display result search
منو
تفسیر آیه 122 سوره توبه

تفسیر آیه 122 سوره توبه

  • 1 تعداد قطعات
  • 36 دقیقه مدت قطعه
  • 25 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 122 سوره توبه"

طریقی بودن ‌«‌نَفْر»، برای تفقه در دین
انذار، رسالت علما برای تحذیر خود و مردم
ترس از خداوند، لازمهٴ اصلاح جامعه
نمونه‌‌هایی از جدّیت علما جهت اصلاح خود و جامعه

بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَمَا کَانَ المُؤْمِنُونَ لِیَنْفِرُوا کَافَّةً فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَلِیُنذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ (122)﴾

این آیه اگر مربوط به بحث قبلی باشد که فرمود: ﴿ مَاکَانَ لْأَهْلِ المَدِینَةِ وَمَنْ حَوْلَهُم مِنَ الأَعْرَابِ﴾ همان دو قول را به همراه دارد که آیا نافران و آنهایی که حرکت می‌کنند و سفر می‌کنند آنها کسانی‌اند که از مدینه به جبهه می‌روند و اسباب پیروزی اسلام را و معجزات الهی را در جبهه و جنگ می‌بینند و بعد برمی‌گردند و مردم مدینه را انذار می‌کنند که این نافران با حضورشان در جبهه‌های جنگ فقیه می‌شوند و برمی‌گردند یا نه عده‌ای به جبهه و جنگ اعزام می‌شوند و نفر نظامی دارند و عده‌ دیگری که در مدینه در حضور پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ماندند از آیاتی که تازه نازل شده از تفسیری که برای آیات تازه نازل شده ارائه می‌شود آگاه می‌گردند آن‌گاه مجاهدانی که از جبهه برمی‌گردند آنها را انذار می‌کنند این دو وجه در صورتی درباره آیه مطرح است که این آیه حتماً به بحث ﴿ مَاکَانَ لْأَهْلِ المَدِینَةِ وَمَنْ حَوْلَهُم مِنَ الأَعْرَابِ﴾ مرتبط باشد و اما اگر مستقلاً نازل شده باشد و با گذشته رابطه نداشته باشد فقط همین معنا از آن استفاده می‌شود که دارد یک عده‌ای را از بلاد مختلف تحریک می‌کنند و اعزام می‌کنند که به مراکز علمی بروند و فقیه بشوند و ظاهر همین است که این آیه مستقل است و ناظر به بسیج فرهنگی است ناظر به تشویق عموم مردم است به اینکه از هر گروهی عده‌ای اعزام شوند به مراکز علمی روند و چیز یاد بگیرند منتها آن روز چون پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در مدینه حضور داشتند حوزه علمیه مدینه بود و از بلاد مختلف می‌آمدند مدینه حضور آن حضرت عالم می‌شدند و برمی‌گشتند.
