فَأَنْزِلُوهُمْ بِأَحْسَنِ مَنَازِلِ الْقُرْآنِ» تمام شد «وَرِدُوهُمْ» یعنی وارد بشوید بر کوثر اهلبیت چطور؟ «فَأَنْزِلُوهُمْ بِأَحْسَنِ مَنَازِلِ الْقُرْآنِ» آن شترهایی که تشنهاند هیمان دارند آن هیمان آن نهایت شوق و ولع و اینها است اینها را میگویند اهیم که جمعش هیم است «وَرِدُوهُمْ وُرُودَ الْهِیمِ» که این هیم عطاش است شما مشتاقانه متحیرانه ملائکه مهیّم به ملائکهای میگویند که در جمال و جلال الهی حیراناند الآن مثلاً عکس حضرت یوسف(سلام الله علیه) اگر به صورت عکس سه در چهار در یک روزنامه کاهی که مچاله و چماله شده و در یک گوشه افتاده این چقدر میتواند یوسف را نشان بدهد یک عکس سه در چهار روزنامه کاهی چماله شده چین و چروک گرفته این چقدر میتواند نشان بدهد خود این حضرت یوسف(سلام الله علیه) به منزله آن جمال الهی چنین عکسی است اگر کسی آن عکس را ببیند چه میشود تا چه رسد به صاحب عکس این است که فرشتگان مهیّم هستند فرمود شما هم نسبت به اهلبیت اینچنین باشید هیمان داشته باشید هائم یعنی شیفته و شیدا که در اثر آن متهمیم است اینطور با اهلبیت برخورد کنید اگر بدانید اینها چه کسانی هستند درباره این ﴿کُونُوا مَعَ الصَّادِقِین﴾ مصداق کاملش البته اینها است مصادیق دیگر هم دارند پس انسان اگر بخواهد عضوی از یک انجمن باشد هم خودش باید طاهر باشد و هم عضوی از انجمن طاهران باشد طیبان باشد صادقان باشد ﴿کُونُوا مَعَ الصَّادِقِین﴾ این تمام شد
بحث بعدی از اینجا شروع میشود که شما که الآن حکومت اسلامی تشکیل دادید و رهبرتان وجودمبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است حسابتان با رهبرتان باید مشخص باشد از نظر مسایل عاطفی بخشی از آیات عهدهدار تنظیم مسایل عاطفی است از نظر شرکت در مسایل اجتماعی یک سلسله آیات عهدهدار آن است از نظر مسایل نظامی و جبهه و جنگ هم این آیه و امثال این آیه عهدهدار هستند این سه طایفه از آیات میتواند رابطه امت با امام را مشخص بکند در جریان عاطفی که اولین کار است و بالأخره انسان کارهایش را بر اساس حب و بغض انجام میدهد و علاقه انجام میدهد شما به مالتان علاقمندید به فرزندتان علاقمندید به خودتان هم علاقمندید علاقه به مال و فرزند را برای خودتان میخواهید لذا انسان در روز خطر ببینید که از همه چیز صرفنظر میکند اگر مادری بخواهد در حال شیر دادن به بچه باشد ﴿تَذْهَلُ کُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ﴾ یک جای آتشسوزی شد یا زلزله شد دیگر هر کس دیگری را رها میکند به فکر نجات خودش است پس اموال و اولاد و اینها را در حقیقت برای خودش میخواهد فرمود خودتان را باید برای چه کسی بخواهید؟ شما دوتا خود دارید یک خود حیوانی دارید که خیلیها به فکر خود حیوانی هستند ﴿أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ﴾ یک خود انسانی دارید که در درون شما است که خیلیها آن را فراموش کردند ﴿نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ﴾ اینکه در سوره مبارکهٴ «حشر» آمده است که خداوند اینها را از آن خودشان بازداشت فرمود اینها فقط به فکر خودشان هستند یعنی این خود حیوانی که ﴿یَأْکُلُ الطَّعَامَ وَیَمْشِی فِی الأَسْوَاقِ﴾ است این را فراموش کرده اما آن خودی که «من عرف نفسه فقد عرف ربه» آن را فراموش کرده اینها ﴿نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ﴾ اینها خودشان را فراموش کردند در حقیقت کیفر الهی است که به انسا تبدیل شده است اینها آن خود انسانی را فراموش کردند فقط به فکر خود حیوانی هستند ما موظفیم که این خود حیوانیمان را سیر آن خود انسانیمان قرار بدهیم چون او است که میماند در اینجا و ما هم آن خواهیم بود در دستورات دینی آن که ار وجود مبارک حضرت امیر رسیده است و ائمه دیگر(علیهم السلام) هم آن را دارند این است که شما از نظر تنازع بقا باید بدانید که چه چیزی را فدای چه چیزی بکنید «اذا حضرت بلیة فاجعلوا اموالکم دون انفسکم و اذا نزلت نازلة فاجعلوا انفسکم دون دینکم» فرمود شما باید دو تا خاکریز یا دو تا سنگر داشته باشید یک سنگر اول یک سنگر دوم آن دین را در آن وسط سنگر سوم حفظ کنید سنگر اول سنگر مالتان باشد که اگر حادثهای پیش آمد شما مالتان را فدای جانتان بکنید اگر آن حادثه جلو آمد خاکریز اول را فتح کرد سنگر اول را فتح کرد جانتان را سنگر قرار بدهید خاکریز قرار بدهید دینتان را در مرحله سوم بگذارید تا دینتان محفوظ بماند پس «اذا حضرت بلیة فاجعلوا اموالکم دون انفسکم» اگر این حادثه جلوتر آمد تلختر شد ﴿فاجعلوا انفسکم دون دینکم﴾ این میشود تنازع بقا به حفظ اخص وقتی که دین در وسط قرار گرفت اطرافش جان شد و اطراف جان مال شد دیگر این دین محفوظ است انسان تا زنده است مکلف است بعد وقتی که شهید شد که دیگر دینش را نمیتوانند از او بگیرند که این با دین میرود بنابراین دین به هر تقدیری که باشد محفوظ است
آنچه را که در آن بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) آمده است متخذ از همین آیه است که این آیه از دین به عنوان رسول خدا تعبیر کرده است رسول الله بما انه رسول الله یعنی قرآن و عترت شخص آن حضرت که معیار نیست چون فرمود ﴿إِنَّکَ مَیِّتٌ وَإِنَّهُم مَیِّتُونَ﴾ اما این آیه محل بحث و امثال این اینها به عنوان قضیه حقیقیه و فراتاریخی الی یوم القیامه است فرمود هیچ کس حق ندارد که از پیغمبر تخلف بکند این ﴿مَا کَانَ﴾ که در اینجا آمده گرچه جمله خبریه است اما در یک انشا القا شده نظیر این «ماکان»هایی که قبلاً داشتیم ﴿مَا کَانَ لِلنَّبِیِّ وَالَّذِینَ آمَنُوا أَن یَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِکِینَ﴾ یعنی حق ندارند چنین کاری بکنند که این نفس به دایی نهی القا شده است اینجا فرمود ﴿مَاکَانَ لْأَهْلِ المَدِینَةِ وَمَنْ حَوْلَهُم مِنَ الأَعْرَابِ أَن یَتَخَلَّفُوا عَن رَسُولِ اللّهِ﴾ نه اهل مدینه حق دارند نه کسانی که در اطراف مدینه هستند اینها حق ندارند یک کار اجتماعی که پیغمبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) قیام کرده وارد شده اینها جا خالی کنند تخلف کنند و نیایند منشأ این تخلف محبت به خودش است انسان یا رفاهطلب است یا سلامتطلب است یا میخواهد سالم بماند یا میخواهد در عیش و رفاه زندگی کند در همین سورهٴ مبارکهٴ «توبه» قبلاً آمده مسئله محبت را کنترل کرده فرمودند آیهٴ 24 همین سورهٴ «توبه» این بود که ﴿قُلْ إِن کَانَ آبَاؤُکُمْ وَأَبْنَاؤُکُمْ وَإِخْوَانُکُمْ وَأَزْوَاجُکُمْ وَعَشِیرَتُکُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ کَسَادَهَا وَمَسَاکِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَیْکُم مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِی سَبِیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّی یَأْتِیَ اللّهُ بِأَمْرِهِ وَاللّهُ لاَ یَهْدِی القَوْمَ الفَاسِقِینَ﴾ فرمود بالاخره شما به کسی علاقهمندید و به چه چیزی چه علاقمند هستید
اولین محبوبتان باید خدا و دینتان و پیغمبرتان باشد مسئله پدران و فرزندان و همسران و قوم و قبیله و سرمایه و مال اینها باید در درجه دوم و سوم قرار بگیرد
پرسش ...
پاسخ: در حقیقت آن فطرت به آن نفس حقیقی تعلق میگیرد آنکه «من عرف نفسه فقد عرف ربه» او را باید دوست داشته باشند برای اینکه او را دوست داشته باشد همه مادون را باید فدا بکند اگر به دین خود به آن نفس حقیقی که جایگاه دین است بپردازد آن محفوظ میماند.
پرسش ...
پاسخ: تقیه برای آن است که انسان زنده بماند تا به آن حیات برتر و برین برسد اگر آن حیات برتر و برین در خطر است دیگر «لاتقیه فی الدین» آن موت است دیگر جا برای تقیه نیست یک وقت این تقیه در وضو گرفتن است که حالا چون وضو بدل دارد انسان اگر نتوانست الی المرافق به آن صورت وضو بگیرد خوب تیمم میکند این هیچ مشکلی ندارد اما اگر کسی را وادار کردند ـ معاذالله ـ شما بیا بر خلاف گفته خدا و پیغمبر فتوا بده یا مثلاً آیات را اینچنین معنا کن یا روایات را اینچنین معنا کن یا اگر در تحریف دین عدهای قیام کردند شما جواب نده خوب اینجا جا برای تقیه نیست تقیه برای آن است که دین محفوظ بماند اما اگر اصل دین در معرض خطر است دیگر جا برای تقیه نیست
پرسش ...
پاسخ: در حقیقت دارد انسان از آن شرف خودش از دین خودش دفاع میکند دین گفته که شما جلو مهاجم را بگیرید چون دین گفته جلوی مهاجم را بگیرید این دارد به فتوای دین عمل میکند به دستور دین برای حفظ دین چون این دین گفته بود که مال یک وقت است که انسان مالش را در جای دیگر دارد از دست میدهد یا ضرر میکند در چنین جایی جا برای اقدام و خودکشی نیست اما کسی آمده در خانهاش با شرف او با حیثیت او مبارزه میکند و مال میگیرد این میتواند دفاع کند این در حقیقت به دستور دین دارد کار میکند نه برای مال وگرنه بیش از این مال را حاضر است بدهد و در موقع خطر خودش را نجات بدهد اگر بیمار شده نمیگوید من میمیرم مالم محفوظ میماند که برای اینکه مالش را باید هم اینکار را بکند برای اینکه اگر کسی مریض شد و سلامت او در این است که باید عمل بشود نه تنها کار خوبی است بلکه باید هم همین کار را بکند
فرمود اگر این اشخاص و این امور اگر آبا و ابنا و اخوان و ازواج و عشیره و اگر اموال نزد شما و تجاریتان و مساکنتان نزد شما از خدا و پیغمبر و جهاد در راه خدا محبوبتر است منتظر توبیخ الهی باشید ﴿فَتَرَبَّصُوا حَتَّی یَأْتِیَ اللّهُ بِأَمْرِهِ﴾ پس از نظر روانی این آیهٴ 24 مسئله را حل کرده که انسان به چه چیزی علاقه داشته باشد و به چه چیز علاقه نداشته باشد و محبوبتر از همه چیست و محبوب میانی چیست محبوب ابتدایی چیست این مسایل عاطفی را باید کاملاً تنظیم بکنند اینها قابل کم کردن و زیاد کردن است در مسایل اجتماعی به نحو عام در سورهٴ مبارکهٴ «نور» آیهٴ 62 به این صورت آمده که فرمود: ﴿إِنَّمَا المُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَإِذَا کَانُوا مَعَهُ عَلَی أَمْرٍ جَامِعٍ لَّمْ یَذْهَبُوا حَتَّی یَسْتَأْذِنُوهُ إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَأْذِنُونَکَ أُولئِکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ فَإِذَا اسْتَأْذَنُوکَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَن لِمَن شِئْتَ مِنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمُ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ﴾ فرمود مؤمنان واقعی کسانی هستند که بعد از اعتقاد به خدا و پیامبر در مسایل اجتماعی پیغمبر خود را تنها نمیگذارند حال اگر فرض پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) باشد یا امام معصوم(سلام الله علیه) باشد یا نایب خاصش باشد مسئله انتخابات پیش بیاید تظاهرات پیش بیاید راهپیمایی پیش بیاید حمایت از قدس و انتفاضه پیش بیاید پیغمبر پیشاپیش حرکت کند یا امام معصوم حرکت کند یا نایب خاصش مثل حضرت مسلم یا مالک اشتر اینها اقدام بکنند بعد آدم میتواند تخلف بکند فرمود امر جامع نماز جمعه اینچنین است تظاهرات اینچنین است انتخابات اینچنین است راهپیماییها اینچنین است ثورهها و انقلابها اینچنین است فرمود در مسایل اجتماعی و عمومی اگر رهبر دینی جلو افتاد هیچ کس حق ندارد تخلف بکند ﴿إِنَّمَا المُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَإِذَا کَانُوا مَعَهُ عَلَی أَمْرٍ جَامِعٍ﴾ هیچ کس حق ندارد حتی آنهایی هم که معذور هستند مریض هستند باید بالأخره بیایند استیذان بکنند بگویند ما فلان عذر را داریم ما فلان مرض را داریم فلان مشکل را داریم به ما اجازه بدهید که ما نیاییم وگرنه اگر کسی همینطور نیاید دیگران میگویند چرا فلان کس نیامد ما هم نمیآییم فرمود اگر هم معذور هستی و مرضی حق نداری بدون اذن شرکت نکنی باید اذن بگیری خوب بالأخره مردم بفهمند که تو معذوری جریان حنظله(رضوان الله علیه) هم همین بود حنظله غسیل الملائکه که آن شب شب زفافش بود خوب معذور بود در حضور همه آمد از پیغمبر اذن گرفت گفت شما به من یک شب مهلت بدهید که من امشب را باشم شب زفاف من است فردا صبح حاضر هستم حضرت هم اذن داد و بعد هم شده حنظله غسیل الملائکه آن جریان حنظله ذیل همین آیه است دیگر فرمود اگر شما معذوری عذر داری اینچنین نباشد که بدون استیذان نروی استیذان بکنید و حرمت بگذارید به رأی پیغمبر و رهبرتان و دیگران را در جریان قرار بدهید و عذرخواهی بکنید و بعد بروید در خانهتان ﴿إِذَا کَانُوا مَعَهُ عَلَی أَمْرٍ جَامِعٍ لَّمْ یَذْهَبُوا حَتَّی یَسْتَأْذِنُوهُ إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَأْذِنُونَکَ﴾ آنهایی که عذر دارند مثل حنظله ولی بدون اطلاع نمیروند میآیند به رهبرشان میگویند که ما معذوریم اذن بدهید تا همه بفهمند ﴿أُولئِکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ﴾ آنها در حقیقت به خدا و پیغمبر مؤمن هستند اما کسانی که خودسر هستند معذورند ولی نمیگویند و دیگران هم خیال میکنند اینها غیبت کردند دیگران هم غیبت میکنند اینها از خیلی از فیضها محروم شدند ولی شما ای پیغمبر گرچه معذور بودند ولی محروماند دیگر تو برای ما طلب مغفرت بکن
بنابراین هم از نظر مسایل عاطفی آن آیهٴ 24 مشخص کرد که انسان به چه چیز دل ببندد به چه کسی دل ببندد و چقدر دل ببندد ما هستیم و ابدیت ما یعنی همین که چشم بسته شد ما وارد یک صحنه میشویم کسانی را میبینیم که آنها را شاید ما نشناسیم و برای همیشه زن و فرزند را فراموش میکنیم اینطور نیست که انسان وقتی که مرد دیگر زندگی او زندگی خانوادگی باشد که انسان مادامی که کودک است و تمرین مشق میکند یک مداد میخواهد و یک مداد پاککن حالا وقتی رسید به محاسبات اینترنتی دیگر مدأ پاککن نمیخواهد که وقتی مُرد دیگر مسئله قبیله و عشیره و زن و فرزند نیست که نیست که نیست یادش نیست زن و بچه دارد خودش است و عقایدش خودش است و اخلاقش خودش است و اعمالش و بس چنین عالمی است اگر این است شاید سالیان متمادی یادش نیاید که زن و بچه داشت بنابراین به فکر آٴ خودش است یعنی به فکر آن حقیقتی است که با او میخواهد سفر کند
پرسش ...