مطلب دیگر آن است که این نفر مقدمه است طریقیت ندارد سفر سبب نیست بلکه طریق است حالا اگر کسی اهل مدینه بود یا آن وقتی که حوزه علمیه در کوفه بود چون وجود مبارک امیرالمؤمین(سلام الله علیه) پایگاه حکومتشان را در کوفه مستقر کردند کسی اهل کوفه بود یا وقتی که امام رضا(سلام الله علیه) به خراسان تشریف آوردند و حوزه علمیه در خراسان بود آنجا دیگر برای مردم مشهد و سناباد و طوس مهاجرت واجب نبود مردمی که در نقاط دیگر بودند بر آنها نفر و مهاجرت لازم بود بنابراین نفر یک امر طریقی است نه موضوعی ولی مع ذلک برای مهاجرت و برای سفر به طرف علم برکاتی است که آنها را نمی‌شود انکار کرد. مطلب دیگر آن است که آنچه در این آیه آمده تفقه است که کلمه تفقه از باب تفعل آن جدیت و تلاش و کوشش را به همراه دارد معلوم می‌شود که فقیه شدن کار آسانی نیست باید با جدیت و تلاش به این مقام نائل شد. مطلب بعدی آن است که همان‌طوری که نفر مقدمه تفقه است تفقه هم وسیله و مقدمه است هدف نیست انسان باید متفقه در دین باشد تا به مقام انذار برسد مردم همان‌طوری که در نوبت قبل اشاره شد نسبت به احکام الهی سه تا وظیفه دارند یک وظیفه مشترک بین همگان که باید عالم باشند به احکام دین دو وظیفه دیگر یکی به اجتهاد برمی‌گردد یکی به تقلید اصل عالم شدن واجب است گروهی محققانه و گروهی مقلدانه عده‌ای بروند تحقیق کنند سالیان متمادی درس بخوانند در این رشته‌ها متخصص شوند عده‌ای که متخصص نشدند به ناچار سؤال باید بکنند جریان سؤال را در درجه اول از محضر انبیا و اولیا مطرح کردند یعنی این دو آیه‌ای که در قرآن کریم درباره سؤال هست درباره انبیای الهی است یکی در سورهٴ مباکهٴ ‌«انبیاء‌» است آیه هفت که فرمود: ﴿ وَمَا أَرْسَلْنَا قَبْلَکَ إِلَّا رِجَالاً نُّوحِی إِلَیْهِمْ فَسْأَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِن کُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ﴾ که مصداق کامل اهل ذکر انبیا و ائمه(سلام الله علیهم) هستند بعد شاگردان آنها و دست پروردگان آنها که ﴿ فَسْأَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِن کُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ﴾ در بخش دیگری از قرآن کریم باز سخن از ﴿ فَسْأَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ﴾ است ﴿ إِن کُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ﴾ که فرمود از اهل ذکر سوال کنید از اهل ذکر سؤال کردن یعنی از انبیا و اولیا و شاگردانشان پس وظیفه مردم اگر محقق نشدند و مجتهد نشدند سؤال کردن است مطلب بعدی آن است که این سؤال برای این نیست که عالم بشوند عالم شدن آن هم ابزار کار است نه هدف این آیه کریمه از عناصر محوری قرآن کریم است که درباره برنامه‌های حوزه علمیه حرف آخر را می‌زند در عین حال که یک عده باید عالم شوند در عین حال که عده‌ای معلم‌اند در عین حال که عده‌ای متعلم‌اند اما هیچ‌کدام از اینها یعنی عالم شدن معلم شدن متعلم شدن آن هدف اصلی نیست هدف اصلی آن است که یک عده منذر باشند یک عده حاذر یک عده بترسانند یک عده بترسند وظیفه عالمان دین محققان ﴿لِیُنذِرُوا قَوْمَهُم﴾ است وظیفه مردم ﴿ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ﴾ است نه ‌«لعلهم یعلمون‌» حالا برفرض عالم شدند به احکام مشکل حل نمی‌شود مشکل جامعه جهالت عملی است نه جهل علمی جهل علمی تقریباً برطرف شده است یا در آستانه برطرف شدن است اما مشکل همچنان باقی است مشکل جامعه آن جهالت عملی است که ﴿ یَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَالَةٍ﴾ این عمان بیان نورانی امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) است که فرمود: ‌«رب عالم قد قتله جهله و علمه معه لا ینفعه‌» چه بسا عالمانی هستند که کشته جهل‌اند این جهل در مقابل عقل است عالم هستند ولی عاقل نیستند پس این آیه که تقریباً آیه محوری برنامه‌های علمی است وظیفه محققان را نذار قرار داده است و وظیفه توده مردم را ﴿ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ﴾ دانسته است اینها باید بترسانند و آنها هم باید بترسند اگر اینها هنر انذار را داشتند وارث انبیا هستند برای اینکه فرمود ﴿ یَا أَیُّهَا المُدَّثِّرُ ٭ قُمْ فَأَنذِرْ﴾ اینها هم که وارثان انبیا هستند ﴿لِیُنذِرُوا قَوْمَهُم﴾ هستند آنجا فرمود ﴿ قُمْ فَأَنذِرْ﴾ اینجا هم فرمود: ﴿ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ﴾ درباره مردم هم فرمود که شما گرچه عالم می‌شوید سؤال می‌کنید و احکامتان را یاد می‌گیرید اما همه اینها وسیله است ﴿ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ﴾ شما باید بترسید و این ترس نعمت است و کمال است و یک کار معقولی است خوب انسان از یک دشمن و از یک سبع می‌ترسد خوب این یک کار معقولی است این ضعف نفس نیست این شهامت است چون شجاع‌ترین مردان روزگار همین انبیا بودند که از آنها دیگر شجاع‌تر خدا خلق نکرد آنکه آن آتش عظیم را مشتعل کردند طوری که طناب منجنیق دارد می‌سوزد پرنده قدرت پر کشیدن ندارد ﴿ حِرِّقُوهُ وَانصُرُوا آلِهَتَکُمْ﴾ این گفت ‌«سمعا و طاعه‌» از اینها شجاع‌تر شما کسی را سراغ ندارید همین اینها از خدا می‌ترسند در جریان حضرت موسی(علیه السلام) ببینید آن لشکر و ارتش جرار فرعون پشت سر شمشیر کشیدند آمدند جلو هم دریا است سؤال کردند که جلو که دریا است پشت سر هم که این ارتش جرار است اینجا دیگر جا نبود که تو ما را آوردی گفت ﴿ کَلاَّ﴾ این چه حرفی است ﴿ إِنَّ مَعِیَ رَبِّی سَیَهْدِینِ﴾ این اگر دستور بده برگردید برمی‌گردیم دستور بده به دریا بروید به دریا می‌رویم دیگر اینها در جهان امکان معادل ندارند چندتا آدم شجاعی که در عالم نمونه ندارند همین انبیا هستند یکی را گفتند از مغز سر تا کف پا او را اره کنید گفت سمعاً و طاعتا اینها از خدا می‌ترسند اینها از جهنم می‌ترسند پس معلوم می‌شود این ترس روی عقل است نه روی ضعف نفس آن‌که می‌ترسد زرنگ است بنابراین وظیفه حوزه‌های علیمه تربیت منذران است نه تربیت حکیمان و فقها و مفسران اینها مقدمه است. تربیت منذران است.