پاسخ: مثل همان زلزله ﴿إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْءٌ عَظِیمٌ﴾ است وقتی قیامت کبرا قیام میکند حالا اینهایی که عرض شد قیامت صغرا بود که انسان وارد برزخ میشود وقتی قیامت کبرا قیام بکند این عالم تکانی است نه سخن از زمین لرزه ﴿إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْءٌ عَظِیمٌ﴾ آن روزی که ﴿وَالأَرْضُ جَمِیعاً قَبْضَتُهُ یَوْمَ القِیَامَةِ وَالسَّمَاوَاتُ مَطْوِیَّاتٌ بِیَمِینِهِ﴾ کل مجموعه نظام کیهانی و تکون الهی آن روزی است که هر کسی ﴿یَوْمَ یَفِرُّ المَرْءُ مِنْ أَخِیهِ﴾ کسی به کسی نیست نه که میشناسد برادرش را از هر کسی فرار میکند ﴿لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ﴾ هر کسی گرفتار کار خودش است یک عده فقط راحت هستند که ﴿لاَ یَحْزُنُهُمُ الفَزَعُ﴾
پرسش ...
پاسخ: غرض آن است که آن بحثهای معرفت رسول(صلّی الله علیه و آله و سلّم) آن جزء تکالیف اولیه است حمایت از او جزء تکالیف اولیه است حالا کسی پیغمبر را شناخت و به او معتقد شد و به رهبری او هم رأی داد و در یک حکومت اسلامی دارد زندگی میکند مثل مسلمانهای در مدینه یا اطراف مدینه میفرماید در چنین شرایطی شما حق ندارید در کارهای اجتماعی پیغمبرتان را تنها بگذارید و اگر بخواهید به سعادت ابد برسید باید ببینید که انسان که میمیرد چه میشود و حقیقت انسان به چیست آنکه برای همیشه او را رها میکنید این برای شما نیست این ارتباطات خانوادگی است برای تنظیم کارهای دنیا وگرنه آنجا پدری و پسری در کار نیست همه از خاک برمیخیزند تولید و توالد نیست که یکی پدر باشد یکی پسر اینها همهشان ﴿مِنَ الأَجْدَاثِ سِرَاعاً کَأَنَّهُمْ إِلَی نُصُبٍ یُوفِضُونَ﴾ خوب حالا اگر دو نفر با هم از خاک برخاستند یکی پدر نمیشود یکی پسر که «انقضی عنه المبدأ» پدری و پسری در کار نیست پس در این سه طایفه از آیات طایفه اولی آن بود که از نظر مسایل روانی و عاطفی جریان محبت را تعدیل کرد که به انسان فرمود به چه کسی دل ببند طایفه دوم آن است که در مسایل اجتماعی نروی و تخلف بکنید اگر هم معذورید به حضور پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) برس و عذرت را بگو استیذان بکن تا مردم بفهمند تو معذوری همینطور بلند میشوی و میروی این اهانت است به مجلس حالا فرض کنید کسی در حضور امام(سلام الله علیه) کسی که معذور بود بالأخره گفتند که شما که اینجا مسجد است رعاب شدی خون دماغ شدی بالأخره دستمال بیاور و جلوی بینی خودت بگیر تا بفهمند رعاب شدی داری میروی بیرون همینطوری بلند میشوی و میروی بیرون که درست نیست فرمود شما که معذورید مثل حنظله عذر دارید بگو که من معذورم تا دیگران بفهمند که شما معذورید و محل را ترک کردید
بعد از تنظیم این دو بخش یعنی هم مسئله عاطفی و هم مسئله اجتماعی میرسیم به آیه محل بحث فرمود شما حق ندراید که در روز خطر خودتان را بهتر از پیغمبر دوست داشته باشید ﴿مَاکَانَ لْأَهْلِ﴾ این نفی است که به داعی نهی القا شده است ﴿مَاکَانَ لْأَهْلِ المَدِینَةِ وَمَنْ حَوْلَهُم مِنَ الأَعْرَابِ﴾ نه عرب نه اعراب هیچ کدام ﴿أَن یَتَخَلَّفُوا عَن رَسُولِ اللّهِ﴾ و منظور رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است نه شخص او یعنی حیثیت رسالت او است حیثیت رسالت او به نام قرآن و عترت الآن هم محفوظ است نه اینکه شخص او شخص او را که فرمود ﴿إِنَّکَ مَیِّتٌ وَإِنَّهُم مَیِّتُونَ﴾ آنجا که حیثیت رسالت مطرح است حیثیت دین مطرح است که الی یوم القیامه حیثیت محفوظ است هیچ کس حق ندارد که از دین تخلف بکند خودش را حفظ بکند
پرسش ...
پاسخ: سرّش این است که اینها این حیثیت رسالت را در نظر ندارند ما میگوییم حضرت برای همیشه زنده است شخصیت حقوقی او برای همیشه زنده است الآن هم اگر کسی برود آن روح ملکوتی حضرت میفهمد و استغفار هم بکنند جواب میدهد و طلب مغفرت میکند و مانند آن این آیه اگر مربوط به شخص آن حضرت باشد بگوید خوب این مربوط به ایت قضیة فی واقعه است قضیه خارجیه است الی یوم القیامه نیست ولی این قضیه قضیه حقیقیه است الی یوم القیامه است
پرسش ...
پاسخ: خود ایشان هم باید شخصش را فدای دینش بکند چه اینکه این کار را هم میکرد ﴿مَاکَانَ لْأَهْلِ المَدِینَةِ وَمَنْ حَوْلَهُم مِنَ الأَعْرَابِ أَن یَتَخَلَّفُوا عَن رَسُولِ اللّهِ﴾ خود حضرت هم ذات اقدس الهی فرمود: ﴿لاَ تُکَلَّفُ إِلَّا نَفْسَکَ وَحَرِّضِ المُؤْمِنِینَ﴾ که این بحثش در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» و امثال آن گذشت فرمود حالا اگر یک عده تو را یاری نکردند تو تنها ماندی تو دیگر امام نیستی که تقیه کنی تو پیغمبری تقیه برای تو نیست حالا اگر کسی دعوت تو را لبیک نگفت تو تنها ماندی مبادا دست برداری ﴿لاَ تُکَلَّفُ إِلَّا نَفْسَکَ﴾ اگر روی این کره خاکی زیر این آسمان فقط تنها تو ماندی موظفی تو قیام کنی ﴿وَحَرِّضِ المُؤْمِنِینَ﴾ چه اینکه آن اول هم همانطور بود بردنشان به یمن و طائف هم همینطور بود ﴿مَاکَانَ لْأَهْلِ المَدِینَةِ وَمَنْ حَوْلَهُم مِنَ الأَعْرَابِ أَن یَتَخَلَّفُوا عَن رَسُولِ اللّهِ﴾ که تخلف بکنند که مثلاً حضرت یک امری را اقدام کرده و اینها حضور پیدا نکنند این حق را ندارند ﴿وَلاَ یَرْغَبُوا بِأَنْفُسِهِمْ عَن نَفْسِهِ﴾ رغبت یعنی میل یعنی اگر ما حرف باء «و» امثال اینها استعمال بشود به معنای گرایش است اگر با «عن» استعمال بشود یعنی گریز است فرمود اینها برای حفظ خودشان از پیغمبر گریزان باشند چنین حقی ندارند برای آنکه خودشان را حفظ بکنند از وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) اعراض بکنند چنین حقی را ندارند این حق نیست اصلاً
منتها برای این کار تشویقاً آن آیه مبارکه ﴿فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ﴾ را به صورت تفصیل اینجا بیان فرمودند آن آیه که فرمود ﴿مَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ﴾ به منزله متن است اینجا آن آیه را شرح میدهد در حقیقت فرمود: ﴿ذلِکَ بِأَنَّهُمُ﴾ یعنی به اینهایی که هرگز تخلف نمیکنند و خودشان را بر پیغمبر مقدم نمیدانند جان خودشان را محترمتر از جان پیغمبر نمیدانند ﴿لاَیُصِیبُهُمْ ظَمَأٌ﴾ اینها اگر تشنگی به اینها اصابت کرده یک مصیبت تشنگی دیدند پاداش دارد ﴿وَلاَنَصَبٌ﴾ اگر مصیبت خستگی دیدند پاداش دارند ﴿وَلاَ مَخْمَصَةٌ﴾ اگر گرسنگی دیدند پاداش دارد این ﴿فِی سَبِیلِ اللَّهِ﴾ به نحو تنازع به همه متعلق است «لایصیبهم ظمأ فی سبیل الله ولا نصب فی سبیل الله و لامخمصه فی سبیل الله ...» ﴿وَلاَیَطَأُونَ مَوْطِئاً یَغِیظُ الکُفَّارَ﴾ یک جایی پا نمیگذارند که دشمن به خشم و غضب بیفتد و نگران بشود یعنی قدری جلوتر نمیروند فتح نمیکنند جایی را پا نمیگذارند جایی که دشمن متأثر بشود ﴿وَلاَیَنَالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَیْلاً﴾ چیزی از دشمن عاید اینها نمیشود پیروزی غنیمت سرزمین آب و خاک چیزی از دشمنان نصیبشان نمیشود این دو تا بخش ناظر به این است که در غنیمت و در غرامت خدا برای اینها پاداش بنویسد آنجا که غرامت میبینند تشنگی و گرسنگی و خستگی است اینجا که غنیمت میبینند جایی پا میگذارند که دشمن را به رنج در بیاورند چیزی از دشمن عاید اینها میشود فرمودند در غنیمت و در غرامت در هر دو بخش ﴿کُتِبَ لَهُم بِهِ عَمَلٌ صَالِحٌ﴾ اجر فاتحان گاهی کمتر از اجر شهیدان نیست اجر آزادگان هم اینچنین است اجر جانبازان هم اینچنین است حالا تا کسی چه اندازه اثر مثبت داشته باشد ﴿إِنَّ اللَّهَ لاَ یُضِیعُ أَجْرَ المُحْسِنِین﴾
«والحمد لله رب العالمین»
حکم طلب آمرزش فرزند برای والدین مشرک
وظیفه فردی و اجتماعی انسان مؤمن در قرآن
اهلبیت (علیهم السلام)، مصداق کامل صادقین
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَکُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ (119) مَاکَانَ لْأَهْلِ المَدِینَةِ وَمَنْ حَوْلَهُم مِنَ الأَعْرَابِ أَن یَتَخَلَّفُوا عَن رَسُولِ اللّهِ وَلاَ یَرْغَبُوا بِأَنْفُسِهِمْ عَن نَفْسِهِ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ لاَیُصِیبُهُمْ ظَمَأٌ وَلاَنَصَبٌ وَلاَ مَخْمَصَةٌ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَلاَیَطَأُونَ مَوْطِئاً یَغِیظُ الکُفَّارَ وَلاَیَنَالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَیْلاً إِلَّا کُتِبَ لَهُم بِهِ عَمَلٌ صَالِحٌ إِنَّ اللّهَ لاَیُضِیعُ أَجْرَ المُحْسِنِینَ (120) وَلاَیُنفِقُونَ نَفَقَةً صَغِیرَةً وَلاَ کَبِیرَةً وَلاَیَقْطَعُونَ وَادِیاً إِلَّا کُتِبَ لَهُمْ لِیَجْزِیَهُمُ اللّهُ أَحْسَنَ مَاکَانُوا یَعْمَلُون (121)﴾
چند سوال مربوط به آیات قبل مانده بود که اجمالاً به پاسخهای آنها اشاره میشود چون تقریباً خطوط کلّی آن مسائل بازگو شد. یکی از آن سؤالها این است که اگر این ﴿لَقَد تَابَ اللّهُ عَلَی النَّبِیِّ﴾ به منزلهٴ ﴿لَقَدْ رَضِیَ اللَّهُ عَنِ المُؤْمِنِینَ﴾ است که در آن سوره آمده و نشانهٴ حقشناسی است چرا اینجا ﴿لَقَد تَابَ﴾ تعبیر شده و نظیر آن آیه ﴿لَقَدْ رَضِیَ﴾ تعبیر نشده سرّش آن است که در آنجا اصلاً مسئله توبه برای بعضی از مسلمانها مطرح نبود امّا اینجا چند گروه بودند که بعضیها تبعیت کامل داشتند بعضیها نزدیک بود أحیاناً یک میل قلبی پیدا کنند به انحراف و بعضی هم منحرف شدند چون جریان توبه برای آنها مطرح است لذا در صدد آیه عنوان توبه و معنای جامع که رجوع به خداست ذکر شده تا همهٴ این شقوق را زیر مجموعهٴ این عنوان توبه مندرج بکنند از این جهت تعبیر به «رضی» نشده.