وظیفه توده مردم هم هراس عقلی است چون خیلی فاصله نیست هم در جریان جهنم نقل شده است که نزدیک است و هم در جریان بهشت که ﴿أُزْلِفَتِ الجَنَّةُ لِلْمُتَّقِین﴾ همین که این بدن سرد شد این بدن تمام شد انسان می‌بیند یا دم دروازه بهشت است یا دم دروازه جهنم است این‌طور نیست که حالا آن‌طوری که ما می‌بینیم یک کسی را در تابوت می‌گذارند و طواف می‌دهند و بعد می‌برند قبر و منتظر یوم‌القیامه باشد آن قبر برزخی همان کنار بدن او هست ‌«القبر روضة من ریاض الجنه او حفره من حفر النیران‌» در جریان قوم نوح تعبیر قرآن کریم این است که ما آتشی که افروختیم این در طوفان هم هست این‌طور نیست که حالا آتش جهنم یک جای دیگر باشد فرمود: ﴿ أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا نَاراً﴾ نه ثم ادخلوا فرمود همین که غرق شدند در آب رفتند در جهنم رفتند پس یک آتش این‌گونه است حالا چگونه است آن‌را منذران باید تفقه کنند این آتش کجا است چگونه است که در آب هم هست در سنگ هم هست در تخته مومیایی شده هم هست یک بهشتی هم هست که در اخدود و کانال آتش هم هست اصحاب اخدود اینها سوختند و رفتند در بهشت بهشت آنجا هم هست این چگونه است بهشت چگونه است در نهج‌الفصاحه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود بهشت به شما نزدیک‌تر از شسع نعل شماست یا به اندازه شسع نعل شما به شما نزدیک است این به اندازه بند کفش شما و نزدیک شما است این کجا است؟ چیست؟ اینها تفقه می‌خواهد خوب اگر بهشت به ما نزدیک است آن‌طوری که شسع نزدیک است آن‌گونه که در نهج الفصاحه از کلمات ؟؟؟؟ پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است که بند کفش شما به شما نزدیکرتر است ‌آمده است ﴿أُزْلِفَتِ الجَنَّةُ لِلْمُتَّقِین﴾ جهنم هم همین‌طور نزدیک است چون ﴿ أُعِدَّتْ لِلْکَافِرِینَ﴾ و هر جا که آدم باشد در آن است این‌طور نیست که خدا صبر بکند ﴿ یَا أَرْضُ ابْلَعِی مَاءَکِ وَیَا سَماءُ أَقْلِعِی وَغِیضَ المَاءُ﴾ آسمان دیگر از باریدن صرف نظر کرد ﴿ وَغِیضَ المَاءُ وَقُضِی الأَمْرُ وَاسْتَوَتْ عَلی الجُودِیِّ﴾ وقتی خشک شد ما اینها را سوزاندیم این‌چنین نیست فرمود ﴿ أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا نَاراً﴾ همین که در دریا رفتند در آتش رفتند اینها را اگر انسان بررسی کند و بفهمد و باور کند ﴿ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ﴾ این کشور می‌شود بهشت ما مشکلمان اینها است که باور نکردیم کینه عداوت خلاف تهمت تجاوز به حق و مال و عرض مردم دنیا طلبی باطنش این است پس رسالت اصلی علمای دین همان است که ذات اقدس الهی بالاصاله به عهده انبیا گذاشت که فرمود: ﴿ قُمْ فَأَنذِرْ﴾ وظیفه توده مردم اعم از خود علما و مردم ﴿ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ﴾ است نه ‌«لعلهم یعلمون‌» چه محذور است که اینها حاذر باشند آن را در سوره مبارکهٴ ‌«اسراء‌» آیهٴ 57 بیان فرمود ﴿أُولئِکَ الَّذِینَ یَدْعُونَ یَبْتَغُونَ إِلَی رَبِّهِمُ الوَسِیلَةَ أَیُّهُمْ أَقْرَبُ وَیَرْجُونَ رَحْمَتَهُ وَیَخَافُونَ عَذَابَهُ إِنَّ عَذَابَ رَبِّکَ کَانَ مَحْذُوراً﴾ پس محذور معلوم است حاذر هم معلوم است منذر هم معلوم است چه کسی بترساند؟ علماء چه کسی بترسد؟ مردم اعم از عالم و غیر عالم از چه چیزی بترسند؟ از عذاب خدا عذاب خدا هم گاهی در دنیا است گاهی در آخرت است در سوره مبارکه ‌«‌زمر» مطلبی است که صدر آن مطلب حذف می‌شود و ذیل آیه ذکر می‌شود ذیل آیه این است که ﴿ هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ﴾ این خیلی مطرح است گاهی هم شعار و تابلوی مراکز علمی است که عالم و غیر عالم یکسان نیستند عالم مثلاً فضیلت دارد این سخن درست است اما یک صدری دارد و یک ذیلی آیه نه سورهٴ ‌«زمر‌» این است ﴿ أَمَّنْ هُوَ قَانِتٌ آنَاءَ اللَّیْلِ سَاجِداً وَقَائِماً یَحْذَرُ الآخِرَةَ وَیَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ إِنَّمَا یَتَذَکَّرُ أُولُوا الالبَابِ﴾ فرمود آیا آن کسی که در فرصتهای شب به دعا و قنوت برمی‌خیزد گاهی در حال سجده و گاهی ایستاده است گاهی در حال قرائت و گاهی در حال سجود و رکوع است از آخرت هراسناک است و به رحمت خدا امیدوار است انسان که از خدا نمی‌ترسد چون او ارحم‌الراحمین است در این کریمه بین ترس و امید فرق گذاشت فرمود به لطف خدا امیدوار باشد یک، از پایان کار خودت بترس نه از خدا او که لطیف و رئوف بالعباد است که مخوف نیست ﴿ یَحْذَرُ الآخِرَةَ وَیَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ﴾, نه یحذر الله سبحانه و تعالی آنکه عین لطف و جمال و کمال است فرمود از پایان کار خودش ترسد و به رحمت خدا امیدوار است آنجا جز لطف و صفا نیست آنهایی که ﴿ کَلَّا إِنَّهُمْ عَن رَبِّهِمْ یَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ﴾ اینها ﴿ یَحْذَرُ الآخِرَةَ﴾ هستند اما اگر از ربشان محجوب نباشند و به لقای جمال و رحمت ثواب الهی برسند که جز خیر چیزی نمی‌بینند.
﴿ یَحْذَرُ الآخِرَةَ وَیَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ﴾ وقتی نماز شب تأمین شد ترس از پایان کار تلخ تأمین شد امید به رحمت خدا تأمین شد در چنین فضایی عالم و غیر عالم یکسان نیستند بله اما اگر فضا این نباشد ‌«کلا هما فی النار‌». پس ﴿مَّنْ هُوَ قَانِتٌ آنَاءَ اللَّیْلِ سَاجِداً وَقَائِماً یَحْذَرُ الآخِرَةَ وَیَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ إِنَّمَا یَتَذَکَّرُ أُولُوا الالبَابِ﴾ از اینجا معلوم می‌شود که چرا ذات اقدس الهی گاهی به ما فرمود: ﴿ إِنَّ عَذَابَ رَبِّکَ کَانَ مَحْذُوراً﴾ گاهی فرمود ﴿ یَحْذَرُ الآخِرَةَ﴾ و شما از این بترسید، هیچ چیزی نمی‌تواند جامعه را اصلاح کند مگر هراس از عاقبت گناه انسان سرفراز زندگی می‌کند نه سرش خم است نه منزوی است نه از جامعه جدا می‌شود و نه ترک دنیا می‌کند ترک علاقه به دنیا می‌کند در نوبتهای قبل هم از بیانات امیرالمؤمنین استفاده می‌شود که انسان تا نفس می‌کشد باید کار کند تلاش در تولید و قناعت در مصرف این جامعه را اصلاح می‌کند در هیچ مقطعی اسلام بازنشستگی ندارد که کسی بگوید من بازنشسته شده‌ام و کار نکند حالا در دوران جوانی می‌تواند هشت ساعت کار کند ده ساعت کار کند در دوران سالمندی و کهنسالی و پیری روزی دو ساعت کار کند تا نفس می‌کشد کار کند اگر توانست کار فرهنگی بکند طوله له و حسن مآب نشد کار دیگر اینکه شما می‌بینید بزرگانی نظیر ابوریحان یا دیگران وصیت کردند آن‌روزها که قلم و خودکار و تایپ نبود همین قلم نی بود اینها قلم نی داشتند و چاقوی تیز داشتند و این قلمها را می‌تراشیدند و با آن مرکب و دوات و لیقه چیز می‌نوشتند براده‌های این قلم نی را اینها گاهی جمع می‌کردند بعضی از علما تا درسی باشد برای دیگران بعد وصیت می‌کردند که اینها را زیر دیگ بگذارید با این براده‌ها آن آب را گرم بکنید با آن آب ما را غسل دهید تا کفاره گناهان ما باشد این وصیت بزرگانی در حد ابوریحان بیرونی است تا روشن شود که چگونه زحمت کشیدند و به علم چه حرمتهایی برای نوشتن و کتابت چه حرمتی و با چه عقیده‌ای.