امّا این سؤال که اگر کسی برای پدر و مادر مشرک خود که آنها توبه کردند و پسر نمیدانست طلب مغفرت نکند آیا ترک احسان نیست. سؤال این است که اگر پدر و مادری مشرک بودند ولی توبه کردند و با توبه از دنیا رفتند اگر فرزند که بیخبر از اینهاست اگر طلب مغفرت نکند احسان را ترک کرده و اگر طلب مغفرت بکند معصیتی نکرده حکمش چیست؟ در جوابی که بعد از درس گفته شد این بود که اینها تجری است سؤال این است که تجرّی در اینگونه از موارد جا ندارد جوابش این است که اینگونه از موارد از مجاری ترّی است زیرا تجرّی جایی است که حجت بر معصیت اقامه باشد یعنی ما حجّت داشته باشیم این کار گناه است ولی مع ذلک انجام بدهیم و واقع این حجت ما مطابق با واقع هم نباشد چون ما حجت داریم بر اینکه این کار معصیت است مع ذلک اقدام بکنیم در صورتی که این حجّت مطابق با واقع نباشد میشود تجری اگر کسی اطمینان دارد که مثلاً این مایع خمر است یا بیّنهای اقامه شد که این مایع خمر است مع ذلک این شخص به نوشیدن او اقدام بکند در حالی که علم او مطابق با واقع نباشد یا بیّنه او مطابق با واقع نباشد میشود تجری در این مقام هم همینطور است برای اینکه پدر و مادر که مشرک بودند ما استصحاب شرک اینها را داریم گرچه اینها واقعاً توبه کردند و از شرک به درآمدند ولی برای فرزند حجت قائم است که اینها مشرکاند، چرا مشرکاً از دنیا رفتند زیرا دوتا حادثهای است که یکی معلوم التاریخ است و یکی مجهول مرگ اینها معلوم است توبه اینها اصلاً مجهول بود و ایشان استصحاب کرده شرک ایشان را الی زمان موت پس تا زمان موت اینها مشرک بودند قهراً نمیخواهد اثری ثابت بکند بگوئیم اصل مُثبت در لوازم عقلی نیست حجت قائم است به اینکه اینها در زمان حیات مشرک بودند چون حجت قائم شد که همان استصحاب است که اینها در زمان حیات مشرک بودند اگر فرزندی برای چنین پدر و مادری طلب مغفرت بکند طلب مغفرت کرده است برای کسی که حجت بر شرک اینها دارد چون حجت بر شرک اینها دارد طلب مغفرت برای مشرک میشود معصیت.چون در واقع اینها توبه کرده بودند پس شرک نبودند پس واقعاً این معصیت نیست ولی این شخص با اینکه حجت بر شرک دارد و بر اساس حجت دارد گناه میکند شروع کرد به این کار این میشود تجری منتها از خبث سریره حکایت میکند و اگر کسی جاهل به مسئله بود که مشکل جهل را به همراه دارد جاهل به استصحاب حکمی بود جاهل به استصحاب موضوعی بود این دیگر حکم جاهل بر او مترتب است
مطلب بعد ان است که این ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ﴾ این تقریباً پایانبخش آن بحث قبلی است نه آغاز مطلب بعدی در قرآن کریم ما را به تحصیل فضایل اخلاقی دعوت میکنند از یک سو و ما را به شرکت در جامعههای متخلف هدایت میکنند از سوی دیگر آیات دو طایفه است یک آیه به ما میفرمایند که متقی باشید گاهی میگویند با متقیان باشید گاهی به ما میگویند صادق باشید گاهی به ما میگویند با صادقان باشید آنجایی که ما را امر میکنند به تقوا و صدق این ناظر به تحصیل ملکات فضیله خود ما است آنجایی که به ما میگویند با صادقان باشید با متقیان باشید یعنی حشرتان در جامعه اینچنین باشد اگر خواستید عضو یک جامعهای یک متشکلی یک گروهی باشید باید آنها صادق باشند متقی باشند و مانند آن پس یک وقت انسان وظیفه خود را میخواهد بررسی کند آیات درباره او دارد که تقوا داشته باشید صدق داشته باشید و مانند آن گاهی میخواهد عضو یک انجمنی بشود عضو یک تشکلی عضو یک جامعهای مجمعی عضو یک حزبی عضو یک مؤسسهای بشود میفرماید مع الصادقین باشید و انسان بالأخره در جامعه ناچار است که با این مجامع با این جوامع یا این اجتماعات همکاری کند فرمود این همکاری کردن چیز خوبی است هم خودت خوب باشد و هم با خوبان بپیوند پس این آیه در صدد این نیست که ما را به صدق دعوت کند آیات دیگری ما را به صدق دعوت میکند این آیه صدرش این است که با تقوا باش که وظیفه خود آدم است ذیلش آن است که اگر خواستی عضوی از انجمنی مؤسسهای گروهی فرقهای جامعهای مجمعی چیزی باشی سعی کن با صادقین باشی
اما آنچه که در این نوبت مطرح است این است که فرمود: ﴿مَاکَانَ لْأَهْلِ المَدِینَةِ وَمَنْ حَوْلَهُم مِنَ الأَعْرَابِ أَن یَتَخَلَّفُوا عَن رَسُولِ اللّهِ وَلاَ یَرْغَبُوا بِأَنْفُسِهِمْ عَن نَفْسِهِ﴾
پرسش ...
پاسخ: البته آنها مصداق کامل صادقین هستند هر فضیلتی را که قرآن برای انسان ذکر میکند اینها مصداق کامل هستند در بیان نورانی حضرت امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) آنطوری که در کتاب شریف نهجالبلاغه هست چنین آمده فرمود «فَأَنْزِلُوهُمْ بِأَحْسَنِ مَنَازِلِ الْقُرْآنِ وَرِدُوهُمْ وُرُودَ الْهِیمِ الْعِطَاشِ» فرمود شما وقتی میخواهید اینها را با قرآن ارزیابی کنید آن مرحله عالیه قرآن را اول بفهمید کجاست و اهلبیت را در آنجا ببینید عالیترین منازل قرآن برای اینها است و اینها کوثرند بالأخره شما هم که تشنهاید شما بعضیها یک عطش کاذب دارند مثل کسانی که به بیماری استسقا مبتلا هستند این عطش عطش کاذب است زیاد آب میخورند و این برایشان زیانبار است بعضی عطش صادق دارند و درک نمیکنند فرمود شما تشنهاید و تشنه کوثر هستید و آنطوری که انسانهای تشنه یا مثلاً شترهای تشنه به سراغ کوثر میروند آنطور به سراغ اهلبیت بروید اینطور آرام و آرام و به طور عادی و هر وقت شد و اینها این مشکل شما را حل نمیکند «وَرِدُوهُمْ» رد یعنی برو داخل ورد یرد رد یعنی وارد شو رد یعنی وارد شو ردوهم یعنی وارد بشوید «و» جدای از این امر است «فَأَنْزِلُوهُمْ بِأَحْسَنِ مَنَازِلِ الْقُرْآنِ» تمام شد «وَرِدُوهُمْ» یعنی وارد بشوید بر کوثر اهلبیت چطور؟ «فَأَنْزِلُوهُمْ بِأَحْسَنِ مَنَازِلِ الْقُرْآنِ» آن شترهایی که تشنهاند هیمان دارند آن هیمان آن نهایت شوق و ولع و اینها است اینها را میگویند اهیم که جمعش هیم است «وَرِدُوهُمْ وُرُودَ الْهِیمِ» که این هیم عطاش است شما مشتاقانه متحیرانه ملائکه مهیّم به ملائکهای میگویند که در جمال و جلال الهی حیراناند الآن مثلاً عکس حضرت یوسف(سلام الله علیه) اگر به صورت عکس سه در چهار در یک روزنامه کاهی که مچاله و چماله شده و در یک گوشه افتاده این چقدر میتواند یوسف را نشان بدهد یک عکس سه در چهار روزنامه کاهی چماله شده چین و چروک گرفته این چقدر میتواند نشان بدهد خود این حضرت یوسف(سلام الله علیه) به منزله آن جمال الهی چنین عکسی است اگر کسی آن عکس را ببیند چه میشود تا چه رسد به صاحب عکس این است که فرشتگان مهیّم هستند فرمود شما هم نسبت به اهلبیت اینچنین باشید هیمان داشته باشید هائم یعنی شیفته و شیدا که در اثر آن متهمیم است اینطور با اهلبیت برخورد کنید اگر بدانید اینها چه کسانی هستند درباره این ﴿کُونُوا مَعَ الصَّادِقِین﴾ مصداق کاملش البته اینها است مصادیق دیگر هم دارند پس انسان اگر بخواهد عضوی از یک انجمن باشد هم خودش باید طاهر باشد و هم عضوی از انجمن طاهران باشد طیبان باشد صادقان باشد ﴿کُونُوا مَعَ الصَّادِقِین﴾ این تمام شد
بحث بعدی از اینجا شروع میشود که شما که الآن حکومت اسلامی تشکیل دادید و رهبرتان وجودمبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است حسابتان با رهبرتان باید مشخص باشد از نظر مسایل عاطفی بخشی از آیات عهدهدار تنظیم مسایل عاطفی است از نظر شرکت در مسایل اجتماعی یک سلسله آیات عهدهدار آن است از نظر مسایل نظامی و جبهه و جنگ هم این آیه و امثال این آیه عهدهدار هستند این سه طایفه از آیات میتواند رابطه امت با امام را مشخص بکند در جریان عاطفی که اولین کار است و بالأخره انسان کارهایش را بر اساس حب و بغض انجام میدهد و علاقه انجام میدهد شما به مالتان علاقمندید به فرزندتان علاقمندید به خودتان هم علاقمندید علاقه به مال و فرزند را برای خودتان میخواهید لذا انسان در روز خطر ببینید که از همه چیز صرفنظر میکند اگر مادری بخواهد در حال شیر دادن به بچه باشد ﴿تَذْهَلُ کُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ﴾ یک جای آتشسوزی شد یا زلزله شد دیگر هر کس دیگری را رها میکند به فکر نجات خودش است پس اموال و اولاد و اینها را در حقیقت برای خودش میخواهد فرمود خودتان را باید برای چه کسی بخواهید؟ شما دوتا خود دارید یک خود حیوانی دارید که خیلیها به فکر خود حیوانی هستند ﴿أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ﴾ یک خود انسانی دارید که در درون شما است که خیلیها آن را فراموش کردند ﴿نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ﴾ اینکه در سوره مبارکهٴ «حشر» آمده است که خداوند اینها را از آن خودشان بازداشت فرمود اینها فقط به فکر خودشان هستند یعنی این خود حیوانی که ﴿یَأْکُلُ الطَّعَامَ وَیَمْشِی فِی الأَسْوَاقِ﴾ است این را فراموش کرده اما آن خودی که «من عرف نفسه فقد عرف ربه» آن را فراموش کرده اینها ﴿نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ﴾ اینها خودشان را فراموش کردند در حقیقت کیفر الهی است که به انسا تبدیل شده است اینها آن خود انسانی را فراموش کردند فقط به فکر خود حیوانی هستند ما موظفیم که این خود حیوانیمان را سیر آن خود انسانیمان قرار بدهیم چون او است که میماند در اینجا و ما هم آن خواهیم بود در دستورات دینی آن که ار وجود مبارک حضرت امیر رسیده است و ائمه دیگر(علیهم السلام) هم آن را دارند این است که شما از نظر تنازع بقا باید بدانید که چه چیزی را فدای چه چیزی بکنید «اذا حضرت بلیة فاجعلوا اموالکم دون انفسکم و اذا نزلت نازلة فاجعلوا انفسکم دون دینکم» فرمود شما باید دو تا خاکریز یا دو تا سنگر داشته باشید یک سنگر اول یک سنگر دوم آن دین را در آن وسط سنگر سوم حفظ کنید سنگر اول سنگر مالتان باشد که اگر حادثهای پیش آمد شما مالتان را فدای جانتان بکنید اگر آن حادثه جلو آمد خاکریز اول را فتح کرد سنگر اول را فتح کرد جانتان را سنگر قرار بدهید خاکریز قرار بدهید دینتان را در مرحله سوم بگذارید تا دینتان محفوظ بماند پس «اذا حضرت بلیة فاجعلوا اموالکم دون انفسکم» اگر این حادثه جلوتر آمد تلختر شد ﴿فاجعلوا انفسکم دون دینکم﴾ این میشود تنازع بقا به حفظ اخص وقتی که دین در وسط قرار گرفت اطرافش جان شد و اطراف جان مال شد دیگر این دین محفوظ است انسان تا زنده است مکلف است بعد وقتی که شهید شد که دیگر دینش را نمیتوانند از او بگیرند که این با دین میرود بنابراین دین به هر تقدیری که باشد محفوظ است
آنچه را که در آن بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) آمده است متخذ از همین آیه است که این آیه از دین به عنوان رسول خدا تعبیر کرده است رسول الله بما انه رسول الله یعنی قرآن و عترت شخص آن حضرت که معیار نیست چون فرمود ﴿إِنَّکَ مَیِّتٌ وَإِنَّهُم مَیِّتُونَ﴾ اما این آیه محل بحث و امثال این اینها به عنوان قضیه حقیقیه و فراتاریخی الی یوم القیامه است فرمود هیچ کس حق ندارد که از پیغمبر تخلف بکند این ﴿مَا کَانَ﴾ که در اینجا آمده گرچه جمله خبریه است اما در یک انشا القا شده نظیر این «ماکان»هایی که قبلاً داشتیم ﴿مَا کَانَ لِلنَّبِیِّ وَالَّذِینَ آمَنُوا أَن یَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِکِینَ﴾ یعنی حق ندارند چنین کاری بکنند که این نفس به دایی نهی القا شده است اینجا فرمود ﴿مَاکَانَ لْأَهْلِ المَدِینَةِ وَمَنْ حَوْلَهُم مِنَ الأَعْرَابِ أَن یَتَخَلَّفُوا عَن رَسُولِ اللّهِ﴾ نه اهل مدینه حق دارند نه کسانی که در اطراف مدینه هستند اینها حق ندارند یک کار اجتماعی که پیغمبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) قیام کرده وارد شده اینها جا خالی کنند تخلف کنند و نیایند منشأ این تخلف محبت به خودش است انسان یا رفاهطلب است یا سلامتطلب است یا میخواهد سالم بماند یا میخواهد در عیش و رفاه زندگی کند در همین سورهٴ مبارکهٴ «توبه» قبلاً آمده مسئله محبت را کنترل کرده فرمودند آیهٴ 24 همین سورهٴ «توبه» این بود که ﴿قُلْ إِن کَانَ آبَاؤُکُمْ وَأَبْنَاؤُکُمْ وَإِخْوَانُکُمْ وَأَزْوَاجُکُمْ وَعَشِیرَتُکُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ کَسَادَهَا وَمَسَاکِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَیْکُم مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِی سَبِیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّی یَأْتِیَ اللّهُ بِأَمْرِهِ وَاللّهُ لاَ یَهْدِی القَوْمَ الفَاسِقِینَ﴾ فرمود بالاخره شما به کسی علاقهمندید و به چه چیزی چه علاقمند هستید
اولین محبوبتان باید خدا و دینتان و پیغمبرتان باشد مسئله پدران و فرزندان و همسران و قوم و قبیله و سرمایه و مال اینها باید در درجه دوم و سوم قرار بگیرد
پرسش ...
پاسخ: در حقیقت آن فطرت به آن نفس حقیقی تعلق میگیرد آنکه «من عرف نفسه فقد عرف ربه» او را باید دوست داشته باشند برای اینکه او را دوست داشته باشد همه مادون را باید فدا بکند اگر به دین خود به آن نفس حقیقی که جایگاه دین است بپردازد آن محفوظ میماند.
پرسش ...
پاسخ: تقیه برای آن است که انسان زنده بماند تا به آن حیات برتر و برین برسد اگر آن حیات برتر و برین در خطر است دیگر «لاتقیه فی الدین» آن موت است دیگر جا برای تقیه نیست یک وقت این تقیه در وضو گرفتن است که حالا چون وضو بدل دارد انسان اگر نتوانست الی المرافق به آن صورت وضو بگیرد خوب تیمم میکند این هیچ مشکلی ندارد اما اگر کسی را وادار کردند ـ معاذالله ـ شما بیا بر خلاف گفته خدا و پیغمبر فتوا بده یا مثلاً آیات را اینچنین معنا کن یا روایات را اینچنین معنا کن یا اگر در تحریف دین عدهای قیام کردند شما جواب نده خوب اینجا جا برای تقیه نیست تقیه برای آن است که دین محفوظ بماند اما اگر اصل دین در معرض خطر است دیگر جا برای تقیه نیست
پرسش ...