شما نمی‌دانم نوشته‌های برخی از بزرگان را حالا حتماً از این متأخرین را دیده‌اید یا نه شیخنا الاستاد مرحوم شیخ محمدتقی آملی(رضوان الله تعالی علیه) همین که مصباح‌الهدایه را نوشنتد که دوازده جلدش چاپ شده است آن‌روزهایی که درس را شروع کرده بودند چاپ نشده بود این را مرقوم می‌فرمودند بعد چاپ می‌شد گاهی من جزوه‌های ایشان را می‌گرفتم همن جزوه‌های جلد اول را در تمام سر صفحه‌ها هم بسم الله الرحمن الرحیم بود ما معمولاً در صفحه اول بسم الله می‌نویسیم همین آخرش هم یک الحمد لله اضافه می‌کنیم ولی ایشان این‌گونه نبود تمام سرصفحه‌ها بسم الله الرحمن الحیم یا صاحب الزمان ادرکنی در تمام صفحات این پیرمرد در تمام صفحات در هر صفحه‌ای بسم الله .. یا صاحب ال.... مرحوم سعیدالعلمای مازندرانی که هم‌بحث مرحوم شیخ انصاری بودند و هر دو شاگرد شریف‌العلمای مازندرانی بودند(رضوان الله تعالی علیهم) این الآن دستختش در اصول هست در غالب صفحات این حاشیه صفحه نوشته یا ابالفضل ادرکنی با این عقیده به جایی رسیده‌اند و باور کردند این حرفها را لذا قرنها می‌گذرد و نام اینها زنده است اینها ‌«الْعُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِیَ الدَّهْرُ» است الآن برکات نظام اسلامی خیلی بیش از عصر مرحوم شیخ انصاری است الآن عصری است که خونهای شهدا این سرزمین را تطهیر کرده است شما می‌بینید بچه‌های نوجوان حافظ کل قرآن و نهج‌البلاغه هستند این برکات که قبلاً نبود الآن ما در یک گلستان داریم نفس می‌کشیم اگر در این فضا خود و بچه‌هایمان فیض نیابیم جای تأثر است الآن فیض ریخته است آن وقت این‌چنین نبود آن وقت به زحمت باید می‌رفتند و جمع می‌کردند الآن ‌«طبتم و طابت الارض التی فیها دفنتم‌» وقتی در زیارت وارث به شهدا عرض می‌کنیم زمینی که شهید بیارمد آن سرزمین طیب است ﴿ وَالبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ﴾ الآن اگر ما نتوانیم مثل شیخ انصاری و بزرگان دیگر تربیت کنیم ضرر کردیم و اگر نتوانیم مثل علامه طباطبایی بشویم ضرر کردیم الآن برکت ریخته است فرشتگان مرتب در بسیاری از شب‌ها و روزها مثل لیله قدر فیض می‌آورند وگرنه کسی بارو نمی‌کرد کودک هفت ساله حافظ کل قرآن با مفاهیم با موضوعات غرض آن است که آنکه رسالت اصلی عالمان دین است انذار است آنکه وظیفه توده مردم است ﴿ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ﴾ است قهراً علم سبقه خاص خودش را پیدا می‌کند این‌چنین نیست که علم بشود هدف و اگر کسی عالم شد به مقصد رسیده است این تازه در راه است و اوایل راه نه از این طرف فرمود لیعلموا نه از آن طرف فرمود لیتعلموا فرمود: ﴿لِیُنذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَیْهِم﴾ آنهم ﴿ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ﴾ آن‌وقت جامعه می‌شود اصلاح.
پرسش ...
پاسخ: اکثر مردم روی این جهت‌اند اوحدی البته روی محبت‌اند همان بیان حضرت امیر که در دعای کمیل هست که ‌«هبنی صبرت علی حرّ نارک فکیف اصبر عن النظر الی کرامتک‌» اینها برای اوحدی از مردم است وگرنه اکثری مردم چنین‌اند چه اینکه در برخی از آیات قرآن با اینکه ذات اقدس الهی انبیا را عموماً و وجود مباک پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را خصوصاً مبشر و منذر و بشیر و نذیر و مانند آن معرفی کرده‌ند اما در برخی از آیات فرمودند تو فقط کارت انذار است ﴿ إِنَّمَا أَنتَ نَذیرٌ﴾ ﴿ إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرُ﴾ این آیات کم نیست که حصر می‌کند این در حقیقت برای کمال است چون غالب مردم از راه انذار هدایت می‌شوند نه از راه تبشیر نمونه‌اش همین جریان نماز شب و نماز صبح است که قبلاً بحث شد این همه فضایلی که برای نماز شب است خیلیها محروم‌اند اما نماز صبح را از ترس جهنم می‌خوانند اگر مردم روی محبت کار بکنند ﴿ وَمِنَ الَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَّکَ عَسَی أَن یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقَاماً مَّحمُوداً﴾ آن را طی می‌کنند دیگر از اینکه سراغ آن نمی‌روند و نماز شب را ترک می‌کنند و نماز صبح را می‌خوانند سرّش همین است.
پرسش ...
پاسخ: آن در آیات ذیل خواهد آمد ولی منظور آن است که در این قسمتها آنجا هم اگر فکر است اگر ذکر و شکر است اگر آیات دیگر هست آنها همه مقدمه است برای ﴿ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ ‌«فرقان‌» وقتی هدف قرآن کریم را ذکر می‌کند اول آیه سورهٴ ‌«‌فرقان» این است ﴿ تَبَارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الفُرْقَانَ عَلَی عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعَالَمِینَ نَذِیراً﴾ با اینکه فرمود هم بشیری هم نذیری جزء انبیایی هستی که هم مبشرینی و هم منذرین اما اینجا اصلاً سخن از تبشیر نیست نذیر آن آیاتی که هست ﴿ إِنَّمَا أَنتَ نَذیرٌ﴾ ﴿ إِنَّمَا أَنَا مُنذِرٌ﴾ و مانند آن چون اکثری مردم از انذار بهره می‌برند نه از تبشیر.
پس ﴿ وَمَا کَانَ المُؤْمِنُونَ لِیَنْفِرُوا کَافَّةً﴾ که آیه مستقل است برای تشویق مردم برای فراگیری علوم نازل شده است و مردم را دو قسم کرده و قهراً همان‌طوری که سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) در تفسییر المیزان داشتند از این آیه می‌توان استفاده کرد که انجام وظیفه سربازی در حال عادی بر طلاب علوم واجب نیست برای اینکه در این آیه کسانی ‌که برای تفقه حرکت می‌کنند در قبال کسانی‌اند که در بسیج نظامی شرکت می‌کنند البته اگر جریان دفاع فرا رسید آنجا ﴿ فَانفِرُوا ثُبَاتٍ أَوِ انفِرُوا جَمِیعاً﴾ که قبلاً خوانده شد یا ثبه ثبه گروه گروه یا جمیعاً اگر خطر مانند دفاع مقدس همگانی شد دیگر حضور همه واجب است چه طلاب چه دانشجوها و چه توده مردم وگرنه در حال عادی اعزام به جبهه بر همه واجب نیست حرفی را که صاحب تفسیر المنار دارد این است ایشان می‌گوید که من در طرابلس درس می‌خواندم و حاکم اداری و به اصطلاح ؟؟؟ در آن بخش مصطفی کاشا بابان بود که کُرد بود و از عالمان مذهب شافعی بود وقتی به من گفت چرا دولت طلاب علوم را از خدمت سربازی استثنا می‌کند در حالی‌که شرعاً واجب است همه به خدمت سربازی بروند و عالمان دین اولی به رعایت حکم شرعی هستند صاحب تفسیر المنار گفت من بداهتاً گفتم این استثنا یک ریشه‌ای در قرآن کریم دارد اصلش در قرآن کریم است و بعد همین آیه ﴿ وَمَا کَانَ المُؤْمِنُونَ﴾ را تلاوت کردم که آیه مردم را دو قسم می‌کند یک عده به بسیج نظامی نفر می‌شوند یک عده به بسیج فرهنگی آنها که بسیج فرهنگی‌اند برای تفقه حرکت می‌کنند گروه دیگر برای مسایل نظامی و مصطفی کاشا بابان که مسئول این مدرسه بود جواب مرا ‌«واستکثر علی و ثنی و و دعی علی‌» خوشش آمد و دعا کرد که من یک نوجوانی‌ام هنوز تفسیر نخواندم این مطلب به ذهنم آمده‌ام حالا شاید از اساتیدش شنیده است اما از این آیه می‌شود چنین استفاده‌ای کرد اما جناب فخر رازی اصراری دارد.