پاسخ: در حقیقت دارد انسان از آن شرف خودش از دین خودش دفاع میکند دین گفته که شما جلو مهاجم را بگیرید چون دین گفته جلوی مهاجم را بگیرید این دارد به فتوای دین عمل میکند به دستور دین برای حفظ دین چون این دین گفته بود که مال یک وقت است که انسان مالش را در جای دیگر دارد از دست میدهد یا ضرر میکند در چنین جایی جا برای اقدام و خودکشی نیست اما کسی آمده در خانهاش با شرف او با حیثیت او مبارزه میکند و مال میگیرد این میتواند دفاع کند این در حقیقت به دستور دین دارد کار میکند نه برای مال وگرنه بیش از این مال را حاضر است بدهد و در موقع خطر خودش را نجات بدهد اگر بیمار شده نمیگوید من میمیرم مالم محفوظ میماند که برای اینکه مالش را باید هم اینکار را بکند برای اینکه اگر کسی مریض شد و سلامت او در این است که باید عمل بشود نه تنها کار خوبی است بلکه باید هم همین کار را بکند
فرمود اگر این اشخاص و این امور اگر آبا و ابنا و اخوان و ازواج و عشیره و اگر اموال نزد شما و تجاریتان و مساکنتان نزد شما از خدا و پیغمبر و جهاد در راه خدا محبوبتر است منتظر توبیخ الهی باشید ﴿فَتَرَبَّصُوا حَتَّی یَأْتِیَ اللّهُ بِأَمْرِهِ﴾ پس از نظر روانی این آیهٴ 24 مسئله را حل کرده که انسان به چه چیزی علاقه داشته باشد و به چه چیز علاقه نداشته باشد و محبوبتر از همه چیست و محبوب میانی چیست محبوب ابتدایی چیست این مسایل عاطفی را باید کاملاً تنظیم بکنند اینها قابل کم کردن و زیاد کردن است در مسایل اجتماعی به نحو عام در سورهٴ مبارکهٴ «نور» آیهٴ 62 به این صورت آمده که فرمود: ﴿إِنَّمَا المُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَإِذَا کَانُوا مَعَهُ عَلَی أَمْرٍ جَامِعٍ لَّمْ یَذْهَبُوا حَتَّی یَسْتَأْذِنُوهُ إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَأْذِنُونَکَ أُولئِکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ فَإِذَا اسْتَأْذَنُوکَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَن لِمَن شِئْتَ مِنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمُ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ﴾ فرمود مؤمنان واقعی کسانی هستند که بعد از اعتقاد به خدا و پیامبر در مسایل اجتماعی پیغمبر خود را تنها نمیگذارند حال اگر فرض پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) باشد یا امام معصوم(سلام الله علیه) باشد یا نایب خاصش باشد مسئله انتخابات پیش بیاید تظاهرات پیش بیاید راهپیمایی پیش بیاید حمایت از قدس و انتفاضه پیش بیاید پیغمبر پیشاپیش حرکت کند یا امام معصوم حرکت کند یا نایب خاصش مثل حضرت مسلم یا مالک اشتر اینها اقدام بکنند بعد آدم میتواند تخلف بکند فرمود امر جامع نماز جمعه اینچنین است تظاهرات اینچنین است انتخابات اینچنین است راهپیماییها اینچنین است ثورهها و انقلابها اینچنین است فرمود در مسایل اجتماعی و عمومی اگر رهبر دینی جلو افتاد هیچ کس حق ندارد تخلف بکند ﴿إِنَّمَا المُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَإِذَا کَانُوا مَعَهُ عَلَی أَمْرٍ جَامِعٍ﴾ هیچ کس حق ندارد حتی آنهایی هم که معذور هستند مریض هستند باید بالأخره بیایند استیذان بکنند بگویند ما فلان عذر را داریم ما فلان مرض را داریم فلان مشکل را داریم به ما اجازه بدهید که ما نیاییم وگرنه اگر کسی همینطور نیاید دیگران میگویند چرا فلان کس نیامد ما هم نمیآییم فرمود اگر هم معذور هستی و مرضی حق نداری بدون اذن شرکت نکنی باید اذن بگیری خوب بالأخره مردم بفهمند که تو معذوری جریان حنظله(رضوان الله علیه) هم همین بود حنظله غسیل الملائکه که آن شب شب زفافش بود خوب معذور بود در حضور همه آمد از پیغمبر اذن گرفت گفت شما به من یک شب مهلت بدهید که من امشب را باشم شب زفاف من است فردا صبح حاضر هستم حضرت هم اذن داد و بعد هم شده حنظله غسیل الملائکه آن جریان حنظله ذیل همین آیه است دیگر فرمود اگر شما معذوری عذر داری اینچنین نباشد که بدون استیذان نروی استیذان بکنید و حرمت بگذارید به رأی پیغمبر و رهبرتان و دیگران را در جریان قرار بدهید و عذرخواهی بکنید و بعد بروید در خانهتان ﴿إِذَا کَانُوا مَعَهُ عَلَی أَمْرٍ جَامِعٍ لَّمْ یَذْهَبُوا حَتَّی یَسْتَأْذِنُوهُ إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَأْذِنُونَکَ﴾ آنهایی که عذر دارند مثل حنظله ولی بدون اطلاع نمیروند میآیند به رهبرشان میگویند که ما معذوریم اذن بدهید تا همه بفهمند ﴿أُولئِکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ﴾ آنها در حقیقت به خدا و پیغمبر مؤمن هستند اما کسانی که خودسر هستند معذورند ولی نمیگویند و دیگران هم خیال میکنند اینها غیبت کردند دیگران هم غیبت میکنند اینها از خیلی از فیضها محروم شدند ولی شما ای پیغمبر گرچه معذور بودند ولی محروماند دیگر تو برای ما طلب مغفرت بکن
بنابراین هم از نظر مسایل عاطفی آن آیهٴ 24 مشخص کرد که انسان به چه چیز دل ببندد به چه کسی دل ببندد و چقدر دل ببندد ما هستیم و ابدیت ما یعنی همین که چشم بسته شد ما وارد یک صحنه میشویم کسانی را میبینیم که آنها را شاید ما نشناسیم و برای همیشه زن و فرزند را فراموش میکنیم اینطور نیست که انسان وقتی که مرد دیگر زندگی او زندگی خانوادگی باشد که انسان مادامی که کودک است و تمرین مشق میکند یک مداد میخواهد و یک مداد پاککن حالا وقتی رسید به محاسبات اینترنتی دیگر مدأ پاککن نمیخواهد که وقتی مُرد دیگر مسئله قبیله و عشیره و زن و فرزند نیست که نیست که نیست یادش نیست زن و بچه دارد خودش است و عقایدش خودش است و اخلاقش خودش است و اعمالش و بس چنین عالمی است اگر این است شاید سالیان متمادی یادش نیاید که زن و بچه داشت بنابراین به فکر آٴ خودش است یعنی به فکر آن حقیقتی است که با او میخواهد سفر کند
پرسش ...
پاسخ: مثل همان زلزله ﴿إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْءٌ عَظِیمٌ﴾ است وقتی قیامت کبرا قیام میکند حالا اینهایی که عرض شد قیامت صغرا بود که انسان وارد برزخ میشود وقتی قیامت کبرا قیام بکند این عالم تکانی است نه سخن از زمین لرزه ﴿إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْءٌ عَظِیمٌ﴾ آن روزی که ﴿وَالأَرْضُ جَمِیعاً قَبْضَتُهُ یَوْمَ القِیَامَةِ وَالسَّمَاوَاتُ مَطْوِیَّاتٌ بِیَمِینِهِ﴾ کل مجموعه نظام کیهانی و تکون الهی آن روزی است که هر کسی ﴿یَوْمَ یَفِرُّ المَرْءُ مِنْ أَخِیهِ﴾ کسی به کسی نیست نه که میشناسد برادرش را از هر کسی فرار میکند ﴿لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ﴾ هر کسی گرفتار کار خودش است یک عده فقط راحت هستند که ﴿لاَ یَحْزُنُهُمُ الفَزَعُ﴾
پرسش ...
پاسخ: غرض آن است که آن بحثهای معرفت رسول(صلّی الله علیه و آله و سلّم) آن جزء تکالیف اولیه است حمایت از او جزء تکالیف اولیه است حالا کسی پیغمبر را شناخت و به او معتقد شد و به رهبری او هم رأی داد و در یک حکومت اسلامی دارد زندگی میکند مثل مسلمانهای در مدینه یا اطراف مدینه میفرماید در چنین شرایطی شما حق ندارید در کارهای اجتماعی پیغمبرتان را تنها بگذارید و اگر بخواهید به سعادت ابد برسید باید ببینید که انسان که میمیرد چه میشود و حقیقت انسان به چیست آنکه برای همیشه او را رها میکنید این برای شما نیست این ارتباطات خانوادگی است برای تنظیم کارهای دنیا وگرنه آنجا پدری و پسری در کار نیست همه از خاک برمیخیزند تولید و توالد نیست که یکی پدر باشد یکی پسر اینها همهشان ﴿مِنَ الأَجْدَاثِ سِرَاعاً کَأَنَّهُمْ إِلَی نُصُبٍ یُوفِضُونَ﴾ خوب حالا اگر دو نفر با هم از خاک برخاستند یکی پدر نمیشود یکی پسر که «انقضی عنه المبدأ» پدری و پسری در کار نیست پس در این سه طایفه از آیات طایفه اولی آن بود که از نظر مسایل روانی و عاطفی جریان محبت را تعدیل کرد که به انسان فرمود به چه کسی دل ببند طایفه دوم آن است که در مسایل اجتماعی نروی و تخلف بکنید اگر هم معذورید به حضور پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) برس و عذرت را بگو استیذان بکن تا مردم بفهمند تو معذوری همینطور بلند میشوی و میروی این اهانت است به مجلس حالا فرض کنید کسی در حضور امام(سلام الله علیه) کسی که معذور بود بالأخره گفتند که شما که اینجا مسجد است رعاب شدی خون دماغ شدی بالأخره دستمال بیاور و جلوی بینی خودت بگیر تا بفهمند رعاب شدی داری میروی بیرون همینطوری بلند میشوی و میروی بیرون که درست نیست فرمود شما که معذورید مثل حنظله عذر دارید بگو که من معذورم تا دیگران بفهمند که شما معذورید و محل را ترک کردید
بعد از تنظیم این دو بخش یعنی هم مسئله عاطفی و هم مسئله اجتماعی میرسیم به آیه محل بحث فرمود شما حق ندراید که در روز خطر خودتان را بهتر از پیغمبر دوست داشته باشید ﴿مَاکَانَ لْأَهْلِ﴾ این نفی است که به داعی نهی القا شده است ﴿مَاکَانَ لْأَهْلِ المَدِینَةِ وَمَنْ حَوْلَهُم مِنَ الأَعْرَابِ﴾ نه عرب نه اعراب هیچ کدام ﴿أَن یَتَخَلَّفُوا عَن رَسُولِ اللّهِ﴾ و منظور رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است نه شخص او یعنی حیثیت رسالت او است حیثیت رسالت او به نام قرآن و عترت الآن هم محفوظ است نه اینکه شخص او شخص او را که فرمود ﴿إِنَّکَ مَیِّتٌ وَإِنَّهُم مَیِّتُونَ﴾ آنجا که حیثیت رسالت مطرح است حیثیت دین مطرح است که الی یوم القیامه حیثیت محفوظ است هیچ کس حق ندارد که از دین تخلف بکند خودش را حفظ بکند
پرسش ...
پاسخ: سرّش این است که اینها این حیثیت رسالت را در نظر ندارند ما میگوییم حضرت برای همیشه زنده است شخصیت حقوقی او برای همیشه زنده است الآن هم اگر کسی برود آن روح ملکوتی حضرت میفهمد و استغفار هم بکنند جواب میدهد و طلب مغفرت میکند و مانند آن این آیه اگر مربوط به شخص آن حضرت باشد بگوید خوب این مربوط به ایت قضیة فی واقعه است قضیه خارجیه است الی یوم القیامه نیست ولی این قضیه قضیه حقیقیه است الی یوم القیامه است
پرسش ...
پاسخ: خود ایشان هم باید شخصش را فدای دینش بکند چه اینکه این کار را هم میکرد ﴿مَاکَانَ لْأَهْلِ المَدِینَةِ وَمَنْ حَوْلَهُم مِنَ الأَعْرَابِ أَن یَتَخَلَّفُوا عَن رَسُولِ اللّهِ﴾ خود حضرت هم ذات اقدس الهی فرمود: ﴿لاَ تُکَلَّفُ إِلَّا نَفْسَکَ وَحَرِّضِ المُؤْمِنِینَ﴾ که این بحثش در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» و امثال آن گذشت فرمود حالا اگر یک عده تو را یاری نکردند تو تنها ماندی تو دیگر امام نیستی که تقیه کنی تو پیغمبری تقیه برای تو نیست حالا اگر کسی دعوت تو را لبیک نگفت تو تنها ماندی مبادا دست برداری ﴿لاَ تُکَلَّفُ إِلَّا نَفْسَکَ﴾ اگر روی این کره خاکی زیر این آسمان فقط تنها تو ماندی موظفی تو قیام کنی ﴿وَحَرِّضِ المُؤْمِنِینَ﴾ چه اینکه آن اول هم همانطور بود بردنشان به یمن و طائف هم همینطور بود ﴿مَاکَانَ لْأَهْلِ المَدِینَةِ وَمَنْ حَوْلَهُم مِنَ الأَعْرَابِ أَن یَتَخَلَّفُوا عَن رَسُولِ اللّهِ﴾ که تخلف بکنند که مثلاً حضرت یک امری را اقدام کرده و اینها حضور پیدا نکنند این حق را ندارند ﴿وَلاَ یَرْغَبُوا بِأَنْفُسِهِمْ عَن نَفْسِهِ﴾ رغبت یعنی میل یعنی اگر ما حرف باء «و» امثال اینها استعمال بشود به معنای گرایش است اگر با «عن» استعمال بشود یعنی گریز است فرمود اینها برای حفظ خودشان از پیغمبر گریزان باشند چنین حقی ندارند برای آنکه خودشان را حفظ بکنند از وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) اعراض بکنند چنین حقی را ندارند این حق نیست اصلاً
منتها برای این کار تشویقاً آن آیه مبارکه ﴿فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ﴾ را به صورت تفصیل اینجا بیان فرمودند آن آیه که فرمود ﴿مَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ﴾ به منزله متن است اینجا آن آیه را شرح میدهد در حقیقت فرمود: ﴿ذلِکَ بِأَنَّهُمُ﴾ یعنی به اینهایی که هرگز تخلف نمیکنند و خودشان را بر پیغمبر مقدم نمیدانند جان خودشان را محترمتر از جان پیغمبر نمیدانند ﴿لاَیُصِیبُهُمْ ظَمَأٌ﴾ اینها اگر تشنگی به اینها اصابت کرده یک مصیبت تشنگی دیدند پاداش دارد ﴿وَلاَنَصَبٌ﴾ اگر مصیبت خستگی دیدند پاداش دارند ﴿وَلاَ مَخْمَصَةٌ﴾ اگر گرسنگی دیدند پاداش دارد این ﴿فِی سَبِیلِ اللَّهِ﴾ به نحو تنازع به همه متعلق است «لایصیبهم ظمأ فی سبیل الله ولا نصب فی سبیل الله و لامخمصه فی سبیل الله ...» ﴿وَلاَیَطَأُونَ مَوْطِئاً یَغِیظُ الکُفَّارَ﴾ یک جایی پا نمیگذارند که دشمن به خشم و غضب بیفتد و نگران بشود یعنی قدری جلوتر نمیروند فتح نمیکنند جایی را پا نمیگذارند جایی که دشمن متأثر بشود ﴿وَلاَیَنَالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَیْلاً﴾ چیزی از دشمن عاید اینها نمیشود پیروزی غنیمت سرزمین آب و خاک چیزی از دشمنان نصیبشان نمیشود این دو تا بخش ناظر به این است که در غنیمت و در غرامت خدا برای اینها پاداش بنویسد آنجا که غرامت میبینند تشنگی و گرسنگی و خستگی است اینجا که غنیمت میبینند جایی پا میگذارند که دشمن را به رنج در بیاورند چیزی از دشمن عاید اینها میشود فرمودند در غنیمت و در غرامت در هر دو بخش ﴿کُتِبَ لَهُم بِهِ عَمَلٌ صَالِحٌ﴾ اجر فاتحان گاهی کمتر از اجر شهیدان نیست اجر آزادگان هم اینچنین است اجر جانبازان هم اینچنین است حالا تا کسی چه اندازه اثر مثبت داشته باشد ﴿إِنَّ اللَّهَ لاَ یُضِیعُ أَجْرَ المُحْسِنِین﴾
«والحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است