پرسش ...
پاسخ: آنها هم همین‌طور است اگر تفقه در دین باشد همین است اگر آن دوتا بال را به علومشان بدهند که بشود تفقه در دین آنها هم مستثنا هستند فرقی نمی‌کند چون قبلاً دانشگاه و حوزه علمیه یک جا انجام وظیفه می‌کردند مطلب دیگر اینکه جناب فخر رازی اصراری دارد که بگوید این آیه دلیل بر حجیت خبر واحد است برای اینکه فرقه سه نفر را شامل می‌شود طایفه‌ای از فرقه از روی تبعیض حتماً یک نفر یا دو نفراند پس خبر یک یا دو نفر که خبر واحد است حجت است قاضی در قبال این اعتراض کرده است که این‌چنین نیست که طایفه دو نفر را شامل شود بلکه ممکن است اینها یک گروهی باشند و خبرشان مفید علم باشد قاضی در قبال تفکر فخر رازی می‌گوید که آنچه که از آیه بر می‌آید این است که ﴿لِیُنذَرُو﴾ یعنی این کار را بکند اما حالا اثر بر آن مترتب شود یا نه بر مردم حجت است یا نه اینکه ثابت نمی‌شود نظیر اینکه عدل واحد در محکمه شهادت می‌دهد با شهادت عدل واحد مطلب ثابت نمی‌شود فخر رازی می‌گوید استدلال ما به ﴿لِیُنذَرُو﴾ نیست به ﴿ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ﴾ است ﴿ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ﴾ یعنی باید ترتیب اثر عملی بدهند معلوم می‌شود قول این طایفه حجت است که اینها ترتیب اثر عملی می‌دهند استفاده اینکه طایفه و فرقه فرقشان چیست خیلیها در لغت این دوتا را یکی دانسته‌اند منتها در آیه به شهادت کلمه من تبعیض طایفه کمتر از فرقه است و گاهی گفته می‌شود که طایفه یک نفر را هم می‌گویند نظیر آنچه که در آیه ﴿إِن طَائِفَتَانِ مِنَ المُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُمَا﴾ که اخوی تثنیه اخ است پس یک نفر هم اخ است یک نفر هم طایفه است از این جهت طایفه یک نفر را هم شامل می‌شود اما آیا این طایفه در این آیه آن اخ گفته می‌شود فرق شخصی است یا جنسی است یا نوعی این هم بحثی دارد و اینجا آیا خبر یک نفر آیا باعث بر حذر شدن است یا خبر مجموع طایفه آن هم بحثی دارد و بر فرض هم همه اینها تام باشد تأیید بنای عقلا است در اصول مستحضرید که این آیه از ادله حجیت خبر واحد نیست در حد تأیید است.
و الحمد لله رب العالمین

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 36:13

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی